صفحه اصلی معرفی کتاب معرفی کتاب تاريخ جعفری شيخ محمدمهدی شريف‌ کاشانی؛ بخش نخست: شناسنامه‌های پنهان بابی

معرفی کتاب تاريخ جعفری شيخ محمدمهدی شريف‌ کاشانی؛ بخش نخست: شناسنامه‌های پنهان بابی

5 خواندن ثانیه
0
0
52

سید محمدهادی سجادی

چکیده

«تاریخ جعفری» تألیف شیخ محمدمهدی شریف ‌کاشانی به همت سیدمقداد نبوی رضوی در سال ۱۳۹۸ شمسی و به‌وسیلۀ نشر نگاه معاصر به چاپ رسید، با این هدف که با استناد به یک مستند دیگر بابی، محکم و استوار نقاب از چهرۀ نهان‌زیستان پیرو سیدعلی‌محمد باب، چون ملا محمدجعفر نراقی و شیخ محمد‌مهدی شریف‌ کاشانی و … برداشته شود و تحلیلی دقیق و صحیح از وقایع دوران و تکاپوهای آنان به دست دهد.

یکی از منابع مهم و آشکار و معرف شخصیت‌های نهان‌زیست بابی در دوران سلطنت قاجار، این کتاب است که به‌تفصیل زندگی ملا محمدجعفر نراقی، پدر شریف‌ کاشانی و از برگزیدگان نهان‌زیست بابی ــ ازلی را روایتگر است. جالب آنکه شریف‌ کاشانی در تألیف این اثر، مراتب نهان‌نگاری بابی را رعایت نکرده و آشکارا نقاب مسلمانی از چهرۀ بابی خود و پدرش و دیگر هم‌کیشانش برداشته است. این بیان آشکار، بی‌شک به سبب آگاهی و اطلاع آیندگان اهل بیان از اسرار پنهان پیروان باب است و به همین دلیل پیش از این در معرض توجه عموم قرار نگرفته بود و سیدمقداد نبوی قریب به سه سال در جست‌وجوی نسخۀ اصلی این کتاب وقت صرف کرد، چراکه در منابع تاریخی فقط نامی از این تألیف شریف ‌کاشانی بود و نه اثری دیگر.

کلیدواژه: تاریخ جعفری، شیخ محمدمهدی شریف کاشانی، ملا محمدجعفر نراقی، سیدعلیمحمد باب، میرزا یحیی صبح‌ازل، میرزا حسینعلی بهاء.

 

مقدمه

شیخ محمد‌مهدی شریف ‌کاشانی فرزند ملا محمدجعفر نراقی از تکاپوگران و مسببین و مؤثرین در تحقق مشروطیت در دوران قاجار است که در نقاب مسلمانی ــ به سبب مسلک نهان‌زیستی بابی ــ فردی آزادی‌خواه و مشروطه‌طلب به اذهان متبادر می‌گردد، اما شناخت حقیقت باطن چنین شخصی، نه‌تنها نقاب از چهرۀ بابی وی برمی‌دارد، بلکه مقاصد و اهداف او را در تکاپوهای انقلابی‌گونه، نوعی دگر تفسیر و تبیین می‌کند.

انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده به‌ظاهر نامی آشنا در رهبری مشروطه‌خواهان مردم خسته از دوران سلطنت قاجار است، اما در حقیقت رمزگشایی دقیق از اسرار بزرگان بابی است که با نقاب مسلمانی و عنوان آزادی‌خواهی و مشروطه‌طلبی خود را آراسته و در کنار مردمان آن زمان و به ظاهر هم‌پیمان و هم‌نیت با آنان، در مقابل سلطنت قاجار ایستادند، درحالی‌که در باطن نیتی خلاف هدف مردمان داشته و ابزاری برای ایستادگی در برابر سلطنت شیعی قاجار بودند؛ چراکه حکومتِ مسببِ قتل باب، مانعی بر سر راه تحقق وعدۀ او بود که حاکمیت و تسلط آیین بیان بر جهان را به پیروان و معتقدانش وعده داده بود. تا زمانی که قدرت نزد حاکمیت غیربابی و اسلام شیعی باشد، حکمرانی اهل بیان بر سرزمین ایران را در ذهن هم نمی‌توان تصور کرد، اما اگر سلطنت شیعی، تضعیف شده و قدرتش تقسیم گردد و این قدرت به بابیان نهان‌زیست برسد، چه بسا حصول به نیت و آرزوی دیرینۀ بابیان در اندک زمانی ممکن‌الوصول گردد. تلاش‌های مشروطه‌خواهی بابیان نهان‌زیست و حمایت‎های بسیار آنان از جنبش مشروطیت، درحقیقت هموار نمودن مسیر تسلط بر حاکمیت و حکومت شیعی، به‌واسطۀ تأسیس مجلس به‌ظاهر ملی، اما در باطن منفعت‌طلب بابی و مدافع بی‌دینی و بی‌بندوباری بود. تسلط بر مردمان مسلمان و آب و خاک ایران‌زمین توسط بابیان، به‌واسطۀ تأثیرگذاری در اتخاذ تصمیمات مهم مملکتی و حکومتی و درنهایت کسب قدرت، ابزاری برای برپایی حکومت‌ بیان بود و محصولش قتل عام مردمانی بود که به مرام علی‌محمد باب ایمان نیاورده و سر تسلیم بر محضر آیین بیان فرود نیاوردند!

ریاست و رهبری انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده را که مؤثر بر تکاپوهای مشروطه‌خواهان، بلکه یکی از مغزهای متفکر مشروطه‌خواهی بود، شیخ محمد‌مهدی شریف‌ کاشانی، بابی نهان‌زیست و نهان‌عقیده، در لباس روحانیت شیعی بر عهده داشت.

پنهانی مرام حقیقی شریف کاشانی و تظاهر به عقیده و لباس روحانیت شیعی، چنان جایگاهی برای وی در میان مسلمانان و مخصوصاً مشروطه‌خواهانِ حقیقی بنا کرده بود که از مقربان و معتمدان سیدعبدالله بهبهانی شده بود.

بهبهانی درحقیقت رهبری جنبش مشروطیت ایران را به‌عنوان رهبر روحانی و محل رجوع و معتمد مردمان مسلمان شیعی دارا بود و شریف‌ کاشانیِ بابی ازلی به سبب نهان‌زیستی در نزد وی جایگاه ویژه‌ای یافته بود.

کتاب تاریخ جعفری تألیف چنین شخصیت مؤثر در دوران مشروطیت است که اگر تظاهر به مسلمانی در وی نبود، بر مبنای مستندات تاریخی، به‌طور قطع ذره ای از این جایگاه مقبولیت را نمی‌یافت، بلکه منفور خاص و عام دوران خود می‌گردید. اما شریف کاشانی با نهان‌زیستی بابی و در ذیل عنایات و تأییدات سیدعبدالله بهبهانی و ارتباطات بسیار نزدیک با درباریان و سفارت انگلستان، از اثرگذاران جنبشی گردید که بر مردمان زمان گمان آن می‌رفت که گشایشی در امور و زندگی ایشان خواهد بود؛ اما نمی‌دانستند که چه توطئه‌ای در کمین است.

شیخ محمد‌مهدی شریف کاشانی

ملا محمد‌جعفر نراقی

سیدعبدالله بهبهانی (رهبر روحانی در جنبش مشروطیت ایران) در میانسالی

در ابتدای کتاب «تاریخ جعفری» دیباچه‌ای به قلم سیدمقداد نبوی است و پس از آن متن اصلی تاریخ جعفری به قلم شیخ محمد‌مهدی شریف ‌کاشانی شامل مقدمه و ۹ مقاله در تألیف تاریخ دوران حیات پدرش، ملا محمد‌جعفر نراقی است. در بخش خاتمۀ کتاب هم اشاره‌ای به زندگانی خود و سفر به قبرس و دیدار با میرزا یحیی صبح ‌ازل کرده است.

