صفحه اصلی روی خط خبر سکوت و خیانت دو رکن باوری برای نابودی

سکوت و خیانت دو رکن باوری برای نابودی

7 خواندن ثانیه
0
0
201

احتمالاً سخت‌ترین و ناگوارترین اتفاق پاییز امسال، بلکه چند دهه اخیر و شاید غم‌بارترین کشتار غیرنظامیان بعد از جنگ جهانی، کشتار بی‌رحمانه مردم محصور در غزه یا به عبارتی بزرگ‌ترین زندان جهان در شرایط قطع آب و برق و سوخت است. ابعاد این فاجعه آن‌چنان بزرگ بود که مردم سراسر جهان، حتی حامیان دولت صهیونیست  به این واقعه واکنش‌های شدیدی نشان دادند، از پاپ تا آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل متحد، خواستار توقف کشتار غیرنظامیان شدند و بمباران بیمارستان‌ها را محکوم کردند و به‌جز معدودی از دولت‌ها، بمباران مراکز تجمع مردم غیرنظامی را عملی بی‌شرمانه و وقیحانه خواندند، حتی اگر این اقدامات در پاسخ به اقدامات شبه‌نظامیان حماس انجام شده باشد. افکار عمومی مردم جهان در شبکه‌های مجازی این اخبار را دنبال می‌کردند، بزرگ‌ترین تظاهرات صلح در جهان شکل گرفت و از لندن تا کراچی به‌عناوین‌مختلف ابراز احساسات می‌کردند. ظریفی نوشت: آب ما را به یغما می‌بری، درخت‌های زیتون ما را به آتش می‌کشی، خانه‌های ما را ویران می‌کنی، کار و شغل ما را از ما گرفته‌ای، زمین‌هایمان را غصب کرده و دزدیده‌ای، ️پدرم را زندانی کرده و مادرم را می‌کشی، کشورم را با بمب ویران می‌کنی، به ما گرسنگی می‌دهی، همه ما را دائماً تحقیر می‌کنی و درنهایت مرا مقصر قلمداد می‌کنی، چراکه در دفاع از خود موشکی پرتاب کرده‌ام.

در این میان حتی تظاهرات یهودیان در نیویورک که در یکی از ایستگاه‌های مرکزی مترو نیویورک تجمع کردند و خواستار توقف فوری جنگ علیه غزه شدند و یا پیام دو راهب میسیونر مسیحی در غزه که برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین حاضر به ترک منطقه نشده بودند، نشان از یک اتفاق فراملی و جهانی داشت که روابط انسانی را بالاتر از ساختارهای متعارف  دولتی و دینی به نمایش می‌گذاشت. این اتفاقات ‌چنان سخت و تأثربرانگیز ادامه یافت که عملاً در بیشتر کشورها تظاهراتی با محوریت فلسطینیان و یاری همه آزادی‌خواهان گسترش یافت، هرچند به جهت حمایت‌های شدید لابی صهیونیستی ابعاد رسانه‌ای این تحرکات در مجموع سمت‌وسوی دیگری یافته بود؛ اما برای مردم جهان مرزهایی ناپیدا روشن شد؛ مثلاً آنجا که خبرنگار وایس نیوز آمریکا نوشت «من به‌طور خصوصی از بسیاری از همکاران غربی‌ام شنیده‌ام که حتی توئیت درباره بحران انسانی در غزه می‌تواند آن‌ها را بیکار کند، به همین دلیل سکوت کرده‌اند.»

در این میان هم برخی افراد و گروه‌ها با اعلام موضع خود به نفع صهیونیست‌ها، تیم خود را معین کردند؛ از منشه امیر گوینده رادیو اسرائیل و فعال رسانه‌ای که با لجاجت، مظلومیت ساکنان اطراف غزه را دلیلی بر کشتار غیرنظامیان در غزه می‌دانست تا مجری شبکه من وتو که معتقد بود در هر جنگی غیرنظامیان هم کشته می‌شوند و حتی افزود: ” فلسطینیان شهیدسازی می‌کنند و آدم زنده را در کفن می‌گذارند ” و با تکذیب همه اخبار جهانی بر قتل ده‌ها هزار زن و کودک، موضع رسمی خود و شبکه‌اش را نشان داد.

