اشاره
یکی از افراد مهمی که در خانوادهای بهائی به دنیا آمده و سالها میان بهائیان زندگی کرده و در تشکیلات بهائی از اعضای مهم آنان بوده است، آقای عطاءالله قادری مهرآباد هستند. ایشان اهل روستای مهرآباد عجبشیر آذربایجان شرقی بودند و تا سال ۱۳۷۲ که به دین اسلام مشرف شدند، نمایندۀ تامالاختیار جامعه بهائیت در شمال غرب کشور بودند و خدمات زیادی را برای آنان انجام داده بودند. کتاب جذاب «سالهای عطا» روایت داستانی سرگذشت ایشان توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. خوشبختانه اخیراً توانستیم گفتگویی با ایشان داشته باشیم و با نظرات و انتقادات ایشان بیشتر آشنا شویم. در ادامه خلاصهای از صحبتهای انجام شده خدمت خوانندگان گرامی فصلنامه ارائه شده است.
بهائیشناسی: خدمت جنابعالی عرض سلام و ادب دارم. باعث افتخار است که در حضور عزیزی هستیم که سالیان قبل به دین اسلام مشرف شدند؛ جناب آقای عطاءالله قادری، نویسندۀ کتاب جذاب «سالهای عطا». در ابتدا ممنون میشویم تا معرفی کوتاهی از خودتان داشته باشید.
ق: بسم الله العالم بحقائق اموره و الکاشف لدقائق رموزه و الهادی الی سبیله و صلّی الله علی خیر خلقه محمّد و آله. قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: “من أکثرَ الاستغفارَ جَعَل اللهُ مِن کلّ هَمّ فَرَجاً و مِن کلّ ضیقٍ مخرجاً إن الله یُحبّ التّوّابین.
با عرض سلام و تشکر از مؤسسه بهائی پژوهی و شما که قبول زحمت فرمودید و کلبه حقیر را با نفسهای گرمتان روشن کردید. بسیار بسیار سپاسگزارم. از خداوند منّان و حضرت ولیّالله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء بذل توجه ویژه و عنایت خاص در حق حقیر و خانوادهام و سایر رهگمکردهها را برای پذیرش حقّانیت شریعت منصوص مصطفوی و طریقه حقه مرتضوی سلام الله علیهم اجمعین خواستارم. امیدوارم نظر لطفی داشته باشند و کسانی که در این راه قدم بر میدارند إنشاءالله أجرهم عند الله و من الله توفیق، شامل حالشان شود.
بنده حقیر عطاءالله قادری مهرآباد فرزند قربانعلی و املیلا اهل روستای مهرآباد عجبشیر آذربایجان شرقی ساکن میاندوآب آذربایجان غربی، تا سال ۱۳۷۲ بهعنوان نمایندۀ تامالاختیار جامعه بهائیت در شمال غرب کشور، مثلاً بهاصطلاح بهائیت، مشغول خدمات امری بودم. در سایه تأییدات حق تعالی که ضلالت و هدایت به دست اوست از جرگه ضلالت اوهام رهیده و به جرگه بندگان الهی پیوستهام اگر خدا قبول بفرماید. الحمدلله تعالی علی هذه النعمه.
بنده در ۱۹ مرداد ۱۳۷۲ در محضر آقای سیدعلیاکبر قرشی نمایندۀ مقام عظمای ولایت ادام الله ظله در ارومیه به همراه خانواده، یعنی همسر و فرزندانم، به فوز ایمان ــ اگر خداوند تبارک و تعالی قبول فرماید ــ نائل آمدیم و مایه خوشحالی و شرف خانواده حقیر شد و با درج این خبر در روزنامۀ کیهان تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۷۲، اعلام عمومی تبرّی از بهائیت و فوز عظمای دخول در جرگه بندگان الهی حاصل شد. الحمدلله، شکراً لله. از خداوند تبارک و تعالی بهخاطر این رهنمونی بسیار سپاسگزارم و خدای را همواره به این نعمت بزرگش شاکرم.
بهائیشناسی: در ابتدا برگردیم به ایام قدیم و روستای مهرآباد. در کتابی که اخیراً به چاپ رساندهاید، به نام سالهای عطاء، از فردی به نام نقدعلی نام بردهاید که ظاهراً ایشان اولین نفری بود که در روستای مهرآباد به جرگۀ بهائیت پیوست. میدانید اولین فردی که به یک فرقه و نحله میپیوندد، خیلی از لحاظ اجتماعی و تربیتی مهم است. لذا معرفی مختصری از ایشان و جریان ملاحیدری که آنجا بودند بفرمایید.
ق: ایشان پدربزرگ همسر بنده بودند و در تعزیه، بهعنوان تعزیهگردان و همهکارۀ جامعۀ اسلامی در روستای مهرآباد همواره حضور فیزیکی داشتند. نقش شمربنذیالجوشن همیشه به عهده ایشان بود و به او میگویند نقدعلی شمر. یعنی نقدعلی که نقش شمر را بازی میکند. در روستای مجاور روستای ما به نام روستای شیشوان چند نفر توسط صبحی از مبلّغان طراز اول آن موقع جامعه بهائیت، اعزامی از تهران، به جرگه بهائیت پیوسته بودند. ایشان رفته بود آنجا وسایل بخرد. ازآنجاکه همواره همه موضوعات مطروحه در جامعه بهائیت باید در راستای اهداف بهائیت باشد، آن بقال بهائی ضمن فروش مقداری وسایل مورد لزوم به آقای نقدعلی، با ایشان سر صحبت را باز میکند و تیشه اولیه را با طرح سؤالات تفرقهبرانگیز و تشکیک در اعتقادات اسلامی به اعتقاد همین نقدعلی میزند و شروع میکند نکاتی را که آموزش دیده بود و از بالا دیکته شده بود، مثلاً دربارۀ عمر مبارک و شریف ولیالله الاعظم و موضوعات دیگر سؤال میکند.
بههرحال نقطه شروع را ایشان دریافت میکند و با حالتی پریشان و شاید عصبانی از طرح این سؤالات، شبانه به روستا بر میگردد. مادرش میبیند که او خیلی معذب است، میگوید چه شده؟ شروع میکند به فحش دادن که فلان بقال که من رفتم از او جنس بگیرم سؤالات اینطوری از من پرسید. ایشان نمیتواند آرام بنشیند. فردا صبح دو مرتبه صید در پی صیاد میدود. دو مرتبه بر میگردد و … چند روزی این اتفاق میافتد و نهایتاً منجر به این میشود که او تصور میکند مطالب حقّی در آنجا وجود دارد و خودش را ملزم میکند که آن را بپذیرد. با آن حالت تشویش به روستا برمیگردد. در روستایی که اهالی آنجا بسیار متدین و باتقوا و خداترس بودند، این مثل بمب میترکد. علمای زیادی در روستای ما بودند منتها فردی بود تازه از حوزه علمیه فارغ شده بود و دارای موقعیت خاص اجتماعی نبود. مردم ایشان را به نمایندگی از خودشان به خانۀ همین نقدعلی میفرستند که او را برگرداند. متأسفانه دراثر نادانی و اتکاء به معلومات مکتسبه، خود این ملاحیدر شروع میکند به بحث و نهایتاً بعد از دو سه روز بحث، نقدعلی پیروز میشود و اشاره میکند به بعضی از آیات قرآنی و ملاحیدر میگوید شما قرآن را تحریف کردهاید. در قرآن ما چنین آیهای وجود ندارد. با عجله میرود در خانهشان قرآن را میآورد و اتفاقاً موقعی که قرآن را باز میکند و نگاه میکند، میبیند عین همان آیه در آنجا هست. تفسیر بهرأی بدترین نوع تفسیر است. کار و شگرد تبلیغاتی خاص جامعه بهائیت است و او به کار میگیرد و نهایتاً منجر میشود به اینکه ملاحیدر هم قبول میکند که بهائیت حق است.
