صفحه اصلی روی خط خبر گزارش برنامۀ «نکوداشت يک دهه فعاليت فصلنامۀ بهائی‌شناسی»

گزارش برنامۀ «نکوداشت يک دهه فعاليت فصلنامۀ بهائی‌شناسی»

15 خواندن ثانیه
0
0
38

پایگاه خبری بهائی‌پژوهی در روز پنج‌شنبه ۱۵/۹/۱۴۰۳ مصادف با سالروز شهادت حضرت فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در کانون اسلامی انصار برنامۀ نکوداشتی به مناسبت ده سال تلاش و کوشش جهت گرامی داشت و تقدیر از دست اندرکاران فصلنامه بهائی‌شناسی و گرفتن نظرات علاقه‌مندان برگزار کرد. جناب آقای دکتر کلباسی به مناسبت روز شهادت، متون بسیار زیبایی را برای حضّار گرامی به‌صورت شعر و دکلمه در میان برنامه‌های جلسه ارائه کردند که برخی از آنها در انتهای این گزارش آمده است.

لازم است از خبرگزاری‌هایی که خبر برگزاری این مراسم را منتشر کردند، تشکر کنیم.

برنامۀ مراسم شامل سه سخنرانی توسط اساتید محترم، جناب آقای حجت‌الاسلام طارمی، جناب آقای دکتر تفرشی و آقای دکتر هادیان و دکتر حبیبی بود که مطالبی را در جهت تأیید و بهبود و پیشرفت فصلنامه بیان فرمودند.

حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای طارمی

جناب آقای طارمی پس از حمد و ثنای خداوند و سلام و صلوات بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمۀ اطهار علیهم السلام و تسلیت به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ، اشاره به جملاتی از خطبۀ فدکیۀ ایشان نمودند که در آن آمده است: «اَنْتُمْ عِبادَ اللهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ وَ حَمَلَةُ دينِهِ وَ وَحْيِهِ وَ اُمَناءُ اللهِ عَلى اَنْفُسِكُمْ وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ زَعیمُ حَقٍّ لَهُ فیكُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیكُمْ، وَ بَقِیةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیكُمْ: كِتابُ اللهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَینَةً بَصائِرُهُ، مُنْكَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیةً ظَواهِرُهُ: شما اى بندگان خدا پرچم‌داران امر و نهى او و حاملان دين و وحى او و امين‌هاى خدا بر يکديگر و مبلّغان او به‌سوى امّت‌هاييد، ، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانی است که از پیشاپیش به‌سوی تو فرستاده، و باقیمانده‌ای است که برای شما باقی گذارده است: آن کتاب گویای الهی و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّت آن روشن، اسرار باطنی آن آشکار، ظواهر آن جلوه‌گر است».

با توجه به این جملات، ایشان این پرسش را مطرح کردند که در برابر این تکلیف عقلی و دینی چه وظیفه‌ای داریم؟ در پاسخ توضیح دادند که وظیفۀ ما طبق فرمایش آن حضرت، رساندن دین خداوند متعال و وحی او به امت‌ها و مردم دیگر است. وظیفۀ ما این است که در مقابل سخنان نادرست و شبهات دینی پاسخ‎های صحیح و درست بدهیم.

ایشان در موضوع بهائیت بیان کردند که مسأله‌ای انکارناپذیر در چارچوب تعالیم دینی افتاده و ادعاهایی مطرح شده است. در نتیجه جامعۀ ایمانی با پرسش‌هایی روبرو شده و شبهات و اشکالاتی را بهائیان بیان کرده‌اند که با تعالیم اسلامی از جمله دو تعلیم اساسی خاتمیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و قائمیت امام دوازدهم علیه السلام سازگاری ندارد.

در مقابل این مسأله افراد واکنش‌های گوناگونی نشان داده‌اند، برخی تأیید و حمایت کرده‌اند و برخی روش قلع‌وقمع را پیش گرفته‌اند. سطح واکنش هم متفاوت است: اجتماعی، کلامی، سیاسی. هر کدام از این سطوح واکنش‌ها، جایگاه خود را دارد. در این میان، هدف ما باید روشنگری باشد.

در ادامه ایشان بیان کردند: «در شمارۀ آخر بهائی‌شناسی ما پرسشی را مطرح کردیم که در جریان این نسل‌کشی و جنایت‌هایی که رژیم اشغالگر صهیونی می‌کند، تشکیلات بهائی به‌عنوان کسانی که مدعی دین هستند، چه عکس‌العملی دارند؟ آیا فقط همین که بگویند ما در اسرائیل مهمان این‌ها هستیم و باید سکوت کنیم کافی است؟ این حرف خیلی جای تأمل دارد.

درهرصورت، وظیفۀ روشنگری و به طرق مختلف ارشاد و اقناع و افشاء از وظایف مهم ما در جامعه است، ضمن این که خود بهائی پژوهی باید پیوسته در جهت پذیرش نقدها و اصلاح خود اقدام لازم را داشته باشد. ممکن است گاهی در برخوردهایمان اشتباهاتی نیز داشته‌ باشیم.

نکتۀ بعدی که به نظرم می‌آید و با دوستان مجله زیاد گفت‌وگو می‌کنم این است که ما باید فرق بگذاریم بین تشکیلات بهائی و بهائیان. ما باید فرق بگذاریم بین تشکیلات بهائی و مردم بهائی، چون هدف ما کوبیدن نیست. هدف ما این است که آدم‌ها را در مدار خودشان قرار بدهیم. ما یک مدار حقی پیدا کرده‌ایم که حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أنتم عباد الله نصب امره و نهیه». شما مدار حق را دارید و باید در آن حرکت کنید و بقیه را به آن برسانید. البته در رساندن بقیه باید خیلی هوشیار بود و باید مواظب باشیم بین خانواده‌هایی که اعتقاد به بهائیت دارند، با آن‌هایی که جامعۀ بهائی را از خارج از کشور مدیریت و سازماندهی می‌کنند، حتماً جداسازی داشته باشیم.

نکتۀ دیگری که باید توجه کنیم این است که ما در عصر جدید زندگی می‌کنیم. نگاه ما، نگاه این است که انسان در نسبت با خدا پیوندی برایش برقرار می‌شود و آن دین می‌شود. دین در عرصه‌های فردی و اجتماعی خودش را نشان می‌دهد. بخشی از آن از جانب خدا به‌وسیلۀ وحی می‌آید، بخشی عقل است و همه با همدیگر است و این مهم است، اما در دورۀ جدید تعریف دین تغییر می‌کند و ادعای دیگری می‌شود. ما بداهت عقلی‌مان را در فهم دین اسیر این نگاه جدید نمی‌کنیم، اما واقعیت این است که در این دوره زندگی می‌کنیم. زیست در این دوره اقتضائاتی دارد، همچنان که بزرگان ما همه آدم‌های دلسوزی بودند و در هر مقطعی نگاه به مختصات می‌کردند و تصمیم می‌گرفتند و حرف می‌زدند. در همین دوره‌های جدید هم خودمان تجربه کرده‌ایم ازآدم‌های مختلف. بنابراین التفات به مختصات عصر جدید که در مواقعی برخی از مؤلفه‌هایش در حد ایدئولوژی حاکم است (در حد ایدئولوژی یعنی هیچ‌کس حق ندارد جور دیگر باشد). نظم جدید درست کردیم باید همه ملتزم باشید. ما در این الگو باید کار کنیم و مواظب باشیم.

