حمید فرناق
چکیده
نوع رابطه بهائیان و بهویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، از موضوعاتی است که همواره در بررسی و ارزیابی نقش اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بهائیان موردتوجه قرار میگیرد. ارتباط عبدالبهاء با دولت انگلیس، به چه شکلی بوده و او چه نقشی در تشکیل دولت اسرائیل داشته است؟ با بررسی مدارک تاریخی موجود، ملاحظه میشود که با شروع سستی در ارکان حکومت عثمانی و فعال شدن طرح بریتانیا برای جدا کردن سرزمینهای عربی از حاکمیت عثمانی و تسلط بریتانیا بر کانال سوئز، دستگاه جاسوسی دولت بریتانیا ارتباطاتی را با برخی از رهبران محلی در مناطق عربی برقرار کرد. اسناد موجود نشاندهنده همکاری نزدیک عباسافندی و چند تن از مقامات محلی فاسد عثمانی با برخی از یهودیان صهیونیست، بهمنظور خرید ارزان اراضی روستاییان فلسطینی و فروش آنها به قیمتهای چندبرابری به یهودیان مهاجر است. بهوسیلۀ مقامات عثمانی چنین عملکردهایی را مشاهده میکردند و این، موجب خشم آنان و تلاش ایشان برای دستگیری و مجازات عباسافندی و متقابلاً تلاش مقامات نظامی و اطلاعاتی بریتانیا برای حفاظت و مراقبت از عبدالبهاء و اهدای نشان خدمتگزاری و پاداش به او گردید.
کلیدواژه: عبدالبهاء، بهائیان در فلسطین، فروش اراضی فلسطین به صهیونیستها بهوسیلۀ عبدالبهاء.
مقدمه
نویسندگان بهائی همواره تلاش داشتهاند تا نگاه بدبینانه مقامات کشوری و لشکری عثمانی نسبت به بهائیان و رئیس وقت آنان، عباسافندی، را به رقابت یا خصومت میان عباسافندی و دیگر برادرانش، که با او ناتنی بودند (میرزا محمدعلی، میرزا بدیعالله و میرزا ضیاءالله) نسبت دهند و حقیقت را بپوشانند، ولی نگاه دقیقتر به اسناد و گزارشهای اتهامی علیه عبدالبهاء نشان میدهد که از نگاه مقامات حاکمه عثمانی، گروه بابیهای ایرانی، با وجود آنکه پس از تبعید به عثمانی، مورد حمایت قرار گرفتند و به دریافت تابعیت عثمانی مفتخر شدند و ماهانه مواجب و مستمری دریافت میکردند، بهتدریج دل در گروی مقامات بریتانیا نهادند و به همکاری اطلاعاتی و خدمات پشتیبانی و اطلاعاتی برای بخش اطلاعاتی و نظامی آنها در زمان جنگ پرداختند. در همین راستا عباسافندی، ضمن تبانی با برخی از مقامات اداری و قضائیِ فاسد محلی در حیفا، اقدام به خرید زمین از روستاییان فقیر فلسطینی و فروش این زمینها، با قیمت چندین برابر، به یهودیان غیرفلسطینی میکردند که با جعل و روشهای غیرقانونی برای آنها، اسناد تابعیت عثمانی و اقامت صوری چندینساله تهیه شده بود.
علت حقیقی بدگمانی حکومت عثمانی به عبدالبهاء از قلم محمدعلی فیضی
عاقبت دامنۀ تهمت و افترای حضرات ناقضین آنقدر وسعت یافت که در دو نوبت هیئتی برای تفتیش و رسیدگی به ارض اقدس مأموریت یافتند … این دفعه هیأت مخصوصی از طرف شخص سلطان عبدالحمید، مرکب از چهار صاحبمنصب، به ریاست عارفبیك، با اختیارات تامه مأمور تفتیش و رسیدگی گردید و بهطور ناگهانی به ارض اقدس (عکا) وارد شدند. تقریباً سه چهار روز قبل از ورود مفتشین، عبدالبهاء شبی در بیت خود، در مجلس عمومی احباء فرمود دیشب خوابی دیدم که کشتی به عکا وارد شده و طیوری چند، به شکل دینامیت، از کشتی بلند شده بالای شهر پرواز مینمایند و از اینجانب به آنجانب میروند ولی هیچیك از آن دینامیتها منفجر نشده و دوباره آن پرندگان به کشتی برگشتند. چون هیأت مزبور وارد عکا شد، هیكل مبارك فرمود که رؤیایش تعبیر شده و انشاءالله آن دینامیتها منفجر نخواهد شد و از باب احتیاط، اکثر احبای ساکن ارض اقدس را امر به مسافرت به مصر و اطراف فرمود و معدودی قلیل در عکا باقی ماندند. این هیأت پس از ورود به عکا تمام ادارات را تحت نظر گرفته و هرکس که احتمال دوستی و همکاری او با عبدالبهاء میرفت از شغل خود منفصل نموده و مأمورین مخصوص در اطراف بیت عبدالبهاء گماشتند و با نهایت سختی و خشونت مشغول تحقیقات شدند. در این هنگامه ناقضین نیز دست به کار شده، با نهایت وجد و سرور، با مأمورین هیأت تفتیشیه همکاری مینمودند و محکومیت عبدالبهاء را امری محتوم و برای خود فتح و ظفری مسلم میدانستند، ولی ایشان با وجود تهدیدات و تخویفاتی که از طرف آنها به عمل میآمد، ابداً به آن هیأت اعتنا ننموده، راضی به ملاقات آنها نشده و از مذاکره و تماس با آن گروه احتراز فرموده و امور را تفویض به اراده و مشیت حی قدیر نمود و این مطالب بیشتر بر تحیر آنها افزود و بر اقدامات خصمانه خود حازمتر شدند!
عارفبیك رئیس هیأت مزبور با دفتری از مفتریات به اسلامبول مراجعت نمود و امیدش آن بود که با حکم والیگری آن ایالت مراجعت نموده و فرمان اعدام و یا تبعید عباسافندی را با خود بیاورد. هنوز کشتی حامل آن هیأت به ساحل اسلامبول نرسیده بود که حادثه سوءقصد به پادشاه عثمانی واقع گردید و به قول عبدالبهاء توپ خدا صدا کرد. انفجار بمب، کاخ آمال و آرزوهای محرکین و ناقضین و مأمورین را یکباره فرو ریخت. مختصری از تفصیل این حادثه آنکه ظلم و جور عبدالحمید و اطرافیانش نسبت به مردم، خصوصاً اقلیتها که دائما مورد آزار و شکنجه و قتل و خونریزی گماشتگان او قرار میگرفتند، به جایی رسیده بود که دیگر طاقت تحمل نمانده بود. لذا جمعی از آزادیخواهان ترک برای از بین بردن استبداد و قطع ریشه فساد، مخفیانه جمعیتهای سری تشکیل داده و مصمم بر قتل شخص سلطان عبدالحمید گشتند و بمبی در معبر او قرار دادند و او در روز جمعه، که مطابق معمول جهت ادای فریضه نماز جماعت به مسجد رفته بود، پس از فراغت، هنگام خروج از مسجد، بمب منفجر گردید و چند نفر از اطرافیان او به قتل رسیدند ولی به خود او لطمهای وارد نگشت، اما چنان از این حادثه که خطر آن مستقیماً متوجه او بود دچار بیم و هراس و اضطراب گردید که فوراً آن هیأت مفتشین را احضار و به كشف این توطئه مأمور داشت و دیگر موضوع عکا و عبدالبهاء را بهکلی از یاد برد و فراموش نمود! و این واقعه عاقبت منجر به شورش و انقلاب داخلی آن امپراطوری عظیم گردیده و در ماه آوریل از سال ١٩٠٩ عبدالحمید از سلطنت خلع شد و در بندر سالونیك محبوس گشت. به قول عبدالبهاء، زنجیر از گردن عباس برداشته و برگردن عبدالحمید افتاد. عاقبت عارفبیگ، رئیس هیأت مفتشین محبوس گشت و با گلوله سربازان زندانبانش به قتل رسید…[۱]
متن بالا که به قلم نویسنده برجسته بهائی، محمدعلی فیضی، تنظیم و نگارش یافته، بهخوبی گویای آن است که اقدام هیأت حاکمه امپراتوری عثمانی در مواجهه با عباسافندی، نه براثر شکایت برادران ناتنی، بلکه به دنبال دریافت گزارش از منابع اطلاعاتی موثق دولتی بوده است. زیرا اولاً مأموران محلی را که در مظان همکاری با عباسافندی بودند، بلافاصله از کار برکنار میکنند. ثانیاً مأمورانی برای بازداشت خانگی عباسافندی میگمارند. ثالثاً گزارش مفصلی از اقدامات خلاف عباسافندی را با خود به اسلامبول میبرند.
