صفحه اصلی مصاحبه بهائیت از نگاه محیط طباطبایی

بهائیت از نگاه محیط طباطبایی

16 خواندن ثانیه
0
0
856

اشاره

آقای دکتر منصور پهلوان، استادتمام دانشگاه تهران هستند و در حدود ۴۰ سال است که در گروه علوم قرآن و حدیث دانشگاه به تدریس و تحقیق مشغول هستند. ایشان تعداد قابل‌توجهی کتاب در تفسیر قرآن کریم، نهج البلاغه، حدیث و زندگانی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله تألیف کرده‌اند. همچنین تقریرات درس خارج اصول آیةالله خوئی را تحقیق کرده‌اند که انتشارات دانشگاه تهران آن را در سه مجلد منتشر کرده است، نیز حاصل پژوهش‌های نامبرده انتشار بالغ بر هفتاد مقالۀ علمی – پژوهشی در مجلات داخلی و خارجی در موضوع‌های مختلف مرتبط با قرآن و حدیث و نهج‌البلاغه است. ایشان سردبیر مجله علمی – پژوهشی قرآن و حدیث دانشگاه تهران و فصلنامۀ تخصصی سفینه و عضو هیأت تحریریۀ مجلات قرآن و حدیث هستند. یکی از اساتید دکتر پهلوان، مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبایی است که در تألیف مقالات کتابشناسی استاد محیط طباطبایی با ایشان همکاری داشته‌اند، و استاد در شناسایی ایشان نوشته‌اند: «آقای منصور پهلوان بر اخبار و آثار فرقۀ بابی و بهائی وقوف کامل دارند» (گوهر محیط، ص۳۱۲). به این جهت از ایشان دعوت کردیم تا در رابطه با بررسی شخصیت و آثار استاد محیط طباطبایی و مقالات ایشان در موضوع بهائیت گفتگویی داشته باشیم. در ادامه خلاصه‌ای از گفت‌وگوی انجام‌شده خدمت خوانندگان گرامی تقدیم می‌شود.

 

پرسش ـ آقای دکتر از اینکه وقت خود را برای گفت‌وگودر اختیار ما قرار دادید تشکر می‌کنم. شما از نزدیکان مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبایی بوده‌اید و ایشان در برخی از مقالاتشان از شما به نیکی یاد کرده‌اند. از جمله در کتاب «گوهر محیط» ـ که مجموعه مقالات ایشان در مجله گوهر است ـ در صفحه ۳۱۲ ایشان گفته‌اند که شما دربارۀ کتابشناسی بهاییان از جمله کتاب‌های نقطةالکاف و ایقان و اقدس وقوف دارید و منابعی را در اختیار ایشان قرار دادید. لطفاً توضیحی دربارۀ ایشان بفرمایید.

پاسخ ـ مرحوم آقای محیط طباطبایی (۱۲۸۱ – ۱۳۷۱ ش.) از استادان بزرگ ایران معاصر است و بسیاری از اساتید بزرگ دانشگاه افتخار شاگردی ایشان را داشته‌اند. در زمینۀ تاریخ و فرهنگ ایران اطلاعات گسترده‌ای داشتند و مقالات ارزشمندی که شمار آنها بالغ بر دو هزار مقاله می‌گردد در موضوعات تحقیقی و مورد نیاز و مسائل مبتلابه در ۵۵ مجلۀ علمی از ایشان منتشر شده است. خود ایشان در این باره می گویند:

«واقعیت این است هر بار که می‌دیدم موضوعی و مطلبی مورد تجاوز قرار گرفته و یا مردم دربارۀ آن دچار اشتباه شده‌اند، روحم برانگیخته می‌شد و به اندازه‌ای که در توانایی‌ام بود وارد میدان می‌شدم تا اشتباهات را از بین ببرم و حق را به حق دار برگردانم. از آن جا که تنها اسباب، ابزار و اسلحه‌ام در این راه قلم بود، به دلیل این که دنیا هر روز با مسئله‌ای تازه روبه رو بود، که در اغلب موارد هم حقی از حق دار در آن از بین می‌رفت، در نتیجه دست به قلم می‌بردم و به نوشتن مقالات می‌پرداختم. نوشتن دربارۀ مسألۀ روز سبب شده بود که نتوانم خودم را از قید تعلق به موضوع روز خالی کرده و به گذشته برگردم و به بیرون آوردن و تنظیم حقایق نهفته در لابه لای کتاب‌ها بپردازم. من تنها چنین نمی‌کردم؛ بلکه هر بار هم که به کتابخانه‌ای می‌رفتم و با کتاب‌های قدیمی روبه رو می‌شدم، دنبال مطلبی می‌گشتم که به درد مردم معمولاً فرومانده و صدمه دیده بخورد.» (گفتگو با استاد محیط طباطبایی، مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، ص۲۴۰ـ۲۴۱)

استادان بزرگ معاصر از ایشان به نیکی یاد کرده‌اند. از جمله استاد عبدالحسین زرین کوب دربارۀ ایشان می‌نویسد:

«مقالاتش آکنده از شور تحقیق بود. در مجله‌های آینده، راهنمای کتاب و یغما همچنان با شور و علاقه تحقیقات تازه و مناقشات جدید به وجود آورد. در این مناقشات شیوه‌اش غالباً جدال احسن بود. منصفانه، جدی و عاری از حبّ و بغض.» (حکایت همچنان باقی، ص۴۰۰٫)

استاد عباس زریاب خویی نیز دربارۀ او می‌نویسد:

«هرچه بیشتر با او آشنا می‌شدم به خصوصیات و امتیازات معنوی او بیشتر پی می‌بردم. او در نظر من خیلی بالاتر و پرتر از آن چه از نوشته‌هایش بر می‌آمد، جلوه می‌کرد. حافظه نیرومند او مخزنی بود آکنده از معلومات و اطلاعات بسیار وسیع و گرانبها در تاریخ و ادب و فرهنگ ایران و اقوام مجاور. بانک اطلاعاتی ذهن و مغز محیط مانند کامپیوترهای امروز آماده دادن هرگونه معلومات در زمینه ادب و فرهنگ و تاریخ ایران بود و شخص می‌توانست بی هیچ مزد و منتی از این بحر محیط سودهای لازم را ببرد» (مقاله عباس زریاب خویی، دنیای سخن، شماره۵۰، ص۱۲).

