شبنم طلوعی، بازیگر و فیلم ساز ایرانی بهائی، در طول یک سال گذشته و هم زمان با اکران فیلم مستند «خاک، شکوفه و آتش»، مصاحبههای متعددی را با رسانههای خارجی نظیر بی بی سی فارسی و صدای آمریکا انجام داده است. این مستند، به روایت زندگی طاهره قرةالعین، از رهبران جنبش بابیه پرداخته و قرةالعین را احیاگر حقوق زنان ایرانی در دوره قاجار معرفی کرده است. طلوعی بهعنوان کارگردان این مستند یکساعته، در مصاحبههای خود، به وجود تیم تحقیقاتی پرمایهای در پس ساخت این مستند اشاره کرده و مدعی است که توانسته، پردههای مغفولمانده از زندگی این شخصیت را به تصویر بکشد.
طلوعی در این مستند، ضمن مصاحبه با شخصیتهای مختلف بهائی، طاهره را از اولین منادیان احیای آزادی زنان در ایران معرفی کرده و بسیاری از اتهامات وارده بر قرةالعین را مخدوش میداند. درعینحال، این مستند، برخی اقدامات قطعی قرةالعین را که نوعی هنجارشکنی محسوب میشود (مانند رها کردن خانواده و فرزندان و پیوستن به جنبش بابیه)، محصول جبر تاریخی و لازمه حرکت در مسیر اصلاح جامعه توسط قرةالعین معرفی میکند.
با نگاهی به سخنان کارشناسان این فیلم و مصاحبههای خانم طلوعی در طول یک سال گذشته، ذکر موارد ذیل در تحلیل این فیلم ضروری به نظر میرسد:
- در سرتا سر این فیلم، هیچ جا از عقاید و اعتقادات قرةالعین سخنی به میان نمیآید. شاهنکته این فیلم آن است که زنان ایران در عصر قاجاریه، از وضعیت بسیار نامناسبی در رنج بودهاند و مصلحی، میبایست به این درد و رنج خاتمه دهد. لذا قرةالعین بهپا میخیزد و بنیانگذار حرکتی میشود که جنبش آزادی زنان نام میگیرد. هرچند خانم طلوعی در مصاحبههای مختلف خود مدعی است که در ایران امروز، همان مشکلات و تهدیدات، به شکلهای دیگر برای جامعه زنان وجود دارد و اساساً پرداختن به موضوع قرةالعین را برای طرح دوباره مسائل و مشکلات مربوط به زنان در جامعه ایران عنوان میکند. خانم طلوعی در مصاحبههای خود اصرار دارد که نخواسته در این مستند، به آیین و باورهای دیگر قرةالعین بپردازد و برای او تبلیغ کند. اما به باور تحلیلگران، این تنها زیرکی خانم طلوعی و نوعی کتمان حقیقت از مخاطب محسوب میشود. طلوعی بهخوبی میداند که طاهره قرةالعین، هرگز یک بهائی نبوده و اساساً قبل از ادعای بهاءالله کشته شده است. آیین قرةالعین، آیین باب است و آیین باب، همان چیزی است که تشکیلات بهائی و بهائیان تشکیلاتی، به دلیل وجود خشونتهای بیش از اندازه در آن، از طرح آن گریزاناند و همواره تلاش میکنند، وجود باب و آیین او را، در حد یک مبشر برای بهاءالله پایین آورند و خود را از الزامات اعتقاد به آیین باب، رها سازند.
