صفحه اصلی پژوهش بهائیان از دیدگاه منتقدان مسیحی؛ قسمت چهارم: فرانسیس بک‌ویت(Francis Beckwith)

بهائیان از دیدگاه منتقدان مسیحی؛ قسمت چهارم: فرانسیس بک‌ویت(Francis Beckwith)

19 دقیقه خواندن
0
0
173

حمید فرناق، کارشناس ارشد حقوق بینالملل

کلید واژه:منتقدان بهائی، بک ویت، بهائیت و مسیحیت، الهیات بهائی، تفسیر به رأی عبدالبهاء، تناقضات درونی

 

 

چکیده

 

فرانسیس بک‌ویت متولد ۱۹۶۰ در نیویورک، فیلسوف، محقق، سخنران، نویسنده و مدرس آمریکایی است. او درحال‌حاضر استاد دروس فلسفه، علوم سیاسی، مطالعات دین ـ حکومت، مطالعات تطبیقی ادیان، و معاونت برنامه تحصیلات تکمیلی فلسفه در دانشگاه بیلور است. نسخه فشرده پایان‌نامه کارشناسی ارشد بک‌ویت در سال ۱۹۸۴ به‌صورت کتابی با عنوان بهائیت: یک پاسخ مسیحی در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. بک‌ویت بهائیت را یک فرقه فرصت‌طلب معطوف به قدرت سیاسی (کالت) می‌داند. ایشان در پژوهش خود درباره بهائیت به نکات زیر پرداخته و با ارائه دیدگاه‌های بهائی و متقابلاً باورها و مستندات مسیحی، به ارزیابی بهائیت پرداخته است:

– انکار ویژگی خاص ولادت و رسالت عیسی مسیح و عروج جسمانی و رجعت جسمانی مسیح.

– تفسیر به رأی عبدالبهاء و مبلغان بهائی و انتساب مطالب سست و ناروا به کتب عهد عتیق و جدید برای اثبات اینکه بهاءالله همان پدرآسمانی و/ یا بازگشت عیسی مسیح است در قالب جسمانی و جدید!

– تضاد درونی ادعاهای الهیاتی رهبران بهائی دربارۀ مظاهر الهیه و تعالیم آن‌ها.

– بهائیت پیام جدیدی برای انسان مدرن و متمدن ندارد. ادبیات و احکام مناسب احتمالی آن اقتباس از تعالیم و احکام ادیان ابراهیمی است و احکام خاص بهائی هم جنبه قرون وسطایی و غیرمتمدنانه دارد. لذا گرچه بهائیان جزوات تبلیغی خود را به بیش از۸۰۰ زبان رایج و محلی ترجمه کرده‌اند، ولی از ترجمه کتاب مقدس احکام بهائی ــ کتاب اقدس ــ که آن را تنها کتاب آسمانی میرزا حسین‌علی نوری و برای ۹ قرن آینده، در عصر طلایی حاکمیت بهائیان بر سراسر جهان، قوانین حیات‌بخش جامعه بشری می‌دانند، به‌شدت جلوگیری می‌کنند!

مقدمه

از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون آموزه‌های این نحله فکری همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراض‌های گوناگونی به آن وارد شده است. علمای مسلمان و مسیحی و به‌طورکلی طرفداران ادیان الهی، با نگارش کتب مختلف، بیشترین نقد علمی را به آیین بهائی و آموزه‌های آن ــ که خود را مرحله تکامل‌یافته اسلام و ادیان الهی می‌داند ــ وارد آورده‌اند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، بهائیت موردنقد نویسندگان و اندیشمندان غیرالهی نیز قرار گرفته، و هریک از منظری خاص، اصالت و آموزه‌های این نوآیین ایرانی را به باد انتقاد گرفته و اعتراض‌های جدی به آن وارد آورده‌اند.

تشکیلات بهائی با ترور شخصیت و برچسب زدن به مخالفان و متهم کردن آن‌ها به اینکه بی‌سواد، ناآشنا با مفاهیم بهائی، جاه‌طلب و معاند، یا بهائی‌ستیز و مزدورهستند، سعی دارد تأثیر کلام منتقدان بر بهائیان را كاهش داده و سخنان آنان را بی‌اعتبار نمایند و البته تاکنون در این رهگذر به موفقیت‌های زیادی نیز رسیده و توانسته است بین توده‌های بهائی و افراد مطلع و منتقد بهائیت شکاف‌های عمیقی ایجاد کند و ارتباط بهائیان با مخالفان را قطع نماید.

بهائیان با “ردیه” خواندن و غیرمعتبر دانستن کتاب‌ها و مقالات منتقدان، سعی دارند تحقیقات آن‌ها را کوچک جلوه داده و به‌نوعی آن‌ها را از دید صاحب‌نظران و پژوهشگران دور نگه دارند. تشکیلات بهائی محققان و علاقه‌مندان به حوزه بهائیت را فقط به کتاب‌ها و منشورات تألیفی رهبران و مبلغان بهائی ارجاع می‌دهند؛ درحالی‌که این منشورات  به‌صورت جانبدارانه و گزینشی نوشته شده و بعد از ممیزی و اصلاح توسط محافل ملی بهائی و بیت‌العدل به چاپ رسیده است و نوعاً فاقد مدارک مستند بوده و مغایر با واقعیت‌ها و حقایق تاریخی است و بیشتر به تیزر و بروشور تبلیغاتی شبیه است تا اثر علمی و پژوهشی.

در حوزۀ بررسی و نقد بهائیت (علاوه بر دانشمندان مسلمان) نویسندگان و محققان مسیحی نیز پیشگام بوده و ضمن مطالعه و بررسی بابیت و بهائیت، تحقیقات ارزنده‌ای را منتشر نموده‌اند.

در ابتدا تصور می‌شد مسیحیت، با توجه به زاویه اعتقادی که با اسلام دارد، بهائیت را به‌عنوان فرقه‌ای همسو نگریسته و مخالفتی با آن نشان ندهد ولی به‌زودی مسیحیان جهان متوجه این واقعیت شدند که بهائیت نه‌تنها برای مسلمانان خطر فریب‌کاری دارد؛ بلکه برای پیروان دیگر ادیان الهی نیز، از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، دغدغه‌آفرین و مشکل‌ساز خواهد بود. لذا عده‌ای از اندیشمندان مسیحی، تکاپوی تبلیغی بهائیان را برنتافته و درصدد مقابله با اهداف تبلیغی و توسعه‌طلبانه و عمدتاً سیاسی آن‌ها برآمدند.

از طرف دیگر، جامعه بهائی با شعار وحدت بین ادیان سعی کرد وجود خود را بی‌خطر و درجهت صلح جهانی معرفی نماید ولی با بررسی تاریخ بابی ــ بهائی و مطالعۀ آموزه‌های آن روشن می‌شود که تشکیلات بهائی، نه تنها بهاءالله را رجعت مسیح می‌داند بلکه درصدد تحقق اهداف بلندپروازانه، مثل «ایجاد حکومت واحد جهانی بهائی» و «مصادرۀ منجی و موعود ادیان الهی» است. این‌گونه حرکات فریب‌کارانۀ تشکیلات بهائی باعث شد تا اندیشمندان مسیحی به فکر روشنگری افتاده و درصدد برآیند تا چهره واقعی رهبران امر و آموزه‌های انحرافی بهائیت را در معرض دید اهل تحقیق و باورمندان مسیحی قرار دهند.

ازجمله پژوهشگران سرشناس مسیحی که مطالعاتی در حوزه بهائیت انجام داده و درصدد انتشار کتاب و مقالات مختلف برآمدند می‌توان به نام پروفسور ادوارد براون، ویلیام مک الوی میلر، فرانچسکو فیچکیا، هرمان زیمر، ساموئل گراهام ویلسون و فرانسیس بک‌ویت اشاره نمود.

این سلسله مقالات سعی دارد به طرح و بررسی اجمالی نظرات و دیدگاه‌های برخی از منتقدان مسیحی بپردازد. هرچند لازم است محققان فرهیخته دیگر نیز در این میدان وارد شده و مقالات کامل‌تری را به علاقه‌مندان این حوزه ارائه نمایند. لازم به یادآوری است که بیان علمی نظرات منتقدان مسیحی دربارۀ بهائیت، به معنی قبول و تأیید سایر آراء و دیدگاه‌های اعتقادی، اجتماعی، سیاسی و عملکرد آنان نیست.

از نگاه نشریه بهائی‌شناسی، بهائیت دین الهی نیست؛ بلکه یک گروه اجتماعی و سیاسی قدرتگرا (کالت) است و لذا افکار و تعالیم آن نمی‌تواند مورد قبول و پذیرش قرار گیرد.

 

زندگینامه

فرانسیس”فرانک” بک‌ویت (زاده ۳ نوامبر ۱۹۶۰ در نیویورک)، فیلسوف، استاد، محقق، سخنران، نویسنده و مدرس آمریکایی است. او درحال‌حاضر استاد دروس فلسفه، علوم سیاسی، مطالعات دین ــ حکومت، مطالعات تطبیقی ادیان، و معاونت برنامه تحصیلات تکمیلی فلسفه در دانشگاه بیلور[۱] است، جایی که او ابتدا به‌عنوان معاون علمی گروه دین ــ حکومت مؤسسه مطالعاتی داوسون بیلور خدمت کرد.

بک‌ویت در زمینه‌های اخلاق، فلسفه حقوق و سیاست، فلسفه دین و فقه حوزه دین ــ حکومت تدریس می‌کند. بک‌ویت به دلیل کارها و مطالعات حقوقی و فلسفی خود دربارۀ سقط جنین شناخته شده است و در چند نشریه دانشگاهی، ازجمله در کتاب دفاع از زندگی (منتشرشده توسط انتشارات دانشگاه کمبریج، در سال ۲۰۰۷) و کتاب مرگ صحیح سیاسی (منتشرشده توسط گروه انتشارات بیکر در سال ۱۹۹۳) دراین‌باره استدلال می‌کند. او همچنین چندین کتاب منتشر کرده است که به بررسی مسائل فلسفی جاری دربارۀ دین، قانون و سیاست می‌پردازد. کتاب او، جدی گرفتن مناسک: قانون، سیاست و عقلانی بودن ایمان (انتشارات دانشگاه کمبریج) برنده جایزه معتبر آکادمی دین آمریکا در سال ۲۰۱۶ برای تعالی در مطالعه دین در رده مطالعات سازنده ــ بازتابی شد.

او در ماه مه ۲۰۰۷، پس از چند دهه پیروی از کلیسای پروتستان انجیلی، به کلیسای کاتولیک دوران جوانی خود بازگشت. این امر او را برانگیخت تا کتابی را با عنوان بازگشت به روم: اعترافات یک کاتولیک انجیلی بنویسد که انتشارات برازوس آن را منتشر کرد.[۲] این کتاب به همراه رمان خانه شیرین رم، اثر اسکات هان، به‌عنوان اثری مهم از “الهیات کاتولیکی” تلقی می‌شود.

فرانسیس بک‌ویت مدرک کارشناسی فلسفه را از دانشگاه نوادا دریافت کرد. سپس کارشناسی ارشد خود را در رشته الهیات از دانشگاه سایمون گرین لیف در آناهیم، گرفت، که در سال ۱۹۹۶ با دانشگاه بین‌المللی ترینیتی، ایلینوی ادغام شد. او دکترای خود را از دانشگاه فوردهام (دکتری و کارشناسی ارشد در فلسفه) و کارشناسی ارشد علوم قضایی خود را از دانشکده حقوق دانشگاه واشنگتن (سنت لوئیس) اخذ کرد.[۳]

بیتانی هاوس نسخه فشرده پایان‌نامه کارشناسی ارشد بک‌ویت در سال ۱۹۸۴ دربارۀ آیین بهائی را، به‌صورت کتابی با عنوان بهائیت: یک پاسخ مسیحی در ۱۹۸۵ منتشر کرد.[۴]

بک‌ویت در سال ۲۰۰۱، پایان‌نامه خود را دربارۀ گنجاندن طراحی هوشمندانه در برنامه درسی علوم مدارس دولتی به پایان رساند. در سال ۲۰۰۳، انتشارات رومن و لیتل‌فیلد، پایان‌نامه او را به‌صورت اصلاح‌شده و توسعه‌یافته، باعنوان قانون، داروینیسم و آموزش عمومی: شرایط تأسیس و چالش طراحی هوشمندانه منتشر کرد.

قبل از ورود به دانشگاه بیلور در ژوئیه ۲۰۰۳، وی پژوهشگر مدعو (۲۰۰۲ــ۲۰۰۳) در برنامه جیمز مدیسون، در دانشکده سیاستِ دانشگاه پرینستون بود. او همچنین به‌طور تمام‌وقت در دانشگاه نوادا، کالج ویتییه،[۵] مدرس فلسفه (۱۹۸۹ــ۱۹۹۶) و استادیار فلسفه (۱۹۹۶ــ۱۹۹۷) و در دانشگاه بین‌المللی ترینیتی دانشیار فلسفه، فرهنگ و حقوق بود (۱۹۹۷ــ ۲۰۰۲).

بک‌ویت همچنین دو فرصت مطالعاتی اهدایی داشته است: مهمان ارشد در مرکز اخلاق و فرهنگ نیکولا در دانشگاه نوتردام (۲۰۰۸ــ ۲۰۰۹) و محقق مدعو در حوزه اندیشه و سیاست محافظه‌کار در مرکز بنسون برای مطالعات تمدن، اندیشه و سیاست غربی در دانشگاه کلرادو (۲۰۱۶ــ۲۰۱۷).

در نوامبر ۲۰۰۶، بکویت پنجاه‌وهشتمین رئیس انجمن الهیات انجیلی شد. در می ۲۰۰۷ تنها یک هفته پس از بازگشت به کلیسای کاتولیک، از ریاست و عضویت خود استعفا داد. طی بیش از یک دهه بعد، او نودمین رئیس انجمن فلسفه کاتولیکی آمریکا شد. در سال‌های ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۷، وی عضو مرکز اخلاق زیستی و کرامت انسانی بود.

او متعاقباً آثاری در انتقاد از طراحی هوشمند و دستکاری ژنتیک در تولیدمثل منتشر کرد، از جمله فصل‌هایی از کتاب جدی گرفتن مناسک، در سال ۲۰۱۵ و کتاب هرگز به توماس شک نکن: آکویناس کاتولیک بهعنوان انجیلی و پروتستان، در سال ۲۰۱۹٫ او درحال‌حاضر با همسرش در تگزاس اقامت دارد.[۶]

همکاران و دانشجویانش او را به‌ تدریسِ ممتاز می‌شناسند. در ۲۵ آوریل ۲۰۰۶ به دلیل «کمک‌های علمی برجسته»، کالج بیلور بورسیه تحصیلی به او اعطا کرد. در نوامبر ۲۰۰۴ هیأت علمی دانشگاه بیلور او را به‌عنوان یکی از اعضای هیأت علمی ممتاز، معرفی کرد. دانشجویان مدرسه تحصیلات تکمیلی ترینیتی (پردیس کالیفرنیا) او را به‌عنوان استاد سال برای سال تحصیلی ۹۸-۱۹۹۷ انتخاب کردند. در طول هفت سال تحصیل در دانشگاه نوادا او در سال ۱۹۹۵ جایزه شایستگی را (که دفتر امور دانشجویی چندفرهنگی اهدا می‌کرد) دریافت کرد و فینالیست جوایز تدریس دانشگاه در سال‌های ۱۹۹۱، ۱۹۹۲، ۱۹۹۳ و ۱۹۹۶ شد.

وی در کنفرانس‌های تعدادی از انجمن‌های حرفه‌ای، ازجمله انجمن فلسفه آمریکا، انجمن علوم سیاسی آمریکا، انجمن فیلسوفان مسیحی، انجمن فلسفه انجیلی، انجمن وکلای آمریکا، انجمن حقوق مسیحی، انجمن الهیات انجیلی، آکادمی دین آمریکا، انجمن علوم سیاسی، انجمن دانشمندان علوم اجتماعی کاتولیک، دانشگاهِ مدرسه زندگی و کنفرانس دین و تاریخ شرکت کرده و مقالات دانشگاهی و تفسیر ارائه کرده است، در بعضی نیز ریاست جلسات را عهده‌دار بوده است.[۷]

او همچنین در کمیته‌های اجرایی انجمن فیلسوفان مسیحی (۱۹۹۹ـ۲۰۰۲) و انجمن فلسفی انجیلی (۱۹۹۸ـ۲۰۰۳، ۲۰۱۵ـ۲۰۱۷) خدمت کرده است. او در سال ۲۰۱۸ رئیس انجمن فلسفی کاتولیک آمریکا، به‌عنوان پنجاه‌وهشتمین رئیس انجمن الهیات انجیلی (نوامبر ۲۰۰۶ تا می ۲۰۰۷) و همچنین عضو کمیته فلسفه و قانون انجمن فلسفی آمریکا، از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸ خدمت کرده است.[۸]

 

آثار مکتوب

مقالات او در مجلات دانشگاهی، ازجمله مجله حقوق و سیاست عمومی هاروارد؛ بررسی قانون سن دیگو؛ ژورنال سنتز؛ فصلنامه بین‌المللی فلسفی؛ مجله حقوقی ایالت نوادا؛ فصلنامه روابط عمومی؛ مجله حقوق نوتردام؛ فصلنامه اخلاق و سیاست عمومی؛ مجله حقوق و دین؛ مجله آمریکایی احکام دینی؛ فصلنامه حقوق اساسی هاستینگز؛ بررسی حقوق چَپمَن؛ مجله پزشکی و فلسفه؛ نظریه و عمل اجتماعی؛ مجله حقوق، پزشکی و اخلاق؛ مجله انجمن الهیات انجیلی؛ بررسی حقوقی ایالت کلیولند؛ ژورنال بررسی حقوقی سانتا کلارا؛ ژورنال الهیات و اخلاق زیستی مسیحی؛ ژورنال اخلاق و پزشکی؛ ژورنال بین‌المللی اخلاق زیستی؛ مجله دین و دولت؛ مجله قبایل مقدس؛ مجله حقوق و سیاست عمومی دانشگاه سنت توماس، مرور زندگی انسان؛ مجله فلسفه اجتماعی؛ مطالعات اخلاقی مسیحی؛ مجله مطالعات آزادی‌خواهی؛ مجله اخلاق پزشکی؛ نسبت حقوقی؛ لوگوها: مجله اندیشه و فرهنگ کاتولیک؛ مجله الهیات باپتیست جنوبی؛ مجله فیلوسوفی کریستی و ژورنال بررسی علوم اجتماعی کاتولیک منتشر شده است.[۹]

همچنین، از پروفسور بک‌ویت در نشریات مختلف ازجمله نیویورک ‌تایمز، دالاس مورنینگ نیوز، واشنگتن پست، وال استریت ژورنال، مسیحیت امروز، مجله جهانی، لاس وگاس ریویو ژورنال، لاس وگاس سان، لس آنجلس تایمز و نشریات دیگر مقالات و مطالبی نقل گردیده است.[۱۰]

ازجمله کتاب‌هایی که نوشته‌های او به‌صورت فصل کامل در آن‌ها آمده است، عبارتند از:

– دستاورد دیوید نواک: گفت‌وگوی کاتولیکی ــ یهودی

The Achievement of David Novak: A Catholic-Jewish Dialogue, eds. M. Levering and T. Angier (Pickwick, 2021);

– تاریخچه کلام مسیحی: یک مقدمه حاوی بیوگرافی فعالان این حوزه و آشنایی روش‌شناختی

A History of Apologetics: A Biographical and Methodological Introduction, eds. B.K. Forrest, J.D. Chatraw, and A. McGrath (New York: HarperCollins, 2020);

– آیا مسیحیان، مسلمانان و یهودیان یک خدا را می‌پرستند؟ چهاردیدگاه

Do Christians, Muslims, and Jews Worship the Same God? Four Views, eds. R. Campbell and C. Gnanakan (Harper Collins, 2019); Handbook of Philosophy & Public Policy, ed. D. Boonin (Palgrave/Macmillan, 2018);

– فلسفه یا جست‌وجوی حقیقت

Philosophy: The Quest for Truth, 3/e, eds. L.P.  Pojman and L. Vaughn (Oxford University Press, 2014);

– فلسفه سیاسی و ادعاهای دین: عقل، وحی و نظم مدنی

Political Philosophy and the Claims of Faith: Reason, Revelation, and the Civic Order, eds. P. DE Hart and C.  Holloway (Northern Illinois University Press, 2014);

– مسائل اخلاقی امروز: دیدگاه‌های کلاسیک و معاصر

Today’s Moral Issues: Classic and Contemporary Perspectives, 7/e., ed. Daniel Bonevac (McGraw-Hill, 2013);

– مباحث و براهین اخلاقی معاصر: قرائتی در مسائل اخلاقی

Contemporary Moral Arguments: Readings in Ethical Issues, 2/e, ed. L. Vaughn (Oxford University Press, 2013)

– سیر تحول عقیده و ایمان گروه‌های مسیحی: انجیلی، ارتدکس شرقی، کاتولیک و انگلیکن

Journeys of Faith: Evangelicalism, Eastern Orthodoxy, Catholicism, and Anglicanism, ed. R. Plummer (Zondervan, 2012);

– افراد، ارزش اخلاقی و جنین‌ها: تحلیل انتقادیِ استدلال‌های طرفدارانتخاب (سقط جنین)

Persons, Moral Worth, and Embryos: A Critical Analysis of Pro-Choice Arguments (Springer, 2011); Bob Dylan & Philosophy, ed. C. Porter and P. Vernezze (Open Court, 2006);

 

– اشتباه کجاست؟ طرفداران اخلاق کاربردی و منتقدان آن‌ها

What’s wrong? Applied Ethicists and Their Critics, ed. D. Boonin and G. Oddie (Oxford University Press, 2005);

– عقلانیت خداباوری

The Rationality of Theism, ed. P. Copan and P. Moser (Routledge, 2003);

– اشتغال طبیعتی: متفاوت ساختن یک مسیحی از طریق اخلاق زیستی امروزه

Bio engagement: Making a Christian Difference Through Bioethics Today, eds. N. Cameron, S. E. Daniels, and B. J. White (Eerdmans, 2000);

– در دفاع ازآیات و معجزات: موردی جامع برای عمل خدا در طول تاریخ

In Defense of Miracles: A Comprehensive Case for God’s Action in History, ed. R. D. Geivett and G. Habermas (Inter Varsity, 1997);

– فلسفه یا جست‌وجوی حقیقت

Philosophy: The Quest for Truth, 3/e, ed. L. Pojman (Wadsworth, 1996);

– انتخاب و طرفداری: دیدگاه‌های متضاد دربارۀ مسائل سیاسی بحث‌برانگیز

 

Taking Sides: Clashing Views on Controversial Political Issues, 9/e, ed. G. McKenna and S. Feingold (McGraw-Hill, 1995); and Faith in Theory and Practice: Essays on Justifying Religious Belief, ed. E. Radcliffe and C. J. White (Open Court, 1993).