از سوی دیگر، عباسافندی که از طریق دوستان و منابع خبری خود در دستگاه اداری محلی و یا احتمالاً دوستانی از گروه سرّی افسران ترک جوان، از آمدن گروه بازرسی اطلاع یافته بود، اولاً، مقداری “پاکسازی اسناد” انجام داد و ثانیاً، از اکثر بهائیان خواست تا “محض احتیاط از عکا خارج و به اطراف، یا حتی مصر” بروند. ثالثاً، چون به حمایت دولت بریتانیا مستظهر بود، لزومی ندید که حتی احضار هیئت عالیرتبه بازرسی و تفتیش را اجابت و به سؤالات آنان پاسخ بگوید!
گزارش مفصلی که هیئت عالی بازرسی و تفتیش به اسلامبول برد، گرچه براثر حادثه ترور سلطان عبدالحمید در بوته غفلت افتاد، ولی برخلاف تصور نویسندگان بهائی، به فراموشی سپرده نشد و یا نابود نگردید. این گزارش اینک جزئی از اسناد دولت عثمانی بوده و در آرشیو مرکزی عثمانی در استانبول موجود است و مورد بهرهبرداری و ارزیابی پژوهشگران قرارگرفته و به مرور نتیجۀ کارشان انتشار مییابد.[۲]
ارزیابی منفی کارگزاران حکومت عثمانی از همکاری عباسافندی با صهیونیستها (۱۸۹۳)
بخشی از گزارش مذکور گویای آن است که عباسافندی، همراه با دو تن از صاحبمنصبان محلی عثمانی، در فلسطین، برای کسب ثروت، اراضی اعراب فقیر و تنگدست منطقه را با قیمت ارزان میخریدند و با قیمت بالا به یهودیان مهاجر میفروختند. درحالیکه طبق قانون تملک اراضی، مصوب سال ۱۸۵۸ عثمانی، فقط اتباع عثمانی، اعم از مسلمان، مسیحی و یهودی[۳] مجاز به تملک اراضی بودند و مهاجران[۴] (غیراتباع عثمانی) اجازۀ خرید املاک مزروعی را نداشتند. مضافاً آنکه طبق عرف آن زمان، حتی با تغییر مالک زمین، رعیتهای فلسطینی روی همان زمین کار میکردند و درآمد داشتند.[۵] یهودیان صهیونیست روستبار مهاجر، دیگر به دنبال ارض موعود نبودند، بلکه افرادی جوان، سکولار، مجرد، سوسیالیست و بدون سرمایه بودند که سودای شکار فرصتهای اقتصادی را داشتند؛ لذا رعایای فلسطینی را اخراج و مزارع اشتراکی و سوسیالیستی (کیبوتص) تشکیل میدادند.[۶] افراد با نفوذ بریتانیایی، همچون لرد روچیلد هم از این طرحها حمایت میکردند و پشت این پروژهها بودند.[۷] لذا این مشکلات، بهصورت عرض حال، از سوی روستاییان و کشاورزان و ساکنان مناطق عکا و حیفا و غزه و… به دربار عثمانی و دفتر وزیر اعظم واصل میشد. گزارش درباره یهودیان روستبار که بهطور غیرقانونی در نواحی یافا و حیفا، در فلسطین ساکن شدند؛ همچنین، کسانی که به آنها کمک کردند و چگونگی این کمکها و واکنش فلسطینیها به مخالفان و تنش بین این گروهها در منابع منعکس شده است و در ادامه بخشی از آن ارائه میشود.[۸]
گزارش به درگاه ثریامرتبه حضرت خلافتپناهی
ما، چاکرانِ نسلاندرنسل، با بخششها و نیکیهای فراوان دولت ابدمدت عالیهِ عثمانی پرورده شده و با احساسات وجدانی و بر اساس فطرت و غیرت دینی و وطنیمان، در هر طرف از ممالک محروسۀ شاهانه، در صورت مشاهده حرکتی که مخالف رضای خاطر حضرت شاهنشاه باشد، خود را مجبور و مکلف به اطلاعرسانی میدانیم. این بندگان، از اهالی بلکا و بیروت و حیفا بوده، … و در جلو چشم مردم، حرکاتی ضد ارادات مکارمآیات و دلخواه عالیحضرت ظلاللّهی به وقوع پیوسته که به شرح زیر معروض میدارد:
درحالیکه وارد شدن یهودیان اجنبیِ روس به ممالک محروسۀ، بهویژه فلسطین و اسکان و تملیک قطعی اراضی از سوی ایشان، با ارادۀ سنیه حضرت پادشاه ممنوع بوده و این بر هرکس معلوم است؛ در سال ماضی، برخی از ایشان، با پنهان کردن منافع و مقاصد خود و برخی دیگر، به تحریک افکار فاسدشان (ازجمله) مصطفیافندی (قائممقام سابق حیفا) و جناب احمد شکری و علی (مفتی عکا) و مصطفی (رئیس بلدیه حیفا) و نجیبافندی (از اعضای مجلس)، با وساطت دو یهودی به نام موسی هانکر و مایر زبلون (اتباع دولت روس و از افراد بارون هیرش)که در روستاهای یافا و حیفا ساکن بوده، در زمان جناب صادق پاشا (حاکم عکا) که ادارۀ یافا و حیفا نیز بر عهدۀ او بود، صدوچهل خانواده از یهودیان اجنبی را که از روسیه تبعید شده و پیش از این از آنها نام بردیم، به منطقۀ حیفا آورده و ایشان را پذیرش کردند و در انجام این امر، والی سابق آدانا و برادر جناب شاکرپاشا و جناب سلیم نصرالله الخوری افندی (از اهالی جبل لبنان) نقش داشتند. دو فرد اخیر زمینهایی در«حاضره» و «دَردَره» و «نفیعات» را دراختیار داشتند و در گذشته، به قیمت اندکی خریده بودند، به یهودی نامبرده به هجدههزار لیره فروختند. علاوهبراین، پس از آنکه دو طرف معامله در مورد صرف و اعطای دوهزار لیرۀ اضافه به مأمورین معامله برای کمکهایشان به نتیجه رسیدند؛ با کاردانی عزیز (مأمور پلیس حیفا در طرف برکینجه) و مأمور ضابطه، سرگرد علیآقا، یهودی مزبور با کشتی از طریق دریا خارج شده و یهودیان موردنظردر اطراف حیفا و عکا پراکنده شدند.
