صفحه اصلی مقالات اسلامی بازخوانی ادلّه میلاد امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در منابع شیعه

بازخوانی ادلّه میلاد امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در منابع شیعه

44 خواندن ثانیه
0
0
535

سید محمدصادق سادات اخوی

 

چکیده

گاهی افرادی، اگرچه اندک، در میان شیعه پیدا می‌شوند که به علّت عدم تتبّع کافی یا مطالعۀ کتاب‌های مخالفان شیعه، مانند بهائیان، در اعتقادات شیعی خصوصاً میلاد امام عصر، حضرت محمدبن‌الحسن العسکری علیه السلام تشکیک می‌کنند. دلیل ‌آن‌ها عمدتاً تاریخی است؛ به این بیان که گزارشی از میلاد حضرت مهدی یا وجود ندارد یا اگر گزارشی هست، از لحاظ سندی مخدوش است. در مقام پاسخ باید گفت: اعتقاد به میلاد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف اولاً بر پایه عقل است و ثانیاً نقل‌ها‌ی تاریخی متواتر و معتبر این مطلب را اثبات می‌نمایند. این مقاله به ارائه پاسخ‌هایی حلی و روایی در این موضوع می‌پردازد.

کلیدواژه: امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، روایات ولادت، منابع شیعه، بشارات، تشرفات.

 

مقدمه

هجمه‌ها به وجود مقدّس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بسیار شده و هرچه به سمت ظهور پیش‌تر می‌رویم بر حجم این حملات افزوده می‌شود. ازجمله شبهات و تشکیکات درباره آن حضرت، تشکیک در میلاد آن بزرگوار ‌است، که از ناحیۀ گروه‌ها‌ی مختلفی صورت می‌گیرد. در این میان برخی به اصطلاح روشن‌فکران شیعه به دلیل رنگ گرفتن از مخالفان شیعه همچون بهائیان، یا عدم تتبّع کافی در منابع حدیثی، حرف‌ها‌ی ‌آن‌ها را با رنگ و لعاب تازه‌ای مطرح می‌سازند؛ عمده دلیل آنان، دلیل تاریخی و سندی است. به‌عنوان نمونه می‌گویند: قصّه امام زمان یک قصّه اعتقادی ‌است، هنگامی‌که اعتقادی می‌گوییم، یعنی ما به لحاظ تاریخی قدرت اثبات آن را نداریم. آن‌گونه که موجودیّت شخصی مانند پیامبر اسلام به لحاظ تاریخی محرز است، یعنی مسلمان و نامسلمان، هنگامی‌که به شواهد تاریخی مراجعه می‌کنند، می‌یابند چنین شخصی آمده و چنان آثاری از خود به‌جا گذاشته و از دنیا رفته است و هیچ‌کس به لحاظ تاریخی دربارۀ ایشان، خواه مسلمان باشد یا نباشد، شیعه باشد یا نباشد، شکّی ندارد. دربارۀ امام اوّل و امام ششم شیعیان ــ امام جعفر صادق ــ نیز چنین است، امّا هنگامی‌که به امام دوازدهم می‌رسیم، تاریخ بسیار تاریک است، یعنی جز اینکه شما از پیش به چنین چیزی اعتقاد داشته باشید، نمی‌توانید با شواهد تاریخی اثبات کنید که چنین فردی به دنیا آمده، چنین فردی چند سال زیسته و چنین فردی غایب شده است. ما چنین شواهدِ تاریخی نداریم، زیرا خودِ شیعیان معتقدند که اولاً حاملگی مادر امام زمان در خفا بوده است، یعنی زمانی‌که مادرشان حامله بوده، هیچ اثری از بارداری نداشتند و از خداوند می‌خواستند که او را مخفی نگه دارد. زمانی هم که امام زمان به دنیا آمدند، پنج سال از دید مردم مخفی بودند و سپس برای همیشه غایب شدند. شما نمی‌توانید به لحاظ تاریخی برای چنین فردی شواهدی ارائه دهید که به شما بگوید اصلاً چنین فردی در دنیا بوده یا نبوده است، امّا روایات شیعه به‌وفور می‌گوید که چنین شخصی به دنیا آمده، حمل و تولّد او مخفیانه صورت گرفته، حضور او مخفیانه بوده و سپس هم غیبت کرده که تاکنون بیش از هزار و دویست سال از غیبتش می‌گذرد. اگر فردی به آن روایات شیعه اعتقادی دارد و آن‌ها‌ را راست می‌پندارد، می‌تواند او را قبول کند و به او اعتقاد پیدا کند. اگر نمی‌تواند به صدق و وثاقت آن‌ها‌ قانع شود، بازهم خداوند گریبان او را نخواهد گرفت، برای اینکه خداوند آدمیان را به میزان عقلی که به آن‌ها‌ داده، محاکمه و مؤاخذه خواهد کرد. اگر آدمی ‌نتوانست مطلبی را با شواهد کافی باور کند، آنگاه دربارۀ آن سکوت خواهد کرد و  همان‌طور که گفته شد این سکوت و ناباوری، ذرّه‌ای به مسلمانی، اسلامیّت و ایمان آدمی لطمه‌ وارد نخواهد کرد.

پاسخ به شبهه

در مقام پاسخ به این شبهات باید گفت:

گوینده این شبهات ظاهراً شیعه است یا حداقل روایات شیعه را قبول دارد، لاجرم باید به روایات تاریخی شیعه نیز پایبند باشد؛ اگر کسی مسلمان یا شیعه نبود، ابتدا باید حقّانیت اسلام و تشیّع برای او اثبات شود، سپس وارد اثبات میلاد آخرین جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شد. اگر این مقدّمات طی نشود درست مانند کسی است که اعداد ریاضی و اعمال چهارگانۀ آن را نیاموخته، به او مشتق و انتگرال بیاموزید! یا بخواهید مشرکی را به نماز و روزه دعوت کنید، درحالی‌که او هنوز به خدا و پیامبر باور ندارد.

برای اثبات میلاد یک نفر در تاریخ، با هر دین و مذهبی، چه ملاکی دارید؟ چند نفر شاهد کافی است؟ چه کسانی باید شهادت دهند؟

اگر کسی فارغ از اعتقاد و مذهب بگوید، دلیل تاریخی بر میلاد امام دوازدهم شیعه نیست، این خود دلیل جهل او است، زیرا او به همۀ شواهد تاریخی دسترسی ندارد، لذا فقط می‌تواند سکوت کند.

اگر صرفاً بحث تاریخی می‌کنید و بحث اعتقادی ندارید، چرا می‌گویید اگر کسی شواهد کافی در میلاد امام زمان نیافت به اسلامیّت او آسیبی نمی‌رسد؟ مگر این بحث تاریخی است؟

اشاره به روایات پنهان بودن حمل و ولادت و غیبت امام مهدی از انظار عمومی و نتیجه‌گیری عدم میلاد ایشان کار درستی نیست، درصورتی‌که خود این روایات، دلیل میلاد ایشان است.

اگر کسی بگوید: این گزارش‌های تاریخی را فقط شیعه نقل کرده است، باید گفت: اولاً، شیعه پس از اثبات اصل ضرورت وجود حجت و هادی الهی در هر زمانی، به‌وسیلۀ عقل و کتاب و سنت مورداتفاق فریقین، به تعیین مصداق قطعی پرداخته است و این نقطۀ قوت شیعه است و دیگر موحّدان و مسلمانان باید جوابگوی عقل و نقل قطعی در ضرورت وجود حجت در هر زمانی باشند و چون نمی‌توانند، پس در موضع ضعف هستند؛ ثانیاً مصداق حجّت الهی در آیین حقّ پیدا می‌شود؛ ثالثاً بسیاری از مخالفان شیعه هم به تولد و حیات امام مهدی اشاره کرده‌اند که در کتاب‌ها‌ آمده است.

آیا هیچ انسان عاقل بالغی با دیدن دلایل عقلی و نقلی محکم، با جست‌وجوی کافی و بدون هوای نفس و تعصّبات فرقه‌ای، منکِر میلاد امام عصر می‌شود؟

وقتی کسی می‌گوید شواهد تاریخی برای پیامبر اکرم و امام اول و امام ششم وجود دارد، ولی برای امام دوازدهم نیست، نشان‌دهندۀ مغرض بودن او است؛ زیرا پس از امام اول شیعیان بیشترین روایات تاریخی درخصوص آخرین امام صادر شده است. در ادامه به پنج دسته از این روایات اشاره می‌شود:

گزارشهای تاریخی قبل از میلاد امام عصر

یک نکته مهم دربارۀ «تاریخ» این است که «تاریخ» نقل گذشتگان است. به همین دلیل، روایات تاریخی، بخشی از روایات فقهی ـ حدیثی است که دارای اعتبار بیشتری نسبت به کتب صرفاً تاریخی هستند، زیرا سلسله سند راویان آن‌ها معلوم است و می‌توان صحّت مطلب را پی‌گیری کرد؛ لذا برای مثال، نقل از شیخ کلینی متوفای ۳۲۹ ق. از دو جهت، یکی قدمت تاریخی کتاب و دیگری اعتبار روایتی آن دارای اهمیّت است.

عدد جانشینان پیامبر که نزد شیعه منحصر به دوازده نفر است، از طریق روایات اهل سنت نیز قابل‌اثبات است. نام و مشخصات ایشان به‌صراحت در روایات شیعه آمده است و اگر کسی در دایره تشیّع باشد یا روایات شیعه را قبول داشته باشد،[۱] نمی‌تواند منکِر ولادت فرزند امام حسن عسکری علیه السلام شود و همان‌گونه که به امامت امام عسکری معتقد شده است، باید به وجود فرزندش نیز اذعان نماید.

همچنین، ازآنجاکه مأموریّت آخرین امام با پیشوایان پیشین تفاوت دارد و ایشان برپاکننده حکومت جهانی و اقامه‌کننده عدل در سراسر جهان هستند، توجه بسیاری بر شخص ایشان و آنچه که به ایشان مربوط می‌شود ازجمله پافشاری فراوانی بر میلاد و امامت و قائمیت ایشان از ناحیۀ پیامبر و امامان شده است. روایات در این بخش که فوق تواتر است، در کتاب منتخب‌الأثر گردآوری شده است و از باب نشان دادن طبقات مختلف راویان و کثرت روایات تاریخی از هر حجت معصوم به یکی دو حدیث اشاره می‌گردد:

حدیث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم در واپسین ماه‌ها‌ی عمر خود در روز غدیر خم ضمن پافشاری بر امامت نخستین پیشوای مسلمانان، دربارۀ آخرین پیشوا چنین فرمودند:

آگاه باشید! ختم‌کنندۀ پیشوایان از ماست؛ او قائم مهدی است؛ آگاه باشید! او بر همه ادیان چیره می‌شود و از ستمگران انتقام می‌ستاند. [۲]

همچنین در جای دیگر فرمودند:

پیشوایان پس از من دوازده نفرند؛ نخستین ایشان علی‌بن‌ابی‌طالب و آخرین ‌آن‌ها قائم است؛ ‌آن‌ها جانشینان، اوصیاء و اولیاء من و حجت‌ها‌ی خداوند پس از من بر امت من هستند؛ اقرارکننده به ‌آن‌ها مؤمن و انکارکنندۀ ایشان کافر است.[۳]

حدیث لوح حضرت زهرا سلام الله علیها

لوح فاطمه هدیۀ خداوند به آن بانوی بزرگوار از ناحیۀ رسول خدا ‌است که اسامی اوصیاء دوازده‌گانه در آن ذکر شده است؛ در پایان این لوح پس از معرّفی امام حسن عسکری علیه السلام آمده است: ‏

امر امامت حسن را با فرزندش محمد – که رحمت برای جهانیان است – کامل خواهم کرد.[۴]

مناسب است در اینجا به این نکته نیز توجه کنیم که بخش‌ها‌یی از این حدیث در کتاب ایقان نیز ذکر شده است و لذا بهائیان از این جهت می‌توانند اطمینان بیشتری به این حدیث داشته باشند.

حدیث امیرالمؤمنین علیه السلام

پیشوایان معصوم نیز به پیروی از رسول گرامی همواره به زنجیرۀ امامان دوازده‌گانه اشاره کرده‌اند و به‌روشنی از نام و نشان دوازدهمین ایشان یاد نموده‌اند.