پروفسور بک‌ویث همچنین با نوشتن سرفصل‌هایی در بعضی از آثار و منابع مرجع، ازجمله مکتوبات زیر کمک کرده است:

– فرهنگ لغت مسیحیت و علم (هارپرکالینز، ۲۰۱۷ )

– دائرةالمعارف متمم چهارم قانون اساسی امریکا (انتشارات فصلنامه کنگره، ۲۰۱۳)

– مکمل جدید دائرةالمعارف کاتولیکی ۲۰۰۹ (انتشارات گیل، ۲۰۰۹)

– دائرةالمعارف متمم اول (انتشارات فصلنامه کنگره، ۲۰۰۹)

– دائرةالمعارف آزادی‌های مدنی آمریکایی (تیلور و فرانسیس، ۲۰۰۸)

– دائرةالمعارف حقوق و آزادی‌های مدنی آمریکا (گارلند، ۲۰۰۸)

– دین: گذشته و حال، چاپ چهارم (انتشارات بریل، ۲۰۰۷)

– فرهنگ دین معاصر در جهان غرب (اینتروارسیتی، ۲۰۰۲)

 

– دائرةالمعارف دین در سیاست آمریکا (اوریکس، ۱۹۹۹)

– دائرةالمعارف اخلاق در کتاب مقدس و مسیحیت (توماس نلسون،۱۹۹۲)[۱۱]

 کتابشناسی آثار و کتابهایی که تاکنون به قلم دکتر بکویت منتشرشده است:

-Baha’i: A Christian Response to Baha’ism, (Bethany House, 1985)

-David Hume’s Argument against Miracles: A Critical Analysis (Lanham: University Press of America, 1989).

-The Mormon Concept of God: A Philosophical Analysis with Stephen E. Parrish (Lewiston, New York: Edwin Mellen Press, 1991).

 

-Politically Correct Death: Answering the Arguments for Abortion Rights (Grand Rapids: Baker, 1993).

-Are You Politically Correct? Debating America’s Cultural Standards with Michael E. Bauman, eds. (Buffalo: Prometheus, 1993).

-See the gods fall: Four Rivals to Christianity with Stephen E. Parrish, (Joplin: College Press, 1997).

-Affirmative Action: Social Justice or Reverse Discrimination? With Todd E. Jones, eds. (Amherst: Prometheus, 1997).

-Relativism: Feet Firmly Planted in Mid-Air with Gregory Koukl, (Grand Rapids: Baker, 1998).

 

-The Abortion Controversy 25 Years after Roe v. Wade: A Reader 2nd ed. with Louis Pojman, eds. (Belmont, CA: Wadsworth, 1998).

-The New Mormon Challenge with Carl Mosser and Paul Owen, eds. (Grand Rapids: Zondervan, 2002).

-Do the Right Thing: Readings in Applied Ethics and Social Philosophy editor, 2nd ed. (Belmont, CA: Wadsworth, 2002).

-Law, Darwinism, and Public Education: The Establishment Clause and the Challenge of Intelligent Design (Lanham: Rowman and Littlefield, 2003).

 

-To Everyone An Answer: A Case for the Christian Worldview with William Lane Craig and J. P. Moreland, eds. (Downers Grove: Inter Varsity Press, 2004).

 

-Defending Life: A Moral and Legal Case Against Abortion Choice (New York: Cambridge University Press, 2007)

 

-Return to Rome: Confessions of an Evangelical Catholic. Grand Rapids, MI: Brazos Press, 2009.

-Politics for Christians: Statecraft as Soul craft (Downers Grove: IVP Academic, 2010)

 

-A Second Look at First Things: A Case for Conservative Politics. The Hadley Arkes Festschrift (w/ R. P. George, S. McWilliams). (South Bend, IN: St. Augustine Press, 2013).

-Taking Rites Seriously: Law, Politics, and the Reasonableness of Faith (New York: Cambridge University Press, 2015)

-Never Doubt Thomas: The Catholic Aquinas as Evangelical and Protestant (Waco, TX: Baylor University Press, 2019)

 

The Counterfeit Gospel of Mormonism, Norman L. Geisler, Francis J. Beckwith, Harvest House Publishers, 1998.

 

دیدگاه بکویت درباره عقاید و تعالیم بهائی

با توجه به حوزه اندیشه و تحصیلات فرانسیس بک‌ویت ــ الهیات مسیحی، دین و سیاست، فلسفه، اخلاق و مطالعات تطبیقی ادیان ـ واضح است که ایشان در همین حوزه به بررسی و نقد تعالیم محوری و نصوص اصلی نگاشته‌شده به‌وسیلۀ رهبران بهائی پرداخته باشد. مهم‌ترین اثر وی در نقد بهائیت، پایان‌نامه کارشناسی ارشد او با این عنوان است: بهائیت: یک دیدگاه مسیحی درباره آیینی که به دنبال حکومت واحد جهانی و دین واحد جهانی است.[۱۲]

کتاب دارای مقدمه و شش فصل، به شرح زیر، همراه با چند یادداشت و کتاب‌شناسی است. بک‌ویت در پیش‌گفتار می‌نویسد:

در زمانهای که شک و عدم قطعیت ستایش شده و بدبینی فضیلت شمرده میشود، بحث جدی درباره حقیقت دینی هم، کموبیش، نوعی مُنکَرقابلتحمل تلقی میگردد…!” انسانهای کوری، که در اتاق تاریکی، به دنبال گربههای سیاه موهوم میگردند!” گرچه این طرز تفکر، شاخصه و ویژگی عصر سکولار ماست، ولی اینجانب، همچون سقراط، تسلیم این طرز فکر رایج نخواهم شد. تاریخ به ما میگوید که تودههای مردم، معمولاً در گذشته، اشتباه کردهاند (برای مثال، قضیه نظریه مسطح بودن کره زمین را به یاد بیاورید) و هیچ دلیلی ندارد که فکر کنیم عصر و دوره ما، در تاریخ استثناء است. به این دلیل، بنده با صراحت و شهامت، این نقد بر بهائیت را مینویسم و، بدون خجالت، از مسیحیت دفاع میکنم.

در این کتاب دو جنبه از آیین بهائی را بررسی میکنیم: تعالیم اصلی بهائی (الهیات نظری) و بهرهگیری بهائیان از انجیل و استناد به آن برای دفاع از عقاید خویش (استدلالیه بهائی). علاوهبراین، به چند سئوال درباره رابطه بین مسیحیت و بهائیت پاسخ میدهیم: اولاً، آیا میتوانیم تعالیم عیسی مسیح را وارد تعالیم و عقاید بهائی کنیم، بدون آنکه قصد و مفهوم اصیل و حقیقی تعالیم مسیحی خدشهدار گردد؟ ثانیاً، آیا استفاده بهائیان از انجیل، موفقیتآمیز، صحیح، موجه و قانونی است؟ و در آخر آنکه آیا بهائیت دلیل عینی برای عقاید و مدعای خود دارد؟ مسیحیت چطور؟ آیا تفاوتی بین این دو وجود دارد؟ قصد داریم پاسخ روشن و کافی به این سؤالات بدهیم.

فصول کتاب به ترتیب، چنین است:

فصل۱  تاریخچه آیین بهائی

فصل۲  الاهیات بهائی، دکترین و نظریه بهائی درباره خداوند

فصل۳  نقد اعتقادات بهائی

فصل۴  بهرهگیری بهائیان از انجیل و کتاب مقدس

فصل۵  در باب حقیقت مسیحیت

فصل۶  نتیجهگیری

یادداشتها

کتابشناسی پیشنهادی

در ادامه خلاصهای از بخشهای کتاب ارائه شده است.

فصل ۱: تاریخچه آیین بهائی

زندگی و تعالیم باب

باب، همراه با پیروانش ــ که بابی خوانده می‌شدند ــ خواستار تغییرات تند و رادیکال اجتماعی و دینی شدند. برای مثال، باب طرفدار ارتقای مقام زن شد، که برخلاف شرایط و وضعیت رایج در روزگار او بود… زنان اجازه یافتند به هنگام شب، برای عبادت به مسجد بروند. (بیان فارسی) ـ گرچه امروزه برای زنان بابی و بهائی، سفر زیارتی، حتی در روز هم مجاز نیست! اصلاحات اجتماعی و دینی باب ابعاد دیگری هم داشت که اکثر بهائیان با آن‌ها آشنا نیستند زیرا آثار و کتب باب، از نظر بهائیان مجاز به چاپ و نشر نیست. برای مثال، باب در کتاب اصلی خود، کتاب بیان فارسی، که حاوی احکام و دستورهای وی است فراگیری و مطالعه هر نوع کتاب در حوزه دانش حقوق، منطق، فلسفه، زبان‌های غیررایج و دستور زبان (گرامر) را ممنوع کرده است (واحد۴ باب ۱۰) و تمام کتب اسلامی باید محو و نابود شوند (واحد۶،باب ۶). از تعالیم دیگر باب این بود که پادشاهان و سلاطین بابی باید اتباع خود و دیگران را وادار به بابی شدن نمایند و کسانی را که بابی نشوند از کشور و حوزه نفوذ خود اخراج یا آن‌ها را اعدام کنند و اموالشان را مصادره و در میان بابیان توزیع نمایند (واحد۴ باب۲ و واحد۷ باب۱۶). البته، در کمال خوشوقتی باید گفت که از نظر بهائیان فعلی، باب گرچه یک مظهر الاهی، همچون بودا و مسیح است، ولی احکام او دیگر نافذ نیست، زیرا باب مظهر الهی امروز نیست. بنابراین، احکام و دستورهای باب برای پیروان بهاءالله الزام‌آور نیست!

دوران رهبری بهاءالله (۱۸۹۲ ۱۸۵۳)

میرزا حسین‌علی نوری، از پیروان باب، فرزند یکی از خانواده‌های سرشناس نور ــ در شمال ایران ــ بود. او به‌خاطر نسبت خویشاوندی با میرزا آقاخان نوری صدراعظم، از مجازات اعدام دست‌اندرکاران ترور ناصرالدین‌شاه گریخت، ولی در تهران زندانی شد. این ترور نافرجام باعث فشار و اذیت بر بابیان گردید. میرزا حسین‌علی، در طول مدت ۴ ماهه حبس در تهران و دوره ده‌ساله تبعید بغداد، دریافت که فرد مورداشاره باب، من یظهره الله، است که باید از راه می‌رسیده است![۱۳]

بهاءالله و همراهانش، پس از تحمل مرارت و رفتن از تبعیدی به تبعید دیگر، به شهرعکّا منتقل شدند. گرچه به‌مرورزمان، او آزادی بیشتری کسب کرد و محدودیت‌هایش کاهش یافت، ولی تا پایان عمر را، به‌صورت تحت‌نظر حکومت عثمانی، در عکّا گذراند.[۱۴]

 

گرچه بهاءالله در وضعیت تحت‌نظر بود، ولی در ایام باقی‌مانده عمرش، می‌توانست با مراجعان و مهمانان خود ملاقات کند، هیأت‌های میسیونری و تبلیغی به این‌طرف و آن‌طرف اعزام نماید و به نوشتن کتاب و نامه بپردازد. ازجمله کتاب‌هایی که او نوشت، مجموعه قوانینش، کتاب اقدس، بود. این کتاب کوچک به‌عنوان «ارزشمندترین و مقدس‌ترین اثر او» معرفی شده است.[۱۵] بهاءالله نامه‌ها و پیام‌هایی به سران ملت‌ها ازجمله پاپ، رهبر کاتولیک‌های جهان، نوشت و طی آن‌ها هدف و مقصد خود را اعلام کرد. او در سال ۱۸۹۲، در سن ۷۵ سالگی، در عکّا درگذشت.

رهبری عبدالبهاء و شوقیافندی و سالهای پس از آن

پس از بهاءالله، رهبری بهائیان به عباس‌افندی، پسر بزرگ او، که بعداً به عبدالبهاء مشهور شد، رسید. او برخلاف باب و پدرش، هیچ‌گاه ادعای مظهریت الاهی نکرد، بلکه فقط رهبر جامعه و مبیّن و مفسر کلمات و تعالیم بهاء بود. عبدالبهاء نیز، چون پدرش، در نویسندگی پرکار بود و بسیار به ایراد سخنرانی می‌پرداخت. پس از آنکه حکومت افسران ترک جوان، حصر و تحت نظر بودن را از عبدالبهاء برداشتند، او بقیه عمر خود را به مسافرت اروپا و شمال امریکا و تبلیغ بهائیت و تشکیل محافل بهائی گذراند.[۱۶]

امپراتوری بریتانیا، درسال ۱۹۲۰، به پاس خدمات عبدالبهاء، به او لقب سر و نشان شوالیه اعطا کرد. پس از مرگ عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱، رهبری جامعه بهائی به نوه او، شوقی‌افندی، منتقل شد. شوقی تلاش برای گسترش آیین بهائی را ادامه داد. پس از مرگ وی در سال ۱۹۵۷، رهبری بهائیان توسط فرزندان و اخلاف بهاء متوقف شد و ریاست جامعه امر به گروهی منتخب از میان بهائیان سراسر جهان واگذار گردید.۲۴ البته، لازم به یادآوری است که انتقال رهبری و قدرت از شوقی به گروه نمایندگان بهائی (بیت‌العدل جهانی)، آن‌گونه که بهائیان مایل به نشان دادن آن هستند، راحت و بی‌دردسر نبود.

تنش‌ها و درگیری‌هایی که پس ازمرگ شوقی‌افندی بالا گرفت، موجب گسترش و افزایش گروه‌های بهائی مخالف و انشعابی شد. گروه بهائیان راست‌آیین (بهائیان ارتدکس) که میسن ریمیِ طردشده سازماندهی کرد، تفاوت‌هایی در موضوع وحدت ادیان بزرگ جهانی با دیدگاه بهائیان حیفایی دارد. البته بحث و مناقشه اصلی آن‌ها با گروه حاکم فعلی بهائیان در حیفا، به خط رهبری جامعه بهائی باز می‌گردد. بهائیان ارتدکس، بیت‌العدل را به‌عنوان جانشین شوقی‌افندی نمی‌پذیرند. آنان عقیده دارند که میسن ریمی جانشین واقعی شوقی‌افندی بوده است.[۱۷]

فصل ۲: الاهیات بهائی ــ دکترین و نظریه بهائی درباره خداوند

بهائیت تعلیم می‌دهد که خداوند یک ماهیت غیرقابل‌شناخت است. به عقیده عبدالبهاء، “واقعیت الوهیت از تمام فهمها پوشیده و از ذهن تمام مردم مکتوم است. صعود به آن بلندا مطلقاً محال است.[۱۸]

او همواره در ازلیت بلاازل ذات خود پوشیده بوده و هست و در حقیقت جاودانی خود، که از دید هر انسانی مکتوم است، باقی میماند.[۱۹]

نخستین پرسشی که به ذهن می‌رسد این است که: اگر بهائی‌ها به خدایی اعتقاد دارند، که از ماهیتش چیزی نمی‌دانند، چطور می‌توانند از وجودش مطمئن باشند؟

به عقیده عبدالبهاء، یکی از راه‌هایی که خدا خودش را آشکار می‌کند، از طریق تجلیاتش است.[۲۰] “مانند خورشید که با تمام کمالات و سخاوتش در آینه‌ای شفاف و صیقل‌یافته می‌درخشد.”[۲۱] “بنابراین، همه آنچه انسان از اسماء، صفات و کمالات خداوند می‌داند و می‌فهمد به این تجلی‌های مقدس برمی‌گردد. به هیچ چیز دیگری دسترسی وجود ندارد. راه بسته است و جستوجو ممنوع.[۲۲]برای بهائیان معاصر، خدا فقط از طریق افرادی که بهعنوان مظهر او شناخته میشوند، درک میشود. با آشکار شدن این مظاهر، تمام اسماء و صفات خداوند، مانند علم و قدرت، سلطنت و حکومت، رحمت و حکمت، جلال، بخشش و مرحمت متجلی میشود.[۲۳]

شوقی‌افندی می‌نویسد: “اصل اساسی اعلامشده توسط بهاءالله که پیروانش به آن باوردارند، این است که حقیقت دینی نسبی است و وحی و تجلی فرایندی مستمر و پیشرونده است. تمام مذاهب پرطرفدار و بزرگ دنیا الهی هستند و اصول اساسی آنها با یکدیگر هماهنگ است، اهداف و مقاصدشان یکی است، آموزه‌‌های آنها وجوه گوناگون یک حقیقت است، کارکردشان کاملکننده یکدیگر است و فقط در جنبههای غیراساسی باهم تفاوت دارند، مأموریتشان ارائه دادن مراحل متوالی در تکامل معنوی جامعه بشری است.[۲۴]

در اصول بهائی هرگاه باوری میان تمام ادیان بزرگ مشترک باشد، وحدت پیدا می‌شود. هرگاه بهائیان موارد متناقضی پیدا کنند که تا حدی غیرقابل‌بازسازی باشد، وقتی تفاوت‌های اصولی مانع ایجاد کند، بهائیان آن تفاوت‌ها را بی‌اهمیت تلقی می‌کنند! به این طریق، تعلیم بهائیت از هرگونه انتقاد دربارۀ تناقض‌های میان تعالیم مظاهر وحی تکاملی مصون نگاه داشته می‌شود. باید دانست که مصون بودن از نقد، شمشیری دو لبه است؛ چراکه به همان اندازه هم از استدلال تهی است. این عدم پاسخ‌گویی نوعی دفاع است که هر دینی را از برهان تهی می‌کند و عقاید رسمی‌اش را بی‌معنا می‌سازد. برای نمونه، اگر به شما گفته شود که کمی دورتر از پلوتون یک سیاره وجود دارد، ولی هیچ تلسکوپی قادر به دیدن آن نیست، شما دربارۀ این حرف چه فکری می‌کنید؟ ممکن است کسی بگوید که نمی‌توان این حرف را رد کرد ولی، این موضوع چه فایده‌ای دارد؟ این نظریه قابل‌نقد نیست، قابل‌رد هم نیست، بنابراین بی‌‌ارزش است.

ازآنجاکه جریان‌ها و رهبران مذهبی بی‌شماری در تاریخ وجود داشته‌اند، چگونه بهائیت می‌‌تواند مظهر حقیقی را از مظهر کاذب تمیز دهد؟ برای حل این مشکل، بهائی‌ها معیارهایی را مطرح کرده‌اند. فهرستی از معیارهای اصلی که در ادبیات بهائیان موجود است، در ادامه می‌آید:

۱- … بزرگ‌ترین دلیل بر حقیقت رسالت او، شخص خودش است.[۲۵]

۲- هر پیامبری در ظهورش به‌عنوان بخشی از اعتبارش، برای تحقق وعده صحیح مظهر پیشین اقدام می‌کند و پیش از رحلتش، استمرار و تداوم خط رسالتش را پیش‌بینی می‌کند.[۲۶]

۳- یک مظهر چه در پیشگویی‌اش بگوید: “من دوباره خواهم آمد”، چه بگوید: “کسی دیگر همانند من خواهد آمد”، مفهومش یکی است! و مقصودش در هر دو گفته شهادت به استمرار وحی است. در هیچ خط رسالتی ثبت نشده ‌است که یک نفر، برای ادامه کارش دوباره به زمین بازگشته‌ باشد.[۲۷]

۴- هریک کار را از نفر قبلی تحویل می‌گیرد و تا زمانی که کار کامل‌شده‌اش را به جانشینانش تحویل دهد، آن را پیش می‌برد.[۲۸]

۵- در مقام یک انسان او را با سادگی و نجابت و عدم جاه‌‌طلبی‌اش می‌شناسند. اغلب از والدینی سطح پایین متولد شده ‌است و گمنام و تهی‌دست است. او همیشه مردی کم‌سواد است.[۲۹]

۶- این ارواح مقدسه از هر گناهی مبرا و از هر خطایی مطهرند.[۳۰]

۷- این پیام‌آوران مقدس در زندگی‌شان صفات الهی مانند عشق، رحمت، عدالت و قدرت را در درجه‌ای فراتر از ظرفیت انسان‌های عادی باز می‌نمایند.[۳۱]

۸- پیامبر عالی‌قدر همیشه نامی از خدا را می‌آورد، نه فقط یک عنوان، بلکه یک صفت؛ به آن معنا که او صفتی جدید که خداوند با آن درک می‌شود به آگاهی بشر اعطا می‌کند، مفهومی کامل‌تر از خدا.[۳۲]

۹- او مردم را متحد می‌کند. مردمی که مدت‌ها براثر تعصبات نژادی و طبقاتی طرد شده بودند، با پیوندهای استوار، هماهنگی و شفقت، خود را با دیگران متحد می‌یابند.[۳۳]

۱۰- او به قدرت‌های بیرونی کاری ندارد، بلکه قلب‌ها را دگرگون می‌سازد. او با تقلیبِ قلوب انسان‌ها، اقتصاد ملت‌ها را دگرگون می‌سازد، نه با نمایش قدرت خارجی و نتایج اثرگذاری‌های او بلافاصله نمایان نمی‌شود![۳۴]

حال بیایید با دقت بیشتری به چهرههایی که بهائیان بهعنوان مظاهرالهی میشناسد نگاهی بیندازیم. در سال ۱۹۰۸ عبدالبهاء گفت که مظاهر خداوند، ابراهیم، موسی، مسیح، محمد صلی الله علیه و آله و سلم، باب و بهاءالله هستند.[۳۵] در اکتبر ۱۹۱۲ هم او گفت که مظاهر خدا، عیسی، زرتشت، کریشنا، بودا، کنفوسیوس و محمد (ص) هستند، بهعلاوۀ باب و بهاءالله.[۳۶] باب که پیش از بهاءالله و عبدالبهاء آمده بود، آدم را نیز بهعنوان یکی از مظاهر معرفی کرد.[۳۷] بهاءالله گفت که مظاهر الهیه نوح، هود، صالح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد (ص) و باب هستند.[۳۸] بنا بر یک فهرست دیگر، این نه نفر ادیانی را آشکار کردند که ادیان جهانی صابئی، هندو، یهودیت، زرتشتی، بودیسم، مسیحیت، اسلام، بابیت و بهائیت هستند.[۳۹] هرچند به عقیده هیو چنس، نُه دینی که بهائیها به رسمیت میشناسند هندوئیسم، زرتشتی، بودیسم، کنفوسیوسیم، تائوییسم، یهودیت، مسیحیت، اسلام و بهائیت است![۴۰]

با این همه، منابع معتبر بابی ـ بهائی، در زمان دیگری، این افراد را به‌عنوان مظاهر حقه الهیه تأیید کردند: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، کریشنا، زرتشت، عیسی، بودا، کنفوسیوس، محمد (ص)، هود، صالح، باب و بهاء. هرچند بهائیان درحال‌حاضر فقط نُه تن را به‌عنوان مظاهرالهی اعلام کرده‌اند، ولی هیچ‌گاه رسمیت و پذیرش دیگران را انکار نکرده‌اند. زیرا چنین انکاری به آن معنا است که بهائیت به معارضه با مقاماتی بپردازد که خود قبلاً مقام و مظهریت آن‌ها را تأیید کرده و این ممکن نیست.

