
اميرحسين شريفي
چکیده
این مقاله به بررسی کتاب ایقان، یکی از مهمترین آثار بهاءالله، و نقد آن میپردازد. در این کتاب، بهاءالله تلاش کرده است تا با استناد به روایات اسلامی، قائمیت علیمحمد باب را اثبات و او را بهعنوان مهدی موعود معرفی کند. بااینحال، تحلیل دقیق این استدلالها نشان میدهد که آنها با تحریف، تقطیع، سرقت علمی و تفسیربهرأی همراه بودهاند. بهاءالله در موارد متعدد، احادیثی را که بهطور مشخص به حضرت حجتبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف اشاره دارند تغییر داده یا بخشی از آنها را حذف کرده است، تا دعاوی خود را اثبات کند. این روش، نهتنها اعتبار علمی کتاب ایقان را خدشهدار میکند، بلکه نشاندهندۀ ناپایداری استدلالهای مطرحشده در آن و ارتکاب رفتارهای ضداخلاقی است. علاوهبراین، ایشان در برخی موارد از روایات و احادیثی استفاده کرده است که خود پیشتر آنها را جعلی و موهوم دانسته بود، اما زمانی که این روایات به نفع اهداف او بودند، از آنها برای اثبات ادعاهایش بهره جسته است. با وجود اینکه ایقان با هدف انکار وجود حضرت حجتبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف و معرفی علیمحمد باب بهعنوان قائم اسلام نوشته شده است، ولی این مطالعه نشان میدهد که نهتنها در اثبات این ادعا ناکام مانده، بلکه خود به یکی از بهترین دلایل برای اثبات وجود حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف تبدیل شده است.
کلیدواژه: ایقان، محمدبن الحسن، تحریف، سرقت ادبی.
۱- مقدمه: معرفی ایقان و جایگاه آن در بهائیت
کتاب ایقان مهمترین اثر در بین آثار امری است که در سالهای پایانی اقامت جناب بهاءالله در بغداد و به قلم ایشان نگاشته شده است. این کتاب نزد بهائیان بهعنوان وحی الهی همواره بهترین گواه بر دانش غیبی و مظهریّت الهی ایشان بوده، بدین ترتیب از جایگاه ویژهای برخوردار شده است. بهائیان ایقان را نهتنها دلیلی برای معرفی علیمحمد باب بهعنوان موعود اسلام میدانند، بلکه با عبور از مرزهای مبالغه، آن را حاوی شرایط نیل به معرفت الهی و کلید فهم درک درست رموز و اسرار کتب مقدسه میپندارند.
شوقیافندی در اینباره مینویسد: «در بین جواهر اسرار مخزونه و لئالی ثمینۀ مکنونه که از بحر زخّار علم و حکمت حضرت بهاءالله ظاهر گردیده، اعظم و اقدم آن کتاب مستطاب ایقان است که در سنین اخیرۀ دورۀ اقامت بغداد (١٢٧٨ هـ. ق. مطابق با ١٨٦٢ میلادی) طیّ دو شبانهروز از قلم مبارک نازل گردیده و با نزول آن بشارت حضرت باب تحقّق پذیرفت و وعده الهی که حضرت موعود بیان فارسی را که ناتمام مانده تکمیل خواهد فرمود به انجاز پیوست. این کتاب مبین و رقّ متین در جواب اسئله جناب حاجی میرزا سیّدمحمّد خال که در آن اوان هنوز به امر مبارک اقبال ننموده با برادر خود جناب حاجی میرزا حسنعلی عازم زیارت مشاهد مشرّفه بودهاند صادر گردیده است.»[۱]
در اینجا شایسته است تا با مروری بر نوشتههای بهاءالله، ارزش این «عطیۀ لطیفه» در بین بهائیان، بیشتر شناخته شود. ایشان در لوحی به تحسین از این کتاب پرداخته و میفرمایند: «اگر نفسی به کتاب ایقان که در هنگام ظهور نیّر آفاق از افق عراق نازل شده نظر نماید و تفکّر کند خود را مستغنی مشاهده نماید. قسم به آفتاب حقیقت که در آن کتاب مبارک لئالی علم الهی مخزون است و دریاهای عرفان مستور و مکنون، نیکوست حال نفسی که به انقطاع کامل به او توجّه نمود و به آن فائز گشت.».[۲] همچنین در بیانی دیگر از ایشان آمده است: «این مظلوم یک فقرۀ آن را ذکر مینمایم و نعمتهای مکنونۀ سدرۀ مخزونه را لوجه الله بر عبادالله مبذول میدارم تا هیاکل فانیه از اثمار باقیه محروم نمانند که شاید به رشحی از انهار بیزوال حضرت ذیالجلال که در دارالسّلام بغداد جاری شده فائز شوند بیآنکه اجر و مزدی طلب نمایم. “إنَّما نُطعِمُکُمْ لِوَجْهِ الله لانُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً و لا شُکُوراً.” و این طعامی است که ارواح و افئدۀ منیره به او حیات باقیه یابند و این همان مائدهای است که میفرماید: “رَبَّنا اَنْزلْ عَلَینَا مَائِدةً مِنَ السَّماء.” و این مائده هرگز از اهلش مقطوع نشود و نفاد نجوید و در کلّ حین از شجرۀ فضل میروید و از سماوات رحمت و عدل نازل میشود. چنانچه فرموده است: “مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصلُهَا ثَابِتٌ و فَرعُهَا فِی السَّمَاء تُؤتی اُکُلَها کُلَّ حِینٍ.” حیف است که انسان از این عطیّۀ لطیفه خود را منع نماید و از این نعمت باقیه و حیات دائمه خود را محروم سازد».[۳]
با این تفاصیل، بهتر است، شرح نزول این «مائدۀ آسمانی»، که به افتخار جناب ابناصدق از خامه بهاءالله نازل گردیده، مورد توجه واقع شود: «یومی از ایّام حضرت مرفوع جناب حاجی سیّدجواد علیه بهاءالله الابهی معروف به کربلایی به حضور فائز، عرض نمودند خال حضرت، جناب حاجی میرزا سیّدمحمّد و خال دیگر علیهما بهاءالله الابهی به زیارت نجف و کربلا فائز شدهاند و حال مراجعت نمودهاند و اراده رجوع به وطن دارند. جمال قدم فرمودند به ایشان چیزی گفتهای، عرض کرد خیر! فرمودند: چرا؟ شما باید به تبلیغ امرالله مشغول باشید، برو و از قِبَل ما سلام برسان و ایشان را به حضور آور. کن دلیلهما الی ساحة العزّ و الجلال. تشریف بردند یوم دیگر مع حضرت خال راجع شدند و به حضور فائز و لکن جناب خال کبیر تشریف آوردند من دون اخوی دیگر. بعد از حضور امواج بحر بیان مقصود عالمیان به شأنی ظاهر که احدی قادر بر احصا نبوده، بالأخره فرمودند: ما دوست نداریم که شما از سدرۀ مبارکه که بین شما روییده و به اثمار حکمت و بیان مزیّن، محروم بمانید، عرض نمود مولائی هزارودویست سال شنیدیم که حضرت قائم در مدُن معروفۀ مشهوره ساکنند و اولادهای آن حضرت هریک به کمال عزّت و عظمت در آن مدن موجود و هر نفسی کلمهای در تولّد آن حضرت ذکر مینمود فی الحین اخذش مینمودند و خونش میریختند و از این گذشته، حکایت ناحیه مقدّسه چه شد؟ ذکر بحر و قالیچه کجا رفت؟ و همچنین از علمای حزب شیعه شنیدهایم که آن حضرت میآید، و ظاهر میشود و دیون شیعیان را اداء میفرماید و جمیع ارض را مسخّر مینماید و همچنین ذکرهایی که این عبد از ذکرش عاجز است، چه که مطلب به طول میانجامد. بالأخره عرض نمودند مع عظمت و جلال و ذکر خوارق عادات، حال میگویند خواهرزاده شما است. این عبد چگونه قبول نماید آنچه از قبل گفته شده حال خلاف آن بهمثابه آفتاب روشن و ظاهر، تکلیف این عبد چیست نمیدانم. بعد لسان عظمت به این کلمه علیا ناطق: یا خال، حال به مقرّ خود توجّه نمایید و اخبار و شبهات مذکوره و آنچه که سبب توقّف شماست درست در آن تفکّر کنید و معیّن نمایید مع جناب اخوی تشریف بیاورید، لو شاء الله یبدّل الشبهات بآیات محکمات انّه علی کلّ شیء قدیر. یوم بعد من غیر اخوی تشریف آوردند و یک یک شبهات را ذکر نمودند و جواب نازل و آنچه نازل شد ما بین عباد به رسالۀ خال معروف و نظر به حکمت بالغه از بعد اسم خال را برداشتند و به کتاب ایقان موسوم گشت.»[۴] با اینکه سخنان بزرگان بهائیت نسبت به اهمیت کتاب ایقان بسیار است، اما این نوشتار به ذکر همین چند نمونه بسنده کرده است.
بهاءالله، در زمان نوشتن کتاب ایقان، ضمن باور بر نسخ شریعت اسلام و دورۀ قرآن، هیچگونه ادعایی نداشته است. بنابراین، او هم مثل سایر بابیها مؤمن به بابیت بوده و علیمحمد باب را پیامبر الهی و یا مقامی بالاتر میدانسته است. ایشان در جای جای کتاب ایقان همواره نسبت به باب اظهار کوچکی نموده است؛ بهطوریکه او را «طلعت محمود» خوانده و خودش را «خادم فانی» درگاه او ذکر کرده است. چنانچه میفرماید: «باری، مقصود از این بیانات واضحه اثبات سلطنت آن سلطان السّلاطین بود… و اگر خوب ملاحظه شود خدّام درگه او سلطنت مینمایند بر همه مخلوقات و موجودات… و از برای آن نقطۀ وجود و طلعت محمود سلطنتهاست که این مظلوم قادر بر اظهار آن رتبه نیست و خلق لایق ادراک آن نه».[۵] همچنین در آن برهه، او کتاب «بیان» را کتاب آسمانی خود میدانست؛ چنانچه میگوید: «و آن مدینه کتب الهیّه است در هر عهدی. مثلاً در عهد موسی تورات بود و در زمن عیسی انجیل و در عهد محمّد رسول الله فرقان و در این عصر بیان …».[۶]
ازاینرو، بهاءالله در زمان نگارش این کتاب تابع و پیرو محض باب و جانشین او، صبح ازل، بوده است؛ هیچ شأنی جز خادمی باب برای خود قائل نبوده است؛ بدین ترتیب ایقان هرگز وحی الهی نبوده، بلکه مشابه کتب استدلالیۀ دیگر فِرَق است. درواقع ایشان، بهعنوان یک بابی دغدغهمند یا خادمی فانی احساس تکلیف کرده است تا با نگارش استدلالیهای، به سؤالات و چالشهای اساسی مطرحشده از طرف خال اکبر، پاسخ دهد.
هر «متحری حقیقتی» که مخاطب کتاب ایقان باشد، با اندک تعمقی بر استدلالهای آن، درخواهد یافت که تعابیر بزرگان بهائی نسبت به آن متعصبانه و کورکورانه است، چراکه این اثر در اثبات قائمیت باب با چالشهای غیرقابلدفاعی روبهرو است. چالشهایی که با طعم تلخ سرقت علمی، تقطیع، تحریف، مصادرهبهمطلوب، تفسیربهرأی، نسبت دادن دروغ به خدا و فرستادگان او همراه است؛ چالشهایی که لبخند بر لب و شاید اشک بر دیدگان هر انسان با انصاف و حقیقتجویی مینشاند. این پژوهش، در ادامه بهطور مفصل به پارهای از آنها خواهد پرداخت.
۲- امید به آیندهای روشن
تصور کنید سوار بر کشتی هستید و در دریایی طوفانی گرفتار شدهاید. بادهای سهمگین و امواج خروشان، کشتی را به هر سو میکشانند؛ آسمان تیره و تار است؛ سرما و رطوبت بدن شما را فرا گرفته است؛ تنها توشهای اندک برای زنده ماندن در اختیار دارید. در این شرایط، اگر باور داشته باشید که تا هزاران فرسنگ دورتر، هیچ ساحل نجاتی وجود ندارد، چه خواهید کرد!؟ آیا دست به تلاشی برای نجات خواهید زد!؟ نه، چراکه پذیرفتهاید مرگتان حتمی است. با این باور، ناامیدی شما را فرا میگیرد و هیچ توان و انگیزهای برای مبارزه با طوفان نخواهید داشت؛ شما تنها به انتظار پایان تلخ و اجتنابناپذیر سرنوشت خود خواهید نشست.