در خارج از رسانه و در شمال سرزمین‌های اشغالی هم دروزیان ساکن اسرائیل که خود را از متحدان سنتی حکومت می‌دانند و بخشی از سربازان اسرائیل را تأمین می‌کنند، با حمایت رسمی از کشتار غزه موضع رسمی خود را به جهانیان اعلام کردند.

خوب است در این کشاکش، نگاهی به وضعیت بهائیان بیت‌العدلی جهان بیندازیم که در چند گروه جداگانه می‌توان آنان را طبقه‌بندی کرد:

۱-

گروه اول ساکنان رسمی حیفانشین هستند که عملاً رأس تشکیلات را شامل می‌شوند. طبیعی بود بیت‌العدل از حیفا یا حتی جامعه جهانی بهائیBIC  به‌عنوان عضو سازمان ملل، در میان ده‌ها پیام و بیانیه رنگارنگ، حداقل با صدور یک بیانیه مخالفت خود را با جنگ و خونریزی اعلام نموده و خواستار آرامش و صلح باشند و حتی در ظاهر هم که شده با صدور بیانیه‌ای ژست صلح‌طلبی بگیرند تا با آموزه‌های ادعایی خود چندان فاصله نداشته باشند، کاری که بسیاری از دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی در‌بارۀ اسرائیل بارها انجام داده و می‌دهند. مثلاً آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه ایالات متحده آمریکا، به‌عنوان بزرگ‌ترین حامی اسرائیل، مجبور شد حداقل برای ظاهرسازی هم که شده در شدیدترین انتقاد خود از دولت نتانیاهو یک‌بار بگوید بسیاری از فلسطینی‌ها در غزه کشته شده‌اند، باید اقدامات بیشتری برای جلوگیری از آسیب به بی‌گناهان انجام شود؛ اما اگر از سنگ صدایی برآمد از بیت‌العدل هم پیامی شنیده شد. در شرایطی که موضوع هل دادن یک بهائی در کشوری دیگر، برای جامعه جهانی بهائی از ژنو چنان اهمیتی داشته که آن را در بیانیه ۱۳ آذر ماه قید کرده است، اما چند روز پیش از آن هنگامی که برنامه‌های زیارتی بهائیان در حیفا به جهت اختلال در پروازها، ناشی از همین اتفاقات، تعطیل شد باز در پیام دارالانشاء بیت‌العدل اعظم در ۱۱ اکتبر ۲۰۲۳ هیچ نوع اشاره مستقیم و غیرمستقیمی به موضوع جنگ نشد و فقط با نوشتن عبارت مبهم “درحالی‌که منازعه و بلاتکلیفی در ارض اقدس عمیقاً اهل بهاء را در سراسر عالم نگران ساخته، باید اطمینان داشته باشند که اقدامات مقتضی برای حفظ ایمنی و رفاه کارکنان مشغول خدمت در مرکز جهانی بهائی و مراقبت دائم و بلاوقفه از اعتاب مقدّسه و سایر اماکن متبرّکه به عمل‌آمده است. فعّالیت مرکز جهانی ادامه یافته است؛ امّا، طبیعی است که پذیرش زائران و مهمانان در شرایط فعلی میسّر نیست.”  مشخص می‌شود که بزرگ‌ترین کشتار غیرنظامیان بعد از جنگ جهانی که در کمتر از دو ماه حدود ۲۰ هزار انسان بی‌گناه شامل هزاران زن و کودک به خاک و خون کشیده شده‌اند، فقط منازعه و بلاتکلیفی کوچکی است که هیچ ارتباطی با وحدت عالم انسانی ندارد و نیازی به ابراز تأسف هم نیست. هرچند آنجا که پای اسرائیل در میان نباشد در پیام‌های متعددی از بیت‌العدل خلاف این عبارت‌ها را خوانده‌ایم، نظیر پیام اول دسامبر ۲۰۱۹ که در آن آمده بود:  “بهائیان البتّه همواره اوضاع جهان را مدنظر دارند. رفاه عالم انسانی و صلح و آرامش آن آرزوی همیشگی همۀ کسانی است که این پند حضرت بهاءالله را به گوش جان شنیده‌اند که می‌فرمایند امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید.”

