آفاق پيامبرى
عبدالحسین فخاری
چکیده
مقوله پيامبرى، پس از توحيد و عدل از مهم ترين موضوعات كلامى در طول ساليان به ويژه در بحث هاي تطبيقى و بين الاديانى بوده و هست. تشخيص مدعيان راستين از غير راستين نبوت و رسالت به درك صحيح و عقلانى از مقوله نبوت باز مىگردد. در اين مقاله كه بخشى از طرحواره “باورهاي بنيادين،نگاهى نو به مبانى اعتقادى” از نويسنده است كه پنج اصل توحيد و نبوت و عدل و امامت و معاد را هركدام در ده عنوان بيان نموده است، تلاش شده مقوله نبوت را نيز در ده عنوان، شامل (ضرورت راهنما، نشان صدق، تاريخ و پيامبران، ميراث پيامبران، ويژگى پيامبران، معلم الهى، ختم نبوت، معجزه جاويد، سيره و اخلاق، وصايت و خلافت) به طور ساده و بدون بحث هاي تطبيقى و استنادات بسيار -كه مخاطب جوان را خسته كند- تبيين گردد. طبيعى است هريك از ده عنوان از جنبه هاي تخصصي قابل شرح و بسط فراوان است؛ اما اختصار و سادگى، انگيزه طرحی اينگونه توسط نويسنده بوده است. اميد است مؤثر واقع شود.
- ضرورت راهنما
مىگفت: عقل داريم و نيازى به راهنما نداريم!
گفتم: ما فقط يك بار به اين دنيا مىآیيم و تجربه و اطلاعاتى براي زندگى در اينجا نداريم. مثل مسافرى میمانيم كه به كشوري ناشناخته وارد مىشويم و اطلاعى از ويژگىهاى زندگى در آن كشور نداريم، اگر بخواهيم با سعى و خطا، اين زمان را طى كنيم، مقدار زيادي از وقت و امكانات و فرصت هاي خود را نابود كردهايم و چه بسا با خطرات و چالش هاي زيادي روبرو مىشويم و سلامتى و حيات خود را به مخاطره مىاندازيم. سفر بدون راهنما مخاطرهآميز است. عقل حكم مىكند بدون راهنما به جاهاي ناشناخته سفر نكنيم. ما مسافران اين دنيا نيز كه براي بار اول و آخر به اينجا سفر كردهايم، عقلاً نيازمند راهنما يا راهنمايانى هستيم كه ابعاد زندگى سالم و امن و موفقيتآميز و خوشعاقبت و سعادتمندانه را براي ما ترسيم و در طول راه، چالش ها و فرصت ها را نشانمان دهند. تازه اگر به ما خبر دهند كه دشمنان بدخواهى مثل شياطين در كمين مايند تا ما را با خطراتى مواجه كنند، براى رهائى از دام هاى آنها بيشتر نيازمند كمك و مساعدت راهنمايان هستيم…
گفت: اما ويژگى هاي اين راهنما چيست؟
گفتم: اگر دانش و تجربه اين راهنما براي هدايت ما كافى نباشد و فردي هم سطح خود ما باشد كه نمىتواند راهنماى ما گردد؛ زيرا خود نيازمند راهنماست. كسي كه مىخواهد راهنماي زندگى ما در دنيا باشد بايد از دانش كافى برخوردار باشد كه اين دانش فقط در اختيار خالق ماست كه هم ما را مىشناسد و هم آگاه به راه هاي سعادت و شقاوت و قانونمندي هاي جهان است. او پيشاپيش اين كار را انجام داده و راهنمايانى به نام پيامبر و امام براي هدايت ما تعيين فرموده و اطلاعات لازم براي سعادتمند ساختن ما را از طريق وحى در اختيار آنان نهاده است و هيچگاه زمين را خالى از راهنما نگذاشته است. اين از كمال لطف اوست…
گفت: نمىشد اين اطلاعات را خداوند به تكتك ما الهام يا وحى نمايد؟ گفتم: نه، زيرا اولاً همگان ظرفيت دريافت وحى را ندارند. چنان كه همه نمىتوانند استاد دانشگاه باشند و ظرفيت ها يكسان نيست و ثانياً وجود اختيار مانع الزام يك فرد به مأموريت رسالت است. زيرا اگر فردي حامل وحى باشد، نمىتواند اختياراً از وحى سرپيچى كند.
گفت: آيا عقل براي هدايت ما كافى نيست؟ گفتم: مىبينى كه نيست و خود عقل به ما مىگويد مكمل من وحى است تا در جاهایى كه نورافكن من نمىتابد، از تابش وحى استفاده كنيد.
گفت: آيا مردمى كه اكنون لائيكاند و سكولار زندگى مىكنند، مشكلى دارند؟
گفتم: مىبينى كه دارند و مجبورند با سعى و خطا جلو بروند و اين روش هم مشكلات عظيم فعلى جهان را براي آنان پديد آورده كه از حل آن ها ناتوانند.
گفت: مگر معتقدان به دين بىمشكلاند؟!
گفتم: نه! آن ها هم مشكل دارند و مشكل آن ها عمل نكردن به دين است. مثل كسى كه نقشه راه را دارد ولى طبق آن حركت نمى كند…
گفت: پيامبران بايد حتماً حضور فيزيكى داشته باشند؟
گفتم: اولاً و بالذات، بله! اما اگر هدايت ها را آوردند و مردم ظرفيت گرفتن هدايت و عدم تحريف آن را پيدا كردند، در برهه هایى حضور فيزيكى از الزام مىافتد؛ اما راهنمايانى از جنس امام و حجت هماره براي تبيين بايد باشند و زمين خالي از حجت نخواهد شد.