در بخش پایانی کتاب شاهد دو پیوست هستیم، یکی «میرزا حسین‌علی بهاءالله، ملا ‌محمد‌جعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی» و دیگری «تبری‌نامۀ ملا محمد‌جعفر نراقی از میرزا حسین‌علی بهاء‌الله»!

در این مقاله برآنیم تا مروری مختصر بر زندگی و مناصب و وقایع زمان ملا محمد‌جعفر نراقی و شیخ محمد‌مهدی شریف‌ کاشانی داشته باشیم تا به حقیقت نهان‌زیستی و نهان‌عقیدۀ بابی آنان و هم‌پیمانانشان بیش‌ازپیش پی بریم و در تحلیل‌های تاریخی و شناخت نیات و مقاصد آنان از وقایع زمان، موجبات دقت و صحت را فراهم کرده و موجبات دقت و صحت فراهم گردد.

همه مطالب ما به استناد کتاب «تاریخ جعفری» تألیف بابی نهان‌زیست و اثرگذار در وقایع مهم دوران مشروطه و دیباچه و پیوست‌هایی است که سیدمقداد نبوی به آن افزوده است.

تشکیل حکومت بیان آرزویی دیرینه و انگیزه‌ای برای تکاپوهای به‌ظاهر آزادی‌خواهانۀ بابیان ازلی:

«این ناچیز ــ نورالدین چهاردهی ــ‌ از بزرگان ازلی‌ها و بهائی‌ها شنیده است که باب و افراد حروف حی، همگی، درصدد تغییر رژیم قاجاریه بوده و به‌جای آن، تمامی قوای خود را مصروف برپاشدن حکومت بیان کرده بودند و اگر میرزا تقی‌خان امیرکبیر نبود، مسلماً، به مقصود خود می‌رسیدند.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ بیغرض، دیباچه، به سند: نورالدّین چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست؟، صص ۸۴ و ۸۵).

هدف بابیان ازلی از هدایت و حمایت جنبش مشروطه:

«البته باید دانست آن فعالان بابی و ازجمله، کسانی چون شیخ محمّدمهدی شریف و حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی، خود را «مشروطه‌خواه» و «آزادی‌خواه» می‌نمایاندند چراکه در غایت امر و در نهان، به تشکیل پادشاهی دینی بیانی با سلطنت میرزا یحیی صبح ازل نظر داشتند و تکاپوهای مشروطه‌خواهانه ایشان آن هدف را نشانه رفته بود. در نگاه ایشان، پس از برپایی حکومت بیان، تمام مردم ایران به آن آیین باید گردن می‌نهادند وگرنه، بر پایه‌ دستورهای رسیده از سیّدعلی‌محمّد باب، از صفحه روزگار باید کنار می‌رفتند.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، خلاصه‌ای از: سیّدمقداد نبوی رضوی، تاریخ مکتوم، مقدمه‌ای تاریخی، صص ۳۷ تا ۴۴).

اذعان بابیان ازلی به عقاید و مناصب بابی شریف‌کاشانی:

«شیخ مهدی شریف کاشانی فرزند آخوند ملا محمّدجعفر نراقی کاشانی ــ که همه‌جا شریک صدمات و مشقات پدر خود بود ــ چون پدرش به فرقه ازلی گرویده بود، او نیز در سال ۱۳۰۴ قمری برای دیدار با صبح ازل (پیشوای ازلیه) به قُبرص رفت و شرح ملاقات خود را با وی در آخر کتاب تاریخ جعفری به‌تفصیل آورده است …. از آثار وی، تاریخ وقایع مشروطیت است که مشهودات خود را با اسناد و عکس‌های بعضی اشخاص ترتیب داده و اکنون نسخه اصلی آن ــ که به خط خود مؤلف می‌باشد ــ در کتابخانه ملی ملک موجود است.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج ۶، صص ۲۷۴ و ۲۷۵).

قرابت شریف ‌کاشانی به سیدعبدالله بهبهانی به نقل از خود او:

«شریف ــ همچنان که خود نوشته ــ از نزدیکان سیّدعبدالله بهبهانی بهشمار میرفت. الفت او با بهبهانی و خانوادهاش بهگونهای بود که وقتی بهبهانی همراه با دیگر عالمان دینی معترض به قم رفته بود و «خانواده و آقازادگان حجت الاسلام کمال پریشانی و افسردگی از بیاطلاعی از آقا» داشتند، «همه ساعات» از شریف جویا میشدند و او نیز ایشان را امیدوار میکرد.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: محمّدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج ۱، ص۸۱).

میرزا یحیی صبح ازل و سه تن از فرزندانش (از راست به چپ: میرزا احمد بهاج، میرزا رضوان‌علی و میرزا عبدالعلی)

علی‌محمد باب

میرزا عبدالباقی شریف کاشانی (فرزند شیخ محمدمهدی شریف و داماد فاطمه‌خانم: خواهر صبح ازل)

حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی، ابراهیم‌خان حکیم‌الملک و شیخ محمدمهدی شریف

نمونه‌ای از منازعات بابی و بهائی به قلم ملا محمدجعفر نراقی در رابطه با میرزا حسین‌علی بهاء:

«ازجمله چیزهایی که فارق میتواند بود میان مدعی حق از باطل، ظهور آثار ورع و تقوا است و همچنین، علامات دیانت و امانت و صداقت و امثال اینها و أشهد الله و کفی به شهیداً که بهدقت هرچه تمامتر هرچه نظر را دقیق کردم در حالات و صفات میرزا حسینعلی، به غیر عذر و خدیعه و تدلیس برنخوردم و گویا نسیمی از رایحه ایمان هرگز به وجود نامسعودش نرسیده، چه جای ورع و تقوا! و هرچه کمال کسی از او دیده و یا در حق او شنیده باشد، کل مایه وزر و وبال است.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۱۱۹).

مؤلف کتاب

شیخ محمدمهدی شریف‌ کاشانی فرزند ملا محمد‌جعفر نراقی است که در تاریخ دوران قاجار و مشروطه، تأثیرات و تکاپوهای وی را شاهد هستیم. برخلاف ظاهر مشروطه‌طلبی و آزادی‌خواهی که عناوین مطلوب و موردپسند وی به سبب نهان‌زیستی بوده و پذیرش ناقلان تاریخ را به سبب نهان‌عقیدگی بر این عناوین و القاب در پی داشته، اما جایگاه پنهان بابی وی، گواهی است بر خلاف ظاهر نیت و مقاصد کوشش‌های او.

با وجود آنکه اصلِ نهضت مشروطه یکی از بزرگ‌ترین وقایع تاریخی سده‌های اخیر و حرکتی مردمی علیه فساد و ظلم و جور حکومت زمان بود، اما تحت تأثیر هم‌کیشان و هم‌پایگان شریف‌ کاشانیِ بابی ـ ازلی، بیم آن بود که از این جنبشِ مردمی برای نیل به مقاصد و نیات پنهانی بابی، بهره‌ها برده شود، اما به سبب ایستادگی و مخالفت‌های علمای بزرگ شیعی، چون شیخ فضل‌الله نوری، به مقصود پنهان خود نرسید.

یکی از حلقه‌های مهم و مؤثر بر انقلاب مشروطه، انجمن بابی باغ میرزا سلیمان خان میکده دانسته می‌شود که به ریاست و رهبری شیخ محمدمهدی شریف ‌کاشانی و عضویت افرادی همچون حاج میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین، حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی، آقا میرزا محسن برادر صدرالعلماء، حاج میرزا علی‌محمد دولت‌آبادی، میرزا محمدعلی خان نصرت‌السلطان، شیخ محمد‌رفیع طاری، میرزا محمد‌حسین اعتضاد‌الحکماء، میرزا جهانگیر خان شیرازی و برخی دیگر در این مجمع بود که همگی از پیروان میرزا یحیی صبح‌ازل هستند.

