صفحه اصلی معرفی کتاب معرفی کتاب حيات يحيای نجی بخش نخست ميرزا يحيی دولت‌آبادی، از جنبش باب تا جنبش مشروطيت، قسمت دوم: بررسی کتاب فصل الکلام ميرزا هادی دولت‌آبادی

معرفی کتاب حيات يحيای نجی بخش نخست ميرزا يحيی دولت‌آبادی، از جنبش باب تا جنبش مشروطيت، قسمت دوم: بررسی کتاب فصل الکلام ميرزا هادی دولت‌آبادی

2 خواندن ثانیه
0
0
77

سيّدمحمّدهادي سجّادي

چکیده

کتاب «فصل الکلام» نوشتۀ میرزا هادی دولت‌آبادی ازجمله ردیه‌های مهم بابی بر عقاید و دعاوی میرزا حسین‌علی نوری ملقب به بهاء‌الله است که گواه اختلافی مهم در رهبری و ریاست معتقدان به آیین نوظهور بیان است که میان دو برادر واقع شده و موجبات جدایی و دوگانگی پیروان سیدعلی‌محمد باب را فراهم نموده است.

کتاب فصل‌الکلام بر آن است تا فقط با دست گذاشتن بر آموزه‌های علی‌محمّد باب در کتاب بیان فارسی، ناهمسانی دعوی بهاءالله با آن آموزه‌ها را نشان دهد، بدین سبب سیدمقداد نبوی در کتاب خود حیات یحیای نجی، به تحلیل و بررسی کتاب فصل‌الکلام پرداخته تا هم نمودی عینی از دل‌بستگی‌ها و تمایلات عقیدتی میرزا هادی دولت‌آبادی به آیین باب دانسته ‌شود و هم نمایی ویژه از استدلال‌های ازلیان در ناهمسانی آموزه‌های بهائی با بنیاد ادعایی بابی‌شان باشد.

کلیدواژه: میرزا هادی دولت‌آبادی، میرزا حسینعلی نوری، میرزا یحیی صبح ازل، کتاب بیان، کتاب فصل الکلام.

مقدمه

کتاب «حیات یحیای نجی» تألیف سیدمقداد نبوی‌ رضوی کاری از نشر نگاه معاصر است که به معرفی خاندان دولت‌آبادی از منابع گوناگون بالأخص مستندات و مکتوبات به‌جای‌مانده از بزرگان و سران بابی پرداخته و ابعاد پنهانی ماهیت این خاندان مهم و مؤثر در تاریخ دورۀ سلطنت قاجار و اوایل دوران حکومت پهلوی را آشکار کرده است تا بدین سبب تحلیلی صحیح از وقایع زمان حاصل گردد.

درفصل سوم کتاب، آقای نبوی رضوی به بررسی کتاب فصل‌الکلام تألیف میرزا هادی دولت‌آبادی پرداخته که یکی از مهم‌ترین ردیه‌های ازلی بر مدعای بهائی است.

پس از «حضرت باب» دربارۀ جانشینی و زعامت و رهبری آیین بیان، اختلافی در میان مؤمنان به این آیین نبود و همگان به بیعت با میرزا‌ یحیی نوری ملقب به صبح‌ ازل روی آورده و خود را مطیع مرآت آیین نوپا و نوظهور و این رسم و سلوک را پیروی محض از سیدعلی‌محمد شیرازی می‌دانستند، چراکه «حضرت ظهورالله» (علی‌محمد شیرازی ملقب به باب و صاحب دعوی ظاهرشده به ظهورالله) بعد از دعاوی بابیت و قائمیت، برای خویش مدعای تازه‌ای را طرح نمود که از ابتدای خلقت، خداوند متعال احدی را بدین مقام نیافریده است و حال به تصریحات فراوان، بعد از حضور روحانی و جسمانی مقام خود در این دنیای فانی، به جهت سعادت مخلوقات و بندگان الهی برای نور وجود مبارک، آینه‌هایی را به عالم امکان معرفی فرمودند که اینان برای مخلوقات، انوار فرح‌بخش و هدایتگر «حضرت باب» را منعکس نموده تا، به‌زعم خویش، از این نعمت بی‌مانند الهی، خدای ناکرده کسی محروم نماند. بدین‌سان میرزا یحیی صبح ‌ازل، برادر کوچک‌تر میرزا حسین‌علی نوری (ملقب به بهاء‌الله) را به‌عنوان اولین مرآت کل عالم هستی و رهبری بعد از وفات خویش، به‌عنوان برگزیدۀ الهی، معرفی فرمودند و مرایای بعد از جانشین خود را نیز به انتخاب خداوند و شناخت و معرفی «حضرت ازل» نهاده، با خیالی آسوده و روحی آرام بدرود حیات فرمودند.

چند صباحی این‌گونه سپری شد تا میرزا حسین‌علی نوری، برادر بزرگ‌تر میرزا یحیی، که گویی سر خویش را بی‌کلاه دید، یا اطاعت از برادر کوچک‌تر و کارگزاری وی، خوشایندش نبود، در فکر راه‌حلی برآمد، چراکه اصلاً مسبب آشنایی و ایمان و قرابت میرزا یحیی با سیدعلی‌محمد باب، خود او بود و شاید هم انتظار نداشت و گمان نمی‌کرد خود که برادر بزرگ‌تر است و خدمات شایانی در تبلیغ و ترویج و مدد به آیین نوپای بیان داشته و این مرام و آیین، رشد و نموش را مدیون زحمات اوست، حال موظف به اطاعت از برادر کوچک‌تر شده باشد. شاید هم از این‌که پاداش شایانی برای خوش‌خدمتی‌هایش دریافت نداشته، دل‌آزرده به فکر جبران افتاده بود.

آزردگی دل چنان عقل و هوش را از وی ربود که با وجود آن‌که خود را پیرو و معتقد به باب می‌دانست و قصد نگاشتن یادگاری بر پیکر دعاوی سیدعلی‌محمد باب را داشت، اما گویی فراموش کرده بود که زمان نوشتن یادگاری بر پیکر دعاوی بابی چیزی درحدود دوهزار سال دیگر است و همچنین به پیروی از پیشوای مرام بیان، اصلاً ماهیت زمان و مکان، مقتضی چنین ادعا و تغییر اساسی نیست.

به سبک و سیاق علی‌محمد باب، هنوز مرآت و آینۀ انوار ظهورالله در این عالم نفس می‌کشد و هنوز مرآت بعد از خود را نشناخته که معرفی‌اش کند و هنوز شهدای بیان به هدایتگری بعد از مرآت، نائل نیامده‌اند و هنوز طفل نوپای آیین بیان به راه نیفتاده است، کودک‌کشی برای چه؟ شاید برای خویش وقت را تنگ یافته‌اید که چنین با عجله در فکر نسخ آیین نو و تأسیس آیین نوتر برآمده‌اید… اما ماجرا به این سادگی‌ها هم ختم به خیر نگردید و درواقع اصلاً ختم به خیر نگردید، وقتی که می‌بینیم در میانِ اختلاف دو برادر، بسیاری کشته شده و فرصت حیات دنیایی را درجهت آبادانی آخرت خویش تباه کرده و به تباهی نیز بار سفر بسته و چه جان‌ها و مال‌ها که در این مسیر پرهیاهوی بابی هدر رفت.

کتاب فصل‌الکلام بر آن است تا دعاوی میرزا حسین‌علی نوری ملقب به بهاء‌الله را بر پایه اصول و چهارچوب‌ها و ساختار آیین بیان به استناد فصل‌الخطاب‌ها و فصل‌الکلام‌های علی‌محمد باب در کتاب بیان فارسی به اختصار بیان نماید.

سیدمقداد نبوی در کتاب خود حیات یحیای نجی، بر حقیقت و لایه‌های پنهان خاندان دولت‌آبادی دست گذاشته و مفصلاً در بخش‌های گوناگون کتاب خود به ماهیت بابی و نهان‌زیست این خاندان به قرائن و مستندات بسیار اشارات فراوان کرده است، همچنین در تألیفات دیگر خود، چون آیین در ایران به‌طورجامع، کامل و محکم میخ ماهیت نهان‌زیست این خاندان بالأخص میرزاهادی و میرزایحیی را بر بستر تاریخ کوبیده و مفری برای رهایی از پذیرش نقاب مسلمانی بر چهره‌ بابی ـ ازلی این خاندان باقی نگذاشته است. ازجمله شواهد و قرائن، همین کتاب فصل الکلام است که به دلایل بسیار، تألیف شخص میرزاهادی دولت‌آبادی است و مهر تأیید دیگری بر تمایلات و عقاید بابی این خاندان است.