بهائیشناسی: درحقیقت اولین افرادی که در روستای مهرآباد بهائی میشوند نقدعلی و ملاحیدر بودند. ابزارهای تبلیغی بهائیت که آنها در آن مقطع زمانی در ایران داشتند و ابزارهایشان در آن روستا چه بود تا بتوانند مردم را جذب کنند؟
ق: اولاً بهائیت که آن روزها در روستاها و شهرهای ایران تبلیغ میشد با بهائیتی که امروز ما بهعنوان بهائیت میشناسیم زمین تا آسمان فرق میکند. آن موقع بهائیان خودشان را ملزم به اجرای مفاهیم اعتقادی اسلامی میکردند. میگفتند یک فرد هم میتواند مسلمان باشد و هم بهائی باشد. بهائیت اعتقاد دارد به اینکه ولیالله الاعظم (استغفرالله ربی و أتوب الیه) ظهور کرده و اگر ظهور نکرده باشد، وقتی که ظهور کرد ما میایستیم شما به ما برسید. ما چیز خاصی نمیگوییم. حتی یک سال، تمام تعزیه را همین اعضای تعزیه که بهائی شده بودند، با همان شکل و شمایل بهائی بودنشان تعزیهگردانی کردند.
بهائیشناسی: تعزیه امام حسین از ابزارهای تبلیغیشان بود؟
ق: مردم خون گریه میکردند. طبق گفتههای ریشسفیدان روستا، در آن حالت چون با غیظ و یک نوع حالت خاصی این موضوعات شهادت سیدالشهداء روحی له الفداء را در میدان روستا بیان میکردند خیلی مردم تحت تأثیر واقع شدند و متأسفانه ۲۸ خانواده از روستای ما جزو بهائیان تسجیل شدند و بهائیت را بهعنوان باور دینی خودشان قبول کردند.
بهائیشناسی: یکی از ابزارهای تبلیغی آن زمان که ما شنیدهایم استفاده از فقر مردم بود. میتوانید در این مورد مصادیقی را بفرمایید؟
ق: حضرت علی علیه السلام فرمودند فقر از در بیاید، ایمان از پنجره میرود. در زمان حاکمیت اواخر قاجاریه و اوایل طاغوتها، طبعاً موقعیت اجتماعی و اقتصادی و نظم حاکم بر جامعه ایرانی به آن شکل نبود. روحانیت هم دستش بسته بود، خیلی کم بود. برای همین است که میدان برای تبلیغات بهائیت باز شد. بر اساس خلق و خوی فراماسونری بهائیت، تمام بهائیان که در شهرهای مختلف مصدر امر خدماتی یا پیمانکاری میشدند از طریق تشکیلات خودشان اعلام میکردند که در هر روستایی یا شهری فقیری وجود دارد، میتواند بهعنوان کار کردن در فلان منطقه مشغول به کار شود. حتی اینها یک نانوایی گذاشته بودند و هرکس بهائی بود به او نان میدادند. بسیاری از این مسلمانان بندگان خدا توقع داشتند زمستان که آذوقه نداشتند از آنجا نان بگیرند. بعضی از این بیچارهها که اسم خودشان را در جامعه بهائی نوشتند، بهخاطر برخورداری از موقعیتهای خاص اقتصادی بود تا بچههایشان از گرسنگی نمیرند. شاید باورکردن این موضوعات برای جوانان ما یا جامعه اسلامی که در نعمت غرقاند، یک مقدار مشکل باشد.
طرف ده تا بچه قدونیمقد داشت و مثلاً سه روز بود نان نخورده بودند. طبعاً وقتی که به آن مرحله رسیده بود که میدید بچه از گرسنگی میمیرد، به زنش گفته بود حالا ما میرویم بهائی میشویم تا این زمستان را رد کنیم و إنشاءالله بهار دو مرتبه بر میگردیم. امام زمان که ظهور نکرده، درِ توبه همچنان باز است. ما بر میگردیم. وقتی بهائیت آن تعلیمات ویژه و باورهای غلط اعتقادی خودش را به خوردِ خلایق میداد، مخصوصاً نوجوانان و جوانان؛ طبعاً اگر پدر و مادر هم نمیخواستند بهائی بمانند، بچههایشان همه بهائی شده بودند و آنها مجبور میشدند و میماندند.
بهائیشناسی: از فرمایش شما اینطور استبناط میکنیم که ابزارهای تبلیغی بهائیت متناسب با وضع جوامع مختلف طبیعتاً فرق میکند و در آن مقطع زمانی چون فقر مخصوصاً در روستاها، بیشتر گسترده بود، اینها از عامل فقر برای تبلیغ بهائیت استفاده میکردند. چون جنابعالی نسبت به گذشته و حال بهائیت، اشراف کافی دارید بفرمایید تا زمانی که شما جزو سیستم تشکیلاتی بهائیت بودید، بعد از انقلاب، مثلاً دهه ۶۰ و ۷۰، ابزارهای تبلیغاتی بهائیت چه فرقهایی کرده بود؟
ق: بهائیت برخلاف احزاب سیاسی، دارای یک قانون اساسی مدوّن نیست. در کتاب اقدس موضوعات خیلی پیشپاافتادهای مطرح شده و مابقی را به عهده بیتالعدل گذاشتهاند. حکمت اقتضا میکند در آینده بیتالعدل این را تشریح بکند. این چه پیغمبری است؛ چه خدایی است که بخواهد قوانین مهم را بهعهده چند نفر در آینده، که معلوم نیست این آینده کی خواهد بود، بگذارد؟
برای تبلیغ ترفندهای خاص منطقه را در نظر میگرفتند. مثلاً اگر مردمی در یک روستا یا در یک شهر متدین بودند، با تقوا بودند و عامل به احکام بودند، طبعاً بهائیت خودش را جوری نشان میدهد که همراه با این قشر است. اگر در جایی با یک قشر غیرعامل به احکام و غیرمتدین روبهرو میشد، خودش را لاابالی نشان میداد و موضوعات خاص دیگر را بیان میکرد. در مجامع بیرون از ایران، بهائیت خودش را بهعنوان طرفدار صلح و طرفدار تساوی زنان و مردان و محیط زیست و انسانهای فرهیخته و روشنفکر مطرح میکند. بهائیتی که امروز در چین مطرح میشود، با بهائیتی که در هندوستان مطرح میشود، یا در استرالیا مطرح میشود، با بهائیتی که در ایران مطرح میشود، زمین تا آسمان فرق میکند. امروزه از اوایل انقلاب به این طرف، حتی بهائیت سعی نمیکند تطبیق تاریخی در ادعاهای سیدعلیمحمد باب شیرازی داشته باشد. اصلاً بهطورکلی تصور و فکر مردم را نشانه گرفتهاست، نه اینکه بخواهد با تفسیربهرأی غلط آیات قرآنی و استناد به احادیث شریفه یا تطبیق تاریخی، ادعاهای میرزا حسینعلی نوری یا سیدعلیمحمد باب شیرازی را اثبات بکند. اینها را گذاشته کنار، فقط ذهن و فکر و بصیرتِ مخصوصاً تیپ جوان را نشانه گرفته. همواره تبلیغشان بر اساس تصورات اینچنینی در بین مسلمانان است.
بهائیشناسی: درحقیقت بهائیت متناسب با جوامع مختلف خودش را بروز میدهد. واقعاً مسلمانان اطلاعات کافی راجع به اینها ندارند. چه راهکاری شما پیشنهاد میکنید که مسلمانان واکسینه شوند و دوام بیاورند و جذب آنها نشوند.
