صفحه اصلی تشکیلات بهائی و منتقدان بهائيان از ديدگاه روشنفکران و منتقدان مسيحی؛ قسمت ششم: ورنون الوين جانسون؛ بخش دوم: بخش دوم: ديدگاه‌های تاريخی مربوط به شوقی و معرفی کتاب «بهائيان در تبعيد»

بهائيان از ديدگاه روشنفکران و منتقدان مسيحی؛ قسمت ششم: ورنون الوين جانسون؛ بخش دوم: بخش دوم: ديدگاه‌های تاريخی مربوط به شوقی و معرفی کتاب «بهائيان در تبعيد»

18 دقیقه خواندن
0
0
38

حميد فرناق ــ کارشناس ارشد حقوق بينالملل

چکیده

دکتر ورنون الوین جانسون، دانش‌آموختۀ رشته الهیات در حوزه و دانشگاه مسیحی، نویسنده و منتقد، که سابقۀ خطابه و وعظ کلیسایی دارد، در مسیر مطالعات دینی خود با بهائیت آشنا شد. او ضمن مطالعۀ کتاب‌های آکادمیک و آثار مبلغان و منتقدان بهائی، در جلسات تبلیغی بهائیان نیز حضور یافت و به‌صورت رودررو، با سرشناسان بهائی و فرهنگ آنان آشنا شد و پس از هشت سال مطالعه و تحقیق گستردۀ کتابخانه‌ای و میدانی، اقدام به نگارش پایان‌نامه دکترای خود در رشته فلسفۀ دین کرد. او در این تحقیق دقیق نشان داد که در تمام مراحل جانشینی در آیین بابی ــ بهائی، فردی که به ریاست گروه ‌رسیده، برای توجیه حقانیت خود، اولاً، تغییرات بدعت‌آمیزی در تعالیم پیشین گروه ایجاد کرده است. ثانیاً، در هر مرحله، افراد سرشناس، با مدعی رهبری جدید و یا تغییرات و بدعت‌های او مخالفت کرده‌ و به همین دلیل طرد و از گروه اخراج شده‌اند و افراد جدیدالورود و کمترمطلع از تعالیم اولیه، در گروه مانده‌اند. ثالثاً، گروهی که مدعی ایجاد وحدت عالم انسانی است، در هر مرحله از جانشینی خود، ناچار از طرد و اخراج تعدادی از افراد اصلی خود بوده است. چهارم آنکه براثر تمایلات غرب‌گرایانۀ سران بهائی در عثمانی، آنچه امروزه به‌عنوان بهائیت معرفی می‌شود، ماهیتی بسیار متفاوت از آیین بابی ــ بهائی اولیه داشته و بسیار متأثر از فرهنگ و سنن غربی و مسیحی است.

دکتر جانسون عقیده دارد بهائیت گرچه پوششی از مسیحیت و مدرنیته و فرهنگ نوین غربی بر تن کرده، ولی آیینی دگم، با کتاب احکام غیرقابل‌تغییرِ قرن نوزدهمی است. او ضمن مطالعۀ پیشینۀ بابیان جنگ‌افروز و مشارکت و حمایت بهاءالله از اقدامات تروریستی آن‌ها و تشریح عملکرد عباس‌افندی و شوقی‌افندی با منتقدان درون‌گروهی، هشدار می‌دهد که طبق تعالیم و احکام بهائی، بیت‌العدل جهانی متشکل از اعضای صرفاً بهائی، قصد تصاحب جایگاه قوای مقننه، مجریه و قضائیه در یک حکومت واحد جهانی را در سر می‌پروراند که اندیشه‌ای کالتی و خطرناک است. ایشان با نگاهی به عملکرد رهبران تشکیلات بهائی در سانسور و کنترل آثار آکادمیک نویسندگان بهائی، حذف و طرد مخالفان، عدم توجه به تحری حقیقت واقعی، عدم تساوی حقوق زن و مرد در جامعه بهائی، به آن‌ها توصیه می‌کند در قبال اندیشه‌ها و برداشت‌های متفاوت بهائیان، از خود سعۀ صدر نشان دهند و نظرات منتقدان را پذیرا باشند؛ در غیراین‌صورت، به زوال تدریجی دچارخواهند شد. در بخش اول این مقاله به معرفی و زندگی‌نامۀ وی و همچنین آشنایی او با بهائیت و معرفی آثار و تألیفات علمی در موضوع بهائیت و ارائه نقطه‌نظرات و دیدگاه‌های انتقادی تاریخی او تا زمان عبدالبهاء پرداخته شد. بخش دوم این مقاله، نقطه‌نظرات و دیدگاه‌های انتقادی تاریخی او دربارۀ شوقی و معرفی کتاب «بهائیان در تبعید» است.

این سلسله مقالات سعی دارد به طرح و بررسی اجمالی نظرات و دیدگاه‌های برخی از روشنفکران بهائی و منتقدان مسیحی بپردازد. هرچند لازم است محققان فرهیخته دیگر نیز در این میدان وارد شده و مقالات کامل‌تری را به علاقه‌مندان ارائه نمایند. لازم به یادآوری است بیان علمی نظرات منتقدان دربارۀ بهائیت، به معنی قبول و تأیید همه آراء و دیدگاه‌های اجتماعی، سیاسی و عملکرد آنان نیست.

از نگاه نشریه بهائی‌شناسی، بهائیت دین الهی نیست؛ بلکه یک گروه اجتماعی و سیاسی قدرتگرا (کالت) است و لذا افکار و تعالیم آن نمی‌تواند مورد قبول و پذیرش قرارگیرد.

کلیدواژه‌ها: منتقدان بهائیت، مسیحیت و نقد بهائیت، بدعت‌ها در بهائیت، تناقضات بهائی، طرد در بهائیت، اختلاف و انشعاب در بهائیت، ورنون الوین جانسون.

 

شوقیافندی و تشکیلاتی شدن بهائیت

شکلی از آیین بهائی را که تحت رهبری شوقی‌افندی پدیدارشد، می‌توان به‌درستی به‌عنوان «بهائیت مدرن»، با تمایز شدید از اَشکال قبلی آن شناخت. شوقی‌افندی به بهائیت دقتی از مواضع تاریخی، صورت‌بندی اعتقادی و سازمان‌دهی نهادی و تشکیلاتی داد که قبل از آن به‌طورکامل محقق نشده بود و بنابراین، بسیاری از ادبیات، نوشته‌ها، آموزه‌ها و آداب پیشین بهائی را منسوخ کرد.

بدعتهای شوقیافندی در آیین بابی ــ بهائی

هنگامی که پدربزرگش در سال ۱۹۲۱ درگذشت، شوقی بیست‌وچهار سال داشت و دانشجو بود، اما شوقی جوان در جهت‌دهی به آیین بهائی قاطعانه برخورد کرد. دوره قیادت او (۱۹۲۱-۱۹۵۷) از نظر توسعۀ تشکیلاتی، گسترش جغرافیایی، تولید و توزیع ادبیات و تنظیم اعتقادات بهائی، از مهم‌ترین دوره‌های تاریخ امر است. در زمان شوقی، بهائیت گسترشی جهانی پیدا کرد. نگاه شوقی‌افندی، منجر به گسترش چشمگیر هسته‌های بهائی به تمام نقاط جهان شد. آمار ۳۵ کشوری که در زمان مرگ عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱ به‌وسیلۀ بهائیت فتح شده بود، تحت رهبری شوقی‌افندی به ۲۵۴ کشور و مناطق وابسته افزایش یافت.[۱] درعین‌حال تغییرات و بدعت‌هایی که او وارد بهائیت کرد، بسیار فراتر از حیطۀ اختیارات مدیریتی او در جامعه بهائی بود.

ایجاد دکترین بهائیت

یکی از تأثیرات قابل‌توجه دوران ریاست شوقی‌افندی، ایجاد دکترین بهائی بود. شوقی این کار را با قوۀّ قاهره‌ای که در طول سی‌وشش سال ریاستش اعمال کرد؛ با تعیین جایگاه سه شخصیت محوری امر و تدوین مفاهیم و تعالیم اساسی بهائیت به انجام رساند!

بدعتگذاری دربارۀ جایگاه باب

ادوارد براون به‌خوبی درک کرد که بهائیان با تنزل دادن باب به مقام مبشر بهاءالله، ادعای باب را مبنی بر اینکه مظهر مستقلی است، انکار می‌کنند.[۲] غیربهائیان دیگر هم از براون پیروی و نظر او را تأیید کرده‌اند. تناقض دربارۀ موضع بهائیان درمورد باب، در نوشته‌های گراهام ویلسون هم منعکس است که باب تعمداً به‌اندازۀ مانی یا بابک خرم‌دین، مدعیانِ پیامبریِ تاریخ منقضی‌شده، تنزل مقام یافته است[۳] ولی شوقی‌افندی، برخلاف ادعای بهاء و عبدالبهاء، به‌صراحت بیان می‌کند که باب نه‌تنها مظهر مستقلی است، بلکه اهمیت او در درجه اول، در مظهریت مستقل اوست![۴] بنابراین، باب به‌عنوان یک مظهر مستقل و نیز مبشر بهاء، دارای جایگاهی دوگانه است. شوقی مظهریت مستقل باب را نشانۀ دیگری از عظمت مقام بهاء می‌داند!

دو سؤالی که دربارۀ باب برای بهائیان مطرح شده این است که اگر او یک مظهر مستقل است، چرا دوره هزارساله نداشته و مدت اعتبار امرش این‌قدر کوتاه بود و چرا برخی از احکامش ماهیت شدیدی داشت؟

شوقی به سؤال اول این‎گونه پاسخ می‌دهد: «ازآنجاکه باب نه‌تنها مظهر آیین بابی، بلکه منادی و مبشر بهائیت بود، فاصله بین ظهور او و بهاء کوتاه بود»![۵] ولی شوقی باب را یکی از دو بنیان‌گذار آیین بابی ــ بهائی معرفی می‌کند. بنابراین، دوران رهبری باب، به تعبیری، هم‌زمان با بهاء ادامه خواهد داشت»![۶] شوقی‌افندی درمورد احکام و اقدامات سخت بابیان هم می‌نویسد: “این اقدامات شدید باب و پیروانش با هدف انهدام بنیان جامعه شیعه و زمینه‌سازی برای ظهور بهاءالله بود! برای اثبات استقلال آیین جدید و همچنین فراهم کردن زمینه برای ظهور قریب‌الوقوع بهاء! بنابراین باب ناچار شد قوانین بسیار شدیدی را اعلام کند، گرچه اکثر آن‌ها هرگز اجرا نشد! اما صِرف این واقعیت که او آن‌ها را اعلام کرد دلیلی بر استقلال آیین او بود و ایجاد چنان آشوب‌های گسترده و برانگیختن چنان مخالفت‌هایی علیه روحانیون، برای صدور مجازات مرگ او کافی بود!”[۷]

شوقی دربارۀ نوشته‌های متعدد باب هم می‌گوید: “به‌جز بیان، دلایل سبعه و تفسیر سوره یوسف، نمی‌توانیم از صحت اکثر آثار متعدد دیگر او مطمئن باشیم، زیرا متن آن‌ها توسط ناقضان مخدوش شده است.”[۸]

گرچه آثار و احکام بهاءالله ناسخ نوشته‌های باب است،[۹] ولی امروزه بهائیان برای آثار باب اعتبار خاصی قائل هستند، هرچند هیچ‌یک از آن‌ها را منتشر نمی‌کنند. البته بهائیان تمام کتب آسمانی نازل‌شدۀ قبلی را ارج می‌نهند و اعتبار آن‌ها را برای زمانۀ خودشان تصدیق می‌کنند، اما نوشته‌های باب، گرچه در کنار دیگر متون مقدس گذشته منسوخ شده، اما در ارتباط نزدیک‌تری با نوشته‌های بهاء قرار دارند و تا حدودی برای بهائیان «عهد عتیق» را تشکیل می‌دهند. به اعتقاد بهائیان، آن‌ها به معنای خاصی ظهور بهاءالله را پیشگویی می‌کنند و ظهور او را بزرگ می‌نمایند! نوشته‌های باب به انگلیسی ترجمه نشده، مگر قسمت‌های خاصی از آن‌ها در نوشته‌های بهائی و چند دعا!

بدعتگذاری دربارۀ جایگاه عبدالبهاء

عبدالبهاء در آیین بهائی جایگاه منحصربه‌فردی یافت. شوقی جایگاه او را کمتر از مظاهر و درعین‌حال دارای ویژگی‌های فوق بشری تعریف می‌کند! شوقی معتقد است که هیچ مقامی شبیه او وجود ندارد!

“عقیده به‌ «وحدتِ عرفانی» بهاءالله و عبدالبهاء، یا وحدت هویت او و پدرش و هر مظهر قبلی.”[۱۰] شوقی مکرر می‌گوید که عبدالبهاء مظهر الهی نیست،[۱۱] بااین‌حال، معتقد است، علی‌رغم انکار خود عبدالبهاء دربارۀ داشتن مقامی برابر با باب یا بهاءالله، مقام او «بی‌اندازه متعالی است… بالاتر و فراتر از آنچه عبدالبهاء در نوشته‌‌های خود اظهارکرده است…!»[۱۲]

عبدالبهاء هرچند مظهر نیست، ولی به‌نحوی خاص با باب و بهاء پیوند خورده است:

“با اینکه در حوزه‌ای خاص حرکت می‌کرد و دارای رتبه‌ای کاملاً متفاوت با مؤسس و مبشر آیین بهائی بود، براثر مقامی که به موجب عهد و میثاق بهاء برایش مقرر شده بود؛ به همراه آن دو، می‌توان آن‌ها را سه چهرۀ مرکزی بهائیت نامید. او در پیوند با آن‎ها، بالاتر از سطحی است که هر فرد و نفسی، تا هزار سال، هرگز بتواند امید به صعود به آن داشته باشد …”[۱۳]

 

همان‌طور که بهاء آینه صفات خداوند بود، عبدالبهاء نیز آیینه جلال بهاءالله است!

درمورد سخنان عبدالبهاء، شوقی‌افندی معتقد است:”کلمات او از نظر مرتبه مساوی با سخنان بهاءالله نیست، هرچند اعتبار یکسانی داشته باشند!”[۱۴]

نوشته‌هایی که بالاترین رتبه از سخنان عبدالبهاء را دارند عبارتند از: وصیت نامه عبدالبهاء،[۱۵] راز تمدن الهی (رساله مدنیه)،[۱۶] مجموعه الواح عبدالبهاء (۳جلد، به فارسی، مکاتیب عبدالبهاء)،[۱۷] الواح برنامه الهی (رساله سیاسیه)[۱۸] و تذکرة الوفاء فى ترجمة حیاة قدماء الأحبّاء در بیان حال قُدمای یاران.[۱۹]

مجموعه سخنان و گفتارهای عبدالبهاء که خودش یا شوقی تأیید کرده‌اند، عبارتند از: مفاوضات،[۲۰] گفت‌وگوهای پاریس[۲۱] و اعلامیه صلح جهانی (۲جلد).[۲۲] هرچند دربارۀ نوشته اخیر، شوقی نهایتاً پیشنهاد کرده که این اثر را بر اساس اصل یادداشت‌های فارسی (خاطرات) محمود زرقانی ترجمه مجدد کنند. همراه با این نوشته‌ها می‌توان مبانی وحدت جهانی[۲۳] (که عمدتاً از آثار ذکرشدۀ قبلی گردآوری‌شده) را هم نام برد.[۲۴]

بهائیت و نسخ ادیان الهی

شوقی‌افندی در تعریف رابطۀ بهائیت با ادیان الهی، چنین می‌نویسد:

آیین بهائی، بدون قید و شرط، تمام ادیان پیش از خود را نسخ و ملغی می‌کند، … و بدون تردید خود را تنها حلقه‌ای در زنجیره آیین‌های به‌هم‌پیوسته و مترقی می‌داند و آموزه‌های آن‌ها را با ایجاد قوانین و احکامی که مطابق با نیاز فزایندۀ جامعۀ به‌سرعت درحال‌تحول و دائماً درحال‌تغییرِ امروز است تکمیل می‌کند و آمادگی و توانایی خود را برای ادغام و ترکیب فرقه‌ها و جناح‌های متخاصم در یک آیین جهانی، که در چارچوب و مطابق با احکام منبعث از یک نظم الهی، یک جهان متحدشونده و یک نظم نجات‌دهندۀ جهان عمل کند، اعلام می‌دارد![۲۵]

نظر شوقیافندی دربارۀ هندوئیسم   

شایان ذکر است که با شروع تبلیغ بهائیان در هند، سؤالی دربارۀ منشأ احتمالی الهی هندوئیسم مطرح شد، شوقی‌افندی به یک بهائی در هند نوشت:

درخصوص توجه شما به مذهب هندو، منشأ این مذهب و بسیاری از ادیان دیگر، که در هند به‌وفور یافت می‌شوند، برای ما کاملاً شناخته‌شده نیست و حتی مستشرقان و پژوهشگران حوزۀ دین به نتایج یکسانی در تحقیقات خود در این زمینه نرسیده‌اند. در نوشته‌های بهائی نیز، به‌طور خاص، به هیچ‌یک از این جریان‌های دینی هندی اشاره نشده است. بنابراین، گاردین (شوقی) احساس می‌کند که نمی‌تواند اطلاعات دقیقی درمورد آن موضوع به شما بدهد.[۲۶]

بااین‌حال، هندوئیسم با پیروان زیادش، آیین مهمی بود که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. به‌مرورزمان، بهائیان، کریشنا را از میان آواتارهای هندو انتخاب کردند و به فهرست مظاهر بهائی و بنیانگذاران ادیان اضافه کردند!

