*گفتوگوی سید مقداد نبوی رضوی و مهدی هادیان با دکتر مجید تفرشی
مجید تفرشی دانشآموخته لیسانس تاریخ در دانشگاه تهران و سپس در مقاطع فوق لیسانس و دکترا در دانشگاه رویال هالووی لندن است. وی اکنون حدود بیست و پنج سال است که در بریتانیا ساکن بوده و در مطالعات تاریخی و اسنادی دربارهی تاریخ معاصر ایران، خلیج فارس، آسیای مرکزی و تشیع مشغول است. او مدیر مؤسسه مستقل مطالعات ایران و اروپا است و با مؤسسات تحقیقی و مختلف، بهخصوص آرشیو ملی بریتانیا و سازمان اسناد و پژوهشکده اسناد آرشیو ملی نیز همکاری دارد.
بهائی شناسی: محضر شما خوش آمد عرض میکنیم و از اینکه بهائی پژوهی را قابل دانستید و تشریف آوردید متشکریم. امیدواریم گفتگوی خوبی با شما داشته باشیم و مخاطبان نشریه بهائی شناسی از نتایج تحقیقات و پژوهشهای علمی شما که در طول سالیان گذشته به ثمر نشسته، بهره کافی را ببرند. فکر کردیم سخن را از اتفاقی که چند سال پیش رخ داد و شما در آن حاضر بودید، شروع کنیم. بهائیها در طول ده- پانزده سال اخیر کنفرانسهایی برگزار میکنند و تعداد اینها هم افزایش یافته و از متفکرین و اندیشمندان مسلمان و بهائی دعوت میکنند تا نظرات خودشان را مطرح کنند.
یکی از آن کنفرانس ها، کنفرانس تورنتو بود که حضرت عالی هم تشریف داشتید و صحبت کردید. اولاً: تحلیل شما از این رویکرد جامعهی بهائی در برگزاری چنین کنفرانسهایی چیست و آیا این کنفرانسها را علمی و آزادمنشانه و پژوهشی میدانید یا نکات قابل تأملی در آن هست؟
دکتر تفرشی: بسم الله الرحمن الرحیم. از زمانی که به خصوص در غرب و امریکا، مطالعات مربوط به بهائیت یا به تعبیر امروز بهائی شناسی رواج پیدا کرده است، این امر همیشه از دو ضعف بزرگ و مشکل اساسی برخوردار بود. یک مشکل این که اکثر قریب به اتفاق کسانی که وارد این رشته شده بودند، خود بهائیها بودند و غیر بهائیها کار جدی در این خصوص نمیکردند. سالها قبل آقای دنیس مک اوئن که خود بهائی فعال و متعصبی است، دربارهی این معضل مقاله ای نوشت و نسبت به مشکل محدود شدن مطالعات بهائی به علاقمندان و معتقدان به این دسته و در نتیجه روند رو به انحطاط این مطالعات هشدار داد. این موضوع با واکنش تند و شدید بهائیان متعصب و حتی تا حدی طرد آقای مک اوئن برای مدتی منجر شد.
دوم اینکه محققان مستقل وارد این مقوله نمیشدند به این دلیل که اگر میخواستند انتقادی و چالشی برخورد کنند، مورد طعن و لعن و تکفیر بهائیان واقع میشدند و اگر میخواستند صادقانه کار را انجام دهند، مجبور بودند شرافت و صداقت علمی خودشان را کنار گذارند.
بنابراین اکثر قریب به اتفاق کسانی که در این رشته کار میکردند، بهائی بودند. یادم است سال ۱۹۹۲ که به بریتانیا رفتم، یکی از اولین صحبتهایی که داشتم برای انتخاب پایان نامه، با آقای دکتر جان گرنی استاد برجسته ایران شناسی در مؤسّسهی شرقی دانشگاه آکسفورد بود که الان بازنشسته شدهاند؛ وقتی موضوع بهائیت را مطرح کردم که علاقهمندم در آن زمینه کار کنم، خیلی راحت به من گفتند: این موضوع ارزش کار کردن ندارد. چون از نظر تاریخی و علمی کم ارزش است و اگر شما بخواهید کار علمی و مستقل و منصفانه بکنید، مورد شماتت و حملهی حضرات قرار میگیرید. ایشان نه ادعای مسلمانی داشت و نه ایرانی بود. او دوست خوب من بود و خیلی هم دوستان بهائی داشت؛ ولی به من توصیه کرد که وارد این مقوله نشوم. خودش هم بیشتر عمرش را، حداقل نیمه دوم عمر علمی اش را درباره ادوارد براون کارکرده است و فکر نمیکنم کسی به اندازهی ایشان روی این موضوع کار کرده باشد.
این رویکرد تقریباً از دو دههی گذشته به تدریج تغییرکرده است. به دلیل این که بعضی از بهائیان تحصیل کرده وارد کرسیهای دانشگاهی شدند و شغلهای دانشگاهی گرفتند. البته قبلاً هم مورخان خودخوانده ای بودند که به نام پژوهش علمی در عمل تبلیغ صرف بهائیت میکردند. البته بعضاً اساتید بهائی در رشتههای دیگر هم بودند که کار اصلی آنان به مطالعات بهائی ارتباطی نداشت، ولی در زمینه باورهای خود هم مینوشتند. مثلاً آقای دکتر امین بنایی که در دانشگاه یو سی ال ای استاد ادبیات فارسی بود. اخیراً بعد از شروع جمهوری اسلامی و با آمیخته شدن مسألهی بهائیت با دعوای سیاسی روز در ایران و تبدیل شدن بهائیت به فوتبال سیاسی بینالمللی علیه ایران و در واقع مقولهای که ما امروز به نام کاسبان حقوق بشر در دنیا میشناسیم، بهائی شناسی هم با سرمایه گذاریهایی که کشورهای غربی و بعضاً اسرائیل در یکی دو مورد انجام دادند، به یکی از مطالعات مطلوب عده ای تبدیل شد.
این مسأله برای برخی نام و نان داشت و برای برخی به دلیل اهمیّت مسائل اعتقادی مورد توجه بود. وقتی چنین مقولهای که قبلاً اعتبار و احترام علمی نداشته، میخواهد سامان بگیرد و رایج شود، طبیعتاً یکی از راههای اصلیاش این است که در درون مجامع دانشگاهی شناخته شود، عرضه شود و برایش بازاریابی شود. طبیعتاً راه این است که چنین کنفرانسهایی بگذارید؛ گاهی مستقل از دانشگاه ولی در چهارچوب دانشگاه، در حد اجاره کردن یک سالن و گاهی با همکاری مؤسسات دانشگاهی و پول دانشگاه و گاهی پول دادن به دانشگاهها برای این که یک کنفرانس برگزار کند. همهی این راهها ممکن است به مسألهی مطالعات بهائی به عنوان یک بحث جدی جدید ختم شود. حتی اگر قبلاً بی ارزش بود، کم کم یک ارزش و اعتبار آکادمیک به آن داده شود و با یک ظاهر و پوشش آکادمیک به آن وجاهت داده شود.
این کار در مراحل مختلف صورت گرفت و بارزترینش در تاریخ سی ژوئن تا دوم جولای ۲۰۱۱ در دانشگاه تورنتو برگزار شد. در آن زمان، کرسی مطالعات ایران شناسی دانشگاه تورنتو هم نیاز به پول داشت، هم نیاز به تبلیغ داشت که عدهی زیادی به دانشگاه بیایند که بعداً برای پروژههای بعدیشان کمک بگیرند. متولیان ایران شناسی در آن دانشگاه هم طبعاً بلند پروازیهای خودشان را داشتند و هم زاویهای با سیاستهای ایران داشتند، طبیعتاً اینها با هم جمع شد و بهائیها هم کمک کردند و کنفرانس تورنتو تحت عنوان «دگراندیش ستیزی و بهائی آزاری» برگزار شد. در واقع یک شروعی برای یک سری کارهای بعدی بود که همچنان ادامه دارد. بزرگترین معضل این کنفرانس از نظر مشی علمی و بی طرفی علمی بود. شرکت کنندگان در این کنفرانس عدهای بودند که یا با هم در یک موضوع هم نظر بودند و یا دیگران هم که با آنها هم نظر نبودند، نظرات آنها را تأیید میکردند.
یعنی در واقع کنفرانسی بود نه برای چالش و بررسی یک موضوع علمی از دیدگاههای مختلف. مثلاً ما چندی پیش یک کنفرانس راجع به آقای محمد علی فروغی ذکاءالملک داشتیم. آدمهای مختلفی از دیدگاههای متفاوت بد یا خوب، مثبت و منفی آمدند و صحبت کردند و حرفشان را زدند. ولی در کنفرانس تورنتو همه یک جور حرف میزدند. همه راجع به مزایا و جنبههای مثبت بهائیت و تاریخ آن صحبت کردند. آنها هم بهائی بودند یا اگر نبودند، ستاینده بودند و یا احساس سمپاتی و دلسوزی نسبت به بهائیت داشتند. در واقع همه میدانند که این کنفرانس ارزش علمی و پژوهشی ندارد، حتی کسانی که در آن کنفرانس حضور داشتند و صحبت کردند، چه بهائی و غیر بهائی، آنها که مقداری انصاف علمی داشتند، من با آنها که خصوصی صحبت کردم، میگفتند هزینه هایمان را دادند و به ما محبت دارند و بهائیها مهربان اند، ولی این کنفرانس علمی نیست. به نوعی ادای دین و انجام وظیفه سیاسی و شخصی بود. برخی از سخنرانیها هم از نظر علمی کهنه و ناقص بود.