پرسش ـ مَشی ایشان به لحاظ فکری و عقیدتی چگونه بود؟

پاسخ ـ مرحوم آقای محیط به لحاظ اندیشه و عمل مسلمانی معتقد و استوار بودند و در عرصه‌های مختلف آنگاه که سخن از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اسلام و قرآن می‌‌شد از ارزش‌های دینی با براهین استوار حمایت و دفاع می‌‌کردند. من در جلسات شب‌های جمعه ایشان که در منزل ایشان تشکیل می‌شد شرکت می‌کردم. در آن جلسات دوستان و شاگردان ایشان گرد می‌آمدند و بحث‌های مختلفی مطرح می‌شد. من مکرر در آن جلسات از ایشان می‌شنیدم که می‌گفتند: من ۷۰ سال درجهت احیای نام پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و ‌آله تلاش کرده‌ام و سعی داشته‌ام ابعاد پنهان شخصیت ایشان را آشکار کنم و اتهاماتی را که به ایشان وارد شده، جواب دهم و همیشه مدافع بوده‌ام. به سیادتشان و به اینکه جدشان پیامبر اکرم است افتخار می‌کردند و می‌گفتند: «ایران ما مدیون تعالیم پیامبر است.» همچنین می‌گفتند: «جوهرۀ کتاب‌های ماندگار زبان و ادب فارسی همچون گلستان و بوستان سعدی و دیوان حافظ، قرآن و حدیث است و رمز ماندگاری آنها این است که آیات و روایات ائمۀ دین را با بیانی زیبا به زبان فارسی عرضه کرده‌اند.» ایشان فردی شاکر بود و همواره خدای تعالی را سپاس می‌گفت. خود در این باره می‌گوید: «اگر زندگی من در قالب کس دیگری غیر از من بود، بی تردید حالا آن کس در آه و ناله و شکوه بود. اما من چون اعتقاد دارم هرچه پیش می‌آید و پیش آمده نبوده مگر به خواست خداوند، بنابراین از تمام دوران زندگی حتی از دوره‌ای که اسیر مصائب گوناگون بوده‌ام راضی هستم. همیشه در حال شکر خدا هستم و می‌گویم الحمدلله. شکر گفتن‌ها مثل سوهانی هستند که ناهمواری‌های زندگی را صیقل می‌دهند.»

غلامرضا گلی زواره، در کتاب ارزشمند خود، در این باره می‌نویسد: «در سال‌های رواج فرهنگ جاهلیت و آن دورانی که می‌خواستند رژیم پهلوی را به ایران قبل از اسلام وصل کنند و عده‌ای نویسنده از ایران باستان سخن می‌گفتند و در صدد به فراموشی سپردن حدود سیزده قرن تاریخ ایران بعد از اسلام بودند و با این تلاش در نادیده انگاشتن فرهنگ عظیم و پر شکوه اسلامی می‌کوشیدند تا بی هویتی و بی فرهنگی را برای سهولت ترویج فرهنگ بیگانه القا نمایند، محیط همراه چند نفر معدود از مشاهیر معتقد، با شجاعت و استواری پر ارجی به دفاع از فرهنگ اسلامی و پاسداری از خط و زبان پارسی اصیل برخاست.

محیط تلاش کرد مردم را با فرهنگ اصیل و هویت راستین خویش آشنا نماید و گذشته غنی و پر بار و نیز کارنامه مشاهیر سلف خویش را به درستی بشناسند، زیرا اعتقاد داشت یکی از علل عمده موفقیت فرهنگ مهاجم غربی، غافل ماندن مردم از فرهنگ اسلامی و ملی خود است. او با درک این مسئله در برنامه مرزهای دانش دانشجویان و جوانان را با ارزش‌های فرهنگی گذشته آنان مأنوس ساخت و معارف و مفاهیم عالی علمی را در سطح درک عموم مردم بیان کرد.» (استاد محیط طباطبایی: ۷۰ سال کوشش، کاوش و پژوهش)

ایشان بر تاریخ و فرهنگ ایران بسیار مسلط بودند؛ کتاب‌های تاریخ و جغرافیای نو که سال‌های دور آموزش و پرورش چاپ می‌کرد، نوشته ایشان بود. در زمینۀ زبان‌ها و تاریخ اطلاعات گسترده‌ای داشتند. به زبان‌های انگلیسی و فرانسه آشنا بودند و به زبان عربی هم تسلط داشتند. مدت ۴ سال سفیر ایران در سوریه و لبنان بودند. ایشان می‌گفتند: «آیت‌الله کاشانی که آنجا سخنرانی می‌کردند، من مترجم بودم و مترجم باید مراقب باشد اگر سخنران مطالب نامناسبی را مطرح ‌کرد، آن‌ها را اصلاح کند و من چنین می‌کردم، چون فرهنگ کشور سخنران با فرهنگ شنوندگان خیلی فرق دارد. مثلاً سخنران در کشورهای عربی برای جلب نظر مستمعین نباید بگوید «أسکتوا» که کلمۀ توهین آمیزی است. بلکه باید بگوید: “إسمعوا لی”.  یعنی لطفاً توجه کنید، التفات کنید.»