سرانجام شیخ محمدمهدی شریف ‌کاشانی در سال ۱۳۴۱ قمری، ناکام از تشکیل و تأسیس حکومت بیان و حاکمیت میرزا یحیی صبح‌ازل و با پایان یافتن نهان‌زیستی و نهان‌عقیدگی بابی و عدم تحقق وعده‌های علی‌محمد باب و نسخ رسمی آیین اسلام شیعی از ایران زمین و به‌تبع آن سرزمین‌های دیگر، در لباس روحانیت شیعی از دنیا رفت.

سند شمارۀ ۵۱: نامه‌ای از عزیه‌خانم (خواهر صبح ازل) به شیخ محمدمهدی شریف است که در آن مسافرت او به قبرس را شادباش گفته، او و پدرش، ملا محمدجعفر نراقی (اسم الله الرقیب) را ستوده و از فرستادن عکس صبح ازل سپاسگزاری کرده است. (مجموعۀ اسناد علی روحی)

 

مهر تأیید عقاید بابی شریف ‌کاشانی در بیان صبح ازل:

«بزرگداشت صبح ازل از نراقی تا پایان کار ادامه یافت. نمود آن را در کتاب أقصی ــ که در سالهای پایانی حیات صبح ازل (د. ۱۳۳۰ ق.، حدود ۴۴ سال بعد از درگذشت نراقی) به نگارش در آمد ــ میتوان دید. صبح ازل در بخشی از آن کتاب نوشته که پیروان «ظلام» (اتباع بهاءالله) گفتهاند او نگارش «آیات» را از نراقی آموخت. وی در بطلان سخن بهائیان نوشته که در زمان توجه باب با او، نراقی هنوز به بابیان نپیوسته بود. سپس به بزرگداشت بسیار از نراقی پرداخته و نوشته که او در راه خدا در زندان شهید شد. در ادامه، نراقی را «عبدالله» و «رقیب» (اسم الله الرقیب) یاد کرده و نوشته که «ظلام» (بهاءالله) ــ که از شدت خشم به نراقی نمیخواست حتی نام او را بشنود ــ از شنیدن آنچه بر او گذشت، شادمان شد. پس از آن، نراقی را مایه افتخار خود یاد کرده و پسر بزرگش (شیخ محمّدمهدی شریف: نویسنده تاریخ جعفری) را مانند او از هدایتیافتگان خوانده است.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: میرزا یحیی صبح ازل، أقصی، صص ۱۷۸ و ۱۷۹).

مهر تأیید عقاید و جایگاه بابی شریف ‌کاشانی در بیان عزیه خانم:

«عزیه خانم (خواهر صبح ازل) ــ که از بزرگان ازلیان بود ــ در نامهای که پس از بازگشت شیخ محمّدمهدی شریف از قبرس برایش نوشته، او را خلف راستین پدر ــ که با شایستگی «بر مسند ایشان تکیه» زده ــ یاد کرده و خوشحالی خود را از آنکه «بعد از چندین سنه، مثل آن جناب کسی به ساحت قدس مشرف شد» آشکار نموده است.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، بخش «تصاویر و اسناد»، سندهای شمارۀ ۵۱ و ۵۲).

جایگاه و منصب شریف‌کاشانی در میان درباریان در دوران تکاپوهای به‌ظاهر مشروطه‌خواهی:

«مشیرالدوله توسط شریف پانصدتومان برای سیّدعبدالله بهبهانی (رهبر روحانی مشهور در مشروطیت) به ری فرستاد. وی همچنین، مظفرالدینشاه را قانع کرد تا دستخطی محبتآمیز برای معترضان صادر کند. نیز بهواسطه شریف، معترضان را از اخبار مهم تهران و توطئه برخی بر ضد ایشان آگاه کرد. با تلاش مشیرالدوله، دستخط مظفرالدینشاه صادر و برای متحصنان ری خوانده شد. مشیرالدوله نیز توسط شریف، «تقبّل اجرای مقاصد معترضان را فرمود.»» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: محمّدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج ۱، ص۴۵).

توصیف شریف‌ کاشانی از بست‌نشینی مردم در سفارت بریتانیا و نمودی آشکار از جایگاه وی در جنبش مشروطه:

«[بعد از هجرت علماء به قم،] شب ۲۷ جمادیالاولی ۱۳۲۴، جماعتی به سفارت بهیه انگلیس رفته …. ۲۸ و ۲۹ [جمادیالاولی] جمعیت دومقابل شد. تجار هم بهکلی کاروانسراها را بستند. کارکنان سری هم مشغول فراهم کردن اسباب و ترتیبات امورند …. خردهخرده تمام اصناف در سفارت رفته، هرکدام مرتباً و منظماً در خیابانهای سفارت ساکن شدند … تقریباً قریب بیست و چهار هزار نفر جمعیت در سفارت مقیم کردند. سفارت هم در نهایت رأفت و مهربانی با مردم سلوک دارد. نطّاقین و محترمین و تجار هم خلاصه عرایض خود را بهتوسط قونسولصاحب و چرچیلصاحب به عرض جناب وزیرمختار رسانیده، من بنده هم ــ بهواسطه بستگی به سفارت بهیه ــ یکروز رفتم قلهک جناب وزیرمختار و شارژدافر و چرچیلصاحب را ملاقات کرده، مذاکرات لازمه نموده، عود به شهر نمودم.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: محمّدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج ۱، ص ۷۳ و ۷۴).

سرانجام مشروطه‌خواهی مردم و جایگاه و تأثیرات شریف‌کاشانی:

«بعد از زیارت آستانه مبارکه حضرت معصومه، به منزل حضرت حجتالاسلام بهبهانی وارد و از همه آقایان سروری حاصل کرده، چنانچه آقایان هم از ملاقات من همگی اظهار خوشوقتی و شادی کردهاند. از ماوقع تهران، از متحصنین سفارت، از امورات درباری، از اقدامات کارکُنهای سری و ترتیبات سفارتی ــ که جداً دولت بهیه انگلیس در همراهی با ملت ایران دارد ــ و ناچاری پادشاه در دادن آزادی و عدالتخانه و مشروطیت و آمدن جناب مشیرالدوله بهجهت معاودت آقایان به تهران مطلع گردید. بعضی از آقایان بعضی از مگرها ذکر کردند؛ گفتم: «کار از مقامات گذشته است. چون پای دولت انگلیس در میانه است، فقره تدلیس نیست. باید با کمال معقولیت و مظلومی و اظهار تشکر حاضر در معاودت شد»!

جمعیت مسافرین هم قریب پانصدنفر میشوند. بعد از ناهار هم با حجتالاسلام بهبهانی خلوت کرده، بعضی مطالب محرمانه را بهعرض رسانده که: «برحسب اسبابی که مرتب شده، امروز و فردا حضرت اتابک [عینالدوله] هم استعفا خواهند داد! چون سالهاست که دولت بهیه انگلیس طالب و مایل این بوده که تألیف قلوب مسلمانان نماید و قلوب اهل ایران را از خود خشنود داشته باشد، برحسب پلتیک دولتی استقلال ایران را مایلاند. حالا مستمسک به دستشان آمده، کمال همراهی و تقویت مینمایند»!

بعد از این مذاکرات، آقای حجتالاسلام عازم معاودت [به تهران] شدند. من هم تحقیقات در ترتیبات مسافرین کرده که چه باید کرد. مرکز حجتالاسلام بهبهانی است. بعضی هم منزل جدا دارند.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: محمّدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج ۱، ص ۸۲).