بدعت در نظم اداری، تشکیلات بهائی و جامعه مشترکالمنافع جهانی

به گفته شوقی، ویژگی اساسی بهائیت و راز قوت آن، نظم اداری آن است! این نظم و تشکیلات اداری اساساً با هر چیزی که قبلاً هر پیامبری وضع کرده، متفاوت است…

ارکان دوگانۀ این ساختار قدرتمند تشکیلات اداری نهاد ولایت امرالله و بیت‌العدل جهانی هستند.[۲۷] شوقی معتقد است “این دو نهاد جدایی‌ناپذیر» که در کارکرد و اهداف و مقاصدشان مکمل یکدیگرند، باید دارای منشأ الهی تلقی شوند! ولایت امر موروثی، مفسر نصوص بهائی است و درنتیجه از تفرقۀ‌ ناشی از تفسیر و اندیشه و برداشت متفاوت، جلوگیری می‌کند و بیت‌العدل جهانی، نهادی قانون‌گذار، با اختیارات لازم برای وضع قوانین درمورد موضوعاتی که در متون بهائی به آن‌ها اشاره نشده است و دارای اختیار برای لغو مصوبات خود، برای رفع نیازهای درحال‌تغییر است! بنابراین، هر دوی این نهادها حوزۀ خاص اقتدار خود را دارند و «نه می‌توانند و نه هرگز به قلمرو مشخص یکدیگر تجاوز می‌کنند.»[۲۸] ولی امرالله رئیس دائم بیت‌العدل جهانی است و درعین‌حال که قدرت تفسیر آنچه را به‌طورخاص در کتب و نصوص بهائی آمده است، دارد، نمی‌تواند قانون وضع کند، مگر در مقام عضوی از بیت‌العدل جهانی.[۲۹] نظم اداری بهائی «تنها چارچوب» تشکیلاتی برای جامعه مشترک‌المنافع آیندۀ بهائی است.[۳۰]

شوقی‌افندی جامعۀ مشترک‌المنافع و حکومت جهانی بهائی را ترسیم می‌کند که بخشی از آن به شرح زیر است:

وحدت نوع بشر، آن‌گونه که بهاءالله پیش‌بینی کرده، مستلزم ایجاد یک جامعۀ مشترک‌المنافع جهانی است که در آن همه ملت‌ها، نژادها، عقاید و طبقات به‌طور دائم باهم متحد شوند. در آن خودمختاری دولت‌ها و مردم آن کشورها حفظ شود و آزادی فردی و ابتکار افراد به‌طور کامل محفوظ باشد. … مطبوعات تحت چنین نظامی، درعین‌حال که آزادی کاملی برای بیان دیدگاه‌ها و اعتقادات گوناگون بشری می‌دهند، مورد دستکاری شیطنت‌آمیز منافع شخصی، اعم از خصوصی یا دولتی قرار نمی‌گیرند و از نفوذ مردم و دولت‌های قاهره رهایی می‌یابند! منابع اقتصادی و مواد خام بهره‌برداری شده و به‌طور کامل مورداستفاده قرار می‌گیرند، بازارهای آن هماهنگ و متوازن توسعه می‌یابد و توزیع محصولات آن به‌طور عادلانه تنظیم می‌شود![۳۱]

استقلال امر بهائی

اساس تغییر و بدعت شوقی، تبدیل بهائیت به آیین ــ حزبی مستقل و تشکیلاتی بود. این تحولِ غیرمنتظره، برخلاف رویه عبدالبهاء، در امتناع شوقی‌افندی از رفتن به مسجد، نمایان شد. روحیه خانم می‌گوید:

با قرائت وصیت‌نامه و استقرار گاردین، مرحله جدیدی در تحول امر به وجود آمد. این را یکی از اولین اقدامات گاردین نشان می‌دهد: شوقی‌افندی هرگز پا به مسجد نگذاشت، درحالی‌که عبدالبهاء تا آخرین جمعۀ عمرخود، در نماز جمعه حضور داشت![۳۲]

تفاوت بین رابطۀ عبدالبهاء و شوقی‌افندی با مسجد مسلمانان، به‌طور چشمگیری، نمادی از رویکرد مختلف و عملکرد متفاوت آن‌ها درمورد سایر ادیان است و به تمرکز بر تغییرات شوقی‌افندی در بهائیت ــ از آنچه تحت رهبری عبدالبهاء وجود داشت ــ کمک می‌کند.

عبدالبهاء کاملاً زندگی ظاهری یک مسلمان را داشت. اِملیا کالینز، یکی از ایادیان بهائی، می‌نویسد: خود سرکار آقا، گرچه بسیار مورد احترام بود، به‌عنوان رئیس یک مذهب مستقل شناخته نمی‌شد. بلکه به‌عنوان مردی مسلمان و با ظاهری مقدس شناخته می‌شد.[۳۳] هنری جسوپ، نویسندۀ برجستۀ بهائی، که در حدود سال ۱۹۰۲ به دیدار عبدالبهاء رفته، این گزارش را به یادگار گذاشته است: “روزهای جمعه در مسجد با مسلمانان نماز می‌گزارد، زیرا هنوز به‌عنوان یک مسلمان شیعۀ خوب شناخته می‌شود!”[۳۴] و مایرون فلپس از این صحبت می‌کند که چگونه عبدالبهاء روزۀ ماه رمضان را به‌طورکامل و سایر آداب مسلمانی را به‎خاطر حفظ جوانب و آرامش و اجتناب از انتساب بدعت، رعایت می‌کرد.[۳۵]

عبدالبهاء بنا بر عمل و رفتار خود، از هیچ بهائی نخواست که کلیسا یا دینی را که با آن بزرگ شده بود ترک کند ولی شوقی‌افندی که تظاهر به زندگی مسلمانی نمی‌کرد، بدعت‌های قابل‌توجهی در نگرش و عملکرد بهائیان ایجاد نمود.

بهائیت، آیینی فراگیر

آیین بهائی در جهان غرب، در زمان عبدالبهاء، بیشتر به‌عنوان یک نگاه معنوی جدید، با هدف وحدت و تعاون در نظر گرفته می‌شد تا یک دین رقیب! عبارات مورد علاقه و پرتکرار این بود که بهائیت “روح عصر” یا “نگاهی جدید به دین” است و نه یک آیین جدید. بهائیت جنبشی فراگیر و نه انحصاری بود. فرد می‌توانست بهائی باشد و همچنان عضویت در نهادهای مذهبی خود را حفظ ‌کند. این خصوصیت بهائیت یکی از ویژگی‌های خاص آن محسوب می‌شد: بهائیت جنبشی معنوی است که بر جدایی نوکیشان از مذهب خود اصرار ندارد، در عوض، مسلمان، یهودی یا مسیحیِ بهتری شدن را طلب می‌کند.[۳۶]  او می‌تواند بودایی، هندو، برهمن، پارسی، مسلمان، یا مسیحی باقی بماند. او وقتی با روح بهائی آشنا شد، یکی از اعضای جنبش بهائی می‌شود.[۳۷]

اِستان وود کاب این جنبه از بهائیت را دلیلی برای موفقیت تبلیغی‌اش می‌دانست:

موفقیت بزرگ تبلیغ بهائی به این دلیل بوده است که از هیچ‌کس خواسته نمی‌شود که دین خود را رها کند تا بهائی شود. مبلغ بهائی مجبور نیست در مورد برتری امر بر ادیان دیگر استدلال کند، لذا از برانگیختن روحیۀ مبارزاتی و خصمانه از جانب کسانی که آن‌ها را تبلیغ می‌کند، با هر دینی که باشند، اجتناب می‌کند.[۳۸]

تعاریف عبدالبهاء از بهائیت هم منطبق با حفظ عضویت در نهادهای کلیسایی یا مذهبی اصلی افراد بود:

بهائی بودن یعنی دوست داشتن بشریت و تلاش برای خدمت به آن؛ کسی که برای صلح جهانی و برادری جهانی بشریت کار کند او یک بهائی واقعی است.[۳۹] … کسی که روز و شب برای پیشرفت بشریت تلاش می‌کند، کسی که آرزویش گرامی‌داشت انسان و عملش به‌گونه‌ای است که جهان را غنی و روشن کند، او یک بهائی است.[۴۰]

فلسفۀ پشت این درک پیشین از بهائیت این بود که بهائیت دینی در کنار سایر ادیان نبود، بلکه در رابطه با تحقق وعده ادیان پیشین قرار داشت. همۀ ادیان در بهائیت تحقق و بیان برتری می‌یافتند. بنابراین، با بهائی شدن، شخص مسیحی، بودایی و… علایق دینی خود را متوقف نمی‌کرد، بلکه فقط شکل جدید آن دین را می‌پذیرفت. بنابراین، بهائیت با مظاهر و سنت‌های دینی موجود سازگار بود. علاوه‌براین، بهائیان امیدوار بودند که با کار از درون نهادهای مذهبی مختلف ــ به‌عنوان خمیرمایه ــ بتوانند افق دیدگاه‌های متضاد را محدود کنند و نهایتاً فلسفۀ بهائیت را ــ که وحدتِ اساس ادیان و وحدتِ عالم انسانی بود ــ به وجود آورند. حتی هوراس هولی در سال‌های اولیه ریاست شوقی‌افندی نوشت:

فرق جامعه بهائی با سایر اجتماعات داوطلبانه از این جهت است که اساس آن چنان عمیق و گسترده است که می‌تواند هر نفسی را دربر گیرد. درحالی‌که سایر انجمن‌ها، به لحاظ نیت و آرمان نهایی، انحصاری هستند، ولی انجمن بهائی فراگیر است و دروازه‌هایش را به روی سایر نفوس نمی‌بندد… در همۀ این امور، هرچه مبنای انتخاب فراگیرتر باشد، جنبش (بهائی) قوی‌تر است ــ شرایطی که کاملاً مخالف شرایط موجود در امر بهائی است.[۴۱]

بهائیان نمی‌دانستند که این درک گسترده و فراگیر از بهائیت، به‌زودی دچار تغییر کامل می‌شود!

بهائیت آیینی انحصارگرا

شوقی‌افندی، در اوایل ریاستش، خواستار ارسال فهرست اعضای تمام محافل محلی، از طریق محافل ملی شد. بنابراین، این سؤال مطرح شد که شرایط بهائی بودن چیست؟ تعاریف موسع عبدالبهاء از فرد بهائی، دیگر برای تعیین شرایط عضویت در بهائیت کافی نبود. شوقی شرایط زیر را اساسی دانسته است: شناخت کامل و تصدیق مقام باب، بهاء و عبدالبهاء، چنانکه در وصیت‌نامه عبدالبهاء آمده است. پذیرش بدون قیدوشرط و تسلیم در برابر آنچه از قلم آن‌ها صادر شده است. پایبندی وفادار و استوار به تمام بندهای الواح وصایای عبدالبهاء و ارتباط نزدیک با روح و همچنین شکل تشکیلات اداری امروزین بهائیت در سراسر جهان…[۴۲] این صلاحیت‌ها در ماده دوم آیین‌نامه محفل روحانی ملی بهائیان، به‌عنوان بخشی از صلاحیت‌های یک عضو رأی‌دهندۀ جامعۀ بهائی گنجانده شد.

 

مفهوم بهائیت به‌عنوان یک نگرش معنوی، بیش از پیش، با مفهومی تشکیلاتی جایگزین شد. سپس شوقی‌افندی در پیامی، که در نشریه بهائی نیوز، اوت ۱۹۳۳، دربارۀ عضویت در انجمن جهانی دوستی مذاهب[۴۳] منتشر شد، اشاره کرد که بهائیان «باید از هر عمل یا سخنی که به معنای انحراف از اصول بهاءالله باشد خودداری کنند و سپس بیان کرد: وابستگی رسمی و پذیرش عضویت در سازمان‌هایی که برنامه یا خط ‌مشی‌های آن‌ها کاملاً با آموزه‌های بهائی سازگار نیست، البته منتفی و غیرقابل‌بحث است.[۴۴] در اطلاعیه‌ای، که در بهائی نیوز جولای ۱۹۳۵چاپ شد، این عبارات آمده است:

درمورد عضویت در انجمن‌های مذهبی غیربهائی، ولی امر مایل است بر این اصل کلی که قبلاً در ابلاغیۀ خود به محفل شما و همچنین سایر بهائیان بیان شده است، مجدداً تأکید کند که هیچ بهائی که مایل است از صمیم قلب طرفدار صادق اصول امر بهائی باشد، نمی‌تواند عضویت در هیچ سازمان کلیسایی غیربهائی را بپذیرد… زیرا بسیار بدیهی است که در بسیاری از مفروضات اساسی، امر بهاءالله با عقاید، مراسم و نهادهای منسوخه کاملاً در تضاد است. …در روزگار عبدالبهاء، بهائیت هنوز در مرحله‌ای بود که چنین تفکیک آشکار و شدیدی بین آن و سایر نهادهای دینی، به‌ویژه دین اسلام، عملاً غیرممکن بود، اما از زمان درگذشت او در سراسر جهان بهائی، و به‌ویژه در مصر، جایی که دادگاه‌های دینی مسلمانان رسماً به ماهیت غیراسلامی آیین بهائی شهادت داده‌اند، شرایط به‌حدی تغییرکرده است که ادعای استقلال امر نه فقط بسیار مطلوب، بلکه کاملاً ضروری است!

گاردین در پیام بعدی به تاریخ ۱۵ ژوئن ۱۹۳۵ که در شمارۀ اکتبر بهائی نیوز چاپ شد، یادآور گردید:

جدایی که بین مؤسسات و نهادهای بهائی و سازمان‌های اسلامی ایجاد شد ـ جنبشی که از مصر سرچشمه گرفت و اکنون به‌طور پیوسته در سراسر خاورمیانه در حال گسترش است ـ به‌مرورزمان خود را به غرب خواهد رساند.[۴۵]

بدین ترتیب، تغییرات و بدعت‌های شوقی‌افندی کامل شد. او امرِ بهائی را از یک خمیرمایه معنوی که در ادیان مختلف کار می‌کرد، به آیین مستقلی تبدیل کرد که در خارج و در کنار سایر نهادهای مذهبی «منسوخ»، عمل می‌کرد. آیا «روح عصر» به یک نظام آیینی و مناسکی انحصاری محدود شد؟ عبدالبهاء گفته بود ممکن است شخصی بهائی باشد ولی حتی نام بهاءالله را نشنیده باشد، اما با توجه به اینکه محفل ملی امریکا اقداماتی برای حق کپی رایت کلمه «بهائی» را انجام داد، اقداماتی برای محدود کردن استفاده از نام بهائی توسط افراد خارج از نظارت تشکیلات بهائی انجام شد. البته برخی از افراد سرشناس و برجستۀ بهائی، مانند روت وایت، جولی چنلر، میرزا احمد سهراب و روحی افنان[۴۶] با این بدعت‌ها مخالفت کردند و متعاقباً از بهائیت طرد و اخراج شدند.

در سال ۱۹۴۱ روحی افنان تکفیر و از جامعۀ بهائیان تشکیلاتی طرد شد؛ همچون دیگر اعضای خانوادۀ بهاءالله که در سال‌های ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ این‌چنین تکفیر و طرد شدند.[۴۷]

بدعتهای ایادیان امرالله در موضوع بیتالعدل جهانی و ولایت امرالله

مرگ غیرمنتظرۀ شوقی‌افندی براثر سکتۀ قلبی، در صبح روز ۴ نوامبر ۱۹۵۷ (۱۳ آبان ۱۳۳۶) در لندن، بهائیت را دچار بحرانی‌ترین وضعیت کرد. افزون بر مرگ شوقی‌افندی، نگرانی پی بردن به این موضوع بود که او ظاهراً هیچ وصیتی برای تعیین جانشین خود به جای نگذاشته بود.[۴۸]

هنگامی که روحیه خانم، بیوه شوقی‌افندی، در ۱۵ نوامبر ۱۹۵۷ (۲۴ آبان ۱۳۳۶) به حیفا بازگشت، او و چهار ایادی دیگر، گاوصندوق و کشوهای میز شوقی‌افندی را مهروموم کردند و در ۲۸ آبان/۱۹نوامبر، ۹ ایادی منتخبِ روحیه خانم اسناد و کاغذهای موجود در گاوصندوق و کشوهای میز را به‌طور کامل جست‌وجو کردند و بعداً سندی را امضا کردند که گواهی می‌داد وصیت‌نامه‌ای پیدا نشده است.

شوقی‌افندی در کتاب قرن بدیع نوشته که بهاءالله “وظیفه نوشتن وصیت‌نامه را بر عهده هر فرد بهائی گذاشته است.”[۴۹] آیا شوقی‌افندی، رئیس آیین بهائی، خود از این وظیفه سر باز زده؟ چگونه چنین اتفاقی افتاده، درحالی‌که شوقی‌افندی همواره مراقب بود جزئی‌ترین جزئیات در ادارۀ امور بهائی رعایت شود و آن‎گونه كه بهائیان ادعا می‌کنند، او فردی هدایت‌شده و الهام‌یافته از جانب خدا است، به‌ویژه در مسائل مهم! پس چگونه در نوشتن وصیت‌نامه و معرفی جانشین خود كوتاهی كرده است؟ اگر او قصد تعیین و انتخاب جانشین را نداشت، چرا این امر را به جهان بهائی اعلام نکرد و یا دست‌کم دستورهایی درمورد چگونگی ادارۀ امور جامعه بهائی، بدون هدایت فرد مصون از خطا، از خود به جا نگذاشت؟ آیا شوقی‌افندی وصیت‌نامه‌ای گذاشته بود که گم شده، دزدیده شده، یا بدتر از آن، عمداً از بین رفته است؟ ناکامی شوقی‌افندی در نوشتن وصیت‌نامه ــ یا ناتوانی در یافتن وصیت‌نامه‌اش ــ بحرانی عظیم و بزرگ در امر بهائی ایجاد کرد.