بهائیت و عیسی مسیح

برای ارزیابی آموزه‌های اصلی بهائی، دیدگاه بهائی را دربارۀ عیسی مسیح بررسی می‌کنیم. به‌طور سنتی در الهیات مسیحی و عهد جدید، گفته شده که عیسی مسیح ویژگی‌های متمایزکننده‌ای دارد که او را از انسان‌های دیگر متمایز می‌کند. چهار مورد از این ویژگی‌ها عبارتند از:

۱) او آفریده خاص و کلمه خداست.

۲) او با جسم مادی به آسمان عروج کرده است.

۳) او با جسم مادی خود رجعت می‌کند و به زمین بازمی‌گردد.

۴) او منجی و شفیع عالم بشری است.

بهائیان این باورها را قبول ندارند. آنچه آن‌ها باور دارند این است که بهاءالله به‌عنوان مظهر خدا، همان مسیح است که رجعت کرده است.[۴۱] تلاش بهائی‌ها این است که با نقل پیشگو‌یی‌هایی از انجیل، که با تفسیرخاص بهائی، ظاهراً دربارۀ بهاءالله صدق می‌کند، این عقیده را توجیه ‌کنند.[۴۲] عبدالبهاء دربارۀ دومین رجعت مسیح می‌نویسد:

“در اولین رجعت از آسمان می‌آید، هرچند ظاهراً از زهدان مادر باشد. به همین نحو در دومین رجعتش باز از آسمان می‌‌آید، هرچند ظاهراً از زهدان مادر است!”[۴۳]

واضح است که بهائیت باور سنتی مسیحیان دربارۀ عروج و رجعت عیسی مسیح با جسم مادی را انکار می‌کند. وقتی از عبدالبهاء دربارۀ معنا و اهمیت این موضوع سئوال شد، چنین پاسخ داد:

“عروج مظاهرالهی با جسم مادی نیست… عروج او از زمین نمادین است؛ این یک حقیقت روحانی و مقدس است؛ همچنین رجعت او روحانی‌ است، نه جسمانی!”[۴۴] او ادامه می‌دهد:… حقیقت مسیح که دلالت بر تعالیم، بخشش، کمالات و نیروی روحانی او دارد، تا دو سه روز پنهان ماند و آشکار و جلوه‌گر نشد… و چون حواریون شروع به نشر تعالیم روحانی او کردند، حقیقت مسیح جلوه‌گر و بخشش او آشکار شد؛ دین او حیاتی دوباره یافت، تعالیم و رهنمون‌هایش مشهود و پدیدار شد.”[۴۵]

به بیان ساده، بهائیت رستاخیز مسیح را صرفاً نمادین یا روحانی تعبیر می‌کند. از دید بهائیان، این گفته‌ها و آموزه‌های او ــ نه خود مسیح ــ بود که حیاتی دوباره یافت تا به کلیسا قدرت دهد که مسیحیت را گسترش دهد و امپراطوری رم را به‌‌گونه‌ای بنیادین دگرگون کند.

فصل ۳: نقد اعتقادات بهائی درباره خداوند

آنچه در پی می‌آید جزئیاتی دربارۀ ماهیت خداست، آن‌گونه که هفت رهبر و مظهری که بهائیان به‌عنوان مظاهر پیشین معرفی می‌کنند، تعلیم داده‌اند:

موسی (۱۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح) به یک خدای واحد اعتقاد داشت که خالق جهان بود. بر طبق فصل دیوت ۶:۴ موسی گفت: بشنو ای اسرائیل: خدای فرمانروای ما واحد است.” بنابراین او این اعتقاد یهودی دربارۀ یهوه را که خدا یگانه است، تصدیق کرد.

کریشنا (۶۵۰ ــ ۸۵۰ پیش از میلاد) آموخت که خدایان بسیاری وجود دارند:

با قربانی کردن باید خدایان را تکریم کنی تا تو را دوست داشته باشند… اگر از قربانی تو راضی شوند، خدایان در تمام خواسته‌هایت به تو شادی خواهند بخشید.[۴۶]

کریشنا همچنین آموخت که هر چیز، بخشی از آن وجود متعالی، یعنی برهمن است: او نامرئی است؛ نمی‌توان  او را دید. او دور و نزدیک است، او حرکت می‌کند و حرکت نمی‌کند، اما درون و بیرون همه چیز است. او در همه یکی است، اما به نظر می‌رسد زیاد بوده است. او از تمام موجودات حمایت می‌کند و خلق و زوال از اوست. وقتی انسان می‌بیند که بی‌کرانگی موجودات مختلف در آن «واحد» منزل کرده‌اند و از آن واحد تکامل می‌یابند، آنگاه او با برهمن یکی می‌شود.[۴۷]

کریشنا همچنین ادعا کرد که تجسم (آواتار) خدای هندو، یعنی ویشنو است.[۴۸] بنابراین برای کریشنا، خدایان بسیاری وجود دارند (چند خدایی)، اما در دنیای واقعی، در کنار تمام هستی، بخشی از خدای تعالی، برهمن است (وحدت وجود).

زرتشت (۶۰۰ – ۷۰۰ پیش از میلاد) آموخت که یک خدای خوب وجود دارد به نام اهورامزدا[۴۹] و یک خالق شرور به نام انگره مینو. وی آموخت که “اسم خاص «انگره مینو»، اشاره به روح دشمنانه بزرگی دارد، گرچه تنها یک بار در آموزه‌های زرتشت به آن اشاره شده است،” ولی متن به صراحت بیان می‌کند “که از آغاز وجود، دو ذات ناسازگار و دو روح مخالف، در جهان وجود داشته ‌است (یسنا ۴۵:۲).”[۵۰]

سیذارتا گواتاما (۴۸۰ ــ ۵۶۰ پیش از میلاد، که بیشتر با نام بودا معروف است)، “یک خدایی و عبادت یا نیایش فردی را تعلیم نداده است.”[۵۱]

“هیچ دسته‌‌بندی برای خدا وجود ندارد… زیرا در بودیسم اعتقادی به خدا وجود ندارد. خداپرست غربی نباید از آیین بودا انتظار تصویری مانند تصویر انجیل یا قرآن از خدا را داشته باشد.”[۵۲]

گرچه در دوران معاصر فرقه‌های زیادی از بودیسم وجود دارد که بودا یا دیگر موجودات را خدا می‌داند ولی آموزه‌های اصلی بودا، به خدا به‌عنوان موضوعی مرتبط، نمی‌پردازد.[۵۳]

کنفوسیوس (۴۹۷ ــ ۵۵۱ پیش از میلاد) معتقد به وحدت وجود بود و باور داشت نیاز به نظم اجتماعی مهم‌تر از تکریم خدایگان است. لوئیس هوف می‌نویسد: به نظر می‌رسد کنفوسیوس باور داشت ازآنجاکه خدایان موجود و عبادت و مناسک ارزششان تنها به این بود که مردم را گرد هم جمع کنند، در مقایسه با یک نظم اجتماعی عادلانه، این چیزها در درجه دوم اهمیت قرار دارند.[۵۴]

عیسی مسیح آموخت که خدا امری حقیقی (شخصی) است (لوقا ۲۳:۳۴)، مافوق جهان مادی است (یوحنا ۴:۲۴) و خود آفریده این خدا است (یوحنا ۸:۵۸). عیسی دیدگاه و مفهوم اساسی یهودی از خدا را تعلیم داد: خدای واحد قهار جبار.

محمد (۶۳۲ ــ ۵۷۰ پس از میلاد)‌ وحدانیت صریح و محکمی را تعلیم داد،[۵۵] اما این موضوع را که عیسی پسر خدا است، رد کرد (بقره ۱۱۰، نساء۱۶۹، مائده ۷۷ ــ ۷۶، انعام ۱۰۲ ــ ۱۰۰).

خدا و رهبران ادیان بزرگ دنیا

به نظر می‌رسد میان مظاهر ادعایی بهائیت دربارۀ معرفی خدا اختلاف وجود دارد. گرچه شوقی‌افندی گفته‌ است که مظاهر الهیه فقط دربارۀ “ابعاد غیراساسی اعتقادات‌” باهم اختلاف دارند.[۵۶] این می‌تواند کار را به جایی برساند که این تصور به وجود بیاید که ماهیت خدا یکی از این ابعاد غیرضروری است. خدا نمی‌تواند در آن واحد شخصی و عام، خاص و متعالی، همه خدایی، واحد، قادر به داشتن فرزند، ناتوان در اختیار کردن فرزند و موضوعی مهم یا غیرمهم باشد! اگر حقیقت داشته‌ باشد که خدا تمام این چیزها هست، پس به سمت چندخدایی سوق داده می‌شویم. خدایی که تا این حد غیرمنطقی باشد هیچ‌گاه نمی‌تواند بر اساس اطلاعات متناقضی که مظاهرش ارائه داده‌‌اند، شناخته شود. داده‌های ناسازگار به‌هیچ‌وجه دانشی دربارۀ خدا به ما نمی‌دهد.

نقد معیارهای مظاهر الهی

ما باید معیارهای مظاهر الهی را که برخی از نویسندگان بهائی ارائه داده‌اند رد کنیم، زیرا برخی از مظاهر معیارهایی را که باید، دارا نیستند. برای نمونه، جورج تاون شند می‌نویسد: “پیامبر عالی‌قدر تمام تعالیم ظهور پیشین را صحه می‌گذارد…”.[۵۷]

جالب توجه آنکه کنفوسیوس، بودا، زرتشت و کریشنا در این آزمون  شکست می‌خورند. مسیح هیچ‌گاه به کنفوسیوس که مظهر پیش از خودش بود اشاره‌ای نکرد. در آثار کنفوسیوس به بودا، که مظهر پیش از او (و درعین‌حال معاصر وی) بود اشاره‌ای نشده و نامی از بودا نیست. بودا به زرتشت که مظهر پیش از او بود اشاره ندارد. زرتشت به مظهر پیش از خودش، که کریشنا است اشاره‌ای نمی‌کند. افزون برآن، کریشنا، دربارۀ مظهر پیش از خودش، موسی، حرفی نمی‌زند. تاون شند معیار نادرست دیگری ارائه می‌دهد: در مقام یک انسان، او را با سادگی و نجابت و عدم جاه‌‌طلبی‌اش می‌شناسند. او همیشه دارای سواد و آموخته بشری اندک است.[۵۸]

این دربارۀ موسی یا کنفوسیوس صدق نمی‌کند. دربارۀ موسی جاش مک داول و دن استوارت می‌نویسند: باید در همان ابتدا توضیح داد که موسی در مقامی بود که اسفار پنج‌‌گانه را بنویسد. او در سرای عالی مصر آموزش دیده بود که به لحاظ علمی بسیار پیشرفته بود.”[۵۹]

کنفوسیوس دربارۀ خودش گفته است که “در پانزده‌سالگی ذهنم انباشته از علم و دانش بود.”[۶۰] کنفوسیوس آموزگاری موفق بود و یک مدرسه خصوصی راه‌اندازی کرد که ۳۰۰۰ دانش‌آموز داشت. او علایق گوناگونی داشت و دروس مختلفی چون تاریخ، شعر، ادبیات، فیزیک، شیمی، حکومت، علوم طبیعی و موسیقی تدریس می‌کرد.[۶۱]

یکی دیگر از معیارهای تاون شند این است که مظهر الاهی “به قدرت‌های بیرونی کاری ندارد، بلکه قلب‌ها را دگرگون می‌سازد. او با تقلیبِ قلوب انسان‌ها، اقتصاد ملت‌ها را دگرگون می‌سازد، نه با نمایش قدرت خارجی و نتایج اثرگذاری‌های او بلافاصله نمایان نمی‌شود.”[۶۲]

عیسی مسیح در این دسته‌بندی نمی‌گنجد. وقتی یهودیان از او پرسیدند: « چه معجزه‌ای می‌توانی نشان دهی تا ثابت کنی قدرت انجام همه این‌ها را داری؟» (یوحنا۲:۱۸)، عیسی پاسخ داد: «این معبد را خراب کنید، ظرف سه روز دوباره آن را برپا خواهم کرد» (یوحنا ۲:۱۹). بر اساس تلقی متی، مرقس، لوقا و یوحنا، نمایش بیرونی از قدرت است که قلوب حواریون و مردم را احیاء می‌کند.

پیتر، مردی که سه بار مسیح را انکار کرد (لوقا ۲۲:۵۵ تا ۶۲)، در برابر جمعیت عظیمی از مردم فریاد زد: ای مردان بنی‌اسرائیل به من گوش دهید! همان‌طور که خود نیز می‌دانید خدا به‌وسیلۀ عیسای ناصری معجزات عجیب ظاهر کرد تا به همه ثابت کند که عیسی از جانب او آمده است.

کاملاً معلوم است که مسیحیت بر قدرت بیرونی مسیح استوار است. این قدرت بیرونی مسیح است که حیات درونی بسیاری را جان دوباره بخشیده‌ است. این گواهی و تصدیق عهد جدید است.

بهائیت و عیسی مسیح

عیسی مسیح با بدن جسمانی و مادی از آسمانها بازمیگردد

در اشاره به رجعت مسیح و متون انجیلی که این موضوع را ذکر کرده‌اند، بهائیت و محقق بهائی، پیش از بررسی هر متن انجیلی، با این پیش‌فرض آغاز می‌کند: رجعت مسیح به همان نحو است؛ نشانه‌ها و شرایطی که درباره‌شان صحبت شده دارای معانی‌ هستند و نباید به معنای ظاهری آن‌ها بسنده کرد.[۶۳]

به بیان دیگر هیچ متنی نمی‌تواند یک بهائی را قانع کند که مسیح با جسم مادی دوباره از آسمان‌ها خواهد آمد. پیش‌فرضش او را از هر نوع تحقیق دربارۀ واقعیت‌های مربوط به موضوع باز می‌دارد. این به‌شدت غیرعلمی است و به‌نوعی دقیقاً متناقض همان چیزی است که بهائیان ادعا می‌کنند نیستند. آنان دربارۀ وحدت ضروری علم و دین داد سخن می‌دهند اما هنگام بررسی انجیل در عمل شکست می‌خورند.[۶۴]

برخی از مدافعان بهائی به این نکته استناد می‌کنند که انجیل می‌گوید مسیح مانند “دزدی در شب” خواهد آمد.[۶۵] “او به دنیایی می‌آید که غرق در غفلت معنوی است و کسانی که مسیح به‌سوی‌شان می‌آید، او را مشاهده نمی‌کنند.[۶۶] بااین‌همه، وقتی کسی بخش‌های مذکور را می‌خواند (متی ۲۴/ ۴۲ تا ۴۴؛ تسالونیکیان ۵/ ۲تا ۴)، کاملاً معلوم است که آن‌ها به عامل غافل‌گیرکننده بازگشت مسیح اشاره دارند، نه به محرمانه و پنهانی بودن آن. در متی فصل ۲۴ آیات ۴۲:۴۴ آمده است: “پس آماده باشید چون نمی‌‌دانید مولای شما چه روزی باز می‌گردد: اگر صاحب‌خانه می‌دانست که دزد در چه ساعتی می‌آید، بیدار می‌ماند و نمی‌گذاشت دزد وارد خانه‌اش شود. به همان ترتیب، شما نیز برای آمدن ناگهانی من همیشه آماده باشد تا غافل‌گیر نشوید.”

بااین‌وجود عبدالبهاء نوشته‌ است که بازگشت مسیح مانند اولین آمدن او (تولد او در قالب یک نوزاد) خواهد بود.[۶۷] آیا کتب مقدس چیز دیگری به ما نمی‌گویند؟ لوقا در اعمال رسولان۱/ ۹ تا ۱۱ عروج مسیح را ثبت کرده است. او می‌نویسد: “پس از آنکه عیسی این سخنان را به پایان رساند، در مقابل چشمان ایشان به‌سوی آسمان بالا رفت و در ابری ناپدید گشت. ایشان هنوز به آسمان خیره بودند که ناگهان متوجه شدند دو مرد سفیدپوش در میانشان ایستاده‌اند. ایشان گفتند: “ای مرد جلیلی چرا اینجا ایستاده‌ای و به آسمان خیره شده‌ای؟ عیسی به آسمان رفت و همان‌گونه که رفت،  یک روز نیز باز خواهد گشت.”

جدا از پیش‌فرض عبدالبهاء (غیرزبانی) اگر این را به‌خودی‌خود معنا کنیم، از روز روشن‌تر است که متن بالا ادعا می‌کند که مسیح به همان‌گونه‌ای بازخواهد گشت که به آسمان رفته ‌بود، بنابراین او به همان نحو باز خواهد گشت.

آیین بهائی ادعا می‌کند که بهاءالله همان مسیح است که بازگشته‌ است! آن‌ها از متون انجیلی بسیاری برای نشان دادن آن بهره می‌برند.[۶۸] بدشانسی بهاءالله این است که معیار بازگشت از آسمان‌ها را دارا نیست. او همچنین در آزمون مکاشفه ۱:۷ شکست می‌خورد که می‌گوید: ‌”ببینید، او با ابرها می‌آید، و هر چشمی او را خواهد دید…”. بهاءالله را هر چشمی ندید، بنابراین او رجعت مسیح نیست. بهائیان تلاش می‌کنند که مکاشفه ۱:۷ را چنین توضیح دهند که چشم به معنای چشم ظاهری نیست بلکه به چشم درونی و بصیرت اشاره دارد، همان‌طور که شاهدان یهوه ادعا کرده‌اند. هرچند، بررسی واژه یونانی چشم[۶۹] بحث را بی‌معنا می‌سازد. همان واژه یونانی به معنای چشم سر، به‌وسیلۀ یوحنا، در مکاشفه ۱:۷ به ‌کار رفته ‌است.[۷۰]

متی ۲۴:۳۰، متن دیگری که بازگشت دوباره مسیح را تعلیم می‌دهد گفته ‌است: “و سرانجام نشانه آمدن من در آسمان ظاهر خواهد شد. و تمام مردم دنیا مرا خواهند دید که در میان ابرهای آسمان با قدرت و شکوهی خیره‌کننده می‌آیم.”

عهدجدید چیزی دربارۀ رجعت مسیح در قالب یک نوزاد و یک انسان دیگر نمی‌گوید. رجعت او مقدمه تحولی جهانی خواهد بود که تمام ابناء بشر شاهدش خواهند بود. بهاءالله در روایت انجیلی بازگشت مسیح به‌شدت کم می‌آورد. درواقع مسیح به ما دربارۀ افرادی چون بهاءالله هشدار داده است. او می‌گوید:

«چون بسیاری آمده و خواهند گفت که مسیح هستند و عده زیادی را گمراه خواهند کرد… در آن روزها اگر کسی به شما بگوید که مسیح به فلان‌جا آمده‌، یا او اینجا یا آنجاست، باور نکنید (متی ۲۴ آیات ۵ و۲۳).

انکار معجزات مادی عیسی مسیح به‌‌وسیلۀ عباسافندی

به عقیده عبدالبهاء، عروج مسیح به آسمان نمادین است. این آموزه‌ها و کمالات عیسی بود که میان ملت‌ها انتشار یافت و زنده شد و اوج گرفت. هیچ عروج جسمانی وجود ندارد.[۷۱] درواقع عبدالبهاء تمام مفهوم معجزه‌‌آسا بودن آن را نادیده می‌گیرد و (بدون ملاحظه واقعیات) می‌نویسد: هرجا در کتاب‌ها دربارۀ زنده شدن مرده حرف زدند، به آن معناست که به مرده حیات ابدی اعطا شده است؛ هرجا گفته‌ شود که کور بینا شده، به آن معناست که به فهم درست رسیده است؛ هرجا گفته ‌شد که کر شنوا شده‌، به آن معناست که او نسبت به عالم روحانی و آسمانی شنوا شده است! این از متن انجیل معلوم است، آنجا که مسیح می‌گوید: «این‌ها همانند چیزی است که اشعیاء می‌گوید، آن‌ها چشم‌هایی دارند که با آن نمی‌بینند، گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند.»[۷۲]

بار دیگر عبدالبهاء خطای گذشته را تکرار می‌کند. بدون بررسی متن عهد جدید، از همان ابتدا چنین فرض می‌کند که هر اشاره‌ای به معجزه، نمادین است. هرچند، دراین‌مورد، پیش‌فرض با متنی توجیه شده‌ است که بهائیان به دلخواه خودشان فرض می‌کنند غیرنمادین است (گفته فوق از عیسی در کتاب اشعیا)، اما در فصل ۱۳:۱۴ متی، او آن‌طور که عبدالبهاء تصور می‌کند، دربارۀ تفسیر نمادین از شفابخشی‌های معجزه‌آسا و عروجش سخن نمی‌گوید. او دربارۀ تغذیه چهارهزار و پنج‌هزار نفر سخن می‌گوید:

«عیسی فهمید که با یکدیگر دربارۀ چه گفت‌وگو می‌کنند. پس گفت: «هرگز چنین منظوری نداشتم. چرا درک نمی‌کنید؟ مگر فکرتان از کار افتاده است؟ شما که چشم دارید چرا نمی‌بینید؟ چرا گوش‌هایتان را باز نمی‌‌کنید تا بشنوید؟ آیا فراموش کردید چطور ۵۰۰۰ مرد را با پنج نان سیر کردم؟ چند سبد از باقی‌مانده‌‌ها پرشد؟» جواب دادند: «دوازده سبد» گفت: «وقتی با هفت نان، ۴۰۰۰ نفر را سیر کردم چقدر باقی ماند؟ گفتند: «هفت سبد.» گفت: « پس چرا معنی سخنان مرا درک نمی‌کنید؟» (مرقس ۸:۱۷).

در متن دیگری، آنجا که مسیح بیان مستقیم‌تری از اشعیاء می‌گوید، بدون بهره‌گیری از تمثیل، دربارۀ کوری معنوی کافران و از ناتوانی‌شان در فهم پیامش سخن می‌گوید. عبارت او به‌هیچ‌وجه با پیش‌فرض بهائیان مطابقت نمی‌کند. متن می‌گوید: «به همین دلیل است که من این عبارتها را میگویم تا مردم بشنوند و ببینند ولی نمیفهمند. در کتاب اشعیای نبی درباره این مردم گفته شده که: ایشان میشنوند ولی نمیفهمند، نگاه میکنند ولی نمیبینند.»

در متی ۱۳:۱۳ وقتی متن عهد جدید را بررسی می‌کنیم، برای خواننده روشن می‌شود که متن، عروج جسمانی مسیح را تعلیم می‌دهد.