باید اضافه کرد مصطفیافندی، با انجام کارهایی خارج از صلاحیت، جرئت کرده که جوازهایی بهصورت جعلی، با تاریخ قدیم تنظیم کرده و بهوسیله آنها در اراضی نامبرده، صدوچهل خانه را دوباره ساخته و به شکل روستا درآورده، یهودیان را سکونت داده و برایشان مالیات مقرر کرده و آنها را جزو اتباع قدیمی سلطنت سنیه و ساکن قریۀ نامبرده به حساب آورده است… با پرداخت پول جمعیتشان ثبت شده و… ظرف یک روز به یکایکشان تذکرۀ عثمانی داده شده و یهودیان خارجی که قاچاقی وارد ممالک محروسه شدهاند، طی یک روز حکم اهالی قدیم را کسب کردهاند. به این وسیله، مفتی عکا، علیافندی (نمایندۀ علیپاشا) و سلیم نصرالله الخوریافندی از جبل لبنان، با دریافت هجدههزار لیره برای زمینهایی که خرید و فروش کردهاند، از منافع مقدس ملی چشمپوشی کرده و معاملات انجامشدۀ یهودیان اجنبی نیز در دوایر رسمی حیفا و عکا با قیوداتشان اثبات شده و [ما] بر اساس امر بدیهی و ظن عاجزانهمان در این باب، به تحقیقات و نتایج آن اعتماد کردیم.
اکنون، هر کشتی، هنگامی که به حیفا رفتوآمد میکند، در پذیرش یهودیانی که میآورد، نقش دارد. گذشته از این، مالک روستایی که امروزه زِمارین نامیده میشود و به بارون روشیلد اختصاص دارد و زیر حمایت اوست و فقط توسط یهودیان جدیدالورود پر شده و بناهایش به نزدیک هفتصد خانه رسیده، بدون وارث وفات کرده بود و مشخص نیست که چه اتفاقی افتاده که به یهودیان فروخته شده و برای کسب وسعت و اهمیت یافتن آن مکان، بهصورت پیدرپی، سه روستا به نامهای «اشفیا» و «أم الطوط» و «أم الجمال» نیز تملیک و به آنها ملحق کردهاند. این یهودیان برای تسهیل کارشان، یک زمین خرابۀ کمارزش را نیز به دوهزار لیره عثمانی خریدهاند. به دنبال آن، در میانه حیفا و یافا، در بحریۀ شوطوطی، بیش از سیهزارجریب اراضی قرار دارد که با زمینهای سلطنتی همحدود است که هر جریب یک لیره، جمعاً سیهزار لیره ارزش دارد که فروش پنجهزار جریب آن، به یهودیان زمارین به ۱۵۰ لیره موجب تعجب فراوان شده است.
گذشته از این، بیش از پانزدههزار جریب، از محله «جبل کرمل» که از سوی دولت در آن حوالی اهمیت کسب کرده، با مداخلات و راهنماییهای مصطفیافندی الخلیل و نجیبافندی الیاسی به راهبان فرانسوی دیر الکرمل، فروخته شد. بعد از آن، دراثر رقابت و حسادت اتباع دولت آلمان در برابر راهبان، آنها نیز با به کار گرفتن زور، با قیمتهایی بسیار کم و ارزان، موفق به تصاحب یازدههزار جریب شدند و بدون اینکه زمانی بگذرد، با کمک مسیو اشمیت (کنسول انگلستان در حیفا)، بهعنوان حقالسکوت، پنجهزار جریب زمین به مادام آلست انگلیسی ــ که همچون رقیب دوم وارد میدان شده بود ــ اعطا شده و اکنون، هرکدام در آنجا کلیسا و ابنیه عالی بنا کردهاند…
اکنون، عباسافندی که در عکا دارای ثروت قابلتوجهی است … با همفکرانش، مصطفی رئیس بلدیه حیفا و نجیب افندی ــ جزء اعضای محکمه ــ متحد شده، هربار، زمینهای افراد ضعیف را به قیمت خیلی ارزان میخرند و بعد از آمادهسازی سند، با قیمتهای فاحش به یهودیان و اجنبیها میفروشند و کسب ثروت میکنند. گذشته از این، کارهایی که یهودیان نامبرده در پوشش فداکاری مالی کردند، موردتأیید مأموران حکومات محلی قرار گرفته و وضعیت به جایی رسیده که در حق افراد مسلمان روستاهای همجوار هرگونه جور و جفا و ظلم طاقتفرسا انجام میدهند…
علاوهبراین، در زِمارین، درنتیجۀ سستی و کمکی که انجام شده، یهودیان به آزار مردم و اقدامات خودسرانه پرداخته و با تهیۀ اسلحه و تأسیس یک مدرسۀ بزرگ، هرگونه فنون و علوم را تدریس کردهاند. لذا برای تکمیل اسباب جلوگیری از این اوضاع اسفبار، برای اثبات صداقت، به تقدیم این گزارش به سرورمان جرئت میکنیم. در این باب و درهرحال، امر و فرمان برای حضرت صاحبامر است!
به تاریخ ۳ آگوستوس سال ۱۳۰۹ ق ( آگوست ۱۸۹۳ م)
مخبر از اهالی بیروت، مدیر سابق ناحیه شراویۀ شرقی و مدیر خالص نجد: صبحی.
مخبر از اهالی حیفا، مدیر سابق رژی: محمّد سعید.