- طلوعی در این مستند مدعی است که زنان در دوره قاجار، از حق تحصیل کامل محروم بودهاند و تنها به آنان خواندن آموزش داده میشد. بعد از آن از زبان یکی از کارشناسان خود به کنایه میگوید: اینکه به زنان نوشتن آموخته نمیشد برای آن بود که آنان نتوانند نامههای عاشقانه بنویسند و از چهارچوبهای تعیینشده خارج شوند. این مستند، قرةالعین را یکی از افرادی میداند که موفق شد از این حصار عبور کند و ازآنجاکه در خانوادهای اهل علم رشد و نما یافته بود، او را اهل بحث و درس و مناظره معرفی میکند که موفق شده تا تمامی مردان روزگار خود در میان اقوام و خویشان را منکوب و محکوم سازد. این مستند، قرةالعین را تا مقام استادی در مدرسه صالحیه قزوین برای بانوان و همچنین تدریس در منزل سید کاظم رشتی در کربلا برای مردان و زنان بالا میبرد. هرچند که شاید این بخشی از ماجرا باشد؛ اما متأسفانه تمام ماجرا نیست. سؤال از خانم طلوعی این است که اگر وضعیت زنان در دوره قاجاریه چنان نابسامان بود و امکان تحصیل برای ایشان وجود نداشت، قرةالعین در مدرسه صالحیه به چه کسانی آموزش میداد و کدامین زنان پای درس او حاضر میشدند؟ همین یک نمونه، تناقضی بزرگ در مستند ساخته خانم طلوعی است. از سویی طلوعی، زنان را فاقد امکان تحصیل در دوره قاجار معرفی میکند و از سوی دیگر، آنجا که میخواهد درجات علمی طاهره را معرفی کند و بالا نشان دهد، از تدریس او و حتی مادرش آمنه خانم در مدرسه صالحیه برای زنان عهد قاجار سخن میگوید. شاید تحلیل کاملتر این موضوع نیاز به بررسیهای تاریخی ـ اجتماعی بیشتری داشته باشد؛ اما آنچه مسلم است، مانند مستند «خاک، شکوفه، آتش»، نمیتوان یک طرز فکر واحد حاکم بر تمام مردم ایران در عصر قاجار ترسیم و بر اساس همان، نسبت به وقایع آن دوره اظهار نظر کرد.
- نمایش محروم بودن زنان در عصر قاجار در این مستند، تنها به عدم امکان تحصیل آنان ختم نمیشود. کارشناسان این مستند مدعی هستند که زنان ایرانی در عصر قاجار، هیچگونه فرصتی برای حضور در اجتماع نداشتند و البته طاهره با ساختارشکنی خود، در این مسیر، صفشکن بود و موفق شد پای زنان را به حضور در جامعه باز کند. طلوعی در این مستند مدعی است که تنها تفریح و حضور زنان در اجتماع در عصر قاجار، شرکت در تعزیهها بوده است. شاید منظور طلوعی از شرکت زنان در اجتماع، اختلاط میان زنان و مردان باشد؛ شاید هم منظور دیگری داشته باشد. اما آنچه از مطالعه تاریخی دوران قاجار به دست میآید آن است که زنان دوره قاجار، اجتماعات خود را فارغ از اجتماعات مردانه داشتهاند. اجازه و انگیزه حضور در بازارها را داشتهاند و حتی در مناطق حاشیهای و روستایی (که عمده جمعیت ایران را تشکیل میداده) در مشاغل خانوادگی، به مردان خانواده خود کمک میکردهاند و در مساجد و به وقت نمازها حاضر میشدهاند. پژوهشگران حوزههای اجتماعی میدانند که حضور در نماز جماعت مسجد، تنها یک پدیده عبادی نیست. بلکه در حواشی این حضور، بسیاری از تعاملات اجتماعی برقرار میشود و مسجد علاوه بر عبادت، فرصتی برای دیدارهای اجتماعی با اصناف مختلف مردم نیز هست. حضور زنان در دوره قاجار در جامعه، تنها به مسجد و بازار ختم نمیشده است. آنان در مکانهای زنانهای نظیر گرمابهها نیز دور هم جمع بودهاند. زنان دوره قاجار بههمراه خانوادههای خود به سفرهای زیارتی نیز میرفتهاند و سفر به عتبات عالیات و حج بههمراه خانواده، از مرسومات آن دوره بوده است.
