صفحه اصلی تشکیلات بهائی و منتقدان بهائيان از ديدگاه روشنفکران و منتقدان مسيحی، قسمت پنجم: آدریان جان ورس فولد (Adrian John Worsfold)

بهائيان از ديدگاه روشنفکران و منتقدان مسيحی، قسمت پنجم: آدریان جان ورس فولد (Adrian John Worsfold)

9 دقیقه خواندن
0
0
279

حمید فرناق، کارشناس ارشد حقوق بینالملل

چکیده

آدریان ورس فولد، دانش‌آموخته رشته جامعه‌شناسی دین، فعال در حوزه هنر و رسانه و نویسندگی اجتماعی و فضای مجازی، با سابقه تدریس در دبیرستان و دانشگاه و نیز حضور در جایگاه خطابه و وعظ کلیساهای یونیتارین و انگلیکن است. در مسیر مطالعات دینی خود با بهائیت آشنا شد و ضمن مطالعه کتاب‌های آکادمیک مبلغان و منتقدان بهائی، در جلسات تبلیغی بهائیان نیز حضور یافت و به‌صورت رودررو، با بهائیان و فرهنگ آنان آشنا شد. او پس از این آشنایی، معتقد است که رهبران اصلی و مبلغان بهائی صداقت رهبران برگزیده الهی و کارگزاران دینی را ندارند. بهائیت گرچه پوسته‌ای از مسیحیت و مدرنیته و فرهنگ نوین غربی را بر تن خود کرده، ولی درواقع، آیینی به‌شدت دگم و عقبمانده، با احکام غیرقابل‌تغییر قرن نوزدهمی، با مدیریت خودساختۀ متأثر از رهبری سازمان‌های مارکسیستی موسوم به سانترالیسم است. ایشان ضمن نگاهی به پیشینه بابی و جنگ‌افروزانه بهاءالله و هشدار درباره عملکرد مزورانه و غیرصادقانه عباس‌افندی و شوقی افندی، درباره فریب‌کاری بهائیان در جوامع مسیحی، به مردم هشدار می‌دهد که طبق تعالیم و احکام بهائی، بیت‌العدل متشکل از اعضای صرفاً بهائی، قصد تصاحب جایگاه قوای مقننه، مجریه و قضائیه حکومت واحد جهانی را در سر می‌پروراند که اندیشه بسیار خطرناکی است. ایشان با نگاهی به عملکرد رهبران بهائی در سانسور و کنترل آثار آکادمیک نویسندگان بهائی، حذف و طرد مخالفان، عدم توجه به تحری حقیقت، آزادی اندیشه، عدم تساوی حقوق زن و مرد و بی‌اعتنایی به اصل بهائی تطابق دین با علم و عقل، به آن‌ها توصیه می‌کند با اقتباس از ادیان ابراهیمی، در قبال اندیشه‌ها و برداشت‌های متفاوت، از خود سعه صدر نشان دهند و نظرات مخالفان و منتقدان را پذیرا باشند؛ در غیراین‌صورت، به زندگی حاشیه‌ای و زوال تدریجی دچار خواهند شد. از نظر او، جمعیت اندک و ناچیز بهائیان بریتانیا، با وجود تاریخ ۱۲۰ ساله و تبلیغ غیرمتعارف آنان، نشانه‌ای از این زیست و زوال تدریجی است.

کلیدواژه‌ها: منتقدان بهائی، آدر یان ورس فولد، مسیحیت و نقد بهائیت، الهیات بهائی، تفسیربه‌رأی بهائیان نسبت به مسیحیت، تناقضات بهائیت.

 

اشاره

از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون آموزه‌های این نحله فکری همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراض‌های گوناگونی به آن وارد شده است. علمای مسلمان و مسیحی و به‌‌طورکلی طرفداران ادیان الهی، با نگارش کتب مختلف، بیشترین نقد علمی را به آیین بهائی و آموزه‌های آن ــ که خود را مرحله تکامل‌یافته اسلام و ادیان الهی می‌داند ــ وارد آورده‌اند. علاوه بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، بهائیت موردنقد نویسندگان و اندیشمندان غیرالهی نیز قرارگرفته و هریک از منظری خاص، اصالت و آموزه‌های این آیین ایرانی را به باد انتقاد گرفته و اعتراض‌های جدی به آن وارد آورده‌اند.

تشکیلات بهائی با تعابیر مغرضانه و متهم کردن منتقدان به بی‌سوادی، ناآشنایی با مفاهیم بهائی، جاه‌طلبی و عناد، به ایشان حمله می‌کند و سعی دارد تأثیر کلام منتقدان بر بهائیان را كاهش داده و سخنان آنان را بی‌اعتبار نماید و البته تاکنون در این رهگذر موفق بوده و توانسته بین توده‌های بهائی و منتقدان شکاف‌های عمیقی ایجاد کند و ارتباط بهائیان را با فضای علمی نقد و بررسی بهائیت قطع نماید.

بهائیان با “ردیه” خواندن و غیرمعتبر دانستن کتاب‌ها و مقالات منتقدان سعی دارند تحقیقات آن‌ها را کوچک جلوه داده و به‌نوعی آن‌ها را از دید صاحب‌نظران و پژوهشگران دور نگه دارند. تشکیلات بهائی محققان و علاقه‌مندان به حوزه بهائیت را فقط به کتاب‌های منتشرشده از سوی تشکیلات و منشورات تألیفی رهبران و مبلغان بهائی ارجاع می‌دهند؛ درحالی‌که این منشورات به‌صورت جانب‌دارانه و گزینشی نوشته شده و بعد از ممیزی و اصلاح توسط محافل ملی بهائی و بیت‌العدل به چاپ رسیده است و نوعاً فاقد مدارک مستند بوده و مغایر با واقعیت‌ها و حقایق تاریخی است و بیشتر به بروشور تبلیغاتی شبیه است تا اثری علمی و پژوهشی.

در حوزۀ بررسی و نقد بهائیت، نویسندگان و محققان مسلمان (شیعه و سنی) و در پی آنان پژوهشگران مسیحی پیش‌قدم بوده و ضمن مطالعه و بررسی بابیت ــ بهائیت، تحقیقات ارزنده‌ای را منتشر نموده‌اند.

با ورود مبلغان بهائی به اروپا و امریکا، در اوائل قرن بیستم، علمای مسیحی جهان متوجه این واقعیت شدند که بهائیت نه‌تنها برای مسلمانان خطر فریب‌کاری دارد؛ بلکه برای پیروان دیگر ادیان الهی نیز، از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، دغدغه‌آفرین و مشکل‌ساز خواهد بود. لذا اندیشمندان مسیحی، تکاپوی تبلیغی بهائیان را برنتافته و درصدد مقابله با اهداف تبلیغ تهاجمی و مقاصد سیاسی پنهان و مزورانه آن‌ها برآمدند.

از طرف دیگر، تشکیلات بهائی با شعار وحدت بین ادیان سعی کرد وجود خود را بی‌خطر و درجهت صلح جهانی معرفی نماید ولی با بررسی تاریخ بابی ــ بهائی و مطالعۀ آموزه‌های آن روشن می‌شود که تشکیلات بهائی، نه‌تنها بهاءالله را رجعت مسیح نمی‌داند بلکه درصدد تحقق اهداف بلندپروازانه، مثل «ایجاد حکومت واحد جهانی بهائی» و «مصادرۀ منجی و موعود ادیان الهی و غیرالهی » است. این‌گونه حرکات تمامیت‌خواه و فریب‌کارانۀ تشکیلات بهائی باعث شد تا اندیشمندان مسیحی به فکر روشنگری افتاده و درصدد برآیند تا چهره واقعی رهبران امر و آموزه‌های انحرافی بهائیت را در معرض دید اهل تحقیق و باورمندان مسیحی قرار دهند.

ازجمله پژوهشگران سرشناس مسیحی که مطالعاتی در حوزه بهائیت انجام داده و درصدد انتشار کتاب و مقالات مختلف برآمدند، می‌توان به نام پروفسور ادوارد براون، ویلیام مک الوی میلر، فرانچسکو فیچکیا، هرمان زیمر، ساموئل گراهام ویلسون، فرانسیس بک‌ ویت و آدریان ورس فولد اشاره کرد.

این سلسله مقالات سعی دارد به طرح و بررسی اجمالی نظرات و دیدگاه‌های برخی از روشنفکران بهائی و منتقدان مسیحی بپردازد. هرچند لازم است محققان فرهیخته دیگر نیز در این میدان وارد شده و مقالات کامل‌تری را به علاقه‌مندان این حوزه ارائه نمایند. لازم به یادآوری است که بیان علمی نظرات منتقدان دربارۀ بهائیت، به معنی قبول و تأیید همه آراء و دیدگاه‌های اجتماعی، سیاسی و عملکرد آنان نیست.

از نگاه نشریه بهائی‌شناسی، بهائیت دین الهی نیست؛ بلکه یک گروه اجتماعی و سیاسی قدرتگرا (کالت) است و لذا افکار و تعالیم آن نمی‌تواند مورد قبول و پذیرش قرار گیرد.

مقدمه

بیش از یک صد و بیست سال از حضور اولین بهائیان تبلیغی در بریتانیا می‌گذرد. عباس‌افندی (عبدالبهاء) رهبر برجسته بهائی، در سفر معروف خود به کشورهای غربی، در سال‌های ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ میلادی، از کشورهای فرانسه، بریتانیا، امریکا، کانادا، اتریش و آلمان دیدار داشت. او طی آن سفر دو بار از بریتانیا دیدار کرد و مهمان پذیرایی گرم میزبانان بریتانیایی شد. او در راه سفر رفت، حدود یک ماه در سپتامبر ۱۹۱۱ در بریتانیا بود و از شهرهای لندن، سوری، بریستول و… بازدید داشت. وی در بازگشت از سفر طولانی ۹ ماهه به امریکای شمالی نیز، از ۱۲ دسامبر۱۹۱۲ تا ۲۰ ژانویه ۱۹۱۳ در بریتانیا به سر برد و در این مدت از شهرهای لیورپول، لندن و ادینبورگ دیدار کرد و ضمن دیدار و تشویق بهائیان اندک ساکن در آن کشور، در بعضی از انجمن‌های مدنی و کلیساهای محلی سخنرانی کرد. در سفر به غرب، او به‌‌عنوان یک روحانی شرقی، همواره باعث جلب توجه غربیان بود.

چند سال پس از عبدالبهاء، شوقی‌افندی، نوه او، که توفیقی در اتمام تحصیل در دانشگاه مسیحی (امریکایی) بیروت نیافته بود؛ برای تحصیل به کالج بالیول در انگلستان رفت ولی باز هم، براثر فوت عبدالبهاء در نوامبر ۱۹۲۱، ناچار شد تحصیلات کارشناسی خود را نیمه‌کاره رها کند و عازم فلسطین گردد. البته بعدها، شوقی‌افندی براثر حادثه ناگهانی مرموزی، در سال ۱۹۵۷، در ۶۰ سالگی، در لندن درگذشت و در قبرستان ساوت گیت آن شهر به خاک سپرده شد!

افراد بهائی سرشناس دیگری، همچون محمود زرقانی، ضیاء بغدادی، ابوالفضل گلپایگانی و حسن موقر بالیوزی، در بریتانیا اقامت و زیست داشته‌اند. به‌ویژه حسن موقر بالیوزی، از خاندان افنان (بستگان علی‌محمد باب)، از مبلغان برجسته بهائی بود که عنوان ایادی امر بهائی و عضو مؤسس محفل ملی بهائیان بریتانیا را نیز داشت.

این پیشینه، از چند سال قبل، انگیزه‌ای برای مطالعه چگونگی مواجهه مردم بریتانیا با آیین بهائی و توسعه و موقعیت کنونی جامعه بهائی آن کشور، گفت‌وگو با فرد یا افرادی از اعضای کنونی محفل بهائی آن کشور و متقابلاً گفت‌وگو و کسب آرا و اندیشه‌های منتقدان بهائی ــ اعم از بهائیان بازگشته و مسیحیان منتقد آیین بهائی- برای نویسنده به وجود آمد. آیا سحر و جادوی کلام عبدالبهاء و پیام مدعی تمدن‌سازی بهائی توانسته این کشور دانش‌پرور و مهد فرهنگ و آزاداندیشی را به خود جلب کند و شاهد دخول افواج مقبلین در آن کشور باشد یا خیر؟

آشنایی با جناب دکتر آدریان ورس فولد، تحصیل‌کرده رشته جامعه‌شناسی دین تا مقطع دکتری، دارای فعالیت دانشگاهی ــ رسانه‌ای، با خلاقیت بدیع در نویسندگی و نقاشی و قبلاً شاغل در کار تبلیغ مسیحیت مداراجو، چند سال پیش از طریق وب‌سایت ایشان شروع شد و با ارتباط ایمیلی و گفت‌وگوی واتس آپی ادامه یافت.

ایشان دیدگاه خود را درباره آشنایی با بهائیان اکثریت (حیفایی)، بهائیان وحدتگرا، بهائیان آزاد، نگاه بهائیان غربی نسبت به مسیحیت، دیدگاه بهائی درباره جنگ و صلح و لیبرالیسم، پیام بهاءالله به ملکه ویکتوریا و برداشت ملکه ویکتوریا درباره بهاء و آیین او، با استفاده از مطالب سایت خود برایم تشریح کرد. او اظهار داشت کتب و نوشته‌های پیتر اسمیت، نویسنده بهائی انگلیسی، و ورنون الوین جانسون، نویسنده منتقد بهائیت را هم مطالعه کرده است. ولی از نظر او، “در حال حاضر، بهائیت موضوع بی‌اهمیتی است؛ و به جداشدگان از بهائیت بیشتر اهمیت می‌دهد.” ایشان در حال حاضر رغبتی به مطالعه بیشتر دربارۀ بهائیت ندارد. وی همچنین کتاب داستانی مفصلی، در دو جلد، بالغ بر ۱۴۴۰ صفحه نوشته، که طبق توضیح خودش، “دو زمینه اصلی در رمان وجود دارد، که عبارتند از تحول روحیات شخصیت اصلی داستان، لیندا و تغییر باور او از آنگلیکنیسم (مسیحیت مرسوم در بریتانیا) به کاتولیک لیبرال و کاتولیک آزاد، و اینکه چرا او وحدت‌گرایان را رد می‌کند.” او همچنین ابراز داشت: “این یک رمان خاص و برای بزرگسالان است. این رمان همچنین فرقهِ قدرتگرا (کالت) را با دین مقایسه می‌کند. شاید در این محدوده، کمی به‌طور محتوایی و نه مستقیم، به بهائیت پرداختیم.” دیگر موضوعاتی که در این رمان مطرح شده عبارت است از نقد نگاه مادی‌گرایانه و مارکسیستی به دین؛ الهیات جدید، فمینیسم و جامعه پُست مدرن؛ فراز و فرود مسیحیت؛ نگاه جدید به مسیحیت؛ میراث یهودی در اروپا؛ به نام مسیح؛ روایات نادرست درباره مسیح؛ تاریخ دین، ….

ایشان گرچه با لطف خاص خود، متن کامل کتابش را برای من فرستاد، ولی تقاضا داشت تا قبل از تکمیل و انتشار رسمی آن، هیچ بخشی از آن ترجمه و انتشار نیابد.

