
سهيلا جلالي کندري، دانشيار، گروه علوم قرآن و حديث، دانشکده الهيات، دانشگاه الزهرا سلام الله علیها، تهران، ايران
s.jalali@alzahra.ac.ir
فاطمه فتاحي دانشآموخته مقطع کارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، دانشکده الهيات، دانشگاه الزهرا، تهران، ايران.
Fattahi.theology1997@gmail.com
چکیده
در طول تاریخ، دعوت پیامبران با آیات و نشانههایی همراه بوده است؛ به این نشانهها معجزه گفته میشود. معجزه وجه تمایز بین مدعیان راستین پیامبری و دروغگویانی است که به ناحق خود را پیامبر خواندهاند. آئین بهائی، انجام معجزه یا یک امر خارق عادت را دلیل بر نبوت نمیداند؛ آنان معتقدند برای اثبات حقانیت پیامبر به ارائه یک امر خارق عادت نیازی نیست، همچنین هیچ پیامبری معجزهای برای اثبات حقانیت خویش ارائه نداده است. آنان معجزات پیامبران را تأویل باطنی میکنند، ولی در عین حال معتقدند قرآن معجزه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ امّا درسال۱۲۶۴ق با نزول کتاب «بیان میزان من عندالله» نوشته علیمحمد شیرازی معروف به «باب» نسخ شده است. این پژوهش با بهرهگیری از روش کتابخانهای ــ توصیفی به گردآوری و تحلیل و پردازش دادهها پرداخته و در نهایت از معجزه قرآن دفاع کرده است و ادعای بهائیان مبنی بر منسوخ شدن قرآن را ردّ میکند.
کلیدواژه: بهائیت، معجزه، باب، بهاءالله، قرآن.
مقدمه
زمانی که یک مدعی نبوت، ادعای پیامبری از جانب خداوند را مطرح میکند، برای قانع کردن مردم باید بر صدق ادعای خویش کاری انجام دهد که دیگران از انجام آن ناتوان باشند. به این کار معجزه میگویند.
دلالت معجزه بر حقانیت مدعی پیامبری به عنوان یک دلیل اقناعی پذیرفته شده است.
همانطور که فرستادن پیامبران از سوی خداوند برای هدایت بشر، امری سابقهدار است، سوار شدن بر موج عواطف انسانها از طریق مدعیان پیامبری نیز مسئلهای سابقهدار در طول تاریخ است. به همین دلیل معجزه ملاک تشخیص حق از باطل، برای عموم بشر قرار میگیرد.
تاریخ شاهد افرادی است که به دروغ ادعای نبوت کرده اند. برای مثال بعد از وفات پیامبر(ص) مسیلمه ادعای پیامبری کرد و مدعی انجام معجزاتی شد، البته برخلاف ادعای او کاری خارقالعاده انجام نشد. او در توجیه این عدم توفیق به مخالفانش گفت: «هرکس که درحقّ من شک کند، معجزه برای او واژگون میشود». (ابن کثیر، البدایه والنهایه، ۱۴۰۷ق، ج۶، ص۳۲۷) در دوران معاصر نیز افرادی مانند علیمحمد شیرازی و میرزا حسینعلی نوری ادعای پیامبری کردند و کتاب بیان و اقدس را معجزه خود دانستند. وقتی از اینان درباره اشکالهای موجود در این نوشتهها پرسیده میشد پاسخ میدادند: «کلام من میزان برای صحت و قواعد علوم است».( کتب وآثار بهائی، تقریرات درباره کتاب مستطاب اقدس، ص م۲)
پژوهش حاضر ضمن بررسی معنای لغوی و اصطلاحی معجزه از دیدگاه اندیشمندان مسلمان به مسئله معجزه از دیدگاه بهائیت میپردازد. همچنین این پژوهش با بهرهگیری از روش کتابخانهای _توصیفی به گردآوری و تحلیل و پردازش دادهها پرداخته است.
به عنوان پیشینه پژوهش میتوان به دو کتاب آیت الله احمد شاهرودی با عنوان «راهنمای دین»، «حق المبین» تألیف ۱۳۵۰ق ــ که نثر آنها فلسفی و ثقیل است ــ اشاره کرد. مقاله «نقد شبهات بهائیت درباره اعجاز» از سید محمدحسن جواهری به بررسی دلایل اعجاز قرآن و پاسخ به برخی از شبهات گلپایگانی در کتاب فرائد پرداخته است. همچنین مقاله «بررسی تطبیقی جایگاه معجزه در ادیان آسمانی و بهائیت» نوشته سعیده زرگر آزاد و هدی تفضلی به بررسی تطبیقی جایگاه معجزه در ادیان ابراهیمی و بهائیت پرداخته و نظرات مبلغان بهائی را درمورد معجزات پیامبران گذشته نقد کرده است.
در مقاله حاضر نویسندگان قصد دارند با گستردگی و تتبع بیشتر دیدگاه اسلام و بهائیت را در خصوص معجزه بررسی کنند و با تمرکز بر قرآن به اثبات معجزه پیامبر اسلام و ردّ شبهات بهائیت دربارۀ معجزه بپردازند.
معنای لغوی “معجزه”
معجزه یا اعجاز از ماده “عجز” به معنای ضعف و ناتوانی (الفراهیدی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص ۲۱۵؛ ابن منظور، بیتا، ج۵، ص۳۶۹؛ الزبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۸، ص ۸۹) و آخر و انتهای هر چیز(همان) آمده است. گرچه در مقاییساللغه برای عجز دو معنای ضعف، انتها و آخر هر چیز ذکر شدهاست (ابن فارس، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۲۳۲) راغب هر دو معنا را به یکی باز میگرداند و معنای اصلی را همان آخر و انتهای هر چیزی میداند؛ از آنجا که افراد ضعیف و ناتوان در آخر میآیند و در انتها قرار میگیرند، این واژه به معنای ضعف آمده است، (راغب اصفهانی،۱۴۱۲ق، ص۵۴۷) در مقابل مصطفوی ضعف و ناتوانی را اصل معنای عجز دانسته و مینویسد چنانچه ضعف بر انسان حاکم شود، قدرت و توانایی در عمل از وی سلب شده و در آخر میماند. (المصطفوی، ۱۳۸۵ش، ج ۸، ص ۳۸)
مکارم شیرازی نیز نظر راغب را پذیرفته و مینویسد:
“عجز” در اصل به معنى عقب افتادن از چیزى است، لذا به هنگام ناتوانى كه باعث عقب افتادگى است، این تعبیر به كار مىرود. “معجز” به معنى كسى است كه دیگرى را عاجز مىكند، و از آنجا كه افرادى كه فرار مىكنند و از قلمرو قدرت كسى بیرون مىروند، او را از تعقیب خود عاجز و ناتوان مىكنند، واژه “معجز” در اینگونه موارد نیز به كار مىرود ( مكارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۱ش، ج ۱۶، ص ۲۴۰).
آقای معرفت ناتوانی را دو گونه تقسیم میکند:
۱- توانایی کسی قهراً از وی سلب شود و به عجز درآید.
۲- کاری انجام گیرد که دیگران از انجام یا همآوردی با آن عاجز باشند ( معرفت، ۱۳۸۱ش، ص۲۱۷).
معجزه در معنای اصطلاحی همانگونه دوم است.
عبدالکریم خطیب مینویسد: عجز در باب افعال (اعجزه الامر) زمانی به کار میرود که فرد برای انجام کاری میکوشد؛ اما نمیتواند آن را انجام دهد (الخطیب، ۱۹۷۴م، ص ۸۷).
آقای خویی «اعجز» را در سه معنا میداند:
۱- از دست رفتن چیزی، مثلا گفته میشود «اعجز الامر فلانی» یعنی فلان چیز از دست او رفت.
۲- احساس عجز و ناتوانی در دیگری، مثلا گفته میشود: «اعجزت زیدا» زید را عاجز و ناتوان یافتم.
۳- ایجاد عجز و درماندگی در طرف مقابل، در این صورت اعجاز به معنای « تعجیز « است مانند: «اعجزت زیدا» یعنی او را عاجز و ناتوان کردم (خویی، ۱۳۸۴ش،ص ۵۲).
مهمترین معادلهای قرآنی معجزه
قرآن کریم در تعبیر از کاری که پیامبران برای اثبات ادعای نبوت خود انجام میدادند با واژگان آیة، بیّنة، برهان و سلطان یاد کردهاست.