متأسفانه تخریب گسترده سلسله قاجاریه توسط حکومت پهلوی، ذهنیت بسیاری از تاریخ دانان را نسبت به وضعیت حکمرانان آن دوره دچار خدشههای زیادی کرده است. واقعیت اما آن است که باید خوب و بد دوره قاجاریه و کیفیت حکمرانی در آن دوره را باهم دید و قضاوت کرد. قابل کتمان نیست که پهلویها به جهت توجیه کودتای انگلیسی خود علیه قاجاریه و برای مشروع نشان دادن سلطنت خود، مدام به بدگویی و سیاهنمایی دوره قاجاریه پرداختهاند، اما لازم است محققان، به دیده انصاف به هردو دوره بنگرند و تمام مصائب و مشکلات را به گردن آنها نیندازند و اقدامات مثبت و خوب آنان را نیز بازگو کنند؛ نه آنکه هر رفتار و دستور صادرشده در آن عصر را اشتباه و حاصل جهل، خرافهگرایی و وطنفروشی حکمرانان قلمداد کنند. روشی که متأسفانه توسط طلوعی در این مستند و سایر مبلغان بهائی در تبلیغات این آیین بهکار گرفته شده و همواره کوشش میکنند، دوره قاجار را دورهای سراسر سیاه و نکبتبار معرفی کنند. تلاش میکنند تا وضعیت زنان را به شکلی غیرقابل تحمل و همراه با خشونتهای توحشگونه نسبت به آنان معرفی کنند تا از رهگذر مخالفت با آن وضعیت، اقدامات و شیوههای فکری خود را مدرن و نجاتبخش معرفی کنند. البته نگارنده در اینجا در مقام دفاع از اشتباهات و فجایع صورتگرفته در دوره قاجار نیز نیست اما اصرار دارد که وضعیت زنان در دوره قاجار، آن قدرها هم که طلوعی تلاش کرده دربارهاش سیاهنمایی کند، نامطلوب نبوده است.
این البته بدان معنا نیست که آزادی های زنان آن دوره، مشابه آزادی های زنان معاصر در غرب بوده است. اما به نظر میرسد طلوعی در پیشفرضی آشکار، وضعیت اسفبار سوءاستفاده از زنان در فضای غرب را بهعنوان وضعیت مطلوب پذیرفته و دائماً از فاصله زن ایرانی دوره قاجار با آن فضا، ابراز نگرانی میکند.
- طلوعی در این مستند، خیلی کوتاه و در چند جمله، از رویگردانی طاهره از اسلام و ایمان او به باب سخن میگوید؛ اما خیلی زود این بخش را رها میکند؛ چراکه همانطور که در بخش نخست اشاره کردم، به باور خود او، نیازی نیست تا از اعتقادات طاهره سخن بهمیان آید. بیان رویگردانی او از اسلام نیز روندی است که در تمام فعالیتهای تبلیغی تشکیلات بهائی و بهائیان تشکیلاتی دیده میشود. آنان خیلی دوست دارند، احکام و قواعد اسلامی را غیرقابل اجرا، تاریخ مصرفگذشته و بیاثر نشان دهند و هرکس را که به هر تعلیمی از تعالیم اسلامی پشت کرده باشد، به عنوان یک قهرمان معرفی میکنند. این مستند نیز از این رویه معمول، مستثنی نبوده است. اما متأسفانه، طلوعی آنچنان که ذکر کردم، به توصیف عقاید باب نمیپردازد و فقط به آموزش آنها توسط قرةالعین اشاره میکند. نکته بسیار مهمی که در اینجا باید مورد توجه قرار گیرد آن است که طاهره تا پیش از اسارت در قزوین، تنها به برخی کتابهای اولیه باب دسترسی داشته است. نگاهی به این کتابها، نشانگر آن است که باب اولاً در آثار اولیه خود، هرگز از اسلام رویگردان نیست. بلکه بر سورههای قرآن کریم تفسیر مینگارد و احادیث و روایات متعددی را در فضیلت امامان علیهمالسلام و بهویژه امام دوازدهم شیعیان، حضرت حجتبنالحسن العسکری بیان میکند. همان کس که بعدها ادعا کرد، دارای مقام او، یعنی قائمیت است.