بهائی شناسی: با آقای کاتوزیان گفتگو نداشتید؟
دکتر تفرشی: چرا، من به ایشان گفتم شما صحبتی که راجع به ماجرای امریک و سقاخانه کردید چند اشکال مهم داشت:
اول آن که مستقیما هیچ ارتباطی با بهائیت نداشت و دوم آن که یک کلام حرف اضافه نداشت و هیچ ارزش افزودهای به دنیای علم نداشت. سوم آن که ایشان منابع منتشر شده و اسناد داخل ایران و (البته آقای دکتر کاتوزیان به من هم محبت دارند)، منابع جدید را ندیده بود. حتی در حد اسناد سازمان اسناد که منتشر شده و محاکمات قاتلین میجر رابرت ایمبری را ندیده بود.
بعضی که در کنفرانس بودند مثل آقای کریمی حکاک که صحبتش درباره اماکن بهائی بود که تخریب شده بود و ایشان عکسها را نشان میداد و این که حیف است که اینها خراب شده! کل سخنرانی ایشان این بود. در واقع بخشی از کنفرانس استفاده از نام و آدمهای مشهور در مطالعات ایرانی بود که نشان داده شود یک کنفرانس بهائی توانسته اینها را دعوت کند و از شهرتشان برای آن هدفی که وجود دارد، استفاده شود. اگر از من بپرسید میگویم کنفرانس تورنتو از نظر علمی، بسیار ضعیف بود ولی کنفرانسی بود که چند صد نفر آدم از سراسر دنیا آمده بودند و مقدمه ای شد برای اینکه بهائی شناسی به محلی برای کمک به کرسی هایی که نیاز به پول دارند، تبدیل شود و در واقع یک داد و ستد متقابل بین این دو یعنی سازمانهای بهائی و دانشگاه هایی که به شدت بحران مالی دارند صورت بگیرد؛ پولی از آنها گرفته شود و تبلیغی برای طرف مقابل شود.
بهائی شناسی: محتوای صحبت شما در کنفرانس چه بود؟
دکتر تفرشی: صحبت من ده دقیقه بیشتر نبود و در برنامه هم نبود، در بین برنامه بود، از آقای دکتر توکلی طرقی که با من سابقه آشنایی طولانی دارد و در واقع صاحب کنفرانس بود، خواهش کردم چند تا نکته بگویم و ایشان هم با بزرگواری پذیرفتند، البته نمیدانم مشورت هم کردند یا نه. من چند تا نکته گفتم که خیلی کوتاه و شفاف بود.
نکته اول: من به عنوان یک آدمی که تلاش میکنم و اعتقاد دارم که بهائی ستیز نباید باشم و نیستم، به آموزهها و تاریخ و عملکرد بهائیت اعتراض و انتقاد علمی دارم. مسائل من شخصی نیست. در طول تاریخ هر کس این جوری رفتار کرده، سریعاً برچسب بهائی ستیز به او زده شده. شما به من یک نقشه راه نشان دهید که من اگر از این مسیر بروم، متهم به بهائی ستیزی نمیشوم. به من بگو تو از این راه برو و انتقاد هم بکن، ما کاری با تو نداریم. اگر این راه را به من نشان دهید، تشکر میکنم، چون من هر راهی بروم، شما میگویید بهائی ستیز هستی.
نکته دوم: اینکه بهائیان در جمهوری اسلامی مورد ظلم و ستم واقع شدهاند امری است که در بعضی زمینهها قطعی و در بعضی موارد بر همگان ثابت نشده است. ولی به فرض که همهی این موارد هم حق با بهائیها بوده؛ مظلومیت، لزوماً حقانیت نمیآورد. اگر شما مظلوم واقع شوید، معلوم نیست که شما بر حق هستید و حرفهایتان درست است. این جداگانه باید بررسی شود. کسی که مورد ظلم واقع شده، حرفش بر حق نیست. این خَلط مبحث توسط بهائیها تا جایی خریدار دارد؛ عده ای بر اساس احساسات، و عده ای هم بر اساس منافع سیاسی تأیید میکنند. در دنیای آکادمیک نمیتوانید بگویید من مظلومم پس حرف راست را میزنم.
بهائی شناسی: آیا اسم کنفرانس خود نمادی از نشان دادن مظلومیت نبود؟
دکتر تفرشی: اتفاقاً بحث من همین بود. وقتی شما کنفرانس علمی برگزار میکنید، نمیتوانید در پوستر و بروشور کنفرانس، بیانیه بدهید و از ابتدا تعیین تکلیف کنید. یعنی در واقع هدف کنفرانس را از روز اول معلوم کنید که آمدهایم، این را ثابت کنیم. کار کنفرانس بررسی یک موضوع است. آیا ثابت شود یا نشود؟ پس اینکه از اول حکم را ثابت کردید، دیگر جای بحث باقی نمیماند.
نکته سوم: مخصوصاً به خانم مینا یزدانی و دیگرانی که آنجا بودند، عرض کردم که شما در صحبتهایتان اشاره میکنید که عدهای هستند که به ما تهمت میزنند، بهائی ستیزنند و حرفهایی میگویند که برای آزار بهائیها استفاده میشود و از قدیم هم عدهای دروغهایی علیه بهائیها میگفتند؛ مثل خاطرات دالگورکی که جعل شده برای اینکه بهائیها را مورد تعرض قرار دهند و امثال اینها. شما در دورانی زندگی میکنید که از تحولات و فعالیتهای مدرن و مطالعات انتقادی بهائی غافل اید.
الآن دوران قاجار و پهلوی نیست، جوانانی که الان هستند نه وابسته به جمهوری اسلامیاند و نه خودشان بهائی ستیزند. آنها به عنوان یک مطالعهی چالشی موضوع را بررسی میکنند و خیلی جدی و عمیق تر از آنند که شما بگویید یک عده خشکه مقدس مرتجع دور هم جمع شدهاند و به بهائیها فحش میدهند. اگر آن دوران با مختصات خود برقرار بوده، دیگر آن دوران گذشته و الان که نسل جدید علاقهمند هستند و کار میکنند، خیلی عمیقتر هستند. ضمناً اینها بعضاً خودشان در ایران هم تحت فشارهای مختلف رسمی هستند. شما دوست دارید موضوع را ساده کنید که نشان دهید دشمنان احمق و مزدوری مقابل ما هستند. این جوری نیست، شما با آدمهای جوان و جدیتری روبرو هستید.
مسألهی بعدی هم این است که – به خصوص روی صحبتم با آقای موژان مومن بود که ایشان گفت تمام حرفهایی که در مورد پیوند بهائیت با رژیم پهلوی میزنند نادرست است و در رژیم پهلوی هیچ بهائی در رأس قدرت نبوده-برخی انکارهای شما در مورد تاریخ سیاسی ایران و نقش بهائیها در قدرت در دورهی پهلوی، درست نیست. من گفتم یا مطالعات تاریخ معاصر ایرانتان اشکال دارد یا اینکه طرف مقابل را احمق و نادان فرض کردهاید.
چون حضور و نفوذ بهائیت و بهائیان در حکومت پهلوی، به خصوص نیمهی دوم سلطنت محمد رضا پهلوی، یک امر جدّی است و افرادی در این مورد کار کردهاند که خودشان سکولار هستند و مسأله به این سادگی که شما بگویید این نبود و آن نبود، نیست. خیلی عمیق تر از اینهاست. شما ۴ نفر را گفتید بهائی نیستند، من ۴۰ نفر را نشان میدهم که بهائی و در سطوح بالا هم بودند. این ساده کردن صورت مسأله و همه چیز را سیاسی فرض کردن و پروژه انقلاب و جمهوری اسلامی دانستن است؛ انداختن مشکل به گردن دیگران رفع مشکل از شما نمیکند.
انگلیسیها ضرب المثلی دارند که میگوید: «با زیر فرش پنهان کردن مشکلات، شما نمیتوانید آن را از بین ببرید بلکه باید با آن مواجه شوید.»
این صحبت را بعداً در ادامه نوشتم و آنجا نگفتم که مشکلی که ما الان به خصوص در سالهای اخیر با مسأله بهائیان مواجه هستیم، بیشتر از مسأله دگر اندیشی یا اینکه کسانی با اعتقادات غیر مسلمانی یا غیر شیعه در ایران آمدهاند که بچهها را بی دین کنند هست، بلکه با وجه جدیدی مواجه هستیم. این قبلاً هم وجود داشت ولی شفاف و آشکار نبود. ما برای اولین بار در حدود پنج سال اخیر شاهد این هستیم که به طور آشکار، سازمانهای اصلی بهائیت در امر ایران ستیزی و مبارزه با منافع ملی ایران دخیل هستند. با کثیفترین سازمانهای نئوکان آمریکایی، اسلام ستیز، اسرائیلی و راست افراطی اروپایی و حتی عرب برای تخریب منافع و مصالح ملی ایران همکاری میکنند. به بهانهی اینکه دارند تبلیغ حقوق بشر میکنند یا مبارزه با بهائی ستیزی میکنند نیز این تحرکات را توجیه میکنند. این یک پدیده ای است که جدیداً آشکار شده و البته همیشه وجود داشته است اما نه به این وضوح و عریانی.
بهائی شناسی: شما در آن سخنرانی درباره ازلیها هم صحبت کرده بودید، اگر به آن اشاره بفرمایید خوب است.