گفت: هدايت و راهنمایىهاي آنها روحى و معنوى و الهامى هم خواهد بود يا فقط با تماس حضوري به دست مىآيد؟
گفتم: هر دو.
گفت امروز؟
گفتم: امروز در زمان آخرين حجت حق هستيم و او راهنماي الهى ماست كه در غيبتش هم بهگونه اى خاص، هادي و راهنماي مردم جهان است. به شرط آنكه هدايتپذير باشيم نه هدايتگريز…
- نشان صدق
آيا اگر هركس ادعا کرد من پيامبرم، بايد بپذيريم؟ نشانه پيامبران واقعى چيست؟ چگونه تشخيص دهيم مدعى نبوت و رسالت، صادق است يا كاذب؟… سؤالاتش ادامه داشت و پاسخ مىخواست:
ـ نه، نبايد دعوت هر مدعى را پذيرفت. پيامبران واقعى، نشانه هایى دارند كه مىتوان از طريق آن نشانه ها، آنان را تشخيص داد. غير از محتواي دعوت و شخصيت معنوى و الهی آن ها كه اهل فن تشخيص مىدهند، آنان داراي آيه و بيّنه (معجزه) هستند كه نشان صدق آن هاست؛ زيرا ديگران از آوردن آن ناتوانند. چنانكه نشانه و بيّنه موسى، شكافتن دريا، اژدها شدن عصا، يد بيضا و… بود و آيه و بيّنه عيسى، سخن گفتن در گهواره، شفاي بيماران خاص، زنده كردن مردگان و آيه و بيّنه پيامبر ما شقالقمر، ردّالشمس، سخن گفتن حيوانات و… بوده، اما شگفت ترين بينه آن حضرت، معجزه جاويد، يعنى قرآن كريم بود. اين بينات يا معجزات، نشان صدق پيامبران بوده است كه از جانب خدايند و در دعوت خويش صادقاند.
گفت: اين معجزات براي مردم زمان خودشان قابل قبول بود كه آن را مىديدند؛ اما براي مردم زمانهاي بعد كه آن معجزات را نمىديدند چگونه نشانه صدق بوده است؟
ـ به مردم زمان هاي بعد هم خداوند آثارى نشان مىدهد تا مطمئن شوند؛ اما در مورد قرآن كه معجزه جاويد پيامبر ما است، تا قيامت كسى توانایى آوردن چون آن را نخواهد داشت و هماره بينهاى روشن براي صدق دعوت ايشان است و يك خورشيد هماره تابان براي هدايت انسانها است.
يكى ديگر از نشانه هاي صدق پيامبران اين بود كه مردم را به سوي خود دعوت نمىکردند؛ بلكه به سوي خدا فرا مىخواندند، درحالي كه مدعيان دروغين رسالت و نبوت، مردم را به طمع مال و عزت و جاه به سوي خويش دعوت مىكردند. بعضى از اين مدعيان دروغين همچون بهائیت، حتى هيكل خود را در زمان حيات و قبر خود را بعد از مرگ نيز قبله قرار دادند! و چون معجزهاى نداشتند اصل آن را منكر شدند تا كسى از آنان معجزهای طلب نكند!
پرسید: آيا بيّنه و اعجاز جاويد پيامبر ما، فقط در جنبه ادبيت قرآن است يا در معارفش؟
ـ در هر دو. زيرا نه نظیر اين الفاظ و ادبيات را توانستند بياورند و نه محتوا و معارفش را. اما به لحاظ هدايتى، اعجاز معارفي آن بيشتر مقصود است، زيرا همه آياتش داراي بطون و معارف شگفتى است كه وقتى توسط حاملان علومش يعنى اًئمه عليهمالسلام شكافته مىشود، گوهرهاي ناب و انوار درخشان هدايت استخراج مىگردد و عجائبش تمامى ندارد… چهارده قرن است، غواصان معانى و عالمان ربّانى از چشمه سار علومش نوشيدهاند و به عجز از كشف همه معارفش معترف شدهاند، درحالي كه هنوز دو حرف از علومش گشوده نشده و چون حضرت ولي عصر ارواحنا فداه ظهور كنند، بيست و پنج حرف و باب ديگر از علومش را آشكار خواهند فرمود و بطون جديدي از معارفش را خواهند گشود. اين است اعجاز جاويد بيّنه پيامبر ما حضرت ختمى مرتبت محمد مصطفى صلوات الله عليه و آله اجمعين.
