حمید سدهی
کلید واژه: تحریف، کتب مقدس، بهاءالله، ایقان، تورات، انجیل
چکیده
در مقاله پیش رو، به بررسی انگاره تحریف کتب مقدس مسیحیان و یهودیان پرداخته شده است. اهمیت این مطلب از آن جهت است که بهاءالله در آثار خود به این نکته اشاره کرده که کتب آسمانی همه از تحریف مصون هستند و هیچ تغییر و تبدیلی در آنها راه ندارد. در این نوشتار این ادعا را بررسی کردهایم. اینگونه استدلال شده است که درصورتیکه همه کتابهای آسمانی مصون از تحریف باشند، نباید هیچ تعارضی میان این متون مقدس وجود داشته باشد، چراکه همه از یک منبع صادر شدهاند، اما این تعارضها وجود دارند و درنتیجه نمیشود قائل به مصونیت از تحریف برای تمام کتب آسمانی بود. همچنین آیاتی از قرآن را که دلالت بر تحریف دارند بررسی کردهایم. درنهایت این مقاله نشان میدهد که ادعای بهاءالله مقرون به صحت نیست.
مقدمه
کتب مقدس همواره یکی از بزرگترین محورهای ادیان ابراهیمی بودهاند. قرآن، انجیل و تورات نقش بیبدیلی در این ادیان ایفا میکنند که با هیچ منبع دیگری قابلقیاس نیست. دین اسلام نیز قداست و الهی بودن این کتب را پذیرفته، چنان که در قرآن میفرماید: «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ: آن خدایی که قرآن را بهراستی بر تو فرستاد که تصدیقکننده کتب آسمانی قبل از خود است و (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد».[۱]
بااینحال این انگاره در میان مسلمانان وجود دارد که این کتب آسمانی، اصالت خود را در طول زمان از دست داده و دیگر آن نوشتههای منزه از خطایی نیستند که بر موسی و عیسی علیهما السلام نازل شدهاند. بهعنوان یک نمونه، مسلمانان به وجود برخی تعارضها میان قرآن و عهدین (تورات و انجیل) اشاره میکنند، ازجمله داستان به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی که مورداتفاق مسیحیان است اما در ادبیات قرآنی مردود دانسته شده است.[۲]
البته هستند کسانی که معتقد به تحریف عهدین نیستند. نگارنده مقاله تاریخ انگاره تحریف بایبل در مجادلات مسیحی ــ اسلامی در نوشتار خود بیان میکند که انگاره رایج بین مسلمانان تا دوران هارونالرشید مبنی بر وثاقت عهدین و نه محرّف بودن آن بوده است. بخاری نیز بر همین دیدگاه است که لفظ کتاب خدا ازاله نمیشود بلکه تحریف فقط به معنای تحریف معنوی است.[۳]
از دیگر چهرههای شاخصی که دیدگاه مبنی بر عدم تحریف عهدین را اتخاذ کرده است، میرزا حسینعلی نوری، مشهور به بهاءالله، مؤسس و پیامبر آیین بهائیت است. با اینکه بابیان و بهائیان از متن جامعه اسلامی برآمدهاند و در آن فرهنگ و بستر میزیستهاند و ادیان خود را ادامهدهنده دین اسلام میدانند (یعنی الهی بودن و حقانیت اسلام را نفی نکرده بلکه ادعا میکنند که اسلام منسوخ شده و اکنون دوران ادیان جدید است)، نظری کاملاً متفاوت با مسلمانان در این زمینه ابراز میکنند و کتب آسمانی را مصون از تحریف قلمداد میکنند.
بهاءالله در کتاب ایقان مینویسد: «آیا میشود کسی که معتقد به کتابی گشته و من عنداللّه دانسته آن را محو نماید و از این گذشته تورات در همه روی ارض بود، منحصر به مکّه و مدینه نبود که بتوانند تغییر دهند و یا تبدیل نمایند».[۴] او در ادامه معنایی جدید برای اصطلاح تحریف ارائه میکند و آن را به تحریف معنایی بر میگرداند: «بلکه مقصود از تحریف همین است که الیوم جمیع علمای فرقان به آن مشغولند و آن تفسیر و معنی نمودن کتاب است بر هوی و میل خود».[۵]
پس در مییابیم که بهاءالله تحریف لفظی کتب آسمانی را نمیپذیرد و معتقد است که اگر تحریفی هم هست در معنا صورت گرفته است. بهاءالله دو دلیل برای اینکه از دیدگاه مشهور درباره محرّف لفظی بودن عهدین عدول کند، ارائه کرده است. دلیل اول، که در نقل قول بالا از کتاب ایقان نیز مشهود بود، استدلال به این است که تورات (و به تبع و علیالقاعده انجیل) اینگونه نبوده که تنها یک نسخه داشته باشد بلکه «در همه روی ارض بود». درنتیجه امکان تحریف آن اساساً منتفی است، چراکه نیازمند یک همکاری در سطح جهانی است که ممتنع مینماید. برای تقویت استدلال او، میشود مثالِ قرآن در این زمان را بیان کرد. از آنجاکه هر مسلمان قرآنی در خانهاش دارد و در مساجد و کتابخانههای سراسر عالم نیز قرآن موجود است، نمیشود کسی قرآن را عوض کند چرا که از ناهمخوانی آن با دیگر نسخهها، جعلی بودن نسخه عوضشده معلوم خواهد شد.
استدلال دوم بهاءالله کمی ذهنیتر است. «آیا میشود کسی که معتقد به کتابی گشته و من عنداللّه دانسته آن را محو نماید؟» مؤمنانی که برای اعتلای پیام مسیح رنجها کشیدهاند و انجیل را کتاب آسمانی میدانند و مؤمن به آن هستند علیالقاعده دست به تبدیل آن نخواهند زد، چراکه با ایمان ایشان سازگاری نخواهد داشت. اگر کسی واقعاً کتابی را از جانب خدا بداند، مشخصاً در آن دست نخواهد برد. ممکن است گفته شود که علمای ادیان برای رسیدن به منافع خویش ممکن است متون مقدس را تحریف کنند، از آن کم کنند یا بر آن بیفزایند. در اینجا میتوان پاسخ داد که حتی اگر علمای ادیان قصد چنین کاری داشته باشند، که بهاءالله معتقد است ایشان دست به تحریف معنوی زدهاند، باز هم آن مؤمنان عوام که متن و لفظ کتب مقدس را حقیقتاً از جانب خدا میدانند، اجازه چنین کاری به ایشان نخواهند داد.
مقاله حاضر به بررسی این ادعای بهاءالله بهعنوان پیامبر آیین بهائی میپردازد و پس از بیان تاریخچهای مختصر در باب تورات و انجیل، به بررسی ادله دربارۀ محرّف بودن عهدین در پرتو آیات و روایات، تعارضات با قرآن، تعارضات درونی تورات و انجیل و مسائل تاریخی خواهد پرداخت. لازم است که به اهمیت این ادعا به این صورت توجه شود که بهاءالله را در آیین بهائی مظهر ظهور و متصل به خدا و به تبع مصون از هرگونه خطا میدانند. اگر اثبات شود که وی دراینباره اشتباه کرده است، ساختمان باورهای بهائیان فرو میریزد.
آشنایی با اصطلاحات
در ابتدای امر، لازم است اصطلاحاتی را که در این مقاله از آنها استفاده میشود، بدانیم. مهمترین اصطلاحات در این بحث، تورات، انجیل و تحریف هستند که در ادامه به بیان توضیحاتی مختصر دربارۀ هرکدام میپردازیم.
برای لفظ تورات، معانی متعددی میتوان تصور کرد. آیا لفظ تورات که در قرآن به کار رفته، اشاره به همین تورات امروزی است که در دست یهود و نصاری است؟ آیا آنچه در زمان نزول آیات قرآن بر پیامبر در دستان یهودیان بوده، همان تورات امروزی است؟ و درنهایت منظور بهاءالله از تورات چیست؟ همه این سؤالات درباره انجیل نیز مطرح است.
برای آشنایی با معنای تورات و انجیل، میباید در ابتدا با معنای «کتاب مقدس» آشنا شویم. کتاب مقدس که با عنوان Bible نیز شناخته میشود، کتابی است مشتمل بر دو بخش: عهد عتیق و عهد جدید. مسیحیان به کل این کتاب باور دارند اما یهودیان فقط بخش اول آن، یعنی عهد عتیق را مقدس میشمارند.
اما «عهد» در اینجا به چه معناست؟ مسیحیان معتقدند که خداوند دو عهد و پیمان (Testament) با انسان دارد. عهد اول که در زمان ابراهیم بسته شد، این است که انسان بر شریعت گردن نهد و نشانه آن ختنه بود. این عهد در زمان موسی دوباره تجدید شد. برخلاف یهودیان، مسیحیان معتقدند که دوران عهد قدیم به سر آمده و خداوند عهد جدیدی با انسان منعقد کرده است: انسان باید محبت خدا و عیسی را داشته باشد و به همین علت است که مسیحیان عهد جدید را نیز جزء کتاب مقدس میشمارند.
انجیل و تورات، غیر از عهد جدید و عهد عتیق هستند. به پنج سِفر (کتاب) اول عهد عتیق، تورات میگویند که شامل سِفرهای پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه است. همچنین به چهار بخش اول عهد جدید انجیل میگویند که شامل انجیل متی، انجیل مرقس، انجیل لوقا و انجیل یوحنا است. گاهی از آنان با عنوان اناجیل اربعه نیز یاد میشود.
مابقی عهد به غیر از تورات، شامل کتب انبیا (نبییم) و مکتوبات (کتوبیم) است که به همین اعتبار یهودیان به کل عهد عتیق بهصورت اختصاری تنخ میگویند. همچنین عهد جدید نیز غیر از اناجیل اربعه شامل رسائلی درباره اعمال رسولان و حواریین و همچنین نامههایی از پولس و یوحنا و پطرس و یهودا است.
درباره تورات، یعنی اسفار خمسه ابتدای تنخ، اعتقاد عمومی یهودیان و مسیحیان بر این است که تورات کتاب آسمانی حضرت موسی است که در کوه طور بر او نازل شده است و برای این منظور به قسمتی از تلمود استناد میکنند.[۶] درباره انجیل مطلب کمی متفاوت است. از برخی آیات قرآن چنین بر میآید که انجیل نیز همانند تورات، کتابی است که خداوند بر عیسی علیه السلام نازل فرموده است.