حال تصور کنید در همین شرایط دشوار، ناگهان متوجه میشوید که نزدیک شما ساحل امنی وجود دارد. چه خواهید کرد؟ بیتردید، تمام توان و نیروی خود را برای رسیدن به آن به کار خواهید گرفت. هیچ طوفانی و هیچ موجی نمیتواند شما را از این تلاش بازدارد. با هر تلاطم دریا، شما مصممتر و پرتلاشتر، بهسوی رهایی پیش میروید. این امید، شما را سرشار از انگیزه و انرژی میکند. امید به نجات، نیرویی قدرتمند در وجود شما ایجاد میکند که با آن، هر سختی و مشقتی را تحمل کرده و سرانجام به ساحل امن میرسید.
جامعۀ بشری در گسترۀ تاریخ، مشابه سرنشینان کشتی طوفانزده، همواره با کید و مکر ستمگران مواجه بوده است. برخی نجات را آرزویی دستنیافتنی میدانستند و برخی دیگر با تکیه بر آموزههای ربانی پیامبران، آن را وعدهای الهی و حتمی تلقی کردهاند. اعتقاد به منجی، همان باور به وجود ساحل امن و نجاتی است که به انسانهای گرفتار، آیندهای روشن و سرشار از آسایش و آرامش را نوید میدهد. باوری که سرچشمۀ همه کمالات و جلوهگاه نیکیها و زیباییها است. ایمان به ظهور موعود، چشماندازی روشن را برای آیندۀ دنیا به تصویر میکشد؛ امید را در دلها زنده میکند و به زندگی انسانها، رویکردی معنادار میبخشد.
از دیر باز همۀ انسانها آرزوی آمدن چنین شخصیت بزرگی را دارند تا با ظهورش، عقدههای فروخوردهشان گشوده شود، چشمان منتظرشان روشنایی گیرد و ظلم و ستم نابود گردد. ظهور منجی، انسانها را از تسلیم شدن در برابر تبعیض باز میدارد؛ تنها یک بار و برای همیشه به واژۀ گمشدۀ عدالت معنا خواهد بخشید. این باور را در آرا و عقاید بسیاری از امم و ملل، از عهد عتیق و جدید گرفته تا قرآن کریم، میتوان ملاحظه کرد.
در کتاب اشعیا فرجام دنیا اینگونه توصیف شده است: «و نهالی از تنه یَسَّی بیرون آمده، شاخهای از ریشههایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس خداوند و خوشی او در ترس خداوند خواهد بود… و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود. بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد… و جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت و کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت… و گرگ با بره سکونت خواهد داشت… شیر مثل گاو کاه خواهد خورد… طفل از شیر بازداشتهشده دست خود را بر خانۀ افعی خواهد گذاشت و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد زیراکه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را میپوشاند و در آن روز واقع خواهد شد که ریشه یسی به جهت علم قومها برپا خواهد شد و امتها آن را خواهند طلبید و سلامتی او با جلال خواهد بود».[۷]
مزامیر داوود نیز در احوال وارثان زمین، چنین آورده است: «به سبب شریران خویشتن را مشوش مساز و بر فتنهانگیزان حسد مبر، زیراکه مثل علف بهزودی بریده میشوند… بر خداوند توکل نما و نیکویی بکن… طریق خود را به خداوند بسپار و بر وی توکل کن که آن را انجام خواهد داد و عدالت تو را مثل نور بیرون خواهد آورد… نزد خداوند ساکت شو و منتظر او باش… زیراکه شریران منقطع خواهند شد و اما منتظران خداوند وارث زمین خواهند بود. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود… و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد و از فراوانی سلامتی متلذذ خواهند گردید. شریر بر مرد عادل شورا میکند و دندانهای خود را بر او میافشرد. خداوند بر او خواهد خندید، زیرا میبیند که روز او میآید. شریران شمشیر را برهنه کرده و کمان را کشیدهاند تا مسکین و فقیر را بیندازند و راستروان را مقتول سازند. شمشیر ایشان به دل خود ایشان فرو خواهد رفت و کمانهای ایشان شکسته خواهد شد. نعمت اندک یک مرد صالح بهتر است از اندوختههای شریران کثیر، زیراکه بازوهای شریران، شکسته خواهد شد و اما صالحان را خداوند تأیید میکند. خداوند روزهای کاملان را میداند و میراث ایشان خواهد بود تا ابدالآباد… دشمنان خداوند مثل خرمی مرتعها فانی خواهند شد. بلی مثل دخان فانی خواهند گردید… صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا به ابد سکونت خواهند نمود… منتظر خداوند باش و طریق او را نگاه دار تا تو را به وراثت زمین برافرازد… مرد کامل را ملاحظه کن و مرد راست را ببین زیراکه عاقبت آن مرد سلامتی است، اما خطاکاران جمیعاً هلاک خواهند گردید… و نجات صالحان از خداوند است و در وقت تنگی او قلعه ایشان خواهد بود و خداوند ایشان را اعانت کرده، نجات خواهد داد. ایشان را از شریران خلاص کرده، خواهد رهانید، زیرا بر او توکل دارند.»[۸]
انجیل لوقا هم دربارۀ ظهور موعود چنین میگوید: «ﮐﻤﺮﻫﺎی ﺧﻮد را ﺑﺴﺘﻪ، ﭼﺮاغهای ﺧﻮد را اﻓﺮوﺧﺘﻪ ﺑﺪارﯾﺪ و ﺷﻤﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ اﻧﺘﻈﺎر آﻗﺎی ﺧﻮد را ﻣﯽﮐﺸﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﻪ وﻗﺖ از ﻋﺮوﺳﯽ ﻣﺮاﺟﻌﺖ ﮐﻨﺪ ﺗﺎ ﻫﺮ وﻗﺖ آﯾﺪ و در را ﺑﮑﻮﺑﺪ، ﺑﯽدرﻧﮓ ﺑﺮای او ﺑﺎزﮐﻨﻨﺪ. ﺧﻮﺷﺎ بهحال آن ﻏﻼﻣﺎن ﮐﻪ آﻗﺎی اﯾﺸﺎن ﭼﻮن آﯾﺪ، اﯾﺸﺎن را ﺑﯿﺪار ﯾﺎﺑﺪ… ﭘﺲ ﺷﻤﺎ ﻧﯿﺰ ﻣﺴﺘﻌﺪ ﺑﺎﺷﯿﺪ، زﯾﺮا در ﺳﺎﻋﺘﯽ ﮐﻪ ﮔﻤﺎن ﻧﻤﯽﺑﺮﯾﺪ ﭘﺴﺮ اﻧﺴﺎن ﻣﯽآﯾﺪ.»[۹]
سرانجام قرآن کریم نیز، بهعنوان آخرین کتاب آسمانی، فرجام فرخندۀ دنیا را چنین بشارت داده است: «إنَّ الأرضَ للهِ یُورِثُها مَن یَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ»[۱۰] یعنی: بهراستی زمین از آنِ خداست؛ آن را به هركس از بندگانش كه بخواهد مىدهد و فرجام [نیك] براى پرهیزگاران است. «وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أنَّ الأرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُون».[۱۱] یعنی: و درحقیقت، در زبور پس از تورات نوشتیم كه زمین را بندگان شایستۀ من به ارث خواهند برد. «وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الأرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم امناً یَعبُدُونَنی لایُشرِکُونَ بی شَیئاً».[۱۲] یعنی: خداوند به کسانی از شما که ایمان آورند و کارهای نیک پیشه کنند وعده داده است که حتماً آنان را در زمین نماینده و جانشین خود میگرداند، چنانکه اقوام پیش از ایشان را خلیفه گردانید و دینی را که برایشان برگزیده و بدان خشنود است در روی زمین مکنت و قدرت میبخشد و ترس و هراس آنان را به آرامش و امان دگرگون میسازد. در آن هنگام مرا خواهند پرستید و هیچ چیز را همسنگ من باور نخواهند داشت.
در این مطالعه فقط به بخش کوچکی از توصیفات ادیان آسمانی درباره موعود اشاره شده است. بهیقین، جامعهای که در دوران ظهور حضرت ولیعصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف به وجود خواهد آمد، همان جامعهای است که همه پیامبران الهی برای تحقق آن مبعوث شدند؛ جامعهای که بشریت در آن به رشد و کمال خواهد رسید و از تمامی قید و بندها رهایی خواهد یافت. بشارات انبیا و اولیای الهی دربارۀ منجی، شخص موعود را چون گوهری نایاب، یگانه و بیبدیل ساخته است. او وارث همۀ انبیا، تنها ذخیرۀ آفرینش و ثمرۀ تمامی رسالات است. ازاینروست که دشمنان بشریت، همواره تلاش کردهاند تا با القای یأس و ناامیدی باور به مهدویت را از ذهنها پاک کنند؛ آنها دندان طمع تیز کردهاند تا با القای شبهات، مفاهیم آن را تحریف کنند و مدعیان دروغین مهدویت را همچون گوهری جعلی، بهجای مهدی موعود عجّل الله تعالی فرجه الشریف معرفی نمایند.
۳- حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف از نگاه بهائیت
بهاءالله درخصوص شخص موعود، حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف، میگوید: «اگر نفسی بعد از ارتقاء حضرت عسکری علیه السلام در امورات واقعه و دسائس علمای زنادقه تفکّر نماید شهادت میدهد بر اینکه جمیع فساد عالم از آن نفوس بوده و هست لعمر ربنا اگر کذب رؤساء نبود ربّ اعلی به ظلم اعداء شهید نمیشد حضرت موهومی بر سریر موهومی معین نمودند و به روایات موهومه ثابت کردند آنچه را که سبب سفک دم سید عالم و جواهر امم شد. گاهی تواقیع جعلیه ظاهر مینمودند و نسبتش را به مبدء وجود میدادند. الا لعنة الله علی القوم الکاذبین. در باطن مقصود اعلاء علو و سمو خودشان بوده و لکن در ظاهر به جزایر اشاره مینمودند گاهی جابلقا و هنگامی جابلسا و وقتی ناحیۀ کذبه که به مقدّسه مینامیدند…».[۱۳] ایشان در جای دیگر میگوید: «حزب شیعه که خود را فرقۀ ناجیۀ مرحومه میشمردند و افضل اهل عالم میدانستند، به تواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود به اینکه موعود متولّد میشود کافر است و از دین خارج. این روایات سبب شد که جمعی را من غیر تقصیر و جرم شهید نمودند. تا آنکه نقطه اولی روح ما سویه فداه از فارس از صلب شخص معلوم متولّد شدند و دعوی قائمی نمودند… مع ذلک آن حزب غافله مردوده اعراض نمودند و بر قتل آن جوهر وجود قیام کردند. ای اهل بها مالک اسماء میفرماید در این امور تفکّر نمایید که شاید اصنام ظنون و اوهام را فی الحقیقه بشکنید و به اوهام تازه که معرضین بیان به آن متمسّک و متشبّثند مبتلی نشوید… تا حین ظهور اهل فرقان یعنی حزب شیعه از یوم الله و کیفیّت ظهور مطّلع نبودند گویا از بحر آگاهی بالمرّه بینصیب بودند و از اشراقات آفتاب معانی محروم و ممنوع. آنچه را به ظنون و اوهام خود ادراک نمودند و به آن متمسّک بودند امر الهی بر غیر آن جاری و ظاهر شد و آن نفوس موهومه که خود را اتقای خلق و ازهد عالم میشمردند به ظلمی قیام نمودندکه ملأ اعلی و اهل مدائن اسماء و ملکوت انشاء کل متحیّر ماندند».[۱۴]
درخصوص نواب اربعۀ امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف نیز میگوید: «ابوابشان یعنی ابواب اربعه سبب و علت گمراهی گشتند. اگر آن حرفهای كذبه از آن مطالع كذب ظاهر نمیشد نقطه وجود روح ما سواه فداه شهید نمیگشت».[۱۵] همچنین در بیانی دیگر میگوید: «مشاهده در اهل فرقان نما که به کلمات مزخرفۀ موهومه از سلطان کلمه محروم گشتهاند. دو مطلب مابین آن قوم محقّق و ثابت بوده به شأنی که ایّام و لیالی به ذکر آن دو مشغول بودند یکی ذکر قائم و یکی ذکر وصایت دربارۀ قائم. مشاهده نمودی که آنچه در دست آن قوم بود وهم صرف بوده…».[۱۶] پس همانطور که ملاحظه شد، در این چهار بیان، بهاءالله باورهای مذهبی شیعه را با اتهاماتی بیاساس روبهرو کرده است، ایشان:
امام دوازدهم شیعیان حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف را شخصیتی موهوم و ناحیۀ مقدسه را «ناحیۀ کذبه» خوانده است.