این مقاله بر آن است که به محتوای کتاب میرزاهادی بپردازد که هر عبارتش گویای ماهیت نهان‌زیست بابی این خاندان است، اما چون این موضوع در مقاله قسمت اول معرفی کتاب حیات یحیای نجی در شماره پاییز ۱۴۰۲ فصلنامه بهائی‌شناسی و همچنین مقاله معرفی کتاب آیین در ایران در شماره بهار ۱۴۰۲ فصلنامه به نظر مخاطبان رسیده است، در مقالۀ حاضر از ماهیت پنهان خاندان دولت‌آبادی سخن نمی‌گوییم و دریافت حقیقت را به مشاهده عبارات و استدلال‌ها و ارادت‌های میرزاهادی به عقاید و مرام بابی در رد دعاوی میرزاحسین‌علی بهاء واگذار می‌کنیم و در این مقاله به‌طورخاص به دلایل رد دعاوی بهاء‌الله در عدم تطبیق با کلام باب ـ که از دید بابیان در حکم وحی الهی لازم الوقوع و لازم الاجرا است ـ می‌پردازیم.

نزول آیات الهی

عقیده بابی بر این تصور استوار است که بیانات بسیار و مداوم «حضرت باب» در حکم کلام خداوند است که از «زبان مبارک» نازل می‌گردد و همچنین کثرت بی‌اندازۀ نزولات ذهنی ایشان را دلیلی بر الهی بودنش می‌دانند و آیات الهیِ نزولی نامیده‌اند و در حکم وحی الهی دانسته‌اند. همچنین باب در معرفی خصوصیات من یظهره الله، این کمال را در شخص او ضروری می‌داند.

میرزا حسین‌علی بهاء یکی از دلایل صحت دعوی خود را دارا بودن کمال صدور آیات الهی نزولی بعد از «جناب باب» دانسته و به تعبیر معجزه بر تأیید خود، مهری الهی زده است و در مقابل، میرزا یحیی صبح ‌ازل را بی‌بهره از این کمال دانسته است. این دعوی بهاء شوری به پا کرده و میرزا هادی دولت‌آبادی در کتاب خود یادآور شده که صبح ‌ازل صاحب تداوم و کثرت گفتار و نوشتار و به تعبیر بابی، صاحب فیض صدور آیات الهی نزولی است که در حکم وحی الهی موردتأیید شخص «حضرت باب» بوده است که هر دو گروه بابی و بهائی به آن معترفند و حتی به فرض آن‌که چنین قدرت و کمالی در جناب بهاء‌الله یافت گردد، به دلیل تشابه چنین استطاعتی در دو برادر، این توانایی را در زمره معجزات بی‌اعتبار می‌داند. همچنین در این حد نیز نیاسوده و در اصل، جناب بهاء را به دلایل محکمات به استناد کتاب بیان فارسی، صاحب این کمال نمی‌داند.

سیدمقداد نبوی به استناد مقدمه کتاب فصل الکلام، تحلیلی از ماهیت میرزا هادی دولت‌آبادی ارائه کرده که دلیلی است بر نگارش ردیه بر دعاوی میرزا حسین‌علی بهاء توسط وی:

«در مقدمه‌ی کتاب فصل الکلام، پس از آغاز سخن با عبارت بابی «بسم الله الأمنع الأقدس» که به‌جای عبارت اسلامی «بسم الله الرحمن الرحیم» نوشته می‌شد و درود بر باب (شجره‌ی طیبه‌ی سنیه) و صبح ازل (ثمره‌ی بهیه‌ی ازلیه) و شهداء بیان (أدلاءالله)، آزمون‌ها و امتحان‌های الاهی را در دوران هر آیین از دیانت‌های خداوندی همیشگی دانسته و «ادعای بسیار عجیب اخ اکبر» را که «جُلّ از مؤمنین غیرخالص را از جاده‌ی مستقیمه منحرف و عنان ایمان‌شان را از پیمایش راه حق منعطف نمود»، یکی از «امتحانات بزرگ» گفته است. او ازآن‌روی که پیروان بهاءالله، برای نشان دادن درستی دعوی او، بر «کتاب‌الله فارسی» (بیان فارسی) دست گذاشته و برخی بخش‌هایش را بر استواری دیدگاه خود شاهد می‌گیرند، در شگفت بود، به‌ویژه آن‌که چنان می‌دانست که ایشان، پیش خود، نادرستی کار خویش را می‌دانند. براین‌اساس، او بر آن شد تا بخش‌هایی «صریح و ظاهر» از آن کتاب را که در ناهمسانی با دعوی بهاءالله می‌دانست، بیاورد تا بر آن دسته از بهائیان «ترحم» شده و همچنین، با «دستگیری» از «منحرفان»ی که «هنوز به مقام عصبیت و مجادله‌ی باطله واقف نشده‌اند»، آشکار شود که «آن استدلال‌ها چقدر ناروا و چگونه مورث غضب خداست.»

(سیدمقداد نبوی ‌رضوی، حیات یحیای نجی، بررسی و تحلیل کتاب فصل‌الکلام)

نسخۀ خطی مقدمۀ ناصر دولت‌آبادی بر کتاب تنبیه النائمین

(مجموعۀ اسناد ناصر دولت‌آبادی)

در این مقدمه، کتاب فصل الکلام «تألیف حاج میرزا هادی (ودود)» یاد شده، اما در نسخۀ چاپی آن کتاب، از روی نهان‌نگاری، نوشتۀ «یکی از فضلای بابیه» گفته شده است.

 

مستندات ارائهشده در کتاب حیات یحیای نجی مبنی بر انتساب قطعی و بلاشک کتاب فصل‌الکلام به میرزا هادی دولتآبادی:

«در پایان این پژوهش (سندهای شماره‌ی ۱۶۴ تا ۱۶۸ و ۱۷۲)، گفتارهایی از فخرتاج دولت‌آبادی و ناصر دولت‌آبادی، به‌عنوان دو منسوب نزدیک و آگاه میرزا هادی دولت‌آبادی، درباره‌ی انتساب کتاب فصل الکلام به او آورده شده است. شیخ محمّدرفیع طاری (تصویر شماره‌ی ۱۵۹) نیز که از نزدیکان میرزا هادی دولت‌آبادی و میرزا یحیی دولت‌آبادی بود و در میان بزرگان ازلیان جای داشت، هنگام رونویسی نسخه‌ای از کتاب فصل الکلام (سندهای شماره‌ی ۱۷۳ و ۱۷۴)، آن را «تحقیقات و فرمایشات علّیین‌آشیان حضرت اوّاه» یاد کرده است. دانسته شد که صبح ازل نویسنده‌ی کتاب فصل الکلام را «اسم الله الودود» و «اوّاه» می‌خواند. روایت ازلیان آن است که میرزا علی‌محمّد دولت‌آبادی «در نوشتن متن» آن کتاب به پدر خود «یاری رسانده یا حداقل در بازنویسی آن دست داشته است.»

(سیدمقداد نبوی‌ رضوی، حیات یحیای نجی، بررسی و تحلیل کتاب فصل‌الکلام، مقدمه)

میرزا هادی دولت‌آبادی، در کتاب فصل‌الکلام خود، در بیست و دو موضع، مطالبی را به استناد صریح کتاب بیان فارسی ـ که جایگاه وحیانی نزد معتقدان به عقاید بابی دارد ـ برگزیده تا نشان دهد دعوی بهاءالله با آموزه‌های باب ناهمسان است.

صفحۀ نخست فهرستی از ردیه‌های بابیان و ازلیان بر بهائیان

(مجموعۀ اسناد ناصر دولت‌آبادی)

ناصر دولت‌آبادی دربارۀ ردیۀ نیای خود بر بهاءالله نوشته: «رسالۀ فصل الکلام از حاجی میرزا هادی دولت‌آبادی است که به فارسی نوشته شده و دلایل متعددی از بیان فارسی بر بطلان دعوی مدعی نقل نموده و استدلال عالمانه کرده است و یک نسخه از آن را هم برای میرزا حسینعلی فرستاده ….»

