متن كامل نامهي جناب آقای ايقان شهيدي
از بهائيان ايران به بيتالعدل
اشاره:
چند سال پیش نامه اي از جناب آقای ايقان شهيدي يكي از بهائيان فعال ايران خطاب به بيت العدل (رهبري بهائيت در اسرائيل) در فضاي مجازي درج گرديد كه حاوي مطالب و سؤالات مهمي درخصوص چگونگي مشروعيت رهبري بهائيت ميباشد.
البته عدم مشروعيت بيت العدل بدون حضور ولی امرالله و ابهامات موجود در رهبري بهائيان بعد از عبدالبهاء و شوقي افندي مطلب تازهاي نيست و در طول زمان از سوي نويسندگان و انديشمندان مختلف بهائي و غير بهائي به آن پرداخته شده است و اين موضوع از جملهي چالشهاي مهم بهائيت است. ولي طرح اين موضوع و توجه به ابهامات دقيق آن از سوي يك فعال بهائي آن هم در سن نوجواني، میتواند براي متحريان حقيقت، تأمل برانگيز باشد. به پيوست متن نامه جهت ملاحظهي افراد علاقمند تقديم ميگردد.
متن نامه:
خدمت ساحت رفیع بیت العدل اعظم
با تقدیم تحیات ابدع ابهی
این جانب ایقان شهیدی ۱۸ ساله از کرمانشاه ابهاماتی چند در مورد ولایت امرالله و بیت العدل برایم وجود داشت که طرح آنان را ضروری میدانم:
۱ـ در یادداشتهای کتاب اقدس در شماره ۶۶ آمده است که: «اغصان (جمع غصن) به معنی شاخه ها است. جمال اقدس ابهی [=بهاءالله] سلالهی ذکور خود را به این کلمه ملقب فرمودند.»
اولین و اساسیترین سؤال این است که جمال مبارک [=بهاءالله] در کدام یک از آثار خود، سلالهی ذکورشان را به لقب اغصان مزین نمودهاند؟ تا جایی که بنده میدانم ایشان تنها پسران خود را به لقب اغصان مزین نموده اند. پنج پسر خود را: عباس (غصن اعظم)، مهدی (غصن اطهر)، محمدعلی (غصن اکبر)، بدیع الله (غصن ابدع)، ضیاء الله (غصن انور) برخلاف یادداشتها که بیانگر آن است ایشان سلالهی ذکور خود را غصن نامیدند، تاریخ شاهد آن است که تنها پسران ایشان دارای لقب اغصان بوده اند.
حضرت شوقی افندی نیز این مطلب را در آثار خود بیان نموده اند:
“Commands His followers to aid those rulers who are “adorned with the ornament of equity and justice”; and directs, in particular, the Aghsan (His Sons) to ponder the mighty force and the consummate power that lieth concealed in the world of being”
(Shoghi Effendi, God Passes By, p. 239(
همچنین:
“Kitab-i-Aqdas; ordains the station of the “Greater Branch” (Mirza Muhammad-‘Ali) to be beneath that of the “Most Great Branch” (Abdu’l-Baha); exhorts the believers to treat the Aghsan with consideration and affection; counsels to respects His family and relatives, as well as the kindred of the Bab; denies His sons “any right to the property of others;”
(Shoghi Effendi, God Passes By, p. 239(
همچنین:
“Some have proclaimed their allegiance to one of My Branches (Sons), while others have asserted independently their claims, and acted after their own desires”.
)Baha’u’llah,Gleanings from the Writings of Baha’u’llah,p.243(
شاهدی دیگر براین مدعا آن است که حضرت عبدالبهاء در الواح وصایا، در قسمت سوم دیگر ذکری از اغصان برای توجه به شوقی افندی – برخلاف قسمت اول- نمیفرمایند و دلیل آن اين است که در آن زمان دیگر غصن اطهر شهید و باقی اغصان (پسران حضرت بهاءالله) ناقض شده بودند.