از امیرالمؤمنین علیه السلام معنای این كلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را كه «من دو چیز نفیس در میان شما نهادم: كتاب خدا و عترتم»، پرسیدند كه عترت چه كسانی هستند؟ فرمود: من و حسن و حسین و ائمۀ نه‏گانه كه از فرزندان حسین هستند و نهمین ‌آن‌ها مهدی و قائم ‌آن‌هاست؛ از كتاب خدا جدا نشوند و كتاب خدا نیز از ‌آن‌ها جدا نشود تا آنكه بر رسول خدا در حوض كوثر در آیند.[۵]

حدیث امام حسن علیه السلام

اصبغ‌بن‌نباته گوید: شنیدم حسن‌بن‌علی می‌فرمود: امامان بعد از رسول خدا دوازده نفرند؛ نه نفر آنان از صلب برادرم حسین هستند که مهدی این امت از ایشان است.[۶]

حدیث امام حسین علیه السلام

ابویحیی گوید: مردی از حسین‌بن‌علی راجع به امامان پرسید، فرمود: عدد ایشان به تعداد نقباء بنی‌اسرائیل است؛ نه نفر از فرزندان من که قائم آخرین ایشان است و شنیدم رسول خدا می‌فرمود: مژده! مژده! ــ سه بار ــ مثَل اهل بیت من مانند باغی است كه سالی گروهی از آن طعام برگیرند و سالی دیگر گروهی دیگر؛ در آخر ‌آن‌ها گروهی باشد كه از دریا عریض‏تر و طول و فرع آن عمیق‏تر و پربارتر باشد! و چگونه امّتی هلاك شود كه من اوّل ایشان هستم و پس از من اوصیای دوازده‏گانه من كه از سعداء و اولی الالباب هستند و مسیح‌بن‌مریم پایان کار باشد؛ در این میان گروهی خودسر هلاك شوند كه از من نیستند و من نیز از ‌آن‌ها نیستم.[۷]

حدیث امام سجاد علیه السلام

ابوخالد کابلی گوید: بر امام سجاد وارد شدم، حضرت در محراب عبادت نشسته بود، نشستم تا اینکه حضرت رو به من کرد درحالی‌که دست در محاسن داشت. پس گفتم: مولای من! امامان بعد از شما چند نفرند؟ گفت: هشت نفر؛ گفتم: چگونه این‌چنین باشد؟ گفت: زیرا امامان بعد از رسول خدا دوازده نفر به تعداد اسباط بنی‌اسرائیل هستند، سه نفر ‌آن‌ها درگذشته‌اند و من چهارمین ایشان هستم و هشت نفر از فرزندانم امامان نیکوکار هستند؛ هرکس ما را دوست بدارد و به امر ما عمل نماید، با ما در قلّۀ اعلی باشد و هرکس ما را یا یکی از ما را رد نماید، کافر به خدا و آیات او گشته است.[۸]

حدیث امام باقر علیه السلام

از ابوبصیر است که امام باقر علیه السلام فرمود: پس از حسین نُه امام باشند، نهمین ‌آن‌ها قائم ‌آن‌هاست.[۹]

حدیث امام صادق علیه السلام

علقمه گوید: امام صادق فرمود: امامان دوازده نفر هستند؛ گفتم: پسر رسول خدا! ایشان را برای من نام ببر؛ فرمود: از درگذشتگان علی، حسن، حسین، علی، محمد، پس خودم. عرض کردم بعد شما چه؟ فرمود: وصی من پسرم موسی که امام بعد از من است. پس از او علی مشهور به رضا که در سرزمین غربت خراسان دفن می‌شود. سپس محمد فرزند علی، پس علی فرزند محمد و بعد علی فرزندش حسن و مهدی فرزند حسن است.[۱۰]

‏حدیث امام کاظم علیه السلام

یونس‌بن‌عبدالرّحمن گوید: بر موسی‌بن‌جعفر وارد شدم و گفتم:‏ فرزند رسول خدا! آیا شما قائم به حقّ هستید؟ فرمود: من قائم به حقّ هستم و لیكن قائمی كه زمین را از دشمنان خدا پاك سازد و آن را از عدل و داد آكنده سازد، همچنان كه پر از ظلم و جور شده باشد، قطعاً پنجمین از فرزندان من است‏.‏[۱۱]

حدیث امام رضا علیه السلام

عبدالسّلام‌بن‌صالح هروی گوید: من از دعبل خزاعی شنیدم كه می‏گفت: بر مولای خود امام رضا علیه السلام قصیده خود را كه با «مدارس آیات» آغاز می‏شود خواندم و چون به ابیات «خروج امام» رسیدم، امام رضا علیه السلام به‌سختی گریستند. سپس سر خود را بلند كرده و به من فرمودند: خزاعی! روح‌القدس این دو بیت را بر زبان تو جاری كرده است، آیا می‏دانی این امام كیست و كی قیام خواهد كرد؟ گفتم: نه مولای من! فقط شنیده‏ام كه امامی از شما خروج می‏كند و زمین را از فساد پاك می‏سازد و آن را از عدل آكنده می‏سازد همان‌گونه كه از ستم پر شده باشد. فرمود: دعبل! امام پس از من فرزندم محمّد است و پس از او فرزندش‏ علی و پس از او فرزندش حسن و پس از حسن فرزندش حجّت قائم‏ است.[۱۲]

حدیث امام جواد علیه السلام

عبدالعظیم حسنی گوید: خدمت امام جواد علیه السلام رسیدم و می‌خواستم از قائم بپرسم که آیا او مهدی است؟ قبل از طرح سؤال حضرت فرمود: ابوالقاسم! قائم از ما همان مهدی است که در غیبتش او را انتظار کشند و در ظهورش فرمان‌برداری شود و او سومین فرزند من است.[۱۳]

حدیث امام هادی علیه السلام

صقربن‌ابودلف گوید: از امام هادی علیه السلام شنیدم كه می‏فرمود: امام‏ پس از من فرزندم حسن است و پس از حسن فرزندش قائم است.‏[۱۴]

حدیث امام عسکری علیه السلام

سرانجام این تلاش در معرّفی آخرین امام به یازدهمین پیشوای معصوم ابامحمد امام حسن عسکری علیه السلام به اوج خود می‌رسد، آنجا که دربارۀ درستی خبر «زمین از حجت خالی نمی‌ماند» پرسیدند.

ابوعلی‌بن‌همّام گوید: از محمّدبن‌عثمان عمریّ ــ قدّس اللّه روحه ــ شنیدم كه می‏گفت: از پدرم شنیدم كه می‏گفت: من نزد امام عسكری علیه السلام بودم كه از آن حضرت از خبری كه از پدران بزرگوارش روایت شده است پرسش كردند كه زمین از حجّت الهی بر خلایق تا روز قیامت خالی نمی‏ماند و كسی كه بمیرد و امام‏ زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیّت درگذشته است. فرمود: این حقّ است همچنان كه روز روشن حقّ است. گفتند: فرزند رسول خدا! حجّت و امام پس از شما كیست؟ فرمود: فرزندم محمّد، او امام و حجّت پس از من است؛ كسی كه بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیّت درگذشته است.

این روایات فقط بخش کوچکی از اخباری است که ‌به‌عنوان نمونه در باب میلاد و نسب آخرین امام از سیزده معصوم ذکر شد. اگر کسی در میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تشکیک نماید درواقع روایات سیزده معصوم را تکذیب کرده است و این دیگر چه ادعای تشیّعی است؟[۱۵]

پایان‌بخش این قسمت روایتی هشداردهنده از ابامهدی امام عسکری علیه السلام ‌است:

موسی‌‌بن‌جعفر‌‌بن‌وهب بغدادی گوید: از حضرت امام حسن عسكری علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: می‏بینم شما بعد از من دربارۀ جانشین من اختلاف می‌كنید؛ آگاه باشید! كسانی كه به همۀ امامان بعد از پیامبر ایمان دارند ولی فرزندم را منكِر شوند، مثل این است که نبوت همۀ انبیاء را قبول كنند و فقط نبوّت محمد رسول خدا را انكار نمایند و منکِر رسول خدا مانند کسی است که همۀ انبیاء را انکار می‌کند، لذا منکِر مهدی منکِر همۀ امامان است.[۱۶]

گزارشهای تاریخی بعد از میلاد

در اسلام برای اثبات میلاد کسی، شهادت یک نفر که همان قابله باشد کافی است؛ اگر حاضران در آن زایشگاه هم شهادت بدهند مضاعف می‌شود؛ نزدیکان و خویشان نوزاد هم می‌توانند ‌به‌عنوان شاهدان به حساب آیند؛ دوستان و آشنایان حاضر در مناسبتی مثل ولیمه نیز جزء شاهدان هستند؛ کسانی که بچه را در دوران کودکی ملاقات کنند نیز می‌توانند گواهی دهند و کلاً همۀ کسانی که در طول عمر آن فرزند او را ملاقات کرده باشند، می‌توانند به وجود او شهادت دهند.

امام زمان ارواحنا فداه شخصیّتی است که گزارش‌های تاریخی میلاد ایشان فوق تواتر است و این تواتر ما را از بررسی سندی تک‌تک روایات بی‌نیاز می‌کند، گرچه احادیثی در ردۀ صحیح نیز میان این گزارش‌های تاریخی موجود است.[۱۷] اکنون ‌به‌عنوان نمونه به مواردی اشاره می‌شود.

گواهی قابله

قابلۀ این حجّت خدا حکیمه خاتون فرزند گرامی امام جواد و خواهر امام هادی و عمۀ امام عسکری علیهم السلام بود. بدیهی است که طبق عرف مسلمانان فقط زن قابله و دستیاران زن او از وضع حمل آگاه می‌شوند. اگر کسی منکِر میلاد حضرت مهدی است، آیا برای اثبات ولادت خود از مادرش، گواهی دیگری غیر از قابله و دستیاران او می‌تواند بیاورد؟ به بیان دیگر، اگر کسی گواهی قابله را قبول نکند، باید اولاً گواهان میلاد خویش غیر از قابله را بیاورد و ثانیاً نشان دهد به هنگام وضع حمل آیا غیر از زنان قابله، کسی نظاره‌گر تولد او بوده‌اند!؟

به علت طولانی بودن روایت فقط بخشی از آن آورده می‌شود.

حكیمه دختر امام جواد علیه السلام گوید: امام حسن عسكری علیه السلام مرا به نزد خود فراخواند و فرمود: عمّه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نیمه شعبان‏ است و خدای تعالی امشب حجّت خود را كه حجّت او در روی زمین است ظاهر سازد. گوید: گفتم: مادر او كیست؟ فرمود: نرجس.‏[۱۸]

گواهی خادمان خانۀ امام حسن عسکری

نسیم و ماریه خادمان امام حسن عسكری علیه السلام گویند: هنگامی‌كه‏ صاحب‌الزمان از مادرش متولد شد روی زانوی خود نشسته و دو سبابۀ خود را به طرف آسمان بلند كرد، سپس عطسه کرد، آنگاه فرمود: الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و صلی اللّه علی محمد و آله، ستمکاران گمان كرده‏اند كه حجت خداوند باطل شده است و اگر اذن سخن گفتن به ما داده شود شك از بین خواهد رفت.‏[۱۹]

گواهی کنیز ابوعلی

ابوعلی خیزرانی كنیزی داشت كه او را به امام حسن عسكری علیه السلام بخشید؛ چون جعفر كذّاب خانه امام را غارت كرد وی از دست جعفر گریخت و با ابوعلی ازدواج نمود. ابوعلی می‏گوید كه او گفته است در ولادت سیّد علیه السلام حاضر بود و مادر سیّد صقیل نام داشت و امام حسن عسكری علیه السلام صقیل را از آنچه بر سر خاندانش می‏آید آگاه كرد و او از امام درخواست نمود كه از خدای تعالی بخواهد تا مرگ او را پیش از آن برساند و در حیات امام حسن عسكری علیه السلام درگذشت و بر سر قبر وی لوحی است كه بر آن نوشته‏اند: این قبر مادر محمّد است. ابوعلی گوید: از همین كنیز شنیدم كه می‏گفت: چون سیّد عجل الله تعالی فرجه الشریف متولّد شد، نور درخشان او را دیده است كه از او ظاهر گردیده و به افق آسمان‌ها‌ رسیده است و پرندگان سپیدی دیده كه از آسمان فرود می‏آیند و پرهای خود را به سر و صورت و سایر اعضای وی می‏كشند و سپس پرواز می‏كنند. این مطلب را به امام حسن عسكری علیه السلام خبر دادیم، خندید و فرمود: ‌آن‌ها فرشتگانی هستند كه برای تبرّك جستن به این مولود فرود آمده‏اند و چون ظهور كند یاوران او خواهند بود.[۲۰]

گواهی پدر

ابو‌ها‌شم جعفری گوید: به امام حسن عسکری علیه السلام عرض كردم: جلالت و بزرگی شما مرا از پرسش از شما باز می‏دارد، اجازه می‏فرمایید از شما سؤالی كنم؟ فرمود، بپرس. عرض كردم: آقای من! شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری. عرض كردم: اگر برای شما پیشامدی كند، كجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه.[۲۱]

گواهی بنیهاشم

ابوجعفر عمری گوید: چون سیّد عجل الله تعالی فرجه الشریف متولّد شد امام حسن عسكری علیه السلام فرمود: به دنبال ابوعمرو بفرستید و چون به دنبال او فرستادند و به نزد امام آمد، بدو فرمود: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت خریداری كن، به گمانم فرمود آن را میان بنی‌ها‌شم تقسیم نما و چندین و چند گوسفند برای او عقیقه كن.[۲۲]

گواهی ابوهارون

محمّد‌‌بن‌حسن كرخیّ گوید از ابو‌ها‌رون كه مردی از اصحاب ما بود شنیدم كه می‏گفت: من صاحب الزّمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم كه رویش مانند ماه شب‏ چهارده می‏درخشید.[۲۳]

مشاهدۀ چهل نفر از اصحاب امام عسکری

معاویه پسر حكیم و محمّد پسر ایّوب و محمّد پسر عثمان گویند: ما چهل نفر در منزل امام حسن علیه السلام بودیم و او فرزندش را به ما عرضه كرد و فرمود: این امام شما پس از من و خلیفه من بر شماست، از او اطاعت كنید و پس از من در دین خود متفرّق نشوید كه هلاك خواهید شد، بدانید كه بعد از این او را نخواهید دید، گویند: از حضورش بیرون آمدیم و پس از چند روز امام حسن علیه السلام درگذشت.[۲۴]

گواهی عَمری از اصحاب امام عسکری

حمدان قلانسی گوید: به عَمری گفتم آیا امام حسن عسكری درگذشت؟ به من پاسخ داد: محققاً درگذشت، ولی جانشینی برای شما گذاشته است كه گردنش به این كلفتی است و با دست خود نشان داد.[۲۵]

گواهی ابنابیالثلج متوفای ۳۲۵ قمری

ابن‌ابی‌الثلج گوید: از دلایلی که از امام عسکری در میلاد پسرش وارد شده این کلام است: ستمکاران گمان کردند می‌توانند من را بکشند تا نسل امامت را قطع کنند. چگونه قدرت خدای قادر متعال را تصوّر کرده‌اند؟ و او را مؤمَّل ــ آرزو شده ــ نامید.[۲۶]

گواهی وکلای اربعه

سفارش‌ها‌، فرمان‌ها‌ و سخنان بسیاری از صاحب‌الزمان به‌وسیلۀ چهار وکیل خاص ایشان به ترتیب عثمان‌‌بن‌سعید عمروی، محمد‌‌بن‌عثمان، حسین‌‌بن‌روح نوبختی و علی‌‌بن‌محمد سمری در دوران غیبت صغری نقل شده و متواتر[۲۷] است که نشان‌دهندۀ ارتباط ویژه و ملاقات‌ها‌ی مکرّر این چهار نفر با امام علیه السلام است. ‌به‌عنوان نمونه از ملاقات هر وکیل یک داستان نقل می‌گردد.