 

مواضع بیستودوگانه

  1. بی‌بهرگی مدعی از آیات الهی
  2. نطفه بودن آیین بیان و ضرورت تکامل تدریجی آن
  3. نبود برزخ پیش از قیامت در ظهور مدعی
  4. ظهور من یظهره الله میان «غیاث» و «مستغاث»
  5. ناآشکاری عالمان بیان و ملوک بیان در زمان مدعی
  6. نبود بیان‌های زینت‌داده‌شدۀ اهل بیان در زمان مدعی
  7. ناآشکاری حدود بیان و ملوک بیان تا زمان مدعی
  8. نادرستی حکم نگارش کتاب وصیت با پذیرش دعوت مدعی
  9. پاکی نطفۀ من یظهره الله و نجاست نطفۀ مدعی
  10. شناخته بودن همیشگی مدعی
  11. معجزه نبودن آیات مدعی
  12. درس خواندن آیندۀ من یظهره الله در مکتب
  13. ضرورت بازنویسی کتاب‌ها در هر ۲۰۲ سال
  14. نبود پادشاهان بیان تا زمان دعوی مدعی (براساس باب نهم از واحد هفتم کتاب بیان فارسی)
  15. عملی نشدن حکم حرز برای کودکان بابی و من یظهره الله
  16. نبود پادشاهان بیان تا زمان دعوی مدعی (براساس باب شانزدهم از واحد هفتم کتاب بیان فارسی)
  17. نبود اولوالحکم بیان تا زمان دعوی مدعی
  18. نبود شرایط کتابت محاسبۀ نفس تا زمان دعوی مدعی
  19. نبود شرایط مصرف حقوق الله تا زمان دعوی مدعی
  20. عملی نشدن حکم تقسیم طلا بر سهم باب یا اولوالطاعۀ بیان
  21. نبود وقت برای کتابت با خط خوش تا زمان ادعای مدعی
  22. عملی نشدن حکم ساخت بیت ملوک بیان برای ایمان به من یظهره الله

مختصر تفصیل مواضع مطروحه

  1. بی‌بهرگی مدعی از آیات الهی

در بخشی از کتاب بیان فارسی معجزۀ هریک از رسولان الاهی را «اعلا علو» مایۀ فخر مردم آن دوره گفته است. میرزا هادی دولت‌آبادی، بر این پایه، «آیات نازله از سماء مشیت» را معجزۀ این دوران دانسته و مانند آنچه در مقدمه آورده بود، بهاءالله را بی‌بهره از آن‌ها گفته است. او، در این بخش از گفتار خود، «دو دلیل» را که «به‌جهت تذکر» آورده، گویای درستی آن بی‌بهرگی یاد کرده است:

اول آن‌که باب، بهاءالله را می‌شناخت و اگر او را، با وجود لایق‌تر بودن از صبح ازل برنگزید، نقص خود را نشان داده و پیروی‌اش درست نیست.

دوم آن‌که بهاءالله، با رد جانشین برگزیده و منصوب باب (مظهر ظهورالله)، درواقع باب را رد کرده است، پس خود کنار گذاشته می‌شود، چراکه فرستادگان خداوند باید تمام فرستادگان پیشین را پذیرفته باشند.

  1. نطفه بودن آیین بیان و ضرورت تکامل تدریجی آن

کودک نوپا را فرصت بسیار است برای رشد و نمو، پس در دوران شکوفایی چه دلیل به نسخ آن؟

«میرزا هادی دولت‌آبادی، در موضع دوم، «نطفه» بودن کنونی آیین بیان در گفتار باب را شاهد گرفته و بر آن است که سنت الاهی بر تکامل تدریجی است و ازآن‌روی که از آغاز این مقام هنوز زمانی نگذشته، نمی‌توان گفت که آن آیین، با گذراندن مقام‌های بعدی، به کمال خود رسیده و باید به آیین پسین دگرگون گشته و منسوخ شود.»

(همان، بررسی و تحلیل کتاب فصل الکلام)

  1. نبود برزخ پیش از قیامت در ظهور مدعی

بر مبنای آموزه‌های بابی و به استناد کتاب بیان فارسی، تا زمانی که مرآتِ معرفی‌شده توسط «جناب باب» در قید حیات است، ظهور من یظهره الله بعدی محال است، رهبری شهدای بیان نیز وعدۀ دیگر ایشان است و تا زمانی که واقع نشود ظهور من یظهره الله بعدی ناممکن است. همچنین میرزا حسین‌علی بهاء در تأیید مدعای خویش در عقیدۀ بابی، نیاز به تأیید شهدای بیان دارد؛ که چنین تأییدی ندارد.

به بیان سیدمقداد نبوی در کتاب «حیات یحیای نجی»:

«موضع سوم از کتاب فصل الکلام، بر آنچه باب «برزخ میان دو ظهور» گفته بود، دست گذاشته است. در نگاه تأویلی باب به گزاره‌های اسلامی، تفسیربه‌رأی او از عبارت «یوم القیامة» جایگاهی بنیادین دارد. بنا بر آموزه‌های وی، با طلوع «شمس حقیقت» (صاحب دیانت جدید)، «یوم القیامة» (روز نسخ دیانت پیشین) آغاز شده و تا غروب آن (مرگ او) پی گرفته خواهد شد و پس از آن، دوره‌ی «لیل» (شب) فرا می‌رسد که تا طلوع شمس حقیقت بعدی و آغاز دوباره‌ی روز قیامت ادامه خواهد داشت.

در گفتار باب در کتاب بیان چنان می‌نمایاند که در دوران برزخ میان ظهور باب و ظهور صاحب دیانت بعدی (من یظهره الله)، هیچ‌کس به «مشیة الله متبطّنه» آگاه نیست مگر «کسی که از حدود بیان تجاوز نکند».

باب، در لوح وصیت، شهداء بیان را کسانی دانسته که پروا پیشه کرده و «از حدود بیان تجاوز نمی‌کنند». دستور او به صبح ازل آن است که اگر هنگام وفات، کسی چون خود را با عنوان مرآت صاحب وحی نیافت، آیین بیان را به شهداء بیان بسپارد.

وی، همچنین، در جایی دیگر از کتاب بیان فارسی، شهداء بیان را راهنمایان به آیین خود «از حین غروب شمس حقیقت بیان» تا «طلوع شمس حقیقت من یظهره الله» گفته است.

با این ترتیب، دانسته می‌شود که در نگاه باب، شهداء بیان آگاهان به «مشیت متبطّنه» در دوران برزخ میان دو ظهور هستند و دیده می‌شود که او ایشان را مخاطبان معرفت از سوی «مظهر مشیت کلیه در برزخ» (مشیة الله متبطّنه) گفته است.

همچنین، دیده می‌شود که باب، در لوح وصایت، همه‌ی ویژگی‌های خود را در صبح ازل بروزیافته گفته و او را چون خود دانسته است. در این مکتوب، صبح ازل، چون باب، «مظهر ظهور الله» و «ذکرالله للعالمین» خوانده شده و به «حفظ آیات بیان» و «امر به آن‌ها» دستور داده شده است.

بر این پایه است که باید گفت: دوران برزخ زمانی است که شمس حقیقت باب غروب کرده و مرآت او نیز ـ که صاحب تمام ویژگی‌های اوست ـ در میان نیست. در این زمان، رهبری بابیان با شهداء بیان (برخورداران از راهنمایی‌های مشیة الله متبطّنه) خواهد بود. صبح ازل، بر اساس دستور باب، ابتدا، هفت تن از بزرگان بابی را در مقام شهداء بیان برای رهبری پیروان خود برگزید و تا زمان مرگ آن سنت را پی گرفت و برای رهبری پس از خود، ازآن‌روی که مرآت دوم را نیافته بود، میرزا یحیی دولت‌آبادی را شهید بیان دانست.

استدلال میرزا هادی دولت‌آبادی آن است که هنوز برزخ میان دو ظهور (دوران رهبری شهداء بیان پس از مرآت) ـ که وقوعش بر پایه‌ی کتاب بیان فارسی قطعی است ـ رخ نداده، اما دعوی بهاءالله گویای آن است که روز قیامت بیان ـ که پس از برزخ خواهد بود ـ آغاز شده است؛ بنابراین، آن قیامت هنوز نرسیده و مقام مظهریت بهاءالله در جایگاه «من یظهره الله» (صاحب قیامت بیان) پذیرفتنی نیست.»