مخبر از اهالی نابلس، معاون سابق مدعیالعموم عکا: سیّدمحمّد توفیق.[۹]
چه کسانی فلسطین را فروختند؟
دکتر احمد اوچار،[۱۰] پژوهشگر تاریخ دوره عثمانی، با مطالعۀ اسناد و گزارشهای اواخر دوره امپراتوری، به ارزیابی عملکرد کارگزاران دولتی و عناصر و اقلیتها پرداخته و بر نقش عبدالبهاء و طرفدارانش (در ادبیات عثمانی، اینها را بابی خطاب میکردند) تأکید کرده و لذا عنوان بخشی از پژوهش خود را “نقش بابیان” قرار داده است، که در کنار برخی عوامل و کارگزاران فاسد، همراه با صهیونیستهای روستبار، برای کسب حداکثر منافع مالی، به وطن و مردم عثمانی خیانت ورزیدند. گویا برداشت و تلقی عوامل بریتانیا از مرام و تعالیم بهائی درست بود که “آنان به دلیل فقدان حس وطندوستی و تمایل به جهانوطنی،[۱۱] میتوانند عوامل و همکاران خوبی برای اجرای اهداف بریتانیا باشند.” [۱۲]
بخشی از مقاله و روایت دکتر احمد اوچار[۱۳] را، که برگرفته از گزارشهای آرشیو مرکزی دولتی عثمانی است، در ادامۀ این تحقیق میآوریم:
تدابیر سخت سلطان عبدالحمید دوم با خیانت برخی از مقامات و عوامل زیر پا گذاشته شد
گزارش مدیر کل سابق عکا، محمد توفیق از نابلس، مدیر سابق رجی بیهکه، محمد سعید و مدیر منطقه بیهار، صوفیافندی از بیروت، ثابت میکند که سرزمین فلسطین براثر رشوه و طمع پول به دست یهودیان افتاده است. عملیات یهودیان برای اسکان و ایجاد وطن و کشور مستقل در فلسطین بهطور رسمی در ژوئیه ۱۸۸۲ آغاز شد. این عملیات که ابتدا با تلاش یهودیان ثروتمند غربی برای خرید زمین از خاک فلسطین، از امپراتوری عثمانی، آغاز شد. با تلاش تئودور هرتزل رهبر صهیونیسم، برای رسیدن به هدف خود، با پنج بار بازدید از استانبول بین سالهای ۱۸۹۶ و ۱۹۰۲، ابعاد جدیدی به خود گرفت.[۱۴]
سلطان عبدالحمید همه پیشنهادهای تئودور هرتزل را ــ با وجود پول و حمایت رسانهای که وعده داده بود ــ بهصراحت رد کرد و از طریق دوستش نیولینسکی اولتیماتوم زیر را برای تئودور هرتزل فرستاد:
”اگر آقای هرتزل دوست شما است، به او بگویید دراینمورد دیگر قدمی برندارد. حتی یک وجب زمین هم نمیفروشم. زیرا این کشور متعلق به من نیست، بلکه متعلق به ملت من است. ملت من با خون خود این کشور را مثمر ثمر کرده است. سرزمینمان قبل از اینکه ما را ترک کند و دور شود، سراسر با خون ما آبیاری خواهد شد. سربازان گروهان سوری و فلسطینی من، یکی یکی در منطقه پلوون به شهادت رسیدند. همه آنها در میدان جنگ ماندند، حتی یکی از آنها برنگشت. دولت عالی متعلق به من نیست، متعلق به ملت ترکیه است. من نمیتوانم هیچ بخشی از آن را واگذار کنم. بگذارید یهودیان پولهای میلیونی خود را حفظ کنند. وقتی امپراتوری من از هم پاشید، آنها میتوانند فلسطین را مجانی تصرف کنند! اما فقط با تکهتکه کردن اجساد ما میتوان این کشور را تجزیه کرد. من هرگز نمیتوانم اجازه دهم بر روی یک بدن زنده عمل جراحی انجام شود.”[۱۵]
فلسطین را نمیفروشیم
با وجود این، یهودیان اروپا میگفتند در ازای واگذاری فلسطین از ترکیه حمایت خواهند کرد، تلاش خواهند کرد تا بدهیهای عثمانی را در اروپا که بالغ بر ۳۰ میلیون پوند است، بپردازند! یهودیان میگفتند که در ازای این پرداخت حداقل باید پرچم منطقه حیفا (که شامل شهر عکا نیز میشود) به آنها داده شود. مقامات عثمانی در مقابل گفتند که میتوانند امتیازهای اقتصادی به کارآفرینان یهودی بدهند، اما هرگز خاک فلسطین را نمیدهند.
آقای علی فرخبیگ، سفیر عثمانی در واشنگتن، در بیانیه خود به یک روزنامه آمریکایی در ۲۴ آوریل ۱۸۹۹ گفت: «دولت ما قصد ندارد هیچ بخشی از کشورهای عربی را بفروشد، حتی اگر جیب ما را با میلیونها سکه طلا پرکنند.» او در همین بیانیه با بیان اینکه مسئله فلسطین اقتصادی نیست، سیاسی است، گفت: «به همین دلیل این موضوع به وزارت دارایی مربوط نمیشود.»
اقدامات احتیاطی علیه صهیونیستها
عبدالحمید دوم نهتنها پیشنهاد صهیونیستها را رد کرد، بلکه اقدامات مؤثری برای جلوگیری از اسکان آنها در فلسطین انجام داد. به همین دلیل ابتکارهای دیپلماتیک در برابر قدرتهای بزرگ انجام شد. او از صهیونیست شدن یهودیان محلی جلوگیری کرد. قوانین ورود خارجیان را تهیه کرد. تلاش زیادی در جلوگیری از حمایت قدرتهای خارجی از صهیونیستها به عمل آورد و خرید زمین توسط یهودیان خارجی از فلسطین را ممنوع کرد. ابتدا با ملاقات با امپراتور آلمان، ویلهلم دوم، به او توضیح داده شد که طرح هرتزل (صهیونیسم) با اصل «تمامیت ارضی و حاکمیت امپراتوری عثمانی» ناسازگار است و آلمان که قبلاً از صهیونیسم حمایت کرده بود، در دهه ۱۹۰۰ از این نگرش دست کشید. در اوت ۱۹۰۳، وزیر امور داخلی روسیه، دکتر پلوه،[۱۶] نامهای به هرتزل نوشت و گفت: ما بهعنوان دولت روسیه تا زمانی که صهیونیسم هدفش ایجاد یک کشور مستقل در فلسطین است، پشتیبان آن هستیم! اما روسیه پس از مدت کوتاهی این وعده را فراموش کرد و دست از حمایت از صهیونیسم برداشت.
دولت فرانسه از قبل مخالف صهیونیسم بود، زیرا فلسطین را جزئی از سوریهای میدانست که قرنها آرزوی تصرف آن را داشت و به آن رسیده بود! اما در بریتانیا و آمریکا حمایت زیادی از صهیونیستها وجود داشت. عبدالحمید برای منصرف کردن لابی یهودی، که در آمریکا در پشتیبانی از صهیونیستها بسیار فعال بود، در سال ۱۸۹۸ به ریچارد گوتیل، رهبر یهودیان آمریکا دسترسی پیدا کرد و از او خواست تا از جاهطلبی و آرزوی “شهرکسازی یهودیان در فلسطین” دست بردارد.
دولت عثمانی با گروههای یهودیمذهب و اصلاحطلب، بهویژه در آمریکا و روسیه، تماس گرفت و به آنها گفت که اگر کشور مستقلی در فلسطین ایجاد شود، هرچه آنها در کشورهایی مانند آمریکا و روسیه دارند، مصادره خواهد شد و سپس به فلسطین تبعید میشوند که هیچ تمکن مالی ندارند. اینکه فدراسیون صهیونیستی، بهویژه در آمریکا، اعضای خود را از دست داد، نشان میدهد که این تلاشها مؤثر بوده است.
در این میان اقدامات جدی برای جلوگیری از ورود یهودیانی که میخواستند در فلسطین مستقر شوند، در رابطه با ورود آنان به کشور عثمانی، اتخاذ شد. بهعنوان اقدام اولیه، دولت با ارسال نامهای به دفاتر نمایندگی سیاسی عثمانی در خارج از کشور خواستار عدم اعطای ویزا به گذرنامۀ یهودیان مشکوک شد. ازآنجاکه فعالیت صهیونیستها در اروپا بهدقت رصد میشد، یهودیانی که بهصورت غیرقانونی وارد کشور عثمانی، بهویژه در بنادر حیفا و یافا، شده بودند، توسط نیروهای امنیتی عثمانی که منتظر آنها بودند، اخراج میشدند.
در اکتبر ۱۸۸۲، دولت عثمانی، بهجز کسانی که قصد زیارت داشتند، همه یهودیان اجنبی را از ورود به فلسطین منع کرد، اما برخی از صهیونیستها با تظاهر موفق شدند در فلسطین مستقر شوند. در سال ۱۸۸۴، وزارت امور داخله عثمانی یهودیان را از ورود بدون ویزا به فلسطین، حتی اگر آنها زائر باشند، منع کرد.