«ای یاران باوفای عبدالبهاء، باید فرع دو شاخهی مبارکه و ثمرهی دو سدرهی رحمانیه شوقی افندی را نهایت مواظبت نمایید که غبار کدر و حزنی بر خاطر نورانیش ننشیند و روز به روز فرح و سرور و روحانیتش زیاده گردد تا شجرهی بارور شود زیرا اوست ولی امرالله بعد از عبدالبهاء، و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند.»
همهی این مطالب دلالت بر آن دارد که حضرت بهاءالله تنها به پسران خود لقب اغصان را عنایت نمودهاند و نه حتی به نوههای خود و یا سلالهی ذکور خود.
اولین سؤال بر همین اساس است که جمال مبارک در کدام اثر خود به سلالهی ذکور خودشان لقب اغصان داده اند؟ آیا سندی در دسترس میباشد که نشان دهد ایشان به غیر از پسرانشان به فرد دیگری لقب غصن دادهاند؟ اگر بیان و یا سندی در این زمینه یافت شود در تعارض با بیانات حضرت شوقی افندی نخواهد بود؟
۲- در این قسمت به بررسی لقب «غصن ممتاز» و همچنین بررسی تبعات قبول نظریهی بیت العدل در مورد شوقی افندی خواهیم پرداخت:
اگر فرض را بر آن بگذاریم که مطالب بیت العدل در مورد اغصان صحیح میباشد –یعنی اغصان به سلالهی ذکور حضرت بهاءالله باید اطلاق شود- در این صورت ولایت امر شوقی افندی را زیر سؤال برده ایم. علت آن است که بیت العدل ۱) اغصان را سلالهی ذکور در نظر گرفته است ۲) بر لزوم اغصان بودن ولی امر تأکید میکند- که از دلایل انقطاع ولایت امرالله را نیز، نبود اغصان منتخبه میداند.
شوقی افندی به علت آنکه در سلالهی ذکور نمیباشد، چون نوهی دختری حضرت عبدالبهاء –اصطلاحاً حفید- بوده و چون نسبت خونی به سیستم متعارف از طریق پدری به پسر منتقل میشود پس شوقی افندی شرط اغصان بودن را دارا نمیباشد و چون از شرایط ولی امر بودن، اغصان بودن میباشد و چون او دارای شرط غصن بودن نمی باشد- چون در سلالهی ذکور نیست- بنابراین شرایط کافی را برای ولایت ندارد.
اگر قبول کنیم که تنها پسران حضرت بهاءالله شامل اغصان میباشند و نه سلالهی ذکور، به وضوح بیان داشته ایم که او از اغصان نمی باشد چون از پسران حضرت بهاءالله نبود. اینجا است که نیاز به تجدید [نظر] در مورد استلزام اغصان بودن ولی امرالله احساس میشود. محتملاً منشاء این تفکر که ولی امر میبایست از اغصان باشد، الواح وصایا میباشد. حضرت شوقی افندی به لقب «غصن ممتاز» ملقب شدند ولی این انتساب دال بر اغصان بودن ایشان نمیباشد که همان طور که در قسمت اول ثابت شد، اغصان فقط پسران حضرت بهاءالله میباشند. این لقب (غصن ممتاز)، مثل القاب دیگری که در الواح وصایا ذکر شده است مثل آیت الله، ولی امرالله و… مربوط به ولات امرالله میباشد و [از] معنای غصن در اینجا معنای روحانی آن مد نظر است. یعنی هرکسی هم بعد از شوقی افندی به ولایت امرالله میرسید غصن ممتاز، آیت الله و… میشد. با توجه به بیان زیر این مهم آشکار میگردد:
«ای یاران مهربان بعد از مفقودی این مظلوم باید اغصان و افنان سدره مبارکه و ایادی امرالله واحبای جمال ابهی توجه به فرع دو سدره که از دو شجرهی مقدسهی مبارکه انبات شده و از اقتران دو فرع دوحه رحمانیه به وجود آمده، یعنی شوقی افندی نمایند، زیرا آیت الله و غصن ممتاز و ولی امرالله و مرجع جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله و احباءالله است و مبین آیات الله و من بعده بکرا بعد بکر یعنی در سلاله او»
احتمالاً این گونه به نظر میرسد که اندیشهی اشتباه اغصان بودن سلالهی ذکور حضرت بهاءالله نیز از همین جا نشأت میگیرد که شوقی افندی را به علت داشتن لقب غصن ممتاز، از اغصان به حساب آورده و بدین جهت نتیجه گیری کنیم که اغصان سلالهی ذکور است، غافل از آنکه در این برداشت اشتباه از غصن ممتاز، اشتباهی بزرگتر که حساب آوردن شوقی افندی در سلالهی ذکور میباشد، رخ داده است، کما اینکه ایشان به علت حفید بودن در سلالهی ذکور نیز نمیباشند.