عبداللّه‌‌بن‌جعفر حمیری گوید: بعد از شهادت امام حسن عسكری علیه السلام سالی به عزم حج بیت‌اللّه در بغداد به خانۀ احمد‌‌بن‌اسحاق رفتیم. عثمان‌‌بن‌سعید را هم نزد وی دیدیم. من به عثمان‌‌بن‌سعید گفتم: این شیخ ــ و اشاره به احمد‌‌بن‌اسحاق نمودم ــ كه نزد ما ثقه‏ای پسندیده است دربارۀ شما چنین و چنان می‌گوید. سپس حدیث گذشته را كه دربارۀ مقام والای او رسیده بود بازگو كردم و گفتم: اكنون شما كسی هستید كه در راست‌گویی شما تردیدی نیست. شما را به خداوند و دو امام بزرگواری كه تو را به وثاقت ستوده‏اند قسم می‌دهم آیا پسر امام حسن عسكری علیه السلام را كه صاحب‌الزمان است دیده‏ای؟ عثمان‌‌بن‌سعید گریست، سپس گفت: جواب تو را می‌دهم به‌شرطی‌كه تا من زنده‏ام به كسی نگویی. گفتم: تعهد می‌كنم. آنگاه گفت: آری، او را دیده‏ام و گردنش چنین بود. مقصودش این بود كه از سایر گردن‌ها‌ ضخیم‌تر و زیباتر و مناسب‌تر بود. عرض كردم: نام وی چیست؟ گفت: از بردن نام او نهی شده‏اید.[۲۸]

حمیری گوید از محمد‌‌بن‌عثمان پرسیدم آیا صاحب‌الزمان را دیده‌ای؟ گفت: بلی و آخرین مرتبه كه او را دیدم نزد بیت اللّه الحرام بود درحالی‌که می‏گفت: خداوندا به وعده‌ای که به من داده‌ای وفا كن.[۲۹]

 

ابن‌نوح گفت: در مصر از جماعتی از علمای شیعه شنیدم كه می‌گفتند: از ابوسهل نوبختی پرسیدند چطور شد كه حسین‌‌بن‌روح نایب امام زمان شد و تو نشدی؟ در جواب گفت: ائمه طاهرین علیهم السلام بهتر می‌دانند چه كسی را به این سمت برگزینند. من مردی هستم كه دشمنان شیعه را ملاقات نموده و با ‌آن‌ها در امور اعتقادی مناظره می‌كنم. اگر من مانند حسین‌‌بن‌روح مكان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را می‌شناختم شاید در هنگام مناظره كه در آوردن دلیلی معطل می‌شدم، برای اثبات مدعا جای او را به دیگران نشان می‌دادم؛ ولی ابوالقاسم اگر فی‌المثل امام در زیر عبایش باشد و او را با قیچی پاره‌پاره كنند، عبایش را نمی‏گشاید كه دشمنان او را ببینند.[۳۰]

ابومحمّد حسن‌‌بن‌احمد مكتّب گوید: در سالی كه شیخ علی‌‌بن‌محمّد سمری قدّس اللّه روحه در بغداد درگذشت، چند روز قبل از وفاتش در محضرش بودم. پس توقیعی را برای مردم خارج ساخت كه نسخه آن چنین است: بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ،‏ علی‌‌بن‌محمّد سمری! خداوند اجر برادرانت را در عزای تو بزرگ گرداند كه تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد. پس خود را برای مرگ مهیّا كن و به احدی وصیّت مكن كه پس از وفات تو قائم مقام تو شود.[۳۱]

گواهی وکلای امام عسکری در شهرهای مختلف

محمّد‌‌بن‌ابی‌عبداللّه نام بعضی از كسانی را كه بر معجزات صاحب الزّمان عجل الله تعالی فرجه الشریف واقف شده و آن حضرت را زیارت كرده‏اند به این شرح گزارش كرده است:

بغداد: عَمری و پسرش و حاجز و بلالی و عطار.

كوفه: عاصمی.

اهواز:

محمّد‌‌بن‌ابراهیم‌‌بن‌مهزیار.

قم: احمد‌‌بن‌إسحاق.

همدان: محمّد‌‌بن‌صالح.

ری: بسامی و اسدی كه یكی از راویان همین حدیث است.

آذربایجان: قاسم‌‌بن‌علاء.

نیشابور: محمّد‌‌بن‌شاذان.

روایات معجزات صاحب الزمان

ازجمله نشان‌ها‌ی میلاد آن حضرت، اخبار معجزات ایشان است. صاحب کتاب الثاقب فی المناقب تعدادی از این معجزات را جمع‌آوری کرده است؛ ‌به‌عنوان نمونه به چند معجزه اشاره می‌شود.

ابوعقیل گوید: علی‌‌بن‌زیاد صیمری به حضرت نامه نوشت و تقاضای كفنی كرد، حضرت به او نوشت که در سال هشتاد به آن احتیاج پیدا می‌كنی. او در سال هشتاد مرد و حضرت چند روز پیش از وفاتش برای او كفنی فرستادند.[۳۲]

محمّدبن‌ها‌رون گوید: از اموال امام علیه السلام پانصد دینار بر ذمّه من بود. شبی در بغداد بودم و طوفان و ظلمت آنجا را فرا گرفته بود و هراس شدیدی بر من مستولی شد و در اندیشه بدهی بودم. با خود گفتم: چند دكّان به پانصدوسی دینار خریده‏ام، ‌آن‌ها را به امام علیه السلام به پانصد دینار واگذار می‌کنم. گوید: مردی آمد و آن دكّان‌ها را تحویل گرفت، با اینکه نامه‏ای ننوشته بودم و به احدی هم خبر نداده بودم.[۳۳]

تشرّفات و آثار امام عصر در غیبت کبری

در دوران غیبت کبری ــ که در روایت به غیبت تامّه یاد شده است ــ افرادی که از شمار خارج هستند، خدمت امام عصر شرفیاب شده‌اند. ازآنجاکه کتاب‌ها‌ی مستقلی در این باب نگاشته شده است، فقط به یک حکایت که در بحرین شهرت دارد اشاره نموده و خوانندگان گرامی را به سه کتاب نجم ثاقب محدّث نوری، دارالسّلام شیخ محمود میثمی عراقی و عبقری الحسان شیخ علی‌اکبر نهاوندی ارجاع می‌دهیم.

تشرّف محمّد‌‌بنعیسی بحرینی

زمانی‌كه بحرین در تصرّف فرنگیان بود، شخصی از مسلمانان را به حكومت آنجا گماشتند تا موجب آبادی بیشتر آنجا شود و بهتر بتواند به وضع اهالی رسیدگی كند. این حاکم مردی ناصبی بود. به علاوه وزیری داشت كه تعصّبش از او بیشتر بود. وزیر نسبت به اهل بحرین كه دوستدار اهل بیت بودند، اظهار دشمنی می‌كرد و برای نابودی و زیان رساندن به ‌آن‌ها حیله‏ها می‌ساخت. روزی وزیر درحالی‌كه اناری در دست داشت نزد حاکم رفت و انار را به او داد. حاکم دید بر روی پوست انار نوشته است: لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه ابوبكر و عمر و عثمان و علی خلفاء رسول‌اللّه. این عبارت به شکل طبیعی در پوست انار نوشته شده بود، به‌گونه ای كه گمان نمی‌رفت ساختۀ دست بشر باشد و از این حیث در شگفت ماند! حاکم به وزیر گفت: این دلیل روشن و برهان محكمی بر بطلان مذهب رافضی‏ها (شیعیان) است. نظرت دربارۀ مردم بحرین چیست؟

وزیر گفت: این جماعت متعصّب‌اند و منكِر دلایل هستند. امر كن ‌آن‌ها را حاضر نمایند و این انار را به ‌آن‌ها نشان بده، اگر پذیرفتند و به مذهب ما درآمدند شما ثواب فراوان برده‏اید و چنانچه نپذیرفتند و همچنان بر گمراهی خود باقی ماندند، ‌آن‌ها را در قبول یكی از سه چیز مخیر گردان یا حاضر شوند با ذلّت و خواری ــ مثل یهود و نصاری ــ مالیات بدهند، یا جوابی برای این دلیل روشنی كه نمی‏توان آن را نادیده گرفت بیاورند، یا اینكه مردان ‌آن‌ها كشته شوند و زنان و اولاد ایشان اسیر گردند و اموالشان را به غنیمت گیریم.

حاکم رأی وزیر را پسندید و فرستاد دانشمندان، فاضلان، نیكان، برگزیدگان و بزرگان شیعه بحرین را احضار نمود و انار را به ‌آن‌ها نشان داد و گفت: اگر جواب كافی و قانع‏كننده‏ای نیاورید یا باید كشته شوید و اسیر گردید و اموالتان ضبط شود، یا همچون كفّار مالیات بپردازید. ‌آن‌ها چون انار را دیدند سخت متحیّر گشتند و نتوانستند جواب شایسته‏ای بدهند، رنگ صورتشان پرید و بدن‌هایشان به لرزه افتاد.

سپس بزرگان ‌آن‌ها به حاکم گفتند: سه روز به ما مهلت بده شاید بتوانیم جوابی كه موردپسند واقع شود بیاوریم و گرنه هرطور می‌خواهی میان ما حكم كن. حاکم هم به ‌آن‌ها مهلت داد. رجال بحرین درحالی‌كه هراسان و متحیّر بودند، از نزد حاکم بیرون آمده نشستند و به مشورت پرداختند. آنگاه بنا گذاشتند كه از میان صلحا و زهاد بحرین ده نفر و از میان آن ده نفر هم سه نفر را انتخاب كنند. چون چنین كردند به یكی از آن سه نفر گفتند تو امشب را به بیابان برو و تا صبح مشغول عبادت باش و از خداوند به‌وسیلۀ امام زمان یاری بخواه. او رفت و شب را به صبح آورد و چیزی ندید. ناچار برگشت و جریان را به ‌آن‌ها اطلاع داد.

شب دوم نفر دوم را فرستادند. او هم مانند شخص نخست برگشت و خبری نیاورد و بر اضطراب و پریشانی ‌آن‌ها افزود. آنگاه از نفر سوم، محمد‌‌بن‌عیسی، كه مردی پاك‌سرشت و دانشمند بود، خواستند که چنین کند. او با سروپای برهنه روی به بیابان نهاد و تمام شب را مشغول دعا و گریه و توسل به خدا شد كه شیعیان را از آن بلیّه رهایی بخشد و حقیقت مطلب را برای ‌آن‌ها روشن سازد و برای این کار متوسّل به حضرت صاحب‌الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شد.

در آخر شب ناگاه دید مردی او را مخاطب ساخته و می‌گوید: محمد‌‌بن‌عیسی! چه شده كه تو را به این حال می‏بینم؟ برای چه به این بیابان آمده‏ای؟ گفت: ای مرد مرا به حال خود واگذار. من برای كار بزرگ و مطلب مهمی بیرون آمده‏ام كه آن را جز برای امام خود نمی‌گویم و شكایت آن را نزد كسی می‌برم كه این راز را بر من‏ آشكار سازد. گفت: محمد‌‌بن‌عیسی! صاحب‌الأمر من هستم. مقصودت را بگو، گفت: اگر تو صاحب‌الأمری، داستان مرا می‌دانی و نیازی نداری كه من آن را شرح بدهم.

فرمود: آری، تو به خاطر آن انار و مطلبی كه بر آن نوشته شده و تهدید حاکم به بیابان آمده‏ای! محمد‌‌بن‌عیسی عرض كرد: آری، آقای من! شما می‌دانید كه ما چه حالی داریم، شما امام و پناهگاه مایید و قادرید كه این خطر را از ما برطرف سازید، به داد ما برسید! حضرت فرمود: محمد‌‌بن‌عیسی! وزیر ملعون درخت اناری در خانه خود دارد. قالبی از گل به شكل انار در دو نیمه ساخته و در هر نیمه از آن، قسمتی از آن كلمات را نوشته است، آنگاه آن قالب گلی را روی انار نهاده و آن را محكم بسته است. به مرور كه انار بزرگ شده آن نوشته در پوست انار تأثیر گذاشته تا به‌این‌صورت درآمده است. فردا نزد حاکم می‌روی و می‌گویی: جواب تو را آورده‏ام، ولی حتماً باید در خانۀ وزیر باشد. وقتی به خانۀ وزیر رفتید به سمت راست خود نگاه كن، اتاقی در بالا می‏بینی. به حاکم بگو: جواب تو در همین اتاق است. وزیر می‌خواهد از نزدیك شدن به اتاق سر باز زند، ولی تو اصرار كن و سعی كن كه بالا بروی. وقتی دیدی وزیر خودش بالا رفت تو هم با او بالا برو و او را تنها مگذار، مبادا که از تو جلو بیفتد. وارد اتاق که شدی در دیوار آن سوراخی می‏بینی كه كیسۀ سفیدی در آن است. آن را بردار كه خواهی دید قالب گلی انار كه برای این نقشه ساخته است در آن كیسه است. سپس آن را جلو حاکم نهاده و انار حک‌شده را در آن بگذار تا حقیقت مطلب برای او روشن شود. به حاکم بگو: ما معجزۀ دیگری داریم و آن اینكه داخل این انار جز خاكستر و دود چیزی نیست، اگر می‌خواهی درستی آن را بدانی به وزیر بگو آن را بشكند؛ وقتی وزیر آن را شكست، دود و خاكستر آن به صورت و ریش او می‌پرد.