(سیدمقداد نبوی‌ رضوی، حیات یحیای نجی، بررسی و تحلیل کتاب فصل الکلام)

صفحه‌های نخست و پایانی کتاب فصل الکلام

(نوشتۀ میرزا هادی دولت‌آبادی و به خط میرزا مصطفی کاتب)

 

  1. «ظهور من یظهره الله میان «غیاث» و «مستغاث»»

امان از تبیین و تأویل به نظر و عقیده‌ شخصی که حد و مرزی را قائل نیست و برای توجیه و ساخت و پرداخت دعاوی بسیار، فرصتی شایسته و بایسته است و جناب علی‌محمد باب در این فن، تبحر بسیار داشته و دعاوی خویش را بر بنای عقاید حقه شیعی به تأویل و تفسیر و تبیین و البته نیز تحریف جاگذاری نموده و بالتبع میرزا حسین‌علی نوری نیز به شاگردی «حضرت باب» به این فنون متبحر گردیده و به همین شیوه بر طریق تأویل و تفسیر و تبیین به مذاق و خوشایند شخصی به نسخ آیین استاد خویش نائل گردیده تا جایی که فرصت رشد و نمو دوهزارسالۀ‌ آیین بیان در کلام باب را، به تبیین و تفسیر خویش، به بیست و اندی سال تقلیل داده است.

موضع چهارم به تحلیل سیدمقداد نبوی:

«کتاب فصل الکلام به گفتاری از باب درباره‌ی ظهور احتمالی من یظهره الله در سال ۱۵۱۱ بیانی (عدد «غیاث») و سال ۲۰۰۱ بیانی (عدد «مستغاث») ویژه شده است. میرزا هادی دولت‌آبادی بر آن است که ظهور مظهر الاهی (در اینجا: من یظهره الله)، به‌خودی‌خود، فضل خداوند است و نزدیک کردن زمان آن ظهور از سوی خداوند نیز، تا هر ترازی که ممکن باشد، فضلی است زیاده بر آن فضل. بر این پایه، باید گفت که باب، در میان تمام زمان‌های گمان‌پذیر برای ظهور من یظهره الله، بر دو سال ۱۵۱۱ و ۲۰۰۱ بیانی دست گذاشته و ایمان مؤمنان به او در آن سال‌ها را سبب سعادت‌شان گفته، پس به پیش از سال ۱۵۱۱ نگاه نکرده و ظهور موعود خود را به پس از آن بازگردانده و چنان‌که از سخن دیگرش برمی‌آید، نهایتش را سال ۲۰۰۱ گذاشته، به‌ویژه آن‌که نگاه به این دو سال را «امر محکم بیان» گفته است.

در اینجا باید گفت که سال «مستغاث» و اهمیت آن را در آثار پیش از آشکاری ادعای بهاءالله و پس از آشکاری آن نیز می‌توان دید. او، در سال ۱۲۷۸ ق.، هنگامی که به‌سبب اعتراض‌های ملا محمّدجعفر نراقی (از برترین شهداء بیان) و کنجکاوی برخی بابیان کاشان درباره‌ی انتسابش به دعوی من‌یظهره‌اللّهی به نگارش برائت‌نامه‌ی مبسوط خود در رد هرگونه دعوی نسخ آیین بیان و «مزخرف» دانستن آن پرداخت، بر ظهور من یظهره الله در سال «مستغاث» (۲۰۰۱ بیانی) دست گذاشت و نوشت: «نشهد فی آخر الکتاب بأن من یظهره الله حق لا ریب فیه و یظهره الله فی المستغاث.» این برائت‌نامه یکی از مهم‌ترین مکتوبات انکاری بهاءالله است که آن‌ها را در دوره‌ی ده‌ساله‌ی دعوت پنهانی خود به ظهور جدیدش، هرگاه با شک و تردید بابیان روبه‌رو می‌شد، می‌نگاشت و خود را در ظاهر مطیع تام و تمام صبح ازل می‌گفت. همچنین بر اساس مکتوبات، عقیده‌ی«جناب بهاء» قبل از بروز دعوی، به دورترین گمان برای ظهور من یظهره الله در سال ۲۰۰۱ بیانی بوده است؛ بااین‌حال، وی حدود یک سال بعد، در میان جمعی از بابیان بغداد، خود را من یظهره الله خواند و چهار سال پس از آن، دعوی خویش را آشکار کرد و با مخالفت صبح ازل روبه‌رو شد!

بااین‌حال، بهاءالله، در همان سال آشکار کردن دعوی خود (۱۲۸۳ ق.)، در کتاب بدیع که آن را در پاسخ به «معرضین بیان» (بابیان بهائی‌نشده: ازلیان) نگاشت، ظهور خود را در سال مستغاث گفته است.

بهاءالله، بر سنت تأویلی باب در تفسیربه‌رأی عبارت اسلامی «یوم القیامة» (روز رستاخیز: پایان جهان) به مفهوم بابی نسخ هر دین در سال‌های دعوت صاحب دیانت بعدی (طلوع تا غروب شمس حقیقت) دست گذاشته و آن را برای خود نسبت به آیین باب تکرار کرده است. او بر آن است که ازلیان، همان‌گونه که تأویل باب بر گذشتن پنجاه‌هزار سال قیامت را که در قرآن (تفسیر سوره معراج، آیه ۴) آمده، در دوره‌ی شش‌ساله‌ی دعوت باب پذیرفته‌اند، گذشت دوهزار و یک سال مستغاث تا سال ۱۲۸۳ ق. (سنین معدوده: ۱۹ سال پس از دین بیان) را نیز باید بپذیرند!

دیده می‌شود که بهاءالله، در آنچه آمد، به تأویل و تفسیربه‌رأی سخنان باب پرداخته و سال مستغاث را از معنای بابی آن که سال ۲۰۰۱ بیانی است منحرف کرده، بدون آن‌که بستری پذیرفتنی برای تأویل خود به ‌دست دهد. او، در کتاب بدیع، در پاسخ به ازلیان که در ساحتی چون ساحت گفتار پیش‌گفته‌ی میرزا هادی دولت‌آبادی سخن می‌گفتند، تأویل و تفسیربه‌رأی باب از عبارت اسلامی «یوم القیامة» را به رخ‌شان کشیده و هر بستری را که باب برای تأویل خود می‌گفت، او نیز برای تأویل خویش گفته است.

باید گفت که باب خود را صاحب آیات الاهی می‌گفت و آن را دلیل بنیادین در مشروعیت دعوی‌اش می‌دانست و پیروان بابی‌اش نیز، بر این اساس، تمام تأویل‌های او را، هرچند بستری برایش نمی‌دیدند، می‌پذیرفتند.

به‌عنوان نمونه، یکی از ازلیان، بدون بروز باور نهانی بابی خویش، از قول پیروان باب (هم‌کیشان خود) چنین نوشته: اگر از اتباع او می‌پرسیدند: به چه دلیل حسین‌خان صاحب‌اختیار رجعت شمر است؟ می‌گفت: «ما را نمی‌رسد که از او دلیل مطالبه نماییم. وقتی بر ما ثابت شد که او قائم است، دیگر تمام کلمات او بر ما حجت است.»

بهاءالله هم خود را صاحب آیات الاهی می‌گفت و آن را دلیل بنیادین در مشروعیت دعوی‌اش می‌دانست و پیروان بهائی‌اش نیز، براین‌اساس، تمام تأویل‌های او را، هرچند بستری برایش نمی‌دیدند، می‌پذیرفتند.

در اینجا، باید گفت که مسلمانان، به‌سبب درس‌خوانده دانستن باب، نوشته‌های او را اکتسابی و نه از روی وحی خداوند می‌گفتند و گذشته از آن، نادرست‌نویسی‌های بسیار زیاد عربی او و نیز برخی آموزه‌هایش را با انتساب به ساحت الاهی ناهمسان می‌دیدند و بر همین پایه نیز تأویل‌های گوناگون او را از اساس بدون مبنا دانسته، گو این که برای نشان دادن نادرستی برخی از آن‌ها، چون «قائم آل محمّد» و کارهایش پس از ظهور، «رجعت صفتی»، «یوم القیامة» و مشتقات آن چون «حشر» و «بعث» و «جنت» و «نار» و …، به استدلال می‌پرداختند.