دکتر تفرشی: بله. مثلاً در سخنرانیها اشاره میشد که یحیاییها این جوری میکنند -یحیاییها عبارت تحقیر و تصغیر ازلیان است – و اولاً خیلی از مواردی که مربوط به ازلیها و بابیهای اولیه بود را به بهائیه نسبت دادهاند از جمله مسألهی قرةالعین و ثانیاً بخشی از چالشهای جامعهی بهائی را به ازلیها نسبت دادند که در واقع ازلیها هستند که به جمهوری اسلامی خط میدهند. سوم اینکه چه در مورد مشروطیت و چه در مورد بعضی از دست آوردهای دگر اندیشی که قبل از مشروطه وجود داشته را به بهائیت نسبت میدهند که نه از نظر زمانی و نه موضوعی به بهائیت نمیخورد. من گفتم شما از یک طرف همه را به مزدوری ازلیها متهم میکنید و از یک طرف خیلی از دست آوردهایی که آنها متعلق به خودشان میدانند و واقعاً هم هست، به خودتان اختصاص میدهید، در عین حال توهمی دارید که هنوز ازلیها قدرتی دارند که با شما مقابله میکنند و حتی به جمهوری اسلامی خط میدهند.
بهائی شناسی: آقای دکتر! اشاره ای داشتید به اینکه بهائیها با بعضی سازمانهایی که علیه جمهوری اسلامی فعالیت میکنند و ایران هراسی را دامن میزنند، مشغول همکاری هستند و به آنها کمک میکنند. آیا شما شواهدی دارید؟
دکتر تفرشی: بله، خیلی بیشتر از شواهد است. در سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فعالیت بهائیها علیه ایران – تأکید میکنم علیه ایران و منافع ملی ایران– وجود داشته است. در اسناد بریتانیا و امریکایی مرتب هست، تظلم به مقامات و سازمانهای غربی چه مستقل و چه غیر مستقل. سازمانهای مشکوک برای اینکه از آنها و از حقوقشان حمایت کنند، زیاد است. اینها آشکار نبود و خیلیهای آنها هم توجیه پذیر بود. مثلاً میگفتند یک بهائی در ایران زندان است یا درحال اعدام است، یا اموالش مصادره شده و از یک نمایندهی مجلس در بریتانیا یا یک نمایندهی کنگره در امریکا یا یک سازمان دولتی یا خصوصی بومی یا بینالمللی یا سازمانهای وابسته به کشورهایی مثل اسرائیل خواسته که از او حمایت کنند.
تا اینجا توجیه این بود که ما برای اینکه حقوقمان را احقاق کنیم، این کارها را میکنیم. تا قبل از سال ۱۳۹۲ شمسی، هنگامی که در موضوع حقوق بشر علیه ایران قطعنامه صادر میشد، موارد کمتری مربوط به سازمان مجاهدین خلق بود و عمدهی بندهایش توسط بهائیان تنظیم میشد؛ گروههای دیگر نبودند. باز هم توجیه داشتند که ما فعالیّت سیاسی نداریم، اگر علیه ایران کارزار میکنیم، به خاطر این است که حقوق مان را حفظ کنیم و جلوی ظلم را بگیریم. به همین منظور حتی سازمان بهائیت در دوایر حقوق بشر سازمان ملل در ژنو و نیویورک نماینده مستقر و دائم داشت و دارد.
اتفاقی از سال ۱۳۹۲ به بعد افتاد -که خود من شاهدم، در کنفرانسهای مختلف در فعالیتهای سازمانهای حقوق بشری و اتاق فکرها و اندیشکدهها و گروههای لابی- این بود که چندین دسته علی الخصوص بیت العدل و سازمان اداری اجرایی بهائیت، به این نتیجه رسیدند که روندی که در حال پیش روی است، روند بهبود روابط ایران و غرب است؛ ایران دارد در قالب مذاکرات هستهای با دنیا آشتی میکند و مشکلاتش را به تدریج حل میکند. مسألهی هستهای که آن موقع بزرگترین مانع بهبود روابط ایران و غرب بود، پرونده اش در حال بسته شدن است، پس باید کاری کرد که این مسأله حل نشود. آثارش این بود که اگر ایران با غرب آشتی کند، مسأله سازمان بهائیت ممکن است نادیده گرفته شود و غربیها به آن توجه نکنند. در واقع با آب خوش از گلوی ایران پایین رفتن، بهائیت فراموش شود.
بهائی شناسی: یعنی نگران بودند که مقامات سیاسی ایران در چهارچوب مسأله هستهای و امتیازاتی که از غرب میگیرند، در مورد بهائیها معامله بکنند؟
دکتر تفرشی: مسأله فقط معامله نیست. چشم پوشی کنند و آن اهمیتی که مجبور است با آن مواجه شود یا بهائیها فشار بیاورند، روبرو نشود. متأسفانه یا خوش بختانه – نمیخواهم ارزش گذاری کنم – الان در فعالیتهای ایران هراسی و ایران ستیزی، سازمان بهائیت حتی بیشتر از گروههای کمونیستی کارگری یا مجاهدین خلق در کشورهای مختلف نفوذ دارد. با تغییر دولت در ایران در سال ۹۲ اتفاقی افتاد. برای اولین بار سازمان رهبری بهائیت به اعضاء تلویحاً و گاهی رسماً اعلام کرد که برای نشان دادن خودشان و احراز هویت و جلوگیری از فراموش شدن بهائیها و اینکه اجازه ندهند ایران به شرایط عادی برگردد، باید وارد کارزار سیاسی شوند. این معضل تا آنجا پیش رفته که شما میبینید امروز در بد نامترین گروههای دست راستی وابسته یا مرتبط با اسرائیل و آمریکا، مثل مؤسسه گیت استون، نویسندگان بهائی با اسم و رسم علیه جمهوری اسلامی برای تحریم، برای حمله به ایران برای ضربه زدن به ایرانی مقاله مینویسند.
نمونه اش همان آقای دنیس مک اوئن است که در سالهای اخیر، در رسانهها و سازمانهای کاملاً آشکار ضد ایرانی، به خصوص موسسه گیتستون که از تندترین و کثیف ترین مؤسّسات آمریکایی- اروپایی ضد ایران و اسلام است، مرتباً و تقریباً هر هفته علیه ایران مقاله سیاسی محض مینویسد و عضو هیات تحریریه آن مؤسّسه است. در آمریکا چندین نفر دیگر هم در این زمینه فعّال هستند. این با ادعای غیرسیاسی بودن فعالیّت بهائیان کاملاً مغایر است. در این مورد البته مثالهای مکرر و متعددی وجود دارد.
بهائی شناسی: مک اوئن بهائی است؟ آیا از بهائیت کناره گیری نکرده است؟
دکتر تفرشی: دوره ای کنار بود و دلیل کنار گذاشتنش هم ربط به سؤال اول شما داشت. آقای مک اوئن یک نویسندهی سرشناس است که به اسم مستعار رمانهای پلیسی و جنایی مینویسد و کتابهایش هم پرفروش است. او بهائی بود، کتابی هم دارد که فکر میکنم تز دکترایش بود به نام مسیح شیراز که راجع به علی محمد باب است. ولی مدتی مطرود شد به خاطر اینکه یک نظری را مطرح کرد که باید یک پوست اندازی در مطالعات بهائی بشود و غیر بهائیها را باید وارد کار مطالعات بهائی شناسی کرد و این نشانهی انحطاط یک اندیشه است که فقط کسانی که به آن معتقدند باید روی آن کار کنند. او مدتی از فعالیتهای آیینی برکنار بود ولی الان برگشته و به خصوص در زمینهی نوشتن مقالات ضد ایران و اسلام هراسی (به خصوص شیعه) و ایران هراسی خیلی فعال است.
در امریکا هم بهائیان ایرانی خیلی فعالاند و در سازمانهای مختلف حقوق بشری علیه ایران و برای سنگ اندازی در بهبود روابط ایران و دنیا تلاش میکنند. هدفشان هم برای همان پروژه ای است که عرض کردم. میخواهند به نوعی ایران رابطهی خوبی با غرب پیدا نکند. این برای اولین بار است که آشکار شده است. در واقع برای این افراد، حتی تلاش برای بهبود وضعیت بهائیان در ایران هم به نوعی کم اثر کردن انگیزههای فعالیت سیاسی ضدایران است.
دوم اینکه در به کار گرفتن برخی از مخالفان سابق ایران در بریتانیا، ترکیه، آمریکا یا جاهای دیگر، برای سایت خبریشان، برای کتاب نوشتن، مقاله نوشتن و چه برای فیلم ساختن اقدامات مؤثری کردهاند. اینها در واقع اقدامات جدیدی است که پشتیبانی کنندههای معتبر و ثروتمند جهانی بهائی پشت آن است و بخش عمده ای از این پروژه برای سیاه نمایی علیه ایران است و تأکید میکنم نه لزوماً حکومت حاکم بر ایران، بلکه بالاتر از آن، علیه کلّ ایران است.
بهائی شناسی: کل ایران را ممکن است توضیح دهید. چون الان جمهوری اسلامی حاکم است و نوک حملهها خواسته یا ناخواسته به حکومت اسلامی بر میگردد.