نواب اربعه را «مطالع کذب»، «علت گمراهی»، مسبب «جمیع فساد عالم» و عامل قتل باب میداند.
تمام روایات و توقیعاتی را که از جانب امام دوازدهم صادر شده است، دسائس و دروغپردازیهای نواب اربعه و علمای شیعه عنوان کرده است. همچنین آنها را «تواقیع جعلیه» و «کلمات مزخرفۀ موهومه» نامیده است.
شیعیان را به دلیل اعتقاد به سه مورد مسبوق، حزب غافلۀ مردوده خوانده است و آنها را ظالم به ظلمی میداند که اهل آسمان از این ظلم متحیرند.
پیروانش را به تفکر و دوری از اوهام و ظنونی که شیعیان به آن متشبث هستند، دعوت کرده است.
این اتهامات در حالی از طرف بهاءاالله مطرح شده است، که ایشان در پنج قسمت از کتاب ایقان، به ادعیه، احادیث، روایات و توقیعات امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف استناد نموده است. جالبتر اینکه، راوی این روایات همان نواب اربعه یا علمای منتسب به امام دوازدهم (مانند سیدبنطاووس) هستند. ایشان، با این رفتار متناقض، معنای روشنی را از مَثَل معروف «یکی بر سر شاخ، بن میبرید» ارائه کرده است.
بیان این پنج قسمت از کتاب ایقان در اثبات وجود حضرت حجةبنالحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف و رد اتهامات واهی بهاءالله، کافی و جامع است. این خود، دلیل محکمی علیه منکران امام دوازدهم عجّل الله تعالی فرجه الشریف، ناحیه مقدسه، نواب اربعه، توقیعات صادره و درستی اعتقاد شیعیان به وجود آن حضرت است. در ادامه، این پنج اعتراف، به ترتیب ارائه خواهد شد.
۴- حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف در ایقان
مطالب این بخش به طور کلی بر محوریت ادعای علم الهی بهالله شکل گرفته است، که میگوید: «اِنّا ما قَرَئنا کُتُبَ القَومِ وَ ما اطَّلَعنا بِما عِندَهُم مِنَ العُلومِ کُلَّما اَرَدنا اَن نَذکُرَ بَیاناتِ العُلَماءِ وَ الحُکَماءِ یَظهَرُ ما ظَهَرَ فِی العالَمِ وَ ما فِی الکُتُبِ وَ الزِّبُرِ فی لَوحٍ اَمامَ وَجهِ رَبِّکَ نَری وَ نَکتُبُ».[۱۷] یعنی، ما کتابهای هیچ قومی را نخواندهایم و از آنچه در نزد ایشان از علوم است اطلاع نداریم. هرگاه که میخواهیم بیانات علما و حکما را ذکر کنیم، آنچه در عالم، در کتابها و نوشتهها ظاهر شده، در لوحی پیش روی پروردگارت ظاهر میشود، مشاهده میکنیم و مینویسیم.
شگفتا از این ادعا، که دانش ایشان در مقام اکتساب هم، هیچ نسبتی با زمینیان ندارد. وقتی ایشان مدعی است که معرفتش در قالب لوحی سرگشاده، مستقیم از سرچشمه وحی الهی نشأت میگیرد؛ بدیهی است که هرگونه لغزش یا سهوی، هرچند کوچک، نهتنها میتواند به اعتبار این مقام عالی آسیب برساند، بلکه میتواند اورا با پرسشهایی از جنس فریبکاری و خیانت، مواجه کند. این فصل، ضمن در نظر گرفتن ادعای مذکور، مواردی از مکتوباتشان را در کتاب ایقان بررسی و ارزیابی میکند.
اول: زیارت رجبیه
بهاءالله درکتاب ایقان به عبارتی از زیارت رجبیه، استناد کرده و نوشته است: «و ایشانند مخازن علوم ربّانی و مواقع حکمت صمدانی و مظاهر فیض نامتناهی و مطالع شمس لایزالی چنانچه میفرماید: لا فَرقَ بَینَکَ و بَینَهُم إلّا بانَّهُم عِبادُکَ وَ خَلقُکَ. و این است مقام «اَنَا هو و هو اَنَا» که در حدیث مذکور است. و احادیث و اخبار مدلّه بر این مطلب بسیار است و این بنده نظر به اختصار متعرّض ذکر آنها نشدم».[۱۸] مأخذ این حدیث که ایشان از طریق لوحِ سرگشاده یا به هر نحو دیگری به آن مراجعه کرده، «زیارت رجبیه» است. این زیارت منحصراً در منابع روایی شیعه و کتاب مصباح المتهجد آمده است. شیخ طوسی این زیارت را نقل کرده و میفرماید: «أخبرنی جماعة عن ابنعیاش قال مما خرج على ید الشیخ الكبیر أبیجعفر محمدبن عثمانبن سعید رضی الله عنه من الناحیة المقدسة ما حدثنی به جبیربنعبدالله قال: كتبته من التوقیع الخارج إلیه ــ بسم الله الرحمن الرحیم ادع فی كل یوم من أیام رجب ـ اللهم إنی أسألك بمعانی جمیع ما یدعوك به ولاة أمرك المأمونون على سرك… لا فرق بینك و بینها إلا أنهم عبادك و خلقك فتقها و رتقها بیدك…».[۱۹] یعنی، چندین نفر به نقل از ابنعیاش روایت کردهاند که از ناحیۀ مقدسه توسط شیخ بزرگوار، ابوجعفر محمدبن عثمانبن سعید رضی الله عنه، توقیعی صادر شد. جبیربنعبدالله این متن را روایت کرده و گفته است: «آن را از توقیعی که به او رسیده بود، نوشتم: بسم الله الرحمن الرحیم. هر روز از روزهای ماه رجب این دعا را بخوان: خدایا، از تو درخواست میکنم به معانی تمام آنچه که والیان امرت، امینان اسرارت… بهوسیله آن تو را میخوانند… هیچ تفاوتی بین تو و آنها نیست، جز اینکه آنان بندگان و آفریدگان تو هستند. همه اموراتشان به دست توست…».
مبلغ شهیر بهائی، عبدالحمید اشراق خاوری در کتاب قاموس ایقان این توقیع را بهطور کامل نقل کرده و میفرماید: «این یک فقره از دعای حضرت حجةبنالحسن است که مخصوص ایام ماه رجب بنا به تصریح علمای شیعه از ناحیۀ مقدسۀ سامرّه به شیعیان ابلاغ شده است. مرحوم مجلسی… این دعا را نقل کرده میفرماید قوله ره: خرج علی ید الشیخ الکبیر ابیجعفر محمدبن عثمانبن سعید من الناحیة المقدسة…. بسم الله الرحمن الرحیم …. این فقره در دعای ماه رجب وارد شده است که از حضرت حجةبنالحسن علمای شیعه روایت کردهاند و در کتب ادعیۀ ماثوره این دعا مذکور شده از جمله حضرت شیخ اجل احمد احسائی در شرح الزیارة و در جوامع الکلم روایت کرده و ذکر فرموده است و در رساله رشتیه که در جوامع الکلم مندرج است (ص۱۰۳) اشاره به این دعا فرموده است: بقوله «و ایضاً الی هذا المعنی اشار الحجة فی دعاء رجب بقوله علیه السلام…. و مقاماتک التی لا تعطیل لها… در شرح عرشیه نیز شیخ مرحوم اشاره به این جمله که در این دعا وارد شده است فرمودهاند…».[۲۰]
سند این حدیث بهروشنی بیان میکند که این توقیع از ناحیۀ مقدسه یعنی حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف به نخستین نائبشان، جناب عثمانبنسعید[۲۱] صادر شده است. شیخ احمد احسائی نیز این مطلب را تأیید کرده است.
بهاءالله درحالی به این حدیث استناد کرده است که طبق فرمودههایش، اولاً از «ناحیۀ کذبه»، ثانیاً از «تواقیع جعلیه»، ثالثاً از «حضرت موهوم» بر «سریر موهوم» و رابعاً بهوسیلۀ «ابواب اربعه» صادر شده است. به عبارت دیگر ایشان برای اثبات قائمیت باب، به توقیعی استناد کرده است که پیشتر خود، با شدیدترین الفاظ آن را موهوم، جعلی، کذب و از هر جهت مردود اعلام کرده بود. ایشان چکونه میتواند، به بیانات فردی که او را موهوم خوانده استناد کند؟! به نظر میرسد هنگام استفاده از لوح سرگشاده، به سند و مأخذ حدیث توجه نکرده است؛ یا شاید شتاب ایشان برای سرهم کردن استدلالهایی تحت عنوان ایقان و به پایان رساندن آن، باعث شده که مرتکب چنین اشتباه فاحشی شود.
نکتۀ حائز اهمیت دیگر این است که، بهاءالله به هر دلیلی مثل اختلال در عملکرد لوح سرگشاده یا… مصدر این حدیث را نمیدانسته و به آن استناد نموده است. اشراق خاوری که سند روایت را هم ذکر فرموده، چرا اینقدر طبیعی از کنار این اشتباه بهاءالله عبور کردهاست؟! انگار نه انگار که چنین خطای بزرگی از پیامبر یا مظهرشان سر زده است! این حجم از طبیعی بودن این مبلغ بزرگ بهائی، در مواجهۀ با چنین اشتباه فاحشی، طبیعی نیست! شاید هم این بیتفاوتی، خود جزئی از شعار زیبای تحری حقیقت در قاموس بهائیان باشد.
درهرحال، هر وجدانی این اعتراف را اولین اشارت محکم کتاب ایقان به وجود حضرت حجةبنالحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف تلقی میکند و برای رد تمامی دعاوی و تهمتهای بهاءالله کافی میداند. با وجود نمونههای فراوان دیگر، اما فقط همین یک نمونه خط بطلانی است بر هر آنچه که رهبران بهائیت، از ابتدا تا انتها، ادعا کردهاند و به شیعیان افترا زدهاند. از ادعای علم لدنی و لوح سرگشاده گرفته تا قلمفرساییهای ایشان در ایقان، موهوم خواندن امام دوازدهم و ناحیه مقدسه، تهمت به «ابواب اربعه»، گمراه خواندن علما و شیعیان …، همه و همه نقش بر آب شد. هرچند برای این تحقیق همین یک نمونه، دستیابی به نتیجۀ مطلوب را میسر کرده، اما بنا بر توصیه بهاءالله و به منظور محروم نشدن از درک عمق وخامت و بیثباتی استدلالهای این «عطیۀ لطیفه»، چهار نمونۀ دیگر نیز بررسی شده است.