احتمالاً برای رفع تناقض موجود می‌توان به جمله‌ای از عبدالبهاء استناد کرد که در رساله مدنیه نوشت: “بلی جهانگشایی و كشورستانی ممدوح و بلکه در بعضی أوقات جنگ بنیان أعظم صلح است” ( ص ۸۳ – ۸۴). شاید هم منظور بیت‌العدل در بی‌توجهی به جان غیربهائیان اشاره به بیان بهاءالله باشد که جان میلیون‌ها غیربهائی را کم‌ارزش‌تر از یک بهائی می‌دانست و احتمالاً باید در تعریف وحدت عالم انسانی این توضیح را اضافه کنیم که منظور وحدت با بهائیان است و جان غیربهائیان پشیزی نمی‌ارزد و شاخساری که همه بار آن باشند، احتمالاً شاخه‌ای از درخت بهائیت بوده و نه بیش از آن.

نتانیاهو و محمود عباس

 

۲-

صرف‌نظر از سکوت رسمی تشکیلات به نفع اسرائیل، به نظر می‌رسد نقش بهائیان پنهان ــ که البته به مدد دنیای رسانه دیگر چندان پنهان نیستند ــ حقایق بیشتری را برای فعالان اجتماعی روشن کرده است. به‌عنوان نمونه در این نوشتار به نقش کلیدی یکی از این افراد، یعنی شخص محمود عباس یا همان ابومازن خواهیم پرداخت که تاکنون بارها در رسانه‌های عربی، بهائی بودن وی مطرح شده است.

محمود عباس چهره مرموزی است که تاکنون در چندین موقعیت، کمک‌های مؤثری به رژیم صهیونیستی داشته است. وی پس از مرگ مشکوک یاسر عرفات در ۲۰۰۴، رئیس سازمان آزادی‌بخش فلسطین شد، سپس برای انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۰۵ فلسطین نامزد شد و در انتخابات پیروز شد تا دومین رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین از زمان تأسیس آن در سال ۱۹۹۳ باشد. وی هیچ‌گاه حرکت مثبتی در جهت احقاق حقوق فلسطینیان نداشته است و به جز چندین عقب‌نشینی در مذاکرات خود با اسرائیل و دادان امتیازات گوناگون، چندبار هم با کارشکنی در مقابل تحقیقات بین‌المللی برای بررسی نقش رژیم صهیونیستی در کشتار مردم فلسطین، کمک‌های مؤثری به این رژیم نموده است. او را «معمار» معاهده اسلو نامیدند که بین یاسر عرفات و اسحاق رابین امضا شد و بر اساس آن موجودیت صهیونیستی به رسمیت شناخته شد و ۸۰ درصد از سرزمین فلسطین واگذار شد، در ازای خودمختاری بسیار محدود بر قطعات پراکنده از فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه که شارون به‌سرعت آن‌ها را از بین برد. هیچ‌کس هرگز نشنیده که محمود عباس حتی برای چانه‌زنی سیاسی هم که شده از انتفاضه فلسطین یا عملیات مقاومتی که توسط هم‌وطنانش انجام می‌شود، تمجید کرده باشد و برعکس همواره آن را خرابکاری توصیف می‌نماید و با تحقیر فلسطینیان، شارون را “محبوب‌ترین رهبر اسرائیلی در میان اسرائیلی‌ها از زمان هرتزل” توصیف کرد و گفت: “اسرائیل کشوری است که برای پیروزی ساخته شده است”!! نیاز چندانی به اثبات سرسپردگی وی به حکام اسرائیلی نیست، تا جایی که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان سیاسی علت اصلی اقبال مردم غزه به حماس و جدایی غزه از کرانه باختری، وابستگی شدید حکومت و سرکوب شدید مخالفان فلسطینی در زمان حاکمیت وی بر غزه بود.

