صفحه اصلی سرمقاله آينده از آنِ کيست؟

آينده از آنِ کيست؟

2 خواندن ثانیه
0
0
81

(به مناسبت نيمة شعبان، ميلاد منجي جهان)

وقتی در اندیشۀ اسلامی سخن از آینده‌ای به میان می‌آید که مدیریت جهان در اختیار صالحان و پرواپیشگان قرار خواهد گرفت، طبیعی است که باورمندان به این دین، ادعا کنند که آینده از آنِ ماست! این وعده‌ای است که قرآن در تعدادی از آیات، به آنان داده است: <أنَ الأرضَ لِلهِ یورِثُها مَن یَشاُء مِن عِبادِهِ وَ العاقِبَةُ لَلمُتّقین>، <وَ لَقَد کَتَبنا فی الزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ، أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحون>.

آینده‌پژوهی و آینده‌نگری، تمنای تأسیس یا وصول به آینده‌ای مطلوب است.

آینده‌سازی، مسبوق به قصد تغییر و اصلاح و تعیّن بخشیدن به آینده است که آرزوی هر فرد یا گروهی است که خواستار تحقق آینده‌ای مطلوب و موافق دیدگاه‌های خود است. گذشتگان اگر از آینده چیزی می‌گفتند برنامه‌ای برای تحقق آینده نداشتند. شاید سابقۀ‌ آینده‌نگری به‌طور کلی به زمانی برسد که یونانیان طرح تربیت را در نسبت با سیاست و پرورش سیاسی درانداختند، اما آینده‌نگری به معنای درست آن در رنسانس و با پدید آمدن اندیشۀ‌ فن‌آوری و تکنیک به وجود آمد. ابتدا اوتوپی‌نویسان و ادیبان و شاعران در آثارشان آینده‌ای متفاوت از قرون وسطی و وضع موجود را وصف کردند.

در قرن هجدهم، نظامی از زندگی در نظر آمد که در آن عقل کارپرداز و دگرگون‌ساز حکومت می‌کرد، اما در پایان قرن نوزدهم بحران در این نظم به وجود آمد و مخصوصاً با تفوق اقتصاد بر سیاست، تعارض‌های درونی تجدد آشکار شد و از همین زمان فکر برنامه‌ریزی و آینده‌نگری در کار آمد.

در قرن نوزدهم نویسندگان بزرگ، به‌خصوص در روسیه، نگران آینده بودند. مارکس، انقلاب پرولتری را پیش‌بینی کرد و نیچه آیندۀ اروپا را صحنۀ گسترش برهوت نیست‌انگاری دانست، اما وقتی آینده‌نگری به حوزه و قلمرو سیاست و اقتصاد اختصاص یافت، صورتی کم‌وبیش علمی به خود گرفت. برنامه‌ریزی در توسعۀ اقتصادی و تکنولوژیک را، بلشویک‌ها آغاز کردند. در بیرون از حوزۀ‌ مارکسیسم هم، اقتصاددانانی مثل مینارد کینز و شومپیتر و… که به آیندۀ سرمایه‌داری چندان خوش‌بین نبودند، کم‌وبیش به درمان، فکر می‌کردند. تا اینکه بعد از جنگ جهانی دوم، همۀ‌ کشورها و حتی امریکا برنامه‌ریزی را کم‌وبیش در سیاست و اقتصاد وارد کردند. اکنون همۀ کشورها، برنامه‌های پنجاه‌ساله و بیست‌ساله و ده‌ساله و پنج‌ساله دارند و کشورهای درحال‌توسعه بدون برنامه نمی‌توانند به توسعه برسند. این‌ها به آینده‌نگری بیشتر نیاز دارند؛ اما این کار برایشان آسان نیست و با اینکه مدل توسعه و تحول غربی را پیش‌ رو دارند، در قیاس با جهان توسعه‌یافته در کار آینده‌نگری و برنامه‌ریزی غالباً ناتوان‌اند. این ناتوانی وقتی بیشتر مشکل‌ساز می‌شود که در خودآگاهی مردمان، توانایی به حساب آید؛ یعنی کسانی که به کار برنامه‌ریزی می‌پردازند، مشکل را بازنشناسند و ندانند که چه کار دشواری را بر عهده گرفته‌اند. تا زمانی که این ندانستن به خودآگاهی نرسد، آینده‌نگری و برنامه‌ریزی، حرف و لفاظی است.