دوم: دعای ندبه
در قسمت دیگری از کتاب ایقان، بهاءالله شکوه میکند که چرا شیعیان هیچگاه احادیث محکمه را ذکر نمیکنند و به احادیثی که صحت و سقم آن معلوم نیست، تمسک میجویند. عجیب آنکه پس از این سرزنش، خود ایشان به روایتی متوسل میشود که ازجملۀ همان احادیث است. چنانچه در ایقان فقراتی از دعای ندبه را نقل نموده و میفرماید: «و حالِ مردم را ملاحظه نما که هیچ ذکر این احادیث محکمه را که جمیع ظاهر شده نمینمایند و لکن آن احادیثی که صحّت و سقم آن معلوم نیست تمسّک به آنها جستهاند که چرا ظاهر نشد… و آثار و علامات حقّ به مثل شمس در وسط سماء لائح، مع ذلک عباد در تیه جهل و نادانی سرگردان ماندهاند. با اینکه چقدر از آیات فرقانیّه و روایات محقّقه که جمیع دالّ است بر شرع و حکم جدید و امر بدیع، باز منتظرند که طلعت موعود بر شریعت فرقان حکم فرماید چنانچه یهود و نصاری همین حرف را میگویند. و ازجمله کلمات مدلّه بر شرع جدید و امر بدیع فقرات دعای ندبه است که میفرماید: «اَیْنَ المُدَّخَرُ لِتَجدیدِ الفَرائِضِ و السُّنَنِ و اَیْنَ المُتخَیَّرُ لإعادَةِ المِلَّةِ وَالشَّریعَةِ.» و در زیارت…».[۲۲] همچنین در جای دیگری از همین کتاب میفرمایند: «اطلاق شموس بر آن انوار مجرّده در کلمات اهل عصمت بسیار شده، از آن جمله در دعای ندبه میفرماید: “اَینَ الشُّمُوسُ الطّالِعةُ؟ اَینَ الاَقمار المُنیرَةُ؟ اَینَ الَانْجُمُ الزّاهِرَةُ؟” پس معلوم شد که مقصود از شمس و قمر و نجوم در مقام اوّلیّه انبیاء و اولیاء و اصحاب ایشانند که از انوار معارفشان عوالم غیب و شهود روشن و منوّر است».[۲۳]
این پژوهش، همانند نمونه پیشین، مأخذ دعای ندبه را ذکر مینماید تا حقیقت بیش از پیش نمایان شود. اشراق خاوری، در بیان منبع و مصدر این دعا مینویسد: «دعای ندبه ازجمله ادعیۀ مشهورۀ ماثوره است که در کتب معتبرۀ علمای شیعه اثنیعشری ثبت شده و درج گردیده و به قول آنها از طرف امام غایب به شیعیان داده شده و شیعیان آن را میخوانند. مرحوم شیخ عباس محدث قمی ره درکتاب مفاتیح الجنان این دعا را نقل فرموده است قولهره: سیدبنطاوس در مصباح الزیارة فصلی در اعمال سرداب مقدس ایراد کرده و در آن شش زیارت نقل کرده پس از آن فرموده و ملحق میشود به این فصل دعای ندبه… امر اول دعای ندبه است که مستحب است در چهار عید یعنی عید فطر و قربان و غدیر و روز جمعه بخوانند و آن دعا این است “الحمدلله رب العالمین…” این دعا همینطور ادامه دارد تا میرسد به اینجا که فرموده است “أَیْنَ الشَّمُوسُ الطَّالِعَةُ، أَیْنَ الْأَقْمَارُ الْمُنِیرَةُ، أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزَّاهِرَةُ، أَیْنَ أَعْلَامُ الدِّینِ وَ قَوَاعِدُ الْعِلْم…” و بر این قیاس شخص زیارتکننده به درگاه خدا ندبه و استغاثه میکند و از نبودن ائمه اطهار و مطالع الهام الهی در عالم ظاهر تأسف میخورد و میگوید کجا هستند ائمه اطهار که مانند آفتابهای تابناک و مانند ستارگان درخشان بودند… تا آنکه میرسد به قائم موعود و چون آن حضرت ظاهر نیست، دربارۀ او هم ندبه و استغاثه میکند و میگوید”… أَیْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ وَ الْعُدْوَانِ، أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدِیدِ الْفَرَائِضِ وَ السُّنَنِ، أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعَادَةِ الْمِلَّةِ وَ الشَّرِیعَةِ…” الخ. یعنی کجاست آن کسی که امیدواریم ستم و ظلم را از جهان براندازد و کجاست آن وجود مبارکی که واجبات و مستحبات دین را تجدید خواهد کرد و کجاست آن کسی که خدا او را برای تجدید ملت و شریعت اختیار فرموده… این دعا بسیار مفصل است و چون شامل شکوه و تظلم به درگاه خداست به دعای ندبه معروف است.».[۲۴]
همانطور که ملاحظه شد، ایشان در کتاب ایقان دو بار به عبارات دعای ندبه استناد نموده است. دعایی که حرف به حرف آن را حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف انشاء فرمودهاند؛ همان شخصی که پیشتر بهاءالله ایشان را موهوم و بر سریری موهوم توصیف کرده بود. آخر، چطور ممکن است که ایشان حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف را خیالی و افسانهای معرفی کند و او را از دایرۀ واقعیت خارج بداند، اما درعینحال از عبارات همان شخص موهوم برای انکار وجودش و اثبات قائمیت باب استفاده نماید؟!
علاوهبراین، بدون شک از نظر بهاءالله، سیدبنطاووس بهعنوان راوی این دعا نیز ازجملۀ همان «نفوس موهومه» و علمایی است که با روایات موهومه، «حضرت موهومی» را بر «سریر موهومی» معین نمودند. همان علمایی که «جمیع فساد عالم» را به گردنشان انداخته بود و آنها را عامل کشته شدن باب میدانست. حال، مایۀ شگفتی است که ایشان، به روایات نقلشده از «نفوس موهومه» و دسائس علمای زنادقه در کتاب ایقان استناد کرده، تا خود این افراد را به جرم نقل موهومات محکوم و سرزنش کند!. بنابراین، بهاءالله با نقل جملات حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف از دعای ندبه، نهتنها به مقام والای ایشان اقرار کرده؛ بلکه به خط و بیان خود، نادرستی ادعاهایش را تأیید کردهاست. این امر بهوضوح نشان میدهد که علیمحمد باب، جز یک متمهدی، هیچ جایگاه دیگری ندارد و قائم حقیقی و مهدی منتظر، کسی جز مصدر دعای ندبه، حضرت محمدبن الحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف نیست.
سوم: زیارت سرداب
بهاءالله پس از نقل عباراتی چند از دعای ندبه در کتاب ایقان، بلافاصله قسمتی از زیارت سرداب حضرت صاحبالزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را آورده و مینویسد: «… و در زیارت میفرماید: «اَلسَّلامُ عَلَی الحَقِّ الجَدیدِ»».[۲۵] این زیارت در کتاب «المزار فی كیفیة زیارات النبی و الائمة علیهم السلام» نقل شده که از منابع روایی شیعی در قرن هشتم است. محمدبن مکی، مؤلف آن، دربارۀ این زیارت نوشته است: «تتمّة فی زیارة سیّدنا و مولانا حجّة الله الخلف الصالح أبیالقاسم محمّد المهدیّ صاحب الزّمان صلوات الله علیه و على آبائه بسرّ من رأى».[۲۶] یعنی: «ادامهای در زیارت سرور و مولای ما، حجت خدا، جانشین صالح، ابوالقاسم محمد مهدی، صاحبالزمان، که درود خدا بر او و پدرانش باد، در سامرا است».
همچنین اشراق خاوری، دربارۀ آن میگوید: «این فقره در زیارت مخصوصی ذکر شده که از امام روایت است و شیعیان اثنیعشریه در سرداب سامرا که به زیارت امام غایب خود میروند این زیارت را میخوانند. به تصریح مرحوم محدث قمی در کتاب مفاتیح الجنان این زیارت را سیدبنطاوس نقل کرده است و اول آن این است «السَّلَامُ عَلَى الْحَقِ الْجَدِیدِ وَ الْعَالِمِ الَّذِی عِلْمُهُ لَا یَبِید… “ الخ…»[۲۷] و نیز میگوید: «شیعیان اثناعشریه در سامرا چون وارد سرداب میشوند که آن را محل غیبت محمدبنالحسن میدانند مطابق اخبار وارده به قصد زیارت حضرت امام غایب چند زیارتنامه هست که میخوانند و آداب مخصوص هست که باید انجام بدهند، مطابق مندرجات کتاب هدیّه الزائر و کتاب تحیه و کتاب مفاتیحالجنان مرحوم شیخ عباس محدث قمی این سرداب که ذکر شده داخل خانه امام ع بوده… آنجا پایین میرفتند… به در سرداب غیبت میرسیدند…» شهید اول در کتاب مزار بعد از زیارت عسکریین ع زیارت سرداب را ذکر کرده… باری در کتب مزار شیعه دستور خاصی برای زیارت حجةبنالحسن در سرداب سامرا موجود است و بسیار مفصل است که چگونه شخص زائر در حین ورود به آن مقام بایستد و چگونه اذن داخل شدن از امام غایب بگیرد و چند رکعت نماز به جا بیاورد… ازجمله آداب سرداب یکی هم خواندن زیارتنامهای است که در ایقان شریف به آن اشاره شده و در مفاتیح الجنان محدث قمی در همین باب زیارت صاحب الامر در سرداب سامراء چنین مسطور است قوله: «زیارت دیگر زیارتی است که سیدبن طاوس نقل کرده و آن چنان است که میگویی السَّلَامُ عَلَى الْحَقِ الْجَدِیدِ وَ الْعَالِمِ الَّذِی عِلْمُهُ لَایَبِیدُ السَّلَامُ عَلَى مُحْیِی الْمُؤْمِنِینَ وَ مُبِیرِ الْكَافِرِینَ السَّلَامُ عَلَى مَهْدِیِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم…” الخ، انتهی».[۲۸]
بهاءالله در مواجهه با سؤالات خال اکبر، ظاهراً آنچنان دچار بههمریختگی و آشفتگی شده که حتی زیارت سرداب حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف نیز از دستش در امان نمانده است. این درحالی است که از طرفی صاحب کتاب المزار، بهعنوان مرجع این زیارت، بهصراحت بیان کرده که این زیارت برای «حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف» است. از طرفی دیگر، اشراق خاوری ضمن تأکید بر سرداب غیبت در سامرا، تصریح میکند که این زیارت مخصوص را سیدبنطاووس، از جانب امام علیه السلام روایت کرده و مخاطب آن امام غایب شیعیان حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف است.
پیشتر بیان شد، که بهاءالله از حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف بهعنوان شخصیتی موهوم و از علمایی نظیر سیدبنطاووس، که منتسب به آن حضرت بودهاند، بهعنوان «علمای زنادقه» یاد نموده است؛ همچنین احادیث نقلشده بهوسیلۀ این علما را، «روایات موهومه» نامیدهاست. پس چطور میشود که ایشان برای اثبات ادعاهایش به زیارت سرداب غیبت که آن را موهومه نامیده است، استناد میکند!؟ گویی رویکرد دوگانۀ ایشان در نسبت دادن لفظ موهوم به حقایق، اشخاص و روایات بر اساس سود و زیان خودشان است؛ هرجا شخصیتی یا روایتی با اهداف جاهطلبانۀ ایشان تعارض دارد موهوم است؛ اما اگر «کلمات مزخرفۀ موهومه» صادرشده از نفوس موهوم، در جایی دیگر اهدافشان را تأمین کند، از هر حقیقتی حقیقیتر و واقعیتر خواهد بود. درهرحال، برای بار سوم بهاءالله خط بطلانی بر تمام استدلالهایش کشیده است؛ همچنین به وجود حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف و ناحیه مقدسه نیز اقرار فرموده است.
چهارم: حدیث لوح
در یکی از مهمترین منابع حدیثی شیعه، یعنی کتاب کافی، روایتی نقل شده که به حدیث لوح فاطمه سلام الله علیها مشهور است. خدای متعال این حدیث را منقش بر لوحی زمردین به حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم هدیه داده است، سپس آن حضرت این لوح را به یگانه دخترش مژدگانی دادهاند. خداوند در این حدیث پیامبرش را مخاطب قرار داده است؛ آن حضرت را به تعظیم نامهای الهی و سپاسگزاری از نعمتها، فراخوانده و تأکید کرده که فقط او را پرستش کند؛ پس از آن، بحث جانشینی را مطرح نموده و میفرماید که هیچ پیغمبری را نفرستاده است، مگر اینکه برای او جانشینی تعیین کرده باشد؛ او، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را برتر از دیگر پیامبران و امیرالمؤمنین علیه السلام را برتر از همۀ جانشینان قرار داده و دو نوادهاش، امام حسن و امام حسین علیهما السلام، را جانشینان بعد از پدرشان تعیین نموده است. سپس نه فرزند حسینبنعلی، یعنی علیبنالحسین تا محمدبنالحسن العسکری علیهم السلام را بهعنوان جانشینان او، یکی پس از دیگری نام برده است؛ آنگاه به توصیف امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف و احوالات پیروان او در زمانۀ غیبت و ظهورش پرداخته است؛ از این رو، تفوقش بر فراعنۀ زمان به موسی، مهربانیاش به عیسی و صبرش را به ایوب تشبیه فرموده است.
