االهه یزدیانی، کارشناسی ارشد الهیات
محمود محسنی، کارشناس حوزه دین
مهدی هادیان، دکتری علوم قرآن و حدیث از دانشگاه مذاهب اسلامی
چکیده
در نوشتار پیشین نحوه شکلگیری آیینهای بابی و بهائی را بررسی کردیم و به نقش رهبران آنها در شیوۀ تبلیغ و میزان تأثیرگذاری هریک در نحوۀ تاریخنگاری و ثبت وقایع و سوگیریها پرداختیم. همچنین به بروز اختلافها و جدالهایی که در هر مرحله از انتخاب جانشین رهبری گریبانگیر آیین بابی و بهائی گشته بود، اشاره کردیم. از کوشش بهائیان برای معرفی و ثبیت جایگاه خودشان بهعنوان تنها وارثان سیدعلیمحمد شیرازی و آیین او نیز صحبت به میان آمد. مختصری هم دربارۀ نحوه و شیوه تاریخنگاری مؤمنانه در آیین بهائی و هشت اشکال کلی که بر آن گرفته میشود، مطالبی ارائه شد. در این مقاله، ترجمه شوقیافندی از تاریخ نبیل زرندی به نام «The Dawn Breakers» معرفی و درباره جایگاه و اهمیت بالای این کتاب در تاریخنویسی آیین بهائی، مطالبی ارائه میشود. در ادامه و پس از نشان دادن اهمیت این کتاب، به معرفی نبیل زرندی و شرح زندگی وی پرداخته خواهد شد. سپس درباره میزان سندیت انتساب ترجمه تاریخ نبیل زرندی «The Dawn Breakers» به ملامحمد زرندی ملقب به نبیل اعظم بحث میشود.
کلیدواژه : نبیل زرندی، تاریخ نبیل، شوقی افندی، تاریخ بهائیت، آیین بهائی، شوقی.
۱- مقدمه
در دوره ولایت امری شوقی ربانی ــ که آن را دوران تثبیت در آیین بهائی نامیدیم (الهه یزدیانی و دیگران، ۱۳۹۹، ص۱۸۹) ــ تصمیم گرفته شد که کتب تاریخی قبل از چاپ و انتشار، با کتاب تاریخی منسوب به نبیل زرندی که شوقی آن را به انگلیسی ترجمه و بهعنوان تاریخ رسمی آیین بهائی معرفی کرده بود، تطبیق و تصحیح شود و آنچه را که به قرائت رسمی تشکیلات بهائی نزدیکتر است بهعنوان تاریخ آیینهای بابی و بهائی برای آیندگان بسازند. طبیعی بود که تغییرات رهبری و راهبردهای تبلیغی در دوران شوقی، در انتخاب این قرائت رسمی تأثیرگذار بود و لذا به تاریخهای منتشرشده بهائی پس از این دوران باید با وسواس بیشتری نگاه کرد و مطالب آن را با توجه به سایر منابع اعتبارسنجی نمود. در کتاب توقیعات مبارکه شوقیافندی آمده است:
«حسب الامر اقدس حضرت ولی امر الله ــ ارواحنا لارادته الفداءـــ این سفارشنامه که نص بیانات مبارکه است مرقوم میشود و ابلاغ میگردد. فرمودند که لجنهای مخصوص، جهت رسیدگی و ترتیب و تطبیق تاریخ جناب فاضل مازندرانی با مندرجات تاریخ نبیل زرندی من دون تعویق تعیین نمایید» (شوقیافندی، توقیعات مبارکه سال ۱۹۴۸-۱۹۲۲، ص۱۱۱).
بهعنوان نمونه جلد سوم از مجلدات ظهورالحق به دستور شوقی، قبل از انتشار توسط لجنه ملی نشریات امری، با ترجمه تاریخ نبیل تطبیق شده است:
«لجنه ملی نشریات امری ایران به دستور حضرت ولی امرالله و تحت اشراف محفل ملی ایران، محتوای مجلد سوم تاریخ ظهورالحق (تألیف جناب فاضل مازندرانی) را با محتوای تاریخ نبیل زرندی (مطالع الانوار) تطبیق نموده و بهحقیقت از عهده انجام کار ارزشمندی برآمده» (حسینی، حضرت باب، ص ۶۳۷)، اما همچنان برخی ناهماهنگیها در این قرائتها به چشم میخورد (همان، ص۶۳۸).
وجود تاریخ رسمی و روایت واحد مصوب تشکیلات در بین مؤمنان به آیین بهائی راهحلی از سوی شوقی بود که منجر شد عامه بهائیان از تاریخ حقیقی اعتقاداتشان فاصله گرفته و به نوعی تصلب عقیده و تعصب دیدگاه براثر روایت واحد گرفتار شوند. امروزه هم کتب بهائی قبل از چاپ باید به تأیید تشکیلات اداری بهائی برسد و این باعث اعتراض محققان و نویسندگان بهائی شده است که افرادی غیرمتخصص دست به تعدیل و جرح و حذف کتابها قبل از انتشار میزنند.
تورج امینی دربارۀ انتشار کتاب «رستاخیز پنهان» و موانعی که تشکیلات بهائی برای او بهوجود آورده است، چنین میگوید: «اگر هم قرار باشد کار به هیأت تصویب و تألیف بکشد، نمیدانم عاقبت کار چه خواهد بود احتمالا انّا لله و انّا الیه راجعون» (امینی، رستاخیز پنهان و بوته اجمال ــ ص ۱۱).
البته پیشتر هم کسانی همچون ادوارد براون چنین نظری دربارۀ شیوۀ رهبران بهائی و سعی ایشان در عوض کردن مفاهیم و رویدادهای تاریخی داشتهاند (میرزاجانی کاشانی، ۱۹۱۰، ص۲۵-۲۶) اما به گستردگی و نظامیافتگی دوران شوقی نبوده است.
«در اینجا ناگهان با گزارشهایی درباره بهائیت مواجهیم که صحت آنها مشروط به تأیید لجنه ملی بررسی آثار است. به نظر من حالت بهتر و علمیتر آن است که یک روایت علمی و آکادمیک بیطرف را بپذیریم. تفاوتهایی بین نوشتن آثار بهصورت «علمی» و «متعهدانه» وجود دارد. اگر شما ده نوشته از نویسندگان بهائی در یک موضوع بیاورید، مشاهده میکنید که آنها بهصورت معجزهآسایی یکسان هستند… بیتردید برای هر فرد بهائی که تابهحال سعی داشته یک روایت از رویدادهای بهائی را متفاوت با خط رسمی بهائی منتشر سازد این یک خبر جدید و مهم است.» (دنیس مک اوئن، مقاله مطالعات آکادمیک شیخیه، بابیه و بهائیه).
۲- انگیزه شوقی از ترجمه کتاب تاریخ نبیل زرندی به انگلیسی
همانگونه که در شماره پیشین اشاره شد، شخصیت ضعیف و منزوی شوقی جوان و چگونگی به قدرت رسیدنش، در نحوه تاریخنگاری در دوره ولایت امری او نقش بسزایی داشته است. شوقی جوان تحتتأثیر دوران تحصیلش در مدرسه آمریکایی بیروت و بعد از آن هم آکسفورد در انگلستان، امیدش به سمت غرب بود و آینده و رشد و پایگاه توسعه آیین بهارثرسیده را در آمریکا جستوجو میکرد. او بیشازپیش احساس نیاز و ضرورت برای انتشار آثار و کتب بهائی به زبان انگلیسی قابلفهم و درک برای آمریکاییان مینمود و باتوجهبه آشنایی غربیان با آیین بابی از طریق کتب و آثار مستشرقانی همچون کنت دوگوبینو و ادوارد براون، باید آیین بهائی ادامه و همتای آیین بابی در غرب معرفی میشد و نقش تاریخی بهاءالله بهعنوان پیامبر ایرانی پررنگ شده و جایگاه باب که در حد مبشر بهاء تقلیل داده شده بود و باعث دلسردی علاقهمندان آیین بابی شده بود، بازسازی میشد.
شاید به همین دلیل امروزه آمریکا بهعنوان مهد اداری تشکیلات بهائی و محفل ملی آمریکا بهعنوان قویترین و مؤثرترین گروه تشکیلاتی در نظم اداری بهائی شناخته میشود. در همین راستا شوقیافندی در توقیعی در ۸ فوریه سال ۱۹۳۴ میلادی انگیزه اصلی خود را از ترجمه تاریخ نبیل زرندی چنین بیان میکند:
«فیالحقیقه مُحرّک اصلی که این عبد را وادار به ترجمه و نشر تاریخ جاودانی نبیل نمود، این بود که احبّای غرب بهسهولت پی برند که مقام منیع حضرت اعلی متضمّن چه مفهوم خطیری است و بالنّتیجه آن حضرت را به دل و جان دوست داشته باشند و با عشق و علاقه جدیدی تجلیل و ستایش نمایند. شکّی نیست ادّعای حضرت اعلی مشعر بر اینکه دارای دو مقام بودهاند خود اعظم وجه امتیاز دور بهائی است» (شوقی، دور بهائی، صص ۴۲ -۴۴).
«در ۱۰ نوامبر ۱۹۳۱ ابلاغیه از محضر حضرت ولی امرالله راجع به از طبع درآمدن تاریخ انگلیسی نبیل زرندی در آمریک که ترجمه فرمودند رسید و تشویق به آن نمودند.» (مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج۹، ص۹۳).
میبینیم که شوقیافندی در ابتدای چاپ و معرفی کتاب مدعی است که به «ترجمه و نشر تاریخ جاودانی نبیل» اقدام نموده است و ادعای اقتباس یا خلاصهبرداری کردن از سند پیشین را مطرح نکرده است. با تأیید و تأکید او، متن ترجمه تاریخ نبیل زرندی به فارسی بهعنوان متن صحیح و تاریخ رسمی آیین بهائی شناخته شد.
اشراق خاوری در مقدمه مترجم مینویسد:
کتاب حاضر که ملاحظه میفرمایید تلخیص تاریخ نبیل است… ترجمه آن را به فارسی به نحو تلخیص نگاشتم و پس از نشر مورد عنایت و قبول هیکل مبارک حضرت ولی امرالله… واقع گردید و درضمن توقیع… مورخ ۲ شهر الکلمات ۱۰۴ بدیع، ترجمه و تلخیص مزبور را به شرف قبول مطرّز (= مزیّن) فرمودهاند و چون این اثر به التفات خداوندی حضرتش آراسته شد، رشک نگارخانه چین و غبطه نقش ارژنگ گردید (اشراق خاوری، ۱۹۹۱ م، مقدمه نشر دوم).
نمونه ای از صفحات که برای ایرانیان زیادی تشخیص داده و در تلخیص حذف شده است
«حضرت ولی امرالله تاریخ نبیل را (مجموعهای از واقعیات در خدمت حقیقت) نامیدهاند. هیکل مبارک همچنین تاریخ نبیل را (متن غیرقابلتردید) میفرمایند. ایادی امرالله جناب جرج تاون زند که خود در تنظیم مقدمه ترجمه انگلیسی تاریخ نبیل افتخار معاونت داشته تاریخ مذکور را در حد یک (انجیل بابی) توصیف مینماید. ایادی امرالله امة البهاء روحیه خانم تاریخ نبیل را «از اعظم کتب حماسی جهان» محسوب داشتهاند» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص۴۲).
«تاریخ نبیل زرندی که مندرجات آن به لحاظ جمال اقدس ابهی رسیده و بهوسیله حضرت ولی امر الله تصحیح و تعدیل و ترجمه و انتشار یافته… زیرا این تاریخ به فرمودۀ حضرت ولی امرالله میزان تواریخ آینده است» (حسامی، آلالله، ص ۲۱۵).
نصرتالله محمدحسینی، مبلغ معروف بهائی ۱۴ دلیل بر اهمیت و برتری ترجمه کتاب نبیل زرندی برشمرده است که شاید از مهمترین آنها بتوان درمورد مسأله جانشینی باب و حذف ازل و تحریف جنگهای بابی از تهاجمی به تدافعی نام برد (محمدحسینی، ۱۹۹۵، صص۴۰-۴۲).
وی همچنین درباره اهمیت این کتاب گفته است: «پس از انتشار ترجمه انگلیسی تاریخ نبیل حضرت ولی امرالله به کرات توجه به محتوای تاریخ مذکور بهعنوان سند موثق تاریخی به پژوهشگران بهائی توصیه فرمودند» (همان، ص ۴۳).
باتوجهبه شواهد فوق، بهنظر میرسد بهغیراز بازسازی شخصیت باب برای بهائیان مغرب زمین، از دیگر انگیزههای شوقی از ترجمه تاریخ نبیل به انگلیسی و سپس تأیید ترجمه فارسی آن، رفع مشکلاتی بوده که در تاریخنگاری بهائی وجود داشته است. از مهمترین این مشکلات وجود قرائتهای مختلف و بعضاً متضاد در تاریخهای مختلف بهائی و همچنین برجسته بودن برخی مخالفان شوقی یا عبدالبهاء در حوادث پیشین است که این برجستگیها و فداکاریها، بهنوعی برخورد با آنان توسط رهبران بهائی در دورههای بعدی را زیر سؤال میبرد.
۳- تاریخ نبیل زرندی
شوقی جوان در سالهای آغازین دوران ولایت امری با معضلات متعددی روبهرو بود. از سویی تبری عبدالحسین آیتی (آواره) از آیین بهائی که نویسنده کتاب الکواکبالدریه و تاریخنگار رسمی آیین بهائی بود و از سوی دیگر وجود کتاب نقطةالکاف ادوارد براون بهعنوان سند تاریخی آیین بابی در غرب که نقش و جایگاه جانشینی ازل را تثبیت مینمود و همچنین به آتش سپرده شدن کتاب کشفالغطاء که پاسخی در برابر نقطةالکاف بود بنا به صلاحدید جناب عبدالبهاء، خلأ تاریخی و سندی در عالم بهائی بهوجود آورده بود.
عبدالحسین آیتی
محیط طباطبائی مینویسد:
«تاریخ آواره گرچه به سرنوشت کشفالغطاء (سوزاندن کتابهای چاپ شده) دچار نشد، ولی اعترافات آواره (در کتاب کشفالحیل) مطالب کتاب را از اعتبار تاریخی افکند و شوقیافندی هم پس از استقرار کار جانشینی نیای مادری، برای جبران این کسر تاریخی، درصدد برآمد بهائیان را در برابر ازلیان و خردهگیران، از تدوین و تکوین امثال کشفالغطاء و آواره بینیاز سازد؛ بلکه کتاب ظهورالحق میرزااسدالله مبلغ مازندرانی را هم نادیده و ناقص گرفت و خواست مشکل را در حوزه مطالعه و مذاکره خاورشناسان و پژوهندگان غربی به نحو دلخواه نیای خود حل کند و به نشر کتابی به زبان انگلیسی موسوم به تاریخ نبیل زرندی پرداخت که از حیث حجم مطالب و نحوه بیان مقصود و توجه به تأمین هدفهای منظور و شکل مطبوع، کلانتر، مطمئنتر، جامعتر و زیباتر از تاریخ آواره باشد و مطالب آن را در قالبی تازه و لحنی غربیپسند ریخت. کلیشهها، عکسها و اوراقی که در این متن انگلیسی عرضه شد، آن را خیلی جالبتر از نقطةالکاف چاپی از کار درآورد» (گوهر محیط، ص۱۱۲ -۱۱۳).
اینگونه بود که شوقیافندی کتابی را منتشر نمود بهعنوان «The Dawn Breakers»که آن را ترجمه کتاب تاریخ نبیل زرندی به انگلیسی به جهانیان معرفی کرد. پس از آنکه کتاب را «عبدالجلیل بیک سعد» بهصورت کامل با تمام حواشی با عنوان مطالعالانوار به عربی منتشر کرد، اشراق خاوری آن را با نام «تلخیص تاریخ نبیل زرندی» به فارسی ترجمه و منتشر کرد.
صفحه اول کتاب The Dawn Breakers
کلمه «تلخیص» را اشراق خاوری به نام کتاب اضافه کرده است و منظور از تلخیص، حذف اضافات و توضیحات شوقی در چاپ انگلیسی است که برای فارسیزبانان و ایرانیان زائد تشخیص داده شده و چیزی از اصل کتاب ترجمهشده به قلم شوقی کم نشده است:
«کتاب مطالعالانوار براساس مندرجات تاریخ نبیل زرندی و به قلم هیکل مبارک حضرت ولی عزیز امرالله تحت عنوان The Dawn Breakers نگاشته شد. بعدها جناب عبدالجلیل بیک سعد از ایادی عزیز امرالله و از فضلای بهائی مصر این کتاب را با همه حواشی آن از انگلیسی به عربی ترجمه نمودند که این ترجمه در سال ۹۶ بدیع در مصر به طبع رسید. فاضل جلیل جناب عبدالحمید اشراق خاوری بهعنوان تلخیص تاریخ نبیل آن را از متن عربی به فارسی ترجمه نمودند. مراد از تلخیص آن است که در این ترجمه فارسی از ذکر حواشی که همان منتخباتی از تألیف مورخین میباشد صرف نظر شده است» (راهنمای مطالعه تاریخ نبیل زرندی، ص ۲۶؛ برای مشاهده مطلب مشابه، ر ک: نوابزاده اردکانی، ۲۵۳۵ (۱۳۵۵ش)، ص۷۳).
«قسمتهایی از این کتاب که مربوط به دوره بابیه است، بهوسیله حضرت ولی امرالله به انگلیسی ترجمه و توسط عبدالجلیل بیک سعد به عربی برگردانده شده است. ترجمه فارسی، تلخیصی از متن عربی است که توسط عبدالحمید اشراق خاوری فراهم شده» (افنان، ۲۰۰۰، ص ۵۶۴).
«حضرت ولی امرالله نیمه نخست تاریخ نبیل زرندی را که حاوی شرح حوادث عهد اعلی است و به خروج حضرت بهاءالله از ایران و عزیمت به بغداد خاتمه مییابد، تنقیح و تلخیص نموده و به انگلیسی ترجمه فرمودهاند. ترجمه انگلیسی حضرت ولی امرالله که تحت عنوان The Dawn Breakers فراهم شده نخستین بار به سال ۱۹۳۲ در ایالات متحده آمریکا به طبع رسیده و بعداً نیز چندبار (در آمریکا و انگلستان) تجدید طبع گردیده است» (نصرتالله محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص ۳۷).
نام اصلی این کتابThe Dawn Breakers به انتخاب و پیشنهاد جورج تاون زند بوده است، برخلاف آنچه دکتر داوودی بنا به دیدگاه مؤمنانه و عاشقانۀ خودش آن را شاهکار شوقی معرفی میکند (مقالات و رسائل در مباحث متنوع صفحه ۲۱۳-۲۱۴). شوقی جوان در آن زمان اعتمادبهنفس علمیکافی نداشت و از نظر علمی و ترجمه لغات انگلیسی بهشدت به جورج تاون زند وابسته بود. ارتباطی که از سال ۱۹۲۶ میلادی و به پیشنهاد جرج تاون زند آغاز شد و تا سالها بعد ادامه یافت. (نخجوانی، ۲۰۰۶، صص ۵۲-۵۳). شوقی این نام را بهتنهایی نمیپسندد و به آن یک عنوان فرعی اضافه میکند: “Nabíl’s Narrative of the Early Days of the Bahá’í Revelation” و تأکید فراوان میکند که این تاریخ ویرایششده به نفع تاریخنگاری بهائیان را، منتسب به نبیل زرندی کند تا به آن اعتباری تاریخی و علمی بدهد.» (نخجوانی، ۲۰۰۶، ص ۹۵).