مرحوم آقای مطهری هم که استاد ما بودند و من حدود ده سال از خدمتشان استفاده کردم، خیلی به آقای محیط طباطبایی احترام می‌گذاشتند و می‌گفتند ایشان از چهره‌های ارزشمند و دانشمند ما هستند، باید حرمتشان را داشته باشیم. ایشان و آقای زرین‌کوب و چند نفر دیگر را نام می‌برد.

یادم هست ارتشبد بهرام آریانا، فرمانده نیروی زمینی رژیم گذشته، که بعد از انقلاب با شاپور بختیار می‌خواستند کودتا بکنند،  خیلی ایران‌گرا و به اصطلاح پان‌ایرانیست بود و با استعمال کلمات عربی و آیات و احادیث مخالف بود. مقاله‌ای در کیهان نوشت که چرا سعدی خلیفۀ عباسی را ستود و به سعدی و به کسانی که آیات و روایات را می‌خوانند و یا کلمات عربی استعمال می‌کنند و به اصحاب ائمه و حتی به قرآن کریم ناسزا گفت. من مقاله را به آقای مطهری نشان دادم و ایشان به من گفتند شما مقاله‌ای در جوابش بنویس و من هم تصحیح و تکمیل می‌کنم. وقتی مقاله را نوشتم و به ایشان عرضه کردم، ایشان گفتند: «خوب است آقای محیط طباطبایی هم آن را ببینند.» سپس مرا به ایشان معرفی کردند تا جوابیه را ببینند. آقای محیط نیز مقاله را تصحیح و تکمیل کردند و خلاصه‌ای از آن تحت عنوان «سعدی و ادب فارسی» انتشار یافت.[۱]

خلاصه آقای محیط طباطبایی شخصیت فرهیخته، عالم و مسلمان بود و یکی از دلایل مهمی که ایشان در بعضی محافل روشنفکری و غربی راه نیافت، همین مسئله بود. مثلاً آقای مجتبی مینوی با ایشان در اصطکاک بود. مینوی در بی‌بی‌سی لندن کار می‌کرد و نسبت به اسلام و قرآن و ائمه علیهم‌السلام بی‌تعهد بود، ولی جنبۀ دیانت آقای محیط طباطبایی او را از این قبیل روشنفکران ممتاز می‌کرد.

دفاع از تشیع فردوسی

در سال ۱۳۱۳ که جشن هزارۀ فردوسی بر پا بود گروهی برای خوشامد زمامداران وقت می‌خواستند فردوسی را ایرانی مبارز با فرهنگ عربی و اسلامی و دارای آیین زردشتی یا لااقل بی علاقه به دیانت اسلام نشان دهند. اما استاد محیط طباطبایی در مقاله‌ای محققانه نشان داد که فردوسی مسلمان و شیعه بوده و عمیقاً به آیین خویش عشق می‌ورزیده است. او در مقالۀ خود نوشت: « فردوسی فرد مسلمانی است پیرو محمد و علی، اصحاب رسول خدا را پاک و متقی می‌داند. مهر آل علی را موجب نجات و بغض ایشان را سبب زیان آخرت می‌شناسد. آن راهی را که مربوط به علی(ع) است، می‌پسندد و با راه‌های دیگر کاری ندارد.» در جای دیگر می‌نویسد: «تشیع فردوسی و علاقه مندی خاص او به حضرت علی و اهل بیت پیغمبر چیزی نیست که بتوان درباره آن تردیدی روا داشت و به اتکای برخی تصورات و احتمالات دور از حقیقت برای او دینی جز اسلام و مذهبی جز تشیع پنداشت.» (محیط طباطبایی، فردوسی و شاهنامه، ص۸۰ و صص۱۱۱-۱۱۲٫)

دربارۀ سعدی نیز عقیده داشت که گرچه رسماً شافعی مذهب بود، اما می‌توان قرائنی از سروده‌هایش به دست آورد که تمایلات شیعی او را نشان می‎دهد، همچون اشعار زیر:

فردا که هرکسی به شفیعی زنند دست

ماییم و دست و دامن معصوم مرتضی

و

پیغمبر، آفتاب منیر است در جهان

وینان ستارگان بزرگند و مقتدی

همچنین:

یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه

یارب به خون پاک شهیدان کربلا

و در جای دیگر (دیباچه بوستان) گفته است:

خدایا به حق بنی فاطمه

که بر قولم ایمان کنم خاتمه

اگر دعوتم رد کنی یا قبول

من و دست و دامان آل رسول

 

پرسش ـ آقای دکتر، ایشان چه مقالاتی در موضوع آیین بابی و بهائی نوشته‌اند؟

پاسخ ـ در بین صدها مقالۀ ارزشمند استاد محیط طباطبایی، در بین سال‌های ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ چند مقالۀ تحقیقی از ایشان دربارۀ کتابشناسی بابیان و بهائیان در مجلۀ گوهر منتشر شد که از جهات چندی حائز اهمیت بود.

اول آن که نویسندۀ این مقالات محققی والاقدر بود که هیچ انگیزه‌ای جز نشان دادن حق و حقیقت در وی نبود و همۀ محققان و اندیشمندان به سلامت اندیشه و دوری او از تعصب بیجا معترف بودند.