- معلم الهی
همه ما وامدار معلمان خود هستيم. ما ثمره آموزشي و تربيتى آن هایيم و آنان ثمره معلمان قبلى. اين دايره آموختن وقتى به آدميان ختم شود، محدود به دانش بشري است و محدويت هاي فراوان دارد؛ بايد اين دايره تنگ را شكست و به دريا پيوست. زيرا دانش بشري هرچه باشد اندك است و قليل «وَما اوتيتُم مِنَ العِلمِ اِلّا قَليلاً». بايد پيوند گرفت با درياهاي دانش و معرفت الهی كه به كنه واقع و وجود همه چيز محيط و مهيمن است «وَ اللهُ بِكُلّ شَيئٍ مُحيط». در وراى آموزشهاي ابتدایى بايد از آموزه هاي وحى توسط معلمان الهی بهره مند شد. معلمانى كه دستآموز بشر نيستند و تعليم يافته الهیاند. علمشان از منشأ علم لايزال الهی سرچشمه گرفته و هدايت شان ناظر به همه جنبههاي پيدا و پنهان روح آدمى و سعادت دنيوى و أُخروي اوست. به چنين معلمانى نيازمنديم: معلمان الهی…
معلمانِ غير آموخته از بشرـ يعنى پيامبران ـ از همه چيز سخن مىگويند: از گونه زندگى صحيح و رفتارهاي شخصى و اجتماعى؛ از زندگى اقوام گذشته و عبرتهاي تاريخى؛ از عوالم قبل و بعد از اين دنياى فانى؛ از جهانشناسى و پديدههاي تكوينى؛ از معارف ناب مبدئى و معادى؛ از اخلاق و تربيت و سلوك انسانى؛ از دعا و نيايش و ارتباط روحانى؛ از شريعت و عبوديت و تهذيب و ملكات انسانى و در يك كلام هرآنچه براي كمال فردي و اجتماعى انسان لازم و ضروري است. اين مجموعه دانش ها را فقط در آموزه هاي وحيانى مىتوان جست توسط معلمان الهی…
انسان امروزى كه خود را محروم از اين آموزه ها كرده، چه به دست آورده است؟ مشكلات روحى خويش را حل كرده، يا مشكلات اقتصادي يا مشكلات اجتماعى يا محيط زيست را؟ مشكل جنگ و كشتار را حل كرده يا نابسامانىهاي خانوادگى و تربيتى را به سامان آورده است؟ تبعيض ها را ريشه كن نموده يا شكاف نسل ها و فرهنگ ها و نژاد ها را چاره جویى كرده است؟ به راستى دانش محدود بشري كه از حل فقر و تورم و ازدواج و اشتغال و تبعيض و جنگ و ترور و جهانخوارگى ابرقدرتها و… عاجز است، چطور قادر به حل مسائل و نيازهاي روحانى و ماورائى و آن جهانى خواهد بود؟ بس نيست تجربه چند هزارساله ناتوانى بشر در اداره خود و اجتماع؟ باز هم سعى و خطا؟!
اگر دل بدهند به آموزه هاي وحيانى و باور كنند همه از يك پدر و مادريم و ارزش فقط به تقوى است و تعدي به حقوق ديگران، حرام و از كوچك ترين كارها سؤال و جواب خواهد بود و برترين انسان ها، سودمندترين آن ها براي مردم است، و ارزش هدايت يك انسان برتر از هر چيزي است كه خورشيد بر آن مىتابد؛ و بدترين امور آلودگى به گناه و حرام و تعدي و تجاوز و فساد و تباهى است و… و دانش حقيقي نزد معلمان الهی، انبيا و امامان است و بايد به سخنان و ميراث علمى آن ها مراجعه حقيقى نمود و به آنان متوسل و متمسك شد تا به سعادت رسيد، جهانشان نورانى خواهد گشت.
- تاريخ و پيامبران
اگر قرآن نمىبود، نمىتوانستيم دليلى بر وجود پيامبران قبل اقامه كنيم. ما هيچيك از پيامبران را نديدهايم اما به وجود همه آن ها باور داريم. چرا؟ چون مسلمانيم و در كتاب آسمانى ما، اخبار و تاريخ پيامبران قبل آمده است و گرنه تاريخ نگار معتبري نداريم كه در دو هزار سال تا شش هزار سال قبل وجود داشته و پيامبران (همچون آدم و نوح و ابراهيم و موسي و عيسى و…) را ديده و اخبار آن ها را موبهمو بيان كرده و كتابش به دست ما رسيده و موجب يقين ما به وجود پيامبران شده باشد. اگر قرآن نمىبود ما هم چون ويلدورانت در كتاب تاريخ تمدنش با ترديد به وجود پيامبري چون عيسى مىنگريستيم. يقين ما به وجود پيامبران از وحى الهی نشئت مى گيرد كه بهتفصيل اخبار پيامبران را در معجزه جاويد قرآن كريم بهمنظور تجربه تاريخى و عبرت و تربيت، بيان نموده است…
نخستين پيامبر و راهنما، نخستين انسان يعنى «آدم» بود كه همه بشريت از نسل او هستند. بهتدريج خداوند پيامبران ديگرى را تعيين فرمود كه در برهه هاي مختلف تاريخى، هدايت انسان ها را با دستمايه وحى، بهعهده داشتهاند. قرآن كريم از بيست و شش پيامبر به صراحت نام مىبرد كه عبارتند از: آدم، نوح، ادريس، صالح، هود، ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يوسف، لوط، يعقوب، موسى، هارون، شعيب، زكريا، يحيى، عيسى، داود، سليمان، الياس، اليسع، ذوالكفل، ايوب، يونس، عزير و محمد (على نبينا و آله و عليهمالسلام ) و بعضى را هم نام نمىبرد ولى داستان آن ها را ذكر مىکند. در بعضى منابع، تعداد كل آنان صد و بيست و چهار هزار گفته شده است. بعضي از آنان صاحب كتاب و شريعت مستقل بوده اما بقيه، انبياء تبليغى بوده و شريعت قبلى را ترويج مىنمودهاند.