نگاهی به آثار باب در این دوره، ما را با خشونتی بیپایان در تعالیم باب، روبرو میسازد. باب پیروان خود را برای زمینهسازی برای ظهور قائم موعود و حضرت حجت علیهالسلام دعوت میکند و در این مسیر به پیروانش دستور میدهد تا هرکس در برابر آنان ایستادگی کرد، از تیغ شمشیر خود سیرابش کنند. بلوا و آشوب بزرگ در کشور و سه جنگ خونین داخلی که یک سوی آن پیروان باب بودهاند، نتیجه تأسفبار این تعالیم است. هرچند که این تفسیرهای وحشیانه باب، تفسیرهایی افراطی از قرآن مجید و آیین اسلام بوده و توسط اکثریت دانشمندان شیعی مردود اعلام شده است، بااینحال تعلیم و گسترش همین تعالیم توسط قرةالعین در کربلا و بعدها در قزوین، باعث شد تا بابیانی که با او در ارتباط بودند، برای قتل عمو و پدرشوهر طاهره تحریک شوند و مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی برغانی قزوینی را در محراب عبادت شهید کنند.
مستند خانم طلوعی به هنگام روایت این بخش از تاریخ زندگی طاهره، تمام تلاش خود را کرده است تا طاهره را بیارتباط به این ماجرا معرفی و تروریستهای بابی را عناصری خودسر معرفی کند. هرچند که بررسی این موضوع نیز نیازمند تحقیق مستقل از منابع مختلف است و مخالفانی نیز دارد، اما آنچه مسلم و قطعی است، احکام و روشهای خشونتآمیز باب ـ که طاهره از جمله مبلغان آن در شهر قزوین بود ـ روی بابیان قزوین اثر کرده و آنان را به ترور و حذف فیزیکی منتقدانی همچون شهید ثالث کشانده است. یادآوری این جمله از عباس افندی خالی از لطف نیست که نوشته بود: «و در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان، ضربِ اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا مَن امَنَ وَ صَدَّق بود، اما در این دور بدیع و قرن جلیل اساس دین الله و موضوع شریعت الله رأفت کبری و رحمت عظمی و الفت با جمیع ملل و صداقت و امانت و مهربانی صمیمی قلبی با جمیع طوائف و نحل و اعلان وحدت عالم انسان است.» (عباس افندی، مکاتیب، ج ۲ ص ۲۶۶).
ملاحظه میشود که حتی به اعتراف عباس افندی، نص صریح عبارات باب، گردن زدن مخالفان و سوزاندن کتابهای مخالف و تخریب زیارتگاهها و قبرها و قتل همه انسانها بهجز ایمانآورندگان به باب بود و در دوران بهاءالله، این احکام بهکلی تغییر یافت. طاهره نیز زنی ساختارشکن بود که به همین قواعد پایبند بود و در ماجرای ترور پدر همسرش، به همدستی با تروریستها متهم بود.
- درباره غزلی منتسب به قرةالعین با مطلع «گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو / شرح دهم رخ تو را، نکته به نکته مو به مو» خوانندگان بهائیشناسی را به مجموعه مقالات مرحوم استاد محمد محیط طباطبائی در ماهنامه گوهر ارجاع میدهم (صائمی، گوهر محیط، صص۲۶۵-۲۷۸). در یکی از مقالات این مجموعه، محیط طباطبائی اثبات کرده است غزلی که بهائیان به طاهره نسبت میدهند، یک سرقت ادبی بزرگ از طاهرای نجدنی یا شاه طاهر داعی از سخنوران و نویسندگان زبر دست سده دهم هجری است و حتی پیش از تولد طاهره، توسط شاعران دیگر همچون میرزا طاهر وحید، تضمین هم شده است. با وجود چنین مقالات دقیقی، انتساب دوباره این شعر به قرةالعین و صرف زمان قابل توجهی از این مستند در ارتباط با این شعر، سؤال برانگیز است. آیا واقعاً در پشت صحنه و در اتاق فکر این مستند ـ چنانکه خانم طلوعی در مصاحبهها مدعی است ـ گروهی برای تحقیق و پژوهش وجود داشته است؟ یا آنکه طلوعی از سوی تشکیلات، موظف بوده برخی مطالب را در این مستند بگنجاند و به صحت و سقم آن کاری نداشته است؟
- در این مستند یکساعته، هدف اصلی نمایش تحولخواهی طاهره قرةالعین در عصر قاجار و در جامعه مسلمان است و سراسر این مستند از این تحولخواهی، چه در مفهوم آن و چه در شکل ابراز آن جانبداری و حمایت میکند. از نظر این مستند، رها ساختن فرزندان و همسر و عزیمت چندساله به کربلا، قابل دفاع است؛ در چند جای این مستند، طلوعی بههمراه فرزند خود در خودرو، کنار رودخانه و در پشت میز کار، برخی تصاویر را منتشر میکند. بهنظر میرسد طلوعی با انتشار این تصاویر، در صدد است تا نشان دهد که رها کردن فرزندان و زندگی برای یک زن بسیار دشوار است؛ اما طاهره این دشواری را به جان خریده تا اصلاحات مورد نظرش در جامعه را پیگیری کند و لذا یک قهرمان قابل ستایش است.