ازلیان نیز بر درس‌خواندگی‌های مفصل بهاءالله دست گذاشته و خاستگاه آیات او را نه بر سبیل اعجاز که به معلومات عرفانی او و نیز ممارستش بر آثار باب و صبح ازل بازمی‌گرداندند و بر همین پایه هم تأویل‌های گوناگون او را از اساس بدون مبنا دانسته، گو این‌که برای نشان دادن نادرستی برخی از آن‌ها، مانند گفتارهای میرزا هادی دولت‌آبادی در کتاب فصل الکلام، به استدلال می‌پرداختند.

با این ترتیب، دانسته می‌شود که همان راهی را که باب در تأویل و تفسیربه‌رأی گزاره‌های اسلامی رفت، بهاءالله درباره‌ی تعالیم او پی گرفت؛ بنابراین، نگاه اسلامی به آموزه‌های بابی و بهائی، از منظر تأویل، آن است که آیین بهائی خانه‌ای بدون ‌بنیاد بود که بر خانه‌ا‌ی از پای‌بست ویران چون آیین باب استوار شد.»

(همان، بررسی و تحلیل کتاب فصل الکلام)

هنوز دوران سختی و نهان‌زیستی بابیان به اتمام نرسیده و هنوز «وعده‌های وحیانی» حضرت باب واقع نشده و هنوز اهل بیان صاحب ملوک و شوکت و مملکت نگردیده‌اند، هنوز علمای بابی فرصت نگارش بیان‌های زینت‌داده‌شده و زیبا را نیافته و هنوز دوران تلاوت‌های آشکار کتاب بیان نرسیده و هنوز حدود و احکام آیین بیان تدوین و تبیین و اجرا نگردیده و هنوز نگارش‌های کتاب وصیت و سپردن نسلی به نسلی به ارث محقق نگردیده و هنوز عمر آیین بیان حتی یک دوره دویست‌ودو‌ساله به خود ندیده که به سفارش اکید «حضرت باب» به بازنویسی کتب پرداخته شود و هنوز پادشاهان بابی بر مسند حکمرانی ننشسته و هنوز اولوالحکم ولو یک نفر هم ظاهر نشده و هنوز فرصت کتابت محاسبه نفس از برای اهل بیان حاصل نگردیده، چه رسد به آن‌که بعد از وفات به وراث سپرده گردد تا به دست من یظهره الله رسد. درحالی‌که هنوز عمر آیین بیان به مقداری نرسیده که وارثانی به وفاتی وارث گردند و هنوز مجالی از برای صرف حقوق‌الله به‌عنوان وجوهات بابی پیش نیامده و هنوز فرصت برای اجرای توصیه اکید «حضرت باب» در شیوۀ تجارت حاصل نگردیده چه رسد به آن‌که عظمت آن را تا قیامت آیین بیان مردمان مشاهده نموده و به آن متمسک شوند و هنوز ملوکی در مملکت بابی احداث نگردیده تا محل عبادت بابیان گردد، پس چطور است که جناب بهاء که خود را پیرو و معتقد به آیین باب می‌داند، وعده‌های حاصل‌نشدۀ به‌زعم خویش وحیانی را نادیده گرفته و بنیان بنای بابی را از ریشه می‌زند؟

  1. ناآشکاری عالمان بیان و ملوک بیان در زمان مدعی

«گفتار باب، در این بخش، آن است که هرکه می‌خواهد علم و قدرت من یظهره الله را دریابد، به علم علمای بیان (عالمان ظهور قبل من یظهره الله) و قدرت پادشاهان بیان (قادران ظهور قبل من یظهره الله) باید نگاه کند. میرزا هادی دولت‌آبادی، با توجه به این سخن باب، بر آن است که پیش از ظهور من یظهره الله، عالمان بابی از خفا بیرون آمده و علوم بیان را آشکار خواهند کرد و همچنین، ملوک بیان به پادشاهی رسیده و قدرت‌نمایی خواهند کرد و این در حالی است که در زمان دعوی بهاءالله و بل تا زمان نگارش کتاب فصل الکلام، نه‌تنها چنین نشده، که پیروان باب پنهان بوده و در سختی هستند، پس بهاءالله نمی‌تواند من یظهره الله باشد.»

(همان ، بررسی و تحلیل کتاب فصل الکلام)

صفحه‌های معرفی و نخست کتاب فصل الکلام به خط شیخ محمّدرفیع طاری

دربارۀ نگارش آن کتاب از سوی میرزا هادی دولت‌آبادی (حلیم اوّاه)

(کتابخانۀ ملّی ایران، ضمن کتابچۀ ۳۶۷۹۶ـ۵)

شیخ محمّدرفیع طاری (از بزرگان ازلیان) در شناساندن کتاب فصل الکلام نوشته: «صورت اتمام پذیرفت عصر یوم جمعه، هجدهم شهر جمادی الآخرة بارس ئیل ۱۳۴۵ هجری و ۱۳۰۵ هجری شمسی به ید حقیر فقیر وضیع، محمّدرفیع رفیعی طاری، و از خوانندگان ملتمس دعاء است و سزاوار دانستم که إن شاء الله ـ تعالی ـ چند جزوۀ فصل الکلام را هم بر این اوراق که تحقیقات و فرمایشات علیین‌آشیان حضرت اوّاه است، اضافه نمایم ….»

 

  1. نبود بیان‌های زینت‌داده‌شدۀ اهل بیان در زمان مدعی

میرزا هادی در کتاب خود در شرح این موضع از باب هفتم از واحد سوم کتاب بیان فارسی می‌نویسد:

«گویا الآن، در این جبل، مشاهده می‌شود که بیان‌های مطرز نزد اهل بیان است و به تلاوت آن‌ها متلذذ می‌گردند و به آن‌ها مستعد شده‌اند که با بیان‌های خود در نزد من یظهره الله وافد گردند.»

مشهود کل است که اهل بیان تا هنگام ادعای مدعی، بلکه تا این زمان، از جور و تعدی اهل عدوان نتوانسته‌اند کسب این توفیق نمایند که بیانی مطرز در دست داشته باشند و به تلاوت متلذذ گردند و مستعد تا این‌که بتوانند با آن‌ها نزد این مدعی وافد گردند.»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. ناآشکاری حدود بیان و ملوک بیان تا زمان مدعی

میرزا هادی با ارائۀ باب یازدهم از واحد چهارم کتاب بیان فارسی به شرح موضع هفتم پرداخته است:

«و من یتجاوز عن حد البیان فلایحکم علیه حکم الإیمان سواء کان عالماً أو سلطاناً أو مملوکاً أو عبداً.

معنی: هرکه تجاوز کند از حد و حکم این دین، پس حکم نمی‌شود بر او به حکم ایمان؛ خواه به‌ظاهر عالم باشد یا سلطان یا رعیت یا بنده و مسلّم است که حدود این دین در زمان ادعای این مدعی، بلکه تاکنون هم غالباً غیرمبین است و سلطان ظاهری که تصریح شده، در مؤمنین اصلاً موجود نشده! آیا چگونه ملاحظه کرده این مدعی اوامر الاهیه را و چقدر بی‌تعقل فرض کرده‌اند مؤمنین به بیان را یا بی‌خبر از کتاب الله گمان کرده‌اند!»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. نادرستی حکم نگارش کتاب وصیت با پذیرش دعوت مدعی

در کتاب فصل الکلام، میرزا هادی دولت‌آبادی در نادرستی مدعای میرزا حسین‌علی بهاء، به حکم «لازم‌الاجرا» و «وحیانی» باب سیزدهم از واحد پنجم کتاب بیان فارسی در مقام بیان حکم کتاب وصیت، استناد کرده و مؤمنان به آیین بابی را تأکید اکید به تأمل و تفکر و تعقل نموده است که اگر ادعای من یظهره اللهی بهاء‌الله درست باشد، پس این حکم الهی باب از جهل و ناآگاهی بوده است، ازاین‌رو، حکم الهی باب باطل و مخدوش نخواهد شد و عقلاً دعوی میرزا حسین‌علی بهاء به دلیل تضاد با حکم الهی، باطل است.