بااینوجود اعتقاد مسیحیان بهاینصورت نیست و تلقی آنها از وحی با مسلمانان متفاوت است. آنان عیسی را تجسد خدا و درنتیجه عین وحی میدانند و نه حامل وحی. مسیحیان معتقدند که عهد جدید را حواریون و شاگردان ایشان با تأیید روحالقدس نگاشتهاند. درنتیجه در بررسی انجیل باید به این نکته دقت کرد. نویسندهای مسیحی دراینباره اینچنین نوشته است:
مسیحیان هرگز نمیگویند که عیسی کتابی به نام «انجیل» آورد. آوردن وحی توسط عیسی بهگونهای که مسلمانان درمورد قرآن و پیامبر اسلام معتقدند، در مسیحیت جایی ندارد. مسیحیان عیسی را «تجسم وحی الهی» میدانند و به عقیده آنان، وی نه حامل پیام بلکه عین پیام بوده است. بدین سبب ما مسیحیان خواستار انجیلی نیستیم که عیسی نوشته باشد یا آن را به شاگردانش املا کرده باشد. اکنون که روشن شد مسیحیان عیسی را مجسمشده، کلمه یا پیام خدا میدانند، باید توجه کنیم که بر اساس عقیده آنان انجیلها حاصل تلاش شاگردان اوست که از طریق الهام، ایمان خود به مسیح و مفهوم این ایمان در جامعه و پیروان وی، آن را اعلام کردهاند. …سرانجام جامعه مسیحیان نخستین با راهنمایی روحالقدس از میان نوشتههای مسیحی بیشمار به ۲۷ کتاب، که انجیلهای چهارگانه نیز جزء آنهاست، اقرار کرد و پذیرفت که آنها با الهام الهی نگارش یافتهاند. این نوشتهها عهد جدید نامیده شدند و در طول زمان مرجع اساسی ایمان مسیحی به شمار میرفتهاند.[۷]
درنهایت به بیان مقصود از لفظ تحریف میپردازیم. زبیدی در تاجالعروس، تحریف را تغییر و تبدیل معنا کرده است.[۸] او در ادامه «تغییر اللفظ عن معناها» را نیز برای تحریف ذکر میکند که قریب به تحریف معنوی است. همانطور که پیشتر گفته شد، تحریف دو قسم معنوی و لفظی دارد. آنچه در این نوشتار در پی بررسی آن هستیم، وقوع تحریف لفظی است و اینکه آیا متن موجود از عهدین، همانطور که بهاءالله مدعی است، همان متن اصلی است یا نه.
ادله قرآنی تحریف
در میان ادلهای که برای محرف بودن عهدین ذکر میشود، همواره به آیاتی از قرآن کریم اشاره میشود که دلالتی بر تحریف دارند. هرچند همانگونه که در ادامه خواهیم دید، دلالت هیچیک از این آیات بر تحریف لفظی عهدین تمام نیست.
نخستین آیهای که بررسی میکنیم، آیه سیزدهم سوره مائده است:
«فَبِمَا نَقضِهِم مِّيثَاقَهُم لَعَنَّاهُم وَ جَعَلنَا قُلُوبَهُم قَاسِيَة يُحَرِّفُونَ ٱلكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَ نَسُواْ حَظّاً مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦۚ وَ لَاتَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَة مِّنهُم إِلَّا قَلِيلاً مِّنهُم فَاعفُ عَنهُم وَٱصفَح إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلمُحسِنِينَ».
این آیه درباره بنیاسرائیل نازل شده است و ظاهر از عبارت «یحرفون الکلم عن مواضعه» این است که آنها (بنیاسرائیل) «کلام» را از «مواضع» آن تحریف میکردند.
نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که تحریف کلام از موضع آن، امکان این را دارد که بر تحریف معنوی نیز حمل شود، همچنان که صاحب المیزان بر این رای است.[۹] همچنین در ذیل این آیه، روایتی که صراحتاً به تحریف لفظی اشاره کند یافت نشد، بلکه البرهان فی تفسیر القرآن، روایتی را از تفسیر قمی نقل میکند که در این آیه منظور از «نقض میثاق»، نقض بیعت با امیرالمؤمنین است و منظور از «کلام» نیز امیرالمؤمنین است که وقتی گفته میشود «یحرفون الکلم عن مواضعه»، یعنی امیرالمؤمنین را از جایگاهشان بازداشتند.[۱۰]
آیه دیگری که مورد استناد قرار میگیرد، آیه ۷۹ سوره بقره است: «فَوَيل لِّلَّذِينَ يَكتُبُونَ ٱلكِتَابَ بِأَيدِيهِم ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِن عِندِ ٱللَّهِ لِيَشتَرُواْ بِهِۦ ثَمَناً قَلِيلاً فَوَيل لَّهُم مِّمَّا كَتَبَت أَيدِيهِم وَ وَيل لَّهُم مِّمَّا يَكسِبُونَ».
در اینجا به نظر میرسد که دلالت ظاهر آیه صریحتر از آیه پیشین باشد، چراکه اشاره دارد به مکتوبی که نگاشته میشود و به خداوند نسبت داده میشود.
ممکن است خدشهای به این سخن وارد شود که این آیه صرفاً گویای این نکته است که نوشتهای وجود دارد که حقیقتاً از جانب خدا نیست اما به خداوند منسوب میشود، اما اینکه آیا این نوشته همان کتاب مقدس است و آیا این کتاب مقدسی که اکنون در بین مردم است از همان نوشتههای جعلی است یا نه، مشخص نیست و دلالت آیه برای اثبات این مدعا کامل نیست. در تفسیر قمی، در توضیح این آیه نوشته است که یهودیان تورات و احکام را تحریف میکردند و این آیه در شأن آنان نازل شده است اما توضیح بیشتری نمیدهد.[۱۱] در تفسیر المیزان نیز ذیل این آیه اشاره به تحریف تورات توسط یهود شده است.[۱۲]
آیه بعدی که میتوان به آن اشاره کرد، آیه ۴۶ سوره نساء است: «مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ يُحَرِّفُونَ ٱلكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَ يَقُولُونَ سَمِعنَا وَ عَصَينَا وَ ٱسمَع غَيرَ مُسمَع وَ رَاعِنَا لَيَّاً بِأَلسِنَتِهِم وَطَعناً فِي ٱلدِّينِ وَ لَو أَنَّهُم قَالُواْ سَمِعنَا وَ أَطَعنَا وَ ٱسمَع وَ ٱنظُرنَا لَكَانَ خَيراً لَّهُم وَ أَقوَمَ وَ لَكِن لَّعَنَهُمُ ٱللَّهُ بِكُفرِهِم فَلَايُؤمِنُونَ إِلَّا قَلِيلاً».
در اینجا نیز عبارت «یحرفون الکلم عن مواضعه» میتواند ظاهر در تحریف باشد.
در این آیه نیز عبارت اطلاق دارد و دلیلی برای تقیید آن به تحریف لفظی در دست نداریم، چراکه «تحریف کلام از موضع» میتواند دلالت بر تحریف معنوی داشته باشد و حتی میشود ادعا کرد که آیه ظاهر در تحریف معنوی است. البته صاحب المیزان عبارت «یحرفون الکلم عن مواضعه» را دارای اطلاق و دال بر هر دو نوع تحریف دانسته و هر دو حالت را ممکن میشمارد.
آیه دیگری که شایان ذکر است، آیه ۷۸ سوره آلعمران است:
«وَ إِنَّ مِنهُم لَفَرِيقاً يَلوُوۥنَ أَلسِنَتَهُم بِالكِتَابِ لِتَحسَبُوهُ مِنَ ٱلكِتَابِ وَ مَا هُوَ مِنَ الكِتَابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِن عِندِ ٱللَّهِ وَمَا هُوَ مِن عِندِ ٱللَّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلكَذِبَ وَ هُم يَعلَمُونَ».
در این آیه میفرماید یهود، زبانشان را بهگونهای میچرخانند که اینطور القاء شود که آنچه میخوانند، از کتاب خداست حال آنکه اینطور نیست. آیه دلالت صریح دارد که یهودیان مطالبی را به خداوند نسبت میدادند که در تورات نبود.
در تفسیر البرهان به نقل از تفسیر قمی، بیان شده که این آیه درخصوص یهود است، چراکه میگفتند چیزی در تورات است با اینکه آن مطلب واقعاً در تورات نبود.[۱۳] اینجا هم همان خدشهای وارد است که پیشتر به آیه ۷۹ سوره بقره وارد شد، یعنی درست است که یهود مطالبی را به تورات نسبت میدادند که حقیقتاً در تورات نبود، اما آیا آن مطالب را واقعاً در تورات هم درج میکردند یا اینکه صرفاً آن را بیان میکردند و در توراتی که نزدشان بود تأثیر نمیدادند؟
آیه ۹۱ سوره انعام میفرماید: «وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدرِهِۦٓ إِذ قَالُواْ مَا أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَى بَشَر مِّن شَيء قُل مَن أَنزَلَ ٱلكِتَابَ ٱلَّذِي جَاءَ بِهِۦ مُوسَى نُوراً وَهُدىً لِّلنَّاسِ تَجعَلُونَهُ، قَرَاطِيسَ تُبدُونَهَا وَ تُخفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمتُم مَّا لَم تَعلَمُواْ أَنتُم وَ لَا ءَابَاؤُكُم قُلِ ٱللَّهُ ثُمَّ ذَرهُم فِي خَوضِهِم يَلعَبُونَ: ]یهودیان] خدا را آنگونه که سزاوار منزلت اوست نشناختند؛ زیرا گفتند: خدا هیچ چیزى را بر هیچ بشرى فرو نفرستاده است. [اى پیامبر] بگو: چه کسى آن کتابى را که موسى آن را آورده بود، فرو فرستاد، درحالىکه نور و هدایتى براى مردم بود [امّا] شما آن را بهصورت کاغذهایى قرار میدهید که بخشی از آن را آشکار میکنید و بسیارى [از آن] را پنهان مىدارید و [حال آنکه بهوسیلۀ آن] مسائلى آموخته شدید که شما و پدرانتان نمیدانستید، بگو: خدا، سپس آنان را در یاوهگویی خود که بدان سرگرماند رها ساز».