دکتر تفرشی: شما یک موقع میگویید من با جمهوری اسلامی از نظر سیاسی مشکل دارم، این قابل بحث است. ممکن است من با شما هم نظر باشم یا نباشم. ولی وقتی شما این بحث را دارید که احیاناً تحریم اقتصادی علیه جمهوری اسلامی میتواند کمک کند به نارضایتی عمومی مردم که پروژه تغییر رژیم توسط خود مردم پشتیبانی شود و زودتر به نتیجه برسد، من این را ضد نظام نمیدانم؛ ضد منافع ملی و علیه کشور و مصلحت مردم میدانم. میگوید چون ممکن است در شرایط موجود، مردم خوششان بیاید و زندگی شان بهتر شود و جمهوری اسلامی تغییر نکند، پس بیاییم تحریمهایی وضع کنیم که مردم در فشار قرار بگیرند و مجبور شوند تا حکومتشان را تغییر دهند. معلوم میشود هدف مردم است، گویا قرار نیست تا نظام سیاسی تغییر نکرده، مردم آب خوش از گلویشان پایین برود. یا اگر کسی ترویج جنگ و حمایت از فرقه گرایی و تجزیه طلبی در ایران میکند، فراتر از تقابل با یک حکومت یا نظام سیاسی است.
بنابراین، مسألهی جدیتر و راهبردیتری را هدف گرفته است. از این جهت، من معتقدم که هدف این جور حملات فقط جمهوری اسلامی نیست، جمهوری اسلامی ظاهر و پوشش است برای تلاش علیه منافع راهبردی ملی ایران.
بهائی شناسی: به نظر شما با توجه به تخصصتان در رشته تاریخ، امروز ویژگیهای تاریخنگاری منصفانه راجع به بهائیت چیست؟ چون منابعی که در دست ما هست مثل قرن بدیع و تلخیص تاریخ نبیل و…، عمدتاً منابعی هستند که خود بهائیها نوشتهاند و یک نگاه مؤمنانه و تقدس گرایانه نسبت به تاریخ بهائیت و بهاءالله دارد. امروز اگر بخواهیم از لابلای صفحات تاریخ، یک تاریخنگاری منصفانه راجع به بهائیت داشته باشیم و بخواهیم نقدها را مطرح کنیم، چه منابعی وجود دارد؟ چه روشی را باید پی بگیریم؟
دکتر تفرشی: به نظر من یک مورخ که میخواهد راجع به موضوعی کار کند، باید دو ویژگی داشته باشد که ظاهراً با هم متضاد هستند: منصف باشد و بی رحم. این دو تا ظاهراً در تضاد با هم به نظر میآیند. بی رحم یعنی ملاحظات خاص مثبت را توجه نکند و منصف یعنی شرایط زمانی و مکانی را در نظر بگیرد. وقتی راجع به یک موضوع تحلیل میکند، مقتضیات و ملزومات و شرایط آن دورهی تاریخی و جغرافیای خاص را در نظر بگیرد و با تعابیر و معیارها و ارزشهای امروزی قضاوت نکند و سعی کند خودش را در آن دوران خاص قرار دهد. نکته دوم اینکه مثل همهی مطالعات، مطالعات بهائی شناسی هم اگر قرار باشد به منابع محدودی دسترسی داشته باشد و منابع محدود مورد استفاده قرار بگیرد، مخدوش میشود. اگر من فقط با قال الباقر و قال الصادق راجع به بهائیت بحث کنم، به جایی نمیرسد و خیلی هم اعتبار ندارد. همچنان که اگر فقط متون بهائی را بخوانم و به چیز دیگری توجه نکنم.
به نظر من کسی که در زمینه بهائیت کار میکند چه در زمینه اسناد و چه خاطرات و کتابهای نوشته شده ایرانی و غیرایرانی، باید هم به منابع بهائی توجه کند و هم به منابع رقبای آن یعنی ازلیها و بابیهای اولیه و هم به منابع اسلامی و هم به منابع غربی اعم از خاطرات یا نوشتههای غربی. این چهار تا منبعی است که باید به آنها توجه کرد. منظورم از غربیها، خارجیها است که عربها هم میتوانند باشند و این چهار تا باید باهم دیده شود و با یک نگرش نقادی و مقایسه ای این کار صورت بگیرد. اگر فقط از منابع بهائیها استفاده کنید، اینها اولاً یک سویه است، ثانیاً معلوم نیست در بعضی موارد متن کامل به دست ما رسیده باشد. ثالثاً در خیلی از اینها، به شدت در راستگویی صرفهجویی شده. یعنی بخشی از واقعیت را بیان کردند.
ما میدانیم که در اصطلاح حقوقی، بیان بخشی از واقعیت و کتمان بخش دیگرش، عین دروغ گویی است. در دادگاههای غربی وقتی قسم میخورند میگویند قسم میخورم که راست بگویم، جز راست نگویم و همهی راست را بگویم. اگر همه راست را نگویم، بخشی از کتمان حقیقت است. پس اتکای محض به منابع بهائی راه به جایی نمیبرد ولی حتماً باید به آنها توجه کرد؛ چه برای اینکه ممکن است حرف راست داشته باشد و چه برای چالش و انتقاد در مقایسه با دیگر متونی که مورد تحقیق واقع میشود.
بهائی شناسی: از قرةالعین اسم بردید. اخیراً بی.بی.سی مستندی از زندگی ایشان پخش کرد که خانم شبنم طلوعی که کارگردان بهائی است، این را ساخته بود. در این مورد دو سؤال هست: اول این که مقداری توضیح دهید دربارهی مصادرهی فعالیتهای بابیها و ازلیها که بهائیها به نفع خودشان انجام دادهاند. این مسأله تنها در مورد قرةالعین هم نیست. در مسألهی نبرد قلعهی طبرسی هم هست یا در مورد کشته شدگان زنجان مانند حجت زنجانی و افرادی که در جنگهای داخلی کشته شدند. بهاءالله در ایقان میگوید اعظم دلیل حقانیت باب، جان فشانی اینهاست و این افراد ایمان خودشان را به منصه ظهور گذاشتند، لابد حقیقتی بود که اینها این قدر فدارکاری کردند. تحلیل شما از این رویکرد چیست و سؤال دوم این است که به نظر شما چرا بی.بی.سی فارسی اینقدر به موضوع بهائیت علاقمند است؟ اخیراً هم برنامه ای داشت و در مورد چرایی تعطیلی مغازههای بهائی در ایران سؤالی مطرح کرده بود. چرا این قدر دوست دارد که به بحث بهائیت بپردازد؟
دکتر تفرشی: سؤال شما دو وجه دارد: یک وجه نیّات و انگیزهها و اهداف بی.بی.سی فارسی است. یک وجه دیگر نیّات و انگیزههای سازمان بهائیت در این نوع رویکرد تاریخی است. من از دومی شروع میکنم: مثالی میزنم.
شما اگر تاریخ نویسی کشورهای عربی جنوب خلیج فارس را مورد توجه قرار دهید، یعنی مشخصا ۱۰-۱۱ کشوری که جدید هستند، غیر از پادشاهی عربی سعودی و عمان که قدیمی تر هستند، ۷ تا شیخ نشین که امارات میشوند، قطر، کویت و بحرین اگر به تاریخ نویسی نیم قرن اخیر در این کشورها توجه کنید، ملاحظه میکنید که تاریخنگاری در واقع تلاشی است برای هویت سازی، تاریخ سازی و کسب اعتبار تاریخی با هزینهی دیگران که عمدتاً هم ایران است. مثلاً ۳-۴ سال پیشتر کتابی چاپ شده با موضوع تاریخ قطر، حدود ۳۰۰ صفحه که در آن حتی یک بار اسم خلیج فارس یا ایران به عنوان همسایه شمالی این کشور نیامده است. کویت هم همین طور است. در بحرین که دورهی بسیار طولانی بیش از ۱۰۰۰ سال تحت کنترل مستقیم ایران بوده و هنوز هم با همه تلاشهای ایران ستیزی و فارس زدایی و شیعه زدایی در آن جا انجام شده، با این وجود هنوز هم فرهنگ شیعی و فارسی در آنجا غالب است. آنها هم به همین شکل مشغول تاریخنگاری اند.
بحرین از معدود کشورهای دنیاست که برخلاف امارات، شما اگر سنی باشید و غیر ایرانی، بلافاصله به شما اقامت و پاسپورت میدهند. برای اینکه میخواهند توازن جمعیت را به هم بزنند. این کشورها تلاش میکنند با جعل تاریخ یا بزرگنمایی حوادث کوچک، برای خودشان هویت تاریخی ایجاد کنند. خیلی هم مهم نیست که این هویت جدید، چقدر بر مبنای حقایق تاریخی و فرهنگی ایجاد شده باشد؟ نفس ایجاد یک هویت جدید برای فرار از هویت پیشین و نمایش استقلال از فرهنگ قبلی برایشان مهم است.
عین این تلاش در بهائیت هم صورت گرفته است. آنها دوست دارند برای خودشان شناسنامه و هویت تاریخی درست کنند، پس ابایی ندارند از این که در تاریخ خودشان از سابقه و پیشینه ازلیها و بابیها استفاده کرده و متوسل به روش آناکرونیسم (زمان پریشی) شوند. حتی در بعضی کتابها کسانی که بهائی نبودهاند و تنها به بهائی بودن متهم بودهاند، به عنوان بهائی معرفی شدهاند. مثلاً در ۸-۹ جلد کتاب مصابیح هدایت که شرح حال رجال بهائی است، اسامی زیادی است که بهائی نیستند، یا بهائی بودنشان ثابت نشده و یا فقط در یک برهه خاص از زندگی خود بهائی بوده و بعد خارج شده اند. ولی رسماً بهائیها همه را به نام خودشان ثبت و ضبط میکنند.