ق: از روستای خودمان شروع کنیم. ۲۸ خانواده از روستای ما بهائی شدند. تا زمانی که شیخ حسن نامی از تبریز ظاهراً بر اساس صلاحدید آیتالله العظمی آقای بروجردی آمدند در روستا و با آگاه کردن مسلمانان، مانع این موضوع شدند. روحانیت ما نباید امر به معروف و نهی از منکر را یک تکلیف ساقطشده تلقی کنند و باید به مردم این موضوع را توضیح بدهند که همه وظیفه داریم در قبال سرنوشت دینی خودمان بیتفاوت نباشیم، دفاع کنیم از حریم و حدود و ثغور شریعت منصوصه مصطفوی. این وظیفۀ اولیه هر مسلمانی است. ضعف سواد و بینش و بصیرت علیالخصوص در قشر جوان سبب میشود که بهائیت از این خلأ به نفع خودش در تبلیغاتش استفاده کند. تشکیک در عمر مبارک حضرت ولیالله الاعظم روحی له الفداء و بسیاری از موضوعات دیگر، مثلاً قیامت و از نو زنده شدن انسان با این جسم که خدا فرموده، یا بسیاری از موضوعات دیگر ــ عذر میخواهم از محضر روحانیت معزز ــ مخصوصاً حالا برای جوانان توضیح ندادهاند. ما بیشتر طالب این هستیم که آقایان علمای اعلام و حجج اسلام ــ کثر الله امثالهم اجمعین ــ موضوعات اعتقادی را به جوانان القا کنند. اگر یک جوان به اعتقاد واقعی مسلّح باشد، طبعاً در قبال تمامی انواع و اقسام ترفندهای تبلیغی جامعه بهائی مقاومت میکند.
بهائیشناسی: در مصاحبههایی که انجام دادهاید بخشهایی با نام تربیت کودک به سبک بهائیت هست. دراینباره هم توضیح بفرمایید. چون ظاهراً چیزی که در بهائیت وجود دارد این است که بچهها اتوماتیکوار از چهار یا پنجسالگی وارد تربیت اشتراکی بهائیت میشوند.
ق: آنها به مصداق “العلم فی الصِغَر کالنقش فی الحجر” اطفال زیر ۴ سال غیر واجبالتعلیم را در کلاسهای خاصی به نام گلشن توحید الهی جمع میکنند و باورهای غلط و منحط بهائیت را بهعنوان حقایق دینی به خورد آنها میدهند؛ طبعاً در ذهنشان میماند و جا میافتد. نمونهای عرض کنم. یکی از خانمهای معلم تعریف میکند و میگوید بر اساس همان نیت قبلی وقتی اولین روز مهرماه وارد مدرسه شدم، در پایه اول شروع کردم به پرسش از بچهها. کی بلد است شعر بخواند. یکی از بچهها دست بلند کرد و گفت من. گفتم بخوان. گفت من کودک بهائیام به راه حق فداییم. یکی دیگر شعر دیگر خواند: اگر بجویی فیض خدایی بهائی شو بهائی. من دیگر اجازه ندادم ادامه بدهند.
میخواهم بگویم وقتی یک جامعه بچههای غیر واجبالتعلیم را در گلشن توحید میآورند و تحت تعلیمات ویژه و تبلیغات خاصی قرار میدهند و این بچه با این روش بزرگ میشود، طبعاً ما هم باید این کار را بکنیم. مسلمانان باید بچههایشان را آموزش دهند. چون امروز جوامع ایران کودکسالاری است. اگر کودکِ من تغییر عقیده دهد، روی خانواده اثر میگذارد. نمونۀ دیگر عرض کنم. در مدرسه که بودم روز دوازده اردیبهشت که روز معلم است، به بچهها گفتم: بچهها بهجای اینکه برای من گل و هدیه بیاورید؛ دو رکعت نماز صبح بخوانید و ثوابش را در حق من اهدا کنید. به والله، به والله دارم عرض میکنم، پدر خانوادهای گریهکنان پیشم آمد. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت به والله من چهل سالم است، هنوز رو به قبله ننشسته بودم. بچهام صبح بلند شد با یک حالت ترس و وحشت از من؛ من زیرچشمی نگاهش میکردم. وضو گرفت و در یک اتاق دیگر شروع کرد به نماز خواندن. من از خودم خجالت کشیدم. از اینکه تا به حال با خدا حرف نزده بودم، در محضر خدا حاضر نشده بودم خجلتزده شدم. آمدم این را بگویم. این کار شما مرا متحول کرده من از این به بعد نماز اول وقتم إنشاءالله تعالی ترک نمیشود.
میخواهم بگویم تعلیمات اعتقادی اسلامی اگر واقعاً از کودکی روی بچهها انجام بشود؛ طبعاً مقاومتشان در برابر تبلیغات گسترده و وسیع، چه مجازی و چه غیرمجازی بهائیان، محکم میشود. یعنی درنهایت جامعه علیه بهائیت واکسینه میشود.
بهائیشناسی: پس شما واکسینه شدن جامعه را راه آموزش میفرمایید و شروع آموزش هم از سنین کودکی، زمانی که هنوز شخصیت بچه کاملاً شکل نگرفته و در طول این آموزش طبیعتاً در مقابل بهائیت و در مقابل تمامی فرقهها و آسیبهایی که ممکن است پیش بیاید واکسینه خواهد شد.
ق: بله، اصلاً واکسیناسیون در برابر همه موضوعاتی که در جامعه اساس اعتقادات مردم را زیر سؤال میبرد، لازم است. اگر باور واقعی در کودکیِ یک نفر به وجود آمده باشد، طبعاً میتواند مقاومت کند. کاملاً میتواند مقاومت کند.
بهائیشناسی: تشکیلات بهائیت چگونه از افراد بهرهبرداری میکند و سازوکارش چگونه است؟
ق: اولاً بهجهت اینکه خانمهای بهائی بیکارترند، همواره در اختیار تشکیلاتاند. شما اگر خاطرات خانم مهناز رئوفی را مطالعه کرده باشید، میبینید همواره خانمها مصدر امور گردانندگی تشکیلات بهائیت را، مخصوصاً در شهرستانها، بهعهده دارند و همواره مورد مشورت تشکیلات واقع میشوند. علتش این است که مردانشان دنبال کار و کسب و کار و زندگیاند؛ خانمها بیشتر این موضوع را راهاندازی میکنند.
بین ما این طوری است که از خانوادههای مسلمان مثلاً روزی یک فردی نمازجماعت نمیرود؛ آن امام جماعت کسی را نمیفرستد برو ببین مشهدی فلانی یا کربلایی فلانی چرا امروز در نماز شرکت نکرده است. ولی در بهائیت هر جلسه یک ناظم دارد. اگر در یک جلسه فقط یک خانواده یا یک فرد از حضور در جلسات منعقده غایب شود، توسط همان ناظم جلسه مورد مؤاخذه قرار میگیرد. یا باید یک دلیل محکمهپسند ارائه بدهد یا مایه شرمساری و خجالتزدگی میشوند.
بهائیشناسی: یعنی با سیستمی که دارند کنترل میکنند.
ق: کاملاً.
بهائیشناسی: افرادی که بهائی هستند تحت کنترل تشکیلات بهائیت هستند. یکی از مکانیزمهایش، طبق همین فرمایش شما، ناظم ضیافت است.
ق: خدا بیامرزد آقای رجایی را؛ فرمودند اگر سیطرۀ تشکیلات چنبرهگونه؛ روی جامعه بهائیت از بین برود، اصلاً بهائیان بهطورکلی نه، ولی اکثریتشان طالبند که برگردند. این تشکیلات جامعه بهائیت است که سایهاش را انداخته. یعنی یک بهائی اگر میخواهد بچهاش را از یک مدرسه به مدرسه دیگر ببرد، باید به تشکیلات اطلاع بدهد. میدانید که تشکیلات جامعه بهائی یک هیأتی به نام هیأت صیانت دارد. اینها مسئول اطلاعات جامعه بهائی هستند. تمام عملکردِ حتی خیلی ریز اعضای جامعه بهائی ثبت میشود و به تشکیلات گزارش میشود. فلانی امروز با دو تا خانواده مسلمان معاشرت کرده، با دو تا خانواده مسلمان مثلاً یک میهمانی برپا کردند، از آنها دعوت کردند در جمعشان حاضر شود. یک کمی متمایل به جامعه اسلامی شده؛ مثلاً در محرم دیدم که در خیابان داشت نگاه میکرد، آن منظره شهادت سیدالشهداء روحی له الفداء در او تأثیر گذاشته بود و گریه میکرد مثلاً. به این ریزهکاریها میرسند و به منابع خودشان گزارش میکنند.