آیة
اهل لغت برای آیة معانی متعددی آوردهاند: مانند علامت و نشانه (ابن فارس، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص ۱۶۸؛ ابن منظور، بیتا، ج ۱۴، ص ۶۱، راغب اصفهانی، بیتا، ص۱۰۱؛ الزبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۹، ص ۱۷۹)، عبرت (ابن منظور، بیتا، ج ۱۴، ص ۶۲؛ الزبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۹، ص ۱۸۰)، شخص (ابن فارس، ۱۴۰۴ق، ج ۱، ص ۱۶۸؛ ابن منظور، بیتا، ج ۱۴، ص ۶۱؛ الزبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۹، ص ۱۸۱)، جماعت (همان)، عجیب و شگفت انگیز (ابن منظور، بیتا، ج ۱۴، ص ۶۲ ؛ الزبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۹، ص ۱۸۱). این واژه در مفردات به معنای علامت و ظاهر و روشن آمده است که در محسوسات ومعقولات به کار میرود. (راغب اصفهانی، بیتا، ص ۱۰۱).
قرآن کریم در تعبیر از کار ویژه حضرت یحیی در اثبات نبوت خود، واژه آیة را بهکاربرده است.
قالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُكَ أَلَّا تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزاً وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِبْكار (آل عمران: ۴۱)
نکره آمدن آیه، بدون ذکر هر گونه قیدی، بر تفخیم و تعظیم دلالت میکند و در وصف معجزات الهی رساتر است، چنانکه نکره آوردن گویای این است که این آیات از ناحیه خدای عزوجل است و نیازی به تعریف ندارد. (واعظ زاده الخراسانی،۱۳۸۷ش، ج ۴، ص ۴۵۳ – ۴۵۴)
آیة در این معنا در اغلب موارد به صورت نکره کاربرد داشته است و کاربرد معرفه آن بیشتر به صورت اضافه بر ضمیر است. وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ آیاتِها مُعْرِضُونَ(الانبیاء: ۳۱)
واژه آیة در برخی از آیات بر معنای معجزه دلالت دارد که به دو دسته تقسیم میشود:
در دستهای از آیات بهطور عام درمورد معجزات میفرماید:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ أَزْواجاً وَ ذُرِّیَّةً وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ (الرّعد: ۳۸)
مفسران منظور از «آیة» را در اینجا معجزه بیان کردهاند؛ یعنی هر پیامبری که فرستاده میشود معجزهای دارد و در آوردن آن معجزه استقلالی ندارد، بلکه آن را با اذن و یاری خدا میآورد. (نک: طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص ۴۵۷)
در رابطه با برخورد کفار و مشرکان با معجزات پیامبران میفرماید:
وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ (الأنعام: ۴)
یعنی هر معجزهای که از جانب پروردگار برای آنها فرستاده میشود از آن اعراض کرده و نمیپذیرند، و آن را دلیل بر راستگویی پیامبر قرار نمیدهند. چون آنها اصل حق را انکار کردهاند. بنابراین آیاتی را که به حق دلالت میکند، تکذیب میکنند. (همان، ج۴، ص ۴۲۶)
درمواردی که پیامبران معجزاتی را به عنوان نشانه نبوتشان اظهار میکردند، تعبیر آیة و آیات به کار رفته است. گاهی پیامبران درهنگام بعثت که قومشان را دعوت میکردند در ابتدای کار معجزهشان را ارائه میدادند. ماجرای حضرت عیسی بن مریم علیه السلام از این قبیل است:
وَ رَسُولًا إِلى بَنِی إِسْرائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُكُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِكُمْ إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِین (آل عمران: ۴۹)
ظاهر آیه صراحت دارد که حضرت عیسی علیه السلام در همان ابتدای دعوت فرمود که من نشانهای/ آیهای مبنی بر حقانیت خود آوردم.
درمورد معجزه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز میفرماید:
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ یَرَوْا كُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ یُجادِلُونَكَ یَقُولُ الَّذِینَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (الأنعام: ۲۵)
در اینجا حال کفار در هنگام استماع قرآن بیان میشود و منظور از آیة، قرآن است. در ادامه میفرماید: ای پیامبر نزد تو میآیند و با تو مجادله میکنند و میگویند اینها چیزی جز «اساطیر الاولین»؛ یعنی افسانهها و داستانهای ساختگی پیشینیان نیست. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۴۴۳)
همچنین از درخواست مشرکان لجوج از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مبنی بر معجزهای غیر از قرآن چنین یاد کرده است:
وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ (یونس: ۲۰)
آیة در اینجا به معنای معجزه و نشانهای از جانب خدا است. (همان، ج۵، ص ۱۵۰)
بیّنة
اصل «بیّنة» از ماده «بیّن» است، و برای آن دو معنای «الفرقه» (جدایی) و “الوصل” آورده شده است. (الفراهیدی، ۱۴۰۹ق، ج ۸، ص ۳۸۰؛ ابن منظور، بیتا، ج ۱۳، ص ۱۶۳؛ الزبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۸، ص ۷۶) از این رو آن را از اضداد دانستهاند؛ اما برخی با این نظر مخالفت کرده، و فقط معنای فصل و جدایی را برای آن اصل دانستهاند؛ راغب «بیّنة» را به معنای دلالت و حجت آشکار که عقلی و حسی است آورده است. (راغب اصفهانی، بیتا، ج ۱، ص ۱۵۷)
برخی گفتهاند معنای حقیقی آن آشکار شدن و وضوح به وسیله جدا کردن است. آیة و بیّنة امری است که کشف شده و از بین امور عادی جدا شده است. (مصطفوی، ۱۳۸۵ش، ج ۱، ص ۳۶۷)
در لغت بیّنه یعنی دلالت روشن و آیات واضح که به صورت عقلی و حسی آمدهاست. (راغب اصفهانی، بیتا، ج۱، ص ۱۵۷) «بیّنة» مونث «بیّن» و جمع آن بیّنات است. (قرشی، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۲۵۹) گاه بیّنة صفت آیه آمده و معنای آن را تأکید کرده است.
در قرآن علاوه بر آیة، تعبیر بینة نیز در معنای اصطلاحی معجزه به کار رفته است.
سَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ كَمْ آتَیْناهُمْ مِنْ آیَةٍ بَیِّنَةٍ وَ مَنْ یُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقاب (البقره: ۲۱۱)
منظور از آیة در اینجا حجت است که به نظر صاحب مجمعالبیان حجت ظاهر و آشکار مانند ید بیضاء و تبدیل عصا به مار میباشد. بنابراین منظور از «آیَةٍ بَیِّنَةٍ» حجت و دلیل آشکاری بر صدق و راستی موسی علیه السلام است. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج ۲، ص ۵۴۰)
گاه از حجت پیامبران فقط با واژه بیّنة یا جمع آن بیّنات یاد شده است که منظور از آن در بیشتر آیات به قرینه سیاق، معجزه به معنای اصطلاحی است. مانند:
قَدْ جاءَتْكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَیْلَ وَ الْمِیزانَ (الأعراف: ۸۵)
وَ إِنْ یُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالزُّبُرِ وَ بِالْكِتابِ الْمُنِیرِ (فاطر: ۲۵)
منظور از بیّنات، معجزات روشن و دلیلهای آشکار است. آیات و معجزاتی است که به حقانیت رسولان گواهی میدهد. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج ۸، ص ۶۳۴؛ الطباطبایی، ۱۳۹۰ق، ج ۱۷، ص ۳۸)
در قرآن گاه «بیّنات» به معجزه یوسف علیه السلام اشاره دارد و میفرماید: وَ لَقَدْ جاءَكُمْ یُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَیِّناتِ فَما زِلْتُمْ فِی شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ یَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا كَذلِكَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ (الأعراف: ۳۴) وگاه منظور از بیّنات معجزات موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام است.
حضرت موسی: حَقِیقٌ عَلى أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِیَ بَنِی إِسْرائِیلَ (الأعراف: ۱۰۵)
إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِی عَلَیْكَ وَ عَلى والِدَتِكَ إِذْ أَیَّدْتُكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ كَهْلًا وَ إِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیها فَتَكُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتى بِإِذْنِی وَ إِذْ كَفَفْتُ بَنِی إِسْرائِیلَ عَنْكَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ (المائده: ۱۱۰)
در مواردی منظور از «بیّنات» آیات قرآن است مانند: وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ أَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یُرِیدُ (الحج: ۱۶)
برهان
یکی دیگر از تعابیری که قرآن برای معجزه آورده، «برهان» است.