محمد‌‌بن‌عیسی مسرور و شادمان شد، دست مبارك امام را بوسید و با مژده و شادی مراجعت نمود. صبح به نزد حاکم رفتند و همان‌گونه كه امام دستور داده بود عمل كردند. حاکم از محمد‌‌بن‌عیسی پرسید چه كسی این را به تو خبر داد؟ گفت: امام زمان ما و حجّت پروردگار. حاکم از امام زمان پرسید و او هم یكایك ائمه را به او معرفی كرد تا به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید.

 

حاکم گفت: دستت را دراز كن تا من گواهی دهم كه نیست خدایی مگر خداوند یگانه و اینكه محمد بنده و پیامبر اوست و خلیفۀ بلافصل بعد از او امیرالمؤمنین علیه السلام است. پس اقرار به تمام ائمه تا آخر ‌آن‌ها نمود و ایمانش نیكو گشت. سپس دستور داد وزیر را به قتل رساندند و از مردم بحرین معذرت خواست و نسبت به ‌آن‌ها نیكی نمود و ‌آن‌ها را گرامی داشت. ناقل حكایت گفت: این حكایت نزد اهل بحرین مشهور و قبر محمد‌‌بن‌عیسی در آنجا معروف است و مردم به زیارت آن می‌روند.[۳۴]

روایات مخفی بودن حمل و میلاد امام عصر

از مسائلی که باعث شده برخی در میلاد امام عصر به اشتباه بیفتند، ولادت پنهانی ایشان است. ازآنجاکه دشمنان خدا قصد کشتن آخرین حجت خدا را داشتند ــ زیرا می‌دانستند او از بین‌برندۀ شوکت آنان و پایان‌بخش دولت باطل آنان خواهد بود ــ خدای متعال اراده کرد آخرین حجتش را از چشم آنان مخفی نماید؛ لذا به امر الهی آثار حمل در مادر گرامی ایشان ظاهر نشد و جز خواص شیعیان کسی از میلاد ایشان باخبر نگردید، تا جان حجّت خدا حفظ شود و نیرنگ شیطان لعین در کشتن ایشان توسط خلفای بنی‌عباس ناکام بماند. این امر در تاریخ بشریّت بی‌سابقه نبود. در دوران حضرت ابراهیم و حضرت موسی نیز طاغوت زمان ایشان قصد کشتن آنان را در زمان میلاد داشت، لذا ولادت ایشان پنهانی بود؛ برای روشن شدن بیشتر مطلب به برخی روایات اشاره می‌شود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

حضرت رضا علیه السلام از پدرانش روایت كند كه پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سوگند به خدایی كه من را برای بشارت اهل عالم مبعوث گردانید! قائم اهل بیت من در زمان معیّنی غائب می‏شود، به‌گونه‌ای كه بیشتر مردم می‌گویند: خداوند چه احتیاجی به آل محمد دارد و گروهی در ولادت وی شك می‌كنند.‏[۳۵]

امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: قائم ما وقتی قیام کند، بیعت هیچ‌کس بر گردنش نیست؛ لذا ولادتش پنهانی است.‏[۳۶]

امام مجتبی علیه السلام

امام مجتبی فرمود: خدای عزوجل ولادت قائم را پنهان می‌نماید.‏[۳۷]

امام حسین علیه السلام

مردی هَمدانیّ گوید: از امام حسین علیه السلام شنیدم كه می‏فرمود: قائم این امّت نهمین از فرزندان من است؛ او صاحب غیبت است و او كسی است كه میراثش را در حیاتش تقسیم كنند.[۳۸]

سیدالعابدین علیه السلام

امام زین‌العابدین علیه السلام فرمودند: ولادت قائم ما بر مردم پنهان است، تا جایی که گویند هنوز متولد نشده است؛ برای اینکه در هنگام ظهور بیعت كسی بر گردنش نباشد.[۳۹]

امام باقر علیه السلام

امام باقر فرمود: قائم کسی است که ولادتش از مردم پنهان است.[۴۰]

امام صادق علیه السلام

در تفسیر قمی از امام صادق علیه السلام نقل شده است: آزر پدر ابراهیم[۴۱] منجّم دربار نمرود‌‌بن‌كنعان بود. روزی به نمرود گفت: من با حساب نجومی یافته‏ام كه در این زمان مردی پدید می‏آید كه این دین فعلی را نسخ نموده و مردم را به دین جدیدی دعوت می‏كند. نمرود به او گفت: این مرد در چه شهری خواهد بود؟ آزر گفت: در همین شهر، امّا هنوز به دنیا نیامده است. نمرود گفت: پس سزاوار است میان مردان و زنان جدایی افكنیم تا نطفه این كودك منعقد نشود و چنین كردند. مادر ابراهیم باردار بود، ولی حمل خود را اظهار نكرده بود. وقتی زمان ولادت ابراهیم نزدیك شد، مادرش به آزر گفت: آزر! من بیمارم و می‏خواهم مدتی از تو كناره‏گیری كنم و در آن زمان زنی كه بیمار می‏شد، یا می‏خواست زایمان كند از همسرش كناره‏گیری می‏كرد. پس مادر ابراهیم در غاری سكونت گزید و ابراهیم را به دنیا آورد و او را در پارچه‏ای پیچید و به خانه بازگشت و درب غار را با سنگی مسدود كرد و خدای مهربان از انگشت ابهام ابراهیم برای او شیر جاری می‏كرد و مادرش گاهی برای سركشی به نزد او می‏آمد و مواظب بود تا كسی متوجّه رفت‌وآمد او نشود، چون نمرود برای هر زن حامله‏ای فردی را مأمور قرار داده بود كه اگر فرزند پسر متولّد شود او را ذبح كند و مادر ابراهیم به این ترتیب، ابراهیم را از ذبح نجات داد.

امام کاظم علیه السلام

در محضر امام موسی‌‌بن‌جعفر علیهما السلام از قائم سخن به میان آمد. فرمود: ولادت او بر مردم پوشیده می‌ماند.[۴۲]

امام رضا علیه السلام

از ایوب‌‌بن‌نوح روایت شده كه گفت: به حضرت رضا علیه السلام عرض كردم: ما امیدواریم كه شما صاحب‌ این امر باشید و خداوند دولت آل محمد را بدون كشیدن شمشیر به شما تفویض كند؛ زیرا می‏بینیم که برای شما بیعت گرفته شده و به نام مباركت‏ سكّه زده‏اند. حضرت فرمود: هریك از ما ائمه كه مردم برای او نامه‏ها نوشتند و از او مسائل دین پرسیدند و انگشت‏نما شد و وجوه شرعی برای وی فرستادند، یا ناگهان كشته می‏شود و یا در بستر خود می‌میرد، تا موقعی كه خداوند عزوجل امامی برانگیزد كه ولادت و مکانش مخفی است ولی نسبش معلوم است.[۴۳]

امام جواد علیه السلام

از عبدالعظیم حسنی از امام محمد تقی روایت شده كه فرمود: قائم كسی است كه میلادش بر مردم پوشیده می‌ماند.‏[۴۴]

امام هادی علیه السلام

از اسحاق‌‌بن‌ایوب روایت شده كه گفت: از امام اباالحسن علی النقی علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: صاحب این امر كسی است كه مردم خواهند گفت هنوز متولد نشده است.[۴۵]

امام عسکری علیه السلام

امام عسکری فرمود: عمه! افطار امشب را مهمان ما باش. عرض كردم: این مولود بزرگ از چه زنی خواهد بود؟ فرمود: از نرجس. گفتم: اتفاقاً در میان كنیزان شما كسی نزد من از نرجس محبوب‏تر نیست. پس برخاستم و نزد او رفتم و او مانند وقتی كه نزد من بود، من را احترام كرد. من دست‌ها‌ی او را بوسیدم و او را از خدمت كردن باز داشتم. او من را بانوی خود می‌خواند و من نیز او را بانوی خویش می‌خواندم او به من گفت: فدایت گردم و من گفتم: من و همه دنیا فدای تو شویم.

سپس به وی گفتم: امشب خداوند پسری كه سرور دو جهان است به تو عنایت می‌فرماید كه آرزوی اهل ایمان است. او از سخن من شرم كرد. سپس برخاستم و در وی نظر كردم اثری از حاملگی ندیدم.‏[۴۶]

تفتیش خانۀ امام عسکری علیه السلام

چون دو سه روز (از بیماری امام حسن عسکری علیه السلام) گذشت، خبر آوردند كه حسن علیه السلام ناتوان شده و دستور به پزشكان رسید كه در خانه او بمانند و قاضی‌القضات را احضار كرد و دستور داد ده تن از كسانی كه میان اصحاب خود در دین و امانت و ورع به ‌آن‌ها وثوق دارد حاضر كند. ‌آن‌ها را حاضر كرد و همه را به خانۀ حسن علیه السلام فرستاد و دستور داد شبانه‌روز در آن بمانند و آنجا ماندند تا آن حضرت وفات كرد. شهر سر من رأی یك‌پارچه شیون و عزا شد. خلیفه فرستاد خانه او را بازرسی كردند و اتاق‌ها‌ را بازدید نمودند و هرچه در ‌آن‌ها بود مهر كردند و دنبال پسر او گشتند و زنانی كه آبستنی را می‏فهمیدند آوردند و كنیزان او را بازرسی كردند. یكی از ‌آن‌ها گفت: در یكی از كنیزان اثر حمل هست، او را در اتاقی زندانی كردند و نحریر خادم را با یارانش و چند تن زن بر او گماشتند. بعد از آن به تجهیز امام پرداختند و بازارها را بستند و بنی‌ها‌شم و افسران و پدرم به دنبال جنازه او سوار شدند و شهر سر من رأی در آن روز رستاخیز شد.[۴۷]

ماجرای نماز و جعفر کذّاب

ابوالادیان گوید: من خدمتكار امام حسن علیه السلام بودم و نامه‏های او را به شهرها می‏بردم و در آن بیماری كه منجر به فوت او شد نامه‏هایی نوشت و فرمود ‌آن‌ها را به مدائن برسان. چهارده روز اینجا نخواهی بود و روز پانزدهم وارد سامرّاء خواهی شد و از سرای من صدای واویلا می‏شنوی و من را در محل غسل دادن می‏یابی. پرسیدم: آقای من! چون این امر واقع شود امام و جانشین شما كه خواهد بود؟ فرمود: هركس پاسخ نامه‏های من را از تو مطالبه كرد او قائم پس از من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: كسی كه بر من نماز خواند او قائم پس از من خواهد بود. گفتم: دیگر چه؟ فرمود: كسی كه خبر دهد در آن همیان چیست او قائم پس از من خواهد بود. هیبت او مانع شد كه از او بپرسم در آن همیان چیست؟ نامه‏ها را به مدائن بردم و جواب ‌آن‌ها را گرفتم و همان‌گونه كه فرموده بود روز پانزدهم به سامرّاء درآمدم. به ناگاه صدای واویلا از سرای او شنیدم و او را بر محل غسل یافتم و برادرش جعفر‌‌بن‌علی را بر در سرا دیدم و شیعیان را بر در خانه‏اش دیدم كه وی را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریك می‏گویند. با خود گفتم: اگر این امام است كه امامت باطل خواهد بود، زیرا می‏دانستم كه او شراب می‏نوشد و در كاخ قمار می‏كند و تار می‏زند. پیش رفتم و تبریك و تسلیت گفتم و از من چیزی نپرسید، آنگاه عقید بیرون آمد و گفت: آقای من! برادرت كفن شده است برخیز و بر وی نماز گزار. جعفر‌‌بن‌علی داخل شد و بعضی از شیعیان مانند سمّان و سلمه كه معتصم او را كشت در اطراف وی بودند. چون به سرا درآمدیم حسن‌‌بن‌علی را كفن‌شده بر تابوت دیدم. جعفر‌‌بن‌علی پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تكبیر گوید كودكی گندم‌گون با گیسوانی مجعّد و دندان‌ها‌ی پیوسته بیرون آمد و ردای جعفر را گرفت و گفت: عمو! عقب برو كه من بر نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. جعفر با چهره‏ای رنگ‌پریده و زرد عقب رفت. آن كودك پیش آمد و بر او نماز گزارد و در آرامگاه، پدرش به خاك سپرده شد. سپس گفت: ابوالأدیان! جواب نامه‏هایی را كه همراه توست بیاور. ‌آن‌ها را به او دادم و با خود گفتم این دو نشانه، همیان باقی می‏ماند. آنگاه نزد جعفر رفتم درحالی‌كه او آه می‏كشید. حاجز وشّاء، سخن‌چین خلیفه، به او گفت: آقای من! آن كودك كیست تا بر او اقامۀ حجّت كنیم، گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیده بودم و او را نمی‏شناسم. ما نشسته بودیم كه گروهی از اهل قم آمدند و از حسن‌‌بن‌علی علیهما السلام پرسش كردند و فهمیدند كه او درگذشته است و گفتند: به چه كسی تسلیت بگوییم؟ مردم به جعفر‌‌بن‌علی اشاره كردند. ‌آن‌ها بر او سلام كردند و به او تبریك و تسلیت گفتند و گفتند: همراه ما نامه‏ها و اموالی است، بگو نامه‏ها از كیست و اموال چقدر است؟ جعفر درحالی‌كه جامه‏های خود را تكان می‏داد برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب می‏خواهید؟ راوی گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‏های فلانی و فلانی همراه شماست و همیانی كه درون آن هزار دینار است و نقش ده دینار آن محو شده است. ‌آن‌ها نامه‏ها و اموال را به او دادند و گفتند: آنكه تو را برای گرفتن این‌ها فرستاده همان امام است. جعفر نزد معتمد عبّاسی رفت و ماجرای آن كودك را گزارش داد. معتمد كارگزاران خود را فرستاد و صقیل جاریه را گرفتند و از وی مطالبه آن كودك كردند. صقیل‏ منكر او شد و مدّعی شد كه باردار است تا به این وسیله كودك را از نظر ‌آن‌ها مخفی سازد. وی را به ابن‌الشّوارب قاضی سپردند. با مرگ ناگهانی عبیداللّه‌‌بن‌یحیی‌‌بن‌خاقان و شورش صاحب زنج که در بصره پیش آمد، از آن كنیز غافل شدند و او از دست ‌آن‌ها گریخت وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.[۴۸]

میلاد حضرت موسی علیه السلام

روایت شده كه اصحاب فرعون از كمی نسل بنی‌اسرائیل شكایت كردند، چراكه ‌آن‌ها بنی‌اسرائیل را عبد و خدمت‏گذار خود قرار می‌دادند. فرعون دستور داد یك سال پسرهای نوزاد را زنده بگذارند و یك سال به قتل برسانند، هارون‌‌بن‌عمران در آن سالی كه پسرها را زنده‌ نگه می‌داشتند، متولد شد، ولی حضرت موسی علیه السلام در آن سالی پا به دنیا نهاد كه پسرهای نوزاد را زنده‌به‌گور می‌كردند تا خدا با حفظ موسی قدرت خود را نشان دهد.