«بنده از قم حرکت کرده، قبل از ظهر روز ۱۳ به تهران وارد شده، فوراً رفتم دربار. در عمارت گلستان جناب مشیرالدوله صدراعظم را ملاقات کرده، از تمام واقعات و کیفیات و مذاکرات و خیالات آقایان آگاهی حاصل کردند. بعد [جناب مشیرالدوله] به حضور ملوکانه شرفیاب شده، آنچه صلاحبینی و خیرخواهی به نظرشان میرسیده، بهعرض حضور ملوکانه رسانده، دستخط عدالت و مشروطیت را در ۱۴ جمادیالثانیه ۱۳۲۴ [ق.] صادر نموده، روز پانزدهم جمادیالثانیه، بهتوسط جناب میرزا حسینخان مؤتمنالملک (فرزند خود) فرستادند به سفارت انگلیس در حضور متحصنین قرائت کردند. موجب امیدواری عمومی گردید. بعد از قرائت دستخط، یک ثلث از مردم با کمال دعاگویی و سرور و تشکر، با اجازه از اولیای سفارت عود به منزل خود کردند.» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، به سند: محمّدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، ج ۱، ص ۸۵).

 ملا محمدجعفر نراقی

از بزرگان، رهبران و مسببین گرایش برخی از مردمان به آیین بیان و سیدعلی‌محمد باب شخص ملا محمدجعفر نراقی است، چراکه پیش از دعوی باب، وی در لباس اجتهاد شیعی، صاحب درس و وعظ و منبر و محراب در کاشان بود و مردم و طلاب بسیاری گرد وی جمع شده بودند و از وجود او در کسب معارف و وظایف اسلامی و شیعی بهره می‌بردند، اما ناگفته نماند که پس از چندی افکار و عقاید و بیانات نراقی متأثر از عقاید شیخ احمد احسائی و سیدکاظم رشتی تغییر نمود و بر منبر وعظ و درس و بحث نمود یافته و به سبب تازگی برای عوام جاذبۀ بسیار ایجاد کرد.

وی در نجف پای درس و بحث شیخ مرتضی انصاری و شیخ محمدحسن صاحب‌جواهر حاضر گردید و جواز اجتهاد و مرجعیت شیعی را از صاحب جواهر دریافت کرد. البته در کربلا هم از ملازمت با سیدکاظم رشتی شیخی به‌طور ناشناس بی‌بهره نماند و این حالِ او قریب به پنج سال به‌طول انجامید و درنتیجه تمایلات شیخی یافته و در باطن، شیخی‌مذهب شد و چون شیخیان، شیعه هستند و عقاید شیخی از اصول عقاید شیعی خارج نیست و وجود و حیات و ظهور و قیام حجت‌بن‌الحسن العسکری علیهما السلام از ارکان مهم عقیدۀ شیخی است، بنابراین منبر و جایگاه نراقی به‌واسطۀ تمایلات نامحسوس به عقاید احسائی متزلزل نگردید، بلکه مردمان به‌زعم سخنان نو بیشتر از پیش گرد او جمع شدند.

پس از وفات سیدکاظم رشتی، شیخیان در شناخت جانشین وی، به‌عنوان رکن رابع و واسطۀ فیض امام حی زمان‌، دچار سرگردانی شدند. در این برهه از زمان و سرگردانی شیخیان، دعوی علی‌محمد باب به‌عنوان باب امام زمان علیه السلام و ایمان ملا حسین بشرویه‌ای و ملا محمدجعفر کرمانی و دیگر بزرگان و شاگردان تراز اول مکتب شیخی، سبب گرایش بسیاری از شاگردان سیدکاظم رشتی و مردمان دیگر به باب گردید.

پس از دعاوی جدید علی‌محمد باب همچون ادعای قائمیت و برپایی قیامت (با تفسیر جدید و خودساختۀ باب) و نسخ آیین اسلام و مقام مظهر ظهور اللهی برای خویش که هیچ‌گونه مؤید و هم‌ترازی با عقاید اسلامی و تشیع و حتی عقاید شیخی نداشت، برخی از شیخی‌مذهبان و شیعیان خسته و متأثر از دوران غیبت امام زمان علیه السلام و منتظران فرج موعود متون الهی، از وی روی گرداندند، اما برخی با وجود اختلافات بنیادیِ دعاوی بابی با عقاید اسلامی، شیعی و شیخی از او رویگردان نشده و بر پیروی و تبلیغ آیین نوپای بیان باقی ماندند. برخی دیگر هم پس از دعاوی جدید ــ که فراتر از واسطۀ فیض و بابیت امام معصوم حی زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و مدعی مقامات عالیه‌ای حتی فراتر از انبیاء الهی پیشین بود ــ تازه به باب ایمان آوردند که ازجملۀ این اشخاص ملا محمدجعفر نراقی است که منطقه و شهر محل اقامت خویش را دستخوش تحولات عمیق عقیدتی نموده و مردمانی را متأثر از عقاید پنهان بابی کرده بود.

با توجه به بیان شریف‌ کاشانی درمورد چگونگی پذیرش ادعای باب توسط پدر خویش، نمی‌توان غیر از این دو صورت به ملا محمدجعفر نراقی نسبت داد:

وی با وجود مقام اجتهاد و تفقه در فروع و احکام اسلامی، در زمینۀ عقاید اسلامی، مخصوصاً مهدویت اثنی‌عشری، ناآگاه به روایات و بی‌بهره از حقایق بوده این حجم از اختلافات بنیادیِ عقاید علی‌محمد شیرازی با عقاید شیعی مبتنی بر قرآن و روایات کثیر و منابع اسلامی را ندیده و نیز پای درس سیدکاظم رشتی هم به‌درستی شاگردی معارف شیخیه ننموده و اختلافات بنیادیِ عقاید باب با عقاید شیخی را هم متوجه و متذکر نشده بود.

همه را یافته، اما مطامع دنیایی و مقاصد قدرت و وعده‌های باب به پیروان آیین بیان، چشمانش را کور کرده بود.

وی پس از اعدام باب و جانشینی و زعامت میرزا یحیی صبح ‌ازل، مورد عنایات و توجهات بسیار میرزا یحیی قرار گرفت و از جانب مرآت آیین بیان ــ میرزا یحیی صبح ‌ازل ــ به مقامات عالیۀ بابی چون شهید بیان در کاشان و بعدها در زمان ظهور دعوی میرزا حسین‌علی بهاء و تبعید صبح ‌ازل از بغداد به استانبول و ادرنه به مقام مرجعیت آیین بیان در میان مؤمنان بابی ــ ازلی منصوب گردید.

جایگاه ملا محمدجعفر نراقی در میان مؤمنان به آیین باب چنان رفیع بود که حتی میرزا حسین‌علی نوری ــ بهاءالله ــ پیش از آشکار کردن دعوی من یظهره اللهی خویش به سال ۱۲۸۳ قمری در ادرنه و آغاز منازعات علنی بابی و بهائی، وی را مورد تعظیم و احترام و ارادت ویژه و در سفرهای چندگانۀ نراقی به عراق مورد مهمان‌نوازی، پذیرایی و توجهات درخوری قرار داده بود و هیچ‌گاه پیش از بروز منازعات، جرأت مخالفت آشکار با ملا محمدجعفر نراقی را نداشت. همچنین شخصیت و جایگاه نراقی برای بهاء بسیار با‌اهمیت بود و تلاش‌ کرد او را مجاب به همراهی و ایمان به خود کند.

