صفحه اصلی برگی از تاریخ نامه‌اي از آلفونس نيکلا به عباس افندی دربارۀ ترجمۀ کتاب بيان

نامه‌اي از آلفونس نيکلا به عباس افندی دربارۀ ترجمۀ کتاب بيان

53 خواندن ثانیه
0
0
32

سید مقداد نبوی رضوی

چکیده

آلفونس نیکلا صاحب‌منصب سیاسی دولت فرانسه در ایران بود. او سید علی‌محمد باب را صاحب وحی می‌دانست و نزد یکی از بهائیان ایرانی شاگردی کرده بود اما به ازلیان گرایش یافت و آثاری از باب و پیروانش را به زبان فرانسوی برگرداند؛ با این حال، در میان آثار او، تاریخی که بر زندگانی و دعوت باب نگاشته از شهرت برخوردار است: «مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب». پس از ترجمۀ کتاب بیان عربی از سوی او به زبان فرانسوی، عباس افندی با منسوخ‌دانستن آن کتاب، آن کار را بیهوده گفت. نیکلا نیز نامه‌ای به او نوشت و سخنش را نادرست دانست. این مقاله، با آوردن متن آن نامه، به شرح و تحلیل برخی نکاتش پرداخته است. زمان نگارش این نامه میان سال‌های ۱۹۰۵ تا ۱۹۱۰ م. (سال‌های جنبش مشروطیت ایران) بوده است.

کلیدواژه‌ها: آلفونس نیکلا، کتاب بیان، عباس افندی، کتاب نقطة الکاف، میرزا یحیی صبح ازل.

 

شناختی از نیکلا

آلفونس نیکلا محققی فرانسوی بود که در ایران به دنیا آمد و همانجا رشد کرد و پس از تحصیل در فرانسه، به ایران بازگشت و نمایندگی سیاسی فرانسه را در آن کشور عهده‌دار شد. چنان که در ادامه آمده، وی آموزه‌های باب را در ایران نزد یکی از بهائیان فراگرفت و در مدت خدمت سیاسی دوساله‌ای که در قبرس داشت، با صبح ازل نیز مرتبط شد. می‌توان بر آن بود که او به ازلیان گرایش یافت، چرا که ردیه‌ای بر دعوی بهاءالله نگاشت[۱] و همچنین، گذشته از ترجمۀ برخی آثار باب چون بیان عربی، بیان فارسی و دلائل سبعه به زبان فرانسوی، کتاب‌ ازلی و ضدبهائی هشت بهشت (اثر میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی) را نیز به آن زبان برگرداند.[۲]

آلفونس نیکلا

 

سعیدخان کردستانی ــ که خود دربارۀ آیین بیان و آیین بهائی مطالعۀ فراوان داشت و با برخی ازلیان برجستۀ تهران از نزدیک محشور بود ــ نیکلا را «مردی مطلع» که «خیلی از کتب بهائیه و بابیه خبر دارد» یاد کرده است.[۳] نیکلا خود نیز با ازلیان مرتبط بود. به‌ عنوان نمونه، میرزا مصطفی کاتب (مستنسخ مشهور ازلیان) آثار بابی را برای او می‌فرستاد.[۴] او در نامه‌ای به صبح ازل ــ که تصویرش در این پژوهش آورده شده ــ از نامۀ ضمیمۀ آن مکتوب که از «اوه» بود سخن گفته است. شاید بتوان گفت که این واژه اسم رمزی بر «اوّاه» بود؛ در این صورت، دانسته می‌شود او با میرزا هادی دولت‌آبادی (ملقب به «حلیم اوّاه» از سوی صبح ازل) نیز مرتبط بوده است.

یکی از آثار نیکلا کتاب La volontè primitive, d’après le Bab Revue de l’histoire des religions است که آن را دربارۀ تاریخ و آموزه‌های باب نگاشته و به‌سال ۱۹۰۵ م. در پاریس به چاپش رسانده است.[۵] این کتاب از سوی علی‌محمد فره‌وشی مترجم‌همایون (د. ۱۳۴۷ ش.) ــ که یکی از بزرگان متأخر ازلیان بود ــ با نام مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب به فارسی برگردانده شد و در ‌سال ۱۳۲۲ ش. به چاپ رسید.[۶] فره‌وشی در مقدمۀ خود بر این کتاب، پژوهش‌های نیکلا را «تحقیقات عمیقانه راجع به آیین باب و شرح احوال او» دانسته[۷] و در جایی دیگر، همین ویژگی را سبب تصمیم خود بر ترجمۀ آن کتاب یاد کرده است.[۸]

نیکلا در نگارش این کتاب آشکارا به جانبداری از بابیان پرداخته، به‌گونه‌ای که یکی از محققان کتاب او را «مقتل بابیه» خوانده است.[۹] وی در آن کتاب، ایمان خود به باب را نیز نشان داده و نوشته که کتاب بیان «جز وحی و الهام» نیست و مانند یک «تفسیر عالی قرآن» یا «اصول فلسفۀ ما وراء الطبیعه» است.[۱۰]

او در جایی دیگر، دیدگاه محقق روس، ویکتور روزِن، را دربارۀ غلط‌نویسی‌های باب به نقد کشیده است. روزن ــ که خود استاد ادبیات عرب بود و سال‌ها دربارۀ بابیان و بهائیان به پژوهش پرداخته بود ــ فهم آثار باب را محتاج آن می‌دانست که «خواننده باید خود را از تمایلات صرف و نحوی کنار گیرد و یک‌کمی عقل سلیم و منطق را فراموش کند؛ در این صورت، شاید بتواند به فهم اسرار این شاه‌کارهای ادبی ــ که پیروانش بی‌جهت و بدون تناسب “البیان” می‌گویند ــ موفق شود.»[۱۱] نیکلا در برابر روزن گفتاری بحث‌انگیز دارد. او بر آن است که نوشته‌‌شدن آثار متعدد به زبان عربی از سوی باب نشان می‌دهد که او زبان عربی را می‌دانسته و به جهتی خاص آثار خود را در برخی موارد از روی اراده با غلط‌های عربی «میناکاری» کرده، به‌طوری که در معنی هیچ تردیدی حاصل نخواهد شد. وی قرآن را نیز دارای غلط‌های عربی دانسته و بر آن است که قواعد زبان باید از قرآن و اکنون از آثار باب ــ که وحی خداوند هستند ــ به ‌دست آیند نه آن که آیات با آنها سنجیده شوند. در این مسیر است که نوشته: «من به رأی‌العین مشاهده کردم که این تحریرات در منتهادرجۀ فصاحت است به‌طوری که در موقع تنهایی به خود می‌گویم: محققاً بشر به تکلم چنین گفتاری قادر نیست»؛[۱۲] با این حال، وی در گزارش گفت‌وشنود باب با عالمان دینی تبریز، به گونه‌ای قابل توجه سخن گفته و بر آزادی باب از قواعد صرف و نحو عربی دست گذاشته است. بر پایۀ روایت او، باب وقتی دربارۀ «معنی چنین یا چنان لغت عربی و صرف فلان فعل عرب» مورد پرسش قرار گرفت:

از این نوع سؤالات فوق‌العاده متعجب شد و جواب داد: «مدتی است من از عالم لغات و کلمات بیرون آمده‌ام و به کلام آزادی داده‌ام. موضوع خیلی مهم‌تر و عالی‌تر از این سؤالات است.»[۱۳]