خیلی از مشکلاتی که برایمان درست می‌شود شاید به این دلیل باشد که مسائل عصر جدید بیشتر در وضعیت بحرانی و سیاسی خودش را نشان می‌دهد. کار ما باید روشنگری و ارشاد باشد، اما حواسمان باشد که ما در عصر جدید داریم زندگی می‌کنیم. باید مواظب باشیم با آنچه در حد هژمونی در همۀ عرصه‌های زندگی ما خودش را مسلط کرده، از این زاویه به ما حمله و اعتراضی نشود.

یک نکتۀ جزئی تاریخی دربارۀ کتاب مناقب ابن‌شهرآشوب بگویم. ابن‌شهرآشوب از مازندران ماست و در حلب زندگی می‌کرده و آدم خیلی ملایی است. کتاب‌شناس قوی هم بوده است. در احوالات امام عسکری علیه السلام از کتاب یکی از مؤلفان قرن سوم شیعه، ابوالقاسم کوفی، نقل می‌کند و می‌گوید کسی آمد خدمت امام عسکری؛ امام عسکری سلام الله علیه در سامرا بودند، هم‌زمان با کندی فیلسوف العرب که در کوفه بود و اصلاً ضددین بود. سلام می‌کند و می‌گوید من از شیعیان هستم، از کوفه آمده‌ام. فرمودند تو شیعه مایی و خبر نداری که کندی دارد چه‌کار می‌کند؟ گفت ما با کندی کاری نداریم، ما شیعه شماییم. ما با شیعیان به مسجد می‌رویم، با کندی کاری نداریم. فرمودند کندی می‌خواهد کتاب ضدقرآن بنویسد و تو هیچ نمی‌گویی؟ مگر می‌شود تو در کوفه باشی و یک نفر بخواهد چنین کاری بکند و تو فقط نگاه کنی؟ این مسؤولیت است. «انتم عباد الله نصب امره و نهیه». بعد به او یاد می‌دهند که چه کند. او می‌آید و سلام می‌کند و می‌نشیند. بعد که حرف‌هایی را که یاد گرفته بوده می‌زند، کندی می‌گوید این حرف‌ها مال خودت نیست. تو را که می‌شناسیم. اهل یک محل هستیم. این حرف مال خودت نیست. می‌گوید بله امام حسن عسکری به من گفتند به تو بگویم. کندی از موضع خودش برمی‌گردد.[۱] در تاریخ زندگی کندی هست که بعدها راجع به نبوت پیامبر اکرم کتاب می‌نویسد».

آقای دکتر تفرشی

پس از جناب آقای طارمی، در خدمت آقای دکتر تفرشی، سندپژوه و پژوهشگر بودیم. پیش از این مصاحبه‌ای با ایشان داشتیم که در شمارۀ ۵ فصلنامۀ بهائی‌شناسی منتشر کرده بودیم. ایشان پس از تشکر از تشکیل این جلسۀ نکوداشت بیان کردند:

«‌مسأله بهائیت و بهائی‌شناسی و بهائی‌پژوهی از موضوعاتی است که چه بخواهیم و چه نخواهیم جزو موضوعات مهم و چالش‌برانگیز در داخل ایران و خارج از ایران است. در سال‌های آغازین در داخل و سال‌های بعد در خارج با این ‌مسأله و مشکله، به قول علما، مواجه بوده و هستم. این موضوع ابعاد مختلفی هم دارد و طبیعتاً در مدت ۱۵-۱۰ دقیقه نمی‌شود راجع به همه مواردش صحبت کرد.

یک چکیده و فرازهایی را از نکاتی که موردنظرم هست، عرض می‌کنم. مثل خیلی از کسانی که اینجا هستند، من با ‌مسأله بهائیت در سال‌های آغازین زندگی و جلسات دینی آشنا شدم ولی امکان گفت‌وگوی مستقیم و رودررو با بهائیان و ‌مسأله بهائیت، ‌به‌عنوان یکی از دغدغه‌های اصلی پژوهشی، را نداشتم. این طبیعتاً تغییر کرد و امکانات گسترده‌ای به‌تدریج فراهم شد. در طول سال‌های عمرم در ۶۰ سال اخیر، به‌تدریج دوستانی و دشمنانی و حامیانی از بهائیان داشته‌ام و این حلقۀ ارتباطی کمک کرده برای فهم همه‌جانبه‌تر و شامل‌تری از ‌مسأله بهائیت و بهائیان. دیگرانی بیش از من و پیش از من راجع به این موضوع کار کرده‌اند.

وارد جنبه‌های آموزه‌ای و دینی و ایدئولوژیکی نمی‌شوم که بحث جدایی است که فرا و ورای سواد و تخصص من هست، ولی در سال‌های نخستین کنشگری بابی و بعد ازلی‌گری و بهائی‌گری، کسانی چون ادوارد براون وارد شده‌اند. ادوارد براون کسی است که در مطالعات ایران‌شناسی و اسلام‌شناسی در بریتانیا جایگاه ویژه‌ای داشته است و در بعضی زمینه‌ها بی‌بدیل است. در ادبیات و فرهنگ و سیاست در فاصله تقریباً ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۸، یعنی فاصله بین مشروطیت تا پایان جنگ جهانی اول، در دفاع از آزادیخواهان ایرانی و لابی‌گری سیاسی در بریتانیا و در ‌مسأله بابی‌گری و بهائی‌گری خیلی فعال بوده است. بخش مهمی از اسناد و مدارکی که من وقتِ ورق زدن برگ برگ آن‌ها را داشتم و نسخ خطی که داشته به این موضوع اختصاص پیدا کرده و همین ‌مسأله باعث شده دوستان و دشمنانی پیدا کند. بعد از او البته دیگران راجع به این موضوع کار کرده‌اند. من وقتی برای تحصیل به بریتانیا رفتم، ۳۲ سال پیش، خیلی علاقه داشتم به این موضوع بپردازم ‌به‌عنوان پایان‌نامه دکتری، ولی موانعی باعث شد که منصرف شدم. اولاً دوستی که مشوق من بود برای رفتن به انگلیس، آقای دکتر John Gurney که الان بازنشسته است، در اکسفورد بود، به من گفت این موضوع ارزش پژوهش ندارد، از این جهت که شما هرچه بنویسید له یا علیه مورد تعرض واقع می‌شوید و زندگی علمی شما تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد و ممکن است باعث تباه کردن وقت و انرژی و حیثیت شما بشود.