خداوند صراحتاً علت نقل داستان و سرگذشت انبياء و اقوام قبل را پندگيرى و عبرت بيان نموده است «لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأُولِي الأَلْبَابِ»: چگونه مردم عصر آن ها، هدايت يافتند؟ موانع هدايت چه بوده؟ چرا دچار عذاب شدند؟ پيامبران چه توصيه هایى براي آنها داشتند؟ عوامل انقراض بعضى از آنها چه بوده؟ چه شباهت هایى بين آنها و ما وجود دارد و… . قرآن تنها سند تاريخى الهی است كه مطالبش از تحريف و تغيير محفوظ مانده و چون كتب آسمانى قبل (تورات و انجيل) كه دچار تغيير و تحريف شدند، نيست. لذا مىتوان با اطمينان خاطر، سرگذشت انبيا و امتهاي قبل را ديد و عبرت اندوخت تا سرنوشت ما چون آنان نشود و از هدايت همه انبيا كه از يك منشأ بودهاند، درس آموخت.
نقل داستان قوم بنىاسرائيل (فرزندان يعقوب پيامبر) بيشترين فراوانى را در آيات قرآن دارد. علت آن را مىتوان اينگونه گمانه زنى كرد: مشابهتهاي تاريخى و اجتماعى و اعتقادي امت اسلام با اين قوم همچون گرفتاري ها و مشقتهاي قوم بنىاسرائيل در دوره حاكمان جور، موانع هدايتى، بهانهگيريها، چالشها و فرصتها، كاركرد پيامبران آنها و بازخورد مردم و حاكمان زمان، انواع دشواريها و وسوسه هاي شيطان براي آنها، راه هاي خروج از مشكلات و ساير مشابهتها. در روايات ما به يك نمونه از مشابهت ها تاكيد شده و آن نقش دعا در نزدیک شدن زمان آمدن منجى است كه اين دعاي خالصانه بنىاسرائيل در دوران ذلت و اسارت، ظهور موسى را يكصد و هفتاد سال جلو انداخت و مىتوان اين تجربه را براي تعجيل ظهور صاحبالزمان علیهالسلام از سرنوشت آن قوم، عبرت گرفت.
ميراث پيامبران
ميراث دانشمندان، علم و ادب؛ ميراث هنرمندان، آثار هنري و ميراث ثروتمندان، مال و ثروت است. ميراث پيامبران چيست؟ آيا پيامبران نيز، چيزي از خود به ميراث مىگذارند؟ آري، ميراث آنان، هدايت و نور، علم و اخلاق و آیين زندگى است. آنچه از نيكى ها و سجاياى اخلاقى و دانش زندگى در جهان بوده و هست، ثمره وجود پيامبران الهی است. حتى كسانى كه آنان را باور نداشتند، بهطور غير مستقيم تحت تأثير آموزه هاي آنان قرار گرفته و از آن رنگ پذيرفتهاند. از حضرت آدم تا حضرت خاتم، راستى و درستى و ادب و پاكى و مهربانى و احترام و پندار و كردار و گفتار نيك را تعليم و نشر دادهاند، آيا همين اصول اكنون در نظام هاي تربيتى و آموزشي همه جهان حتى كشورهاي سكولار و بين مردم لائيك، تدريس و ترويج نمىشود؟! اين ميراثى است كه انبياء به يادگار نهادهاند.
ميراث ديگر انبياء، قيام به عدالت و قسط است. هيچ پيامبري نبوده كه مروج ستم و بيداد و ناعدالتى باشد. خداوند فرموده است: ما پيامبران خويش را با بيّنات و كتاب و ميزان گسيل داشتيم تا مردم به عدالت و قسط قيام كنند. «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ». دشمن اوليه و هميشگى پيامبران و پيروان آنها ، بيدادگرانى چون فرعون ها و نمرودها و ديگر مظاهر ظلم و بيداد بودهاند كه با قدرت و امكانات خود، باورمندان به برنامه انبياء را مورد آزار و شكنجه و مرگ قرار میدادهاند. اين گزارش قرآن از اين روال تاريخى است: هرگاه پيامبرى براي شما آمد كه با هواهاي نفسانى شما موافق نبود، استكبار پيشه كرديد، بعضى از آن ها را مخالفت و تكذيب كرديد و برخى ديگر را كشتيد «أَفَكُلَّمَا جَاءَكُمْ رَسُولٌ بِمَا لَا تَهْوَى أَنفُسُكُمُ، اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقًا كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ».
پس بشريت در همه كارهاي خيري كه انجام داده و مىدهد بر سر سفره پيامبران نشسته است! اين از آن جهت است كه اين سنت و خير و ميراث از پدرمان آدم عليهالسلام آغاز گشته و تعليم داده شده و سپس همه پيامبران از نسل او آن را تكميل و تبيين کرده و بر آن تأكيد کردهاند. اما اگر پيامبران را حاكمان و ظالمان و فاسدان، تكذيب نمىکردند، تمامى دستاوردهاي هدايتى آنان (و نه بعضى از آن)، مورد عمل قرار مىگرفت و وضعيت جهان بهتر از اين شرايطي بود كه اكنون هست. ربا و تبعيض و فساد و ظلم و ناپاكى و حرام و ساير قبائح كه اكنون رايج و دامنگير بشريت است، ميراث آنان نبوده و نيست.