روایت شده كه مادر موسی علیه السلام چون حامله شد و اثر حمل در او مشاهده شد قابله‏ای را موكل او كردند و خدا قبل از ولادت موسی محبتی را در قلب آن قابله جای داد ــ حجت‌ها‌ی دیگر خدا نیز چنین‌اند. مادر موسی علیه السلام لاغر و ضعیف می‌شد و قابله به او می‌گفت: دخترك من! چرا بدن تو آب می‏شود و تو را محزون می‏بینم؟! در جواب گفت: چگونه من آب نشوم و محزون نباشم، درحالی‌كه فرزند من پس از تولد كشته خواهد شد؟ قابله گفت: محزون و نگران مباش كه من ولادت او را مخفی خواهم كرد. همین‏كه موسی علیه السلام متولد شد، قابله به مادر آن حضرت گفت: فرزندت را در صندوق‏خانه مخفی كن و خود نزد پاسبان‌‌ آمد ــ و با هر قابله‏ای پاسبانی بود كه اگر فرزند ذكوری متولّد شود او را بكشد. قابله به پاسبانی كه موكّل او بود و به دیگران گفت: برگردید كه از این زن فقط چند قطعه خون خارج شد، پس همه برگشتند.[۴۹]

روایات غیبت و ظهور  امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف

دلیل دیگر به اشتباه افتادن مخالفان در میلاد امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، پنهان شدن ایشان از چشمان اکثریّت مسلمانان به امر خدا بود تا جان ایشان برای مأموریّت برپایی نظام الهی در امان باشد. از طرفی تواتر روایات غیبت خود نشان از وجود و حیات امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد. تمام امامان به این دوره اشاره کرده و خصوصاً امام هادی و امام عسکری شیعیان را برای این ایام آماده می‌کردند؛ روایات گویای این مطلب است.

روایت شده كه امام علی النقی علیه السلام غیر از عده كمی از یاران خود از نظر بیشتر شیعیان غایب بود. هنگامی‌كه امر امامت به امام حسن عسكری علیه السلام واگذار شد آن حضرت با شیعیان خاص خود و غیر آنان از پشت پرده صحبت می‌كرد، مگر وقتی كه می‌خواست به خانۀ پادشاه رود. جهت اینكه آن حضرت و پدر بزرگوارش این عمل را انجام می‌دادند این بود كه مقدمۀ غایب شدن امام زمان را فراهم كرده باشند تا گروه شیعیان با این موضوع مأنوس شوند و منكر غیبت امام نشوند و مردم به پنهان بودن امام عادت كنند.[۵۰]

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

نهمین ‌آن‌ها قائم اهل بیت من و مهدی امت من است كه در شمائل و اقوال و افعالش از همه كس به من شبیه‏تر است تا اینكه بعد از غیبت طولانی و حیرتی كه مردم را از پریشانی گمراه می‌كند، آشكار شود.[۵۱]

امیرالمؤمنین علیه السلام

امیرالمؤمنین گوید شنیدم رسول خدا می‌فرمود: در آینده فتنه‏ای بس شدید و سخت اتفاق خواهد افتاد كه هر دوست و صاحب سرّی از انسان جدا می‏شود و این زمانی است كه شیعیانت پنجمی از اولاد هفتم از نسل تو را از دست بدهند. از غیبت او اهل زمین و آسمان محزون ‏شوند، پس چقدر از مؤمنان از فقدان او اندوهگین و ناراحت و حیران می‌شوند.[۵۲]

امام حسن علیه السلام

او نهمین از فرزندان برادرم حسین و فرزند سرور كنیزان است. خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی می‏گرداند، سپس با قدرت خود او را ظاهر می‏سازد.[۵۳]

امام حسین علیه السلام

عبدالرّحمن‌‌بن‌سلیط گوید: امام حسین علیه السلام فرمود: از ما خاندان دوازده مهدی خواهد بود كه اوّلین ‌آن‌ها امیرالمؤمنین علیّ‌‌بن‌أبی‌طالب و آخرین ‌آن‌ها نهمین از فرزندان من است و او امام قائم به حقّ است. خدای تعالی زمین را به‌واسطۀ او پس از موت زنده كند و دین حقّ را به دست او بر همۀ ادیان چیره نماید، گرچه مشركان را ناخوش آید. او را غیبتی است كه اقوامی در آن مرتدّ شوند و دیگرانی در آن پابرجا باشند و اذیّت شوند.‏[۵۴]

امام زینالعابدین علیه السلام

فرمود: پدرم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت فرموده است: آنگاه كه فرزندم جعفر‌‌بن‌محمّد‌‌ بن‌علیّ‌بن‌حسین ‌‌بن‌علیّ‌‌بن‌أبی‌طالب متولّد شد نامش را صادق بگذارید كه پنجمین از سلاله او فرزندی است كه نامش جعفر است كه از روی تجرّی بر خدای تعالی و دروغ بستن بر او ادّعای امامت می‏كند و او نزد خدا جعفر كذّاب و مفتری بر خدای تعالی است و مدّعی مقامی است كه اهل آن نیست و مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود است. او كسی است كه می‌خواهد در هنگام غیبتِ ولی خدای تعالی او را برملا سازد. سپس علیّ‌‌بن‌الحسین علیهما السلام به‌سختی گریست، آنگاه فرمود: گویا جعفر كذّاب را می‏بینم كه طاغی زمانش را وادار می‏كند تا در امر ولی‌اللّه و غایب در حفظ الهی و موكّل بر حرم پدرش تفتیش كند به خاطر جهلی كه بر ولادت او دارد و حرصی كه بر قتل او دارد اگر به او دسترسی یابد و طمعی كه به میراث او دارد تا آن را به ناحقّ غصب كند.[۵۵]

امام باقر علیه السلام

ابوبصیر گوید از امام باقر علیه السلام شنیدم كه می‏فرمود: در صاحب این امر چهار سنّت از چهار پیامبر وجود دارد، سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمّد صلوات اللّه علیهم، امّا از موسی آن است كه او نیز خائف و منتظر است و امّا از یوسف زندان است و امّا از عیسی آن است كه می‏گویند مرده ولی نمرده است و امّا از محمّد شمشیر است.[۵۶]

امام صادق علیه السلام

سخت‌ترین خشم خدا بر دشمنانش زمانی است كه حجت خدا ناپدید شود و بر ‌آن‌ها آشكار نباشد و خدا می‌دانست كه دوستانش در شك نمی‌افتند و اگر می‌دانست كه شك می‌كنند، یك چشم به هم زدن حجت خود را از آنان نهان نمی‌داشت و آن نخواهد بود مگر زمانی كه بدترین مردمان سر کار باشند.[۵۷]

امام کاظم علیه السلام

علی‌‌بن‌جعفر از برادرش امام کاظم در تفسیر این كلام خدا تعالی پرسید: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» فرمود: زمانی که امامتان از شما غایب شود، چه كسی امامی جدید برای شما خواهد آورد؟[۵۸]

امام رضا علیه السلام

ریّان‌‌بن‌صلت گوید: از امام رضا علیه السلام از قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پرسش شد، فرمود: جسمش دیده نشود و نام و نشانش بر زبان جاری نگردد.[۵۹]

حُرمت تسمیّه یا نامیدن امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برای شیعیان به معنای حرام بودن نشان دادن ایشان و مکان ایشان برای حفظ جان ولی خدا است؛ زیرا تسمیّه در لغت به معنای نشان‌دار کردن است.

امام جواد علیه السلام

صقر‌‌بن‌أبی‌دلف گوید: از امام جواد علیه السلام شنیدم كه می‏فرمود: امام پس از من فرزندم علی است، دستور او دستور من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است و امام پس از او فرزندش حسن است، دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او طاعت پدرش باشد، سپس سكوت كرد. گفتم: فرزند رسول خدا! امام پس از حسن كیست؟ او به‌شدّت گریست و سپس فرمود: پس از حسن فرزندش قائم به حقّ امام منتظر است. گفتم: فرزند رسول خدا! چرا او را قائم می‏گویند؟ فرمود: زیرا او پس از آنكه یادش‏ از بین برود و اكثر معتقدان به امامتش مرتدّ شوند قیام می‏كند. گفتم: چرا او را منتظر می‏گویند؟ فرمود: زیرا ایّام غیبتش زیاد شود و مدّتش طولانی گردد و مخلصان در انتظار قیامش باشند و شكّاكان انكارش كنند و منكران یادش را استهزاء كنند و تعیین‏كنندگان وقت ظهورش دروغ گویند.‏[۶۰]

امام هادی علیه السلام

علی‌‌بن‌مهزیار گوید: به امام هادی علیه السلام نامه‏ای نوشتم و در آن از فرج پرسش نمودم، به من نوشت: هنگامی‌كه صاحب شما از سرای ستمكاران غیبت كرد، منتظر فرج باشید.[۶۱]

امام عسکری علیه السلام

احمد‌‌بن‌اسحاق می‌گوید: به امام حسن عسکری گفتم: فرزند رسول خدا! شادی من به‌واسطۀ منّتی كه بر من نهادید بسیار است، بفرمایید آن سنّتی كه از خضر و ذوالقرنین دارد چیست؟ فرمود: احمد! غیبت طولانی. گفتم: فرزند رسول خدا! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟ فرمود: به خدا سوگند چنین است تا جایی كه اكثر معتقدان به او بازگردند و باقی نماند مگر كسی‌كه خدای تعالی عهد و پیمان ولایت ما را از او گرفته و ایمان را در دلش نگاشته و با روحی از جانب خود مؤیّدش كرده باشد. احمد‌‌بن‌اسحاق! این امری از امر الهی و سرّی از سرّ ربوبی و غیبی از غیب پروردگار است؛ آنچه به تو عطا كردم بگیر و پنهان كن و از شاكران باش تا فردا با ما در علّیّین باشی.[۶۲]

نتیجهگیری

دلایل عقلی و نقلی فراوانی در ثبوت و اثبات ضرورت وجود حجّت و هادیِ الهی در هر زمانی در کتاب‌ها‌ی شیعه آمده است؛ در این مقاله فقط به بخشی از روایات تاریخی که به تعیین مصداق این هادی و اثبات میلاد او در مجامع حدیثی شیعه آمده، اشاره گردید.

شش دسته روایت در اثبات میلاد امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وجود دارد:

گزارش‌های تاریخی پیش از میلاد امام مهدی که از سیزده معصوم دیگر نقل شده است.

گزارش‌های تاریخی پس از میلاد امام مهدی که از ناحیۀ افراد و گروه‌ها‌ی مختلف گزارش شده است.

معجزاتی که از امام مهدی گزارش شده است.

آثار و برکات ایشان در دوران غیبت که غیرقابل‌انکار است.

روایات دوازده معصوم قبلی مبنی بر مخفی بودن حمل و میلاد ایشان که خود دلیل میلاد ایشان است.

روایات غیبت و ظهور امام مهدی که از همۀ پدران معصومش نقل شده است.

این میزان گزارش تاریخی هیچ جای شک و شبهه‌ای باقی نمی‌گذارد که امام مهدی فرزند امام حسن عسکری به دنیا آمده‌اند. اگر شخصیّتی در تاریخ، به اندازۀ یک‌صدم گزارش‌های امام مهدی، گزارش میلاد داشته باشد، کسی در میلادش شک نمی‌کند، چطور است که عده‌ای وجود خورشید مهدوی را منکِر می‌شوند؟ اگر کسی در دایرۀ شیعیان باشد، نمی‌تواند از این متواترات تاریخی سرپیچی نماید.