بعد من مواجه شدم با کسانی که راجع به این موضوع کار می‌کردند و با دشواری مهمی مواجه شدند. البته این دشواری الان تغییر کرده و آن دشواری که سه دهه پیش وجود داشت، الان در این جلسۀ ما مشاهده می‌شود که تاحدی به رفعش کمک شده و آن اینکه همان ایام تقریباً، مقاله‌ای منتشر شد از آقای دکتر Xuan Cole، استاد ایران‌شناسی دانشگاه میشیگان در دیترویت امریکا، که درواقع با اینکه خودش بهائی شده بود و بهائی خیلی فعالی بود، نگرانی داشت از اینکه جامعه بهائی اجازۀ بحث انتقادی نمی‌دهد و خیلی بسته عمل می‌کند و ناگریز اعلام کرد برای اینکه آزاد صحبت کند و از حیثیت آکادمیک خود دفاع کند، مصحلتاً از ساختار بهائیت خارج می‌شود. بعد از آن، تقریباً در همان موقع‌ها، آقای دنیس مک اوئن که تز دکترایش راجع به باب بود و فکر می‌کنم آن موقع شیراز هم زندگی کرده بود و کتابش هم بعد منتشر شد، به نام مسیح شیراز که دربارۀ باب بود. او هم مقاله‌ای در مجله:

British Journal of middle eas‌tern s‌tudy

منتشر کرد. آقای دنیس مک اوئن آدم جالبی بود و من چندین بار در کنفرانس‌های مختلف ایشان را دیده بودم. اولاً بهائی بود خیلی متعصب. دوم ارتزاقش اساساً از علوم انسانی نبود. دکترای علوم انسانی داشت، اما داستان‌نویس بود. داستان‌های جنائی و پلیسی می‌نوشت، هنوز هم می‌نویسد اما به نام دیگر و با نام مستعار. زندگی‌اش از این راه می‌گذشت. خیلی هم کتاب‌هایش پرفروش بود. جزو جنائی‌نویسان و پلیسی‌نویسان است. مقاله‌ای نوشته بود که خیلی مهم بود، درمورد یک دام چاله نوشته بود که هرکس راجع به بهائیت می‌نویسد خودش بهائی است و اساساً غیربهائی‌ها اعتبار و اهمیتی به این موضوع نمی‌دهند و ما داریم خودمان را تکرار می‌کنیم. این ‌مسأله باعث شده بود که به‌شدت مورد طعن و لعن بهائیان قرار بگیرد و من شاهد بودم در کنفرانسی که برخی از اساتید از ایران آمده بودند، در دانشگاه بریستول، علناً به او توهین می‌کردند و تحقیرش می‌کردند ‌به‌خاطر مقاله و جو سنگینی بود، ولی به‌تدریج این جو تغییر کرد؛ هم از جهت مدافعان زیرپوستی بهائیان هم از جهت منتقدان بهائی‌ها که راهشان را از جهت صرفاً سرکوب و تحقیر و توهین کنار گذاشتند، یا تغییر رویه دادند و به کار پژوهشی فاخر عمیق رسیدند. نمی‌توانم بگویم صددرصد موفق، اما به نظر من تا حد بسیار زیادی موفق بودند.

مؤسسه بهائی‌پژوهی و مجله بهائی‌شناسی مرهون این تغییر رویکرد است و خیلی کمک کرده به اینکه این مطالعات انجام شود، کما اینکه در طرف مقابل هم کسانی که بهائی نبودند در دفاع از بهائیت، هم از جهت تاریخی هم از جهت ایدئولوژیک و هم از جهت واکنش به وضعیت موجود ایران، شروع کردند در دفاع از بهائیت و کنشگری کردند. بعضی‌ها مستقل و بعضی‌ها کاملاً با پروژه و پول و از جاهای مختلف این کار را انجام دادند.

ما ‌مسأله‌مان با ‌بهائیت یکی این است که همان‌طور که جناب استاد طارمی فرمودند سعی جدی نکردیم و فرق نگذاشتیم بین ‌مسأله بهائیت و ‌مسأله بهائیان. من خودم سعی می‌کنم این فرق را بگذارم ولی همیشه نمی‌شود. یعنی ما یک ‌مسأله داریم به نام بهائیت، ‌به‌عنوان یک آموزه و دین و ‌به‌عنوان یک سابقه و بهائیانی که وجود دارند در داخل ایران و خارج ایران، چه ما بخواهیم و چه ما نخواهیم.

یک مثال برایتان می‌زنم. یک بار در یکی از مراکز رسانه‌ای، یکی از مسؤولینش گفت آقای دکتر تفرشی، من کارهای شما را راجع به بهائیت دیدم در داخل و خارج و خیلی علاقه دارم، انشاءالله با کمک شما بتوانیم کار ناتمام مرحوم امیرکبیر را به اتمام برسانیم و بقیۀ بهائی‌ها را بکشیم. من به این شخص بزرگوار گفتم من نمی‌دانم این حرفی که شما می‌زنید شوخی است یا جدی است یا جوک است یا عزم و اراده‌ای پشتش هست، ولی اگر روزگاری این موضوع جدی شود و شما بتوانید این کار را انجام بدهید تا قیام قیامت بهائیان دعاگوی شما خواهند بود، برای اینکه تمام ارتزاقی که علیه ایران و اسلام و تشیع وجود دارد از طریق همین مظلومیت است و شما بزرگ‌ترین خدمت را به آن‌ها خواهید کرد، حالا کار خوبی باشد یا بد، من وارد نمی‌شوم ولی این لطف به آن‌هاست.

ما مواجه هستیم در جامعه بین‌المللی که این مواجهه در بسیاری از جاها به نفع ما نیست. یک معادله دوکلمه‌ای در آن وجود دارد: ما مظلومیم، پس برحقیم. دو کلمه بیشتر نیست. چون مظلومیم پس برحقیم. بحث مظلومیت بهائیت در ایران قبل و بعد از انقلاب یک بحث تاریخی است. مطالب درست دارد که استاد فرمودند، دروغ هم در آن وجود دارد، اغراق هم وجود دارد و تاریخ برساخته هم در آن وجود دارد. در سال‌های قبل از انقلاب بوده بعد از انقلاب هم یک جنگ نیابتی علیه حکومت جمهوری اسلامی بود. درست و غلط بودنش را دیگران باید قضاوت کنند. ضمن اینکه موضوع به‌شدت سیاسی و امنیتی و عاطفی شده است. یعنی من رفتم فرض کنید در تلویزیون بی بی سی با خانم دکتر مینا یزدانی راجع به قرةالعین بحث کردم، مناظره کردم. اولین چیزی که در فضای مجازی به من می‌گویند این است که شما دارید خون‌شویی می‌کنی علیه مظلومیت بهائیان! اتفاقا در همان جلساتی که مورد مؤاخذه واقع شدم، بنده انتقاد کردم و محکوم کردم هرگونه تضییع حقوق بشر بهائیان در ایران و هر جای دیگر دنیا را، برای اینکه بتوانم حرفم را بزنم و تعمد داشتم. نه در آنجا بلکه در جلسات دیگری با فرهاد ثابتان رئیس تشکیلات بهائی در امریکا، در رادیو فردا و جاهای دیگر.

شما نمی‌توانید از این چنبره فرار کنید. هرچه شما بگویید، آب در آسیاب بهائی‌ستیزی و دشمنی با بهائیت و بهائیان می‌ریزید و این ‌مسأله مشکل بزرگی است. من یادم است در حدود ۱۵-۱۴ سال پیش گزارشش را منتشر کردم در چند تا نشریه، در کنفرانس دگراندیش‌ستیزی و بهائی‌ستیزی در دانشگاه تورنتو که همه بهائی بودند و بهائیان پول داده بودند و اسپانسر بودند. برای اولین بار در یک جامعه بزرگ آکادمیک و در یک محیط کاملاً آبرومند برگزار شد. بعداً این‌گونه برنامه‌ها بسیار برگزار شد. آنجا اجازه پیدا کردم ده دقیقه صحبت کنم به کمک آقای دکتر توکلی ترقی که صاحب کنفرانس بودند.