زندگینامه

دکتر آدریان جان ورس فولد محقق، نویسنده، منتقد، نقاش، وبلاگ‌نویس، معلم و استاد دانشگاه، مبلّغ و کشیش (پیشین) مسیحی، دارای تحصیلات کارشناسی در رشته علوم اجتماعی و کارشناسی ارشد رشته الهیات معاصر، در سال ۱۹۵۹ متولد شده است. او خودش را این‌طور معرفی می‌کند:

یک فرد تحلیلی با تحصیلات خوب، با مهارت‌های ارتباطی، فناوری اطلاعات و ارتباطات و آموزش و پرورش توسعه‌یافته، علاقه‌مند به مباحث چالش‌برانگیز در حوزه آموزشی ــ پژوهشی. او که تحصیلاتش را در رشته جامعه‌شناسی تا مقطع دکترا انجام داده، در حال حاضر مشغول به تدریس دانشگاهی در همین رشته است. درعین‌حال، در دهه‌های پیش، در لباس معلم دبیرستانی و نیز در قامت کشیش مسیحی، خطیب وعظ روزهای یکشنبه در کلیسای وحدتگرایان مسیحی (یونیتارین) و همچنین نویسنده مقاله و ستون مذهبی در نشریات و روزنامه‌های لندن و وبسایت‌های دینی بوده و توجه خاصی به افکار و اندیشه و چالش‌های فکری نسل جوان کشورش داشته است. او خود را علاقه‌مند به زمینه‌های زیر می‌داند:

حوزه تحقیق: جامعه‌شناسی دین، الهیات، تجارت، گردشگری.

هنر: نقاشی اکریلیک، آبرنگ و گواش؛ عکاسی؛ رمان‌نویسی.

توانایی‌ها: ارائه مباحث دینی مبتنی بر آزاداندیشی، تبلیغ دین، کار گروهی، ایده‌های فکری و موسیقی دینی.

آدریان به‌عنوان محققی آزاداندیش و بی‌تعصب، انتقاداتی را هم به مسیحیت فعلی وارد می‌کند و معتقد است برخی از مفاهیم سنتی مسیحی کارآیی خود را از دست داده است.

آشنایی با بهائیت (زندگینامه معنوی و روحانی)[۱]

آدریان در سال ۱۹۷۹ با بهائیت آشنا می‌شود، اما پس از مدتی، به دلیل عدم ارتباط موضوع پایان‌نامه دکترایش با موضوع بهائیت از آن‌ها فاصله گرفت. بااین‌حال، در یک جلسه منطقه‌ای بهائی، که در یک کلیسای وحدت‌گرایان تشکیل می‌شد، شرکت می‌کرد و آهسته‌آهسته شروع به پرسیدن برخی سؤالات و بیان بعضی تناقض‌ها در تعالیم بهائی کرد. او می‌نویسد:

“من دکترای جامعه‌شناسی دارم و کارشناسی ارشد در رشته الهیات معاصر و لیسانس در رشته علوم اجتماعی. از سال ۱۹۸۳ به بعد، که در دوره دکترای جامعه‌شناسی دین تحقیقاتی را آغاز کردم، متوجه اشکالاتی در مسیحیت شدم. منابع الهیاتی زیادی را مطالعه کردم که به نظر می‌رسید از ادبیات عادی  کلیسایی متفاوت بود. در فعالیت‌های روحانی مختلف دانشگاه شرکت کردم. در سال ۱۹۸۴ در آنجا تأیید شدم و یک دوره دروس کلاس‌های غیرحضوری اسقفی را گذراندم، در این مدت دوباره با روحانیت منطقه اسِکس تماس گرفتم و مرتبط شدم؛ جایی که به‌عنوان یک عرفانگرای غیرمتأله (آگنوستیک) فعال بودم، اما می‌دانستم که همه چیز “متفاوت” است. در هر حال آن دوره به نتیجه نرسید!

من به‌تدریج به سمت تریبون تعیین‌شده برای سخنرانی کشیش‌های واعظ در روز یکشنبه سوق پیدا کردم (می‌دانم خیلی سریع بود، اما یکی از “دلایل” پیشرفت من فراوانی مردمی بود که می‌گفتند در موارد مختلف، دلسوزی‌های من را دیده‌اند!) از آنجا به یک کلیسای معمولی روستایی نقل مکان کردم (نزدیک مرز یک منطقه شهری ــ روستایی زندگی می‌کردم) و دوباره روابط قوی یک‌به‌یک، با مردم محل برقرار کردم. من به انجمن حرفه‌ای بخش اسقف‌نشین یورک پیوستم و به رویدادهای آن می‌رفتم. درآن زمان، سرگرم مطالعه الهیات رابینسون، تیلیش و بونهوفر[۲] بودم ــ این راه‌ها برای خیلی‌ها تکرار شده‌اند و همچنین راه‌هایی برای تعدیل باور است، زمانی که دیگر باورهای سنتی کارایی ندارند.

در همان زمان با بهائیان تماس داشتم، اما از آن‌ها فاصله گرفتم و دلیل آن عدم ارتباط تز دکترایم با موضوع بهائیت بود اما به یک جلسه منطقه‌ای بهائی که در کلیسای وحدت‌گرایان تشکیل می‌شد، می‌رفتم. جایی که آهسته آهسته شروع به پرسیدن برخی سئوالات مربوط به تعارضات و مناقشات دیدگاه بهائیان کردم. (همه این‌ها در خاطرات روزانه من از سال ۱۹۷۹ به بعد ثبت شده است.)

نقاشی ورس فولد از بهاءالله

 

تفاوت جالب من با وحدت‌گرایان (یونیتارین) این بود که آن‌ها خدامحور به نظر می‌رسیدند، با جایگاه کاهش‌یافته برای عیسی مسیح؛ درحالی‌که من مسیح‌محور بودم، با خدای دارای جایگاه کاهش‌یافته! جایی که نقطه حرکت بسیاری از مکاتب الهیات مدرنیته و لیبرال است.

به‌تدریج ارتباط با دوستان کلیسای روستایی کم شد ــ اما آن‌ها هرگز از من نخواستند که از رفتن به کلیسای آن‌ها و موعظه دست بردارم. من بیشتر به کلیسای وحدت‌گرایان رفتم و شروع به خدمت در آنجا کردم. درآنجا از مشکلات در باورهای وحدت‌گرایان آگاه شدم. یکی فقدانِ الهیات بود، یا الهیاتی بسیار مصنوعی! هرکس چیزی برای خودش می‌بافت. خب باید خودت الهیاتی برای خودت درست کنی! رویکرد روشنفکری هم نقش داشت، اما بدون الهیات، فکر دقیق‌تری وجود ندارد. ثانیاً جنبش آنان در وضعیت بسیار ضعیفی قرار داشت، اگرچه کلیسایی که من در آن شرکت می‌کردم در مقایسه با بقیه یورکشایر نسبتاً مترقی بود و دوره‌های رشد داشت!

سال بعد تصمیم گرفتم که تردیدها را کنار بگذارم و وارد خدمت درکلیسای وحدت‌گرایان شوم و قبول شدم؛ بنابراین شروع کردم. یک سال در کلیسایی در یک کالج، که واقعاً فاجعه بود. منچستر یک منطقه سنتی وحدت‌گرا است، بسیار بدتر از آن چیزی که می‌توانستم تصور کنم و البته شهرت من از من جلوتر رفت! رئیس ما، همه چیز را برای ما در قالب بودایی تعریف می‌کرد، خدماتی را به‌صورت محلی انجام داد، و به‌ظاهر همه چیز مسیحی بود! متوجه شدم که چقدر چیزهای غیرلیبرالی در عمل اتفاق می‌افتد که همه ساختگی است. البته دانشجویان نمی‌توانستند آن موارد را تشخیص دهند! کارمند اصلی کلیسا هم که یک فرد خداناباور و بت‌پرست بود، در مراسم جماعت یکشنبه همین رفتارِ کشیش بوداییِ مسیحی‌نما را تکرار می‌کرد.

مدتی در جایی مأمور بودم که کشیش یک خانم انسان‌گرا (اومانیست) بود. او گفت همیشه دوست داشته یکی مثل مرا ملاقات کند. شهرت من جلوتر از خودم بود و علی‌رغم اینکه دوران پرباری در یکی از کلیساهای مترقی لندن داشتم، در پایان سال، دوران حضورم در کالج به پایان رسید. اومانیسم دینی اساسی من، علاقه به بودیسم و مشاهده سودمندی سمبلیک در بت‌پرستان (هرچند غیرواقع‌گرایانه) بود.

از نظر وحدت‌گرایان، من یک کثرت‌گرا (پلورالیست) بودم، اما کمیته کالج به صورت محلی کار می‌کرد و در سیستم لیبرالیِ مرکز ملی وحدت‌گرایان، که من را پذیرفته و استخدام کرده بود، نمی‌توانست دخالت کند.

دو چیز در این زمینه مهم بود: اول دوره کارشناسی ارشد الهیات که تا سال ۱۹۹۸ گذراندم و به من بینشی آگاهانه از مدارس الهیات مسیحی داد که قبلاً نداشتم. ثانیاً دوره تربیت استاد مقطع کارشناسی ارشد[۳] که گذراندم و من بر اساس شرایط خودش برای آن ارزش قائل بودم. این دوره اما به من بینشی نسبت به سایر مکاتب، فراتر از بودایی و بهائی، داده است و من به‌‍طور فزاینده‌ای دوباره مطالب الهیاتی مسیحی را می‌خواندم.

برای کسانی که در حال گذار هستند، یک سفر وجود دارد. این سفر ممکن است خداباورانه، غیرواقع‌گرایانه، حتی چنگ زدن به بنیادگرایی، یا نوعی جهان‌گرایی یا کثرت‌گرایی باشد. سفرها می‌توانند به مقاصد مختلفی بینجامند!

“من در چندین «فایر‌ساید» بهائی[۴] شرکت کرده‌ام و مطالبی آکادمیک دربارۀ آن‌ها را خوانده‌ام: الوین جانسون[۵]، پیتر اسمیت[۶] و امثال آن‌ها.

من مقاله‌ای درباره آیین بابی ــ بهائی در نشریه عقیده و آزادی[۷] که یک مجله استاندارد دانشگاهی است نوشتم. من درمورد ریشه‌های پیدایش بابیت و رقابت و کارزارهایی که منجر به پیدایش آیین بهائی شد، و مشکلاتی که در راه ایجاد “مرکزیت دموکراتیک فعلی” ــ بیت‌العدل جهانی ــ که اکنون در جهان وجود دارد، خوانده‌ام. بیت‌العدل جهانی و تلاش آن برای کنترل داستان تاریخی پیدایش خود و اینکه عضویت در آن مستلزم حفاری برخی حقایق عمیق مالی ــ اجتماعی است را می‌دانم!

وب‌سایت من خود دنباله‌ای از کارها، آثار هنری و انواع مطالبی است که در طول دهه‌ها انجام داده‌ام. حوزه معنوی بیوگرافی من از این جهت متفاوت است که شامل کارهایی است که قبلاً به‌صورت تمرینی انجام می‌دادم. من الان خیلی کمتر کار می‌کنم.

نوشته‌های اصلی مذهبی من که بیشتر تم مسیحیت مترقیانه دارد، اکنون وارد رمانم می‌شود. به شما پیشنهاد می‌کنم هنوز به آن‌ها نگاه نکنید زیرا برای خواندن درست آماده نیست. امیدوارم یک نسخه جدیدتر آماده کنم. زمانی می‌‌توانستم چیزهای زیادی درمورد خط بابی ــ بهائی بیان کنم، اما این روزها امر بهائی را نسبتاً ناچیز می‌دانم. من بیشتر به کسانی که از نظم اداری بهائی دور شده‌اند علاقه‌مندم و اینکه آن‌ها چگونه لفظ‌گرایی نوشته‌های بنیان‌گذار آن را با آزادی‌خواهی مطلوبی که ویترین بهائیت مدرن شده، آشتی می‌دهند! درحالی‌که این اصلاً مدرنیسم حقیقی نیست، بلکه معجون عجیبی از نصوص بهائی و تأثیر نیم‌بند و دست‌وپاشکسته‌ای از غرب و مسیحیت در آن است.”[۸]

گزیدهای از آثار و تألیفات

از آدریان مقالات و کتب فراوانی در زمینه جامعه‌شناسی دین، الهیات مدرن، نقش کلیسا در جامعه … منتشر شده است. در این قسمت به برخی از آثار وی اشاره می‌کنیم:

– مقاله جریان اصلی دینی معاصر (در بریتانیا) در کتاب کلیسای انجیلی و جوانانش، ۱۹۹۵٫‌[۹]

– ستون‌نویس وبسایت کافه اسقفی[۱۰] (۲۰۰۸-۲۰۱۰).

– مقالات ماهانه دربارۀ موضوعات کلیسای اسقفی، انگلیکانیسم و علایق مذهبی گسترده‌تر، حاوی اخبار و موضوعات مرتبط با نوشته‌های مذهبی معاصر در وبلاگ گفتارهای یک پلورالیست.[۱۱]

– جزوه زندگی‌نامه معنوی من در سال ۲۰۰۶، چاپ انجمن ملی وحدت‌گرایان (نسخه چاپی و مجازی شماره ۱۹۱).[۱۲]

– جزوه اسقف‌های سرگردان، دیدگاه مسیحیان وحدت‌گرا، ۲۰۱۱ (نسخه چاپی و مجازی).[۱۳]

– مطالب منتشره ورس فولد در نشریه (روزنامه) اینکوایرر لندن.[۱۴]

– “بهترین مراقبه: موسیقی بدون صفحه کلید!”، شماره ۷۸۲۰، ۸ ژوئن ۲۰۱۳، ص۸٫‌[۱۵]

– “اصول عبادی، به رشد روحانی شما کمک می‌کند” شماره ۷۸۱۴، ۱۶ مارس ۲۰۱۳،ص۱۱[۱۶]

– “برادری و یونیتاریسم” شماره ۷۳۰۴، نهم ژانویه ۱۹۹۳، ص۶‌.[۱۷]

– “بررسی پیوندهای یونیتارین‌ها و اندیشه‌های کاتولیکی لیبرال” شماره۷۷۷۳، صص۷-۶، ژوئن۲۰۱۱‌.[۱۸]

انتشارات علمی ــ دانشگاهی

ایمان و آزادی: ژورنال دین مترقی، آکسفورد: کالج منچستر: مقاله وظیفه متخصص الهیات درحالی‌که وارد قرن بیست و یکم می‌شویم، درجلد ۵۳، شماره سریال ۱۵۱، صص۱۶۸-۵۴‌.[۱۹]

–  ضد رئالیسم کلیسایی و فراکلیسایی درسال ۴۷، شماره ۱۳۸، بهار/تابستان ۱۹۹۴‌.[۲۰]

– نمایی شخصی از دریای ایمان III، تکامل هویت، سال۴۳، شماره ۱۲۹، پاییز ۱۹۹۰٫ [۲۱]

– رئیس‌ها و جوجه‌اردک‌ها در دین لیبرالی و رادیکال، سال۴۳، شماره ۱۲۷ /۱۲۸، بهار/ تابستان ۱۹۹۰، صص ۵۱-۵۴‌.[۲۲]

– نقد و بررسی کتاب افراط‌گرایان و آینده کلیسا، تألیف کاپیت، سال۱۹۸۹، سال ۴۲، شماره ۱۲۶، پاییز ۱۹۸۹، صص ۱۵۸-۱۶۱٫ [۲۳]

– “غربی‌ها و عقب‌گرد مذهبی”، سال ۴۲، شماره ۱۲۶، پاییز ۱۹۸۹، صص ۱۳۷/۱۳۸  ۱۴۳/۱۴۴٫[۲۴]

– نقد کتاب در ورای سقوط و اضمحلال، تألیف ر.ژیل، انتشارات اس سی ام، ۱۹۸۸؛ در ژورنال سال۴۲، شماره۱۲۴، بهار۱۹۸۹،صص ۴۸-۴۶٫‌[۲۵]

صلح، لیبرالیسم و غیره در آیین بابی ــ بهائی، سال ۴، شماره ۱۲۴، بهار۱۹۸۹، صص ۴۰-۴۴٫‌[۲۶]

– ماهیت جریان اصلی کلیسا، سال ۴۰، شماره ۱۲۰، پاییز ۱۹۸۷، صص ۱۵۸-۱۶۰‌.[۲۷]

آدریان ورس فولد دیدگاه‌های مختلفی دربارۀ بهائیت ابراز کرده، که ذکر همه آن‌ها از حوصله این مقاله خارج است. ذیلاً به برخی از نظرات و مطالب ایشان اشاره می‌شود:

جنگ و صلح، لیبرالیسم و… در آیینهای بابی _ بهائی[۲۸]

بهائیان مکرراً ادعا می‌کنند که بابیان علی‌رغم رفتار مسالمت‌آمیز، تحت آزار و اذیت بودند. آن‌ها مدعی هستند باب رجعت عیسی مسیح و پیامبراسلام است و بهاءالله هم جانشین باب است. آن‌ها ادعا دارند دوران مسیحیت و اسلام به پایان رسیده است!