همان طور که اشاره شد، لقب غصن ممتاز و یا غصن منتخب کلاً به ولات امر اطلاق میشود و دلیل بر اغصان بودن نمیباشد.
دلیلی دیگر بر این ادعا آن است که در ترجمهی الواح وصایا توسط حضرت شوقی افندی، غصن منتخب و ممتاز Chosen Branch ترجمه شده و نه Chosen Ghosn، در حالی که اغصان همان Aghsan ترجمه شده است و نه Branches. همچنین در جایی که میفرمایند «باید غصن دیگر را انتخاب نمود»، غصن دیگر را Another Branch ترجمه فرمودهاند که این خود دلیلی دیگر بر رد فرضیه اغصان بودن ولی امرالله میباشد. البته اثبات آنکه اغصان تنها پسران حضرت بهاءالله میباشند –که در قسمت اول صورت گرفت– خود به تنهایی برای رد این فرضیه کافی بود ولی دلایل دیگری نیز به جهت مزید ایقان ذکر گردید.
در انتهای قسمت دوم جمع بندی از مطالب قبل انجام میدهیم:
* اغصان فقط پسران حضرت بهاءالله میباشند و نه سلاله ذکور.
* حضرت شوقی افندی چون از پسران حضرت بهاءالله نبودند از اغصان هم نبودند.
*حضرت شوقی افندی در سلالهی ذکور حضرت بهاءالله نبودند.
* لقب غصن ممتاز به ولات امر اطلاق میشود و نه انحصاراً به شوقی افندی.
* استناد به این مطلب که ولی امر باید از اغصان باشد اشتباه میباشد. چون خود شوقی افندی هم حائز این شرط نبود.
۳) بنا بر [بند] ۱ و ۲، استدلالاتی که بر آنند که، ما دیگر ولی امرالله نخواهیم داشت به علت آن که حضرت ولی امرالله اولادی از خود باقی نگذاشتهاند، یا اغصان عموماً فوت کرده اند و یا به علت بی وفایی و عدم اعتقاد به الواح وصایای حضرت مولی الوری ناقض شدهاند اشتباه میباشد.
چون نقض عهد اغصان مدت مدیدی پیش از صعود شوقی افندی، یعنی در زمان حضرت عبدالبهاء میباشد و ربطی نیز به ولایت امرالله ندارد.
در ضمن اگر قبول کنیم که اغصان سلاله ذکورند، مطلبی که اغصان همگی فوت شده اند اشتباه مي باشد چون هنوز هم نوادگان غصن اکبر در فلسطین میباشند و چون فردی را به خاطر اشتباه و نقض عهد پیشینیانش هم ناقض نمی شماریم، در نتیجه مطلبی هم که اغصان ناقض شده اند هم اشتباه میباشد. یعنی اگر این فرض را هم مبنی بر اینکه اغصان سلالهی ذکور است، قبول کنیم و اینکه ولی امر باید از اغصان باشد، استدلال ذکر شده که اغصان عموماً یا فوت شده یا نقض عهد کرده اند هم اشتباه میباشد. بنابراین اگر میخواهیم به دنبال دلیل برای انقطاع ولایت امرالله باشیم، باید دلیل دیگری را بیابیم.