بهائیشناسی: لجنه صیانت هیأتی است که از ابزارهای کنترل اطلاعاتی این باور است.
ق: بله کاملاً. رفت و آمد، معاشرت، نشست و برخاست، تربیت و تعلیم بچه، از یک شهر به یک شهر دیگر رفتن، سکونت استیجاری، خانه گرفتن و تمام موضوعاتی که از صبح که بلند میشوی با آن سروکار داری ــ که در جامعه اسلامی کسی کاری به کار تو ندارد ــ در جامعه بهائیت اینطور نیست که هرکس آزاد باشد و به هر شکل ممکن که میخواهد زندگی بکند یا برای بچهاش یا خانوادهاش تصمیم بگیرد، تماماً زیر نظر تشکیلات هستند.
بهائیشناسی: به نظر من میرسد یکی از ترفندهای تبلیغی بهائیت ادعای خوشاخلاق بودن هست. یعنی اگر ما در سطح شهر با مردم صحبت کنیم، اکثراً این عبارت را میشنویم که بهائیان خوشاخلاق هستند. به نظر شما آیا واقعاً بهائیان خوشاخلاق هستند؟ واقعاً دلیل خوشاخلاقی آنها چیست؟
ق: من به این مسأله اشاره کردم. اولاً این ترفند تبلیغاتی، مثلاً تقدم در سلام از بالا دیکته شده است. همسایهای دارم مثلاً بهائی است. هر روز صبح مسلمانان را میبیند، دوآتشه با آنها سلام و علیک میکند، احوالپرسی میکند. میخواهد در دل آن مسلمان یک باور غلط که بهائیان خوشاخلاقاند ایجاد کند. همه اینها ترفند تبلیغاتی است. تقدم در سلام، ابراز خوشحالی از دیدن یک فرد مسلمان، ظاهری است، همه اینها ریاکارانه است، چون هدف وسیله را توجیه میکند. مثل بعضی احزاب کمونیستی سیاسی هم که همین کار را میکنند. همهچیز حتی مرگ انسانها باید در راستای تحقق اهداف بهائیت باشد. همه اینها رفتارهای کلیشهای از بالاست. مثلاً اگر شما در بالای شهر تهران سؤالی از یک بچه بهائی بپرسید، در دورافتادهترین نقاط کشور عزیزمان ایران هم از یک روستازاده بهائی همان سؤال را بپرسید، یک جواب کلیشهای و حسابشده به شما میدهند. این بیانگر این است که هیچکس اختیار ابراز وجود در جامعه بهائی ندارد. همه تحت تعلیمات ویژه و خاصی که از تشکیلات برایشان آمده جواب میدهند.
بهائیشناسی: بهائیان به دنبال بهائی کردن چه کسانی هستند؟ آیا لزوماً هدف از تبلیغ بهائیت، بهائی کردن فرد است یا اهداف دیگری مثل رفع استیحاش یا امثال آن هم هست؟
ق: اولاً در گذشته ترفند تبلیغاتی اینطور بوده که افراد را تسجیل کنند، یعنی شناسنامه داخلی به آنها بدهند و به زبان سادهتر نهایتاً بهائی کنند، ولی امروزه بهائیت در پی تسجیل و بهائی کردن مسلمانان نیست. همین که طرز تفکر و هدف و فکر یک مسلمان را نسبت به اسلام عوض کند، میگوید نود و نه درصد کار را انجام دادیم. همین که بتوانند تشکیک و ریب کنند و در اعتقادات اسلامی یک فرد شک به وجود بیاورند، کارشان را انجام دادهاند. فرد را نسبت به وجود نازنین ولیالله الاعظم بیاعتقاد کند، نسبت به عملکرد اسلام در این قرن بیستویکم و بگوید که حاکمیت نمیتواند بر مبنای اسلامی عمل بکند، قوانین و احکام اسلامی تا آن موقع ارزش داشته که بهائیت به وجود نیامده بود، روشنفکرمأبانه نیست و خیلی موضوعات دیگر را القا میکنند و ذهن و فکر و بصیرت مردم را نسبت به اعتقاد اسلامی سست میکنند.
در جواب سؤال حضرتعالی این را عرض کنم بهائیت در پی بهائی کردن مسلمانان نیست. در پی بهائیمأب کردن مسلمانان است. همین که رفتارشان؛ حجابشان؛ معاشرتشان؛ مثلاً باهم نشستنشان در یک جمع، خانمها بدون روسری کنار آقایان بنشینند و از این پارتیهای مختلط شبانه بگیرند و بهائیمأب بشوند، برای آنان کافی است. الان مشکل اساسی متبریان و مستبصرین از جامعه بهائی، همین جامعه بهائیان است نه خود بهائیها.
بهائیشناسی: به نظر میرسد در پیامهای اخیری که از طرف بیتالعدل صادر شده، از لفظ ازاله فرهنگی استفاده شده است، یعنی اینها دنبال این هستند که فرهنگهای مختلف جوامع را از بین ببرند و بر مبنای کتاب روحی و مؤسسه آموزشی یک فرهنگ جدید بهائیت بین جوامع ایجاد کنند. به قول جنابعالی ممکن است فرد بهائی نباشد ولی رفتارش بهائیمأب باشد.
ق: طرح روحی در ادامه این موضوعات مطرح شده است.
بهائیشناسی: در پی سؤال قبلی در موضوع مظلومنمایی که بهائیان مخصوصاً در دهه گذشته تا حال انجام میدهند، چه هدفی پشت این مظلومنمایی است؟ یعنی درحقیقت در زمینههای مختلف سعی بر مظلومنمایی میکنند، سعی دارند بگویند که در جامعه اسلامی به اینها اجحاف شده و حقوقشان ضایع شده؛ این مظلومنمایی چگونه و با چه اهدافی انجام میشود؟
ق: به نکته بسیار مهمی اشاره فرمودید. مظلومنمایی یکی از بزرگترین حربههای مهم جامعه بهائیت محسوب میشود. در مجامع مختلف بینالمللی عَلَم مظلومیت را بر علیه حاکمیت اسلام در بعضی از کشورها مخصوصاً در ایران به دوش گرفتهاند. شما میدانید که بهائیت در سازمان بینالملل نمایندۀ دائمی دارد. طرف صحبت مجامع بینالمللی اغلب با نمایندگان جامعه بهائی است. بعضاً میشنویم که اینها ادعا میکنند مظلوم هستند و ادعایی پوچ و واهی هم هست؛ هدف اصلی از مظلومنمایی این است که در مجامع بینالمللی، کشورهای خاصی را علیه ایران تحریک کنند. این در مرحله اول است.
در مرحله بعدی، مثلاً داخل خود ایران را در نظر بگیرید، اوایل انقلاب دو نفر از بچههای بهائی داخل حزب دمکرات شده و با پاسداران درگیر شده بودند. من اسامیشان را نمیخواهم گفته باشم. خود جامعه بهائی اسامیشان را میدانند. دو تا جوان بودند. رفتند و کشته شدند. کاری به آن نداریم. منتها بهائیت همواره ادعا میکند که کار به سیاست و کار به حکومت ندارد و بسیاری از این موضوعات دهانپرکن. ولی برعکس است. تبلیغاتشان به هر شکل ممکن همواره در پی نفی اعتقادات اسلامی است. مثلاً اگر یک روزی کسی در خیابان دعوا کرده، این را بهائیت به حساب خودش میگذارد. یا مثلاً دچار یک مشکل نقص اداری است، یا مثلاً محل کارش را بهعنوان گرانفروشی بستند؛ یا بهعنوان کارهای خلاف دیگر، این را به حساب بهائیت میگذارند. طبعاً این موضوعات در بعضی از مسلمانانِ بهزعم بهائیها ضعیفالایمان این تصور را به وجود میآورد که حاکمیت دارد حق اینها را پایمال میکند، درصورتیکه واقعیت و حقیقت امر به این شکل نیست. همواره ما شاهد این هستیم که تمام بهائیان که در ایران ساکن هستند، اگر بر علیه حاکمیت کاری عملی انجام ندهند، در یک زندگی راحت و آرامش فکری به سر میبرند و هیچ مشکلی برایشان به وجود نمیآید.