درباره اصل «برهان» که آیا ثلاثی یا رباعی است، اختلاف است برخی آن را از اصل «بره» دانسته (الفراهیدی، ۱۴۰۹ش، ج۴، ص ۴۹؛ ابن منظور، بیتا، ج ۱۳، ص ۴۷۶)، برخی دیگر اصل آن را “برهن” میدانند. (الزبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۱۸، ص۵۵)
در مفردات آمده است برهان بر وزن فعلان به معنای بیان کردن دلیل و حجت است، مانند: رجحان. (راغب اصفهانی، بیتا، ص ۱۲۱)
مصطفوی بعید نمیداند که برهان از ماده بره و مصدر آن به معنای سفید و روشن شدن باشد؛
“این واژه به کلام روشن یا امری که در آن خفا و پنهانی نیست، اطلاق شده است”. (مصطفوی، محمدحسن، التحقیق، ج۱، ص۲۴۷)
گفته شده برهان محکمترین دلیلهاست و دلالتی است که همیشه اقتضای صدق و راستی دارد. (راغب اصفهانی، بیتا، ص ۱۲۱) این واژه در ۸ آیه قرآن آمده است و براساس متون تفسیری در برخی موارد به معنای مطلق دلیل و حجت و در مواردی نیز به معنای اصطلاحی معجزه آمده است.
مفسران از موارد کاربرد برهان، سه مورد (القصص: ۳۲؛ النساء:۱۷۴؛ یوسف: ۲۴) را به معجزه معنا کردهاند. به عنوان مثال قرآن میفرماید:
وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِینَ اسْلُكْ یَدَكَ فِی جَیْبِكَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِینَ (القصص: ۳۲و۳۱)
در این آیه به دو معجزه حضرت موسی علیه السلام یعنی تبدیل عصا به مار و ید بیضاء به عنوان نشان رسالت و دلیلی روشن بر پیامبری حضرت موسی علیه السلام اشاره شده است. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج ۷، ص ۳۹۴)
سلطان
واژه «سلطان» تعبیر دیگر قرآن از معجزه اصطلاحی است. سلطان از «سلط» به معنای قهر یعنی تسلط و چیرگی است (ابن فارس، ۱۴۰۴ق، ج ۳، ص ۹۵، راغب اصفهانی، بیتا، ص۴۲۰، ابن منظور، بیتا، ج ۷، ص ۳۲۰). راغب بر این نظر است که دلیل و حجت را از آن جهت سلطان گویند که سبب غلبه و تسلط میشود، این تسلط بیشتر بر قلبهای مومنانی است که اهل علم و حکمت هستند (راغب اصفهانی، بیتا، ص ۴۲۰). گفته شده هر گاه سلطان به معنای حجت باشد، جمع نمیآید و جاری مجرای مصدر است(ابن منظور، بیتا، ج ۷، ص ۳۲۱؛ زبیدی، ۱۴۱۴ق، ج ۱، ص۲۹۲).
در التحقیق آمده است معنای اصلی این ماده، نفوذ پیدا کردن همراه با برتری است و تفاوتی نمیکند که غالب شود یا نشود. این نفوذ و چیره شدن میتواند در شخص یا سخن یا عقیده باشد، طبیعی باشد یا غیر طبیعی و به سبب افاضه باشد یا جعل و قرارداد یا سختی و اجبار. صاحب التحقیق نیرومندی، غالب شدن، دلیل، چیرگی و …. را از آثار اصل یا از لوازم آن میداند و در ادامه بیان میکند سلطان مصدر است و معنای آن نفوذ کردن در مقام برتری است، و این در هر چیزی محقق میشود و این معنا مناسب ممکنات است، نه واجب الوجود که صفات آن ذاتی است؛ از این رو به خدای متعال اطلاق نمیشود. (مصطفوی، ۱۳۸۵ش، ج ۵، ص ۱۷۸)
برای واژه سلطان، مفسران سه معنا ذکر کردهاند: برهان و حجت، سلطه و تمکن، معجزه.
با توجه به موضوع پژوهش، آیاتی که به معنای معجزه آمده است در این قسمت ذکر میشود.
سلطان به معنای معجزه مانند:
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ (هود: ۹۶)
وَ فِی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِین (الذّاریات: ۳۸)، أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ (الطّور: ۳۸) قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِینٍ(ابراهیم: ۱۰) قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِیَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (ابراهیم: ۱۱)
سلطان چیزی است که مایه تسلط میشود، و منظور از آن در اینجا، معجزه یا دلیل و منطق نیرومند عقلی یا هر دو است، که حضرت موسی علیه السلام در برابر فرعون از آن استفاده کرده است. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج ۹، ص ۲۴۱)
معنای اصطلاحی «معجزه»
فصل مشترک تعاریف دانشمندان از معنای اصطلاحی معجزه عبارت است از: امری خارقالعاده، مقرون به تحدی و محفوظ از معارضه (سیوطی، ۱۴۲۱ق، ص ۳۶۷)؛ کسی که مقامی را از ناحیۀ خداوند برای خود ادعا میکند؛ باید به عنوان گواه بر صدق گفتارش و اثبات پیامبری خویش (الایجی، بیتا، ج۱، ص۱۷) عملی را انجام دهد که به ظاهر، خلاف قوانین خلقت و خارج از مسیر عادی و طبیعی (مخالف نوامیس طبیعت) است (خویی، ۱۳۸۴ش، ص۵۲). علامه طباطبائی ذیل آیه ۲۳ سوره بقره در این باره مینویسد: “تنها فرقى كه میان روش عادی با معجزه خارق عادت وجود دارد، این است كه اسباب مادى براى پدید آوردن آن گونه حوادث در جلو چشم ما اثر مىگذارند و ما روابط مخصوصى كه آن اسباب با آن حوادث دارند و نیز شرایط زمانى و مكانى مخصوصش را مىبینیم؛ ولی اسباب به وجود آوردن معجزات را نمىبینیم. دیگر اینكه در حوادث طبیعى اسباب اثر خود را بهتدریج میگذارند؛ ولی در معجزه آنى و فورى اثر مىگذارند؛ به عبارت دیگرکارهای خارقالعاده پیامبران نیز مانند کارهای عادی بشر مسبب دارد؛ اما درمورد خوارقعادات موجودات و اتصالات و ارتباطات طوری بهکار برده میشود که باعث پیدایش مسبب مورد ارادهاش (نسوختن حضرتابراهیم و اژدها شدن عصا و امثال آن) شود» (طباطبایی،۱۳۹۰ق، ج۱، ص۷۴-۸۰).
شروط معجزه
متکلمان برای معجزه شروطی ذکر کردهاند که مهمترین آن عبارتند از:
۱- از سوی خداوند یا به امر او باشد (علامهحلّی، بیتا، ص۴۸۸).
۲- این امر به دنبال ادعای کسی که مدعی پیامبری است، روی دهد یا به منزلۀ آن باشد که در پی ادعای پیامبری واقع شده است (همان).
۳- خارق عادت باشد (همان).
انواع معجزه
دانشمندان، با توجه به رویکردشان معجزات پیامبران را به انواعی تقسیم میکنند:
۱- با رویکرد مخاطب محور با توجه به استعدادها و قابلیتهای مخاطبان، معجزات را به حسی و عقلی تقسیم میکنند. بنیانگذار این نوع تقسیم، جاحظ(۱۶۰-۲۵۵ق) است و بیشتر ادبا، مفسران قرآن کریم و دانشمندان علوم قرآنی تا به امروز از وی پیروی کردهاند. جاحظ، قرآن کریم را معجزهای عقلی میداند که با چشمِ عقل درک میشود و معجزات سایر پیامبران علیهم السلام را حسی میداند که درک آن با چشم سر، صورت میگیرد. وی میگوید: «به حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم معجزهای اختصاص داده شد که جایگاهش در عقل، مانند جایگاه شکافته شدن رود نیل (توسط حضرت موسی علیه السلام) در چشم است». (الجاحظ، بیتا، رسائل الجاحظ، ج۳، ص۲۷۳).