ایادیان امرالله که تصدیق کردند شوقی‌افندی وصیتی از خود به جای نگذاشته است و همچنین بر عدم وجود وصی برای او گواهی دادند، در اعلامیۀ تاریخی خود خطاب به بهائیان شرق و غرب، در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۷ بیان داشتند تمام اغصان (اولاد و نسل ذکور بهاءالله) که ممکن بود با ملاحظۀ فقدان فرزند ذکور و وصی برای گاردین، به آن‌ها مراجعه و یکی از آن‌ها به‌عنوان ولی امر جدید جامعه بهائی انتخاب و تعیین شود، توسط شوقی‌افندی به‌عنوان ناقض عهد و میثاق طرد شده بودند![۵۰]

یکی از سؤالات مهمی که بیت‌العدل جهانی پس از روی کار آمدن در آوریل ۱۹۶۳ (فروردین ۱۳۴۲) با آن روبه‌رو بود، مسأله ولایت امرالله بود که ایادیان اشاره کردند بیت‌العدل پس از روی کار آمدن می‌تواند مجدداً مورد بررسی قرار دهد. آیا این نهاد می‌تواند گاردین تعیین کند یا قوانینی وضع کند که امکان تعیین گاردین دیگری فراهم شود؟ بیت‌العدل در ۶ اکتبر ۱۹۶۳ در تلگرامی تاریخی اعلام کرد: پس از مطالعه دقیق…  بیت‌العدل دریافت که هیچ راهی برای تعیین و انتصاب، یا قانون‌گذاری برای ایجاد امکان تعیین ولی امر دوم و جانشینی برای شوقی‌افندی وجود ندارد.[۵۱]

بیت‌العدل انرژی خود را به پیگیری اجرای نقشه تبلیغی جهانی نه‌ساله (۱۹۶۴-۱۹۷۳) معطوف کرد اما مسأله ولایت امرالله موضوع حل‌شده‌ای برای بهائیان نبود. بیت‌العدل در پیامی به یکی از محافل ملی، در تاریخ ۹ مارس ۱۹۶۵ (۱۸ اسفند ۱۳۴۴) به سؤالاتی دربارۀ ولایت امر و اختیارات خود، به‌عنوان بالاترین مرجع اداری بهائی پرداخت. بیت‌العدل اشاره کرده که ادارۀ امر بین‌المللی بهائی توسط ایادیان امر، قبل از انتخاب بیت، “مطابق با نام‌گذاری آن‌ها توسط شوقی‌افندی به‌عنوان سرپرستان و حارسان مشترک‌المنافع جهانی جنینی بهائی” بوده و سپس تأکید می‌کند:

اینکه شوقی‌افندی وصیت‌نامه‌ای از خود به جا نگذاشته است را نمی‌توان دلیل بر عدم اطاعت او از بهاءالله دانست! بلکه باید اذعان داشت که در سکوت او حکمتی و نشانه‌ای از هدایت معصومانۀ او نهفته است! ما باید در نصوصی که داریم عمیقاً تأمل کنیم و به دنبال درک مفاهیم متعددی که در آن‌ها وجود دارد، باشیم.[۵۲]

شدت بحرانی که پس از مرگ شوقی‌افندی بر بهائیت وارد شد و اهمیت تغییرات و بدعت‌های جدید در بهائیت با اعلام بیت‌العدل دائر بر اینکه امکان تعیین و انتصاب هیچ گاردین دیگری وجود ندارد، تنها با درک این موضوع که تا چه حد در اسناد و نوشته‌های بهائی به موضوع ولایت امرالله و جایگاه گاردین پرداخته شده است، می‌توان ارزیابی کرد. بهائیان ادعا می‌کنند بر اساس ایدۀ عهد و میثاق، به‌ویژه در تفسیر متون و نصوص، که غالباً در ادیان پیشین عامل اختلاف بوده است، جایگاه و بیان قاطع گاردین همه سؤالات را حل می‌کند و همه مخالفان را فرو می‌نشاند.

عبدالبهاء: “ولی امرالله مکلف است در زمان حیات خود جانشین خود را تعیین و معرفی نماید تا پس از مرگش اختلاف نشود.”[۵۳]

 

شوقی‌افندی وضعیت امر بهائی را بدون نهاد ولایت امرالله چنین توصیف کرده است:

نظم جهانی بهاءالله جدا از نهاد ولایت امر، مثله می‌شود و برای همیشه از آن اصل موروثی محروم می‌گردد؛ همان‌ طور که عبدالبهاء نوشته است، مقام دائمی ولایت امرالله همواره توسط احکام شریعت بهائی تأیید شده است… بدون چنین نهادی، یکپارچگی و ثبات آیین بهائی به خطر می‌افتد، اعتبار آن لطمه می‌خورد، ابزار مورد نیاز برای اینکه بتواند نگاهی طولانی و بدون وقفه در طول نسل‌ها داشته باشد، مفقود خواهد بود و هدایت و راهنمایی لازم برای تعریف حوزۀ عمل قانون‌گذاری نمایندگان منتخب جامعه بهائی (بیت‌العدل جهانی) کاملاً حذف خواهد شد.[۵۴]

البته بیت‌العدل هم برای بهائیت کمتر از ولی امر ضروری نیست. ولایت امرالله و بیت‌العدل “مؤسسات دوقلوی نظم اداری بهاءالله” نامیده می‌شوند و شوقی‌افندی از آن‌ها به‌عنوان «دو نهاد جدایی‌ناپذیر» یاد می‌کند «که هرکدام در حوزۀ صلاحیت و اختیار مشخصی عمل می‌کند.»[۵۵] ولی امرالله حق تفسیر کلام و نصوص مقدسه بهائی را دارد؛ درحالی‌که بیت‌العدل دارای اختیارات قانون‌گذاری درمورد موضوعاتی است که به‌صراحت در مجموعۀ احکام بهائی اعلام نشده است.[۵۶] شوقی‌افندی در جای دیگری اهمیت جایگاه ولایت امر را نسبت به بیت‌العدل مطرح کرده است:

حیثیت آن هیأت عالی را افزایش می‌دهد، موقعیت عالی آن را تثبیت می‌کند، از وحدت آن محافظت می‌کند، تداوم کار آن را تضمین می‌کند، بدون اینکه کوچک‌ترین تجاوز و تخطی نسبت به قلمروِ صلاحیتِ کاملاً تعریف‌شدۀ آن داشته باشد.[۵۷]

تاون شند نهاد ولایت امرالله را به‌منزله تحقق وعده‌های نصوص امری و وسیله‌ای برای هدایت آسمانی احباء می‌داند:

وقتی نوشته شده “دولت بر دوش اوست.” ارجاع فقط به ولی امر می‌تواند باشد و تداوم «ابدی» حاکمیت او را فقط می‌توان به تبار جانشینانش از گاردین‌ها تعبیر کرد، زیرا این وسیله ـ عهد و میثاق ـ  است که جمال مبارک برای انجام مأموریت عالی خود و راهی که در آن خود خدا بر قومش حکومت خواهد کرد، طراحی کرده است.[۵۸]

نقل‌قول‌های فوق از نوشته‌های مختلف بهائی، ماهیت ولایت موروثی را در اندیشۀ بهائیان، قبل از مرگ شوقی‌افندی آشکار می‌سازد. آن‌ها تداوم ولایت امر را همراه با حق تفسیر مصون از خطای کتب و نصوص بهائی، دلیل اصلی وحدت بهائیان و ضمانت گرفتار نشدن آیین بهائی در انشعاب و انشقاق می‌دانستند! ولی در شرایط تاریخی خاصی این اختلال انجام شد و آن اینکه ولی امرالله همۀ نامزدهای احتمالی جانشینی در خاندان بهاءالله را طرد و تکفیر کرد و ظاهراً وصیتی که جانشینی در آن تعیین شده باشد، از خود باقی نگذاشت. “اصل مستمرِ جانشینی همراه با حق انحصاری تفسیر نصوص” که روحیه خانوم آن را «کانون و مرکز امر بهائی» و توپی دوچرخۀ امر توصیف کرده بود، خراب شد و بدین ترتیب از دوچرخۀ بهائیت خارج شد و بلکه به دور انداخته شد!»

رهبران بهائی، که روحیه خانوم یکی از آن‌ها بود، به‌عنوان چاره‌ای اجتناب‌ناپذیر، با انتخاب بیت‌العدلی مصون از خطا، تصمیم نه چندان سخت را گرفتند تا امور جامعه بهائی را مدیریت کنند! بیت‌العدل هم حکم کرد استمرار ولایت امر بهائی با مرگ شوقی‌افندی خاتمه یافته است. بدیهی است برخی از بهائیان سرشناس مخالفت کردند.

اولین صدا در مخالفت با ترک ولایت امراللهِ زنده، چارلز میسون ریمی،[۵۹] ایادی برجسته امرالله و رئیس شورای جهانی بهائی بود. ریمی به‌طور گسترده به اروپا و آمریکای جنوبی سفر کرده و تعالیم بهائی را تبلیغ کرده بود.[۶۰] او مطالب زیادی درمورد بهائیت نوشته[۶۱] و معمار ساختمان‌های مختلف بهائی، ازجمله معابد بهائی در کامپالای اوگاندا و سیدنی استرالیا بود.

ریمی می‌گوید: «تنها مسؤولیت و امتیازی که به ایادیان امرالله در الواح وصایای عبدالبهاء داده شده، این است که بهائیت را تبلیغ و از امرالله صیانت کنند». ریمی عقیده دارد ایادیان پا را از حدود اختیارات خود فراتر نهاده و احکام الواح و وصایای عبدالبهاء را نقض کرده‌اند.[۶۲]

 

به گفتۀ ریمی «حذف ولایت امرالله پیامی را که بهائیان باید به جهان بدهند، به‌کلی از بین می‌برد، زیرا ولایت «قلب تشکیلات» است که با الواح وصایای عبدالبهاء تأسیس شده است»؛[۶۳] تنها ولایت امرالله می‌تواند عصمت و مصونیت را به بیت‌العدل اعظم اعطاء نماید: بیت‌العدل زمانی می‌تواند در عصمت به وظایف خود عمل کند که پشتوانۀ ولایت را داشته باشد؛ این هیأت بین‌المللی به‌تنهایی و بدون ولایت امر نمی‌تواند بیت‌العدل اعظم باشد.[۶۴] بیت‌العدلی که هیچ گاردین و ولی امری به‌عنوان رئیس آن وجود ندارد، صرفاً “یک نهاد انتخابی انسانی است که فقط دیدگاه مردم را اعلام می‌کند.”[۶۵]

ریمی معتقد است ایادیان ایرانی در بین دو جلسۀ اولین اجلاس ایادیان «بین خود مشورت کردند» و «آن‌ها بین خود به توافق رسیده بودند که ولایت امرالله را کنار بگذارند».[۶۶] ریمی معتقد است “بهائیان ایرانی هیچ‌وقت به اندازۀ بهائیان آمریکا علاقه‌مند به تشکیلات و نظم اداری نبوده‌اند.”[۶۷] ریمی معتقد است مسیری که ایادیان دنبال می‌کنند درنهایت منجر به شکاف و انشعاب در امر بهائی، به‌ویژه بین شرق و غرب خواهد شد.[۶۸] اگر بهائیان آمریکایی به‌طورکلی متوجه شوند که کیان آیین بهائی اکنون در خطر است، درواقع باعث ایجاد آشوب در بهائیت می‌شود، زیرا آمریکا مهد اداری امرالله است و قدرت تشکیلات امری قویاً ریشه در آگاهی دارد که آن‌ها را به‌شدت دربر می‌گیرد و به آن متوسل می‌شوند.[۶۹] ریمی معتقد است ایادیان از بهائیت محافظت نکردند، بلکه آن را نقض کردند.[۷۰] اقتداری که پس از مرگ شوقی‌افندی توسط ایادیان ادعا شد، مبتنی بر سخنان آخرین پیام او بود که ایادیان «کارگزاران اصلی جامعه مشترک‌المنافع جهان در مرحله جنینی بهاءالله هستند» اما حتی در این پیام آخر نیز هیچ اختیار اداری به آن‌ها واگذار نشده است. آن‌ها فقط “دارای … وظیفه صیانت و تبلیغ” امر بهائی در ظل اوامر ولی امر توصیف شده‌اند.[۷۱]

ولایت امرالله و بیتالعدل 

ریمی اصرار داشت که فقط ولی امر می‌تواند عصمت را به بیت‌العدل اعطاء کند و بدون او بیت‌العدل صرفاً یک نهاد انتخابی بشری خواهد بود. بیت‌العدل هم اذعان کرد: یکی از وظایف گاردین «تعریف حوزۀ عمل قانون‌گذاری» بیت است.[۷۲]

یکی از طنزهای تعالیم بهائی این است که این «دو نهاد جدایی‌ناپذیر» هرگز باهم همراه و متحد نشدند. بین انتهای دورۀ ولایت شوقی‌افندی و آغاز بیت‌العدل جدایی و فاصله‌ای حدود شش سال بوده است!

ایجاد هیأتهای مشاوران قارهای

نصوص بهائی نشان نمی‌دهد که دورۀ نمایندگی اعضای بیت‌العدل چقدر می‌تواند باشد، اما در اکتبر سال ۱۹۶۳ بیت اعلام کرد که انتخابات بعدی بیت‌العدل در بهار ۱۹۶۸ برگزار می‌شود. بر این اساس، در آن زمان بیت‌العدل که جدیداً انتخاب شده بود، کار خود را آغاز کرد. یکی از اولین اقدامات آن مقابله با مشکل ناتوانی در انتصاب ایادیان جدید امر بهائی بود. در وصیت‌نامه عبدالبهاء آمده است: «ایادیان امرالله باید از سوی ولی امرالله معرفی و تعیین شوند.»[۷۳] بدون وجود ولیّ امر زنده برای تعیین ایادیان جدید، سرانجام این هیأت و نهاد منقضی و مضمحل می‌شود. بیت‌العدل قبلاً در نوامبر ۱۹۶۴ حکم داد که «هیچ راهی برای انتصاب، یا قانون‌گذاری برای انتصاب ایادیان جدید امرالله وجود ندارد.»[۷۴]

بدعتها و بحث تفرقه و انشقاق

مطالعه بدعت‌های بهائی نشان می‌دهد با هر بدعتی، تعارض درون‌دینی بین آن‌هایی که بدعت را می‌‌پذیرفتند و کسانی که آن را رد می‌کردند، بوده است. نویسندگان غیربهائی به‌راحتی از تفرقه درون‌دینی صحبت می‌کنند.[۷۵]

بهائیان اصرار دارند که آیینشان از انشقاق محفوظ است. آن‌ها اعتراف می‌کنند که ممکن است تعارض رخ دهد، اما انشقاق نه! شوقی‌افندی می‌نویسد: «گرچه امر از بدو پیدایش به‌شدت مورد حمله قرار گرفته، اما به دلیل ویژگی‌های منحصربه‌فردش، موفق شد وحدت بدنه متنوع و پراکندۀ حامیان خود را حفظ کند.»[۷۶] دیوید هافمن می‌گوید: «هیچ فرقه‌ بهائی وجود ندارد و هرگز نمی‌تواند وجود داشته باشد.»[۷۷]

این مسأله که آیا انشقاق در آیین بهائی رخ داده یا نه، بسیار فنی است و تا حدی بستگی به این دارد که تفرقه چگونه تعریف شود. انشعابات آشکاری در بهائیت رخ داده است، زیرا در طول تاریخِ این آیین، دیدگاه‌ها و جناح‌‌های مختلفی وجود داشته‌اند که همگی مدعی تعلق به بهائیت دارند. پس، اینکه بهائیان می‌گویند در بهائیت انشعاب اتفاق نیفتاده است، ظاهراً به این معنا نیست که فقط یک گروه وجود داشته که خود را بهائی می‌داند. زیرا اگر منظور آن‌ها این باشد که فقط یک گروه وجود دارد که خود را بهائی می‌داند، تاریخ ثابت می‌کند که آن‌ها اشتباه می‌کنند.

گاهی به نظر می‌رسد که منظور بهائیان از اینکه انشعابی رخ نداده به این معنا است که انشعابی پایدار رخ نداده است؛ یا اینکه گروه انشقاقی از نظر عددی آن‌قدر کوچک است که به‌سختی قابل‌توجه است! اعتراض به این نگرش این است که صرف‌نظر از اینکه یک گروه انشقاقی چقدر کوچک، ناکارآمد، یا موقت است، ولی به‌هرحال نشان‌دهندۀ گسست و انشقاق درون‌دینی است. مبلغ بهائی، ابوالفضل گلپایگانی، هنگامی که به موضوع ناقضین عهد و میثاق (عهدشکنان) در زمان عبدالبهاء می‌پردازد، می‌نویسد: «تعدادشان از ۳۰ نفر بیشتر نیست.»[۷۸]  “اما از جماعت واحد پیرو بهاءالله می‌نالیدند… صبحِ مشیت، فارغ از بوی ناخوشایند اختلاف و خصومت، دراثر دسیسه‌های شیطانی این تعداد معدود، تقسیم و متفرق شد…” (قابل‌توجه است که تعداد کل پیروان بهاء در این دوره از ۷۰ نفر تجاوز نمی‌کرد.)[۷۹]

به نظر می‌رسد منظور بهائیان از اینکه می‌گویند بهائیت از انشقاق مصون است، این است که انشقاق در این آیین نمی‌تواند رخ دهد زیرا فرد بهائی به عهد و میثاق وفادار است و کسی که آن عهد را زیر پا بگذارد، نمی‌تواند بهائی باشد و پس از طرد و تکفیر، دیگر بهائی نیست! در اندیشه بهائی، اگر کسی بدون قیدوشرط بهاءالله را بپذیرد، باید رهبری عبدالبهاء را نیز بپذیرد که از طرف بهاءالله به جانشینی او منصوب شده است و اگر ریاست عبدالبهاء پذیرفته شد، باید شوقی‌افندی را نیز بپذیرد که در الواح وصایای عبدالبهاء به جانشینی عبدالبهاء و به سمت ولی امر منصوب شده است… در این تفکر، کسانی که با مرجع مستقر و نهادینه‌شده در امر مخالفت ‌کنند، خودبه‌خود، از بهائیت اخراج می‌شوند و ازاین‌رو، نه به‌عنوان انشقاق در دین، بلکه ناقض عهد و میثاق و درنتیجه خارج از آیین محسوب می‌شوند! بنابراین، جوامع و تشکیلات و سازمان‌های امروزین، که هرکدام خود را بهائی می‌خوانند، در طرز فکر خود قائل به تفرقه نیستند، زیرا هریک دیگری را خارج از آیین بهائی اعلام کرده‌اند!