بهائیشناسی: همانطور که تبلیغ کردن در اسرائیل برای اینها جایز نیست و با حکومت در این مسأله توافق کردهاند، به نظر میرسد اگر به امر تبلیغ اصرار نکنند، طبیعتاً مشکلی هم در کشور ما نخواهند داشت.
ق: بله سران تشکیلات جامعه بهائیت و اعضای رده بالا تقریباً چون معتقدند هدف وسیله را توجیه میکند، تمام امور را در راستای تحقق اهداف بهائیت انجام میدهند. اگر این عمل را انجام ندهند ما شاهد این هستیم که در هر خیابان و در هر کوچه چند تا خانواده بهائی در کمال آزادی مثل سایر مردم زندگی میکنند. طبعاً وقتی احساسات و اعتقادات یک ملتی را بخواهند زیر سؤال ببرند و تمسخر و استهزاء کنند، خوب آنها هم تا یک حدی صبر دارند، نمیتوانند بیتفاوت باشند و از خودشان عکسالعمل بروز میدهند. این طبیعی است. در همه کشورها اینطور بوده است. در همه کشورها اگر گروهی، فرقهای، افرادی کاری برخلاف قوانین و شؤونات حاکم بر آن جامعه انجام دهند، حتی اگر آنجا ادعای حاکمیت دموکراسی هم داشته باشند، مورد بازخواست قرار میگیرند. این طبیعی است.
بهائیشناسی: در کشورهای مختلفی دیدهایم تبلیغ بهائیت ممنوع است، مثل یمن، عراق، ترکمنستان و کشورهای دیگری هم هست که ظاهراً در آنجا تبلیغات ممنوع است.
ق: بله، آنها هم واقف شدهاند به این موضوعات و جلوگیری میکنند از تبلیغاتی که بر اساس آن تبلیغات، سعی میکنند افراد را از آن اعتقاد قبلی خودش جدا بکنند.
بهائیشناسی: در کتاب «سالهای عطاء»، در بخشی اشاراتی به مسائل مالی بهائیت کردهاید. دوست داریم از زبان جنابعالی بشنویم که کمکهای مالی ایرانیان بهائی به تشکیلات چگونه انجام میشود؟
ق: در هر ضیافت، که نوزده روز یک بار انجام میشود، صندوقی میآورند و توسط کودکان وجوهاتی را واریز میکنند. این دو بخش است: یکی به نام تبرعات محلی است و دیگری حقوق الله است. حقوق الله مثلاً در حق خدا باید هزینه شود و اجازۀ برداشت و خرج در داخل کشور ندارند، این صرفاً مخصوصاً بیتالعدل است و در اختیار آنها قرار میگیرد. چه شکلی فرستاده میشود؟ توسط شرکتهای چندملیتی از طریق کشورهای ثالث به اسرائیل داده میشود و حتی شوقیافندی، خرید تمامی اراضی حول محور کوه کرمل را به اختیار بهائیان ایران گذاشت و از سایرین قبول نکرد. ایرانیان حتی با فروش بعضی از اموال خودشان، بهخاطر شوق و علاقهای که نسبت به این موضوع داشتند و شوق کاذب ایجاد شده بود، پول فرستادند و الان آنجا تشکیلات بسیار بسیار بزرگی دارند که حتی معاف از مالیات است. یهودیان ساکن در خود اسرائیل معاف نیستند، ولی این تشکیلات بر اساس سیاستی که بانیان بهائیت به وجود آوردند، معاف از مالیات سالیانه هستند.
بهائیشناسی: در پی سؤال قبلی در زمینه مظلومنمایی بهائیان این سؤال مطرح میشود که آیا بهائیان نسبت به ظلمها و کشتارهای مردم غیربهائی در جایجای دنیا از خودشان واکنشی نشان میدهند یا نه؟
ق: اخیراً ما شاهد جنگ رژیم صهیونیستی علیه غزه بودیم؛ حدوداً ۱۸-۱۷ [۱]هزار نفر زن و مرد و کودک آنجا بیگناه کشته شدند؛ شهید شدند؛ آواره شدند؛ سرگردان شدند؛ خانه و زندگیشان از بین رفت؛ حداقل یک اعلامیهای، یک بیانیهای، یک طرفداری لفظی از مظلومیتی به این شکل از خودشان بروز ندادند. حتی همین پولهایی که اینجا جمعآوری میشود، از طریق رژیم صهیونیستی صرف خرید انواع و اقسام جنگافزارهای کشتار جمعی میشود و مردم غزه را به شهادت میرساند و این خلاف ادعاست. در اول عرایضم عرض کردم، سیاستهای اعمالی با سیاستهای اعلانی جامعه بهائیت زمین تا آسمان فرق میکند. شاید در لفظشان در مواجهه با افراد مسلمان ابراز تأسف بکنند از این موضوع، ولی این قلبی نیست. سرنوشت خود من دوگانگی رفتار جامعه بهائیت و تشکیلات بهائیت را کاملاً روشن میکند. یکی از موضوعاتی که دهنپرکن هم هست و در مجامع بینالمللی آمده تحری حقیقت است. یعنی شما بروید نگاه کنید، از خود بهائیان هم خواهش میکنم این موضوع را بررسی کنند. تمامی افراد بالای ۱۵سال در موقع تسجیل شدن یک متن مخصوص و کلیشهای را مینویسند و امضا میکنند. انصاف بدهید، منصفانه قضاوت بکنید؛ آیا در اینجا نظر تشکیلات اعمال نشده است؟ دقیقاً اعمال شده است. یعنی متنی را آنها نوشتند و این بنده خدا ۱۶-۱۵ ساله این را مینویسد و اجرا میکند. این کجایش تحری حقیقت است.
از این جوان ۱۶-۱۵ ساله بپرسید چه موضوعی سبب شد شما به حقانیت بهائیت پی ببرید و بطلان اسلام را اعلام بکنید؟ شما اصلاً تابهحال با اسلام آشنا شدهاید؟ شما اصلاً در مجامع اسلامی شرکت داشتهاید؟ شما اصلاً از چه لحاظی به بطلان اسلامیت پی بردید و حقانیت بهائیت را واقف شدید که سبب شد شما در مرحلۀ اول تسجیل خودتان به این موضوع پی ببرید و آن کاغذ را امضا کنید.
بهائیشناسی: اگر کسی از بهائیان این سؤال را از تشکیلات بپرسد یا سؤال قبل را که چرا بهائیان نسبت به کشتاری که انجام میشود، عکسالعمل نشان نمیدهند، چه برخوردی از تشکیلات میبیند؟
ق: چون تمام شؤون زندگی بهائیان وابسته به تشکیلات است، تشکیلات دستور داده است از طرح سؤالات اینچنینی همواره پرهیز کنند، چون سروکارشان با هیأت صیانت میافتد و مشکلات عدیده و شدیده برایشان به وجود میآید.
مثلاً فرض کنید بچهاش در آمریکاست، اجازه ویزا به او نمیدهند. یا اجازه خروج از کشور به او نمیدهند. خیلی موضوعات دیگری هست که تشکیلات بهعنوان اهرم فشار برای زندگی در داخل فرقه اینها را نگهداری بکند.