بهائیان همواره تصویری از جهان وحدت‌یافته در عصر صلح اکبر، دوره حاکمیت هزارسالۀ بهاءالله، به‌عنوان مظهر خدا، ارائه می‌کنند که مدتی پس از صلح اصغر خواهد آمد.

آیین بهائی تصویری از خود ارائه کرده که طرفدار صلح و وحدت است و حتی کاملاً لیبرال است و به سایر ادیان (و نیز وحدت‌گرایان) احترام می‌گذارد. اعضای آن هرگز از ابراز گرمی و صمیمیت کوتاهی نمی‌کنند، بااین‌حال، باید تاریخچه و ساختارهای آن را دقیق‌تر بررسی کنیم، ادعای آنان را ارزیابی کنیم و ببینیم آیا ظرفیت و امکان چنین تأثیرگذاری را دارند یا خیر؟

در ایران، در حدود دهه ۱۸۴۰، برخی مسلمانان شیخی‌مذهب انتظار بازگشت قریب‌الوقوع امام دوازدهم غائب را داشتند. در سال ۱۸۴۴ علی‌محمد شیرازی ادعا کرد که باب امام است، مجرای کامل فیض امام پنهان! هجده شاگرد اولیه (حروف حی) به دورش جمع شدند. او آن‌ها را به اطراف فرستاد تا برایش تبلیغ کنند و مقام و ادعای او را توجیه کنند و به مردم بگویند که امام در حال بازگشت است! آن‌ها وعده دادند که او از ۱۰ ژانویه ۱۸۴۵ به بعد برای جنگ مقدس علیه کفار در کربلا حاضر خواهد شد که نتیجه آن پیروزی پیروان باب خواهد بود. جمعیت‌های زیادی جمع شدند، اما اصلاً هیچ اتفاقی نیفتاد!

در احکام و نوشته‌های باب آمده بود که غیربابیان، ضمن مصادره اموالشان، از ممالک وایالت‌های بابی اخراج می‌شوند (یا حتی کشته می‌شوند). پس از عدم تحقق وعده قیام او درمکه و سپس در کربلا، باب از ادعاهای مربوط به جهاد و جنگ کوتاه آمد! اما رهبران گروهش (معروف به حروف حی) رادیکال باقی ماندند. به‌عنوان مثال، قرةالعین در سال‌های ۷-۱۸۴۶ ناآرامی‌هایی را در کربلا به راه انداخت.[۲۹]

رژیم قاجاری، باب را در قلعه ماکو تحت نظر قرار داد. در آنجا، در ژوئیه ۱۸۴۸، پس از عدم تحقق وعده باب مبنی بر بازگشت امام غایب، باب مقام خود را به امام غایب ارتقا داد و در مدت کوتاهی پس از آن، با نگارش کتاب احکام دینی جدید موسوم به بیان، خود را پیامبر و مظهر الهی و جانشین عیسی مسیح و پیامبر اسلام معرفی کرد.

برخی از بابیان برای اتمام حجت، دست به اقدامات شهادت‌طلبانه زدند. به‌عنوان مثال، آن‌ها در سه شهر بارفروش، نی‌ریز و زنجان شورش‌هایی به راه انداختند؛ جایی که مردان بابی بی‌رحمانه جنگیدند، کشتند و کشته شدند.

مقامات قاجاری، باب را پس از محاکمه و جلسه استماع ادعاهایش، به اعدام محکوم کردند و سپس جامعه بابی را به پایان کار خود نزدیک کردند. قبل از همه این‌ها، مریدی به نام ملا حسین (بشرویی) به محمدشاه مراجعه کرده بود تا او و دولتش را برای پذیرش ادعای باب تبلیغ کند؛ ولی شاه از ملاقات او خودداری کرد و او را نپذیرفت.

یکی از گروندگان به باب میرزا حسین‌علی بود که بعدها به بهاءالله معروف شد. او پس از حادثه ترور ناصرالدین‌شاه توسط بابیان در سال ۱۸۵۲، در جریان سرکوب بابیان مرتبط با برنامه ترور، زندانی شد اما اعدام نشد، زیرا سفیر روسیه او را می‌شناخت و برای او وساطت کرد. لذا او به بغداد ــ در ممالک عثمانی ــ تبعید شد. خانواده و تعدادی از بستگانش هم با او همراه شدند. به‌تدریج تعدادی دیگر از بابیان هم از کشور خارج شدند و به او پیوستند.

باب قبل از مرگش، به‌صورت مکتوب، جوانی به نام میرزا یحیی (معروف به صبح ازل) را به جانشینی خود منصوب کرد و انجام وصایا و تکمیل کتاب‌های بیان فارسی و عربی را به او سپرد. او برادر کوچک‌تر و ناتنی بهاءالله بود.

مناقشات و رقابت‌های زیادی بین دو برادر درگرفت. بهاءالله که کارهای اداری و تشکیلاتی گروه را انجام می‌داد و کانون ارتباط با مسافران (بابی) بود، با موفقیت بقایای گروه بابی را سازماندهی کرد و از سال ۱۸۵۴ دوباره گروه شروع به فعالیت کرد.

در قسمتی از کتاب بیان آمده است که مظهر بعدی، بعد از باب، ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۱ سال دیگر خواهد آمد (متناسب و معادل عددی کلمه مستغاث یا غیاث در سیستم شمارگان حروف ابجد). اما حسین‌علی به متنی از باب اشاره کرد که می‌گوید هیچ‌کس نمی‌تواند به دروغ ادعا کند که “من یظهره الله” است! البته خیلی‌ها به‌راحتی ادعای جانشینی باب و من یظهراللهی را مطرح کردند، بیش از بیست نفر! اما این بهاءالله و موقعیت او بود که اجازه داد ادعایش به نتیجه برسد. ناشناس بودن صبح ازل کمکی به او در تثبیت جایگاه جانشینی‌اش نکرد.

در سال ۱۸۵۲ بهاءالله احتمالاً برای فرار از پاسخ‌گویی و درگیری با برادر ناتنی خود و دیگر سران بابی، به تبعید خودخوانده‌ای در کردستان عراق رفت. در آنجا مطالبی از تعالیم صوفیانه و کتاب عهد جدید را با ادبیات و مطالب شیخی ـ بابی آمیخت تا الگوی تعلیمی ــ اعتقادی خود را فراهم کند. وقتی رهبری بابی متوجه شد که او کجا رفته است، او را به بغداد فراخواند. او اطاعت و تمکین کرد؛ ولی دوباره و به‌طور پنهانی رقابت شروع شد.

گروه بابی و طرفدارانش را مقامات دولتی عثمانی موظف به جابه‌جایی کردند. در سال ۱۸۶۳ در بغداد بود که بهاءالله به‌طور خصوصی خود را به‌عنوان “من یظهره الله” به تعدادی از نزدیکانش اعلام کرد. در ادرنه این ادعا را ظاهراً به‌طورعمومی بیان کرد! (البته هیچ منبع غیربهائی گزارشی از این ادعا ثبت نکرده است.م).

نتیجه خشونت بین طرفداران دو برادر، ارتکاب برخی قتل‌ها ازسوی هر دو گروه بود. مقامات عثمانی بابیان را از هم جدا کردند: بهائیان به عکا، در فلسطین و ازلی‌ها به فاماگوستا در قبرس، تبعید شدند. مقامات عثمانی مقرر داشتند برخی از بهائیان به‌عنوان جاسوس به فاماگوستا و برخی ازلی‌ها به عکا بروند. در عکا، سه جاسوس ازلی توسط بهائیان به قتل رسیدند.

ادوارد براون که غالباً توسط بهائیان، به دلیل اظهارنظرش پس از ملاقات با بهاءالله در بهجی (خانه‌ای که پس از حصر در قلعه عکا، اجازه زندگی درآن به بهاءالله داده شد) تمجید می‌شود، این عبارت را درمورد واکنش بهاءالله نسبت به موضوع  قتل‌ها بیان می‌کند: “بهاءالله این واقعه را با رضایت تلقی و ارزیابی کرد.”

بهاءالله کتاب ایقان و بعدها کتاب اقدس را نوشت. محتوای این دو کتاب و دیگر نوشته‌های او جنبش بابی ـــ بهائی را از فاز رسمی تروریستی خارج و غیرنظامی کرد. درعوض، اطاعت از دولت‌ها و معنوی‌تر شدن را توصیه نمود.

جامعه بابی در ایران، از جریان تحول فکری در غرب منزوی بود، اما از ترکیه به بعد، بهاءالله در مدار عقاید غربی قرار گرفت. در سال ۱۸۶۸، پس از اعلام علنی ادعای خود، بهاءالله به برخی رهبران جهان نامه نوشت و خواستار به رسمیت شناختن ادعایش شد و اعلام کرد جهان به‌مرور متحد خواهد شد!

هنگامی که بهاءالله در سال ۱۸۹۲ درگذشت، عبدالبهاء، پسر ارشدش، رهبر گروه بهائی شد. او مظهر الهی نبود، اما می‌توانست نوشته‌های بهاءالله را به شیوه خودش تفسیر کند. محمدعلی، پسر دوم بهاءالله، رهبری گروهی را به نام وحدت‌‌گرایان برعهده داشت که فکر می‌کردند عبدالبهاء معنای عبارات بهاء را تحریف می‌کند. ابراهیم جورج خیرالله، مسیحی عربی که به بهائیت گرویده و اولین مبلغ آنان در ایالات متحده بود، در آمریکا موعظه کرد که بهاءالله خداست (زیرا خود را خدای پدر می‌نامید) و عبدالبهاء رجعت عیسی مسیح (پسر) است. خیرالله در مورد این آموزه‌ها به عبدالبهاء نامه نوشت و توضیح خواست، اما پاسخی دریافت نکرد. در سال ۱۸۹۸ خیرالله به عكا رفت تا از عبدالبهاء یك نسخه از متون اصلی تعلیمات بهاءالله را دریافت کند ولی نتوانست از هیچ راهی به این خواسته برسد و نسخه‌ای از اصل ادعاها و تعالیم بهاء را به دست آورد. آن دو باهم به اختلاف افتادند. در آنجا عبدالبهاء اعلام کرد که تعالیم خیرالله همگی معنای صحیحی دارد، با این تفاوت که به گفته عبدالبهاء ذات بهاء، ذات خدا را محدود نمی‌کند و با آن متفاوت است؛ در حالی که خیرالله می‌پنداشت که ذات بهاء و خدای پدر آسمانی یکی است! با توجه به این اصطکاک، خیرالله به وحدت‌گرایان پیوست و بخشی از نوکیشان بهائی امریکایی را با خود برد.

عبدالبهاء به غرب سفر کرد و درآنجا به علت بیان مطالب مردم‌پسند، مورد استقبال قرار گرفت. کاریزمای او موقتاً مانع از اختلافات بیشتر شد و وحدت ظاهری را حفظ کرد. به همین دلیل است که نوشته‌های او در تفسیر و توضیح بیانات بهاء، مقام مصون از خطا را به دست آورد؛ که بعدها این مقام تبیین به شوقی‌افندی رسید. گفتارها و نوشته‌های عباس‌افندی نشان‌دهندۀ گرایش و تمایل غربی و مسیحی این آیین است. او به بهائیت جنبه‌های بین‌ادیانی و مدارای بیشتری افزود؛ گرچه همچنان در درون خانواده و در میان اطرافیان، مخالفان خود را داشت (در سال ۱۹۱۷ در شیکاگو، میان بهائیان اختلافاتی رخ داد و آن‌ها به دو گروه منشعب شدند).

این مقطع یک دوره لیبرالی در جامعه بهائی بود. پیروان ادیان دیگر می‌توانستند هم‌زمان بهائی هم باشند. شاید آن‌ها بهائیت را نه یک آیین، بلکه یک انجمن طرفدار صلح و امور خیریه می‌دانستند که عضویت در آن منافاتی با پیروی از ادیان آسمانی خودشان نداشت. خود عبدالبهاء در اروپا و امریکای شمالی از کلیساهای کاتولیک و پروتستانی، کلیساهای وحدت‌گرا، و کنیسه‌های یهودی بازدید می‌کرد و برخلاف احکامی که در کتاب اقدس بهاءالله درباره ممنوعیت عبادت دسته‌جمعی آمده است، مرتباً در نماز جمعه مسلمانان شرکت می‌کرد. عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱ در حیفا درگذشت و یهودیان، مسیحیان و مسلمانان و همچنین بهائیان در تشییع جنازه او شرکت کردند.

سلسله جانشینان (مصون از خطای) بهاءالله، عبدالبهاء و سپس محمدعلی بودند ولی محمدعلی را عبدالبهاء فاقد صلاحیت اعلام کرد. وصیت‌نامه عبدالبهاء اعلام کرد که نوه دختری‌اش، شوقی‌افندی، باید ولی امر باشد. اما روت وایت و کسانی که به بهائیان آزاد و بعداً اتحادیه جهانی بهائی (که مرکزشان در اشتوتگارت آلمان است) معروف شدند، اعلام کردند که وصیت‌نامه منتسب به عبدالبهاء جعلی و ساختگی است. آن‌ها به عبدالبهاء ارادت داشتند، ولی به همان اندازه شوقی‌افندی را طرد و انکار می‌کردند. اتحادیه جهانی مدعی شد که اعمال و حرکات شوقی و گفته‌های دیگران نشان می‌دهد که او این سند را جعل کرده است. آزمایش‌های تخصصی موزه بریتانیا در زمینه ارزیابی اصالت سند، از نتیجه‌گیری روث وایت حمایت می‌کرد که “بخشی از دستخط وصیت‌نامه از عبدالبهاء” نیست. مقایسه‌ دستخط‌ها تنها احتمال اندکی می‌داد که عبدالبهاء وصیت‌نامه را نوشته باشد.”

الواح وصایای عبدالبهاء حاوی دستورالعمل‌های اساسی درمورد بوروکراتیزه و تشکیلاتی کردن امر بهائی است. شوقیافندی، درس‌خوانده در دانشگاه مسیحی بیروت و آکسفورد بریتانیا (هرچند موفق به کسب مدرک لیسانس نشد)، کار ایجاد تشکیلات در جامعه بهائی را به‌شدت توسعه داد. گروه بهائی به یک گروه آیینی سخت بوروکراتیک (کالت) تبدیل شد. گرچه منشأ این نگرش، به قبل از ریاست وی (در مناقشه‌های اتاق‌های مطالعه شیکاگو، در سال ۱۹۱۷، زمانی که رهبری جامعه بهائی آمریکا، بهائیانی را که به امور عرفانی و فعالیت‌های مذهبی می‌پرداختند، ناقض و پیمان‌شکن معرفی می‌کرد) باز می‌گردد.