دو مطلب اصلی را من آنجا گفتم که یک: شما می‌گویید هرکس علیه بهائیت انتقاد می‌کند و می‌نویسد، بهائی‌ستیز است. شما به من نقشه راه نشان بدهید، راجع به تاریخ و آموزه‌های بهائیت و ایدئولوژی سیاسی یا تاریخی باشد، مطالب چالشی و پرسش‌برانگیز ریشه‌ای، نه به‌صورت جدل، به‌صورت مباحثه طرح کنم و متهم به بهائی‌ستیزی نشوم. شما به من بگویید اگر از این راه بروید ما به تو فحش نمی‌دهیم. این سؤال مهمی است و البته یک بحث عاطفی است. کسانی هستند در ایران که بهائی بودند و مشکل پیدا کردند، از قتل گرفته تا مصادره و هزار چیز دیگر، حالا اغراق است کم است یا زیاد است من وارد جزئیات نمی‌شوم. بعضی راست است و بعضی دروغ است. به‌هرحال شما با این آدم‌ها طرفید. آن‌ها فکر می‌کنند شما هر چیزی علیه آباء و اجدادشان بگویید مشکل عاطفی برایشان پیش می‌آید. تازه رفته بودم انگلیس ــ ماجرا مال سی سال پیش است ــ پرویز روی متحده[۲] استاد فقید و رئیس فقید مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد تشریف آورده بودند دانشگاه آکسفورد ــ مرد بزرگ و دانشمند برجسته‌ای بود. ایشان پدرش بهائی بود. خودش بهائی نبود، به من می‌گفت. بحث بهائیت که شد خیلی دوست داشتم با او صحبت کنم. گفت من بهائی نیستم و کارم مطالعات اسلام است ولی نمی‌توانم آن چیزی را که با اجداد من در کاشان شده و ظلم شده فراموش کنم. یادش که می‌افتم بغض می‌کنم و این روی کارم تأثیر می‌گذارد، چه بخواهم و چه نخواهم. خلافش هم هست. ما مسلمانان هم همین ‌مسأله را داریم. ما شیعیان هم داریم. بالأخره من بچه‌شیعه اگر در کارم آن آموزه‌ها و تربیت دینی و آن بک‌گراند و سابقه را رعایت نکنم، تلاش می‌کنم این را در کارم در نوع پژوهش و زاویۀ دیدم دخالت ندهم ولی شدنی نیست. درمورد بهائیان هم نمی‌شود. این خواستۀ زیادی است. آقای متحده هیچ‌وقت بهائی نبود ولی پدرش بهائی بود. اجدادش از کاشان بودند. خودش متولد آمریکا است، مادرش هم آمریکایی بود ولی می‌گفت یاد آن که می‌افتم گریه‌ام می‌گیرد. بنابراین شما نمی‌توانید با این ‌مسأله صرفاً برخورد سیاسی و امنیتی بکنید و خیلی تاریخی محض و بدون توجه به انصاف برخورد کنید. بنابراین ما که راجع به این موضوع بحث چالشی داریم باید توجه داشته باشیم با آدم طرفیم. فقط ‌مسأله ساختار بهائیت و بیت‌العدل و اسرائیل و موساد و وزارت اطلاعات و انتلیجنت سرویس نیست، یک سری آدم‌ها این وسط هستند. من فکر می‌کنم در مطالعات به این موضوع باید حتماً توجه شود. در ‌مسأله بهائی‌ستیزی خیلی به ما اتهام زده می‌شود و ما دچار گرفتاری هستیم. اگر بخواهید انصاف را، حتی به صورت مصنوعی آکادمیک رعایت بکنید، از هر دو طرف یعنی هم شیعیان و متعصبان داخلی و هم حکومت جمهوری اسلامی و هم مخالفان ایران و جمهوری اسلامی و سرویس‌های امنیتی و خود بهائیان یا کسانی که بهائیت را دستاویز حمله به شیعه و ایران می‌کنند مواجه هستیم. من یکی دو چالش اصلی امنیتی در خارج ایران داشتم و بارها مورد بازجویی امنیتی قرار گرفتم، توسط سرویس‌های امنیتی غربی و به‌خصوص بریتانیا، درمورد ‌مسأله بهائیت. آن‌ها ارتباط دارند با سرویس‌های امنیتی، منظور از آن‌ها حداقل رهبران آن‌هاست. لابی دارند، توطئه می‌کنند، پرونده‌سازی می‌کنند. عکسش هم ممکن است بگویند در ایران هم هست. بنابراین شما صرفاً در یک فضای آکادمیک انتزاعی علمی موجه منزه قرار ندارید. یک جنگ واقعی در جریان است که بخشی از آن در ایران ممکن است فشار بیاورند، خلافش جور دیگر. خلافش را دیگران درمورد ما انجام می‌دهند. من که در این موضوعات کار می‌کنم و مورد مطالعه من است به‌شدت تحت فشارهای امنیتی و سیاسی هستم. بدترین فحاشی‌ها به خانوادۀ من و خود من و به حیثیت من توسط تندروان بهائی صورت گرفته و البته در کنار مجاهدین خلق، این دو به‌خصوص.

شما یک ظاهر و پوسته خیلی علمی و اخلاق علمی و اکادمیک و فرهنگ‌دوست جامعۀ بهائیت را می‌بینید که زیر پوستش اصلاً این‌طور نیست. یعنی در مواجهه‌های خیلی جدی‌تر، در غیر رسانه‌های معمول، می‌بینید که چقدر رفتارشان خشن است و اتفاقاً بازتاب و روی دوم سکۀ همان رفتار خشنی است که ادعا می‌کنند در ایران با آن‌ها شده است و این کار را دشوار می‌کند.

تمام این‌ها را، چالش‌ها و موانع پیش روی مجلۀ بهائی‌شناسی می‌دانم و می‌خواهم مطرح کنم که به چه صورت است. یک ‌مسأله دیگر که درمورد بهائیان وجود دارد که همیشه در ظاهر رعایت می‌کنند ولی در عمل خلافش را می‌کنند، این است که مدام شعاری مطرح می‌شود که ایران زادگاه آیین بهائی است. جزوه دارند، در این مورد کتاب دارند و هر سال در جای جای دنیا در لندن، در شیکاگو، در پاریس و در برلین و بروکسل، جاهایی که شنیدم یا بعضاً بودم، مدام جلسات سالانه فرهنگ و ادبیات فارسی دارند؛ که گاهی آدم‌های معتقد مسلمان را نیز به جلسات دعوت می‌کنند، اسم نمی‌برم ولی آدم‌های خیلی محترم و خیلی باورمدار دینی.

این آدم‌ها می‌آیند و حرف‌های قشنگ می‌زنند، آخرش اینکه بهائیان ضدایران نیستند. درصورتی‌که متأسفانه در طول حداقل ۴۵ سال اخیر، قبلاً هم وجود داشته آنچه که ضدایران، نه لزوماً ضد جمهوری اسلامی، در خارج از ایران صورت گرفته، بخشی از آن توسط رهبران بهائیان صورت گرفته است. می‌خواهم عرض کنم ‌مسأله چالش با بهائیت فقط یک بحث تاریخی یا ایدئولوژیک یا دینی نیست. گفت‌وگویی که با خودم شده و من این را باز کردم، متأسفانه تبدیل شده به یک بحث مواجهه با منافع راهبردی ملی ایران. روی این بحث کم کار شده است.

متدینان ما از زمانی که من یادم هست در قسمت دینی، چه حکومتی و چه غیرحکومتی و حتی چه ضدحکومتی، من به‌ندرت دیدم دغدغۀ ایران را داشته باشند. به نظر من توجه به دغدغۀ ایران و ایران‎مداری و ایران‌دوستی، در مطالعات چالشی درمورد بهائیت و بهائی‌شناسی جایش بسیار خالی است. از منظر منافع راهبردی ملی ایران، باید به این موضوع توجه کرد، بدون اینکه به دام مسائل امنیتی و جاسوس‌سازی و پرونده‌سازی بیفتیم.

