صفحه اصلی برگی از تاریخ از آمارسازي تا براندازي؛ شاپور راسخ، يک عمر در خدمت تشکيلات

از آمارسازي تا براندازي؛ شاپور راسخ، يک عمر در خدمت تشکيلات

1 خواندن ثانیه
0
0
476

شاپور راسخ در سال ۱۳۰۳ در یک خانواده یهودی‌تبار بهائی چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوره دکترای ادبیات فارسی در دانشگاه تهران، به علوم اجتماعی روی آورد و پس از اخذ لیسانس اقتصاد و فوق لیسانس علوم اجتماعی در دانشگاه ژنو، دکترای خود را در رشته جامعه‌شناسی دریافت نمود. بازگشت وی به ایران، در زمان نخست‌وزیری هویدا، مصادف با موج جدید نفوذ بهائیت در سطوح میانی مدیریت کشور بود و طبعاً یهودی‌تبارها در این میان اولویت بالایی داشتند. وی در ۴۵ سالگی جانشین اولین رئیس مرکز آمار ایران، دکتر عباس جامعی،  از دیگر بهائیان دولت هویدا شد.

دکتر عباس جامعی یکی دیگر از مدیران ارشد بهائی بود که معاونت سازمان برنامه و ریاست مرکز آمار ایران برعهده او بود. وی در سرشماری عمومی نفوس و خانواده در کشور، به کلیه آمارگران دستور داد آمار بهائیان را بیش از میزان واقعی اعلام نمایند. نورالدین مدرسی چهاردهی،  دراین‌باره می‌نویسد:

«در ایامی که سرشماری اخیر در ایران انجام گرفت، به تعرفه‌هایی تحت عنوان چهار دین رسمی (اسلام ــ مسیحی ــ یهود ــ زرتشتی) کلمه «غیره» نیز افزوده شد. بهائیان خواستند بنویسند بهائی، اداره آمار نپذیرفت. محفل‌های شهرهای شمال همه با یک عبارات خاص که قبلاً به آن‌ها ابلاغ شده بود، تلگرافی به اداره سرشماری دادخواهی کردند و ادارات آمار نیز کسب تکلیف نمودند. این ناچیز در این هنگام در شهر لاهیجان به سر می‌بردم. پاسخ از اداره سرشماری صادر گردید که هر که مذهب خود را می‌نویسد، بپذیرید. مزد کارگران اعم از زن و مرد در باغ‌های چای‌کاری بیست‌وپنج ریال بود. سران بهائی از صدوپنجاه ریال تا دویست‌وپنجاه ریال به کارگران پرداخت کرده که مذهب خود را بهائی نویسند. آیا این‌گونه رفتار مربوط به دین است یا اعمال احزاب؟ آن هم آیا عمل خلاف در حزب محسوب نمی‌شود؟» (نورالدین چهاردهی[۱]، بهائیت چگونه پدید آمد، چاپ و انتشارات آفرینش، چاپ دوم، ۱۳۶۹، ص۶۰).

این جریان نشان‌دهندۀ هدف اصلی بهائیت از نفوذ در مرکز آمار ایران بود، یعنی جعل آمار جمعیتی بهائیان ایران؛  اما دکتر راسخ با فرمان بیت‌العدل برای سرشماری دور بعد برنامه جامع‌تری تدارک دیده بود. این برنامه شامل استخدام صدها بهائی در بدنه مرکز بود تا کار آمارسازی به‌خوبی انجام گیرد و مشکلات دوران دکتر جامعی بهتر مدیریت شود. بنا بود در نتیجۀ این فعالیت‌ها آمار بهائیان ایران حدود یک میلیون نفر اعلام شود و به‌این‌ترتیب مقدمه اعلام بهائیت به‌عنوان یکی از ادیان و گروه‌های رسمی کشور فراهم شود. این اقدام تشکیلات بهائی اگرچه در ایران شکست خورد، اما تجربه بیت‌العدل در آمارسازی بعدها در کشورهای دیگر از جمله هندوستان نتایج بهتری داشت.