این آیه بیان میکند که یهودیان بخشی از تورات را آشکار کرده و بخش دیگری را پنهان میکنند. به این دلالت آیه نیز میتوان خدشه کرد که پنهان کردن بخشی از تورات، مساوی تحریف لفظی آن نیست، بلکه مانند این است که کسی در قرائت خودش برخی آیات قرآن را نخواند و جا بیندازد. این مطلب باعث نمیشود که آیات قرآن تغییر یابد. تورات هم در دست احبار و علمای یهود بوده و مردم عادی بدان دسترسی نداشتهاند، این احبار و علما هم برخی از آیات را بر ایشان نمیخوانند اما این بدان معنی نیست که آنها تورات مکتوبِ نزد خودشان را هم تغییر میدادهاند. روایتی که در تفسیر البرهان ذیل این آیه نقل شده، این مطلب را تأیید میکند که آنان تورات را بر کاغذ مینگاشتند و سپس آنچه را میخواستند آشکار و آنچه را نمیخواستند پنهان میداشتند.[۱۴]
تعارضها میان متون مقدس
پیشتر گفتیم که ادلهای که از قرآن برای اثبات تحریف لفظی متون مقدس استفاده میشود تمام نیست و دیدیم که در دلالت تمام آیات مذکور قابلیت خدشه وجود دارد و اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال. اکنون به بررسی تعارضهایی که میان متون مقدس یافت میشود میپردازیم.
اهمیت بحث حاضر در این است که مدعای مورد بحث در این مقاله، اعتقاد بهاءالله مبنی بر عدم تحریف لفظی همه کتب آسمانی است. اگر این ادعا را در کنار این گزاره قرار دهیم که تمام کتب آسمانی دارای منشأ واحدند و از جانب ذات واحد صادر شدهاند، نتیجهای که لازم میآید این است که میان مطالب این کتابها نباید تعارضِ غیرقابلحلی وجود داشته باشد، چراکه درصورت وجود چنین تعارضی، چون قائل به وحدت نگارنده هستیم، عدم حکمت نگارنده لازم میآید. به طریق برهان خلف، اگر اثبات شود که در بین این متون تعارضی وجود دارد، فرض اولیه مبنی بر وحدت نگارنده زیر سؤال میرود و بهاینترتیب تحریف لفظی نیز اثبات میشود.
صلیب عیسی
اولین تعارض بسیار واضح، تعارض میان روایت قرآن از سرانجام حضرت عیسی و روایت انجیل از همان واقعه است. قرآن کریم در آیه ۱۵۷ سوره نساء میفرماید: «وَ ماقَتَلوهُ وَ ماصَلَبوهُ وَلکِن شُبِّهَ لَهُم». طبق روایت قرآن کریم، عیسی علیه السلام نه کشته شد و نه به صلیب کشیده شد. در تفسیر البرهان، ذیل این آیه روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که بیان میدارد حضرت عیسی به آسمان عروج کرد.[۱۵]
روایت انجیل از سرانجام حضرت عیسی متفاوت است. انجیل متی چنین روایت میکند: «آنگاه سپاهیان والی، عیسی را به دیوانخانه برده، تمامی فوج را گرد وی فراهم آوردند و او را عریان ساخته، لباس قرمزی بدو پوشانیدند و تاجی از خار بافته، بر سرش گذاردند و نی به دست راست او دادند و پیش وی زانو زده، استهزاکنان او را میگفتند، سلام ای پادشاه یهود و آب دهان بر وی افکنده، نی را گرفته بر سرش میزدند و بعد از آنکه او را استهزا کرده بودند، آن لباس را از وی کنده، جامه خودش را پوشانیدند و او را به جهت مصلوب نمودن بیرون بردند و چون بیرون میرفتند، شخصی قیروانی شمعون نام را یافته، او را به جهت بردن صلیب مجبور کردند و چون به موضعی که به جُلْجُتا، یعنی کاسه سر مسمّی بود رسیدند، سرکه ممزوج به مّر به جهت نوشیدن بدو دادند، امّا چون چشید، نخواست که بنوشد. پس او را مصلوب نموده، رخت او را تقسیم نمودند و بر آنها قرعه انداختند تا آنچه به زبان نبی گفته شده بود تمام شود که رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند».[۱۶] در ادامه نیز تصریح میکند که عیسی جان داد: «و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت، ایلی ایلی لَما سَبَقْتِنی. یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی، امّا بعضی از حاضرین چون این را شنیدند، گفتند که او الیاس را میخواند. در ساعت یکی از آن میان دویده، اسفنجی را گرفت و آن را پُر از سرکه کرده، بر سر نی گذارد و نزد او داشت تا بنوشد و دیگران گفتند، بگذار تا ببینیم که آیا الیاس میآید او را برهاند. عیسی باز به آواز بلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود».[۱۷]
انجیل مرقس نیز روایتی مشابه دارد که درنهایت مصلوب شدن و مرگ عیسی را بیان میکند: «پس عیسی آوازی بلند برآورده، جان بداد».[۱۸] انجیل لوقا نیز بر جان دادن عیسی علیه السلام بر صلیب تصریح دارد: «و عیسی به آواز بلند صدا زده، گفت، ای پدر به دستهای تو روح خود را میسپارم. این را بگفت و جان را تسلیم نمود».[۱۹] و در نهایت انجیل یوحنا نیز بر همین امر تصریح دارد: «چون عیسی سرکه را گرفت، گفت، تمام شد و سر خود را پایین آورده، جان بداد».[۲۰]
ممکن است کسی بگوید که در اینجا باید یکی از این دو روایت، یعنی یا روایت قرآن و یا روایت انجیل را، تأویل به غیر از ظاهر کنیم تا بتوانیم این سازگاری را به وجود بیاوریم. بااینحال همانطور که میبینیم، آیه قرآن در این جا نص صریح است و جای هیچ تأویلی باقی نمیگذارد و روایت ذیل آن هم این یقین را مستحکمتر میسازد. همچنین آنچه که اناجیل بیان میکنند نیز با توجه به سیاق و داستان، جای هیچ تفسیری را باقی نمیگذارد و به هیچ طریقی امکان ندارد از متن اناجیل فعلی، برداشتی غیر از مصلوب و مقتول شدن عیسی علیه السلام داشته باشیم.
درنتیجه، برای شخص باورمند به این گزاره که تمام کتب آسمانی مبرای از تحریفاند، تعارضی ایجاد میشود چراکه روایت قرآن و انجیل از سرانجام عیسی اگر نگوییم متناقضاند، دستکم متضاد یکدیگرند و قابلیت جمع بین آنها وجود ندارد.
همراهان عیسی بر صلیب
گفتیم که اصل مصلوب شدن عیسی علیه السلام، دلالت بر وجود تعارض بین قرآن و انجیل دارد. بااینوجود در بین اناجیل اربعه نیز تعارضهایی غیرقابلجمع مشاهده میشود. این تعارضها درباره کیفیت مصلوب شدن حضرت عیسی علیه السلام است. مطابق روایت انجیل متی، که اولین انجیل در کتاب مقدس است، هنگامیکه عیسی مصلوب شد، دو دزد نیز همراه وی به صلیب کشیده شدند، یکی در راست ایشان و دیگری در چپ: «و همچنین آن دو دزد نیز که با وی مصلوب بودند، او را دشنام میدادند».[۲۱]
انجیل لوقا، سومین انجیل از اناجیل اربعه، داستان را متفاوت ذکر کرده است. در روایت لوقا، یکی از این دو دزد از مسیح درخواست میکند که وی را برهاند اما دیگری به وی نهیب میزند که عیسی گناهی مرتکب نشده و از عیسی میخواهد هنگامی که به ملکوت میرود او را نیز یاد کند: «و یکی از آن دو خطاکارِ مصلوب بر وی کفر گفت که، اگر تو مسیح هستی خود را و ما را برهان امّا آن دیگری جواب داده، او را نهیب کرد و گفت، مگر تو از خدا نمیترسی؟ چون که تو نیز زیر همین حکمی و امّا ما به انصاف، چون که جزای اعمال خود را یافتهایم، لیکن این شخص هیچ کار بیجا نکرده است. پس به عیسی گفت، ای خداوند، مرا به یاد آور هنگامی که به ملکوت خود آیی».[۲۲]
بدیهی است که این هر دو روایت نمیتواند در آن واحد صحت داشته باشد. چه اینکه دشنام دادن با درخواست شفاعت از عیسی جمع نمیشود. همچنین صراحت متن، امکان تفسیر را نیز از بین میبرد. درنتیجه نمیشود قائل شد که این هر دو روایت منشائی آسمانی دارند و از نزد حکیم خبیر صادر شدهاند و حداقل یکی از آنها صحیح نیست.
گوساله سامری
داستان دیگری که تفاوتهایی میان روایت کتب مقدس دربارۀ آن میبینیم، داستان گوساله سامری است. ابتدا روایت قرآن از این داستان را بیان کرده سپس به مقایسه آن با روایت تورات خواهیم پرداخت.
داستان در قرآن با رفتن حضرت موسی علیه السلام به طور سینا برای دریافت فرمانهای الهی آغاز میشود: «وَ نادَیناهُ مِن جانِبِ الطورِ الأیمَنِ وَ قَرّبناهُ نَجیّاً».[۲۳] اما اقامت موسی علیه السلام در کوه طور طولانی میشود: «وَ واعَدنا موسی ثَلاثینَ لَیلَةً وَ اَتمَمناها بِعَشر فَتَمّ میقاتَ رَبّهِ أربَعینَ لَیلَةً».[۲۴] براثر تأخیر موسی علیه السلام، سامری قوم را گمراه کرده و برای آنان گوسالهای از طلا میسازد:
«قَالَ فَإِنَّا قَد فَتَنَّا قَومَكَ مِن بَعدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ ٱلسَّامِرِيُّ فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَومِهِۦ غَضبَانَ أَسِفاً قَالَ يَا قَومِ أَلَميَعِدكُم رَبُّكُم وَعدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَيكُمُ ٱلعَهدُ أَم أَرَدتُّم أَن يَحِلَّ عَلَيكُم غَضَب مِّن رَّبِّكُم فَأَخلَفتُم مَّوعِدِي قَالُواْ مَا أَخلَفنَا مَوعِدَكَ بِمَلكِنَا وَ لَكِنَّا حُمِّلنَا أَوزَاراً مِّن زِينَةِ ٱلقَومِ فَقَذَفنَهَا فَكَذَلِكَ أَلقَى ٱلسَّامِرِيُّ فَأَخرَجَ لَهُم عِجلاً جَسَداً لَّهُۥ خُوَار فَقَالُواْ هَذَا إِلَهُكُم وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ».[۲۵]
نکته قابلاشاره در این داستان، نقش هارون علیه السلام است. در روایت قرآن، هارون بهعنوان برادر و جانشین حضرت موسی علیه السلام سعی میکند قوم را از پرستش گوساله بازدارد: «وَلَقَد قَالَ لَهُم هَارُونُ مِن قَبلُ يَا قَومِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِۦۖ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ ٱلرَّحمَنُ فَآتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُواْ أَمرِي»[۲۶] و این سامری است که گوساله را برای بنیاسرائیل میسازد: «فَکَذلِکَ ألقَی السامِریُ».