از جهت اینکه چطور این موضوع نه‌تنها بحث نظام و حکومت حاکم و حکومت فعلی نیست، بحث منافع راهبردی ملی ایران و امنیت ملی ایران را از بعد مردمی، نه از بعد سازمان و وزارت فلان و سازمان فلان، در خطر انداخته در ایران و در منطقه و در جامعه ‌بین‌المللی. این مبحثی است که در مطالعات بهائی‌پژوهی مغفول مانده یا کمتر به آن پرداخته شده است. من گفت‌وگویی که با دوستان مجله داشتم در حول این محور بود. فکر می‌کنم دربارۀ این موضوع یعنی توجه به ایران‌مداری، هم متدینان راجع به آن کم کار کرده‌اند و هم عرصه‌ای است که می‌شود کسانی که توجهشان به مسائل دینی کم است یا علاقه دینی ندارند ولی در چارچوب مسائل ایران می‌توانند توجه کنند، به اهمیت شیعه و در کنارش زبان فارسی ‌به‌عنوان دو بال وحدت ملی ایران به آن توجه کنند و این حتماً باید تقویت شود. آخرین نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم، در سال‌های اخیر مجله بهائی‌شناسی تلاش ارزشمندی در جهت معرفی بهائیت داشته است و در مواجهه با آنچه که در سال های اخیر، به‌خصوص در دو دهه اخیر (گرچه قبلاً هم همیشه وجود داشته) بهائیت تلاش کرده‌ است برای تثبیت تاریخ مظلومیت و تاریخ بهائی‌ستیزی و استفاده از آن برای محکومیت یا انزوای تشیع و زمین زدن و تضعیف تشیع و اسلام تا بهائیت را ‌به‌عنوان مظلوم و لزوماً برحق جلوه بدهند.

کاری که بهائی‌پژوهی دارد انجام می‌دهد به نظر من باید تقویت شود و بیشتر شود، البته دشوار است. من می‌بینم خود بهائیان سابق متخصصان تاریخ و متخصصان علوم سیاسی راجع به این موضوع نظر دارند. در همان کنفرانس بهائی‌ستیزی، افراد سرشناس و کنشگران سیاسی سرشناس، به ادعای بهائی‌ها می‌خندیدند ولی جرأت نداشتند یک کلمه راجع به آن حرف بزنند. چون فضا؛ فضای سنگین و مسمومی است و بیشتر شده متأسفانه. این شرایط باعث شده کنشی مثل بهائی‌پژوهی محدود شود و افراد زیادی جرأت نکنند در آن شرکت کنند. دوستانی با اینکه اعتقاد دارند و باور دارند و پژوهش کرده‌اند، ‌به‌عنوان مصلحت خودشان و ‌به‌عنوان اینکه هم‌کاسه قلمداد شوند با ناقضان حقوق بشر و سرکوب بهائی‌ها علاقه ندارند راجع به آن حرف بزنند. در آن فضای سنگین و بسیار مه‌آلود در ایران و خارج از ایران، ابعاد مختلف یک تلاش ‌به‌عنوان مجله بهائی‌شناسی تلاش بسیار مهم و مقدسی است. البته حتماً کمبودهایی نیز وجود دارد. من خودم بعضی مقالات را که می‌خوانم به نظرم نقایصی دارد ولی در مجموع تلاش مقدسی است که إنشاءالله در دهه دوم کارش موفق تر باشد.»

شورای سردبیری

بعد از سخنان جالب و مفید آقای دکتر تفرشی، اعضای شورای سردبیری، آقایان دکتر هادیان و دکتر حبیبی دربارۀ شکل‌گیری فصلنامه و روند پذیرش و چاپ و انتشار آن صحبت کردند. آن‌ها بیان کردند که تاریخچه پیدایش فصلنامه بهائی‌شناسی به سال ۹۴ بر می‌گردد. در آن زمان ماهنامه‌ای به نام مهرنامه امری منتشر می‌شد. این موضوع باعث شد که این فکر و ایده شکل بگیرد که پاسخ‌گویی به بهائیت از این طریق نیز انجام شود.

در مهرنامه امری دیده شد که با تعدادی از روشنفکران درباره بهائیت مصاحبه می‌کردند و آنان از بهائیت حمایت می‌کردند. به‌ویژه بعد از ماجراهای سال ۸۸ عدۀ قابل‌توجهی از زندانیان وقتی که از زندان آزاد شدند، در زندان هم‌بند با بهائیان بودند و وقتی که از زندان بیرون می‌آمدند، مظلومیت بهائیت را تأیید می‌کردند.

این فضای بسیار سنگین و عجیبی بود؛ همان‌طور که آقای دکتر تفرشی فرمودند؛ شاید فضایی که مظلومیت ایجاد می‌کرد برای این‌ها، روی همه افراد تأثیر گذاشته بود و خلطی شده بود بین حقانیت و مظلومیت.

در نتیجه به نظر رسید باید به این موضوع واکنش نشان داد. به همین دلیل، یکی از محورهای اصلی فصلنامه معرفی روشنفکران مختلفی شد که با به آموزه‌های بهائیت انتقاد دارند و از دیدگاه‌های خودشان نقد می‌کنند که لزوماً دیدگاه‌های کلامی و اسلامی هم نیست. لذا این یکی از محورهای کار شد و البته بعد از مدتی مهرنامه امری تعطیل شد و بعد تبدیل شد به دفترهای آسو. بعد از چند شماره که ما فصلنامه را منتشر کردیم، دیدیم آن طرف هم بهائی‌ها مجلۀ دیگری را به‌صورت اینترنتی، منتشر می‌کردند و به‌صورت گسترده در اختیار عموم قرار می‌دادند.

فصلنامۀ بهائی شناسی مخاطبان مختلفی دارد و طیف وسیعی را دربر می‌گیرد. در بین این طیف وسیع، روی اصلی آن، مخاطبان فرهیخته‌ای هستند که به موضوع بهائیت حساس هستند و می‌توانند گروه‌های مرجع باشند، مثل روحانیون و اساتید دانشگاه که در معرض افراد مختلف جامعه قرار می‌گیرند. همچنین مبتدیان یا بهائیان نیز جزو مخاطبان در نظر گرفته شده‌اند و امید است آنان نیز مطالب آن را بخوانند و همان‌طور که در ابتدای فصلنامه ذکر شده، حاضر به نشر مطالب آنان نیز پس از طی روند معمول هستند.

در ابتدا، در فصلنامۀ اول که منتشر شد، تعداد صفحات کمتر بود و مقالات محدودتر بود، اما بعداً به دلیل تقاضای خوانندگان مختلف، تعداد نویسنده‌ها افزایش پیدا کرد و یک سیر تکاملی نسبت به ارجاع‌دهی و داوری و اصلاحات و گرافیک و طراحی و کلاً مدیریت هنری فصلنامه طی شد که الان نسبت به آن شماره‌های اولیه بهبود پیدا کرده و البته طبعاً جای بهبود هم دارد و باید که باز هم در این زمینه سیر تکاملی را ادامه داد.