۲- علمایی که رویکردشان دریافتکننده محور است، استعدادها وقابلیتهای دریافتکنندگان اعجاز یعنی پیامبران علیهم السلام را درنظر میگیرند. بنیانگذار این تقسیم ابنسینا ( ٤٢٧ ق) است. وی معجزات را به سه دستۀ عقلی، خیالی و طبیعی (حسی) تقسیم میکند. معجزۀ عقلی مربوط به قوۀ عاقلۀ پیامبر و استعداد وی برای دریافت علمِ کامل و بدون تعلیم و آموختن از بشر است. معجزۀ خیالی به قوۀ مخیلۀ پیامبر واستعداد او برای تخیل امور حال و گذشته و اطلاع یافتن از امور غیبیِ آینده مربوط میشود و معجزۀ طبیعی به قوۀ محرّکۀ نفس پیامبر و استعداد او برای تصرف در طبیعت و عالم حس مربوط است. ابنسینا قرآن را به دلیل اینکه علاوه بر دارا بودن فصاحت و بلاغت و نظم بدیع و شگفت، دارای علوم عقلی مربوط به شناخت خداوند متعال، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران علیهم السلام و قیامت است، معجزۀ عقلی و به دلیل دارابودن علوم غیبی مربوط به امور گذشته و آینده، معجزۀ خیالی میداند و معجزات سایر پیامبران علیهم السلام را حسی میشمارد. (ابن سینا، ۱۳۵۴ش، ص۳-۵)
۳- بهبودی با رویکرد دیگری معجزه را تقسیم میکند. او مینویسد:
معجزات به صور زیر در عالم خارج تحققپذیر است:
الف. پیامبری در میان قوم خود به دعوی رسالت قیام میکند (بدون تقاضای مردم) برای اثبات رسالتش هم به معجزه خاصی به عنوان آیت و نشانه رسالت نیاز دارد، در این صورت عنوان آیت الهی را دارا میباشد. (بهبودی، ۱۳۵۲ش، ص ۳).
ب. گاه امتی با برآورد عقلی و سنجش فکر خود معجزه پیشنهاد کرده و به عنوان سند رسالت مطالبه کردهاند که این گونه معجزات را اقتراحی میگویند. (همان).
دو نوع دیگر هم وجود دارد که نمیتوان آن را معجزه در معنای اصطلاحی دانست؛ اما کارهای خارقالعادهای است که نشان ارتباط فرد با عالم ماوراء و خداوند است که بهاین شرح است:
ج. ممکن است کسی مدعی رسالت و نبوت نباشد و حتی مانند اوصیای آنان ادعای امامت و پیشوایی هم نداشته باشند، با وجود این در زندگی عادی و روزمره آنان اعمالی مشاهده شود که گواه عنایات خاصه الهی نسبت به او باشد و آن را کرامت نامند (همان).
د. نمونه دیگر ارهاص است که کارهای خارقالعاده پیش از پیامبری ایشان است و موجب آماده شدن اذهان (برای قبول کردن پیامبری او) میشود. (بهبودی، ۱۳۵۲ش، ص۳؛ ونیز نک: علامه حلی، بیتا، ص ۴۹۱).
تعریف معجزه از دیدگاه بهائیت
هنگامی که باب[۱] ادعای قائمیت و در پی آن ادعای نبوت کرد، مردم به او گفتند که از طرف پیامبران گذشته بشارتی برای ظهور خود ارائه دهد و معجزه یا عمل خارق العادهای انجام دهد تا برای مردم ثابت شود که از طرف خداوند متعال مبعوث شده است. (گلپایگانی، کشف الغطاء، ۲۰۲؛ آیتی، الکواکب الدریه، ج۱، ص۲۳۶)
امَا باب عمل خارق العادهای که طبق سنت پیامبران قبل، مطابق شرایط روز مردم باشد ارائه نکرد. (هادیان، مسأله مشروعیت، ۹۸) و توجیهات زیر را ارائه داد:
۱- معجزه برای حاضرین حجت است نه غائبین. (افندی، عباس، مفاوضات، ۱۹۰۸م، ص۷۷)
۲- معجزه بیارتباط با رسالت است. (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۴)
و درباره قرآن قائلاند: قرآن کریم با وجود فصاحت، حجیت عامه ندارد و قابل تأویل است. (همان)
گلپایگانی[۲] درفرائد نظریه جدیدی در رابطه با اعجاز قرآن مطرح میکند؛ این نظریه فراگیر بودن اعجاز قرآن را انکار میکند. در ادامه به دیدگاههای وی خواهیم پرداخت.
معجزه بزرگان بهائیت
ابتدا به نوع نگاه بزرگان بهائی در رابطه با معجزه و پاسخ آنها به مردم اشاره کلی میشود، سپس دیدگاههای صاحب فرائد ارائه میشود.
- میرزاحسینعلی نوری[۳] ادعای نبوت کرد و معجزه خود را کتاب اقدس معرفی کرد، او در جواب افرادی که برای اثبات رسالتش درخواست معجزه کردند، این گونه پاسخ داد: (به نقل از عبدالبهاء در مفاوضات)
«حق باید خلق را امتحان نماید نه خلق حق را…….. اما امرالله دستگاه تئاتر نیست که هرساعت یک بازی دربیاورند و هر روز یک چیزی بطلبد در این صورت امرالله بازیچه صبیان شود». (فاضل مازندرانی، امروخلق ۱۱۷بدیع، ج۲، ص۲۷۵)
بهاءالله معجزه پیامبران را در کتاب ایقان تأویل میکند و بزرگان دیگر بهائی همان عقیده و تأویل را پی میگیرند. او با استناد به این آیه وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم (آل عمران: ۷) عصای حضرت موسی علیه السلام را امر و حکم خدا را تأویل میکند که با آن عصا بر قلوب مردم زد و دلهایشان پُر از علم و حکمت شد، ید بیضای حضرت موسی علیه السلام را به معرفت، شفای بیماران و زنده کردن مردگان توسط حضرت عیسی علیه السلام را به اعطای بصیرت و حیات ابدی تأویل میکند. (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۴؛ عبدالبهاء ۱۹۰۸م، ص۷۷-۷۹)
همچنین عبدالبهاء[۴] معتقد است که منظور از کور بود، بینا شد[۵]، باطنی است نه ظاهری؛ یعنی به بصیرت روحانی نائل شد. این بصیرت اهمیت دارد، چرا که اگر بینای ظاهری شود، زمانی که بمیرد از حواس محروم میشود و ارزشی ندارد.
نقد
نقد زیر بر تأویلهای یادشده وارد است:
الف- در عهدین معجزات حضرت موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام بر معنای ظاهری حمل شده است.
ب- اگر منظور از خوارقعاداتِ مطرح شده در قرآن، باطنی باشد و نه ظاهری، تعبیر ساحر بودن به پیامبران به چه علت میتواند باشد؟ پس مشخص است که امور ظاهری وجود داشته است که این تعبیرات را مطرح میکردند.
ج- تمام معجزات انبیاء را نمیتوان تأویل کرد؛ مانند: مرغ پرنده، آوردن تخت بلقیس، صحبت کردن عیسی علیه السلام در گهواره.
- باب ادعای جدیدی کرد او گفت: معجزه من کلام من و پیام من است. همچنین او مدعی است یکی از دلایل پیامبری من این است که پیامبر اسلام قرآن را طی ۲۳ سال نازل کرده؛ اما من در عرض ۵ ساعت ۱۰۰۰ بیت مطلب نازل کردم تازه رعایت کاتب را میکنم وگرنه تندتر هم میتوانم بگویم. (باب، بیان فارسی، ۱۷)
تندگویی و زیادگوییِ باب، خرق عادت نیست. نمونههایی از فراموشی آیات نازل شده (آیتی، الکواکب الدریه، ج۱، ص۲۳۵-۲۳۷) یا وجود اشتباهات فراوان معنایی و شکلی در آثار او (هادیان، مسأله مشروعیت، ص۱۰۲-۱۰۴) و بیان برخی عبارات بیمعنی و اشکالات نگارشی همگی نمونه بطلان ادعای اعجاز است.
معجزه از نگاه صاحب فرائد
گلپایگانی در شرح معجزه و شروط آن، مسائل ذیل را مطرح میکند؛ ضمن طرح نظرات او نقد آن هم آورده میشود.
۱- کتاب، معجزه کامله است؛ اما اول به واسطه آن که معجزه باید برای تمام مردم بشر باشد و اینکه خارقعادت را نمیتوان برای مردمانی که بعد میآیند، گذاشت و اگر بشود که تمام اهل عالم جمع بشوند و طلب معجزه کنند، آن وقت تعیین معجزه به دست مردم میشود و این ممتنع است. (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۴)
نقد: هر پیامبری مطابق شرایط زمان خویش معجزهای ارائه داده و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم هم معجزه کتاب را برای تمام بشر ارائه داده است و دعوت به تحدّی قرآن تا قیامت باقی و یکی از نشانههای اعجاز قرآن است که هیچ شخصی نتوانسته بدان پاسخ مثبت دهد.