دوم آن که او به درستی نشان داد چه انحرافات و خبط و خطاهایی توسط رهبران فرقۀ بهائی به عمل آمده و چه انتساب‌های ناروایی به بزرگان این طائفه صورت پذیرفته است.

سوم آن که مرحوم استاد محیط طباطبایی نتیجۀ هفتاد سال تحقیق و مطالعۀ مستمر خود را که همراه با گفت و شنودهای بسیار با پیروان و مبلغان فرقۀ بابی و بهائی بوده در این مقالات منعکس کرده است و این بر ارزش این مقالات افزوده است.

در زیر به برخی از نتایج آن مقالات اشاره می‌شود:

در مقاله‌ای تحت عنوان «طاهرا یا طاهره» (منتشر شده در مجله گوهر، شماره ۵۶) استاد محیط طباطبایی با دلایل استوار اثبات کرده‌اند که غزل معروف «گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو / شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو» از طاهرۀ قرةالعین نیست، بلکه از مخمس میرزا محمد طاهر وحید قزوینی که معاصر سلطنت شاه عباس دوم بوده است، می‌باشد و این غزل به ناحق در کتب بهائیان به طاهره قزوینی یا قرةالعین نسبت داده شده است که نوعی سرقت ادبی محسوب می‌گردد. ایشان در مورد این شعر ذکر می‌کنند که اصل غزل آن از شاه طاهرای انجدانی کاشی دکنی است که در اواسط قرن دهم هجری می‌زیسته و میرزا طاهر وحید در اواخر قرن یازدهم هجری مخمسی بر آن ساخته و در دهۀ دوم از قرن دوازدهم جمال الدّین محمّد جامی، از ندمای اکبر شاهزاده هندی متوفی در مشهد، این مخمس را در مجموعۀ نظم و نثر خود به نام میرزا محمد طاهر وحید ضبط کرده است. لذا نسبت آن به شیخ محمّد علی حزین لاهیجی، که در نیمه دوم قرن دوازدهم مرده نمی‌تواند تحقق پیدا کند، زیرا شیخ حزین در تاریخ ثبت این مخمس کودکی خردسال بوده است. و به طور اولی انتساب آن به زرین تاج قزوینی ملقب به قرة‌ العین که یک صد و ده سال بعد از تاریخ تحریر این غزل در مجموعۀ کتابخانه مجلس به دنیا آمده، با قبول عقل سازگار نمی‌آید. نکتۀ جالبی که استاد در انتهای مقاله ذکر کرده‌اند این است که: « با وجودی که سی و پنج سال پیش، از روی دلیل و شاهد در اثری معروف نشان داده شد که غزل (گر به تو افتدم نظر …) مربوط به طاهرای کاشی است نه حزین لاهیجی و نه طاهره اصفهانی و طاهره قزوینی، باز می‌نگریم برخی از نویسندگان مقالات و گویندگان رادیو در انتساب شعر به قرّة العین‌ خطای دکتر محمّد اقبال و مینوی را تکرار می‌کنند و به نتیجه تحقیق و استدلال و تذکر مکرر پژوهندگان صاحب نظر بذل توجهی ندارند.»

پرسش- بله، آقای دکتر، متأسفانه هنوز هم این اشکال، یا جاهلانه یا عامدانه، تکرار می‌شود. برای مثال همین پارسال در شبکۀ تلویزیونی بی‌بی‌سی در برنامۀ پرگار گفت‌وگویی با موضوع «شخصیت و اثرگذاری طاهره قرۀالعین در تاریخ بابیت» انجام شد که فصلنامۀ بهائی شناسی نیز در شمارۀ ۶ خود (تابستان ۹۷) تحلیل مفصلی از آن را منتشر ساخت. در آن برنامه باز هم آن شعر به عنوان اثری از طاهره پخش شد. در مورد مقالات دیگر هم می‌فرمایید؟

پاسخ- در مقالۀ «برهان قاطع» (منتشر شده در مجله گوهر، شماره ۵۵) به بیان خاطره‌ای از دیدار مرحوم ابوالحسن جلوه به همراه استادش، مرحوم میرزا حسن نوری، با میرزا علی‌محمد باب در اصفهان پرداخته است. سال‌ها بعد در مجلسی که تعدادی از شاهزادگان قاجار حاضر بودند، از ایشان قضیۀ ملاقات مرحوم میرزا حسن را از ایشان می‌پرسند و ایشان نیز خاطرۀ خود را تعریف می‌کنند. سخن به بیرون مجلس راه پیدا می‌کند و بعضی دیگر هم مطلع می‌شوند. یک روز یکی از طلاب که در اصفهان در آن زمان تحصیل می‌کرد و با هم آشنا بودند خدمت ایشان رسیده و تقاضای مجلسی خصوصی می‌نماید. سپس تعریف می‌کند که شیخ گفت: «از آن زمان که شما را در اصفهان دیدم و بعد غایب شدم، به فرقۀ بابی پیوسته و با آن‌ها همواره همکاری داشته‌ام و هم اینک با دستۀ طرفداری‌ها از بابیان همکارم. چند شب پیش در محفل ما سخن از شما و اظهارات شما در مجلس شاهزادگان، راجع به ملاقات استاد شما با نقطۀ اولی (باب) در اصفهان پیش آمد. عقیدۀ غالب حاضران محفل بر این بود که انتشار چنین مطلبی از ناحیه شما و به نام شما در پیش مردم عادی موجب ضرر برای پیشرفت این امر خواهد بود. قرار بر این شد که شما را قهراً ساکت کنند. کسی از میان جمع داوطلب اجرای این امر شد. من به حکم سابقه شناسایی و محبتی که از دوران طلبگی از شما دیده بودم، به رفقای خود گفتم به من مجال بدهید تا با آقای جلوه ملاقاتی بکنم و موضوع را به استحضار او برسانم تا از یک طرف حق دوستی را به جا آورده باشم و از طرف دیگر بسا که با سکوت بی سر و صدای او کلید این قفل به دست افتد. حال میل جناب عالی به سکوت ابدی و مرگ و یا قفل خاموشی بر زبان نهادن است؟ خود دانید.»