این ترفند در ایران با حرکت به‌موقع دلسوزان کشور و اعتراض به این نیرنگ ناکام ماند. تا جایی که زنده‌یاد جلال آل احمد در نامه‌ای تند و کوبنده در اعتراض به این امر (هنگام سرشماری سال ۱۳۴۵)، ضمن تمسخر معجزات این تخم دو زرده (یعنی بهائیت) نوشت:

«… به یادت می‌آورم که وقتی دارند مذهب رسمی مملکت را می‌کوبند و غالب مشاغل کلیدی در دست بهائی‌ها است از سرکار قبیح است که زیر بال این اباطیل را بگیرید و این بنده خدای «راسخ» که یک عمر جان کنده تا جامعه‌شناس شناخته شود، این جوری خودش را لو می‌دهد. آخر این حضرت چطور جرأت می‌کند در دنیایی که هنوز سوسیالیسم و کمونیسم را با آن کبکبه و دبدبه (از روس و اروپای شرقی تا چین و ماچین…) نمی‌توان مذهب جهانگیر دانست، این مذهب‌سازی بسیار خصوصی و بسیار دربسته و بسیار ترقی‌ساز و زداینده اصالت‌های بومی را «مذهب جهانگیر» بنامند؟» (کارنامه ٣ ساله؛ جلال آل احمد؛ کتاب زمان، صص ۲۱۳  ــ  ۲۱۲).

دکتر راسخ به دنبال این افتضاح مجبور به استعفا از ریاست شد و به‌عنوان معاون سازمان برنامه به فعالیت خود ادامه داد. البته ناکامی‌های خانوادگی هم در این استعفا بی‌تأثیر نبود. سمت‌های متعدد وی در امور دولتی، دانشگاهی و تشکیلات بهائیت باعث بهم‌ریختگی و اختلاف خانوادگی وی شده بود و تربیت فرزندان به‌قدری دچار نابسامانی بود که رسوایی‌های اخلاقی پسر راسخ مایه سرشکستگی جامعه امر در آن زمان شد.

شاپور راسخ که سال‌ها هم‌زمان با فعالیت‌های حساس دولتی یکی از اعضای محفل ملی ایران هم بود، در سال ۱۳۵۷ از کشور خارج شد و فعالیت‌های تبلیغاتی بهائی را با سمت‌های متعدد تا پایان عمر ادامه داد. وی چند سال یکی از اعضای محفل سوئیس و پس از آن به مدت ۱۲ سال یکی از مشاورین قاره‌ای اروپا بود.

شاپور راسخ مانند سایر بهائیان یهودی‌تبار همواره موردتوجه بیت‌العدل بود، و با حمایت‌های مرکز جهانی بهائی تا پایان عمر در سمت کارشناس یونسکو فعالیت کرد و مشاور “مؤسسۀ بین‌المللى برنامه‌ریزى تعلیم و تربیت” و مشاور “دفتر بین‌المللى تربیت” هم تألیفاتی داشت.

یکی دیگر از فعالیت‌های شاپور راسخ تأسیس انجمن فرهنگ و ادب ایرانی بود. در سال ۱۹۹۱ با تأیید محفل روحانی ملی بهائیان ایالات متحده، (بالاترین شورای اداری جامعه بهائی در آمریکا)، انجمن فرهنگ و ادب ایرانی تأسیس شد. پس از چند سال نام این انجمن به “انجمن دوستداران فرهنگ ایرانی” تبدیل شد.

 

این بنیاد با ظاهری فرهنگی شروع کرد، اما به‌مرور تبدیل به مرکز فعالیت سیاسی اپوزوسیون خارج از ایران شد؛ تا جایی که عملاً در سال ۲۰۱۳ کنفرانس شیکاگو با حضور ۳۰۰۰ بهائی ایرانی‌تبار تبدیل به یک میتینگ سیاسی شد.

حضور مخالفان معروف جمهوری اسلامی، همچون اسماعیل نوری علاء، علیرضا نوری‌زاده و دیگران در این کنفرانس و ارائه سخنرانی و سر دادن شعار براندازی علی‌الخصوص سخنرانی سیاسی و تعجب‌برانگیز شاپور راسخ، فضای ملتهبی را برای ناظران آگاه جامعه به همراه داشت و باعث انشقاق و اختلاف بین تعداد زیادی از بهائیان گردید، تا آنجا که جمعی برگزاری این کنفرانس را یک موفقیت بی‌نظیر و در مقابل گروهی نیز آن را در حد یک فاجعه جبران‌ناپذیر برای جامعه بهائی تعبیر نمودند.