مسلمانان گفتار بابیان و بهائیان در غلط‌داشتن قرآن را نمی‌پذیرند چرا که آیه‌ای از قرآن (کتاب آسمانی مورد پذیرش بابیان و بهائیان) گویای آن است که هر کتاب الاهی به زبان قوم آن رسولی است که آن را به ایشان می‌رساند: «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبیّن لهم.» (ابراهیم: ۴) پس آنچه در قرآن است با قاعده‌های زبان عربی ناهمسان نیست. شیخ احمد شاهرودی، ضمن بررسی این‌گونه سخنان بابیان و بهائیان، بر آن است که چون مخاطب ابلاغ وحی مردم‌اند، پس وحی به قواعد زبانی ایشان باید باشد تا انتقال مفاهیم صورت پذیرد. او همچنین، سخنان باب و بهاءالله را از نادرستی‌های ادبی آکنده دانسته و روش نگارشی ادیبان بابی و بهائی را بر همان قواعد عربی مرسوم و نه آنچه از آثار آسمانی باب و بهاءالله برمی‌آید گفته است. وی سپس نکاتی را از آثار باب و بهاءالله آورده و نتیجه گرفته که آموزه‌های ایشان خرافات زیادی را داراست. (شیخ احمد شاهرودی، راهنمای دین (بخش سوم: إیقاظ النائمین)، صص ۱۰۳ تا ۱۴۹) در این میان، باید گفت: روش نگارشی باب در عبارت‌های عربی به گونه‌ای بود که حتی ازلی بلندپایه‌ای چون محمدصادق ابراهیمی (از شهداء بیان) ـ که خود را رجعت امام دوم شیعیان می‌دانست و زبان عربی را نیز به‌خوبی آگاه بود ـ به برگردان فارسی دقیق برخی سخنان او توانایی نداشت و ترجمه‌های خود را همراه با عبارت‌های گویای تقریب می‌آورد. به عنوان نمونه، او در ترجمۀ مناجاتی از باب ــ که در آن مراحل زندگانی خود را بازگفته بود ــ نوشته: «خود سید علی‌محمد در پایان سوره‌ای که در اول یکی از دو نسخۀ کتاب الروح دسترس شده است، از خود به شرحی که ترجمۀ از عربی به فارسی آن نزدیک به این مضمون است یاد نموده ….» در جایی دیگر نیز برای ترجمۀ بخشی از کتاب پنج شأنِ باب نوشته: «می‌گوید آنچه که ترجمۀ از عربی به فارسی آن تقریباً این است ….» (محمدصادق ابراهیمی، تاریخ علی‌محمد باب، ص ۱، پ ۱ و ص ۴۳) برای آگاهی از تصویر نامه‌ای از باب به صبح ازل که نمودی از نگارش ویژۀ او (در نگاه مسلمانان آکنده از نادرست‌نویسی‌های عربی) را داراست، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، ج ۲، صص ۶۹۲ تا ۶۹۸ و ۸۵۵٫

چندی پس از ترجمۀ کتاب بیان عربی به زبان فرانسوی از سوی نیکلا، عباس افندی به انتقاد از او پرداخت و ترجمۀ «یک کتاب منسوخ» را بیهوده گفت.[۱۴] نیکلا نیز نامه‌ای به او نوشت و سخنانش را رد کرد. در این پژوهش نسخه‌ای از این نامه آورده می‌شود که حروف‌چینی‌اش از سوی فخرتاج دولت‌آبادی (ف ـ د: خواهر میرزا یحیی دولت‌آبادی) انجام شده است. همچنین، برخی نکات مهم آن نامه نیز مورد تحلیل قرار گرفته و بررسی می‌شوند.

قمرتاج و فخرتاج دولت‌آبادی (خواهران میرزا یحیی دولت‌آبادی، ایستادگان راست و چپ)

در میان بازماندگان صبح ازل در قبرس، حدود سال ۱۳۲۸ ش. (مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی)

 

نکاتی از نامۀ نیکلا به عباس افندی

نیکلا در این نامه، از مراودات دوسالۀ خود با صبح ازل در قبرس سخن گفته و نوشته که حالات او را در تاریخ خود آورده و بر آن است که با خواندن آن کتاب، «مستفاد خواهد شد که تا چه درجه حالات ایشان را سیر کرده و به‌طوری که باید معرفت در حق ایشان حاصل نموده است.» آنچه در آن کتاب دربارۀ صبح ازل آمده، چنین است:

آثار قلمی سید علی‌محمد باب بسیار قابل ملاحظه و در عالم اروپائی به‌کلی مجهول مانده. چیزی که بیشتر قابل تأسف است، این است که مذهب بابی تقریباً خیلی زود پس از قتل خود باب تغییرات عمده‌ای را متحمل شده است و دو شعبۀ ازلی و بهائی بیشتر خود را به چیزهای دیگر مشغول کرده و ابداً در فکر باب و کتب او نبوده‌اند به‌طوری که می‌توان گفت به‌کلی آن کتب را از نظر دور کرده و در یک فراموشی عمیق و کاملی انداخته‌اند.

اما در موضوع بهائی‌ها که این فراموشی را مرتکب شده‌اند مسئله خیلی سهل و ساده است، زیرا که آنها میرزا حسینعلی نوری بهاءالله را موعود سید علی‌محمد دانسته‌اند، یعنی «من یظهره الله»، اما طریقۀ رفتار میرزا یحیی صبح ازل را خیلی خوب نمی‌بینم ــ که با میرزا حسینعلی نوری برادرانی بوده‌اند که از پدر یک و از مادر جدا بوده‌اند ـ زیرا که میرزا یحیی بنا بر عقیدۀ تمام بابیه خلیفۀ بلافصل باب بوده است و هیچ‌کس نباید در این باب تردیدی داشته باشد و بهائیانی که او را انکار می‌کنند، بی‌وجدان هستند.

مشکل دیگر این که این خلیفه، یعنی میرزا یحیی صبح ازل، بیان را تکمیل کرده است و این کاری بوده است که باب برای من یظهره الله محفوظ گذارده و چنین کاری به نظر من غیرممکن می‌آید؛ مع هذا، به‌طوری که صبح ازل به من اظهار کرد، این کار را انجام داده است؛ پس آیا می‌توان او را رقیب میرزا حسینعلی پنداشت؟ من نمی‌دانم و این نکته‌ای است که برای من مجهول مانده. جنگ‌هائی که ما بین این دو برادر دشمن همدیگر روی داده و غالباً منجر به قتل پیروان آنها گردیده، به‌کلی دقت آنها را از میان برده و سید علی‌محمد باب و به‌طریق اولی نوشته‌های او به طوری فراموش شده که من در ایران به یک نفر بهائی یا ازلی برنخوردم که مثلاً کتاب بین الحرمین او را خوانده باشد. تنها کتبی که در دسترس هست و چند نفر بابی می‌خوانند، همان بیان است و تفسیر سورۀ یوسف و کتاب دلائل سبعه و تفسیر سورۀ والعصر. اینها نسبت به شمارۀ کتب قابل ملاحظه‌ای که از قلم رفورماتور بیرون آمده، بسیار کم است ….[۱۵]

علی‌محمد فره‌وشی (مترجم همایون) از بزرگان ازلیان و مترجم کتاب تاریخ نیکلا به زبان فارسی

 

علی‌محمد فره‌وشی در پانوشتی که بر این گفتار آورده، اقدام صبح ازل در نگارش کتاب متمم بیان را درست دانسته است:

ازلی‌ها معتقدند که باب در یکی از الواح خود خطاب به صبح ازل امر به تکمیل بیان کرده است و توصیه نموده که: «إن أظهر الله عزاً فی أیامک فأظهر مناهج الثمانیة» و صبح ازل هم فارسی باقی‌مانده را تا واحد یازدهم که در بیان عربی خود باب بوده، نوشته است و بقیه ـ که هشت واحد باشد ـ همان‌طور مانده و یکی از دلایل اثبات عقیدۀ آنها تاریخ میرزا جانی است که قبل از تفرقۀ بابیه نوشته شده و در آن کتاب می‌نویسد که باب تکمیل بیان را به صبح ازل امر نموده است.[۱۶]

آنچه در این گفتار دربارۀ دستور باب به صبح ازل دربارۀ کامل‌کردن کتاب بیان آمده، درست است. آن مکتوب را هم ازلیان و هم بهائیان روایت کرده‌اند و تصویر بخشی از روایت‌های ایشان در جایی دیگر آورده شده است.[۱۷] «تاریخ میرزا جانی» هم همان کتاب نقطة الکاف است که از سوی ادوارد براون به چاپ رسید و این گفتار در صفحۀ ۲۴۴ آن دیده می‌شود:

… همین که عرایض جناب ازل به حضرت ذکر رسیده، در نهایت مسرور شده و بنای غروب شمس ذکریه و طلوع قمر ازلیه شده و لهذا، به عدد واحد از آثار ظاهر خود ــ که طبق باطن بوده باشد ـ از قبیل قلمدان و کاغذ و نوشتجات و لباس مبارک و خاتم شریف و امثال آن را به‌جهت حضرت ازل فرستادند و وصیت‌نامه نیز فرموده بودند که: «هشت واحد بیان را بنویسید» و هرگاه من یظهره الله در زمان تو به اقتدار ظاهر گردید، بیان را نسخ نما و آنچه که الهام می‌نمایم بر قلب تو عمل نما! …

پیش‌تر اصالت تاریخی کتاب نقطةالکاف بررسی شده و به اثبات رسیده است؛ بنابراین، استناد به آن کتاب برای انتساب این سخن به باب نیز پذیرفتنی است.[۱۸] نیکلا، چنان که در نامه‌اش به عباس افندی آورده، نسخه‌ای خطی از این کتاب را در کتابخانۀ ملی فرانسه دیده بود، اما چنان می‌نمایاند که این بخش آن را نخوانده بود. همچنین، آثار گوناگونی از باب که در مجموعه‌های عمومی و خصوصی مانند مجموعۀ ادوارد براون در کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ ویلیام میلر در کتابخانۀ دانشگاه پرینستون، مجموعۀ علی روحی در کتابخانۀ دانشگاه تهران و … به خط کاتبان ازلی در دست است، نشان می‌دهد که نیکلا در داوری دربارۀ مسکوت‌ماندن آثار باب در میان ازلیان زیاده‌روی کرده است.

وی پس از یادکرد از کوشش‌های خود در راه آموختن آموزه‌های باب ـ که نزد یکی از بهائیان انجام می‌گرفت ـ نوشته که گمان می‌کند که می‌تواند «در نهایت جرئت در حضور حضرت پروردگار و خلق روزگار» مدعی شود که «در این عصر، در تمام عالم، اول‌شخصی» است که «حضرت نقطه» (باب) را می‌شناسد «به طوری که حق معرفت اوست» و «عارف» است به «حقوق مقدسۀ او به‌توسط آثار حقۀ محققۀ او، نه به‌واسطۀ اباطیل و مهملاتی که بابی‌های نادان و مسلمان‌های مغرض بی‌انصاف در حق آن حضرت نسبت می‌دهند.»

او سپس به انتقاد از کنت آرتور دو گوبینو (سفیر فرانسه در ایران به‌سال‌های پس از اعدام باب)، ادوارد براون (استاد مطالعات شرقی دانشگاه کیمبریج) و ویکتور روزن (استاد زبان‌های شرقی دانشگاه سنت‌پترزبورگ) پرداخته و تحقیقات ایشان دربارۀ باب را با نارسایی‌هایی مبنایی همراه دانسته است و سپس، نکاتی را آورده تا نشان دهد که اگر به ترجمۀ کتاب بیان پرداخته، کاری درست را انجام داده است، چرا که هر باوری را باید از سرچشمه‌اش شناخت نه با واسطه‌هایی بی‌بهره از آگاهی:

اشتباه‌های جدی دستیار کنت دو گوبینو در ترجمۀ کتاب بیان عربی؛

صوفی یاد شدن باب از سوی کنت دو گوبینو و الکساندر کاسیموویچ کاظم‌بیک؛

یادشدن بهاءالله از سوی برخی محققان به تصوف و تشبیهش از سوی برخی دیگر به مزدک؛

مسلمان بودن بهاءالله در نگاه برخی محققان.

نیکلا همچنین، بر آن است که اگر ترجمۀ کتاب بیان به‌سبب نسخش از سوی بهاءالله بیهوده است، کار هیپولیت دریفوس (بهائی فرانسوی) در ترجمۀ کتاب ایقان نیز نادرست است، چرا که این کتاب در اثبات آیین بیان (دیانت منسوخ از نگاه بهائیان) نوشته شده و زمان نگارشش به پیش از آشکاری دعوت بهاءالله بازمی‌گردد. به نظر می‌رسد دریفوس در آن کتاب از قول بهاءالله آورده بود که «ما صوفی هستیم.» نیکلا بخش‌هایی از ترجمۀ او را آورده که در آن آیین باب را با مذهب تصوف هم‌جنس گفته بود و همچنین، پانوشتی از او را بر متن آن کتاب آورده که به تصوف بهاءالله می‌انجامد.

وی پس از جمع‌بندی مثال‌های خود در تحریف واقعیت در توصیف آیین بیان و آیین بهائی، از عباس افندی پرسیده: «حال؛ با وجود این شبهات، بفرمایند: ترجمۀ بیان چه ثمری دارد؟!»

او سپس به کتابی که زیر نظر عباس افندی چاپ شده رسیده و یکی از نکات آن را آشکارا نادرست گفته و آن را زیبندۀ کتابی که وی به چاپش رسانده ندیده است:

در حضور مبارک معلوم باشد که غلط‌های اولی موسیو گوبینو و کاظم‌بیک به‌طور دایم تصحیح می‌شود به‌توسط دو نفر از مبلغین و اگر خاطر مبارک آزرده نشود، می‌توانم بسیاری از مطالب لاطائل مصنفین را معروض دارم، از جمله در مسئلۀ ربا که حضرت نقطه در تفسیر سورۀ یوسف در کمال تصریح به حرمت آن حکم فرموده، لیکن، در کتابی که آن حضرت انتشار داده‌اند، چنین نوشته شده است که «ربا را حلال فرموده، بلکه مردم را ترغیب و تحریص در اخذ آن می‌نمایند.»

نیکلا در اینجا، کتاب‌های غربیان را کنار گذاشته و به کتاب‌هایی که «بابیان ایرانی» (بهائیان) نگاشته و به زبان انگلیسی برگردانده شده‌اند رسیده و کتاب الحجج البهیۀ میرزا ابوالفضل گلپایگانی را که علی‌قلی‌خان نبیل‌الدوله (سفیر بهائی‌مذهب ایران در ایالات متحده) به آن زبان برگردانده بود، یاد کرده است. تحریر انگلیسی این کتاب که از سوی نبیل‌الدوله و با دستور عباس افندی انجام شده بود، در سال ۱۹۰۲ م. در ایالات متحده به چاپ رسید.[۱۹]

نیکلا، ادعای گلپایگانی در این کتاب را در این باره که وی نخستین کسی است که نشان داده استدلال به معجزات برای پذیرش دعوت رسولان خداوند درست نیست، نادرست دانسته و باب را صاحب این دعوی گفته و آوردن چنین سخن نادرستی را در کتابی که «ترجمه و طبع شده است به امر و فرمان مخصوص حضرت آقا» و مدعی است که «مشتمل است بر حقیقت صرفه»، ناشایست دانسته است.

باید گفت که سخن نیکلا درست است و باب را بنیان‌گذار این دعوی در حوزۀ آموزه‌های بابی و بهائی باید دانست. چنان که در جایی دیگر به صورت مستند گفته شده و تفصیلش در آینده باید نشان داده شود، بیشتر استدلال‌های داعیان بابی و بهائی برای نشان‌دادن درستی ادعای قائمیت باب و دعوی او بر نسخ دیانت اسلام برساخته بر سخنان خود باب است نه آن که ایشان مبدع و مبتکر آن استدلال‌ها باشند. به عنوان نمونه، می‌توان نشان داد که میرزا حسینعلی بهاءالله در کتاب ایقان هیچ سخن تازه‌ای از خود ندارد و آنچه آورده، یا برگرفته از آثار باب بوده، یا تفصیل آراء اوست و یا مصداق‌یابی برای تأویل‌های اوست. میرزا ابوالفضل گلپایگانی هم کتاب فرائد را در دفاع از کتاب ایقان و شرح و بسط مواد آن نگاشت و همین نسبت را میان کتاب او و کتاب بهاءالله می‌توان یافت و آنچه وی در آثار گوناگونش دربارۀ جایگاه معجزات در پذیرش دعوت رسولان خداوند آورده، در واقع در کتاب ایقان بهاءالله ریشه داشته که خاستگاه آن کتاب نیز آثار باب است.[۲۰]