۴) یکی از مراحل تشکیل بیت العدل تشکیل محکمه رسمی بهائی میباشد. در آثار حضرت ولی امرالله بر این مسأله تأکید بسیار شده است. نمونه هایی ذکر میگردد:
To these will be added further functions in course of evolution of this first embryonic International Institution, marking it’s development into officially recognized Baha’i Court, its transformation into duly elected body, its efflorescence into Universal House of Justice.
Shoghi (Cablegram, January۹, ۱۹۵۱)
همچنین:
Process of the unfoldment of the ever-advancing Administrative Order accelerated by the formation of the International Baha’i Council designed to assist in the erection of the superstructure of the Bab’s Sepulcher, cement ties uniting the budding World Administrative Center with the recently established state, and pave the way for the formation of the Baha’i Court, essential prelude to the institution of the Universal House of Justice.
Shoghi (Cablegram, April 25, 1951(
همچنین:
The establishment of a Baha’i Court in the Holy Land, preliminary to the emergence of the Universal House of Justice.
Shoghi (Cablegram, October 8, 195۲)
همچنین:
The International Baha’i Council, comprising eight members, charged with assisting in the manifold activities attendant upon the rise of the World Administrative Center of the Faith. Which must pave the way for the formation of a Baha’i International Court and the eventual emergence of the Universal House of Justice, the supreme legislative body of future Baha’i Commonwealth, has been established, enlarged , and the functions of its members defined.
(May۴, ۱۹۵۳(
همچنین:
«… هیأت بین المللی بهائی که مقدمهی تأسیس محکمه علیا در ارض میعاد و منتهی به انتخاب اعظم هیأت تشریعیه عالم بهائی و تأسیس دیوان عالی الهی خواهد گشت، تکمیل و وظایف اعضایش و هیأت عامله کاملاً تعیین گردید.»
(توقیع مبارک نوروز ۱۱۰ بدیع)
علت عدم تشکیل محکمه رسمی بهائی علی رغم ذکر اهمیت تشکیل آن به عنوان مقدمه و مرحلهی ضروری تشکیل بیت العدل چه بود؟ آیا در جایی ذکر شده است که این مراحل لازم و ملازم یکدیگر نیستند؟
۵) در مورد طرد روحانی افراد، این حق در قبال حضرت شوقی افندی واضح و مبرهن میباشد. این حق در مورد ایادی هم طبق نص الواح وصایا مجاز میباشد. ولی آیا در هیچ جا اشاره ای به این مطلب که بیت العدل بنفسها خود میتوانند طرد روحانی نماید، میباشد؟ البته که طرد روحانی برای حفظ و صیانت لازم میباشد ولی آیا این حق به بیت العدل داده شده است؟ مثلاً حق تبیین آیات هم برای حفظ و صیانت ضروری میباشد ولی بیت العدل هیچ گاه نمیتواند آن را اختیار کند. چون همان طور که حضرت شوقی افندی در دور بهائی فرموده اند: «هیچ یک از این دو [مؤسسه ولایت و بیت العدل] نمیتواند به حدود دیگری تجاوز نماید و هرگز نیز تعدی نخواهد نمود» (ص ۸۲)
طرد روحانی نیز از وظایف مختصه ولی امر و ایادی است که حضرت ولی امرالله در زمان حیات خویش آن وظیفه را حصر در وظایف خویش نمودند و آن اختیار را از ایادی سلب نمودند. ولی به طور کلی، وظیفه ایادی و ولی امرالله بود. آیا بیت العدل میتواند چنین حقی را بردارد؟ اگر جواب مثبت است، با توجه به بیان فوق، آیا به حدود مقدسه وظایف ولی امرالله تجاوز نکرده است؟
این مطلب در مورد حقوق الله نیز صدق میکند. حقوق الله نیز طبق الواح وصایا به ولی امرالله میرسد ولی آیا در هیچ جا مذکور است که این مورد هم میتواند به بیت العدل برسد؟
در خاتمه از آن ساحت رفیع تقاضامندم که در این مکتوب به نظر عنایت ملاحظه فرموده و موارد ذکر شده را برای این عبد روشن سازند.
با تقدیم تحیات بهائی
ایقان شهیدی