در تاریخ ۷ مهرماه ۱۳۹۹ (۲۸ سپتامبر ۲۰۲۰) داگلاس مارتین از اعضای پیشین بیتالعدل در سن ۹۳ سالگی درگذشت.
داگلاس مارتین در سال ۱۹۲۷ در انتاریو کانادا متولد شد. وی دارای مدرک کارشناسی مدیریت بازرگانی از دانشگاه وسترن انتاریو (۱۹۴۹) داگلاس مارتین فوقلیسانس تاریخ از دانشگاه واترلو، انتاریو (۱۹۶۷) است. شغل مارتین مشاور تبلیغاتی و روابط عمومی بود. وی از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۵ عضو محفل ملی بهائیان کانادا بود و از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۵ بهعنوان منشی محفل فعالیت میکرد. او از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۳ بهعنوان مسؤول روابط عمومی در مرکز جهانی بهائی در حیفا تعیین گردید. در سال ۱۹۹۳ به همراه فرزام ارباب وارد بیتالعدل شد و در سال ۲۰۰۵ پس از ۱۲ سال عضویت، به دلیل کهولت سن از عضویت بیتالعدل استعفا داد.
او به همراه آقای ویلیام اس. هچر کتاب «The Bahá’í Faith: The Emerging Global Religion» (ایمان بهائی: آیین در حال ظهور جهانی) را نوشت که مقالات و سخنرانیهای زیادی دربارۀ بهائیت داشته است. وی عضو و بنیانگذار انجمن مطالعات بهائی بود و از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۸۵ در کمیته اجرایی آن عضو بود.
پیشبینی صلح جهانی
طبق آموزههای ادیان الهی، با ظهور یک منجی آسمانی در جهان، سرانجام صلح و عدالت فراگیر میشود. بهائیان ادعا دارند که صلح و عدالت توسط آیین بهائی به وقوع خواهد پیوست. داگلاس مارتین در مصاحبۀ مورخ ۱۸ فوریه ۱۹۹۷ با شبکه بیبیسی ادعا کرد ملاک درستی یا نادرستی آیین بهائی این است که صلح جهانی تا سال ۲۰۰۰ میلادی به وقوع خواهد پیوست. پیش از او نیز، دیوید روح (David Ruhe)، از اعضای قدیمی بیتالعدل که در سال ۱۹۹۳ فوت نمود، در همان سال گفته بود که عبدالبهاء درمورد صلح اصغر پیش از اتمام سال ۲۰۰۰ میلادی سخن گفته است و در این هفت سال باقیمانده، اتفاقات شگفتانگیزی رخ خواهد داد.[۱] اکنون پس از گذشت ۲۰ سال، مشاهده میشود که نهتنها پیشبینی عبدالبهاء و به پیروی از او، پیشبینی دیوید روح و مارتین دربارۀ صلح اصغر به وقوع نپیوست، بلکه منازعات کوچک دوطرفه به مناقشات بینالمللی با تلفات و خسارات وحشتناک تبدیل شده است.
مناقشه با بهائیان روشنفکر
ازجمله وظایف اعضای هیأتهای مشاورین قارهای و بیتالعدل، تخطئه و بیاعتبار ساختن روشنفکران منتقد بهائی در دنیا و قطع ارتباط جامعه بهائی با آنها و جلوگیری از رسیدن اعتراض آنها به بهائیان است. داگلاس مارتین از سال ۱۹۹۵ بهعنوان یکی از اعضای بیتالعدل، پیگیری این کار را بهعهده داشت. به قول خوان کول، یکی از روشنفکران بهائی، رفتار مارتین با اندیشمندان بهائی، نشان از آن داشت که تفکر خلاقانه و عالمانه و آکادمیک و دانشگاهی را با شکستن و نقض عهدومیثاق بهائی اشتباه گرفته بود و به آنها برچسب و انگ دشمنی و کفر میزد. به دلیل همین رفتارهای فرقهگرایانه، میتوان او را بهعنوان یک بهائی تندرو یا فرقهگرا دانست.