یوحنا (۲:۱۹) می‌گوید: عیسی جواب داد: «بسیار خوب، معجزهای که برای شما میکنم این است که این خانه خدا را خراب کنید تا من در عرض سه روز دوباره بسازم!» گفتند: «چه میگویی؟ چهلوشش سال طول کشید تا این خانه را ساختند. تو میخواهی سهروزه آن را بسازی؟»

پس عیسی به توماس گفت که انگشتان را بر یک جسم مادی بگذارد، نه یک توهم نمادین. (یوحنا ۲۰:۲۷) وقتی حواری توماس، مسیح را با یک روح اشتباه گرفت، عیسی پاسخ داد:

“به جای میخها در دستها و پاهایم نگاه کنید! میبینید که واقعاً خودم هستم. به من دست بزنید تا خاطرجمع شوید که من روح نیستم. چون روح بدن ندارد، اما همینطور که میبینید من دارم.” (لوقا ۲۴:۳۹).

ازآنجاکه عبدالبهاء و بهائیان دستشان از معجزه خالی است، نمی‌توانند پیش‌فرض‌شان را دربارۀ تفسیر روحانی انجیل تغییردهند و چون متن عهد جدید به‌روشنی عروج جسمانی عیسی مسیح را می‌آموزد، باید حرف پولس را بپذیریم آنجا که می‌گوید: “و اگر مسیح زنده به آسمان نرفته است، پس تمام موعظههای ما دروغ است و اعتماد شما به خدا نیز، بیاساس و بیهوده است.” (اول قرنتیان ۱۵:۱۴).”

رویکرد بهائیان به ادیان دیگر

اودو شفر می‌گوید که رد مسیحیت تاریخی او بر اساس علم (به معنای واقعیات) نبوده، بلکه بر اساس ایمان او به ادعای بهاءالله مبنی بر یکی بودن همه ادیان است. با فرض این، ادیان باید «هیچ تناقض اساسی» نداشته باشند، «زیرا خداوند با خودش منافات ندارد»۱ ولی حقیقت این است که هر دینی در جهان با دین دیگر تعارض‌هایی دارد.

واقعیت ساده این است که مظاهر تاریخی، حتی بر اساس احکام بهائی، جزء مظاهر الهی نیستند!

 

 

بهائیت در تقابل مسیحیت
موضوع بهائیت مسیحیت
مظاهر الهیه تا به امروز نه یا بیشتر مظهر الهی، که اراده خدا را به تدریج در مراحل بزرگ‌تر و بزرگ‌تر انجام می‌دهند یک تجلی (الهی) که اراده خدا را «یک بار برای همیشه» به انجام رساند. (عبرانیان ۹)
خداوند خدا ناشناخته است: یکتاپرست/وحدت پرست. خداوند قابل شناخت است: توحیدی/ تثلیثی
رستگاری با اعمال و ایمان به مظهر است. نیازی به توبه از گناه یا تولد تازه نیست. نجات تنها با شفاعت مسیح و توبه از گناهان است.
وحی و مکاشفه مکاشفه پیشرونده. هر تجلی، خدا را کامل تر نشان  می‌دهد. «کلام خدا» ترکیبی است. مسیح، کلمه خدا و وحی کامل او است
عیسی مسیح مسیح شناسی کتاب مقدس را انکار می‌کند. بدون اعتقاد به معاد جسمانی و رجعت مسیح مسیح، کلمه و مظهر خدا یوحنا ۳:۱۶ و ۱۸ مسیح رجعت می‌کند
معجزه ها معجزه را رد می‌کند به معجزات اعتقاد دارد و می‌پذیرد
اخلاق نسبی است اخلاق مطلق و قطعی است

 

 

 

 

ادعاهای بهائی در برابر واقعیت بهائی
ادعاها واقعیت
دین جدیدی نیست یک دین جدید است
تحری حقیقت اقتدارگرا
مدارا با ادیان دیگر بی تحمل نسبت به سایر ادیان
بر عقل تآکید می‌کند غیر منطقی در تلفیق آن
به مسیح ایمان دارد مسیح را انکار می‌کند

 

 

بهائیت در مقابل ادیان دیگر
تعالیم بهائی تعالیم ادیان دیگر
مخالف تناسخ است هندوها، بودایی‌ها و دیگران تناسخ را آموزش می‌دهند.
انسان با خدا یک ذات نیست. هیچ ادغام عرفانی نهایی با خدا وجود ندراد. هندوئیسم معتقد است که انسان در ذات و باطن خداست و در نهایت به طور عرفانی با خدا ادغام می‌شود.
فرایض دینی متعدد اقدس مخالف اعتقادات مسلمانان/قرآنی اسلام چنین تکالیف دینی را رد می‌کند. مسلمانان بهائیان را بدعت گذار می‌دانند، از این رو بهائیان در میان ملل اسلامی بسیار کمرنگ هستند. بهائیان باید خود را در اکثر کشورهای مسلمان نامرئی کنند.
توحید و وحدت گرایی بودیسم الحادی یا چند خدایی/ مسیحیت توحید و تثلیث/ زرتشتی ثنویت
بهاءالله را به عنوان پیامبر خدا می‎‌پذیرد یهودیت، هندو، بودیسم، اسلام و مسیحیت او را به عنوان پیامبر خدا رد می‌کنند.
پیغمبران ادامه دارند اسلام می‌آموزد که محمد خاتم پیامبران و آخرین پیامبر است.
علمای اسلام وحی الهی را منحرف کردند.«اهل قرآن متن کتاب مقدس خدا را تحریف کرده‌اند». (همین استدلال برای سایر ادیان نیز به کار می‌رود) مسلمانان و همه مذاهب غیربهائی با این نظر مخالفند
مسیح به عنوان بهاءالله باز گشته است مسیحیان معتقدند که مسیح هنوز برنگشته است.

 

(مطالب جداول بالا بر اساس مندرجات فصل ۳ کتاب بک ویت درباره عقاید بهائی، تنظیم شده است)

 

نتیجهگیری فصل ۳

۱- پیش از این نشان دادیم که بهاءالله رجعت مسیح نیست، زیرا با معیارهای خاص انجیلی مطابقت ندارد (برای نمونه دیده شدن توسط چشم‌های همگان، پایین آمدن از میان ابرها و غیره)، لذا آخرالزمان و پایان دوران هنوز اتفاق نیفتاده است. کافی است انسان به فصول ۲۴ و ۲۸ انجیل متی رجوع کند و توصیف مسیح از آخرالزمان را بخواند، فوراً متوجه شود آخرالزمان شامل رجعت مسیح است، که پیش از این نشان دادیم که دربارۀ بهاءالله صدق نمی‌کند. چه آن را «پایان جهان»، چه «آخرالزمان»، یا «پایان عصر» بخوانیم تفاوتی نمی‌کند. ازآنجاکه مسیح هنوز بازنگشته‌ است، ما به پایان هیچ‌کدام از آن‌ها نرسیده‌ایم.

۲- صفات خدا، آن‌گونه که به‌اصطلاح مظاهر او آشکار کرده‌اند‌، باهم سازش‌پذیر نیستند. اعتقادات بهائیت دارای تعارض درونی است و معیارهای مطرح‌شده برای به‌اصطلاح مظاهر الهیه، با همه آن‌هایی که به‌عنوان مظهر مطرح شده‌‌اند، سازگاری ندارد. اعتراض و مخالفت بهائیان با باور عروج، بازگشت دوباره (رجعت) و امتیازها و ویژگی عیسی مسیح، همه بر استدلال‌های سستی بنا شده‌اند. بنابراین، بر مبنای این تحقیق، باور و تعالیم بهائی، نه از لحاظ منطقی و نه از لحاظ الهیاتی آن‌قدر منطقی و متقاعد‌کننده نیست که باورهای ما را تحت‌تأثیر قرار دهد.

فصل ۴: (سوء) استفاده بهائیان از کتب مقدس

عبدالبهاء به‌درستی متوجه شده که «برخی مردم هستند که اگر تمام دلیل‌های دنیا را برایشان بیاورید، بازهم منصفانه قضاوت نمی‌کنند.»[۷۳] بحث ما دربارۀ برهان‌های بهائی، این است که استدلال‌ها و شواهد آن‌ها را بررسی کنیم و آنها را با ارزش‌های محتوایی خودشان به شیوه‌ای منصفانه و بی‌طرفانه قضاوت کنیم. فصل پیش‌رو موارد زیر را شامل می‌شود: هفت متن انجیلی که معمولاً مبلغان بهائی به آن‌ها استناد می‌کنند؛ توضیح بهائیان دربارۀ هرکدام از این متن‌ها و نقد مسیحیت دربارۀ هرکدام از توضیحات و استدلال‌های بهائی. این فصل را با بررسی یک پیشگویی نادرستِ کمتر شناخته‌شدۀ بهائی به پایان می‌بریم.

کتاب دانیال ۸:۱۳-۱۷:

سپس مقدسی را شنیدم که سخن میگفت و مقدس دیگری از آن یک که سخن میگفت پرسید که: رؤیا درباره قربانی دائمی و معصیت مهلکی که معبد و لشکر را پایمال و به تسلیم میکشاند، کی محقق خواهد شد؟ او به من گفت: “۲۳۰۰ شام و صبح، آنگاه معبد تطهیر خواهد شد.” هنگامی که من، دانیال، این رؤیا را میدیدم و سعی در فهمیدن معنی آن کردم، ناگاه فردی، شبیه مردی، نزد من ایستاد. و آوازی چون ندای آدمی را از سوی نهر اولای شنیدم که ندا زده گفت: “ای جبرئیل این مرد را از معنی این رؤیا مطلع ساز.” پس او نزد جایی که ایستاده بودم آمد و من ترسان شده به روی خاک درافتادم و او مرا گفت: “ای پسر انسان، بدان که این رؤیا مربوط به آخرالزمان است.”

تفسیربهائیان

عبدالبهاء دربارۀ این متن می‌نویسد:

بهطور خلاصه محتوای این متن این است که او ۲۳۰۰ سال را تعیین کرده است، چراکه در انجیل هر روز یک سال است! از تاریخ صدور فرمان هوخشتره برای بازسازی اورشلیم تا روز تولد مسیح ۴۵۶ سال است و از تولد مسیح تا روز ظهور باب ۱۸۴۴ سال میشود. ۴۵۶ سال را که به ۱۸۴۴ اضافه کنید میشود ۲۳۰۰ سال. باید گفت که تحقق رؤیای دانیال در سال ۱۸۴۴ بعد از مرگ مسیح اتفاق افتاد و بر مبنای متن واقعی کتاب دانیال، این سال ظهور باب است. ملاحظه کنید که او چقدر واضح سال اعلان مظاهر را تعیین میکند و هیچ پیشگویی دقیقتر از این نمیتواند وجود داشته باشد![۷۴]

برای تأیید این موضع، عبدالبهاء به این نکته استناد می‌کند که در کتاب دانیال، بخش ۹، به‌طور دقیق، اولین ظهور و آمدن مسیح را پیش‌بینی کرده است. او خاطرنشان می‌کند که «هفتاد هفته» برای مردم شما و شهر مقدس شما مقرر شده است… (دانیال ۹:۲۴). به نظرعبدالبهاء، اگر کسی این واقعیت را بپذیرد که یهودیان این هفتاد هفته را به‌عنوان ۴۹۰ سال در نظر می‌گیرند (یک «هفته» با یک دوره هفت‌ساله برابری می‌کند!) و فرض ‌کند که این دوره ۴۹۰ ساله از زمان فرمان هوخشتره برای بازسازی معبد در ۴۵۷ پیش از میلاد آغاز ‌شده، این نتیجه‌‌گیری را می‌توان کرد که:

سومین فرمان هوخشتره ۴۵۷ سال پیش از میلاد مسیح صادر شد و مسیح وقتی شهید شد ۳۳ سال داشت. وقتی شما ۳۳ را به ۴۵۷ سال اضافه می‌کنید، نتیجه می‌شود ۴۹۰، که همان زمانی است که دانیال برای اعلان و ظهور امر مسیح اعلام کرده است![۷۵]

عبدالبهاء با اشاره به ۴۵۷ پیش از میلاد، که صدور فرمان هوخشتره بود، ۲۳۰۰ «سال» را از دانیال ۸:۱۳  در می‌آورد و به ۱۸۴۴ بعد از میلاد، ظهور باب، می‌رسد. بنابراین، او «اثبات « می‌کند آیین بابی ـ بهائی در انجیل پیشگویی شده ‌است. با تحقق پیشگویی اولین آمدن مسیح در دانیال ۹، انسان مجبور می‌شود پیشگویی دانیال ۸ را، که آمدن باب را پیش‌بینی می‌کند، بپذیرد. از سوی دیگر، اگر فرد مسیحی هردو پیش‌بینی دانیال را رد کند، آنگاه، به‌ناچار، به اعتبار کتب مقدس، که منبع دانش مذهبی اوست؛ شک کرده است.

پاسخ مسیحیان

تفسیرعبدالبهاء از این متن، به دو دلیل رد می‌شود:

الف) وقتی در همان فصل، پیش‌بینی زمانی دیگری را، طبق قاعده تفسیر (هرمونتیک) عبدالبهاء تفسیر ‌کنیم به یک پیشگویی غلط می‌رسیم.

ب) هیچ دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم ۲۳۰۰  صبح و شام اشاره به ۲۳۰۰ سال داشته‌ باشد!

درباره دلیل (الف) در اینجا بحثی نمی‌کنیم، اما در «واترگیت بهائی» که آخرین بخش این فصل است آن را ارائه خواهیم داد. دربارۀ اعتراض (ب) به نکات مختلفی باید اشاره شود.

برای شروع: عبدالبهاء فرض می‌کند ازآنجا‌که هفتاد «هفت» (دانیال ۹) تقریباً از سوی همگان به معنای ۴۹۰ سال گرفته می‌شود، بنابراین، ۲۳۰۰ صبح و شام نیز باید به معنای ۲۳۰۰ سال گرفته شود! این استدلال غلط است زیرا توجه نکرده که مثلاً هفت می‌تواند از دید انجیل به معنای یک دوره هفت‌ساله توجیه شود، اما یک شام و یک صبح را نمی‌توان در انجیل به معنای یک سال توجیه کرد. رابرت دی کالوِر[۷۶]، متخصص الهیات انجیلی، می‌نویسد:

واژه عبری هفته (شبوعیم) به معنای “هفت سال” هم هست. این تعبیر در عهد عتیق تعبیر عام و پرکاربردی بود. دانیال دربارۀ چندین “هفت” سال فکر کرده است (۹:۱۲ و ارمیا ۲۵:۱۱،۱۲). او میدانست که چند (هفتاد سال) دوره و عصر قضاوت به شمار میآید (به خاطر ۴۹۰ سال شنبه نقضشده ۴۹۰ تقسیم بر هفت میشود هفتاد). افزون بر آن یک “هفت” مشترک دیگری در محاسبه عرفی و مذهبی به کار گرفته شده است. (لاویان ۲۵، خصوصاً آیه ۸) که هفت روز بهدرستی “هفته” نامیده شده است. نه فقط این، بلکه وقتی هفته هفت روز مد نظر است (دانیال ۱۰:۲،۳)، واژه عبری “روزها” (یامین)، به “هفته” (شبوعیم) اضافه میشود. به نظر میرسد این با معنایی که در فصل ۹ بهکار رفته فرق دارد. مهمتر آنکه اگر هر معنای لفظی را به هفتهها بچسبانیم، هیچ بازه کمتر از هفتها سال با متن همخوانی نخواهد داشت. در عبارت “برای مردم مقدس تو و برای شهر مقدست” مردم یهودیانند و شهر اورشلیم است.[۷۷]

هیچ قرینه‌ دیگری در متن انجیل وجود ندارد که نشان دهد “یک شام و صبح” را می‌توان به معنای یک سال گرفت. هرچند، دربارۀ معنای واقعی ۲۳۰۰ شام و صبح، چارلز لی فین‌برگ، رئیس بازنشسته مدرسه علوم دینی تالبوت گفته است:

… اندوه بهخاطر “۲۳۰۰ شام و صبح” بود و با پاکسازی معبد پایان یافت. آنتیوخوس در سال ۱۷۱ پیش از میلاد فشارش را بر یهودیان آغاز کرد و ۲۳۰۰ روز بعد، در دسامبر ۱۶۵ پیش از میلاد بود که با پاکسازی معبد بهوسیلۀ یهودای ماکابائوس، پایان یافت.

بسیاری از افرادی که ماهیت حقیقی این پیشبینی را نفهمیدهاند، دچار خطاهای بزرگتری شدهاند که با روح ایمان ما در ارتباط است. براثر تفسیر نادرست این آیه بود که کل مجموعه روز هفتم ظهور ایجاد شد. باید بر این نکته تأکید کرد که آن ۲۳۰۰ روز دوره‌‌اش در تاریخ یهود سپری شده است و دربارۀ مردم آینده و دوره زمانی آینده هرگز چیزی گفته نشده است.

همانطور که گفتیم در ۱۶۵ پیش از میلاد، یهودای ماکابائوس با پاکسازی آن محراب پلید، این پیشگویی را تحقق بخشید. او سیستم روحانیت جدیدی را برای خدمت در آن معبد تعیین کرد و آن فرد مشرک آلودهکننده محراب را که آنجا را بنا کرده بود، از آنجا پایین کشید. او تمام سنگهای پلید را به جایی ناپاک برد و محراب جدیدی در همان مکان قدیمی که آنتیوخوس آلوده کرده بود، بنا کرد. او محوطهها را تعمیر کرد: محراب معطر، میز نان متبرک و چراغدانهای طلا را جایگزین کرد و تمام آنها را وقف خدمت به خداوند کرد. این وقف در بیست و پنجمین روز چیسلف[۷۸] اتفاق افتاد و مدت هشت روز مراسم تجلیل گرفتند. آن را با نام ضیافت نور یا ضیافت وقف میشناسد و هنوز هرساله بهوسیلۀ یهودیان در چانوکاه[۷۹] که به معنای وقف است بزرگ داشته میشود (یوحنا ۱۰:۲۲ ).[۸۰]

دلیل دیگر بر رد تفسیر بهائیت از این متن، این واقعیت است که دلیلی ندارد فرض کنیم که ۲۳۰۰ شام و صبح، اگر به معنای سال هم باشد، از زمان فرمان هوخشتره برای بازسازی اورشلیم محاسبه شود. حتی اگر به بهائی‌ها اجازه دهیم که ۲۳۰۰ سال را از فرمان هوخشتره محاسبه کنند، بازهم در محاسباتشان اشتباه کرده‌‌اند.

عبدالبهاء توضیح می‌دهد که فرمان هوخشتره در ۴۵۷ پیش از میلاد صادر‌ شد. این دقیق نیست. جوزف مک داول بر اساس تازه‌‌ترین تحقیقاتش، تاریخ فرمان هوخشتره برای بازسازی اورشلیم را سال ۴۴۴ پیش از میلاد تعیین کرده است.[۸۱] در پرتو این واقعیت که سال شرعی یهودی معادل ۳۶۰ روز است (نه ۳۶۵ روز)، با محاسبه ۴۴۴ سال پیش از میلاد، ما به تاریخ تقریبی ۱۸۲۳ پس از میلاد می‌رسیم.[۸۲] بنابراین، تفسیر عبدالبهاء به‌طور واضح غلط است!

ممکن است به نظر بیاید که تاریخ مک داول از فرمان هوخشتره، اعتبار پیشگویی آمدن مسیح در فصل ۹ دانیال را از بین می‌برد ولی برعکس، عبارت دانیال ۹:۲۵ توضیح می‌دهد که از “صدورفرمان بازسازی اورشلیم تا آمدن (مسیح موعود) قانون‌گذار و فرمانروا، هفت هفته و شصت و دو هفته خواهد بود. عبدالبهاء به غلط توضیح داد که هفتاد هفته از صدور فرمان هوخشتره تا اعلان بعثت مسیح خواهد بود.[۸۳] بر طبق متن، هفتاد هفته برای مردم و شهر مقدس مقرر شده است (دانیال۹:۲۴)، اما شصت‌ونه “هفته” تا آمدن مسیح (دانیال ۹:۲۵) است. در پرتو مطلب فوق، مک داول می‌نویسد:

اگر دانیال راست بگوید، از زمان فرمان بازسازی اورشلیم (نیسان ۱۴۴۴پیش از میلاد) تا آمدن مسیح ۴۸۳ سال است (۶۹ ضرب در ۷)، هر سال معادل یک سال شرعی ۳۶۰ روزه یهودی است (۱۷۳،۸۸۰).

آخرین رویداد ۶۹ هفته این است که همانطور که در زکریا ۹:۹ پیشگویی شده، مسیح خود را به بنیاسرائیل عرضه میکند. هونر[۸۴] که پیشگوییهای فصل دانیال را بهطور کامل بررسی کرده و تاریخها را با هم مطابقت داده است، تاریخ این رویداد را محاسبه نموده است: “ضرب کردن شصتونه هفته با هفت سال (برای هر هفته)، در۳۶۰ روز، رقم ۱۷۳۸۸۰ را به دست میدهد. فاصله میان ۴۴۴ پیش از میلاد و ۳۳ سال پس از میلاد (عروج مسیح به آسمان) نیز ۴۷۶ سال شمسی است. با ضرب ۴۷۶ در ۳۶۵ روز و ۵ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵٫۹۷۵ ثانیه (۳۶۵٫۲۵ روز هر سال) …عدد ۱۷۳٫۸۵۵ به دست میآید. اینطوری فقط ۲۵روز باقی میماند تا ۳۰ مارس۳۳ بعد از میلاد. با افزودن ۲۵ روز به ۵ مارسِ (۴۴۴ قبل ازمیلاد) به ۳۰ مارس سال ۳۳ بعد از میلاد، که ۱۰ نیسان (آوریل) ۳۳ بعد از میلاد مسیح است میرسیم. این تاریخ ورود پیروزمندانه مسیح به اورشلیم است.”[۸۵]

از برهان فوق می‌توان نتیجه گرفت که مبلغ بهائی هیچ اساس و مبنای درستی برای متوسل شدن به فصل ۸ دانیال، به‌عنوان مبنای پیشگویی برای آیین خود ندارد.

کتاب اشعیاء ۱۱:۱-۱۰

“اما یک روز کُنده آن جوانه خواهد زد! از آن تازه خواهد رویید. شاخهای از ریشۀ آن ثمر خواهد داد، یعنی شاخه خداوند بر آن قرار خواهد گرفت، روح حكمت و فهم، روح مشورت و قوت و روح شناخت و ترس از خداوند. تمام خوشی او در اطاعت از خداوند خواهد بود. او بر اساس آنچه دیده یا شنیده میشود داوری نخواهد کرد؛ بلكه از حق فقرا و مظلومان دفاع خواهد کرد و از بدکارانی که بر ایشان ظلم میکنند انتقام خواهد گرفت. او با عدالت و صداقت حكومت خواهد کرد. در آن زمان گرگ و بره در کنار هم به سر خواهند برد، پلنگ و بزغاله باهم خواهند خوابید، گوساله با شیر راه خواهد رفت و یک کودک آنها را به هرجا که بخواهد، خواهد راند. گاو در کنار خرس خواهد چرید، بچه خرس و گوساله در کنار هم خواهند خوابید و شیر مانند گاو علف خواهد خورد. بچه شیرخوار در میان مارها، بدون خطر بازی خواهد کرد و طفلی که از شیر گرفته شده باشد دست خود را داخل لانه افعی خواهد آرد بیآنكه آسیب ببیند. هیچ بدی و گزندی در آوه مقدس خدا وجود نخواهد داشت، زیرا همانگونه که دریا از آب پر است، همچنان جهان از شناخت خداوند پر خواهد شد. در آن روز، آن پادشاه نوظهور خاندان داود پرچم نجاتی برای تمام قومها خواهد بود و مردم بهسوی او خواهند آمد و سرزمین او از شكوه و جلال پر خواهد شد.”