در بهار ۱۸۸۷، مدت بازدید زائران یهودی از فلسطین به یک ماه محدود شد و مبلغ بسیار بالایی بهصورت سپرده در هنگام ورود از بازدیدکنندگان یهودی گرفته شد تا از کشور خارج شوند. این بار یهودیان سعی کردند بهعنوان شهروند یک کشور بزرگ، در کشور عثمانی ساکن شوند. سرانجام در اوت ۱۸۹۸ درهای فلسطین به روی همه یهودیان، صرف نظر از اینکه شهروند کدام کشور باشند، بسته شد.
پاسپورت قرمز
با مقررات و شرایط ورود که در ۲۱ نوامبر ۱۹۰۰ منتشر شد، درخواست “گذرنامه قرمز” برای جلوگیری از اسکان صهیونیستها در فلسطین آغاز شد. در این میان یهودیانی که میخواستند شهروند آمریکا و انگلیس شوند و با وجود زندگی در کشور عثمانی به حقوقی دست یابند، ناچار شدند در کشورهایی که تابع آنها شده بودند، زندگی کنند.
قانون املاک و زمین عثمانی سال ۱۸۶۷ یهودیان خارجی را از خرید زمین در سرزمین مقدس منع نمیکرد. قانون جدید تصویب شده در ۵ مارس ۱۸۸۳، صهیونیستهای خارجی را از خرید اموال غیرمنقول در کشور عثمانی منع میکرد، اما هیچ ممنوعیتی برای یهودیانی که شهروند عثمانی بودند، اعمال نمیکرد. بنابراین به یهودیان محلی توسط سازمانهای صهیونیستی پول داده میشد و صهیونیستها را قادر به خرید قطعات زمین بزرگ و قابلتوجه در منطقه میکرد.[۱۷]
همانطور که در سند مهمی که نقل خواهیم کرد مشاهده میشود، بسیاری از مردم و بوروکراتهای محلی با تمایل به کسب درآمد از این تجارت، در این سالها واسطه فروش بخش قابلتوجهی از فلسطین به یهودیان بودند. دولت عبدالحمید مجبور شد در پاییز ۱۸۹۲ با در نظر گرفتن شکایات منطقه دربارۀ این موضوع، اقدامات جدیدی انجام دهد. به سازمان ثبت اسناد محلی و مردم اعلام شد که یهودیان، صرف نظر از داخلی یا خارجی بودن، از خرید اموال غیرمنقول منع شدهاند.[۱۸]
در این سالها، فروش زمین به بیگانگان در کشور عثمانی ممنوع بود و آن را عامل خیانت و عذاب اخروی میدانستند و حقوق مربوط به مؤسسات تبلیغی، مانند فروش زمین و افتتاح مدرسه و بیمارستان، بدون اجازه خاص سلطان (عبدالحمید دوم) به بیگانگان داده نمیشد.[۱۹] خود سلطان عبدالحمید دوم زمینهای اعراب فلسطینی را که ناچار بودند زمینهایشان را بفروشند، از طرف «خزانه مرکزی » خریداری میکرد.
در پی گزارشی که سه مدیر فلسطینی در ۱۵ اوت ۱۸۹۳ ارسال کردند، یکی از وقایع خائنانه و سهلانگاری در فلسطین فاش شد. این گزارش را مدیر کل سابق عکا، محمد توفیق از نابلس، مدیر سابق سرپرستی رجی، محمد سعید و مدیر منطقه سرپرستی دریایی بیروت، سوفیافندی، تهیه کرده بودند.
“ما میخواهیم این گزارش مهم دوصفحهای را ساده و کوتاه کرده و در اختیار کسانی قرار دهیم که نمیدانند چه کسی فلسطین را فروخته است.[۲۰] گرچه همگان میدانستند که اسکان یهودیان مهاجر رومانیایی و روسی در کشور عثمانی بهویژه در فلسطین و ورود آنها به فلسطین و خرید زمین در آنجا، به دستور سلطان ممنوع است، اما برخی از آنها به دلیل علایق خاص و برخی به دلیل نفوذ افکار و اندیشههای خرابکارانه و مضر خود، این دستور را رعایت نکردند. در سال ۱۸۹۰ زمینی برای یهودیان در شهرهای یافا و حیفا از طریق مردان بارون هیرش،[۲۱] مسیو هنگر[۲۲] و مایر زلیان[۲۳] خریداری شد و ۱۴۰ خانواده از شهروندان یهودی روس در منطقۀ حیفا مستقر شدند.
برای تحقق این امر، صادقپاشا فرماندار عکا، مصطفیافندی قنواتی فرماندار سابق حیفا، احمد شوکرو والی جدید حیفا، علی، مفتی عکا، شهردار حیفا مصطفی و یکی از اعضای شورای اداری حیفا به نام نجیبافندی برای آنها میانجیگری و واسطهگری کرده بودند. این تیم با قراردادها و اسناد جعلی که تهیه کردند، اموالی را در نزدیکی حیفا به دست آوردند که فرماندار سابق آدانا، شاکرپاشا و سلیم و نصرالله الهواری، از مردم جبل لبنان آن زمینها را به مبلغ ۸۰۰ لیره خریداری کردند و سپس به قیمت ۱۸۰۰۰ لیره فروختند و علاوه بر آن ۲۰۰۰ لیره پول دلالی دریافت کردند.
پس از این فروش، ۱۴۰ خانواده مهاجر روسی با کمک افسر پلیس حیفا و افسر پلیس، کاپیتان علی آقا، در یک شب، بهطور غیرقانونی، در این سرزمین، در سواحل حیفا، اسکان داده شدند! مصطفیافندی شهردار حیفا که بهخوبی میدانست به دلیل (دستور) سلطان، فروش زمین ممنوع است، از اختیارات خود سوءاستفاده کرد و با مجوز جعلی و قدیمی، دهکده یهودی جدید با ۱۴۰ خانوار را در اینجا تأسیس کرد. او با گرفتن رشوه از آنها تأیید کرد که آنها از سالها قبل شهروند عثمانی بودهاند و سعی در سندسازی آن داشت! مصطفیافندی به این اکتفا نکرد، آنها را در آمار جمعیتی عثمانی ثبت کرد و مدعی شد که آنها قرنها در روستای «میزرات الحافظه» واقع در بین منطقه صفد و طبریه زندگی میکردند، اما جمعیت آنها فراموش شده و ثبت نشده است! او همه ۱۴۰ خانواده یهودی را ثبت کرد که در مجموع شش مکیدیه بود و بهخاطر «ثبت نام با تأخیر» جریمه شدند! به این ترتیب، در یک شب، ۱۴۰ خانواده یهودی صاحب تابعیت عثمانی شدند و عنوان و مناصب عثمانی به آنها اعطا شد و به آنان اجازه داده شد از بسیاری از خدمات دولتی رایگان بهره مند شوند.
میسیونریهای حسود
به گفته شاکیان، اسکان یهودیان در حیفا و عکا از این طریق دائمی شد. علاوهبراین، استعمارگران یهودی روستای زمارین را که پس از مرگ بارون بیلا واروش رها شده بود، تصرف کردند و ۷۰۰ خانوار یهودی تحت زعامت بارون روچیلد در این روستا ساکن شدند. بعدها هرکاری انجام شد. برخلاف دستور سلطان، این زمین به یهودیان فروخته شد و سه روستای اطراف این روستا به نامهای آصفیه، امالطون و امالجمال نیز در این سرزمین نشان داده شد. زمین ویرانشدهای به ارزش ۲ تا ۳ هزار قروش (۲۰ الی ۳۰ لیر) توسط صادقپاشا والی عکا، به مبلغ ۲۰۰۰ لیره به یهودیان فروخته شد.