طبق این استدلال، جوامع و گروه‌های مختلف دیگر هم می‌توانند ادعا می‌کنند که هیچ انشعابی در دین آن‌ها رخ نداده است. کلیسای کاتولیک ادعا می‌کند که کلیسای مسیحی واقعی است. اگر این سبک ادعا درست باشد، در آن صورت وحدت کلیسای مسیحی حفظ می‌شود، زیرا ارگان‌هایی که خود را کلیساهای مسیحی خارج از سیستم کاتولیکی می‌نامند، خارج از کلیسای واقعی خواهند بود. کلیسای عیسی مسیح آخرالزمانی (مورمون‌ها) ادعا می‌کند که آن‌ها کلیسای مسیحی واقعی هستند. برخی از ارگان‌های باپتیستی ادعا می‌کنند کلیسایی هستند که توسط عیسی مسیح تأسیس شده‌اند و تاریخ خود را، فراتر از کلیسای کاتولیک رومی، از زمان مسیح تا به امروز دنبال می‌کنند!

اسلام شیعی هم خود را شکل واقعی اسلام می‌داند و علی علیه السلام را جانشین منتخب از سوی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می‌داند. بهائیت هم شیعه را برحق می‌داند. شوقی‌افندی، نهاد خلافت را نامشروع و نهادی می‌داند که از بدو پیدایش، حق الهی جانشینان قانونی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را زیر پا گذاشته و «تفرقه بسیار ناراحت‌‌کننده‌ای در دین اسلام ایجاد کرده است.»[۸۰] ازاین‌رو شوقی‌افندی معتقد است اسلام شیعی بیانگر شکل مشروع اسلام است و بر اساس تکلیف پیامبراکرم برای تعیین جانشین، تعیین و معرفی سلسله ائمه صورت گرفته است.

چرا باید مخالفت با تعیین جانشین توسط حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، شکاف و تفرقه در اسلام باشد، اما مخالفت با جانشینان منصوب در بهائیت، شکاف و تفرقه در بهائیت نباشد؟ در هر مورد، انتصاب و اقدام قانونی انجام شده است، در اولی با گفتار و روایات و در دومی با اسناد مکتوب!

شوقی درمورد بهائیت می‌گوید:

این امر (بهائیت)، جدا از ادیان پیشین، از طریق رهنمودهای صریح، هشدارهای مکرر و مطالب موثق گنجانده‌شده و تفصیلی در آموزه‌های خود، موفق به ایجاد ساختاری شده است که پیروان سرگشتۀ عقاید ورشکسته می‌توانند آن‌ها را بررسی انتقادی کنند و قبل از آنکه دیر شود در امنیت آسیب‌ناپذیر پناهگاه جهانی‌اش قرار گیرند![۸۱]

هیچ‌یک از ادیان دارای اسناد مکتوبی نبوده‌اند که بتوانند مخالفان انتصابات را ساکت کنند! ولی بهائیت دارای اسناد مکتوب انتصابی است! آیین بهائی با اسناد مکتوبی که در اختیار دارد از انشقاق مصون است! بنابراین، بهائیت دلیل بر جانشینی سران انتصابی خود دارد و کسانی که با سران انتصابی مخالفت کرده‌اند، این کار را با وجود مدارک مکتوب انجام داده‌اند! به این دلیل است که بهائیت می‌تواند بدون توجه به اعتراضاتی که ممکن است علیه رهبران منصوبش بشود، وحدت خود را حفظ کند!

بااین‌حال، اسناد مکتوب چقدر در خاموش کردن مخالفان مؤثر بوده است؟ انتصاب کتبیِ صبح ازل، بهاء و طرفدارانش را ساکت نکرد. انتصاب کتبیِ عبدالبهاء به قلم بهاءالله، محمدعلی و طرفدارانش را ساکت نکرد. انتصاب کتبیِ شوقی‌افندی به‌وسیلۀ عبدالبهاء، مخالفان شوقی‌افندی را ساکت نکرد. روت وایت با آزمایش خط بر روی کپی متن وصیت‌نامۀ عبدالبهاء، عدم صحت وصیت‌نامه را اثبات کرد و موفق به طرح سؤالات و ابهاماتی درمورد وصیت‌نامه شد. موضوعی که بهائیان زحمت توضیح و روشنگری دربارۀ آن را به خود نداده‌اند!

دلیل اینکه اسناد مکتوب در جلوگیری از مخالفت با جانشینان منصوب در بهائیت موفق نبوده، این است که مخالفت مخالفانِ انتصابات بهائی، نه دربارۀ  لفظی یا کتبی بودن وصیت، بلکه مخالفت با میزان اختیارات بیش از اندازه جانشینانِ انتصابی بوده است. مخالفت به تجاوز از اختیارات و تبدیل بهائیت به وضعیت تغییریافته و منحرف‌شده است.

آیا ارزش اسناد مکتوب در اثبات وجه صحیح امر به پیروان آن است، یا ارزش آن‌ها در خاموش کردن صدای مخالفان است؟ بنابراین، ارزش انتصابات مکتوب باید به این باشد که «کسانی که در میان معاصران خود و یا در عصر بعد» ممکن است انتصاب سران مذهبی متوالی را انکار کنند، ساکت نماید، اما اسناد مکتوب جانشینی که در اختیار بهائیان است چندان در خاموش کردن مخالفان مؤثر نبوده است. اگر اسناد مکتوب در خاموش کردن مخالفت‌ها و درنتیجه، جلوگیری از انشقاق و تفرقه در امر مؤثر نباشد، هدف از نگارش و مکتوب کردن آن‌ها محقق نشده و لذا ارزش آن‌ها موردتردید است، اما حتی اگر اسناد مکتوب وصایت در جلوگیری از انشقاق مؤثر بوده باشد، اثربخشی آن‌ها فقط تا زمانی ادامه یافته که هر جانشینی با سند مکتوب، برای خود جانشین جدیدی تعیین و معرفی کند. شوقی‌افندی آخرین رهبر متوالی امر بود که با انتصاب کتبی منصوب شد. میسون ریمی هیچ سند مکتوبی مبنی بر انتصاب خود به ولایت امری نداشت که بتواند مخالفانش را ساکت کند. بیت‌العدل فعلی نیز، یک نهاد انتخابی و غیر انتصابی بوده و فاقد سند کتبی انتصاب است. به همین دلیل است که بحران کنونی در جامعه بهائی احتمالاً بزرگ‌ترین بحرانی است که بهائیت با آن مواجه شده است. جانشینی رهبری با استناد به اسناد مکتوب انتصاب ـ که قبلاً وجه تمایز امر تلقی می‌شد و تضمین می‌کرد بهائیت به فرقه‌های متخاصم، مانند ادیان فاقد چنین اسناد مکتوبی، تقسیم نگردد ـ اکنون پایان یافته است!

ادعای بهائیان که بهائیت آیینی است که در آن انشعاب و انشقاق رخ نمی‌دهد و بهائیان آن را دلیل ویژگی بهائیت می‌دانند، درنهایت ممکن است ضعف بزرگ آن باشد. ادیان دیگر از تقسیم خود به فرقه‌های متعدد جان سالم به در برده‌اند، اما آیا بهائیت می‌تواند از تقسیم و تفرقه درونی خود، که ممکن است در طول سالیان متمادی آینده رخ دهد، جان سالم به در ببرد؟ وجود تفکرات و انشعاب‌های درون بهائیت، ادعای اصلی بهائیت مبنی بر مصونیت از انشقاق و قدرت متحد کردن همه نوع بشر را نقض و باطل کرده است.

تحول و بدعت نهایی؟

بهائیان بدون ترس از بحران‌های گذشته و با امید به آینده، با این باور که آیین‌شان سرانجام همۀ جهان را فرا خواهد گرفت، به‌سوی پیروزی‌های جدید پیش می‌روند. سخنان پیشگویی‌گونۀ شوقی‌افندی هنوز برای بهائیان طنین‌انداز است:

هرچند امر ما اکنون در چشم مردم ضعیف و نحیف و سست و ناتوان ظاهر میشود… این گوهر گرانبهای آسمانی، که هنوز در حالت جنینی خود است، در پوستۀ مشیت خود تکامل خواهد یافت و تا زمانی که کل بشریت را دربر گیرد، به پیش خواهد رفت.[۸۲]

بهائیان بر این باورند هنگامی که امر بهائی «کل بشریت را دربر گیرد»، یک تحول نهایی برای بهائیت و جهان رقم خواهد خورد ـ تحولی که منجر به برادری جهانی و صلح روی زمین خواهد شد ـ و در آن زمان است که هدف همه انبیای خدا، که «تبدیل جهان انسانی به ملکوت الهی» است محقق می‌شود.[۸۳]

آیا تحولات گذشته صرفاً مقدمه‌ای برای این تحول نهایی است؟ آیا دگرگونی‌های بهائی جزء «مراحل پیش‎رونده در یک فرایند تکاملی واحد، گسترده، پایدار و مقاومت‌ناپذیر» است[۸۴] که به‌سوی هدف خدا یعنی «صلح بزرگ» پیش می‌رود؟ آیا واقعاً آیین بهائی چیزی است که همۀ ادیان ممکن است در آن وحدت مشترک خود را بیابند؟ سخنان تورنتون چیس قابل‌تأمل است:

حقیقت هر دینی را فقط با قلب و با آزمودن اصول آن در زندگی می‌توان اثبات و تأیید کرد. گرچه پیام بهائی در عرصۀ عقل تزلزلی ندارد، اما قوای عقلی و استدلالیه نمی‌توانند درمورد امور معنوی تصمیم نهایی را بگیرند! هیچ قضاوتی عادلانه نیست و هیچ نظری قابل‌اعتماد نیست مگر درمورد زندگی شخصی و تصمیم قلبی! موضوع استدلال فلسفی نیست، بلکه بحث حقایق قلبی است و حقایق فقط با تجربه قابل‌اثبات هستند.[۸۵]

آنچه تورنتون چیس می‌گوید این است که حقیقت آیین بهائی باید خود را در تجربۀ انسان و در قلب او، بیشتر از عقل او، اثبات کند! نتیجۀ این سخن آن می‌شود که بهائیت نه بر اساس منطق آموزه‌ها و تحقق اصولش، بلکه در صورت اجرای تعالیم خود و تبدیل منطق خود به عشق و محبت نسبت به دیگران و تحقق رؤیاهایش به واقعیت، می‌تواند در جهان تأثیرگذار باشد! حقیقت آیین بهائی تنها زمانی آشکار خواهد شد که در تکامل مستمر خود موفق شود «جهان انسانی را به ملکوت الهی» تبدیل کند. فقط گذر زمان می‌تواند آشکارکند که بهائیت چه در چنته دارد؛ یا آیین بهائی چه چیزی برای آیندۀ بشریت در چنته دارد!

نگاهی به کتاب بهائیان در تبعید

کتاب بهائیان در تبعید،[۸۶] گرچه به لحاظ موضوعی در ادامۀ مطالب کتاب تحلیلی تاریخی از بدعتها و دگرگونیهای بنیادین در آیین جهانی بهائی قرار دارد، ولی می‌توان آن را به‌عنوان یک کتاب مستقل هم در نظرگرفت. محتوای کتاب دربارۀ بهائیت غربی و گروه‌های بهائی امریکایی است و شامل مطالبی است که تا به امروز جایش در مجموعۀ مطالعات بهائی‌شناسی انتقادی، در زبان فارسی، خالی بوده است.

این کتاب حاوی معرفی نسبتاً جامع و نقد و بررسی گروه‌های بهائی است که طبق مفاد الواح وصایای عبدالبهاء، پس از فوت شوقی، چشم انتظار تداوم سلسلۀ ولی امرالله بهائی، از نسل ولد ذکور ارشد شوقی و یا دیگر افراد ذکور از نسل و سلالۀ بهاء بودند! ولی با عقیم بودن شوقی و تصاحب قدرت و اختیارات ریاست جامعه بهائی توسط ایادیان امرالله ایرانی مواجه گردیدند، که جهت حرکت بهائیت را تغییر دادند و برخلاف مفاد الواح وصایای عبدالبهاء، که به‌منزلۀ عهد و میثاق بهاءالله تلقی می‌شد، به تشکیل و تأسیس بیت‌العدل بدون حضور ولی امرالله در رأس آن پرداختند.

افرادی از بهائیان در امریکا، همچون خود باب و بهاء و عبدالبهاء، با تشبث به برخی متن‌ها و ارائه ادعاها و خواب‌نما شدن، مدعی منصب گاردین و جانشینی شوقی‌افندی شدند. با توجه به اینکه مبلغان بهائی در غرب، با برداشت‌های شخصی و تفسیرهای سطحی از کتب عهدین، به‌زعم خود، بهاءالله را آمدن خدای پدر بر روی زمین و مقام عبدالبهاء را رجعت عیسی مسیح عنوان کرده بودند؛ مدعیان غربیِ تداوم سلسلۀ ولایت امر بهائی هم با استدلال‌های ضعیف، برداشت سطحی و تفاسیر کودکانه از کتب مقدس، سعی در اثبات مقام جانشینی و ریاست برای خود کردند!

در این کتاب جناب جانسون با همان روش علمی و بی‌طرفانۀ آکادمیک، به ارائه پیشینه و دیدگاه مدعیان، دفاع و موضع گروه بهائیان حیفایی و بعضاً به ارائه نقد و نظر خود می‌پردازد.

دلیل نگارش کتاب

جانسون در ابتدا می‌گوید علاقۀ وی به گروه‌هایی که آن‌ها را “بهائیان در تبعید” می‌نامد آکادمیک است، هرچند “بدون احساس مثبت و همدردی” نیست. تألیف این کتاب و ارائه نوشتۀ کوتاهی از پیدایش و باورهای کنونی این گروه‌ها به جهت حفظ سابقه برای مورخان و علاقه‌مندان آینده است، به شکلی که بتوان همۀ این گروه‌های مرتبط را به‌راحتی، با آوردن در یک پیوست و مجموعه مطالعه کرد. همه آن‌ها انشعاب‌هایی از گروه اصلی پیروان بهاءالله هستند.

کتاب در ۱۱ فصل و یک جمع‌بندی، همراه با کتابنامه، در ۲۴۲ صفحه تألیف شده است. فصل اول به اهمیت و جایگاه ولایت امرالله در بهائیت و اعتباربخشی حضور ولی امرالله در رأس بیت‌العدل برای مصون از خطا بودن تصمیمات و مصوبات این نهاد مدیریت و تشریع جامعه جهانی بهائی، بر اساس نصوص بهائی، پرداخته است. او از شوقی نقل می‌کند:

با جدایی از نهاد ولایت، نظم جهانی بهاءالله مثله و ناقص می‌شود و برای همیشه از آن اصل موروثی محروم می‌شود که آن‌ طور که عبدالبهاء نوشته، همواره توسط احکام و شریعت بهائی تأیید شده است … بدون چنین نهادی، یکپارچگی آیین بهائی به خطر می‌افتد و ثبات کل مجموعۀ تشکیلات و احکام به‌شدت به خطر می‌افتد. اعتبار آن لطمه خواهد خورد و وسایل مورد نیاز، برای اینکه بتواند نگاهی درازمدت و بدون وقفه، در طول چندین نسل داشته باشد، کاملاً از دست خواهد رفت و هدایت لازم برای تعریف و تعیین حدود حوزۀ عمل قانونگذاری نمایندگان منتخب آن (بیت‌العدل) کاملاً نابود خواهد شد (شوقی‌افندی، نظم جهانی بهاءالله، ۱۹۵۵، ص ۱۴۸).[۸۷]

فصول بعدی به ترتیب تاریخی حوادث و رویدادها، به بیان ادعاها، آثار و عملکرد، واکنش گروه بهائیان اکثریت (حیفایی)، تعداد پیروان و انشعابات احتمالی در جامعه بهائی طرفدار استمرار منصب ولی امرالله به ترتیب زیر پرداخته است.

۱- گروه طردشدۀ بیانیک (ازلی‌ها) که اساساً خود را خارج از گروه و جامعه بهائیان می‌داند، به همراه توضیح رهبر کنونی آنان

۲- ولایت امری چارلز میسون ریمی و گروه بهائیان راستین[۸۸]

۳- ولایت امری جوئل بری مارانجلا[۸۹]

۴- نیابت‌التولیة یا نیابت ولایت امری رجینالد (رکس) کینگ[۹۰]

۵- آیین جهانی بهاءالله و ولایت امری دونالد هاروی و ژاک سوقومونیان[۹۱] درگروه قلب آیین بهائی[۹۲]

۶- دیدگاه ژان کاره دربارۀ ظهور سومین مظهر الهی (پس از باب و بهاء)[۹۳] و حمایت از جمشید معانی به‌عنوان مظهر سوم و باطل دانستن ادعاهای میسون ریمی و بیت‌العدل کنونی

۷- بهائیان تابع عهد و میثاق، زندگی و عقاید و نظرات دکتر للاند جنسن[۹۴]

۸- بهائیان تابع عهد و میثاق، دکترین‌ها و آرا و عقاید[۹۵]

در این فصل ادعاهای جنسن دربارۀ اینکه ولی ‌امر بهائی و جانشین میسون ریمی است، بر اساس آیات و حجت طلایی ولی امر (بازگشت و رجعت عیسی مسیح) که در باب مکاشفۀ کتاب مقدس آمده، مورد بحث و نقد و بررسی قرار گرفته است.

۹- بهائیان تابع عهد و میثاق، انشعاب‌ها و جدایی‌ها[۹۶]

در این فصل به معرفی افراد سرشناس گروه بهائیان تابع عهد و میثاق ــ ازجمله برخی از اعضای محفل ملی بهائی للاند جنسون ــ که متعاقباً از گروه او جدا شدند، همچون برنت ماتیو، چارلز گینز، مایک اسمیت، دید کورنل و نیل چیس می‌پردازد و دیدگاه و نظرات آن‌ها را توضیح می‌دهد.