عبدالقادر یاسین

 

«عبدالقادر یاسین» در روزنامه «الاسبوع العربی»، چاپ قاهره در تاریخ ۱۳/۱/۲۰۰۰ می‌نویسد:

محمود عباس فردی بهائی است. نام اصلی او محمود عباس‌میرزا و از یک خانواده ‌ایرانی‌الاصل است که در پی رهبران خود به این سرزمین آمدند.

سرلشکر ستاد مصر «صلاح‌الدین سلیم» که اکنون در دوران بازنشستگی با نام مشاور و کارشناس با دو مؤسسه «مرکز ملی مطالعات خاورمیانه» و «مرکز مطالعات عربی» در قاهره همکاری دارد، هم این گفتار را تأیید می‌کند. وی به‌جز تناقض‌گویی محمود عباس درباره پیشینه مبهم زندگی وی و خاندانش، برای اثبات مدعای خویش سه دلیل اصلی زیر را بیان می‌کند:

الف ــ نام کامل او محمو‌درضا عباس میرزاست؛ ترکیب دو نام «رضا» و «عباس» در خانواده‌های فلسطینی اصلاً رایج نیست و عمدتاً در خانواده‌هایی به کار می‌رود که دارای ریشه فارسی هستند و فارسی‌زبانان ساکن آن دیار همگی ریشه‌های بهائی دارند.

ب ــ نام خانوادگی میرزا نیز در بین عرب‌ها و به‌ویژه فلسطینی‌ها اصلاً رایج نیست، بلکه نامی صددرصد ایرانی به شمار می‌رود و به‌رغم آنکه معانی خاصی در بین ایرانی‌ها دارد، اما در بین بهائی‌های ایرانی نیز مرسوم بوده که نام او (میرزا ) از رهبران  بهائیت یعنی میرزا حسین‌علی نوری  و عباس میرزا گرفته شده باشد و نام عباس هم که به جهت نام  «عباس افندی» (متوفای ۱۹۲۱) در فلسطین گرفته شده که یکی از عناصر کارساز بهائیان در فلسطین شمرده می‌شد.

ج ــ بهائیانی که از ایران رفته و در فلسطین مستقر شده‌اند، عمدتاً در شهرهای حیفا (که در نزد بهائیان مقدس است) و صفد استقرار یافته‌اند و محمود عباس (ابومازن) خود متولد صفد است.

بنا بر بعضی اقوال، خانواده وی از خادمان خاص عبدالبهاء بوده‌اند که بنا به ارادت به وی، نام فرزندشان را عباس می‌نهند و عباس هم نام وی را محمود می‌نهد؛ لذا می‌شود محمود عباس یعنی محمود پسر عباس.

به دلایل فوق روایت‌هایی از شاهدان دوران کودکی وی نیز اضافه می‌شود که به نظر می‌رسد در جهان عرب دلیل بیشتری بر تبار بهائی ابومازن نیاز نباشد.

شابتای شاویت رییس اسبق موساد

 

به‌جز نویسندگان جهان عرب، روزنامه صهیونیستی هاآرتص هم در ضمن یکی از گزارش‌های خود به نقل از رئیس اسبق موساد فاش کرد: محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین یک بهائی است! این نشریه صهیونیستی به نقل از “شابتای شاویت” در سال ۲۰۰۱ افزود: “محمود عباس از اقلیت بهائیان فلسطین است و اینکه او جانشین عرفات شود، مثل این می‌ماند که یک سامی در اسرائیل به نخست‌وزیری برسد!”