سخن ديگر وظيفه و نقش و مأموريت ميراث داران است. آنان كه راه انبياء را مىسپرند بايد همه روزه در تبليغ اين آموزهها در جهان، نقشآفرينى كنند تا اين تعاليم در جهان نهادينه شود. چنان كه پارهاي از آن ها در طول تاريخ، نهادينه و تبديل به فرهنگ شد. اكنون كه عصر رسانه است و جهان چون يك دهكده شده است كه صداها خيلي زود به هم مىرسد، مأموريت دينداران سنگينتر است تا پيام انبياء به همه رسانده شود. اگر چنين كنيم جامعه جهانى زودتر به حلقه عدالت و قسطي كه خدا با آمدن آخرين امام و حجت الهی نويد داده است، خواهد رسيد.
ويژگي پيامبران
گفتم: كسانى كه حامل بار سنگين وحى الهی هستند و مقام سفارت و نمايندگى حق متعال را دارند، بايد داراي چه ويژگىهایى باشند؟
گفت: مردم به پيامبرى اعتماد مىكنند كه سابقه خوبي داشته و خوشنام و صالح باشد. از فردى كه سوء سابقه داشته باشد، كسى نصيحت و راهنمایى نمىپذيرد. اين اصل عقلى، ايجاب مىكند پيامبر، معصوم باشد. «عصمت»، از نخستين ويژگى هاي پيامبران است.
گفتم: ديگر بگو!
گفت: ويژگى هاي بعدى، علم و قدرت است. قرار است از اين نماينده الهی، مردم چيزهایى بياموزند. اگر علمش افزون از مردم نباشد، آموختن از او منتفى است. همچنين بروز معجزه و نشانه صدق، ايجاب مىكند او از قدرتى فوقالعاده برخوردار باشد تا ضمن اثبات صدق او در دعوت، جلب اعتماد مردم را بنمايد و نشان دهد با مبدأ همه قدرتها در ارتباط است.
گفتم: ديگر چه ويژگى هایى بايد داشته باشد؟
گفت: صدق، امانت، مردم دوستى و ساير ملكات انسانى از ديگر ويژگى هاي پيامبران بوده است. همچنين پيامبران، مردم را به خدا دعوت ميكردند و براي خود شأنى جز رسالت و عبوديت قائل نبودند، در نقطه مقابل مدعيان دروغين پيامبري مردم را به سوي خويش فراخوانده و از اين دعوي براي فريب مردم و رسيدن به متاع دنيوى و مال و مقام، سوء استفاده مىكردند. پیامبران نفوذ كلام و رسوخ در دل ها و جذب قلوب کسانی که فطرتشان محجوب نشده بود، داشته اند. خود به آنچه ميگفتند، عمل مىكردند و اهل ريا و مجامله و منازعه نبوده و داراي شخصيتى محكم و استوار و شجاع در عين مهربانی و صميمیت بودند.
گفتم: عصمت آنان فقط در محدوده ابلاغ رسالت بوده يا همه زندگى و غير حالات وحى و رسالت را هم دربر مىگرفته است؟
گفت: نه در همه حال و شرايطي ميبايست معصوم باشند تا مردم به ایشان اعتماد كنند. اگر در موقعيت هاي ديگر معصوم نباشند مردم ميگويند چه بسا در وحى هم خطا كنند و به سخنان ابلاغى آنان شك کنند. بايد در همه امور معصوم و بي خطا باشند تا جلب اعتماد عمومى بشود. عصمت، عنصر جدا نشدنى از پيامبران است.
گفتم: پس بعضي از خطاها كه به پيامبران نسبت داده شده از چه قبيل است، مثل خطاي آدم كه به خروج از بهشت منتهى شد يا خطاي يونس كه به گرفتاري در شكم ماهى انجاميد و… .
گفت: اين ها كه برشمردي از نوع «ترك اولى» است نه خطا و گناه. يعنى گناهى مرتكب نشدند، بلكه كاري را كه سزاوارتر بود انجام ندادند وگرنه، مرتكب حرام نشدند. آنان نيز در تيررس شيطان قرار دارند و شيطان رهایشان نمىكند، اما حريفشان در انداختن به گناه و حرام نيست، حداكثر اينكه يك امر سزوارتر را ترك ميكنند كه به عصمت شان خللي وارد نمىسازد و البته جايگاه و مقام و رتبه آنان نيز يكسان نيست: «تِلكَ الرُسُل فَضلنا بَعضَهُم على بَعض»، بعضى از مقام بالاترى برخوردارند؛ چنان كه پيامبر ما صلیالله علیه و آله برتر از همه انبياء بوده و حتى يك ترك اولى هم نداشتهاند. همين گونهاند امامان ما كه درباره عصمتشان سخن خواهيم گفت. امام دوازدهم ما علاوه بر عصمت، عابدترين انسان است كه قريب دوازده قرن خدا را به بهترين و كاملترين وجه عبادت نموده حق بندگى را به جا آورده و محبوبترين فرد نزد خداي متعال است.