۱۰- ولایت امری نیل چیس[۹۷]

در این فصل با شرح زندگی نیل چیس یهودی، تحصیلات، آشنایی وی با للاند جنسن و شرکت در جلسات تبلیغی فایرساید بهائی و استدلال او برای احراز منصب ولایت امری بهائی و متعاقباً تکیه زدن بر تخت سلیمان، با توسل به خواب و رؤیا و تفسیر سطحی از بعضی آیات و نوشته‌های عهد قدیم و جدید ـ همچون ادعاهای باب و بهاء و عبدالبهاء ـ گرایش اولیه او به للاند جنسن و سپس مخالفتش با جنسن و تمایل به جوزف پپه ریمی و… آشنا می‌شویم و ادعای او ارزیابی می‌گردد.

۱۱- سایر دیدگاه‌های طردشده[۹۸]

در فصل ۱۱ به بررسی دیدگاه‌ها و علل طرد گروه‌های ازلیان، بهائیان آزاد، بهائیان اصلاحگرا و بهائیان ثبت‎نام‌نشده پرداخته شده است.

ازلیها

ازآنجاکه ازلیان حالتی خاص و استثنایی نسبت به گروه‌های بهائی طردشده از سوی بهائیان حیفایی دارند، توضیح کتاب دربارۀ آن‌ها را می‌آوریم:

به بیان دقیق، ازلی‌ها اصلاً بهائی نیستند. آن‌ها نمایندۀ گروه بابیانی هستند که از به رسمیت شناختن بهاءالله به‌عنوان مظهر و موعود جدید خودداری کردند و ترجیح دادند طبق وصیت باب، در خدمت صبح ازل، برادر ناتنی کوچک‌تر بهاءالله، به‌عنوان جانشین منصوب باب باقی بمانند.

بنابراین، به یک معنا، آن‌ها از بهائیانِ طردشده نیستند، بااین‌حال، اگر از این ادعای بهائیان پیروی کنیم که باب مبشر بهاء و ضمناً پیامبری مستقل بوده و این بیانگر شکوه تجلی بهاءالله است، بابیان بخش مهمی از داستان بهائیت هستند و بهائیت را بدون توجه به تاریخ بابی نمی‌توان درک کرد.

به ادعای بهائیان، باب، به یک معنای خاص، مظهر و مبشری بود که ظهور شخصیتی را پیش‌بینی می‌‌کرد که باب به‌عنوان «کسی که خداوند او را آشکار می‌کند یا مَن یُظهِرهُ الله» از او یاد کرد؛ شخصیتی که بهاءالله ادعا ‌کرد آن شخص است و اکثر بابیان او را به‌عنوان تجلی بعدی ‌پذیرفتند.

بهائیان آغاز تقویم خود را از زمان اعلام ادعای باب در سال ۱۸۴۴ می‌دانند، نه ادعای بهاءالله در سال ۱۸۶۳٫ دورۀ آیین بابی، به گفته بهائیان، فقط نوزده سال به طول انجامید (۱۸۶۳-۱۸۴۴) و جای خود را به نظام بهاءالله داد، که هزار یا هزاران سال دوام خواهد داشت! باب، گرچه مظهر مستقلی بود، ولی به یک معنای خاص، پیشروِ بهاءالله نیز بود و از این نظر، بهائیان او را در زمرۀ نفوس مرکزی آیین بهاءالله می‌آورند. بهائیان نوشته‌های باب را نوعی عهد عتیق برای نصوص بهائی خود می‌دانند؛ آن‌ها متون آیین دیگری هستند، اما متعلق به ادبیات آیینی اینان نیز هست.

ازآنجاکه اکثریت بابیان هنگام ادعای بهاءالله، به‌تدریج او را پذیرفتند، از نگاه بهائیان، ازلی‌ها، گروهی از مخالفان بهاءالله را تشکیل می‌دهند که مخالف طرح و نقشه او، ناقض عهدالله و منکر این تجلی و مظهر الهی تلقی می‌شوند!

بنابراین در هرگونه بررسی بهائیت، باید حداقل به‌طور مختصر و گذرا، از این گروه از مخالفانِ تبعیدشدۀ بهاءالله یاد شود. به ادعای بهائیان، درحال‌حاضر، فقط چند صد بابی که اکنون بیانی نامیده می‌شوند، وجود دارند. علی‌رغم اصرار للاند جنسن مبنی بر اینکه هیچ فرد بابی وجود ندارد (تفسیر باب مکاشفۀ عهد جدید)، گفته می‌شود حداقل چند صد بابی وجود دارند. یکی از برجسته‌ترین ازلی‌ها، جلال ازل بود که یادداشت‌های زیادی از نوشته‌های او در کتاب ویلیام مک الوی میلر، آیین بهائی، ۱۹۷۴ ارائه شده است. یکی از مدافعان اندیشه ازلی، درحال‌حاضر، نیما حزینی، با نام مستعار وحید ازل است. ایشان کتاب حاضر را مطالعه و نظرخود را به شرح زیر در آمازون منتشر و برای نویسنده ارسال نموده است.

«بررسی کتاب بهائیان در تبعید توسط وحید ازل، ژانویه۲۰۲۳

این کتاب از سوی بهائیان حیفایی دیده و شنیده نخواهد شد، زیرا هر منبع یا نوشته‌ای، با هرگونه انتقادی از این به‌اصطلاح آیین (که باید به‌طور دقیق‌تر آن را گروه آیینی جدید یا “فرقۀ تشکیلاتی معطوف به قدرت”[۹۹] نامید) همیشه مورد ناسزاگویی استاندارد و یکسانی قرار خواهد گرفت!

بسیار خوب است که ورنون الوین جانسون به دنبال شرح و مستندسازی برخی از وقایع ۳۰-۴۰ سال گذشته بوده است. حداقل باید از او به‌خاطر تلاش در شکستن حصار نقد و ارزیابی بهائیت تشکر کرد. بهائیان حیفایی، قصد دارند انحصاراً عرضه و تبلیغ فرقۀ خود را انجام دهند و سعی می‌کنند با حذف یا به سکوت کشاندن و به حاشیه راندن، یا استفاده ازتاکتیک‌های شناخته‌شده، به تخریب شخصیت و خاطرۀ هرکس که جرأت کند بهائیان و مشروعیت آن‌ها را به چالش بکشد؛ بپردازند.

ورنون الوین جانسون در بررسی خود عموماً مؤدب بوده و تا حدی سعی کرده از عینیت در نوشتن خود درمورد این موضوع برخوردار باشد. کتاب می‌توانست بهتر و با منابع و استدلال بسیار بهتر از کتابی که درحال‌حاضر ارائه شده، نوشته شود. امیدوارم او به فکر چاپ دوم کتابش باشد و برخی ازمشکلات را برطرف کند. من حتی خوشحال می‌شوم به او کمک کنم، زیرا او مرا (با نام تولدم، نیما حزینی) در فهرست “بهائیان تبعیدی” خود قرار داده است (صفحه ۱۲۰) و اینجا است که نویسنده بهتر بود با چند نفر، مثل من، مستقیماً و قبل از نوشتن درمورد آن‌ها، به‌جای تکیه برگزارش‌های جان کاره، تماس می‌گرفت.

من در سال ۱۹۹۶ به‌صورت کتبی به مقامات بهائی در آمریکا و علناً از سال ۱۹۹۹ به بعد ـ پس از نقل مکان از ایالات متحده به استرالیا ـ از طریق مجازی و شبکه‌های ارتباطی، بهائیت را انکار و از جامعه بهائی جدا شدم. به این ترتیب، من هرگز ادعا نکرده‌ام که از مظاهر الهی بهائی یا «پیام‌آور» هستم، زیرا ادعای من صریحاً بر عدم مشروعیت بهائیت استوار است و معتقدم بهاءالله مدعی دروغین و بنابراین، ناقض عهد و میثاق آیین بیان بوده است، یعنی نسخه بابی از ابوبکر و عمربن‌خطاب است (که باب در تفسیر فارسی بر سورۀ فاتحة الکتاب قرآن، درمورد ظهور چنین مدعی کذابی پیش‌بینی کرده است).

بنابراین، آنچه که من پیوسته ادعا کرده‌ام (برطبق نقطةالکاف و پنج شأن) این است که «رجعت» قدوس و صبح ازل در مقام جانشینی نقطه (باب) هستم! به عبارت دیگر، از سال ۲۰۰۲ من ادعا کرده‌ام که “من یظهره الله” واقعیِ (کسی که خداوند او را آشکار خواهد کرد) مذکور در کتاب بیان هستم؛ یعنی کسی که بهاءالله و کسان دیگری که پیش از او مدعی شدند و همچنین جمشید معانی (که جانسون او را ذکر می‌کند)، به دروغ و جعل و فریب ادعایش را کردند. علاوه‌براین، چندین پیش‌بینی مکتوب من در کوتاه‌مدت به حقیقت پیوسته است ـ مانند آتش‌سوزی در بنای جدید قبر عباس‌افندی در آوریل ۲۰۲۲، یا دستگیری و تحقیر علنی یکی از دشمنان بهائی آنلاین من در بریتانیا در سال ۲۰۱۳ (بر اساس همان چیزی که علناً او را متهم کرده بودم)، یا جنبش کنونی «زن، زندگی، آزادی» در ایران، که مطمئناً درنهایت، حکومت روحانیون شیعه را سرنگون خواهد کرد[۱۰۰]! و البته دلیل و معجزۀ من تکمیل کتاب بیان است (دو متن بیان عربی و همچنین بیان فارسی، همراه با ترجمه خود من از هر دوی آن‌ها به انگلیسی) تا پایان واحد نوزده آن، که نه بهاءالله و نه هیچ یک از مدعیان دروغینِ قبل یا بعد از او این کار را انجام ندادند! اگر دکتر جانسون علاقه‌مند باشد می‌تواند نسخه دوزبانه (چاپ اول) تکمیل بیان عربی و نیز نسخه دوزبانه «هشت صراط» مرا در آمازون، با جلد ساده یا گالینگور خریداری کند!

یکی از نکاتی که از این کتاب من اقتباس شده و در کتاب حاضر هم دربارۀ فرد مشابهی بیان شده، مورد لورا بروکس[۱۰۱] است که مرا مجذوب خود کرد، زیرا یکی از باورهای من ظهور مَن یُظهره اللهِ زنِ جهانی در آینده است که من در سال ۲۰۰۲ درباره‌اش صحبت کردم، یعنی سه سال قبل از ادعای بروکس! بااین‌حال، فکر نمی‌‌کنم بروکس آواتارای مؤنثی باشد که من در ذهن دارم (زیرا او حداقل تا ۲۸۶ سال پس از این نوشته ظاهر نخواهد شد)! جالب است می‌بینم چند ایدۀ من موجب الهام‌بخشی شده و به شخصیت‌های تفرقه‌افکن در بهائیت، مانند لورا بروکس و پیش از او استار صفا[۱۰۲] انجامیده است!

در مجموع، معتقدم انتشار این کتاب تلاش ارزشمندی برای کمک به حافظۀ جمعی است. بااین‌حال، دکتر ورنون الوین جانسون باید در نظر داشته باشد که ویرایش دومی را انجام دهد و به برخی از انشعاب‌ها با منابع بهتر بپردازد!»

معمای وحدت بهائیان

چقدر خوب بود می‌توانستیم بگوییم همۀ بهائیان، یا همۀ مدعیان بهائیت، درنهایت با هم متحد شدند؛ اما افسوس که چنین نیست! ما بر فراز مناطق صخره‌ای گروه‌های مختلف و انشعابی بهائی سفر کردیم که همگی توسط جریان بهائیان حیفایی، برچسب «ناقض عهد و میثاق‌» خورده‌اند. این گروه‌های منشعب از دیدگاه جریان اصلی ناچیز هستند و تعداد کمی طرفداردارند، اما “حقیقت را نمی‌توان با عدد سنجید!” هریک از گروه‌های طرفدار ولی امرِ زنده، یا یکی از گروه‌های منشعب آن‌ها، یا گروه حیفایی، ممکن است آیین واقعی بهائی باشد، یعنی نمایندۀ اصول و تعالیم موردنظر مؤسس و بنیانگذار بهائیت باشد. همه تصدیق می‌کنند که حقیقت را باید در آنچه پیروان بهاءالله «میثاق» می‌نامند، یافت. هر گروه معتقد است که از عهد و میثاق بهائی پیروی می‌کند، البته هرکدام به زعم خود و با روشی متفاوت!

گروه حیفایی معتقد است از مفاد کتاب عهدی بهاءالله پیروی می‌کند که جانشینی رهبری از بهاءالله به عبدالبهاء تا شوقی‌افندی و سپس به بیت‌العدل را دنبال کرده است! علی‌رغم ماهیت و معنای ولایت امر در ادبیات و نصوص بهائیِ قبل از سال ۱۹۵۷، این گروه اعلام می‌کند پس از شوقی‌افندی امکان تعیین وصی و ولی امرجدید وجود نداشته است و بنابراین، به‌جای پیروی از ولی امر، از آن دستور عدول کرده و عقیدۀ خود را به این باور تنزل داده که خداوند اراده و مشیت خود را تغییر داده است (بداء)!

برخی از بهائیان، که از سنت یهودی ـ مسیحی تأثیر گرفتند، مستعد پذیرش این اصل نبودند. در انجیل عبری، که مسیحیان آن را به‌عنوان «عهدعتیق»، کتاب مقدس خود پذیرفته‌اند، آیاتی از این قبیل یافت می‌شود: “من چنین گفته‌ام.” (اشعیا۴۶:۱۱) «من عهد خود را نمی‌شکنم و چیزی را که گفتم، تغییر نمی‌دهم.» (مزامیر ۸۹:۳۴) “خدا انسان نیست که خلاف بگوید و پسر انسان نیست که توبه کند! آیا گفته است و انجام نمی‌شود؟ یا گفته است و ایجاد نمی‌شود؟!” (اعداد ۲۳:۱۹ )

بااین‌حال، عجیب به نظر می‌رسد که چیزی بسیار ضروری در بهائیت، که شوقی‌افندی سال‌ها صرف توجیه و تبیین و نهادینه کردن آن کرد و از آن به‌عنوان ماندگارترین نهاد برای “دور بهائی” یاد کرد، به این زودی به پایان برسد یا تغییر یابد. همان‌طور که ژان کاره اشاره کرده، شوقی‌افندی فرض می‌‌کرد که ولایت امر بهائی برای تمام “دور بهائی” ادامه خواهد داشت (بهائی نیوز، ژوئن ۱۹۵۰، ص ۸).[۱۰۳]

در تجربۀ بهائی، بداء خداوند به‌عنوان تغییر عقیده خدا درمورد محمدعلی افندی هم توصیف شده است! بهاءالله در وصیت‌نامه خود اعلام کرد محمدعلی پس از عبدالبهاء، جامعه بهائی را رهبری خواهد کرد، اما عبدالبهاء با زدن اتهام ناقض عهد و میثاق به محمدعلی، این حکم و وصیت و انتصاب را تغییر داد و لغو کرد. عبدالبهاء در عوض، شوقی‌افندی و نسل پسران ارشد او را به‌عنوان ولی امر برگزید.

گروه بهائیان حیفایی معتقد است که از مفاد عهد و میثاق بهائی پیروی کرده است. گروه‌های طرفدار استمرار ولایت امر بهائی نیز معتقدند که از عهد و میثاق بهائی پیروی می‌کنند، اما هرکدام به نحوی!

بهائیان ارتدوکس بر این باورند که شوقی جانشین خود را در یک تصمیم “در پرده”، ولی درعین‌حال دقیق و قطعی انتخاب کرده؛ که نام‌گذاری و انتصاب ریمی به ریاست شورای بینالمللی بهائی بوده است؛ همچنین انتصاب جوئل مارانجلا از سوی ریمی به‌عنوان رئیس دومین شورای بینالمللی بهائی و دستور به او که به “دنیای بهائی” انتصاب خود را به‌عنوان گاردین و ولی امرِ سوم “اعلام نماید” و بدین ترتیب موضوع را به دست مارنجلا می‌سپارد، ماهیت مشابهی داشته است.

رجینالد (رکس) کینگ هنگامی که میسون ریمی را به‌عنوان نمایندۀ منصوب شوقی‌افندی یا نایب‌السلطنه او در بیت‌العدل جهانی می‌پذیرد، معتقد است که از عهد و میثاق پیروی می‌کند. کینگ معتقد بود ریمی نمی‌توانست گاردین باشد، زیرا به اعتقاد او، ریمی، از تبار بهاءالله نبود. بهائیان نایب‌السلطنه‌ای همچنان در انتظار ظهور ولی امر قانونی بعدی هستند، که معتقدند، اعتبار لازم برای تصدی عنوان ولی امربهائی را خواهد داشت!

بهائیان طرفدار هاروی، سوقومونیان و یزدانی هم معتقدند که بهائیان واقعی هستند و به عهد و پیمان بهائی وفادارند و آخرین انتصاب کتبی میسون ریمی برای جانشینی را می‌پذیرند!

بهائیان تابع عهد و میثاق هم معتقدند که پیروان واقعی عهد و میثاق هستند، همان‌طور که از نام آن‌ها مشخص است. از نظر آن‌ها، حقیقت آیین بهائی، استقرار پادشاهی خدا بر روی زمین است، همان‌طور که در سلسلۀ نسب‌شناسی پادشاهان داوودی، از زمان داوود شاه اسرائیل، تا تداوم آن در ولایت امر و قیادت آیین بهائی نشان داده شده است.