بهاءالله برای رسیدن به هدف خود، به حدیث لوح نیز متمسک شده است. بدین ترتیب در ایقان، آن قسمتی از حدیث لوح را که دربارۀ حضرت محمدبنالحسن علیه السلام است، اینگونه تقطیع و تحریف کرده است: «چنانچه در “کافی” در حدیث جابر در “لوح فاطمه” در وصف قائم میفرماید: “عَلَیهِ کَمالُ مُوسی وَ بَهاءُ عیسی و صَبرُ اَیُّوبَ فَیَذِلُّ اولیاؤُه فی زَمانِهِ و تُتَهادی رُؤُوسُهم کَما تُتَهادی رُؤوسُ التُّرکِ و الدَّیلَمِ فیُقْتَلُونَ و یُحرَقُونَ و یَکونُونَ خائِفین مَرعُوبینَ وَجِلینَ تُصبَعُ الاَرضُ بِدِمائِهِمْ و یَفْشُو الویلُ و الرَّنّةُ فی نِسائِهِم اُولئکَ اَولیائی حقّاً.” حال ملاحظه فرمایید که حرفی از این حدیث باقی نماند مگر آنکه ظاهر شد. چنانچه در اکثر اماکن دم شریفشان ریخته شد و در هر بلدی ایشان را اسیر نموده و به ولایات و شهرها گردانیدند، بعضی را سوختند. و مع ذلک هیچ نفسی فکر ننمود که اگر قائم موعود به شریعت و احکام قبل مبعوث و ظاهر شود دیگر ذکر این احادیث برای چه شده و چرا این همه اختلاف ظاهر میشود تا آنکه قتل این اصحاب را واجب دانند و اذیّت این ارواح مقدّسه را سبب وصول به معارج قرب شمرند؟ و دیگر ملاحظه فرمایید چگونه جمیع این امور وارده و افعال نازله در احادیث قبل ذکر شده».[۲۹] این تحقیق، بنابر توصیۀ بهاءالله، در چگونگی جمیع این امور وارده در احادیث قبل، مجدداً ملاحظه مینماید و صحت و سقم بیانات ایشان را ضمن مراجعه به منابع حدیثی مورد مداقه قرار میدهد.
ازآنجاکه بهاءالله کتاب کافی را مرجع نقل خود قرار داده است. این مطالعه نیز، به تبعیت از ایشان، حدیث لوح را از همین ماخذ نقل میکند، که میفرماید: « … بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* هَذَا كِتَابٌ مِنَ الله الْعَزِیزِ الْحَكِیمِ* لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِه… أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ إِلَى سَبِیلِی وَ الْخَازِنَ لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُؤُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُؤُوسُ التُّرْكِ وَ الدَّیْلَمِ فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَكُونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ وَ الرَّنَّةُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ أُولئِكَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُون…».[۳۰] یعنی: به نام خدای بخشنده مهربان. این نوشتهای است از خداوندی كه باعزت و حکیم است برای پیامبرش و نورش و فرستادهاش محمد صلی الله علیه و آله و سلم… از او به وجود میآورم كسی را كه دعوتکنندۀ خلق بهسوی من و خزانهدار علم من است. (نام او) حسن است و كامل میكنم این رشته (یعنی امر ولایت و دعوت خلق بهسوی من) را به فرزند حسن كه نامش م ح م د است و او برای همه مردم رحمت است. بر اوست كمال موسی علیه السلام، (كه با فرعونهای جهان میجنگد و بر آنها غلبه میكند) و فرّ و رونق عیسی علیه السلام، (كه در عین رزمندگی دارای اخلاق حسنه، روحانیت، معنویت و مهربانی است) و صبر و بردباری ایوب علیه السلام. پس اولیاء و دوستان من در زمان او (یعنی دوران امامتش) خوار و ذلیل میشوند و سرهای آنان را به هدیه میفرستند، چنان كه سرهای ترك و دیلم را به هدیه میفرستند. پس كشته میشوند و قطعهقطعه و پارهپاره میشوند و این جماعت ترسان و هراسان هستند و زمین از خون آنان رنگین میشود و داد و فریاد و ناله و ضجّه در زنان آنان نمایان میشود. اینها دوستان حقیقی من هستند و بهخاطر وجود آنها هر آزمایش تاریك كوركنندهای را برطرف میسازم و بهخاطر آنها زمینلرزهها و سنگینیها و كُند و بَندها را برطرف میکنم. بر آنها باد درودها و رحمت پروردگارشان و آنانند هدایتشدگان بهسوی حق و حقیقت.»
حال که متن حدیث بهطور صحیح و از مأخذش ارائه گردید، فریبکاریهای بهاءالله نمایان میشود.
اولاً، ایشان مقدمات حدیث،كه به روشنی به معرفی اوصیاء و خلفای دوازدهگانه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم پرداخته را به كلی از قلم انداخته است. حضرت فاطمه علیها السلام به جابر فرمودند: نام پدرم و شوهرم و دو پسرم و نام اوصیاء پیغمبر كه از فرزندان من هستند، در این لوح است. اسامی دوازده امام، یكی بعد از دیگری تا وصی دوازدهم، محمدبنالحسن العسكری علیهم السلام، در آن ذکر شده اما بهاءالله از ذکر همۀ اینها اجتناب کرده است. ایشان از جملۀ «علیه كمال موسی» این حدیث را تقطیع کرده تا علیمحمد باب پسر محمدرضا را بهعنوان قائم معرفی کند. بنابراین، ایشان باید پاسخ دهدکه مرجع ضمیر در «علیه» چه كسی است؟ خدای متعال در زمان پیامبر این ضمیر را برای چه كسی به کار برده است؟ اگر حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف مرجع آن ضمیر است، پس چرا بهاءالله دست به سرقت زده و آن را از قلم انداخته است؟ آیا این خیانت در دین نیست؟ آیا به سخنان دیگر چنین شخصی میتوان اعتماد كرد؟
ثانیاً، مشایخ شیخیه، علیمحمد باب و جمع کثیری از بزرگان بابیه حدیث لوح را بهدرستی نقل کردهاند و همگی این حدیث را دربارۀ حضرت محمدبنالحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف دانستهاند. بنابراین تقطیع بهاءالله فقط و فقط بهمنظور تقلب، تفرقهافکنی و تحریف کلمات الهیه بوده است. این مطالعه به ذکر چند نمونه از این منابع بسنده کرده است:
۱ـ شیخ احمد احسائی در كتاب شرحالزیاره ذیل جملۀ «و اوصیاء نبی الله»[۳۱] به حدیث لوح استناد کرده است. استناد او به این حدیث در مقام تعیین اوصیاء حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است. بدین ترتیب او تصریح میکند که آنها دوازده نفر هستند، متصل به یكدیگرند، یكی پس از دیگری میآیند، آخرین آنها حضرت حجت علیه السلام است و وصایت آنان از جانب حق تعالی است. او حضرت محمدبنالحسن علیه السلام را مانند پدرش امام حسن عسكری علیه السلام از اوصیای پیغمبر و مقام و مرتبهاش را مرتبه امامت و وصایت میداند. او برای تیمن و تبرک، حدیث شریف لوح را از اصول كافی، عیناً همانگونه كه نقل شده، آورده است. این تحقیق، سخنان شیخ احمد احسائی را بهجهت جایگاه ویژه او در میان رهبران بهائی، مورد استناد قرار داده است؛ چراکه ایشان از منظر بهاءالله و پیروانش نور نیّر،[۳۲] اعظم علمای اسلام، واصل به حق و حقیقت،[۳۳] ظَهر اسلام، كعبه انام و چراغ علم در میان مردم است.[۳۴]
۲ـ علیمحمد باب، میفرماید: «و از آن جمله حدیث لوح فاطمه (ع) است كه در كتب حدیث مسطور است، الی ان قال و اكمل ذلك بابنه محمد رحمة للعالمین علیه كمال موسى(ع) و بهاء عیسى(ع) و صبر أیوب و یذل أولیائه فی زمانه و تتهادى رؤسهم كما تتهادى رؤس الترك و الدیلم و یقتلون و یحرقون و یكونون خائفین مرعوبین وجلین تصبغ الأرض من دمائهم و یفشو الویل و الرنة فی نسائهم أولئك أولیائی حقاً…».[۳۵] بنابراین ایشان هم مطابق اصل حدیث و بهدرستی آن را نقل نموده است. نکتۀ جالب توجه این است که خود باب مرجع ضمیر را حضرت محمدبن الحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف ذكر کرده است، اما بهاءالله چون دایهای مهربانتر از مادر و با ترفند سرقت ادبی، باب را مرجع ضمیر دانسته است!
۳ـ حاج میرزا جانی كاشانی که اقدم و اهمّ مورخین بابیه است، در کتابش به بیان واقعۀ زنجان، کشته شدن بابیان و تطبیق آن با حدیث لوح پرداخته و مینویسد: «و مصداق حدیث لوح فاطمه علیها السلام ظاهر گردید فی الكافی عن جابر عن الأمام محمّد الباقر علیه السلامحدیثی است طولانی كه اسماء ائمّۀ طاهرین را سلام الله علیهم اجمعین بیان میفرمایند تا به اسم و آثار حضرت قائم علیه السلام میرسد، میفرمایند: الدَّاعِی اِلَى سَبِیلِی وَ آلْخَازِنُ لِعِلْمِی آلْحَسَنُ وَ اُكْمِلُ ذلِكَ بِآبْنِهِ مُحَمَّد وَ هُوَ رَحْمَهٌ لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِیسَى وَ صَبْرُ أیُّوبَ… یعنی كسی که دعوت میفرماید خلق را به راه ما كه راه حقّ میباشد و آن معرفت ماست كه امر ولایت است و مخزون است در نزد آن سرور علم پدر بزرگوارش، حضرت امام حسن عسکری علیه السلام… و بیشتر میشود این علم به فرزند گرامیاش محمّد علیه السلام كه حضرت قائم بوده باشد…».[۳۶] ایشان هم حدیث را بهدرستی نقل کرده است.
۴ـ شیخ احمد روحی کرمانی (داماد صبح ازل) مینویسد: «و ایضاً در حدیث لوح خضراء وقتی كه به حضرت قائم میرسد، این علائم را میفرماید: و یکمل الدین بابنه م ح م د رحمة للعالمین علیه كمال موسى و بهاء عیسى و صبر ایوب…».[۳۷] ایشان نیز، محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف را قائم و مرجع ضمیر، ذکر نموده است.
۵ـ فاضل مازندرانی از مبلغان نامدار بهائی در کتاب خود، رسالهای را بر ردّ حاج محمدكریم خان كرمانی[۳۸] نقل نموده است. در قسمتی از این رساله چنین آمده است: «قد اشار الی مصداق الصحیفة التی نقلها الشیخ فی شرح الجامعة فی تفسیر قوله و اوصیاء رسول الله المعروف بحدیث لوح فاطمه رواه جابربنعبدالله الانصاری بسم الله الرحمن الرحیم… الی قوله تعالی و اخرج منه الداعی الی سبیلی و الخازن لعلمی الحسن و اكمل ذلك بابنه م ح م د علیه كمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب…»[۳۹]. پس ایشان هم حدیث را بهطور صحیح نقل کرده و ضمیر را به حضرت محمدبن الحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف ارجاع داده است.
پس ملاحظه شد که از شیخ احمد احسایی و علی محمد باب گرفته تا فاضل مازندرانی و صاحب رسالۀ ردیه بر حاج محمدکریم خان، همه و همه این لوح شریف را مطابق واقعیت نقل نمودهاند؛ هیچکدامشان دوازدهمین وصی را از قلم نینداختهاند، بهجز بهاءالله که در حدیث دست برده و نام محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف و شجرهنامۀ ایشان را حذف کرده است؛ همچنین اوصاف آن حضرت را به علیمحمد باب نسبت داده است. پس بهراستی حرفی از این حدیث باقی نمانده، مگر اینکه به دست ایشان تقطیع و تحریف شده است. بااینحال هیچکس نیندیشید که اگر شخصی در ذکر این احادیث دست به سرقت ادبی بزند، این عمل زشت او موجب تفرقه و اختلاف میشود؛ بدیهی است که چنین شخصی دیگر مقدس نیست و به «معارج قرب» راه نخواهد یافت. ایشان با این کار، مخاطبانش را سادهلوح فرض نموده و فرصت تفکر را در عین دعوت به آن، از آنها گرفته است.
اکنون این سؤال مطرح میشود که، اگر علی محمد باب قائل به وجود حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف است و او را وصی دوازدهم حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلممیداند، پس خود ایشان چهكاره است؟ و چه ادعایی دارد؟ چگونه بهائیان، او را قائم اسلام و موعود منتظر مسلمانان میدانند؟ بهتر است بهاءالله به این سؤال پاسخ بدهد. شاید سرقت ادبی صورتگرفته به دست ایشان،خود بهترین پاسخ برای این سؤال باشد.
بدیهی است که این دو مطلب باهم جمع نمیشود، یا باب، مهدی موعود نیست و تمام آنچه که بهاءالله در ایقان گفته اشتباه و نابجاست، یا آنكه ایشان مهدی موعود است و لوح جابر نادرست است.