اولین شمارۀ فصلنامه در تابستان سال ۱۳۹۵ و در ۹۸ صفحه منتشر شد و با قیمت ده‌هزارتومان و آخرین شماره‌ای که تا امروز منتشر شده، در پاییز همین امسال بود، شماره ۳۱، در ۲۴۰ صفحه با قیمت دویست‌هزار تومان. تقریباً از شماره ۲ و ۳ به بعد تعداد ۲۴۰ صفحه سعی شده که حفظ شود. بعضی موقع‌ها مقاله‌ای بوده که طولانی‌تر بوده، و تعداد صفحات به ۲۵۶ صفحه هم رسیده است ولی ۲۴۰ صفحه عددی است که سعی می‌شود از آن کمتر نشود.

مجوز فصلنامه سال ۱۳۹۴ گرفته شد و تلاش‌ها از همان سال آغاز شد که در نهایت در سال ۱۳۹۵ اولین شماره را توانستند چاپ کنند. لذا با احتساب سال ۹۴ می‌شود یک دهه فعالیت. اولین شماره صدتا چاپ شد. اما خوشبختانه الان در بعضی شماره‌ها به ۱۵۰۰ نسخه و بیشتر هم رسیده‌ است و نسخه‌های اولیه همه کمیاب شده است و وجود ندارد و فقط نسخه پی دی اف آن هست.

در این مسیر، تحمل کردن یکدیگر آموخته شد و نویسندگان قابل‌توجهی هم به نشریه پیوستند. شماره اول، هفت، هشت تا نویسنده بودند و مقالات از آن‌ها تکرار می‌شد. الان تعداد نویسنده‌هایی که همکاری کرده‌اند به بیش از هشتاد نویسنده رسیده است. افراد قابل‌توجهی در این فصلنامه، هم روش پژوهش را یاد گرفتند و هم در فضای بهائیت و بهائی‎شناسی مطرح شدند و همان‌طور که حاج آقای طارمی فرمودند روشنگری درمورد بهائیت کردند.

دو تا از شماره‌های فصلنامه به دلیل تأخیرهای پیش آمده به صورت دو شماره‌ای است؛ شماره دو و سه و شماره هفت و هشت. الحمدلله بعد از آن به‌صورت مرتب هر فصل یک فصلنامه منتشر شد و دو شماره ویژه‌نامه انگلیسی هم به لطف و کمک آقای دکتر ادریسی آماده شد و در آن مقالاتی به‌صورت ویژه‌نامه منتشر شد.

ساختار کلی فصلنامه به این شکل است: عکس روی جلد معمولاً عکس یکی از منتقدان بهائیت است. داخل اولین صفحه و آخرین صفحه معرفی و تبلیغ کتابی که مرتبط با بهائیت یا بحث‌های مربوطه باشد، وجود دارد. در ابتدای فصلنامه معمولاً یک سرمقاله است و نیز چند خبر یا یادداشت یا تحلیل خبر است. سپس معمولاً یک مصاحبه با افراد شاخص یا افرادی که آشنا با بهائیت و منتقد آن هستند، آمده و بخش‌های بعدی هم بیشتر مقالات پژوهشی است که یا مقالات تاریخی یا مقالات کلامی یا معرفی کتاب یا بررسی دیدگاه‌های منتقدان و روشنفکران بهائی و مسیحی است. در انتها هم ترجمۀ چکیده‌ها به زبان عربی و به زبان انگلیسی آمده است. در پشت جلد هم عکس یکی از مدارکی را که در داخل فصلنامه نشان داده شده، آمده است.

یکی از قسمت‌های پرخواننده فصلنامه، همین بخش خبر است؛ مثلاً در قضیه اسرائیل و همداستانی بهائیت با اسرائیل و روشنگری که باید انجام شود چند تحلیل خبر به عناوین مختلف آمده است. شاید خیلی از افراد در جامعه ایران اصلاً ‌مسأله را نمی‌دانستند و وقتی منتشر شد بازخوردهای خوبی داده شد، ولی در چالش‌های بهائی‌شناسی، نکته‌ای را که آقای دکتر تفرشی فرمودند با تمام پوست و گوشت حس می‌شود که در فضای نقد بهائیت، با مسائل گوناگونی روبه‌رو هستند.

سعی شده تا در مقالات پژوهشی استانداردهای معمول رعایت شود و اسلوب علمی و پژوهشی در مقالات در نظر گرفته شود؛ هم در عنوان‌ها و هم در چکیده و کلیدواژه و هم در ارجاع‌دهی و نتیجه‌گیری و فهرست منابع پایانی.

در مقاله‌هایی که دریافت می‌شود، روش به این شکل بوده که ابتدا یک بررسی در شورای سردبیری انجام می‌شود؛ اگر اصلاحات اولیه لازم باشد، انجام می‌شود؛ سپس تعدادی از داوران کمک می‌کنند و مقالات را می‌خوانند و نظراتشان را می‌فرمایند، نکات علمی و نگارشی را مطرح می‌کنند؛ سپس نظرات داوران اعمال می‌شود، گاهی هم اگر نظرات عمقی‌تر باشند به نویسنده ارجاع داده می‌شود تا خودش هرگونه که صلاح می‌داند مقالات را اصلاح کند. این مرحله گاهی چند بار تکرار می‌شود و رفت و برگشت دارد که بین نویسنده‌ها و داوران یا نویسندگان و سردبیران این کار اتفاق می‌افتد تا بالأخره یک مقاله مطلوب آماده شود و مطالب خوب و شسته‌ورفته‌ای به دست آید.

بعد از آن ویراستاری ادبی و نگارشی می‌شود و در انتها هم چکیده‌اش به عربی و انگلیسی ترجمه می‌شود که برای انتشار در فصلنامه آماده باشد.

این البته به این معنی نیست که در این رفت و برگشت نظرات مسئولین فصلنامه تحمیل شود. گاهی وقت‌ها بعضی مقالات است که اگرچه سردبیران با همۀ قسمت‌هایش خیلی موافق نیستند، اما اگر شکل علمی داشته باشد چاپ می‌شود. حتی از بهائی‌ها هم دعوت شده که اگر نقدی دارند بدهند تا چاپ شود. برای مثال آقای تورج امینی در اوایل کار، مقالۀ مفصلی در سایت دیگری در نقد یکی از مقالات فصلنامه نوشت و منتشر کرد ولی برای فصلنامه نفرستاد؛ ولی در شمارۀ بعد، قسمت‌های قابل‌توجهی از همان مقاله نقل شد و نقد شد. الان هم اعلام می‌شود و در فصلنامه هم نوشته خواهد شد که حتی اگر بهائی‌ها یک نوشته علمی در نقد مطالب فصلنامه داشته باشند قاعدتاً نشریه تمایل دارد که آن مقاله را چاپ کند، و البته ممکن است پاسخ‌هایی هم برایش داشته باشند.

این نکته خیلی مهم است که سعی شده اعمال نظرات با تأیید نویسنده‌ها باشد. گاهی نویسنده‌ها اجازه می‌دهند که سردبیران اصلاحاتی را انجام دهند. گاهی هم اصلاحاتی را انجام می‌دهند و به نویسندگان ارائه می‌دهند و اگر قبول نکردند، آن‌ها اعمال نمی‌شود. این نکته بسیار مهمی است که نظرات مسئولین ممکن است مخالف نظرات نویسنده مقاله باشد، اما اگر مایل نباشد، آن‌ها اعمال نمی‌شود. در تمام مقالات سعی شده است که در مقالات به آموزه‌های بهائی و رهبران آن توهین نشود و بیشتر انتقادات علمی باشد تا شخصی.