صفحۀ نخست از کتاب تذکرة الغافلین

(اثر ملا محمّدجعفر نراقی در رد دعوی من‌یظهره‌اللهی میرزا حسین‌علی بهاءالله)

(نسخه به خط میرزا مصطفی کاتب، کتابخانۀ دانشگاه کمبریج، مجموعۀ ادوارد براون، ش F.63(9))

 

 

«تذکرة الغافلین» کتاب مهم ملا محمدجعفر نراقی است که به رد دعاوی میرزا حسین‌علی بهاء به‌طور مفصل و بر مبنای مستندات و شواهد بسیار پرداخته و منبعی مستدل و مهم در رد حقانیت آیین بهائی است که در تأیید بطلان دعاوی بهاء الله مورد توجه و استناد قرار گرفته است.

بیان ملا محمدجعفر نراقی از گرایش مردم کاشان به آیین باب متأثر از فعالیت‌های تبلیغی خویش:

«چنان امر حق در ارض کاف ــ که کاشان باشد ــ ضیا و بها گرفت که هیچ ماهی، بلکه هیچ هفتهای، بلکه کم روزی بود که جمعی راغب و مایل به دخول جنت بیان ــ آیین بیان ــ نشوند.»  (شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، جواب سؤالات بعضی از احبای ارض کاف، ص ۶۰).

بابیان دربارۀ تکاپوهای تبلیغی نراقی نوشته‌اند:

«از برکت وجود شریف او جمعی کثیر از اهل نراق و کاشان و غیرهما حقشناس و مُقبل و کامل شدند.» (میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام، ص ۴۹).

سخن سال‌ها بعدِ عباس‌افندی ــ که نراقی را به‌سبب مخالفت با بهاءالله «جرثوم نفاق و طاغوت نراق» می‌خواند ــ نیز گویای نفوذ بالای او در نراق است:

«ای یاران روحانی من! نراق در اوایل ظهور نیّر اشراق به محبت شمس حقیقت ــ که حضرت باب بود ــ مشهور آفاق گشت. شور و وله و جذب و شوق کل را احاطه نمود و روزبهروز در ازدیاد بود تا آنکه سرمای زمهریر وجود نامبارک جعفر اعرج نفسش تأثیر نمود به بعضی از بیخردان؛ یعنی معدودی عنود پا گرفت و مضمحل شدند ولی از نحوست نفس و نفس آن کره زمهریر تأثیر باقی ماند. حال، یاران الهی ــ که کواکب دری درخشنده فلک اثیرند ــ باید چنان شعله زنند که تأثیر زمهریر را بهکلی زایل نمایند و نراق دوباره برج اشراق گردد و کل مفتون دلبر آفاق – یعنی حضرت بهاء الله شوند و صوت و صیت یا بُشری به ملاء اعلی رسد!» (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، ص ۳۸۴).

روایت سعید خان کردستانی که با برخی ازلیان تهران، ازجمله شیخ محمّدمهدی شریف، دوستی نزدیک داشت آن است که وقتی نراقی که از روی احترام «حرف جیم» خوانده می‌شد همراه با فرزندش (شریف) به بغداد آمد، بهاءالله به احترام ایشان پرداخت:

«میرزا حسینعلی بهاء فرستاد از آنها استقبال کردند و منزل خوبی برایشان تهیه کردند. شام و ناهار از مضیف بهاء برایشان می‌رفت. به‌قدری احترام از حرف جیم کرد که آقا جمال بروجردی را با آن ‌همه ید و بیضاء و احتراماتش مأمور می‌کرد چای و غذا برای حرف جیم تهیه کند … ملا محمّدجعفر نراقی اگرچه ازل را – به‌سبب زندگانی مخفیانه‌اش – ملاقات نکرد ولی با بهاء مکرر مجالس داشت و صحبت می‌کرد و بهاء مکرر به اسم حرف جیم احترام زیاد می‌کرد هرچند وقتی از مجلس خارج می‌شد، به مردم می‌گفت: «این شیطان است!»» (سعیدخان کردستانی، شرح و توضیح نسخههای خطی بابی و بهائی دکتر سعیدخان کردستانی، ص ۳۲).

توصیف بابیان ازلی از کتاب «تذکرة الغافلین» بدین قرار است:

«تذکرة الغافلین تألیف آخوند ملا محمّدجعفر نراقی است که مؤلف دانشمند و بزرگوار آن با استناد به نصوص و آثار نقطه‌ اولی ــ خصوصاً تفسیر سوره‌ یوسف ــ در این زمینه داد سخن داده و بعضی از مشاهدات تاریخی خود و پاره‌ای از نامه‌های میرزا حسینعلی را نیز نقل نموده و از این رساله ــ که در ذی‌حجه‌ ۱۲۸۴ قمری تألیف آن خاتمه یافته ــ نسخه‌های خطی متعدد به‌وسیله فرزند خود، حاجی شیخ مهدی به اطراف و اکناف فرستاده است.» (ناصر دولت‌آبادی، مقدمۀ نسخۀ چاپی تنبیه النائمین، ص ۳).

سعیدخان کردستانی هم دربارۀ این کتاب نوشته است:

«ملا محمّدجعفر نراقی این کتاب را در اوایل ادعاهای بهاء نوشته و ادعاهایش را رد می‌کند و دلایل زیاد بر حقانیت و وصایت ازل می‌آورد، چون مرد ملائی بوده است، دلایل را خوب اقامه میکند.» (سعیدخان کردستانی، شرح و توضیح نسخههای خطی بابی و بهائی دکتر سعیدخان کردستانی، صص ۳۱ و ۳۲).

چگونگی ایمان ملا محمّدجعفر نراقی به آیین باب

«نویسنده تاریخ جعفری در مقاله نخست کتاب ــ که شرح حال ملا محمّدجعفر نراقی را از زبان خود او آورده ــ نوشته که وقتی او آوازه دعوت باب را شنید، به تحقیق و تفحص پرداخت و چون این امر را بسیار حیاتی میدید، خواب و خوراک بر او حرام شد. پس مناجات به درگاه الهی پیشه کرد، کتابهای بیان و احسن القصص را دید و با برخی کسانی که باب را دیده بودند دیدار کرد و «مراجعه به اخبارات سابقه نموده، مطالبی به دست آورد».

در توضیح این سخن باید گفت که به نظر میرسد اعتقاد شیخی ملا محمّدجعفر نراقی در مهم دانستن جدی دعوی باب اثرگذار بوده است. این از آن روست که باب و پیروانش بر آن بودند که شیخ احمد احسائی و سیّدکاظم رشتی به قرب ظهور موعود اسلام بشارت میدادند و بر همین اساس بود که آن دو را مبشران ظهور موعود ــ که همان باب باشد ــ میدانستند.

باب، شیخ احمد احسائی، سیّدکاظم رشتی، ملا عبدالخالق یزدی و ملا علی برغانی قزوینی را بهترتیب چهار شاهد بر درستی دعوت خود میگفت. دو نفر سوم و چهارم، از بزرگان شیخیان بودند و به باب با عنوان نماینده امام حی غائب منتظَر مینگریستند و به همین جهت، وقتی شاهد سوم از دعوی قائمیّت باب آگاه شد، «صیحه زد و به اعراض تمام قیام نمود و جمعی در ارض طا ــ که طهران باشد ــ بهسبب او اعراض نمودند».

باب، ضمن معرفی این شاهدان، نوشته که شیخ احمد احسائی در سفر حج خود به تاجری اصفهانی گفته بود که سلامش را به او برساند. همچنین، مدعی است سیّدکاظم رشتی در کتاب شرح القصیده به او نظر داشته است. وی در کتاب دلائل سبعه ــ که آن را پس از نسخ اسلام برای یکی از شاگردان سیّدکاظم رشتی نگاشت ــ بر آن است که شیخ احمد احسائی «امارات ظهور» را «لایحصی» میدانست و به سیّدکاظم رشتی قریبالوقوع بودن آن را گفته بود. همچنین، بر آن است که مخاطب کتاب دلائل سبعه در اواخر حیات سیّدکاظم رشتی بارها از او شنیده بود که «نمیخواهید که من بروم و حق ظاهر گردد؟»!