ختم نبوت
از جمله صفات زيباي پيامبر ما غير از «رحمة للعالمين/ رحمت براي جهانيان» و «سيدالمرسلين/ آقا و سرور رسولان»، يكى هم صفت «خاتمالنبيين/ پايان بخش پيامبران» است. مفهوم اين صفت نورانى اين است كه نبوت و رسالت به وجود شريفش پايان يافت و شريعتش بهعنوان «آخرين شريعت الهی» معرفى شد. نشان زيباي ختم نبوت، فقط بر اندام او و شريعتش نشست و وصف جاودانگى دينش، اينگونه در قرآن آمد: محمد ـ صلىالله عليه و آله ـ پدر هيچيك از مردان شما نيست (يعنى فرزند پسر ندارد) اما فرستاده خدا و آخرين پيامبران است «ما كانَ محمدٌ اَبا اَحدٍ مِن رِجالِكُم وَ لكِن رَسُولَ الله وَ خاتَمَ النَبيينَ». يعنى دين اسلام تا پايان جهان تداوم دارد و تنها آئين مورد رضايت الهی است و گرايش به آیينى جز آن مقبول درگاه الهی نيست «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ».
چرا اين دين قابليت ختميت و جاودانگى دارد؟ زيرا كامل ترين دين از جنبه هاي معرفت شناسي و پايدارترين شريعت براي احكام و وظايف شخصى و اجتماعى و معنوى و عبادى است. قرآن، منشور جاودانه اين دين، آخرين كتاب الهی است كه هدايت جهانيان در دستور كار اوست «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا».
ديگر ويژگىها و قابليت های اسلام: وجود امامان منصوب از طرف خداوند به عنوان مبين كتاب و هاديان خلق؛ برنامه ريزى و مأموريت فراگير براي مؤمنان به منظور تعليم و تبليغ و هجرت و ارشاد و نشر آموزهها؛ نظام حقوقى و فقهى حكيمانه براي موضوعات ثابت و متغير. اين ها همه زمينههایى است كه اين دين را قابليت جاودانگى مىدهد.
اگر با ختم نبوت، پيامبري پايان پذيرفته، خداوند چگونه و به چه طريقى هدايت هاي خويش را به مردم مىرساند؟ پاسخ: از طريق امامان (اما نه به شكل وحى زيرا وحى با قرآن،پايان پذيرفت) اما از طريق اعطاي علم و الهام و نزول اخبارات غيبى بر قلب و فؤاد امام در موقعيتهاي ويژه مثل شب قدر، اين ارتباط تداوم دارد. حفظ دين از تحريف، در گرو تبيين عالمانه آن ها صورت پذيرفته و تنها قرائت صحيح از دين، قرائت مبتنى بر ميراث علمى آنان است. مكتب علمى اهلالبيت عليهمالسلام، در طول اين سال ها و قرون، ميليون ها عالم فرهيخته را تربيت کرده كه هركدام مشعلي فروزان فرا راه هدايت خلق بودهاند و اين قابليت را دارد كه همچنان هدايت علمى را ادامه دهد.
بايد اضافه کرد كه مدعيانی دروغپرداز، پس از اسلام، آمدند و دعوي نبوت كردند و چه بسا بعد از اين نيز بيايند، تكليف مردم با آنها چيست؟
اولاً اين مدعيان خود رسواگر خويش براي اهل خرد شدند؛ زيرا كپى هاي ناقص و بي رنگ از كار پيامبران حقيقى هرگز جاي نسخه اصل را نخواهد گرفت: نداشتن معجزه و بيّنه، عدم پايبندى به سخنان خود، عجز از آوردن كتابى همانند قرآن، وجود تناقضات فراوان در بيان و اجرا؛ سستى مبانى و محتوا، از جمله دلائل عدم توفيق آن ها و رسوایىشان در اين دعوت ها بوده است. شايد چند صباحى جولان دهند اما دوام نخواهند داشت. مردوديِ نزد خردمندان، از همان آغاز، طبل بطلان آنان را به صدا درآورده و آبرویى برايشان باقى نگذاشته است. چنان كه در مورد امثال مسيلمه كذاب در ابتداي اسلام و در زمان ما قاديانيه و بهائيه آشكار گشت. سرنوشت دين جاودانه الهی، با ظهور آخرين امام ـ حضرت مهدى علیهالسلام ـ و سپس رجعت و برپایى قيامت رقم خورده است.
معجزه جاويد
يك ادعا فراروي تاريخ! يك مبارزطلبى بزرگ! يك تحدّي آشكار و بدون زمان! «اگر همه انسان ها و جنّيان جمع شوند و دست به دست هم دهند و با كمك هم سعى كنند تا همچون اين كتاب قرآن را بياورند، نخواهند توانست همانند آن را بياورند» و ديديم كه نتوانستند و نخواهند توانست. اين معناي جاودانگي اين دين است و معجزه جاويد آن يعنى قرآن! «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا».
خوب است اين كتاب را از زبان خودش، بيشتر بشناسيم: اين منشور جاودانه، آخرين كتاب الهی است كه هدايت جهانيان در دستور كار اوست: «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا»؛ اين كتاب تبيان همه چيز و رحمت و بشارت براي مسلمانان است: «و َنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ و َهُدًى و َرَحْمَةً و َبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ»؛ اين كتاب، شفاء و رحمت براي مؤمنان است: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ و َرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»؛ در اين كتاب، تفصيل هر موضوعى، موجود است و براي مؤمنان به خويش، هدايت و رحمت است: «و َتَفْصِيلَ كُلِّ شَيْءٍ و َهُدًى و َرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»؛ اين كتاب، موعظهاي از جانب پروردگارتان و شفاي سينه هاست و هدايت و رحمت براي مؤمنان «أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ و َشِفَاءٌ لِّمَا فِيالصُّدُورِ و َهُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ»… اين مجموعه «هدايت» و «رحمت» و «موعظه» و «شفاي سينه ها» و «بشارت» و «تبيان همه چيز»، يك برنامه زندگى هميشگى براي همه نسلها بوده و خواهد بود.