هزار جریب زمین در هشمه رزاق، واقع بین حیفا و یافا، که به ازای هر جریب یک قروش (هر قروش یک صدم لیر) خریداری میشد، به ۳۰ هزار لیره به یهودیان فروخته شد. مجدداً پنجهزار جریب زمین، که به ازای هر جریب ۳ قروش خریداری شد، به مبلغ ۱۵۰۰۰ لیره به یهودیان فروخته شد که این امر فعالیت شبکه را کاملاً برملا کرد.
بخش دیگری از گزارش در نشان دادن چگونگی دستیابی سازمانهای تبلیغی و میسیونری مسیحی به اموال در منطقه بسیار مهم جبل کرمل بود:
“علاوهبراین، بخش بزرگی از یک مکان معروف به نام جبل کرمل که برای دولت اهمیت زیادی داشت – بیش از ۱۵ هزار جریب – با ابتکار و وساطت شهردار مصطفیافندی خلیل و عضو هیئت مدیره، نجیبافندی الیاس، به کشیشان فرانسوی فروخته شد. پس از آن، تلاش راهبان آلمانی که با راهبان فرانسوی رقابت و به آنها حسادت میکردند، آغاز شد و دههزار جریب زمین به قیمت بسیار ارزان به آنها فروخته شد! اندکی پس از آن، بریتانیا بهعنوان قدرت سوم ظاهر شد. به لطف تلاشهای مسیو اسمیت، کنسول بریتانیا در حیفا، یک میسیونر خانم انگلیسی به نام الستن، پنجهزار جریب زمین بهعنوان حقالسکوت دریافت کرد!
مرحوم زیورپاشا والی عکا که نمیتوانست این خلافها و ناراحتیها را تحمل کند، در زمان ریاست قضائی محیالدینافندی سلیم طرابلسی به دادگاه بدوی حیفا شکایت کرد. این پرونده توسط بخشدار سابق ناصریه، بهعنوان نماینده دولت، تشکیل شد و درحالیکه پرونده در مرحله رسیدگی بود، با تلگراف وزیر اعظم متوقف شد و زیورپاشا با انتصاب بهعنوان والی قلعه سلطانیه (چاناق قلعه) از منطقه دور شد!
با توجه به این تحولات که سالها پیش صورت گرفت، “این وطن حاصلخیز، مانند کرانههای اردن و کوه کرمل که هر بخش آن به قیمت جانفشانی به دست آمده و ارزشمند بود، به اقتضای زمان و بهعنوان پیشکش در اختیار بیگانگان (صهیونیستهای غربی) قرار گرفت.”
نقش بهائیان در فروش اراضی فلسطین
در قسمت آخر گزارش، با اسنادی از خیانتی دیگر مواجه میشویم. بهائیان که در ایران به دلیل اقداماتشان باید اعدام میشدند و از ایران به کشور عثمانی تبعید و سپس به حکومت عثمانی پناهنده و اخذ تابعیت کردند؛ در ادرنه (همان شهری که به آنجا تبعید شده بودند، از هم منشعب شدند) به یکدیگرحمله کردند و به همین دلیل تعدادی از آنها به عکا تبعید شدند.[۲۴] آنها (بهائیان) بهعنوان واسطه برای یهودیان در این تجارت عمل میکردند و از این تجارت درآمد کسب میکردند. در بخش آخر گزارش ضمن تشریح موضوع، نقش عباسافندی (عبدالبهاء)، رهبر بهائیان تبعیدی در عکا، به شرح زیر بیان شده است:
اکنون، عباسافندی ایرانی که در عکا دارای ثروت قابلتوجهی است و با نفوذش قادر به انجام هرکاری است، با همفکرانش، مصطفی (رئیس بلدیۀ حیفا) و نجیبافندی ـ که اکنون جزو اعضای محکمه است ـ متحد شده، هربار زمینهای افراد ناتوان را به قیمت خیلی ارزان میخرند و بعد از زمینهسازی، با قیمتهای فاحش به یهودیان و اجنبیها میفروشند و کسب ثروت میکنند.
گذشته از این کارهایی که یهودیان نامبرده در پوشش پرداخت مالی کردند، با عملکرد و حمایت مالی خود موجب اعتبار و اقتدار مأموران حکومت محلی شده و وضعیت به جایی رسید که در حق افراد بیچاره مسلمان روستاها که همجوار آنها شدهاند، همهگونه جور و جفا و ظلم فاحش را ترتیب داده و حتی به یک گروه بانوان مسلمان تعرض کردند. ازجمله، چرکس علیبیگ (مدیر سابق ناحیۀ قیصری، از ملحقات زمارین) گزارش کرده که یهودیان در زمارین، سکه و پول محلیِ تقلبی ضرب میکنند و والی منطقه را که در حال تحقیق دراینمورد و موارد دیگر بوده، در راه بازگشت به روستایش، مورد ضرب و شتم و تحقیر قرار داده و درنهایت، با واسطههایی، برکناری او را موجب شدند! علاوهبراین، ازجمله گزارشها این است که در زمارین، درنتیجۀ سستی و کمکی که انجام شده، یهودیان به شکنجه و آزار مردمان و افعال خودسرانه دیگر پرداخته و با تهیۀ تعدادی سلاح و تأسیس یک مدرسه بزرگ، فنون و علوم جدیده را تدریس میکنند.[۲۵] حال، ضمن تهیه اسباب جلوگیری از این اوضاع اسفبار، برای اثبات صداقت، به تقدیم این گزارش به سرورمان اقدام میکنیم. در این باب و درهرحال، امر و فرمان برای حضرت صاحب امر است.
۳ آغوستوس سال ۱۳۰۹ ق./ ۱۵ آگوست ۱۸۹۳ م
مخبر از اهالی بیروت، داخل بلکا، مدیر سابق ناحیه شراویه شرقی و مدیر خالصه نجد: صبحی
مخبر از اهالی حیفا، منطقه بلکا، مدیر سابق رژی: محمّد سعید
مخبر از اهالی نابلس، معاون سابق مدعیالعموم عکا: سیّدمحمّد توفیق.