میرزا ابوالفضل گلپایگانی و علی‌قلی‌خان نبیل‌الدوله (مؤلف و مترجم کتاب الحجج البهیة: کتاب مورد انتقاد آلفونس نیکلا)

نامه‌ای از آلفونس نیکلا به میرزا یحیی صبح ازل

(مجموعة اسناد قمرتاج دولت‌آبادی)

 

در ادامۀ این نامه، دیده می‌شود که نیکلا با کتاب ترجمه‌شدۀ میرزا ابوالفضل گلپایگانی سر ناسازگاری فراوان دارد و آن را از نادرست‌گویی‌های گوناگون آکنده دیده است. این نگاه را در میان برخی منتقدان مسلمان آیین بهائی نیز می‌توان دید. به عنوان نمونه، از شیخ احمد شاهرودی ـ که صاحب برخی از مهم‌ترین نقدها بر آموزه‌های بابی و بهائی است ـ می‌توان یاد کرد. وی در آثار چهارگانه‌اش همواره به دیدگاه‌های گلپایگانی در کتاب فرائد نظر داشته و به نقد مبسوط‌شان پرداخته و در کتاب مرآت العارفین نیز گذشته از کتاب فرائد، کتاب الدرر البهیۀ او را نیز بررسی کرده است. باید گفت که گلپایگانی در جای‌جای مکتوبات خود به تحریف عامدانۀ گزاره‌های ارباب دیانت‌های پیشین پرداخته و از روش علمی و منصفانه آشکارا فاصله گرفته است. در نگاه شیخ احمد شاهرودی، این ویژگی به او مخصوص نبوده و در بسیاری از داعیان بهائی نیز دیده می‌شود. وی، پس از بحث دربارۀ ساختن روایت فضیلت شهر عکا (محل سکونت بهاءالله) از سوی گلپایگانی، نوشته:

… و از دزدی‌های این طایفه که گاهی صدر خبر و گاهی ذیل خبر را می‌دزدند که بتوانند مدعای خود را ثابت کنند آن که صاحب فرائد کرده، از برای اشاره به عکا تمسک می‌جوید به خبر ابن‌مهزیار که در باب اوصاف اصحاب مهدی دارد که: «تلوذ بفنائک من ملأ برأهم الله من طهارة الولادة و نفاسة التربة … تبعتک فی ظلال شجرة دوحة بسقت أفنان غصونها علی حافات بحیرة الطبریة فعندها یتلألأ صبح الحق و ینجلی ظلام الباطل و یقصم الله بک الطغیان …» و می‌گوید: «طبریه که در این حدیث مذکور است، شهری است مشهور از بلاد اراضی مقدسه، قریب به عکاء است و او را دریاچه‌ای است معروف به بحیره‌ی طبریه … و الیوم، بعض اراضی آن متعلق به همایون‌غصن سدره‌ی مبارکه [حضرت عبدالبهاء] است.»

می‌گویم: آفرین که دزدی خود را نکو مدلل نمودی که خبری را که بتمامه بر ضد مدعای تو دلالت می‌کند، از ذیل آن، فقره‌ای را که بتوانی تطبیق بر خیال خام خود کنی، دزدیده‌ای و بقیه را انکار و ترک کرده‌ای و نگفتی که این خطاب «تلوذ بک» را کدام پدر بزرگوار به کدام فرزند عالی‌مقدار خود فرموده و ناقل چه شخصی بوده؟!

حال که تو نگفتی، من از برای فضیحت و رسوایی تو اجمال آن را ذکر می‌کنم تا معلوم شود که صاحب بحیره‌ی طبریه کیست و آن جماعتی که با او بیعت می‌کنند کیان‌اند که در آنجا با لشکر سفیانی جنگ کنند و او را بکشند و آن که این واقعه ناظر است به کارهای مهدی [حضرت حجة بن الحسن العسکری] با سفیانی و این که مهدی شما [سیّد باب] در طبریه نیامد و آن تفاصیل سفیانی را نداشت و حسینعلی [ـ که شما رجعت حسینی بعد از مهدی قائم‌اش می‌گویید ـ] مهدی نبوده بلکه رشته‌ی او به سفیانی منتهی می‌شود ….[۲۱]

همان‌گونه که شیخ احمد شاهرودی در ادامۀ این گفتار آورده، این سخنان، در واقع، روایت امام دوازدهم شیعیان برای ابراهیم بن مهزیار اهوازی، از قول پدر خود، امام حسن عسکری، است اما میرزا ابوالفضل گلپایگانی تنها بخشی از آن را که به دریاچۀ طبریه (نزدیک عکا) پرداخته، برگزیده و با منسوب‌کردنش به امام یازدهم شیعیان و با نام نبردن از امام دوازدهم ـ که درصدد نفی وجود اوست ـ به تحریف عامدانه گراییده است.

نکتۀ دیگری که نیکلا روی آن دست گذاشته، تفسیر گلپایگانی از نوع نگاه باب به صاحب آیین پس از دیانت بیان (من یظهره الله) است. وی نوشته که روایت گلپایگانی از این که باب خود را «مبشر» او می‌دانست نادرست است، گرچه اصل سخن‌گفتن باب دربارۀ او درست گزارش شده است. در نگاه این پژوهش، سخن نیکلا درست است، چرا که باب همواره بر بزرگی مقام من یظهره الله دست گذاشته تا پیروانش بلندی مقام او را بدانند و در زمان ظهورش پیروی‌اش را پیشه کنند و گفتن این‌دست سخنان از سوی باب با این دعوی که او خود را «مبشر من یظهره الله» بداند یکسان نیست و از این جهت است که در نگاه کسانی چون نیکلا، یادشدن باب از سوی بهاءالله و پیروانش به «حضرت مبشر» نادرست است. در نگاه ایشان، باب مبشر بهاءالله بود، چرا که «شمس حقیقت من یظهره الله در هیکل مبارک او طلوع کرده بود.»

نیکلا در ادامۀ نامۀ خود، نادرست‌نویسی‌های دیگری را به میرزا ابوالفضل گلپایگانی منسوب کرده و خواسته است تا به عباس افندی بگوید که ترجمۀ کتاب بیان برای پیش‌گیری از این‌دست نادرست‌نویسی‌هاست.

صفحة عنوان ترجمۀ تاریخ نیکلا به قلم علی‌محمد فره‌وشی

 

سخن بعدی نیکلا دربارۀ کتاب نقطةالکاف است. وی به نسخه‌ای خطی از آن کتاب که در کتابخانۀ ملی فرانسه نگهداری می‌شود پرداخته و آن را آشکارا گویای جانشینی میرزا یحیی صبح ازل نسبت به باب دانسته و بر آن است که به‌سبب نگارش پیشینی این کتاب نسبت به زمان اختلاف‌های صبح ازل و بهاءالله، باید اصالت جانشینی صبح ازل را پذیرفت:

از طول این عریضه و تصدیع خاطر مبارک بی‌نهایت عذر می‌طلبم، ولی این مطلب را هم در خاتمه به عرض می‌رساند که در کتابخانۀ عمومی فرانسه در پاریس، کتابی است به نمرۀ ۱۰۷۱، در ردیف اضافۀ کتاب‌های فارسی. کتاب مزبور تألیف و تاریخ مرحوم میرزا جانی است و چنانچه از صورت کتاب معلوم می‌شود، برای موسیو گوبینو نوشته شده و یقین است که این تاریخ قبل از ظهور اختلافی در میان این طایفه نوشته شده است.

نسخۀ یادشده در این گفتار، یکی از دو نسخه‌ای است که بعدها مبنای چاپ کتاب نقطة الکاف از سوی ادوارد براون در سال ۱۹۱۰ م. شد؛ بنابراین، می‌توان پذیرفت که نامۀ نیکلا به عباس افندی میان سال‌های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۰ م. به نگارش درآمده بود، چرا که ترجمۀ فرانسوی کتاب بیان عربی در سال ۱۹۰۵ م. چاپ شد و با انتقاد عباس افندی روبه‎‌رو شد، اما در زمان نگارش این نامه، کتاب نقطة الکاف هنوز از سوی ادوارد براون به چاپ نرسیده بود.