بهائیشناسی: تشکیلات چه کارهایی را علیه بهائیان انجام میدهد و به عبارت دیگر اگر اموالی را از دست آنها خارج میکند با چه مکانیزمی این کار را انجام میدهد؟
ق: تقریباً علیالظاهر اجباری ندارند در این رابطه. سعی میکند بهائیان را توجیه کند و با اختیار خاص خودشان و ایجاد نوعی رقابت این مبالغ را در اختیار تشکیلات قرار بدهند. فرض بفرمایید ساعتی که قیمتش ۵۰ تومان است میآورد این را به قول خودشان لاتاری میگذارند، نهایتاً آن کسانی که متمولترند؛ ثروتمندترند؛ قیمت بیشتری پرداخت میکنند و این ساعت ۵۰ تومنی را شاید دهها میلیون تومان خریداری کنند و این یک وجه امتیازی است برای فرد برنده آن مسابقه که مثلاً فرض کنید از تشکیلات این را برنده شدهایم. این یک رجحان و برتری و فضیلتی برای بهائیان است.
بهائیشناسی: در فرمایش قبلیتان اشاره کردید به بحث تحری حقیقت. سؤالی که اینجا پیش میآید این است که بعضی محققان وقتی وارد عرصه تحقیق و مطالعه میشوند، با این موضوع مواجه میشوند که قسمتی از آثار اصلی و قدیمی بهائیت در دسترس نیست. مثل بعضی از الواح، کتاب تاریخ زرندی، نماز اصلی و مثل کتاب اقدس که خیلی در دسترس نیست و ترجمهاش به فارسی ظاهراً در مرام بهائیت حرام است. چون شما از اعضای تشکیلات بهائیت و از اعضای سرشناس این تشکیلات بودید، برای من سؤال است که واقعاً چرا این اتفاق میافتد و چرا این آثار در دسترس محققان نیست و حتی اگر کسی بخواهد تحری حقیقت کند، چرا در دسترس او نیست؟
ق: علتش همین است. وقتی آدم نوشتهای، گفتاری را از فردی میخواند و میشنود، طبعاً به قول سعدی تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد. ما که قبلاً بهائی بودیم، خودِ بانیان بهائیت را ندیده بودیم، بر اساس نوشتهها و گفتهها و تبلیغات بهائی شده بودیم. پدرمان هم همینطور. طبیعی است وقتی امروزه بخواهند نوشتههای بهزعم خودشان الواح بهاءالله و سیدعلیمحمد باب شیرازی را مطالعه کنند، قطعاً به بطلان این موضوع پی میبرند. این است که به نام حفظ در دارالاثار همۀ اینها را از دسترس عموم جمعآوری کردند و بردند. یکی از شگردهای خاص تشکیلات جامعه بینالمللی بهائیت بود که این را از دسترس مردم خارج کنند.
موضوع دیگر این است که میگویند تکرار دیدن الواح و عکسها قداست لازمه را از آنها میگیرد. البته این موضوع بهانۀ دومی برای جمعآوری است. بسیاری از آن موضوعاتی که در تاریخها و نوشتههای بهاءالله موجود است، هیچ وقت از زیر لحاف و تشک بیرون نیامده و فقط با طمطراق و با ادعاهای خاصی این را نوشته و اصلاً قدرت ارسال این را به رؤسای کشورها نداشته است. این است که همۀ اینها را سعی کردند جمعآوری کنند و از دسترس بهائیان امروزی خارج کنند، چون به مذاق خود بهائیان هم خوش نمیآید و بعضاً خود بهائیان منصف هم به بطلان اعتقاد بهائیت واقفند. من این را قول شرف میدهم. گرچه تعصب ظاهری و خانوادگی و علائق و وابستگیهای خاص خانوادگی شهامت بیرون آمدن از این ضلالت را به اینها نمیدهد، ولی وقتی خصوصی و محرمانه با یک خانواده صحبت میکنی، متوجه میشوی جوانش، مردش و زنش به این روش عادت کردهاند، یعنی روش دیگر زندگی را تجربه ندارند. مثل یک نهالی میمانند که از نهالستان برداشته بشوند و در جای دیگری کاشته بشوند تا بیاید این خودش را بگیرد و با آن موقعیت جدید آشنا بشود یک مقدار برایشان سخت است. زندگی داخل تشکیلات راحتتر است. مریض میشوند تشکیلات دکتر میگیرد. مسافرت میروند؛ با اطلاع اینها آنجا مسافرخانه دارند؛ خاص خودشان؛ اجاره اگر میخواهند بکنند تشکیلات اعلام میکند یک مستأجر بهائی مثلاً میخواهد خانه اجاره بکند؛ دوستانی که مایلند با یک هزینه کمتری خانهشان را به اینها اجاره بدهند. همه چیز دست تشکیلات است.
بهائیشناسی: میرسیم به بحث “حیات عائله”. بدون تعارف شما یکی از مبلّغان بسیار فعال و نخبۀ تشکیلات بهائیت بودید و طرحی ابتکاری از طرف جنابعالی به تشکیلات ارائه میشود با نام برنامه “حیات عائله” بهائی. بفرمایید ابتکار این قضیه و ارائه این طرح از کجا شروع شد و از چه فکری به این طرح رسیدید؟
ق: بر اساس موقعیت خاصی که من داخل فرقه بهائیت داشتم و به شهرهای مختلف سرکشی میکردم، احساس میکردم اکثریت بهائیان در ضیافات نوزدهروزه، آن جلساتی که هر ۱۹ روز یک ماه بهائی تشکیل میشود، معمولاً خوشایندشان نیست. مخصوصاً آن قسمت روحانی بهزعم آنها، خستهکننده است؛ متون عربی را نمیتوانند درست بخوانند؛ مخاطبان هم مفاهیم عربی را زیاد متوجه نمیشوند؛ خستهکننده و ملالآور بود. من در پی این بودم که نه اینکه بخواهم جایگزین داشته باشیم چون این طبعاً یک موضوع اعتقادی است. جزء لاینفک تشکیلات بهائی است که هر نوزده روز یک بار یک مهمانی داده بشود و تشکیلات اجازه این موضوع را نمیداد. من به این فکر افتادم که ما بیاییم به قول آنها از روحانیت جلسه یک مقدار کم کنیم و موضوعات روزمره را داخل این بکنیم. منهای برنامههای ضیافت نوزدهروزه یک تشکیلات دیگری را ایجاد کنیم.
با این فکر، من این را با دوستان در تهران مطرح کردم. خیلی هم موردقبول واقع شد آنها هم واقف شدند به این موضوع که ضیافات خوشایند جامعه بهائی نیست. این بود که از من خواستند ده روزی در تهران باشم و نمایندگان تمام استانها را بخواهند و جلسهای تشکیل دهند. ده روز آموزشهای لازمه را به آنها دادیم. قرار شد تمام موضوعات در تهران مطرح شود؛ تأیید شود و بعد چاپ شود و برای هر استان فرستاده شود، آنها به تعداد اعضاء تکثیر کنند و اینها را در اختیار آن جلسه بگذارند. مطالب هم در اول تشکیل شده بود از موضوعات بسیار کم و خلاصه روحانی بهائیت. بعد هم استفاده از متقدمین امر بهائی میشد تا بیایند صحبت کنند. تشکیلات بهائی هم آنها را بزرگنمایی میکردند. مثلاً خانوادههای تازهازدواجکرده؛ خانوادههایی که در زندگی دچار مشکلات زناشویی نشده بودند و احساس خوشبختی میکردند؛ میآمدند راز خوشبختیشان را بیان میکردند و برای تازهازدواجکردهها تجربه میشد. یا برای دختران و پسران آماده ازدواج که معمولاً با کمتوجهی به این موضوع دچار مشکلات عدیده و شدیده میشوند، عالی بود. بعداً به این شکلهای غیرمحسوس جا افتاد. استفاده از موسیقی و جوکگویی در حد مجلس هم رایج بود و آواز و ساز و احتمالاً رقص بعضی از حضار و یک پذیرایی و درواقع این خیلی بیشتر از جلسات نوزدهروزه جا افتاد. الان که هنوز است جا افتاده است.