همانطور که قبلاً تأکید کردیم، عبدالحمید دوم این گزارشها و گزارشهای مشابه را صحیح و درست ارزیابی نمود و سعی کرد با تصمیماتی، حداقل در زمان خود از استقرار و شکوفایی صهیونیسم در خاورمیانه جلوگیری کند.[۲۶]
بشارت عباسافندی به برپایی دولت یهودی در فلسطین و ستایش آن
در آن زمان عبدالبهاء که از طریق اخبار و اطلاعات دریافتی از مقامات بریتانیایی، عوامل یهودی و دوستان عضو سازمان افسران ترک جوان، فروپاشی امپراتوری عثمانی و جدا شدن سرزمینهای عربی و ایجاد سرزمین با پرچم صهیونیستی را نزدیک میدید؛ شروع به تهیه و انتشار برخی ادعیه و ایراد بعضی گفتارها، با عنوان بشارتهای او به آینده نیکوی یهودیان در سرزمین فلسطین (ارض موعود)، آن هم در زمانی نزدیک نمود. وی در یکی از آن مکتوبها اینگونه گفته است:
اینجا فلسطین است. اراضی مقدسه است. عنقریب، قوم یهود به این اراضی بازگشت خواهد نمود. سلطنت داودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریح الاهیه است و شک و تردیدی ندارد. قوم یهود عزیز میشود. در ظل امر بهائی وارد میشود و تمام این اراضی بایر آباد و دایر خواهد شد. تمام پراکندگان یهود جمع میشوند و این اراضی مرکز صنایع و بدایع خواهد شد. آباد و پرجمعیت میشود و تردیدی در آن نیست. مقام اعلی به بهترین طرزی ساخته خواهد شد. دعا و مناجات انبیای الاهی به هدر نمیرود و وعدههای الاهی تماماً تحقق خواهد یافت. اسارت و دربهدری و پراکندگی یهود مبدل به عزت ظاهری آنها میشود. حتی به حسب ظاهر عزیز خواهند شد. جمال مبارک (بهاءالله) دربارۀ قوم اسرائیل دعا فرمود؛ در مناجاتی که تقریباً پنجاه سال قبل نازل شده، میفرماید: «إلهی اجعل بنیإسرائیل الذلیل عزیزاً و اجمع شملهم فی الأرض المقدسة!» البته این مواعید الاهیه تحقق خواهد یافت و در آن تردیدی نیست. شما بروید و این اراضی مقدسه را در نهایت خضوع و خشوع و تبتل و تضرع زیارت نمایید![۲۷]
وی در کتاب مکاتیب خود تعابیر و ادعیهای با مضامینی نزدیک به متن زیر دارد. متن آنها، به همراه چند گفتار از بهاءالله و شوقیافندی، در کتابی کوچک، با عنوان اسرائیل و فلسطین در نظر بهائیان، تألیف ماشاءالله مشرفزاده، در سال ۱۹۹۶ گردآوری و بهوسیلۀ لجنه ملی آثار امری به لسان فارسی و عربی، در مؤسسه مطبوعات امری آلمان، در لانگن هاین، آلمان، به چاپ رسیده است. یکی از آن ادعیهبه شرح زیر است:
هوالله
ای پروردگار! در کتب و صحف، بهواسطۀ انبیاء، اخبار فرمودهای و اسرائیل را بشارت دادهای و نوید بخشیدهای که روزی میآید اسرائیل نومید، امیدوار گردد و اسیر ذلت کبری، عزت ابدیه یابد. آن قوم پریشان در ظل ربالجنود در ارض مقدسه سروسامان یابند و مبغوضان، محبوب جهانیان شوند. ستایش تو را است که روز آن آسایش آمد و اسباب سرور و شادمانی حاصل شد. اسرائیل عنقریب جلیل گردد و این پریشانی به جمع مبدل شود. شمس حقیقت طلوع نمود و پرتو هدایت بر اسرائیل زد تا از راههای دور، با نهایت سرور به ارض مقدس ورود یابند. ای پروردگار! وعدۀ خویش آشکار کن و سلالۀ حضرت خلیل را بزرگوار فرما! تویی مقتدر و توانا و تویی بینا و شنوا و دانا. ع ع[۲۸]
بهائیان و حکومت قیمومت بریتانیا
دکتر اریک کوهن، نویسنده و پژوهشگر یهودی نیز در بررسی تاریخچه حضور بابیان (بهائیان) در شهرهای عکا و حیفا، با استناد به منابع بهائی، ازجمله کتاب بهاءالله و عصر جدید، تألیف جان اسلمنت، که محتوای آن به تأیید عباسافندی نیز رسیده، چنین نوشته است:
اما چرخش سرنوشتساز وقایع، با فتح فلسطین توسط بریتانیا، در جنگ جهانی اول، رقم خورد. بهائیان مشتاقانه منتظر ورود انگلیسیها بودند و شادی فراوانی ابراز میکردند.[۲۹] عبدالبها رهبر بهائیان، در آخرین سالهای حکومت ترکها در فلسطین، آشکارا با انگلیسیها درتماس نزدیک بود.[۳۰] پس از جنگ، بسیاری از بهائیان عکا، بابت خدماتشان به بریتانیا، از دولت قیمومت بریتانیا، بهعنوان جایزه و پاداش، در مجاورت عکا زمین دریافت کردند. نوع و ماهیت خدمات بهائیان به بریتانیا در حکم پاداش اعطایی و کمکهای بلاعوض مشخص نشده است. بسیاری از خانوادههای بهائی زمیندار شدند. مهمترین آنها اعضای خانواده بهاء بودند که تعدادی از آنها در مناطق مختلف کشور، قطعات متعدد زمین دریافت داشتند… .
در دوران قیمومت (حاکمیت فرماندار انگلیسی برشهر) بیشتر بهائیان عکا، بخش قدیمی و محصورشده شهر را رها کردند و در عمارتهایی در حومه شهر مستقر شدند. آنها خانههای وسیعی در میان باغها و مناطق سرسبز ساختند که با دیوارهای سنگی بلند احاطه شده بود.
با قضاوت بر اساس سبک زندگی و ارزش داراییهایشان، میتوان گفت بهائیان ایرانیِ عکا تلاش کردند تا شیوه زندگی سنتی را که در سرزمین مادری خود به آن عادت کرده، یا آرزوی آن را داشتند، در محیط جدید خود برقرار کنند. کسب زمین نقش مهمی بهعنوان مبنایی برای موقعیت اجتماعی و آن سبک زندگی ایفا کرد و تا به امروز همچنان یک معیار مهم درمیان نسل قدیمی و خانوادههای سنتیتر است.
در دوره قیمومت بریتانیا، بهائیان عکا گرچه یک فرقه محسوب میشدند، اما کاملاً گروهی مسلمان باقی ماندند. خود عبدالبهاء قبل از خروج از عکا، در سالهای آخرحکومت عثمانی، از اتاق اختصاصی در مسجد جامع عکا برخوردار بود و در مواقعی، پیشنمازی در مسجد را به عهده داشت. آخرین نوادۀ بازمانده از نسل بهاء نیز امروزه همچنان یکی از مراجعهکنندگان جدی به مسجد است، جایی که او با معدود پیران باقیمانده و مسلمانانِ اهل مسجد شهر ملاقات اجتماعی میکند.[۳۱]
جمعبندی
منابع استفادهشده شامل نوشتههای بهائیان، مکاتبات رسمی آرشیوشده مقامات عثمانی و تحقیقات صورتگرفته بهوسیلۀ پژوهندگان غربی بیطرف است. چند مطلب از دل این مطالعات سر برآورد:
۱- اقدامات خلاف قانون و ارتکاب موارد مجرمانۀ عباسافندی، در همکاری با مسؤولان فاسد محلی در عکا و حیفا، برای خرید زمینهای کشاورزی ساکنان فلسطینی به قیمت ارزان و فروش چندین برابری این روستاها به صهیونیستهای غیربومی، که آثار و عوارض نامطلوب این همکاری تا امروز گریبانگیر فلسطینیها است و همچنان از آنان قربانی میگیرد.
۲- عملکرد و اقدامات این گروه کوچک چنان برای مقامات عثمانی تلخ و نامطلوب بود که مسئولان تهدید کردند پس از پایان جنگ، عباسافندی را به اشد مجازات میرسانند ولی با شکست در جنگ و حمایتهای بریتانیا از او، موفق به انجام این کار نشدند. درعوض دولت استعمارگر بریتانیا، ضمن حمایت و حفاظت همهجانبه از این همکار و ستون پنجم خود، بالاترین نشان خدمت نظامی به امپراتوری (نایت هود) را به او اهداء کرد و وی را به لقب “سِر” مفتخر ساخت و متقابلاً پس از تشکیل دولت قیمومت بریتانیا در منطقۀ فلسطین، پاداشهای مناسب، ازجمله قطعات زمین رایگان، به عباسافندی اعطاء نمود.