در زمان شوقی‌افندی، بهائیان مجبور شدند از عضویت و مشارکت در نهادهای سایر ادیان خودداری کنند. او یک سیستم جنینی برای حکومت جهانی بهائی، با نظام اداری خاص، ازجمله شبکه محافل محلی و ملی بهائی در هر کشور، ایجاد کرد (به علت همین اراده ضمنی و بعضاً آشکار رهبران بهائی برای ایجاد حاکمیت و استقرار نهادهای تقنینی، قضائی و اجرائی بهائی در هر کشور است که آیین بهائی به‌طور کامل در اتحاد جماهیر شوروی و برخی کشورها، که به کتب اصلی و نوشته‌های رهبران بهائی دسترسی یافتند، ممنوع شد).

گرچه الواح وصایای عبدالبهاء خواستار استقرار و ترکیب هم‌زمان ریاست شوقی‌افندی با یک بیت‌العدل اعظم فعال شده بود، ولی شوقی ایجاد بیت‌العدل را متوقف کرد و در سطح شورای بین‌المللی بهائی (مرحله جنینی بیت‌العدل) در جا زد. او زبان اصلی تشکیلات بهائی را انگلیسی کرد و مقر اداری و مرکز برنامه‌ریزی آن را به ایالات متحده منقتل نمود و بدین ترتیب بهائیت را غربی‌تر و عرفی‌تر کرد.

نظم اداری خیلی‌ها را مضطرب و ناراحت کرد. انجمن تاریخ نیویورک در اصل توسط شوقی‌افندی به عنوان یک مؤسسه قانونی مستقل بهائی پذیرفته شد. بااین‌حال، رهبران محلی بهائی امریکا آن را در تضاد با بدنه اصلی می‌دانستند. شوقی‌افندی نظر خود را تغییر داد و جولی چندلر و احمد سهراب (که از نزدیکان عبدالبهاء بودند و وصیت و عهد و میثاق را تأیید کرده بودند) به جرم نقض عهد محکوم و طرد شدند اما بوروکراتیک کردن و عرفی‌سازی ساختار ریاستی جامعه بهائی اجازه داد تا برنامه‌ریزی خاصی صورت گیرد و با وجود از دست دادن بسیاری از لیبرال‌ها، امر بهائی در سراسر جهان تبلیغ و ترویج شود و برنامه‌‌های تبلیغی تهیه‌شده توسط بهائیان امریکا، ارزش خود را نشان دهد.

عبدالبهاء در وصیت‌نامه خود نوشته بود:

بر ولی امرالله است که در زمان حیات خود کسی را که جانشین او میشود تعیین کند تا پس از مرگ او اختلافی پیش نیاید.

با این حال، هنگامی که شوقی‌افندی در سال ۱۹۵۷ درگذشت، وصیت‌نامه‌ای از خود به‌جای نگذاشت و به‌قدری از خانواده و نسل بهاءالله و عبدالبها طرد و تکفیر و اخراج کرده بود که دیگر کسی نمانده بود که به‌عنوان ولی امرالله جامعه بهائی باشد!

ولی امرالله رئیس غیرقابل‌عزل بیت‌العدل هم بود. شوقی‌افندی قبلاً چارلز میسون ریمی ــ یکی از ایادیانش ــ را به‌عنوان رئیس شورای بین‌المللی بهائی منصوب کرده بود. بنابراین میسون ریمی معتقد بود و اعلام کرد که او باید ولی امرالله جدید باشد.

دیگر ایادیان امر این کار را نکردند و به جایگاه ولایت امری پایان دادند. میسون ریمی به‌درستی اعتراض کرد که آن‌ها (ایادیان امرالله) هیچ صلاحیت و اختیاری برای انجام این کار ندارند.

باید کاری انجام می‌شد. هر دو طرف از مفهوم بداء استفاده کردند. نظر میسون ریمی این بود که گاردین دیگر لازم نیست از اعضای خانواده بهاءالله باشد. نظر ایادیان ایرانی این بود که دوره ولایت امری به پایان رسیده و بیت‌العدل به‌خودی‌خود به وجود می‌آید! اما برخی دیدگاه دیگری داشتند: اکثریت اعضای محفل روحانی ملی بهائیان فرانسه (که توسط شوقی‌افندی و بر طبق وصیت‌نامه عبدالبهاء تأسیس شده بود) خواهان تداوم سیستم ولایت امری بودند.

انتخابات برگزار شد و بیت‌العدل ایجاد گردید. الگوی نظم اداری کنونی بدین صورت است که هریک (اعضا، محفل محلی، محفل ملی، بیت‌العدل جهانی) لایه‌های بعدی را با رأی‌گیری مخفی انتخاب می‌کنند. رأی اکثریت را باید اطاعت کنند. هیچ سیستم اعلام نامزدی و هیچ کمپین تبلیغاتی وجود ندارد. گرچه ممکن است این روش هماهنگی ایجاد کند، ولی بسیار محافظه‌کارانه و صرفاً مناسب جوامع بسیار کوچک است که افراد همدیگر را می‌شناسند. اگر قرار باشد تعداد بهائیان در هر شهر، از تعداد محدود و انگشت‌شمار فعلی خارج و افزایش یابد، به دلیل عدم شناخت آن‌ها از یکدیگر، مسلماً با روش فعلی، افراد اصلح برای مدیریت جامعه بهائی انتخاب نخواهند شد.

ریمی که مطرود و ناقض عهد و میثاق اعلام شد، گروه بهائیان ارتدوکس را تأسیس کرد (که عمدتاً در ایالات متحده، ایران، استرالیا و شبه‌قاره هند یافت می‌شوند). پس از بازنشستگی، جانشین او، جوئل برای مارانجلا، سومین گاردین شد. اما چون ریمی نظرش را تغییر داد، آن‌ها رقیب یکدیگر شدند!

بهاءالله مقرر کرده بود که در زمان تشکیل بیت‌العدل، اعضای آن باید فقط از مردان باشند و عبدالبهاء گفت که دلیل این امر به‌زودی همچون خورشید وسط آسمان مشخص خواهد شد، ولی پس ازگذشت یک قرن، هنوز چیزی روشن نشده است! این قطعاً و آشکارا با تأکید بهائیان بر برابری جنسیتی در تضاد است. چون دیگر ولی امری وجود ندارد و ایادیان امر جدیدی جایگزین نمی‌شوند، نظم اداری و سیستم تشکیلاتی بهائی باید با تغییر و تحول در خود، تغییر سیاست‌ها و اقداماتی را انجام دهد، تا زمانی که مثلاً در قرن آینده، که صلح اصغر آغاز می‌شود و جنگ‌ها ادامه می‌یابد، بتواند با شرایط متفاوت مقابله کنند.

در مجموع می‌توان گفت آیین بهائی دارای تعالیم لیبرالی خاصی است. آهسته آهسته از میراث بابی جنگ‌افروز و ستیزه‌جوی خود به چارچوب سازشگر و مطیعِ تحت رهبری بهاءالله تغییر یافت. عبدالبهاء بزرگ‌ترین تقویت لیبرالی را به امر بهائی بخشید؛ اما بسیاری از این (نصوص و احکام) بهائی، عملاً ادبیات و محتوای بنیادگرایانه قرن نوزدهمی و اوایل قرن بیستمی دارد که با تغییر دانش، بینش و فرهنگ جوامع بشری، ناگزیر مشکلاتی را ایجاد می‌کند (به‌ویژه با پیشروی به‌سوی صلح اصغر و قطعی بودن وقوع صلح اکبر!). این الواح وصایای عبدالبهاء و بیانات و عملکرد شوقی‌افندی بود که مجددا گرایش‌های غیرلیبرالی را در جامعه و تشکیلات بهائی آشکارکرد؛ و امر بهائی صورت عرفی، بوروکراتیک، تشکیلاتی و انحصار‌گرا به خود گرفت.

بهائیت از زمان جدایی وانشعاب از ازلی‌ها دچار انشقاق شد و اکثریت، جریان اصلی آیین را ادامه دادند. این یک میراث بسیار مهم است: وحدت با بهای گزافی حفظ شد و اکنون از طریق نوعی سانترالیسم دموکراتیک محدود، این وحدت ادامه می‌یابد. علاوه‌براین، بهائیت درعین پذیرش و تحمل ادیان دیگر، معتقد است که بهائیت آخرین و تنها آیین پذیرفته برای این دوره زمانی (هزارساله) است. به نظر می‌رسد این آیین، با آن منشأ و تجربه‌اش از درگیری‌ها و منازعاتش، باید یاد گرفته باشد که بهائیت با آن «صلح اکبر» (که بعید است ظاهر شود!) ملکوت الهی روی زمین نخواهد شد، بلکه حداکثر چیزی شبیه به جهان مسیحی خواهد بود.

البته من قبول ندارم که بهائیان افراد و جامعه صلح‌‌طلبی باشند. نگاهی به عبارات کتاب قرن بدیع شوقی‌افندی، شما را از این توهم اشتباه در می‌آورد. دربارۀ میرزا حسین‌علی هم بر این عقیده هستم که داشتن بستگان و دوستانی در پست‌های مناسب، به او کمک کرد تا جانش حفظ شود، همین. نکته این است که میرزا حسین‌علی کسی بود که دوستان با نفوذی داشت. به نظرم، کتاب قرن بدیع تنها یا مهم‌ترین منبع برای مطالعه تاریخ ۱۰۰ سال اولیه بابی ــ بهائی نیست.

گرچه بهائیان به‌طور رسمی عبدالبهاء را انسان کامل و نمونه می‌شناسند، اما به نظر من، مصونیت او صرفاً در امور مربوط به تفسیر و تبیین تعالیم بهاءالله است و نباید مصونیت از خطا و اشتباه او را گسترده و موسع تفسیر و تلقی کرد. هرچند برخی از بهائیان تصورمی کنند هرچه عبدالبهاء می‌گوید درست است، اما بهاءالله تعلیم داده که شریکی برای عصمت و مصونیت کامل او وجود ندارد!

نکته این است که ظاهراً در زمان عبدالبهاء و پیش از آن، کثرت‌گرایی بهائی به حدی بود که مردم می‌توانستند در بیش از یک مذهب وآیین عضویت داشته باشند. برای مثال، امروزه افرادی هستند که به شیوه‌های جالب‌تری در چند گروه مذهبی قرار می‌گیرند. حیف است که این دیگر یک ویژگی آشکار بهائی نباشد.

از نظر من، عبدالبهاء و شوقی تقریباً همسان بودند، تفاوت آن‌ها از منظر جامعه‌شناسی دین، همانا تبدیل شدن کاریزمای عبدالبهائی به عرف و سازمان دوران ریاست شوقی‌افندی است.

من یک کثرت‌گرا هستم. از نظر من، نشانه بلوغ در یک جامعه دینی، رواداری و تحمل و پذیرش منتقدان در درون آن جامعه دینی است، که جامعه بهائی کنونی، تا آنجا که من مشاهده می‌کنم، فاقد آن است.

درباره ممنوعیت حضور زنان در بیتالعدل: عجب حکم چروکیده و فسیلی! در عصر حاضر طرد و حذف زنان غیرقابل‌قبول و برخلاف همه صحبت‌ها و ادعاهای آیین بهائی درباره برابری و تساوی زن و مرد است. همه مذاهب سعی می‌کنند تساوی زن و مرد را پیاده کنند، اما بهائیان تلاش می‌کنند نگرش قدیمی برتری مردانه را، به هر نحوی شده، حفظ کنند!

درباره بهائیان وحدتگرا [۳۰]

بهائیان وحدتگرا بر اساس تفسیری از آیین بهائی شکل گرفته است که مشخصه آن تمرکز بر آزادی فکر و اندیشه فردی، به‌جای اقتدار و سلطه گسترده رهبری و نهادهای متمرکز بهائی است.

آیین بهائیت مدعی است که ارزش‌های اساسی همه ادیان، وحدت و برابری همه مردم را آموزش می‌دهد. تعالیم بهاءالله، بنیانگذار این آیین، پایه و اساس عقیده بهائی را تشکیل می‌دهد. در این آموزه‌ها سه اصل اساسی است: وحدت خدا، وحدت دین و وحدت جامعه بشری. بهائیان بر این باورند که خداوند به‌صورت دوره‌ای، اراده خود را از طریق مظاهر و رسولانش آشکار می‌سازد که هدف آن‌ها تغییر تربیت شخصیت نوع بشر و رشد ویژگی‌های اخلاقی و معنوی در درون افراد مستعد است. بنابراین دین از عصری به عصر دیگر، منظم‌تر، یکپارچه‌تر و مترقی‌تر دیده می‌شود.

ازآنجاکه بهاءالله مدعی مظهریت خدا بود، در وصیت‌نامه‌اش (کتاب عهدی) پیشگویی کرد و مقرر داشت که پسر بزرگش عباس‌افندی را، قبل از پسر کوچک‌ترش محمدعلی‌افندی به جانشینی خود منصوب کرده است. واقعاً بهاءالله از این امر آگاه بود که پسربزرگش به طمع می‌افتد و از کلام خدا منحرف می‌شود و پسر دومش را طرد می‌کند و در این اقدام موفق و پیروز می‌شود؟!

ثانیاً، انحراف عباس‌افندی و اقدامات عصیانگرانه او در برابر مظهر خداوندی، باعث شد که او فاقد اولاد ذکور باشد؛ و این امر موجب سلب ولایت از فرزندانش شود. درحالی‌که نسب و هدایت پسر کوچک‌ترِ بهاء (محمدعلی‌افندی) همچنان بر اساس وصیت پدرش معتبر است و ادامه دارد.

در اینجا مایلم درباره اولاد بهاءالله و کسی که می‌توانست سلسله ولایت و آیین او را رهبری کند اندکی اضافه کنم.

بهائیان وحدتگرای تاریخی

اولین بهائی وحدتگرا، میرزا محمدعلی، معروف به غصن اکبر (شاخه بزرگ‌تر)، پسر دوم بهاءالله بود. در وصیت‌نامه بهاءالله، پسر بزرگش عبدالبهاء به‌عنوان جانشین اول وی نام برده شده و مقام یا مرتبه غصن اکبر پس از عبدالبهاء است. در وصیت‌نامه از هیچ‌یک از فرزندان دیگر بهاءالله ذکری نشده است.

اکثر خانواده بهاءالله از غصن اکبر حمایت می‌کردند، ازجمله دو همسر بازمانده بهاءالله، فاطمه و گوهر و همه فرزندانشان. بااین‌حال، بهیه خانم (دختر بهاءالله از همسر اولش، آسیه خانم) و اکثریت قریب‌به‌اتفاق بهائیان جدید و کم‌اطلاع از وصیت بهاءالله، در این اختلاف از عبدالبهاء حمایت کردند.

طرفداران میرزا محمدعلی خود را «وحدت‌طلب» می‌نامیدند زیرا بر مفهوم یگانگی خدا و ممنوعیت مطلق شریک شدن با خدا (آنچه به وحدت یا تثلیث در میان مسیحیان معروف است) تأکید داشتند.

ازاین‌رو عبدالبهاء از عهد و میثاق بهاءالله منحرف شد، ولی میرزا محمدعلی صمیمانه دعا می‌کرد که خداوند عبدالبهاء را ببخشد و او را به‌سوی حق هدایت نماید.