بهائیشناسی: الان هم ادامه دارد؟
ق: بله هنوز هم ادامه دارد. خاطرهگویی بزرگها برای جوانان، آموزش بود، تجربه بود، به قول آنها بزرگنمایی میکردند، مظلومنمایی میکردند؛ اینکه ما آنقدر استقامت کردیم فلان کار را با ما کردند و ما باز هم بهائی ماندیم تا جوانان آن فضا را یادآوری کنند یا صحبت از کشتههای مثلاً نیریز، قلعه شیخ طبرسی، زنجان و جاهای دیگری که به وقوع پیوسته بود دراثر جنگ با قوای دولتی زمان حاکمیت قاجاریه، اینها را به حساب اعتقادشان میگذاشتند.
یک نکتهای را اینجا عرض کنم. اصلاً در تمامی این موضوعات ذکری از انفصال بهائیت و بابیت از اسلام را به میان نمیآوردند. شعارهایی که در آنجا مطرح میشد، دقیقاً در قلعه شیخ طبرسی، مثلاً قدوس، یا مهدی ادرکنی بود و قوای دولتی رغبت نشان نمیدادند در قبال این شعارهای اسلامی با آنها جنگ کنند. راز به درازا کشیدن این جنگها معمولاً استفاده از شعارهای اسلامی بود که آنها را وادار به این موضوع میکرد نه اینکه مقاومت شده بود.
بهائیشناسی: همانطور که مستحضر هستید بیتالعدل در هر سال در روزهای مشخص یا در روزهای دیگر به مناسبتهایی پیامهای مختلفی را صادر میکند. آخرین پیام استراتژیک که از طرف بیتالعدل صادر شده پیام ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱ است. این پیام یک نقشه ۲۵ ساله بهائیت است تا سال ۲۰۴۶ و پیامی است که متن فارسی آن ۱۹ صفحه و متن انگلیسی ۱۴ صفحه است. درحقیقت کلیدواژه و رمز این پیام تا سال ۲۰۴۶ واژه اجتماعسازی و جامعهسازی است. به عبارت دیگر هدفی که بهائیت طبق فرمان بیتالعدل باید تا ۲۵ سال آینده باید بر آن هدف متمرکز شود این عبارت است: ظهور و بروز بیش از پیش نیروی اجتماعسازی آیین بهائی، که پیگیری این هدف کلی مستلزم افزایش بیشتر قابلیت در فرد مؤمن جامعه محلی و مؤسسات بهائی است. نظر جنابعالی درمورد این پیام چیست و آیا اینکه واقعاً تشکیلاتی که برای ۲۵ سال آینده پیام صادر میکند و قصد نفوذ در کشورها را دارد، آیا میشود اسم دین روی آن گذاشت یا یک چیز دیگر است؟
ق: موضوع اول اینکه دین برای تبلیغ به نقشه و محدودیت زمانی نیاز ندارد. دین جهانشمول مثل دیانت مقدسه اسلام و سایر ادیان توحیدی، طبعاً برای نشو و نمو و تبلیغ و اینجور موضوعات نقشه ۲۵ ساله و ۱۰ ساله و ششساله پیاده نمیکردند. معمولاً احزاب سیاسی این کارها را انجام میدهند.
موضوع دوم اینکه بیتالعدل بهزعم بهائیت و به گفته عبدالبهاء مصون از خطاست که به نظر من این کلمۀ خیلی اشتباهی است، چون اولاً، آنها را غیرمعصوم انتخاب کرده است و ممکن است در انتخابشان اشتباه کرده باشند. یک فرد معمولی غیرملهَم از الهامات غیبی نمیتواند دارای عصمت کبری باشد. ثانیاً، بیتالعدل بهعنوان بزرگترین و بالاترین مرجع تصمیمگیری در سرنوشت جامعه بینالملل بهائیت، همواره سعی میکند بر اساس موقعیت خاص جهانی پیام بدهد. امروزه مردم از جنگها، از کشت و کشتارها، بیعدالتیها، دلزدهاند و همواره جامعه اسلامی منتظر منجی عالم بشریت هستند. اینها سبب میشود که بیتالعدل با استفاده از این کمبودها هرازچندگاهی اقدام به صدور اعلامیههای خاصی بکنند. این اعلامیه هم در راستای همان اعلامیهها و نوشتههای قبلی است. چیز خاص زیادی ندارد. حالا شاید واژهها و کلمات فرق کرده ولی اهداف همان است. ممکن است اینجا از یک کلمه استفاده کرده باشد. در ۱۶-۱۵ سال پیش یک اعلامیه دیگر داد، یادم است آن موقع در شکوائیهای که بهائیان ایران نوشته بودند، علیالظاهر جواب داده بودند که عنقریب ابرهای تیره و تار از آسمان ایران زایل خواهد شد و شما به زندگی برمیگردید. یا در گذشته حتی در زمان عبدالبهاء، زمان محمدعلیشاه، وقتی در دوره مشروطیت مردم جان میدادند، برای حفظ مشروطیت، عبدالبهاء پیغام داد که بهائیان به تبعیت از محمدعلیشاه برخیزند، انقلاب عنقریب از بین خواهد رفت.
منظور عرضم این است که حتی این نه نفری که اقدام به صدور چنین اعلامیهای میکنند خودشان هم باور ندارند که این محقّق خواهد شد. منتها دو هدف دارد. یکی اینکه بهائیان مسؤول و به قول معروف دخیل در سیاستگذاری هر کشور را به این موضوع مشغول بکنند، نوعی دلمشغولی است خودشان هم میدانند. حتی دنیای مسیحی امروز واقف شده به این موضوع که بهائیت واقعاً نمیتواند آن ادعایی را که از خودش نشان داده این را در جوامع مختلف اجرا کند. اصلاً غیرقابلاجراست.
تمام نوشتههای باب و بهاء خلاف رفتار انسانیت را نشان میدهند. کشتار غیربابیان و غیربهائیان، سوزاندن کتابهای غیربابی، انواع و اقسام موضوعاتی که حداقل جوامع مختلف از رفتار واقعی بهائیان (نه کلیشهای و حسابشده) دیدهاند و اینهم طبق نصوص تاریخی و نوشتههای موجودشان است. یکی از دلایل جمعآوری کتب بهائیت هم همین بود تا اینها در دسترس عموم نباشد و اگر هم بخواهد باشد، تحریف شده و چیزی که درخور شأن و منزلت امروزی هست بیان بشود. به نظر من این یک حربه تبلیغاتی است برای سرگرم کردن مسؤولین بعضی از کشورها، که حداقل بگویند این هیأت بیتالعدل در فکر رونق و بازار کسب و ابقاء جامعه بهائیت است و لاغیر. غیر از این تفسیر دیگری ندارد.
بهائیشناسی: بهعنوان آخرین سؤال که شاید سؤال خیلی سختی باشد، چون یادآور بعضی از مشکلات در گذشته است: بعد از خبر مسلمان شدن شما که در روزنامه کیهان سال ۱۳۷۲ چاپ شد و جامعه بهائیت دید یکی از افراد بسیار سرشناسش به آغوش اسلام برگشته، چه رفتارهایی را با شما انجام دادند؟ شاید سخت باشد یادآوری آن روزها ولی بههرحال دوست داریم خوانندگان مقالهها و فصلنامههای ما با این مسائل آشنا شوند تا چراغ راهی برای مطالعات آیندهشان باشد.
ق: الحمدلله تعالی بهذه المنّة، الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة الهدی علیهم السلام، بنده تا ۱۹ مرداد ۱۳۷۲ جزو ارکان تشکیلات جامعه بهائی بودم اما لطف خدا شامل حالمان شد و به همراه خانواده مسلمان شدیم. این عمل ارکان تشکیلات جامعه بهائیت را به لرزه درآورد و هنوز هم که هنوز است پسلرزههایش آن جامعه را میلرزاند. اولاً تشکیلات میاندوآب مورد عتاب و سرزنش محفل ملی وقت تهران قرار گرفت. که چرا شما از رفتارهایی که از خانواده او سر میزد متوجه این گرایش و تحول انقلابی و ماهیتی درونی ایشان نشدید.