«اعجاز» است چون كسي همانند آن را نياورده و «جاويد» است زيرا ناسخى ندارد و داروي آلام انسان ها در همه دوره هاست. آيا اعجاز آن فقط به خاطر ادبيات و الفاظ آن است يا محتوا و مفاهيمش يا هردو؟ بله هردو. ظرف و مظروف هردو اعجازند و شگفت. به فرموده پيامبر صلیالله علیه و آله دانشمندان از آن سير نمىشوند و عجائبش، پايان ندارد «لا تَشبَعُ مِنهُ العُلَماءُ وَ لا تَنقَضى عَجائِبُهُ» و به توصيف اميرالمؤمنين علیهالسلام در نهجالبلاغه: «چراغى كه فروزندگيش كاستى نيابد، دريايى كه ژرفايش دانسته نگردد و راهى كه روندهاش را گمراه نكند و پرتوى كه روشناييش تاريكى نگيرد و فرقانى كه برهانش خاموشى نپذيرد و بنيانى كه اركانش ويران نگردد و شفايى كه در آن بيم بيمارى نباشد و پيروزيى كه يارانش منهزم نگردند و حقى كه ياورانش مغلوب و خوار نشوند. معدن ايمان است و عين ايمان، چشمه هاى علم است و درياهاى آن، باغ هاى عدل است و آبگيرهاى آن، سنگ بناى اسلام است و شالوده آن، وادي هاى حق است و دشت هاى هموار آن. دريايى است كه بردارندگان آب خاليش نسازند، چشمه هايى است كه هرچه از آب آن كشند، پايان نپذيرد…».
مگر كسي توان هماوردي با خدا در معجزات را داشته و دارد؟ هرگز! اگر كسي توانست چون بينات و معجزات موسى و عيسى بياورد، همچون قرآن را هم خواهد آورد! نياورده اند و نخواهند آورد. در مورد اعجاز قرآن بايد افزود بسيارى از شگفتى هايش را حاملان علم آن يعنى پيامبر و امامان علیهمالسلام باید تبيين نمايند «بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ». تفصيل علومش را بايد از راسخون در علم قرآن پرسيد كه اهل بيت پيامبرند «أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا». دعا كنيم بيايد شريك و راسخ امروزين علم قرآن، حضرت صاحبالزمان سلامالله عليه، تا در محضر نورانى او حاضر شويم و از او شگفتىهاي قرآن را بشنويم و لذت بريم.
سيره و اخلاق
انصاف ده، آيا كسي كه خدايش او را داراي خُلق عظيم شمرده، ما توان وصف او را داريم؟ «إنّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»… پيامبرى كه آن قدر بر هدايت مردم اصرار داشت كه مىخواست جان خود را در اين راه فدا كند. خداي بزرگ به او فرمود: شاید تو از اینکه مشرکان ایمان نمیآورند مىخواهى خود را به هلاكت افكنى «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» و يا شايد مىخواهى از اين اندوه كه آنان به اين سخن ايمان نمىآورند خود را هلاك نمایى «فَلَعَلّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ اِنْ لَمْیُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیث اَسَفا» و در جاي ديگر از او مىخواهد اين اندازه از گمراهى مردم حسرت و اندوه نخورد كه جانش را از دست بدهد «فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَات»… مهربانى به مردم و حرص بر هدايت و خوشبختى و سعادت آن ها با گوشت و پوست او عجين شده بود. تجلى اين مهربانى در اخلاق و رفتار او مشهود بود و اصولاً برانگختگي او به رسالت براي تكميل اين نوع اخلاق بود: «بُعِثتُ لِاُتَمِمَ مَكارِمَ الاَخلاقِ».
تاريخ، تنها گوشهاى از بزرگواري ها و كرامت هاي اخلاقى او را ثبت نموده است: هرگاه به مجلسی وارد میشد در نزدیک ترین جای خالی مینشست. جلسات او با اصحاب بیآلایش و حلقه وار بود، بهگونه ای که اگر کسی از بیرون وارد میشد پیامبر را نمیشناخت، اجازه نمیداد کسی پیش پایش بایستد، هرگز پای خود را پیش اصحاب دراز نمیکرد، وقتی در حضور فردی مینشست تا قبل از رفتن او لباس و زینت خود را از تن خارج نمیکرد. با غنی و فقیر یکسان مصافحه میکرد و دست خود را نمیکشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد… بارزترین صفت پسندیده او، آراستگی ظاهری و نظافت او بود. نه تنها برای خانواده بلکه برای اصحاب و مردم نیز خود را میآراست. قبل از بیرون آمدن از منزل به آینه یا آب نگاه میکرد و موی سر را شانه میزد. هزينه عطریات او بیشتر از خوراکش بود. همواره خوش رو بود و بدون اینکه بخندد تبسمی بر لب داشت، همچون خادمان در کنار سفره مینشست و برخلاف سیره متکبران و پادشاهان هنگام تناول طعام به چیزی تکیه نمیزد، بلکه روی زمین یا فرش مینشست.