این روزها نیز تنها روش حکومت مستقل از تل‌آویو که رژیم صهیونیستی حاضر است در غزه حاکم باشد، پیوستن این باریکه به حکومت خودگردان فلسطین است. به گزارش رویترز، بلینکن در گفت‌وگویی با ابومازن گفت: “تشکیلات خودگردان فلسطین باید نقش محوری در آینده نوار غزه ایفا کند.” و محمود عباس نیز گفته است که: برای پذیرش مسؤولیت اداره سیاسی نوار غزه پس از اتمام جنگ آمادگی داریم. تا با این ترتیب آخرین مقاومت‌ها در فلسطین از بین برود. به گفته موسی ابومرزوق از رهبران حماس، اعضای تشکیلات خودگردان فلسطین و برخی کشورهای عربی مخفیانه از غرب می‌خواهند حماس را نابود کنند.

البته نقش وی تا اینجا بسیار بیشتر از این بوده است، حتی برخی از فعالان رسانه‌ای علت اصلی هدف قرارگرفتن آمبولانس‌ها توسط نظامیان صهیونیست را سخنان وی در یک سخنرانی رسمی مبنی بر استفاده حماس از آمبولانس می‌دانند. درست مقابل سخنان گوترش دبیرکل سازمان ملل که گفته بود:

از بمباران آمبولانس‌ در غزه وحشت کردم… از حمله روز جمعه ارتش اسرائیل به خودروهای آمبولانس در غزه در خارج از بیمارستان «الشفاء» احساس وحشت کردم.

۳-

به‌جز بهائیان پیدا و پنهان حاضر در سرزمین‌های اشغالی، بهائیان خارج از این کشور نیز عملکردهای جالبی را در قبال این بحران چندین‌ساله تاکنون نشان داده‌اند. یک گروه از این افراد، بهائیان ساکن غرب هستند که همیشه تاحدودی می‌توانند خود را مشغول امور دیگر نمایند. از این میان می‌توان به جامعه بهائیان سوئد اشاره کرد که بدون هیچ توجهی به نسل‌کشی نژادپرستانه در فلسطین، سمیناری با موضوع غلبه بر نژادپرستی برگزار کردند. این سمینار با همکاری دفتر جامعه جهانی بهائی (BIC) در بروکسل، نایب و معاونان شهردار استکهلم و دفتر امور خارجی بهائیان سوئد برگزار شد. جالب اینجاست که راشل بیانی از دفتر بروکسل جامعه بهائی گفت: «نژادپرستی و تعصب امروزه از بزرگ‌ترین چالش‌های پیش روی بشر است» اما هیچ اشاره‌ای به نژادپرستی سیستماتیک حاکم بر تنها حکومت نژادپرست جهان نکرد. کافی بود ایشان به این سخن بنیامین نتانیاهو در سال ۲۰۱۹ اشاره کند که گفته است «اسرائیل دولت همه شهروندان آن نیست، بلکه فقط و فقط دولت ملت مردم یهودی است.» چطور می‌شود خانم بیانی بدون اشاره به اسرائیل بگوید: «نژادپرستی در محیط‌هایی رشد می‌کند که افراد با پیشینه‌های مختلف فرصت‌هایی برای تعامل معنادار ندارند و فقط در کنار هم زندگی می‌کنند. چنین تعاملات معناداری در کجا می‌تواند رخ دهند؟» آیا برای این مورد مثالی بهتر از جامعه عرب ساکن در اسرائیل می‌توان یافت؟

علت اینکه چنین بی‌تفاوتی آشکاری در میان بهائیان غربی به مسئله فلسطین وجود دارد، آن است که در جامعه میزبان و رسانه‌های تحت سیطره صهیونیسم هم، چنین حساسیتی چندان جدی طرح نشده است. فاجعه‌ای با اغماض از چنین فاجعه‌ای خود را فعال اجتماعی نامید و ادعای مشارکت اجتماعی را هم مطرح نمود.