کلام سیدعلی‌محمد باب چنین است:

«و امر نماید که کتاب را رسانند به من یظهره الله که اگر مشیت او تعلق گرفت بر جواب او، همان است جوابی که من الله در حق او نازل شده و حفظ آن با وارث اوست که یداً بید إلی من یظهره الله رسیده بأحسن خط و ألطف صنع»

(سیّدعلی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب سیزدهم از واحد پنجم)

بیان میرزا هادی دولت‌آبادی دربارۀ کلام باب:

«پس ملتفت شو ای ناظر بصیر و مؤمن لبیب خبیر و قدری تفکر نما و آن عقل که به او ثواب داده و عقاب کرده می‌شوی، مخاطب کن، ببین درصورتی‌که من یظهره الله حاضر باشد، علی زعم المدعی و أکبر سنّاً از حضرت [نقطه] ـ علیه بهاءالله ـ باشد، چگونه حکم می‌کند عقل تو که این حکم از مصدر جلال صادر شود و معنی این حکم بیانی که کتاب وصیت بنویسند و یداً بید برسانند، جز اغراء به جهل چه چیز است!؟»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. پاکی نطفۀ من یظهره الله و نجاست نطفۀ مدعی

«میرزا هادی دولت‌آبادی، با دست گذاشتن بر حکم باب درباره‌ی پاکی آب نطفه‌ی انسان‌ها و نسخ حکم نجاست آن در دیانت اسلام، آن‌هم به احترام نطفه‌ی من یظهره الله، نتیجه گرفته که من یظهره الله در دوران بیان به دنیا خواهد آمد، چراکه اگر در دوران اسلام متولد شده بود، بنا به حکم آن آیین، آب نطفه‌اش نجس بود، پس بهاءالله که ولادت اسلامی داشت، من یظهره الله نیست.»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. شناخته بودن همیشگی مدعی

«کتاب فصل الکلام بر حکمی از باب دست گذاشته که در آن از ناشناخته بودن من یظهره الله پیش از ظهور خود و بل شیرخوار بودنش سخن گفته است. میرزا هادی دولت‌آبادی بر آن است که چون بهاءالله در زمان نگاشته شدن کتاب بیان فارسی مردی کامل و شناخته‌شده بود و دوره‌ی شیرخوارگی و ناشناختگی را پشت سر گذاشته بود، من یظهره الله نخواهد بود. همچنین در گفتار باب شاهد آن هستیم که من یظهره الله در مکتب‌خانه‌ای درس خواهد خواند، پس سفارش اکید فرموده که معلمان بابی نباید به تنبیه شاگردان خود بپردازند مگر «پنج ضربت خفیفه» تا این‌که مبادا او را آزار دهند. با این ترتیب، در نگاه میرزا هادی دولت‌آبادی، بهاءالله که سال‌ها پیش دوره‌ی درس خواندن را گذرانده بود، این ویژگی من یظهره الله را دارا نبود و نمی‌توانست آن مقام را به خود منسوب کند.»

(سیدمقداد نبوی‌ رضوی، حیات یحیای نجی، بررسی و تحلیل کتاب فصل الکلام)

در این موضع، سخن علی‌محمد باب در باب رابع از واحد ششم کتاب بیان فارسی که مورد استناد میرزا هادی بر بطلان دعوی میرزا حسین‌علی بهاء است، چنین است:

«و همین قسم در ظهور من یظهره الله فرض کن که آنچه شیئیت در امکان هست یا بعد متکون می‌شود، به اوست، اگرچه قبل از ظهور در بیت خود لایُعرَف باشد، بلکه قبل از حدود ظاهریه، در گهواره از برای شیر گریه کند که همان وقت، مدد کل از او بوده و هست. آنچه بوده، از ظهورات قبل او است و آنچه شود، از ظهور بعد او است و آن شیء واحدی است»

(سیّدعلی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب چهارم از واحد ششم)

  1. معجزه نبودن آیات مدعی

میرزا هادی دولت‌آبادی در موضع یازدهم از کتاب فصل الکلام به مکتوبات بهاءالله پرداخته است. به روایت او، بهائیان بهاءالله را صاحب آیات می‌دانند و بر همین مبنا او را من یظهره الله می‌شناسند، چراکه باب گفته بود فقط من یظهره الله می‌تواند به نزول آیات بپردازد. در این روایت، آن سخن یکی «از ادلۀ بسیار محکمۀ اتباع مدعی است که غالب عباد الاهی را به آن فریفته‌اند و مکرر بعض خاطرهای سادۀ سالکین راه حق را به این کلام در شک و ریب انداخته‌اند». در اینجا نیز میرزا هادی دولت‌آبادی، به‌سبب وجود آیات برتر و والاتر صبح ازل، آیات نزولی بهاءالله را معجزه (کوبندۀ هر ادعای بدیل) ندانسته و بر آن است که صاحب آیات، در نگاه باب، باید از روی فطرت و نه از روی دانش اکتسابی سخن گوید تا صاحب معجزۀ «ممیز بین الحق و الباطل» باشد و این ویژگی را در بهاءالله که «سال‌ها در مشق این عمل بوده و در طهران و نور و سلیمانیه، سال‌ها مشغول تحصیل بوده»، نمی‌توان یافت.

  1. درس خواندن آیندۀ من یظهره الله در مکتب

در باب یازدهم از واحد ششم کتاب بیان فارسی، سیدعلی‌محمد باب حکم صادر فرموده که «در مقام بیان حد تأدیب اطفال و عدم جواز زدن معلم طفل را زیاده از پنج ضربت خفیفه، آن هم بعد از بلوغ، و الّا قبل از بلوغ ابداً جائز نیست»، چراکه ممکن است در میان اطفال من یظهره الله موعود باشد که دوران نمو را می‌گذراند و به جسم چنین مقامی نباید جسارت شود، حتی قبل از نیل به این مقام و در دوران طفولیت، پس میرزا هادی دولت‌آبادی هدفش از طرح این موضع آن است که بگوید میرزا حسین‌علی نوری که در زمان نگارش کتاب بیان دوران طفولیت و مکتب و مکتب‌خانه را سپری کرده بود، مصداق این گفتۀ باب نیست و نمی‌تواند من یظهره الله باشد.

  1. ضرورت بازنویسی کتاب‌ها در هر ۲۰۲ سال

«در باب اوّل از واحد هفتم، در مقام حکم به تجدید کتب بعد از انقضای دویست‌ودو سال از اکتتاب و اتمام آن و محو نمودن آن کتاب کهنه یا انفاق کردن مالک آن را در سبیل رضای خدا و این معنی صریح است در این‌که ظهور شمس حقیقت از افق جمال من یظهره الله ـ جل و عز ـ نمی‌شود الا بعد از تجدید کتب بلکه تجدیدها.»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. نبود پادشاهان بیان تا زمان دعوی مدعی

«در باب نهم از واحد هفتم در این‌که واجب است بر هر پادشاهی که مبعوث شود در این دین بیان [که] بنا کند یک خانه از برای نفس خودش بر خمسة و تسعین باباً که نودوپنج درب در آن خانه باشد و یک خانه‌ی دیگر بنا کند که نود درب داشته باشد و در تلخّص نمودن مطلب فرموده: «دو بیت بنا کند به اسم من یظهره الله و محل قرار خود قرار دهد.»

(سیّدعلی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب نهم از واحد هفتم، ص ۲۴۹)

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

میرزا هادی در شرح این موضع بیان می‌دارد:

«پس نمی‌دانم چه تصور شده از مدعی که با وجود این حکم صریح و ظاهر نشدن بعث یک پادشاه در دین بیان، فضلاً از این‌که عبارت صریحه است در این‌که پادشاه‌ها باید بیایند و این حکم شریف الاهی را جاری ساخته، فوائد و آثار آن را در عالم ظاهر سازند، این ادعای بزرگ را نموده و چگونه تابعین و معتقدین بدون دلیل قبول نموده‌اند؟!»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. عملی نشدن حکم حرز برای کودکان بابی و من یظهره الله

دستوری از باب بر انجام حرز مستغاث بر کودکان بابی، آن‌هم از زمان انعقاد نطفۀ ایشان، موجود است که این حکم بر من یظهره الله نیز انجام خواهد شد. سخن میرزا هادی دولت‌آبادی آن است که به‌سبب ولادت پیشینی بهاءالله نسبت به زمان صدور این حکم و حیات سی‌ساله‌اش در آن زمان، او چنان حرزی نخواهد داشت، پس من یظهره الله نخواهد بود.