در مورد قرهالعین، این بارزترین نمونهی آنهاست. قرةالعین دو تا مدعی دارد؛ هم بهائیها و هم فمینیستها! آن قدر که فمینیستها او را متعلق به خود کردهاند، بهائیها نتوانستند. او یک مدعی جدید پیدا کرده به عنوان پیشگام نهضت آزادی زنان. من بعد از بحثی که با آقای عنایت فانی در فیسبوک داشتم، یکی از بهائیها به من گفت: خدا پدرت را بیامرزد که این قرةالعین را از دست ما گرفتی و به ازلیها دادی و به فمینیستها ندادی! به نظرم این ربوده شدن قرةالعین توسط فمینیستها، از معدود موادر درد مشترک مسلمانان و بهائیها باشد. خلاصه او مدعی جدیدی پیدا کرده است. قرةالعین شاخصهای است برای تاریخ سازی و هویت سازی، تاریخ جعلی و جعل تاریخ است. وقتی شما مطرح میکنید که از نظر زمانی به آن دوران (ظهور بهاءالله) نمیخورد، برآشفته میشوند.
پژوهشگرانی مثل آقای نبوی و یا قبل از ما کسانی این را مطرح کردند که قرةالعین بهائی نبوده است؛ قبلتر بهائیها خیلیها برآشفته میشدند و عکس العمل نشان میدادند. ولی اخیراً رواج پیدا کرده که مورخان سکولار غیر مذهبی هم به این موضوع اعتراض دارند. به عنوان نمونه اخیرا در کنفرانس ۲ سالانه ایران شناسی در ۲۰۱۶ در دانشگاه وین، یک پنل تخصصی راجع به قرةالعین و قزوین بود که رییس پنل، آقای موژان مؤمن بود و سه دانشجوی بهائی که از امریکا آمده بودند در ادارهی این پنل به ایشان کمک میکردند. موضوع مطرح در این پنل، مشابه فیلم خانم شبنم طلوعی، بحث تاریخی نبود؛ یک زیارتنامه و ذکر مصیبت تام و تمام بود.
در آن جا من تصمیم به صحبت نداشتم ولی بغل دستم آقای محمد امینی بود -که مورخی است که بیشتر در مورد دوره دکتر مصدق تحقیق میکند- پسر آقای نصرت الله امینی شهردار تهران در زمان دکتر محمد مصدق و وکیل شخصی مصدق بود، ایشان که اساساً سکولار و حتی مخالف حکومت ایران است، صحبت کرد و مسخره کرد که این حرفهایی که شما در مورد قرةالعین میگویید از نظر تاریخی تناسب ندارد و کل کنفرانس را از لحاظ محتوایی به هم ریخت و با توضیحاتی بی ارزش بودن ادعاهای مطرح شده را نشان داد و جواب جدی هم وجود نداشت.
در مورد قرةالعین، مسألهی مهم برای بهائیان، پروژهی قدیس سازی و معصوم آفرینی است. بقیهی قسمتها مسأله جعل تاریخ است برای هویت سازی، تبار سازی و ریشه دار نشان دادن یک آیین. نمونهی جدیدش آیینهایی است که در ماههای اخیر در بریتانیا و آمریکا در مورد دویستمین سال تولد بهاءالله برگزار شد که از ملکهی بریتانیا و دیگران دعوت کردند و در موزهی بریتانیا غرفه اجاره کردند که نشان دهند، حضور دارند و جدی هستند و مهماند. تلاش برای مهم و محق نشان دادن بهائیت، یک تلاش دیرینه است.
نکتهی جالب این است که تا زمانی که قرار بود قرةالعین بابی و علاقمند به صبح ازل قلمداد شود، تاریخ نویسی بهائی از او به عنوان تروریست و خشونت طلب و به قول امروز مثلاً داعشی یاد میکردند. ولی با تغییر پروژه، کم کم تبدیل به قهرمان آزادی، معصوم، قدیس و شهید شد.
از سوی دیگر، آمارهای مختلف منتشر میشود در بین کشورهای مختلف که درصد رشد گروندگان به بهائیت در بین تمام ادیان و مذاهب بیشتر از همه است. من اطلاع دقیقی ندارم که این آمارها چقدر درست است؟ ولی اطلاع دقیق دارم که این آمارها فقط یک طرفش ارائه میشود؛ کسانی که گرویدهاند به بهائیت! کمتر میشود آمار کسانی که از بهائیت خارج شدند، منتشر شود. چرا که در خیلی از کشورها این دو عدد نزدیک هم است. مثلاً در آمریکا شماری از دانشجویان ما، سیاه پوست هایی هستند که برای آمدن به دانشگاه باید بورس میگرفتند. اینها بهائی میشدند که بورس بگیرند و درسشان که تمام شد، خیلی هایشان بهائی نماندند. پول را گرفتند و بعد هم برگشتند. از این موارد زیاد است و جدی هم هست.
گاهی سازمانهای رسمی بهائیت آمار میدهند که در فلان کشور سال گذشته ۱۰۰ تا بودند الان ۲۰۰ تا شدند. مثلاً صد درصد رشد در تعداد داشته اند. اما اضافه شدن صد نفر به یک آیین، عدد قابل توجهی نیست که روی آن مانور داده شود. این آمارها بعضی اوقات اغواگر است. دیزرایلی صدر اعظم قرن ۱۹ بریتانیا جمله معروفی دارد: ما سه جور دروغ داریم: دروغهای معمولی؛ دروغهای کثیف و آمار! کمیت آمار بعضی اوقات ما را گول میزنند.
سالها قبل، یک دفعه در انتخاباتی در شورای شهر بریتانیا، یک حزب تند کمونیست اعلام کرد ما موفق ترین حزب انتخابات محلی بودیم و صددرصد افزایش تعداد کرسی در شوراهای بریتانیا داشتیم و راست هم میگفتند؛ در دورهی قبلی یک کرسی داشتند، در دورهی جدید تعداد کرسیها شده بود دو تا! اگر جزئیات این آمارها را نگویید، خیلی راحت میشود افراد را گول زد. یا مثلاً ورودیها شاید درست باشد، ولی خیلی وقتها خروجیها بیان نمیشود. اعم از افرادی که خودشان نخواستهاند که دیگر بهائی باشند و افرادی که از طرف جامعهی بهائی طرد شده اند. اینها باید با هم در یک چهارچوب قرار گیرد و به نظر میرسد بخش هایی از آن، یک پروژهی تبلیغاتی برای مهم نشان دادن و محبوب نشان دادن است و اینکه ما مورد عنایت قرن بیستمیها هستیم.
بخش دیگر سؤال شما مربوط به بی.بی.سی است. من قبلاً مفصل صحبت کردم و مطالبی هم نوشتهام. مسألهی دفاع بی.بی.سی فارسی از بهائیت، یا به طور دقیقتر دفاع بخش فارسی سرویس جهانی بی.بی.سی از بهائیت، سابقهی طولانی از روز اول دارد. اولین دبیر ارشد بی.بی.سی فارسی، رییس جامعهی بهائیان در کل بریتانیا و ایرلند بوده است؛ آقای حسن موقر بالیوزی که جزء ایادی امرالله هم بود. سؤال این است که ایشان یک آدم دانشمندی بوده که شایستگی قرار گیری در چنین سمتی را داشته باشد؟ پاسخی که داده میشود این است که ایشان آدم دانشمندی است و به خاطر دانش و تجربه اش در بی.بی.سی استخدام شده است.
سؤال من خیلی ساده است: آقای موقر بالیوزی آدمی است که در بالاترین مقام اجرایی بهائیت بریتانیا (انگلستان، ولز، اسکاتلند، ایرلند جنوبی و شمالی) بوده است.
اگر مثلاً الان از یکی از مجتهدان یا مراجع تقلید شیعه، درخواست استخدام در بی.بی.سی پر کنند، مسؤولان بی.بی.سی آیا ایشان را به صفت علمی قبول میکنند یا نه؟ آیا ایشان را استخدام میکنند؟ نمیگویند ایشان مغرض است. طبیعتاً یک مرجع تقلید نسبت به آموزههای دینی بیطرف نیست. این نوع کار، یعنی کسی که رهبر یک دیانت است و نه طرفدار آن دیانت، اگر چنین کسی را در سازمان استخدام کردند، این کار خلاف مصرّح مصوبات منشور بی طرفی بی.بی.سی است.
هر چه شما جلوتر میروید، تقریباً همیشه گردانندهی اصلی یا یکی از گردانندگان اصلی بی.بی.سی از بهائیها بودند. اندیشه اصلی تلویزیون بی.بی.سی فارسی توسط آقای بهروز آفاق که از معتقدان متعصب بهائی هستند ایجاد شده است. مذاکرات پارلمانیاش هم منتشر شده است. ایشان با آقای تامسون رییس وقت سرویس جهانی جلسات متعددی در کمیسیون دیپلماسی عمومی یا دیپلماسی مردم محور پارلمان بریتانیا داشتند. مشروح مذاکرات هست که چرا پروژهی بی.بی.سی فارسی مهم است؟ آقای آفاق صرفاً رییس تلوزیون فارسی بی.بی.سی نبود؛ در واقع رییس یک چهارم سرویس جهانی بی.بی.سی بود و اخیراً بازنشسته شده ولی همچنان متنفذ است. بخش فارسی یکی از زیر مجموعههای او بود. او نظارت کلان داشت. او خالق معنوی تلویزیون فارسی است. همیشه هم کسانی در بی.بی.سی فارسی بودند که شخصاً علایق ترویج بهائیت داشتند و هنوز هم هستند. به نظر میرسد در موارد مشابه اولویت استخدامی هم داشتند.