بهائیان آزاد هم به عهد و میثاق بهاءالله که به عبدالبهاء رسیده است، مانند سایر پیروان بهاءالله ایمان دارند، اما انتقال عهد و میثاق را به شوقی‌افندی باور ندارند، زیرا الواح و وصایای ادعایی منتسب به عبدالبهاء را تقلبی و جعلی می‌دانند. ثانیاً اعتقادی به حاکمیت استبدادی و مقتدرانه در جامعه بهائی، نظیر آنچه که «شوقیسم سیاسی» می‌نامند، ندارند.

هریک از این گروه‌های طرفدار بهاءالله معتقدند گروه و جمعیت آن‌ها باورمند به آیین بهائی واقعی است و به عهد و میثاق بهائی وفادار است و بهائیان می‌توانند با عضویت در آن گروه خاص، به وحدت حقیقی دست یابند.

یک پرسش روشن دربارۀ وحدت

نویسنده (یا نویسندگان) مقاله ویکی‌پدیا دربارۀ «انشعاب‌های بهائی» در نتیجه‌گیری خود می‌گوید: «یکی از آموزههای کلیدی بهائی این است که بهائیت فرقه و انشعاب نمیپذیرد، زیرا بهاءالله برای جلوگیری از انشعاب تدابیری اندیشیده است. بنابراین یک سؤال واضح درمورد تقسیمات و انشعابات موجود و مطرح در این صفحه پیش میآید.”[۱۰۴] بله، یک سؤال بدیهی: چگونه با این همه گروه مختلف که خود را بهائی می‌نامند، وحدت بهائی وجود دارد؟

موضوع وحدت بهائیان برای بسیاری از غیربهائیان گیج‎کننده است. مطمئن نیستم که بهائیان این مشکل غیربهائیان را بفهمند یا بتوانند تعلیم وحدت خود را به‌گونه‌ای توضیح دهند که برای غیربهائیان منطقی باشد! باید اذعان کرد که وحدت یک مفهوم اصلی در بهائیت است. بهائیان بر این باورند که بهائیت آیینی است که درنهایت می‌تواند وحدت‌دهندۀ ادیان و تقسیم‌بندی‌های مختلف بشریت باشد! درنتیجه، هرگونه برهم زدن این وحدت مذموم است! وَن بالِن[۱۰۵] بهائیت را “فرقۀ متحدکنندۀ گروه‌ها” نامیده است. (کتاب آشوب فرقه‌ها)[۱۰۶] به همین دلیل، موارد مختلف موردمطالعه در این تحقیق، باعث شرمساری آیین بهائی است. این شاید دلیل موضع شدید آن‌ها دربارۀ نقض عهد و میثاق است ولی آیین بهائی باید راهی برای تعامل با کسانی که مانع وحدت تلقی می‌شوند داشته باشد!

بهائیان بیت‌العدلی این حق را برای خود قائل‌اند که افرادی را “ناقض عهد و میثاق” اعلام کنند و هرگونه اختلال در وحدت مورد نظر خود را، به‌سادگی، با اعلام عضو مزاحم به‌عنوان ناقض عهد، از جامعه بهائی طرد و احراج کنند. بنابراین، گروه‌هایی مانند بهائیان آزاد و طرفدار ولایت امر زنده، عهدشکن اعلام شده و از جامعۀ بهائی طرد و بیرون رانده شده‌اند. بدین ترتیب بهائیان حیفایی، این‌گونه وحدت خود را حفظ می‌کنند! همۀ اعضا در وفاداری به بیت‌العدل، که از نظر آن‌ها، در تصمیماتش خطاناپذیر است، باید متحد باشند. گروه‌های ناقضین هم آن‌قدر ناچیز هستند که به‌راحتی می‌توان آن‌ها را نادیده گرفت! بهائیان حیفایی معتقدند که این گروه‌ها عهد و میثاق را زیر پا گذاشته‌اند و از آیینی که قابل‌ تقسیم و انشعاب‌پذیر نیست طرد شده‌اند!

گروه‌های طرفدار گاردین و ولایت، که ناقض عهد و میثاق اعلام شده‌اند، هم تمایل دارند از انشعاب در امر بهائی صحبت کنند. به یاد می‌آوریم که میسون ریمی اذعان داشت که در امر بهائی تفرقه ایجاد می‌کند و افراد سالم را از افراد بیمار جدا می‌کند، همان‌طور که عبدالبهاء و شوقی‌افندی قبل از او چنین کردند! للاند جنسن دربارۀ تفرقه گفته است: “همان‌طور که جهان اطراف ما در آشفتگی و دوپارگی شدید است، بهائیت نیز چنین است. وحدت نتیجۀ عدم درک بهائیان حیفائی از عهد و میثاق بهاءالله است.”[۱۰۷] (جنسن؛ قدرتمندترین سند؛ ص ۸ مقدمه)

من در انتهای پایان‌نامۀ خود، با عنوان «تحلیل تاریخی بر بدعت‌ها و دگرگونی‌های اساسی و بنیادین در سیر تحول آیین جهانی بهائی»، به مفهوم وحدت در بهائیت پرداختم. دکتر فرانسیس جی. بکویت در اثر خود با عنوان «گفتمان بهائی و مسیحی: نگاهی به برخی مسائل کلیدی» به نوشتار من استناد می‌کند.[۱۰۸]

او می‌گوید: “همان‌طور که ورنون الوین جانسون در پایان‌نامه خود در دانشگاه بیلور، دربارۀ تاریخ بهائیت نتیجه‌گیری کرده، “در دوره تاریخ بهائی، انشعابات و تقسیمات آشکاری در آیین بهائی رخ داده است، زیرا جناح‌های مختلفی که هریک ادعای تعلق به آیین بهائی دارند، وجود داشته‌اند.” او صحت برداشت من را تأیید کرده است، اما این نقل‌قول درواقع بخشی از یک بحث بزرگ‌تر درمورد برداشت نادرست بهائیان از معنای وحدت است. نقل قول کامل این است: «اگر انشقاق و انشعاب در آیینی به معنای تقسیم به دو یا چند دسته از کسانی است که خود را در پیوند با آیین مذکور می‌شناسند، در این صورت انشعاب‌های آشکاری در بهائیت رخ داده است» اما من ادامه دادم که نگاه بهائیان نشان می‌دهد که منظور آن‌ها این نیست! غیربهائیان می‌گویند که “شکاف و انشعاب آشکاری رخ داده است.” اما بهائیان می‌گویند با مخالفت‌هایی مواجه شده‌اند، اما از انشعاب و انشقاق مصون هستند. واقعاً منظور آن‌ها چیست؟

یکی از بهائیان در ایمیلی به من نوشته که عبدالبهاء پیش‌بینی کرده که اگر بهائیان به عهد و پیمان خود وفادار نباشند، این موجب «نقض» عهد و میثاق می‌گردد. بنابراین، آیین بهائی فضای بروز چنین تخلفاتی را می‌دهد. آنچه بهائیت دربارۀ ادعای وحدتش می‌گوید این است که گروه‌های ناقضین از بین می‌روند و مانند دیگر ادیان، به‌صورت گروه انشعابی در میان بهائیان باقی نمی‌مانند. البته این به عامل زمان بستگی دارد. فقط زمان می‌تواند بگوید که آیا گروه‌های بی‌وفا به رهبری کنونی از بین می‌روند یا خیر؟ و گروه‌های بی‌وفا کدامند؟ واقعیت این است که درحال‌حاضر، بین پیروان بهاءالله دودستگی وجود دارد. ادعای وحدت در بهائیت یک تعهد ایمانی است که مربوط به آینده است ـ که گروه‌های کافر از بین خواهند رفت ولی از نگاه فرد غیربهائی، کدام گروه مؤمن و کدام گروه یا گروه‌ها نافرمان هستند؟

انواع وحدت

من متوجه شده‌ام که وحدت بهائی ممکن است برای کسانی که خود را بهائی می‌نامند، سه معنی متفاوت داشته باشد.

وحدت در درون هر گروه

از یک جهت، مسأله وحدت برای بهائیان چندان دشوار نیست، زیرا اعضای هر گروه معتقدند که آن‌ها نمایانگر و نمایندۀ واقعی بهائیت هستند و تمام کاری که فرد باید انجام دهد تا بهائی واقعی باشد، این است که به آن‌ها بپیوندد! بهائیتی که نمی‌توان آن را تقسیم کرد، پیوستن به شکل و مفهوم خاص آن‌ها از بهائیت است. این یک راه آسان ــ شاید خیلی آسان ــ برای توضیح وحدت موردنظر بهائیان است. نمونه‌ای از این ایده، مقاله «پیروزی حقیقت» اثر پیتر تِری است. او تنها به چند صد ازلی و چند صد طرفدار ریمی آمریکایی اشاره می‌کند که ناقض و عهدشکن هستند. او می‌پرسد (و سپس خودش پاسخ می‌دهد):

آیا آن‌ها چالشی برای وحدت در بهائیت هستند؟ نه. مؤسس، مفسر و ولی امر بهائی همگی تأیید کرده‌اند که این جدایی‎طلبان مانند کف روی آب و موج دریا هستند و ناپدید می‌شوند و فقط بهائیان مؤمن متحد باقی می‌مانند و به رشد خود ادامه می‌دهند! (پیترتری، پیروزی حقیقت).[۱۰۹]

این شکل وحدتی است که بهائیان حیفایی، بزرگ‌ترین (و به قول خودشان تنها) گروه بهائی از آن حمایت می‌کند، اما این چه تفاوتی با وحدت در مسیحیت دارد؟ من در پایان‌نامه خود اشاره کردم که کلیسای کاتولیک روم، بزرگ‌ترین گروه مسیحیان، مانند جریان اصلی بهائیان، به‌طور سنتی معتقدند که آن‌ها تنها شکل واقعی مسیحیت هستند.

دکتر بکویث افزوده که امروزه کلیسای کاتولیک رم این موضع متصلب را ندارد. این باور برای بیش از هزار سال حاکم بود و گرچه کلیسا امروز هم معتقد است که عیسی مسیح فقط یک کلیسا تأسیس کرد، آن‌ها مایلند پروتستان‌ها را به‌عنوان “برادران جداشده” خود معرفی کنند (سند دوم واتیکان)[۱۱۰] اما، در همان سند تأیید شده است: “عیسی مسیح، مولای ما، فقط یک کلیسا تأسیس کرد. بااین‌حال، جوامع مسیحی، خود را وارثان عیسی مسیح به مردم معرفی می‌کنند.” (بند ۱) اگرچه مسیح و کلیسای او یکی هستند، کسانی که رسماً کلیسای روم را به‌عنوان آن کلیسا نمی‌شناسند، «برادران» هستند، هرچند برادران “جدا‌شده هستند”.

وحدت روحانی

مفهومی وجود دارد که شاید بتوان به نحوی قابل‌فهم گفت که با در نظر گرفتن آن، آیین بهائی هرگز نمی‌تواند مانند سایر ادیان در خود دسته‌بندی و تفاوت برداشت داشته باشد. این مفهوم این است که آیین بهائی را «روح زمانه» بدانیم که در دورۀ ریاست عبدالبهاء بر بهائیت (به پایان‌نامه من مراجعه کنید) بر آن تأکید شده است: “بهائیت، برخلاف سایر ادیان، هرگز قابل‌ سازماندهی و تشکیلات نیست.” ولی این حرف و ادعا در زمان کنونی چه معنایی دارد؟ زیرا بهائیت امروزه قطعاً سازماندهی شده است. این همان نکته‌ای است که در فصل مربوط به شوقی‌افندی در پایان‌نامه، مفصل به آن اشاره کرده‌ام، اما اگر کسی بتواند روح را از شکل و بدنه جدا کند، که ظاهراً بهاءالله و عبدالبهاء این کار را انجام دادند، ممکن است وحدت در بهائیت حفظ شود! روث وایت می‌گوید: «پس از دیدن عبدالبهاء، وقتی به اوگفتم که عضو سازمان و تشکیلات بهائی نیستم، عبدالبهاء گفت: “خوبه، بسیارخوبه. سازمانی که بهائیان در میان خود دارند، هیچ ربطی به تعالیم بهاءالله ندارد.”» (روت وایت، «تشکیلات بهائی»، ص ۵).[۱۱۱]

 

البته این مطلب خانم وایت را می‌توان در ردیف «یادداشت‌های زائران» نامید که حجیت و الزام همگانی برای بهائیان ندارد، اما عبدالبهاء اظهارات مشابه این زیاد داشته است که می‌تواند الزام‌آور تلقی شود. این شاید به ما سرنخی بدهد که منظور عبدالبهاء چیست. او «روح» بهائیت را از شکل و فرم سازمانی و تشکیلاتی آن جدا کرد. «روح» بهائی هرگز قابل سازماندهی نیست. اگر آیین بهائی را با “روح عصر” یکی دانسته و بر آموزه‌های معنوی تأکید کنیم، بدیهی است که چنین باوری قابل سازماندهی نیست. چگونه می‌توانید “روح” را سازماندهی کنید؟! ولی چگونه بهائیان این درک و برداشت را با الزام بهائی بودن که توسط شوقی‌افندی بیان شده است، یعنی “ارتباط نزدیک با روح و همچنین شکل تشکیلات امروزین بهائی در سراسر جهان” هماهنگ می‌کنند؟” (شوقی‌افندی، تشکیلات بهائی، ص ۹۰).[۱۱۲]

به نظر می‌رسد حتی شوقی‌افندی نیز در مواقعی این دیدگاه جدایی روح و بدنه را بیان کرده؛ وقتی که می‌نویسد: لازم نیست درمورد آنچه قبلاً تکرار و تأکید کردم که تشکیلات امری به‌عنوان ابزار در نظر گرفته شود و نه جایگزینی برای آیین بهاءالله، تأکید کنم … باید در برابر تصلبی که نیروی رهایی‌‌بخش آیین او را مسدود می‌کند و به بند می‌کشد، مقاومت و محافظت کنیم (شوقی‌افندی، نظم جهانی بهائی، ص۹).[۱۱۳]

در اینجا شوقی‌افندی از «بهائیت» به‌عنوان چیزی غیر از تشکیلات سخن می‌گوید که قرار نیست “جایگزین امر بهائی” شود. یا شاید منظورش این است که تشکیلات چیزی است که می‌تواند جوهر و اساس امر بهائی را “متصلب و خشک” کند. در هر دو صورت، به نظر می‌رسد که او روح بهائیت را از شکل نهادینه و تشکیلاتی بهائیت جدا کرده و «باور بهائی» را با نیروی رهایی‌بخش آیین بهاءالله یکی می‌داند.

به نظر می‌رسد این توضیح نشان می‌دهد که بهائیان ممکن است دلیل مشروعی داشته باشند که نظم اداری را در مواردی که جریان طبیعی انرژی‌ و باور بهائی را محدود می‌کند، زیر سؤال ببرند، اما این برداشت با عهد و میثاقی که اطاعت کامل و بی‌قیدوشرط از ولی امرالله را واجب می‌داند ـ که به گفتۀ گروه بهائیان حیفایی، در حال حاضر، تشکیلات اداری و در رأس آن بیت‌العدل جهانی به‌جای آن نشسته ـ در تضاد است، اما حتی اگر اجازه دهیم که روح و شکل، در بهائیت، از هم جدا شوند، این چه تفاوتی با مسیحیت دارد؟ مسیحیان وحدت خود را در وفاداری معنوی به تعالیم روحانی مسیح می‌یابند، نه در اَشکال نهادی و سنتی، که مربوط به مسائل نسبتاً جزئی است، مانند اینکه آیا شستن پا از دستورات کلیسا است؟ یا ذکر گفتن هنگام خوردن نان زنجبیلی، نان را به پارۀ تن مسیح تبدیل می‌کند؟ یا اینکه استفاده از موسیقی در مراسم عبادی کلیسا مجاز باشد؟… وحدت روحی بهائیت چه تفاوتی با وحدت روحی مسیحیت دارد؟

وحدت در سایه ولایت امر

بهائیان تا قبل از مرگ شوقی‌افندی وحدت بهائیت را به استمرار ولی امر زنده گره زده بودند. برگردید به آنچه عبدالبهاء در وصیت‌نامه خود گفته بود: “ولی امر باید در زمان حیات خود جانشینی انتخاب کند تا پس از مرگ او اختلافی پیش نیاید.” یعنی ولی امر موظف است در زمان حیات خود به نحوی جانشینش را تعیین کند تا جانشین شناخته و پذیرفته شود و از وقوع «اختلاف» جلوگیری کند (الواح وصایا، ص ۱۲).[۱۱۴]

نهاد ولایت امر بهائی به‌عنوان وسیله‌‌ای خاص برای تضمین وحدت بهائی تلقی می‌شد. دیدیم روحیه خانم چطور می‌گوید: «اگر توپی و محور چرخ را از آن جدا کنی، باید همه چیز را دور بریزی!» که آن را با موقعیت گاردین و ولایت امر بهائی منطبق و همسان کرده بود. (بیست‌وپنج سال ولایت امرالله، ص ۲۳)[۱۱۵] او سپس می‌گوید: «مؤسسه ولایت… همان‌طور که مقصود از تأسیسش بود، عملاً از هرگونه تفرقه و انشعاب در صفوف بهائیان جلوگیری کرده است.»[۱۱۶] جورج تاونشند[۱۱۷] می‌گوید:”هیچ‌کس دیگری جز ولیّ امر منصوب او، که بهاءالله او را هدایت خواهد کرد، نمی‌تواند این وظیفه [تفسیر کلام و نصوص] را انجام دهد.” تاونشند این را “راز وحدت ناگسستنی در آیین بهائی و مانع و رادع فرقه فرقه شدن” آن می‌دانست.[۱۱۸]

اکنون که بهائیان حیفایی “استمرار ولی امر زنده و حق تفسیر نصوص او” را حذف کرده‌اند، به نظر می‌رسد که آن‌ها “راز وحدت ناگسستنی آیین بهائی” را با دست خود از بین برده‌اند؛ بنابراین آن “وحدت ناگسستنی” نقض شده و از بین رفته است. حداقل گروه‌های طرفدار گاردین و ولایت امر بر این باورند که وحدت بهائیت با تداوم ولایت پیوند خورده است و اکنون بدون وجود ولی امرالله، جریان حیفایی نمی‌تواند ادعای وحدت در بهائیت کند. به همین دلیل است که گروه‌های پیرو ولایت امر به نهاد ولایت امر ادامه می‌دهند و جان کاره اصرار می‌ورزد که مظهر و تجلی سوم برای بازگرداندن ولایت و وحدت بهائی ضروری است.