منابع

  • قرآن کریم
  • ابن‌ابى‌الثلج بغدادى، محمد‌‌بن‌احمد، تاریخ أهل‌البیت نقلاً عن الأئمة الباقر و الصادق و الرضا و العسكری عن آبائهم علیهم السلام، ۱جلد، آل‌البیت علیهم السلام – ایران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۴۱۰ ق.
  • ابن‌بابویه، على‌‌بن‌حسین، الإمامة و التبصرة من الحیرة، ۱جلد، مدرسة الإمام المهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف – قم، چاپ: اول، ۱۴۰۴ ق.
  • ابن‌بابویه، محمد‌‌بن‌على، عیون أخبار الرضا علیه السلام، ۲جلد، نشر جهان – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۸ق.
  • ابن‌بابویه، محمد‌‌بن‌على، كمال‌الدین و تمام النعمة، ۲جلد، اسلامیه – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۹۵ق.
  • ابن‌بابویه، محمد‌‌بن‌على، من لایحضره الفقیه، ۴جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم – قم، چاپ: دوم، ۱۴۱۳ ق.
  • ابن‌حمزه طوسى، محمد‌‌بن‌على، الثاقب فی المناقب، ۱جلد، انصاریان – ایران ؛ قم، چاپ: سوم، ۱۴۱۹ ق.
  • خزاز رازى، على‌‌بن‌محمد، كفایةالأثر فی النصّ على الأئمة الإثنی عشر، ۱جلد، بیدار – قم، ۱۴۰۱ ق.
  • خصیبى، حسین‌‌بن‌حمدان، الهدایة الكبرى، ۱جلد، البلاغ – بیروت، ۱۴۱۹ ق.
  • خوئی، سیدابوالقاسم، معجم الرجال الحدیث، لجنة التحقیق، و تفصیل طبقات الرواة، ۱۴۱۳ ق.
  • طبرسى، فضل‌‌بن‌حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى (ط – القدیمة)، ۱جلد، اسلامیه – تهران، چاپ: سوم، ۱۳۹۰ ق.
  • طوسى، محمد‌‌بن‌الحسن، الغیبة (للطوسی)/ كتاب الغیبة للحجة، ۱جلد، دارالمعارف الإسلامیة – قم، چاپ: اول، ۱۴۱۱ق.
  • عریضى، على‌‌بن‌جعفر، مسائل علیّ‌‌بن‌جعفر و مستدركاتها، ۱جلد، مؤسسة آل البیت علیهم السلام – قم، چاپ: اول، ۱۴۰۹ ق.
  • فتال نیشابورى، محمد‌‌بن‌احمد، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط – القدیمة)، ۲جلد، انتشارات رضى – ایران ؛ قم، چاپ: اول، ۱۳۷۵ ش.
  • كلینى، محمد‌‌بن‌یعقوب‌‌بن‌اسحاق، الكافی (ط – الإسلامیة)، ۸جلد، دارالكتب الإسلامیة – تهران، چاپ: چهارم، ۱۴۰۷ ق.
  • مجلسى، محمدباقر‌‌بن‌محمدتقى، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط – بیروت)، ۱۱۱جلد، دار إحیاء التراث العربی – بیروت، چاپ: دوم، ۱۴۰۳ ق.
  • مسعودى، على‌‌بن‌حسین، إثبات الوصیة للإمام علیّ‌‌بن‌أبی‌طالب، ۱جلد، انصاریان – ایران ؛ قم، چاپ: سوم، ۱۳۸۴ / ۱۴۲۶٫

 

 

 

[۱]. لازم به ذکر است که بهائیان روایات شیعه را قبول دارند، زیرا خود از این خاستگاه برای اثبات آمدن علی‌محمد باب که به زعم ایشان امام دوازدهم است، بهره جسته‌اند.

 

[۲]. أَلَا إِنَّ خَاتِمَ الْأَئِمَّةِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ، أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَى الدِّینِ، أَلَا إِنَّهُ الْمُنْتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِین.‏ روضةالواعظین و بصیرة المتعظین، ج‏۱، ص ۹۷٫

 

[۳]. الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَاعَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ‏ الْقَائِمُ؛‏ فَهُمْ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ أَوْلِیَائِی وَ حُجَجُ اللّه عَلَى أُمَّتِی بَعْدِی؛ الْمُقِرُّ بِهِمْ مُؤْمِنٌ وَ الْمُنْكِرُ لَهُمْ كَافِرٌ. من لایحضره الفقیه، ج‏۴، ص۱۸۰٫

 

[۴]. وَ أُكْمِلُ‏ ذَلِكَ‏ بِابْنِهِ م‏ح‏م‏د رَحْمَةً لِلْعَالَمِین. الكافی،  ج‏۱، ص۵۲۸٫

 

[۵]. سُئِلَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ: إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیكُمُ الثَّقَلَیْنِ كِتَابَ اللّه وَ عِتْرَتِی، مَنِ الْعِتْرَةُ؟ فَقَالَ: أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ؛ لَایُفَارِقُونَ كِتَابَ اللّه وَ لَایُفَارِقُهُمْ حَتَّى یَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللّه حَوْضَهُ. كمال‌الدین و تمام النعمة،  ج‏۱، ص۲۴۰٫

 

[۶]. عَنِ الْأَصْبَغِ قَالَ سَمِعْتُ الْحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِیٍّ یَقُولُ‏: الْأَئِمَّةُ بَعْدَ رَسُولِ‌اللّه اثْنَاعَشَرَ، تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ أَخِیَ الْحُسَیْنِ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ. كفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص۲۲۳٫

 

[۷]. عَنْ أَبِی‌یَحْیَى ‌بْنِ‌جَعْدَةَ‌بْنِ‌هُبَیْرَةَ عَنِ الْحُسَیْنِ‌بْنِ‌عَلِیٍّ علیهماالسلام:‏ وَ سَأَلَهُ‏ رَجُلٌ عَنِ الْأَئِمَّةِ؟ فَقَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی‌إِسْرَائِیلَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِی آخِرُهُمُ الْقَائِمُ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ‌اللّه یَقُولُ: أَبْشِرُوا ثُمَّ أَبْشِرُوا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی كَمَثَلِ حَدِیقَةٍ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً ثُمَّ أُطْعِمَ مِنْهَا فَوْجٌ عَاماً فِی آخِرِهَا فَوْجاً یَكُونُ أَعْرَضَهَا بَحْراً وَ أَعْمَقَهَا طُولًا وَ فَرْعاً وَ أَحْسَنَهَا حناً وَ كَیْفَ تَهْلِكُ أُمَّةٌ أَنَا أَوَّلُهَا وَ الِاثْنَاعَشَرَ مِنْ بَعْدِی مِنَ السُّعَدَاءِ أُولِی الْأَلْبَابِ وَ الْمَسِیحُ‌ابْنُ‌مَرْیَمَ آخِرُهَا وَ لَكِنْ یَهْلِكُ فِیمَا بَیْنَ ذَلِكَ نُتْجُ الْهَرْجِ لَیْسُوا مِنِّی وَ لَسْتُ مِنْهُمْ. كفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص۲۳۰٫

 

[۸]. عَنْ أَبِی‌خَالِدٍ الْكَابُلِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِیِّ‌بْنِ‌الْحُسَیْنِ علیهماالسلام وَ هُوَ جَالِسٌ فِی مِحْرَابِهِ فَجَلَسْتُ حَتَّى انْثَنَى وَ أَقْبَلَ عَلَیَّ بِوَجْهِهِ یَمْسَحُ یَدَهُ عَلَى لِحْیَتِهِ فَقُلْتُ‏ یَا مَوْلَایَ أَخْبِرْنِی كَمْ یَكُونُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: ثَمَانِیَةٌ. قُلْتُ وَ كَیْفَ ذَاكَ؟ قَالَ: لِأَنَّ الْأَئِمَّةَ بَعْدَ رَسُولِ‌اللّه اثْنَا عَشَرَ عَدَدَ الْأَسْبَاطِ ثَلَاثَةٌ مِنَ الْمَاضِینَ وَ أَنَا الرَّابِعُ وَ ثَمَانٌ مِنْ وُلْدِی أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ مَنْ أَحَبَّنَا وَ عَمِلَ بِأَمْرِنَا كَانَ مَعَنَا فِی السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ مَنْ أَبْغَضَنَا وَ رَدَّنَا أَوْ رَدَّ وَاحِداً مِنَّا فَهُوَ كَافِرٌ بِاللّه وَ بِآیَاتِهِ. كفایةالأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص۲۳۶٫

 

[۹]. عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: یَكُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَیْنِ‌بْنِ‌عَلِیٍ‏، تَاسِعُهُمْ‏ قَائِمُهُمْ. الكافی،  ج‏۱، ص۵۳۳٫

 

[۱۰]. عَنْ عَلْقَمَةَ‌بْنِ‌مُحَمَّدٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ: الْأَئِمَّةُ اثْنَاعَشَرَ قُلْتُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ اللّه فَسَمِّهِمْ لِی قَالَ مِنَ الْمَاضِینَ عَلِیُّ‌بْنُ‌أَبِی‌طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ عَلِیُّ‌بْنُ‌الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدُبْنُ‌عَلِیٍّ ثُمَّ أَنَا قُلْتُ فَمَنْ بَعْدَكَ یَا ابْنَ‌رَسُولِ اللّه قَالَ إِنِّی قَدْ أَوْصَیْتُ إِلَى وَلَدِی مُوسَى وَ هُوَ الْإِمَامُ بَعْدِی‏ قُلْتُ فَمَنْ بَعْدَ مُوسَى قَالَ عَلِیٌّ ابْنُهُ یُدْعَى بِالرِّضَا یُدْفَنُ فِی أَرْضِ الْغُرْبَةِ مِنْ خُرَاسَانَ ثُمَّ بَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ ابنُه وَ الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِ الْحَسَن. كفایةالأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص ۲۶۶٫

 

[۱۱]. عَنْ یُونُسَ‌بْنِ‌عَبْدِالرَّحْمَنِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مُوسَى‌بْنِ‌جَعْفَرٍ علیهما السلام فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ اللّه أَنْتَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ فَقَالَ أَنَا الْقَائِمُ‏ بِالْحَقِ‏ وَ لَكِنَّ الْقَائِمَ الَّذِی یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْدَاءِ اللّه عَزَّوجَلَّ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِی. كمال‌الدین و تمام النعمة،  ج‏۲، ص۳۶۱٫

 

[۱۲]. سَمِعْتُ دِعْبِلَ‌بْنَ‌عَلِیٍّ الْخُزَاعِیَّ یَقُولُ‏ أَنْشَدْتُ مَوْلَایَ الرِّضَا عَلِیَّ‌بْنَ‌مُوسَى علیه السلام قَصِیدَتِیَ الَّتِی أَوَّلُهَا: مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ * وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ. فَلَمَّا انْتَهَیْتُ إِلَى قَوْلِی: خُرُوجُ إِمَامٍ لَامَحَالَةَ خَارِجٌ‏ * یَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّه وَ الْبَرَكَاتِ‏. یُمَیِّزُ فِینَا كُلَّ حَقٍّ وَ بَاطِلٍ * وَ یُجْزِی عَلَى النَّعْمَاءِ وَ النَّقِمَاتِ‏. بَكَى الرِّضَا علیه السلام بُكَاءً شَدِیداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا خُزَاعِیُّ نَطَقَ رُوحُ‌الْقُدُسِ عَلَى لِسَانِكَ بِهَذَیْنِ الْبَیْتَیْنِ فَهَلْ تَدْرِی مَنْ هَذَا الْإِمَامُ وَ مَتَى یَقُومُ فَقُلْتُ لَا یَا مَوْلَایَ إِلَّا أَنِّی سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ وَ یَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً فَقَالَ یَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِی مُحَمَّدٌ ابْنِی وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِم.‏ همان، ص۳۷۲٫

 

[۱۳]. حَدَّثَنَا عَبْدُالْعَظِیمِ بْنُ‌عَبْدِاللّه‌بْنِ‌عَلِیِّ بْنِ‌الْحَسَنِ‌بْنِ‌زَیْدِ بْنِ‌الْحَسَنِ‌بْنِ‌عَلِیِّ بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی مُحَمَّدِبْنِ‌عَلِیِّ بْنِ‌مُوسَى‌بْنِ‌جَعْفَرِ بْنِ‌مُحَمَّدِبْنِ‌عَلِیِّ بْنِ‌الْحُسَیْنِ‌بْنِ‌عَلِیِّ بْنِ‌أَبِی‌طَالِبٍ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْقَائِمِ أَ هُوَ الْمَهْدِیُّ أَوْ غَیْرُهُ فَابْتَدَأَنِی هُوَ فَقَالَ یَا أَبَاالْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَجِبُ أَنْ یُنْتَظَرَ فِی غَیْبَتِهِ وَ یُطَاعَ فِی ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِی.‏ كفایة الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص ۲۸۱٫

 

[۱۴]. حَدَّثَنَا الصَّقْرُبْنُ‌أَبِی‌دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ‌بْنَ‌مُحَمَّدِبْنِ‌عَلِیٍّ الرِّضَا علیهما السلام یَقُولُ‏ إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی الْحَسَنُ ابْنِی وَ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقَائِم. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۳۸۳٫

 

[۱۵]. قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَبْنَ‌عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ قَدَّسَ اللّه رُوحَهُ یَقُولُ سَمِعْتُ أَبِی یَقُولُ‏ سُئِلَ أَبُومُحَمَّدٍالْحَسَنُ‌بْنُ‌عَلِیٍّ علیه السلام وَ أَنَا عِنْدَهُ عَنِ الْخَبَرِ الَّذِی رُوِیَ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام أَنَّ الْأَرْضَ لَاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ‌یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً فَقَالَ علیه السلام إِنَّ هَذَا حَقٌّ كَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ‌اللّه فَمَنِ الْحُجَّةُ وَ الْإِمَامُ بَعْدَكَ فَقَالَ ابْنِی مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِی مَنْ مَاتَ وَ لَمْ‌یَعْرِفْهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة. همان، ص۴۰۹٫

 

[۱۶]. عَنْ مُوسَى‌بْنِ‌جَعْفَرِ‌بْنِ‌وَهْبٍ الْبَغْدَادِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَامُحَمَّدٍ الْحَسَنَ‌بْنَ‌عَلِیٍّ علیه السلام یَقُولُ:‏ كَأَنِّی بِكُمْ وَ قَدِ اخْتَلَفْتُمْ بَعْدِی فِی الْخَلَفِ مِنِّی أَمَا إِنَّ الْمُقِرَّ بِالْأَئِمَّةِ بَعْدَ رَسُولِ اللّه الْمُنْكِرَ لِوَلدِی كَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللّه وَ رُسُلِهِ ثُمَّ أَنْكَرَ نُبُوَّةَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ‌اللّه وَ الْمُنْكِرَ لِرَسُولِ‌اللّه كَمَنْ أَنْكَرَ جَمِیعَ الْأَنْبِیَاء. إعلام الورى بأعلام الهدى، ص۴۴۲٫

 

[۱۷]. و إن استفاضة الروایات، اغنتنا عن النظر فی إسنادها. (معجم رجال الحدیث للخوئی، ج۸، ص ۳۶۰) ترجمه: هرگاه دو نفر در تمام طبقات راویان، یک حدیث را از معصوم گزارش کنند نیاز به بررسی سندی ندارد، چه رسد به خبر متواتر که بیش از دو نفر در همه طبقات نقل کرده‌اند.