الان واقعاً مسأله فراتر از آن است که یک نفر و دو نفر اتفاقاً بهائیاند و در آنجا حضور دارند. در سالهای اخیر به خصوص بعد از جنگ ۲۰۰۳ در عراق، پروژهی بازی کردن با کارت اقلیتهای قومی و دینی برای ضربه زدن به منافع ایران در رسانههای دولتی و غیر دولتی غربی و به خصوص در بی.بی.سی فارسی خیلی جدّی است. برای تحت فشار گذاشتن ایران، استفاده از بحث حقوق اقلیتهای قومی و دینی و به خصوص پروژهی نشان دادن بهائی ستیزی ایران، یکی از راهها و اهرمهای فشار علیه ایران است برای تغییر شرایط و پذیرش مواضع غرب. چه در مسألهی هستهای، چه در صلح خاورمیانه و چه در مسألهی حقوق بشر و چه در مسائلی نظیر مقابله با تروریزم.
در این چند محور به نظر میرسد همیشه –به خصوص در زمان جورج بوش پسر این مسأله به اوج رسید– بازی کردن با کارت اقلیتهای قومی و دینی و به خصوص بهائیت در اولویت ابزارهای فشار غرب علیه ایران بوده است و سازمان بی.بی.سی فارسی در درجهی اول و صدای آمریکا در درجه دوم در رأس این مسأله قرار داشتند.
مثال کوچکی بزنم. معمولاً مسئولین ایرانی به صحبتهای خبرنگاران ایرانی در مجامع بینالمللی پاسخ نمیدهند. اگر از بی.بی.سی یا صدای آمریکا باشد اصلاً جواب نمیدهند. آقای دی نژاد در چند سفری که به نیویورک داشت، دو بار پیش آمد که خبرنگار فارسی زبان صدای امریکا از ایشان سؤال کرد و جواب گرفت. هر دو تا سؤال راجع به حقوق بهائیت بود. یعنی در طول ۳۹ سال، ۲ بار چنین اتفاقی افتاده و هر دو هم راجع به بهائیها بوده است. این قابل دقت است. این مسأله خیلی جدی تر از این است که اتفاق هر از گاهی باشد. خبرنگاری که این سؤال را مطرح کرد، سازمانهای دیگر رسانهای، مثل صدای آمریکا و شبکه «من و تو» و سایر رسانهها تحت تأثیر لابی بهائیت قرار گرفته اند. چون لابی بهائیت بسیار فعال و قوی است؛ حتی به گمانم در مواردی قویتر از لابی اسرائیل است؛ در صورتی که قبلاً این جور نبود.
بهائی شناسی: از سؤال قبلی مطلبی ناقص ماند، واکنش شرکت کنندگان کنفرانس تورنتو به صحبتهای شما چه جور بود؟
دکتر تفرشی: در عموم ابراز نگرانی کردند که کسی آمده و فضای کنفرانس را ملتهب و از مسیر خارج کرد، ولی بعداً تعداد قابل توجهی شخصاً و فرد فرد آمدند و خیلی تشکر کردند که باید این بحثها مطرح شود، ولی ما جرأت نمیکنیم طرح کنیم. آنها خود از فعالان بهائی بودند. میگفتند ما هم دوست داریم راجع به این موضوع صحبت شود ولی مسأله این است که ممکن است مورد استفادهی ایران قرار بگیرد و از طرفی از تندروهای خودمان میترسیم؛ از بنیادگراهای بهائی.
بهائی شناسی: از ادوارد براون نام بردید. او سفرهایی به ایران داشته و هم با ازل ملاقات داشته، هم با بهاءالله و گزارشهایی هم از این سفرهایش منتشر کرده است. اساساً شما ادوارد براون را چه شخصیتی ارزیابی میکنید و جایگاهش در تاریخ بابیه و بهائیه کجاست؟ هدفش از اینکه سعی میکند این مطالب را انعکاس دهد چیست؟
دکتر تفرشی: من متخصص ادوارد براون نیستم. بخت این را داشته ام که نوشته هایش را ورق زدم و از ایشان چیزهایی را جمع کردم. بیشتر کنشگر علمی بودم و ادعایی روی این موضوع ندارم. برداشت خودم این است: مرحوم ادوارد براون آدمی بود که دلبستهی مطالعات اسلامی و ایرانی بود. دانشجوی پزشکی بود و پزشک هم شد ظاهراً ولی بعدا طبابت را رها کرد و سراغ مطالعات اسلامی و ایرانی آمد. از یک خانوادهی نسبتاً سرشناس در شمال انگلیس بود و کاملاً با عشق و علاقه به این موضوع روی آورد. شاید تحلیل ساده و راحت این است که بگوییم او جاسوس بریتانیا بود و ایران آمد و برای ضربه زدن به اسلام و تشیع و برای اجرایی کردن مطامع غرب آمد. ولی من چنین اعتقادی ندارم.
چون در برهههایی از زندگی او شاهدیم – چه در انقلاب مشروطیت و چه در جریان قرارداد ۱۹۰۷ و حتی قبل آن و چه در زمان اولتیماتوم و دعوایی که مورگان شوستر پیدا میکند – ادوارد براون به شدت با نظرات هیأت حاکمه بریتانیا در مورد ایران و مظالم آنها در مورد ایران در میافتد. ممکن است بگوییم این هم توطئه است. میشود هر چیزی را توطئه فرض کرد. اما من به شخصه در این حد اقدامات او را توطئه آمیز نمیدانم.
تا آنجا که من از زندگی براون دریافتم، او ارتباطات محکم و گسترده ای به عنوان شغلش که کرسی مطالعات عربی و فارسی در دانشگاه کمبریج بود با مقامات انگلیس داشته است، ولی عمدتاً در تعامل و هم رأیی با هیأت حاکمه بریتانیا به خصوص در مورد ایران نبوده است.
در مسأله کتابی که او نوشته است «Materials for the study of the Babi religion» مقدمه ای بر بابیت و همین طور در آثار بعدیاش و تلاشهای که او راجع به بابیگری، ازلیگری و بهائیگری کرده است، به نظر میرسد که پروژهی باب و اندیشهی بابیگری برای او به عنوان یک پدیدهی جدید جالب بوده است. او جنبش بابیه را به عنوان یک نواندیشی و یک اندیشهی اعتراضی میدیده و برای همین برایش اهمیّت داشت. حرکت باب را به عنوان روشی برای اعتراض به وضع موجود میدید. در این شرایط طبیعتاً به نظر او حرکت پیروان باب به نوعی پروتستانیتیزم اسلامی یا واکنشی به مظالم موجود دربار و علما است و تلاشی برای تغییر وضع موجود.
ما شاهدی نداریم که براون، بابی یا بهائی یا ازلی شده باشد، ولی دلبستگیهایی در او دیده میشود. اوایل کار تصور خیلیها این بود که دلبستگی وجود دارد، ولی به مرور در این اوجگیری دعوای ازلی و بهائی، به نظر میرسید که براون به عنوان یک محقق، بیشتر حق را به ازلیها میدهد تا به بهاءالله و در مطالعاتش هم تا حدی و در کتاب تنبیه النائمین عزیه خانم که جمع آوری کرده و در یادداشتهای خصوصی اش، این جانبداری تا حدی دیده میشود.
به همین دلیل هم بعد از اینکه بهائیها و به خصوص عبدالبهاء برای او عزت و احترام قائل بودند، به تدریج از چشمشان میافتد و حتی علیه او کتاب نوشتند. آقای موقر بالیوزی و آقای موژان مومن یادداشتهای زیادی علیه براون دارند و او را به تحریف تاریخ، غرض ورزی و تلاش برای بی اعتبار کردن بهائیها متهم کردند. فکر میکنم او هم در تاریخ مشروطه و هم در بقیه کتاب هایش، قصدش این نبود که از پروژهی کسب وجاهت برای بابیها و بهائیها پیروی کند، ولی در مجموع فکر میکرده که این یک موضوع مهمی است و اهمیت دارد و فصل مهمی در اعتراض به وضع موجود در ایران است. به مرور در اواخر عمرش موضوع اهمیّتش را از دست داد. البته وقتی پیدا نکرد؛ چون در ۶۰ و اندی سالگی فوت شد، ولی به نظر میرسد به تدریج کل پروژه از چشمش افتاد؛ چه بابی، چه ازلی و چه بهائی؛ و آن علاقهای که در دوران جوانی و میان سالی تا قبل از مشروطیت، داشت، بعد از مشروطیت دیگر آن جذابیت را برایش نداشت.
بهائی شناسی: لطفا توضیح بدهید که چرا موضوع بابیه کم کم از چشم ادوارد براون افتاد؟
دکتر تفرشی: فکر میکرد اهمیتی که این موضوع در ایران یا توسط بابیها و بهائیها در دنیا داشته و همچنین تأثیر آن در ایران، کمتر از آن چیزی است که فکر میکرد. صحبتهای خصوصی و نوشته هایش را ببینید- که بعضی هایش منتشر نشده – بیشتر به عنوان یک جریان اجتماعی – سیاسی به آن نگاه میکرد؛ مثل یک حزب. نه به عنوان جریان اصلاحگر دینی.