شوقی تقریباً ۱۲ سال بعد کتاب «God Passes By» را با پشتوانه نقلهای تاریخ نبیل زرندی در دوره دوم حیات بعد از تبعید بهاءالله به بغداد و بعد از آن، با ویرایش و همکاری و پشتیبانی جورج تاون زند به نام خودش منتشر میکند (همان).
با دقت در متد کار تحقیقاتی شوقیافندی، مؤمنان بهائی متوجه میشوند که او همچون هر نویسنده و پدیدآورندهای به منابعی محدود دسترسی داشته و نیاز به مشاورههای کاملاً زمینی دارد و تألیفات خود را با جستوجوی فراوان در میان این کتب پدید آورده است نه از الهامات غیبی.
«قرن بدیع… این تنها کتابی است که شوقیافندی در طول عمر خود، درباره امر بهائی نوشته که نه مستقیماً خطاب به بهائیان و نه برداشت و ترجمهای از کتب موجود امری است… روحیه خانم دربارۀ چگونگی نوشتن کتاب توسط شوقیافندی مینویسد: «شوقیافندی حدود یک سال نشست و هرچه کتاب فارسی و انگلیسی درباره بهائیت بود و هرآنچه توسط غیربهائیان نوشته شده بود و نکات مهمی دربر داشت را خواند. چیزی حدود ۲۰۰ کتاب. او از کتابها یادداشتبرداری کرد و سرانجام شروع به نوشتن و روی کاغذ آوردن تصویری کرد که در ذهن داشت… شروع به بافتن طرح و نقشی کرد تا تصویری از اهمیت قرن اول امر بهائی را نشان دهد.» (روحیه ماکسول، بیتا، ص۲۶۹؛ علی نخجوانی، ۲۰۰۶، صص ۱۱۴-۱۱۳).
«او بسیار انجیل ادبیات سنت جیمز را میخواند. همینطور آثار مورخینی چون کارلایل و گیبون را بهویژه ادبیات فاخر گیبون را در (سقوط امپراتوری رم) که شوقیافندی بسیار به آن علاقه داشت… او از سبک نگارش این کتابها الهام میگرفت. مثلاً از انگلیسی انجیلی برای ترجمه ادعیه و کلمات مکنونه و الواح بهاءالله استفاده میکرد» (ماکسول، بیتا، ص ۳۷-۸، نخجوانی، ۲۰۰۶، ص ۲۸۸).
شوقی بعد از آن خودش را در جایگاهی میداند که این جسارت را داشته باشد و نام خودش را بهعنوان مؤلف پشت کتاب ثبت کند.
«عملاً حدود دهه ۱۹۳۰ بود که تغییر در نوشتههای شوقیافندی ظاهر شد… حال تن صدای او تغییر یافته و او با قدرت و اعتمادبهنفس صحبت میکند. جنگندهای که حالا میداند جنگ چیست؟ او با دشمنیهایی مواجه شد که به روحیهاش آسیب زده دیگر اعتماد دوره جوانیاش به کناری رفته است. این تغییر لحن نهتنها از محتوای دستورات و پیامهایش به بهائیان، بلکه از دیدگاهش درباره نحوه ساختار تشکیلات بهائی در شرق و غرب مشخص است.» (نخجوانی، ۲۰۰۶، صص۲۸۷و۲۸۸).
شوقی ادیتها و آدرسها و مطالبی که خودش ادعا دارد به کتاب ترجمه تاریخ نبیل زرندی اضافه نموده یا شرح داده بهعنوان ‘Works consulted by the translator’ یا (کارهای مشورتشده توسط مترجم) نامیده است و این کارهای مشورتشده مترجم در حاشیه و پاورقی و اضافات کتاب بوده است نه در متن اصلی ترجمهشده. این در حالی است که برخی بهائیان مدعی تلخیص و ادیت و اصلاح متن اصلی کتاب توسط گروه مترجمان (شوقی و جورج تاون زند) شدهاند (همان، ص ۹۸).
کارهای مشورت شده توسط مترجم که در تلخیص به فارسی حذف شده است
امروزه هم بهائیان، «گاد پسز بای» را از تألیفات شوقیافندی و «مطالعالانوار» را از ترجمههای او معرفی میکنند و در دستهبندی کتب در سایت کتابخانه بهائی، این کتاب نه در زیرمجموعه آثار شوقیافندی بلکه به نام تاریخ نبیل زرندی جای گرفته است که عاری از حقایق تاریخی و تاریخساز است.
این در حالی است که میدانیم پس از تسلط شوقی بر امور دنیای بهائی و حذف مخالفان، او در سایر تألیفات و ترجمههایی که به نامش ثبت شده، هرگز از پاورقی استفاده نکرده است؛ بهجز یک مورد در ترجمه ایقان (همان، ص ۱۰۶). احتمالاً او جایگاهش را بالاتر از آن میدانسته که سندی برای مکتوباتش ارائه نماید و متوقع بوده بهائیان این کتب را همچون وحی منزل، بدون لم و بم (بدون چونوچرا)، پذیرا باشند.
«حضرت شوقیافندی به مارثا روت درباره اتمام و اکمال این کتاب چنین مرقوم فرمودند: پس از هشت ماه کار مداوم و مستمرّ ترجمه تاریخ ایّام اوّلیّه امر را تمام کرده آن را برای محفل ملّی امریکا فرستادم. این کتاب دارای ٦٠٠ صفحه است و ٢٠٠ صفحه اضافی حاوی یادداشتهایی است که در تابستان از کتب مختلفه جمع کرده بودم. آنقدر بدین کار علاقه و بستگی یافتم که مدّتها مکاتبات خود را تعطیل نمودم و اکنون آنقدر خسته و فرسودهام که دیگر توانایی نوشتن ندارم. این تاریخ موثق است و بیشتر درباره حضرت باب است. قسمتهایی از این کتاب را در محضر حضرت بهاءاللّه خواندهاند و برخی صفحات را حضرت عبدالبهاء مطالعه و تصحیح فرمودهاند. از شدّت خستگی دیگر باید قلم را کنار گذارده بیفتم» (ماکسول، بیتا، ص۲۶۱).
همانطور که گفته شد؛ شوقی در زمان ارائه کتاب ترجمه تاریخ نبیل زرندی هنوز اعتمادبهنفس علمی لازم را در تألیف کتابی تاریخی به نام خود و ارائه آن به جامعه علمی و اساتید دانشگاهی غربی نداشت و باتوجه به تجربهاش از محیطهای دانشگاهی که آن را محیطی سرد میخواند (خادم، ۲۰۱۱، ص۱۷۳)، میدانست هر اثری منسوب به او، بهدقت در بوته نقد علمی قرار خواهد گرفت و عدم تسلط و آگاهی او به تاریخ آیینی که عهدهدار رهبری آن شده بود، چهره مصون از خطای رهبری را مخدوش خواهد نمود. ازاینرو از نام و قدمت تاریخی شهرت «نبیل» بهره برد.
میزان اهمیت نظر اساتید غربی و تمجیدهای ایشان دربارۀ این ترجمه را در نزد شوقیافندی و افزایش اعتمادبهنفسش در ادامه حیات رهبری او میتوان مشاهده کرد (ماکسول، بیتا، ص۲۶۱).
پیشتر در جامعه بابی و بهائی نام و شهرت نبیل با تاریخ و شعر پیوند خورده بود و این در حالی بود که کتاب «تاریخ بدیع بیانی» پس از تصحیح توسط نبیل قائنی به نام کتاب تاریخ نبیل بین ازلیان و بهائیان مشهور شده بود.
«حاجی میرزاجانی کاشانی از مشاهیر و شهدای بابی و مؤلف اولین کتاب تاریخ معروف بابیه ـ که در تاریخ فاضل قائینی مذکور و در ضمنِ نام نبیل کثیری از مطالب آن مسطور است ــ میباشد.» (مازندرانی، ۱۲۴ب، ج ۳، ص ۷).
«مگر اینکه فرض کنیم نسخهای که زیرنظر نبیل قائنی برای تصحیح قرار گرفته بود، مشتمل بر موادی از دساتیر نوظهور و سایر مطالب موردعلاقه مانکجی بوده که به حذف آنها پرداخته باشد… در دست بابیهای ازلی نسخهای از این تاریخ جدید بوده که احیاناً آن را تاریخ نبیل میگفتند.» (گوهر محیط، ص ۹۶).
«تاریخ جاودانه نبیل چون گوهری است که بر تاج تاریخنگاری در دور بهائی میدرخشد. نبیل زرندی نگارش تاریخ خود را در سال ۱۳۰۵ هجری قمری آغاز کرد و پس از حدود یک سال و نیم آن را به پایان برد. متن کامل و اصلی تاریخ او علاوه بر بیان احوال جنابان شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی حاوی شرح حوادث مربوط به دو عهد اعلی و ابهی است. لذا باید وقایع سالهای ۱۳۰۷ هجری قمری تا صعود جمال ابهی را بعداً نوشته باشد. بخشهایی از تاریخ نبیل به تصویب حضرت بهاءالله فائز گشته است… همچنین صفحاتی از این تاریخ به تصویب و تصحیح حضرت عبدالبهاء رسیده است» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص ۳۶).
بنا به نقل گلپایگانی در کشفالغطاء، تاریخی که نبیل زرندی بعد از فوت بهاءالله نوشته است در رسالهای جداگانه و مخصوص، معروف به «تاریخ صعود» بوده است و در ادامه کتاب تاریخی نبوده است (گلپایگانی، کشفالغطاء، ص ۱۶۴).
۴- معرفی نبیل زرندی
نبیل زرندی در منابع بهائی سرگذشت عجیبی دارد و ابهامات زیادی دربارۀ او مطرح است. ادعای من یظهره الله بودن او در مقطعی از تاریخ بابیه و بهائیت موردتوجه تاریخنگاران بهائی قرار گرفته است. همچنین نحوهٔ مرگ او در هالهای از ابهام قرار دارد.
ملا محمد زرندی ملقب به نبیل اعظم
۱-۴- نام و نشان نبیل
در کتاب «حضرت باب» نصرتالله محمدحسینی در معرفی نبیل زرندی اینگونه گفته است:
«نخستین واقعهنگاری که در این بخش باید از او یاد کرد، نبیل زرندی است. نام اصلی او یارمحمد و تولدش در هجدهم صفر سال ۱۲۴۷ هجری قمری (بیستونهم جولای ۱۸۳۱ میلادی) در قریه زرند ساوه واقع شده است. در کودکی مختصری خواندن و نوشتن آموخته و پیشهاش درنوجوانی شبانی بوده است. در هفدهسالگی نخستین بار از امر مبارک آگاه شد و بهوسیله جناب سیدحسین مهجور زوارهای و جناب سیداسماعیل زوارهای فائز به ایمان گشته است. معاشرت نبیل با ملاعبدالکریم قزوینی و برخی از دیگر اصحاب مطلع حضرت باب و تشرف به حضور جمال ابهی وی را به درجه ایقان رسانده و از همان آغاز ایمان قیام بر خدمت عاشقانه نموده است» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص ۳۵).
البته در تاریخنگاری بهائی دربارۀ نام نبیل زرندی هم اختلاف وجود دارد، (محمد) و (محمدعلی) و (یارمحمد) نامهایی است که نویسندگان بهائی برای نبیل برشمردهاند (راسخ، ۱۳۷۵ش، ص۲۵).
جای دیگری در معرفی نبیل آمده است که نژاد نبیل، ریشهای از عرب و ریشهای از افغان دارد:
«همانا اجداد نبیل شعبهای از چادرنشینان ایل عرب طاهری میباشند که به یعقوبی موسوم بودهاند. جد چهارم نبیل اسمش محمد بزچو بوده و ریاست ایل را برعهده داشته بعد از وفاتش یگانه پسرش شاهمحمد جانشین او گشته است. این جماعت در قسمتی از شرق خراسان میزیستهاند که در تحت فرمان امیر افغان بوده» (مصابیح هدایت، ج ۱۰، ص ۲۶۱).
۲-۴- وجه تسمیه نبیل
در کتاب گوهر محیط وجه تسمیه کلمه نبیل و سابقه این نام در بابیه را نقل کرده و درباره افرادی که به نام نبیل شناخته میشدند، اینگونه نوشته است:
«میان بابیان سلف دو تن محمد نام بودند که درنتیجه طول عمر و اشتغال به تبلیغ و ترویج و ستایش از سران این طایفه، به نبیل شهرت یافتند؛ یکی نبیل قائنی که شیخ محمد فاضل قائنی باشد و دیگری نبیل زرندی که ملامحمد شاعر درویش زرندی بوده است. برای اینکه میان آن دو تن فرقی ملحوظ باشد، نبیل قائنی را که سواد ملایی داشت، نبیل اکبر میخواندند. قضا را نام هریک از این دو تن به اعتباری با موضوع تاریخ فرقه جدید ارتباطی یافته است.
نبیل قائنی در سال ۱۲۹۹ هجری قمری کتاب تاریخ جدید بابیه را که میرزاابوالفضل گلپایگانی و مانکجی هاترایا نماینده پارسیان هند در تهران به دستیاری میرزاحسین همدانی یا تهرانی (منشی تجارتخانه مانکجی) از روی متن تاریخ قدیم بابیه برداشته و بهصورتی تازه درآورده بودند، با مختصر جرحوتعدیل و اضافه مواد تبلیغی به خط دست خود نوشت و آن را به نام نبیل مربوط ساخته بود. چنان که احیاناً نسخههای دیگری از همان کتاب را بدون آنکه شامل تصحیح و تنقیح نبیل قائنی باشد، به خطا، تاریخ نبیل قائنی میخوانند» (محیط طباطبائی، ۱۳۹۲، ص ۱۰۷).
هرچند که جناب بهاءالله لقب نبیل اعظم را تنها برای نبیل زرندی بهکار نبرده است و لقبی اشتراکی برای نبیل زرندی و نبیل قائنی بوده است (رأفتی، ۱۳۷۵، ص۵۶).
توجه به این نکته ضروری است که براساس حروف ابجد، دو کلمه نبیل و محمد، هر دو معادل عدد ۹۲ است. باب و پیروان او نیز که به رموز حروف و اعداد معادل آن علاقه فراوانی داشتند، به برخی افرادی که نامشان محمد بود، لقب نبیل میدادند تا بهگونهای رمزآلود از آنان یاد کنند.
۳-۴- ایمان آوردن نبیل به باب
نویسنده کتاب مصابیح هدایت درباره حالات نبیل زرندی گفته است:
«وقتیکه شانزدهساله شد در عالم خواب آسمان را شکافته و خداوند عرش و ثری را بر کرسی نشسته دید درآنحال به سجده افتاد و به صوت بلند الله جلال اکبر گفته از صدای تکبیر خود بیدار شد» (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج ۱۰، ص ۲۶۴).
همچنین درباره شخصیت تاریخی نبیل بهطرز اغراقگونه اینطور گفته شده است:
«این مقاله را به نام نفسی زینت دهیم که حق جل جلاله به ید عنایتش تربیت فرموده و به قریحتش ظرافت و لطافت بخشیده، طینتش را به آب صافی صداقت آمیزش داده و وجودش را به زیور امانت آرایش و در بیانش رشاقت (= نیکواندامی) و طلاقت (= فصاحت) به ودیعت نهاده و به بنانش رزانتی (= استواری) به حد نهایت داده است. آنچنان که صرصر (= تندباد) حب و بغض نتواند به قلمش لرزش و خوف و طمع را ممکن نشود که قدمش را از صراط حقیقتگویی لغزش دهد تا مورخی درخور این قرن نورانی شود و صاحب تاریخی جامع و جاودانی. این تاریخ عصر حضرت رب اعلی است و طلوع شمس جمال ابهی که از هر سطرش از فدای جان در سبیل حضرت جانان روایت است… لذا این تاریخ نفسی عهدهدار تدوین گشت که خدایش بدین کار تربیت فرموده است و او ملامحمد نبیل اعظم زرندی است» (نوابزاده اردکانی، ۲۵۳۵ (۱۳۵۵ش)، ص۱۴).
«نبیل به عبادت و اجرای مراسم دینی شوق و رغبتی درحد وفور داشت و در احیان فراغت ادعیه مأثوره را قرائت مینمود و به تلاوت قرآن مداومت میداشت. پدرش هم مردی دیندار بود و او را همراه خود به قم و محض زیارت و در فیض از محضر ارباب علم و فقاهت میبرد… پدرش که صاحبان ردا و قبا را در ردیف اولیا میشمرد و مذمت آنان را ذنبی عظیم و خطبی جسیم میدانست او را سرزنش میکرد و میگفت همیترسم که به سبب مذمت علما گرفتار مصیبت و بلا شوی و دچار رنج و عنا گردی. تا آنکه برای ملاقات عم خود به رباط کریم رفت و در روز دوازدهم نوروز سال ۱۲۶۳ در مسجد آنجا دو نفر را سرگرم گفتوگو دید و در میان صحبتشان اسمی از حضرت باب و ورودش به کنارگرد شنید. خوی حقیقتجویی که در نهاد داشت او را برانگیخت که با دقت بیشتری به صحبت آن دو گوش فرادهد و از کیفیت ظهور باب که یکی از آن دو آغاز کرده بود اطلاعی حاصل کند… همان وقت که به این امر میاندیشید احساس کرد، بارقهای از نور محبت حضرت باب گوشهای از قلبش را روشن داشت و خردخرد این نور سراسر وجودش را در برگرفت.» (همان، ۱۵ و ۱۶).
نبیل قصد داشت که به بابیان قلعه طبرسی و ملاحسین بشرویی بپیوندد اما هنگامی که میخواست عزم حرکت کند، اطلاع یافت که خیلی دیر شده و امکان ندارد به آنان ملحق شود. لذا به مدرسهای که میرزااحمد کاتب (ملاعبدالکریم قزوینی) در آن زندگی میکرد، وارد شد و در همانجا با بسیاری از بابیان آشنا گردید (گهرریز، ۲۰۰۱، ص۱۷۶).
«نبیل بعد از آنکه خبر حادثه عظمی و شهادت حضرت نقطه اولی عز اسمه را مسموع داشت در آتش غم و حسرت بگداخت» (نوابزاده اردکانی، ۲۵۳۵ (۱۳۵۵ش)، ص ۲۲).
«نبیل چنانچه ملاحظه گردید بعد از فوز به ایمان پیوسته در مدن و دیار پویان بود و در این سیر و سیاحت با اکثر معاریف و مشاهیر قدماء بابیه و مؤمنین اولیه که حاضر در حوادث خطیره بودهاند، ملاقات نمود. تفصیل همه قضایا و حوادث دوره اولیه بابیه با همه جزئیاتش از آنها شنید و همه را در لوح سینه و صندوق حافظه خود مضبوط داشت… و خدا در نهادش ذوقی عجیب به مسائل تاریخی به ودیعت گذاشت و او با شوقی وافر به گردآوری اسناد و مدارک تاریخی پرداخت.» (همان، ص۳۴).
«نبیل بهوسیله ملاعبدالکریم با معارف بابیه آشنا گردید و از آنها که در اکثر حوادث مهمه حاضر و جریان وقایع را ناظر بودهاند تفصیل قضایا را با همه جزئیات آنها شنید. بهطوری که از مجاری احوال چیزی بر وی مکتوم نماند و در طهران به فیض ملاقات حضرت بهاءالله نائل گشت و میرزایحیی ازل را نیز در بیت آن حضرت دیدار نمود.» (همان، ص ۱۷).