تفسیر بهائیان

عبدالبهاء این متن را به شیوه زیر تفسیر می‌کند:

شاخه بیرون آمده از ریشه، بهدرستی به عیسی مسیح اشاره دارد، زیرا یوسف از نسل یسع، پدر داود، است.

… رویدادهایی که او میگوید باید در روزهای عصا بگذرند، اگر بهطور نمادین تفسیر شوند بخشی در روز مسیح محقق شده است، اما نه همهاش؛ اما اگر اینگونه تفسیر نکنیم، آن وقت قطعاً هیچکدام از این نشانهها اتفاق نمیافتد. برای نمونه، پلنگ و بزغاله، شیر و گوساله، بچه و افعی، استعارهها و نمادهای ملتها، مردم، فرقههای مخالف و نژادهای متخاصم است که مانند گرگ و بره و… باهم دشمنند. ما میگوییم با دم روحانی مسیح آنها باهم توافق مییابند… زنده میشوند و باهم اتحاد مییابند.”[۸۶]

با توجه به پیشگویی فصل۹ اشعیاء که “در تمامی کوه مقدسِ من ضرر و فسادی نخواهند کرد…” عبدالبهاء این‌طور گفته که:

این شرایط در زمان ظهور مسیح برقرار نشد؛ زیرا تا الان ملتهای گوناگون متخاصم در دنیا وجود دارند، تنها تعداد کمی از آنها خدای اسرائیل را میشناسند و تعداد بسیاری شناختی از خدا ندارند. به این طریق، صلح جهانی تا زمان مسیح ایجاد نشد؛ باید گفت میان ملتهای متخاصم نه صلحی ایجاد شد و نه توافقی، جدال و ناسازگاری متوقف نشد…

اما این آیات، واژه به واژه، دربارۀ بهاءالله صدق میکند: همچنین در این دور بینظیر، زمین دگرگون خواهد شد و جهان بشریت به آرامش و زیبایی آراسته خواهد شد. آرامش، حقیقت و آشتی  جایگزین جدالها، ستیزهها و قتلها خواهند شد: میان ملتها، مردم، نژادها و کشورها، عشق و دوستی پدیدار خواهد شد. همکاری و وحدت برقرار میشود و در آخر جنگ سرکوب خواهد گردید.[۸۷]

این پیشگویی به اعتقاد عبدالبهاء باید دربارۀ شخص بهاءالله تعبیرشود. برنامه‌هایی که بهاءالله برای صلح و وحدت جهانی چیده، این وعده را محقق می‌کند.

حال بنگرید: این رویدادها، در دور مسیحی به وقوع نپیوست، زیرا ملت‌ها تحت یک ارزش که شاخه الهی (طوبی) باشد گرد هم نیامدند.[۸۸]

پاسخ مسیحی

تفسیر عبدالبهاء از اشعیاء ۱۱ آیات ۱-۱۰ دو نکته را درنظر نگرفته است: ۱) چارچوب متن ۲) ماهیت دوگانه رسالت مسیح.

عبدالبهاء هنگام تفسیر بخش اول متن، هنگام اشاره به عیسی (از ریشه یسع) و بخش دوم متن، موقع اشاره به بهاءالله، محتوای متن را نادیده میگیرد. اشعیاء بهروشنی متن را با اشاره به شخصی که دربارهاش مینویسد آغاز میکند، ریشه یسع (۱۱:۱). از آن نقطه به بعد اشعیاء به تمام چیزهایی که این خَلف یسع انجام خواهد داد اشاره میکند. اشعیاء دوباره در آیه ۱۰، دربارۀ کسی که از او سخن میگوید مینویسد:

“در آن روز ریشه یسع…”. روشن است که نسل یسع اولین موضوع متن است. عیسی نسل یسع بود (متی ۱:۱۶)؛ اما بهاءالله نه. بنابراین، بهموجب معیار اشعیاء، بهاءالله نمیتواند پیشگوییاش را محقق کند.

عبدالبهاء همچنین خاطرنشان میکند که عیسی صلحی را که اشعیاء پیشبینی کرده بود نیاورده است. استدلال میکند که بهاءالله برای صلح جهانی طرح ارائه داده و بنابراین این پیشگویی را محقق کرده است! ما معتقدیم که این استدلال بنیان سستی دارد. هر انسان خردمندی میداند که ارائه یک طرح برای صلح و اجرای واقعی و پیاده کردن آن دو چیز کاملاً متفاوتند. بااینوجود، این امکان وجود دارد که در آینده، در زمانی نامشخص، آیین بهائی با به‌‌کارگیری روش بهاءالله، به صلح جهانی دست یابد، اما هنوز به آنجا نرسیده (به آن دست نیافته) است. بنابراین بهاءالله این پیشگویی را محقق نکرده است.

چرا با اینکه عیسی از ریشه یسع است آرامشی که اشعیاء ترسیم کرده برقرار نشده است؟ چرا شیر و گوساله پرواری کنار هم نمیخوابند؟ ماهیت دوگانه رسالت مسیح این ناسازگاری ظاهری را توضیح میدهد. متی از قول مسیح مینویسد:

“گمان مبرید که آمدهام صلح و آرامش را بر زمین برقرار سازم، نه من آمدهام تا شمشیر را برقرار نمایم. من آمدهام تا پسر را از پدر جدا کنم، دختر را از مادر و عروس را از مادرشوهر، بهطوری که دشمنان هرکس اهل خانه خود او خواهند بود.” (متی ۱۰/۳۴تا۳۶).

از سوی دیگر، عیسی گفت کسانی که از او پیروی کنند، صلح و آرامشی درونی خواهند داشت که دنیا نمیتواند به آنها بدهد (یوحنا ۱۴:۲). معلوم است که پیام عیسی میان مؤمنان و کافران اختلاف میافکند (متی ۱۰/ ۳۴ تا ۳۶)، اما به کسانی که به مسیح ایمان آوردهاند، صلحی درونی میدهد. هرچند عیسی در اولین آمدنش وعده صلح نداد، اما قول داد که بازمیگردد (متی فصل۲۴). او هنگام رجعت قلمرو پادشاهی وحدت و صلح را میگستراند (مکاشفه ۲۱) و میان مرده و زنده قضاوت خواهد کرد (مکاشفه ۲۰/۱۱ تا ۱۵٫ متی ۲۵/ ۳۱تا۴۶). هیچ دلیلی وجود ندارد که ما فرض کنیم بازگشت مسیح به کسی غیر از عیسای ناصری اشاره دارد (به فصل۳ رجوع کنید). در پرتو این واقعیت، که عیسی با زنده بودن و عروجش، ادعایش را محقق کرد (به فصل ۵ رجوع کنید)، ما دلیل کافی برای پذیرش این مطلب داریم که دربارۀ بازگشتش نیز حقیقت را گفته است. این با رؤیاهای آرمانشهری بهاءالله فرق دارد، که صرفاً طرحهای ذهنی هستند و بر هیچ رویداد یا واقعیت تحقیقپذیری بنا نشدهاند.

*****

یوحنا ۱۶:۱۲

“بسیار چیزهای دیگر دارم که بگویم، ولی افسوس که حال نمیتوانید بفهمید اما وقتی که او، روح حقیقت و سرچشمه همه راستیها، بیاید، تمام حقیقت را به شما آشکار خواهد ساخت. زیرا نه از جانب خود، بلکه هرچه را به او وحی شده، خواهد گفت. او شما را از آینده نیز با خبر خواهد ساخت.”

تفسیر بهائی

به اعتقاد الیزابت چِنی، نویسنده بهائی، بهائیان باور دارند بهاءالله همان روح حقیقت است که عیسی پیشبینی کرده …”[۸۹]

عیسی مسیح … روزی به‌‌کمالتر را پیشبینی کرده بود، که جهان آماده دریافت مقدار بیشتری از آن حقیقت شود و او وعده داد که وقتی آن روز بیاید، فرد دیگری میآید که مانند خودش است، کسی که با شکوه الهی میآید، و آن حقیقت فراتر را میآورد که در آن وقت جهان آماده دریافتش است.[۹۰]

پاسخ مسیحی به ادعای بهائیان

مشکل تفسیر چنی این است که چارچوب و زمینه متن را درنظر نگرفته است. در همان گفتار، عیسی این روح حقیقت را تسلیبخش مینامد (یوحنا ۱۵:۲۶). پیشتر در آن گفتار، او تسلیبخش را روح حقایق مینامد:

این چیزها را اکنون که با شما هستم میگویم ولی مولایم “تسلیبخش” را بهجای من خواهد فرستاد، منظورم همان روح مقدس است، او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و هرچه من به شما گفتهام یادتان خواهد آورد. (یوحنا ۱۴:۲۶)

عیسی توصیههای خاصی دربارۀ آمدن روحالقدس ارائه داد:

 

.”از شهر اورشلیم بیرون نروید، بلکه منتظر روح مقدس باشید زیرا او همان هدیهای است که مولایم وعدهاش را داده و من دربارهاش با شما سخن گفتم. یحیی شما را با آب تعمید داد ولی تا چند روز دیگر شما با روح مقدس تعمید خواهید یافت.” (اعمال ۱:۴).

تسلیبخش (روح مقدس و روح حقیقت) توسط حواریون مسیح در روز پنطیکاست[۹۱] دریافت شد. لوقا مینویسد:”هفت هفته پس از عروج مسیح روز پنطیکاست فرا رسید. به این روز “عید پنجاهم” میگفتند، یعنی پنجاه روز بعد از عید پسح. در این روز یهودیان نوبر غله خود را به معبد خدا میآوردند. آن روز وقتی مومنان دور هم جمع شده بودند ناگهان صدایی شبیه صدای وزش باد از آسمان آمد و خانهای را که در آن جمع بودند پر کرد… (اعمال ۲:۱)

بنابراین، سوابق انجیلی به‌‌جای آنکه از ادعای بهائیت پشتیبانی کند، قاطعانه آن را رد می‌کند.

*****

اشعیاء ۳۵:۱-۲

بیابان و زمین خشک شادمان خواهد شد و صحرا به وجد آمده، مثل گل سرخ خواهد شکفت. شکوفه با شادمانی و ترنم شادی خواهد کرد. شوکت لبنان و زیبایی کرمل و عسقلان به آن بازگردانده خواهد شد و جلال یهوه و شکوه خدای ما را مشاهده خواهند نمود.

تفسیربهائی

به اعتقاد خانم چنی، بهاءالله به یک بیابان دورافتاده، در عکا، در فلسطین تبعید شد و بر کوه کرمل و دشت عسقلان تعلیم داد. بنابراین، این اماکن “بهراستی شکوه خداوند را از طریق تجلیاش دیدند، دقیقاً همانگونه که اشعیاء وعده داده است.” چنی مینویسد لغت بهاءالله در انگلیسی به شکوه خداوند ترجمه شده، عنوانی که معمولاً انجیل به مظهر آخرالزمان میدهد!”[۹۲]

پاسخ مسیحی

این از بدشانسی بهائیان است که خانم چنی در ابتدای پاسخ دچار اشتباه میشود. به اعتقاد این مدافع بهائیت، این واقعیت که بهاءالله بر کوه کرمل و دامنهاش تعلیم داد، ثابت میکند که او این پیشگویی را محقق نموده است ولی ازآنجاکه خیلیها بر دامنه کوه کرمل تعلیم دادهاند، نقل این پیشگویی بهعنوان دلیلی بر رسالت الهی بهاء بیاساس و نامعقول و پوچ است. بااینوجود، چنی ادعایش را با این توضیح که بر طبق پیشگویی، این مکانها (کرمل و دامنه آن) شکوه خداوند را خواهند دید و اینکه در زمان حضور بهاءالله “این مکانها بهراستی «شکوه خداوند» را از طریق مظهرش دیدهاند” ادعایش را توجیه میکند.[۹۳]

این مطلب که عنوان بهاءالله به معنی “شکوه خداوند” است، ثابت نمیکند که او “شکوه خدا”ست (در معنای مقام و موقعیت). صرفنظر از اینکه خودش این لقب را به خودش داده، ابتدا باید ثابت شود که بهاءالله “شکوه خدا” است. به اعتقاد چنی، ما میدانیم که بهاءالله تحقق پیشگویی اشعیاست، چراکه او”شکوه خدا” است. از سوی دیگر ما میدانیم که او “شکوه خدا” است، زیرا او تحقق پیشگویی اشعیاست. این استدلال سؤال برانگیز، دور باطل و بنابراین باطل و اشتباه است.

همچنین بهره‌‌گیری بهائیان از متن اشعیاء در پرتو چارچوب مفهومی متن رد میشود. نه فصل ۳۵ و نه فصل پیش از آن، به آمدن یک پیامبر ایرانی (مانند بهاءالله) که با خود صلح و وحدت میآورد اشاره یا تصریح نمیکند. صرفنظر از به کارگیری استدلالهای سؤال‌‌برانگیز، بار استدلال بر دوش نویسنده بهائی است تا نشان دهد چرا این متن میتواند به این روش تفسیر شود.

*****

اشعیاء ۶ و۷ و۹:۱

“قومی که در تاریکی سالک بودند نورعظیمی دیدند و بر ساکنان سرزمین سایهِ موت، نور ساطع شده است… زیراکه برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود و او مشیر اعظم، مولای قدیر، پدر سرمدی و شاهزاده صلح خوانده خواهد شد. ترقی سلطنت و سلامتی او را بر کرسی داوود و بر مملکت وی انتها نخواهد بود تا آن را به انصاف و عدالت از الان تا ابدالآباد ثابت و استوار نماید. خداوند قادر متعال چنین اراده فرموده و این را انجام خواهد داد.”

تفسیربهائیان

به اعتقاد چنی، عیسی نتوانست این پیشگویی را محقق کند زیرا “او دربارۀ حکومت چیزی برای گفتن نداشت” (آیه ۷) جز آنکه کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا واگذار.[۹۴] چنی توضیح میدهد که این یکی از دلایلی است که یهودیان مسیح را انکار کردند. آنها این پیشگویی را درست نفهمیدند و “فکر کردند که باید در عهد مسیح محقق شود.” آنها نفهمیدند که اشعیاء به دوره آخرالزمان  اشاره دارد، زمانی که دوره هزارساله آرامش وعدهدادهشده توسط اشعیاء برسد (۱۱/ ۶ تا ۹ و ۶۵/ ۲۱ تا ۲۵) و این دوره پس از دوره عیسوی (مکاشفات ۲۰:۱) محقق میشود.[۹۵]

 

به اعتقاد چنی، عیسی به دو دلیل دیگر پیشگوییاش را محقق نکرد:

الف) عیسی هیچگاه ادعا نکرد که شاهزاده صلح است.

ب) عیسی هیچگاه بهعنوان “پدر” شناخته نشد. در مقابل، چنی دلایلی میآورد که چرا بهائیها میگویند که بهاءالله تحقق این پیشگوییهاست. او مینویسد:

نور بهاءالله از ایران تابیدن گرفت، تاریکترین، متعصبترین، جاهلترین و پرهرجومرجترین بخش دنیا در زمان بهاء! در صد کتابی که او در چهل سال مسجونیتش نوشت، طرح کاملی از حکومت را برای زمان صلح ترسیم کرد، که بسیاری از ابعادش را بهطورکلی متفکران برجسته امروز تأیید کردهاند، مانند طرح فدراسیون جهانی کشورها، محکمه بینالمللی و نیروی پلیس بینالمللی برای حفظ صلح. بهاءالله بهعنوان مظهر خدای پدر، بهعنوان کسی که خانواده مشترک بشری را تحت لوای وحدت همه ادیان، نژادها و ملتها گرد هم آورده و باهم متحد کرده، شناخته میشود.[۹۶]

پاسخ مسیحی به ادعای بهائیت

چنی توضیح میدهد که اشعیاء به “آخرالزمان، وقتی هزار سال آرامش وعدهدادهشده توسط اشعیاء  … و بعدتر تحقق عصر عیسوی” اشاره کرده است.”[۹۷] ما پیشتر نشان دادیم که رجعت مسیح که برقراری پادشاهی و صلح جهانی را به همراه میآورد (مکاشفه ۲۲ــ ۲۱) تنها به رجعت شخص عیسای ناصری در “آخرالزمان” اشاره دارد (فصل۳ کتاب). درواقع، یوحنای مقدس که چنی او را منبع موثقی دربارۀ “آخرالزمان” میداند، چیزی دربارۀ بازگشت کسی جز عیسای ناصری نمیداند.[۹۸] یوحنا مینویسد: کسی که این چیزها را تصدیق کرده، میفرماید: “بله من بهزودی میآیم.” “آمین ای عیسای مقدس بیا.” (مکاشفات ۲۲:۲۰). بنابراین “آخرالزمان” تنها به بازگشت عیسای ناصری اشاره دارد.

چنی مینویسد که مسیح نه خود را “شاهزاده صلح” خوانده بود و نه بهعنوان “پدر” شناخته میشد. دربارۀ لقب شاهزاده صلح، گلیسون آرچر، استاد عهد عتیق و سامیشناسی در مدرسه الهیات انجیلی ترینیتی، گفته است:

بهعنوان شاهزاده صلح او آنچه را که شالوم (صلح) در معنای کاملش به آن اشاره دارد ارزانی میدارد: سلامتی به روح بیمار و گناهکار؛ رابطۀ صحیح و سالم میان گنهکاران و خداوند و همچنین میان گناهکاران و همکاران گناهکار و وضعیتی استوار از راستی و رفاه که بر جهان غالب میشود.[۹۹]

البته این دربارۀ شخص مسیح محقق شده است، کسی که در اولین آمدنش هزینه ضروری برای رستگاری روح انسانها را پرداخت و نیز برقراری صلح میان خدا و انسان را (رومیان ۵:۱۰ـ۹). در رجعت مسیح حکومتی برقرار خواهد شد که میوه صلح جهانی را به بارخواهد آورد (مکاشفه ۲۲ـ۲۱).

در اشاره به این موضوع که مسیح بهعنوان مولای جاودانی شناخته نشد، آرچرمینویسد:

اشعیاء ۹:۶ دربارۀ منجی بزرگ میگوید “اسم او مشیر اعظم و مولای قدیر و مولای جاودانی و شاهزاده صلح خوانده خواهد بود”. دستکم معمولاً بهاینصورت ترجمه میشود، اما اساس انجام آن تا اندازهای مورد تردید است، چراکه عبری…در لغت به معنای “پدر ازلی” است… با توجه به این نکته، به نظر منطقی میرسد که بفهمیم… پدر ازلی در معنای “خالق ازلی است…”[۱۰۰]

 

جایگاه “خالق ازلی” به عیسی نسبت داده شده است. در یوحنا ۱:۳  آنجا که میگوید: “هرچه هست به‌‌واسطه او آفریده شده و چیزی نیست که جز بهواسطه او آفریده شده باشد.”

همچنین توجه به این نکته مهم است که “شاهزاده صلح” بر تخت داوود و در سرزمین پادشاهی او فرمانروایی خواهد کرد …” (۹:۷). به اعتقاد کتاب مقدس، تنها کسی میتواند بر تخت داوود بنشیند که از نسل او باشد (دوم سموئیل، فصل۷ فراز۵ تا ۱۶). بهاءالله از نسل داوود نیست و بنابراین نمیتواند ادعا کند که تحقق پیشگویی اشعیا است. از سوی دیگر، متی (۱: ۱ و ۶ و ۱۷) و لوقا (۳/ ۲۳ تا ۳۱) بیان میکنند که عیسی از نسل داوود است. یوحنا از عیسی نقل قول میکند که:

“من، عیسی، فرشته خود را نزد شما فرستادم تا همه چیز را با کلیساها درمیان بگذارم. من از اصل و نسب داوود هستم. من ستاره درخشنده صبح ـ نجم ثاقب ـ هستم.” (مکاشفات ۲۲:۱۶).

با وجود اینکه بهاءالله طرحی برای صلح جهانی ریخت و ادعا کرد که مظهر پدرآسمانی است، نمیتوان بر آن اساس نتیجه گرفت که او همان خالق ازلی و شاهزاده صلحی است که اشعیاء از آن سخن گفته. ادعا یک چیز است و اثبات و تحقق آن چیزی دیگر. همانطور که خاطرنشان کردیم، مسیح ادعاهایش را با عروج جسمانی اثبات کرد. بنابراین، ما برای آنکه باور کنیم آنچه مسیح درباره بعثت اول و رجعتش گفته راست است، دلیلی عالی داریم.