با این ترتیب است که میتوان احتمال داد ملا محمّدجعفر نراقی همین بشارتها را در آثار باب خوانده و یا از پیروان او شنیده بود و چون به طریقت شیخ احمد احسائی و سیّدکاظم رشتی باور داشت، امر باب را بسیار مهم تلقی کرد، خواب و خوراک بر او حرام شد، به مناجات پرداخت و به تحقیق روی آورد.

بااین حال، باید گفت که در صورت پذیرش بشارت به قرب ظهور از سوی پیشوایان شیخی، موضوع قائمیّت شخصی جز امام دوازدهم و نیز نسخ اسلام را به آثار باقیمانده از ایشان نمیتوان منسوب کرد. آنچه در آثار ایشان دیده میشود، ابدیدانستن اسلام و اعتقاد به امام دوازدهم بهعنوان قائم آل محمّد است.

درباره آنچه «حاصل شدن برخی مطالب از روایات» آورده شده نیز چنین باید گفت: همانگونه که در جایی دیگر آمده، باب تا سال ۱۲۶۴ ق. خود را نماینده ویژه امام حی غائب منتظَر ــ که فرزند امام یازدهم بوده و زنده است ــ میدانست و در آثار خود پیوسته به او و قرب ظهورش دعوت میکرد اما در آن سال تغییر مسیری اساسی داد و به نسخ شریعت اسلام پرداخت. وی در این دعوی جدید، خود را «قائم آل محمّد» و «مظهر ظهور الله» خواند، اما قائمی که با قیامش قیامت اسلام رسیده، نه قائمی که با قیام خود جهان را به عدل و داد میرساند. همچنین، خود را مظهر ظهور الله میگفت به این معنی که خداوند از زبان او ــ که همان «شجره طور» است ـ بهشکلی مستقیم و بدون حضور فرشته وحی سخن میگوید. او میگفت که از همان زمان نخست دعوت، «حضرت منتَظَر» بود و مقام «اوّل خلق» را داشت و «مظهر إننی أنا الله» بود اما خود را «به اسم بابیّت قائم آل محمّد ظاهر فرمود» تا مسلمانان «مضطرب نشوند از کتاب جدید و امر جدید».

روشن است که مسلمانان دعاوی جدید باب را از دو جهت با مبانی اساسی اسلام ناهمسان میدیدند. ایشان، پیامبر اسلام را «خاتم الانبیاء» ــ که بهطریق اولی «خاتم الرسل» نیز هست ــ میدانستند و به فرستاده الهی پس از او، بهویژه با دعوی ظهور الله، باور نداشتند. ایشان همچنین، به «مهدی» از «آل محمّد» معتقد بودند که با ظهورش جهان را از عدل و داد پر کرده و احکام واگذاشتۀ اسلام را «تجدید» میکند، نه اینکه شریعتی نو بیاورد. شیعیان اثنیعشری، مهدی یعنی حضرت محمّدبنالحسن العسکری را امام دوازدهمِ زنده اما غائب از نظر مردمان میدانستند.

پیش از این گذشت که ملا محمّدجعفر نراقی در پاسخ به دعوی «رجعت حسینی» از سوی بهاءالله و استناد او به همنامی خود با امام سوم شیعیان نوشت: «اسم حسینعلی غیر حسین است و بهقدر فرق میان مفرد و مرکب فرق دارند.» اینجاست که باید پرسید چرا او با همین ملاک به ناهمسانی نام سیّدعلیمحمّد باب با انبوه روایات شیعیان و اهلسنت درباره همنامی قائم آل محمّد با پیامبر اسلام نپرداخت؟ او باید در اینجا نیز مینوشت: «اسم علیمحمّد غیر محمّد است و بهقدر فرق میان مفرد و مرکب فرق دارند».

گذشته از این، ملا محمّدجعفر نراقی از روایتهای غسل و دفن «حضرت قائم» توسط «حضرت امام حسین» سخن گفته و بر آن مبنا که باب را قائم آل محمّد میدانست و با توجه به تعالیم او به رجعت صفتی باور داشت، صبح ازل را ــ که به باور ازلیان دفن باب را انجام داد ــ رجعت حسینی دانسته است. اینجا نیز باید پرسید که چرا او این روایتها را البته با تفسیرهایی بابی ــ که در نگاه مسلمانان خودساخته و بدون مبنا بودند ــ پذیرفته، اما انبوه روایتهایی را که امام دوازدهم را قائم آل محمّد گفته و او را برپادارنده دیانت اسلام و دادگستر جهان خواندهاند از نظر انداخته است؟!» (سیدمقداد نبوی ‌رضوی، تاریخ جعفری، دیباچه، صص ۵۴ تا ۵۶).

سند شمارۀ ۲۴: نامه‌ای از میرزا یحیی صبح ازل به ملا محمدجعفر نراقی است که در آن او را با عنوان «الرقیب جناب ج ع ف ر أیده الله و حرسه» خطاب کرده و در جملۀ نخست نوشته: «کتاب منا إلی نبیل جعفر إنه لنا رقیب شهید.» «نبیل» در این جمله همان معادل ابجدی «محمد» است و «رقیب» (اسم الله الرقیب) نیز لقب نراقی از سوی صبح ازل بود. واژۀ «شهید» هم به شهید بیان بودن نراقی اشاره دارد. (مجموعۀ اسناد علی روحی)

سند شمارۀ ۲۵: رونوشت سند شمارۀ ۲۴ به خط شیخ محمدمهدی شریف است. وی در پایان آن نوشته: «سواد توقیع مبارک است که در اول اختلاف به جهت شهباز ازل شرف صدور یافته.» (مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی.)

 

سندی دیگر بر عقیده و منصب بابی نراقی:

«زمانی هم که دعوت جدید بهاء الله آشکار شد، نراقی ـ که اینک یکی از بزرگان درجه اول بابیان بود ـ از سوی صبح ازل دستور یافت تا به مقابله با بهاءالله برخیزد. صبح ازل در نامهای که «در اول اختلاف» برای او فرستاد نوشت:

امروز به بعد مطلق سکوت نیست و آن جناب به اطراف به دوستان نوشته باشند: اول اینکه مطلق باید نوشتۀ این بیدین را نخوانند و ثانی، فرستادگان او را مطلق به خود راه ندهند بل به دهان آنها زنند تا آنکه دست از این فتنه و آشوب بردارند …. جمیع اطراف وقایع را نوشته، هر نفس را الی الله دعوت نمایند بهخصوص در یزد و اصفهان و نجفآباد و اردستان …» (سیدمقداد نبوی رضوی، تاریخ جعفری، بخش «تصاویر و اسناد»، سندهای شمارۀ ۲۴ و ۲۵).

واقعۀ کاشان نمودی آشکار از نهان‌عقیدگی بابی:

نهان‌زیستی و نهان‌عقیدگی بابی تا بدانجا رسیده است که ملا محمدجعفر نراقیِ صاحب لباس و منبر و مسجد اسلامی شیعی در نهایتِ انکار از مقامات و مدارج بابیِ خویش با وجود اعتراف علنی شریف ‌کاشانی در کتاب خود به مؤمن بودن پدر به آیین بیان، لقمه‌های عقاید بابی را تحت عنوان عقاید ناب شیعی به کام مردمان عوام می‌ریزد.