در برخی منابع از سفرهای پیاپی او به لرستان، خراسان، کرمانشاه و تهران برای ملاقات با معاریف بابیه و شنیدن احوال مختلف آنان و پیشامدهای رخ داده برای بابیان در دوره نخستین حکایت دارد (رأفتی، ۲۰۱۶).
۴-۴- ادعای وصایت باب و من یظهره اللهی» نبیل زرندی»
«قبلاً اشاره گردید که در آن زمان نبیل هم مانند جمهور اهل بیان به یحیای ازل ارادت میورزید.» (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج ۱۰، ص ۲۷۳).
اگرچه ظاهراً صبح ازل ابتدا ادعای وصایت باب را داشت و ادعای من یظهره الله بودن نکرده بود، اما بهائیان ادعا کردند او چنین مقامی برای خود قائل شده است. به همین دلیل، نبیل که در ابتدا به میرزایحیی صبح ازل ارادت داشت، هنگامی که ادعای من یظهره اللهی ازل را شنید، نظرش بازگشت و حتی خودش ادعای من یظهره اللهی نمود.
«این گفتار سبب شد که ازل نزد نبیل اعتبارش را از دست داد. بهطوری که آنچه خطوط از او داشت شست و در مقام مقایسه خود با ازل برآمده خویش را به مراتب از او برتر یافت و یک دفعه چند سطر کلماتی مرتجلاً نوشت و مدعی من یظهره اللهی شد.» (همان، ص ۲۷۳).
«نبیل هم چون شنید که بلندپروازی ازل کشیده که دعوی من یظهر اللهی نموده است او که خود را از ازل اعلم و افضل میدانست خود را به این ادعا احق و برای این مقام انیق شمرده دعوی مظهریت کرد» (نواب زاده اردکانی، ۲۵۳۵ (۱۳۵۵ش)، ص ۲۶).
«ملامحمد نبیل زرندی نیز با ادعای من یظهره اللهی به جد تمام قیام نمود و رجال و ابطال بابیه را دعوت به تبعیت از خود کرد… نبیل زود متوجه خطای خود شد و به حضور حضرت بهاءالله در بغداد مشرف گردید و تائب شد. او محاسن خود را برید و عتبه بیت مبارک را با ریش خود جاروب کرد و از افکار باطله خود انابت جست و با جان و دل تا آخرین دم حیات وجودش را وقف خدمت به امر الهی نمود و مورد عنایات و الطاف حضرت بهاءالله قرار گرفت. او به امر هیکل مبارک به تمام نقاط ایران سفر کرد و احبا را در خدمتگزاری و وفاداری به امر الهی تشویق و تحریض نمود… حضرت بهاءالله در ضمن لوحی او را «نبیل اعظم» خطاب فرمودند. این لوح با خط حضرت عبدالبهاء مرقوم گردیده و در اردستان در منزل آقا میرزافتحعلی فتح اعظم به دست نبیل رسید.» (افنان، ۲۰۰۰، ص ۴۸۸).
مثنوی نبیل زرندی
یارمحمد زرندی در امور مهم آیین بهائی طی دوران حیاتش مؤثر بوده است؛ ازجمله: تهیه و محاسبه تقویم بدیع بهائی به دستور بهاءالله، سفرهای تبلیغیاش و تبلیغ بابیان به آیین بهائی و تثبیت جایگاه من یظهره اللهی بهاء، انجام تنها حج بهائی در طول عمر آیین بهائی تا به امروز، صدور بعضی از الواح و کتب به نام و برای او، تهیه زیارتنامه برای باب و بهاءالله بعد از فوت او، ثبت برخی از وقایع تاریخی در قالب شعر و مثنوی و جایگزینی ذکر «اللهابهی» به جای «اللهاکبر» برای تمایز با اهل بیان هم از ابداعات نبیل زرندی شمرده شده است (رأفتی، ۱۳۷۵، ص۴۴).
برای مطالعه بیشتر شرح خدمات امری نبیل به کتاب حواریون حضرت بهاءالله، بخش ملامحمد نبیل اعظم صفحه ۱۷۶ مراجعه شود.
۵-۴- سرانجام نبیل
ماجرای مرگ نبیل زرندی همچون کتاب تاریخیاش در هالهای از ابهام قرار دارد. نبیل زرندی بعد از فوت بهاءالله و در زمان آغاز دوره ریاست عبدالبهاء بر جامعه بهائی، بهعنوان وزنهای که مورداعتماد بهاءالله بود، نقش بسیار مهمی داشت. بهاءالله، نبیل را بهمنزله نفس خویش و او را از قرباء میخواند (رأفتی، ۱۳۷۵ش، ص۴۲) و در لوحی خطاب به او گفته بود: ای جان جانی من و ای طبیب دل غمگینم… (همان، لوح سوم مقدمه).
نبیل سابقهای بس طولانی در این امر داشته است، حمایتش از هرکدام از طرفین جنگ قدرت و حتی آغاز ادعای تازه از سوی خودش در رهبری آیندۀ این آیین نقش مؤثری میتوانست داشته باشد که ظاهراً در جدالهای قبل از فوت بهاءالله و بعد از آن در حمایت از خادم الله و مخالفان عبدالبهاء سردستگی مینموده است و زمینهسازی برای امری تازه تعبیر شده است:
«در اواخر ایام مبارک یک نفر از احباب سؤال کرده بود از میرزاآقاجان که الواحاتی که از قول خادم است از جمال مبارک است؟ مشارالیه جواب نگفته بود. جواب مثبت نداد. به این واسطه احباب برضد او قیام کرده بودند. این وقایع در وقت نقاهت مبارک بود. من [عباسافندی] آمدم، دیدم احباب دو دسته شدهاند؛ یک دسته به ریاست نبیل و یک دسته به ریاست عیال آقا سیدعلی افنان و سخت با یکدیگر معارضه میکنند… بعد مادر میرزامحمدعلی آمد و ذکر کرد که میرزاآقاجان حضور مبارک جسارت کرده و گفته که من بیش از حضرت اعلی برای شما زحمت کشیدهام و قدر مرا نمیدانید.» (مازندرانی، ۱۲۴ب، ج ۳، ص ۱۹۴-۱۹۵).
(…در سفر اخیر مبارک در حیفا از خادمالله بعضی حرکات مذمومه سر زد سرّاً قدری پرده او دریده شد و بعضی گفتوگوها دربارهٔ او میان احباءالله پیداشد تا این که به عکا توجه فرمودند رفتهرفته بر گفتوگو افزود و و بخیه او روی کار آمد جناب نبیل و امثال او دست از یخه او برنداشته اهمیت دادند بعضی از کاشانیها که همشهری او بودند به حمایت او در آمدند و طرفداری کردند این فقره به سمع مبارک رسید فرمودند ما میرزا آقا جان را بلند نمودیم و حال میخواهیم پایین بیاوریم به دیگران چه دخلی دارد؟ از این بیان مبارک مفهوم گردید که میرزا آقا جان کارش خراب است ولی پرده روی کار است تا این که روزی در بیرونی جناب کلیم، حاجی میرزا عبدالله خان پدر زوجه جناب آقا میرزا ورقا از احبا سؤال نموده بود: این نوشتجاتی که نسبتش به میرزا آقا جان خادمالله میباشد از خود اوست و یا از جمال مبارک است؟ بعضی گفته از خود اوست و برخی گفته از جمال مبارک است جناب نبیل که پیوسته در سبیل او جانفشانی داشت میگوید من میدانم تماماً آن چه به نام میرزا آقا جان نوشته شده مال خود اوست. این مسأله اهمیت تامه پیدا مینماید.). ( کتاب یادنامه اشراق خاوری صفحه ۳۲۹-۳۳۰ )
شاید خوابهای پیدرپی را که بعد از مرگ بهاءالله دیده یا مدعی بوده که میبیند، زمینهسازی برای ادعایی تازه تعبیر کردهاند که از جانب بهاءالله مأموریتی تازه دارد. همانگونه که چندی بعد خادم خصوصی و کاتب وحی بهاءالله جناب میرزاآقاجان خادمالله که قبل از ادعای بهاء در دوران بغداد مشوق او برای آیهنویسی بوده و تنها کاتبی بوده که وحیهای ادعایی بهاء را میتوانسته بهسرعت بنویسد و بخواند (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج ۶، ص ۴۴۶-۴۴۷) و بسیاری از الواح، نامهها و مکتوباتی که از بهاء وجود دارد از زبان او نوشته شده است و امضای او پای بسیاری از الواح بهاءالله موجود است، مدعی این خوابها شد که بهاءالله به او مأموریتی تازه بخشیده است (افروخته، ۱۹۸۳، صص۸۴- ۸۵)، اما عبدالبهاء و طرفدارانش او را گرفته از او به زور اعترافنامهای گرفتند که الواح زمان بهاءالله از او نیست و فقط به خط و امضای اوست (سمندری خوشبین، ج۱، صص ۱۲۵ــ ۱۳۱ــ ۱۳۲).
شاید اقدام جناب عبدالبهاء بعد از رسیدن به مسند ریاست بر دنیای بهائی که «از این ساعت به بعد احدی حق ندارد یک کلمه، یک سطر، یک مکتوب نزد خود به جایی بنویسد و بفرستد، مگر اینکه به امضا و اطلاع من باشد» (همان، ج۱، ص۱۲۴) افاقه نمیکرده و افرادی نظیر نبیل یا خادم به ارسال نوشتههایی برای بهائیان دست زده باشند. از فحوای کلام عبدالبهاء مشخص است که این افراد، باید دارای اعتباری نزد دیگر بهائیان بهویژه در ایران باشند که ارسال این نامهها بدون اذن عبدالبهاء، در رهبری او خدشه وارد کند. لذا طبیعی است که عبدالبهاء از ناحیه خادم یا نبیل احساس خطر میکرده است. بهویژه آنکه نبیل پیش از این، سابقۀ ادعا نیز داشته است.
ایستاده از چپ به راست: محمدقلی اصفهانی، نصرالله تفرشی، نبیل اعظم، میرزا آقاجان خادم، مشکین قلم، محمدعلی سیاح، حسین آشچی، عبدالغفار اصفهانی
نشسته از چپ به راست: محمد جواد قزوینی، میرزا مهدی غصن اطهر، عبدالبهاء، میرزا محمد قلی، سید مهدی دهجی
نشسته روی زمین از چپ به راست: مجدالدین (پسر میرزا موسی کلیم)، میرزا محمدعلی (برادر عبدالبهاء)
در ادامه، ماجرای مرگ و غرق شدن نبیل زرندی را از نسخه خطی کتاب ظهور الحق جلد ۷ نقل مینماییم. متأسفانه در نسخهای که موجود است بعضی از کلمات واضح نیست و افتادگیهایی دارد.
«و از وقایع اسفناک این سال در عکا انتحار ملامحمد زرندی نبیل اعظم شاعر و مورخ و عاشق جمال ابهی بود که در فرقت… چنان صبر و شکیب از کف داد و طاقت تحمل واقعات نیاورده، بیش از چهار ماه زیست نکرد…»
مازندرانی در ادامه به نقل سه خواب از نبیل میپردازد که تاریخ ثبت آن نشاندهنده ادامه حیات نبیل زرندی تا آن تاریخ است. نخستین خواب مربوط به «فجر یوم سهشنبه ۱۲ ذیالقعدة الحرام ۱۱ از صعود جمال الله الابهی جل شانه الاعلی» است. نبیل در این خواب ادعا دارد که از سوی جناب بهاءالله به ابلاغ رسالتی مأمور شده است: «بعد دیدم که بنده را به ابلاغ رسالتی مأمور فرمودند و از شرف و فرح خود را چون طیر در پرواز میدیدم … از شدت فرح و سرور از خواب بیدار شدم». خواب دوم «قبل از طلوع فجر چهارشنبه ۱۶ ذیالحجه الحرام ۱۳۰۹ مطابق یوم العلا من شهر الحمه از یوم ۴۵ از صعود مبارک» است. در نقل این خواب نیز آمده است: «جمال مبارک قیام فرموده و یک کاسه مسی برداشتند و با دست مبارک غذایی در آن کاسه به بنده عنایت فرمودند که بیدار شدم.» در فرهنگ اسلامی و پیرو آن در آیینهای بابی و بهائی معمولاً اعطای غذا در خواب از سوی شخصی بزرگ تعبیر به شفا گرفتن از بیماری و اعطای علم و رسالت شده است. درمورد سیدباب هم چنین مطلبی با این مضمون نقل شده است. (کتاب عهد اعلی، ص۳۲۸ ). رؤیای سوم در «فجر پنجشنبه ۱۸ محرم ۱۳۱۰ مطابق یوم ۷۶ از صعود مبارک» است. (مازندرانی، بیتا، ظهورالحق، جلد ۷، نسخه خطی، صص۲۶ -۳۰).
همانگونه که دیده میشود نقل رؤیا از نبیل تا ۷۶ روز بعد از مرگ بهالله موجود و حدود ۴ ماه در امور جامعه بهائی فعال بوده است. او مأموریتهایی هم از طرف عبدالبهاء عهدهدار شده بود؛ درحالیکه در تاریخنگاری رسمی بهائی حدود ۴۳ روز بعد از فوت بهاءالله مدعی خودکشی او هستند.
«نبیل اعظم در اواخر ایام حیات حضرت بهاءالله چند سالی مقیم عکا و هنگام صعود مبارک مشرف بود. آن رزیه کبری در وجود او تأثیری عظیم گذاشت و او را چنان اندوهگین و محزون ساخت که بیش از چهل روز بعد از آن واقعه صبر و تحمل نتوانست. عریضهای به حضور حضرت عبدالبهاء عرض کرد و استدعای عفو ذنوب و بخشایش معاصی خود را نمود و به آقا میرزامحمود کاشی داد که به حضرت عبدالبهاء تقدیم کند. گفته شده است که تقدیم این نامه به این نیت بود که اگر تا سه روز جوابی عنایت شد به هر خدمتی که حضرت عبدالبهاء رجوع فرمایند قیام کند و اگر جوابی نرسید خودش را در دریا غرق سازد. از اتفاق حامل عریضه فراموش کرد نامه نبیل را به حضرت عبدالبهاء تقدیم کند و نبیل بعد از سه روز انتظار، چون جوابی دریافت نداشت، تصور نمود که رجایش مقرون به اجابت نیست. بنابراین خود را در دریای عکا غرق کرد. او ضمن ابیاتی که سروده است به گناه خویش اشاره نموده و از حضرت عبدالبهاء طلب عفو مینماید. بیت زیر گویای تاریخ این حادثه یعنی سال ۱۳۱۰ هجری قمری میباشد.
باز کن بر قلب محزونم طریق
اندر این سال غریقم کن غریق»
(افنان، ۲۰۰۰م، ص۴۸۹).
سرنوشت این تاریخنگار بهائی بهگونه ای رقم خورد که حتی در تاریخ مرگش هم اختلاف نقلهایی معنادار به وجود آمده است:
«نبیل در اشعاری که به فاصله بسیار کمی قبل از صعودش سروده چنین میگوید:
پنج واحد رفت از یوم صعود
باز در این خاکدانم ای ودود
حق اغصان خود و خاصان خود
کز عطا و بخشش و احسان خود
باز کن بر قلب مجروحم طریق
و اندرین سال غریقم کن غریق
کلمه غریق در مصرع اخیر برابر ۱۳۱۰ است و از قرائن چنین پیداست که صعود آن سرخیل عاشقان و سرورطلبان چند روزی پس از گذشت پنج واحد یعنی نودوپنج روز از صعود جمال قدم بوده است. به این ترتیب صعود جناب نبیل باید در حوالی دهم صفر ۱۳۱۰ هجری قمری ۲ سپتامبر ۱۸۹۲ میلادی رخ داده باشد» (رأفتی، ۱۳۷۵، ص۳۸). رأفتی این روایت را در مدخل نبیل زرندی در دانشنامه ایرانیکا تکرار کرده است. بااینحال تاریخهای دیگری نیز از تاریخ مرگ نبیل زرندی موجود است:
«پای او از بند بیرون رفته و لنگ شده بود و جمال مبارک آقا سیداسدالله را چندی به خدمت او گماشتند… وقتی صعود جمال مبارک واقع شد، نبیل روز هفتادم به محل سیداسدالله آمده، قلم و کاغذ طلبید و یک مثنوی در فراق نیر آفاق انشا کرد که این بیت از جمله آن است:
باز کن بر قلب مجروحم طریق/ اندرین سال غریقم کن غریق (=۱۳۱۰)… دو سه روز بعد از ناپدید شدن نبیل، عابری بر لب دریا سر و پای او را دید و به احباب خبر داد. حضرت عبدالبهاء با جمعی از احبا تشریف برده او را غسل دادند و در قبرستان بهائیان به خاکش سپردند و در عزایش سرشک از دیدگان مبارک افشاندند…» (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت ج۱۰، ص۳۱۰).
مشاهده میشود که در روایت بالا انشای این بیت معروف «غریقم کن» به روز هفتادم بعد از فوت بهاءالله نسبت داده شده است درحالیکه در دیگر روایتها مرگ نبیل بعد از روز ۹۵ بوده است.
ابهامها دربارۀ مرگ نبیل به تاریخ وفات او منحصر نمیشود، دربارۀ چرایی مرگ او نیز اختلافنظرهای فراوانی وجود دارد. منابع بهائی به خودکشی کردن او تصریح کردهاند و عملاً او را بابت این تصمیم ملامت کردهاند. برای مثال عبدالبهاء، نبیل زرندی را جزء نفوسی شمرده است که «خود را تباه» ساخت:
«…آقا سیداسدالله قمی هم به فکر افتاد براثر قدم نبیل مشی نماید… ولی در همان ایام حضرت عبدالبهاء احضارش نموده فرمودند: دیدی که نبیل چه کاری کرد؟ اگر از من میپرسید که چه کنم تا از غم و غصه برهم؟ میگفتم برو به طهران، خلق را به [حق] دعوت کن. آن وقت او را میگرفتند و شهید میکردند. یک ملکوت الهی قطره خون شهید به آن کیفیت بر خون صدهزار نفر که خود را تباه میسازند، ترجیح دارد. سید اسدالله وقتی که از فحوای کلام مبارک پی به قبح خودکشی برد، از آن خیال منصرف گردید (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج۱۰ ص۳۱۲).
مرحوم محیط طباطبائی نیز در مقالهاش به مرگ مشکوک نبیل اشاره کرده است:
«ملامحمد زرندی هم ادعای ظهوری تازه کرد، بعد از آنکه سرنوشت برخی از این مدعیان به قتل و غوطهوری در آب دجله منتهی گشت او هم لازمه احتیاط را بهجا آورد و از ادعای خود صرفنظر کرد تا از سرنوشت دیگران که به کشته شدن یا غرق شدن در آب دجله پایان گرفته بود در امان بماند، تا چهل سال بعد از آن در خلیج عکا درون آب دریا به همان سرنوشت مقدر دچار گردد.» (محیط طباطبائی، ۱۳۹۲، ص ۱۰۵).
هرچند بهائیان طرفدار محمدعلی افندی، روایتی دیگر دارند.
«درصورتیکه هواداران غصن اعظم این پیشامد را نتیجه شدت جذبه و اقدام شخص او به خود افکندن در دریا و خودکشی مربوط میدانستند، بدین ترتیب او از آنچه که در بغداد با تغییر عقیده از آن رهایی یافته بود، پس از چهل سال در عکا به همان سرنوشت دچار گردید.» (همان، ص ۱۰۶).