۳- از دیگر ویژگیهای دوران زیست عبدالبهاء و خانواده و پیروانش در فلسطین این بود که آنها همگی تظاهر به مسلمانی میکردند و خود را مسلمان معرفی کرده و کلمهای دربارۀ عقاید بدعتآمیز خود بروز نمیدادند؛ لذا به این وسیله به جلب اعتماد و فریب مسلمانان محلی و کماطلاع میپرداختند.
منابع
- ÖZDEMIR, Dr.Hüseyin, Cafer DURMUŞ, A.Semin TORUN, Osmanlı Belgelerinde Filistin (or Palestine in the Ottoman Documents).
- Ahmet Fettah oğlu, “Yüce Adalet Evi’nin Sakinleri: Bahailer”, Tarih ve Düşünce Dergisi, Şubat 2001.
- Başbakanlık Osmanlı Arşivi (BOA), Y.PRK.AZJ. 27/39, dated 3 Ağustos 1309 [15 August 1893]
- Ben-Bassat, Yuval, Petitioning the Sultan: Protests and Justice in Late Ottoman Palestine (Library of Ottoman Studies), I.B.Tauris, 2013.
- Cohen, E. 1972.The Baha’i Community of Acre. Folklore Research Center Studies [Jerusalem] 3: 119-141
- https://bahai-library.com/pdf/p/pilgrims_notes_us-archives_1919.pdf
- Uçar, Ahmet, ‛Filistini Kim sattı?’ [Who Sold Palestine?], Tarih ve Düşünce 29 (June 2002), pp. 20–۲۳٫
- J.E. Esslemont, Baha’u’llah and the New Era, Baha’i Publishing Committee, Wilmette, Ill., 1950.
- Mim Kemal Öke, Kutsal Topraklarda Siyonistler ve Masonlar, İstanbul 1991, 3.
- Yaşar Kutluay, Türkiye ve Siyonizm, İstanbul, 1973, pp.108-109.
- اریک کوهن (ترجمه حمید فرناق)، جامعه بهائیان عکا، فصلنامه بهائیشناسی، سال ۷، شماره۲۵، بهار ۱۴۰۲٫
- عبدالبهاء، عباس، مکاتیب، سه جلدی، بی جا، بی تا.
- فیضی، محمدعلی، حیات عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق، مؤسسه ملی مطبوعات امری، طهران،۱۳۵۰٫
- مؤید، دکتر حبیب، خاطرات حبیب، چاپ مؤسسه ملی مطبوعات امری، طهران، ۱۹۶۰٫
- هیلاری فالب کالسیمن، حسین روحی، جاسوس ایرانی بریتانیا در فلسطین، گاهنامه بخارا، شماره ۱۵۴، اسفند۱۴۰۱، ص۲۷۳٫
[۱]. فیضی، محمدعلی؛ حیات عبدالبهاء و حوادث دوره میثاق؛ صص ۱۰۱-۹۹، مؤسسه ملی مطبوعات امری، طهران، ۱۳۵۰٫
[۲]. برای مثال نگاه کنید به:
– Başbakanlık Osmanlı Arşivi (BOA), Y.PRK.AZJ. 27/39, dated 3 Ağustos 1309(15 August 1893)
– Ben-Bassat, Yuval, Petitioning the Sultan: Protests and Justice in Late Ottoman Palestine (Library of Ottoman Studies), I.B.Tauris, 2013.
– Amerika’da Tarikat-ı Babiyye’, BOA, Y.MTV. 214/176, 11 May 1901.
[۳]. in Turksih siyonist musevi
[۴]. in Turkish yabancı ecnebi بیگانه و اجنبی
[۵]. Ben-Bassat, Yuval, Petitioning the Sultan, p.167, I.B.Tauris, 2013.
[۶]. همان، ص۱۶۸٫
[۷]. همان، ص۱۷۴٫
[۸]. Ben-Bassat, Yuval, Petitioning the Sultan, pp.168 – ۱۷۷, I.B.Tauris, London, 2013.
– Dr.Hüseyin ÖZDEMIR, Cafer DURMUŞ, A.Semin TORUN, Osmanlı Belgelerinde Filistin (or Palestine in Ottoman Documents), pp.269 – ۲۷۲; Başbakanlık Osmanlı Arşivi, Y.PRK.AZJ 27/39.
[۹]. عین متن گزارش به خط عثمانی، در کتاب فلسطین در اسناد عثمانی، آمده است.
[۱۰]. AHMET UÇAR
[۱۱]. Globalization
[۱۲]. هیلاری فالب کالسیمن، حسین روحی، جاسوس ایرانی بریتانیا در فلسطین، گاهنامه بخارا، شماره ۱۵۴، اسفند۱۴۰۱، ص۲۷۳٫
[۱۳]. Uçar, Ahmet, Filistini Kim satti?’[Who Sold Palestine?], Tarih ve Düsünce 29 (June 2002), pp. 20–۲۳٫
[۱۴]. Mim Kemal Öke, Kutsal Topraklarda Siyonistler ve Masonlar, İstanbul 1991, 3. Baskı, Çağ Yayınları, s. 53-55
[۱۵]. Yaşar Kutluay, Türkiye ve Siyonizm, İstanbul, 1973, pp.108-109
[۱۶]. Rus İçişleri Bakanı Plehve.
[۱۷]. Mim Kemal Öke, A.g.e.,p. 83-98
[۱۸]. Mim Kemal Öke, A.g.e., p. 97
[۱۹]. Başbakanlık Osmanlı Arşivi, İrade Dahiliye, 30 Ca. 1311, nr.40.
[۲۰]. Başbakanlık Osmanlı Arşivi, Y.PRK.AZJ 27/39.
[۲۱]. Baron Hirsch
[۲۲]. Mösyö Henger
[۲۳]. Mayer Zelyan،
[۲۴]. Ahmet Fettah oğlu, “Yüce Adalet Evi’nin Sakinleri: Bahailer”, Tarih ve Düşünce Dergisi, Şubat 2001, pp.12-23.
[۲۵]. Başbakanlık Osmanlı Arşivi Y.PRK.AZJ 27/39
[۲۶]. Basbakanlik Osmanli Arsivi (BOA), Y.PRK.AZJ. 27/39, dated 3 Agustos 1309 [15 August 1893]
[۲۷]. حبیب مؤید، خاطرات ، صص ۲۰ و ۲۱٫
[۲۸]. عبدالبهاء، عباس، مکاتیب، ج۱، صص ۵۶-۵۵، بی جا، بی تا.
[۲۹]. J.E. Esslemont, Baha’u’llah and the New Era, p.80, Baha’i Publishing Committee, Wilmette, Ill., 1950.
[۳۰]. ارتباطها و ملاقاتهای عبدالبهاء با مقامات نظامی انگلیسی در دوره جنگ جهانی اول، در خاک عثمانی، از یادداشتهای لروی آیواس (عضو پیشین بیتالعدل جهائی)، سال ۱۹۱۹، آرشیو ملی بهائیان امریکا، ویلمت (مترجم)
https://bahai-library.com/pdf/p/pilgrims_notes_us-archives_1919.pdf
[۳۱]. Cohen, E., The Baha’i Community of Acre. Folklore Research Center Studies [Jerusalem] 3.1972, pp. 119-141.
برای مطالعه ترجمه فارسی این مقاله ر.ک. مقاله جامعه بهائیان عکا، اریک کوهن (ترجمه حمید فرناق)، فصلنامه بهائیشناسی، سال ۷، شماره۲۵، بهار۱۴۰۲٫