حکم سیدعلی‌محمد باب این است:

«و لتحرزن کل نفس بهیکل اسم المستغاث فی حین تولده و لاینبغی لأحد أن یترکه!»

(سیّدعلی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب دهم از واحد هفتم)

و خود توضیح داده است که:

«در میانه‌ی اسماء الاهی و در یوم قیامت، مظهر آن ظاهر شده که مدلّ بوده علی الله؛ از این جهت، امر شده که کل، از حین انعقاد نطفه، محرز کنند آن هیکل را به هیکلی که عدد اسم مستغاث در آن باشد، زیرا که از مبدأ ظهور تا ظهور آخر، خدا داناست که چقدر شود، ولیکن زیاده از عدد مستغاث، اگر خدا بخواهد، نخواهد شد.»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. نبود پادشاهان بیان تا زمان دعوی مدعی

در باب شانزدهم از واحد هفتم است:

«فی أن الله قد فرض علی کل ملک یبعث فی دین البیان أن لایجعل أحد علی أرضه ممن لم‌یدن بذلک الدین و کذلک فرض علی الناس کلهم أجمعون»

(سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب شانزدهم از واحد هفتم)

«در این مطلب است که خداوند به‌تحقیق واجب کرده است بر هر ملکی که برانگیخته شود در دین بیان، این‌که باقی نگذارد احدی را در ملک خود که متدین به این دین شریف نباشد و همچنین، این حکم واجب الاهی بر مردم هم هست، کلهم أجمعون»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

میرزا هادی دولت‌آبادی به استناد این حکم و عدم حاکمیت آیین بیان، دعوی میرزا حسین‌علی بهاء را باطل می‌داند و به هر اهل فضل و فضیلت و صاحب تفکر و تأمل از مؤمنان به آیین بابی، تذکرات فراوان می‌دهد به دوری از غفلت، چراکه مردودی ادعای مدعی را به مرام بابی ظاهر و آشکار می‌داند.

  1. نبود اولوالحکم بیان تا زمان دعوی مدعی

دولت‌آبادی برای ارائۀ دلیلی دیگر بر رد دعوی میرزا حسین‌علی نوری، به باب هیجدهم از واحد هفتم اشاره نموده است:

«و اگرچه شبهه نیست که اولوالحکم بیان مواردی که وارد شده بر شجره از حزن مرتفع خواهند نمود، لعل، در یوم ظهور حق، مثل این موارد در رجع واقع نشود»

(سیّدعلی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب هفدهم از واحد هفتم)

«قدری تأمل و تفکر نمایید ای اهل انصاف و ای معرضین از جور و اعتساف که با وجود این تصریح از حق خبیر علیم به این لفظ که: «شبهه نیست»، چگونه می‌توان گفت قبل از ظاهر شدن اولوالحکم ظاهر ولو یک نفر باشد و جاری شدن امر محتوم خداوندی، ظهور دیگر فرموده و این امر را در کتاب مجید خود بیهوده فرموده باشد؟! سبحان الله عن ذلک تسبیحاً شامخاً رفیعاً!»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. نبود شرایط کتابت محاسبۀ نفس تا زمان دعوی مدعی

دولت‌آبادی در بیان دلیلی دیگر بر بطلان دعوی مدعی، به استناد حکم باب نهم از واحد هشتم کتاب بیان فارسی ملتمسانه از مؤمنان به آیین بیان درخواست انصاف و تفکر و تعقل می‌نماید و اوج حیرانی خویش از گرویدن عده‌ای از مؤمنان بابی به آیین بهاء را با وجود نمودی آشکار از تناقضات بسیار در دعوی مدعی با احکام بیانی، با عباراتی چون «واعجبا، واعجبا» ابراز می‌دارد:

«و لیکتب کل نفس اسمه و ما قد عمل من خیر و دونه من أوّل ظهور الأمر إلی یوم غروبه و لیحفظنه الأوصیاء إلی یوم یظهر منه الشجرة»

(سیّدعلی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب نهم از واحد هشتم)

«یعنی: و باید بنویسد هر نفسی اسم خود را و آنچه عمل نموده از خیر و غیر آن، اوّل ظهور امر تا روز غروب آن و واجب است حفظ نمایند آن کتاب را اوصیاء میت تا روزی که من یظهره الله ـ جل و عز ـ ظاهر شود که همان منظور است از شجره و در مقام تلخیص این مطلب و بیان ثمره‌ی حکم فرموده، بعد از ذکر فرمودن آنچه نقطه می‌نویسد، این عبارت را: «کل هم بر جوهر وجود، آنچه کسب نمایند، نویسند، لعل، ذکر ایشان یوم قیامت بین یدی الله مذکور شود»، الی آخر.

پس استغاثه می‌کنم به‌سوی منصفین و التماس می‌نمایم از تابعین دین مبین و طالبین رشاد از حبل‌الله المتین که نظر فرمایند! آیا چه شدند کاتبین و کجایند اوصیا که باید حفظ نمایند کتب را إلی ظهور الشجرة المبارکة المیمونة؟! آیا چه می‌گویید در این حکم، با وجود حاضر بودن اغلب مؤمنین در حین دعوای این مدعی و حاجت نبودن به این‌که اوصیاء در بین باشد، بلکه وصی واحد هم لازم نباشد به‌جهت ایشان در آن محضر؟!

واعجباه! واعجباه! واعجباه از اغفال ناظرین و منصفین از اهل دین که چگونه از کتاب الله و حجت باقیه‌ی الاهیه غافل شده‌اند یا این‌که احکام الاهیه را عبث و لغو دانسته، به لعب و لهو و بازی گرفته‌اند! یالله! یا للمنصفین! یا للمؤمنین! گاهی در آثار حق مطلق تعمق نمایید و قوه‌ی فکریه ـ که عطیه‌ی الاهیه است به‌جهت تفکر در امر او ـ به کار برید و اوامر الاهیه را سهل و بازیچه نشمرید! قسم به ذات مقدس الاهی که نتیجه‌ی این وضع بی‌تأملی و بی‌تعقلی جز سوء خاتمه و ندامت و خجلت چیزی نخواهد بود! شماها جوهر مخلوق خدایید؛ چگونه شده اصلاً در کتاب الله نظر و تفکر نمی‌نمایید؟!»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. ۱ نبود شرایط مصرف حقوق الله تا زمان دعوی مدعی

باب شانزدهم از واحد هشتم:

«تقسیم شود خمس بعد از غیاب شمس حقیقت و احتجاب او، میانه‌ی ذریه‌ی حروف واحد و اگر یافت نشد، مصرف شود در مصرف مزاوجت مؤمن و مؤمنه و حفظ شود مثقال تا زمانی که برسد به حضور مبارک من یظهره الله، یا این‌که مصرف شود در مصارف بیان و تلاوت کند او را.»

(سیّدعلی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب شانزدهم از واحد هشتم)

دلیلی دیگر بر رد مدعای بهاء از جانب میرزا هادی مبنی بر عدم لزوم صدور این حکم در صورت ظهور من یظهره الله در زمان ادعای مدعی:

«و تنافی این امر با صدق مدعی قسمی واضح است که محتاج به بیان نیست، زیرا که با حاضر بودن این شخص که مدعی این رتبه است، این ترتیبات در امر حقوق الاهیه و امر به حفظ مثقال نار تا این‌که برسد به دست او و این قسم بیانات به‌هیچ‌وجه راه ندارد و اگر نبود ملاحظه‌ی مماشات با طرف مقابل و توضیح مطلب آنچه در کتاب نازل شده، هرآینه ابداً حاجتی به این بیانات نداریم، زیرا که اثبات بر مدعی است نه بر منکر و این اثبات ابداً صورت نمی‌یابد مگر به معجزه و معنی معجزه نیست مگر عاجزکننده‌ی ماسوی المدعی از اتیان به مثل و لیس هنا فلیس!»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. عملی نشدن حکم تقسیم طلا بر سهم باب یا اولوالطاعۀ بیان

حکمی است ابدائی از سیدعلی‌محمد شیرازی (باب) در تجارت، که اجرایی شدن آن در زمان حکمرانی آیین بیان است و قرار بر این است که همگان در دادوستدهای خویش زیبایی آن را دیده و متمسک شوند و میرزا هادی به استناد این حکم و عدم حصول آن تا زمان دعوی مدعی، بطلان ادعا را مدعی شده است:

«باب هفدهم از واحد هشتم، در باب حکم تقسیم نودوپنج را بر نوزده که هریک عددها که پنج باشد، سهم برند و آن نوزده نفس باید از مؤمنین و اهل طاعت باشند. بعد فرموده:

«و این است که تا یوم قیامت می‌ماند و مؤمنین به آن عمل می‌کنند و از هر تجارتی اعظم‌تر بوده و هست، زیرا که در آن تغییر و تبدیلی نخواهد شد تا قیامت دیگر.»

(سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب شانزدهم از واحد هشتم)

«و معلوم است بعد از تصریح الاهی به این طور که اعظم تجارات است و ذکر دلیل آن به این‌که تغییر نمی‌نماید و باقی است تا قیامت دیگر؛ پس تأمل فرما و نظر کن در آنچه نازل شده، چنانچه تقیید فرموده به جهت اعظمیت تجارت را به این‌که تا قیامت دیگر تغییر و تبدیل نمی‌یابد و مؤمنین به آن عمل می‌کنند که اصلاً شبهه باقی نماند از برای ناظر که منظور همین تجارت معمولٌ به است نه این تأویل شود به معنی دیگر و بنا بر آنچه مدعی اظهار داشته، دیگر وقتی از برای این‌که مؤمنین عمل نمایند باقی نبود تا این‌که ظاهر شود اعظم تجارات است یا نه.»

(میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام)

  1. نبود وقت برای کتابت با خط خوش تا زمان ادعای مدعی

به بیان بابیانی چون میرزا هادی دولت‌آبادی، نهان‌زیستی و پنهانی عقیده در دوران خفقان بابی، توان اجرایی شدن خیلی از احکام صادره چون کتابت بیان به خط خوش را مانع گردیده و بر حسب وعدۀ خلافت و حکومت اهل بیان، این مطلب منطبق بر عقل و منطق است که در زمانی دگر فرصت اجرای این احکام حاصل خواهد شد و بیان و صدور این احکامِ (به‌زعم خویش) الهی، باطل نبوده و برای آینده است، پس زمان نسخ آیین بیان فرا نرسیده و میرزا حسین‌علی بهاء ادعایی کرده که در تضاد با احکام صادره از جانب پیشوای آیین بابی است.

  1. عملی نشدن حکم ساخت بیت ملوک بیان برای ایمان به من یظهره الله

این نیز ازجمله احکامی است که سیدعلی‌محمد باب صادر کرده و تا زمان ادعای بهاء حاصل نگردیده و حصولش نیاز به بقاء و رفع خفقان و شکوفایی و تصاحب ملک و مملکت و حکومت است تا بتوان بنایی را برای عبادتگاه بابیان احداث نمود و این نیز بر مبنای عقاید بابی، ردّی دیگر است بر ادعای ظهور من یظهره الله و سند بطلانی است بر دعوی من یظهره اللهی میرزا حسین‌علی نوری.

سخن پایانی

شاگردی که در مکتب استاد، مهارت‌ها آموخت و با همان مهارت‌ها سعی بر تعطیلی مکتب استاد نمود تا مردمان را به مکتب نوظهور خویش وارد و تابع کند. میرزا حسین‌علی نوری که فنون تبیین و تفسیربه‌رأی و تقطیع و مغالطه و تحریف را از سیدعلی‌محمد باب فراگرفت و با تمسک به آن، آیین نوپای بابی را نسخ و آیین نوظهور بهائی را ابداع کرد.

حقا که شیوۀ راهزنی از عقاید حقۀ شیعی مردمان ایران‌زمین را از استاد خویش، علی‌محمد باب خوب فراگرفت و با همان روش به راهزنی از عقاید بابیان پرداخت.

اگر قرار به این است که «حضرت باب» با رأی خویش معنای قیامت در اسلام را با وجود محکمات بسیار، تفسیر به نسخ دین خاتم نماید، چه باک که شاگرد او نیز با تبیین شخصی و تفسیربه‌رأی ، زمان ظهور من یظهره الله را از دو هزار سال به بیست سال تقلیل دهد.

اگر قرار به این است که «حضرت باب» با تحریف خویش، مهدویت شخصی در اسلام را که به محکمات بسیار محکم گردیده، به مهدویت نوعی مبدل کند، چه باک که میرزا حسین‌علی نوری نیز جانشینی و مقامات صبح ‌ازل را به دسیسه، تحریف کند.

اگر قرار به این است که «حضرت باب» به دعوی خویش و بدون هیچ تأیید دیگری و با وجود تناقضات فراوان در گفتار و رفتار و کردار، خود را صاحب کراماتی چون معدن الهامات الهی بداند و مردمان به این ادعا مطیع او گردند، چه باک که شاگرد او نیز چنین ادعایی نماید.

اگر قرار به این است که «حضرت باب» با تحریف و ادعا، صاحب مقامی بالاتر از انبیای پیشین گردد، چه باک که میرزا حسین‌علی، خود را برتر و والامقام‌تر از صبح ازلی بداند که کمالاتش در میان مؤمنان به آیین بابی به تأیید و تأکید شخص باب واضح و آشکار بوده و کسی را بلندمرتبه‌تر از او نمی‌دانند.

اگر قرار به این است که «حضرت باب» به مراتب، صاحب مقامات گردد، خود را باب امام معصوم بداند، سپس خود را امام بداند و بعد امامت و آیین الهی را کنار زده بر مسندی بنشیند که هیچ‌یک از انبیای پیشین به آن جایگاه نرسیده‌اند، چه باک که شاگرد وی به ممارست و تمرین بسیار، صاحب کمالاتی چون زیادت گفتار، منقش به مهر بابی الهامات الهی نزولی، شود.

از این جمله بسیار فراوان شاهدیم که وقتی سنگ محک‌های الهی نادیده گرفته شده و به هر بند و طنابی متمسک شوند دیگر سره از ناسره جدا نخواهد شد و با هر بادی به هر سویی منحرف می‌شوند.

مگر نبود خاتم الانبیای ــ که خاتمیتش را انبیای پیشین گواهی کردند ــ دو سنگ محک برای تشخیص حق از باطل نزد مردمان به امانت نهاد، پس شما را چه شده است که درظاهر به انبیای پیشین متمسکید ولی برخلاف آنان سخن می‌گویید و به سنگ محک‌های امانت‌داده‌شده نمی‌سنجید و مردم مسلمان را چه می‌شود که لقمه‌های جویده‌شده را بدون مزه‌مزه کردن می‌بلعند و هر ادعایی را بدون سنگ محک‌های الهی می‌پذیرند؟!

حقا که اگر راه و رسم چنین است، میرزا حسین‌علی نوری‌ها که هیچ، علی‌محمد شیرازی‌هایی هم به تعداد مخلوقات، توان ظهور و دعاوی الهی گوناگون می‌یابند و اگر این آیین نوظهور، الهی است و در امتداد ادیان الهی پیشین است، پس چرا جز به تحریف و تقطیع و پنهان‌کاری حقیقت، نمی‌توان از پیشینیان مهر تأیید بر حقانیت متولد نوپا گرفت؟

حال آن‌که آیین نوظهور بیان با وجود وعده‌های بسیارِ وحیانی (به عقیده بابی)، بر بنای لغزان علی‌محمد باب، می‌تواند بر همان مبنا منقضی گردیده و آیین نوظهور دیگری پا به عرصۀ ظهور بگذارد.

چنین بنیان سستی را حقیقتاً نمی‌توان به خدا منتسب دانست، حتی اگر تناقضات بسیارش نبود، حتی اگر تضادهای بسیارش با آیین‌های الهی پیشین نبود، حتی اگر الهامات شیطانی در کمین آدمی نبود…

بنایی که صرف‌نظر از بی‌پایه و بی‌بنیان بودنش، صرف‌نظر از نبود تأییدات بر حقانیتش، بدون دست‌کاری و تغییر و تحریف و صرف‌نظر از تمام تضادها و اختلافاتش با بنای مستحکم اسلام، چنین سست و بی‌رمق نمی‌تواند الهی باشد.

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در معرفی کتاب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…