۲- معجزه نمیتواند صدقِ مدعیِ نبوت را اثبات کند؛ مگر معجزهای که در جهت ادعای نبوت باشد؛ مانند: کتاب آسمانی که دلالت آن قطعی و اصلی است. (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۲)
او در توضیح مینویسد: «برای اهل علم ثابت شده که دلیل با مدعا باید مرتبط باشد تا موجب اثبات مطلوب گردد، مثلا اگر نفسی بگوید من طبیبم و دلیل من این است که در هوا پرواز میکنم و سنگ را به سخن درآورم، ابدا نزد عالم بر فرض وقوع، دلالت بر صدق مدّعی نکند؛ زیرا که معالجۀ امراض، دلیلِ صدقِ ادعای طبیب است نه سخن گفتن سنگ، بین دلیل و مدعا ارتباطی نیست». در ادامه میگوید: «این مثال جهت این بود که عرض کنم انسان بصیر با اندک تأمل میتواند بفهمد که ابدا ارتباط مستقیمی بین ادعای رسالت و قدرت رسول بر امور خارقعادت نیست؛ زیرا که رسول میفرماید: من از جانب خداوند برای شما پیغامی آوردم، آیا این ادعا چگونه ملتزم است که مدعی قادر بر زندهکردن مردگان و شکافتن دریا و سخنگفتن سنگ و امثال آن باشد». (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۲)
گلپایگانی ذیل مبحث عدم ارتباط بین دعوت رسالت و قدرت بر امورخارقعادت نوشته است: قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّی مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (الأنعام: ۵۰) و در ادامه بیان میکند: «تعلیم دلیل عقلی است بر عدم ارتباط و ملازمهی ادعای نبوت با قدرت بر معجزه و امورخارقعادت، چون که بر هر دانشمندی روشن است که پیامبر مظهر و مخزن قدرت الهیّه بوده؛ پس مقصود آیه عدم ارتباط ادعای رسالت است با قدرت بر امورخارقعادت و عدم دلالت معجزات و مقترحات بر صدق ادعای نبوت». (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۲)
نقد
استدلال و مثالی که گلپایگانی آورده است از نوع قیاس معالفارق است؛ چرا که نتیجه طبابت، عینی است؛ امّا ادعای نبوت همراه با آموزههای ماورائی است که برای مخاطبان قابلِ لمس و دریافتِ عینی و فعلی نیست؛ پس به دلیل فرابشری بودن آن به کارشناسان مورداعتماد نیاز است تا بتوانند فرابشری بودن آن را درک کنند. (جواهری، ۱۳۸۸ش، ص۱۵۸)
در ادامه به نقد سایر شبهات پرداخته میشود:
گلپایگانی به آیه ۵۰ سوره انعام اشاره میکند که میفرماید: بگو، من شما را نمىگویم كه گنجهاى خدا نزد من است و نه آنكه از غیب (الهى) آگاهم و نمىگویم كه من فرشتهام، من پیروى نمىكنم جز آنچه را كه به من وحى مىرسد. بگو: آیا كور و بینا برابرند؟ آیا فكر و اندیشه نمىكنید؟ (قرآن، ترجمه الهیقمشهای، ۱۳۸۰ش، ص۱۳۳)
برداشت صاحب فرائد از آیه مورد بحث مبنی بر «عدم ارتباط ادعای رسالت با امور خارقعادت» قابل نقد است.
آیه به بخشی از اشکالهای کفار و مشرکان پاسخ میدهد:
۱- آنها به پیامبر پیشنهادهای عجیبی میدادند، هرشخصی به صورت مستقل درخواست معجزه میکرد و به مشاهده معجزه درخواستی دیگری قانع نبود (با توجه به این درخواستها مقام الوهیت برای پیامبر انتظار داشتند) (مکارم شیرازی و دیگران، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۴۸) پاسخ این افراد را خداوند چنین فرمود: «قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ» و منظور از خزینههاى خدا، آیه ۱۰۰سوره إسراء[۶] و خزائن، رحمتی است که در آیه ۲ سوره فاطر[۷] آمده یعنی همان منبع فیض الهی که از آن به همه موجودات عطا میشود همانطور که در آیه ۸۲ سوره یس[۸] آمده است. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۴، ص۴۷۰؛ طباطبایی، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۹۵)
۲- افرادی بودند که انتظار داشتند پیامبر از تمام اسرار گذشته و آینده باخبر باشد.(مکارم شیرازی، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۴۸) در پاسخ این افراد فرمودند: وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ علم من غیر از وحی که بر من نازل میشود، نیست فقط ذات مقدس خداوند است که از همه چیز باخبر است و در همه جا حاضر و ناظر است.(مکارم شیرازی، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۴۸)البته خداوند چه بسا علم غیب بالعرض را به رسولان مورد رضایت خویش میدهد[۹].
۳- در پاسخ به افرادی که میگفتند: پیامبر باید فرشته باشد یا فرشته همراه ایشان باشد و نیازهای مادی نداشته باشد، میفرماید: لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّی مَلَكٌ (همان) إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما یُوحى إِلَیَّ این عبارت دلالت دارد كه رسول خدا (ص) مأمور به تبلیغ حقایقى است كه به وى وحى مىشود و جز پیروى از آن دستورات وظیفه دیگرى ندارد.
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ منظور از عدم تساوی کور و بینا این است که نابینا بنابر شرایطی که دارد باید از بینا تبعیت کند. پیامبر هم درست است که بشر است و مانند همه انسانها زندگی میکند؛ اما باید همه از ایشان تبعیت کنند چرا که دلائل توحید و حقانیت پیامبر آشکار است؛ ولی چشم بینا میخواهد که آنها را ببیند؛ اگر شخصی قبول ندارد، دلیل بر عدم بینایی وی است. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۴، ص۴۷۰؛ طباطبایی، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۹۷؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۴۸)
یکی دیگر از مواردی که صاحب فرائد مطرح کرد این است که دلیل با مدعا باید هماهنگ باشد، دربارۀ عبدالبهاء که خود را بنده پدرش معرفی میکند، این شرط مشاهده نمیشود.
اکنون چند پیشگویی عبدالبهاء را که وقوع نیافت میبینیم:
۱- بهائیت دین جهانی میشود.
تعدادی از عبارت او را در اینباره میآوریم:
به زودی بهائیت جهان را تسخیر میکند. (یزدانی، ۱۰۷ بدیع، ص۱۱۴- ۱۱۵)
چند سال صبر وتامل کنیدیعنی نورانیت بهاالله آفاق را احاطه کند. (عباس افندی، ۱۹۲۱م، ج۱، ص۲۰۴)
به زودی ایران مهد نفوذ بهائیت میشود.(همان)
معنای “به زودی” روشن نیست؛ اکنون بیش از ۱۷۰ سال میگذرد، ولی گسترش چندانی از بهائیت در ایران موجود نیست. (آگاه، ۱۳۹۸ش، ص۱۷۰) با توجه به ادعای تشکیلات بهائی که ۷میلیون بهائی در جهان وجود دارد و همچنین برنامه ۲۰ ساله برای جهانیشدن بهائیت، که تمام شده است، امَا خبری از جهانی شدن این دین نیست.
۲- زادگاه بهاء (نورمازندران) به زودی قبله آفاق میشود؛ (مجله اخبارامری ۵۷ ش۱۳ص ۲۶۲) اکنون بعد از گذشت ۱۷۰ سال اتفاق خاصی در نور نیفتاده؛ جز تخریب خانۀ محلّ تولد بهاءالله، زمینهای هم برای آینده آن پایهگذاری نشدهاست.
۳- قرار صلح عمومی در قرن بیستم؛ عبدالبهاء میگوید: صلح در قرن بیستم همگانی و جهانی خواهد شد؛ کشورها از طریق معاهدات بینالمللی، سلاحها را کنار میگذارند و صلح پدیدار میشود.
درحالی که برخلاف ادعای عبدالبهاء، شاهد اختلاف و نزاع بین قدرتها و جنگ بین کشورها هستیم. (استتون اریک، A Lost History of The Baha’i Faith، ص۵۲۳)
۴- آمریکا در جنگ جهانی اول شرکت نمیکند. (عبدالبهاء، خطابات ج۲، ص۱۱۸ و ص۱۱۹)
برخلاف پیشگویی عبدالبهاء آمریکا وارد جنگ جهانی شد.
۵– محمدعلیشاه قاجار بر مشروطهخواهان پیروز میشود. (اشراق خاوری، عبدالحمید، مائده آسمانی، ج۹، ص۱، ۱۲۰بدیع، لجنه نشرآثارامری)
این پیشگویی نیز درست نبود و محمدعلیشاه به ناچار تسلیم خواسته مخالفان شد.
۶- نامی از علمای بزرگ شیعه نظیر شیخ انصاری و آخوندخراسانی در تاریخ نمیماند. (سلیمانی، عزیزالله، مصابیح هدایت ج۱، ص۴۹۹-۵۰۰) نادرست بودن این ادعا هم مشخص است.