در مقابل، در روایت تورات مشاهده میکنیم که ساخت گوساله را به هارون نسبت میدهد: «چون قوم دیدند كه موسی در فرود آمدن از كوه تأخیر نمود، قوم نزد هارون جمع شده، وی را گفتند: «برخیز و برای ما خدایان بساز كه پیش روی ما بخرامند، زیرا این مرد، موسی، كه ما را از زمین مصر بیرون آورد، نمیدانیم او را چه شده است». هارون بدیشان گفت: «گوشوارههای طلا را كه در گوش زنان و پسران و دختران شماست، بیرون كرده، نزد من بیاورید». پس تمامی قوم گوشوارههای زرین را كه در گوشهای ایشان بود بیرون كرده، نزد هارون آوردند و آنها را از دست ایشان گرفته، آن را با قلم نقش كرد و از آن گوسالۀ ریختهشده ساخت و ایشان گفتند: «ای اسرائیل این خدایان تو میباشند، كه تو را از زمین مصر بیرون آوردند» و چون هارون این را بدید، مذبحی پیش آن بنا كرد و هارون ندا در داده، گفت: «فردا عید یهوه میباشد»».[۲۷]
یحیای معمدان
تعارضی دیگر که در کمال تعجب در یک انجیل واحد بین یک باب و باب دیگر وجود دارد، درباره شخصی به نام یحیی است که عیسی علیه السلام را غسل تعمید میدهد. در فصل سوم انجیل متی، چنین ذکر شده است: «در آن ایّام، یحیی تعمیددهنده در بیابان یهودیّه ظاهر شد و موعظه کرده، میگفت: توبه کنید، زیرا ملکوت آسمان نزدیک است».[۲۸]
درباره این یحیی، در همین باب از انجیل متی آمده است که خوراک او از ملخ و عسل برّی بود: «و این یحیی لباس از پشم شتر میداشت و کمربند چرمی بر کمر و خوراک او از ملخ و عسل برّی میبود».[۲۹] در ادامه این باب آمده است که عیسی یا همان پسر انسان نزد یحیی میآید و از او میخواهد که او را غسل تعمید دهد.
بااینحال در باب یازدهم از انجیل متی، مطلبی خلاف آنچه آوردیم، عنوان میگردد. در این باب، حضرت عیسی علیه السلام در مقام احتجاج با مخالفان است: «هر که گوش شنوا دارد بشنود»[۳۰] و مثال میزندکه ایشان چه چیزهایی را نمیپذیرند: « لیکن این طایفه را به چه چیز تشبیه نمایم؟ اطفالی را مانند که در کوچهها نشسته، رفیقان خویش را صدا زده، میگویند، برای شما نی نواختیم، رقص نکردید؛ نوحهگری کردیم، سینه نزدید».[۳۱]
در ادامه حضرت عیسی علیه السلام میگویند: «زیرا که یحیی آمد، نه میخورد و نه میآشامید، میگویند دیو دارد. پسر انسان آمد که میخورَد و مینوشد، میگویند، اینک، مردی پرخور و میگسار و دوست باجگیران و گناهکاران است».[۳۲] در اینجا عیسی علیه السلام برای اینکه به مردمان نشان دهد که آنها بهانهگیرند، مثال یحیی را میزند که او را که غذا نمیخورد، آنگونه انکار کردید و من را که غذا میخورم اینگونه.
نکته قابلتوجه این است که در این آیه به غذا نخوردن یحیی تصریح شده است، حال آنکه در باب سوم از همین انجیل متی گفته شده که او عسل و ملخ میخورد. اینجا با دو روایت کاملاً مغایر و غیرقابلجمع مواجهیم. چه اینکه اساساً غذا خوردن و نخوردن نقیض یکدیگرند و جمع و رفع آنها محال است. لذا جایی برای تفسیر نیز باقی نمیماند. بااینحال چطور میشود این کلام را از خداوند حکیم دانست؟
انکار پطرس عیسی را
از دیگر تعارضهایی که بین اناجیل موجود است، داستان انکار عیسی توسط پطرس است. پطرس از نزدیکترین افراد نزد عیسی علیه السلام و از حواریون ایشان بود. پیش از اینکه رومیان و یهودیان برای دستگیری عیسی از راه برسند، او به شاگردانش میگوید که همه آنان او را انکار خواهند کرد و دچار لغزش خواهند شد: «آنگاه عیسی بدیشان گفت، همۀ شما امشب دربارۀ من لغزش میخورید چنانکه مکتوب است که شبان را میزنم و گوسفندان گله پراکنده میشوند».[۳۳]
پطرس البته خود را بسیار قویالایمان میداند. او اصرار میکند که هرگز عیسی را انکار نخواهد کرد حتی اگر همه چنین کنند: « پطرس در جواب وی گفت، هرگاه همه دربارۀ تو لغزش خورند، من هرگز نخورم».[۳۴] بااینوجود عیسی علیه السلام به او میگوید که او هم دچار این لغزش خواهد شد: «عیسی به وی گفت، هرآینه به تو میگویم که در همین شب، قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد!»، پطرس نیز دوباره بر ایمان خویش تأکید میکند: «پطرس به وی گفت، هرگاه مردنم با تو لازم شود، هرگز تو را انکار نکنم! و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند».[۳۵]
پس از این گفتوگو، یهودا و دیگر رومیان و یهودیان میرسند و عیسی را دستگیر میکنند و «در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده، بگریختند».[۳۶] عیسی را به خانه رئیس کاهنان میبرند و پطرس نیز به آنجا میرود: «امّا پطرس از دور در عقب او آمده، به خانۀ رئیس کَهَنه در آمد و با خادمان بنشست تا انجام کار را ببیند».[۳۷]
در همان خانه، چندین نفر از پطرس میپرسند که آیا همراه عیسی است یا نه و او انکار میکند: «امّا پطرس در ایوان بیرون نشسته بود که ناگاه کنیزکی نزد وی آمده، گفت، تو هم با عیسی جلیلی بودی! او روبهروی همه انکار نموده، گفت، نمیدانم چه میگویی! و چون به دهلیز بیرون رفت، کنیزی دیگر او را دیده، به حاضرین گفت، این شخص نیز از رفقای عیسی ناصری است! باز قسم خورده، انکار نمود که این مرد را نمیشناسم. بعد از چندی، آنانی که ایستاده بودند پیش آمده، پطرس را گفتند، البتّه تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تو دلالت مینماید! پس آغاز لعن کردن و قسم خوردن نمود که این شخص را نمیشناسم و در ساعت خروس بانگ زد».[۳۸]
در همین هنگام است که پطرس سخن عیسی را به یاد میآورد و میگرید: «آنگاه پطرس سخن عیسی را به یاد آورد که گفته بود، قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد. پس بیرون رفته زار زار بگریست».[۳۹]
این داستان در تمام اناجیل اربعه روایت شده بااینحال در جزئیات آن اختلافاتی دیده میشود. انجیل متی و لوقا، داستان را همانگونه که گذشت روایت کردهاند، که یعنی خروس بعد از سه مرتبه انکار پطرس بانگ میزند. انجیل مرقس در روایت تفاوت دارد: «عیسی وی را گفت، هرآینه به تو میگویم که امروز در همین شب، قبل از آنکه خروس دو مرتبه بانگ زند، تو سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود».[۴۰] این اولین تعارض است، چراکه لوقا و متی روایت کردهاند که عیسی گفته است قبل از بانگ خروس، پطرس سه مرتبه عیسی را انکار خواهد کرد، اما مرقس میگوید که قبل از دو بار بانگ زدن خروس، پطرس سه مرتبه انکار میکند.
ادامه روایت مرقس چنین است: «و در وقتی که پطرس در ایوان پایین بود، یکی از کنیزان رئیس کَهَنه آمد و پطرس را چون دید که خود را گرم میکند، بر او نگریسته، گفت، تو نیز با عیسی ناصری میبودی؟ او انکار نموده، گفت، نمیدانم و نمیفهمم که تو چه میگویی! و چون بیرون به دهلیز خانه رفت، ناگاه خروس بانگ زد و بار دیگر آن کنیزک او را دیده، به حاضرین گفتن گرفت که این شخص از آنها است! او باز انکار کرد و بعد از زمانی حاضرین بار دیگر به پطرس گفتند، در حقیقت تو از آنها میباشی زیرا که جلیلی نیز هستی و لهجه تو چنان است. پس به لعن کردن و قسم خوردن شروع نمود که آن شخص را که میگویید نمیشناسم. ناگاه خروس مرتبه دیگر بانگ زد. پس پطرس را بهخاطر آمد آنچه عیسی بدو گفته بود که قبل از آنکه خروس دو مرتبه بانگ زند، سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود و چون این را بهخاطر آورد، بگریست».[۴۱]
تعارض میان روایت این اناجیل را دیدیم. در یک روایت، خروس دو بار و در روایت دیگر، خروس یک بار بانگ میزند. ممکن است گفته شود که این اختلاف جزئی اصلاً قابلاعتنا نیست. این حرف شاید درباره کتابهای بشری صحیح باشد، چراکه از انسانها انتظار نمیرود که هیچ اشتباهی در کلامشان نداشته باشند اما بحث حاضر درباره انجیل بهمثابه کتاب آسمانیِ تحریفنشده است، یعنی آنطور که بهاءالله بیان کرده است. اگر قائل شدیم که این کتاب از جانب خداوند است، نمیتوانیم حتی کوچکترین تعارض و نقصی را از آن بپذیریم، چراکه ذات اقدس الهی از هر نقصی مبراست و منزه از این است که کتابی فرو فرستد که در آن تعارض و اختلاف باشد: «أفَلایَتَدبّرونَ القرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیر الله لَوَجَدوا فیه اختِلافاً کَثیراً». پس حتی همین تعارض جزئی تعداد بانگهای خروس نیز شاهدی بر این مدعاست که این کتب تحریف شدهاند.