در ادامه ایشان توضیح داده است که برهان قاطع در نزد بابیه اشاره به لبۀ تیز شمشیر دارد و آنان شمشیر را برهان قاطع خود می‌دانستند و نه برهان و استدلال را. سپس مرحوم استاد محیط طباطبایی داستان آن ملاقات را به صورت خلاصه از کتاب تاریخ قاجاریّه، نوشتۀ میرزا تقی خان سپهر، جلد دوم، صفحه ۴۳۱ نقل کرده‌اند.

در مقالۀ «کتاب اقدس» (منتشر شده در مجله گوهر، شماره ۴۶ و ۴۷) به اختلافات اساسی در نسخه‌های مهم‌ترین کتاب بهائیان یعنی کتاب اقدس اشاره کرده است. ایشان به یک نسخۀ خطی از کتاب اقدس دست یافته بودند که چهار سال پس از تاریخ تدوین اصل کتاب نسخه برداری شده بود. هنگامی که با نسخه‌ی چاپ استاندارد بمبئی تطبیق داده بودند، «به ندرت صفحه‌ای از نسخه چاپی را با متن خطی قدیم مطابق یافته، بلکه موارد اختلاف در ۶۴ صفحه به بیش از دویست مورد رسید که در صفحه‌ی ۵۷ و ۶۰ حتی چند سطر متوالی از نسخه چاپی حذف شده بود.» حتی پایان یافتن دو نسخۀ کتاب اقدس نیز تفاوت معناداری دارد: «نسخه خط ۱۲۹۴ چنین به پایان می‌رسد: «هذا سبب الاتّحاد لو انتم تعلمون و العلّة الکبری للاتّفاق و التّمدن لو انتم تشعرون. انّا جعلنا الامرین علامتین لبلوغ العالم و هو الاسّ الاعظم نزّلناه فی الواح اخری. و الثّانی نزل فی هذا اللوح البدیع. ختمتها فی یوم چهارشنبه ۷ شهر صفر المظفر سنه ۱۲۹۴».

در صورتی که نسخه چاپ بمبئی بدین سان پایان می‌پذیرد:‌ «و الثّانی نزل فی هذا اللوح البدیع، قد حرم علیکم شرب الافیون انا نهیناکم عن ذلک نهیاً عظیماً فی الکتاب و الذی شرب انه لیس منی اتقوالله یا اولی الالباب.»

بدین ترتیب معلوم می‌شود حرمت شُرب افیون یا به عبارت دیگر کشیدن تریاک بدین صراحت، سال‌ها بعد از تدوین کتاب اقدس و درحین اقدام به طبع بر آن افزوده شده است.»

استاد محیط طباطبایی ادامه داده‌اند که پس از تطبیق نسخه خطی با چاپی، دریافتند «آن چه که در نسخه‌ی چاپی غالباً تغییر یافته، همانا کلماتی بوده که از نظر قواعد زبان عربی به نظر ناشران مجاز کتاب درست نیامده و بنا به اجازه‌ای که از طرف بهاء‌ در دست داشتند به اصلاح و تبدیل آنها پرداخته‌اند.»

استاد در مورد شخصی که این تغییرات را داده است، مدرکی را ارائه کرده‌اند که نشان می‌دهد «میرزا محمد علی غصن اکبر و میرزا آقا جان خادم اجازۀ تجدید نظر در نوشته‌های بهاءالله و از جمله اقدس را داشته‌اند و بر این اساس آن چه را که در اقدس از آرایش و افزایش و کاهش لفظ و عبارت روا دیده‌اند به کار برده‌اند و در نتیجه میان اقدس خطی و چاپی اختلاف صورت فوق العاده به وجود آورده‌اند.»

نکتۀ جالب دیگر آن که در ابتدا «چنین معمول شده بود که اقدس را با وصیت نامۀ بهاء یا کتاب عهدی و مجموعۀ سوال و جوابی در بارۀ احکام غیر منصوص با هم بنویسند.» اما وقتی که اختلاف میان عبدالبها و غصن اکبر بالا می‌گیرد، و بهائیان «طرفدار عبدالبهاء و شوقی افندی که میرزا محمد علی غصن اکبر و میرزا آقاجان خادم را ناقض و دشمن و سزاوار سبّ و لعن» می‌دانند، دیگر علاقه‌ای به کتاب تصحیح شده توسط آن دو نداشتند. اما از آنجا که انتشار آن کتاب‌ها به شکل اولیه و نسخ خطی که دارای اشکالات زیادی بود آن را در معرض انتقاد قرار می‌داد، لذا سال‌ها از چاپ آن خودداری می‌کردند.

 

در مقالۀ «رسالۀ خالویه یا کتاب ایقان» (منتشر شده در مجله گوهر، شماره ۵۹ و ۶۰ و ۶۱) به اختلافات اساسی در نقل آیات قرآن و تحریف آنها در کتاب ایقان و اصلاحات صورت پذیرفته در چاپ‌های مختلف اشاره کرده است. در آن زمان، من در مورد کتاب اقدس و ایقان و کتاب‌های دیگر با ایشان مذاکره می‌کردم و برخی منابع را در اختیار ایشان قرار می‌دادم.  ایشان در این مقاله ذیل عنوان «تکمله» متعرض مطلب مهمی که من در اختیار ایشان قرار داده بودم، شده‌اند.