در ادامه کار، مطالب که جمع شد، صفحه‌بندی می‌شود و نسخه پیش‌چاپ در حد چند نسخه آماده می‌شود و پس از نگاهی کلی و شنیدن نظرات نهایی دوستان، فصلنامه منتشر می‌شود.

آماری از مطالب منتشر شده: مجموع مقالات تاکنون (بدون در نظر گرفتن مصاحبه و خبر) ۲۱۸ عدد بوده است. مصاحبه‌هایی که چاپ شده ۲۶ عدد و تحلیل خبرهای چاپ شده ۱۲۴ عدد بوده است. تعدادی مقاله هم در حال تکمیل است و بعضی‌ها هم آماده انتشار هستند و در مجموع کل مقالاتی که دریافت کرده‌ایم ۲۳۸ عدد و کل مطالبی که چاپ شده با احتساب مصاحبه‌ها و تحلیل خبرها ۳۶۸ عدد در این ۳۱ شماره بوده است.

هر شماره به تعداد حدود ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ نسخه منتشر می‌شود. غیر از شماره اول که ۱۰۰ نسخه چاپ شد، بقیه معمولاً هزار به بالا بوده و در کنار نسخه چاپی؛ نسخه دیجیتالی در نرم‌افزار طاقچه قرار می‌گیرد و مقالات فصلنامه در سایت نورمگز و مگیران و در سایت بهائی‌شناسی قرار می‌گیرد. طبعاً افرادی که می‌خواهند تحقیقات مرتبط با مطالب علوم اسلامی و انسانی انجام بدهند بیشتر به سایت نورمگز مراجعه می‌کنند و طبق آمار آنجا، سال به سال تعداد مراجعات افزوده می‌گردد.

کتاب‌هایی هم از مطالب فصلنامه استخراج و منتشر شده‌اند؛ به این صورت که مقالات همسو در کنار هم قرار گرفتند و احیاناً پیوست‌هایی هم به آن‌ها ملحق شده و اصلاحاتی در آن‌ها انجام شده است. چند کتاب هم در دست آماده‌سازی داریم.

فصلنامه وامدار تلاش نویسندگان است، هم خانم‌ها و هم آقایان، که در این ده سال زحمت کشیدند. مخصوصاً خانم‌ها که از آن جمع ۶-۵ نفری روز اول که گفت‌وگو با آن‌ها آغاز شد، به این تعداد نویسنده و این تعداد فعالیت و مقاله دست پیدا شود. جا دارد که از همه نویسندگانی که در این مدت با فصلنماه همکاری کردند تشکر شود؛ از همه کسانی که حمایت مالی کردند؛ حمایت معنوی کردند و با نقدهای خودشان روزبه‌روز فصلنامه را پخته‌تر کردند، تشکر می‌شود و اعلام می‌شود که فصلنامه همچنان پذیرای نقدهاست. آقای طارمی فرمودند: «اگر ما خودمان را نقد نکنیم همچون آب راکد و برکۀ راکدی خواهیم بود که می‌گندیم.» در نتیجه باید حتماً مسئولین فصلنامه مورد نقد قرار گیرند و آنان پذیرای نقدها هستند و به جان می‌خرند.

آقای دکتر کلباسی

مجری توانمند محترم، جناب آقای دکتر کلباسی، متون و اشعار مناسبی را در میان‌برنامه‌ها به مناسبت روز شهادت ارائه کردند و حال خوشی را برای شرکت‌کنندگان به ارمغان آوردند. ازآنجاکه برخی از حاضران تمایل داشتند که متن آن‌ها را داشته باشند، گزیده‌ای از آن‌ها را در اینجا خدمت خوانندگان محترم فصلنامۀ بهائی‌شناسی تقدیم می‌کنیم.

۱- غذای بهشتی

یادم نمی‌رود آن روز که پس از چند روز تلاش و خستگی و گرسنگی به خانه آمدم گفتم فاطمه جان غذایی برای خوردن در خانه هست؛ تو شرمسار و مهربان گفتی دو روز است که هیچ چیز در خانه نبوده است و کودکان دو روز است که جز گرسنگی هیچ طعام ندیده‌اند. گفتم چرا در این دو روز هیچ نگفتی؟ فرمودی شما اگر می‌داشتی حتم به خانه می‌آوردید، من شرم می‌کنم از شما چیزی بخواهم که در دست توان شما نیست و من شرمسار آن همه شکیبایی و مهربانی شدم.

از خانه درآمدم تا اگر شده با قرض چیزی فراهم کنم و به خانه بازگردم. از همسایه یک دینار وام گرفتم و به سمت بازار رفتم تا برایتان خوراکی تهیه کنم. در راه مقداد را دیدم. هوا عجیب گرم بود از خورشید آتش می‌بارید و از زمین شعله‌های حرارت می‌جوشید. از سر و روی مقداد عرق می‌ریخت و پیدا بود گرما رمق راه رفتن را از او گرفته است. گفتم مقداد در این گرما به چه کار از خانه بیرون آمدی؟ گفت از من بگذرید و از حال من نپرسید. گفتم برادرم محال است از حال تو بی‌خبر بمانم و بگذرم، عاقبت در برابر اصرار من تسلیم شد و گفت صدای گریه گرسنگی زن و فرزندانم را تاب نیاوردم از خانه درآمدم تا اگر شده با قرض چیزی فراهم کنم و به خانه بازگردم. بغضی که در گلویم نشسته بود شکست و اشک پهنای صورتم را گرفت.

آن یک دینار را به مقداد دادم و گفتم تو از من نیازمندتری، از شرم دست‌های تهی به منزل بازنگشتم. به مسجد پناه بردم؛ نماز را به پیامبر اقتدا کردم، پس از فراغت از نماز پیامبر مرا صدا زد و فرمود علی جان مرا به خانه‌ات مهمان می‌کنی؟ چه می‌گفتم؟ پیامبر خود طالب تشرف بود و ما جز گرسنگی در خانه هیچ نداشتیم. سکوت تنها یاور شرمساری من بود. پیامبر سؤال خویش را مکرر نمود و فرمود یا بگو بیایم یا بگو نیایم، چرا سکوت می‌کنی؟

دل را به دریای خلق محمدی زدم و گفتم شرمسارم ولی بیایید؛ دست در دست پیامبر روانه خانه شدیم و من تمام راه نه از گرسنگی، بلکه از شرمساری عرق می‌ریختم. رفته بودم برای سفره خالی طعام بیاورم و اکنون مهمان می‌آوردم. وقتی به خانه رسیدیم. قامت تو در محراب افراشته بود و از ظرفی کنار سجاده‌ات بخار مطبوع طعام برمی‌خاست؛ طعامی که به یقین دنیایی نبود.

پس از فراغت از نماز تو بر من و پدرت سلام کردی و به استقبال آمدی. پیامبر تو را در آغوش گرفت دست به سر و رویت کشید و گفت چگونه‌ای دخترم؟ تو دو روز تمام گرسنگی کشیده بودی، شاهد گرسنگی کودکانت بودی، رنگ و رویت از ضعف زرد شده بود و در پاهایت توان ایستادن نبود، اما گفتی خوبم پدر، بسیار خوبم پدر. وای که تو چه صبور و مهربان بودی؟ من گفتم این طعام از کجاست فاطمه جان؟ به‌جای تو پدرت پاسخ گفت این بدل آن یک دینار توست که به مقداد بخشیدی. تازه این غذای بهشتی جزای دنیای توست باش تا پاداش آخرت. سپس اشک در چشمان پدرت نشست و فرمود شکر خدای را که تو را به‌منزله زکریا و فاطمه‌ام را به منزله مریم ساخت که برایشان از بهشت طعام می‌آمد.