بسیاری از شرکت‌کنندگان در کنفرانس شیکاگو به عملکرد آن اعتراض داشته و معتقد بودند ۳۰۰۰نفر بهائی در شیکاگو در زیر یک سقف جمع شدند تا با همبستگی و اتحاد به ایران  عشق بورزند و قرار نبود بحث‌ها به حاشیه‌های سیاسی، حزب‌گرایی، قدرت‌طلبی، براندازی و… کشیده شود، زیرا آموزه‌های بهائی با منازعات سیاسی ارتباط ندارد. کما اینکه همیشه در ظاهر از بیت‌العدل شنیده بودند که «راه بهائیان از کسانی که خواهان اصلاح جامعه هستند کاملاً جداست و بهائیان برای رسیدن به اهداف خود به روش‌های سیاسی متوسل نمی‌شوند».

از عبدالبهاء نیز در لوح ابن‌ابهر نقل می‌شود که: «نفسی از احبا اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش یا در محفل دیگران مذاکره کند اول بهتر است که نسبت خود را از این امر قطع نماید و جمیع بدانند که تعلق به بهائیت ندارد؛ خود می‌داند».

در لوح ابن‌اصدق نیز آمده: «میزان بهائی بودن و نبودن این است که هرکس در امور سیاسیه مداخله کند… همین برهان کافی است که بهائی نیست، دلیل نمی‌خواهد».

آقای نوری‌زاده در قسمتی از سخنرانی خود در کنفرانس شیکاگو گفت: «قبلاً هی می‌گفتند بهائی‌ها توی سیاست دخالت نمی‌کنند. امروز دکتر راسخ نشان داد که دخالت می‌کند، خیلی هم دخالت می‌کند، از حقوق بشر هم دفاع می‌کند».

آقای نوری علا، سخنران دیگر کنفرانس نیز به خواست دکتر راسخ برای براندازی حکومت فعلی تصریح کرد.

با بالاگرفتن اعتراضات جامعه بهائیان و منتقدان آن به بیت‌العدل و شخص شاپور راسخ، هیچ موضع رسمی یا بیانیه‌ای از بیت‌العدل مشاهده نشد اما فحوای کلام اعضای محفل ملی این اقدام و محتوای کنفرانس را تأیید می‌کرد. شاپور راسخ هم با عقب‌نشینی آشکار، در پاسخ به یکی از منتقدان نوشت: «بهائیان کوچک‌ترین موضع موافق و یا مخالفی نسبت به تغییر حکومت در ایران نداشته و ندارند. اهل مقابله نیستند، اگر به هم‌وطنان و هم‌کیشان آن‌ها ظلمی رود اعتراض و دادخواهی می‌کنند…»، اما در ادامه برای باز کردن راه برای سایر تحرکات سیاسی نوشت: «چه اشکال دارد شخص تجربه خود را برای بهبود اوضاع نابسامان ایران از باب خیرخواهی، وطن‌دوستی بگوید و چنین خیرخواهی را چگونه می‌توان نوعی خروج از دایره بی‌طرفی سیاسی جامعه بهائی تلقی کرد؟».

این جملات از زبان کسی با بیشتر از دو دهه فعالیت رسمی در مقام عضو محفل و مشاور قاره‌ای بیانگر این موضوع است که مطابق معمول برای بیت‌العدل هیچ خط قرمزی در رسیدن به اهداف تشکیلات وجود ندارد، حتی اگر زمانی این جمله از شوقی‌افندی نقل می‌شد که: «دوستان بهائی نباید به‌گونه‌ای رفتار نمایند که این توهم حاصل شود که خدای ناکرده هم‌راز و همفکر کسانی هستند که دارای عقاید سیاسی مشخصی هستند».

شاپور راسخ سرانجام ساعت ۹ صبح روز سه‌شنبه هفتم دسامبر ۲۰۲۱ در سن ۹۷ سالگی در شهر ژنو درگذشت.

[۱]. نورالدین مدرسی چهاردهی (۱۲۹۷ تا ۱۳۷۶ ش.) نوهٔ پسری آیت الله میرزا محمّدعلی چهاردهی: از عالمان بزرگ حوزهٔ نجف) دربارهٔ ارباب ادیان و مذاهب به پژوهش می‌پرداخت و به‌سبب آمد و شد با آنها، در آثار خود آگاهی‌های منحصربه‌فردی که گاه در جای دیگر یافت نمی‌شوند به‌دست داده است.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در برگی از تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…