نیکلا بر آن است که به‌سبب آگاهی از اصالت جانشینی صبح ازل نسبت به باب، میرزا ابوالفضل گلپایگانی نباید به استهزای او در زمان جانشینی‌اش در سال‌های پیش از آشکاری دعوت بهاءالله بپردازد:

حاجی میرزا جانی به‌طور صریح می‌نگارد که خلیفۀ حضرت رب اعلی جناب میرزا یحیی خواهد بود و دور از قاعده است که جناب میرزا ابوالفضل ایشان را سخریه و استهزا نموده، بعضی مطالب صحیح یا سقیم به ایشان نسبت می‌دهند و حال آن که ممکن است ایشان را تا قبل از ظهور من یظهره الله خلیفه بدانیم که در هیکل مبارک جمال قدم ظهور فرمود و صبح ازل ایمان نیاورد و به همین جهت، اختلاف در کلمه و در هیئت جامعۀ امت به هم رسید.

سخن نیکلا در این گفتار آن است که صبح ازل تا زمان اعراض و روی‌گردانی از صاحب دیانت جدید (من یظهره الله: بهاءالله) جانشین باب و پیشوای به‌حق بابیان بود، پس در قضاوت کارهایش در آن سال‌ها نباید مورد استهزاء باشد.

شاید بتوان گفت که نیکلا در اینجا به مذاق بهائیان سخن گفته است. این از آن روست که او (مترجم کتاب ازلی و ضدبهائی هشت بهشت به زبان فرانسوی) نمی‌توانست بهاءالله را من یظهره الله بداند؛ بنابراین، در اینجا با دست‌گذاشتن بر یک سند قطعی تاریخی (کتاب نقطة الکاف)، خواسته به عباس افندی نشان دهد که صبح ازل، در بدترین حالت، تا زمان ظهور بهاءالله جانشین باب بود، پس کارهایش در آن سال‌ها نباید با شماتت روبه‌رو شود، کاری که میرزا ابوالفضل گلپایگانی به‌نادرستی انجام داده است.

وی در پایان نامۀ خود، دیگربار به سخن عباس افندی بر بیهوده‌بودن ترجمۀ کتاب بیان پرداخته است. در نگاه او، نسخ در احکام دیانت‌ها رخ می‌دهد و آنچه در جهان‌بینی و اعتقادهاست، با تغییر روبه‌رو نخواهد شد؛ بنابراین، خواندن کتاب بیان بیهوده نیست، گو این که خود عباس افندی نیز به خواندن آن دستور داده است!

صفحۀ نخست نامۀ آلفونس نیکلا به عباس افندی (مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی)

صفحۀ پایانی نامۀ آلفونس نیکلا به عباس افندی (با امضای حروف‌چین آن، ف ـ د: فخرتاج دولت‌آبادی)

 

متن نامۀ نیکلا به عباس افندی

سلامی من الرحمن نحو جنابکم * لأن سلامی لا یلیق ببابکم.

و بعد؛ لوحی که به سرافرازی جناب ……….[۲۲] ارسال فرموده بودند، جناب معزی‌إلیه به این بنده ارائه نمودند ولی نمی‌دانستند که زیارت آن موجب ایجاد چه اثرات خواهد شد و چقدر این بنده را متأثر خواهد نمود. در لوح مذکور، اشاره از ترجمۀ بیان و عدم فایدۀ آن فرموده بودند به این عبارت:

کتاب بیان به‌توسط کتاب اقدس جمیع احکامش منسوخ است مگر احکامی که در کتاب اقدس مذکور و تأکید شده باشد و روح کل کتاب اقدس است. بیان و احکام بیان منسوخ است، لهذا، از ترجمۀ آن چه ثمری برای ایشان؟!

مولد این بنده شهر رشت و در سنۀ ۱۸۶۴ میلادی قدم به عرصۀ وجود گذاشته، پدرم در محال مزبور قنسول دولت فرانسه بود و مدت سی‌وپنج سال عمر خود را در ایران صرف نمود و زبان معمولی ایران را به‌طور اتم و اکمل می‌دانست، چنانچه تلفظ او به ایرانی فصیح تمیز داده نمی‌شد. بنده نیز در زمان طفولیت برای تحصیل علوم متداولۀ زمان به پاریس رفته و تا سن بیست‌وسه‌سالگی در آنجا با نهایت مجاهدت به تحصیل پرداختم و در سال ۱۸۷۷ به‌طور مأموریت به ایران مراجعت نمودم و از آن زمان إلی الآن در ایران متوقف بوده‌ام مگر یک سال آن را که به ممالک دیگر مأمور شدم و دو سال آن را در جزیرۀ قبرس مأمور بوده، با جناب صبح ازل مراودت و معاشرت داشتم، چنانچه اگر تاریخ باب ــ که از مؤلفات بنده است ــ در محضر مبارک قرائت شود، مستفاد خواهد شد که تا چه درجه حالات ایشان را سیر کرده و به‌طوری که باید معرفت در حق ایشان حاصل نموده است و معلوم است استنباط از آن کتاب در صورتی مقدور است که در محضر مبارک کسی باشد که از ترجمه و فهم عبارات فرانسه عاجز نماند، و فیه تأمل.

تقریباً هیجده سال، همه‌روزه، روزی سه ساعت در اصل و موضوع مذهب حضرت باب و کم و کیف آن در نزد معلمی دانشمند و محققی ارجمند ـ که خود از اهل بهاء بوده ـ تحصیل نموده و آنچه لازمۀ فهم مطلب بوده، معمول داشته، تا آن که چنانچه باید و شاید بر حقایق امر آگاه شده، علاوه بر آن که غیر از این سه ساعت درسی، مدتی هم از اوقات شبانه‌روزی خود را صرف مطالعه در آنچه خوانده و نوشته نموده و پس از آن که به‌دقت مطالب را دریافت نموده، ترجمه کرده، چنانچه بیان فارسی را پیش از آن که به طبع برساند، هفت مرتبه مراجعه در ترجمه نموده و بدیهی است که در هر نوبتی به‌واسطۀ درک حضور عالمی کامل و نکته‌سنجی واصل اطلاعات صحیحه حاصل و نکات دقیقه در بیان عبارات کتاب دریافته‌ام.

علاوه بر آن، اغلب نوشتجات و آیاتی که از آن قلم مبارک نزول و ترشح نموده، ترجمه نموده، هنوز هم اوقات شبانه‌روز خود را صرف همین کار می‌نمایم و امیدوارم در همین سال و یا سال آینده این امر مهم را به انجام رساند، یعنی تمام مکاتبات از ادعیه و مناجات ایشان را در نهایت تنقیح ترجمه نمایم. بیان عربی و کتاب دلایل سبعۀ فارسی را نیز ترجمه نموده، به طبع رسانیده و گمان می‌کنم که در نهایت جرئت در حضور حضرت پروردگار و خلق روزگار دعوی نمایم که در این عصر، در تمام عالم، اول‌شخصی هستم که حضرت نقطه را می‌شناسم به طوری که حق معرفت اوست و عارف هستم به حقوق مقدسۀ او به‌توسط آثار حقۀ محققۀ او، نه به‌واسطۀ اباطیل و مهملاتی که بابی‌های نادان و مسلمان‌های مغرض بی‌انصاف در حق آن حضرت نسبت می‌دهند و امیدوارم اجازه فرمایند در این مراسله، به‌طور بی‌غرضانه مطالب خود را معروض دارد و یقین دارد که هیچ نکته و دقیقه‌ای در محضر مینومنظر حضرت آقا مخفی و مستور نماند.