اینان به چه مرامی ایمان آورده‎‌اند که این‌گونه با حیله و نیرنگ، مردم سادۀ زمان را به‌زعم خود ارشاد می‌کنند؟

چرا عقاید بابی خود را آشکارا بیان نمی‌کنند؟ مگر نه آنکه اگر مردمان بیابند که افکار ملا محمدجعفر نراقی هم رنگ و بوی بابی دارد او را طرد می‌کنند؟

اینان بر چه عقیده‌ای استوارند که عقیدۀ غیرقابل‌باور خویش از برای مردمان را به رنگ قابل‌پذیرش مردمی تغییر داده به خورد ذهن و فکر و عقیدۀ مردمان می‌دهند؟

اینان متوهم به چه عقیده‌ای شده‌اند که با وجود اقرار پنهانی به عقاید بابی خویش، معترضان به عقایدشان را نکوهش می‌کنند و ازجملۀ تهمت‌زنندگان و افترازنندگان می‌خوانند؟

باطل خویش را به چه حد حق پنداشته‌اند که به این سادگی خودِ پنهان‌کارشان را مظلوم و یابندگان مقام پنهانی بابی‌شان را به سبب اعتراضات، ظالمان دهر می‌نامند؟

چه لقمه‌ای به این جماعت بابی خورانده‌اند که شب را روز و روز را شب می‌نمایانند؟

حیرت‌آور است این‌حد از تبحر به خلق و این‌همه انحرافات فکری و عقیدتی و شگفت است این‌همه تبحر در رنگرزی و لاپوشانی که گنجشک مرده را به رنگ قناری آوازه‌خوان بر سر شاخ و برگ درختان به مردم قالب می‌کنند!

نمی‌توان جز این پنداشت که این همه نبوغِ در فساد فکری جز به مدد صاحب مفاسد، محقق نخواهد شد!

حقیقتاً رد پای شیطان را در این مسیر پرهیاهو نمی‌توان نادیده گرفت!

شیخ محمدمهدی شریف در کتاب خود معترضان به پدر خویش را که اعتراضشان به سبب عقاید و بیانات پنهانی بابی وی بوده است، حسودان و بی‌خردان و مفسدان و افترازنندگان می‌نامد و بعد در همین کتاب از زبان پدر خویش چگونگی ایمان به سیدعلی‌محمد باب را هم بیان می‌کند و به جهت این ایمان به زبان پدر شکرگزاری‌ها می‌نماید!

ملا محمدجعفر نراقی در اقرار در ملأعام و در حضور علمای اسلامی و حکام زمان، با مهارت تمام عقاید بابی خویش را گزینش کرده و بیان می‌نماید و با وجود صدقِ در بیانِ عقیده، ایمان به علی‌محمد باب را پنهان می‌دارد و جایگاه رفیعی بیش‌ازپیش برای خویش در میان جماعت اثنی‌عشری، به‌واسطۀ بیان اعتقاد به امام دوازدهم شیعیان، مهیا می‌کند! چراکه حقیقتاً سیدعلی‌محمد باب به امام دوازدهم شیعیان، حضرت حجت‌بن‌الحسن العسکری علیهما السلام و حتی نواب اربعۀ حضرتش، اعتقاد و اعتراف و احترام داشته و مقامات مدعی خویش را پس از حیات و ممات ایشان ــ برخلاف عقیدۀ شیعی بر حیات طولانی و ظهور و قیام شخص مهدی صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ــ دانسته است، اما مردمان زمان را چه اطلاع از این مهم! با وجود شرایط آن دوران که مخابرۀ اخبار و وقایع و اتفاقات به سبب نامه و پیک و نوشتجات مقدور بوده و در میان جماعت مخالفانِ باب این‌گونه بروز نموده بود که وی ادعای امام زمانی کرده و خود را امام دوازدهم شیعیان می‌داند، درحالی‌که او مدعی وفات صاحب الزمان علیه‎‌السلام و ظهور صفتی آن حضرت در وجود خودش (یعنی علی‌محمد باب) شده بود و نراقیِ معتقد به فوت حضرت مهدی علیه‌السلام ــ برخلاف عقیدۀ محکم شیعیان ــ و ظهور صفتی آن‌حضرت ــ یعنی علی‌محمد باب ــ در منبرِ اعتراف، چه پنهان‌کارانه پاسخ می‌دهد که شور و محبت ملت مسلمان و شیعه و معتقد و منتظر به حیات جسمانی و ظهور شخصی و نه صفتی امام حی زمان علیه السلام را بیش از پیش معطوف خود می‌کند.

پاسخ ملا محمدجعفر نراقی دربارۀ اعتقاد به باب در مجلس اعتراف عقائد خویش:

«سیّد عبدالغفور نامی ــ از اتباع حاجی ملا محمّد ــ عرض کرد: همه فرمایشات صحیح است ولی میگویند جناب عالی میرزا علیمحمّد شیرازی را امام دوازدهم میدانید.

فرمودند: امام دوازدهم از صلب امام حسن عسکری ــ سلام الله علیه ــ و از بطن نرجس خاتون است. خدا لعنت کند کسی را که غیر از این عقیده داشته باشد! حلال پیغمبر حلال است تا روز قیامت! حرام پیغمبر حرام است تا روز قیامت!

مجدد خطاب به حاجی ملا محمّد کرد که: «چه میگویید؟!» بعد فرمودند: «اگرچه این ظلمها و تعدیات همیشه بوده است؛ اولاد پیغمبر را کشتند که از دین جدش خارج شده و حال آنکه بقای اسلام از برکات وجود آن حضرت بوده و میباشد.» قدری مصایب حضرت سیّدالشهداء را ذکر کردند و مردم گریه نمودند؛ بعد، دعا کرده، پایین آمده، عیسیخان حاکم و حاجی ملا محمّد تکلیف قدری نشستن کردند، قبول نفرمودند و روانه شدند.» (شیخ محمدمهدی شریف ‌کاشانی، تاریخ جعفری، مقالۀ دوم).

بیان ملا محمدجعفر نراقی از ایمان به آیین بیان:

«بحمدالله که بعد از مجاهدات، پس از تیقظ از خواب غفلت، در هفدهم شهر ربیعالمولود هزار و دویست و شصتوشش هجری به شرف ایمان و تصدیق به این ظهور {نسخ آیین اسلام و تجدید آن به آیین بیان} مشرف شده، بعد از تصدیق، در هر سال و ماهی بلکه هر هفته و روزی، حالتی و شوری و نوری دیگر به ظهور میرسید تا آن که در سنه هزار و دویست و شصتوهفت لسان من به انزال آیات نورانیه گشوده شد تا آنکه معادل هفتادوهشت سوره از آیات باهرات در اثبات حقیت این ظهور به قلم آمده که در مجلد جداگانه ثبت و ضبط است. خردهخرده مراوده بعضی اشخاص و اظهارات ارادت بعضی مردم موجب نکتهگیریهای اربابان غرض گردیده، وقت را غنیمت داشته، نسبت بابیگری را منتشر داشته، پیرایهها بر آن بستند.» (شیخ محمدمهدی شریف ‌کاشانی، تاریخ جعفری، مقالۀ اول).

تأثیرگذاری ملا محمدجعفر نراقی در کاشان به بیان خویش:

«از بعضی مراودات و معاشرات، مستمسک صحیحی بهدست مفسدین آمد که به اشکال مختلف انتشار دادند که: «فلانی بابی است.» چون آن ایام هم اول ظهور بود، عموم مردم به شور بودند؛ همهروزه از اطراف مردمان باشور و با فضل و کمال عبور مینمودند و بعد از ورود به کاشان، لابد باید آنها را ملاقات نمود. در منزل دوستان دعوت میکرده، اجتماع احباب میشد. من هم در بیان و تحقیق مطالب توحید و عرفان از بعضی تلویحات و تصریحات مضایقه نمیکرده، میگفتهام تا آنکه نتیجه این شد که مشاهده کردهای.» (شیخ محمدمهدی شریف‌ کاشانی، تاریخ جعفری، مقالۀ اول).