عبدالحسین آیتی هم مدعی است که نبیل زرندی به دستور عباسافندی در دریا غرق شد:
نبیل زرندی که اسمش ملامحمد است و آخر عبدالبهاء با او بد شد و او را به دریا القا و غرق کرد، به دست خود یا اتباعش و بعد شهرت داد که او خودش خودش را غرق کرده… (آیتی، کشف الحیل جلد ۱ صفحه ۷۵).
به عقیده طرفداران غصن اکبر، نبیل توسط عبدالبهاء و طرفدارانش خودکشی شد! یا به عقیده شیخ احمد روحی و آقاخان کرمانی در کتاب هشت بهشت بعد از بهاءالله هوای ادعایی جدید داشت و خودش و ادعایش را در دریا غرق نمودند.
«میرزامحمد زرندی موسوم به نبیل درایناثنا به خیال داعیه افتاد، زیراکه در این کار مسبوقالادعا بود. پسران خدا خبردار شده دو نفر را فرستاده آن لنگ بیچاره را خفه کرده، بردند به دریا انداختند. پس از چند روز وصیتنامه جعلی از اطاق او بیرون آوردند که من بعد از محبوب عالمیان زندگانی را برای خود حرام دانسته، رفتم جان خود را فدای محبوب خود ساختم و اموال خودم را که عبارت از صد و سی غروش باشد به اغصان الهیه دادم. چون وارثی و کسی نداشت، دعوی خون او را ننمودند و الا تقلب ایشان کشف میشد.» (هشت بهشت، ص ۲۲۱).
درحالیکه بنا به نوشته خود نبیل زرندی ظاهراً «تسلیم بر قضای محتوم بر بقا این معدوم بوده» و تنها قصدش، «بستن لسان از مدح و تهنیت و تعزیت اغیار» بوده که اغیار دفتر عمرش را بستند و آخرین شعرش در تطبیق تاریخ فوت بهاءالله بوده نه در تطبیق تاریخ غرق شدن خودش:
«و چون این ذره بیمقدار را همیشه آرزو چنان بوده که چنین روزی را نباشم و نبینم، حال که قضاء محتوم بر بقاء این معدوم مقدر شد، دیگر سزاوار ندیدم که بعد از چهل سال مداحی جمال مختار، به نظم اشعار مبادرت نمایم و لسان به تعزیت و تهنیت گشایم. امید که عذرم در درگاه غنی متعال و اغصان سدره جلال، به شرف قبول فائز گردد و اکنون به سبب مطلع تاریخ به این دو بیت اکتفا نمودم تا مطلع تاریخ محفوظ ماند و کسی در آن تصرف نتواند:
شد نهان شمس جمال آمد شب هجر و فراق
بدر غصن الله سر زد از افق با احتراق
سال تاریخ غیاب شمس شد قد غاب رب (۱۳۰۹)/گشت تاریخ طلوع بدر غصن الله باق (۱۳۰۹)/
و اختم الکلام فی هذا المقام بما نطق به مولی الانام لیکون ختامه مسک البقاء لمن فی البهاء) (مثنوی نبیل زرندی در صعود بهاء، ص ۹۸و ۹۹).
۵- ارزیابی شخصیت نبیل زرندی برای نگارش یک تاریخ واقعگرایانه
شاید بتوان گفت نقشی را که میزرااحمد کاتب در تاریخ بابی، از نظر اهمیت در سیر حوادث، داشته است، نبیل زرندی در آیین بهائی دارد. همچنین حضور مستقیم او در تحکیم جایگاه بهاءالله بهعنوان پیامبر ایرانی و سوق دادن بابیها به سمت آیین بهائی، برای او جایگاه ویژهای در تاریخ بهائی باز کرده است و شخصیتی افسانهای و پر از خوارق عادات برای او نزد پیروان این آیین ساخته است.
«جناب آقامحمد زرندی ملقب به نبیل اعظم این شخص جلیل از اشهر رجال امر الهی و از اعرف آشفتگان بیقرار طلعت ابهی… اما آنچه اینجا ذکرش ضرور بهنظر میرسد این است که وجود این مرد چنان خارقالعاده بهنظر میآمده که میتوان گفت در عداد رجال اساطیری بهائی قرار گرفته است… درباره نبیل هم قدمای امر حکایاتی نقل میکردند که بعض آنها ولو عاری از صحت نبوده شباهت با افسانه داشته است… اکثر اوقات مورد عفو قرار میگرفته اما گاهی هم مخاطب به خطاب عتابآمیز میگردیده و بر سبیل ندرت تا چندی از بساط قرب و فسطاط حشمت رانده میشده است و شاهد کل این موارد را میتوان در اشعار خود او یافت چنانکه درباره عفو از این قبیل خطیئات در نوزدهبندی معروفش میگوید:
بارها رفتهام طریق خطا
شستهای در بحور غفرانم
این سفر هم ببخش از کرمت
بدو بدرو بهفت اغصانم
و درخصوص عتابات قهرآمیز میگوید:
بهایم سگ خویش خوانده سه بار
از آنم بود بر شهان افتخار
و راجع به اینکه دفعهای او را من باب تأدیب امر به خروج فرمودهاند در همان بند از نوزده بند میگوید: من که گندم خوردهام ای محبوب/ که برون کردهای ز رضوانم.» (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج ۱۰، ص ۲۶۰-۲۶۱).
یکی از مواردی که چندبار از سوی بهاءالله مورد عتاب و نهی قرار گرفته، درمورد عدم رعایت منع تبلیغ آیین بهائی در سرزمینهایی است که از سوی بهاءالله جائز نبوده است: «ای نبیل بارها امر نمودیم و باز هم میگوییم در بریه شام ذکر مالک انام جائز نبوده و نیست … تبلیغ در این دیار ابدا جائز نه، چه که بسیار مفتریات نفس خناس مشرک بین ناس ذکر نموده حتی گفته به اطراف مخصوص بهر تبلیغ فرستادهاند و حال آنکه ابداً این خیال نبوده و نفوسی موجود نه» (مازندرانی، اسرار آثار خصوصی، ج۵، ص ۲۰۰ و ۲۰۲-۲۰۳).
و اینگونه بوده که نبیل زرندی لقب «کلب بهاء» را برای خودش انتخاب کرده بود.
فاضل مازندرانی درباره نبیل در کتابش گفته است:
«این نبیل ذلیل که کلب البهاء اسم اصلی اوست، شما را به رضوان محبت ابهائی داخل نمود. شرط وفا این است که کلمات او را که در حب الله به شما القاء نموده و افعالی که در محبت الله از او ظاهر فرموده فراموش ننمایید» (مازندرانی، ۱۲۴ب، ج ۵، ص ۲۰۶).
و دربارۀ نمونهای از خوارق عادات منسوب به او آمده است:
«نبیل در خانۀ میزبان در مجاورت آتش نشست و غافل بود که پای سرمازده را نباید به آتش نزدیک نمود. لذا سوزش شدیدی در پایش بروز کرد که بیاختیار صوتش به ناله و فریاد بلند گردید… در رؤیا جناب کلیم را دید که نبات در دست داشتند و تبسمکنان گفتند: جمال قدم (= بهاءالله) این را عنایت فرمودهاند تا همینطور از دست من بخوری و شفا یابی. نبیل آن را تناول نمود و ناگهان چشم گشود و شیرینی نبات را در ذائقه خویش احساس کرد و دیگر اثری از درد ندید» (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج ۱۰، ص ۲۸۶).
دربارۀ خلقیات شخصیش، آمده است:
«جناب نبیل زرندی میرود در بازار که برف از برای افطار بگیرد، پایش به قشر خربزه میآید. میافتد استخوان کوچک رانش از جای در رفته به بستر میافتد. حسب الامر مبارک چند نفر به پرستاری او رفته با او طبیعتشان وفق نمیدهد. به مسافرخانه آمدند که نبیل سوءاخلاق دارد نمیتوان با او ساخت. به نوعی سوءاخلاق او مشهور آفاق بود که احدی جرأت نمینمود که نزدیکی به او بنماید. علیالخصوص که پیرایهای به او بستند، پایش شکسته و بر بستر ناتوانی افتاده. قاسم نامی را مخصوصاً سرکارآقا مأمور به خدمت او فرمودند در مسافرخانه آمد فریاد کرد که من به تنگ از احوالات نبیل آمدهام او را به حال خود گذارده دیگر به خدمت او اقدام نتوانم نمود» (رأفتی، یادنامه اشراق خاوری، ص ۳۲۴-۳۲۵).
نکته قابلتأمل در شخصیت نبیل زرندی که روایتهای تاریخی منسوب به او و قدرت تشخیص او را قابلتأمل و بررسی بیشتر مینماید، ماجرای ادعای من یظهره الله بودن خودش بعد از باب است که در اشعاری که در رد ادعای میرزایحیی نوری بهعنوان جانشین باب و میرزاحسینعلی نوری که مطابق روایت بهائیان هنوز در آن زمان ادعای آشکاری نداشت اینگونه میگوید:
«نبیل زرندی که از ازل کاملاً مأیوس شده بود ادعای من یظهره اللهی خود را به ازل اطلاع داد و چون طبع شعر داشت شعری سرود که یک بند آن این است:
ازلم گر قبول ور نه قبول
خالق صدهزار چون ازلم
و چون درک محضر حضرت بهاءاالله را در بغداد نکرده بود ایشان را هم یکی چون ازل دانسته جسارت را به آنجا رساند که طی شعری خطاب به ایشان نوشت: ای بهایت بر بهای ما دلیل/ جان خود میکن به راه ما سبیل» (حسامی، بیتا، آل الله، ص ۲۴۰-۲۴۱).
«ملامحمد نبیل زرندی نیز با ادعای من یظهره اللهی به جد تمام قیام نمود و رجال و ابطال بابیه را دعوت به تبعیت از خود کرد. در کتاب تاریخ استاد علیاکبر یزدی معمار و بنای مشرق الاذکار عشقآباد داستان ابلاغ دعوی نبیل زرندی را به ملامحمد قائنی نبیل اکبر حضرت بهاءالله و شیخ ابوتراب اشتهاردی در اشعاری که با ابیات زیر آغاز میگردد میخوانیم:
ای محمد سوی ما معراج کن
ترک هر آیین و هر منهاج کن
ای بهایت بر بهای حق دلیل
خیز و جان اندر ره ما کن سبیل
ای اسیر خاک تن ای بوتراب
آن بنایی را که دیدی شد خراب
مسلم است که این مثنوی خیلی مفصل بوده و بعدها نبیل آن را از میان برده است» (افنان، ۲۰۰۰، ص ۴۸۸).
در حالی که بنا به نقل ازلیان، نبیل زرندی پیش از آن اشعاری در حمایت از ازل داشته است: «…چنانچه نبیل قبل از انحراف در اشعاری مینویسد: نور و ثمر و وحید و مرات و ازل تا آخر» (مرآتی نوری، بیتا، ص ۴۴) و تاریخنویسی او را بعد از ایمان به بهاء بیمبنا و مملو از غلو میدانند: «این تاریخ نبیل مبنای صحیحی ندارد … خوب فرموده امین اصفهانی: گفتم نبیلا کیستی اسکت که حقگو نیستی/ مهدی مجنون آمده، ای عاشقان بشری لکم» (همان، ص ۲۴).
درحالیکه در همان زمان که مدعی مقام مظهریت بود دستور قتل بهاءالله را صادر نمود:
«… اوایل ایام بغداد جناب نبیل زرندی در همدان ادعایی کرد. حاج میرزاعلیاکبر از نراق به همدان رفت و ایشان حاج معظمله را با عبدالرحیم آقاکثیر نراقی با دو نفر دیگر مأمور نمود که باید بروید بغداد و سر میرزاحسینعلی را به فاصله دو هفته دیگر برای من بیاورید» (فروغی، ۱۰۶ب، ص۱۳).
نبیل زرندی پس از آن همیشه درصدد بود ارادت و سرسپردگی عاشقانه خویش را نسبت به بهاءالله ثابت نماید که قطعاً در نوع روایت و نحوه ثبت تاریخ بسیار موثر بوده است (رأفتی، ۱۳۷۵، ص۳۸) و قلمش برای تحکیم جایگاه بهاءالله در وادی غیرحقگویی و اغراق، لغزشها نموده است. بهعنوان نمونه درمورد جایگاه بهاءالله، اینگونه او را به مقام ذات احدیت و تجلی خدا در این عالم رسانده است. بهاءالله درمورد شیوه تبلیغ او اینگونه میگوید:
«جز جمال الله الابهی کسی را نستایید که اوست خداوند لاشریک له و لاوزیر له و لاشبیه له و لانظیر له … این نبیل ذلیل که کلبالبهاء اسم اصلی اوست شما را به رضوان محبت ابهائی داخل نمود. شرط وفا این است که کلمات او را که در حب الله به شما القا نموده و افعالی که در محبت الله از او ظاهر فرموده فراموش ننمایید.» (فاضل مازندرانی، ۱۲۴، ج ۵، ص ۱۱۴).
یا در شعر معروفی با عنوان «بهاء بهاء» میگوید:
به کمال حسن مسلمی که مولهت شده عالمی/ به خدا خدای مجسمی، تو به این صفات بهاء بهاء (ذکائی بیضائی، ۱۲۶ب، ج۳، ص۴۲۲).
حتی مدعی است با چشم خود شاهد حضور انبیا و مرسلین و طواف آنها به دور خانه بهاءالله بوده است بهگونهای که برای او و همراهش مالمیری جا نبوده است:
«… آن شب را در اشعار گنجانده بودند و اینطور بیان فرموده بودند که چون آن شب، اراده طواف نمودیم مشاهده شد که ارواح نبیین و مرسلین و ملأ اعلی و کروبیین، کل برای زیارت و طواف قصر مبارک پشتدرپشت ایستاده به طوری که ما نتوانستیم نزدیک شویم… چون آن اشعار به حضور مبارک رسیده بود یک لوحی به افتخار نبیل و بنده نازل و این زیارت را قبول فرموده بودند و در آن لوح جناب نبیل را «بلبل» و بنده را «بهاج» خطاب میفرمایند» (مالمیری، ۱۹۹۲، صص۸۹و۹۰).
نکته قابل تأمل اینکه بهاءالله در مقابل این اغراقها، نهتنها نهی نمیکرده، بلکه گوینده را تأیید و تشویق هم میکرده است.
۶- اعتبارسنجی انتساب کتاب مطالعالانوار به نبیل زرندی
سؤالی که همیشه وجود داشته، این است که آیا واقعاً کتابی که امروزه با نام ترجمه مطالعالانوار منتسب به نبیل زرندی است، به قلم شخص اوست یا دیگران به اسم او نوشتهاند؟
۱-۶- چرایی دور ترجمه در انتشار تلخیص تاریخ نبیل
یکی از کسانی که سخت بر جعلی بودن انتساب این کتاب به نبیل زرندی معتقد بود، مرحوم محیط طباطبائی است که در سال ۱۳۵۴ در ماهنامه گوهر (سال سوم شماره ۹ شماره مسلسل ۳۳) مقالهای را با عنوان «تاریخ نوپدید نبیل زرندی» منتشر نموده است. بخشهایی از مستنداتی که طباطبائی به آنها تکیه میکند از این قرار است:
او از قول یکی از دوستانش این سؤال را مطرح میکند:
«چرا سران این فرقه وقتی کتابهای ایقان و اقدس و اشراقات و مقاله سیاح را در بمبئی به سال ۱۳۰۸ قمری به چاپ میرسانیدند، از انتشار چنین متن جامع و مطلوب و دلخواهی درباره تاریخ آغاز و انجام دعوت باب دریغ روا داشتند و بهجای آن، مقاله سیاح را انتشار دادند؟ درصورتیکه نشر چنین کتابی به هر صورتی که میسر میشد، راه را بر چاپ و نشر نقطةالکاف از پیش سد میکرد و دیگر فضای خالی در این عرصه باقی نمیگذارد تا ادوارد براون را در کشف و چاپ آن کتاب به تکاپو بیفکند.» (همو، ۱۳۹۲،ص۱۰۳).
«همینقدر باید گفت که کتابی ستبر و در چند صد صفحه به سعی اشراق خاوری مشتمل بر مطالب مفصلی در دسترس احباب و اغیار یا دوستان و بیگانگان قرار گرفت که تا امروز کسی را بدین اندیشه نیفکنده است که آیا این کتاب را کی نوشته و کی نوشته و به چه زبانی نوشته است و درصورتیکه به زبان فارسی نوشته شده باشد، چرا اصل فارسی آن در این مدت ۵۰ سال که نامش بر سر زبان افتاده، هنوز به طبع و انتشار نرسیده و مخطوطی از آن هم زیر چشم و دست کسی حتی در عکا و حیفا قرار نگرفته است؟ آری قریب نیم قرن پیش کتابی در مغربزمین به زبان انگلیسی انتشار یافت که به نام ترجمه انگلیسی کتاب تاریخ نبیل زرندی معرفی شد و از قرار معلوم خود شوقیافندی این کار را شخصاً انجام داده بود» (همان، ص۱۰۴).
طباطبائی درباره نسبت دادن این کتاب تاریخی به نبیل میگوید: «اما نبیل زرندی شاعر با سرودن رباعیهایی که سنوات مربوط به تاریخ زندگانی میرزاحسینعلی را تعیین و تسجیل میکند، وسیله ساده و مختصری برای حفظ ارقام سالهای مربوط فراهم آورد که گاهی عین آنها مورد استشهاد تاریخنویسان قرار میگیرد و از این راه نام نبیل زرندی را همردیف مورخان تاریخ زندگانی بهاء وارد میکند. عبدالبهاء در کتاب تذکرةالوفاء که هفتادواندی سال پیشازاین در حیفا انتشار یافت، دو مقاله را به یاد خیر این دو نبیل اختصاص داده و از خدمات هر دو در راه تبلیغ و دعوت و سخنرانی تمجید میکند؛ اما در آنجا، تألیف کتاب تاریخی را به هیچکدام نسبت نداده است» (همان، ص ۱۰۷).
«بنابراین عدم اشاره و سکوت عبدالبهاء درباره انتساب تألیف کتاب تاریخی به یکی از این دو نبیل در کتاب تذکرةالوفاء امری معقول و قابلقبول بوده است. چه، تحریر نسخه مخصوصی از تاریخ جدید به دست قائنی یا سرودن رباعیات مادهتاریخ بهوسیله زرندی از مقوله تدوین و تألیف کتاب تاریخ محسوب نمیشود و فیالواقع انتساب تاریخ جدید معهود، احیاناً به نام نبیل قائنی کاری دور از حقیقت بوده است و ارزش این رباعیها هم در تعیین سنوات مخصوصی، خیلی کمتر از آن بوده که در تذکرةالوفا به حساب مورخی گوینده آنها نهاده شود.» (همان، ص ۱۰۹)
در ادامه محیط طباطبائی با یادآوری نحوه برخورد رهبران بهائی و مؤلفان و مبلغان و خلاصه جامعه علمی بهائی با کتاب نقطةالکاف که به تلاش ادوارد براون منتشر شده بود، بهدرستی یادآوری میکند که درصورت وجود کتابی مرتب و جمعبندی شده و اینگونه مفصل از نویسندهای دستاول و معاصر با باب و بهاء دیگر نیازی به این همه تلاش و تکاپو برای نوشتن ردیهای به نام کشفالغطاء نبود و به قول آقای طباطبائی:
«انتشار کتاب او پس از چاپ تاریخ قدیم، مدرک قدیمی را در برابر مدرکی قدیمی دیگری قرار میداد و کتابش به اعتبار شهرت نام شاعر بر کتابی که نام مؤلف را بایستی با رمل و اسطرلاب پژوهش بهدست آورد، مزیت و اعتبار بیشتری داشت.» (همان، ص۱۱۰).