واترگیت بهائی

پیشگویی اشتباه عبدالبهاء و سرپوش گذاشتن بر آن

جان اسلمنت در چاپ اول (۱۹۲۳) کتاب”بهاءالله و عصرجدید” مینویسد:

هم بهاءالله و هم عبدالبهاء، با عبارتهای قاطع، غلبه معنویت بر مادیت و برقراری صلح بزرگ را پیشبینی کردند.[۱۰۱]

اسلمنت با اشاره به عبدالبهاء مینویسد:

او اظهار داشت که این فرجام نزدیک و در دسترس است و در همین قرن به‌‌وقوع خواهد پیوست. عبدالبهاء در فوریه ۱۹۱۳ در سخنرانی در انجمن تئوسوفیستها گفت: “این قرن، قرن خورشید حقیقت است. این قرن، قرن برقراری حکومت خدا بر زمین است.”(نجم باختر، شماره ۹، ص۷). در دو آیه آخر کتاب دانیال واژههایی رمزی به چشم میخورد: “خوشا به حال آن که انتظار کشد و ۱۳۳۵ روز برسد اما تو تا به آخر برو، زیرا که مستریح خواهی شد و در آخر این ایام، در نصیب خود قائم خواهی بود.” بسیاری از پژوهشگران سعی بر حل این مسأله با اهمیت داشتهاند. در میزگردی که نویسنده  ــ اسلمنت ــ در آن حاضر بود، عبدالبهاء گفت “این ۱۳۳۵ روز به معنای ۱۳۳۵ سال خورشیدی، از زمان هجرت است (سفرحضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از مکه به مدینه، نقطه آغاز دوران اسلام). ازآنجاکه هجرت در ۶۲۲ بعد از مسیح اتفاق افتاد، بنابراین سال ۱۹۵۷ بعد از مسیح موردنظر بوده است (یعنی ۶۲۲+۱۳۳۵). از او پرسیده شد “ما در پایان ۱۳۳۵ روز چه خواهیم دید؟” او پاسخ داد: “صلح جهانی با ثبات برقرار میشود، زبانی جهانی همگانی میشود. تنشها و سوءتفاهمات از بین میرود. امر بهائی در تمام بخشها منتشر میشود و وحدت عالم انسانی کاملاً محقق میگردد.” [۱۰۲]

در چاپ ۱۹۷۰ کتاب (سومین بازبینی و دستکاری، آن هم پس از مرگ نویسنده)، پیشگویی اشتباه و نادرست عبدالبهاء حذف و ناپدید میشود و گواهی اسلمنت دربارۀ سخنان عبدالبهاء در میزگرد به طرز عجیبی دگرگون میشود. جدیدترین نسخه (که تغییر یافته و بخشهایی  به آن افزوده شده، که من بر آنها تأکید دارم، و در زیر مشخص شدهاند) میگوید:

در دو آیه آخر کتاب دانیال واژههایی رازآلود به چشم میخورد: “خوشا به حال آنکه انتظار کشد و به ۱۳۳۵ روز برسد، اما تو تا به آخر برو، زیرا که مستریح خواهی شد و در آخر این ایام در نصیب خود قائم خواهی بود.” بسیاری از پژوهشگران سعی بر حل این مسأله با اهمیت داشتهاند. در میزگردی که نویسنده در آن حاضر بود، عبدالبهاء تحقق پیشگویی دانیال را از تاریخ آغاز دوران محمد صلی الله علیه و آله و سلم محاسبه کردهاست. الواح عبدالبهاء روشن ساخت که این پیشگویی در صدمین سالگرد ادعای بهاءالله در بغداد، یا سال ۱۹۶۳ محقق خواهد شد: “حال درباره این آیه در دانیال، دربارۀ تفسیر “خوشا به حال آنکه انتظار کشد و به ۱۳۳۵ روز برسد” که پرسیدید: “این روزها باید سال شمسی محاسبه شود و نه سال قمری. چراکه بنا بر این محاسبه، یک قرن از طلوع خورشید حقیقت میگذرد، سپس آموزههای خداوند بر زمین بهطور استوار برقرار خواهد شد، و نور الهی شرق تا غرب جهان را درخواهد  نوردید. آن روز، روز شادی مؤمنان است![۱۰۳]

ادعای بهائیان که عبارت عبدالبهاء در الواحش روشن می‌سازد که موضوع  پیشگویی دانیال به صدمین سالگرد ادعای مظهریت بهاءالله در بغداد (طبق ادعای بهائیان، میرزا حسین‌علی بهاء در ماه می سال ۱۸۶۳ ادعای مظهریت خود را در بغداد با تعدادی از نزدیکان خود در میان گذاشت. بنابراین، صدمین سالگرد آن می‌شود می ۱۹۶۳) اشاره دارد، ضعیف است. کافی است انسان عبارت فوق را از خود الواح بخواند (بخش مشخص‌شده) تا ببیند که به‌هیچ‌نحو با ادعای عبدالبهاء که می‌گوید صلح جهانی در سال ۱۹۵۷ برقرار خواهد شد (که به‌طور کاملاً آشکاری، از نسخه ۱۹۷۰ کتاب اسلمنت حذف شده است) تعارض دارد. آیاعبدالبهاء پس از مرگش نظرش را تغییر داده؟

کسانی که محتوای اصلی کتاب اسلمنت را تغییر دادند احتمالاً فکر می‌کردند هیچ‌کس متوجه پیشگویی اشتباه در نسخه ۱۹۷۰ نمی‌شود! بنابراین تصمیم گرفتند عبارت عبدالبهاء را در الواحش بازنویسی کنند، لذا به ‌نظر می‌رسد او برای برقراری صلح جهانی به هیچ تاریخ خاصی در قرن بیستم (۱۹۵۷) اشاره نمی‌کند. این به‌وضوح یک حذف و سانسور است و با اصل بهائی دربارۀ “تحری حقیقت” تناقض دارد. جالب است لجنه انتشارات بهائی، که این پیشگویی غلط و شرم‌آور را سانسور کرده‌اند، شهادت عینی یک انسان را، پس از مرگش تحریف کرده‌اند (به یاد بیاورید اسلمنت در سخنرانی و میزگرد عبدالبهاء حضور داشت). با درنظر گرفتن بزرگی متن و گوینده‌اش ــ عبدالبهاء ــ در نزد بهائیان، این کار کاملاً غیراخلاقی است. ازآنجاکه صلح جهانی در ۱۹۵۷ برقرار نشد، عبدالبهاء یک پیامبر و پیشگوی دروغین است. در تثنیه ۱۸:۲۱ آمده است:

ممکن است با خود بگویی “سخنی را که خداوند نگفته است چگونه تشخیص دهم؟ هنگامی که نبی به اسم خداوند سخن گوید، اگر آن چیز واقع نشود و به انجام نرسد، آن نبی آن را از روی تکبر و از جانب خود گفته است. پس از او نترس”.

نتیجه‌‌گیری فصل ۴

اگر از نقطه‌نظر دفاع اعتقادی نگاه کنیم، (سوء) برداشت سران بهائی از انجیل به شکست رقت‌آوری منجر‌ شده است اما اگر از این منظر که  خصایص اخلاقی و میزان عمق دانش انجیلی بهائیان را برملا کرده ‌است، موضوع را بنگریم، به هدف بسیار مفیدی کمک کرده‌ است.

برای نمونه ما از طریق نوشته‌های آن‌ها دیدیم که نمایندگان اصلی دانش بهائی از تفسیر درست متن‌های انجیلی موجود به‌کلی نادان و بی‌اطلاع‌اند. آن‌ها محتوا، زبان، نیت، چارچوب و زمینه تاریخی را نادیده می‌گیرند. آن‌ها فقط به دنبال این هستند که متن‌های انجیلی را به‌نحوی تحریف کنند و تغییر دهند که به نفع پیش‌فرض‌های خود تفسیر‌به‌رأی نمایند و به‌ نظرخودشان، این پیش‌فرض‌ها را توجیه کنند. به نظر می‌رسد در پس تمام سوءاستفاده‌های بهائیان از انجیل، سفسطه‌‌‌ای ادامه‌‌دار وجود دارد. استدلال‌های مبلغان و نویسندگان بهائی چیزی بیش از دور باطل نیست.

دربارۀ خصایص اخلاقی، که بهائیان ارزش ویژه‌ای برای آن قائلند، سانسور کتاب دکتر جان اسلمنت، پس از مرگش، لکه ننگی برای تمام بهائیان و بهائیت است. تغییر و تحریف شهادت عینی (دربارۀ پیشگویی اشتباه عبدالبهاء) پس از مرگ شاهد عینی، یک عمل غیراخلاقی و رسوایی آشکار است.

نتیجه و جمعبندی کتاب بک ویت

باملاحظه جمع‌بندی بک ویت در پایان هرفصل، و فصل ششم کتاب (نتیجه‌گیری)، می‌توان نقطه نظرات ایشان را به ترتیب زیر فهرست کرد:

– گرچه بهائیت در کشور ایران، برای خود پوشش و ظاهر اسلامی داشته، اما در غرب، به‌دقت خود را در اصطلاحات غربی پوشانده و تا جایی که ممکن است از مسیحیت در اَشکال و آداب و مراسم تقلید کرده، تا برای ذهن غربی پذیرفتنی شود.

– بهائیت مشتاق است با تعالیم انجیل در تعارض قرار نگیرد. بنابراین، بهائیان مایلند مسیحیان ـ تا زمانی که بهائیت و اصول کلی آن را تصدیق کنند ـ ایمان مسیحی خود را به‌طور صوری حفظ نمایند.

– بهائیت عمداً آموزه‌های بنیادین مسیحیت را، با تغییر معنای کلمات و دستکاری دقیق اصطلاحات، به‌طرز ماهرانه‌ای تحریف می‌کند، به‌گونه‌ای که باور عمیق اعتقادی، که مشخصه مسیحیت اصیل است، کم‌رنگ و تضعیف ‌شود.

– بهائیت مدارک لازم برای اثبات ادعای برتری دینی خود را ندارد. یک بهائی صادق آزادانه اعتراف می‌کند که نظام الهیاتی و احکام آن‌ها در موارد زیادی الگوبرداری‌شده از اعمال و سنن اسلامی و مسیحی است.

– بهائیان برای دفاع از تعالیم بهاءالله و عبدالبهاء از متون ادیان مقدس نه‌گانه ادعایی خود استفاده می‌کنند. در این زمینه آنها مزیت مشخصی دارند؛ زیرا تعداد کمی از بهائیان از متون مقدس ادیان جهان، به‌ویژه عهد عتیق و عهد جدید و قرآن آگاه هستند. بنابراین، برای یک عضو آموزش‌دیده گروه بهائی بسیار محتمل است که گستره نقل‌قول‌های کلامی را در یک طرح التقاطی اجرا کند، تا تز اصلی خود را تثبیت کند. مثل اینکه “همه انسان‌ها بخشی از جریان برادری بزرگ هستند که در این دوره جدید، توسط مظهر جدید، بهاءالله، آشکار شده است.”

 

– آموزه‌های اصلی مسیحیت، ازجمله اعتبار کتاب مقدس، آموزه تثلیث، مولویت عیسی مسیح، ولادت او از مادری باکره، مقام شفاعت او، عروج او به آسمان و رجعت او به زمین به‌عنوان منجی، عملاً، توسط بهائیت رد و انکار شده‌اند. آن‌ها معتقدند که مسیح تنها یکی از تجلیات خداوند بوده که دوره‌اش سپری شده و رجعتی نخواهد داشت.

– درواقع، نقطه و محوری که یک مسیحی واقعی بتواند با بهائیت مشترک باشد، بسیار اندک است. هیچ زمینه مشترکی وجود ندارد که بتوان بر اساس آن با فرد بهائی ملاقات و گفت‌وگو کرد. هیچ زمینه‌ای برای مشارکت با آیین بهائی ـ که در هسته اصلی خود، ضد مسیحیت است ـ وجود ندارد.

درنهایت، رد بهائیت باید از دانش الهیاتی ـ عقیدتی، که در کتب مقدس بیان شده، ناشی شود. هیچ مسیحی نمی‌تواند انحرافات آیین بهائی را رد کند مگر اینکه ابتدا از وجود آنها و تعارض آنها با آموزه‌های کتاب مقدس آگاه باشد. بنابراین، باید آماده باشیم که دامنه تبلیغات بهائیان، تعارض اساسی آنها با انجیل و ابزارهایی که می‌توانیم از طریق آنها به مقابله کلامی و علمی با بهائیان بپردازیم را بشناسیم و به کارببریم. [۱۰۴]

*****

آیین بهائی یک کالت (فرقه دینی با هدف ایجاد حکومت) است

از نکات مهمی که از چشم حکومت‌های غربی درباره بهائیت پنهان مانده، موقعیت جامعه بهائی به‌عنوان یک فرقه سازمان‌یافتۀ مترصد تصاحب حکومت (کالت) است. فرانسیس بک‌ویت در مطالعات خود، تلاش کرده این ویژگی جامعه بهائی را در معرض نگاه و اطلاع مسؤولان جامعه غربی قرار دهد[۱۰۵]:

جامعه بهائی یک فرقه غیرمسیحی با منشأ خارجی است که در ایران قرن نوزدهم، با یک تاجر جوان ایرانی، به نام میرزا علی‌محمد آغاز شد، که خود را مظهر الهی جهانی در آن زمان و مکان می‌دانست، که به‌عنوان باب (دروازه) منجر به گشودن عصر جدیدی برای بشر می‌شود.

همان‌طور که مسیحیت، از بدو پیدایش، بدعت‌هایی را در دامن خود داشته، گویا مقدر بود اسلام نیز همان نیروهای بدعتگرا و تفرقه‌آمیز را تجربه کند. میرزا علی‌محمد باب، یکی از اینان بود. او در سال ۱۸۵۰ در سی‌ویک‌سالگی ــ پس از اقدامات تروریستی و چند شورش نظامی هوادارانش ــ توسط باورمندان اسلامی محاکمه و به مجازات اعدام محکوم شد. او شش سال قبل از مرگش طلبه‌ای شیخی بود.

پس از آن، تاریخ بهائیت با ادعاهای شگفت‌انگیز جوان ایرانی دیگری آغاز شد که “رهبران دینی جهان منشأ مشترک خود را فراموش کرده‌اند. … موسی، عیسی و محمد پیامبرانی بودند، مظهر و منعکس‌کننده جلال خدا، رسولانی بودند که نقش و جلوه‌ای از خالق بزرگ را در خود داشتند.”

امروزه این امر همچنان اصل اساسی بهائیت باقی مانده است، البته با افزودن زرتشت، بودا، کنفوسیوس، کریشنا و باب به آن و بهاءالله، آخرین مظهر بزرگ الهی، که لقبش به معنای “شکوه خدا” است. شعار کانونی بهائیت اغلب «یگانگی خدا، یگانگی دین و یگانگی جامعه بشری» است.

 

آن‌طور که تاریخ بهائی ثبت می‌کند، باب به اعدام محکوم شد و در ۸ ژوئیه ۱۸۵۰ در تبریز اعدام شد. به گفته بهائیان، در مقابل هزاران نفر، فوج سربازان ارمنی تفنگ‌های خود را بلند کرده و به سمت باب شلیک کردند. وقتی دود محو شد، باب نه‌تنها سالم از لابه‌لای گلوله‌ها بیرون آمد، بلکه گلوله‌ها طناب‌هایی که او را بسته بودند، سوزاندند و او بی‌بندو بار ایستاد! قصه ادامه می‌دهد که او سپس از دیدها ناپدید شد! اما پس از بازگشت به سلول، نگهبانان او را در حال گفت‌وگو با شاگردانش یافتند. نقل شده که پس از پایان صحبت با آن‌ها، گفت: “گفت‌وگوی خود را تمام کردم، اکنون می‌توانید نیت خود را برآورده کنید!” سپس او را در مقابل همان جوخه تیراندازی قرار دادند و این بار آن‌ها به هدف زدند!

قصه‌نگاشتۀ بهائیان درخصوص این واقعه همچنین ثبت می‌کند که گردباد شدیدی پس از اعدام باب شهر را درنوردید، که تا حدودی یادآور زمین‌لرزه و ظلمتی است که پس از مصلوب کردن عیسی مسیح در جلجتا، هجده قرن قبل از آن بر زمین فرود آمد! بااین‌حال، مرگ باب، ستاره طلوع امر جدید را کم‌رنگ نکرد. به گفته پیروانش، او پیشگویی کرده بود که «وحدت عالم انسانی» امری اجتناب‌ناپذیراست و به مرور زمان “من یظهره الله”ی خواهد آمد که همه را در آیین بیان متحد خواهد کرد و او مظهر خدای واقعی و زنده و یگانه است!

بهائیت بر این باور است که پیشگویی باب را میرزا حسینعلی، که پس از مرگ سلف نگون‌بخت خود، باب، بر مسند مسیحایی بهائیت نشست، محقق کرده است! در سال ۱۸۶۳، میرزا حسینعلی خود را همان کسی معرفی نمود که سیزده سال پیش باب پیشگویی کرده بود و اعلام کرد که “برگزیده خدا و موعود همه پیامبران” است! ظاهراً ادعای بهاء به اینکه او نقش مسیح را در برابر نقش یحیی تعمیددهندهِ باب دارد، اکثریت بابیان سطح پایین را متقاعد کرد؛ اما برادرش، میرزا یحیی، که از سوی باب به وصایت و جانشینی منصوب شده بود پیام را به‌وضوح دریافت نکرد، زیرا به همراه برخی از سران بابی در برابر بهاء به مقابله برخاست.

جنبش بهائی به‌تدریج به چیزی تبدیل شد که امروزه به‌عنوان آیین بهائی شناخته می‌شود، یک سازمان دینی گسترده در سراسر جهان، که به تبلیغ امر بهائی ادامه می‌دهد. علی‌رغم ادعای جاودانگی، وجود زمینی او توسط فرشته مرگ، در سال ۱۸۹۲ در بهجی در فلسطین، مغلوب شد و بهائیان بی‌سروصدا از حضورش محروم شدند! او در آن زمان هفتادوپنج سال داشت. پس از او، در شرق، بهائیان همچنان در محدودیت بودند.

در مهاجرت بهائیان به آمریکا (عبدالبهاء در سال ۱۹۱۲، وارد ایالات متحده شد) بهائیت واقعاً “تولد جدیدی از آزادی” دریافت کرد. امروز آن‌ها ادعا می‌کنند کار خود را در بیش از ۲۳۰ کشور و منطقه، در سراسر جهان ادامه می‌دهند و در بیش از ۲۵۰۰ گروه قومی، نژادی و قبیله‌ای، حضور دارند.

آن‌ها ادعا دارند در گذشته نوکیشان قابل‌توجهی به دست آورده‌اند و دختر وودرو ویلسون، یکی از اولین کسانی بود که از طریق فعالیت تبلیغی عبدالبهاء به بهائیت گروید. در ایالات متحده برخی از اعضای گروه موسیقی راک، کراسبی، استیلز، نش و یانگ، باور جدید خود به بهائیت را در طول کنسرت‌های عمومی و برنامه‌های تلویزیونی خصوصی به اشتراک گذاشتند.

مقر جهانی آیین بهائی در حیفای اسرائیل است که از آنجا نوشته‌های بهاء و عبدالبهاء توزیع می‌گردد. بهاء ۲۰۰ کتاب و لوح از خود به‌جای گذاشته است، که همراه با نوشته‌های پسرش، مرجع نهایی امر و رفتار دینی اعضای فرقه بهائی است.

من این فرصت را داشتم که از بنای معبد بهائی، در ویلمت، ایلینوی، بازدید کنم. ساختمانی که از عدد نمادین ۹ (مقدس برای بهائیان) استفاده می‌کند. معماری آن ترکیبی اقتباسی از معماری کنیسه، مسجد و کلیسای جامع است که در آن ۹ ستونِ نشان‌دهندۀ ۹ دین زنده جهان و ۹ طاق وجود دارد. این ساختمان زیبا کنار پارکی قرار دارد که ۹ ضلع، ۹ خیابان، ۹ دروازه و ۹ فواره دارد! مراسم عبادت ماهانه، شامل قرائت متنی از بهاء، عبدالبهاء و یا متنی از ادیان ابراهیمی است که تصور می‌شود برای حاضران آن روز معنادار باشد. در اطراف گنبد مرکزیِ بنا، نقل قول‌های مختلفی وجود دارد که بر وحدت ادیان بزرگ جهان تأکید دارد. آیین بهائی از تقویمی که باب ابداع کرده استفاده می‌کند که شامل نوزده ماه است و هر ماه نوزده روز دارد. روز شروع سال نو ۲۱ مارس (شروع سال ایرانی) است. در بهائیت هیچ کشیشی وجود ندارد و هیچ دستگاه یا سازمان کلیسایی وجود ندارد! بهائیان فقط مبلغانی را استخدام می‌کنند که بحث‌های گروهی را در خانه‌ها یا مراکز بهائی اداره می‌کنند و مایلند دربارۀ وحدت همه ادیان، زیر نظر بهائیت، با هرکسی بحث کنند. فرقه بهائی همچنین مدارسی را برای تبلیغ در کلرادو اسپرینگز، گیسرویل، در کالیفرنیا؛ الیوت، ماین، و دیویسون، در میشیگان، نگهداری و اداره می‌کند.

آیین بهائی امروزه به‌وسیلۀ یک فرد، مانند باب یا شوقی‌افندی، هدایت نمی‌شود؛ بلکه توسط یک شورا اداره می‌شود. بیت‌العدل عالی‌ترین هیأت حاکمه بهائیت است که همه بهائیان می‌توانند به آن رجوع کنند. ۹ عضو آن هر پنج سال، به‌وسیلۀ کانونشن بین‌المللی متشکل از محافل ملی سراسر جهان انتخاب می‌شوند. بیت‌العدل جامعه جهانی بهائی را در چارچوب تعالیم بهاءالله راهنمایی و اداره می‌کند. بیت‌العدل برای تداوم کار، ایادیان امر، مرکز دارالتبلیغ بین‌المللی و مؤسسه مشاوران قاره‌ای را ایجاد کرده است.

محفل ملی در هر کشور، هرساله به‌وسیلۀ نمایندگان، در یک کانونشن ملی انتخاب می‌شود. ۹ عضو دربارۀ امور آیینی بهائیان در آن کشور مشورت می‌کنند و تصمیم می‌گیرند. هر شهر و روستایی که حداقل ۹ فرد بهائی ۲۱ سال به بالا در آن ساکن باشند، یک محفل محلی را برای مشورت دربارۀ امور بهائی خود انتخاب می‌کند. همه مجامع بهائی بر اساس تعالیم بهاءالله در یک چارچوب کار می‌کنند و بهائیان باید از تصمیمات آن‌ها تبعیت کنند. همچنین افرادی در سطوح مختلف، برای کمک به تبلیغ و گسترش امر و حفظ باور بهائیان منصوب می‌شوند. آن‌ها مشاوران قاره‌ای، اعضای هیأت معاونت، یا مساعدین اعضای هیأت معاونت هستند و همکاری نزدیکی با محافل محلی و ملی دارند.

بهائیت محصول وارداتی ایرانیان به ایالات متحده است. آیینی ترکیبی، که هدف آن اتحاد همه ادیان در یک برادری مشترک جهانی است و به افراد این حق را می‌دهد که دربارۀ آنچه بهائیان در نظر دارند، موافق باشند: متحد کردن همه دربارۀ اصول محوری ادیان جهانی، با ریاست بهاء به‌عنوان مسیح عصر ما. عبدالبهاء هنگامی که در سن هفتادوهفت سالگی در فلسطین (در ۱۹۲۱) درگذشت به شوقی، نوه نوجوان خود (نگهبان/ گاردین بهائیت) وصیت کرد جامعه بهائی آمریکا، به‌وسیله سلسله‌مراتب تبلیغی، بازوی نوپایی برای امربهائی باشد، که این امر در آمریکا ادامه دارد.

اعتقادات اساسی بهائی

تشخیص و ارزیابی تعالیم بهائی دشوار است زیرا بهائیت معمولاً در هر جامعه، خود را با اصطلاحات و مفاهیم ادیان مختلفی بیان می‌کند. بااین‌حال، دارای مجموعه‌ای از اصول، قوانین و آموزه‌های اساسی است که بهائیان در سراسر جهان به آن‌ها پایبند هستند، صرف‌نظر از اینکه از چه اصطلاحی برای بیان این عقاید استفاده می‌کنند.