الان بسیاری از کسانی که راجع به بهائیت صحبت میکنند، دانسته یا نادانسته از بهائیت به عنوان «فرقه» یاد میکنند. خود بهائیها این را فحش تلقی میکنند، در صورتی که ما در بحث جامعه شناسی دین، وقتی صحبت از مذاهب و آموزههای دینی میکنیم، یک سری چرچ و یک سری کالت داریم. چرچ یعنی شما یک نهاد مذهبی هستید که از پدر و مادر به شما منتقل میشود و شما آزادید که در ادامه زندگی در آن باشید یا نباشید. حتی اگر مناسک آن دین را انجام ندهید، مثلاً نماز و روزه هم انجام ندهید، از دین خارج نمیشوید. این چرچ است و آموزهی کاملا معنوی است و نیازی به ابراز وجود یا فعالیت علنی یا علمی ندارد.
در برخی از این سازمانهای مذهبی شما باید ابراز وجود کنید، ثبت و ضبط کنید و نشان دهید که فعالیت دارید. به آنها کالت یا فرقه میگویند. یعنی اگر شما فعالیت علنی نداشته باشید و فعال نباشید، عملاً اهلیّتتان را برای عضویت در آن جا از دست میدهید. این جوامع میل به حزب و کنشگری سیاسی پیدا میکند و بهائیت جزء اینهاست. اگر شما مسلمان نباشید و به شریعت عمل نکنید، کسی شما را از دین خارج نمیکند، ولی اگر بهائی باشید و عملی در راه پیشرفت بهائیت انجام ندهید، طبیعتاً در بهائیت نخواهید بود. اطلاق فرقه بهائیت نه به خاطر تحقیر است، بلکه به معنی دسته بندی دو گانه در جامعه شناسی دینها است.
بهائی شناسی: مهم ترین کتاب براون درباره بابیها و بهائی همان کتاب «Materials for the study of the Babi religion» است که ۱۹۱۸ چاپ شده است. البته مطالب را خیلی قبلتر جمع کرده و در آن تاریخ منتشر کرده است. براون هم در ۱۹۲۶ فوت کرده. چه طور میتوانیم چاپ این کتاب در ۸ سال آخر عمر براون را با تحلیلی که فرمودید، جمع کنیم؟ یعنی چه طور میشود که مسأله جنبش بابیه و بهائیت برای او کم اهمیت شده باشد و در عین حال، در سالهای آخر عمر، در موردش کتاب چاپ کند؟
دکتر تفرشی: من تصورم این است که آن کتاب فصل الخطاب و پایان کار علایق براون به مسأله بهائیت است. شاید براون با چاپ این کتاب میخواست این کار را ببوسد و کنار بگذارد. در واقع میخواهد بگوید این کار آخر است و دیگر چیزی بیشتر از این ندارم و دنبالش را نمیگیرم.
بهائی شناسی: اشاره کردید که جنبش بابیه، عملاً اعتراض به وضعیت دربار و علما در دورهی قاجار است. یادم است در مصاحبهی قبلی، چهار پنج سال پیش، صحبت از این بود که باب ظاهراً تنها کسی نبود که در آن دوره ادعای منجیگری داشت. آن شرایط دوره قاجار چگونه بود که عده ای به این فکر افتادند که ادعای قائمیت کنند و چه میشد یک عده ای به دنبال اینها راه میافتادند؟
دکتر تفرشی: این بحثها اختلافی است و چیز مشخص و متقنی نیست. خلاصهی صحبتهای قبل این بود که بخشی از خسارتهای ناشی از جنگهای دوم ایران و روس به پای علما نوشته شد؛ فتاوای علما باعث شد که ایران وارد جنگ شود یا تحریک به جنگ شود. بعد از ورود به جنگ سوء مدیریت و سوء محاسبه باعث شد جنگ دوم را هم ایران ببازد. در فاصله تقریباً بیست سالهی معاهده ترکمانچای تا ظهور پدیدهی امیرکبیر، ما تعداد زیادی مدّعی مهدویت داریم. گفته میشود بیست و پنج نفر. بعضیها در حد خانواده شان بودند. چندتایی هم شهرتشان بیشتر شد.
اینها محصول زمانشان هستند. افرادی بودند که با فرصت طلبی محض یا تا حدی هم خبط عقلی یا جاه طلبی، از این بلا تکلیفی و استیصال مردم و روی گردانی نسبی مردم از روحانیت، استفاده کردند؛ مردمی که از وضع موجود استغاثه میکردند – به خاطر شکست دینی و ملی که نصیب ایران شده بود – و در پی منجی بودند، از آن شرایط استفاده کردند. طبیعی است ناراحتی از وضع موجود، چه وضعیت سیاسی و چه وضعیت دینی، شرایط را برای اینکه عده ای به این اندیشهها گرایش پیدا کنند، آماده میکند. مسائل اقتصادی هم در زمینه سازی این ادعاها مؤثر بود. ایران بحران اقتصادی داشت. در این شرایط مردم دنبال اعتراض هستند و نخبگان هم دنبال سکویی هستند برای ابراز وجود علیه وضع موجود. برخی از روی اعتقاد و برخی به عنوان بهانه و فرصت، به دنبال ملجاء و مرجعی هستند که خودشان و نظرات خودشان را مطرح کنند.
مثال نزدیک این پدیده سالهای بعد از سقوط رضا شاه است که شما شاهد حزب توده هستید که به تعبیر من –با تمام مخالفتی که با کمونیسم دارم- حزب ترین حزب تاریخ سیاسی ایران است. هیچ حزبی به اندازهی حزب توده از نظر ساختاری و نظم تشکیلاتی به قدرت آنها نبوده است. عدهی زیادی از روشنفکران خوب و بد به حزب توده به عنوان مهمترین پلاتفرم اعتراضی علیه وضع موجود، گرایش پیدا کردند. خیلیهاشان هم البته تودهای نماندند. در بابیگری و ازلیگری هم همهی کسانی که متهم به بابیگری شدند، یا واقعاً بابی شدند، تا آخر عمرشان به این مرام باقی نماندند.
آنها دنبال اعتراض به وضع سیاسی و اجتماعی موجود بودند و بهانه ای پیدا کرده بودند. برخی هم البته تا آخر عمر بابی ماندند، بعضی پنهانی بابی ماندند، اما بعضیها بودند که فقط میخواستند علیه وضع موجود داد بزنند و نارضایتی خود را ابراز کنند و حرکت بابیه را برای این هدف مناسب دیدند. به نظر میرسد از زمان ظهور باب تا قبل از جنگ جهانی اول، یعنی تا اوایل قرن بیستم، این حالت ادامه دارد. بعد البته قضیه فرق میکند. الان کمتر پیش میآید ولی هنوز هستند کسانی که ممکن است از لج اسلام و جمهوری اسلامی یا برخی روحانیان یا حتی خانوادههای سختگیر مذهبی خود، بهائی شوند. در ابتدای حرکت بابیه و در دورهی قاجاریه، این وضع خیلی شدیدتر بود.
به هر حال در آغاز حرکت باب این مسأله هم بوده است. نکتهای که باید توجه کنیم: ما عادت داریم شروع این نوع جریانات را به نیروهای خارجی روسیه یا بریتانیا نسبت دهیم، در حالی که من اعتقاد دارم حداقل در موضوع بابیگری، دلایل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ایران باعث ایجاد چنین ماجرایی شد. قدرتهای بزرگ خارجی رقیب در ایران، روسیه تزاری و بریتانیا، دخالت قابل اثباتی در آغاز حرکت بابیه نداشتند، ولی به بهترین وجهی علیه منافع ایران و در جهت پیشبرد منافع خودشان، از آن استفاده کردند و هنوز هم استفاده میکنند. ولی این که ریشههای حرکت بابیه را در روسیه یا انگلیس پیدا کنیم، به جایی نمیرسد و چندان هم قابل اثبات نیست.
بهائی شناسی: از امیر کبیر اسم بردید. میدانیم امیر کبیر برخورد سختی با بابیه کرد و برخوردش خشونت آمیز بود. چه در ماجرای توبه نامه باب و چه بعداً که جنگهای سه گانه علیه بابیان را رهبری کرد و بابیها را قلع و قمع کرد و در نهایت در جریان اعدام باب. به نظر شما آیا این برخورد درست بود و لازم بود چنین برخوردی با بابیه شود و آیا بهتر نبود، میرزا تقی خان از طریقهای دیگری عمل میکرد؟
دکتر تفرشی: من در مقام ارزشگذاری و داوری در مورد میرزا تقی خان امیر کبیر نیستم. و لیکن باید توجه داشت در شرایطی که ایران بعد از دوران محمد شاه و بعد از اختلافات مرزی که با عثمانی و روسیه و مستعمرات بریتانیا داشت و دولت لرزان و شکننده اوایل حکومت ناصرالدین شاه، شرایط جوری بود که اگر امیر کبیر اقدام محکم و قاطعی با کسانی که تمامیت ارضی و امنیت ملی ایران را به خطر انداختند، انجام نمیداد، ممکن بود ما الان چیزی به عنوان ایران مستقل و متحد و یا همان ممالک محروسه نداشتیم. شما میتوانید الان با معیارهای اعلامیه جهانی حقوق بشر دوران امیر کبیر را قضاوت کنید؛ اما این قضاوت نه صحیح است و نه عادلانه، چون چیزی که مورد نظر میرزا تقی خان امیرنظام بود، در واقع مصالح ایران زمین بود.