هدف بهائیان وحدتگرا

بهائیان وحدتگرا امروزه در پی احیای تعالیم بهاءالله هستند. بهائیان وحدتگرای مدرن، فهمی است که بر وحدانیت و تعالی خداوند، انسانیت و محدودیت قدرت همه رهبران دینی، از جمله پیامبران و اهمیت وحدت و تساهل در میان پیروان بهاءالله و پیروان همه ادیان تأکید دارند.

آن‌ها نسبت به برخی از افراد که طرفداران عبدالبهاء، به ویژه بیت‌العدل اعظم، به آن‌ها با سوءظن نگاه و آن‌ها را طرد می‌کنند، دیدگاهی همراه با تسامح و استقبال دارند. امروزه بهائیان وحدتگرا عضو یا حامیان انجمن جهانی متحده[۳۱] هستند و در آرمان و اجتماعات آن‌ها شرکت می‌کنند. گروه بهائیان وحدتگرا شامل همه اولاد و اعقاب زنده بهاءالله (اغصان) می‌شوند. اولاد کسانی که عباس‌افندی و بعداً شوقی‌افندی آن‌ها را تکفیر و از جامعه بهائی طرد کردند.

بهائیان وحدتگرا خود را پیرو بهاءالله، بنیانگذار بهائیت می‌دانند. “ما از همه بهائیان ثبت‌نام‌نشده،[۳۲] بهائیان آزاد،[۳۳] اغصان (نوادگان بهاءالله مقیم اسرائیل که از محمدعلی بهائی، پسر دوم بهاءالله پیروی کردند)، بهائیان اسرائیلی، بهائیان ارتدوکس،[۳۴] بهائیان وفادار به عهد و میثاق،[۳۵] بهائیان طرفدار انجمن تربیت،[۳۶] بهائیان با تعالیم اصلاح‌شده[۳۷] و بهائیان متعلق به نظم اداری مستقر در حیفا،[۳۸] استقبال می‌کنیم.”

خوشامدگویی به بهائیان لیبرال و آزاد[۳۹]

یکی از ویژگی‌های اینترنت و فضای مجازی این است که به کسانی توجه می‌کند و آن‌ها را در معرض دید قرار می‌دهد که فرقه‌های سازمان‌یافته[۴۰] می‌خواهند ایشان را سرکوب کنند. این شامل کسانی نیز می‌شود که از سوی آیین بهائیت تشکیلاتی و نهادینه‌شده، به‌عنوان ناقض عهد و میثاق اعلام می‌شوند، افرادی که بهائی می‌مانند، اما اغلب دلیل روشنی برای طرد و اخراج آن‌ها از جامعه بهائی وجود ندارد.

بهائیان می‌توانند به این باور تقریباً جادویی و البته دست‌نیافتنی دلخوش باشند که روزی، ارتشی از مردم، فوج فوج به آن ملحق شوند و آن زمان، تمام ملت‌های جهان توسط یک گروه ۹ نفره از مردان بهائی (موسوم به بیت‌العدل جهانی) همه امور مربوط به قوای سه‌گانه قانون‌گذاری، اجرائی و قضائی و امور فردی و اجتماعی کشورها را تحت اراده و مدیریت خود بگیرد. بهائیتِ رسمی بر وحدت تأکید می‌کند، اما با طرد و اخراج و حذف مخالفان، تحت عنوان ناقضین عهد و میثاق، به آن وحدت دست می‌یابد و این کار را تا پایان خط انجام داده و ملایمت و انعطافی نداشته است. در هر تغییر رهبری، مخالفان حذف شده‌اند!

در سال ۱۹۵۷ پس از مرگ گاردین، ایادیان امرالله در ادعایی فراتر از حوزۀ اختیار و مسؤولیتشان، مدعی شدند رخدادی به‌عنوان «بداء» به وقوع پیوسته است.[۴۱] عدم نگارش وصیت‌نامه توسط شوقی‌افندی منجر به بحران رهبری شد که در آن هیچ‌یک از گزینه‌های محتمل، به‌طورکامل مطرح نشد. محفل ملی بهائیان فرانسه از چارلز میسون ریمی[۴۲] ــ بعداً رهبر بهائیان ارتدوکس ــ به عنوان ولی امر جدید حمایت کرد؛ اما بهائیت رسمی به یک نظم اداری عرفی منتقل شد که روش سانترالیسم دموکراتیک مارکسیست ــ لنینیستی را شرمنده می‌کند! برنامه‌ها از بالا تهیه و برای انجام و اجرا به جوامع بهائی در کشورهای مختلف ابلاغ می‌شود. بیت‌العدل توسط افرادی از سطح پایین‌تر ــ اعضای محافل ملی ــ انتخاب می‌شود. البته هیچ‌کس نمی‌تواند کاندیداتوری و فعالیت و کمپین انتخاباتی داشته باشد. در این سیستمِ به‌شدت محافظه‌کار، هیچ‌کس نباید درباره این امر مهم از دوست و آشنای خود بپرسد و مشورت کند که چه فردی برای عضویت در بیت‌العدل مناسب‌تر است!

چند نکته جالب، دربازگشت به گذشته و تقسیمبندی فعلی بهائیان

آلمان مرکز بهائیان آزاد[۴۳] است که معتقدند آخرین وصیت‌نامه عبدالبهاء جعلی است. بهائیان آزاد به دنبال رهبریِ آزادتر، کاریزماتیک‌‌تر و گاهی بی‌توجهِ عبدالبهاء به احکام بهائی، توأم با گرایش غربی او بودند (مثلاً او در نماز جماعت‌ها و مراسم عبادی گروهی مسلمانان شرکت می‌کرد، که قرار نبود بهائیان انجام دهند؛ و یا داشتن علقه به ادیان مختلف، که توسط نظام بوروکراتیک و تشکیلات شوقی‌افندی بسته شد) اما پس از رسیدن عبدالبهاء به رهبری جامعه بهائی و شروع مخالفتش با برادران، محمدعلی، گروه بهائیان وحدتگرا[۴۴] را تشکیل داد. گلایه محمدعلی این بود که عبدالبهاء از کتاب احکام پدرش پیروی نکرده و بر اساس میل خود زیاده‌روی می‌نماید و احکام کتاب اقدس را نقض می‌کند.

 

بنابراین منشاء بهائیان وحدتگرای امروز، جنبش و گروه اولیه بهائی نیست، بلکه از بهائیان اخراجی و حذف‌شده و مخالف و افرادی که جذب بهاءالله شدند، بدون اینکه نوشته‌های او (و عبدالبهاء) را مصون از خطا بدانند، شروع می‌شود. البته این گروه به نظرم در معنای مظهریت بهاءالله هم تجدیدنظر کرده و هرگونه معنای متعالی و مطلق‌گرایانه از این عبارت را نفی می‌کند. همچنین گمان می‌کنم این گروه یک حرکت مستقل (از تشکیلات رسمی اداری) است که برخلاف بهائیان حیفایی، در زبان انگلیسی، از کلمه بهائی بدون آپستروف (یعنی Bahai به جای Baha’i) استفاده می‌کند و شاخه‌ای از درخت مؤسسه نظم اداری نیست که مؤسسه بعداً بخواهد آن را هرس کند!

امیدوارم این گروه تقاضای عضویت زیادی دریافت کند و آن افرادی که از جامعه رسمی بهائی اخراج شده‌اند بتوانند در اینجا جایی پیدا کنند که باعث افتخار آن‌ها باشد و چه از این بهتر برای چتر فراگیر جهانی یونیتاریست. دنیای ما درواقع یک دنیای کثرتگرا است و بیت‌العدل جهانی مستقر در حیفا، فقط می‌تواند نوعی کاتولیک بهائی باشد برای کسانی که دوست دارند دائم به آن‌ها گفته شود چه چیزی را باورکنند یا نکنند، و مایلند استبداد و لفظ‌گرایی را بپذیرند تا زمانی که جامعه بهائی را ترک کنند یا بیرون رانده شوند.

لزوم آمادگی بیشتر؟

هفته آینده نوبت خدمت (موعظه هفتگی یکشنبه در کلیسا) من است و می‌خواهم دربارۀ تاکید آیات کتاب مقدس درباره وحدت صحبت کنم. درباره استفاده از آیین بهائی به‌عنوان نمونه مطالبی نوشته‌ام (و اینکه هر رهبری در طول مسیرش با انشعاب و عهدشکنی مواجه شده است).

بهائیان کسانی هستند که مطالب مختلفی را از اینجا و آنجا تلفیق کردند که یک آیین “عالی و برتر” ایجاد کنند؛ ولی درنهایت فقط یک آیین دیگر ایجاد کردند. بهائیان تساوی و برابری زن و مرد ندارند؛ علم را نمی‌پذیرند تا تعارض و دعوای دین و علم پیش نیاید (مثلاً به دلیل اینکه عبدالبهاء نظریه داروین را قبول نداشت، صرفاً “چیزی شبیه به تکامل” را می‌پذیرند). درمورد تحری حقیقت برای انتخاب دین، در هنگام تسجیل شدن در جامعه بهائی، شما فرمی را امضاء می‌کنی، که در آن، به خطاناپذیری متون بهاءالله، عبدالبهاء و نوشته‌های شوقی‌افندی و دستورهای سانترالیسم دموکراتیک بیت‌العدل اعظم اقرار می‌کنید و آن‌ها را می‌پذیرید!

 

شما تنها در صورتی به وحدت خواهید رسید که به اندازه کافی به بلوغ رسیده باشید که تنوع داشته باشید. ادیان بالغ طیفی به دست می‌آوردند که تا حد معقولی تفاوت را اجازه می‌دهد و تغییر را می‌پذیرد (درحالی‌که بهائیان تصویری “لحظه‌ای و عجله‌ای” از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، از مدرنیته محدود، همراه با برخی مواریث و آداب و احکام و سنن آیینی ماقبل مدرن هستند). شاید بهائیان غیرحیفایی (ناقضین عهد و میثاق و کسانی که از بار و وبال تشکیلات اداری و مالی خسته شده‌اند) بتوانند درمورد تنوع، راهی به جلو نشان دهند.

البته این‌ها مطالب و نکات زیادی است و فیلم‌نامه‌ای برای ساخت و توضیح آن‌ها لازم است، درحالی‌که موعظه من بدون فیلم‌نامه، مستقیم، و بدون جزئیات است!

من بحث درمورد میل به عضویت در بهائیت را، بر اساس انواع افراد جذب‌شده، مطرح کرده‌ام. بحث به این صورت است که بهائیت ویترینی از مدرنیته، برابری، همگرایی، آگاهی دنیوی و صلح دارد ولی واقعیت، برای کسانی که فرم تسجیل را (با میل و رغبت یا غیرآن) امضا می‌کنند، همانا اطاعت مطلق در برابر سخنان بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی‌افندی، بر اساس ترجمه‌های شوقی‌افندی است. اطاعت و فرمان‌برداری از بیت‌العدل، که در رأس نظم اداری بهائی قرار دارد را هم به آن اضافه کنید. آن ۹ نفر برج عاج نشین ـ که فقط باید از مردان بهائی باشند ـ و توسط کسانی که آن‌ها را خوب می‌شناسند انتخاب می‌شوند. همه برداشت‌ها و تفسیرها هم فقط بهائی است، یعنی تفسیرهای معتبر از سایر ادیان و دیگران را نمی‌پذیرند. تعالیم و عقاید بهائی هم اندیشه‌هایی است که در زمان شکل‌گیری آن در ایران و سپس تبعید از شرق به غرب، تدوین شده‌اند و همه به سبب صدور از ناحیه افراد مصون از خطا، ثابت و متصلب و قفل شده‌اند! مثلاً تعابیر عجیبی درباره تکامل دارند که هیچ فرد تکامل‌گرا آن را قبول نمی‌کند، اما فرد بهائیِ مؤمن مطلقاً موظف به پذیرش آن است. بهترین نمونه و مصداق اطاعت و انقیاد بهائیان و نفی تلاش ذهنی روشنفکرانه، همانا حکومت مردانه «بیت‌العدل» است (حکومتی که طبق تعالیم بهائی، تمام ارکان اجرایی، قانون‌گذاری و محکمه عالی بین‌المللی تمام مردم و کشورهای دنیا، و نه صرفاً گروه بهائی، در اختیار آن است!).

شاید فکر اولیه این بود که اگر بهائیان بتوانند ایده‌آلیست‌های نسبتاً تحصیل‌کرده و غالباً طبقه متوسط را جذب کنند، اوضاع چنین و چنان می‌شد؛ اما این‌طور نشد! هر عضو جامعه بهائی فشار تشکیلات اداری را از ابتدا احساس می‌کند. یک دلیل بسیار خوب برای این فشار، این است که پول و تبرعات فقط از اعضای جامعه بهائی قابل‌جمع‌آوری است. نقشه‌های تبلیغی گسترده و چندسالهِ پی‌درپی، برای توسعه جوامع بهائی و تأکیدهای زیاد بر هزینه‌ها و البته تقویم کاملی از فعالیت‌ها، از حیفا می‌آید.

اتفاقی که می‌افتد این است که مردم ترجیح می‌دهند از فشارها و پیوندهای اجتماعی ناشی از مشارکت‌های مذهبی رها شوند ــ و جامعه امر را ترک می‌کنند! اما آنچه که اتفاق می‌افتد و در اینترنت و فضای مجازی با کمی بررسی مشهود است، این است که بسیاری از آن‌ها بیرون رانده می‌شوند. اگر شما دیدگاه فردیِ اندکی بدعت‌آمیز و مخالف با دیدگاه رسمی بیان کنید، ناگهان متوجه می‌شوید که عهدشکن و ناقض عهد و میثاق تشخیص داده شده‌اید. تشکیلات اداری، سانسور ساختاری بر اندیشه‌های اعضای خود را اعمال می‌کند و افراد تشکیلاتی در این زمینه به‌دقت اقدام می‌کنند!

موضع فریبکارانه بهائی نسبت به مسیحیان در غرب

“آیین بهائی پیوندی گسترده و یکپارچه با آیین جنگ‌سالار بابی دارد، اما بهائیتی که امروزه در غرب تبلیغ می‌شود، متأثر از تأثیرات فرهنگی غربی و مسیحی است و بهاءالله را مظهر خداوند در این عصر می‌داند، که گویا مأموریت و رسالت خود را از سال ۱۸۶۳ به نزدیکانش، و از سال ۱۸۶۷ به‌طور علنی اعلام کرده است. آیین بابی در حدود سال ۱۸۴۴ از شیخیه منشعب شد. این شیخیان شدیداً در انتظار بازگشت امام دوازدهم غایب بودند، ولی با ادعاهای متنوع باب، درمورد پذیرش یا انکار جانشینی باب دچار سردرگمی شدند.

آیین بهائی نگرش خاص خود را درمورد مسیحیت ارائه می‌کند که متأسفانه با تعالیم حقیقی مسیح و مسیحیت همخوانی ندارد. در اینجا چند مقاله و داستان واقعی زندگی وجود دارد که این تفاوت‌ها را با جزئیات بیشتر برجسته می‌کند. امیدوارم این‌ها به نفع خوانندگان مسیحی‌ام باشد و دیدگاهی جایگزین از آیین بهائی به آن‌ها ارائه دهد. داستان‌هایی از بهائیان سابق است و این دیدگاه‌ها مهم است ــ صرفاً به این دلیل که آن‌ها مسائلی را دربارۀ تفاوت‌های تئوریک (آموزه‌ها) و عملی (آنچه اتفاق ‌افتاده است) به‌منصه ظهور می‌رسانند.