این برای تشکیلات میاندوآب خیلی گران تمام شد. بسیاری از اینها را و بلکه کل اعضا را عوض کردند. به جهت عدم شناختی که از رفتارهای بنده داشتند. من تا عصر همان روز بهائی بودم. درواقع صادقانه داشتم خدمت میکردم. حتی ۲۶ تا برنامه ضیافتی را تکثیر کرده بودم. آماده بود برای پخش. جمع کردم تشکیلات را گفتم من تا امروز بهائی بودم، از امروز به بعد دیگر نیستم. خیال هم نکنید فحش میدهم یا بُهتان میزنم. این را تکثیر کرده بودم بسم الله بفرمایید. اینها را هم پخش کنید. این هم کتابهایم. دو گونه کتاب داشتم همه را جمع کردم و به تشکیلات دادم. اینها فکر کردند من شوخی میکنم. وقتی واقف شدند که واقعاً به این مرحله رسیده بودم، آن انقلاب درونی و ماهیتی و انبساط خاطر در حقیر و خانوادهام به وجود آمده، همان لحظه با ترتیبات خاصی تهران و ارومیه و تبریز را از این موضوع آگاه کردند. فردا صبح از تهران و تبریز و ارومیه ــ عرض کردم در وسط عرایضم که معمولاً از خانمها استفاده میکردند ــ ۳۳ خانم آمدند سه روز در منزل ما بودند. به انواع و اقسام حیلههای زنانه و مکر و دسیسه متوسل شدند، ازدواج مجدد، … اگر مشکلی در دادگاهها دارید، مواد مخدرحمل کردهاید، … ما آدم داریم در همۀ نهادها، ما آدم داریم اینها را میتوانند رفع کنند. اگر مشکل مالی دارید به شما کمک مالی میکنیم. اصلاً میخواهید بفرستیم آن طرف آب راحت بروید زندگی کنید.
وقتی با نفی بنده روبهرو شدند و گزارش کردند که این موضوع اصلاً امکانپذیر نیست که آنها دیگر برگردند، تطمیع را شروع کردند. فکر کردند من دنبال موضوعات اقتصادی هستم. خواهر کوچکم که الان در آمریکاست خانۀ سه طبقهای در سعادتآباد داشت، آن را به من پیشنهاد کردند، ماهی میلیونها تومان حقوق فقط برای اینکه مبادا کاری علیه بهائیت انجام بدهم پیشنهاد کردند. چون موقعیتم را در تشکیلات میدانستند. بیانم را هم نسبت به جامعه اسلامی و مقایسه مابین جامعه اسلامی و حقانیت اسلام و بطلان بهائیت واقف بودند. دیدند این حربه نیز مؤثر نیست. البته آن موقع من یک ریال در بساط نداشتم. میرفتم برای دیگران سیب میچیدم روزی ۴۰۰ تومان به من میدادند. خیلی وضع مالی من ناجور بود، ولی استقامت کردم. از خدا میخواهم هیچکس را به اندازه من ــ البته شهداء و اینها را عرض نمیکنم، معمولیها را عرض میکنم ــ در مظانّ امتحانات عدیده و شدیده قرار ندهد. یک طرف بریدن از خانواده، بریدن از موقعیتهای شغلی و تشکیلاتی و یک طرف ضلالت ظاهری؛ مادی؛ اجتماعی؛ طرد روحانی و سلب نسبت، و… به هر صورت خدا را شاکرم که توان و مقاومت و استقامتی داد که نفی کردم. هیهات منّا الذّلة گفتم. الان هم پشیمان نیستم، ندامت ندارم.
بعداً شروع کردند به تهدید. عواملی دارند ــ وسط عرایضم عرض کردم جامعه محبین جامعه بهائی ــ اینها را وادار کردند که چه کارهایی بر سر من آوردند. شن ریختند در بخاری که ما را شبانه بکشند، درِ ورودی را از بیرون جوش زدند که ما نتوانیم بیرون برویم، توسط عوامل خاص خودشان در عروسی دخترم نجاست پرت کردند، کفش مهمانها را دزدیدند، پسرم را سه بار در لجن خواباندند، کتک زدند و… به یک احسنت و بارک الله و لبخند رضایت، طرف دوپایی روی اعتقاد خودش میرفت و من متأسفم از این رفتار و هنوز ادامه دارد.
وقتی دیدند من به حول و قوه الهی و نظر ویژه ولیّالله الاعظم، نۀ مقدسی به اینها در همه این موارد گفتم؛ توسط یکی از خویشاوندان خودمان بلایی سرم آوردند. آن شخص گفته بود کاری میکنم قادری نتواند از توی خانه بیرون بیاید و این بلایی که امروز از نظر اقتصادی دامنگیر من است و الان چندین سال است که استقامت کردهام، خانهام را فروختم، همه اینها از عوامل بهائیت به سر من آمده است. زندگینامه خودم را عرض کردم. إنشاءالله مورد عبرت سایرین واقع شود و به این روز افتادن من سبب شد که بسیاری از این دگراندیشانی را که من سالها زحمت کشیده بودم و در بهائیت به وجود آورده بودم، چند سال پیش جامعه بهائیت دودستی به آنها چسبید و اغلب آنها را آن طرف آب فرستاد که نتوانند آن اعتقاد واقعی خودشان را بروز بدهند.
اینها چندین سال هر هفته جلسه دعا و مناجات تشکیل میدادند که من برگردم و اگر برنگشتم به بدبختی دچار بشوم، اما خودشان الان رسوا شدهاند و رفتهاند خارج که نتوانند اعتقادشان را بروز دهند.
بهائیشناسی: خیلی ممنون از اینکه این وقت را در اختیار ما قرار دادید. در آخر اگر توصیه یا اندرزی دارید خیلی خوشحال میشویم از شما بشنویم.
ق: البته السابقون السابقون اولئک المقربون. سابقه اسلامی هریک از خوانندگان و بینندگان و شنوندگان از من بیشتر است ولی میخواهم یک چیزی عرض کنم. ای مسلمانان قدر اعتقادتان را بدانید. برای هر لبخند رضایت، یک بارک الله و یک آفرین بهائیان و سایر بیاعتقادها دوپایی روی اعتقادتان نروید. حیف است. از صبح علی الطلوع تا غروب اگر شاکر خدا باشید، در حق پدر و مادرتان دعای خیر بکنید که شما را در یک جامعه اسلامی بار آورده و شیر خوردن شما همراه با آن مصائب و ذکر مصیبتهایی که بر سر سیدالشهداء و سایر ائمه معصومین و اولیاء و اوصیاء آمده عجین شده. قدر این را بدانید این کم سعادتی نیست. مادر من سی و سه بار در صورت من تف کرده بهخاطر اینکه مسلمان شده بودم. هیچ نگفتم، تحمل کردم، خدا به من پایداری داده. قدر بدانید به هر ناملایماتی از خدا رو برنگردانید. از امام زمان رو برنگردانید. خداوند از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و امام زمان حیّ و حاضر و ناظر اعمال ماست. اعمال ما هر روز به ایشان عرضه میشود. یک وقت خدای نخواسته اعتقادتان را در بازار کاسدالافکار این بهائیان و سایرین که علیه اسلام تبلیغ میکنند کم نفروشید. امروز به فرموده ائمه معصومین انتظار فرج بالاترین عبادتهاست. یک وقت دچار شک و تردید نشوید. خیلیها بودند در موقعیتهای خاص اعتقادی بودند، ولی عاقبت به خیر نشدند. إنشاءالله که همه مسلمانان و معتقدین به ولایت آن بزرگوار زندگی توأم با معنویت داشته باشند. برای همۀ آنها آرزوی سعادت دارم. از شما و مؤسسه تشکر میکنم بنده را لایق و قابل دانستید تا این عرایض را به زبان الکن و قاصر به لفظ آوردم.
[۱]. این آمار مربوط به زمان مصاحبه است.