پنجم: حدیث مفضل
بهاءالله برای پاسخ به سؤالات خال اکبر از هر حربهای برای کتمان حقیقت استفاده نموده است. رفع و رجوع ایشان در پاسخ، نهتنها از رسوایی ایشان پیشگیری نکرده، بلکه بر شدت آن افزوده است. ایشان به دلیلپردازیهای خود در ایقان ادامه داده و میفرماید: «ملاحظه فرمایید که در اخبار، سنۀ ظهور آن هویّه نور را هم ذکر فرمودهاند مع ذلک شاعر نشدهاند و در نَفَسی از هوای نفس منقطع نگشتهاند. فِی حَدیثِ المُفَضَّل «سَئَلَ عن الصّادق فَکیفَ یا مولایَ فی ظُهورِهِ؟ فَقال عَلَیه السّلامُ: فی سَنَةِ السّتّینِ یَظهَرُ اَمرُه و یعلُو ذکره.» باری، تحیّر است از این عباد که چگونه با این اشارات واضحه لائحه از حقّ احتراز نمودهاند.»[۴۰] و نیز در همین کتاب فرموده است: «چنانچه جمیع مایحتاج آن امّت از احکام دین و شریعت سیّدالمرسلین در آن رضوان مبین موجود و معیّن گشته. و آن است حجّت باقیه برای اهلش بعد از نقطۀ فرقان زیرا مسلّم است حکم آن و محقّق الوقوع است امر آن. و جمیع مأمور به اتّباع آن بودهاند تا ظهور بدیع در سنه ستّین. و آن است که طالبان را به رضوان وصال میرساند و مجاهدان و مهاجران را به سرادق قرب فائز فرماید. دلیلی است محکم و حجّتی است اعظم. و غیر آن را از روایات و کتب و احادیث این فخر نه زیرا حدیث و صاحبان حدیث، وجود و قولشان به حکم کتاب ثابت و محقّق شده».[۴۱]
حدیث مفضل از حضرت امام صادق علیه السلام در منابع شیعه روایت شده است. امام در این حدیث به توصیف حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف و آنچه در روزگار او در جهان روى میدهد، پرداختهاند؛ همچنین به شباهت آن حضرت با انبیاء پیشین و ائمه اطهار علیهم السلام اشاره شده است و اینکه او در زمان ظهورش تجلی و نمود همۀ فرستادگان الهی است. به بیان امام، چون آن حضرت در وضع شبههناکی (فی شبهة لیستبین) آشکار میشود، اوصاف و ویژگیهایش بهروشنی بیان شده تا شناخت مردم نسبت به او کامل شود و حجت بر آنان تمام شود؛ در فرمایش امام، هرگونه تعیین وقت برای ظهور قائم بهشدت رد و نکوهش شده و افرادی که چنین اقدامی را انجام دهند، از جمله کافران به شمار آمدهاند.
بهاءالله در دو جا، حدیث مفضل را با حذف نام و ویژگیهای حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف تقطیع و تحریف کرده است؛ همچنین ایشان، باب را بهجای آن حضرت بهعنوان قائم اسلام معرفی نموده است. از طرفی، بیشرمانه در عبارات این حدیث دست برده و عبارت «فَكَیْفَ بَدْءُ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ ع وَ إِلَیْهِ التَّسْلِیمُ قَالَ ع یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ فِی شُبْهَةٍ لِیَسْتَبِینَ فَیَعْلُو ذِكْرُهُ» را به «فَکیفَ یا مولایَ فی ظُهورِهِ؟ فَقال عَلَیه السّلامُ: فی سَنَةِ السّتّینِ یَظهَرُ اَمرُه و یعلُو ذکره» تغییر داده است؛ از طرفی دیگر، استدلال فرموده استکه در احادیث وارده در شریعت سیدالمرسلین، حتی سال ظهور قائم هم ذکر شده و ایشان در سال شصت (سنة الستین) ظهور میکند. در آخر نیز، چون علیمحمد باب در سال۱۲۶۰ هـ.ق بر ملاحسین بشرویه اعلان بابیت فرموده است، نتیجه گرفته که باب همان قائم اسلام است.
در اینجا قسمتهایی از اصل حدیث مفضل ذکر میشود، تا اهل انصاف تقطیع محکم و تحریف اعظم بهاءالله را بهوضوح ملاحظه نمایند: «عَنِ الْمُفَضَّلِبْنِعُمَرَ قَالَ: سَأَلْتُ سَیِّدِیَ الصَّادِقَ ع هَلْ لِلْمَأْمُورِ الْمُنْتَظَرِ الْمَهْدِی ع مِنْ وَقْتٍ مُوَقَّتٍ یَعْلَمُهُ النَّاسُ؟ فَقَالَ: حَاشَ لله أَنْ یُوَقِّتَ ظُهُورَهُ بِوَقْتٍ یَعْلَمُهُ شِیعَتُنَا. قُلْتُ: یَا سَیِّدِی وَ لِمَ ذَاكَ؟ قَالَ: لِأَنَّهُ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ الله تَعَالَى یَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لایُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[۴۲] الْآیَةَ وَ هُوَ السَّاعَةُ الَّتِی قَالَ الله تَعَالَى یَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها[۴۳] وَ قَالَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ[۴۴]… وَ قَالَ ما یُدْرِیكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِیباً[۴۵] یَسْتَعْجِلُ بِهَا[۴۶] الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ. قُلْتُ: فَمَا مَعْنَى یُمَارُونَ؟ قَالَ: یَقُولُونَ مَتَى وُلِدَ وَ مَنْ رَأَى وَ أَیْنَ یَكُونُ وَ مَتَى یَظْهَرُ وَ كُلُّ ذَلِكَ اسْتِعْجَالًا لِأَمْرِ الله وَ شَكّاً فِی قَضَائِهِ وَ دُخُولًا فِی قُدْرَتِهِ أُولَئِكَ الَّذِینَ خَسِرُوا الدُّنْیَا وَ إِنَّ لِلْكَافِرِینَ لَشَرَّ مَآبٍ. قُلْتُ: أَ فَلَا یُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ؟ فَقَالَ: یَا مُفَضَّلُ لَاأُوَقِّتُ لَهُ وَقْتاً وَ لَایُوَقَّتُ لَهُ وَقْتٌ إِنَّ مَنْ وَقَّتَ لِمَهْدِیِّنَا وَقْتاً فَقَدْ شَارَكَ الله تَعَالَى فِی عِلْمِهِ وَ ادَّعَى أَنَّهُ ظَهَرَ عَلَى سِرِّهِ… قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا مَوْلَایَ فَكَیْفَ بَدْءُ ظُهُورِ الْمَهْدِیِّ ع وَ إِلَیْهِ التَّسْلِیمُ قَالَ ع: یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ فِی شُبْهَةٍ لِیَسْتَبِینَ فَیَعْلُو ذِكْرُهُ وَ یَظْهَرُ أَمْرُهُ وَ یُنَادَى بِاسْمِهِ وَ كُنْیَتِهِ وَ نَسَبِهِ وَ یَكْثُرُ ذَلِكَ عَلَى أَفْوَاهِ الْمُحِقِّینَ وَ الْمُبْطِلِینَ وَ الْمُوَافِقِینَ وَ الْمُخَالِفِینَ لِتَلْزَمَهُمُ الْحُجَّةُ بِمَعْرِفَتِهِمْ بِهِ عَلَى أَنَّهُ قَدْ قَصَصْنَا وَ دَلَلْنَا عَلَیْهِ وَ نَسَبْنَاهُ وَ سَمَّیْنَاهُ وَ كَنَیْنَاهُ وَ قُلْنَا سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ الله ص وَ كَنِیُّهُ لِئَلَّایَقُولَ النَّاسُ مَا عَرَفْنَا لَهُ اسْماً وَ لَا كُنْیَةً وَ لَا نَسَباً وَ الله لَیَتَحَقَّقُ الْإِیضَاحُ بِهِ وَ بِاسْمِهِ وَ نَسَبِهِ وَ كُنْیَتِهِ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ حَتَّى لَیُسَمِّیهِ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ كُلُّ ذَلِكَ لِلُزُومِ الْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ… لَایُرَى وَقْتَ وِلَادَتِهِ؟ قَالَ بَلَى… یَوْمِ الْجُمُعَةِ لِثَمَانٍ خَلَوْنَ مِنْ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ مِنْ سَنَةِ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ هُوَ یَوْمُ وَفَاةِ أَبِیهِ بِالْمَدِینَةِ… تُدْعَى بِسُرَّ مَنْ رَأَى… یَرَى شَخْصَهُ الْمُؤْمِنُ الْمُحِقُّ سَنَةَ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ لَایَرَاهُ الْمُشَكِّكُ الْمُرْتَابُ… قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا سَیِّدِی فَمِنْ أَیْنَ یَظْهَرُ وَ كَیْفَ یَظْهَرُ؟ یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ وَحْدَهُ وَ یَأْتِی الْبَیْتَ وَحْدَهُ وَ یَلِجُ الْكَعْبَةَ وَحْدَهُ… فَإِذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ وَ أَضَاءَتْ صَاحَ صَائِحٌ بِالْخَلَائِقِ مِنْ عَیْنِ الشَّمْسِ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ یُسْمِعُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ یَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ هَذَا مَهْدِیُّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ یُسَمِّیهِ بِاسْمِ جَدِّهِ رَسُولِ الله ص وَ یَكْنِیهِ وَ یَنْسُبُهُ إِلَى أَبِیهِ الْحَسَنِ الْحَادِیَ عَشَرَ إِلَى الْحُسَیْنِبْنِعَلِیٍّ بَایِعُوهُ تَهْتَدُوا وَ لَاتُخَالِفُوا أَمْرَهُ فَتَضِلُّوا… ثُمَّ لَكَأَنِّی أَنْظُرُ یَا مُفَضَّلُ إِلَیْنَا مَعَاشِرَ الْأَئِمَّةِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ الله ص نَشْكُو إِلَیْهِ مَا نَزَلَ بِنَا مِنَ الْأُمَّةِ بَعْدَهُ وَ مَا نَالَنَا مِنَ التَّكْذِیبِ… ثُمَّ تَبْتَدِئُ فَاطِمَةُ ع وَ تَشْكُو مَا… ثُمَّ یَقُومُ الْحَسَنُبْنُعَلِیٍّ فَیَشْكُو إِلَى جَدِّهِ رَسُولِ الله ص مَا فَعَلَ بِهِ الْمُعْتَزُّ ثُمَّ یَقُومُ الْمَهْدِیُّ سَمِیُّ جَدِّی رَسُولِ الله… یَقِفُ بَیْنَ یَدَیْ جَدِّهِ رَسُولِ الله ص فَیَقُولُ یَا جَدَّاهْ وَصَفْتَنِی وَ دَلَلْتَ عَلَیَّ وَ نَسَبْتَنِی وَ سَمَّیْتَنِی وَ كَنَیْتَنِی فَجَحَدَتْنِی الْأُمَّةُ وَ تَمَرَّدَتْ وَ قَالَتْ مَا وُلِدَ وَ لَا كَانَ وَ أَیْنَ هُوَ وَ مَتَى كَانَ وَ أَیْنَ یَكُونُ وَ قَدْ مَاتَ وَ لَمْیُعْقِبْ وَ لَوْ كَانَ صَحِیحاً مَا أَخَّرَهُ الله تَعَالَى إِلَى هَذَا الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَصَبَرْتُ مُحْتَسِباً وَ قَدْ أَذِنَ الله لِی فِیهَا بِإِذْنِهِ…» یعنی: «… از مفضلبنعمر روایت شده است كه گفت: از آقایم حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: آیا مأموریت مهدى منتظر وقت معینى دارد كه باید مردم بدانند كى خواهد بود؟ فرمود: حاشا كه خداوند وقت ظهور او را طورى معین كند كه شیعیان ما آن را بدانند. عرض كردم: آقا براى چه؟ فرمود: زیرا وقت ظهور او همان ساعتى است كه خداوند میفرماید: یَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها؛ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لایُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ[۴۷]. (از تو دربارۀ ساعت مىپرسند [كه] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: «علم آن، فقط نزد پروردگار من است. جز او [هیچكس] آن را به موقع خود آشكار نمىگرداند. [این حادثه] بر آسمانها و زمین گران است) و نیز این همان ساعتى است كه خدا فرموده: یَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها[۴۸] (دربارۀ ساعت از تو مىپُرسند كه فرارسیدنش چه وقت است؟) و هم فرموده: عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ[۴۹] (علم آن وقت فقط در نزد خداست)… و هم فرمود: ما یُدْرِیكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ یَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ[۵۰] (و تو چه مىدانى شاید ساعت نزدیك باشد. كسانى كه به آن ایمان ندارند شتابزده آن را مىخواهند و كسانى كه ایمان آوردهاند، از آن هراسناكند و مىدانند كه آن حقّ است. بدان كه آنان كه درمورد ساعت تردید مىکنند، قطعاً در گمراهى دور و درازى هستند). عرض كردم: معنى «یمارون» چیست؟ فرمود: یعنى مردم میگویند قائم كى متولد شده و چه کسی او را دیده، و حالا كجاست و چه وقت آشكار مىشود؟ اینها همه عجله در امر خدا و شك در قضاى الهى و دخالت در قدرت اوست. اینان كسانى هستند كه در دنیا زیان مىبرند و پایان بد از آن كافران است. عرض كردم: آیا وقتى براى آن تعیین نشده؟ فرمود: اى مفضل! نه من وقتى بر آن معین میكنم و نه هم وقتى براى آن تعیین شده است! هركس براى ظهور مهدى ما وقت تعیین كند، خود را در علم خداوند شریك دانسته و (به ناحق) ادعا كرده كه توانسته است بر اسرار خدا آگاهى یابد!… مفضل گفت: چگونه ظهور حضرت مهدی ع آغاز خواهد شد و مردم در برابر او تسلیم میشوند؟ فرمود: اى مفضل! او در وضع شبههناكى آشكار مىشود، تا اینكه امرش روشن شود و نامش بالا رود و كارش آشكار گردد، و نام و كنیه و نسبش برده شود و آوازه او در زبان پیروان حق و باطل و موافقان و مخالفان زیاد برده مىشود؛ تا اینكه بهواسطه شناختن او حجت بر مردم تمام شود. بهعلاوه ما داستان ظهور او را براى مردم نقل كردهایم و نشان دادهایم و نام و نسب و كنیه او را برده و گفتهایم كه: او همنام جدش پیغمبر خدا و همكنیه اوست تا مبادا مردم بگویند اسم و كنیه و نسب او را نشناختیم. به خدا سوگند كار او با روشن شدن نام و نسب و كنیهاش كه بر زبانهاى مردم بالا گرفته، متحقق مىشود، بهطورىكه آن را براى یكدیگر بازگو میكنند. همۀ اینها براى اتمام حجت بر آنهاست… آقا! آیا مهدى هنگام ولادتش دیده نمیشود؟ فرمود: بلی… روز جمعه هشتم ربیع الاول سال دویست و شصت روز وفات پدرش در شهرى… آن را «سر من رأى» مینامند… در سال دویست و شصت هر شخص با ایمان و با حقیقتى او را در سامرا مىبیند ولى كسى كه دلش آلوده به شك و تردید است او را نمیبیند… مفضل گفت: آقا! از كجا ظاهر مىشود و چگونه آشكار میگردد؟ فرمود: اى مفضل او بهتنهایى آشكار مىگردد و تنها به طرف خانه خدا مىآید و تنها داخل كعبه مىشود… پس هنگامی كه آفتاب طالع شد گویندهاى از چشمۀ خورشید به زبان عربى فصیح بانگی میزند كه اهل آسمانها و زمین آن را میشنوند که میگوید: اى مردم عالم! این مهدى آل محمد است و او را به نام و كنیه جدش پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم میخواند و به پدرش حسن علیه السلام امام یازدهم تا حسینبنعلى صلوات الله علیهم اجمعین نسبت میدهد. آنگاه گوینده میگوید: با وى بیعت كنید كه رستگار میشوید و مخالفت امر او نکنید كه گمراه خواهید شد. … اى مفضل! گویا مىبینم كه همۀ ما ائمه آن زمان مقابل پیغمبر جمع شده و به آن حضرت شكایت مىكنیم كه امت بعد از وى با ما چه کردند، مىگوییم که امت ما را تكذیب كردند… آنگاه فاطمه زهراء علیها السلام مىآید و شکایت میکند… و بعد از وى فرزندش حسنبنعلى از ظلم معتز شكایت میكند. آنگاه مهدی، که همنام جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است… مقابل پیغمبر میایستد و میگوید: اى جد بزرگوار، شما مرا به اوصافى معرفى فرمودى كه مردم مرا از روى آن اوصاف بشناسند و نام و نسب و كنیهام را ذكر فرمودى، اما امت منكر وجود من شدند و متمرد گشتند و گفتند: مهدى متولد نشده و اصلاً نبوده. اگر هست، كجاست، چه زمانی بوده و اکنون در کجا است؟ پدرش مرده و فرزندی از خود به جا نگذاشته است و اگر او موجود و سالم میبود خدا آمدن او را تا این زمان به تأخیر نمىانداخت، من هم تاكنون صبر كردم و اینك به فرمان الهى ظاهر گشتهام…»
بنابراین، نهتنها اخبار و روایات بههیچعنوان سال ظهور را ذکر ننمودهاند، بلکه همواره تعیین وقت برای ظهور را تکذیب و نکوهش کردهاند. چنانچه در این حدیث نخستین سؤال مفضل دربارۀ تعیین وقت ظهور بود که امام بهشدت نهی و انکار فرمودند؛ پس چطور ممکن است که امام علیه السلام در پاسخ به سؤال دیگر او، سنة الستین را بهعنوان سال ظهور قائم معین فرمایند؟! افزون بر این، سوال مفضل از نوع کیفی بوده است، پس دور از انتظار است که امام بهصورت کمی پاسخ فرموده باشند! مهمتر از همه این است که این سؤال، زمانی مطرح شد که مفضل از کنجکاوی بیهودة خود برای دانستن وقت ظهور مأیوس شده بود؛ در واقع، سؤال او درباره چگونگی آغاز و آشکار شدن امامت قائم پس از شهادت پدرش، حضرت عسکری علیه السلام بوده است.
به هرترتیب آنچه مسلم است، عبارتی که بهاءالله در ایقان گفته، نهتنها در حدیث مفضل، بلکه در هیچ روایتی از منابع شیعه و در هیچ نسخهای وجود ندارد و صرفاً بدعتی آَشکار از طرف ایشان است. از ظاهر عبارت بهاءالله برمیآید که ایشان به هیچ مأخذی مراجعه نفرموده است، بلکه شاید در جمعی صمیمانه، عباراتی چنین و چنان، به گوششان خورده باشد و ایشان هم آنها را طبق عادتشان تحریف کرده و بهعنوان حدیث نقل فرموده است. این در حالی است که ایشان گویا فراموش کرده که میتوانسته از لوح سرگشاده استفاده نماید.
بر فرض محال، حتی اگر نوشتۀ بهاءالله صحیح هم میبود، بازهم به دلیل تقطیعی که انجام داده، مقصود ایشان مردود است. چراکه این حدیث، با دقیقترین مشخصات ازجمله نام، كنیه، تاریخ و محل ولادت، نام پدر، تاریخ فوت پدر، محل زندگی، دوره امامت، دوره قبل و بعد از غیبت و دورۀ ظهور آن حضرت، دربارۀ محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف است؛ چه ارتباطی به باب دارد؟ مگر باب نامش محمد است؟! یا نام پدرش حسن است؟! مگر باب کنیهاش ابوالقاسم است؟! مگر او در سامرا به دنیا آمده است؟! مگر بهاءالله نفرمود: «تا آنکه نقطه اولی روح ما سویه فداه از فارس از صلب شخص معلوم متولّد شدند»[۵۱]؟! عدهای ضعیف الایمان دربارۀ محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف شک کردند و گفتند اصلاً او به دنیا نیامده است، ولی مگر کسی دربارة ولادت باب و زندگانی او شکی داشته است؟ مگر…؟! برطبق این حدیث، مهدی را شیعیانش میدیدند و مخالفانش نمیدیدند، اما موافقان و مخالفان، علیمحمد باب را در تمام دوران عمرش دیدهاند. کدامیک از مشخصاتی که در حدیث مفضل آمده است، بر علیمحمد باب منطبق است؟!
بنابراین، آنچه که از حدیث مفضل اثبات میشود این است که بهاءالله:
- خودش را شریک علم خدای متعال دانسته و برای ظهور وقت تعیین نموده است.
- در روایات دست برده و عبارات آن را بهکلی تحریف کرده است.
- با انکار حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف در ایقان و کتابهای دیگرشان، مصداق بارز «یمارون» شده است.
از همه مهمتر اینکه، استناد بهاءالله به این حدیث خود دلیلی آشکار و اقراری محکم به وجود امام عصر، حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف است. بااینحال، پیروان ایشان شاعر نشدهاند و در نفسی از هوای نفس منقطع نگشتهاند. باری تحیر است از این عباد که چگونه با این نیرنگهای واضحۀ لائحۀ ایقان از حق احتراز نمودهاند و ریشۀ اختلاف شدند! قلمفرساییهای بهاءالله ثابت کرد، که مایحتاج امت از احکام دین و شریعت سیدالمرسلین در آن رضوان مبین موجود و معین گشته است. همچنان شریعت آن حضرت حجت باقیه است؛ تا به امروز جمیع مأمور به اتّباع آن بوده و هستند. رضوان مبین در بیان امام صادق علیه السلام شخص قائم را با ذکر نام و نسب، حجةبنالحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف معرفی نموده است. ظهور بدیع باب در سنة الستین هم، حاصل دلیلپردازی و دستبرد بهاءالله به این رضوان مبین است، پس مردود و بینصیب است. ایشان با این رفتارها نشان داد که نه حرفش حرف و نه دلیلش دلیل است.
۵- تحلیل و نتیجهگیری
کتاب ایقان بهعنوان یکی از مهمترین آثار بهاءالله و یکی از ستونهای اعتقادی بهائیت محسوب میشود؛ همچنین بهخاطر تأکید بر دانش غیبی و مظهریت الهی بهاءالله همواره بهعنوان مرجعی اساسی برای اثبات دعاوی این مکتب مورد توجه قرار گرفته است. این اثر که با استناد به احادیث و روایات اسلامی نگاشته شده است تلاشی است برای اینکه علیمحمد باب را بهعنوان قائم اسلام معرفی نماید.
این پژوهش، به بررسی جایگاه کتاب ایقان در بیان رهبران بهائی و اهمیت آن برای پیروانشان پرداخت؛ شوقیافندی، هدف از نگارش ایقان را، پاسخ به سؤالات خال اکبر عنوان کرده است، درعینحال بهاءالله از همگان دعوت نموده تا از این «عطیۀ لطیفه» بهرهبرداری کنند. بر اساس شواهد، در زمان نگارش ایقان، بهاءالله ازجمله مؤمنان به بابیت بوده است؛ علیمحمد باب را پیامبر الهی خود و «بیان» او را کتاب آسمانی آن عصر میدانسته است. همچنین خود را بدون هیچ ادعایی، خادم درگاه او معرفی کرده است. بدین ترتیب، این تحقیق نشان داد که ایقان وحی الهی نیست و یک استدلالیه مثل سایر کتب است.
در ادامه، به نقش امید و انگیزه در حیات انسان اشاره شد، همچنین باور به ظهور موعود در ادیان الهی پیشین مورد بررسی قرار گرفت. باور یهودیت، مسیحیت و اسلام دربارۀ منجی از متون عهدین و قرآن کریم مرور شد؛ این پژوهش، نشان داد که اعتقاد به ظهور موعود در تمامی ادیان آسمانی جایگاه ویژهای دارد و همواره بهعنوان سرفصلی برای پایان ظلم و بیعدالتی در جهان مطرح بوده است.
همچنین عقیدۀ بهائیت بهعنوان مدعی آیین جدید، دربارۀ موعود بازخوانی شد. بهاءالله در آثار خود، قائم اسلام یعنی حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف را شخصیتی موهوم و افسانهای معرفی کرده است. ازاینرو، او نهتنها امام دوازدهم را خیالی میداند، بلکه نواب اربعه و علمای شیعه را برای اینکه دربارۀ آن حضرت سخن گفتهاند، بهشدت موردانتقاد قرار میدهد و آنها را مسؤول تمامی فساد عالم ازجمله کشته شدن باب میداند.