سخن گفتن از آینده برای بشر امروزی، نه فقط در شرایط کنونی، بلکه در هیچ وضعی آسان نیست. نیچه در نیمۀ دوم قرن نوزدهم از تاریخ دویست‌سالۀ نیست‌انگاری سخن گفته بود؛ ولی نمی‌دانیم آیا در نیمۀ دوم قرن بیست و یکم تاریخ نیست‌انگاری به سر می‌رسد و اگر می‌رسد این به سر رسیدن چگونه است و پس از آن چه تاریخی آغاز می‌شود؟ متفکران زمان‌شناس ما دربارۀ آینده چیزی جز این نگفته‌اند که تاریخ غربی هم مثل همۀ تاریخ‌های دیگر دورانی دارد که به سر می‌آید و هم‌اکنون در پایان این تاریخ (نه پایان تاریخ) قرار داریم. پست‌مدرن‌ها هم بی‌آنکه مخالفتی با تجدد داشته باشند، رؤیای قرن ۱۸ (که چیزهایی از آن در غرب توسعه‌یافته محقق شده است) را پایان‌یافته می‌دانند. مردم دیگر مناطق جهان هم چیزی از این رؤیا شنیده‌اند و به آن امید بسته‌اند. امید آن‌ها بیشتر امید به پیشرفت علمی ـ تکنیکی است که در غرب و در جهان متجدد تحقق یافته است. وقتی ما به آینده‌ای دورتر می‌اندیشیم، همه این طرح‌ها و پیش‌بینی‌های بشری، ناتوان از ترسیم آن هستند. با اینکه مدرنیزاسیون مطلوب توده‌ها، وجهی از تکرار تاریخ توسعه است، نمی‌توان تاریخ آینده را سیر در راه طی‌شده دانست؛ آینده و تفکر به هم وابسته‌اند و راه آینده‌ نیز در آثار متفکران‌ گشوده و آشکار می‌شود. آینده با تفکر صورت می‌گیرد. دربارۀ آینده با احتیاط باید سخن گفت. دربارۀ آینده، اگر طالب پیشرفت و توسعۀ اجتماعی ـ اقتصادی و تکنولوژیک هستیم، درحقیقت در راه تجدد یا تجددمآبی سیر می‌کنیم و به این جهت آیندۀ ما مرحله‌ای از تاریخ تجدد است که شاید در جای دیگر محقق شده باشد، اما گمان نمی‌رود که تاریخ تجدد، دائم و پایان‌ناپذیر باشد.

ما می‌توانیم به دو آینده بیندیشیم؛ یکی آیندۀ کل جهان کنونی که به قول رنه شار، شاعر فرانسوی، مردمش بر بام زرادخانه‌های اتمی و هیدروژنی خانه ساخته‌اند و می‌سازند و دیگر آیندۀ کشور خودمان و امثال آن. در هر دو حالت ما نیاز داریم که از وضع جهان آگاه باشیم و بدانیم که این دو از هم جدا نمی‌شوند و یکی مستقل از دیگری نیست. اگر صاحب‌نظری دربارۀ آیندۀ جهان نظری دارد، قهراً آیندۀ کشور خویش را نیز در نسبت با آن می‌بیند و می‌یابد. توجه کنیم که درهرصورت آینده با تقلید ساخته نمی‌شود. تقلید در بهترین حالت، دوام لحظات اکنون است و این تکرار اکنون عین انحطاط است؛ زیرا اکنون، در تکرار، هر بار تهی و تهی‌تر می‌شود. جهان متجدد هنوز به مرحلۀ انحطاط نرسیده است؛ اما شاید بتوان وضع کنونی تاریخ تجدد را وضع تقلید از گذشتۀ خود دانست. اکنون غرب از خود تقلید می‌کند و بقیۀ جهان در سودای راه طی‌شدۀ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ غرب‌ هستند. به این تقلید که اکنون دیگر تقلید از مقلد است، باید اندیشید. پس معنی سخن این نیست که جهان غربی موجود به‌زودی از هم می‌پاشد. ما در جهان درحال‌توسعه‌، دو وجه آینده‌نگری داریم. گویی دو آینده وجود دارد؛ یکی آینده‌ای است که در جاهای دیگر متحقق شده است و همۀ کشورهای در حال‌توسعه آن را می‌طلبند. این آینده، گذشتۀ جهان توسعه‌یافته و متجدد است. یعنی جهان درحال‌توسعه طالب وضعی است که اکنون در جهان توسعه‌یافته وجود دارد و راه خود را راه طی‌شدۀ تاریخ غربی می‌داند. دراین‌صورت تقلید یک امر طبیعی و موجه جلوه می‌کند. مگر نه این است که توسعه یعنی رسیدن به وضع موجود جامعۀ مدرن و این کار هم در جهان توسعه‌نیافته با برنامه‌ریزی توسعه صورت می‌گیرد. آیندۀ همۀ جهان توسعه‌یافته به‌نحوی گذشتۀ غرب است و هنوز طرحی از آینده به‌جز طرح غربی در هیچ جای جهان وجود ندارد.