شاید به سمع مبارک نرسیده باشد که در چهل سال قبل، شخص فرانسوی موسوم به «موسیو گوبینو» ـ که به سمت وزیرمختاری در دربار ایران مأمور بوده ـ کتابی تألیف نموده به اسم «مذاهب و حکمت‌ها در آسیای مرکزی». وزیر مزبور که به هیچ وجه فارسی و عربی نمی‌دانست و الف را از با فرق نمی‌گذاشت، در کتاب خود چنین می‌نگارد که «منشآت باب نسبت به قرآن بسیار سنگین و بدون ظرافت و خشک و بی‌مزه است» و آن تصدیق معلوم است که از بی‌علمی بوده؛ مع هذا، جمعی دیگر که در صدد خودنمائی بودند، بدون تحقیق، مهملات مسلمانان و مزخرفات موسیو گوبینو را با هم تلفیق نموده، اوراقی چند ترتیب و به خود نسبت دادند و حال آن که هیچ مقصودی نداشتند جز این که بر بعضی بفهمانند که پایۀ دانش ما چقدر بلند است و فصاحت ما در آن مقام چقدر ارجمند و از این جمله دانشمندان، یکی مشهور انگلیسی و اسمش «موسیو برون» که البته به عرض عالی رسیده که همین فاضل مذکور موسیو گوبینو را «دانشمند سیاسی فرانسه» نوشته است و آن دانشمند دیگر در ممالک روسیه و به «بارون روزن» مذکور و این فاضل آنچه از کتب حضرت نقطه خوانده و دیده‌اند، آنهائی که سهو کاتب بوده، همه را به شخص آن جناب نسبت داده‌اند.[۲۳]

صفحۀ عنوان ترجمۀ فرانسوی کتاب بیان عربی، به قلم آلفونس نیکلا

پاریس، انتشارات Ernest Leroux، ۱۹۰۵ م.

 

صفحۀ نخست کتاب نقطة الکاف، نسخۀ مورد اشارۀ آلفونس نیکلا

(کتابخانۀ ملی فرانسه، ش ۱۰۷۱)

 

خلاصه، معاون موسیو گوبینو در ترجمۀ بیان و غیره پیرمردی بوده اسرائیلی که فرانسه بسیار کم می‌دانسته و واضح است که فارسی و عربی را هم به قدری که در چهل سال قبل می‌توانسته تحصیل نماید می‌دانسته؛ با این حالت، مهملاتی چند از ناسخ التواریخ و روضة الصفا استخراج کرده و به وزیر القا نموده، ایشان هم مهملات مزبوره را در کتاب خود مرقوم و به طبع رسانیده‌اند و دلیل آن که مرد یهودی چقدر عامی و بی‌سواد بوده، آن است که به وزیر گفته «خباز» اسم شخص است و ندانسته اسم صفتی است و در ترجمۀ بیان عربی، بسیاری از مواقع را بر خلاف معنی کرده، از جمله این عبارت: «إننی أنا الله لا إله إلا أنا و أن ما دونی خلقی»، این‌طور ترجمه کرده که: «فی‌الحقیقۀ ما خدا هستیم و نیست خدائی جز ما و به‌درستی که غیر از من که مخلوق من باشد» و در ذیل صفحه که معمولاً بعضی مطالب را شرح می‌دهند، این عبارت را این قسم شرح داده:[۲۴] «البته همین‌طور است، چون که خلق هم باز خداست» و یقین است که لازم نخواهد بود بعدها از کلمات و بیانات جناب وزیر استشهاد نمایم، زیرا که اندک نمونۀ بسیار است و از همین ترجمه و تأویل سایر مفهومات ایشان [را] قیاس و اقتباس می‌توان نمود.

کاظم‌بیک نامی فصل طولانی در روزنامۀ مسمی به «ژورنال آزیاتیک» نوشته و خرافات و لاطائلی چند به هم بافته و عقاید خود را این‌طور اظهار داشته که حضرت نقطة اولی یکی از مشایخ طریقت است، پس موسیو گوبینو و کاظم‌بیک نتیجه‌ای را که از انتشار خیالات خود داشتند حاصل نمودند، یعنی حضرت رب اعلی که خود شارعی اقدس بود، به لقب «صوفی» ملقب داشتند.

و گمان نفرمایند که این نسبت تصوف که به میان آمده، به‌زودی از خاطرها محو می‌شود، بلکه روزبه‌روز در انتشار و اشتهار است،[۲۵] آن‌هم به درجه‌ای که کلیتاً خیالات حضرت نقطۀ اولی از دست خواهد رفت، علاوه بر آن که مانند امراض مسریه در نوشتجات جمال قدم هم سرایت می‌نماید و به‌طور واضح همان اصطلاحات و عقاید صوفیه بر همۀ بابی‌ها و بهائی‌ها سلطنت خواهد نمود و خیالات اصلیه را عاطل و باطل خواهد داشت، چنانچه جمال قدم، خود اشاره می‌فرمایند که: «بلی؛ صحیح است. آنان صوفی و ما هم صوفی هستیم»، اگر ملاحظه شود ترجمۀ ایقان را که موسیو دریفوس به‌معاونت میرزا حبیب‌الله شیرازی نوشته ــ که مشارٌ إلیه، خود یکی از مبلغین بوده و دانشمندان فرنگ او را در رتبه و مأموریت خود اول‌شخص می‌دانند ــ و می‌توان گفت: چه ثمر دارد ترجمۀ ایقان که قبل از ظهور نوشته شده؟!

پس هرگاه ملاحظه فرمایند، در مقدمه این‌طور مرقوم رفته:

هرگاه فرضاً مذهب باب را مردم قبول نمایند و مذهبی جدید بدانند، مع هذا عمومی نخواهد شد و سایر در تمام ملل و دول نخواهد گردید، بلکه منحصر به یک قوم خواهد بود مانند یکی از شعب مذهبی که در دین اسلام ایجاد گردید و این قسم، اگرچه مانند حیوان توالد و تناسل نماید، ولی فقط در مشرق‌زمین و مخصوص در ایران شایع و منتشر خواهد شد، چه، خیالات و عقاید حکمتی‌مشرب را مذهب شیعه و حکمای متصوفه بیشتر از تمام مذاهب و ملل قبول آن را شایق و حاضر هستند، اما افکار و مذهب بهائیان چنین نیست که محدود و معتقدینش معدود باشند، زیرا که مذهبی است برای تکمیل و ترقی اصول و عقاید حکمتش نیز به‌طور آزادی است و این‌گونه مذهب به‌مثابه سریع‌السیر وانمود خواهد شد که عموم ملل و دول آن را قبول خواهند نمود.

تصور می‌کنم عبارات مذکوره چندان تأویل و توجیهی لازم نداشته باشد. در صفحۀ ۷۶ ترجمۀ دریفوس مسطور است:

خداوند وجودی داشت قبل از همۀ اشیا و حالتی قدسی که چون ممکن است به این حالت رسید، لازم نیست شرح آن در گفت‌وگو آید و یا ما دلیلی اقامه نمائیم.

 

و در صفحۀ ۵۷ نوشته است در ترجمۀ «کان الله و لم یکن معه من شیء» که «این مقام مقدس‌تر از آن است که به هیچ دلیلی معلل شود» و در ذیل صفحه تأویل این عبارت را می‌نویسد [که] «اشاره به مذهب صوفیه است.»

اشتباه دریفوس چندان محل اعتنا نیست ولی ملاحظه فرمایند که این کلمات مانند تخمی است که درختی شده و شاخ و برگ متعدد پیدا کرده و میوه‌های فاسد و ضایع به بار آورده که مذاق اهل ذوق را تلخ می‌نماید و آن میوه‌ها را هرگاه ملاحظه فرمایند، خوب می‌توان شناخت.

رده[۲۶] ……….[۲۷] که در ماه ژوئیه و اوت ۱۹۰۴ به طبع رسیده، یک نفر از علمای فرانسه در تاریخ مذاهب شرحی نگاشته و فصلی در آن کتاب درج نموده راجع به ترجمۀ ایقان و در آن فصل از دو برادر گفت‌وگو می‌نماید که یکی از آن‌دو سید و دیگری غیرسید است بدین عبارت: «سید یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی ………»[۲۸] و در صفحۀ ۱۱۷ این‌طور می‌نویسد که «هرچه از ابتدای کتاب تا بدینجا گفتیم، واضح و مبرهن گردید که چقدر ارتباط کلی است در میان این مذاهب و عقاید صوفیه» و بعد، جمال قدم را از رتبۀ تصوف ترقی داده و می‌رساند به مقام «مزدک» و بعد از تحقیقاتی که می‌کند، می‌گوید:

یک نفر فارسی زردشتی مطالب ذیل را در نهایت اعتقاد تصدیق و قبول می‌نماید. آفتابی که مشهود می‌شود، نوری است روحانی و مثل او شده[۲۹] و به‌توسط اوست وجود همۀ موجودات.