نگارش تورات توسط موسی
در سفر تثنیه چنین آمده است: «و موسی این تورات را نوشته است».[۴۲] بااینحال، یک دانشمند یهودی به نام ابنعزرا در انتساب تورات به حضرت موسی تشکیک میکند و معتقد است که شخصی سالها پس از موسی این متن را نگاشته است. اسپینوزا در نوشتهای به بررسی این مدعای ابنعزرا میپردازد.[۴۳]
ابنعزرا این مطلب را بهصورت رمز بیان کرده است، چراکه از گفتن صریح این مطلب واهمه داشته است. عبارت او چنین است: «آن طرف اردن و… اگر چنان باشد که رمز دوازده را بدانی… علاوه موسی تورات را نوشته… در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند… در کوه خدا به او وحی میشود… سپس تختخواب او، تخت آهنین را نظاره کن بنابراین تو این حقیقت را خواهی دانست». اسپینوزا در ادامۀ نوشتار به گشودن رمز این کلمات و همچنین اضافه کردن برخی موارد دیگر میپردازد.
درباره عبارت «آن طرف اردن»، به نظر ابنعزرا موسی نمیتواند نویسنده این عبارت باشد، چراکه او هرگز از رود اردن عبور نکرده است. در سفر تثنیه آیه اول چنین میگوید: «این است سخنانی که موسی در آن سوی اردن در بیابان یعنی در عربه، مقابل سوف، بین فاران و توفل، لابان، حضیروت و دیذهب، به تمامی اسرائیل گفت».[۴۴] ایندرحالی است که در همین کتاب، یعنی سفر تثنیه، از موسی نقل قول میشود که «و خداوند به من گفته است: تو از این اردن نخواهی گذشت».[۴۵]
درباره عبارت «اگر چنان باشد که رمز دوازده را بدانی»، در سفر تثنیه چنین آمده است که تمام تورات را بر سنگهایی نگاشتند و آن را در مذبحی برای خداوند قرار دادند.[۴۶] نظر ربیان یهودی بر این است که تعداد آن سنگها دوازده عدد بوده است. بااینحال، توراتی را که امروزه مشاهده میکنیم، نمیتوان بر دوازده سنگ نوشت. بنابراین تورات موسی بسیار کوچکتر از تورات امروزی بوده است.
عبارت «علاوه موسی تورات را نوشته است»، در سفر تثنیه اینچنین آمده است که «آنگاه موسی این تورات را نوشت».[۴۷] به نظر اسپینوزا این عبارت را نمیتوان به خود موسی نسبت داد بلکه نویسنده دیگری در حال حکایت اعمال اوست. البته این اشکال شاید وارد نباشد، چراکه در قرآن نیز عباراتی مشابه میبینیم.
درباره عبارت «در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند»، در سفر پیدایش، بعد از نقل سفر ابراهیم میافزاید «در آن زمان کنعانیان در آن زمین بودند».[۴۸] دلالت واضح این جمله این است که در زمان حال، یعنی زمان نگارش این جملات، کنعانیان در این سرزمین، یعنی کنعان، نیستند. این در حالی است که سرزمین کنعان مدتها پس از موسی از کنعانیان خالی شده است.
همچنین درباره عبارت «در کوه خدا به او وحی میشود»، در سفر پیدایش، کوه موریا که ماجرای ذبح فرزند حضرت ابراهیم در آن رخ میدهد، کوه خدا نامیده شده است. در حالیکه این کوه در زمان موسی به این نام نبوده و موسی وعده میدهد که خداوند مکانی را انتخاب میکند که نام او بر آن نهاده میشود و در زمان سلیمان بعد از ساختن معبد است که این نام بر این کوه اطلاق میشود.
درنهایت عبارت «تختخواب او، تخت آهنین را نظاره کن»، در سفر تثنیه چنین آمده است: «زیرا که عوج ملک باشان از بقیه رفائیان تنها باقیمانده بود. اینک تختخواب او آهنین است. آیا آن در ربت بنیعمون نیست و طولش نه ذراع و عرضش چهار ذراع بر حسب ذراع آدمی میباشد؟».[۴۹] این در حالی است که سالها پس از موسی، حضرت داود شهر «ربه» را فتح میکند و این تخت کشف میشود.
اسپینوزا در ادامه نکات دیگری را طرح میکند و معتقد است این نکات مغفول، از آنچه ابنعزرا بیان کرده مهمتر است. نکته اول این است که بسیاری از عبارات تورات بهصورت سوم شخص بیان شده است و نمیتوان آن را به موسی نسبت داد که خود او نوشته باشد، مانند: «پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب بر حسب قول خداوند رحلت نمود»،[۵۰] «پس موسی بر رؤسای لشکر… غضبناک شد»،[۵۱] «موسی مرد خدا…».[۵۲] البته این ادله قابلخدشه است و اینکه جملات سوم شخص نوشته شده باشد دلالت قطعی بر عدم نگارش آن توسط موسی ندارد چه اینکه مدعا این است که تورات بر موسی نازل شده است.
نکته دومی که اسپینوزا بیان میکند و غیرقابلخدشه مینماید و دلالتش به عدم نگارش حداقل بخشی از تورات به دست موسی بسیار قوی است، بخش آخر سفر تثنیه است که شیوه کفن و دفن و رحل موسی را بیان میکند: «پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند رحلت نمود و او را در سرزمین موآب مقابل بیتفعور در وادی به خاک سپرد، اما تا به امروز کسی نمیداند قبر او کجاست. موسی به هنگام وفات یکصدوبیست سال داشت، نه چشمانش تار و نه نیرویش کم شده بود و بنیاسرائیل سی روز در دشتهای موآب برای موسی گریستند پس روزهای زاری و ماتم برای موسی به پایان رسید».[۵۳]
واضح است که این جملات نمیتواند نوشته موسی باشد، چه اینکه جملات درباره پس از موسی است و صیغه آن نیز ماضی است. درنتیجه میبایست کسی مدتها پس از موسی آن را نگاشته باشد.
نسبتهای ناروا به انبیای الهی
هرکس که قرآن را بخواند، مذاق کلی آیات قرآن درباره شخصیت انبیاء را درمییابد. پیامبران در قرآن همواره دارای شخصیتی بسیار والا، پاک و الهی توصیف شدهاند. قرآن در بیان شخصیت حضرت ابراهیم علیه السلام چنین عباراتی را به کار میبرد: «وَلَقَدِ ٱصطَفَينَاهُ فِي ٱلدُّنيَا وَ إِنَّهُۥ فِي ٱلأخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّـالِحِينَ»،[۵۴] «إِنَّ ٱللَّهَ ٱصطَفَى ءَادَمَ وَ نُوحاً وَءَالَ إِبرَاهِيمَ وَءَالَ عِمرَانَ عَلَى ٱلعَالَمِينَ»،[۵۵] «إِنَّ إِبرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاه مُّنِيب»،[۵۶] «سلامٌ علی ابراهیم»[۵۷]، «إِنَّ إِبرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِّلَّهِ حَنِيفاً وَ لَميَكُ مِنَ ٱلمُشرِكِينَ شَاكِرًا لِأَنعُمِهِ ٱجتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلَى صِرَط مُّستَقِيم وَ ءَاتَينَاهُ فِي ٱلدُّنيَا حَسَنَة وَ إِنَّهُۥ فِي ٱلأخِرَةِ لَمِنَ ٱلصَّالِحِينَ».[۵۸]
همچنین درباره دیگر انبیا نیز مطالب مشابهی نازل شده است. برای مثال، خداوند درباره حضرت موسی علیه السلام اینچنین میفرماید: «قَالَ يَامُوسَى إِنِّي ٱصطَفَيتُكَ عَلَى ٱلنَّاسِ بِرِسَالاَتِي وَ بِكَلاَمِي فَخُذ مَا ءَاتَيتُكَ وَ كُن مِّنَ ٱلشَّـكِرِينَ»[۵۹]، «وَكَانَ عِندَ ٱللَّهِ وَجِيهاً»[۶۰]، «سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَرُونَ إِنَّا كَذَلِكَ نَجزِي ٱلمُحسِنِينَ إِنَّهُمَا مِن عِبَادِنَا ٱلمُؤمِنِينَ».[۶۱] درباره حضرت یوسف چنین نازل شده: «إنه من عبادنا المخلصین».[۶۲] درباره حضرت داوود بیان شده: «وَ ٱذكُر عَبدَنَا دَاوُدَ ذَا ٱلأَيدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ»[۶۳] و «وَءَاتَينَاهُ ٱلحِكمَةَ وَ فَصلَ ٱلخِطَابِ».[۶۴] درباره حضرت سلیمان نیز فرموده: «وَوَهَبنَا لِدَاوُدَ سُلَيمَانَ نِعمَ ٱلعَبدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ».[۶۵] گزارههایی کلی که دلالت به حکمت پیامبران الهی دارد نیز در قرآن یافت میشود: «فَقَد ءَاتَينَا ءَالَ إِبرَهِيمَ ٱلكِتَابَ وَٱلحِكمَةَ وَ ءَاتَينَاهُم مُّلكًا عَظِيماً»،[۶۶] «وَٱذكُر عِبَادَنَا إِبرَهِيمَ وَ إِسحَقَ وَ يَعقُوبَ أُوْلِي ٱلأَيدِي وَ ٱلأَبصَرِ»،[۶۷] «وَوَهَبنَا لَهُۥٓ إِسحَقَ وَ يَعقُوبَ نَافِلَة وَكُلّا جَعَلنَا صَالِحِينَ»،[۶۸] «و وهبنا له إسحاق و یعقوب کلّاً هَدَینا و نوحاً هَدَینا من قَبل و من ذُرّیَته داودَ و سُلَیمانَ و أیّوبَ و یوسُفَ و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین و زکَریّا و یحیی و عیسی و إلیاس کُلٌّ من الصّالِحین و إسماعیلَ و الیَسَعَ و یونُسَ و لوطاً کلّاً فَضَلّنا علی العالمینَ و مِن آبائهم و ذُرّیاتهم و إخوانهم و اجتبَیناهم و هدیناهم الی صراطٍ مستقیم».[۶۹]
از آنچه بیان شد، میتوان دریافت که انبیا دستکم، دارای مقامی والاتر و شخصیتی برتر از افراد عادی هستند. ایشان دارای حکمت، دارای بصیرت، روکننده به سمت خدا، هدایتشده به طریق راست و برگزیده خداوند هستند. درنتیجه در منطق قرآن، نمیتوان نسبتهای غیراخلاقی شنیع به ایشان داد و اگر کتابی چنین نسبتهایی به پیامبران بدهد، اینگونه حکم میشود که آن متن با روایت قرآن و توصیف خداوند از انبیاء تعارض دارد. در ادامه به بیان داستانهایی از عهد عتیق میپردازیم که اعمال و افعالی را به انبیا نسبت دادهاند که حتی برای انسانهای عادی نیز غیرقابلتصور است.