بدینترتیب دیگر نیازی به تدوین تاریخی جدید به نام الکواکب الدریه به دستور عبدالبهاء و به قلم عبدالحسین آواره نبود، کتابی که مرحوم محیط درباره آن میگوید:
«عبدالبهاء میرزاعبدالحسین آواره تفتی را که قلم تحریری سلیس و شاعرانه و طبع شعری متوسط داشت، نامزد تألیف کتابی زیرنظر مستقیم خود کرد. چنانکه آواره بعد از بازگشت به میهن و روش پدران و قبول خدمت تدریس در مدارس دولتی، صریحاً میگفت که همه مطالب این کتاب از هرجا تهیه میشد، قبلاً از نظر ملاحظه، جرح، تعدیل، تغییر، تبدیل و موافقت عبدالبهاء میگذشت تا به چاپخانه فرستاده شود.» (همان، ص۱۱۲).
محیط طباطبائی سؤال اصلی را در ادامه اینگونه میپرسد:
«چند سال بعد که ترجمه فارسی این کتاب از روی همان ترجمه عربی در تهران انتشار یافت، به این اندیشه افتادم که باعث بر عدم انتشار اصل فارسی آن را از مطلعی جویا شوم، ولی هنوز جواب درستی در این زمینه از کسی نشنیدهام. عبدالحمید اشراق خاوری مترجم فارسی، در جواب سؤال من پیام فرستاده بود که سبب این امر را از حیفا پرسیدهام؛ ولی مرگ شوقیافندی و فوت اشراق خاوری مرا از درک جواب این پرسش لازم بینصیب گذارد. فعلاً فارسیزبانان، اعم از بهائی و غیربهائی، کتابی به قلم اشراق خاوری در اختیار خود دارند و غالباً کاری بدان ندارند که این کتاب را که نوشته و کی نوشته و به چه زبانی نوشته است تا نتیجه تحقیق فنی متتبعان شرق و غرب درباره این کتابِ تاریخ چه حکمیصادر کند! ۰۶/۰۸/۱۳۵۴» (همان، ص ۱۱۳ – ۱۱۴).
نکته مهم این سؤال از یک محقق شناختهشده معتبر در زمینه کتابشناسی، که همعصر مترجم و نویسنده اصلی کتاب بوده است، برای امروز ما که آیندگان دیروز هستیم این نکته را روشن میکند که حتی اشراق خاوری مترجم فارسی کتاب، اصل کتاب را ندیده بوده و جوابی برای این سؤال مهم نداشته و آن را به مرکز امر بهائی در حیفا ارجاع داده است که جوابی برای ثبت در تاریخ صادر نشده است. از پس سالها خطاب به مرحوم محیط طباطبائی و آقای دکتر داودی (در پاسخهایی که به مقالات محیط طباطبائی دادهاند) که وعده آینده نامعلوم را به خوانندگان و همکیشان خود داده بودند، میگوییم که بعد از چهل و اندی سال از طرح این سؤال هنوز هم جامعه بهائی جوابی متقن و صحیح به آن نداده است.
سیاست رسمی آیین بهائی معمولاً بر جواب ندادن به اینگونه مطالب است اما آقای دکتر علیمراد داوودی از اساتید و بزرگان علمی تاریخ بهائی در ۵۰ سال اخیر، جوابیهای به این مقاله دادهاند و باب ادامه این بحث را گشودهاند. مقاله ایشان با عنوان «روش اهل بهاء در نگارش تاریخ در حال و آینده» نه در مجله گوهر که خواهان چاپ آن بود، بلکه در نشریه امری «سلسله جزوات مطالعه بهائی» چاپ شد و توسط یک دوست مشترک، آقای دکتر نصرتالله باهر، به دست آقای محیط طباطبائی رسید. البته بعد از دو مقالۀ دکتر داوودی در جواب محیط طباطبائی، ایشان یک سخنرانی با عنوان «چرا جواب نمیگوییم» هم کردند و اشاره به این مناظرۀ مکتوب با آقای طباطبائی نمودند که بهنوعی دیدگاه رسمیآیین بهائی را در تبدیل محیط و گفتوگوهای آکادمیک و علمی به میدان جدل و از دیالوگ به منولوگ به رخ میکشد. علاوهبراینکه آقای دکتر داوودی بنا به سنت مبلغ بودن خویش، بحث علمیآقای محیط طباطبائی را ــ که بهعنوان یک کارشناس کتاب و متون خطی، عمری در کتابخانهها تجربه اندوختهاند ــ به یک ردیه امری تقلیل میدهد که اگر نتیجه تحقیق در راستای اهداف تشکیلات بهائی باشد ارزشمند است و اگر چنین نباشد، خارج از انصاف است. (داوودی، ۱۹۹۳، ص ۱۶۶).
یکی از مواردی که دکتر داوودی به آقای محیط طباطبائی خرده گرفتهاند، دربارۀ اشاره ایشان به تاریخ کتابت و اتمام کتاب منسوب به نبیل زرندی است، آنجا که آقای محیط میگوید:
«نسخهای از مقاله سیاح در سفر ۱۳۰۷ ق براون به عکاء، از طرف مؤلف به او اهدا شده است و بنا به نوشته براون که شاید از خود مؤلف میزبان شنیده باشد، در ۱۳۰۳ق یعنی چهار سال قبل از سفر براون به عکاء تألیف شده و نسخه اهدایی به او در ۱۳۰۷ق کتابت یافته است. بنابراین، سه سال بعد از کتابت نسخه موجود از تحریر نبیل تألیف گردیده است» (طباطبائی، گوهر محیط، ص ۱۶۲).
آقای داوودی با ایراد به تاریخ ذکرشده، تاریخ شروع کتابت را ۱۳۰۵ و تاریخ اتمام را در ۱۳۰۸ میداند که بعد از فوت بهاءالله تکملهای درمورد حوادث ۱۳۰۹ و فوت بهاء به آن اضافه نمود و خودش در ۱۳۱۰ به طرز مشکوکی غرق شد (داوودی، ۱۹۹۳، ص ۲۱۲)، درحالیکه نصرتالله محمدحسینی مبلغ معروف امر بهائی، تاریخ آغاز کتابت را ۱۳۰۵ میداند و تاریخ خاتمه را یک سال و نیم بعد که قبل از زمان حضور براون در حیفا و عکا در ۱۳۰۷ میشود و بعد از آن هم میگوید تکملهای به آن اضافه نموده است.
«نبیل زرندی نگارش تاریخ خویش را در سال ۱۳۰۵ هجری قمری آغاز کرد و پس از حدود یک سال و نیم آن را به پایان برد.» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص۳۶).
پس آقای نصرتالله محمدحسینی بعد از سالها از مباحثه قلمی دکتر داوودی و محیط طباطبائی حق را به آقای طباطبائی میدهد و همچنان این سؤال زنده میماند که درحالیکه کتاب تاریخ نبیل زرندی در زمان حضور براون در حیفا و عکا در سال ۱۳۰۷ق. به اتمام رسیده بوده، چرا کتاب مقاله سیاح عبدالبهاء به براون بهعنوان کتابی بینام و نویسندهای گمنام اهدا شده است؟
هرچند دکتر داوودی مدعی است این مقاله را نه به قصد ارسال برای آقای محیط طباطبائی و حتی نه به قصد مبادله علمی (به قول خودشان مجادله) به ایشان نوشتهاند، ولی مقاله ایشان خطاب مستقیم به محیط طباطبائی است و حتی جایگاه علمی ایشان را زیرسؤال میبرد و بهنوعی طعنهگونه در انتها میگوید:
«با این همه اشتباهات که از قلم این محقق جاری شده است، خوانندگان مجله گوهر شاید دیگر نتوانند به سایر تحقیقات او اعتماد کنند. محققی که کتابی را نخوانده و یا ندیده راجع به آن مطلب مینگارد و تاریخ تألیف آن را تعیین میکند و بیآنکه از منابعی که در ایام مختلف حیات خود دیده است یادداشت بردارد؛ با اعتماد به حافظه این همه خطا را یکجا و یکباره و یکسره مرتکب میشود» (داودی، ۱۹۹۳، ص۲۰۳).
او خود و همکیشان خود و مبلغان بهائی را بالاتر از آن دیده است که در مباحث علمی و تحقیقی آکادمیک (به قول خودشان اسکولاستیک) ورود نمایند و معتقدند اهل بهاء آنقدر گرفتار و درگیر تبلیغ آیینشان هستند که از این مباحث خود را فارغ میدانند و لذت کشف رموز و قامضات علمی در این قوم اثری نداشته و ندارد (داوودی، ۱۹۹۳، ص ۱۹۱-۱۹۲).
برخلاف نظر ایشان، تاریخ بهائی گواهی میدهد که مبلغان بزرگ بهائی در هنگام رسیدن به مقاصد علمیشان نهتنها به وجد و وله آمدهاند که حالت طرب و رقص هم داشتهاند و در نشر آن حداکثر تعجیل را کردهاند و حتی بعضی از خواص برای کسب شهرت دست به سرقت آثار همکیشانشان هم زدهاند (مؤید، خاطرات حبیب، صص ۹۴-۹۷).
در ادامه این بحث مرحوم محیط طباطبائی جوابی در نشریه گوهر با عنوان «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است» در دو مرحله در ماهنامه گوهر سال چهارم شماره ۲ اردیبهشت ماه ۱۳۵۵ شمارۀ مسلسل ۳۸ و خردادماه شماره مسلسل ۳۹ پاسخی به خوانندگان و دکتر داوودی ارائه دادند.
در این نوشتار محیط طباطبائی بعد از رد کردن نظر دکتر داوودی دربارۀ ردیه بودن مقالات خویش به اعتراف دکتر داوودی اشاره میکند که کتابی که بهعنوان تلخیص تاریخ نبیل زرندی در میان فارسیزبانان منتشر شده است، درحقیقت ترجمه کتابی است که توسط شوقیافندی ساخته و پرداخته شده است؛ نه ترجمه کتاب منثور تاریخی نبیل زرندی ولی در غرب به نام ترجمه نبیل زرندی معرفی شده که این دروغی تاریخی و تاریخساز است.
«حضرت ولی امرالله چون کتاب تاریخ نبیل زرندی را به انگلیسی ترجمه فرمودند، یا بهتر آنکه بگوییم کتاب مستطابی براساس تاریخ نبیل زرندی منتشر فرمودند، احبای اروپا و آمریکا را متوجه به مطالعالانوار در دوره بابیت نمودند.» (داودی، ۱۹۹۳، ص۲۵۵ و۲۵۶).
طباطبائی سپس ادامه میدهد:
«آری ما هم با جناب ایشان در این نکته همعقیدهایم که این کتاب مطالعالانوار ترجمه اثری از آثار قلم شوقیافندی است نه دیگری.» (محیط طباطبائی، ۱۳۹۲، صص ۱۴۲ – ۱۴۴).
طباطبائی بهعنوان فردی محقق با نگاهی غیرمؤمنانه به تاریخ، در جواب آقای دکتر داوودی که کتاب موجود را کتابی بر مبنای یادداشتهای نبیل زرندی میداند، مینویسد:
«بنابراین نگارش (امواج نور) شوقیافندی به اتکای یادداشتهای نبیل زرندی، وقتی میتواند موردتوجه اهل تحقیق از مورخان شرق و غرب قرار بگیرد که از پیش به طبیعت، ماهیت و کیفیت یادداشتهای مذکور آشنایی کامل حاصل کرده باشند و قبول آن از طرف جمعی مرید، تأثیری در قبول و رد اهل تحقیق نمیبخشد. پیش از آنکه عین یادداشتهای نبیل مورد پژوهش و سنجش کامل قرار گیرد، این اثر را در ترجمه فارسی هم از آن نویسنده امواج نور میدانند، نه نبیل زرندی» (محیط طباطبائی، ۱۳۹۲، ص ۱۴۵).
و همچنین در تذکری خطاب به دکتر داوودی میگوید:
«هر کتاب تازهای از حوادث گذشته ایام، باید مبتنی بر اصلی قدیمی باشد. گاهی رعایت امانت دراینمورد تا آنجا میرسد که الفاظ کتاب قدیم عیناً در کتابهای تازهتر روایت میشود.» (همان، ص۱۴۶).
از دلایلی که دکتر داوودی برای اثبات وجود کتاب تاریخ نبیل زرندی و اصالت آن بهکار بردهاند؛ مشاهده این کتاب توسط فردی بهائی به نام «صدری نوابزاده اردکانی» است که در جزوهای نسبتاً مفصل به معرفی و ذکر جزئیات و ویژگیهای این کتاب پرداخته و بخشهایی از عکس صفحات ابتدایی و انتهایی تاریخ نبیل زرندی را هم ضمیمه کرده است که اتفاقاً این صفحات در کتاب ترجمهشده توسط شوقی وجود ندارد و دربارۀ مشخصات ظاهری کتاب هم اینگونه توضیح میدهد:
«آقا محمد حناساب از قدمای احباب و اصحاب بدشت که در عکا معاشرت دائمه با نبیل زرندی داشت، چون بر احاطه کامله او بر مسائل تاریخیه و قریحه ادبیه و احساسات روحانیهاش آگاه گشت او را بر تدوین تاریخی جامع و کامل که دور بدیع را لایق و قابل باشد تشویق کرد و آقاجان خادم هم که بر اطلاعات وسیعه نبیل بر تاریخ دوره بابیه و بعد آن اطلاعات حاصل کرده بود، با آقا محمد حناساب همجهت گردیده، نبیل را پیوسته برای نوشتن تاریخ این امر جلیل ترغیب میکرد، اما نبیل از مبادرت به این کار بدون اذن جمال مختار طریق اعتذار میجست. خود در صفحه ۲ کتاب تاریخش که به خط خودش مرقوم و مضبوط است و سواد عکس آن ضمیمه میباشد دراینمورد چنین میگوید:
خادماللهم بفرمود از صفا
که ندارد عمر جسمانی وفا
آنچه واقع گشته است در سال شصت
آنچه بر صدق وقوعش هست دست
کن توکل بر خدا و جمع ساز
غم مخور یارت بود دانای راز
عرض کردم کاندرین بحر قدر
آسمانها چون حباب آید هدر
جز به امر و اذن سلطان قدم
هیچ نتوان زد از این منوال دم»
(نوابزاده اردکانی، ۲۵۳۵ (۱۳۵۵ش)، ص۵۳).
«خادم که دید نبیل جز به امر مظهر رب جلیل به این امر مبادرت نمیورزد موضوع را خدمت جمال ابهی معروض داشت و بعد از صدور اذن از مصدر امر جریان را بهوسیله همان آقا محمد حناساب به نبیل ابلاغ نمود. نبیل در همان صفحه میگوید: خادم الله شد سوی عرش قدم/ بنده سوی دار موسی آمدم/ ناگهان آمد مرا از شطر رب/ آن محمد که حناسابش لقب/ این محمد حناساب از جانب خادمالله برای نبیل پیام آورد که حضرت بهاءالله جل ذکره اذن فرمودهاند که وی به نگارش تاریخ اقدام نماید و از وقایع و حوادث آنچه مقرون به صحت و منزه از هرگونه شبهت است، برنگارد. نبیل در صفحه ۶ تاریخ خود که سواد عکس آن ضمیمه است، دراینباره چنین مینویسد، قوله: به عنایت الهی و فضل نامتناهی، چنان معلوم میشود این کار بسیار مبارک و سزاوار و مطرز به طراز رضای جمال مختار است، چه که دیروز که مبدأ بنیانش بود، بعد از فوز به اکواب جمال که از عرش افضال غنی متعال نازل شد، گفتوگویش در تحتالعرش به میان آمد و بعد از ورود به منزل، اذن مبارک با پیک امین از نزد یکی از خادمان رب العالمین نازل شد که به مبارکی مشغول شود. در همان ساعت ـ امتثالاً لامره العظیم و تیمناً باذنه الکریم ـ ابتدا نمودم و صفحه اول را از کلمات مبارکات که در مقام مناجات بود، مزین نموده و صفحه ثانی را در بیان همان مجلس و گزارش آن در چند بیت مثنوی به انتها رسانیدم. الخ» (همان، ص۵۴).
«نبیل این قضیه را در صفحه ۲ کتابش بهصورت نظم چنین آورده است قوله: صفحه اول در این سفر عدم/ شد مزین ای شهنشاه قدم/ از کلام اقدس اعلای تو/ از لسان الطف احلای تو/ …چونکه شه را سوی عرش آمد صعود/ خادم خود را مجیر من نمود/ خادماللهم بفرمود از صفا/ که ندارد عمر جسمانی وفا/
نبیل در یوم سه شنبه (یوم الفضال) از شهر الکمال مطابق ماه مرداد و موافق آخر ذیقعده سال ۱۳۰۵ هجری شروع به نوشتن تاریخ خود نموده و در شب ۲۶ ربیعالاول سال ۱۳۰۸ آن را به انتها رسانیده است و نبیل مدت دو سال و سه ماه و بیستوشش روز مشغول تألیف و تحریر آن بوده است. کتاب نبیل دارای یکهزار و چهارده صفحه است و هر صفحه مشتمل بر ۲۲ الی ۲۴ سطر میباشد و قطع صفحات کتاب بیستویک در بیستوپنج سانتیمتر است و فعلاً در کاغذهای طبی که ضد آفت است محفوظ و مضبوط است. بالای صفحات کتاب را به عدد ۱۵۲ که رمزی از اسم اعظم (بهاء) است تیمناً مزین و مطرز داشته است» (همان، ص۵۷).
«از مضامین تاریخ نبیل چنین مستفاد میشود که هر چند صفحهای که مینوشته خدمت من لایعزب علمه شیء (= بهاءالله) میبرده و بعد از آنکه در محضر مبارک قرائت و واثق بر صحت آن میشده، به تحریر اوراق بعد میپرداخته است و همچنین از مرور در صفحات تاریخ مذکور مکشوف میگردد که نبیل بعد از فراغت هر چند صفحه مجدداً آن را مطالعه میکرده و ضمن آنکه پارهای از جملات را به فنون ادبیه میآراسته هرجا که کلماتی را در دفعه اول از قلم انداخته بود در بالای سطور مینگاشته است و در به کار بردن کاغذ هم رعایت قناعت مینموده و در بیشتر صفحات سطوری در چهار گوشه کاغذ نوشته است» (همان، ص۶۵).
گراور کتاب اصلی تاریخ نبیل زرندی
البته با خواندن این توصیفات و مقایسه آن با کتاب تاریخ نبیل زرندی موجود مشاهده میشود که بخش عمدهای از کتاب تاریخ نبیل زرندی هنوز منتشر نشده و سبک و نوع روایت کتاب اصلی هم با کتاب موجود متفاوت است.
«این اثر مشتمل است هم بر تاریخ امر و هم بر مطالب استدلالی و هم بر شرح تفصیلی احوال مؤلفش که این مواضیع سه گانه در بسیاری از مواضع به یکدیگر آمیخته شدهاند. عبارات ادیبانه است سایر آثار منثورش کتاب به روشی شاعرانه و اسلوبی نیز به همین سبک میباشد.» (سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج۱۰، ص ۳۱۳).
در همان صفحاتی که صدری نوابزاده از کتاب اصلی گراور و ضمیمه کرده است، علاوه بر عبارات عجیب در تجلیل از دولت بهیه روسیه، مطالبی نیز دربارۀ ناصرالدینشاه وجود دارد که هیچکدام در تلخیص تاریخ نبیل فعلی موجود نیست. در بخش گراورشده آمده است که بهاءالله برای ناصرالدینشاه دعا میکرده تا او هم در ترویج آیین بهائی همچون تزار روسیه موفق باشد.