تو اگر نبودی من با چه کسی می‌توانستم زندگی کنم و چه کسی می‌تواند نقش تو را در قوت بازوان من و صلابت گام‌های من انکار کند. روح تو آن قدر بزرگ بود که در ازدواج شفاعت پیروانت را به کابین طلبیدی و خداوند بر این مهر صحه گذاشت. کلام تو وحی محض بود و رفتار تو عین سنت، عفت از تو سرمشق می‌گرفت؛ حیا وامدار نگاه تو بود. تقوا آن بود که تو داشتی. چشم نجابت به تو می‌بود و نگاه پاکدامنی خیره به رفتار تو؛ زنانگی پای درس تو می‌نشست و خانمی از تو سرمشق می‌گرفت.

فاطمه جان؛ عزیز خدا؛ دردانۀ رسول؛ اما اکنون من این همه تنهایی را به کجا ببرم. پس از تو چه کسی علی را تسلی می‌دهد. این دست را بگو از ارتعاش بایستد؛ این پای را بگو که دست بردارد از این لرزش مدام. این دل بی تاب را بگو که فاطمه هست؛ نمرده است. این مرگ نقطه ختمی است بر کتاب جهانی إنا لله و إنا الیه راجعون.

۲- پیامبر رحمت

نشسته بود یکی روز رحمت دو سرا            کنار تربت  پاک خدیجۀ کبری

به یاد آن همه مهر و وفای آن بانو              گرفته بود زاندوه در بغل زانو

در آن میانه ابوجهل و دارودسته او             شدند حمله‌ور از کین به جسم خسته او

عبا به گردن آن شهریار پیچیدند                 چنان که مرگ نبی را به چشم خود دیدند

رخش کبود شد، بسته شد ره نفسش             که خواست طائر جان پر بگیرد از قفسش

به‌زعم آنکه نبی رفت دیگر از دنیا              گریختند زاطراف آن رسول خدا

خدای عزوجل زنده خواست احمد را            نگاه داشت در آن عرصه‌ها محمد را

بدون آنکه شود از ستمگران خائف              گرفت با بدن خسته‌اش ره طائف

خبر رسید که از مکه احمد آمده است؛                    به‌سوی مردم طائف محمد آمده است

به پیشواز نبی اهل شهر صف در صف                   به‌جای لاله گرفتند سنگ‌ها در کف

ز خون به آینه کردگار سنگ زدند              بر آن وجود مقدس ز کینه سنگ زدند

شکست آینه وجه ذوالمننش                      فتاد روی زمین، تاب رفت از بدنش

چو گشت نقش زمین آن بزرگ آیت نور        غلامی آمد و آورد بهر او انگور

گشوده شد به تبسم رسول هر دو لبش                     غلام گشت مخاطب به یا اخا العربش

صدای حضرتش از بس ملیح و زیبا بود؛       به یا اخا العرب خود دل غلام ربود

غلام گفت سرم باد خاک این درگاه؛             اقول أشهد أن لااله الا الله

نبی گرفت ره مکه با لبی خندان                 غلام گفت که ‌ای جان عالمت قربان

الا که چشم بد از آفتاب رویت دور              چه شد که دست نبردی به جانب انگور

نبی گفت ای پای تا به سر همه شور            مرا چه حاجت بر چند دانۀ انگور

ز مکه آمده‌ام تا به طائف این همه راه                    که بشنوم ز تو یک لااله الا الله

مرا به راه هدایت بدوش دین تو بود             مراد من همه ذکر شهادتین تو بود

الا کسی که به اسلام ناب پیوستی               خدا گواه است که مدیون این رسول هستی

‌به‌خاطر تو جبین نبی ز سنگ شکست؛                   مباد آن که دهی دین خویش را از دست

پس از تحمل یک عمر محنت و زحمت؛        گذشت و اجر رسالت نخواست از امت

جواب تهمت و دشنام با متانت داد               کتاب و عترت خود را به ما امانت داد

پس از رسول به قرآن چه اجرها دادند                    به اهل بیت گرامیش اجرها دادند

به داغدار مدینه ترحم آوردند                              به‌جای لاله بر او بار هیزم آوردند

ز درب خانه زهرا شراره گشت بلند            غلاف تیغ به بازویش بست بازوبند

به پاس اجر رسالت شکست پهلویش            نشان غصب فدک ماند بر گل رویش

گرفت اجر رسالت حسن از امت                گرفت اجر رسالت حسین از امت

سلام ما به شهیدی که سیدالشهداست

سلام باد به خونی که خون‌بهایش خداست.

۳- ای امام زمان

گاهی فکر می‌کنم وقتی بیایی با ما چه خواهی گفت و با ما چه خواهی کرد. با مایی که سال‌ها در شهری زیسته‌ایم که نام تو لااقل در یکی از کوچه‌ها و میدان‌های آن به چشممان خورده است.

ما که نمی‌توانیم بگوییم از تو بی‌خبر بوده‌ایم؛ و یا اینکه اصلاً نامت به چشم ما نخورده بود. با تو که نمی‌شود به دروغ و ناراستی سخن گفت؛ راستی چه خواهیم گفت اگر به عتاب یا خطاب به ما بفرمایی شما بچه مسلمان‌ها برای آمدنم چه کردید؟ عده‌ای از ما خواهیم گفت گرفتار بودیم. از صبح تا شب می‌دودیم تا لقمه نانی به کف آریم و به غفلت بخوریم.

می‌دویدیم خانه‌هایمان را بزرگ‌تر کنیم؛ ماشین‌هایمان را بهتر کنیم. زندگی‌مان را لاکچری‌تر کنیم. عده‌ای از ما خواهیم گفت شک کرده بودیم؛ این همه سال نیامدنت ما را به شک انداخته بود. تازه می‌دیدیم آن‌ها که از تو می‌گویند؛ کمتر چون تواند. با مسلمانی معامله می‌کردیم و دعوایمان می‌شد مسلمانی را کنار می‌گذاشتیم. با نمازخوانی دعوایمان می‌شد نماز را کنار می‌گذاشتیم. کاش عده‌ای از ما هم باشیم که بگوییم ما منتظر تو بودیم. شب و روز چشم انتظار آمدنت بودیم. توقع امر صاحبک لیلک و نهارک، شب و روز منتظر بودیم، تا تو بیایی.

[۱]. ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب) – قم، چاپ: اول، ۱۳۷۹ ق، ج‏۴، ص: ۴۲۴٫

 

[۲]. Roy Parviz Mottahedeh

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
  • صخرۀ موعظه‌گر

    نروژ یکی از کشورهای آرام و کم‌جمعیت جهان است که حدود بیست‌هزار مهاجر ایرانی در آن ساکن هست…
  • صحنه‌پردازان «ام‌الفساد»

    دکتر علیمراد داوودی از شخصیت‌های برجستۀ جامعۀ بهائی در ایران بود. او در سال ۱۳۰۰ هجری شمسی…
  • بيت کدامــــين عدل؟

    با پایان جنگ جهانی دوم و از حدود ۸  دهه قبل، هم‌زمان با پدید آمدن غده‌ای در ساحل مدیترانه،…
بارگذاری در روی خط خبر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

English Translate of Abstracts of Farsi Articles in Quarterly No. 32

Criticism of the Book of Fara’id; Part One: Introducing the Book and Examining Two Doubts …