باید چشم به راه بود که متفکران، چشم ما را به روی آینده بگشایند. درحقیقت آینده‌بینی اصلی، آینده‌بینی متفکران یا ادیان است. دربارۀ آیندۀ تجدد و اینکه چه بر سر عالم کنونی می‌آید یا این عالم به کجا می‌رود و اگر قرار است پایان یابد، چه عهد و زمانی جای آن را می‌گیرد، چه حکمی می‌توان کرد؟ سخن گفتن از فردا و پس‌فردا و آینده‌ای دورتر که مثلاً بنیاد آن بر متافیزیک نباشد، در توان افراد عادی نیست؛ زیرا متفکران فرزندان زمان‌اند و تفکر از سنخ زمان است؛ به همین جهت متفکران که تعلقی به زمان دارند، اگر طرحی از آینده پدید آورند، قابل اعتنا نیستند زیرا همۀ آدمیان با زمان نسبت دارند، اما اندیشه‌های مبتنی بر وحی می‌توانند این نسبت را تبیین نمایند؛ پس طبیعی است که آینده‌نگری اصلی نیز با آن‌ها باشد.

شاید خاصیت ذاتی و بلکه ساخت فطری بشر این‌گونه ریخته شده باشد و هرکس حداقل کنجکاو است که بفهمد آینده را چه کسی و یا چه اندیشه‌ای در دست دارد، فارغ از اینکه امروز روزهای سختی را پشت سر می‌نهد یا بخت، همراه و هم‌نشین اوست. بسیاری از مدل‌های ریاضی و حساب احتمالات هم تدوین شده‌اند تا میزان تخمین آینده را برای تصمیم‌گیران به حقیقت نزدیک نمایند. پیش‌بینی‌های بورس‌بازان و استراتژیست‌های اقتصادی با ثابت فرض کردن متغیرهای غیراصلی، مدل‌های شبیه‌سازی در برنامه‌ریزی‌های سیاسی، همه مبتنی بر القای امید برای رخ دادن نوعی اتفاق بزرگ و مثبت در بازۀ زمانی آیندۀ موردانتظار هستند.

آنان که مانند ما به حتمی بودن آینده‌خوانی‌های دینی معتقدند و نسبیت را در کلام متقن خداوند، باور ندارند، به نوعی دیگر از وعدۀ رخ دادن آینده معتقدند. آیاتی که وعدۀ پیروزی کامل حق بر ظلم و جفا را می‌دهند، اخبار امیدبخشی از سپیدی روزگار آینده که در کتب عتیق آسمانی آمده‌اند، همگی از پیروزی حق و آینده‌گویی مبتنی بر پاکی و عدالت حکایت دارند.

مدیریت کلان جوامع که غالباً در دستان کسانی جز سیاستمداران نمی‌تواند باشد، وقتی با جهان‌بینی دینی به تجربه و تفکر در سپهر سیاست می‌پردازد، نوع خاصی از آینده‌شناسی را رقم می‌زند. جمله‌ای که از اعتقاد به پیروزی تمام مستضعفان و پابرهنگان بر استکبار و زور حکایت می‌کند و کلامی که قرن پیش رو را قرن اسلام و آینده را از آنِ آن می‌داند، همگی در همین قالب پی‌ریزی شده‌اند. هم نگاه موعودباوری دین در ذهن دین‌مداران است و هم چشمان علم‌آموز آنان به دنبال یافتن شواهدی بر اثبات مدعای ایمانی آن‌هاست.