داود و همسر اوریای حِتّی
در کتاب دوم سموئیل داستانی درباره حضرت داود ذکر شده که شنونده را شگفتزده میکند. داستان اینگونه آغاز میشود که داود بر پشت بام قصر خود بود که زنی را برهنه در حال غسل کردن دید. داود عاشق آن زن شد و کسانی را فرستاد تا درباره او تحقیق کنند. برای او خبر آوردند که این زن، همسر اوریا، یکی از فرماندهان لشکر است. داود دگربار به دنبال او فرستاده آن زن را به نزد خود آورد و با او همبستر شد.
«و واقع شد در وقت عصر كه داود از بسترش برخاسته، بر پشتبام خانۀ پادشاه گردش كرد و از پشت بام زنی را دید كه خویشتن را شستوشو میكند و آن زن بسیار نیكومنظر بود. پس داود فرستاده، دربارۀ زن استفسار نمود و او را گفتند كه «آیا این بَتْشَبَع، دختر اَلِیعام، زن اُوریای حِتِّی نیست؟» و داود قاصدان فرستاده، او را گرفت و او نزد وی آمده، داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده، به خانۀ خود برگشت و آن زن حامله شد و فرستادۀ داود را مخبر ساخت و گفت كه «من حامله هستم»».[۷۰]
پس از همبستری، زن پیغام فرستاد که حامله است. داود اوریا، شوهر او را، به نزد خود فراخواند. از وی از اوضاع جنگ پرسید و او را راهی خانه کرد. پس از آن، نامهای به فرمانده اوریا فرستاد با این مضمون که اوریا را در جلوی لشکر قرار دهید تا او در جنگ بمیرد. آنان این چنین کردند و اوریا در جنگ کشته شد.
«بامدادان داود مكتوبی برای یوآب نوشته، به دست اوریا فرستاد و در مكتوب به این مضمون نوشت كه «اوریا را در مقدمۀ جنگِ سخت بگذارید و از عقبش پس بروید تا زده شده، بمیرد.» و چون یوآب شهر را محاصره میكرد، اوریا را در مكانی كه میدانست كه مردان شجاع در آنجا میباشند، گذاشت و مردان شهر بیرون آمده، با یوآب جنگ كردند و بعضی از قوم، از بندگان داود، افتادند و اُوریای حَتِّی نیز بمرد».[۷۱]
آیا این داستان با تصویری که قرآن از حضرت داود ارائه میدهد همخوانی دارد؟ آیا درباره شخصی که خانه مردم را نگاه میکند، به همسر دیگری چشم طمع میدوزد، مرتکب زنا میشود و از عمد شوهر آن زن را به کشتن میدهد میشود گفت: «وَٱذكُر عَبدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلأَيدِ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ»[۷۲] و یا «و وهبنا له إسحاق و یعقوب کلّاً هَدَینا و نوحاً هَدَینا من قَبل و من ذُرّیَته داودَ و سُلَیمانَ و أیّوبَ و یوسُفَ و موسی و هارون و کذلک نجزی المحسنین و زکَریّا و یحیی و عیسی و إلیاس کُلٌّ من الصّالِحین»[۷۳]
در روایتی از امام رضا علیه السلام، در عیون اخبار الرضا، آمده است، در یکی از مجالسی که مأمون میان علمای ادیان و امام رضا علیه السلام بر پا کرده بود، شخصی به نام ابنجهم از امام درباره عصمت انبیاء سؤال میکند و آیاتی از قرآن را ذکر میکند که ظاهراً دلالت به ارتکاب معصیت بهوسیلۀ انبیا دارد. در این میان، این آیه را هم ذکر میکند: «وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّـاهُ».[۷۴] حضرت رضا علیه السلام از او میپرسند که مردم درباره داود چه میگویند؟ او جواب میدهد که میگویند داود در محراب مشغول نماز بود که شیطان به شکل مرغی بسیار زیبا مجسم شد و نزد او آمد. داود نماز خود را شکست و به دنبال مرغ راه افتاد تا او را بگیرد. مرغ به خانه اوریا رفت و داود آنجا زن او را در حال شستوشو دید و عاشق او شد. پس از آن شوهر او را در جنگ در صف اول قرار داد تا کشته شود و پس از کشته شدن شوهر با آن زن ازدواج کرد.
حضرت پس از شنیدن این داستان به پیشانی مبارک خود زده و فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون! شما به پیامبری از پیامبران الهی کاهلی در نماز، زنا و قتل نسبت میدهید! پس از آن حضرت ضمن بیان معنای آیه مذکور درباره داود، درباره داستان اوریا نیز توضیح میدهند که در زمان داود علیه السلام، رسم بر این بوده که وقتی شوهر بمیرد یا کشته شود، زن پس از آن دیگر ازدواج نکند و اولین کسی که خداوند این حکم را بر او مباح کرد داود بود که با همسر اوریا که در جنگ کشته بود، پس از گذشتن عده ازدواج کرد اما این بر مردم سنگین آمد و آنان این داستان را درباره او پرداختند که به دنبال مرغی به خانه اوریا داخل شده و عاشق زن او شده است.[۷۵]
فریفتن یعقوب، اسحاق را
تورات در سفر پیدایش، داستانی درباره طریقه به نبوت رسیدن یعقوب بیان میکند. اسحاق دارای دو فرزند به نامهای عیسو و یعقوب بود. قرار بود که عیسو، فرزند ارشد اسحاق، پس از او نبوت یابد اما داستان طور دیگری رقم خورد. آن زمان که اسحاق پیر شد و چشم او یارای دیدن نداشت، پسر بزرگ خود را طلبید به او گفت تا غذایی برای او آماده کند تا او را برکت دهد و نبوت را به او منتقل سازد.
«چون اسحاق پیر شد و چشمانش از دیدن تار گشته بود، پسر بزرگ خود عیسو را طلبیده، به وی گفت: «ای پسر من!» گفت: «لبیك». گفت: «اینك پیر شدهام و وقت اجل خود را نمیدانم. پس اكنون، سلاح خود یعنی تركش و كمان خویش را گرفته، به صحرا برو و نخجیری برای من بگیر و خورشی برای من چنانكه دوست میدارم ساخته، نزد من حاضر كن، تا بخورم و جانم قبل از مردنم تو را بركت دهد».[۷۶]
پس از این، عیسو راهی شکار شد؛ اما این سخنان را مادر یعقوب که او را بسیار دوست میداشت نیز شنید. او یعقوب را از قصد پدرش آگاه کرده و به او گفت که دو بزغاله از گله بیاورد تا مادرش از آنها غذایی خوب، آنطور که اسحاق دوست دارد، درست کند و یعقوب آن را به پدرش بدهد و ازآنجاکه سحاق توانایی دیدن ندارد، بهجای عیسو به یعقوب برکت بدهد. «یعقوب به مادر خود، رفقه، گفت: «اینك برادرم عیسو، مردی مویدار است و من مردی بیموی هستم؛ شاید كه پدرم مرا لمس نماید و در نظرش مثل مسخرهای بشوم و لعنت بهعوض بركت بر خود آورم».[۷۷]
نکته این است که عیسو مردی پرمو و یعقوب مردی کممو بود. برای چاره این کار، مادر یعقوب پس از اینکه از آن بزغالهها غذا درست کرد، لباس عیسو را به یعقوب پوشانید و همچنین پوست آن بزغاله را به دور دستان و گردن یعقوب بست که اگر پدرش او را لمس کرد نیز متوجه نشود. «و رفقه، جامه فاخر پسر بزرگ خود عیسو را كه نزد او در خانه بود گرفته، به پسر كهتر خود یعقـوب پوشانید و پوست بزغالهها را، بر دستها و نرمۀ گردن او بست».[۷۸]
پس از آن، یعقوب با آن لباس مبدل نزد اسحاق میرود و غذا را به او میدهد. اسحاق احساس میکند که صدا، صدای یعقوب است، از او میپرسد که آیا تو عیسو هستی؟ یعقوب جواب میدهد: هستم. اسحاق او را لمس کرده و میگوید: آواز، آواز یعقوب است لیکن دستها، دستهای عیسو است. پس از آن، سحاق اشتباهاً یعقوب را بهجای عیسو برکت میدهد و او را سرور دیگران قرار میدهد. بهمحض خروج یعقوب، عیسو با شکار وارد میشود. غذایی درست کرده به نزد پدر میآید و میگوید: از این غذا بخور و مرا برکت بده. اسحاق از او میپرسد: تو کیستی؟ عیسو جواب میدهد: من عیسو فرزند اول تو هستم. اسحاق به لرزه میافتد و میگوید: پس آنکه پیش از تو برای من غذا آورد و من او را برکت دادم که بود؟ عیسو نعره بر میآورد و میگوید: به من نیز برکت بده! اسحاق میگوید: «برادرت به حیله آمد و برکت تو را گرفت». عیسو دوباره درخواست میکند: آیا برکت دیگری نداری که به من بدهی؟ اسحاق در پاسخ میگوید: من برادرت را بر تو سرور گردانیدم.[۷۹]
در اینجا میبینیم که امر نبوت را که در قرآن با تعبیر اصطفاء به معنای برگزیدن از آن یاد شده است، در این حد تنزل دادهاند که ممکن است پیامبری اشتباه کند و آن اشتباه هم برگشتناپذیر باشد. امر نبوت را بهگونهای تصویر کردهاند که آن را با حیلهگری میشود به دست آورد. به یعقوب نبی هم که قرآن در وصف او میگوید: «وَ ٱذكُر عِبَادَنَا إِبرَاهِيمَ وَ إِسحَقَ وَ يَعقُوبَ أُوْلِي ٱلأَيدِي وَ ٱلأَبصَرِ»،[۸۰] «وَ وَهَبنَا لَهُۥٓ إِسحَقَ وَ يَعقُوبَ نَافِلَة وَ كُلّاً جَعَلنَا صَالِحِينَ»،[۸۱] بهصراحت نسبت دغل و کلاهبرداری و دروغ داده شده است. این دو روایت به هیچ صورتی با یکدیگر جمع نمیشوند و قول به صحت و آسمانی بودن هر دوی آنها ناممکن است و دستکم باید یکی را غیرصحیح دانست.