توجه خوانندگان عزیز را به این نکته مهم جلب میکنم که اگر فرض کنیم هر زنی که احساس کرد، جامعهاش احتیاج به اصلاحات و یا انقلابات دارد، همسر و فرزندانش را رها کند و به شهر و کشور دیگری برود و آرمانهای خود را دنبال کند، آیا آن وقت سنگ روی سنگ بند میشود؟ و آیا اساساً زندگی اجتماعی و جامعه شکل میگیرد؟ آیا وظیفهای مهم تر از حفظ کیان خانواده و تربیت فرزندان و مدیریت زندگی در خانه برای یک زن متصور است؟ آیا جز این است که فعالیتهای اجتماعی زنان، باید پس از تنظیم امور و تأمین آرامش خانه و اهالی آن تعریف و تبیین شود؟ آیا چنین خواستهای از یک زن، خواسته نابجا و دور از مدنیت است که پیش از ورود به فعالیتهای اجتماعی، اوضاع کوچکترین واحد اجتماع، یعنی خانواده خود را بسامان کند؟ بهراستی طلوعی از طرح این مسائل بهدنبال چیست؟ بهدنبال تبرئه قرةالعین است یا کیان خانوادههای ایرانی را نشانه رفته و بهدنبال ایجاد احساس مظلومیت جدی در میان جامعه زنان ایرانی و پس از آن بروز حوادثی مشابه حوادث زندگی قرةالعین برای زنان ایرانی و خانوادههای آنان است؟
ذکر این نکته در پایان این بخش خالی از لطف نیست که در آثار بهجا مانده از طاهره، نمیتوان به موارد قابل توجهی اشاره کرد که او در پی نهضت آزادی زنان بوده است. بلکه همانطور که پیشتر توضیح دادم، مهمترین هدف طاهره، پیشبرد نهضت باب و گسترش تعالیم اوست. فرض دنبال شدن هدف خاص آزادی زنان و بهرهمندی ایشان از حقوق اساسی خود در اجتماع، فرضی است که از وقایع تاریخی و مستندات موجود، قابل اثبات نیست. درواقع قرةالعین را نمیتوان شخصیتی دانست که حرکتهای خود را به انگیزه پیگیری مطالبات زنان و حقوق پایمال شده آنان دنبال کرده است. این فرضی است که هرچند سازنده فیلم دوست دارد به مخاطبانش القا کند، اما فاقد وجود خارجی است؛ مسئلهای که در چهل و چهارمین دقیقه از همین مستند، توسط خانم آدمبکان به روشنی بیان میشود اما فیلمساز بهراحتی و بیتوجه از کنار آن عبور میکند.
- مستند «خاک، شکوفه، آتش»، در بیان نقش طاهره، قدوس و بهاءالله در بدشت و نظریه نهایی بزرگان بابیه درباره حوادث آنجا و میزان کشف حجاب طاهره در آن مجلس، دچار سردرگمی است. از طرفی برخی اتهامات جنسی و خلاف عفت به قرةالعین را مردود میداند و از طرف دیگر، نمیتواند میزان ساختارشکنی او را تبیین کند. بهنظر میرسد که این قرار دادن موضوع در ابهام، نوعی فرار از تبیین کامل بحث است. آنچه که مسلم است، رفتار طاهره در آن جمع، نه تنها در همان بدشت از سوی برخی از بابیان مورد نقد جدی واقع شده، بلکه بعدها و از سوی سران بابیه بهویژه نخستین ایمانآورنده به باب، یعنی ملاحسین بشرویی بهشدت مورد نکوهش قرار گرفته است. مسئلهای که هرگز در این مستند به آن پرداخته نمیشود (مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، بخش سوم، ص ۱۱۰).