۷-عشقآباد مرکزی برای بهائیت خواهد شد؛ (عبدالبهاء، مکاتیب ج۱، ص۱۴۵- ۱۴۳) این پیشگویی نه تنها تحقق نیافت؛ بلکه کاملا عکس آن واقع شد. بلشویکها (در دهههای ۱۹۲۰-۱۹۳۰م) بهائیان را در سراسر روسیه (به ویژه در عشقآباد) تارومار کردند و مراکزشان را تعطیل، مشرقالاذکارشان را موزه، اموالشان را مصادره و خودشان را به نقاط دور آن کشور یا ایران تبعید کردند؛ (فاضل مازندرانی، ظهورالحق، ج۸، قسمت۲، ص ۱۰۴۲- ۱۰۴۳؛ علیزاده، اسدالله، سالهای سکوت بهائیان روسیه۱۹۳۸-۱۹۴۶م، ص۷۱)
موارد ذکر شده پیشگوییهای عبدالبهاء بود که بهائیان آن را کرامت مینامند، ولی هیچیک محقق نشده است.
دیدگاه بهائیت دربارۀ قرآن در کتاب ایقان
ابتدا مطالبی از کتاب ایقان نقل و سپس بررسی میشود: «پس ای حبیبِ من باید جهدی نمود تا به آن مدینه واصل شویم … آن مدینه کتب الهیّه است در هر عهدی مثلا در عهد موسی، تورات بود و در زمن عیسی انجیل و در عهد محمدرسولالله فرقان و در این عصر بیان و در عهد من یبعثه الله کتاب او». (بهاءالله، ایقان۱۹۹صفحهای، چاپ فرج الله زکی درمصر، ص۱۵۴)
در ادامه تفسیر آیات و نیز حدیثی را میآورد که با پاراگراف یاد شده در تناقض است:
۱- به حدیث انّی تارک فیکم الثقلین کتابالله و عترتی استناد میکند و میگوید: «… با اینکه احادیث بسیار از منبع رسالت و معدن هدایت نازل شده بود، با وجود این جز ذکر کتاب چیزی نفرمودند و آن را سبب اعظم و دلیل اقوم برای طالبان مقرّر فرمودند که هادی عباد باشد تا یوم معاد». (همان ص۱۵۵)
در ادامه اشاره میکند: «کلّ من علی الأرض بنور آن تمسک جسته و حق را از باطل و ضلالت را از هدایت جدا کنیم؛ زیرا که حجت منحصر شد بدو، یکی کتاب و دیگری عترت، عترت که از بین رفته پس منحصر شد به کتاب». (همان ص۱۵۶)
۲- در ادامه به ذکر آیات و تفسیر آن میپردازد که به شرح ذیل است:
از آیه اول سوره بقره شروع میکند: الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِین(البقره: ۲) «در حروف مقطعه فرقان اسرار هویّه مستور گشته و لآلی احدیّه در صدف این حروف مخزون شده که این مقام مجال ذکر آن نه و لیکن برحسب ظاهر مقصود خود آن حضرت است که به او خطاب میفرماید: یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم این کتاب منزل از سماء احدیه، نیست ریبی و شکی در آن هدایتی است برای پرهیزکاران». (همان ص۱۵۶) سپس در تفسیر این آیه به نکات قابل توجهی در کتاب ایقان برمیخوریم که عبارت است از:
۱) «همین فرقان را مقرر و مقدّر فرموده برای هدایت کلّ من فی السموات و الأرض و بنفسه آن ذات احدیه و غیب هویّه شهادت داده بر آنکه شک و شبهه در آن نیست که هادی عباد است الی یوم معاد». (همان)
۲) «آیا انصاف است ثقل اعظم را که خدا شهادت بر حقیّت آن داده و حکم بر حقیّت آن فرموده این عباد در آن شک نمایند یا شبهه کنند؟ یا امری را که او سبب هدایت وصول بمعارج معرفت قرار فرموده از آن اعراض نمایند و امر دیگر طلب نمایند؟». (همان)
۳) نکته قابل توجه در جمله این است که میگوید: « اگر امری یا احداثی غیر کتاب الهی علت و دلیل برای هدایت خلق بود، البته در آیه ذکر میشد». (همان ص۱۵۷)
۴) «چنانچه این واضح است که هرکس تصدیق فرقان ننمود فیالحقیقه مصدّق کتب قبل از فرقان هم نبوده…» (همان)
۳- وَ إِنْ كُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِین (البقره: ۲۳) در تفسیر آیه بیان میکند: «آن است حجت باقیه و برهان ثابت و نور مضیء از جانب سلطان حقیقی در میان عباد هیچ فضلی به آن نرسد و هیچ امری بر آن سبقت نگیرد». (همان ص۱۵۸)
۴- گوش به حرفهای مزخرف عباد مدهید که میگویند کتاب و آیات از برای عوام حجت نمیشود، زیرا که نمیفهمند و احصا نمیکنند با اینکه این قرآن حجت است بر مشرق و مغرب عالم اگر قوه ادراک آن در مردم نبود چگونه حجت بر کل واقع میشد از این قرار بر معرفت الهیّه هم نفسی مکلّف نیست و لازم نه زیرا که عرفان او اعظم از عرفان کتاب اوست و عوام، استعدادِ ادراکِ آن ندارند. (همان ص۱۶۳)
با توجه به متن صریح کتاب ایقان در ابتدای مبحث میتوان دیدگاه بهاءالله را در رابطه با قرآن و مسئله تحدّی اینگونه مطرح کرد که بهائیان به اصل تحدّی باور دارند، اما آن را مختص زمان اسلام میدانند، یعنی؛ معتقدند تحدّی قرآن کریم در زمان اسلام پاسخ داده نشده است؛ اما در سال ۱۲۶۴ق کتاب بیان توسط باب نوشته شده و سپس بهاء که من یظهرهالله است کتاب ایقان را نوشته و به تحدّی پاسخ داده شده است. در واقع بهائیان معتقدندکتاب بیان و ایقان پاسخ به تحدّی قرآن است.
دیدگاه صاحب فرائد دربارۀ علت عملی نکردن معجزههای درخواستی قوم از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
گلپایگانی در فرائد بیان میکند: «اگر شخصی در قرآن جستوجو کند موضعی را نتوان یافت که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم برای اثبات رسالت خود به معجزات احتجاج فرموده باشد، بلکه در مواضع کثیره به صراحت دلیلیّت معجزات را حذف فرموده و در هر موضع که از آن حضرت معجزهای میطلبیدند لَوْ لا یَأْتِینا بِآیَةٍ مِنْ رَبِّه (طه، ۱۳۳) میگفتند، ایشان را به کفایت کتاب و کافی نبودن معجزات و مهلک بودن خوارقعادت اسکات نموده وَ ما مَنَعَنا أَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ إِلَّا أَنْ كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ إِلَّا تَخْوِیفاً (الإسراء؛ ۵۹) یعنی بازنداشت ما را از فرستادن معجزات الّا به سبب اینکه پیشینیان تکذیب کردند آن را، چنانچه ناقه را به ثمود آشکار دادیم و به او ظلم کردند و ما نمیفرستیم معجزات را الّا برای تخویف و انذار». (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۶)
صاحب فرائد معجزه را دلیل پیامبری حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم نمیداند و میگوید: خدا معجزهای برای رسول خدا نازل نکرد از این جهت که قوم ایشان مانند اقوام پیشین هلاک نشوند؛ همچنین حضرت رحمة للعالمین هستند و اراده الهیه بر این مقرر شده که نسل قریش و سایر قبائل یهود منقرض نشوند و حجت را به کتابی که احدی نمیتواند مانند آن را بیاورد، منحصر کرد. (همان)
همچنین گلپایگانی ذیل آیات ۵۷ و ۵۸ أنعام دوباره مطلب فوق را با بیان دیگر مطرح میکند:
قُلْ إِنِّی عَلى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ قُلْ لَوْ أَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّالِمِینَ (الأنعام: ۵۷ و ۵۸)
ترجمه بگو من بیانی از پروردگار خود آوردم و شما آن را تکذیب کردید، نیست نزد من آنچه شما در آن تعجیل دارید، نیست فرمان مگر خدائی را که بیان میفرماید حق را و اوست بهترین جدا کنندگان. بگو اگر بود نزد من آنچه در اظهار آن تعجیل و شتاب مینمائید هر آئینه حکم شده بود میان من و شما و خداوند داناتر است به ظالمان.