وظیفه تفسیر و تبیین

اختلاف و مناقشه بین بهائیان حیفایی و طرفداران لزوم داشتن ولی امر زنده، عمدتاً یک موضوع اختلاف تفسیراست. آیا انتصاب میسون ریمی به‌عنوان رئیس شورای بین‌المللی بهائی، انتصابی برای ریاست و قیادت بیت‌العدل جهانی آتی بود یا خیر؟ آیا ایادیان امرالله به‌تنهایی دارای اختیار هدایت جامعه بهائی و عزل و نصب و طرد بهائیان بودند؟ آیا بیت‌العدل جهانی بدون ولی امر زنده در رأس آن مشروعیت دارد؟ آیا ایادیان امر بهائی صلاحیت قانونی و اختیار داشتند که تاریخ انتخابات بیت‌العدل را تعیین کنند؟ یا اینکه برای انتخاب بیت‌العدل جهانی باید محافل ملی تصمیم می‌گرفتند؟ همه این امور شامل تفسیر سخنان بهاء، عبدالبهاء و شوقی‌افندی است، اما اکنون به گفته شوقی‌افندی و بر اساس تشخیص و حکم بیت‌العدل، بیت‌العدل جهانی صرفاً یک نهاد قانون‌گذاری است و صلاحیت تفسیر نصوص را ندارد. شوقی‌افندی می‌گوید:

مسلماً روشن و مشهود است که ولیّ امرالله، مفسر نصوص است و بیت‌العدل وظیفه تشریع اموری را که صریحاً در تعالیم بیان نشده، بر عهده دارد. حق تفسیر و تبیین گاردین، که در حوزۀ خود عمل می‌کند، مانند حق تشریع بیت‌العدل، درمورد احکامی که بهاءالله صریحاً نازل نکرده است، معتبر و لازم الاجرا است. هیچ‎کدام نمی‌تواند و نباید به قلمرو دیگری تجاوز کند. هیچ‌کدام به دنبال محدود کردن قدرت و صلاحیت خاص و قطعی یکدیگر، که هر دو مشروع الهی است، نیستند (شوقی‌افندی، نظم جهانی بهاءالله، ص۱۵۰).[۱۱۹]

حتی این سخنان شوقی هم قابل‌تفسیر است! این کلمات ممکن است به معنای مطلق دیده شود، که هریک به حقوق دیگری هرگز تجاوز نمی‌کند؛ یا به معنای نسبی، که نباید چنین کند! ازآنجاکه بیت‌العدل حق و صلاحیت تفسیر ندارد، نمی‌تواند دراین‌بارۀ به‌طور مقتضی تصمیم‌گیری کند، ولی به نظر می‌رسد بیت‌العدل سخن شوقی‌افندی را که “بیت‌العدل جهانی مطلقاً، قلمرو مقدس حق تفسیر شوقی‌افندی را نقض نخواهد کرد” به نفع خود تفسیر کرده است. دیگر اینکه شوقی از ضرورت حضور ولی امرالله برای تعریف و تعیین حدود حوزه اِعمال تشریع بیت‌العدل جهانی صحبت کرده است، ولی باز بیت‌العدل منظور شوقی از این کلمات را به معنای نسبی و نه قطعی و الزامی، تفسیرکرده است:

او [ولی امرالله] نمی‌تواند تصمیم اکثریت اعضای بیت را ابطال کند، اما موظف است بر تجدیدنظر آن‌ها، در هر مصوبه‌ای که وجداناً مغایر با معنا و خروج از روح تعالیم بهاءالله باشد، اصرار کند (شوقی‌افندی، نظم جهانی بهاءالله، ص ۱۵۰).[۱۲۰]

اگر بیت‌العدل بتواند تصمیماتی بگیرد که ولی امر «وجداناً معتقد باشد» با معنای کلام بهاءالله در تعارض است، یا مغایر روح آن تلقی شود، این نشان می‌دهد که ممکن است چنین کند. بیت‌العدل جهانی دربارۀ اینکه آیا در صورت نبود ولی امر، شخصاً دارای اختیار و عصمت است که حوزۀ صلاحیت خود را مشخص کند، چنین گفته است:

نمی‌توان تصور کرد که دو مرکز اقتداری که عبدالبهاء گفته: «هردو تحت عنایت و حمایت جمال ابهی هستند» با یکدیگر تعارض داشته باشند؛ زیرا هر دو وسیله و ابزار هدایت هستند!  (بیت‌العدل جهانی، پیام‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۸۱، ص ۱۵۷).[۱۲۱]

عبدالبهاء وقتی این سخنان را نوشت، تصور می‌کرد که ولی امر و بیت‌العدل باهم کار می‌کنند. هنگامی که باهم کار می‌کنند ـ آن‌طور که عبدالبهاء فرض می‌کرد ـ محافظت الهی تضمین شده است، اما اگر بنا به دلایلی باهم کار نکنند چه می‌شود؟ آیا آن‌ها هرکدام به‌تنهایی معصوم هستند، یا هرکدام در حوزه خود به‌طور جداگانه؟ شوقی‌افندی در حیطۀ تفسیر و تبیین نصوص، به‌عنوان «مرکز عهد و میثاقِ» منصوب، به اعتقاد بهائیان، مستقلاً مصون از خطا بود؛ اما آیا بیت‌العدل هم در حوزه خود مستقلآ مصون از خطا و بی‌اشتباه است؟ بیت‌العدل این سؤال را با این کلمات پاسخ می‌دهد:

اینکه ولی امر صلاحیت تعیین حوزۀ اعمال تشریعی بیت‌العدل را دارد، دلیل نمی‌شود که بدون چنین راهنمایی بیت‌العدل از حدود اختیارات خود و صلاحیت خارج شود. با ادعای صریح خود ولی امر مبنی بر اینکه بیت‌العدل جهانی هرگز نباید و یا نمی‌تواند به حوزه مقدس و مقررشدۀ ولایت تجاوز کند! (بیت‌العدل جهانی، پیام‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۸۱، ص ۱۶۱).[۱۲۲]

به این ترتیب، بیت‌العدل جهانی دست به تفسیر قطعی و الزام‌آور سخنان شوقی‌افندی زده است (که منطبق با تعالیم بهائی نیست). بیت‌العدل اگر به فعل تشریعی و نه تفسیری پایبند باشد، حق ندارد به تفسیر خود از کلام ولی امرالله حجیت بدهد. آیا بیت‌العدل در این تفسیر مطلق خود وارد «حوزه مقدس و منصوص» ولی امر نشده است؟!

ژان کاره می‌گوید: “این واقعیت که آن‌ها [اعضای بیت‌العدل]… مفسر و مبین نصوص نیستند، به این معنی است که آن‌ها نمی‌توانند کسی را که با تفاسیر آن‌ها مخالف است، متخلف خطاب کنند.” آیا سخنان کاره از نظر حقوقی صحیح و معتبراست؟

بیانیه خوان کول در اینجا، دقیق و مناسب به نظر می‌رسد. او اظهار می‌کند که بیت‌العدل محدود به امور تشریعی است نه تفسیری. درنتیجه، به گفته کول، بهائیان در مشورت برای انجام تفاسیر شخصی و غیررسمی خود و با یکدیگر، آزادند. اگر این تفاسیر با تعابیر بیت‌العدل متفاوت باشد، هیچ شخص یا گروهی دارای اختیاری برای حل و فصل این موضوع نیست. کول معتقد است:

بیت‌العدل ممکن است قوانینی وضع کند و برای رفتاری مجازات تعیین کند اما نباید عقاید جزمی منتشر کند و افراد را به دلیل ابراز اندیشه و عقایدشان مجازات کند (کول، “اعلامیه جهانی حقوق بشر و نصوص بهائی”).[۱۲۳]

این صرفاً یک بحث و تحقیق منطقی است: اگر بیت‌العدل جهانی صرفاً دارای صلاحیت تشریعی است و نه تفسیری و اگر صلاحیت تفسیر و تبیین نصوص بهائی را ندارد و اگر تعریف فرد بهائی دارای عقیده درست و مرتد مستلزم تفسیر متون و نصوص باشد، چگونه بیت‌العدل می‌تواند کسی را ناقض عهد و میثاق اعلام کند؟ اگر بیت‌العدل صلاحیت اعلام نقض عهد را ندارد، آیا گروه‌های طرفدار ولی امر و سایر به‌اصطلاح ناقضین و عهدشکنان و مطرودان، درواقع، همان «برادران جداشده» نیستند؟

آیا آیین مدعی وحدت، خود هرگز متحد خواهد شد؟

شکل دیگر وحدت برای آیین بهائی این است که تقسیمات و انشعابات مختلف بهائی، یا کسانی که مدعی نام بهائی هستند گردهم آیند تا یک وحدت واقعی را تشکیل دهند. تعدادی از اعضای گروه‌های طرفدار ولی امرالله امیدوارند که این امر در نهایت محقق شود. این بدان معناست که سرانجام بهائیان حیفایی متوجه ‌شوند که به یک گاردین و ولی امر نیاز دارند و یک گاردین انتخاب ‌کنند. من تصور نمی‌کنم که این اتفاق بیفتد، زیرا خود طرفداران ولی امر دچاراختلافات هستند! هر گروه ولی امر و برنامه خاص خود را دارد، یا به این امید است که یک ولی امری ظهورکند!

اگر گروه اصلی فقط با یکی از گروه‌های ولی امری متحد شود و بقیه متحد نشوند، چه دستاوردی حاصل می‌شود؟ شاید روزی در آینده‌ای دور، اگر طرفداران ولی امر به وحدت بین خود دست یابند، امکان اتحاد برای بهائیت باشد، اما نه فعلاً. مشکل انتخاب گاردین از میان مدعیان مختلف مشکل فعلی است!

ثانیاً این وحدت برای بهائیان حیفایی مشکل ایجاد می‌کند. آن‌ها باید هوای بیت‌العدل محصول ایادیان را داشته باشند. چگونه عملکرد ایادیان امر را توجیه کنند؟ یا به عصمت بیت‌العدل خود و همه پیام‌های آن معتقد باشند؟ آن‌ها باید بپذیرند که اشتباه کرده‌اند که گفته‌اند دیگر ولی امر زنده‌ای وجود ندارد! آیا آن‌ها هرگز این کار را انجام خواهند داد؟ آیا بیت‌العدل می‌تواند اقدامات بیت‌العدل‌های پیشین را تکذیب کند؟

ثالثاً، بهائیان حیفایی می‌پرسند چرا باید کاری مانند اعتراف به اشتباه انجام دهند و به بحث بودن ولایت امرالله بازگردند، درحالی‌که می‌توانند به وضعیت فعلی خود ادامه دهند که معتقدند همه گروه‌های منشعب در اشتباه هستند و آن‌ها برحق! گروه‌های منشعب درحال‌حاضر به اندازه‎ای بزرگ نیستند که دلیلی برای اتحاد مجدد ایجاد کنند.

شاید در آینده چیزی شبیه به “جنبش وحدت جهانی مسیحیت” در میان بهائیان رخ دهد تا همۀ پیروان بهاء را در اصول بنیانگذاران بهائی متحد کند و شکل اولیه عضویت را ملاک بگیرد. نمی‌دانم چگونه می‌توان با مفاهیم امروزینِ نقض و ناقضین نزد بهائیان حیفایی، که آن‌ها را به‌عنوان سم مهلک و ناقل بیماری مسری می‌دانند، به این امر دست یافت!

چنین مفاهیم یا اَشکال گفتاری ممکن است در امور شعر و شاعری یا موارد مشابه رعایت شود، اما مردم، افرادی هستند با ذهنی که خداوند به آن‌ها داده است تا از آن استفاده کنند، تفاوت بین افراد یا بین افراد در ادیان مختلف، معمولاً تفاوت در تفسیر متون مقدس یا روش‌های مختلف در درک کلام‌های معتبر است. راه حل این اختلافات، امتناع کورکورانه از دیدن طرف مقابل نیست، بلکه تلاش برای حل اختلافات و «تحقیق فردی» در موضوعی است که باعث اختلاف می‌شود و درنتیجه به دنبال راه حل بودن است. راه حل این نیست که بگوییم «انشعاب و تفرقه» ممنوع است ــ که درواقع، آیین بهائی را نسبت به سایر ادیان نابردبارتر می‌کند و آن را بیشتر مستعد تحریک به جدایی افراد از رهبری می‌کند. چنانچه رهبری بر تفسیر خود از نصوص بهائی پافشاری کند، جدایی و انشعاب روزبه‌روز افزایش می‌یابد.

انشعاب چه مشکلی دارد؟

نامه‌ای در اینترنت دربارۀ تصمیم یک خانم بهائی سابق برای جدا شدن از بهائیت وجود دارد. او که در برنامۀ یک کلیسا شرکت کرده است، می‌گوید آیین بهائی را دوست دارد، اما ماه‌هاست که دچار «بحران عقیدتی» است. وی نامه‌ای به محفل محلی بهائیان آرلینگتون، در ماساچوست، نوشته که از مبارزۀ درونی و ارزیابی مجدد اعتقاداتش می‌گوید. سخنان او دربارۀ وحدت بهائی اهمیت خاصی دارد و قابل‌تأمل است:

یک مشکل منطقی کوچک در دکترین بهائی وجود دارد که مدتی است مرا آزار می‌دهد. بهائیان بر این باورند که بهائیت هرگز به فرقه‌ها منشعب نشده و اساساً تقسیم‌نشده باقی خواهد ماند (ولی همین حالا هم گروه‌های بهائی ماندگاری وجود دارند) اما گروه‌هایی که از جریان بهائیت حیفایی جدا می‌‌شوند، سریعاً غیربهائی اعلام می‌شوند، صرفاً به این دلیل که از خط فکری حیفا فاصله گرفته‌اند. این صرفاً یک ترفند و بازی با کلمات است. متأسفم اما گروه‌های بهائی دیگری هم هستند که تفسیر و برداشت بیت‌العدل حیفایی را صحیح و مرجع نمی‌دانند. آن‌ها به بهاءالله باور دارند، خود را بهائی می‌دانند، بقیه مردم جهان هم آن‌ها را بهائی می‌دانند و فقط بیت‌العدل این کار را نمی‌کند و انگیزۀ قدرتمندی برای انجام ندادن این کار دارد: اگر گروه‌های جداشدۀ بهائی به رسمیت شناخته شوند، بستر ایمان طرفداران بیت‌العدل متزلزل خواهد شد!

ادعای برتری بهائیت بر مسیحیت و اسلام، با استناد به عدم تفرقۀ داخلی، ایدۀ بسیار سستی است. همچنین باعث می‌شود که جریان حیفایی از مشارکت و عقاید برخی افراد دیگر، که به بهاءالله معتقدند، دوری کند. روح من به من می‌گوید که این نه سالم است و نه عادلانه و به‌طرز متناقضی، بهائیت را نسبت به بسیاری از ادیان دیگر نابردبارتر معرفی می‌کند.

واقعاً تفرقه تا زمانی که باعث نفرت و رفتار بی‌محبت نشود، در برخی از سطوح، چه اشکالی دارد؟ من می‌‌توانم در کلیسایی مترقی عبادت کنم و همچنان به کلیسای محافظه‌کارم علاقه‌مند باشم. من می‌توانم یک اسقف‌نشین باشم و همچنان دوستان وحدت‌گرا و کاتولیک خود را دوست بدارم (و دوستان مسلمانم و دوستان بهائی‌ام و دوستان بت‌پرست و غیره را!) حتی می‌توانم برای دوستان جمهوری‌خواه نقش دموکرات را بازی کنم یا برعکس. درک اینکه آن‌ها از کجا می‌آیند کمی سخت است، زیرا من اعتقادات آن‌ها را به اشتراک نمی‌گذارم، اما آزمون‌هایی مانند این، فرصت‌هایی برای رشد فکری و معنوی هستند، نه نشانه‌ای از اینکه ما نیاز به یکنواختی اجباری باورها داریم. من فکر می‌کنم آنچه که جهان واقعاً به آن نیاز دارد، ممنوعیت تفرقه نیست، بلکه یک نظم و انضباط معنوی است که از ایجاد نفرت و تعصب در این تقسیمات جلوگیری کند (نامه جنیفر تایدول به محفل محلی بهائیان آرلینگتون، ماساچوست، ۱۹۹۹).[۱۲۴]

جمعبندی

بهائیان رؤیای زیبایی از جهانی خیالی، در صلح و وحدت و بدون تعصب نژادی در سر دارند که در آن مردان و زنان از فرصت‌های برابر و موقعیت قانونی مساوی برخوردار باشند، جایی که آموزش برای همه آزاد باشد، جایی که مردم در فقر مطلق نباشند، جایی که دیگر جنگ و کشتار نباشد، یک جامعه ایده‌آل! زیباترین رؤیا! ملکوت ابهی روی زمین! بدون آنکه خود نقشی هرچند ناچیز، در فرو نشاندن جنگ داشته باشند، یا تلاشی هرچند اندک، در ایجاد و استقرار آتش‌بس و صلح به کار ببندند. بهائیان ترجیح می‌دهند همیشه در کنار طرف پیروز معرکه باشند، هرچند جناح ظالمِ درگیری باشند و خود را جزء جماعت اکثریت بنمایانند! و تنها عرصه و فعالیت ارزشمند برای خود را تبلیغ غیربهائیان و اجرای نقشه‌های تبلیغی ابلاغی بیت‌العدل می‌دانند (“نقشه تبلیغی نُه‌ساله که اکنون عالم بهائی به اجرای آن مشغول است، به‌منظور پاسخ به نیاز شرایط پرمخاطرۀ کنونی ترسیم شده است!” از پیام ۲۶ مه۲۰۲۴ بیت‌العدل به مؤسسه بهائی مطالعات جهانی).