ایقان یکی از مهم‌ترین کتاب‌های استدلالی بهاءالله در اثبات ادّعای قائمیت باب است. بهاءالله این کتاب را زمانی نوشت که عموم بابیان، تحت رهبری میرزا یحیی صبح ازل، برادر کوچکتر او بودند و او را به عنوان سرپرست بابی‌ها پذیرفته بودند. اما این کتاب تا سال ۱۳۰۹ه.ق یعنی حدود سی سال بعد از نگارش آن، چاپ نشد. استاد محیط طباطبایی ضمن بررسی نسخه‌های موجود کتاب ایقان، (نسخه‌های موجود در کتابخانه‌ها و نسخه‌هایی که خودشان دیده بودند و آن چه که فاضل مازندرانی از ایقان در اسرار الآثار نقل می‌کند) چنین نتیجه‌گیری می‌کنند که بین نسخه‌های اولیۀ این کتاب با آن چه که بعدها به دستور بهاء الله در زمان حیات وی چاپ شد و آن چه که بعدها به دستور رهبران بعدی بهایی منتشر شد، اختلافات متعدّدی وجود دارد.

برخی از این اختلافات، مربوط به اشکالات ادبی و محتوایی است که پس از انتشار چاپ اوّل کتاب، توسط عالمان بهائی بر این کتاب وارد شده است و بزرگان بهایی برای رها شدن از این اشکالات آن را اصلاح کرده‌اند. اما عمدۀ اختلافات و علّت اصلی ایجاد تغییرات بین نسخ اولیه و نسخ بعدی ایقان را باید در اعترافات صریح بهاءالله در ایقان نسبت به ریاست برادر کوچک‌تر خود میرزا یحیی صبح ازل بر بابیان جست و جو کرد. عبارات موجود در ایقان منتشر شده در زمان حیات بهاء الله و آن چه که فاضل مازندرانی از ایقان نقل می‌کند، همگی حاکی از سرسپردگی و قبول ریاست برادر کوچک‌تر توسط بهاءالله است که در سال‌های بعد، به تفرقه تبدیل شده بود. استاد محیط طباطبایی در این مورد چنین توضیح داده‌اند: «با مراجعه‌ی سریع به آن چه از زیرِ نظرِ مطالعه گذشت، فهمیده می‌شود که متن موجود ایقان از موقع تدوین کتاب اقدس به بعد همواره موجب نگرانی و عدم رضایت نویسندۀ کتاب را فراهم می‌آورده و این حالت تردید بر نزدیکان و خواصّ یاران او هم اثر گذارده بود. شاید برخی تصوّرکنند وجود پاره‌ای اغلاط املائی و انشائی و مسامحه‌هایی که در ضبط آیات قرآن کریم و اخبار منقول در ایقان به چشم می‌خورد باعث اصلی بر چنین نگرانی یا دور اندیشی‌ها در نسخه‌برداری از آن شده بود، اما آن احساس ناراحتی ممکن است فی الواقع به این نکته‌سنجی‌ها مربوط نبوده بلکه از بابت وجود برخی عبارت‌ها و کلماتی باشد که به یکی دو تا از آن اشاره‌ای رفت و تبدیل آنها می‌توانست بر حوادث گذشتۀ بغداد، تهران و مازندران، پرده فرو افکند.» عبارت‌هایی که به آن فرموده‌اند اشاره رفته است، «مصدر امر» و «کلمه مستور» است که ازلی‌ها از آن به نفع میرزا یحیی استفاده می‌کردند.

لذا بهاءالله بارها ایقان را پیش از چاپ تصحیح کرد تا آن تأییدها از آن حذف گردد. مثلاً در نسخه‌های جدیدتر «کلمۀ مستور» به «کلمه علیا» تبدیل شده است. با این وجود برخی نسخه‌های رونویسی شده از ایقان‌های نخستین، هم چنان در دسترس است که نشان دهندۀ تأییدات بهاءالله نسبت به صبح ازل است.

نکتۀ دیگری که ایشان ذکر می‌کنند، در مورد تاریخ نوشتن کتاب ایقان است. بهائیان تاریخ نزول آن را سال ۱۲۷۸ ق. ذکر می کنند، اما با توجه به متن ایقان، از عباراتی که دارد می‌توان متوجه شد که آن کتاب در سال‌های ۱۲۷۸ و ۱۲۸۰ هجری قمری در حال نوشتن بوده است. در نتیجه استاد محیط طباطبایی می‌نویسند: «به هر صورت تاریخ تدوین ایقان هم خالی از ابهام و اشکال نیست».

 

در مقالۀ «کتابی بی نام با نامی تازه» به کتابشناسی مهم‌ترین تاریخ بابیه که به میرزا جانی کاشانی نسبت داده شده است، یعنی نقطةالکاف، پرداخته است. کتابی که به همت ادوارد براون انگلیسی طبع و نشر گردیده است. استاد محیط طباطبایی نشان داده است که چگونه بهائیان این کتاب بابیان را به میل خود تغییر داده و کتاب تاریخ جدید را مطابق میل بهائیان جایگزین آن کرده‌اند. ایشان در آخر مقاله چنین نتیجه‌گیری می‌کنند:

۱-      نسخۀ اصلی که اساس چاپ پروفسور برون قرار گرفته ابداً دارای اسمِ مؤلّف، عنوان تألیف، تاریخ تحریر و تاریخ انتقال به پاریس نیست.