 

۴-

در این میان اما وضعیت تشکیلات در کشورهای خاورمیانه و عرب به‌کلی متفاوت است و اصولاً بی‌توجهی به کشتار ده‌ها هزار انسان در نزدیکی ما مقدور نیست و نمی‌توان بدون توجه به این موضوع نام فعال اجتماعی بر خود نهاد. بهائیان فعال در گروه‌های مردم‌نهاد تصور کرده بودند که می‌توانند در این میان هم فعال باشند که با مخالفت و نهی قوی محافل ملی این کشورها مواجه شدند، تا جایی که وقتی پیام محفل ملی امارات منتشر شد موضوع برای کارشناسان و علاقه‌مندان به‌خوبی روشن شد. در این پیام مشارکت بهائیان در اقدامات مردم برای جمع‌آوری کمک به مردم غزه را منع می‌کند و می‌نویسد: “برای بهائیان، رهبری یا هماهنگی فعالیت‌هایی با هدف جمع‌آوری کمک‌ها یا کمک‌های مالی مناسب نخواهد بود، زیرا این امر می‌تواند به‌عنوان منعکس‌کننده موقعیت جامعه بهائی نسبت به یک طرف تعبیر شود و به سوءتفاهم‌ها و تأثیرمنفی بر جامعه، چه اینجا و چه در کشورهای دیگر بینجامد.”  و به کسانی که در شرایط خاصی هستند دستور می‌دهد که بدون هماهنگی با تشکیلات کاری انجام ندهند. “اگر دربارۀ اقدام مناسبی که باید در هر مورد خاص دنبال شود، شک و تردیدی وجود دارد، به دوستان توصیه می‌شود با یکی از اعضای هیئت معاونت – که راهنمایی او در مواردی مانند این بسیار ارزشمند است – مشورت کنند یا برای راهنمایی بیشتر با دبیرخانه ملی تماس بگیرند.”

البته ماجرای بهائیان در کشورهای خاورمیانه به همین مقدار ختم نمی‌شود و بهائیان که به‌خصوص در کشورهای ایران، یمن، قطر و چند کشور دیگر به‌شدت مظلوم‌نمایی کرده بودند و اصولاً یکی از روش‌های جذب مخاطب خود را بیان مظلومیت در ۱۸۰ سال تاریخ خود می‌دانند، در رخدادی این‌چنین یا رفتارهای متناقض دیگر خود باید به دیگران توضیح دهند. برای این مطلوب هم چه بسیار است استفاده از داستان مصلحتی عدم مداخله در سیاست که برای آن هم مدارک و مستندات زیادی داشته و دارند، ازجمله  بیان شوقی ربانی خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده و کانادا ۱۹۳۳ که آمده است:

«… حداكثر دقت را در بیانات و اظهارات عمومی خود به کار بندند مبادا چه له و چه علیه شخصیت‌های سیاسی صحبتی کنند. این اولین واقعیتی است که باید مرکوز ذهن خود سازند، در غیراین‌صورت احبا را درگیر در امور سیاسی خواهد ساخت که برای امر الهی فوق‌العاده خطرناک است».

حال سؤال این است که آیا این خطر که جناب شوقی بیان می‌دارند، تاریخ مصرفی داشته است که اکنون تمام شده است و یا دستوری منطقه‌ای‌ است که در اسرائیل و غرب نافذ و در ایران و برخی ممالک زائد است؟

یا وقتی که عبدالبهاء می‌فرماید “از سیاست چون طاعون بپرهیزید و مطیع دولت حاکم باشید… ما از دو کار ناگزیریم یکی اینکه از مسائل سیاسی چون طاعون دوری کنیم و دیگر اینکه در هرکجا ساکنیم مطیع دولت حاکم باشیم” نوع حکومت صهیونیستی مدنظر بوده یا در مورد دولت‌های ایران هم چنین نظری داشته‌اند؟ که اگر چنین بود، زمان جلسات بهائی که بیشتر جلسات رجال سیاسی و امنیتی بود، فقط به اوضاع آب‌وهوا و قرائت دعا می‌گذشت یا اینکه جناب عبدالبهاء در بیان دیگری مبلغانی چون عرفان ثابتی و… را استثنا کرده بودند؟

به‌هرروی ای‌کاش روزی بیت‌العدل بیانیه‌ای هم درمورد تناقض سکوت مرگبارش در اسرائیل و وحدت عالم انسانی بدهد تا عالمی را از نگرانی بیرون برد.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در روی خط خبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…