شاید نقش پررنگ و مؤثر افرادی همچون خادمالله (که بعد از بهاءالله مغضوب عبدالبهاء واقع شد) در تشویق و ترغیب نبیل زرندی به ثبت تاریخ و تصحیح آن در نزد بهاءالله، که تنها شاهد و راوی این اصلاحات همان خادمالله است، در حذف این صفحات توسط شوقی بیتأثیر نبوده باشد. علتهای دیگری مانند تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی و تغییر نظامهای حاکم در نظام بینالملل و منطقهای هم احتمالاً در حذف برخی از مطالب مؤثر بوده است. بهعنوان نمونه در زمان نگارش «The dawn breakers» نه خبر از تزار روسیه بوده و نه ناصرالدینشاه زنده بوده است، بلکه اساساً سلسله تزاری در روسیه خاتمه یافته بود و کمونیستها در شوروی حاکم شده بودند و در ایران نیز سلسله قاجاریه منقرض شده بود و سلسله پهلوی روی کار آمده بود که طبیعتاً هر دو دولت، نسبت به نظام سیاسی پیش از خود حساسیت بسیار داشتند و تحمل جملات تأییدآمیز به شکل مندرجشده در تاریخ نبیل امکان پذیر نبود. به همین دلیل هم تلاش تشکیلات بهائی برای کسب آزادی عمل در ایران در دوران پهلوی بهشدت افزایش یافته بود و به دنبال برقراری روابط حسنه با دربار پهلوی با وساطت سفیر آمریکا بودند:
«در تیرماه این سال ۱۳۱۱ ش مسیس کیث رانسوم کهلر امریکائیه جلیله فعاله به طهران ورود نموده و دستورهای حضرت ولی امرالله و نمایندگی از محفل ملی آمریکا داشت که با دولت ایران برای اجازه آزادی انتشار آثار بهائی مذاکره نماید و با فعالیت تام با وسائل ممکنه داخل درین صحبت شد و خواست همراه سفیر آمریکا به حضور شاه رسد، سفیر نپذیرفت و خواست بهواسطه تیمورتاش پیشکار همایونی با این قصد رسد او موافقت نکرد ولی مذاکراتشان پیشروی فعال نمود تا آنکه تیمورتاش در جواب سؤال وی گفت این مطلب را تمامشده بدان و به امریکا اطلاع بده و صریح تلگراف مبارک حضرت ولی امرالله مورخ ۱۸ ژانویه ۱۹۳۲ به محفل ملی آمریکاست مقتضی است سریعاً توسط محفل طهران دو مراسله به دولت ایران و شاه ارسال و در متن آن از طرف بهائیان آمریکا مراتب قدردانی کامل ایشان را اعلان نمایید و (خوانده نشده ) و روابط معنوی موجوده فیما بین دو مملکت را تشریح و تبیین و قبلاً تقاضا نمایید موانع راجع به ورود و کتب بهائی را مرتفع سازند و مخصوصاً اهمیت (خوانده نشد) کتب مزبور را خاطرنشان و کتاب نبیل و عالم بهائی را نیز قید نمایید. شوقی» (مازندرانی، ظهور الحق، ج۹، صص ۹۸-۹۹).
همچنین محتمل بود که نبیل در تجلیل از دیگر فرزندان بهاءالله بهویژه محمدعلی که در دوران حیات بهاءالله از ارج و قرب فراوانی برخوردار بودند، عباراتی را نوشته و خدمات آنان را برشمرده باشد. قرار گرفتن این افراد در مقابل عبدالبهاء در روزگار بعد از مرگ نبیل، باعث این میشد که عبارات و وقایع نقلشده در تاریخ نبیل که این افراد در آن نقش برجستهای داشتند، به تیغ سانسور سپرده شود.
علاوهبراینها یکی دیگر از سؤالاتی که آقای محیط طباطبائی بهدرستی مطرح نمودهاند این است که وقتی کتابی خودش و اصلش به زبان فارسی است، چه نیازی است بعد از ترجمه از دو زبان دوباره به زبان اصلی ترجمه شود و در اختیار مؤمنان بهائی قرار گیرد؟ آیا بهتر و منطقیتر نبود که کتاب اصلی را به فارسی منتشر میکردند؟
جوابی که علیمراد داوودی به این پرسش محیط داده این است که بهائیان شوقی را مصون از خطا و ملکوتی میدانند و بنابراین کلمات او را بر کلمات اصلی ترجیح میدهند.
«این کتاب را به همین سبب که قلم ولی امرالله زینت بخشیده و نظم بدیع و جلوه جمیل داده، ابتدا به عربی و از آن پس به فارسی ترجمه کردند… ترجمه فارسی از ترجمه عربی از ترجمه انگلیسی بدان سبب به عمل آمده است که ترجمه انگلیسی، شاهکاری است که به قلم ولی امر خدا رقم خورده و نشان از کلک قضایافته و حماسه عشق و وفا شده است. جمعی که در مقام قیام قائمند درس شور و نشور از این کتاب مستطاب میگیرند و یک رویه و یک تنه و یک دله به صفوف جهاد روحانی رویآور میشوند» (داودی، ۱۹۹۳، ص ۱۹۷ و ۱۹۸).
«آنچه از قلم معجز ملهم جاری شود به زبان دیگران قابل بیان نیست. هیچ کلمهای در هیچ زبانی نمیتوان یافت که یکجا و یکسره و یکباره وافی به همه این معانی باشد» (همان، ص۲۱۳).
کارکرد درون گروهی این عبارات غلوآمیز برای ناظران بیرونی قابل فهم است؛ اما چنین استدلالهایی برای پژوهشگرانی که نگاه مؤمنانه به آیین بهائی ندارند، تنها نوعی تکاپوی بیحاصل برای توجیه یک خطای تاریخی و راهبردی محسوب میشود؛ چراکه ما میدانیم شوقیافندی در ترجمههایش از لغتنامهها و افراد عادی جامعه بهائی کمک میگرفته است و در سالهای تحصیل در آکسفورد بهشدت به دنبال تقویت توان ترجمه خود بوده است و برای تصحیح ترجمهها از افرادی همچون لیدی بلامفیلد و دکتر اسلمنت و میس روزنبرگ یاری میخواسته است (خادم، ۲۰۱۱، صص۱۴۰ – ۱۴۱).
«چندان از مرگ عبدالبهاء نگذشته بود که یکی از احبای بریتانیایی ایتل روزنبرگ بهعنوان منشی به خدمت شوقیافندی درآمد. گاردین (= شوقی) درباره ترجمههای خود با او مشورت میکرد و از او تقاضا کرد مواردی را که برای بهبود متن انگلیسی بهنظرش میرسد، به او بدهد. به همین دلیل وقتی در سال ۱۹۲۷ کلمات مکنونه منتشر شد در دیباچه آن نوشته شده بود (ترجمهشده توسط شوقیافندی با کمک تعدادی از احبای انگلیس) چند سالی گذشت و مؤسسه انتشارات بهائی اندیشید که قسمت دوم این عبارت مناسب نیست. لذا به شوقیافندی پیشنهاد کردند آن را حذف کند. او نیز تأیید کرد و از چاپ بعدی آن عبارت حذف شد.» (نخجوانی، ۲۰۰۶، ص۵۵).
بهعنوان نمونه روحیه ماکسول به نقش جرج تاون زند در ترجمههای شوقی اشاره میکند: «هیکل مبارک نه فقط در ترجمه بلکه در نوشتههای خود نیز آنقدر دقیق بودند که سالها ترجمهها و آثار را برای جرج تاون زند میفرستادند، زیرا تسلّط و معرفت او را به زبان انگلیزی بینهایت تمجید میفرمودند و حتّی در یکی از نامههای خود به ایشان مرقوم فرمودند: «از پیشنهادهای ذیقیمت، مفصّل و دقیق شما بینهایت ممنونم.» (ماکسول، بیتا، ص ۲۴۵).
شوقی کمتر از ۵ سال از آغاز ولایت امریاش از کمکهای مترجمان به بیشترین وجه ممکن یاری گرفته است (آغاز ولایت امری ۱۹۲۱ و آغاز همکاری با جرج تاون زند ۱۹۲۶) و تأثیر شدید این همکاری را در ترجمههای منسوب به شوقی در پاسخش به جرج تاون زند میبینیم:
«طی یک یاداشت خصوصی برای او نوشت: دوشیزه روزنبرگ و من آرزو میکنیم کاش شما اینجا و در کنار ما بودید. ما متن ترجمه خود را براساس پیشنهادات شما تغییر دادهایم و اطمینان داریم که آن (کلمات مکنونه) بهزودی در لندن چاپ خواهد شد.» (نخجوانی، ۲۰۰۶، ص ۵۳).
سؤال این است: آیا شوقیافندی در روایات تاریخی کتاب دست برده است که کلمات او با کلمات اصلی کتاب فرق میکند؟ آقای داوودی کلمات شوقی را ملکوتی میدانند درحالیکه هر منصفی میداند که در هر ترجمهای هرچقدر هم جانب امانتداری رعایت شده باشد، بخش زیادی از بار معنایی و زیبایی مغفول میماند.
حتی عبدالبهاء به این مطلب اذعان دارد و در جایی میگوید که ترجمه هرچقدر هم خوب باشد مثل اصل نمیشود: «درخصوص ترجمه آیات مبارکه سؤال نموده بودید، ترجمه باید در نهایت فصاحت و بلاغت باشد. ولی هرقدر ترجمه فصیح و بلیغ باشد، قیاس به اصل نمیشود کرد» (سفیدوش، ۱۹۹۹م، ص۲۱۱).
همانطور که در ترجمههای شوقیافندی هم ملاحظه میشود، بعدها دست به تصحیح زده شده و از دایرةالمعارفها و لغتنامهها و مشورتهای دیگران استفاده شده است. ادو شوفر در مقاله «مصونیت از خطای بیتالعدل» به این حقیقت اشاره نموده است و نیز دو نفری که این کتاب را از انگلیسی به عربی و بعد از عربی به فارسی ترجمه نمودهاند از نظر بهائیان هم افرادی مصون از خطا نبودهاند.
«روحیه خانم مینویسد: چندصد ساعت کار برای یادداشتبرداری و سرهم کردن یادداشتها و روزها و ماهها کار برای کموزیاد کردن مطالب (کمرنگ و پررنگ کردن رویدادها) تنظیم فصلها، روزها تا ۱۰ ساعت پشت میز کار و پشت ماشین تایپ کوچکش مینشست و تایپ میکرد تا سرانجام نسخه نهایی کارش آماده شد و پس از آن کار سخت و دشوار کنترل متن و غلط گیری… شوقیافندی بلند متن را میخواند و ما کنترل میکردیم… تا وقتی که چشمانش سرخ میشد و بازو و پشتش درد میگرفت و کار را ادامه میدادیم تا بازخوانی و اصلاح فصل یا بخشی را که آن روز او تایپ کرده بود به پایان ببریم» (علی نخجوانی، ۲۰۰۶، ص ۱۱۵).
البته اشراق خاوری هم در مقدمه جلد دوم از «رحیق مختوم» ادعای ترجمه لفظبهلفظ و کلمهبهکلمه را نداشته و درحقیقت فارسیزبانان، هم از اصل کتاب تاریخی نبیل زرندی محروم شدهاند و هم از ترجمه دقیق مطالعالانوار ساخته و پرداخته جناب شوقی ربانی؛ «آنچه از لوح مبارک قرن احبای آمریکا و تاریخ نبیل زرندی نقل شده و به فارسی مسطور گردیده نقل به معنی و مضمون است. نه آنکه ترجمه کامله لفظبهلفظ باشد. فقط مفاد و مضمون مطلب درنظر گرفته شده و به فارسی مسطور گردیده زیرا ترجمه کامله دقیقه لوح مبارک و تاریخ نبیل از عهده این عبد بینوا خارج است» (اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج ۲، ص۲).
۲-۶- اشکالات نویسندگان بهائی بر ترجمه مطالعالانوار
در تأیید این نظریه میتوان به برخی از اشکالات نویسندگان بهائی از ترجمه مطالعالانوار اشاره کرد. اشکالاتی که نشان میدهد، استدلال علیمراد داوودی تا چه اندازه بیپایه و سست است. در کتاب حضرت باب نوشته نصرتالله محمدحسینی به اشتباهات و نارساییهایی در ترجمه کتاب تاریخ نبیل زرندی اشاره شده است:
«متأسفانه متن انگلیسی تاریخ نبیل دراینخصوص به نحو رسایی به فارسی ترجمه نشده است. از ترجمه فارسی مطالعالانوار صفحه ۵۴۸ برمیآید که فقط یک تیر به طناب خورده، حال آنکه در ترجمه انگلیسی حضرت ولی امرالله از تاریخ مذکور صفحه ۵۱۴ تعداد گلولهها مشخص نگردیده است» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص۵۷۲).
بهعنوان نمونه دیگر، نصرتالله محمدحسینی در موضوع احتفال بدشت در کتاب طاهره میگوید: «باید توجّه داشت که در متن انگلیسى تاریخ نبیل زرندى کلمات مناهى و سیئات نیامده و از عبارات انگلیسى مفهوم مىشود که برخى از اصحاب از حدود اعتدال تجاوز نموده تا امیال خودپسندانه خویش را تشفّى نمایند. عین عبارات متن انگلیسى (The Dawn Breakers) به علّت نهایت اهمیّت موضوع ذیلاً نقل مىگردد:
“They viewed the unprecedented action of Tahirih in discarding the veil as a signal to transgress the bounds of moderation and to gratify their selfish desires”
(محمدحسینی، ۲۰۰۰، ص۲۴۹).
در متن انگلیسی (The dawn breakers، صفحه ۶۲۱) چنین مطلبی نیامده است. روشن است که مترجم متن فارسی (اشراق خاوری) استنباط خود را به ترجمه افزوده است (محمدحسینی، ۲۰۰۰، ۶۱۰).
«… حضرت ولی امرالله در ترجمه انگلیسی تاریخ نبیل زرندی میرزامحمدباقر را همشیرزاده جناب ملاحسین دانستهاند ولی جناب اشراق خاوری گاه سهواً خالوزاده ترجمه کردهاند» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص ۱۹۴).
«از صفحات ۸۶-۸۷ ترجمه فارسی تاریخ نبیل زرندی (به وسیله جناب اشراق خاوری) تقریباً مستفاد میشود که جناب مقدس برای نبیل زرندی حکایت کرده که در خانه جناب نهری با جناب ملاحسین مذاکره نموده است. حال آنکه در متن انگلیسی (ترجمه حضرت ولی امرالله) مطلب بدین صورت ادا نگشته است و راوی قول جناب مقدس معلوم نیست. با توجه به آنچه معروض افتاد، برادران نهری در کربلا مؤمن شدهاند و قول نبیل زرندی که میگوید در اصفهان مؤمن شدهاند، قابل تعدیل است» (همان، ص ۲۰۴).
«… اینکه نبیل زرندی مینویسد جناب سیدکاظم رشتی در سال ۱۲۵۹ هجری قمری (۱۸۴۳ میلادی) در شصتسالگی صعود نموده ظاهراً سهو قلم است و پنجاهسالگی درست بهنظر میرسد» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص۱۱۶). اگر روایت نبیل زرندی را در این مورد خاص (بهعنوان متن غیرقابلتردید) ملاک قرار دهیم، با توجه به تاریخ ولادت سیدکاظم رشتی و فوتش در شصتسالگی، درنتیجه تاریخ ادعای علیمحمد شیرازی ۱۲۷۰ میشود و نه ۱۲۶۰!
«نبیل تاریخ وصول عریضه مذکور را شب بیستوهفتم رمضان سال ۱۲۶۰ هجری قمری (دهم اکتبر ۱۸۴۴ میلادی) و در شیراز تصریح مینماید؛ حال آنکه در تاریخ مذکور حضرت باب در شیراز تشریف نداشتند. حضرت ولی امرالله عزیمت حضرت باب را از شیراز به بوشهر در شعبان سال ۱۲۶۰ هجری قمری (سپتامبر ۱۸۴۴ میلادی) و تاریخ عزیمت از بوشهر را برای سفر به حجاز روز نوزدهم رمضان همان سال تصریح فرمودهاند» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص۲۱۴).
همچنین است اشتباه نبیل درباره تطبیق روز و تاریخ اعدام باب، که اگر شوقی این کتاب را تصحیح کرده این اشکال به شوقی وارد است: «نبیل زرندی روز شهادت حضرت باب را یکشنبه تصریح مینماید و لکن از تقاویم موثق مربوطه برمیآید که روز بیست و هشتم شعبان ۱۲۶۶ هجری قمری روز سهشنبه بوده است.» (همان، ص ۵۷۵).
هرچند که تمام این مشکلات را نمیتوان به گردن اشراق خاوری انداخت و لازم است در پژوهشی دیگر، ترجمه عربی نیز با ترجمه انگلیسی مطابقت داده شود، چراکه ممکن است برخی اشکالات راهیافته به مطالعالانوار، ناشی از اشتباهات مترجم عربی بوده باشد. درعینحال این نتیجه دور از ذهن نیست که باتوجهبه اشکالات موجود در ترجمه منتشرشده توسط اشراق خاوری، بهتر بود برای جلوگیری از این مشکلات اصل کتاب در اختیار فارسیزبانان قرار میگرفت، نه دو ترجمه حاوی غلط از دو مترجم مختلف.
تذکر این نکته در اینجا خالی از لطف نیست که شاید اگر کتاب تاریخ منسوب به نبیل زرندی توسط تشکیلات بهائی بهعنوان (متنی غیرقابلتردید) و (انجیل بابی) معرفی نمیشد، این ایرادات و تناقضها مانند هر کتابی دیگر قابل چشمپوشی و اغماض بود. ولی وجود این اغلاط تاریخی در متنی که مدعی تصحیح آن توسط فردی که خودش را تنها نماینده برحق خدا روی زمین معرفی میکند، جای تعجب است؛ چراکه اگر شوقی، تاریخ نبیل را تصحیح کرده است، نباید این اشتباهات تاریخی وجود داشته باشد.
درعینحال با کمی بررسی بیشتر بهنظر میرسد که واقعاً شوقیافندی در این ترجمه، جانب امانتداری را بهعنوان مترجم رعایت ننموده و مسیر سیر تاریخی را بهگونهای تغییر داده است. این ادعا را میتوان در کتاب خاطرات روحیه ماکسول همسر شوقی درمورد ترجمههای او و بهخصوص تاریخ نبیل زرندی بازخوانی کرد.
«همان سال باز در صدد تهیّه کتابی دیگر برآمدند؛ این بار ترجمه آیات نبود، نگارش الواح و تواقیع بدیعه خودشان هم نبود، بلکه یک شاهکار ادبی بود که ابهی هدیه غصن ممتاز بهاء به عالمیان شمرده میشود و این تهیّه و تدارک قسمت اوّل تاریخ نبیل است که به انگلیسی نقل فرمودند و آن را در سال ١٩٣٣ تحت عنوان (مطالع الانوار) برای طبع به امریکا ارسال فرمودند. اگر نقّادان ادب چشم از کتب بهائی بپوشند و عمداً نخواهند آنها را مظاهر ادبی عالم انسانی شمارند، ولی هرگز نمیتوانند دیده از تاریخ نبیل بربندند و آن را از اعظم کتب حماسی جهان نشمارند. درست است که وجود مبارک آنرا «ترجمه» نامیدند ولی فیالواقع و نفسالامر قلم توانای آن حضرت خلق بدیعی از تاریخ نبیل بهوجود آوردهاند» (روحیه، گوهر یکتا، ص ۲۵۸-۲۵۹).