۲-      رساله‌ای که در دنبالۀ بیان نوشته شده و تاریخ تحریر ۱۲۷۹ه.ق دارد بنا بدان چه در متن رساله معهود است نامش نقطةالکاف و موضوعش کلامی است نه تاریخی.

۳-      اتّصال این رساله به تاریخ قدیم بابیّه در ضمن تحریر نسخۀ دوم صورت تحریر یافته و کاتب بدون توجّه به نقطۀ ارتباط و اتّصال و انفصال، آن‌ها را به هم پیوسته است.

۴-      تاریخ تألیف رسالۀ نقطةالکاف ۱۲۶۴ یا ۱۲۶۷ه.ق و تاریخ تألیف مقدّمۀ تاریخ قدیم ۱۲۷۰ هجری است.

۵-      در تاریخ ۱۲۷۰ هجری که سال تألیف تاریخ است حاجی میرزا جانی کاشانی در حیات نبوده بلکه دو سال از مرگ او می‌گذشته است.

۶-       در متن کتاب چیزی که دلالت بر رابطۀ میان حاجی میرزا جانی و کتاب باشد به چشم نمی‌رسد به خصوص که در حوادث مربوط به قلعۀ طبرسی حاجی کاشانی را از راویان خبر معرّفی می‌کند.

۷-      دو نفر از قُدمای بابیّه که موقع انتشار کتاب از طرف پروفسور برون، هنوز در قید حیات و پیشوای دو دستۀ مخالف یکدیگر بودند و هنگام تبعید دسته جمعی از ایران به بغداد و اقامت در آن شهر میان بابیان واجد شخصیّت بوده‌اند تقریباً خود را با چنین اثری مأنوس نشان نداده‌اند.

۸-      کسی که در بغداد به سال ۱۲۷۰ه.ق کتاب تاریخ نوشته محمّد رضا نام اصفهانی بود نه حاجی میرزا جانی که سرنوشت کتاب او درست شناخته نیست.

۹-      کسی که نام تاریخ حاجی میرزا جانی را نخستین بار بر زبان مؤلّف تاریخ جدید نهاده میرزا ابوالفضل گلپایگانی بوده که اثر فکر و قلم او در تاریخ جدید به چشم می‌رسد.

۱۰-     در آثار مختلف مانکجی هاترایا چیزی که دخالت او را در کار تدوین تاریخ جدید بنماید دیده نمی‌شود.

۱۱-     کتاب تاریخ قدیم بابیّه که در هیچ موردی با اسم مؤلّف همراه نبوده بر خلاف تصور پروفسور برون هرگز از میان نرفته بود و تا کنون بر وجود چهار نسخه از آن پی برده‌ایم. که دو نسخۀ آن هنوز در طهران پیش افراد کتاب دوستی وجود دارد.

۱۲-     نسبت این کتاب به حاجی میرزا جانی در این صورت تلفیقی، کار پروفسور برون بوده است.

۱۳-     نقطةالکاف نام رساله‌ای در موضوعات کلامی بوده است که به سبب غیر معلومی به اوّل کتاب تاریخ بی نام بابیّه ملحق شده است.

۱۴-     تلخیص تاریخ بابیّه گمنام به صورت تاریخ جدید قبل از تفرقۀ بابیان به دو دستۀ ازلی و بهايی صورت گرفته و در نسخه‌های متعدّد از آن که دست تصرّف جدیدی در آن‌ها به کار نرفته از هر دو برادر نوری یعنی میرزا یحیی و میرزا حسینعلی نیکو یاد می‌کند و سبب تلخیص کتاب گویا چیز دیگری جز تصوّر برون بوده است.

۱۵-     عبارت مقدّمۀ نقطةالکاف چاپی چنان که از خود مرحوم شیخ محمّد خان قزوینی شنیدم کار آن مرحوم، ولی جمع آوری اسناد و مدارک مربوطه کار پروفسور برون و در حقیقت عملی مشترک بوده است.

 

پرسش ـ آقای دکتر، بعضی‌ها گفته‌اند شاید ایشان گرایشات ازلی داشته‌اند. در این مورد توضیح می‌فرمایید؟

پاسخ ـ این سخن بهتان بزرگی است که به ایشان روا داشته شود. اگرچه ایشان و ازلیان هر دو به بهائیه انتقادات صریحی وارد کرده‌اند، ولی این دلیل آن نمی‌شود که ایشان تمایلات ازلی داشته باشند. اتفاقاً ازلیه نیز به انتقاد از ایشان پرداخته‌اند. در همین مقالات مجلۀ گوهر یکی از ازلیان نامدار به نام احمد خزان به ایشان انتقاد کرده است که چرا در اعتبار و مؤلف کتاب نقطةالکاف که مورد قبول ازلیان است تردید روا داشته است. خلاصۀ مقالۀ انتقادی آقای احمد خزان در صفحۀ ۱۷۳ کتاب گوهر محیط آمده است.

اینجانب کوچک‌ترین نشانه‌ای که نشانۀ تمایل ایشان به بابیه یا ازلیه باشد، نیافته‌ام. در هیچ‌یک از آثار و سخنان و جلسات ایشان چنین شائبه‌ای وجود نداشته است.