با وجود اینکه در آیین بهائی دخالت در سیاست ممنوع است و بهائیان نباید هیچگونه سخن سیاسی بگویند، داگلاس مارتین در کنفرانسی در کانادا هنگامیکه در موضوع بهائیت سخنرانی میکرد، از اینکه اسرائیل کنترل اورشلیم را بهعهده بگیرد، طرفداری کرد. متن سخنرانی او بهصورت کتابی در هند منتشر شد. وقتی به او اعتراض شد که بهائیت را بهشدت با سیاست مرتبط ساخته است، در پاسخ گفت که قصد انتشار آن را نداشته است. او بعداً سؤالکنندهٔ معترض را بهعنوان ناقض عهدومیثاق معرفی کرد. (http://www-personal.umich.edu/~jrcole/talisman/dmartin.htm)
در اواخر دهۀ ۱۹۷۰ و در دهۀ ۱۹۸۰ میلادی، داگلاس مارتین، ویلیام هچر و حسین دانش مسؤولیت انجمن مطالعات بهائی(Association for Baha’i Studie) را عهدهدار شدند. هیچیک از آنان مدرک دانشگاهی در رشتههای انسانی یا اجتماعی نداشتند. مارتین حتی در همان زمان هم همین رفتار فرقهگرایانه را داشت. آنان کاری کردند که اکثر افراد روشنفکر، فرهیخته و دانشگاهی واقعی از آن انجمن خارج شوند. در اواسط دهۀ ۸۰، آنان باعث شدند تا کمیتۀ منطقهای انجمن مطالعات بهائی کالیفرنیا استعفاء دهد و هنگامیکه جان والبریج بهائی به سیاستهای آنها اعتراض کرد، مارتین وی را هم از هیأت مدیره انجمن اخراج کرد.
در سال ۱۹۸۲، جرالد که دانشجوی جوانی بود و میخواست در فعالیتهای علمی انجمن مطالعات بهائی مشغول شود، به اروپا سفر کرد و تمام محققان و اساتید برجستۀ بهائی را ملاقات کرد و گزارش دقیقی از فعالیتهای علمی بهائی در اروپا نوشت. او گزارش خود را به امید اینکه از او تشکر کنند و او را تحویل بگیرند و احتمالاً او را مسؤول ارتباط میان امریکاییها و اروپاییها کنند، به مسؤولین انجمن ارائه کرد. داگلاس با صدای بلند به او اعتراض کرد که او سرخود به این تحقیقات مبادرت کرده است و بهروشنی به او گفت که تا وقتی از او نخواستهاند که حرف بزند، نباید سخنی بگوید. به همین خاطر جرالد ده سال از آیین بهائی خارج شود.
مارتین در اواسط دهۀ ۸۰، سرمقالۀ تندی در خبرنامۀ بهائیان کانادا منتشر کرد که در آن به مجموعۀ توضیحات روشنفکران دربارۀ صلح، برابری جنسیتی و غیره که توسط انتشارات (Kalimat Press) منتشر میشد حمله کرد که چرا آنها دیدگاههای خود را به حساب بهائیت میگذارند. همچنین او بهعنوان رئیس انجمن، اغلب مقالاتی را که ارسال میشد و به اندازۀ کافی مطابق میلش نبود، رد میکرد. این مقالات شامل مقالاتی علمی از اساتید واقعی و دانشگاهی بهائی هم میشد. او انجمن مطالعات را راهی برای شناسایی افراد فرهیخته معترض قرار داده بود.
در اواخر دهۀ ۱۹۸۰، از عباس امانت دعوت کرد که در گفتوگوی انجمن مطالعات در کانادا صحبت کند. از دید عباس امانت، مارتین پس از سخنرانی او بسیار خوشحال به نظر میرسید، اما هنگامیکه عباس امانت جلسه را ترک کرد، مارتین جلسه را به همراه بهائیان تندرو که از سخنان علمی عباس امانت راضی نبودند، با عصبانیت اداره کرد.