۳-۶- تفاوتهای میان نقلقولهای مطالعالانوار با تواریخ دیگر بهائی از تاریخ نبیل زرندی
درحقیقت شوقیافندی جوان کتاب تاریخی را از منابع مختلف خودش نوشت و برای اعتبار بخشیدن به کتاب خودش، آن را به اسم یکی از پیشکسوتان تاریخ بهائی که شهرت در زمینه نوشتن و شعر داشت منتشر کرد. آن چیزی که باعث قوام این نظریه است، آن است که پیش از انتشار مطالعالانوار، تاریخ منسوب به نبیل زرندی، در اختیار برخی از مورخان بهائی نظیر اسدالله فاضل مازندرانی بوده و او برخی از عبارات کتاب تاریخ ظهورالحق را به شکل مستقیم از نبیل زرندی نقل میکند. بااینوجود، در مطالعالانوار، روایت شوقی از همان ماجرا متفاوت است.
بهعنوان مثال میتوان به نمونه ذیل اشاره کرد که تفاوتی معنادار با ترجمه رسمی تاریخ نبیل زرندی دارد و نکته مهم این است که این نقل درمورد حوادث اولیه دوران بابی است که شوقی مدعی ترجمه آن بوده است؛ نه در بخش دوم که منتشر نشده است:
«در تاریخ اصلی نبیل زرندی چنین مسطور است: «هر یوم لوحی نازل میگردد و میرزاسلیمان نوری برای احباب میخواند. بعد از انقضاء چند یوم از مصدر امر برای هر نفسی اسمی جدید عنایت شد. به نحو قرعه جمیع آن اسامی که از قلم اعلی (= باب) مرقوم و مکتوم بر هریک معروض که یکی را بردارد و بگشاید. به هر اسمی که مقسوم آمده، به دیگران اعلام نماید که به آن اسم موسوم است تا کل یکدیگر را به اسماء جدیده بخوانند… بعضی را چنین اعتقاد بود که آن اسما از سماء قلب طلعت قدوس از برای آن نفوس نازل شده و بعضی از جناب طاهره میدانستند و از آن جواب که از ساحت اعلی (= باب) نازل شده چنین مستفاد گردید که من الله بوده …» (فاضل مازندرانی، ظهورالحق، ج۳، صص۱۱۰-۱۱۱؛ محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص ۴۰۵).
این در حالی است که این نقل نبیل زرندی را شوقیافندی نادیده گرفته و اینگونه نقش بهاءالله را پررنگ کرده است که اعطای القاب از طریق قرعهکشی در مطالعالانوار حذف شده است و نام بهاءالله در مرکز حوادث خودنمایی میکند:
«… حضرت بهاءاللّه، هر روز لوحی به میرزاسلیمان نوری میدادند که در جمع احبّا بخواند. هریک از اصحاب در بدشت به اسم تازهای موسوم شدند. از جمله خود هیکل مبارک به اسم بهاء و آخرین حروف حیّ به نام قدّوس و جناب قرّةالعین به طاهره مشتهر گشتند. برای هریک از یاران بدشت از قلم مبارک حضرت اعلی توقیعی صادر شد و اسم تازه هریک در صدر توقیع مرقوم شده بود…» «اشراق خاوری، ۱۹۹۱، ص۲۱۶).
البته لازم به ذکر است که در همین روایت، اعطای القاب در بدشت هم مورد تشکیک است؛ بهعنوان مثال، باب خیلی قبلتر از احتفال بدشت، قرةالعین را طاهره خطاب نموده است (افنان، ۲۰۰۰، ص ۲۸۶).
در حقیقت اشتباههای تاریخی موجود در کتاب ترجمه تاریخ نبیل زرندی را باید به حساب شوقیافندی (که به عقیده بهائیان مصون از خطاست) گذاشت نه ملامحمد زرندی معروف به نبیل اعظم. به همین دلیل بیتالعدل بهائی اجازه انتشار و در دسترس قرار گرفتن اصل این کتاب را به محققان نمیدهد، بهطوری که این کتاب حالت افسانهای پیدا نموده و حتی برخی از محققان در اصل وجودش تشکیک کردهاند.
دنیس مکاوئن در یکی از مقالات خود نوشته است: «این دو کتاب (یعنی تاریخ نبیل زرندی و قرن بدیع) تأثیر بسیار زیادی در شکلدهی تفکر بهائیان داشته است. لذا از این دو اثر بهعنوان ملاک و معیار استاندارد برای تصحیح سایر نوشتههای تاریخی مشابه استفاده میشود. عدهای از پژوهشگران و محققان حوزه تاریخ مثل ادوارد براون، بدون آنکه خصومتی با بهائیت داشته باشند، از این نظریه طرفداری کردند که در آثار و نوشتههای تاریخی بهائی، تمایل و تلاش قدرتمندی برای پاکسازی و تغییر در حوادث و رویدادهای تاریخ بابی مشاهده میشود تا به آن وسیله، تغییر و تحولات و خواستهها و انتظارات بهائی راحتتر و مناسبتر توجیه شود. تحقیقاتی که اخیراً با استفاده از منابع اصیل و اولیه بابی بهصورت علمی و مستند صورت گرفته است نشان میدهد که حوادث و رویدادها و تعالیم جنبش بابی، با آنچه که در کتب و آثار بهائی رسمی درباره آنها نوشته شده زوایه جدی دارد… بهائیان از سال ۱۹۳۲ که کتاب تلخیص تاریخ نبیل چاپ و منتشر شده، عباراتی از قبیل منبع اصلی، غیرقابلخدشه، موثق و دارای اعتبار، رسمی و انجیل درباره آن گفتهاند… ولی این کتاب هیچ مزیتی نسبت به سایر کتابهای نوشتهشده درباره تاریخ دوران بابی ندارد. از دید هر تاریخنگار مستقل این روایتِ مقدسمآبانه پر از نقص و کاستی است؛ اولاً یکی از آثار متأخر است… ثانیاً بهشدت جانبدارانه و بسیار مقدسمآبانه نوشته شده و پر است از اشتباهات درباره تاریخ رویدادها و حوادث و سایر جزئیات مهم.
زرندی همچون سایر وقایعنویسان سنتی عاشق این است که فضائل اخلاقی خاصی را به قهرمانانش نسبت دهد و سخنرانیهای طولانی در دهان آنها بگذارد. حتی در جاهایی که امکان شنیدن مطالب آنها برای کسی وجود نداشته است! البته خیلی از این گفتارهای در تنهایی (مونولوگ) درواقع مطالبی هستند که دستمایه تعالیم و عقاید بعدی قرار گرفتهاند! یعنی مطالبی در این کتاب آمده که آن افراد باید میگفتند؛ نه آنکه واقعاً چنین مطالبی از آنها صادر شده باشد… متن انگلیسی تاریخ نبیل در مجموع قابلاعتماد نیست. متن اصلی فارسی این تاریخ هرگز منتشر نشده و به عقیده من هیچ اراده و قصدی هم برای انتشار آن وجود ندارد.
«فقدان نسخه چاپی یا کپی از نسخههای دستنویس اثر اصلی، هنگامی برای تاریخدان آزار دهندهتر میشود که با تغییرات متعدد صورتگرفته توسط شوقیافندی در متن مواجه میشود. تاآنجاکه شوقی، ترجمه خود را بهعنوان یک متن و نوشته اصلی و نه یک ترجمه قلمداد میکند… اساساً این احتمال را که متن اصلی تاریخ نبیل درحالحاضر وجود داشته باشد، بسیار ضعیف میدانم… تأکید و توجه اصلی خود من متوجه در دسترس بودن نسخه اصل تاریخ نبیل و مطالعه دقیق آن است و تا قبل از انجام چنین کاری همواره بحث تحریف و دستکاری در ارائه و ترجمه متن مذکور محتمل است» (مک اوئن، بنیادگرایی بابی و مطالعه آکادمیک جنبش بابی).
۴-۶- سرنوشت نسخه اصلاحشده توسط بهاءالله در ابهام
امروزه بهائیان مدعی هستند که نبیل دوبار دست به نوشتن تاریخ زده است. در بار اول بدون کموکاست همه مطالب را آنگونه که میدانسته، روایت کرده است. این تاریخ را میرزاآقاجان خادمالله که خادم خصوصی بهاءالله بوده است، به مدت ۱۰ ماه برای بهاءالله خوانده و او تصحیحاتی انجام داده و آن دستنوشتهها را به نبیل برگردانده است و براساس آن اصلاحات، نبیل دوباره تاریخی را مدنظر بهاءالله ساخته و پرداخته است.
بعد از فوت بهاءالله و بروز اختلافات درون خانوادگی و آغاز جنگ تصاحب قدرت و میراث باقیمانده از بهاءالله، بهائیان مدعی هستند دو ساک از آثار بهاء و مکتوبات او را برادر عبدالبهاء، غصن اکبر که بهائیان امروزه او را ناقض اکبر میخوانند، به سرقت برده که دستنوشتههای اصلی و تصحیحشده تاریخ نبیل در آن دو ساک بوده و در زمان ترجمه یا ساخت و پرداخت کتاب، اصلاً در اختیار شوقیافندی نبوده است:
«بنا بر بیانیه دارالتحقیق مرکز جهانی، پروسه ارائه کار او به بهاءالله چنین توصیف شده است: نبیل نسخه ابتدایی و پیشنویس تاریخ خود را تهیه و آن را بدون اصلاح و ویرایش به میرزاآقاجان (پیشکار و کاتب الواح بهاءالله) تقدیم کرد. ده ماه بعد، او نسخه خود را به همراه اصلاحات صورتگرفتۀ روی آن دریافت کرد (اینکه چه کسی اصلاحات را انجام داده بیان نشده است). نبیل اصلاحات را در متن نوشته خود اضافه کرد و ضمیمهای هم راجع به دوران اقامت بابیان در بغداد به آن افزود که بعداً حذف شده است. آنگونه که دپارتمان تحقیقات مرکز جهانی بهائی اعلام کرده اصلاحات موردنظر در پیشنویس تاریخ نبیل صورت گرفته است ولی نسخهای که نزد گاردین بود، فاقد اصلاحات و تصحیحات صورتگرفته بود. شوقیافندی در کتاب قرن بدیع اشاره کرده که محمدعلی افندی و خانوادهاش دو ساک محتوی اسناد مهمی مربوط به بهاءالله را پس از صعود بهاءالله از آنجا خارج کردند (شوقی، ۱۹۹۲، ص۴۹۳). بنا بر لوحی از عبدالبهاء ازجمله موارد در دست محمدعلی نسخه اصلاحشدۀ تاریخ نبیل میباشد… شوقیافندی در تلگرافی به تاریخ اول نوامبر ۱۹۳۱ خطاب به محفل ملی بهائیان آمریکا و کانادا از کتاب تاریخ نبیل بهعنوان کلامی دارای محتوای غنی و صحیح که سلاح مؤثری برای مقابله در زمان بحرانی خواهد بود، یاد میکند (دارالتحقیق ۰۹/۱۱/۲۰۰۵). باتوجهبه اینکه نسخه اصلاحشده در دسترس نبود، شوقیافندی خود اقدام به تصحیح و ویرایش نسخه پیشنویس براساس دستورهای بهاءالله به جناب نبیل نمود. به این دلیل است که در اثر منتشرشده، گاردین بیان کرده این اثر از روی نسخه اصلی فارسی ترجمه و به دست شوقیافندی اصلاح و ویرایش شده است.
قبلاً توضیح دادم که پس از صعود بهاءالله ناقضین اسناد بهاءالله را از اتاق عبدالبهاء سرقت کردند. آنها دو صندوق از اسناد و مدارک بهاءالله را که به عبدالبهاء داده بود، به سرقت بردند… احتمالاً این اسناد هنوز در اختیار بازماندگان ناقضین میباشد. نمیدانیم آیا آن اسناد به دست ما خواهد رسید یا نه؟ و اگر آنها را دریافت کنیم دیگر قابلاعتبار خواهد بود یا نه؟ معروف است که محمدعلی اسناد را خراب (تحریف) کرده است… در زمانیکه شوقیافندی سرگرم تهیه تاریخ نبیل بود، ناقضین به دوستان غربی خود گفتند که تاریخ نبیل در دست آنها است و شوقیافندی از خودش چیزهایی را به اسم تاریخ نبیل سر هم کرده و تمام نوشتههایش جعلی است. البته ما نامهای از عبدالبهاء داریم که میگوید نسخهای از تاریخ نبیل که در آن اصلاحات صورت گرفته بود، جزء اسناد و مدارک بهسرقترفته توسط ناقضین میباشد. وقتی شوقیافندی کار ترجمه نبیل را شروع کرد دستورات بهاءالله به نبیل پیش او بود و میتوان اطمینان حاصل کنیم که او موارد افراط و تفریط را اصلاح کرده باشد.» (نخجوانی، ۲۰۰۶، صص ۲۹۲ -۲۹۴ و ۱۱۰ – ۱۱۲).
اگر این روایت را بپذیریم، مشکل جدیدی پدیدار میشود و اگر آن را اشتباه نخجوانی و دارالتبلیغ بدانیم، مشکل دوم خودنمایی میکند.
درصورت پذیرش روایت سرقت نسخه تصحیحشده تاریخ نبیل توسط محمدعلی، باید بپذیریم که شوقیافندی در زمان اعلان خبر انتشار کتاب خطاب به بهائیان عالم، اصل آن نسخه را در اختیار نداشته و به دروغ این مطلب را به کتاب خود نسبت داده تا اعتباری برای آن دستوپا کند.
اگر این روایت را نپذیریم و شوقی را واجد این نسخه تصحیحشده بدانیم و او را در ادعای خود صادق بخوانیم، با سؤال سختتری مواجه میشویم و آن اینکه چگونه ممکن است بهائیان قلم شوقی و روایت او را، مطابق نظر دکتر داوودی، بر روایتی از نبیل که توسط بهاءالله تصحیح شده است، برتری دهند؟ به عبارت دیگر، اگر واقعاً تشکیلات بهائی نسخهای را که بهاءالله تصحیح کرده در اختیار داشته باشد، قطعاً باید اعتبار بیشتری نسبت به نسخه ترجمهشده شوقیافندی برای آن قائل باشند و لااقل هنگامیکه لازم باشد اصل کتاب به زبان مبدأ منتشر شود، در دام دور ترجمه قرار نگیرند و کتاب را به زبان اصلی که بستر نگارش نسخه اصلی کتاب بوده است، ترجمه ننمایند؛ بلکه متن اصلی آن را منتشر سازند.
اصل ادعای شوقی درمورد دراختیار داشتن نسخه تصحیحشده چنین است:
«در این اوقات کتابی جلیل و نفیس به زبان انگلیسی به زیور طبع در امریک درآمده؛ یعنی کتاب تاریخ دوره اولیه امر که از اصح و اکملترین تواریخ امریه است؛ چنانچه تقریباً دوثلث آن مأخوذ از تاریخ تألیف جناب نبیل زرندی است که در ایام جمال قدم جل اسمه الاعظم تدوین شده و به لحاظ اجل اقدس ابهی در آن ایام رسیده» (شوقی، توقیعات مبارکه ۱۹۲۲-۱۹۴۸، ص ۱۰۱).
البته بهمرورزمان نوع ادعای بهائیان نسبت به این کتاب تغییر کرده است. آنها که در ابتدا مدعی بودند این کتاب اصل کتاب تاریخ نبیل زرندی است که توسط بهاءالله تصحیح شده و بدون دخل و تصرف توسط شوقی ترجمه شده است، بهمرورزمان و بیان اشکالات و سؤالات متعدد محققان، ادعا کردند که منظور از تلخیص یعنی خلاصهسازی و تصحیح کتاب تاریخ نبیل زرندی توسط شوقیافندی انجام شده است تا بتوانند تغییرات قطعی انجامشده در کتاب را توجیه نمایند. این در حالی بود که به تصریح اشراق خاوری، کلمه تلخیص در عنوان ترجمه فارسی مطالعالانوار از عربی توسط اشراق خاوری اضافه شده است و منظور از آن، حذف توضیحات اضافه کتاب انگلیسی و عربی است که برای فارسیزبانان زیادی تشخیص داده شده است. در عنوان اصلی کتاب تألیفی شوقی اسمی از تلخیص یا تصحیح کتاب تاریخی نبیل زرندی نیست و بهعنوان «روایت نبیل زرندی» به جهانیان معرفی شده است.
«سؤالی که در اینجا ممکن است پیش بیاید این است که آیا ارزش و اعتبار کتاب The Dawn Breakers که به دست شوقیافندی و براساس روایت نبیل زرندی نوشته با کتاب قرن بدیع که توسط خود شوقیافندی نوشته شده، برابر است؟ در پاسخ باید گفت در رابطه با زمانها، تاریخها و محلهای خاص، احتمالاً در آینده اسناد و مدارکی به دست خواهد آمد که نشان خواهد داد تاریخ نبیل کاملاً دقیق و درست نیست ولی این جزئیات تکنیکی است و نمیشود گفت که کل جریان رویدادها دستخوش تغییر بشود. بهاءلله به نبیل اخطار کرده بود که سعی کند واقعیات را بنویسد و افراط و تفریط نداشته باشد. لذاست که شوقیافندی کتاب را «روایت نبیل» خطاب میکند و نه یک تاریخ. نبیل این روایتها را از بابیانی که در آن زمان زندگی کرده بودند، جمعآوری کرده بود و معلوم نیست آیا این روایتها مورد چالش قرار خواهد گرفت؟ ولی اگر اصلاحاتی پیدا شود میتواند بهصورت پانوشت به کتاب اضافه شود و البته همه این موارد به تصمیم بیتالعدل خواهد بود.
همچنین سؤالات دیگری نیز درباره این کتاب به ذهن خطور میکند. ازجمله آنکه بقیه روایت نبیل چگونه است؟ آیا تکمیل شده؟ آیا در حال حاضر کاری روی آن انجام میشود؟ با وجود در دسترس نبودن اصلاحات موردنظر بهاءالله، چطور میتوان کتاب را تکمیل کرد؟ اگر اصلاحات مورد درخواست بهاءالله در دسترس شوقیافندی نبوده، او چطور میدانست چه مواردی احتیاج به اصلاح دارد؟
در پاسخ به اینگونه سؤالات میتوان گفت؛ هنگامی که نبیل شروع به یادداشتبرداری درباره تاریخ کرد برخی از احباء خصوصاً میرزاموسی برادر و میرزاآقاجان کاشی کاتب بهاءالله که معتمدین بهاءالله بودند از او خواستند تا تاریخ امر را بنویسد… متن اولیه تاریخ نبیل چندان موردقبول بهاءالله نبود. لذا او دستنویس را به نبیل برگرداند و به او دستور داد تغییرات و اصلاحاتی در آنها انجام دهد. ما نمیدانیم چگونه این تغییرات و اصلاحات به نبیل منتقل شده است؛ ولی بهاءالله بعداً تصریح کرده که اصلاحات موردنظر او انجام نشده است و نبیل میبایست تغییرات موردنظر بهاءالله را در کتابش انجام میداد و آن را مجدداً به بهاءالله عرضه میکرد. بهاءالله نسخه فعلی را در میان اسناد خود نگهداری کرده و ما اینطور تلقی میکنیم که بهاءالله این متن اصلاحشده را پذیرفته است.» (نخجوانی، ۲۰۰۶، ص ۱۱۱).