تا این درجه هم کفایت نکرده، تا نقطۀ اولی و جمال قدم را حلولی‌مذهب شمرده و مانند یک شعبه از شیعۀ متعصب که نامیده می‌شوند به «غلات» [یاد کرده است.]

و اگرچه حضرت آقا و دیگران را عقیده بر این است که جمال قدم قبل از اظهار امر خود و شروع به شریعت بهائی، در مذهب باب و مؤمن بدان حضرت بوده‌اند که آن حضرت مذهب و کتاب جدید آوردند و مذهب اسلام و قانون آن را نسخ فرمودند، ولی می‌تواند که این‌طور نباشد، زیرا که موسیو هودار، بنا بر آنچه از کتب مؤلفۀ دانشمندان و مبلغین استنباط نموده و به‌طور صریح می‌نگارد که:

بهاءالله هنوز مسلمان و در عقیدۀ اسلامی راسخ می‌باشد، در جائی که می‌گوید: «در هیکل عنصری محمد تمام انبیاء رجعت کردند و اوصیاء نیز همان انبیای سابق‌اند که در دورۀ محمدی دوباره رجعت نموده‌اند.»

و می‌گوید: «این عقیده مشابهت بسیار دارد به مذهب تناسخ» و نیز می‌گوید: «علمی که انسان دارد، بسیار وقیح و وقاحت آن به درجه‌ای است که انسان نباید اظهار آن را بنماید.»

در حاشیۀ صفحۀ ۱۱۹ می‌نویسد که:

این مقدار مسطورات سبب می‌شود که مطالعه‌کنندگان مؤلف را دهری بدانند، ولی بهتر آن است که این عبارت را به اصطلاح صوفیه تعبیر نمائیم که همۀ ایشان را خدا می‌دانند و این مطلبی است صحیح، در صورتی که قبول نمایند خدا و مادۀ اشیاء متحد است.

و چون موسیو هودار معلم زبان فارسی در مدرسۀ شرقیه[۳۰] است، حق مخصوص دارد که از هر مطلب فارسی هرچه استنباط نمود و معتقد بدان شد، بگوید و بنویسد؛ پس به‌توسط نگارشات او، امروز تصورات فرنگی‌ها و عقیدۀ آنها در حق نقطه و بهائی‌ها از این قرار است که ذیلاً به عرض می‌رسد:

اولاً این که حضرت نقطه و جمال قدم، هردو، صوفی بوده‌اند؛

دوم این که معجزۀ بزرگی در عالم ظاهر شده از دو برادر که از یک پدرند و یکی سید و دیگری غیرسید است؛

سوم، علاوه بر این که نقطه و جمال قدم را سید بدانند، مزدکی فرض می‌نمایند؛

چهارم، هردو حلولی‌مذهب بوده‌اند؛

پنجم، عقاید و خیالات نقطه و جمال قدم مربوط به هم نبوده، بلکه جمال قدم، خود، قبل از ظهور مسلمان بوده‌اند؛

ششم، نزدیکی مذهب هردو به عقاید تناسخی؛

هفتم، هرکس در این عالم متصف به خرافت و نادانی باشد، آدمی مقدس و خداپرست خواهد بود؛

هشتم، موافقت این مذهب با دهری‌ها.

حال؛ با وجود این شبهات، بفرمایند: ترجمۀ بیان چه ثمری دارد؟!

در حضور مبارک معلوم باشد که غلط‌های اولی موسیو گوبینو و کاظم‌بیک به‌طور دایم تصحیح می‌شود به‌توسط دو نفر از مبلغین و اگر خاطر مبارک آزرده نشود، می‌توانم بسیاری از مطالب لاطائل مصنفین را معروض دارم، از جمله در مسئلۀ ربا که حضرت نقطه در تفسیر سورۀ یوسف در کمال تصریح به حرمت آن حکم فرموده، لیکن، در کتابی که آن حضرت انتشار داده‌اند، چنین نوشته شده است که «ربا را حلال فرموده، بلکه مردم را ترغیب و تحریص در اخذ آن می‌نمایند.»

خلاصه، از آنچه فرنگی‌ها در باب مذهب جدید به‌معاونت اشخاص بی‌علم بی‌اطلاع تألیف کرده‌اند، می‌شود مطالبی استخراج نمود و کتبی چند نگاشت بلکه کتابخانه ترتیب داد که محتوی باشد بر اتحاد نقطه و جمال قدم و صبح ازل و معنی این که هرکس خواسته باشد در حقیقت بابی باشد، باید به این سه شخص ایمان داشته، اعتقاد نماید؛ ولی می‌گذریم از این مطلب و رجوع می‌کنیم به کتبی که ایرانی‌های بابی نوشته‌اند و به زبان خارجه ترجمه شده، از جمله کتاب «بهائی پروفس» (دلائل بهائیه) که الحجج البهیه،[۳۱] تألیف فاضل یگانه و مبلغ فرزانه، میرزا ابوالفضل، ـ علیه ثناء الله ـ است که از تمام مبلغین فاضل‌تر و مشهورتر است و به‌توسط علی‌قلی‌خان ترجمه شده؛ در ترجمه این‌طور می‌نگارد که: «غرض از این کتاب نوربخشی به اهالی ینگه‌دنیاست و روشن نمودن آنان است در مذهب بهائی.» در موقع دیگر می‌نویسد: «و ترجمه و طبع شده است به امر و فرمان مخصوص حضرت آقا»؛ از این قرار، لازم می‌آید که ترجمۀ مذکور صحیح‌ترین کتب متداوله و سندی معتبر برای مطالعه‌کنندگان باشد و می‌نویسد که «این مجموعه مشتمل است بر حقیقت صرفه.»

از آنچه در مقدمۀ آن کتاب مسطور است می‌گذریم، ولی آنچه در صفحۀ ۱۰ مسطور است، نباید فروگذار نمود، زیرا که می‌نویسد: «مؤلف اول‌کسی است که در عالم دلیل اقامه نمود بر این که معجزات فقط کفایت نمی‌کند اثبات امر مظاهر الهی را»، در صورتی که در تمام صفحات مرقومات حضرت نقطه عین این عبارت موجود است.

و در باب اول مذکور است که «اشخاصی که تاریخ این طایفه را نوشته‌اند، خاصه روزنامه‌نگاران، چنان حقیقت را با باطل در هم آمیخته‌اند که ممکن نیست مطالعه‌کنندگان را از آن فایده حاصل آید» و می‌توان گفت که فقط این عبارت را مطابق واقع نوشته!

و در صفحۀ ۲۷، چنین نگاشته:

ادعا کرد که فرستاده شده بود برای این که مهیا کند ملت را به نزدیک‌شدن زمان آخرت و ورود ساعت عظیم. پس فرستاده شده است تا خبر دهد به ایشان نزول روح را (عیسی) که این روح‌الله در کتب آسمانی مذکور است.

معنی این عبارت صحیح است ولی معلوم نیست که حضرت نقطه، در کجا و کدام‌یک از کلمات و صحائف ایشان این عبارت بدین توضیح نوشته شده و به هیچ وجه ذکری نمی‌شود از شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی و حال این که حضرت نقطه این دو بزرگوار را دو باب بزرگ و اقدم از خود می‌داند.

و نیز در صفحۀ ۲۸ مرقوم است که حضرت نقطه زیاده از صدهزار نفر از جماعت حاج را به آواز بلند به دین خود دعوت فرمودند. این مطلب در کتاب بین الحرمین و در صحیفۀ رضویه، در هیچ‌یک ذکر نشده و در کلمات دیگران بزرگوار نیز مشاهده نگردیده و حال آن که تمام اقوال و افعال آن حضرت به‌توسط همین دو کتاب بر همه معلوم شده!