من چیزهای بیشتری دارم که می‌توانم دربارۀ بهائیت بنویسم. هدف اصلی من افشای فریب‌های مربوط به نحوه نگرش بهائیان به کتاب مقدس و عیسی مسیح است.

“… زیرا آن‌ها محبت حقیقی را دریافت نکردند تا نجات یابند و به همین جهت خداوند برای آنان فریب سختی می‌فرستد تا به دروغ ایمان بیاورند.” دوم تسالونیکیان آیات ۱۰-۱۱

وضعیت غم‌انگیز… عدم تمایل به تسلیم شدن و تمکین نسبت به عیسی و نجات یافتن است… لذا منجر به بندگی یک توهم می‌شوند. من معتقد نیستم که بهاءالله فرستاده و مظهر خداست. من معتقدم که او انسانی معیوب و متوهم بود که فکر می‌کرد فرستادۀ خداست و بسیاری از مردم را نیز وادار کرد تا آن را باور کنند… مانند هر رهبر فرقه‌گرای قدرت‌طلب،[۴۵] هرچند با نیت خوب!”[۴۶]

 

درسهایی برای مسیحیان در تاریخ آیین بهائی[۴۷]

زمانی که در سال ۱۹۸۴ در کلیسای انگلستان پذیرفته شدم، از برخی بهائیان که در جلسات فایرساید آن‌ها شرکت می‌کردم، خواستم که آن‌ها هم به کلیسای ما بیایند. ولی هیچ‌کدام نپذیرفتند!

درنهایت با مطالعه کتب مختلف و مطالب آکادمیک، که تاریخ واقعی گروه بهائی را متفاوت از آنچه آن‌ها به عنوان تاریخ خود معرفی می‌کنند نشان داد، با بهائیان اختلاف پیدا کردم. آن‌ها بسیار متعهد به حفظ تاریخ ساخته‌وپرداخته خود هستند که توسط بیت‌العدل جهانی هم نظارت می‌شود. بیت‌العدل مجمعی نُه‌نفره و منحصراً مردانه است. این هیأت تصمیم‌گیری بهائی، از دید و بر طبق احکام بهائی، قرار است بر تمام جهان حکمرانی کند! مجمعی که بدون کاندیداتوری و مبارزات انتخاباتی، توسط محافل ملی بهائیِ زیر نظر بیت‌العدل انتخاب می‌شود. اعضای بیت‌العدل را نمایندگانی از محافل ملی بهائی انتخاب می‌کنند. این یک سیستم گزینش بسته و بسیار محافظه‌کارانه است، شبیه به سانترالیسم دموکراتیک سازمان‌های چپ دوران شکوهمند کمونیسم؛ فقط هرآنچه که از بالا به پایین می‌گویند درست است و بس!

به‌طور خلاصه، منشأ آیین بهائی به آیین بابی باز می‌گردد. جنبش بابی با خشونت آغاز شد. بسیاری از موارد خشونت را خودشان آغاز کردند. برخورد حکومت هم با آن‌ها تقابل خشونت‌آمیز بود. باب، میرزا یحیی (صبح ازل) جوان را به جانشینی خود منصوب کرد. باب پس از محاکمه توسط مقامات، به اعدام محکوم شد. خشونت ادامه یافت و جنبش در حال کاهش شدید اعضا و نفرات بود. برادر ناتنی ازل، میرزا حسین‌علی، که یک نوکیش بابی ایرانی بود، جناح خود را ایجاد کرد و در سال ۱۸۶۳، خود را به عنوان جانشین باب معرفی نمود.

پس از بروز نزاع‌های داخلی میان دو دسته بابی، مقامات عثمانی ازلی‌ها را به قبرس و بهائیان را به فلسطین تبعید کردند. بهاءالله در طول تبعید در عراق، مطالب صوفیانه و عهد جدید را مطالعه کرد. بهائیت هنگامی که به غرب رسید، به‌گونه‌ای اصلاح شده بود که موردپسند غربیان باشد؛ دارای مدارا، صلح‌آمیز و در انتظار وحدت جهان!

بهاءالله در اواخر سال ۱۸۹۲ درگذشت و عباس، پسر بزرگش (یا عبدالبهاء) رهبر و تنها مفسر یا “مرکز عهد و میثاق” شد. در اینجا جناح‌بندی به وجود آمد، زیرا گروهی به نام وحدت‌گرایان[۴۸] (پیرو و باورمند به کتاب بهاءالله و نه تعبیر و تفسیرهای عبدالبهاء) شکل گرفت که همگی توسط عباس طرد و تکفیر شدند. پیروزی ترک‌های جوان به معنای پایان حصر و تبعید عبدالبهاء بود و او به گردشگری در سراسر کشورهای غرب تبدیل شد که حتی بیش از پیش بهائیت را غربی‌ ‌کرد و با حضور در مساجد، کلیساها و کنیسه‌ها و کلی‌گویی، برای خود شخصیتی مهربان و کاریزماتیک ایجاد کرد.

پس از مرگ او در اواخر۱۹۲۱، نوه جوانش، به نام شوقی‌افندی، اولین گاردین (ولی امربهائی) شد. برخی از آلمانی‌ها اعتبار وصیت عبدالبهاء در انتصاب او را نپذیرفتند و به همین دلیل گروه بهائیان آزاد ظهور کرد. شوقی‌افندی باید بیت‌العدل اعظم را زیر نظر خود می‌داشت، اما او آن را راه‌اندازی نکرد زیرا نمی‌خواست قدرت موازی در کنارش باشد. او باید وصیت‌نامه‌ای از خود به‌جا می‌گذاشت، اما یا نکرد یا هرگز آن وصیت‌نامه پیدا نشد! بنابراین هنگامی که در سال ۱۹۵۷ درگذشت، بحران رهبری در جامعه کوچک بهائی رخ داد.

پس از آن، در سال ۱۹۶۳ بیت العدل تشکیل شد و تمام اختیارات گاردین، و ازهمه مهم‌تر، عملاً قدرت انحصاری تفسیر و تبیین و قدرت تکفیر را به دست خود گرفت. میسون ریمی، رئیس هیئت ایادیان مقیم ارض اقدس و رئیس شورای بین‌المللی بهائی (مرحله جنینی بیت‌العدل)، فکر می‌کرد که او باید گاردین و ولی امر جدید بهائی باشد ولی مجمع ایادیان، او را حذف و از جامعه بهائی طرد کردند. از آن زمان، جناح‌هایی از آن شاخه برخاسته‌اند، ازجمله جناح‌هایی که اکنون فکر می‌کنند گاردین جدید از آن‌ها است، اما بیت‌العدل بدون ولی امرالله نیز قدرت را به دست خود گرفته است!

بیت‌العدل جهانی نقشه‌هایی برای تبلیغ و رشد جوامع بهائی تهیه می‌کند. ماهیت هزاره‌گرای[۴۹] آیین بهائی این است که انتظار داشته صلح بزرگ یا صلح اکبر فرا برسد (ولی برعکس پیش‌بینی بیت‌العدل، ما به جای صلح اکبر جهانی، جورج بوش و نومحافظه‌کاران امریکایی جنگ‌افروز را داشتیم که تقریباً تمام جهان را وارد آشوب و جنگ کردند!).[۵۰]

نقطه عطفی که بهائیان مدام تبلیغ می‌کنند “دخول فوج فوج مقبلین” از مردم به بهائیت است. متأسفانه آیین بهائی در عصری نسبتاً بی‌دین در اروپا پیدا شده است و به غیر از برخی گرایش‌های ادعایی در کشورهای توسعه‌نیافته، جوامع بهائی در اروپا و غرب توسعه‌یافته، با عدم پذیرش و خروج زیاد اعضاء مواجه بوده است.

به‌علاوه، بیت‌العدل جهانیِ حیفانشین عادت دارد اعضایی را که به “لجنه‌های بررسی کتاب و پانل‌های سانسور” تسلیم نمی‌شوند و تمکین نمی‌کنند، به پیمان‌شکن و ناقض عهد و میثاق تبدیل کند. افراد زیادی نیز هستند که به‌طور مرموزی نامشان از لیست عضویت در بهائیت حذف می‌شود! اما در عصر اینترنت، با آزادی‌های جدید، آن‌ها به فعالیت خود ادامه می‌دهند و نام بهائی و نگاه انتقادی آن‌ها در قلمرو عمومی همراه است.

یک مشکل برای بهائیان طرفدار بیت‌العدل حیفایی این است که آن‌ها صرفاً مجازند در ضیافات و همچنین فایرسایدها شرکت کنند و فقط باید تبرعات بپردازند و کمک مالی کنند، ولی به جزئیات مدیریتی دسترسی ندارند که معلوم نیست این پول‌ها چگونه و کجا هزینه و مصرف خواهد شد. به نظر من، آیین بهائی صرفاً “ساختار و تشکیلات و نظم اداری” است.

بنابراین، در هر مرحله از انتقال رهبری در جامعه بهائی، گروه‌های بالا و قدرتمند باهم رقابت کرده و یک جناح کنار گذاشته شده‌ است و تلاش برای اتحاد میان بهائیان، به دلیل هزینه بالای آن در جناح‌ها و جدایی‌ها، با شکست مواجه شده است. اکنون بهائیت آرام‌تری در حال ظهور است؛ اعم از افراد منزوی‌شده یا میدان‌دار. این مهم نیست که بیت‌العدل فقط خود را مشروع می‌شناسد، زیرا هرکسی می‌تواند کتاب ایقان و کتاب اقدس و مطالب ترجمه‌شده و منتشرشده زیر نظر شوقی‌افندی، با نثر انگلیسی پیچیده قدیمی را بخواند. بسیاری از افراد معمولی بهائی در غرب عصمت افراد مرکزی بهائیت را رها کرده و آن را زیر سؤال می‌برند.

بهائیت از جهات مختلف برای مسیحیان و الهیات مسیحی مفید است

قبل از هر چیز، ما چیزی شبیه به همسان‌سازی را درباره باب، به‌عنوان مبشر یک ظهور و تجلی جدید می‌بینیم! او آن چیزی شد که برایش درست کردند و نه آن چیزی که خودش ادعا کرد و یاران نزدیکش انتظار داشتند. او توسط بهائیان در جایگاهی مانند یحیای تعمیددهنده قرار داده شده، و احتمالاً یحیای تعمیددهنده هم برای خودش کسی بوده است! سپس مظهر مرکزی امر، بهاءالله را داریم که همان خدای تجسم‌یافته مسیحی است. سپس شخصیت بسیار مهم سنت پل (پولس) را داریم که می‌شود مفسر و اشاعه‌دهنده امر بهائی به جوامع و فرهنگ‌های جدید و تغییردهنده بیشتر ظواهر و احکام بهائی (عباس افندی).

بعد بحث قدرت و ریاست را داریم. البته چیزی از اختیارات پاپ در گاردین وجود دارد، اما بیت‌العدل بیشتر شبیه مرکزیت کاتولیک رومی است ــ با کمی حشو و زوائد (دستک و دمبک). درواقع بسیار مطابق بوروکراسیِ طراحی‌شده به‌وسیلۀ ماکس وبر برای مؤسسات دینی و بسیار کلاستری و هرمی است. ماکس وبر با بدبینی زیادی به این نوع سازمان می‌نگریست؛ به نظر او این چنین تشکیلاتی ضد معنویت و قداستِ زندگی‌بخشی است که معمولاً دین عرضه می‌کند. درس مهم دیگر این است که باید اجازه دهیم الهیات به‌طور ارگانیک و در تنوع رشد کند.

یک مشکلِ هویت دوگانهِ بارز و آشکار هم درمورد پژوهشگران بهائی در مؤسسات سکولار، ازجمله دپارتمان‌های مطالعات علوم دینی وجود دارد، که هیچ کمکی به بهائیت نمی‌کند. مشابه این را درمورد برخی از پیروان کلیسای کاتولیک روم می‌بینیم. اگر مسیحیان هم در”معرض چنین فشارهای انطباق با شرایط عضویت و ضوابط سانسور و هیئت بررسی” قرار گیرند، در آن صورت هم تحریف در حوزه دانشگاهی و هم نفاق در حوزه عضویت ایجاد می‌شود.

من شخصاً همواره پیشنهاد می‌کنم مسیحیان حقیقت را، آن‌طور که می‌یابند بیان کنند، حتی زمانی که با آموزه‌ها یا تفسیرهای کتاب مقدس در تعارض است. اگر یافته‌های قانع‌کننده‌ای درمورد، مثلاً عیسای تاریخی، وجود داشته باشد، این باید گفته شود؛ یا حداقل درمورد ماهیت چندلایۀ تعالیم و آموزه‌های مسیحی، یا درباره نحوه تفسیر و برداشت مردم از کتاب مقدس، صادق باشند.

ادیان قدیمی با گذشت زمان بلوغ بیشتری پیدا کرده‌اند. آن‌ها می‌توانند کمتر نگران این باشند که چگونه اعتقاداتشان بازنمایی می‌شود. یا حداقل این چیزی است که من فکر می‌کنم، زیرا جهان مسیحیت اینک به دنیای سکولار و متکثر گذار کرده است.

کسی چه می‌داند این تحولات چگونه پیش خواهد رفت؟ بهائیان علی‌رغم ادعای خطاناپذیری کلام مظهر و مرکز عهدشان، نمی‌توانند آینده جامعه خود را پیش‌بینی کنند! با این وجود، اگر سکولاریته و کثرت‌گرایی در درون جامعه بهائی گسترش نیابد، جوامع بهائی به سمت اقتدارگرایی و تمرکزگرایی بیشتر می‌روند. در صورت پذیرش کثرت‌گرایی در جوامع بهائی، تعداد ناقضین کم می‌شود و آن‌ها تفسیر موسع‌تری از آیین بهائی خواهند داشت و باهم سازماندهی کرده و ملاقات و پیوند برقرار خواهند کرد.

مسیحیان همچنین باید توجه کنند که مطالب مربوط به بهائیان به‌سادگی گمراه‌کننده است. آن‌ها یکی از ادیان درحال‌رشد در جهان نیستند. آن‌ها افرادی را که از جامعه بهائی جدا می‌شوند به‌درستی از آمار حذف نمی‌کنند. دخول افواج مورد انتظار از نوکیشان اتفاق نیفتاده است. آنچه عجیب است این است که از بهائیان سابق حیفایی، که به گروه جهان‌گرایان و وحدت‌گرایان می‌آیند، مکرر شنیده‌ام که نظراتشان پرسیده نمی‌شود. بسیاری از آن‌ها نمی‌دانند چرا ناقض عهد و میثاق و عهدشکن تلقی می‌شوند؟ بهائیت حیفایی برخلاف ادعای وحدت عالم انسانی و وحدت اساس ادیان عالم، یک جامعه کثرت‌گرا، که علاقه‌مند و درصدد تعامل سالم با سایر جوامع باشد، نیست. بلکه جامعه‌ای است که در نصوص و متون اصلی‌اش به‌شدت لفظ‌گرا است. بهائیت اصول و آثار ادیان دیگر را به شیوه دل‌خواهانه خود تفسیربه‌رأی می‌کند و لذا از نگاه بهائیان همه آن‌ها به آیین بهائی منتهی می‌شوند و همه افراد باید بهائی شوند تا وحدت عالم انسانی محقق گردد! مقامات تشکیلات بهائی از نویسندگان بهائی، که درباره بهائیت قلم می‌زنند می‌خواهند تحت سانسور قرارگیرند.