این آیه برای اهل کتاب و غیراهل کتاب که هر روز معجزهای درخواست میکردند، نازل شده است. در پاسخ به این افراد گفته شده که من بیّنه الهیّه یعنی قرآن را آوردم و شما آن را تکذیب کردید. نزد من آنچه در آن عجله و شتاب دارید یعنی معجزات و مقترحات نیست؛ زیرا اگر معجزهای باشد جز هلاکت شما نتیجهای نخواهد داشت و حکم بر هلاکت و انقراض شما مانند قبائل عاد و ثمود انجام خواهد شد. (گلپایگانی، ۲۰۱۵م، ص۷۶)
نقد
در آیه ۵۹ سوره إسراء تقاضای انسانهای بهانهجو مبنی بر آوردن معجزههای درخواستی ردّ شده است؛ آنان برای به ستوه آوردن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و عاجز کردن خداوند متعال به گمان واهی خود تقاضای معجزه میکردند. در واقع میتوان به دو قسم از معجزات پیامبران اشاره کرد:
۱- معجزاتی که بدون آنها نبی را نمیتوان شناخت، باید وجود داشته باشد، چه مردم ایمان بیاورند یا نیاورند. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص۶۵۳)
۲- برخی معجزات از روی لطف بوده و موجب افزایش ایمان خواهد شد. (همان)
این آیه بیان میکند معجزاتی که دلیل صدق پیامبر است، به قدر کافی فرستاده شده است؛ ولی معجزات پیشنهادی شما چیزی نیست که با آن موافقت شود، از آن جهت که خلقت بشر از ابتدا تا انتها به یک صورت بوده و درخواستهای پدرانشان عملی شده است؛ ولی ایمان نیاوردند با توجه به شرایط مشابه با آنها شما هم ایمان نخواهید آورد و اگر معجزههای درخواستی برای شما آورده شود باعث میشود عذاب بر شما نازل شود و آوردن معجزه برای شما امری بیهوده است. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص۶۵۳٫؛ طباطبایى، ۱۳۹۰ق، ص۱۳۴)
با توجه به این آیه چند نکته روشن میشود:
۱- هدف پیامبر از آوردن معجزه اتمام حجت برکافران است؛ نه تسلیم پیامبر در مقابل بهانهجوییها.
۲- آیات دلالت معجزه را ردّ نمیکنند؛ شاهد این موضوع هم معجزات مکرر پیامبران در گذشته است.
صاحب فرائد ذیل آیه ۵۷ و۵۸ سوره أنعام، قرآن را به عنوان بیّنه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مطرح کرده، حال ترجمه و تفسیر دقیقتر آیات یاد شده:
بگو: من هر چه مىگویم با برهانى از سوى پروردگارم است و شما تكذیب آن مىكنید. عذابى كه شما بدان تعجیل مىكنید امر آن به دست من نیست، فرمان جز خدا را نخواهد بود، كه به حق دستور مىدهد و او بهترین حكم فرمایان است (أنعام: ۵۷).
گفته شد بیّنة یعنی: حجت روشن و آشکار. (طریحی، ۱۳۷۵ش، ج۶، ص۲۱۸) از این جهت به معجزات بیّنه گفته میشود که حق را از باطل جدا میکند. (طباطبایى، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۱۱۴؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۶۳)
“حكم” با توجه به سیاق آیه به معنای، معجزه است، یعنی مردم میخواستند زودتر معجزه نازل شود؛ اما حكم تنها براى خدا است. آیه و معجزهاى به غیر قرآن برای شما آورده نمیشود، چرا که نازل شدن معجزه فقط به دست خداوند است. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۴، ص۴۷۹؛ طباطبایى، ۱۳۹۰ق، ج۷، ص۱۱۷)
بگو: «اگر آنچه را كه شما درباره آن عجله دارید، نزد من بود (و به درخواست شما ترتیب اثر مىدادم، عذاب الهى بر شما نازل مىگشت و) كار من و شما پایان گرفته بود و خداوند ستمكاران را بهتر مىشناسد. (الأنعام: ۵۸).
تفسیر آیه بدین شرح است: مصلحت قوم در ایمان آوردن آنها بود؛ از این جهت که اگر معجزه درخواستی آنها نازل میشد و ایمان نمیآوردند، سبب هلاکت آنها میشد و عملاً معجزه برای آنها تأثیر مثبتی نداشت و سبب نابودیشان میشد. کاملاً مشهود است که درخواستهای آنها بسیار نامعقول بود و شاید هم هدفشان به سخره گرفتن پیامبر گرامی اسلام بود؛ چرا که اعجاز قرآن کاملاً روشن است و جایی برای شک و تردید افرادی که لجاجت نداشته باشند، باقی نمیگذارد. (طبرسی، ۱۳۷۲ش، ج۴، ص۴۷۹؛ طباطبایى، محمدحسین، ۱۳۹۰ق، ص۱۲۳٫ مکارم شیرازی، ۱۳۷۱ش، ج۵، ص۲۶۵) دیدگاه گلپایگانی درمورد آیه ۵۹ سوره إسراء این بود که صرفاً قرآن را به عنوان معجزه پیامبر میداند و دیگر معجزات پیامبر را قبول ندارد. این سخن گلپایگانی جای نقد دارد.
اول اینکه معجزه دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مانند شقالقمر در قرآن ذکر شده است.
دوم تمام فرمایشهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن نیامده و در سنت نبوی وجود دارد.
دیدگاه گلپایگانی درمورد آیه ۵۷ و ۵۸ أنعام قابل قبول نیست؛ چرا که منظور از عدم قبول حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم در برآوردن تمام خواستههای قوم خویش، به علت نزول قرآن که معجزه ایشان است، بر صداقت رسول شاهد متقنی است و میدانیم که قرآن از ابتدای بعثت رسول بر ایشان نازل شد.
نتیجهگیری
۱- معنای مورد توافق لغتشناسان از ریشه واژه معجزه ناتوانی، ضعف و انتها و آخر هر چیز است، همچنین مشتقات عجز در قرآن به معنای یاد شده اشاره دارد.
۲- اندیشمندان مسلمان معتقدند دعوت پیامبران همیشه همراه با آیات و نشانههایی که معجزه نامیده شده همراه بوده است. نکتۀ مهم این است که فرستادگان الهی، به اذن خداوند، قادر به ارائه آن هستند و به واسطه آن، ارتباطشان با خداوند و صدق گفتارشان ثابت میشود.
۳- بهائیان با ارائه تأویلاتی از خارق عادتهای انجام شده از سوی پیامبران، آنها را معتبر نمیشمارند.
۴- بزرگان بهائیت معتقدند ارائه معجزه یا امر خارق عادت از جانب شخصی که ادعای پیامبری دارد دلیل بر حقانیت وی نیست.
۵- بهائیان به معجزات اقتراحی انبیاء باور ندارند.
۶- بهائیان معتقدند تنها معجزه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرآن است.
۷- بهائیان، قرآن را به عنوان معجزه پیامبراسلام صلی الله علیه و آله و سلم قبول دارند، امّا کتابهای بیان و ایقان را ناسخ آن میدانند.
۸- بهاءالله معجزه پیامبران را در کتاب ایقان با تأکید بر آیه ۷ سوره آلعمران تأویل میکند. درحالی که در عهدین معجزات حضرات موسی و عیسی علیه السلام بر معنای ظاهری حمل شدند.
۹- گلپایگانی در شرح معجزه میگوید: کتاب، معجزه کامله است؛ اما اول به واسطه آن که معجزه باید برای تمام مردم بشر باشد و خارق عادت را نمیتوان برای مردمانی که بعد میآیند گذاشت و اگر بشود که تمام اهل عالم جمع بشوند و طلب معجزه کنند، آن وقت تعیین معجزه به دست مردم میشود و این ممتنع است. نقد سخن او آن که هر پیامبری مطابق شرایط زمان خویش معجزهای ارائه داده و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم هم معجزه کتاب را برای تمام بشر ارائه داده است و دعوت به تحدی قرآن تا قیامت باقی است و یکی از نشانههای اعجاز قرآن میباشد که هیچ شخصی نتوانسته بدان پاسخ مثبت دهد.
منابع
قرآن کریم
آگاه، مریم، ۱۳۹۸ش، اعتبارسنجیپیشگوییهای عبدالبهاء، فصلنامهبهائیشناسی، سال چهارم، شماره۱۲، ص۴۵ تا ص۵۷٫
ابن سینا، حسین بن عبد لله،۱۳۵۴ش، رسالة الفعل والانفعال وأقسامهما ضمن مجموع رسائل الشیخ الرئیس ابن سینا، حیدر آباد الدکن، مطبعة جمعیة دائرة المعارف العثمانیة.