بین سالهای ۹۴-۹۶ که گروه اینترنتی تالیسمان در دانشگاه ایندیانا راهاندازی شد، مارتین، ارباب و ایان سمپل، سه تن از اعضای بیتالعدل، بهعنوان یک کمیته فرعی، مسؤول نظارت بر سایت انتقادی تالیسمان و افراد دانشگاهی بهائی غربی شدند. البته در آن زمان، گفتوگو در یک بحث در موضوع بهائی یا شرکت در آن و ارسال پیامهای الکترونیکی، کوچکترین اشکالی نداشت، اما آنها این کار را یک «جرم در حال ساخت» انگاشتند! آنها در اوایل میخواستند با آن افراد برخورد کنند، اما نسبت به واکنش احتمالی محتاط بودند. بااینحال، در بهار سال ۱۹۹۶ تصمیم گرفتند که افراد آنجا را متهم به نقض عهدومیثاق کنند. ازآنجاکه این روشِ مارتین از اوایل دهه ۱۹۸۰ بود، احتمالاً این ایده هم از او بوده است. این کار البته برای رشد فکری بهائیت یک فاجعه بود.
بهنظر میرسد اخراج مایکل مککنی از جامعه بهائی کانادا در سال ۱۹۹۷ به جرم بیان دیدگاههای روشنفکرانه از طریق ایمیل، کار مارتین بود که سابقۀ افراد بهائی کانادا را در اختیار داشت.
پرفسور خوان کول
یکی دیگر از افرادی که با داگلاس مارتین درگیر شد و بهشدت محکوم شد، پرفسور خوان کول است. خوان کول در سال ۱۹۹۶ در پی اختلاف نظر با رهبری تشکیلات بهائی (بیتالعدل) مجبور به ترک جامعه بهائی شد و بهتدریج به یک منتقد تشکیلات بهائیت تبدیل شد. وی که استادتمام دانشگاه میشیگان در رشته تاریخ است مینویسد:
«تندروهای ساکن حیفا (اعضای بیتالعدل جهانی) به من اختیار دادند یا اندیشه و عقاید تحمیلی افرادی همچون داگلاس مارتین را بپذیرم یا طرد و اخراج خواهم شد! من از این حرف آنها شوکه شدم، زیرا تا آن موقع تصور میکردم برادران عضو بیتالعدل، صرفنظر از اختلاف نظری که با آنها داشتم، افراد با صداقت و دوستان من هستند و قلباً محبت خالصانهای نسبت به آنها داشتم. ولی اینجا در آمریکا، استفن بیرکلند (مشاور قارهای آن زمان و عضو فعلی بیتالعدل جهانی) با شادمانی پوزخند میزد و خیره به من نگاه میکرد و از اینکه توانسته مرا از جامعه بهائی اخراج کند خشنود بود.»
مارتین همچنین به کتاب او در موضوع هزارهگرایی نیز اعتراض کرده و آن را دارای کمبودهایی دانست. کول در پاسخ ضمن بیان خصوصیات کتاب خود، اشاره کرد که هیچیک از اعضای بیتالعدل تاریخشناس حرفهای نیستند و صلاحیت آنها هم در حوزه تشریع است و نه تفسیر و تبیین؛ لذا آنها هیچ صلاحیت و جایگاهی برای نقد و بررسی آثار در زمینه تاریخ ندارند. کول از این اتهام که او به تحریف یا نادیده گرفتن آن بخشی از متون بهائی دست زده است که ممکن بود با جمعبندی و نتیجهگیری انجامشده مغایر باشند، بهشدت ابراز ناراحتی کرد و آن را اتهام سنگینی خواند که به یک تاریخدان حرفهای و آکادمیک زده میشود، درحالیکه او یک کار مطالعاتی سنگین برای آن کتاب انجام داده بود. او اتهام وارده را رد کرد و گفت که درحقیقت «اتهام بر من در این بخش این نیست که ما مطلبی از مطالب و شواهد مرتبط را، از قرن نوزدهم کنار گذاشتهایم، بلکه ایراد آن است که چرا اجازه ندادهام مطالب و تغییرات قرن بیستمی، شاید حتی سخنرانیهای خود آقای داگلاس مارتین، بر تفسیر و استنتاج من از متون و رویداهای قرن ۱۹ بهائی اثر بگذارد. تفاوت مهم و اساسی بین یک مورخ تحصیلکرده و حرفهای در حوزه دین و یک فرد باورمند به خط رسمی بهائیت آن است که مورخ درصدد یافتن شخصیت بهاءالله از نظر تاریخی است.»