کفر سلیمان
یکی دیگر از نسبتهای شگفت و خجالتآوری که به انبیای الهی داده شده، تمایل سلیمان به خدایان دروغین است. این روایت در کتاب پادشاهان از عهد عتیق آمده است. داستان از این قرار است، در تورات به بنیاسرائیل امر شده که با برخی از اقوام وصلت نکنند، مانند حتّیان و صیدونیان و موآبیان، اما، سلیمان زنان بسیاری از این طوایف را دوست میداشت و ـ برخلاف امر خداوند ـ با تعدادی از آنان ازدواج کرد: «و سلیمان با اینها به محبت مُلْصَق شد و او را هفتصد زن بانو و سیصد مُتعه بود».[۸۲]
این زنان، که از اقوام دیگر بودند و خدایان دیگری را میپرستیدند، دل سلیمان را متمایل به خدایان خویش کردند: «و در وقت پیری سلیمان واقع شد كه زنانش دل او را به پیروی خدایان غریب مایل ساختند».[۸۳] در عهد عتیق در اینجا عبارت عجیبی به کار رفته است: «و دل او مثل دل پدرش داود با یهُوَه، خدایش كامل نبود».[۸۴] در ادامه آمده که سلیمان به عبادت آن بتها پرداخت؛ پس سلیمان در عقب عَشْتُورَت، خدای صیدونیان و در عقب مِلْكُوم رِجْسِ عمونیان رفت»[۸۵] و بالاتر از آن، برای آن خدایان معابدی ساخته است: «آنگاه سلیمان در كوهی كه روبهروی اورشلیم است مكانی بلند به جهت كَمُوش كه رِجْسِ موآبیان است و به جهت مُولَك، رِجْسِ بنیعمون بنا كرد»،[۸۶] حتی عجیبتر که برای آنان قربانی کرد: «و همچنین به جهت همۀ زنان غریب خود كه برای خدایان خویش بخور میسوزانیدند و قربانیها میگذرانیدند، عمل نمود».[۸۷]
درنهایت در همین کتاب گفته شده که خداوند نسبت به سلیمان خشمگین شد و او، همانند پدرش داود، پیرو خالص خداوند نبود: «و سلیمان در نظر خداوند شرارت ورزیده، مثل پدر خود داود، خداوند را پیروی كامل ننمود»،[۸۸] «پس خشم خداوند بر سلیمان افروخته شد ازآن جهت كه دلش از یهُوَه، خدای اسرائیل منحرف گشت كه دو مرتبه بر او ظاهر شده، او را در همین باب امر فرموده بود كه پیروی خدایان غیر را ننماید اما آنچه خداوند به او امر فرموده بود، به جا نیاورد».[۸۹]
در این فقره از عهد عتیق، به پیامبر خدا نسبت کفر، زنبارگی، عبادت خدایان دیگر، قربانی کردن برای غیرخدا و نافرمانی از دستور صریح خداوند داده شده است و گفته شده که سلیمان و داود پیرو کامل خداوند نبوده و قلب آنان تماماً با خداوند نبوده است. حال چگونه میتوان پذیرفت که آن فقرات با این آیات «وَٱذكُر عَبدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلأَيدِ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ»[۹۰] و «وَءَاتَينَاهُ ٱلحِكمَةَ وَ فَصلَ ٱلخِطَابِ»[۹۱] که درباره داود هستند و همچنین «و َوَهَبنَا لِدَاوُۥدَ سُلَيمَانَ نِعمَ ٱلعَبدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ»،[۹۲] هر دو دارای مصدر آسمانی هستند و در آنِ واحد صحیحاند؟ آیا عبارت «نِعم العبد» را میشود درباره شخصی زنباره و بتپرست و عصیانگر به کار برد؟
درنتیجه همانند موارد قبلی، اینجا نیز باید بپذیریم که یا قرآن درباره سلیمان اشتباه میکند یا آنچه در عهد عتیق ذکر شده غلط است و یا اینکه این دو متن از دو سلیمان متفاوت صحبت میکنند که باتوجهبه اینکه هر دو سلیمان پادشاه یهود و پسر داوود هستند، این احتمال وجود ندارد.
لوط و زنای با محارم
داستان حضرت لوط در تورات اینچنین روایت شده که دو فرشته به شکل آدمی متثمل شده به خانه او میآیند. مردم شهر که آن دو نفر را میبینند، به نزد لوط آمده مطالبه میکنند که لوط آن دو نفر را در اختیار آنان قرار دهد تا با آنان لواط کنند. لوط امتناع کرده و آن مردم چون اصرار میکنند و به سمت در هجوم میآورند، به اذن خدا کور میشوند.[۹۳]
پس از این واقعه، آن دو فرشته به لوط میگویند که سریعاً از شهر خارج شود چراکه عذاب الهی نزدیک است و آنان باید فرار کنند تا عذاب خدا آنها را در نگیرد. لوط به دو دختر خود و دو داماد خود میگوید که عذاب نزدیک است اما دامادهای لوط، آن سخن را جدی نمیگیرند و همراه لوط نمیشوند. پس لوط، تنها با دو دختر و همسر خود از شهر خارج میشود. در بین راه از جانب خداوند به آنان امر میشود که هرگز به عقب نگاه نکنند و شهری را که در حال عذاب شدن است ننگرند. با این حال، زن لوط به عقب نگاه کرده و جان میدهد.[۹۴]
پس از آن، فقط لوط و دخترانش باقی میمانند. آنها در کوهستان و در غاری ساکن میشوند. آن دو دختر هنگامی که میبینند تنها هستند و دیگر مردی وجود ندارد که با آنان همبستر شود و نسلی از آنان باقی بماند، به این فکر میافتند که با پدر خود، حضرت لوط، همبستر شوند تا نسل او را حفظ کنند. آنان تصمیم میگیرند که به پدرشان شراب بنوشانند تا او مست شده و هنگامی که دیگر متوجه اوضاع نیست، با او همبستر شوند: «و لوط از صوغر برآمد و با دو دختر خود در كوه ساكن شد زیرا ترسید كه در صوغر بماند. پس با دو دختر خود در مَغاره سُكْنی گرفت و دختر بزرگ به كوچك گفت: «پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست كه برحسب عادت كل جهان، به ما در آید. بیا تا پدر خود را شراب بنوشانیم و با او همبستر شویم، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم»».[۹۵]
پس به پدر خود شراب مینوشانند و در دو شب، دو دختر بزرگ و کوچک با او همبستر شده و از او آبستن میشوند و لوط نیز از این ماجرا هیچ خبردار نمیشود: «پس در همان شب، پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد و واقع شد كه روز دیگر، بزرگ به كوچك گفت: «اینك دوش با پدرم همخواب شدم، امشب نیز او را شراب بنوشانیم و تو بیا و با وی همخواب شو، تا نسلی از پدر خود نگاه داریم». آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر كوچك همخواب وی شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد. پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند».[۹۶]
آیا پذیرش اینکه پیامبر خدا آنقدر شراب خورده که از حال رفته و پس از آن با دخترانش همبستر شده را میتوان با قرائت قرآن از انبیاء جمع کرد؟ آیا زنای با محارم را میتوان به کسی که خداوند او را برگزیده نسبت داد؟ حال باید پذیرفت که یا تورات نقل ناصحیحی ارائه میدهد و یا قرآن جایگاه انبیا را بیهوده والا تصویر کرده است و نمیشود به صحت هر دو قائل بود.
نتیجهگیری
با توجه به آنچه گذشت، لازم است بار دیگر سؤال موردبحث در این نوشتار را بررسی کنیم. در ابتدا این مدعا از میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاءالله مطرح گشت که وی تمام کتب آسمانی را مصون از تحریف میداند و اساساً فرض تحریف درباره ایشان را خطا میپندارد. بهاءالله دو استدلال برای تقویت مدعای خویش از عدول از باور عمومی مسلمین مطرح کرده است.
اول آنکه کسانی که برای اعتلای یک آیین جان داده و در این راه جانفشانی کردهاند، امکان ندارد کتاب آسمانی خویش را، که بدان معتقدند، دستخوش تغییر کنند، چراکه این عمل منافی اعتقاد اولیه ایشان است و ازآنجاکه صدق ایمان آنها از طریق جانفشانی به اثبات رسیده است، پس نمیتوان این عمل را به آنان نسبت داد.
استدلال دوم او دراینباره، متمرکز بر عدم امکان عملی تحریف است. بهاینمعنا که تورات و انجیل، متنی نبوده که صرفاً یک نسخه از آن وجود داشته باشد که با تحریف آن، بتوان بهکلی مطلب را تغییر داد. بلکه همانطور که امروزه نیز میبینیم، در دستان همه این کتب موجودند و درنتیجه اگر کسی نسخهای غیرواقعی ارائه کند، از عدم تطابق آن با دیگر نسخ دروغ وی آشکار خواهد شد. به همین شکل دربارۀ مسئله تورات و انجیل عهد پیامبر، وقتی تورات و انجیل در روی همه ارض بود، اساساً امکان اینکه همه نسخ جمع شود و تغییر داده شود وجود نداشته است.
در این نوشتار، فارغ از بررسی اسلوب منطقی استدلال بهاءالله، به تحقیق درباره نفس وقوع تحریف در عهدین پرداختیم، چراکه “ادلّ الدلیل علی امکان الشیء وقوعه”. اگر ما اثبات کردیم یا دستکم به ظن قوی و قریب به یقین یافتیم که متن فعلیِ عهدین دچار تغییر و تحریف شده است، درنتیجه کذب مدعای بهاءالله نیز اثبات خواهد شد.
در ابتدای امر، به بیان و تشریح مصطلحات بحث شامل الفاظ تورات و انجیل و تحریف پرداختیم. معنای عهد جدید و عهد قدیم و همچنین تفاوت تورات و انجیل با عهدین بیان شد. بهعنوان یک نکته مهم، تلقی مسیحیان از وحی را گفتیم که چون مسیحیان عیسی را همان خدا میدانند، درنتیجه عیسی خودِ وحی است و نه حامل وحی. مسیحیان معترفاند که انجیل را ابناء بشر نگاشتهاند و ازاینجهت تلقی مسلمانان و مسیحیان از وحی متفاوت است. درنتیجه، انجیل برای مسیحیان مانند قرآن برای مسلمانان نیست. همین نکته، خود دلالت به بطلان ادعای بهاءالله دارد چراکه اساساً مسیحیان حتی ادعا نمیکنند که اناجیل را خداوند فرو فرستاده.