اصول اساسی بهائیت شامل وحدت عالم انسانی؛ وحدت اساس همه ادیان؛ دین باید عامل وحدت باشد؛ دین باید با علم و عقل مطابقت داشته باشد؛ تحری حقیقت، برابری زن و مرد؛ لغو هرگونه تعصب؛ صلح جهانی؛ آموزش همگانی؛ زبان واحد جهانی؛ حل معنوی مشکلات اقتصادی و تأسیس یک دادگاه بین‌المللی است.

احکام و واجبات بهائی شامل دعا و خواندن روزانه کتب مقدس (از ادیان مختلف)، ۱۹ روز روزه بهائی از طلوع تا غروب آفتاب در ایام منتهی به «سال نو» بهائی (۲۰ یا ۲۱ مارس)؛ تبلیغ امرالله؛ کمک به صندوق مالی بهائیان؛ کار را عبادت دانستن؛ اجتناب از مصرف الکل و مواد مخدر؛ رعایت عفت جنسی؛ اطاعت از حکومت کشور متبوع خود و حرمت غیبت است.

شرایط بهائی شدن از کشوری به کشور دیگر متفاوت است و در درجه اول یک موضوع اعتقادی فردی و خصوصی است. بااین‌حال، هنگامی که کسی”جرقه ایمان را می‌گیرد”، هویت بهاءالله، باب و عبدالبهاء را درک می‌کند، به رهبری بهائیت احترام می‌گذارد و آموزه‌ها و قوانین بهائی را می‌آموزد و می‌پذیرد؛ عملاً اعلام عمومی ایمان به امر می‌کند و در جامعه بهائی محلی‌اش از او استقبال می‌شود.

مصاحبه با یک مبلغ بهائی

در جریان تحقیق و نگارش دربارۀ تاریخ و الهیات بهائی، مصاحبه‌هایی با سخنگویان و مبلغان گروه بهائی انجام دادم. متن زیر بخشی از مصاحبه‌ای است که با یک خانم مبلغ بهائی که به‌خوبی آماده بود، د‌اشتم.[۱۰۶]

سؤال: آیا عیسی مسیح تنها مظهر الوهیت است، یعنی باید به او ایمان آورد وقتی گفت: “من راه، حقیقت و حیات هستم”؟ (یوحنا ۱۴، ۶).

پاسخ: خیر، ما معتقدیم که عیسی تنها یکی از ۹ مظهر الهی بود و در عصر خود ظاهر شد تا راه را برای کسانی که در آن زمان زندگی می‌کردند روشن کند. امروز بهاءالله منبع وحی است. عیسی راه، حقیقت و زندگی برای زمان خود بود، اما مطمئناً نه برای زمان ما. عبدالبهاء خاطر نشان می‌کند: مسیح پیامبر مسیحیان و موسی پیامبر یهودیان بود. چرا پیروان هر پیامبر نباید پیامبران دیگر را بشناسند و به آن‌ها احترام بگذارند؟ عبدالبهاء در اندیشه بهائیان جایگاه والایی داشت. او بود که گفت: پیام و وحی عیسی برای عصر و دوره خودش بود و اکنون دیگر نقطه هدایت جهان نیست. بهائیان باید از همه چیز و هر آنچه گذشته است ــ چه خوب و چه بد ــ از همه چیز جدا شوند. … اکنون همه چیز تغییر کرده است. تمام آموزه‌های گذشته، گذشته است.

سؤال: ازآنجاکه معتقدید عیسی با مردم هم‌عصرخود صحبت کرده است، چگونه این واقعیت را توضیح می‌دهید که در بسیاری از مواضع عهد جدید، هم او و هم حواریون و شاگردانش اظهار داشتند که او “به‌طور یکسان برای دیروز و امروز و برای همیشه است.” (عبرانیان ۱۳:۸)، و اینکه “سخنان او الزام‌آور بوده و هرگز از بین نخواهند رفت.”؟

پاسخ: بسیاری از مطالبی که در عهد جدید نوشته شده مدت‌ها پس از مرگ عیسی نوشته شده‌، بنابراین نمی‌توان به آن‌ها اعتماد داشت. طبیعی است که پیروان او چنین مطالبی را مطرح کنند، اما کتاب بهاءالله جانشین عهد جدید و چنین ادعاهایی است.

سؤال: رستاخیز و عروج عیسی مسیح پایه باور مسیحی است. آیا بهائیت رستاخیز و عروج جسمانی او به آسمان را می‌پذیرد؟ و آیا شما معتقدید که او هدایتگر بزرگ و شفیع نزد خدا برای همه مردم است؟

پاسخ: رستاخیز و عروجِ ادعاییِ عیسی به آسمان، بسته به دیدگاه شما ممکن است درست باشدیا نباشد! همان‌طور که قبلاً گفتم، ما دل‌بسته بهاء و عصرجدید هستیم و درعین‌حال که به عیسی احترام می‌گذاریم، عقیده نداریم که لزوماً بهائیان تمام اصول یک دین خاص را بپذیرند. ما معتقدیم این‌ها چیزهایی است که در قلمرو روح است و باید تفسیر معنوی بشود!

سؤال: اگر آن‌طور که می‌گویید موسی، بودا، زرتشت، کنفوسیوس، مسیح، محمد، کریشنا و باب و بهاء همه مظاهر یکسان الهی هستند، چگونه این واقعیت را توضیح می‌دهید که آن‌ها تعالیم متضاد باهم داشتند، زیرا می‌دانیم که خداوند عامل سردرگمی نیست؛ یا هست؟!

پاسخ: درست است که بین تعالیم انبیای عظام اختلاف وجود دارد، ولی همۀ تعالیم آن‌ها  بر اساس ارزش‌های اخلاقی و معنوی است. بنابراین ما در اینجا انتظار وحدت داریم؛ هرچند درنتیجه فطرت منحرف انسان، انتظار تنوع و تعارض بیان در نوشته‌ها و آموزه‌های اصحاب و شاگردان مظاهر الهی را داریم!

سؤال: آیا همه کتب مقدس ادیان جهانی را قبول دارید، یعنی همه آن‌ها را با تألیفات بهاء مساوی می‌دانید؟

پاسخ: نوشته‌های بهاءالله از آنجا که آخرین مظهراست، در امر بهائی حجت نهایی در امور دینی است!

سؤال: عیسی مسیح تعلیم داده که نجات از گناه با پذیرش او به‌عنوان شفیع گناهان (فصل پنجاه وسوم کتاب اشعیای نبی) حاصل می‌شود. در بهائیت چگونه با موضوع گناه اشخاص برخورد می‌کنید؟

پاسخ: ما این حقیقت را می‌پذیریم که هیچ‌کس کامل نیست، اما با عمل به اصولی که بهاءالله وضع کرده و با دعا و فداکاری و تبلیغ دیگران به بهائیت، می‌توانیم به رستگاری نهایی موردنظر برسیم!

سؤال: منظور شما این است که شما در تلاش برای نجات خود، با خدا همکاری می‌کنید؟

پاسخ: بله، به یک معنا می‌توان گفت که این درست است. هرچند خدا درنهایت باید به ما رحم کند وگرنه هیچ کس شایسته فرار از کیفر الهی نیست.

سؤال: پس به قیامت و قضاوت الهی و وجود بهشت و جهنم اعتقاد دارید؟

پاسخ: بله، آیین بهائی محکمه الهی را باور دارد، البته نه به شکلی که مسیحیان آن را به تصویر می‌کشند. ما به چیزی به نام جهنم و شعله‌هایش، که در آن گناهکاران برای همیشه محبوس خواهند شد، باور نداریم. ما به بهشت خدا ایمان داریم که جایگاه پرهیزگاران است و قیامت و راحتی نهایی برای همه خواهد بود.

سؤال: به‌صورت شخصی می‌توانم بپرسم آیا شخصاً معتقدید که پیرو خوبی برای بهاءالله هستید؟ اگر پاسخ آری است، آیا با یقین می‌دانید که گناهان شما آمرزیده است و اگر قرار باشد امشب به عرش خدا خوانده شوید، شایسته ورود به ملکوت او خواهید بود؟!

پاسخ: گمان نمی‌کنم کسی بتواند چنین سخنی را بیان کند، زیرا هیچ‌کس آن‌قدر کامل و مقدس نیست که شایستگی بهشت خدا را داشته باشد و کسانی که ادعا می‌کنند به این مقام عالی دست یافته‌اند در نظر بهائیت متکبر هستند. فعلاً نمی‌توانم این را برای خودم بگویم، اما امیدوارم وقتی می‌میرم این‌طور باشد.

سؤال: آیا بهائیت شخصیت و مقام روح مقدس را آن‌گونه که در عهد جدید نازل شده است می‌شناسد؟

پاسخ: من معتقدم که در انجیل یوحنا است که عیسی تسلی‌دهنده دیگری را وعده داد که همیشه خواهد ماند. ما می‌دانیم که آمدن بهاءالله، تحقق سخنان عیسی است!

سؤال: آیا الهیات شما از اسلام اقتباس شده است؟

پاسخ: ما به قرآن به‌عنوان یکی از مجموعه آیات الهی و محمد صلی الله علیه و آله و سلم به‌عنوان یکی از ۹ مظهر بزرگ احترام می‌گذاریم، اما اسلام در طول تاریخ ما را مورد آزار و اذیت قرار داده است! درواقع پیروان اسلام بودند که باب را کشتند و بهاء را مورد آزار و اذیت قرار دادند!

*****

یک سخنگوی معتبر بهائی، به‌وضوح آنچه که بهائیت را از مسیحیت جدا می‌سازد، بیان می‌کند. به اعتراف خودشان، هیچ پیرو واقعی بهاءالله، نمی‌تواند ادعای صلح با خدا و شادی بخشودگی گناهان کند ــ تجربه‌ای که فقط متعلق به کسانی است که ایمان و اعتماد به فیض و فداکاری عیسی داشته باشند (یوحنا ۵:۲۶؛ ۶:۴۷ و افسسیان ۱۰-۸: ۲).

این واقعیت که پیامبران اصلی مورد ادعای بهائیت با یکدیگر تناقض دارند، به‌طور متناقضی از سوی بهائیت، که ترجیح می‌دهد بر تضادهای بین ادیان عمده سرپوش بگذارد، نادیده گرفته شده است.

آیین بهائی مانند بسیاری از فرقه‌ها، آنچه را که برای پیشرفت ادعای آن‌ها مفید است، صرف‌نظر از زمینه یا صحت ادعای الهیاتی، از کتاب مقدس انتخاب می‌کند. در طول این مصاحبه تحت‌تأثیر این واقعیت قرار گرفتم که خانم مبلغ بهائی طرفِ صحبتم بیش از پنجاه سال بهائی بود و مطمئناً دیدگاه‌های تاریخی بهائیت را به‌خوبی می‌دانست. در طول گفت‌وگو، که در یک فایرساید بهائی در منزل ایشان برگزار شد، بارها و بارها این فرصت را داشت که ادعاهای عیسی مسیح را مطرح کند و معلوم شد «خدای» او همان بهاء است. رستگاری بهائیان منوط به ایمان به بهاء است. مفهوم آن‌ها ازجهنم عمدتاً هشدار است، نه مجازات واقعی آخرتی. آخرت‌شناسی آن‌ها، گزینش خاصی از معارف اسلامی، یهودی و مسیحی است و حجیت آن‌ها، بر اساس نوشته‌های بهاء و عبدالبهاء است. همه بهائیان حاضر در جلسه از این تصور که به آیینی باوردارند که برتر از ادیان دیگر است، بسیار احساس غرور می‌کردند و هریک مایل بودند هرچه زودتر وارد عصر ذهبی شوند، دوران جدیدی که رهبرشان آن را پیشگویی کرده بود!

در آنچه بهائیان درباره باب و بهاء گفتند “پسر متولدشده از مادر باکره” وجود نداشت؛ بلکه فقط یک طلبۀ ایرانی بود! هیچ خدمت معجزه‌آسایی از او ثبت و ضبط نشده و وجود ندارد، صرفاً تنهایی او در تبعید بود! او هیچ قدرتی بر شیاطین نداشت، بلکه شیاطین (مسلمان) بر او غالب بودند! هیچ نجات‌دهنده‌ای وجود نداشت، فقط یک پیرمرد مردنی (بهاء) مطرح بود! بازگشت منجی وجود نداشت، فقط صحبت از عبدالبهاء بود! روح‌القدسی وجود نداشت، فقط یاد و خاطره‌ای از شنیدن سروشی در سیاهچال بود! بحثی از آمدن منجی مصلح نبود، فقط وعده یک دوره و عصر جدید مطرح بود! در آن منزل، فقط وعده مولای ما برای اطعام مهمانان توسط صاحبخانه، کم‌وبیش، تحقق یافت!

ای ریاکاران! اشعیای نبی خوب درباره شما پیشگویی کرد که:

این مردم با زبان خود به من احترام می‌گذارند، اما دلشان از من دور است.

عبادت آن‌ها باطل است، زیرا رسوم بشری را به‌جای احکام الهی به مردم تعلیم می‌دهند! (انجیل متی ۱۵:۸-۹).

چند معبد بهائی در جهان و همه نقل‌قول‌های سران آن‌ها از کتب مقدس نمی‌تواند این واقعیت را تغییر دهد که قلب انسان فریب‌کار و به‌شدت فاسد و شرور است. چه کسی می‌تواند آن را درک کند؟ بهاءالله نتوانست، پیروان امروزش می‌توانند؟! از عیسی مسیح نقل شده است:

“اگر کور بودید تقصیری متوجه شما نبود؛ ولی شما مقصرید، زیرا ادعا می‌کنید که چشم دارید و همه چیز را می‌بینید!”

“پس عیسی به آنان گفت: شما از پایین هستید و من از بالا. شما متعلق به جهان پست مادی هستید، ولی من نیستم. برای همین گفتم شما در گناهانتان خواهید مرد… وقتی مرا کشتید آنگاه می‌فهمید که من مسیح هستم و از خود کاری نمی‌کنم…”

“پس عیسی با صدای بلند به مردم فرمود: اگر به من ایمان بیاورید، درواقع به خدا ایمان آورده‌اید… ولی تمام کسانی که مرا و سخنان مرا نمی‌پذیرند، در روز قیامت به‌وسیله کلام من از ایشان بازخواست می‌شود. این کلام من نیست، بلکه کلام مولایم است؛ هرچه خدا به من می‌فرماید، من همان را می‌گویم.” (یوحنا،۹:۴۱; ۸:۲۳- ۲۴, ۲۸  و  ۱۲:۴۴, ۴۷ – ۵۰ ).

پس از انتشار نقد متکلمان مسیحی بر دیدگاه‌ها و تفاسیر خاص رهبران و مبلغان بهائی از حیات و تعالیم مسیح، برخی از مبلغان غربی بهائی، همچون دکتر اودو شفر[۱۰۷] آلمانی، شروع به انتشار مطالبی کردند که حقیقتاً پاسخ مناسبی برای انتقادات نویسندگان مسیحی نیست. چند مورد از پاسخ‌های او به‌عنوان نمونه‌‌ای از تلاش‌ بهائیان برای متقاعد کردن مردم به پذیرش همه ادیان، ازجمله مسیحیت، در یک زمان، ارائه شده است. اودو شفر اعلام می‌کند که همه مسیحیان منتقد بهائی مغرض هستند و نمی‌توانند واقع‌گرا و راست‌گو باشند زیرا از تغییر عقاید خود می‌ترسند! بهائیت چالش خاصی را برای مسیحیان ارتدوکس ایجاد می‌کند که نمی‌توانند آن را جز تهدیدی برای اعتقادات دیرینه و مقدس خود بدانند. بسیاری از آن‌ها نمی‌توانند ادعای بهاءالله را به‌طور عینی بررسی کنند، زیرا به‌اندازه کافی بی‌طرف نیستند و از آموزه‌های سنتی قدیمی خود جدا نیستند، بااین‌حال دربارۀ امر بهائی قضاوت می‌کنند. (ص۵۵)

او از این هم فراتر می‌رود و اعلام می‌کند هرکس تلاش کند از یک معیار عقیدتی عینی و تغییرناپذیر در مسیحیت دفاع کند، از نظر روحی کور و ناتوان از اصلاح است!

“از کسی که عادت دارد فقط در چارچوب پنهان یک نظام جزمی انحصارطلب فکر کند؛ کسی که در طول زندگی‌اش حتی علیه دیگر فرقه‌های مسیحی، از عقاید اعتقادی‌اش عدول کرده، وقتی از بیرون به چالش کشیده شد، قطعاً می‌توان انتظار داشت که یک «نه» سخت بدهد! کلیساها نمی‌توانند ادیان بزرگ رقیب(؟!) را جز “دروغ” یا در بهترین حالت، نیمه‌حقیقی، خطا، خرافات، توهم و شارلاتانگری ببینند. …این نابینایی واقعیتی است که باید پذیرفت.” (ص۵۶). شفر موافق است که بحث عروج و به آسمان رفتن مسیح در الهیات مسیحی را بهائیان بدعت تلقی می‌کنند:

متکلمان مسیحی بهائیان را به «درماندگی در برابر عیسی» متهم می‌کنند. در این اتهام، غرور متکلمان نمایان است: هرکس از عقاید پروتستانی ـ که با آموزه‌های اصلی الهیات مسیحی در تضاد است ـ منحرف شود از نظر عقلی نارس است، یا ـ به بیان کاملاً واضح ـ بیش‌ازحد احمق است و لذا نمی‌تواند مطالب و تعالیم بهائی را درک کند! ادعاهای آن‌ها علیه بهائیت هم نشان از غرور دارد.(ص۷۶)

دربارۀ تغییرات در مسیحیت و انحرافات پس از آن، شفر اظهار می‌دارد که پولس رسول مسیحیت را از آنچه عیسی تعلیم داده بود تغییر داده و این تغییرات چهره بدعت‌آمیزی به مسیحیت داده است:

ابتدای کار یک غاصب [پل] و انشعاب او در زمان پیدایش مسیحیت بود. دوم، اشتباه مهلک لوتر (و جانشینان مسیحی او) در یافتن حقیقت، در جایی که صرفاً خطا وجود داشت! (ص۸۰ ).

شفر به‌وضوح آموزه مرکزی کتاب مقدس دربارۀ نجات از طریق فیض الهی و به‌واسطه ایمان را، با تکرار ادعای نادرستش مبنی بر اینکه پولس با تعالیمش، آموزه‌های ساده عیسی را خراب کرده و تغییر داده است، رد می‌کند: اساسی‌ترین و مؤثرترین تغییر پیام عیسی که توسط پولس انجام شد در انکار قدرت نجات شریعت و جایگزین کردن قدرت قانون موسی با ایده عهد و میثاق … است (ص۸۲ ).

این پیام عیسایی که متکلمان محافظه‌کار مسیحی با ارائه آن با بهائیان مواجه می‌شوند، تعالیم عیسی نیست، بلکه پیام پولس است! موعظه صلیبی که او می‌خواند، انجیل اوست (اول قرنتیان ۱:۱۸ و ۲:۲) و اگر آن‌ها می‌گویند که سؤالات اساسی وجود ما فقط در”موعظه صلیب”، در عمق واقعی خود درک می‌شود، من پاسخ می‌دهم که “ممکن است مطالب پولس ایده‌های فلسفی خوب، یا افسانه‌های متفکرانه باشد، فقط اجازه ندهید که آن را تعلیم و مکاشفه مسیح بنامند، بلکه انحطاط و سقوط ارزش‌های مسیحی است.” (ص۸۳ ).

شفر در یک بیانیه جسورانه، تمام باورهای مسیحی دربارۀ استدلالیه پولس، گناه اصلی و نجات توسط منجی را، به‌عنوان بدعت و بیگانه از آموزه‌های عیسی دانسته و رد می‌کند؛ بلکه بدون هیچ مدرکی مدعی است که آموزه‌های عیسی مسیح با تعالیم بهائی هماهنگ است! بر اساس معیار و احکام و موازین بهائی، آموزه‌های استدلالیه پولس، گناه اصلی، تقدس بخشیدن به دین مسیح، کل طرح نجات کلیسا… این‌ها همه بدعت شکلی در تعالیم عیسی مسیح است. (ص۸۷ )

امروزه، بهائیت همچنان در تضاد کامل با باور و تعالیم مسیحی قراردارد. هیچ هماهنگی بین ادیان ابراهیمی و ادیان ساخته بشر وجود ندارد، حداقل هیچ هماهنگی و وحدتی بین اساس مسیحیت و بهائیت وجود ندارد!

مطالب نامناسب در نصوص بهائی[۱۰۸]

کتاب آسمانی بهائیت برای بهائیان معتقد به علم و عقل و وحی مترقی مشکلات جدی ایجاد می‌کند. درواقع، با توجه به واجبات الهیِ بیان‌شده در کتاب اقدس، نوشته بهاءالله، باید متعجب شد که آیا بهاءالله به اکثر بهائیان امروزی با نیت احترام یا تحقیر می‌نگریسته؟ زیرا آن‌ها از تعالیم معتبر الهی آن تبعیت نمی‌کنند! همان‌طور که ویلیام میلر اشاره می‌کند، از نظر بهائیان اقدس یک وحی الهی است، ولی بیشتر مربوط به قرون وسطی است تا قرن بیست‌ویکم. بیشتر شامل تکرار احکام بیان باب است که بهاءالله به‌طورعجیبی دیگران را از خواندن آن منع کرده است.[۱۰۹] این کتاب معدودی از اصولی را که امروزه بهائیان آن‌ها را می‌شناسند، دربر می گیرد.

هرکس اقدس را بخواند متوجه می‌شود که چقدر قدیمی است. بااین‌حال، این کتاب مقدس بهائی، مهم‌ترین متن بهائی است. عبدالبهاء در وصیت‌نامه خود اعلام کرد که «همه باید به آن روی آورند» و این بازتابی از احساسات پدرش است.[۱۱۰] درواقع، این وحی ادعایی الهی آن‌قدر مهم است که هزاره عصر ذهبی حکومت دینی بهائی بر آن استوار خواهد شد، که در آن بهائیان بر جهان حکومت خواهند کرد! مفاد آن “باید حداقل برای هزار سال مصون بماند و منظومه آن کل سیاره را دربر بگیرد.”[۱۱۱] به عبارت دیگر، این کتاب تا قرن ۲۹ به‌خوبی الزام‌آور باقی خواهد ماند!

در اینجا می‌توان به معضل پی برد. آیا یک «کتاب مقدس با احکام قرون وسطایی» واقعاً برای ۹ قرن آینده معتبر است یا بهاءالله به‌سادگی اشتباه کرده است؟ اگر دومی باشد او نمی‌تواند مظهر و پیامبر باشد اما اگر معتبر است، چرا حتی بهائیان به دستورهای «خداوند» عمل نمی‌کنند؟! به‌عنوان مثال، «عبادت برای مردگان» (تأکید از جناب بک‌ویت)؛ قوانین پیچیده ارث (به کودکان ۹ سهم از ۴۲ یا ۵۴۰ از ۲۵۲۰؛ به معلمان ۳ از ۴۲ یا۱۸۰ سهم از ۲۵۲۰ و غیره).[۱۱۲] مقررات برای عبادت روزانه، مقررات برای روزه، مجازات برای مجرمان (علامت روی صورت مجرم در سومین دزدی؛ پرداخت ۴۵ گرم طلا برای ارتکاب زنا؛ سوزاندن آتش‌افروزان؛ مجازات‌های سخت و شدید؛ ازدواج با یک یا دو زن؛ (خود بهاءالله سه زن داشت).[۱۱۳] آیا بهائیان هر روز وضو می‌گیرند و رو به خدا می‌نشینند و نودوپنج مرتبه الله ابهی می‌گویند؟!