ابن فارس، احمد بن فارس، ۱۴۰۴ق، معجم مقاییس اللغة، محقق هارون عبدالسلام، قم: مكتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
ابن منظور، محمد بن مكرم، ۱۴۱۴ق، لسان العرب، بیروت: دارصادر.
افندی، شوقی، ۱۹۹۲م، قرن بدیع، ترجمه: نصرالله مودّت، بیجا: مؤسسه معرف بهائی بلسان فارسی.
افندی، عباس عبدالبهاء، ۱۹۰۸م، مفاوضات، لیدن: مطبعه بریل.
_______، ۱۹۲۱م خطابات، ج۱، مصر، فرج الله زکی، ۱۲۷بدیع، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
_______، بیتا، مکاتیب. بیجا: بینا.
الهیقمشهای، مهدی، ۱۳۸۰ش، ترجمه قرآن، قم: فاطمه زهراء، چاپ دوم.
ایجی، عضدالدین، بیتا، المواقف، مصحح نعسانیحلبی، قم: الشریف الرضی.
باب، علیمحمد، بیتا، بیان عربی، بیجا، بینا.
_______، بیتا، بیان فارسی. بیجا، بینا.
بهاءالله، بیتا، ایقان، کتابخانه مراجع بهائی.
بهبودی، محمدباقر، ۱۳۴۰ش، معجزه قرآن و فلسفه مبارزه با شرک، بیجا: معراجی.
الجاحظ، عمروبن بحر، رسائل الجاحظ، تحقیق و شرح: عبدالسلام هارون، القاهره: مکتبه الخانجی.
خطیب، عبدالکریم، ۱۹۷۴م، اعجاز فیدراسات السابقین، بیجا: دارالفکر العربی.
خویی، ابوالقاسم، ۱۳۸۴ش، البیان فی علوم القرآن، الطبعه الخامسه، قم: دارالثقلین.
الزبیدی، محمدبنمحمد، ۱۴۱۴ق، تاج العروسمن الجواهرقاموس، مصحح شیری، علی، بیروت: دارالفکر.
سلیمانی، عزیزالله، بیتا، مصابیح هدایت، بیجا: بینا.
السیوطی،جلالالدینعبدالرحمنبنابیبکر، ۱۴۲۱ق، اتقانفیعلومالقرآن، بیروت: دارالکتابالعربی.
شاهرودی خراسانی، شیخ احمد، ۱۳۹۲ش، حق المبین (دراثبات مهدویت و ابطال فرقهضالهبهائیت)، تصحیح: قدردان قراملکی، محمدحسن، تهران: انتشارات امیرکبیر.
طباطبایى، محمدحسین، ۱۳۹۰ق، المیزان فی تفسیر القرآن، لبنان- بیروت: مؤسسهالأعلمیللمطبوعات.
طبرسی، فضلبنحسن، ۱۳۷۲ش، مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، تهران: ناصرخسرو.
طریحی، فخرالدین، ۱۳۷۵ش، مجمع البحرین و مطلع النیرین، تهران: مرتضوی.
طنطاویجوهری،۱۳۵۰ق،الجواهرفیتفسیرالقرآن، بیجا: ملتقیأهل الأثر.
علامهحلّی، جمالالدین، کشفالمراد فیشرح تجرید الاعتقاد، ترجمه و شرح: شعرانی، ابوالحسن، تهران: انتشارات کتابفروشی الاسلامیّه.
علیزاده، اسدالله، سالهای سکوت بهائیان روسیه ۱۹۳۸-۱۹۴۶. بیجا: انتشارات آسو، چاپ دوم.
فاضل مازندرانی، اسدالله، ۱۱۷بدیع، امروخلق، مؤسسهملی مطبوعات امری، چاپ دوم.
فراهیدى، خلیل بن احمد، ۱۴۰۹ق، كتاب العین، قم: نشر هجرت، چاپ دوم.
گلپایگانی، ابوالفضل، بیتا، کشف الغطاء، بیجا، بینا.
گلپایگانی، ابوالفضل، عیدرضوان۱۷۲بدیع- ۲۰۱۵م، الفرائد، آلمان: مؤسسهملیمطبوعات امری.
مصطفوی، حسن، ۱۳۸۵ش، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: مرکز نشر آثار علامه مصطفوی.
معرفت، محمدهادی، ۱۳۸۱ش، علوم قرآنی، قم: مؤسسه فرهنگی انتشارات التمهید.
مكارم شیرازی، ناصر، ودیگران، ۱۳۷۱ق، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتبالاسلامیه.
یزدیانی، الهه؛ محسنی، محمد؛ هادیان، محسن، ۱۳۹۹ش، پژوهشیدرباره تاریخ نگاریآئینهای بابی و بهائی، فصلنامه بهائیشناسی، تابستان ۱۳۹۹، شماره ۱۴، ص۱۷۰ تا ص ۲۱۹٫
یزدانی، غلام احمد، نظر اجمالی دردیانت بهائی، ۱۰۷ بدیع مطابق ۱۳۲۹ شمسی، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
[۱]. علی محمد شیرازی (۱۱۹۸-۱۲۲۹ش) با لقب «باب» و «حضرت اعلی» شناخته میشود. وی فرزند میرزا محمدرضا شیرازی در محرم سال ۱۳۳۵ق در شیراز متولد شد. در زمان كودكی در یکی از تكایای شیراز نزد محمد عابد ملقب به “شیخنا” درس میآموخت. عربی و صرف و نحو را در مجلس درس ملّاعبدالخالق یزدی تحصیل کرد. البته بیشتر توجه او به ادعیه و اذکار و ریاضت بود. او در سن ۳۱ سالگی پس از آنکه خود را «مظهرالهی» نامید و کتاب بیان را نوشت به دستور امیرکبیر اعدام شد. (نبیلزرندی،۱۹۹۱م، تاریخ نبیل زرندی، ص۵۹؛ شاهرودیخراسانی، ۱۳۹۲ش، ص۵۳).
[۲]. مصطفی گلپایگانی(۱۸۴۴-۱۹۱۴) در گلپایگان ایران به دنیا آمده است. وی نویسنده کتاب «فرائد» یکی از مهمترین کتابهای نظری و استدلالی بهائیان است؛ از افراد ممتاز فرقه بهائیت میباشد. در سن ۲۷ سالگی بهائی شد و به گسترش بهائیت در مصر، ترکمنستان و ایالات متحده کمک کرد.(اشتهاردی، ۱۳۸۴ش، بابیگری و بهائیگری، ج۱، ص۸۱)
[۳]. بنیانگذار آیین بهائی، میرزا حسینعلینوری معروف به “بهاءاللّه” است. وی در سال ۱۲۳۳ هجری قمری، در تهران به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی، خواندن و نوشتن و مقداری عربی را در خانه پدری آموخت. بهاء در ابتدا متمایل به تصوف شده و به مسلک درویشها درآمد. در ۲۸ سالگی زمانی که میرزاعلیمحمد شیرازی ادعای بابیت و واسطه وصول به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف کرد، در پی تبلیغ نخستین پیرو باب، ملاحسین بشرویهای معروف به “بابالباب”، در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد؛ از آن پس به عنوان یکی از فعّالترین افراد بابی، به ترویج بابیگری پرداخت. سپس از ایران به عراق و بعدتر به استانبول و ادرنه و در نهایت به عکا تبعید شد و همانجا درگذشت. (محمدی اشتهاردی، ۱۳۸۳ش، ص۶۲)
[۴]. پس از مرگ میرزاحسینعلی، عباس افندی ملقب به “عبدالبهاء” پسر ارشد او در سال ۱۸۹۲م به مقام رهبری بهائیان رسید. او تعالیم باب و بهاء را در ظاهری مترقی و جدید متناسب با اندیشههای رایج قرن نوزدهم در غرب نظیر روشنگری، مدرنیسم و اومانیسم، با عنوان تعالیم و اصول دوازدهگانه بهائیت عرضه کرد. (شوقی افندی، ۱۹۹۲م، ص۶۳۵)
[۵]. بینا شدن نابینا، مربوط شفا دادن حضرت عیسی علیه السلام میباشد. این موضوع در اناجیل چهارگانه هم ذکر شده است. «نابینایان به او نزدیک شدند عیسی ایشان را گفت: ایمان دارید که این کار از من برآید…..». (متی،۲۹:۲۰-۳۴؛ مرقس، ۵۲:۱۰/۴۶؛ لوقا، ۲۲:۸-۲۶؛ یوحنا، ۱:۸)
[۶]. قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاق
[۷]. ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ فَلا مُمْسِكَ لَها
[۸]. إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ
[۹]. إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا (جن: ۲۷)