پس از آن به تفحص ادلهای از قرآن دال بر وقوع تحریف در عهدین پرداختیم. همانطور که مشاهده شد، دلالت آیات کریمه قرآن بر این امر تمام نبود، چراکه دو نوع تحریف متصور است. یک نوع که لفظ تغییر داده میشود و نوع دیگر اینکه علیرغم عدم تغییر لفظ، تأویلی غیر از خواست گوینده ارائه میشود. بهاءالله قائل است که آن تحریف واقعشده درمورد یهود و نصاری، از نوع دوم یعنی تحریف معنوی است. دلالت آیات قرآن نیز اطلاق دارد و هم تحریف معنوی و هم تحریف لفظی از آن مستفاد میگردد و تقیید بدون دلیل آن نیز جایز نبوده و طرف مخالف هم میتواند آیات را چنانکه به سود مدعای اوست معنا کند.
دست آخر به بیان ادله تفصیلی که دلالت قطعی به بطلان ادعای بهاءالله دارند پرداختیم. گزارهای که بهاءالله به آن ملتزم بود و صدق آن را ادعا میکرد این بود که: «تمام کتب آسمانی مصون از تحریف هستند و هیچیک از آنها تحریف نشده است». نتیجه منطقی این گزاره این است که میان این متون مقدس نباید هیچ تعارضِ لاینحلی موجود باشد چراکه منشأ و مصدر همه این متون خداوند است و این متون نیز به شکل اولیه خودشان هستند و تغییر و تحریف در آنها راه ندارد. همچنین خداوند حکیم است و صدور گفتار متعارض و ناسازوار از حکیم، ممتنع است.
در این نوشتار تعدادی از تعارضهای غیرقابلحل موجود در متون مقدس را گردآوری کردیم. مواردی مانند مصلوب شدن عیسی که بهصراحت در اناجیل تأیید و بهصراحت در قرآن تکذیب شده، نبود نامی از سامری در تورات و انتساب ساختن گوساله به هارون، اختلاف در احوال کسانی که با عیسی بر صلیب بودند، اختلاف در احوال یحیای معمدان، اختلاف در روایت انکار عیسی توسط پطرس و دلالتهایی به این مطلب که تورات توسط موسی نگاشته نشده است. همچنین با توجه به مذاق قرآن درباره انبیای الهی، حتی اگر قائل به عصمت و جایگاه والای آنان نشویم، این قدر متیقن به دست میآید که انبیای الهی انسانهای پست و رذلی نیستند. در عهد عتیق، داستانهایی به انبیا نسبت داده شده که انتساب آنها به افراد عادی نیز بسیار زشت و دور از انتظار است و این تعارض بین توصیف قرآن از انبیا و داستانهای منتسب به آنان در عهد عتیق لاینحل مینماید.
درنهایت باید توجه کرد که حتی اگر تعارضهای یادشده در متون مقدس بسیار جزئی باشند، بازهم در رسیدن ما به مدعای مطلوب خللی ایجاد نمیشود و کافی است. چراکه مدعای ما این است که چنین نیست که همه کتب آسمانی مصون از تحریف باشند. حتی اگر تعارضی کوچک نیز یافت شود، نشان میشود که بالأخره یکی از طرفین تعارض منشأ الهی ندارد، چراکه خداوند منزه از تعارضگویی است و اگر یک تعارض نیز نشان داده شود، باب احتمال تحریف گشوده میشود و اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال.
منابع
- بخاری، صحیح البخاری، مطبعه دار طوق النجاة، ۱۴۲۲٫
- بهاءالله، حسینعلی نوری؛ ایقان.
- میشل، توماس؛ کلام مسیحی؛ انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۹۶، تهران
- زبیدی، مرتضی؛ تاج العروس، مطبعه دارالفکر.
- طباطبائی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن.
- قمی، علیبنابراهیم؛ تفسیر قمی؛ دار الکتاب، ۱۴۰۴، قم.
- حسینی بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن؛ بنیاد بعثت، ۱۴۱۵، قم.
- شیخ صدوق، محمدبنعلیبنبابویه؛ عیون اخبار الرضا.
- اسپینوزا، باروخ، ترجمه آل بویه، علیرضا؛ مصنف واقعى اسفار پنجگانه، دوفصلنامه هفت آسمان، سال ۱۳۷۸، شماره ۱، صص ۸۹-۱۰۳
[۱]. آل عمران، ۳٫
[۲]. نساء، ۱۵۷٫
[۳]. صحیح البخاری، ج۶، ص ۲۷۴۵٫
[۴]. ایقان بخش اول
[۵]. همان
[۶]. میشنا آووت، فصل ۱، آیه ۱٫
[۷]. میشل توماس، کلام مسیحی، صفحه ۴۹ و۵۰٫
[۸]. تاجالعروس، ج۲۳، ص ۱۳۴٫
[۹]. تفسیر المیزان، ج ۵، ص ۳۹۱٫
[۱۰]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۲۱۱٫
[۱۱]. تفسیر القمی، ج ۱، ص ۵۰٫
[۱۲]. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱ ، ص ۳۲۵٫
[۱۳]. تفسیر البرهان، ج۱، ص۶۴۵٫
[۱۴]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۲، ص ۴۵۰٫
[۱۵]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۶۲۸٫
[۱۶]. انجیل متی، باب ۲۷، آیات ۲۷-۳۵٫
[۱۷]. همان، آیات ۴۶-۵۰٫
[۱۸]. انجیل مرقس، باب ۱۵، آیه ۳۷٫
[۱۹]. انجیل لوقا، باب ۲۳، آیه ۴۶٫
[۲۰]. انجیل یوحنا، باب ۱۹، آیه ۳۰٫
[۲۱]. انجیل متی، باب ۲۷، آیه ۴۴٫
[۲۲]. انجیل لوقا، باب ۲۳، آیات ۳۹تا۴۲٫
[۲۳]. سوره مریم، آیه ۵۲٫
[۲۴]. سوره اعراف، آیه ۱۴۲٫
[۲۵]. طاها: ۸۵ تا ۸۸٫
[۲۶]. همان، آیه ۹۰٫
[۲۷]. سفر پیدایش، باب ۳۲، آیات ۱ تا ۵٫
[۲۸]. انجیل متی، باب ۳، آیات ۱ و ۲٫
[۲۹]. همان، آیه ۴٫
[۳۰]. همان، باب ۱۱، آیه ۱۵٫
[۳۱]. همان، آیه ۱۶ و ۱۷٫
[۳۲]. همان، آیه ۱۸ و ۱۹٫
[۳۳]. انجیل متی، باب ۲۶، آیه ۳۱٫
[۳۴]. همان، آیه ۳۳٫
[۳۵]. همان، ۳۴ و ۳۵٫
[۳۶]. همان، آیه ۵۶٫
[۳۷]. همان، آیه ۵۸
[۳۸]. همان، آیات ۶۹ تا ۷۴٫
[۳۹]. همان، آیه ۷۵
[۴۰]. انجیل مرقس، باب ۱۴، آیه ۳۰٫
[۴۱]. همان، آیات ۶۶ تا ۷۲٫
[۴۲]. تورات، سفر تثنیه، باب ۳۱، آیه ۹٫
[۴۳]. اسپینوزا، باروخ، ترجمه آل بویه، علیرضا؛ مصنف واقعى اسفار پنجگانه، دوفصلنامه هفت آسمان، ۱۳۷۸، شماره ۱، صص ۸۹-۱۰۳٫
[۴۴]. تورات، سفر تثنیه، باب ۱، آیه ۱٫
[۴۵]. همان، باب ۳۱، آیه ۲٫
[۴۶]. همان، باب ۲۷، آیات ۱ الی ۸٫
[۴۷]. همان، باب ۳۱، آیه ۹٫
[۴۸]. تورات، سفر پیدایش، باب ۱۲، آیه ۹٫
[۴۹]. تورات، سفر تثنیه، باب ۳، آیه ۱۱٫
[۵۰]. همان، باب ۳۴، آیه ۶٫
[۵۱]. تورات، سفر اعداد، باب ۳۱، آیه ۱۴٫
[۵۲]. همان، سفر تثنیه، باب ۳۳، آیه ۱٫
[۵۳]. همان، باب ۳۴، آیات ۵ الی ۸٫
[۵۴]. بقره: ۱۳۰٫
[۵۵]. آل عمران: ۳۳٫
[۵۶]. هود: ۷۵٫
[۵۷]. ۱۰۹: صافات.
[۵۸]. نحل: ۱۲۰ الی ۱۲۲٫
[۵۹]. صافات: ۱۴۴٫
[۶۰]. احزاب: ۶۹٫
[۶۱]. صافات: ۱۲۰ ـ ۱۲۲٫
[۶۲]. یوسف: ۲۴٫
[۶۳]. ص: ۱۷٫
[۶۴]. ص: ۲۰٫
[۶۵]. ص: ۳۰٫
[۶۶]. نساء: ۵۴٫
[۶۷]. ص: ۴۵٫
[۶۸]. انبیاء: ۷۲٫
[۶۹]. انعام: ۸۴ ـ ۸۷٫
[۷۰]. دوم سموئیل، باب ۱۱، آیات ۲ الی ۵٫
[۷۱]. همان، آیات ۱۴ الی ۱۷٫
[۷۲]. ص: ۱۷٫
[۷۳]. انعام: ۸۴ و ۸۵٫
[۷۴]. ص: ۲۴٫
[۷۵]. عیون اخبار الرضا، ج۲، ۱۷۲٫
[۷۶]. سفر پیدایش، باب ۲۷، آیات ۱ تا ۴٫
[۷۷]. همان، آیات ۱۱ و ۱۲٫
[۷۸]. همان، آیات ۱۵ و ۱۶٫
[۷۹]. همان، آیات ۱۷ تا ۴۰٫
[۸۰]. ص: ۴۵٫
[۸۱]. انبیاء: ۷۲٫
[۸۲]. عهد عتیق، کتاب اول پادشاهان، باب ۱۱، آیات ۱ و ۲٫
[۸۳]. همان، آیه ۴٫
[۸۴]. همان.
[۸۵]. همان، آیه ۵٫
[۸۶]. همان، آیه ۷٫
[۸۷]. همان، آیه ۸٫
[۸۸]. همان، آیه ۶٫
[۸۹]. همان، آیات ۹ و ۱۰٫
[۹۰]. ص: ۱۷٫
[۹۱]. ص: ۲۰٫
[۹۲]. ص: ۳۰٫
[۹۳]. تورات، سفر پیدایش، باب ۱۹، آیات ۱ الی ۱۱٫
[۹۴]. همان، آیات ۱۲ الی ۲۶٫
[۹۵]. همان، آیات ۳۰ تا ۳۲٫
[۹۶]. همان، آیات ۳۳ تا ۳۶٫