- طلوعی در مستند خود اشاره میکند که از ثمرات تلاشهای باب که قرة العین در انتشار آن نقش مهمی داشته، یکسان شدن ارث زن و مرد است. به باور کارشناسانِ این مستند، ارثیه زن و مرد در آیین باب یکسان شده و قرة العین نیز که منادی آزادی و برابری حقوق زن و مرد بوده، با انتشار این تعلیم، خدمت بزرگی به جامعه ایران و زنان این جامعه کرده است. معذلک طلوعی توضیح نمیدهد که چگونه تقسیم ارثیه در آیین بهائی و به فاصله کمتر از سی سال تغییر کرده و ارث زن و مرد در آیین بهائی با یکدیگر متفاوت است؛ ضمن آنکه پسر بزرگتر نیز نسبت به سایر پسران، امتیازات ویژهای دارد که در دین مبین اسلام، هرگز چنین تفاوتی میان پسران دیده نمیشود. جالب است که طلوعی، به نابرابری میزان ارث زن و مرد در اسلام میپردازد، اما کلامی درباره این تفاوت در بهائیت سخن نمیگوید و بیان نمیکند که او و همکیشان او، تساوی زن و مرد در بهرهمندی از ارثیه را قبول ندارند!
- ای کاش خانم طلوعی و دیگر بهائیان تشکیلاتی و تشکیلات بهائی، یکبار به این سؤال خانم مهرانگیز کار در سمینار ویرجینیا پاسخ میدادند که با وجود این همه تقدیس بهائیان نسبت به مقام طاهره، آیا اگر او امروز زنده میشد و در قامت یک زن، میخواست که همچون ادوار اولیه، در جمع رهبران آیین بابی قرار گیرد و مثلاً در بیت العدل عضو شود، آیا این اجازه به او داده میشد؟ آیا بهائیانی که تا این مقدار طاهره را در مقام یک اصلاحگر اجتماعی و مطالبهگر حقوق زنان بالا میبرند، به این خواسته روشنفکران و برخی بانوان بهائی پاسخ میدهند که چرا حقوق زن و مرد در بهائیت علیرغم شعار تساوی رجال و نساء بهراستی یکسان نیست و زنان از عضویت در بالاترین مجمع قانونگذاری بهائی محروم هستند؟آیا اگر امروز در دیانت بهائی زنده میشد و آنچنان که خانم طلوعی ادعا کرده، پیگیر مطالبات زنان میشد و به بیتالعدل اعتراض میکرد که چرا نباید زنان نیز در تصمیمگیریهای کلان و اصلی آن نهاد، مشارکت داشته باشند، با طرد از تشکیلات مواجه نمیشد؟
- به نظر میرسد این مستند، به دنبال نمایش تمام واقعیت نیست. طلوعی در نمایش زندگی یک قدیس، از پیش تصمیم خود را گرفته و از حضور منتقدان طاهره در فیلم جلوگیری میکند. او سعی دارد طاهره را شخصیتی کاملاً سپید، بیگناه و معصوم و دارای اثرات عمیق اجتماعی معرفی کند. او همچنین به کمک مصاحبههایی که دائما در آنها به بهائی بودن خود تأکید میکند، سعی دارد تا قرةالعین را از افتخارات آیین بهائی جلوه دهد. حال آنکه این روش، نوعی تلاش برای گمراه کردن مخاطب و به دور از اخلاق حرفهای مستندسازی است. از نظر نگارنده این سطور، اشکالی ندارد که طلوعی و تشکیلات بهائی به تبلیغ زندگی طاهره بپردازند، چراکه همگان در بیان عقیده و حرف خود آزادند، اما ای کاش، بهجای پردهپوشی و کتمان حقایق، زندگی طاهره را آنگونه که اتفاق افتاده است، بیان میکردند و بهجای تخریب جامعه ایران و ایجاد قهرمان های کاذب در آن، سیاه و سفید زندگی طاهره را باهم در معرض دید مخاطبان خود قرار میدادند و اجازه میدادند، مخاطبان با آگاهی از تمام ابعاد زندگی او و نیز با عنایت به نظرات منتقدان آیین و مرامش، او را بشناسند.