نقل خاطره

در جلسات شب‌های جمعۀ ایشان دوستان و شاگردانشان در منزل و به دیدار ایشان می‌آمدند. گاهی برخی از آنان قدری تمایلات روشنفکری داشتند و یا علاقۀ آنان بر شعر و ادب و مباحث ادبی بود و تأکیدی بر احادیث و محدثان و توجهی به فقه و فقیهان نداشتند. یک مرتبه که من با بعضی دوستان ایشان وارد بحث شدم؛ ایشان می‌خواست به آنان توضیح دهد که من چه جور آدمی هستم، گفت آقای پهلوان دین‌ورزند یعنی مثل شما نیستند. شما شاعرید، تاریخ‌نویسید ولی ایشان دین‌ورز است. منظورش این بود که ایشان اهتمام بیشتری روی آیات و احادیث و تفاسیر و فقها دارد، با بهائی‌ها بحث می‌کند و با مسیحی‌ها همین‌طور. این را به‌عنوان تعریف از خود نگفتم اما ایشان این کلمه را درواقع در تفسیق آن‌ها به‌کار بردند، یعنی شما دین‌ورز نیستید.

ایشان به قرآن و حدیث و نهج‌البلاغه اهتمام داشتند و من به‌شدت مخالفم که به این شخصیت‌های ملی و دینی ما نسبت ناروا بزنند.

من تصحیح دو کتاب مهم تفسیر قرآن و شرح نهج البلاغه را به توصیۀ ایشان انجام دادم. اول شرح نهج البلاغۀ ملا فتح الله کاشانی متوفای ۹۸۸ ق. است. ایشان می‌گفتند ملافتح الله شاگرد ابوالحسن علی بن حسن زواره‌ای مفسر بوده است و شرح خود را با استفادۀ از او به رشتۀ تحریر درآورده است و مرا تشویق کردند که آن را پس از تصحیح و تحقیق منتشر کنم. این کتاب در سه مجلد در سال‌های ۶۴، ۶۵ و ۶۶ به زیور طبع آراسته شده است.

دیگر کتاب ترجمةالخواص است. این کتاب تألیف ابوالحسن علی بن حسن زواره‌ای است که همشهری استاد نیز بوده است. او در آغاز دورۀ صفویه بهترین آثار تفسیری و حدیثی امامیه را به فارسی ترجمه کرده است و تفسیر گرانقدری بر قرآن کریم تحریر کرده است. این کتاب را نیز بنده به توصیۀ ایشان تصحیح و تحقیق کرده‌ام و در پنج مجلد به علاقمندان تفسیر قرآن کریم تقدیم کرده‌ام.

منظور از نقل این مطالب علاقمندی استاد محیط طباطبایی به انتشار شرح و تفسیر نهج البلاغه و قرآن کریم است و از انتشار آنها به نهایت مشعوف و مسرور می‌شدند.

نوشتۀ مرحوم محیط طباطبایی در مورد نمایشگاه نیمه شعبان

پرسش ـ آیا استاد محیط طباطبایی در مجامع و مراسم مذهبی شرکت می‌کردند؟

 پاسخ ـ مسلماً استاد در محافل و مجالس مذهبی متعددی حاضر می‌شدند. اما خاطره‌ای که من خود شاهد آن بودم حضور گرم ایشان در جشن میلاد منجی عالم بشریت، حضرت مهدی علیه السلام بود که در سال ۱۳۵۶ در تهران برگزار گردید. در کنار این جشن عظیم نمایشگاه پر شکوهی از کتاب‌های تألیف شده پیرامون امام مهدی علیه السلام بر پا شده بود و در آن ۳۱۳ کتاب به تعداد اصحاب بدر و یاران اولیۀ حضرت مهدی علیه السلام به نمایش گذاشته شده بود. ایشان با علاقۀ خاص به بازدید از نمایشگاه مبادرت کردند و یکایک کتاب‌ها را نیز از مدّ نظر گذرانیدند و برای برپا کنندگان این نمایشگاه دعای خیر کردند. این بنده نیز افتخار داشت که همراه ایشان بود و توضیحات ضروری را به عرض ایشان می‌رسانید.

در اینجا بی مناسبت نیست متنی را که ایشان به قلم خود در آن تاریخ مرقوم فرمودند و نشانی از اعتقاد راستین شیعی اوست، ذکر شود:

«روز جمعه نوزدهم شعبان المعظم ۱۳۹۷ مطابق ۱۴ مرداد ۱۳۵۶ شمسی هجری در محل نمایشگاه کتاب مذهبی مخصوص به وجود و ظهور حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه حضور یافت و در حدود امکان و استعداد برخوردار شد. از خداوند متعال مسألت دارد که قائمین به امر را که قصد خیر ایشان موجب برقراری این نمایشگاه شده، در کار خود موفق بدارد و ثواب این عمل خیر نصیب ایشان گردد. در سال‌های بعد و نوبت‌های دیگر انتظار تکمیل و توسعه تکثیر نمونه‌های معروضه می‌رود. خداوند در هر حال همه را در خدمت به دین و مذهب موفق دارد. محمد محیط طباطبایی ۱۴/۵/۱۳۵۶»

مرحوم استاد محیط طباطبایی و دکتر پهلوان در نمایشگاه کتاب نیمه شعبان ۱۳۵۶

ب ـ جناب آقای دکتر پهلوان از اینکه وقت گذاشتید و توانستیم گفت‌وگوی مفیدی را دربارۀ استاد سید محمد محیط طباطبایی و مقالات ایشان با شما داشته باشیم تشکر می‌‌کنیم. امیدواریم بتوانیم در آینده نیز از حضور شما بهره‌مند شویم.

 

 

[۱] این مقاله اخیراً با تصحیحات استادان محیط طباطبایی و مرتضی مطهری در کتاب «آفتابی در میان سایهای» منتشر شده است.

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در مصاحبه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…