پس در حقیقت تشکیلات بهائی انتظار دارد که بهائیان و غیرمؤمنان به آیین بهائی و همچنین بهائیانی که قصد دارند مطالعات تاریخی آکادمیک خارج از فضای تقدسسازی انجام دهند، فقط از روی (تلقی) ایشان، بدون تحقیق و پرسش بپذیرند که کتاب موجود، شاید مطابق تصحیحات بهاءالله بوده باشد؛ درحالیکه میدانیم نسخه اصلی تصحیحشده در اختیار ایشان نیست و کتاب حاضر را که حتی با روایتهای خود بهائیان اشتباهات فاحشی دارد، متنی خدشهناپذیر و روایتی در خدمت حقیقت بدانند.
۷- تحلیل و نقد بخشی از پاسخ تورج امینی به نشریه بهائیشناسی درخصوص تاریخ نبیل زرندی
تورج امینی از نویسندگان بهائی، در متنی که خطاب به شماره اول نشریه بهائیشناسی در نقد مصاحبه احمد پورمرور منتشر نموده، دربارۀ اشاره ایشان به بحث تاریخ نبیل زرندی اینگونه گفته است:
«شوقی ربّانی که کتاب the Dawn-Breakers را منتشر نمود، همان صفحۀ اوّل کتاب مزبور اعلام شد که این کتاب edit شدۀ تاریخ نبیل زرندی است. همین یک لغت میتواند کفایت کند که تمام آن قصّههای مخالفان، خیالی است. همچنین طبق آنچه که دوست بزرگوارم، آقای امید قائممقامی برای من نوشت، جناب نخجوانی در صفحۀ ۹۵ کتاب Shoghi Effendi: the range and power of his pen ترجمه بخشی از یکی از نامههای شوقی ربّانی به بهائیان ایران را آورده که در آنجا، شوقی ربّانی توضیحاتی راجع به حذف و تعدیل مندرجات تاریخ نبیل زرندی داده است.
Before translating the Narrative, the text had to be edited and corrected, and this task was undertaken by me personally. Exaggerations and overstatements were eliminated. The text as it stands will serve as a standard when future histories of the Faith will be written.
در پاسخ به آقای تورج امینی باید بگوییم باتوجهبه بررسیهای صورتگرفته در این تحقیق و شواهد و ادعاهای صورتگرفته دربارۀ کتاب مطالعالانوار که در بین فارسیزبانان به تلخیص تاریخ نبیل زرندی شهره شده است، کلمه (edit) در سرآغاز کتاب را درحقیقت ویراستاری درحد جملهبندی و قواعد چاپ کتاب در متن اصلی باید درنظر گرفت و بقیه توضیحات و اصلاحات و… در حواشی کتاب و بهصورت توضیحات مترجم به کتاب اضافه شده است و این ادعای تلخیص (که در ترجمه از عربی به فارسی توسط اشراق خاوری بهکار رفته) و تصحیح، بعدها برای فرار از انتشار کتاب اصلی و توجیه اختلافات موجود از نقل قولهای صورتگرفته از تاریخ نبیل زرندی بر کتاب تحمیل شده است.
برخلاف نظر تورج امینی، با مراجعه به سایر تواریخ بهائی که نقل قولهایی از تاریخ نبیل زرندی ارائه کردهاند، به این تغییرات و شاید تحریفات در متن ترجمه یک کتاب تاریخی برمیخوریم که از میزان سندیت و اعتبار کتاب موجود بهشدت میکاهد.
سبک نوشتن کتاب انگلیسی The Dawn Breakers توسط شوقی نشان میدهد که ادعای اصلاح در متن اصلی را نداشته است. در غیراینصورت ضرورتی نداشت تا در زیرنویس از تواریخ دیگر ارجاع دهد و میتوانست در متن اصلی مطالب را اصلاح کند. این برخلاف سبک نوشتاری او در «God Passes By» است که فاقد هرگونه توضیح و پاورقی و حاشیهای در کنار متن اصلی است.
بهطور مثال نصرتالله محمدحسینی درخصوص ارجاع دادن شوقی به کتاب دیگر، بهصورت زیرنویس، چنین مینویسد: «زیرا حضرت ولی امرالله در زیرنویس صفحه ۷۲ از The Dawn Breakers قول جناب ابوالفضائل را از صفحه سوم نسخه خطی تاریخ ظهور به قلم نامبرده در باب تاریخ تقریبی صعود والد مبارک نقل کردهاند» (محمدحسینی، ۱۹۹۵، ص ۱۳۷).
همچنین اگر تاریخ نبیلی که شوقی ترجمه کرده است، اصل کتاب نیست و اصلاح شده است دیگر نیازی به این نیست که شوقی، نظر نبیل را در کتابی دیگر تأیید کند. همه اینها نشان میدهد که شوقی ادعا داشته که اصل کتاب را ترجمه کرده است.
«از محتوای تاریخ نبیل زرندی مستفاد میشود که ملاقات حضرت باب و ملاحسین در خارج دروازه کازرون صرفاً اتفاقی بوده است. حضرت ولی امرالله در کتاب The Dawn Breakers صفحه ۵ نظر نبیل زرندی را تأیید فرمودند» (همان، ص ۱۸۰).
آنچه که این نظریه (تحریف و تغییر) را تأیید و تقویت میکند، سایر تواریخ بهائی است که قبل از انتشار رسمی تاریخ نبیل زرندی به آن کتاب مستند شدهاند؛ ازجمله کتاب تاریخی ظهورالحق فاضل مازندرانی که در بخشهای مختلف، تاریخ و مکتوبات نبیل زرندی را بهعنوان مرجع ذکر کرده است.
یکی از عجایب دربارۀ تاریخ بهائی عدم انتشار دورۀ کامل این کتاب تاریخی یعنی ظهورالحق به شکلی مناسب است که باوجوداینکه بهائیان در زمینه چاپ و انتشار کتب خودشان به زبانهای مختلف ید طولایی دارند و یکی از افتخاراتشان این کتب است، از چاپ رسمی و مناسب این دوره ۹ جلدی تاریخی تاکنون خودداری کردهاند که نکتهای سؤالبرانگیز است. فقط بعضی از مجلدات این کتاب بهصورت گزینشی چاپ شده است.
با مراجعه به نسخ خطی ظهورالحق مشاهده میشود که بیشتر ارجاعات به تاریخ نبیل زرندی برای دوران بعد از تبعید بهاءالله به بغداد است، درحالیکه کتاب موجود به نام مطالعالانوار در آن مرحله خاتمه یافته است و این در حالی است که دوران بغداد در آیینهای بابی ـ ازلی و بهائی یکی از حساسترین و پرمناقشهترین دورانهای تاریخی محسوب میشود و انتشار اصل این کتاب شاید بسیاری از حقایق و ادعاهای آن دوره را روشن نماید.
لازم به یادآوری است یکی از ادعاهایی که دکتر داوودی در میان بحثی که با آقای محیط طباطبائی مطرح نمودند، کشف و دردسترس بودن اصل کتاب تاریخی منسوب به میرزاجانی کاشانی است که به نام نقطةالکاف توسط پروفسور براون چاپ شد و بهائیان مدعی هستند امروز در اختیار تشکیلات بهائی است و وعده انتشار آن را در آینده نزدیک میدهند. (داوودی، ۱۹۹۳، ص۱۹۴-۱۹۵).
ظاهراً این ادعا را آقای نوابزاده در جوابی که به آقای محیط طباطبائی دادهاند، تکرار کردهاند و آقای محیط طباطبائی به این ادعا واکنش مناسبی نشان داده و درخواست دلیل بر اثبات این ادعا مینماید:
«نمیدانم آیا نسخه تازهای از تاریخ قدیم که آقایان دکتر داوودی و نوابزاده خبر کشف اخیر آن را دادهاند به چه مبنی و منوالی است؟ درصورتیکه با نسخه براون موافق نباشد، چگونه میتوانند اصالت و برتری روایت آن را بر این یک اثبات کنند؟ با سابقه تصرفات متوالی که طی یکصدوبیست سال در صور منقول از حوادث بابیه مشهود و معهود بوده، به چه قسم میتوان این متن نویافته را هم مانند متن منسوب به نبیل زرندی یک مولود نوساخته و یا خلقت جدیدی از تاریخ قدیمی تصور نکرد؟» (محیط طباطبائی، ۱۳۹۲، ص ۲۲۲).
درحالیکه با گذشت بیش از چهلواندی سال از طرح این ادعا، هنوز هم این کتابِ موردمناقشۀ تاریخی بهصورت هیچیک از شکلهای مورد تأکید آقای داوودی (عکس و میکروفیلم و…) دراختیار علاقهمندان و حتی مؤمنان بهائی قرار نگرفته است و ایضاً کتاب تاریخی منسوب به نبیل زرندی که حالتی افسانهگونه به خود گرفته و بعد از سالها که تاریخ رسمی بهائی است، همچنان اصلش و سندش و اعتبارش درهالهای از تردید قرار دارد.
این پژوهش را با نقل دیدگاه دکتر عباس امانت (پژوهشگر بهائی) در مورد «نقصهای جدی» از (روایت نبیل زرندی) در تاریخنگاری آیین بهائی که «متأسفانه نسخه خطی اصلی فارسی که در بایگانی بهائیان در حیفا حفظ شده در دسترس نیست»، به پایان میبریم:
«کوشش دیگری در نوشتن یک تاریخ عمومی سالهای اولیه، مربوطه به شیخ محمد نبیل زرندی از ایمان آورندگان اولیه، معروف به نبیل اعظم، است که واقعاً کاملترین روایت عمومی است. … وی که نویسنده مفصلی بود، توانست تاریخ خود را به ترتیب منظم و زمانی تنظیم کند. با این وجود روایت او از برخی نقصهای جدی رنج میبرد. احساسات مذهبی شخصی وی و تقدیرگرایی فروتنانه او (نمونهای از تغییر نگرش در بسیاری از بابی بهائیان نسل اول)، او را مرتباً تنزل میدهد، یا در مواردی عمداً از انقلابی بودن جنبش و اقدامات نظامی بابیهای اولیه چشم پوشی میکند، بهویژه با اتخاذ یک زبان ملودراماتیک که وی در گذاشتن آن در دهان شخصیتهای خود ابایی ندارد. سبک و رویکرد او به ندرت باعث تحریف عمدی واقعیت میشد، اما تعهد شدید او به بهاءالله، مانند بسیاری دیگر از بهائیان اولیه، به نهایت تحسین و ستایش رسید و باعث شد در حوادث اولیه یک امر سرّی برای مأموریت بعدی بهاءالله ببیند. فاصله حدوداً چهل ساله بین وقایع واقعی و ضبط آنها بدون شک باعث ایجاد برخی نادرستیها و همچنین ناسازگاری در توالی و جزئیات وقایع شد که نویسنده سعی کرد با افزودن عنصری شگفت انگیز و مرموز، جبران کند. علاوه بر این، متأسفانه نسخه خطی اصلی فارسی که در بایگانی بهائیان در حیفا حفظ شده در دسترس نیست، و ترجمه انگلیسی شوقی افندی، که فقط قسمت اول آن تا ۱۲۶۸/۱۸۵۲ را پوشش میدهد، ممکن است خلاصهای باشد.» (عباس امانت، Resurrection and Renewal: the Making of the Babi Movement in Iran 1844-1850، ۱۹۸۹، ص۴۲۵)
۸- نتیجهگیری
طبق آنچه بیان شد، به نظر میرسد کتابی به قلم نبیل زرندی در زمینه تاریخ وجود داشته که شوقی ربانی با دخل و تصرف بسیار زیاد، کتابی دیگر را به نام ترجمه تاریخ نبیل زرندی در آمریکا منتشر میکند و از شهرت نام نبیل زرندی برای اعتبار بخشیدن به کتابش بهره میبرد، چراکه هر محققی میداند یکی از مبانی اعتبارسنجی یک کتاب تاریخی، فاصله زمانی نگارش کتاب با آن رویداد است که هرچه کمتر باشد، بر میزان اعتبار و ارزش آن میافزاید. درعینحال هر نوشتار تازهای باید مستند بر اصلی قدیمی باشد، لذا ادوارد براون به دنبال قدیمیترین تاریخ بابیه موسوم به نقطةالکاف میگشته است که آن روایت به لحاظ تاریخی نزدیکترین روایت و بهنوعی موثقترین سند تاریخی محسوب میشده است.
توقع انتشار اصل دستنوشتههای نبیل زرندی چه نسخهای که در اختیار بیتالعدل بهائی بهعنوان نسخه تصحیحنشده بهاءالله میشناسیم و چه نسخه تصحیحشده بهاءالله و خادمش که ظاهراً دراختیار نوادگان و پیروان میرزامحمدعلی (پسر دیگر بهاءالله) است، توقع بیجایی از سوی محققان و علاقهمندان مطالعه تاریخ ادیان نبوده و نیست و در روشن شدن بسیاری از حقایق و ادعاهای طرفین و قضاوتهای تاریخی ما نقش بسزایی میتواند داشته باشد.
منابع
آیتی، عبدالحسین، کشفالحیل، ۱۳۲۶ه.ش، تهران.
اشراق خاوری، عبدالحمید، رحیق مختوم، ۱۰۳ بدیع، لجنه ملی نشر آثار امری.
ــــــــــــــ، مطالعالانوار، ۱۹۹۱م، هند نیودلهی: مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت.
افروخته، یونس، خاطرات نهساله، ۱۹۸۳م، آمریکا: کلمات پرس.
افنان، ابوالقاسم، عهد اعلی زندگانی حضرت باب، ۲۰۰۰م، گلاسکو انگلستان، انتشارات بِل اَند بِین.
امانت عباس، Resurrection and Renewal: the Making of the Babi Movement in Iran 1844-1850، Cornell University Press، ۱۹۸۹ م، آمریکا.
حسامی، حبیب الله، آلالله، بی تا، بی جا، بی نا.
گهرریز، هوشنگ، حواریون حضرت بهاءالله، ۲۰۰۱م-۱۵۸ب، دهلی نو هندوستان: مؤسسه چاپ و انتشارات مرآت.
خادم، ریاض، حضرت شوقیافندی در آکسفورد و پیش از آن، ترجمه: امید یوسفیان، ۲۰۱۱م-۱۶۸ب، آلمان ــ هوفهایم: لجنه نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی.
داوودی، علیمراد – تهیه و تنظیم: رأفتی وحید، مقالات و رسائل در مباحث متنوعه، ۱۹۹۳م. (۱۵۰ بدیع)، مؤسسه معارف بهائی.
ذکائی بیضائی، نعمتالله، تذکره شعرای قرن اول بهائی، ۱۲۶ب، طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری.
رأفتی، وحید، یادنامه اشراق خاوری، ۲۰۱۴م، مادرید، اسپانیا، بنیاد فرهنگی نِحَل.
ــــــــــــ، نبیل اعظم زرندی، ۱۳۷۵ش-۱۹۹۶م-۱۵۳ب، دارمشتات آلمان: نشریه خوشههایی از خرمن ادب و هنر، شماره ۷، دوره نبیل اعظم.
ــــــــــــ، نبیل اعظم زرندی؛ ملامحمد (مدخل)، ۲۰۱۶م، دانشنامه آنلاین ایرانیکا.
راسخ، شاپور، گشایش «دوره نبیل اعظم»، ۱۳۷۵ش-۱۹۹۶م-۱۵۳ب، دارمشتات آلمان: نشریه خوشههایی از خرمن ادب و هنر، شماره ۷، دوره نبیل اعظم.
راهنمای مطالعه تاریخ نبیل زرندی، بیتا، بینا، بیجا.
زرندی، محمدعلی، مثنوی ملامحمدعلی زرندی الملقب بالنبیل در تاریخ امر بهائی (تاریخ صعود حضرت بهاءالله)، ۱۹۲۴ م، مصر قاهره.
سفیدوش، عنایتخدا، تنى چند از پیشگامان پارسىنژاد (در عهد رسولی)، ۱۹۹۹ م. (۱۵۶ بدیع)
سلیمانی اردکانی، عزیزالله، مصابیح هدایت، دوره۱۰ جلدی منتشرشده در سالهای مختلف، طهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری.
سمندری خوشبین، پریوش، طراز الهی: زندگی نامه ایادی امرالله طرازالله سمندری، ۲۰۰۲م-۱۵۸ب، انتاریو کانادا، مؤسسه معارف بهائی.
شوقی ربانی، توقیعات مبارکه ۱۹۴۸-۱۹۲۲، ۱۳۰ بدیع، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
ـــــــــــــ، توقیعات مبارکه حضرت ولی امرالله ۱۹۲۲ – ۱۹۲۶م، ۱۲۹ب، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
ــــــــــــــ، دور بهائی، ۱۹۸۸ م-۱۴۴ب، لانگنهاین- آلمان غربی، لجنه ملّی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی.
ــــــــــــــ، قرن بدیع، ۱۹۹۲م-۱۴۹ب، کانادا: مؤسسه معارف بهائی به لسان فارسی.
فروغی، محمدعلی، وقایع امریه در نراق، ۱۰۶ب، طهران: لجنه ملی نشر آثار امری.
کرمانی، میرزاآقاخان و روحی، شیخ احمد، هشت بهشت، ۲۰۰۱ م.
گلپایگانی، ابوالفضل، کشفالغطاء عن الحیل الاعداء، بیتا، بیجا، بینا.
مازندرانی، اسدالله، اسرارالاثار خصوصی، ۱۲۴ بدیع، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهورالحق، مجلدات ۱ تا ۹ منتشر شده در سالهای مختلف.
مالمیری، حاج محمدطاهر، خاطرات مالمیری، ۱۹۹۲م-۱۴۹ب، لانگنهاین آلمان: لجنه ملی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی.
ماکسول، روحیه (امةالبهاء) ترجمه: فیضی ابوالقاسم، گوهر یکتا، بیتا، بیجا، بینا.
مرآتی نوری، بدیعه، وقایع راستین تاکر و نور، بیتا، بیجا، بینا.
مؤید، حبیب، خاطرات حبیب، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۱۸ بدیع.
میرزاجانی کاشانی- به اهتمام ادوارد براون، نقطة الکاف، ۱۹۱۰م-۱۳۲۸ق، لیدن هلند، مطبعهی بریل.
محمدحسینی، نصرتالله، حضرت باب، ۱۹۹۵م. (۱۵۲ بدیع)، مؤسسه معارف بهائی.
محمدحسینی، نصرتالله، حضرت طاهره، ۲۰۰۰م-۱۵۷ب، کانادا: مؤسسه معارف بهائی.
محیط طباطبائی، محمد- محقق: محمدمهدی صائمی، گوهر محیط، ۱۳۹۲ش، تهران، گوی.
مکاوئن، دنیس، مقاله بنیادگرایی بابی و مطالعه آکادمیک جنبش بابی.
نخجوانی، علی Shoghi Effendi: the range and power of his pen، Casa Editrice Baha’i، Acuta، ۲۰۰۶ م، ایتالیا.
نوابزاده اردکانی، صدری، مطالبی درباره تاریخ نبیل زرندی، ۲۵۳۵ (۱۳۵۵ش) ۱۳۳ب، نشریه مطالعه معارف بهائی، شماره ۱۸٫
یزدیانی، الهه و محسنی، محمود و هادیان، مهدی، پژوهشی درباره تاریخنگاری آیینهای بابی و بهائی، قسمت اول: اهمیت و نحوه تاریخنگاری، ۱۳۹۹ش، فصلنامه بهائیشناسی، شماره ۱۴٫