هنر یک تحلیلگر زبردست ارائه پیش‌بینی‌های نزدیک به واقع‌تری از آینده است تا با تشخیص ضرب‌آهنگ آینده گام‌های خود و هم‌رزمانش را هماهنگ و متناسب‌تر با روح زمانه نماید. این مزیت رقابتی یا به‌واسطه فنون علمی پدید می‌آید و یا تجربه و کنکاش در وقایع گذشته آن را حاصل می‌نماید. امتزاج این دو، اکسیر قاطعی را در شناخت آینده به دستان تحلیلگر می‌سپارد که جام جمی برای دیدن وقایع پیش رو در مقابل وی می‌نهد.

روزهایی که در بزرگداشت نیمه شعبان، میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، بزرگ داشته می‌شوند، فرصتی مهیا می‌سازد تا بیشتر به مرور چگونگی رقم خوردن آینده در سرزمین خویش و جهان بیندیشیم. چه کسانی و چه مدل‌هایی سکۀ رایج روزگار بودند و امروز که آیندۀ آن روزهاست، چگونه تغییر کردند و رفتند و بقیه نیز خواهند رفت. چه خوب و چه بد، این افراد آینده را از دست داده‌اند و دیگر نمی‌توانند با این روش‌ها و آن نگرش‌ها جایی در جامعه داشته باشند.

آینده، دور یا نزدیک، متعلق به قشری خاص، برج عاج نشین و صبح تا شام در پی ثروت‌اندوزی نخواهد بود، قومی که فقط می‌شتابند تا نه فقط ملت، بلکه حتی یکدیگر را بدرند و لذت استمتاع خویش را از “امروز” به حداکثر برسانند. این قوم در میان سیل امت که خلاف آنان به سمت عدالت و ایمان و فداکاری در خروش و جریانند، محو و نابود می‌شوند.

اگر اندکی واقع‌بینی چاشنی جان‌های تربیت‌شده بر اساس تقوا و خویشتن‌داری شود، می‌توان تشخیص داد که دست و پا زدن برای حفظ حلقه‌های بستۀ قدرت و ثروت، فقط به سیاه‌تر شدن چهرۀ عدالت‌گریزان منجر خواهد شد، سیاه‌تر شدنی که آینده را بیشتر از آنان سلب می‌کند. جامعۀ جهانی نیز چنین وضعیتی را تجربه می‌کند و تحرکات بی‌حاصل زورمحوران جهانی نیز در همین مدل قابل‌تحلیل است. دیگر هیچ ملتی در دنیا نمی‌تواند قبول کند که راه‌های غلط، ویژه‌خواری و فساد، هوچی‌گری رسانه‌ای، گفتمان تهمت و لجن‌مال‌سازی و هرآنچه مخالف درستکاری و عدالت‌جویی است، خون‌ریزی و کشتار بی‌گناهان و کودکان و ترور و تخریب با پشتوانۀ سلاح‌های کشتار جمعی، در جامعه بشری حاکم باشد، به عبارت بهتر دست مستکبران برای ملت‌ها رو شده است. آن فردا که به نام امروز خواهیمش خواند، جایی برای خانواده‌های خاص، القاب خاص، بیت‌های ویژه، عنوان‌های ویژه، ماشین‌ها و خانه‌ها و محله‌های نشان‌دار نخواهد داشت. روزی که آینده نشان خواهد داد، روزی است که همه از یک رنگ، برای درمان دردهای هم و التیام زخم‌های بی‌عدالتی، کنار هم خواهیم نشست و آنان که امروز برای ماندن و بردن و نگه داشتن، صبح و شام دندان و چنگال تیز می‌کنند، جای خود را به کسانی خواهند داد که برای بخشیدن و کمک کردن و کار بی‌وقفه و گره گشودن آرام و قرار ندارند. نه فقط ما، بلکه جهان به سمت این تغییر حرکت خواهد کرد و بدین‌سان می‌بینیم که آینده از آنِ صالحان و مستضعفان و پرواپیشگان است که خداوند، وعده‌اش را داده است.

نزدیک باد ظهور سرشار از شادمانی منجی جهانیان، حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف !

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در سرمقاله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

English Translate of Abstracts of Farsi Articles in Quarterly No. 31

۱۹ Popular Misconceptions about Baha’ism, Part Two A look at the mos‌t important common mi…