سراسر زندگی پیامبر بر نظم و انضباط استوار بود و یکی از جلوه های نظم او این بود که اثاث و اشیاء و حیوانات خود را به اسم خاصی نام گذاشته بود. مسلمانان را به همکاری و همیاری سفارش میکرد و خود نيز در کارهای عمومی شرکت میجست. در مسافرت ها براي هركس وظيفهاي تعيين مى نمود و خود نيز وظيفهاي را تقبل میكرد. بخشنده ترين مردم بود. هرگز درهم و دینار نزد او نمیماند، اگر چیزی پیش آن حضرت زیاد میآمد تا آن را به کسی یا مستحقی نمیرساند به خانه نمیرفت. در حلم و كنترل خشم، برترين بود. هیچگاه در فکر انتقامجویی حتی از دشمنان و معاندان نبود و در طول زندگى از هیچ فردی انتقام نگرفت. مهربانی با كودكان سيره او و از عاداتش بوسیدن و نوازش آنان بود.
اين سيره و اخلاق، در جذب مردم به سوي آیين چنان مؤثر افتاد كه خدايش فرمود: «به بركت رحمت الهى با آنان نرمخو شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى قطعاً از پيرامونت پراكنده مىشدند؛ پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكلكنندگان را دوست مىدارد». امروز شبيهترين فرد به آن حضرت، خَلقاً و خُلقاً، فرزندش حضرت بقيةالله علیهالسلام است كه همه آن ويژگى هاي مكارم اخلاقى از عفو و گذشت و مهربانى و بخشندگى و شجاعت و ايثار و… در او متجلى است. اميد كه چشممان به ديدار اين پيامبر مجسّم روشن گردد.
وصايت و خلافت
اگر يك شركت كوچك اقتصادي تاسيس كرده باشيد مىدانيد تكليف شركت از جنبه تعيين مديران، وظايف و اختيارات آن ها، حقوق سهامداران، نحوه انجام تغييرات و نيز تداوم يا انحلال شركت، همگى در اساسنامه و نيز قانون تجارت مشخص شده است. چطور باور مىكنيد خداى متعال درباره رهبري و ادامه راه اسلام پس از پيامبرش براي تعيين مسير و رهبرى و هدايت ميلياردها مسلمان چيزي نگفته و برنامهاى ارائه نداده و تكليف جانشينى را مشخص ننموده و نقشه راه اين دين جاودانه را براي قرون بعدى بيان نكرده باشد؟! آيا با عقل سازگار است؟ آيا شما هنگام مسافرت طولانى، تكليف مديريت شركت يا موسسه يا اداره حتى خانواده خود را مشخص و كسي را به عنوان سرپرست يا مدير تعيين نمىكنيد؟ چرا، تعيين مىكنيد. اين تعيين هم عقلانى است و هم شرعى و دينى.
آماده کردن مردم براي پذيرش جانشين پيامبر از همان ابتداي اسلام انجام شد. آنجا كه در «يوم الدار»، پيامبر قصد تبليغ و دعوت بزرگان قوم از خانواده خويش را داشت، سخن از جانشينى به ميان آورد و همان جا على عليهالسلام را بهعنوان جانشين خويش معين فرمود. بعد از آن نيز در مناسبت هاي متعدد ديگر مثل حديث رايت در جنگ خيبر و حديث تشبيه جانشينى على براي خويش به جانشينى هارون براي موسي «اَنتَ مِنى بِمنزِلَة هارونَ مِن موُسى اِلّا أنّهُ لا نَبِيّ بَعدى» و امثال آن تأكيد نمود و بعد بهطور فراگير و واضح در غدير خم با گرفتن بيعت براي او، اين آمادگى و مستندسازي (جانشينى على و فرزندان او براي رهبري اسلام پس از خويش ) را نهادينه کرد.
در يك سند جاودانه آسمانى نيز به نام حديث شريف لوح، كه بهمناسبت هديه ميلاد حسينبنعلى علیهماالسلام براي فاطمه سلامالله علیها فرستاده شد، اسامى امامان دوازدهگانه و صفات و ويژگىهاي آنان تعيين گرديد كه توسط جابر صحابى وفادار پيامبر مستندسازى گرديد. اين مستندات آن چنان انبوه است كه فريقين بر آن اذعان داشته و در مجموعه هاي گرانسنگى چون الغدير و عبقاتالانوار، به تفصيل با ذكر منابع متعدد، گردآورى و تبيين شده است. همانطور كه كتاب هاي متعددي در تأويل بسيارى از آيات قرآن بر امر وصايت و جانشينى، در طول ساليان تأليف شده است.
نه خداوند و نه رسولش در امر امامت و خلافتِ پس از پيامبر،سكوت و كم كارى نكردند و همه مطالب مورد نياز براي ادامه راه اسلام پس از دوران نبوت را كاملاً تبيين نمودند… اما ماجراهایى پس از ارتحال پيامبر صلیالله علیه و آله پيش آمد كه مسير اسلام را به سوي ديگرى برد… خلافت پيامبر جز چند سال كوتاه آن هم پس از بيست و پنج سال خانه نشينى، در دستان اميرمؤمنان علیهالسلام قرار نگرفت كه آن هم با چالشهایى چون جنگهاي ناكثين و قاسطين و مارقين همراه شد و سرانجام نيز با شهادت آن حضرت در محراب خاتمه يافت و حكومت در دست نااهلان افتاد… اما امامت كه منصبى الهی بود در امامان ادامه يافت تا امروز كه نوبت به حضرت حجةبنالحسن العسكرى رسيده و در دوران امامت ايشان هستيم و فيوضات و هدايتهاي الهی از طريق ايشان به ما مىرسد و موظف به اطاعت از ايشان هستيم.