فرستادن کتاب و عریضه برای صبح ازل در بغداد:

«در آن ایام یک کتاب گلشن قدس و یک کتاب حجةالبالغة به خط خود ــ ملا محمدجعفر نراقی ــ مرقوم داشته، بهتوسط آقا میرزا احمد یزدی ــ که ساکن کاشان و از احباب خاص جناب شهید بود ــ با عریضهای که خدمت باشرافت طلعت ازلیه ــ میرزا یحیی صبح ازل ــ عرض نموده بودند، روانه داشتند به بغداد و همیشه سفارش و تأکید میفرموده که دوستان و احباب در کمال مستوری و بیصدائی سلوک و رفتار نمایند که منجر به فتنه نباشد.» (شیخ محمدمهدی شریف‌ کاشانی، تاریخ جعفری، مقالۀ دوم).

صفحۀ نخست از کتاب گلزار قدسی (اثر ملا محمّدجعفر نراقی)

به‌خط شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی

(کتابخانه دانشگاه پرینستون، مجموعۀ ویلیام میلر، ش ۲۴۵)

 

سخن پایانی

در پای منبرها بر مبنای قرآن، حرف از امام زمان و رجعت و قیامت و هدایت و ایمان می‌زنند که مردمان را به گرد خود جمع کنند، اما در تبیین و تفسیر آیات و روایات، حقایقِ بیان‌شده در منابع اسلامی از آیه و حدیث را بیان نکرده، جرعه‌جرعه تفاسیر خودساخته و تبیین‌های خود‌بافتۀ بابیِ خویش را در پس تحریف و تقطیع به کام مردمان ساده اما معتقد به حقانیت اسلام شیعی، می‌ریزند.

از قیام وعده‌داده‎شده در اسلام و از امام زمان و از ظهور می‌گویند اما مهدی صاحب‌الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را وفات‌یافته می‌دانند و برخلاف عقیدۀ اثنی‌عشری منظورشان هر آن کسی است که صفات حجت‌بن‌الحسن در او آشکار شود و نه فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و نه امام دوازهم شیعیان!

اگر این عقاید را شفاف و آشکار در بین جماعت شیعی عنوان می‌کردند، کسی به گِردشان باقی می‌ماند؟!

صحبت از قیامت می‌کنند و آیۀ قرآن می‌خوانند اما در حد بشارت از قرآن بهره می‌برند و در توضیح آیات جرعه‌جرعه بافته‌های خویش را مبنی بر قیامت به معنای نسخ آیین اسلام، به‌طور نامحسوس با عنوان «اصلاح دین» ولی به معنای تغییر دین! به کام مردمان می‌ریزند تا حالشان را دگرگون نکرده و از گردشان متفرق نگردند، چون می‌دانند در عقیدۀ اسلامی، دین اسلام دین آخر و حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم پیامبر خاتم هستند، پس ادعای نبوتی دیگر و آیین الهی دیگر در بین جماعت اسلامی کاری بس عبث است.

در میان جماعت مسلمان صحبت از ایمان و هدایت می‌کنند اما منظورشان برخلاف عقاید اسلامی و شیعی، هدایت در پسِ ایمان به آیین نوظهور بیان است.

صحبت از رجعت می‌کنند و روضۀ شهادت می‌خوانند و مردم را می‌گریانند اما رجعتشان نیز برخلاف منابع و روایات شیعی، رجعتی صفتی است، یعنی آنکه هرکه را بخواهند در مقام ائمۀ معصومین علیهم السلام به‌عنوان رجعت برمی‌انگیزند و اطاعتش می‌کنند!

بیچاره مردمان گرفتارشده در دام صید فکر و عقیدۀ اینان که چه‌ها فکر می‌کردند و چه شد!

گمان می‌کردند اینان واسطه‌هایی هستند که مردمان را به امام حی زمانشان که سالیان درازی است انتظارش را می‌کشند و در قید حیاتی طولانی است و امام دوازدهمشان است متصل خواهند کرد، اما نمی‌دانستند که قصد آن دارند که به‌جای او در مسند ولی اللهی بنشینند!

امان از این همه خدعه و نیرنگ که تاریخ را دستخوش تحول عمیق گردانید و امان از اثرات به‌جای‌مانده در عقیده و افکار مردمان از این جماعت بابی که هرجا سخن از اصلاح دین و روشن‌فکری دینی به گوش می‌رسد، بی‌شک رد پای عقاید و افکار بابی را می‌توان در آن جست‌وجو کرد و امان از نهان‌زیستی بابی که امروز کجایند و در چه لباسی نهان‌زیستانه در حال حیله و مکری نو به سر می‌برند؟!

و اما چه اعجوبه‌ای است میرزا حسین‌علی بهاء که در مقام راهزنی، شیوۀ صحیح را به‌درستی یافته که از بابیان ازلی باید به شیوۀ خودشان راهزنی کند. او چنان وعده‌ها و کلام علی‌محمد باب را به مذاق خویش تحریف و تفسیربه‌رأی می‌نماید که عدم وقوع زلزله به سبب لرزش‌های بسیارِ جنازۀ باب در گور را باید بسی نماز شکر خواند. همچنین چنان متبحرانه از کلام باب به شیوۀ شخص او بهره می‌برد که حتی ملا محمدجعفر نراقی هم نفهمید که در ارائۀ دلایل بر رد دعوی مدعی، مبنی بر رجعت صفتیِ حسینی، همین دلیل بطلان دعوی بهاء به باب نیز وارد است! و اگر اسم مرکب میرزا حسین‌علی با نام مبارک و مفرد امام حسین علیه السلام به سبب مرکب و مفرد بودن ناهمخوانی دارد و سندی بر رد دعوی بهاء مبنی بر رجعت صفتی امام حسین علیه السلام است، اسم مرکب علی‌محمد هم با نام مبارک و مفرد محمد برای مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف – بر پایۀ روایات متواتر اهل سنت و شیعه از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به سبب مرکب و مفرد بودن ناهمخوانی دارد و سندی بر رد دعوی مجعول باب مبنی بر رجعت صفتی امام زمان شیعیان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. (رجعت صفتی بدعت باب در مقابل رجعت جسمانی مسلّم در عقاید اثنی‌عشری است که با تحریف و تفسیر سلیقه‌ای خویش ــ برخلاف تصریح روایات ــ به رجعت صفتی تغییر داده است).

حاشا که انسان خردمند و آگاه و بینا و با فهم و کمالات را که مغایرت بنیادی، اساسی و مشهود عقاید جماعت بابی را با عقاید الهیِ قرآنی و روایی معصومین علیهم السلام نیابد و فریب نیرنگ‌‌های اینان را بخورد و جالب آنکه این جماعت، خود را معتقد به عقاید شیعی می‌دانند و به الهی بودن آن اقرار و اعتراف دارند.

دور از ذهن نیست تقسیم مؤمنان به آیین باب به دو گروه، یکی فریب‌خوردگانِ ساده‌اندیش و کم‌اطلاع از مبانی اعتقادی الهی اسلامیِ شیعی و دیگر آگاهان به بطلان دعاوی باب که دانسته خود را در زمره ی مومنان به او جای داده تا آمال و آرزوها و زیاده خواهی های دنیایی را چون شیطنت های نهفته در درون خویش به نام آیین باب خرج تاریخ کنند.

منبع

شیخ محمد مهدی شریف کاشانی، سید مقداد نبوی رضوی، تاریخ جعفری، نشر نگاه معاصر، تهران، ۱۳۹۸٫

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در معرفی کتاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

English Translate of Abstracts of Farsi Articles in Quarterly No. 32

Criticism of the Book of Fara’id; Part One: Introducing the Book and Examining Two Doubts …