جمله معروفی از لرد پالمرستون صدر اعظم قرن ۱۹ بریتانیا، هست که جمله معروف و مهمی است. او میگوید: «بریتانیا نه دوستان ابدی دارد و نه دشمنان ابدی، چیزی که برای ما ابدی و ازلی است، منافع ماست.» شاید با معیارهای امروزی اگر دقت نکنیم و خطراتی که موجودیت ایران را در اوایل عهد ناصرالدین شاه تهدید میکرد، در نظر نداشته باشیم و صرفاً با یک رویکرد حقوق بشر قرن بیست و یکمی، راحت بگوییم بهتر بود امیر کبیر با آنها گفتوگو میکرد و تلاش میکرد، اینها را محترمانه ساکت کند یا حتی در مواردی تمکین میکرد.
ولی تحلیل شرایط آن روزگار در اوان سلطنت ناصرالدین شاه و ضعف هایی که ایران داشت؛ چه از نظر تمامیت ارضی که در خطر بود در تقابل با روسیه، انگلستان و عثمانی و چه از منظر خطرات داخلی که ایران را بعد از یک دوره چهارده ساله گرفتاریهای دوران محمد شاه و صدارت حاج میرزا آقاسی تهدید میکرد، موجب شد که امیرکبیر چاره ای جز این کار نداشته باشد و اگر این کار صورت نمیگرفت، ایران دچار جنگ داخلی و بحران شدید امنیتی در داخل میشد. من قصد توجیه کشتار بابیها را ندارم، ولی آن شرایط زمانی و مکانی را باید توجه کرد و نباید با معیارهای قرن بیست و یکم، شرایط قرن نوزدهم را قضاوت کرد.
بهائی شناسی: از دیدگاه شما امیر کبیر بیشتر معیارهای سیاسی–اجتماعی را مد نظر داشته تا معیارهای دینی؟
دکتر تفرشی: شما چرا فکر میکنید اینها باید با هم مغایرت داشته باشد؟ به نظرم هر دو بوده است و مشکلی ندارد و مغایرتی هم با هم ندارد بلکه مکمل و متمم یکدیگر است.
بهائی شناسی: بهائیها خیلی سعی میکنند که امروز خودشان را به عنوان گروهی که طرفدار صلح و وحدت عالم انسانی هستند، معرفی بکنند. از طرفی، چه بابیهایی که در آن مقطع بودند و بهائیها آنها را به خودشان نسبت میدهند و چه بعداً در کارهایی که بهاءالله در تقابل با ازلیها کرده، ما نمونههای قابل توجهی از خشونت را میبینیم؛ از حذف فیزیکی رقبا، حتی ترور اول ناصرالدین شاه که باعث شد او تعداد زیادی از بابیها را اعدام کند. این دو تا چگونه قابل جمع است؟ اصلاً جمع میشود یا بهائیت در اینجا با چالش روبروست؟
دکتر تفرشی: من بارها با این سؤال مواجه شدم و مطرح کردم؛ چه در بحث با بهائیها در کنفرانس تورنتو و چه مناظرهای که با آقای فرهاد ثابتان سخنگوی بینالمللی بهائیت، در رادیو فردا داشتم. ما بحثی داریم که پیشینهی بهائیت و سازمان رهبری بهائی در برخورد با مخالفان خودش اصلاً قابل دفاع نیست. چه در بی اعتبار کردن، چه حذف فیزیکی، چه ترور شخصیت و… که انواع را داشتیم و داریم. فهرست طولانی است که میدانید و راجع به این هم زیاد کار شده است. وقتی با دوستان بهائی این سابقهی تاریخی مطرح میشود، جواب رایج و مرسوم این است که اینها به تاریخ پیوسته، دوره ای هم تند و تیز بودند و الان درست شده. دیگران میکشتند ما هم میکشتیم. تاوان آن را هم پرداختهایم.
تا اینجا قابل تأمل است و نه قابل قبول. ولی تا حدودی قابل فهم است. من وقتی به تجربهی خودم مراجعه میکنم و رفتاری که با من در خارج از کشورتوسط فعالان بهائی شده است، که چه طور هم آشکارا و هم مخفیانه در نوشتهها و صفحات مجازی خودشان که من به آنها راه ندارم -ولی دوستان ما کپی کردند و فرستادند- از جهت برخورد رذیلانه، کثیف، توهین، ترور شخصیت و حتی پاپوش درست کردن امنیتی برای آدمها در خارج از ایران و پرونده سازی، همین امروز این کارها در جریان است. اینها ادامهی همان اقدامات قرن نوزدهم است. الان نمیتوانند آدم بکشند، ترور شخصیت میکنند. طرف با من مشکل دارد میگوید خانواده اش مذهبیاند و خودش هم ایران میرود، حتماً جاسوس جمهوری اسلامی است. اگر راست میگوید چرا بچه اش تظاهرات دینی ندارد؟ چرا بچه اش در تیم ملی ورزشی انگلیس بوده است؟ تاریخ نویس اصول گرای امنیتی است. چرا خانمش محجبه است؟ و فحاشیهای بسیار رکیک.
من بارها به این رفتار اعتراض کردم به دوستان بهائی که فکر میکردم منصف تر هستند شکایت بردم. این اقدامات منحصر به من هم نمیشود؛ سازمان بهائیت با تمام منتقدان خود همین برخورد را دارد. به آقای دکتر محمود صدری و دیگران مشابه این رفتار را داشتهاند. اینها ادامهی همان دهشت افکنی و ارعاب و تروریسم دوران بهاءالله و عبدالبهاء است. البته آن موقع آنها مشکل قانونی برای انجام این اقدامات خشونت آمیز نداشتند و الان چون مشکل قانونی دارند، روش را در ظاهر تغییر دادهاند؛ اما منش، همان منش حذفی و خشونت آمیز است و این ادامه همان منش پیشین است. ظاهر برخورد البته مؤدبانه است، ولی در خفا و پنهان بسیار کثیف و رذیلانه. این نگاه: «هر که با من نیست، علیه من است و چون کسی با من نیست، باید حذف شود» متأسفانه یک نگاه فاشیستی است که در قالب یک اندیشهی به ظاهر صلح طلب و مسالمت جو عمل میکند و یک هستهی متعفنی است که یک پوسته و ظاهر خیلی معطری دورش پیچیده شده است.
بهائی شناسی: آخرین سؤال را مطرح میکنم. اشاره کردید که یکی از مهم ترین چالشهای حقوق بشری ایران امروز، بحث بهائیت است. اگر بخواهید توصیه ای به افرادی که در نظام جمهوری اسلامی در مصدر کار هستند، آیا فکر میکنید که باید یک تغییر روشی نسبت به بهائیت داشته باشند و یا آن که در مجامع بینالمللی باید تغییر رویکردی داشته باشند که بتوانند از اقدامات خود در مورد بهائیت در ایران به درستی دفاع کنند و این قطعنامهها مرتباً علیه جمهوری اسلامی صادر نشود؟
دکتر تفرشی: من چند نکته کوچک ولی مهم عرض کنم. در این جا قضاوت نمیکنم که ایران سیاست بهائی ستیزی دارد یا ندارد؟ اگر ایران سیاست هایی دارد که به هر دلیلی محدودیت برای بهائیها ایجاد میکند، به صورت تبعیض آمیز و غیر قانونی، ممکن است و لابد مصالح نظام یا منافع ملی را در این کار مسؤولان امر توجه میکنند. ولی من معتقدم که باید حتی المقدور میان بهائیان عادی و سازمان بهائیت تفاوت قائل شد. برندهی هرگونه تبعیض و محدودیت از نظر حقوق شهروندی برای بهائیان در ایران، سازمان بهائیت است و بازندهی نهایی ایران. در واقع در خوش بینانهترین شکل ممکن، این یک بازی دو سر باخت است. البته من فکر میکنم بازنده سازمان بهائیت نخواهد بود.
به گمان من، بزرگترین برندهی هر گونه تضییع حقوق شهروندی بهائیها در ایران، خود سازمان بهائیت است. این مظلوم نمایی و کاسب کاری حقوق بشری مآلاً به سود ایران و جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه به سود بهائیهاست. اگر شرایط کاملاً آزاد و سالم و انسانی برای بهائیها ایجاد شود، کسی که در این بین ضرر اصلی را میکند سازمان بهائیت است که نان مظلوم نمایی را در طول تاریخ خورده است. گرچه ممکن است در این بین حکومت ایران هم در کوتاه مدت ضربه پذیر شود.
توصیهی مشخص من این است که با اعمال سلیقههای شخصی، این تضییقات اعمال نشود و اگر قرار است مسألهای باشد، کاملاً با قانونمندی و با توجه به منافع راهبردی ملی ایران انجام شود؛ ولی سلیقه ای رفتار نشود. هر چه این تبعیض یا تضییقاتی که گفته میشود، اعمال شود، بهرهبری اصلیاش مال بهائیهاست و زبان و دست آنها را علیه منافع ملی ایران درازتر میکند. به نظر میرسد باید دلسوزانهتر و هوشمندانهتر و با توجه به مصالح راهبردی و دراز مدت و نه مصالح آنی، برایش برنامه ریزی کرد.
بهائی شناسی: از محبت و وقت گزاری شما سپاسگزاریم.