 

[۱۸]. حَدَّثَتْنِی حَكِیمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ‌‌بن‌عَلِیِّ بْنِ‌مُوسَى‌‌بن‌جَعْفَرِ بْنِ‌مُحَمَّدِ‌‌بن‌عَلِیِّ بْنِ‌الْحُسَیْنِ‌‌بن‌عَلِیِّ‌‌بن‌أَبِی‌طَالِبٍ علیه السلام قَالَتْ‏ بَعَثَ إِلَیَّ أَبُومُحَمَّدٍ الْحَسَنُ‌‌بن‌عَلِیٍّ علیه السلام فَقَالَ یَا عَمَّةِ اجْعَلِی إِفْطَارَكِ هَذِهِ اللَّیْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللّه تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَیُظْهِرُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ الْحُجَّةَ وَ هُوَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أُمُّهُ قَالَ لِی نَرْجِس. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۴۲۴٫

 

[۱۹]. حَدَّثَنِی نَسِیمٌ وَ مَارِیَةُ خَادِمُ الْحَسَنِ‌‌بن‌عَلِیٍّ وَ هُمَا قَالا لَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ سَقَطَ جَاثِیاً عَلَى رُكْبَتَیْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ وَ صَلَّى اللّه عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللّه دَاحِضَةٌ وَ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِی الْكَلَامِ لَزَالَ الشَّك. إعلام الورى بأعلام الهدى، ص۴۲۰٫

 

[۲۰]. حَدَّثَنِی أَبُوعَلِیٍّ الْخَیْزَرَانِیُ‏ عَنْ جَارِیَةٍ لَهُ كَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِی‌مُحَمَّدٍ علیه السلام فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ عَلَى الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ أَبُوعَلِیٍّ فَحَدَّثَتْنِی أَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَ السَّیِّدِ علیه السلام وَ أَنَّ اسْمَ أُمِّ السَّیِّدِ صَقِیلُ وَ أَنَّ أَبَامُحَمَّدٍ علیه السلام حَدَّثَهَا بِمَا یَجْرِی عَلَى عِیَالِهِ فَسَأَلَتْهُ أَنْ یَدْعُوَ اللّه عَزَّوجَلَّ لَهَا أَنْ یُجْعَلَ مَنِیَّتُهَا قَبْلَهُ فَمَاتَتْ فِی حَیَاةِ أَبِی‌مُحَمَّدٍ‏ وَ عَلَى قَبْرِهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ عَلَیْهِ هَذَا قَبْرُ أُمِّ‌مُحَمَّدٍ قَالَ أَبُوعَلِیٍّ وَ سَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِیَةَ تَذْكُرُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ رَأَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَ بَلَغَ أُفُقَ السَّمَاءِ وَ رَأَتْ طُیُوراً بَیْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَ تَمْسَحُ أَجْنِحَتَهَا عَلَى رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ وَ سَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِیرُ فَأَخْبَرْنَا أَبَامُحَمَّدٍ علیه السلامبِذَلِكَ فَضَحِكَ ثُمَّ قَالَ تِلْكَ مَلَائِكَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّكِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَ هِیَ أَنْصَارُهُ إِذَا خَرَجَ. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۴۳۱٫

 

[۲۱]. عَنْ أَبِی‌هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِ‏ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی‌مُحَمَّدٍ علیه السلام جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِی مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَسْأَلَكَ فَقَالَ سَلْ قُلْتُ یَا سَیِّدِی هَلْ لَكَ وَلَدٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَیْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ قَالَ بِالْمَدِینَةِ. الكافی، ج‏۱، ص۳۲۸٫

 

[۲۲]. عَنْ أَبِی‌جَعْفَرٍ الْعَمْرِیِّ قَالَ: لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ علیه السلام قَالَ أَبُومُحَمَّدٍ علیه السلام ابْعَثُوا إِلَى أَبِی‌عَمْرٍو فَبُعِثَ إِلَیْهِ فَصَارَ إِلَیْهِ فَقَالَ لَهُ اشْتَرِ عَشَرَةَ آلَافِ رِطْلِ خُبْزٍ وَ عَشَرَةَ آلَافِ رِطْلِ لَحْمٍ وَ فَرِّقْهُ أَحْسَبُهُ قَالَ عَلَى بَنِی‌ها‌شِمٍ وَ عُقَّ عَنْهُ بِكَذَا وَ كَذَا شَاةً. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۴۳۱٫

 

[۲۳]. سَمِعْتُ أَبَا‌ها‌رُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا یَقُولُ‏ رَأَیْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ عجل الله تعالی فرجه الشریف وَ وَجْهُهُ یُضِی‏ءُ كَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۴۳۴٫

 

[۲۴]. حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ‌‌بن‌حُكَیْمٍ وَ مُحَمَّدُ‌‌بن‌أَیُّوبَ‌‌بن‌نُوحٍ وَ مُحَمَّدُ‌‌بن‌عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللّه عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا أَبُومُحَمَّدٍ الْحَسَنُ‌‌بن‌عَلِیٍّ علیهما السلام وَ نَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَ كُنَّا أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ هَذَا إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی عَلَیْكُمْ أَطِیعُوهُ وَ لَاتَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی أَدْیَانِكُمْ فَتَهْلِكُوا أَمَا إِنَّكُمْ لَاتَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَضَى أَبُومُحَمَّدٍ علیه السلام.همان، ص ۴۳۵٫

 

[۲۵]. عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِیِ‏ قَالَ: قُلْتُ لِلْعَمْرِیِ‏ قَدْ مَضَى أَبُومُحَمَّدٍ فَقَالَ لِی قَدْ مَضَى وَ لَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِیكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ‏. الكافی،  ج‏۱، ص۳۲۹٫

 

[۲۶]. قال ابن‌أبی‌الثلج: و مِن الدلائلِ ما جاء عن الحسنِ‌‌بن‌علیّ العسكریّ علیه السلام عندَ ولادةِ محمّد‌‌بن‌الحسن علیه السلام- فی كلامٍ كثیرٍ- : زَعَمَتِ الظلمةَ أنّهم یَقتلونَنی، لِیقطَعوا هذا النسل، كیفَ رَأوا قدرةَ القادرِ؟ و سَمّاهُ المُؤَمَّل. تاریخ أهل البیت نقلا عن الأئمة علیهم السلام، ص۱۱۳٫

 

[۲۷].  این احادیث را شیخ محمد غروی در کتابی سه‌جلدی به نام المختار من کلمات الامام المهدی جمع‌آوری کرده است.

 

[۲۸]. عَنْ عَبْدِاللّه‌‌بن‌جَعْفَرٍ قَالَ‏ حَجَجْنَا فِی بَعْضِ السِّنِینَ بَعْدَ مُضِیِّ أَبِی‌مُحَمَّدٍ علیه السلام فَدَخَلْتُ عَلَى أَحْمَدَ‌‌بن‌إِسْحَاقَ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ فَرَأَیْتُ أَبَاعَمْرٍو عِنْدَهُ فَقُلْتُ إِنَّ هَذَا الشَّیْخَ وَ أَشَرْتُ إِلَى أَحْمَدَ‌‌بن‌إِسْحَاقَ وَ هُوَ عِنْدَنَا الثِّقَةُ الْمَرْضِیُّ حَدَّثَنَا فِیكَ بِكَیْتَ وَ كَیْتَ وَ اقْتَصَصْتُ عَلَیْهِ مَا تَقَدَّمَ یَعْنِی مَا ذَكَرْنَاهُ عَنْهُ مِنْ فَضْلِ‌أَبِی‌عَمْرٍو وَ مَحَلِّهِ وَ قُلْتُ أَنْتَ الْآنَ مِمَّنْ‏ لَایُشَكُّ فِی قَوْلِهِ وَ صِدْقِهِ فَأَسْأَلُكَ بِحَقِّ اللّه وَ بِحَقِّ الْإِمَامَیْنِ اللَّذَیْنِ وَثَّقَاكَ هَلْ رَأَیْتَ ابْنَ‌أَبِی‌مُحَمَّدٍ الَّذِی هُوَ صَاحِبُ الزَّمَانِ فَبَكَى ثُمَّ قَالَ عَلَى أَنْ لَاتُخْبِرَ بِذَلِكَ أَحَداً وَ أَنَا حَیٌّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ قَدْ رَأَیْتُهُ علیه السلام وَ عُنُقُهُ هَكَذَا یُرِیدُ أَنَّهَا أَغْلَظُ الرِّقَابِ حُسْناً وَ تَمَاماً قُلْتُ فَالاسْمُ قَالَ نُهِیتُمْ عَنْ هَذَا. الغیبة (للطوسی)، ص۳۵۵٫

 

[۲۹]. عَنْ عَبْدِاللّه‌‌بن‌جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِ‏ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ‌‌بن‌عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ رَضِیَ اللّه عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ رَأَیْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ وَ آخِرُ عَهْدِی بِهِ عِنْدَ بَیْتِ اللّه الْحَرَامِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی. من لایحضره الفقیه، ج‏۲، ص۵۲۰٫

 

[۳۰]. قَالَ ابْنُ‌نُوحٍ وَ سَمِعْتُ جَمَاعَةً مِنْ أَصْحَابِنَا بِمِصْرَ یَذْكُرُونَ‏ أَنَّ أَبَاسَهْلٍ النَّوْبَخْتِیَ‏ سُئِلَ فَقِیلَ لَهُ كَیْفَ صَارَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَى الشَّیْخِ أَبِی‌الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِ‌‌بن‌رَوْحٍ دُونَكَ. فَقَالَ هُمْ أَعْلَمُ وَ مَا اخْتَارُوهُ وَ لَكِنْ أَنَا رَجُلٌ أَلْقَى الْخُصُومَ وَ أُنَاظِرُهُمْ وَ لَوْ عَلِمْتُ بِمَكَانِهِ كَمَا عَلِمَ أَبُوالْقَاسِمِ وَ ضَغَطَتْنِی الْحُجَّةُ لَعَلِّی كُنْتُ أَدُلُّ عَلَى مَكَانِهِ وَ أَبُوالْقَاسِمِ فَلَوْ كَانَتِ الْحُجَّةُ تَحْتَ ذَیْلِهِ وَ قُرِّضَ بِالْمَقَارِیضِ مَا كَشَفَ الذَّیْلَ عَنْهُ أَوْ كَمَا قَالَ. الغیبة (للطوسی)، ص۳۹۱٫

 

[۳۱]. حَدَّثَنَا أَبُومُحَمَّدٍ الْحَسَنُ‌‌بن‌أَحْمَدَ الْمُكَتِّبُ قَالَ: كُنْتُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ فِی السَّنَةِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا الشَّیْخُ عَلِیُّ‌‌بن‌مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُّ قَدَّسَ اللّه رُوحَهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ: بسم الله الرحمن الرحیم‏، یَا عَلِیَّ‌‌بن‌مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللّه أَجْرَ إِخْوَانِكَ فِیكَ فَإِنَّكَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرَكَ وَ لَا تُوصِ‏ إِلَى‏ أَحَدٍ یَقُومُ مَقَامَكَ بَعْدَ وَفَاتِك‏. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۵۱۶٫

 

[۳۲]. عَنْ أَبِی‌عَقِیلٍ عِیسَى‌‌بن‌نَصْرٍ قَالَ: كَتَبَ عَلِیُّ‌‌بن‌زِیَادٍ الصَّیْمَرِیُّ یَسْأَلُ كَفَناً فَكَتَبَ إِلَیْهِ إِنَّكَ تَحْتَاجُ إِلَیْهِ فِی سَنَةِ ثَمَانِینَ فَمَاتَ فِی سَنَةِ ثَمَانِینَ وَ بَعَثَ‏ إِلَیْهِ‏ بِالْكَفَنِ‏ قَبْلَ مَوْتِهِ بِأَیَّامٍ. الكافی، ج‏۱، ص۵۲۴٫

 

[۳۳]. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‌ها‌رُونَ قَالَ‏ كَانَ لِلْغَرِیمِ عَلَیَّ خَمْسُمِائَةِ دِینَارٍ فَأَنَا لَیْلَةً بِبَغْدَادَ وَ قَدْ كَانَ لَهَا رِیحٌ وَ ظُلْمَةٌ وَ قَدْ فَزِعْتُ فَزَعاً شَدِیداً وَ فَكَّرْتُ فِیمَا عَلَیَّ وَ لِی وَ قُلْتُ فِی نَفْسِی لِی حَوَانِیتُ اشْتَرَیْتُهَا بِخَمْسِمِائَةٍ وَ ثَلَاثِینَ دِینَاراً وَ قَدْ جَعَلْتُهَا لِلْغَرِیمِ علیه السلام بِخَمْسِمِائَةِ دِینَارٍ فَجَاءَنِی مَنْ تسلم مِنِّی الْحَوَانِیتَ وَ مَا كَتَبْتُ إِلَیْهِ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ ذَلِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ أَنْطِقَ بِلِسَانِی وَ لَا أَخْبَرْتُ بِهِ أَحَداً. الثاقب فی المناقب، ص ۵۹۸٫

 

[۳۴]. بحار الأنوار، ج‏۵۲، ص ۱۷۸٫

 

[۳۵]. عَنْ عَبْدِالسَّلَامِ‌‌بن‌صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ عَنْ أَبِی‌الْحَسَنِ عَلِیِّ‌‌بن‌مُوسَى الرِّضَا عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ: وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً لَیَغِیبَنَّ الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَیْهِ مِنِّی حَتَّى یَقُولَ أَكْثَرُ النَّاسِ مَا لِلَّهِ فِی آلِ مُحَمَّدٍ حَاجَةٌ وَ یَشُكُّ آخَرُونَ فِی وِلَادَتِه‏. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص ۵۱٫

 

[۳۶]. قَالَ علیه السلام: إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا إِذَا قَامَ لَمْ‌یَكُنْ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ فَلِذَلِكَ تَخْفَى‏ وِلَادَتُه. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص۳۰۳٫

 

[۳۷]. فَإِنَّ اللّه عَزَّوجَلَّ یُخْفِی وِلَادَتَه. بحار الأنوار، ج‏۵۱، ص۱۳۲٫

 

[۳۸]. کمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص ۳۱۷٫

 

[۳۹]. قَالَ عَلِیُّ‌‌بن‌الْحُسَیْنِ سَیِّدُالْعَابِدِینَ علیه السلام:‏ الْقَائِمُ مِنَّا تَخْفَى‏ وِلَادَتُهُ‏ عَلَى النَّاسِ حَتَّى یَقُولُوا لَمْ‌یُولَدْ بَعْدُ لِیَخْرُجَ حِینَ یَخْرُجُ وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ. کمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص ۳۲۲٫

 

[۴۰]. عن سعد‌‌بن‌عبداللّه باسناده عن أبی‌جعفر علیه السلام قال: القائم من تخفى‏ ولادته‏ على الناس. اثبات الوصیة، ص۲۶۲٫

 

[۴۱]. آزر عموی ابراهیم بوده که پس از فوت برادرش تارخ فرزندش ابراهیم و مادرش را سرپرستی می‌کرده است و به پدرخوانده، در عرف پدر اطلاق می‌شود.