مارتین همچنین به شکست کول در برنامۀ ایدئولوژیک شخصیاش اشاره کرده است. کول ضمن نفی داشتن برنامۀ ایدئولوژیک شخصی، آقای داگلاس مارتین را جزو کسانی دانست که “برنامه ایدئولوژیک شخصی” دارند. کول برنامه مارتین را تحمیل نوعی بنیادگرایی وحشیانه کانادایی بر تعالیم بهائی، تحریف آنها به شکل نوعی انحصارطلبی و ریاست استبدادی و ظاهرگرایی و قشرگرایی در ادبیات و نصوص امری توصیف کرد. نتیجه آن هم این است که کول یا باید سکوت کند یا از جامعه بهائی اخراج و بیاعتبار شود.
خوان کول اعلام کرده بود از نظر وی در خاورمیانه، سازمانهایی فعالیت دارند که بهمراتب بهتر از رهبری کنونی بهائیان به اهداف ادعایی آنان همچون صلح جهانی و وحدت جامعه بشری و تساوی مردان و زنان میپردازند و برخی از رهبران بهائی که وی از آنها نام نمیبرد، با اتخاذ تعالیم خاصی، درواقع بهاءالله را با سر واژگون بر زمین کردهاند! آن رهبران بهدنبال حکومت مطلقه بهائی و دیکتاتوری و استبدادی هستند که مستلزم حذف نظام پارلمانی و همه دستاوردهای عقلانی جامعه مدرن بشری و حکمرانی به شیوه حکومت تکحزبی است. مارتین این نظر او را به کل آیین بهائیت تعمیم داد و کول نیز دربارۀ آن توضیحاتی داد. به نظر اغلب کارشناسان سمتوسوی اصلی پیکان، متوجه تیم بنیادگرای مارتین بوده است.
دخالت در سیاست و دشمنی با ایران
بیتالعدل در پیامی که به مناسبت مرگ داگلاس مارتین منتشر کرد، یکی از ویژگیهای او را «دفاع توانمند و پرحرارتش از جامعۀ بهائی ایران» ذکر کرد. ازآنجاکه در ایجاد اکثر محکومیتهای بینالمللی حقوق بشری ایران، همواره بهائیان با رهبری بیتالعدل نقش فعالی بازی کردهاند و پس از محکومیت هم اخبار آن را مکرراً بازنشر کردهاند، این عبارت پیام بیتالعدل را بهتر است حمله به حکومت جمهوری اسلامی ایران و دفاع و تحریک بهائیان ایران تفسیر کنیم. البته این چیزی نیست که تنها مربوط به سخنان و نوشتههای اخیر مارتین باشد، بلکه او از سالها پیش دست به چنین کاری میزده است. (برای مثال ر.ک.:
Martin, Douglas, The Uses and Abuses of Power: A Case Study, The High School Journal, Vol. 68, No. 4, Authoritarianism and Dogmatism (Apr. – May, 1985), pp. 316-326. Martin, Douglas. The persecution of the Baháʾís of Iran, 1844-1984. Vol. 12. Association for Bahá’í Studies, 1984.)
بنا بر عقیدۀ کارشناسان حوزه بهائیت، با مرگ فرزام ارباب و داگلاس مارتین و کنار رفتن گوستاو کوریا و فریدون جواهری از بیتالعدل در دوره اخیر، جناح تندرو و ضد ایرانی بیتالعدل، که برخلاف تعالیم بهائی مبنی بر عدم مداخله در سیاست، تشکیلات بهائی و بهائیان و بهویژه بهائیان ایرانی را در کشورهای مختلف به مقابله با ایران و همدستی با کشورهای غربی علیه ایران ترغیب و تحریص میکردند، در اقلیت قرار گرفتهاند. اکنون شهریار رضوی، پیمان مهاجر و ایمن روحانی، سه فرد باقیمانده از گروه تندروی موسوم به «حلقه ارباب» هستند که درصورت کنار رفتن آنان، امید میرود جامعه بهائی ایران بتواند به سمت آرامش و وحدت و صلح و همزیستی حرکت کند.
[۱]. Cole, J. R. I, Fundamentalism in the Contemporary U.S. Baha’i Community, Review of Religious Research, 2000, vol. 43, No. 3, pp. 195-217.