بهائیت حتی یک اندیشه “مدرنیست” هم نیست! ممکن است ادعا کند که زن و مرد برابرند، اما درِ بیت‌العدل اعظم بهائی فقط به روی مردان باز است و این نهاد مدیریت و راهبری، که با شیوه خاص و کنترل‌شده و به‌ظاهر دموکراتیک انتخاب می‌شود؛ قصد دارد مصدر حکومت جهانی بهائی برای همه افراد سکولار و مذهبی جهان باشد. در انتخابات بهائی هیچ کاندیداتوری و کمپین انتخاباتی وجود ندارد؛ بلکه صرفاً با ویژگی بسیار محافظه‌کارانه، هرسطح به سطح بعدی و بالاتر رأی می‌دهد، درحالی‌که تعالیم بهائی می‌گوید بین دین و علم تعارضی وجود ندارد، بلکه باید تطابق بین دین و علم باشد؛ بااین‌حال نوعی مطلق‌گرایی و تصلب در احکام بهائی وجود دارد و  احکامی که در کتاب احکام بهائی آمده، با وجود تمایل اکثر جامعه هم قابل‌تغییر و اصلاح نیست.[۵۱]

بهائیت یک جنبش فرقهگرای تشکیلاتی است که قصد کسب قدرت و حکومت جهانی را دارد[۵۲]

بهائیت ادعا می‌کند که آیین الهی است، اما با بررسی دقیق‌تر، مشخص می‌شود که مؤسس و رهبران آن فقط افرادی فرصت‌طلب بوده‌اند. بنیانگذار این فرقه، بهاءالله، که پیروانش او را مظهر خداوند می‌دانند، با زنان متعددی ازدواج کرد و صاحب ۱۴ فرزند شد. او که زندگی مجللی در ایران داشت، حتی پس از تبعید به ممالک عثمانی، همچنان در عمارتی با ۳۰ اتاق زندگی می‌کرد و یک باغ خصوصی داشت اما رفتار غیراخلاقی او به همین جا ختم نشد.

صبح ازل برادر ناتنی بهاءالله او را متهم به لواط کرد. خود بهاءالله مدعی است که زنانی را در اختیار صبح ازل قرار داده است تا بتواند خواسته‌های نفسانی او را برآورده کند. این نوع رفتار شایسته یک مدعی پیامبری و پیشوایی دینی نیست و حقانیت آیین جدید را با تردید جدی مواجه می‌کند.[۵۳]

عبدالبهاء جانشین بهاءالله نیز دستی در فریب داشت. او ابتدا ادعا می‌کرد که با مسیح یا شخصیتی نبوی برابری می‌کند؛ اما پس از اعتراض برادرانش، این ادعا را رها کرد و عنوان «خادم و بنده بهاء» را برگزید. او به مصر، اروپا و آمریکا سفر کرد و پیروانی یافت که بنابر ادعای عباس‌افندی گمان کردند او نوعی پیامبر یا بازگشت مسیح است. او برای آمریکایی‌ها ادعا کرد که دینش بشریت را متحد می‌کند و صلح اکبر را برقرار می‌سازد. بااین‌حال، او از این لفاظی‌ها برای فریب مردم استفاده کرد. او املاک وسیعی را با بودجه آمریکایی‌ها خریداری کرد و روستاهای متعددی در فلسطین در اختیار داشت. حتی دو ماشین گران‌قیمت و مدل جدید داشت که پیروان آمریکایی‌اش به او هدیه داده بودند. با وجود این ثروت، عبدالبهاء همیشه ادعا می‌کرد که او و پدرش زندانی پریشان‌حالی بوده‌اند.

پس از مرگ او، نوه‌اش رئیس این فرقه ایرانی شد که همچنان از پول پیروان آمریکایی برای زندگی مجلل استفاده کرد. او زمین بیشتری در فلسطین خرید و یک ماشین شیک با راننده را پیروان آمریکایی به او اهدا کردند. او هدایایی مانند انگشترهای طلا، دوربین‌های دوچشمی گران‌قیمت، ساعت و… دریافت کرد که در آن روزها کمتر در فلسطین دیده می‌شد. هر زمان که خسته می‌شد، برای تعطیلات طولانی به سوئیس می‌رفت که برخی از آن‌ها تا ۸ ماه طول می‌کشید و همه توسط دوستانش تأمین هزینه می‌شد.

این فرقه از طرفداران سرسخت برتری و کشور مستقل برای یهودیان است و همیشه با اشغالگران بریتانیایی فلسطین همدست بود. دولت بریتانیا حتی به عباس‌افندی رهبربهائیان، به دلیل خدماتی که در ایام جنگ و اشغال فلسطین به نیروهای اشغالگر بریتانیا انجام داده بود، نشان شوالیه و لقب سر اعطا کرد.[۵۴]

افراد این فرقه‌ با وجود همۀ ثروت و نفوذش، با ظاهر مسلمانی در میان فلسطینی‌ها زندگی ‌کردند که نفاق و فریب آن‌ها را بیش‌ازپیش برجسته می‌کند. روشن است که فرقه بهائی و رهبران آن الهی نبودند، بلکه صرفاً از آن به‌عنوان پوششی برای فریب مردم و جمع‌آوری ثروت و قدرت برای خود استفاده می‌کردند.

تاریخچه این فرقه و رهبران آن نشان‌دهنده الگوی فرصت‌طلبی و حمایت رژیم‌های سرکوبگر است. بهائیت در تمام دوران حیات خود توانست با حمایت دولت‌های استعمارگر، امپریالیست و متجاوز، قدرت و نفوذ خود را حفظ کند.

هنگامی که بهاءالله را نیروهای امنیتی ایران دستگیر کردند، روس‌ها برای کمک به او وارد عمل شدند و او را به عنوان “امانت خود” تلقی کردند و به حکومت ایران هشدار دادند که به‌هیچ‌وجه به او آسیب نرساند. این حمایت قدرت خارجی نشان داد که فرقه تا چه حد مایل بود خود را با هرکس که می‌‌توانست حمایت و پشتیبانی کند، هماهنگ سازد.

به‌طور مشابه، عبدالبهاء را فراماسون‌ها و افسران اطلاعاتی بریتانیا حمایت می‌کردند[۵۵] و نشان‌دهنده تمایل فرقه برای همسویی با جناح و افراد قدرتمند به‌منظور پیشبرد منافع خود بود.

شوقی‌افندی نیز مورد حمایت حکومت انگلیس و صهیونیست‌ها قرار گرفت. واضح است که رهبران فرقه همیشه مایل بودند با هرکسی که بتواند منابع و پشتیبانی لازم برای حفظ قدرت و نفوذشان را فراهم کند، دوستی برقرار کنند.

در همان زمان، شخصیت‌های مرکزی بهائی از رژیم‌های بریتانیا و اسرائیل حمایت کردند. این رابطۀ متقابل ماهیت فرصت‌طلب فرقه و رهبران آن را برجسته می‌کند که مایل بودند از هرکسی که می‌تواند به آن‌ها کمک کند تا قدرت خود را حفظ کنند، صرف‌نظر از هزینه‌ای که برای دیگران داشت، حمایت کنند.

به‌طور خلاصه، تاریخچه این فرقه و رهبران آن، گواه فرصت‌طلبی، جعل و کلاهبرداری، و حمایت از رژیم‌های ستمگر است، درحالی‌که این فرقه ادعا می‌کرد که آیینی الهی است، اقدامات و اتحادهای آن نشان می‌دهد که انگیزه اصلی آن تمایل به قدرت و نفوذ است، نه هیچ‌گونه اعتقاد معنوی!

نامه (لوح) بهاءالله به ملکه ویکتوریا[۵۶]

“ای ملکه لندنی! به صدای خدا، خدای همه بشریت، گوش فرا ده که از درخت طوبای بهشت‌ها و آسمان‌ها و کائنات ندا می‌دهد: خدایی جز من توانا و حکیم نیست! آنچه از این دنیاست را حذف کن و پادشاهی خود را به شیوه خداوند رهبری کن. درحقیقت، او در جلالت خود به جهان آمده و تمام آنچه را در انجیل ذکر شده، به انجام رسانده است!

به ما خبر می‌دهند که تجارت برده را حرام کرده‌اید. خداوند در این ظهور بدیع چنین خواسته است. خداوند تصمیم گرفته به شما پاداش دهد. او دانا و آگاه به کسانی است که از آنچه از سوی او فرستاده شده پیروی کنند و اما کسانی که پس از دانستن آنچه لازم است، با جهل یا غرور پاسخ می‌دهند، پس خدا آن‌ها را به خود واگذار می‌کند.

ما همچنین شنیدیم که شما قانون انتخابات نمایندگان [منتخب] مردم را اجرایی کرده‌اید. شما خوب عمل کرده‌اید، زیرا این امر (بهائی) به اساس حکومت احترام می‌گذارد و برای رعایای شما صلح ایجاد می‌کند…

خداوند اراده کرده است که جهان زمانی شفا یابد که تمام مردم در یک آیین جهانی و یک عقیده و ایمان واحد (بهائیت) متحد شوند و این تنها توسط طبیب الهی، ماهر، توانا و الهام‌گرفته میسر می‌شود…

بهاء همچنین نوشت که حکومت‌ها برای کمک به صلح جهانی باید ارتش مشترکی داشته باشند و در امور نظامی رقابت نداشته باشند و ازمردم نباید مالیات زیادی دریافت کنند.

بهاءالله همچنین می‌خواهد بیت‌العدل (منتخب بهائیان) بر جهان حکومت کند. بیت‌العدل همه کارکردهای قانون‌گذاری سکولار و مذهبی را باهم ترکیب می‌کند!

سؤالات

۱- آیا او فکر می‌کند ملکه ویکتوریا چگونه حکومت می‌کند (یک پاسخ را انتخاب کنید):

آ. به‌تنهایی.

ب. همراه با آقایان و بانوان دیگر.

ج. مجمع نمایندگان منتخب دارد.

د. هیچ‌کس تحت کنترل و فرمان او نیست.

۲- نگرش بهاءالله نسبت به مجالس منتخب چیست؟ (یک پاسخ را انتخاب کنید)

آ. او دیگر نمی‌خواهد آن‌ها را ببیند.

ب. او آن‌ها را تأیید می‌کند.

ج. او فکر می‌کند پادشاهان و ملکه‌ها باید به‌تنهایی حکومت کنند.

د. او فکر می‌کند ادیان نباید هیچ کاری با مجالس انتخابی داشته باشند.

 

اهداف و تعالیم

با آمدن بهاءالله و پیام او، بهائیت معتقد است به:

– یگانگی خداوند.

– یگانگی دین (با حفظ آزادی عقیده).

– صلح جهانی از طریق دولت واحد جهانی.

– جهان به یگانگی نوع بشر منجر خواهد شد.

– هدف از زندگی شناخت و پرستش خداست.

– هدف از زندگی نیز کار به نفع نوع بشر است.

– زبان واحد همگانی و جهانی.

– پایان همه تعصبات.

– تساوی زن و مرد (به استثنای بیت‌العدل که فقط جایگاه عضویت مردان بهائی است).

– علم و دین باهم تضادی ندارند.

– آموزش اجباری اولیه برای همه کودکان درسراسر جهان.

– از بین بردن ثروت و فقر شدید.

تصور کنید امروز پیامبری هستید که برای یک رهبر جهانی نامه می‌نویسید. با انتخاب یک یا چند نکته از فهرست بالا، یا استفاده از ایده‌ای ازخودتان، نامه‌ای به یک رهبر منتخب جهان بنویسید و بخواهید که کاری مهم برای کل جهان انجام شود.

شخصی که نامه را دریافت می‌کند، ممکن است فردی مانند رئیس‌جمهور آمریکا، رئیس‌جمهور روسیه، نخست‌وزیر بریتانیا، یا رئیس کمیسیون اروپا باشد.

آدرس شما می‌تواند متعلق به خودتان باشد، یا آدرسی که گویی از نام یک رهبر مذهبی ساخته شده است. اگر می‌خواهید از نام و آدرس بهاءالله استفاده کنید، آدرس او این است: عکا، امپراتوری عثمانی.

یادداشتها و مراجع برای نامه (لوح) بهاءالله به ملکه ویکتوریا

نامه به ملکه ویکتوریا از عکا (سوریه عثمانی) پس از جدایی از ازلی‌ها نوشته شده است. الواح قبلی به سایر رهبران، پس از اعلام مظهریت بهاء، در ادرنه، نوشته شده بود.

ملکه ویکتوریا پاسخی به نامه بهاء نداد. در مورد مطالب و مندرجات آن هم اظهارنظری نکرد ولی به منشی خود که نامه را برایش خواند چنین گفت: اگر این از جانب خداست، نیازی به ما نخواهد داشت؛ اگرهم نباشد، هیچ ضرری از او به ما وارد نمی شود![۵۷]

اظهار نظر کوتاه ملکه ویکتوریا به منشی خود درباره پیام بهاءالله نشان می‌دهد که او نه از تملق بهاء خشنود شده و نه از تهدید او متأثر گردیده است.

به نظر جناب آدریان ورس فولد آیین بهائی به لحاظ ماهیت فرقه‌ای و مزورانه‌اش هیچ‌گاه در کشورهای توسعه‌یافته توفیق و پیشرفت و اقبالی نخواهد داشت، چنان‌که در صد و بیست سال گذشته، با وجود برنامه‌های تبلیغی متعدد و متنوع، پیشرفتی در بریتانیا نداشته است. زیرا این آیین آموزه و پیام جدیدی برای جوامع ندارد؛ و آنچه تبلیغ می‌کند برگرفته از اصول و تعالیم ادیان راستین الهی و اندیشه مفاخر بشری است. جمعیت اندک ۵۰۰۰ نفری آنان در این کشور، که عمدتاً ایرانیان مهاجر قبل و بعد از انقلاب ایران هستند، دلیل این نظر است.[۵۸] ایشان توضیح داد اساساً در فضای علمی، اجتماعی و مطبوعاتی بریتانیا صحبتی از بهائیت نیست، مگر زمانی که دول غربی به اقتضای سیاست کنونی خود، جهت تخاصم با حکومت ایران، تریبون‌های تبلیغاتی خود را در اختیار تشکیلات بهائی قرار دهند و آن‌ها برخی ادعای تضییقات برای بهائیان در ایران را مطرح و بزرگ‌نمایی کنند.

بیتالعدل اعظم

امر واحد مورد نظر بهائیان، نه‌تنها بر آیین واحد، بلکه بر نظم اداری واحد دلالت دارد. همان‌گونه که امر بهائی وجود دارد، محافل ملی بهائی نیز وجود خواهد داشت. بیت‌العدل جهانی برترین نهاد سانترالیسم مرکزیت‌گرا است، به معنای نظامی که در آن هر لایه، لایه بعدی را انتخاب می‌کند و بیت‌العدل قدرت و نظارت کلی به سمت پایین دارد و از نه مرد (فقط مرد) تشکیل شده است. این باید از زمان بهاءالله و ویکتوریا وجود می‌داشت، اما در سال ۱۹۶۳ کار خود را آغازکرد. این سال، شش سال پس از مرگ اولین و آخرین ولی امر، شوقی‌افندی، بود که در سال ۱۹۵۷ درگذشت. شوقی‌افندی (که درآخرین بخش وصیت‌نامه عبدالبهاء منصوب شده) وصیتی از خود بر جای نگذاشت، بنابراین، با وجود ناقضان و عهدشکنان بسیار زیاد درخانواده نزدیک بهاء و عباس‌افندی، نظام ولایت امری خانوادگی شکست خورد. پس از یک بحران رهبری و ادعاهای متعارض رقیبان، بالأخره بیت‌العدل بدون حضور ولی امرالله تشکیل شد، که اکنون جامعه بین المللی بهائی را اداره می‌کند.