 

[۴۲]. عَنْ مُحَمَّدِ‌‌بن‌زِیَادٍ الْأَزْدِیِّ عَنْ مُوسَى‌‌بن‌جَعْفَرٍ علیهما السلام أَنَّهُ قَالَ عِنْدَ ذِكْرِ الْقَائِمِ عجل الله تعالی فرجه الشریف:‏ یَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُه‏. بحار الأنوار، ج‏۵۱، ص۳۲٫

 

[۴۳]. عَنْ أَیُّوبَ‌‌بن‌نُوحٍ قَالَ‏ قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام إِنَّا لَنَرْجُو أَنْ تَكُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَ أَنْ یُسْدِیَهُ اللّه عَزَّوَجَلَّ إِلَیْكَ مِنْ غَیْرِ سَیْفٍ فَقَدْ بُویِعَ لَكَ وَ ضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِكَ فَقَالَ مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ‏ إِلَیْهِ الْكُتُبُ وَ سُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَ أَشَارَتْ إِلَیْهِ الْأَصَابِعُ وَ حُمِلَتْ إِلَیْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِیلَ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ حَتَّى یَبْعَثَ اللّه عَزَّوَجَلَّ لِهَذَا الْأَمْرِ رَجُلًا خَفِیَّ الْمَوْلِدِ وَ الْمَنْشَإِ غَیْرَ خَفِیٍّ فِی نَسَبِهِ. همان، ص ۱۵۴٫

 

[۴۴]. عَنْ عَبْدِالْعَظِیمِ الْحَسَنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ‌‌بن‌عَلِیٍّ علیهما السلام قَالَ:‏ الْقَائِمُ هُوَ الَّذِی یَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُه. بحار الأنوار، ج‏۵۱، ص۱۵۴٫

 

[۴۵]. عَنْ إِسْحَاقَ‌‌بن‌أَیُّوبَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاالْحَسَنِ عَلِیَّ‌‌بن‌مُحَمَّدٍ علیه السلام یَقُولُ‏ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مَنْ یَقُولُ النَّاسُ لَمْ‌یُولَدْ بَعْدُ. همان، ص۱۵۹٫

 

[۴۶]. الهدایة الكبرى، ص۳۵۵٫

 

[۴۷]. الكافی، ج‏۱، ص ۵۰۵٫

 

[۴۸]. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص ۴۷۵٫

 

[۴۹]. اثبات الوصیة، ص ۵۲٫

 

[۵۰]. و رَوی انّ أباالحسن صاحب العسكر احتجبَ عن كثیرٍ مِن الشیعةِ إلّا عن عددٍ یسیرٍ مِن خَواصّه فلَمّا أَفضی الأمرَ الى أبی‌محمّد علیه السلام كان یُكلّمُ شیعتَه الخواصّ و غیرهم مِن وراءِ السّترِ إلّا فی الأوقاتِ الّتی یركبُ فیها الى دارِ السلطانِ و إنّ ذلك انمّا كان مِنه و مِن أبیه قبلَه مُقدّمةٌ لِغیبةِ صاحب‌الزمان لِتألّفِ الشیعةَ ذلك و لاتُنكرُ الغیبةَ و تجری العادةَ بِالإحتجابِ و الإستتار. اثبات الوصیة، ص۲۷۲٫

 

[۵۱]. التَّاسِع‏ مِنْهُمْ قَائِمُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَهْدِیُّ أُمَّتِی أَشْبَهُ النَّاسِ بِی فِی شَمَائِلِهِ وَ أَقْوَالِهِ وَ أَفْعَالِهِ لَیَظْهَرُ بَعْدَ غَیْبَةٍ طَوِیلَةٍ وَ حَیْرَةٍ مُضِلَّة. كفایةالأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص۱۱٫

 

[۵۲]. وَ سَیَكُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ صَمَّاءُ صَیْلَمٌ یَسْقُطُ فِیهَا كُلُّ وَلِیجَةٍ وَ بِطَانَةٍ وَ ذَلِكَ عِنْدَ فِقْدَانِ شِیعَتِكَ الْخَامِسَ مِنَ السَّابِعِ مِنْ وُلْدِكَ یَحْزَنُ لِفَقْدِهِ أَهْلُ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ فَكَمْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ مُتَأَسِّفٌ مُتَلَهِّفٌ حَیْرَانُ عِنْدَ فَقْدِه. همان، ص ۱۵۸٫

 

[۵۳].  وَ قَالَ الْإِمَامُ الْحَسَنُ عَلَیْهِ السَّلَامُ: ذَاكَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِیَ الْحُسَیْنِ، ابْنُ‏ سَیِّدَةِ الْإِمَاءِ، یُطِیلُ‏ اللّه عُمُرَهُ‏ فِی غَیْبَتِهِ، ثُمَّ یُظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ‏. الإمامة و التبصرة من الحیرة، ص۱٫

 

[۵۴]. عَنْ عَبْدِالرَّحْمَنِ‌‌بن‌سَابِطٍ قَالَ قَالَ الْحُسَیْنُ‌‌بن‌عَلِیٍّ علیهما السلام: مِنَّا اثْنَاعَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ علیه السلام وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اللّه بِهِ‏ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ یُظْهِرُ بِهِ دِینَ الْحَقِ‏ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ‏ لَهُ غَیْبَةٌ یَرْتَدُّ فِیهَا قَوْمٌ وَ یَثْبُتُ عَلَى الدِّینِ فِیهَا آخَرُونَ فَیُؤْذَوْن. كفایةالأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، ص۲۳۲٫

 

[۵۵]. قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ أَنَّ رَسُولَ اللّه علیهم السلام: قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِی جَعْفَرُ‌‌بن‌مُحَمَّدِ ‌‌بن‌عَلِیِّ‌‌بن‌الْحُسَیْنِ ‌‌بن‌عَلِیِّ‌‌بن‌أَبِی‌طَالِبٍ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ لِلْخَامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ یَدَّعِی الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَى اللّه وَ كَذِباً عَلَیْهِ فَهُوَ عِنْدَاللّه جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ الْمُفْتَرِی عَلَى اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُدَّعِی لِمَا لَیْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ عَلَى أَبِیهِ وَ الْحَاسِدُ لِأَخِیهِ ذَلِكَ الَّذِی یَرُومُ كَشْفَ سَتْرِاللّه عِنْدَ غَیْبَةِ وَلِیِّ‌اللّه عَزَّوَجَلَّ ثُمَ‏ بَكَى عَلِیُّ‌‌بن‌الْحُسَیْنِ علیه السلام بُكَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ كَأَنِّی بِجَعْفَرٍ الْكَذَّابِ وَ قَدْ حَمَلَ طَاغِیَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِیشِ أَمْرِ وَلِیِّ‌اللّه وَ الْمُغَیَّبِ فِی حِفْظِ اللّه وَ التَّوْكِیلِ بِحَرَمِ أَبِیهِ جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً مِنْهُ عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ وَ طَمَعاً فِی مِیرَاثِهِ حَتَّى یَأْخُذَهُ بِغَیْرِ حَقِّهِ. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۱، ص۳۱۹٫

 

[۵۶]. عَنْ أَبِی‌بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ علیهما السلام یَقُولُ‏: فِی صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنْبِیَاءَ علیهم السلام سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ عِیسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ یُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ فَأَمَّا مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ یَتَرَقَّبُ وَ أَمَّا مِنْ یُوسُفُ فَالْحَبْسُ وَ أَمَّا مِنْ عِیسَى فَیُقَالُ إِنَّهُ مَاتَ وَ لَمْ یَمُتْ وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ فَالسَّیْفُ. همان، ص۳۲۶٫

 

[۵۷]. وَ إِنَّ أَشَدَّ مَا یَكُونُ غَضَبُ اللّه تَعَالَى عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللّه فَلَمْ‌یَظْهَرْ لَهُمْ وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِیَاءَهُ لَایَرْتَابُونَ وَ لَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ یَرْتَابُونَ لَمَا غَیَّبَ عَنْهُمْ حُجَّتَهُ طَرْفَةَ عَیْنٍ وَ لَایَكُونُ ذَلِكَ إِلَّا عَلَى رَأْسِ شِرَارِ النَّاسِ. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۳۷٫

 

[۵۸]. عَنْ عَلِیِّ‌‌بن‌جَعْفَرٍ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى‌‌بن‌جَعْفَرٍ علیهما السلام فِی قَوْلِ اللّه عَزَّوَجَلَ‏ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِماءٍ مَعِینٍ‏ قَالَ: إِذَا غَابَ عَنْكُمْ‏ إِمَامُكُمْ فَمَنْ یَأْتِیكُمْ بِإِمَامٍ جَدِید. مسائل علی‌‌بن‌جعفر و مستدركاتها، ص۳۲۷٫

 

[۵۹]. عَنِ الرَّیَّانِ‌‌بن‌الصَّلْتِ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ‏ سُئِلَ أَبُوالْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ الْقَائِمِ فَقَالَ: لَایُرَى جِسْمُهُ وَ لَایُسَمَّى بِاسْمِهِ. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۳۷۰٫

 

[۶۰]. حَدَّثَنَا الصَّقْرُ‌‌بن‌أَبِی‌دُلَفَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاجَعْفَرٍ مُحَمَّدَ‌‌بن‌عَلِیٍّ الرِّضَا علیهما السلام یَقُولُ‏: إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِی ابْنِی عَلِیٌّ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ الْإِمَامُ بَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِیهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِیهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِیهِ ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ‌اللّه فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحَسَنِ فَبَكَى علیه‌السلام بُكَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ‌اللّه لِمَ سُمِّیَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّیَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَیْبَةً یَكْثُرُ أَیَّامُهَا وَ یَطُولُ أَمَدُهَا فَیَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ یُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ یَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ یَكْذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُون. كمال‌الدین و تمام النعمة،  ج‏۲، ص۳۷۸٫

 

[۶۱]. عَنْ عَلِیِّ‌‌بن‌مَهْزِیَارَ قَالَ: كَتَبْتُ إِلَى أَبِی‌الْحَسَنِ صَاحِبِ الْعَسْكَرِ علیه السلام أَسْأَلُهُ عَنِ الْفَرَجِ فَكَتَبَ إِلَیَّ إِذَا غَابَ صَاحِبُكُمْ عَنْ دَارِ الظَّالِمِینَ فَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ. كمال‌الدین و تمام النعمة، ج‏۲، ص۳۸۰٫

 

[۶۲]. فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ‌اللّه لَقَدْ عَظُمَ سُرُورِی بِمَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَیَّ فَمَا السُّنَّةُ الْجَارِیَةُ فِیهِ مِنَ الْخَضِرِ وَ ذِی‌الْقَرْنَیْنِ فَقَالَ طُولُ الْغَیْبَةِ یَا أَحْمَدُ قُلْتُ یَا ابْنَ‌رَسُولِ‌اللّه وَ إِنَّ غَیْبَتَهُ لَتَطُولُ قَالَ إِی وَ رَبِّی حَتَّى یَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِینَ بِهِ وَ لَایَبْقَى إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللّه عَزَّوَجَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَایَتِنَا وَ كَتَبَ فِی قَلْبِهِ الْإِیمَانَ وَ أَیَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ یَا أَحْمَدَ‌‌بن‌إِسْحَاقَ هَذَا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللّه وَ سِرٌّ مِنْ سِرِّ اللّه وَ غَیْبٌ مِنْ غَیْبِ اللّه فَخُذْ ما آتَیْتُكَ‏ وَ اكْتُمْهُ‏ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِینَ‏ تَكُنْ مَعَنَا غَداً فِی عِلِّیِّینَ. همان، ص ۳۸۵٫

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
  • پیامبر ما

    پیامبر ما، حضرت محمدبن‌عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم و دین ما اسلام است؛ البته ما به ه…
  • مهدی نامه

    عبدالحسین فخاری   گفتگو از «سبك زندگي» اين روزها، بسيار رايج شده و انبوهي كلاس‌ها و آموزش‌…
  • فاطمه، مدافع حریم ولایت علوی

    نویسنده: حسن طالعی چکیده: در مورد شخصیت نورانی و مقام والای بانوی بی‌بدیل آفرینش، حضرت فاط…
بارگذاری در مقالات اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…