بهاءالله در کتاب ایقان تلاش کرده است تا علیمحمد باب را بهعنوان قائم اسلام معرفی کند. انگیزۀ این تحقیق، واکاوی و اعتبارسنجی ادعای ایشان است. بدین منظور، این تحقیق به بررسی و تحلیل پنج نمونه از تناقضات و تحریفات ایقان پرداخته است، بهاءالله:
اول: به جملهای از زیارت رجبیه استناد نموده است که حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف آن را بیان فرموده و از ناحیه مقدسه صادر شده است.
دوم: عباراتی از دعای ندبه را مورد استناد قرار داده است، که حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف آن را انشاء فرمودهاند.
سوم: جملهای از زیارت سرداب حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف را نقل فرموده است که از دیدگاه ایشان مخاطب آن در موضعی موهوم و راوی آن ازجمله «علمای زنادقه» است.
چهارم: حدیث لوح فاطمه علیها السلام را تقطیع فرموده است؛ با حذف نام حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف و بخشهایی از این حدیث که به امام دوازدهم عجّل الله تعالی فرجه الشریف اشاره دارد، اوصاف مربوط به آن حضرت را به باب نسبت داده است.
پنجم: حدیث مفضل را ابتدا با حذف نام و نسب حضرت محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف تقطیع فرموده، سپس عبارات آن را تحریف کرده است، تا بتواند باب را بهعنوان قائم و سال ۱۲۶۰ هـ.ق را بهعنوان سال ظهور او معرفی کند. حال آنکه، امام صادق علیه السلام در این حدیث، هرگونه تعیین زمان برای ظهور حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف را بهصراحت نکوهش فرمودهاند.
همۀ اینها در حالی از قلمشان جاری شده، که ایشان مدعی داشتن علم لدنی و کسب مستقیم معرفت از سرچشمۀ وحی الهی است؛ همچنین به لوحی که پیش رویش گشوده میشود و بهواسطه آن به تمام کتب دسترسی دارد، مباهات میکند. چالش اصلی اینجاست که آیا این لوح سرگشاده به او نشان نداده است که منبع یا مخاطب این روایات حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف است؟! یا این ادعا نیز مانند دعاوی پیشین، بیاساس و مبالغهآمیز است.
این تحقیق نشان داد، که رویکرد دوگانۀ بهاءالله در مواجهه با روایات اسلامی، ریاکارانه است. از یک سو، اشخاص و روایاتی که با اهدافش سازگار نیستند را، با برچسب موهوم و غیرمعتبر رد میکند. از سوی دیگر، از همان اشخاص و روایات در جایی که به نفعش باشد، برای اثبات دعاوی خود استفاده میکند. این مواجهۀ سلیقهای با واقعیتها نشان میدهد که استدلالهای کتاب ایقان ناپایدار، مردود و از نظر علمی بیاعتبار است. علاوهبراین، تحریف و سرقت ادبی اسناد تاریخی برای نیل به اهداف جاهطلبانه، خود نشانگر ارتکاب رفتارهای مجرمانه و ضداخلاقی است.
بنابراین ایقان، با وجود جایگاه بالایی که در بین رهبران بهائی و پیروان آنها دارد، از نظر سیر علمی و استدلالی با چنین مشکلاتی مواجه است. این اثر بهجای اینکه بهعنوان یک استدلالیه در اثبات قائمیت باب مطرح شود، بیشتر بهعنوان یک تلاش ناموفق در تحریف و تفسیربهرأی روایات دینی و اسناد تاریخی شناخته میشود.
این مطالعه، ضمن تاکید بر ضرورت پایبندی به اصول علمی و اخلاقی در پژوهشها، نشان داد که استناد به منابع برای اثبات هرگونه ادعایی، نیازمند صداقت، دقت، و تعهد به حقیقت است. برای هر متحری و محققی که در جستوجوی حقیقت است، ضروری است که با دقت و آگاهی به مطالعه و بررسی ایقان و آثار بهائیان بپردازد. این مواجهۀ آگاهانه، او را از گرفتار شدن در موانع پر زرق و برق آن، باز خواهد داشت. این مطالعه نشان داد، همچنانی که بازار جواهرات بدلی به دلیل نیرنگ فریبکاران در غیاب گوهری کمیاب و نفیس گرم است؛ بازار ربایندگان ایمان و عقیده نیز، در سایۀ یگانه گوهر راستین آفرینش و موعود همۀ ادیان الهی، گرمتر است.
درنهایت ایقان بهعنوان کتابی که به قصد تردید در وجود محمدبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف و موهوم جلوه دادن او نوشته شد، به لطف خدای متعال خود به بهترین دلیل، بر وجود آن حضرت تبدیل شد. چه فضیلتی بالاتر از این، که دشمنان و منکران آن حضرت هم به وجود و مقام والایش مقرّ و معترفند.
أحوالُ مجدِكَ فی العُلُّوِّ سَواءُ
یومٌ أَغَـرُّ و شیمَةٌ غَـرَّاءُ
و شمائلٌ شَهِدَ العـدوُّ بفَضْلِها
و الفضلُ ما شَهِدَتْ به الأعداءُ[۵۲]
در پهنۀ تاریخ، فرستادگان الهی برای هدایت انسانها مبعوث شدند، اما واکنش جامعه نسبت به این سفیران اغلب شکنجه، خشونت، تمسخر و تکذیب بود؛ بسیاری از آنان مظلومانه به شهادت رسیدند. پس از شهادت پیامبر خاتم، یازده امام معصوم به دست حاکمان جور یکی پس از دیگری غریبانه و مظلومانه به شهادت رسیدند، اما هم اینک فقط و فقط یک گزینه پیش روی بشریت قرار دارد. تنها یک منجی برای انسان باقی مانده است. راه نجات دیگری فراروی بشریت نیست؛ باید به ذخیرۀ خدا در روی زمین حضرت بقیةالله الاعظم حجةبنالحسن العسکری عجّل الله تعالی فرجه الشریف که وارث کمالات انبیا و اولیای الاهی و خلاصه و عصاره آنهاست پناه برد و به ساحت مقدّس آن امام همام تمسک جست. همو که وعدۀ حتمی خداست، سفیران الهی بشارتش دادهاند، آسمان سر به آستان قدومش میساید، زمین دوران طلایی ظهورش را چشم به راه است و زمان منتظر اوست… اللهم عجّل لولیک الفرج.
منابع
قرآن کریم
محمد بن یعقوب كلینى، کافی، دار الكتب الإسلامیة، تهران، ۱۴۰۷ هـ.ق
محمد بن الحسن طوسى، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، ۱۴۱۱ هـ.ق
محمد بن مكى (شهید اول)، المزار فی کیفیة زیارات النبی و الأئمة الأطهار علیهمالسلام، مدرسه امام مهدى عجّل الله تعالی فرجه الشریف، قم، ۱۴۱۰ هـ.ق
کتاب اشعیا
مزامیر داوود
انجیل لوقا
شیخاحمداحسائی، شرح الزیاره الجامعه
علیمحمدباب، دلائل سبعه فارسی
میرزاجانیکاشانی، نقطة الكاف، بریل، لیدن، ۱۳۲۸ هـ.ق
میرزاحسینعلینوری(بهاءالله)، ایقان، مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، هوفمایم، ۱۳۷۷هـ.ش
میرزاحسینعلینوری(بهاءالله)، اقتدارات
شوقیافندی، قرن بدیع (God Passes By)، مؤسّسهء معارف بهائی بلسان فارسی، انتاریو، ١٩٩٢م
عبدالحمیداشراقخاوری، قاموس ایقان، موسسة ملی مطبوعات امری، تهران،۱۳۵۰ هـ.ق
عبدالحمیداشراقخاوری، رحیق مختوم، لجنه ملی نشر آثار امری، تهران، ۱۰۳بدیع
عبدالحمیداشراقخاوری، مائده آسمانی، موسسة ملی مطبوعات امری، تهران، ۱۲۹بدیع
اسداللهفاضلمازندرانی، اسرارالآثار، موسسة ملی مطبوعات امری، تهران، ۱۲۴بدیع
اسداللهفاضلمازندرانی،ظهور الحق، آزردگان، تهران، ۱۳۰۵ هـ.ق
میرزاآقاخانکرمانی و شیخاحمدروحی، هشت بهشت
أبوالحسنالسریبنأحمدبنالسریالكند، دیوان السری الرفاء، دار الجیل للطبع والنشر والتوزیع، بیروت، ۲۰۱۲م
[۱]. قرن بدیع، ص ۲۸۵ و God Passes By ص ۸۸٫
[۲]. ایقان، ص هـ .
[۳]. ایقان، ص ۱۴٫
[۴]. ایقان، ص ی.
[۵]. ایقان، ص ۸۱٫
[۶]. ایقان، ص ۱۳۱٫
[۷]. کتاب اشعیا، فصل یازدهم بند ۱ تا ۱۰٫
[۸]. مزامیر داوود، مزمور ۳۷ بندهای ۹ تا ۳۷٫
[۹]. انجیل لوقا، فصل باب دوازدهم بندهای ۳۵ – ۴۰٫
[۱۰]. اعراف: ۱۲۸٫
[۱۱]. انبیا: ۱۰۵٫
[۱۲]. نور: ۵۰٫
[۱۳]. مائده آسمانی، ج۷، ص ۱۸۵٫
[۱۴]. اقتدارات، ص ٢٦٩.
[۱۵]. رحیق مختوم، ج ۱ ص۴۵۰٫
[۱۶]. اقتدرات، ص ۳۱۹٫
[۱۷]. اسرارالآثار، ج۱ ص۱۹۱
[۱۸]. ایقان، ص ۶۴٫
[۱۹]. مصباح المتهجد، ج۲، ص ۸۰۳٫
[۲۰]. قاموس ایقان، ج۳ ص ۱۳۳۵٫
[۲۱]. عثمانبنسعید عمروی، نخستین نایب حضرت حجةبنالحسن عجّل الله تعالی فرجه الشریف از میان نواب اربعۀ دوره غیبت صغری بوده است. او از شاگردان خاص و یاران مورداعتماد امام هادی و امام عسکری علیهما السلام بوده و از جانبشان وکالت داشته است.
[۲۲]. ایقان، ص ۱۵۹٫
[۲۳]. ایقان، ص ۲۳٫
[۲۴]. قاموس ایقان، ج۲ ص ۷۳۹٫
[۲۵]. ایقان، ص ۱۵۹٫
[۲۶]. المزار فی کیفیة زیارات النبی و الأئمة الأطهار علیهم السلام، ص ۲۰۳٫
[۲۷]. قاموس ایقان، ص۸۷۳٫
[۲۸]. قاموس ایقان، ص ۷۱۸٫
[۲۹]. ایقان، ص۱۶۲ و ۱۶۳٫
[۳۰]. کافی، ج۱، ص ۵۲۷٫
[۳۱]. شرح الزیاره، ج۱، ص ۱۸۹٫
[۳۲]. ایقان، ص ۴۳٫
[۳۳]. رحیق مختوم، ج ۲ ص ۶۴۸٫
[۳۴]. اقتدارات، ص ۲۱۰٫
[۳۵]. دلائل سبعه فارسی، ص۴۷٫
[۳۶]. نقطه الكاف، ص ۲۳۶٫
[۳۷]. هشت بهشت، ص ۲۵۲٫
[۳۸]. حاج محمدکریم خان کرمانی سومین رهبر شیخیه و از منتقدان علیمحمد باب بود.
[۳۹]. ظهور الحق،ج۳، ص ۵۱۴٫
[۴۰]. ایقان ص ۱۶۸٫
[۴۱]. ایقان، ص ۱۳۲٫
[۴۲]. اعراف: ۱۸۶٫
[۴۳]. نازعات: ۴۲٫
[۴۴]. لقمان: ۳۴ و زخرف: ۶۱٫
[۴۵]. احزاب: ۶۳٫
[۴۶]. شوری: ۱۸ و۱۷ (آیه قبل آن) «و ما یدریك لعلّ الساعة قریب یستعجل».
[۴۷]. اعراف: ۱۸۷٫
[۴۸]. النازعات: ۴۲٫
[۴۹]. لقمان: ۳۴٫
[۵۰]. شورى: ۱۸ و ۱۷٫
[۵۱]. اقتدارات، ص ٢٦٩.
[۵۲]. دیوان السری الرفاء، ج۱، ص ۲۶۴٫
شکوه و عظمــــــــــــتت همواره در اوج است
روزگاری تابناک و صفاتی درخشان داری
اوصافی که حتی دشمنان به برتریاش معترفند
و فضیلت همان است که خصم بر آن گواهی دهد