جمعبندی

آدریان ورس فولد، دانش‌آموخته رشته جامعه‌شناسی دین، نویسنده و منتقد، فعال در حوزه هنر و رسانه‌های اجتماعی و فضای مجازی، که سابقه تدریس در دبیرستان و دانشگاه و نیز حضور در جایگاه خطابه و وعظ کلیساهای یونیتارین و انگلیکن را داراست، در مسیر مطالعات دینی خود با بهائیت نیز آشنا شد. او ضمن مطالعه کتاب‌های آکادمیک مبلغان و منتقدان بهائی، در جلسات تبلیغی بهائیان نیز حضور یافت و به‌صورت رودررو، با بهائیان و فرهنگ آنان آشنا شد.

او پس از کسب این شناخت معتقد است که رهبران اصلی و مبلغان بهائی صداقت موردانتظار از رهبران برگزیده الهی و کارگزاران دینی را ندارند. بهائیت گرچه پوسته‌ای از مسیحیت و مدرنیته و فرهنگ نوین غربی را بر تن خود کرده‌اند ولی درواقع، آیینی به‌شدت دگم و عقب‌مانده، با احکام غیرقابل‌تغییر قرن نوزدهمی، با مدیریت خودساختۀ متأثر از رهبری سازمان‌های مارکسیستی موسوم به سانترالیسم است.

ایشان ضمن نگاهی به پیشینه بابی و جنگ افروزانه بهاءالله و هشدار درباره عملکرد مزورانه و غیرصادقانه عباس‌افندی و شوقی‌افندی، درباره فریب‌کاری بهائیان در جوامع مسیحی، به مردم هشدار می‌دهد که طبق تعالیم و احکام بهائی، بیت‌العدل متشکل از اعضای صرفا بهائی، قصد تصاحب جایگاه قوای مقننه، مجریه و قضائیه حکومت واحد جهانی را در سر می‌پروراند که اندیشه بسیار خطرناکی است.

ایشان با نگاهی به عملکرد رهبران بهائی در سانسور و کنترل آثار آکادمیک نویسندگان بهائی، حذف و طرد مخالفان، عدم توجه به تحری حقیقت، آزادی اندیشه، عدم تساوی حقوق زن و مرد، و بی اعتنایی به اصل بهائی تطابق دین با علم و عقل، به آن‌ها توصیه می‌کند با اقتباس از ادیان ابراهیمی، در قبال اندیشه‌ها و برداشت‌های متفاوت، از خود سعه صدر نشان دهند و نظرات مخالفان و منتقدان را پذیرا باشند؛ در غیراین‌صورت، به زندگی حاشیه‌ای و زوال تدریجی دچار خواهند شد. از نظر او، جمعیت اندک و ناچیز بهائیان بریتانیا، با وجود تاریخ ۱۲۰ساله و تبلیغ غیرمتعارف آنان، نشانه‌ای از این زیست و زوال تدریجی است.

فهرست کتابها

– عزیه خانم نوری (و دیگران)، تنبیه النائمین، به کوشش سیدمقداد نبوی رضوی، انتشارات نگاه معاصر،ایران، ۱۳۹۴٫

– Hampson, Arthur, The Growth and Spread of the Bahai Faith, Ph.D. thesis, Honolulu, 1980.

– MacEoin, Denis, Bahaism, a Handbook of Living Religions, Pelican, 475-498, 1984.

– Johnson, V. E. (1974), A Historical Analysis of Critical transformations in the Evolution of the Bahai World Faith, Ph.D. thesis, Waco, Texas.

– Smith, Peter, A Sociological Study of the Babi and Baha’i Religions, Ph.D. thesis. Lancaster, 1982.

– Storrs, Sir Ronald, The Memoirs, G P PUTNAM’S SONS NEW YORK, 1937.

– Sarah Louisa Blomfield, the Chosen Highway, Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust, 1940

فهرست مقالات

– Faith and Freedom: a Journal of Progressive Religion, Oxford: Manchester College: The Task of theTheologian as we Enter the 21st Century’ in vol. 53, pt. 2, no. 151, 154-168.

– Peace, Liberalism and Otherwise in the Babi-Bahai Faiths’ in Faith and Freedom, Vol. 42, No. 124, Spring I989, 40-44.

 

فهرست صفحات اینترنتی

http://www.pluralist.co.uk/learning/relthink/bahai.html . Originally published in Faith and Freedom, spring 1989, Vol. 2, Pt. 1, No. 24, pp. 40-44.

http://www.pluralist.co.uk/

About Us

http://PluralistSpeaks.blogspot.com

http://www.episcopalcafe.com/lessons_for_christians_in_the_history_of_the_bahai_faith/

[۱]. http://www.pluralist.co.uk/  as posted to Surefish.co.uk (with minor editing) early January 7th 2005.

 

[۲]. Robinson, Tillich, and Bonhoeffer

 

[۳]. RE PGCE The Oxford Internship scheme, as the programme is known at the University, is a one-year, full-time course of teacher education for graduates

 

[۴]. جلسه وً گردهمایی تبلیغی بهائیان، که در منزل افراد فعال بهائی و با حضور یک مبلغ بهائی برگزار می‌شود و در آن یک یا چند فرد غیربهائی (اصطلحاً مبتدی) دعوت می‌شوند؛ سپس مبلغ شروع به تبلیغ و جذب فرد مبتدی به جامعه بهائی می‌نماید. این جلسات همراه با یک پذیرایی سبک است.

 

[۵]. ورنون الوین جانسون

(Vernon Elvin Johnson) نویسنده امریکایی منتقد بهائیت در دو کتابش:

A HISTORICAL ANALYSIS OF CRITICAL TRANSFORMATIONS IN THE BAHA’I WORLD FAITH and Baha’is in Exile.

 

[۶]. پیتراسمیت نویسنده سرشناس بهائی با آثار و نوشته‌های متعدد درباره آیین بهائی، از جمله

Smith, Peter, A Sociological Study of the Babi – Baha’i Religions, Ph.D. thesis. Lancaster, 1982.

 

[۷]. Faith and Freedom

 

[۸]. از ایمیل ۱۶ سپتامبر۲۰۲۰ جناب آدریان ورس فولد به نویسنده.

 

[۹]. ‘Church Evangelism and its Young People’ in Forster, P. G. ed. (1995), Contemporary Mainstream Religion: Studies from Humberside and Lincolnshire, Aldershot: Avebury, 34-45.

 

[۱۰]. Columnist: (2008-2010) Episcopal Café website: monthly ‘Daily Episcopalian’ articles supplied on matters

of The Episcopalian Church, Anglicanism and broader religious interest (one of a group of writers for every day)

[۱۱]. Weblog: Pluralist Speaks news-based and issue-developing contemporary religious writing and space for

Announcing Pluralist website updates.

[۱۲]. Booklet: (2007) ‘Moving On: Spiritual Autobiography 2006’, NUF Viewpoint, Issue 191, February 2007, National Unitarian Fellowship, [Paper and Online], http://www.nufonline.org.uk/viewpoint.html . [Accessed: March 07 2007];

 

[۱۳]. ‘The Wandering Bishop,Episcopi Vagantes’, NUF Viewpoint, [Paper and Online], Issue 217, June 2011, Available

http://www.nufonline.org.uk/NewNUF09/pdfs/Vp217.pdf  [Accessed: 17 July 2011]

[۱۴]. The Inquirer Newspaper , London: The Inquirer Publishing Company

 

[۱۵]. ‘Best Practices: Music without a Keyboard’, No.7820, June 2013, p.8”

 

[۱۶]. Worship Principles Will Aid Growth’, No. 7814, 16 March 2013, p. 11

 

[۱۷]. Brotherhood and Unitarianism’, No. 7304, 9th January 1993, p. 6.

 

[۱۸]. Exploring Links between Unitarians and Liberal Catholics, No.7773, pp.7-6, June, 2013.

 

[۱۹]. Academic publication: Faith and Freedom: a Journal of Progressive Religion, Oxford: Manchester College:

The Task of theTheologian as we Enter the 21st Century’ in vol. 53, pt. 2, no. 151, 154-168.

[۲۰]. Ibid, Ecclesiastical and Extra Ecclesiastical Anti-Realism’ in Vol. 47, Pt. l, No. 138, spring/ summer 1994.

 

[۲۱]. A Personal View of Sea of Faith III. The Evolution of Identity’ in Vol. 43, No. 129, autumn 1990.

 

[۲۲]. Dons and Ducklings in Liberal and Radical Religion’ in Vol. 43, Nos. 127 /128, spring/ summer 1990, 51-54.

 

[۲۳]. Book review of Cupitt, Radicals and the Future of the Church, 1989, in Vol. 42, no. 126, autumn 1989, 158-I61.

 

[۲۴]. ‘Westerners in the Religious Outback’ in Vol. 42, No. I26, autumn 1989, 137/138 & 143/144.

 

[۲۵]. Book review of Gill, R, Beyond Decline, SCM Press, 1988, in Vol. 42, No. 124, spring 1989, 46-48.

 

[۲۶]. ‘Peace, Liberalism and Otherwise in the Babi-Bahai Faiths’ in Vol. 42, No. 124, Spring I989, 40-44.

 

[۲۷]. The Nature of the Mainstream Church’ in Vol. 40, No. 120, autumn 1987, 158-160.

 

[۲۸]. http://www.pluralist.co.uk/learning/relthink/bahai.html . Originally published in Faith and Freedom, spring 1989, Vol. 2, Pt. 1, No. 24, pp. 40-44.

 

[۲۹]. منابع بخش جنگ و صلح، لیبرالیسم و … در آیین‌های بابی بهائی کتب زیر است.علاقه‌مندان می‌توانند به منابع اصلی مراجعه کنند:

Johnson, V. E. (1974), A Historical Analysis of Critical transformations in the Evolution of the Bahai World Faith, Ph.D. thesis, Waco, Texas.

Hampson, Arthur, The Growth and Spread of the Bahai Faith, Ph.D. thesis, Honolulu, 1980.

Smith, Peter, A Sociological Study of the Babi and Baha’i Religions, Ph.D. thesis. Lancaster, 1982.

MacEoin, Denis, Bahaism, a Handbook of Living Religions, Pelican, 475-498, 1984.

[۳۰]. http://unitarianbahais.org/about/

 

[۳۱]. United Union of Universalists (UUU)

 

[۳۲]. Unenrolled Bahais

 

[۳۳]. Free Bahais

 

[۳۴]. Orthodox Bahai Faith (OBF)

 

[۳۵]. Bahais Under the Protection of Covenant (BUPC)

 

[۳۶]. Tarbiyat Society organized by Ahmad Sohrab & Julie Chandler

 

[۳۷]. Reformed Bahais

 

[۳۸]. The Haifan Bahais

 

[۳۹]. Warm Welcome to the Liberal Bahais

 

[۴۰]. Cult

 

[۴۱]. لازم به توضیح است که بَداء اصطلاحی در کلام شیعه است به‌ معنای آشکار شدن امری از ناحیه خداوند برخلاف آنچه مورد انتظار بندگان بوده است. در بداء خداوند آنچه مورد انتظار بوده را محو و امری جدید را ثبت می‌کند، درحالی‌که به هر دو حادثه آگاه است.

واژه «بَداء» اسم مصدر از ماده «بدو» است. بَداء به معنای آشکار شدن و ظهور چیزی از جانب خدا برخلاف آن چیزی است که عادتاً انتظارش را داشتیم. این خالی از اشکال است و متون دینی نیز بر آن گواهی می‌دهند. البته بَداء به معنای استصواب و تغییر در قصد که ناشی از جهل و عجز و محدودیت در دانایی و توانایی است، اگرچه برای انسان پیش می‌آید، اما انتساب آن به خدا ــ که مطلقاً دانا و توانا است ــ اشتباه است.

قضا و قدری که خداوند به ملائکه و انبیا و اولیایش خبر وقوع حتمی آن را داده است: ازآنجاکه خدا، خود و ملائکه و فرستادگانش را تکذیب نمی‌کند، بداء در این قسم نیز ممکن نیست و واقع نمی‌شود.

در مورد قضا و قدر غیر حتمی که خداوند در آن وقوع چیزی یا عدم آن را تقدیر می‌کند ولی تحقّقش را به قضای خویش معلّق می‌سازد، بداء ممکن است و واقع می‌شود.

بنابراین اگر مفاد الواح وصایای عبدالبهاء درباره سلسله جانشینانش، که قرار بود با شوقی‌افندی شروع و در فرزندان ذکور ارشد او نسل اندر نسل ادامه یابد، حقیقت و وعده‌ای الهی بود، قاعدتاً نباید دچار تغییر و بداء می‌شد.

برای اطلاع بیشتر از موضوع بداء می‌توانید به آدرس زیر مراجعه نمایید:

https://fa.wikishia.net/view/%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%A1#%D9%BE%DB%8C%D8%B4%DB%8C%D9%86%D9%87_%D8%A8%D8%AD%D8%AB_%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D8%A1

 

[۴۲]. Charlse Mason Remey

 

[۴۳]. Free Bahais

 

[۴۴]. Unitarian Bahais

 

[۴۵]. Cultist

 

[۴۶]. http://www.pluralist.co.uk/learning/relthink/bahai.html

 

[۴۷]. این مطالب از وبلاگ متعلق به آدریان ورس فولد برداشته شده است:

Cultist

http://PluralistSpeaks.blogspot.com

[۴۸]. The Unitarian Bahais

 

[۴۹]. Millenarianism

 

[۵۰]. برای اطلاع از نگرش کودکانه رهبران بهائی نسبت به مقوله جنگ و قواعد پیچیده ایجاد صلح، نگاه کنید به بیانیه شعاری و انشاء‌گونه بیت‌العدل در اکتبر۱۹۸۵، با عنوان: وعده صلح جهانی، از انتشارات لجنه ترجمه امور بهائیان ایرانی، زیر نظر محفل ملی بهائیان امریکا.

 

[۵۱]. http://www.pluralist.co.uk/learning/relthink/bahai.html

 

[۵۲]. از ایمیل ۱۶ سپتامبر۲۰۲۰ جناب آدریان ورس فولد به نویسنده

 

[۵۳]. جناب ورس فولد مدرکی ارائه نداده؛ ولی برای اطلاع از مناسبات خصمانه میان بهاء و صبح ازل و همچنین عبدالبهاء و برادرانش، نگاه کنید به سراسر کتاب تنبیه النائمین تالیف عزیه خانم نوری (و دیگران) به کوشش سیدمقداد نبوی رضوی، انتشارات نگاه معاصر، ایران، ۱۳۹۴٫

 

[۵۴]. Lady Sarah Louisa Blomfield, The Chosen Highway, p.174, Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust, 1940:

“دولت بریتانیا با ژست همیشگی خود برای قدردانی از یک اقدام قهرمانانه، نشان شوالیه را به عباس عبدالبهاء اعطا کرد که او این افتخار را به‌عنوان هدیه‌ای ارزشمند از سوی “یک پادشاه عادل” پذیرفت.”

 

[۵۵]. Ibid, Part3, chapter5; Storrs, Sir Ronald, The Memoirs, p.377, G P PUTNAM’S SONS NEW YORK, 1937.

 

[۵۶]. http://www.pluralist.co.uk/learning/relthink/bahavictref.html

 

[۵۷]. If this is of God, it will endure; if not, no harm will come of it!

 

[۵۸]. UK Census 2011; and the book, GUIDE ON RELIGION AND BELIEF IN THE ARMED FORCES, p.16.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در تشکیلات بهائی و منتقدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…