سؤال این است که آیا این آیین می‌تواند وسیله‌ای برای آوردن صلح و وحدت در جهان باشد؟ آیینی که از اساس و مبدأ، انباشته از تعارض و آشفتگی درونی است؟ آیا بهائیت، آیین مدعی وحدت، هرگز خود روی اتحاد خواهد دید؟ و فراتر از این، می‌تواند کمترین نقشی برای اتحاد در جهان خسته، جنگ‌زده و آسیب‌دیده داشته باشد؟ چگونه بهائیان می‌توانند جهان را متحد کنند، درحالی‌که خود متحد نیستند؟ آیا زمانی می‌رسد که بهائیانی دگراندیش، گروه‌های بهائی انشعابی و بهائیان در تبعیدی وجود نداشته باشند؟

منابع

بارنی، کلیفورد؛ النورالابهی فی مفاوضات عبدالبهاء؛ بریل، هلند، ۱۹۰۸٫

بهاء، حسین‌علی؛ ایقان؛ بی تا، چاپ فرج الله زکی، مصر، ۲۰۰ صفحه‌ای.

– Abdu’l-Baha.  Foundations of World Unity.  Wilmette, Ill.:  Baha’I Publishing Trus‌t, 1955.

– Paris Talks:  Addresses Given by ‘Abdu’l-Baha in Paris 1911-1912.  London, Baha’i Publishing Trus‌t, 1961.

– Some Answered Ques‌tions.  Collected and translated by Laura Clifford Barney.  Wilmette, Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1964.

– Abul-Fazl, Mirza.  Hujaj’ul Bahaiyyeh (the Bahai Proofs).  Translated by Ali Kuli Khan.  New York:  J. W. Pratt Co., 1902.

– Baha’i World:  A Biennial International Record. Vol. III.  New York, Baha’i Publishing Committee, 1930.

–  Balyuzi, H. M. Abdu’l-Baha:  The Centre of the Covenant of Bahaullah, London, George Ronald, 1971.

Blomfield, Lady (Sitarih Khanum).  The Chosen Highway.  Wilmette, Ill, Baha’i Publishing Trus‌t, 1967.

– Browne, Edward G., ed.  Kitab-i Nuqtatu’l-Kaf, Being the Earlies‌t His‌tory of the Babis, Compiled by Hajji Mirza Jani Kashani between the Years A.D. 1850 and 1852.  E. J. W. Gibb Memorial Series, Vol XV. Brill, Imprimerie Orientale, 1910, London.

– Materials for the S‌tudy of the Babi Religion Cambridge:  University Press, 1901.

– Browne, Edward, A Traveller’s Narrative Written to Illus‌trate the Episode of the Bab, Cambridge University Press, 1891.

– Esslemont, John, Baha’u’llah and the New Era, 3d ed., revised, Bahai Publishing Trus‌t, Wilmette, 1970.

-Johnson, Vernon Elvin, A His‌torical Analysis of Critical Transformations in the Evolution of the Baha’I World Faith, Baylor University, 1975.

-Johnson, Vernon Elvin, BAHA’IS IN EXILE (AN ACCOUNT OF FOLLOWERS OF BAHA’U’LLAH OUTSIDE THE MAINS‌tREAM BAHA’I Faith), Rose Dog Books, Pittsburgh, PA 15238, 2020.

– Rabbani, Ruhiyyih.  The Priceless Pearl, London:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1969.

-Richards, John R., The Religion of the Bahá’ís (Baha’ism), The Macmillan Company, New York, 1965.

– Shoghi Effendi, The Advent of Divine Jus‌tice.  ۱s‌t rev. Ed.  Wilmette Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1963.

– Baha’i Adminis‌tration, Wilmette, Ill.  Baha’i Publishing Trus‌t, 1968.

– God Passes By.  Wilmette, Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1957.

– William Mc Elwee Miller, Baha’ism: Its Origin, His‌tory, and Teachings (New York: Fleming H. Revell Co., 1931), p. 9. Miller has revised and updated this book in his new volume, The Bahá’í Faith: its His‌tory and Teachings (South Pasadena, Calif: William Carey Library, 1974).

– Wilson, Samuel Graham, Bahaism and Its Claims,

مقالات

– V. Elvin Johnson, The Challenge of the Bahá’í Faith (A Non-Bahá’í Assessment of Reasons for S‌tudying the Bahá’í Religion), World Order, spring 1976, pp. 31-41.

– Collins, Amelia.  A Tribute to Shoghi Effendi.  Wilmette, Ill.:  Baha’I Publishing Trus‌t, n.d.

– Will and Tes‌tament of ‘Abdu’l-Baha.  Wilmette, Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1944.

[۱]. در فرهنگ و ادبیات بهائی، اگر یک فرد بهائی به کشور، شهر، یا منطقه‌ای مهاجرت کند و در آنجا ساکن شود، می‌گویند آن کشور یا منطقه فتح شده است!

 

[۲]. Browne, Nuqtatu’l-Kaf, pp. xxiv-xxv.

 

[۳]. Samuel Graham Wilson, Bahaism and Its Claims (New York:  Fleming H. Revell Company, 1915), p. 15.

 

[۴]. Shoghi Effendi, The World Order of Baha’u’llah (rev. ed.; Wilmette, III; Baha’i Publishing Trus‌t, 1955), p. 123.

 

[۵]. Shoghi Effendi, Dawn of a New Day (New Delhi., India:  Baha’i Publishing Trus‌t, n.d.), 94.

 

[۶]. ibid.

 

[۷]. ibid, pp. 78-79.

 

[۸]. ibid, p. 95.  For a lis‌t of the Bab’s better known works, see The Baha’i World:  An International Record, Vol. XIII (Haifa, Israel, Universal House of Jus‌tice, 1970), p. 1062.

 

[۹]. Shoghi, The World Order of Baha’u’llah, p. 62.

 

[۱۰]. ibid, p. 137.

 

[۱۱]. ibid, pp. 132-37.

 

[۱۲]. ibid, p. 133.

 

[۱۳]. ibid, p. 132-33.

 

[۱۴]. ibid, p. 139.

 

[۱۵]. The Will and Tes‌tament of Abdul-Baha

 

[۱۶]. The Secret of Divine Civilization

 

[۱۷]. Tablets of Abdul-Baha (3 vols.)

 

[۱۸]. Tablets of the Divine Plan

 

[۱۹]. Memorials of the Faithful

 

[۲۰]. Some Answered Ques‌tions

 

[۲۱]. Paris Talks

 

[۲۲]. The Promulgation of Universal Peace (2 vols.)

 

[۲۳]. Foundations of World Unity

 

[۲۴]. See Braun, Know Your Baha’i Literature, p.8.

 

[۲۵]. Shoghi Effendi, God Passes By (Wilmette, Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1957), p. 100.

 

[۲۶]. Shoghi, Dawn of a New Day, p. 198.

 

[۲۷]. ibid, p. 147.

 

[۲۸]. ibid, p. 150.

 

[۲۹]. ibid.

 

[۳۰]. ibid, p. 152.

 

[۳۱]. ibid, pp. 203-4.

 

[۳۲]. Ruhiyyih Khanum., Twenty-Five Years of the Guardianship (Wilmette, Ill.: Baha’i Publishing Committee, 1948), p, 7.

 

[۳۳]. Amelia Collins, A Tribute to Shoghi Effendi (Wilmette, Baha’i Publishing Trus‌t, n.d.), p. 5.

 

[۳۴]. Henry Harris Jessup, “Babism and the Babis,” The Missionary Review of the World, XXV, N.S. (October, 1902), 773.

 

[۳۵]. Myron H. Phelps, Life and Teachings of Abbas Effendi (New York & London:  G. P. Putnam’s Sons, Knickerbocker Press, 1904), p. 101.

 

[۳۶]. The Baha’i World: A Biennial International Record, Vol. III (New York:  Baha’i Publishing Committee, 1930), p. 419.

 

[۳۷]. Albert Vail, “Bahaism—A S‌tudy of a Contemporary Movement,”Harvard Theological Review, VII (July, 1914), 339.

 

[۳۸]. S‌tanwood Cobb, Security for a Failing World (Washington., D.C.: Avalon Press, 1934), p. 92.

 

[۳۹]. Quoted by Ethel S‌tefano S‌tevens, “The Light in the lantern,”Everybody’s Magazine, XXV (December, 1911), 785. Also quoted with slight modification by J. E. Esslemont, Baha’u’llah and the New Era (3d rev. ed.; New York:  Pyramid Books, 1970), p. 63.

 

[۴۰]. From Baha’i Prayers, cited by Cobb, Security for a Failing World, p. 197.

 

[۴۱]. The Baha’i Year Book, Vol. I (New York:  Baha’i Publishing Committee, 1926), p. 47.

 

[۴۲]. Shoghi, Baha’i Adminis‌tration, p. 90.

 

[۴۳]. World Fellowship of Faiths

 

[۴۴]. Cited in The Baha’i World, Vol. VI, p. 200.

 

[۴۵]. Messages to America, p. 4.

 

[۴۶]. روحی افنان(۱۸۹۹-۱۹۷۱ ) فرزند دختر دوم عبدالبهاء، طوبی خانم و شوهرش میرزا محسن افنان است. روحی افنان یک چهرۀ برجسته در تشکیلات بهائی بود! او مدت چهارده سال به‌عنوان منشی امور محرمانه شوقی‌افندی خدمت کرد. علت طرد وی عدم کسب موافقت شوقی‌افندی با ازدواج روحی افنان ذکر شده!

 

[۴۷]. Sohrab, Abdul Baha’s Grandson, p. 24. برای اطلاع از اسامی طردشدگان خانواده بهاءالله به این آدرس مراجعه کنید.

 

[۴۸]. For accounts of Shoghi Effendi’s passing, see Ruhiyyih Rabbani, The Priceless Pearl (London:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1969), pp. 446-51.

 

[۴۹]. Shoghi Effendi, God Passes By (Wilmette, Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1957), p. 214.

 

[۵۰]. The Baha’i World, XIII, p. 342.

 

[۵۱]. Universal House of Jus‌tice, Wellspring of Guidance:  Messages 1963-1968 (Wilmette, Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1969), p. 11.

 

[۵۲]. ibid, p. 82.

 

[۵۳]. Will and Tes‌tament, p. 12.

 

[۵۴]. Shoghi Effendi, The World Order of Baha’u’llah (rev. ed.; Wilmette, Ill.:  Baha’i Publishing Trus‌t, 1955), p. 148.

 

[۵۵]. ibid.

 

[۵۶]. ibid, p. 150.

 

[۵۷]. ibid, p. 8.

 

[۵۸]. ibid, pp. 100-101.

 

[۵۹]. Charles Mason Remey

 

[۶۰]. Charles Mason Remey, “Journal Diary of a Baha’i Teacher in Latin America, 1946-1947,” Vols. I-III (Washington, D.C.:  n.p., 1949); Charles Mason Remey, “Journal Diary of Baha’i Travels in Europe, 1947” (Washington, D.C.:  n.p., 1949); Charles Mason Remey, “Journal-diary of European Baha’i Travels, April-November, 1949,” Vols. I-III (Washington, D.C.:  n.p., 1949; Charles Mason Remey, “A Teacher of the Baha’i Faith in South America, 1945-1946,” Vols. I-III (Washington, D.C.:  n.p., 1949); Charles Mason Remey, Observations of a Bahai Traveler, 1908 (Washington, D.C.:  Carnahan Press, 1909).

 

[۶۱]. Charles Mason Remey, the Bahai Revelation and Recons‌truction (Chicago, Ill.:  Dis‌tributed by Bahai Publishing Society, 1919); Charles Mason Remey, The Peace of the world (Chicago, Ill.:  Dis‌tributed by Bahai Publishing Society, 1919); Charles Mason Remey, The New Day (Chicago, Ill.:  Dis‌tributed by Bahai Publishing Society, 1919); Baha’i Publishing Committee, 1925).

 

[۶۲]. ibid, pp. 8 & 27

 

[۶۳]. ibid, pp. 33-34, 36.

 

[۶۴]. ibid, p. 44.

 

[۶۵]. ibid, p. 45.

 

[۶۶]. ibid, p. 10.

 

[۶۷]. ibid, p. 18.

 

[۶۸]. ibid, pp. 18, 20.

 

[۶۹]. ibid, p. 20,p.35

 

[۷۰]. ibid, pp. 11, 14, 15, 17, 21, etc.

 

[۷۱]. Shoghi Effendi, Messages to the Baha’i World: 1950-1957(rev. ed.; Wilmette, Baha’i Publishing Trus‌t, 1971), p. 127.

 

[۷۲]. ibid.,

 

[۷۳]. Will and Tes‌tament, p. 12.

 

[۷۴]. Universal House of Jus‌tice, Wellspring of Guidance, p. 41.

 

[۷۵]. See for example, Browne, Nuqtatu’l-Kaf, p. xlix, and J. R.Richards, The Religion of the Baha’is (London:  Society for Promoting Chris‌tian Knowledge, 1932; New York:  Macmillan Company, 1932), pp. 90- 91.

 

[۷۶]. Shoghi Effendi, The Faith of Baha’u’llah (Wilmette, Ill.:Baha’i Publishing Trus‌t, 1959), p. 13.

 

[۷۷]. David Hofmann, the Renewal of Civilization, Talisman Books (London:  George Ronald, 1960), p. 110.

 

[۷۸]. Abul Fazl, Bahai Proofs, p. 118.

 

[۷۹]. ibid, p. 116.

 

[۸۰]. Shoghi, The World Order of Baha’u’llah, p. 178.

 

[۸۱]. ibid, p. 144.

 

[۸۲]. ibid, p. 23.

 

[۸۳]. Words of Abdul-Baha in The Bahai World:  A Biennial International Record, Vol. II (New York:  Bahai Publishing Committee, 1928), p. 50; quoted by Mabel Hyde Paine, comp., Divine Art of Living:  Selections from the Writings of Bahaullah and Abdul-Baha (Wilmette, Ill.:  Bahai Publishing Trus‌t, 1944), p. 107.

 

[۸۴]. Shoghi, God Passes By, p. xv.

 

[۸۵]. Thornton Chase, the Baha’i Revelation (New York:  Baha’i Publishing Co Committee, 1919), p. v.

 

[۸۶]. Johnson, Vernon Elvin, BAHA’IS IN EXILE, Rose Dog Books, PITTSBURGH, 2020.

 

[۸۷].http://bahai-library.com/writings/shoghieffendi/wob/37.html ; http://safnet.com/bahaiwritings/world.order

 

[۸۸]. The Guardianship of Charles Mason Remey and the Orthodox Bahai Faith (OBF)

 

[۸۹]. The Guardianship of Joel Bray Marangella (OBF)

 

[۹۰]. The Regency of Reginald (Rex) King

 

[۹۱].THE UNIVERSAL FAITH AND REVELATION OF BAHA’U’LLAH  ۳۱۵ GUARDIANSHIP OF DONALD HARVEY & JACQUES SOGHOMONIAN in

 

[۹۲]. The “Heart of the Baha’i Faith

 

[۹۳]. JOHN CARRE’S CONCEPT OF THE COMING OF THE THIRD MANIFES‌tATION

 

[۹۴]. DR. LELAND JENSEN & The Baha’is Under the Provisions of the Covenant (BUPC)

 

[۹۵]. THE BUPC – THE DOCTRINES

 

[۹۶]. THE BUPC – THE BREAKUP

 

[۹۷]. The guardianship of Neal Chase (b. 1966)

 

[۹۸]. OTHER EXILED POSITIONS

 

[۹۹]. Cult

 

[۱۰۰]. این پیش‌گویی او درست از آب درنیامد.

 

[۱۰۱]. Laura Brooks

 

[۱۰۲]. S‌tarr Saffa

 

[۱۰۳]. http://www.rt66. com/~obfusa/daynight.htm

 

[۱۰۴].http://en.wikipedia.org/wiki/Baha’i_divisions

 

[۱۰۵]. J. K.Van Balen

 

[۱۰۶]. The Chaos of Cults

 

[۱۰۷]. http://uhj.com/The-Mos‌t-Mighty-Document.htm

 

[۱۰۸]. http://www.equip.org/free/DB035.htm

 

[۱۰۹]. http://bahai-library.com/unpubl.articles/truth.trumphs.html

 

[۱۱۰]. http://www.ewtn.com/library/COUNCILS/v2 eclimi.htm, http://www.rc.net/rechurch/vatican2/unitatis.red

 

[۱۱۱].http://www.h-net.msu.edu/~bahai/diglib/books/U-Z/W ذیل نام روت وایت

 

[۱۱۲]. Shoghi Effendi, Baha’i Adminis‌tration, p. 90.

 

[۱۱۳].http://bahai-library.com/writings/shoghieffendi/wob/37.html

 

[۱۱۴]. http://bahai-library.com/?file=abdulbaha_will_tes‌tament

 

[۱۱۵]. Ruhiyyih Khanum, Twenty-Five Years of the Guardianship, p. 23.

 

[۱۱۶]. Ibid., p. 19

 

[۱۱۷]. Townshend, George, Chris‌t and Baha’u’llah, p. 100.

 

[۱۱۸]. همان

 

[۱۱۹]. http://safnet.com/bahaiwritings/world.order ; bahai-library.com/writings/shoghieffendi/wob/html

 

[۱۲۰]. http://safnet.com/bahai/writings/world.order

 

[۱۲۱]. UHJ, Messages 1963 to 1981, p. 157.

 

[۱۲۲]. UHJ, Messages 1963 to 1981, p. 161.

 

[۱۲۳]. http://h-net2.msu.edu/~bahai/bhpapers/vol3/rights.htm

 

[۱۲۴]. http://www.mit.edu/tidwell/letter_Isa.html

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در تشکیلات بهائی و منتقدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

آينده از آنِ کيست؟

(به مناسبت نيمة شعبان، ميلاد منجي جهان) وقتی در اندیشۀ اسلامی سخن از آینده‌ای به میان می‌آ…