همه این‌ها احکامی است که بهائیان باید بر اساس آن زندگی کنند. آیا بهائیان به این احکام اعتقاد دارند؟ آیا آن‌ها با این احکام زندگی می‌کنند؟ اگرنه، چرا نه؟ آیا آن‌ها دستورهای خدا نیستند؟ آیا می‌توان بدون اجرای احکام و دستورها به بهاءالله ایمان آورد؟

بهائیان پاسخ می‌دهند که «هنوز زمان اجرای قوانین اقدس فرا نرسیده است». اما متن اقدس نشان می‌دهد که بهاءالله از پیروانش انتظار داشت که حداقل هزار سال از اقدس پیروی کنند. “آداب و احکام خدا را به‌جا آورید. پس آن‌ها را همان‌طور که چشمان خود را حفظ می‌کنی نگه دار!”[۱۱۴] انسان تعجب می‌کند که بهاءالله، برترین مظهر خداوند تا به امروز، اگر قرار بود قومش از احکامش اطاعت نکنند، چرا کتابی حاوی این همه قوانین و مقررات نوشت؟

مسلماً، اگر جامعه بهائی از دستورهای اقدس پیروی می‌کرد، باید شهرت مدرن و «مترقی» خود را کنار می‌گذاشت. بنابراین، به نظر می‌رسد این واقعیت که بهائیان از دستور مظهر الهی اطاعت نمی‌کنند، نشان‌دهنده این است که آن‌ها معتقد نیستند که چنین احکام و نوشته‌هایی واقعاً معتبر و سودمند هستند. نتیجه باید این باشد که اقدس یا منسوخ است یا اینکه وحی الهی نیست. منطقی نیست که بهائیان انتظار داشته باشند دیگران کتاب مقدس آن‌ها را به‌عنوان نص و متن آسمانی بپذیرند، ولی جامعه بهائی با آن چنین رفتار نکنند!

 

نتیجهگیری

فرانسیس بک‌ویت متولد ۱۹۶۰ در نیویورک، فیلسوف، محقق، سخنران، نویسنده و مدرس آمریکایی است. نسخه فشرده پایان‌نامه کارشناسی ارشد بک‌ویت به‌صورت کتابی با عنوان بهائیت: یک پاسخ مسیحی در سال ۱۹۸۵ به‌وسیلۀ بیتانی هاوس منتشر شد. بک‌ویت بهائیت را یک فرقه فرصت‌طلب معطوف به قدرت سیاسی (کالت) می‌داند. عنوان کامل پایان‌نامه ایشان چنین است: «بهائیت: یک دیدگاه مسیحی درباره آیینی که به دنبال حکومت واحد جهانی و دین واحد جهانی است». ایشان در فصل شش پژوهش خود درباره بهائیت، که جمع‌بندی و نتیجه‌گیری مطالعه و بررسی‌هایش است، به نکات زیر پرداخته و با ارائه دیدگاه‌های بهائی و متقابلاً باورها و مستندات مسیحی، به ارزیابی بهائیت پرداخته است:

– انکار ویژگی خاص ولادت و رسالت عیسی مسیح و عروج جسمانی و رجعت جسمانی مسیح.

– تفسیر به رأی عبدالبهاء و مبلغان بهائی و انتساب مطالب سست و ناروا به کتب عهد عتیق و جدید برای اثبات اینکه بهاءالله همان بازگشت عیسی مسیح است در قالب جسمی جدید!

– تضاد درونی ادعاهای الهیاتی رهبران بهائی دربارۀ مظاهر الهیه و تعالیم آن‌ها.

– بهائیت پیام جدیدی برای انسان مدرن و متمدن ندارد. ادبیات و احکام مناسب احتمالی آن اقتباس از تعالیم و احکام ادیان ابراهیمی است و احکام خاص بهائی هم جنبه قرون وسطایی و غیرمتمدنانه دارد. لذا گرچه بهائیان جزوات تبلیغی خود را به بیش از۸۰۰ زبان رایج و محلی ترجمه کرده‌اند، ولی از ترجمه کتاب مقدس احکام بهائی ـ کتاب اقدس ـ که آن را تنها کتاب آسمانی میرزا حسین‌علی نوری و برای ۹ قرن آینده، در عصر طلایی حاکمیت بهائیان بر سراسر جهان، قوانین حیات‌بخش جامعه بشری می‌دانند، به‌شدت جلوگیری می‌کنند!

در حوزه خاص رابطه میان بهائیت و مسیحیت پرسیدیم، که پژوهش ما به این پرسش‌ها پاسخ کافی را داده است. یک مرور دقیق این نکته را روشن‌تر می‌سازد.

اول پرسیدیم: آیا آموزه‌های عیسی مسیح را می‌توان بدون آسیب و انحراف و اعوجاج در بهائیت یافت؟

می‌توان گفت که با خیال راحت می‌توانیم به این پرسش پاسخ دهیم. از این پژوهش آموختیم که اعتقاد اصلی مسیحیت (خاص بودن ولادت و رسالت مسیح، عروج جسمانی مسیح، رجعت و بازگشت واقعی مسیح) تماماً توسط شخصیت‌های مرکزی و سخن‌گویان مصون از خطای بهائی رد شده است. بهائیت معنا و نیت اصلی این اعتقادات را تحریف می‌کند و متن انجیل را، بازتعریف می‌کند.

دوم پرسیدیم آیا بهره‌‌گیری بهائیان از انجیل در دفاع از خود، موفق، متقاعدکننده و برحق است یا نه؟ دیدیم که تفسیر بهائیان از کتاب مقدس به سبب فقدان دانش انجیلی مناسب، به‌واقع به ناحق است. به همین علت، نه متقاعدکننده است و نه موفق.

سوم پرسیدیم آیا بهائیان یک معیار انتقادی بدون سوگیری و پیش‌داوری دارند که بر اساس آن بقیه اعتقاداتشان را بنا کنند و آیا مسیحیت دراین‌مورد با بهائیت متفاوت است یا نه ؟ آیین بهائی هیچ دلیل متقاعدکننده‌ای ارائه نمی‌دهد که باور کنیم بهاءالله دربارۀ خودش و خدا، حقیقت را گفته باشد. جدا از چند پیشگویی انجیلی، که پیش‌تر نشان دادیم نادرست هستند، بهائیان هیچ دلیل عینی‌ای ندارند که بهاءالله مظهر خدا در دوران خودش است! پیش‌تر نشان دادیم که حتی برخی از مظاهری که به آن‌ها معتقدند، معیارهایی را که برخی مدافعان بهائی برای تشخیص مظاهر الهی بیان کرده‌اند، دارا نیستند.

آیین بهائی با وجود شعارها و اعتقادات خداباورانه که انسان معاصر را جذب می‌کند، از درون یکپارچه نیست و با اعتقادات مسیحی همخوانی ندارد. برای نمونه می‌توانیم بر اساس متون آنها بگوییم که خدای بهائی از یک بحران هویت هستی‌شناسانه رنج می‌برد. این ادعای بهائی که تمام ادیان و مکاتب بزرگ حقیقتی یکسان را آموزش می‌دهند، اصلاً درست نیست. دربارۀ ماهیت خدا، اختلافات فاحشی وجود دارد. بودا می‌گفت مهم نیست خدا وجود دارد یا نه، بودا منکر وجود خدا بود. در هندوئیسم فرقه‌های الحادی وجود دارد (مانند سانکیا) و فرقه‌هایی هم وجود دارند که معتقدند خدا بخشی غیرشخصی از همه چیز است (مانند ودانت). محمد صلی الله علیه و آله و سلم آموخت که خدا واحد و احد است… یا یکی از این دین‌ها درست است، یا همه‌ اشتباهند. خدا نمی‌تواند در آن واحد همه‌چیز، هیچ‌چیز، غیرقابل‌شناخت، احد و واحد، تثلیث، شخصی و غیرشخصی باشد. وحدت جهان با این فرض که تمام رهبران مذهبی تاریخ، مظاهر یک خدا بوده‌اند، حاصل نمی‌گردد، بلکه منجر به هرج‌ومرج می‌شود. زیرا برای ایمان به این باور مهمل و پوچ، فرد باید تمام قواعد منطقی و استدلال‌های استوار را رها کند. عیسی مسیح سخنش برحق بود وقتی که می‌گفت: “راه منم، راستی منم، زندگی منم…” (یوحنا ۱۴:۶).

منابع

 

– Beckwith, Francis j., Baha’i: A Christian Response to Baha’ism, Bethany House, 1985.

– Esslemont, John.E., Baha’u’llah and the New Era, (3rd Ed.) Baha’i Publishing Trust, Wilmette, Ill, 1970.

– Martin, Walter, THE KINGDOM OF THE CULTS, 1997, Armenian Church Library, New York.

– Miller, William, the Baha’i Faith: Its History and Teachings, William Carey Library, 1974.

– Schaefer, Udo, The Light Shines in Darkness (only available at http://bahai.attach.net.cgiwin/concord.exe)

https://christiansanswerbahai.wordpress.com/2016/03/13/a-christian-response-to-bahaism-by-francis-beckwith/

-https://sites.baylor.edu/francisbeckwith /23-2/

مکاتبات نویسنده با بک ویت از طریق ایمیل

[۱]. Baylor University

 

[۲]. http://bakerpublishinggroup.com/books/return -to-rome/289620

 

[۳]. Washington University School of Law, St. Louis;

 

[۴]. Beckwith, Francis, Baha’ism: A Christian Response, Bethany House, 1985.

 

[۵]. Whittier College

 

[۶]. https://en.wikipedia.org/wiki/Francis_J._Beckwith

 

[۷]. https://sites.baylor.edu/francisbeckwith/23-2/bio

 

[۸]. Ibid

 

[۹]. Harvard Journal of Law & Public Policy; San Diego Law Review; Synthese; International Philosophical Quarterly; Nevada Law Journal; Public Affairs Quarterly; Notre Dame Journal of Law, Ethics & Public Policy; Journal of Law & Religion; American Journal of Jurisprudence; Hastings Constitutional Law Quarterly; Chapman Law Review; Journal of Medicine & Philosophy; Social Theory & Practice; Journal of Law, Medicine, & Ethics; Journal of the Evangelical Theological Society; Cleveland State Law ReviewSanta Clara Law Review; Christian Bioethics; Ethics & Medicine: An International Journal of Bioethics; Josephinum Journal of Theology; Journal of Church & State; Sacred Tribes Journal; University of St. Thomas Journal of Law & Public Policy; Human Life Review; Journal of Social Philosophy; Studies in Christian EthicsJournal of Libertarian Studies; Journal of Medical Ethics; Ratio Juris; Logos: A Journal of Catholic Thought and Culture; The Southern Baptist Journal of Theology; The Heythrop Journal; Catholic Social Science Review; and Philosophia Christi.

 

[۱۰]. the New York Times, the Dallas Morning-News, the Washington Post, the Wall Street Journal, Christianity Today, World Magazine, the Las Vegas Review-Journal, the Las Vegas Sun, the Chronicle of Higher Education, the Los Angeles Times, the Waco Tribune-Herald, the Washington Times, Touchstone Magazine, the National Catholic Register, Commonweal, Moody Magazine, Christian Research Journal, the Baptist Standard and the Salt Lake Tribune.

 

[۱۱]. Dictionary of Christianity and Science (HarperCollins, 2017); Encyclopedia of the Fourth Amendment (Congressional Quarterly Press, 2013); The New Catholic Encyclopedia Supplement 2009 (Gale 2009); Encyclopedia of the First Amendment (Congressional Quarterly Press, 2009); Encyclopedia of American Civil Liberties (Taylor & Francis, 2008); Encyclopedia of American Civil Rights & Liberties (Garland, 2008);  Religion: Past and Present, 4/e  (Brill Academic Publishers, 2007); Dictionary of Contemporary Religion in the Western World (Inter Varsity, 2002); Encyclopedia of Religion in American Politics (Oryx, 1999); and Encyclopedia of Biblical and Christian Ethics, 2/e (Thomas Nelson, 1992).

 

[۱۲]. Baha’i: A Christian Response to Baha’ism, the religion which aims toward one world government and one common faith, Bethany House press, 1985

 

[۱۳]. Effendi, Shoghi, God Passes by, pp.89-150.

 

[۱۴]. Ibid, pp. 163-220.

 

[۱۵]. Shoghi Effendi, The World Order of Baha’u’llah (Wilmette, Ill.: Baha’i Publishing Trust, 1955), p. 133.

 

[۱۶]. Ibid, pp. 235-309.

 

[۱۷]. Vernon Elvin Johnson, “An Historical Analysis of Critical Transformations in the Evolution of the Baha’i World Faith”, pp.362-380, Diss. Baylor University 1974.

 

[۱۸]. Abdu’l-Baha, Questions, p. 168.

 

[۱۹]. Baha’u’llah, Gleanings from the Writings of Baha’u’llah, trans. Shoghi Effendi (Wilmette, Ill.: Baha’i Publishing Trust, 1939), pp. 46-47.

 

[۲۰]. Abdu’l-Baha’, Questions, pp. 168-169.

 

[۲۱]. Ibid, p. 169.

 

[۲۲]. Ibid.

 

[۲۳]. Baha’u’llah, Gleanings, p. 48.

 

[۲۴]. Shoghi Effendi, Call to the Nations (Chatham, Great Britain: W&J Mackay Limited, 1977),P. xi.

 

[۲۵]. Abdu’l-Baha and Baha’u’llah, Baha’i World Faith (Wilmette, I.: Baha’i Publishing Trust, 1956), p. 21.

 

[۲۶]. Townshend, Promise, p. 47.

 

[۲۷]. Ibid.

 

[۲۸]. Ibid, p. 49.

 

[۲۹]. Ibid.

 

[۳۰]. Abdu’l-Baha, Questions, p. 195.

 

[۳۱]. Faizi, op. cit. p. 28.

 

[۳۲]. Townshend, Promise, p. 50.

 

[۳۳]. Ibid, p. 51.

 

[۳۴]. Ibid.

 

[۳۵]. Abdu’l-Baha’, Questions, p. 189.

 

[۳۶]. Abdu’l-Baha’, Universal Peace, p. 346.

 

[۳۷]. Ali Mohammed Bab, III, 3, as cited in Johnson, p. 154.

 

[۳۸]. Baha’u’llah, The Kitab-i-Iqan, 2nd. ed., trans. Shoghi Effendi Wilmette: Baha’i Publishing Trust, 1950), pp.65-7.

(وایقان فارسی ۲۰۰ صفحه‌ای چاپ فرج اله زکی مصری، بدون تاریخ، صص ۷-۹)

 

[۳۹]. One Universal Faith (Wilmette, Ill.: Baha’i Publishing Trust, n.d.), p. 5.

 

[۴۰]. Hugh E. Chance. “Baha’i Faith,” Collier’s Encyclopedia, 1965, III, 462.

 

[۴۱]. Townshend, Promise, pp. 61-63.

 

[۴۲]. این متن ها و عبارات در مرور و بررسی فصل۴ کتاب بک‌ویت ارائه خواهد شد.

 

[۴۳]. Abdu’l-Baha, Questions, p.127.

 

[۴۴]. Ibid, pp.119-120.

 

[۴۵]. Ibid, pp.120-121.

 

[۴۶]. ۱The Bhagavad Gita, trans. Juan Mascaro (Harmondsworth, Middlesex: Penguin Books. 1962), 3:11a, 12a.

 

[۴۷]. Ibid, 13:15, 16, 30.

 

[۴۸]. Ibid, 10:21.

 

[۴۹]. Robert Ernest Hume, The World’s Living Religions (New York: Charles Scribner’s Sons, 1924), p. 202.

 

[۵۰]. Ibid, p.203.

 

[۵۱]. Ibid, pp.10-21.

 

[۵۲]. Ward Fellows, Religions East and West (New York: Holt, Rinehart, and Winston, 1979), P. 147.

 

[۵۳]. Ibid, pp. 138-152.

 

[۵۴]. Hopfe, op. cit. p. 183.

 

[۵۵]. Hume, op. cit. pp. 223-225.

 

[۵۶]. Shoghi, Call, p. xi.

 

[۵۷]. Townshend, Promise, pp. 51-52.

 

[۵۸]. Ibid, p. 49.

 

[۵۹]. Josh McDowell and Don Stewart, Answers to Tough Questions (Calif. Here’s Life Publishers, 1980), p. 19.)

 

[۶۰]. Analects 2:4. 1, as quoted in Hume, op. cit. p. 110.

 

[۶۱]. Analects 7:17, 24, 31; 8:3.1-3; 16:13.1-3; 17:9.1-7, as noted in Ibid, p.111.

 

[۶۲]. Townshend, Promise, p. 50.

 

[۶۳]. Abdu’l-Baha’, Questions, pp. 127-128.

 

[۶۴]. Townshend, God, Intro., p. ix.

 

[۶۵]. Townshend, Promise, p. 67; and ‘Abdu’l-Baha’, Questions, p. 128.

 

[۶۶]. Townshend, Promise, p. 67.

 

[۶۷]. در اولین آمدن او از بهشت آمد، اگرچه ظاهراً از رحم مادر. به همین ترتیب در دومین آمدن او از آسمان خواهد آمد، هرچند ظاهراً از رحم مادر (عبدالبها، مفاوضات انگلیسی، ص۱۲۷).

 

[۶۸]. این موارد در فصل ۴ ارائه و نقد خواهد شد.

 

[۶۹]. ophthalmos

 

[۷۰]. The Greek New Testament, op. cit. pp. 79, 837.

 

[۷۱]. Abdu’l-Baha’, Questions, pp. 120-121.

 

[۷۲]. Ibid, P. 117.

 

[۷۳]. Abdu’l-Baha’. Questions, p. 44.

 

[۷۴]. Ibid, p. 30.

 

[۷۵]. Ibid, p. 48.

 

[۷۶]. Robert D. Culver, Th.D.

 

[۷۷]. Robert D. Culver, “Daniel,” in the Wycliffe Bible Commentary, ed. Charles F. Pfeiffer and Everett F. Harrison (Chicago: Moody Press, 1962), p. 793.

 

[۷۸]. Chislev

 

[۷۹]. Chanukah

 

[۸۰]. Charles Lee Feinberg, Daniel: The Man and His Visions (Chappaqua, N.Y.: Christian Herald Books, 1981), p. 107.

 

[۸۱]. McDowell, op. cit. pp. 172-173.

 

[۸۲]. Ibid, p. 173.

برای رسیدن به تاریخ مناسب، ۳۶۰ روز را در ۲۳۰۰ “سال” ضرب می‌کنیم که برابر با ۸۲۸۰۰۰ روز است. این ۸۲۸۰۰۰ روز به نوبه خود بر یک سال شمسی تقسیم می‌شوند، ۳۶۵٫۲۴۲۱۹۸۷۹ روز، که تقریباً برابر با ۲۲۶۷ سال شمسی است. با اضافه کردن ۲۲۶۷ سال به ۴۴۴ سال قبل از میلاد به سال ۱۸۲۳ می رسیم. بنابراین عبدالبهاء بسیار دور از مرحله است.

 

[۸۳]. Abdu’l-Baha, Questions, p. 48.

 

[۸۴]. Hoehner

 

[۸۵]. McDowell, op. cit. p. 173.

 

[۸۶]. Abdu’l-Baha’, Questions, p. 73.

 

[۸۷]. همان

 

[۸۸]. Ibid, p. 76.

 

[۸۹]. Elisabeth H. Cheney, Prophecy Fulfilled (Wilmette, Ill.: Baha’i Publishing Trust, 1972), p.16.

 

[۹۰]. Ibid, pp. 16-17.

 

[۹۱]. Ibid / Pentecost

 

[۹۲]. Ibid. p.13.

 

[۹۳]. Ibid, P. 13.

 

[۹۴]. Ibid.

 

[۹۵]. Ibid, p. 14.

 

[۹۶]. Ibid, pp. 14-15

 

[۹۷]. Ibid, pp. 14-15

 

[۹۸]. Ibid.

 

[۹۹]. Gleason Archer, “Isaiah,” in Wycliffe, p. 49.

 

[۱۰۰]. Gleason Archer, Encyclopedia of Bible Difficulties (Grand Rapids, Mich.: Zondervan, 1982), p. 268.

 

[۱۰۱]. J.E. Esslemont, Baha’u’llah and the New Era (New York: Baha’i Publishing Committee, 1923), p. 278.

 

[۱۰۲]. Ibid, pp. 288-289.

 

[۱۰۳]. J.E. Esslemont. Baha’u’llah and the New Era, 3rd ed. (Wilmette, I.: Baha’i Publishing Trust, 1970), pp. 249-250.

 

[۱۰۴]. Beckwith, Francis, Baha’i

 

[۱۰۵]. برگرفته از ایمیل جوابیه جناب بک ویت به سوالات ایمیلی نویسنده، به تاریخ ۱۷ سپتامبر ۲۰۱۸٫

 

[۱۰۶]. توضیح جناب بک ویت طی ایمیل ۱۵ فوریه ۲۰۲۱ در پاسخ به ایمیل سوالات نویسنده مورخ ۲ فوریه ۲۰۲۱٫

 

[۱۰۷]. Udo Schaefer , The Light Shineth in Darkness (only available at http://bahai.attach.net.cgiwin/concord.exe)

 

[۱۰۸]. توضیح جناب بک ویت طی ایمیل ۱۵ فوریه ۲۰۲۱ درپاسخ به ایمیل سوالات نویسنده مورخ ۲ فوریه ۲۰۲۱٫

 

[۱۰۹]. William Miller, the Baha’i Faith: Its History and Teachings (CA: William Carey Library, 1974), pp. 142-144.

 

[۱۱۰]. Ibid, p. 142.

 

[۱۱۱]. Miller, The Baha’i Faith, p. 142, citing Shoghi Effendi, God Passes By (Baha’i Publishing Trust, 1974), p. 213.

 

[۱۱۲]. Miller, the Baha’i Faith, Appendix; Aqdas, p. 29.

 

[۱۱۳]. Ibid, pp. 40-41.

 

[۱۱۴]. Ibid, p. 63.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در پژوهش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

محيط علم و فضل و ادب؛ استاد سيدمحمد محيط طباطبائی: تحقيقاتی ويژه در آثار بهائی

عبدالحسين فخاري چکیده   استاد سیدمحمد محیط طباطبائى (۱۲۸۰-۱۳۷۱ش) از برجسته‌ترین پژوهش…