و نیز، در همین صفحه، مسطور است که حضرت نقطه به‌توسط کلمات و فرمایشات خود بر مردم القا می‌کرد که: «مبشر آن کسی هستم که بعد از من ظاهر خواهد شد»، در صورتی که این مطالب، به این مضامین، بر خلاف واقع است.

و در حدود صفحۀ ۴۰ مرقوم است که حضرت نقطه در شیراز، در حضور مسلمانان، آیات نازل می‌فرمود؛ حال آن که در شیراز چنین امری واقع نشده! در صفحۀ ۳۱ این‌طور می‌نویسد: «منوچهرخان نصرانی که موصوف است به صفت شرافت» و حال این که چون مسلمان بود، مرتد و بایستی در حضرت نقطه محبوب نباشد و آنچه در صفحۀ ۴۴ به او نسبت داده‌اند و گفته و کرده است، چگونه می‌شود تصور کرد مرد نصرانی در شهر مسلمانان حکم کند و علمای اسلام را در محضر او حاضر نمایند، در صورتی که بسیار ممتنع و صعب‌القبول است. در صفحۀ ۳۳ مرقوم است که: «حضرت نقطه را با لباس مبدل از اصفهان بیرون بردند» و در هیچ موقع دیگر شنیده نشده است و در صفحۀ ۳۸ می‌نویسد که میرزا تقی‌خان بدون اجازۀ شاه و تصویب مجلس وزرا حمزه‌میرزا را حکم به قتل آن حضرت داد، در صورتی که خلاف محض است.

از طول این عریضه و تصدیع خاطر مبارک بی‌نهایت عذر می‌طلبم، ولی این مطلب را هم در خاتمه به عرض می‌رساند که در کتابخانۀ عمومی فرانسه در پاریس، کتابی است به نمرۀ ۱۰۷۱، در ردیف اضافۀ کتاب‌های فارسی. کتاب مزبور تألیف و تاریخ مرحوم میرزا جانی است و چنانچه از صورت کتاب معلوم می‌شود، برای موسیو گوبینو نوشته شده و یقین است که این تاریخ قبل از ظهور اختلافی در میان این طایفه نوشته شده است.

حاجی میرزا جانی به‌طور صریح می‌نگارد که خلیفۀ حضرت رب اعلی جناب میرزا یحیی خواهد بود و دور از قاعده است که جناب میرزا ابوالفضل ایشان را سخریه و استهزا نموده، بعضی مطالب صحیح یا سقیم به ایشان نسبت می‌دهند و حال آن که ممکن است ایشان را تا قبل از ظهور من یظهره الله خلیفه بدانیم که در هیکل مبارک جمال قدم ظهور فرمود و صبح ازل ایمان نیاورد و به همین جهت، اختلاف در کلمه و در هیئت جامعۀ امت به هم رسید.

اینک، از این هم صرف نظر کرده، رجوع به فرمایشات آن حضرت می‌نمائیم که می‌فرمایند: «بیان کتابی است منسوخ.» باشد؛ در نسخ آن حرفی نمی‌رود، ولی آنچه منسوخ است، احکام است، لیکن بقیۀ آن و تمام حقایق و نوامیس الهیه و انوار لایتناهیه که از خود کتاب لامع و درخشان است که هنوز موجود و أزل الآزال موجود خواهد بود و هرقدر مخالفین در اطفای آن بکوشند، روشن‌تر خواهد شد. می‌فرمایند: «بیان بی‌فایده است»؛ بنابراین، خواندن آن هم بی‌فایده خواهد بود، در صورتی که آن حضرت، خود در مواقع عدیده تحریص و ترغیب به قرائت و فهمیدن آن می‌فرمایند و همین‌طور البته خواندن تورات و انجیل، اگرچه به‌توسط این دو کتاب امریکائی‌ها را به خود مؤمن و موقن فرمودند.[۳۲]

این بنده را عقیده چنین است که خواندن بیان و تفکر در آن بسیار مفید است، علاوه بر آن که بلا شک احسن وجوه آن است [که] این طریقه و مذهب جدید [را] که موجب تمدن و تربیت خلق عالم شده، از سرچشمۀ آن ــ که بعضی آلودگی‌ها را ندارد ــ اخذ نمایند و بهره بردارند.

قسم به خداوند جهان و جهانیان که غرض از این‌همه دردسر و اباطیل چیزی نبوده جز این که بعضی مراتب را به عرض برساند و به هیچ وجه راضی نبوده و نیستم که به قدر خردلی خاطر مرحمت‌مظاهر از این لاشیء آزردگی حاصل نماید و خواستم در محضر اقدس عالی ظاهر سازم که چقدر تباین و اختلاف است فیما بین حقیقت امر از آثار و غیره و آنچه که امروز فیمابین اروپائی‌ها به‌توسط مترجمین و مبلغین بی‌علم مشهور است.

زیاده از آنچه عرض شد، طلب عفو دارم. و السلام علی من اتبع الهدی.

ا. ل. م. نیکلا، محل امضاء.

کتابنامه

ابراهیمی، محمدصادق. تاریخ علیمحمد باب. نسخۀ تایپی.

چهاردهی، نورالدین. باب کیست و سخن او چیست؟. تهران، انتشارات فتحی، ۱۳۶۳٫

دولت‌آبادی، ناصر. فهرست ردیههای بابیان بر ادعای میرزا حسینعلی. نسخۀ خطی.[۳۳]

شاهرودی، شیخ احمد. حق المبین. به کوشش محمدحسن قدردان قراملکی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۹۲٫

ــــــــــ . راهنمای دین. بی‌جا.، چاپخانۀ حیدری، ۱۳۴۳٫

شیخ‌الممالک قمی، شیخ مهدی. تاریخ بیغرض. به کوشش سید مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۹٫

فره‌وشی، علی‌محمد. آئین باب. بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ بابیان]، بی‌تا.

قزوینی، محمد. وفیات معاصرین. یادگار، س ۵، ش ۱ و ۲، شهریور و مهر ۱۳۲۷٫

کاشانی، میرزا جانی. نقطةالکاف. به کوشش ادوارد براون، لایدن، مطبعۀ بریل، ۱۹۱۰ م.

کردستانی، سعیدخان. Kurdestanis Notes. کتابخانۀ دانشگاه پرینستون، مجموعۀ ویلیام میلر، مجموعۀ CO385، جعبۀ شمارۀ ۴٫

مهرابخانی، روح‌الله. شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی. بی‌جا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۱ بدیع.

ناطق، هما. اسناد آلفونس نیکلا. بخارا، ش ۲، مهر ۱۳۷۷٫

نبوی رضوی، سید مقداد. اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی. تهران، انتشارات شیرازۀ کتاب ما، ۱۳۹۶٫

ــــــــــ . بهائیان ایران، جنوب ترکستان و قفقاز (معرفی و نقد کتابThe Baha’is of Iran, Transcaspia and the Caucasus)، فصلنامۀ نقد کتاب ایران و اسلام، ش ۱ و ۲، بهار و تابستان ۱۳۹۳٫

ــــــــــ . تاریخ مکتوم (نگاهی به تلاش‌های سیاسی فعالان ازلی در مخالفت با حکومت قاجار و تدارک انقلاب مشروطه). تهران، انتشارات شیرازۀ کتاب ما، ۱۳۹۵٫

ــــــــــ . حیات یحیای نجی. بخش نخست: میرزا یحیی دولت‌آبادی، از جنبش باب تا جنبش مشروطیت، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۴۰۱٫

نبوی رضوی، سید مقداد؛ امامی شوشتری، مریم‌السادات. ادوارد براون و نقد تاریخنگاری بهائیان. فصلنامۀ بهائی‌شناسی، ش ۲۰، زمستان ۱۴۰۰٫

نیکلا، [آلفونس]. مذاهب ملل متمدنه (تاریخ سید علیمحمد معروف به باب). ترجمۀ ع م ف [= علی‌محمد فره‌وشی (مترجم‌همایون)]، بی‌جا.، بی‌نا.، ۱۳۲۲٫

 

[۱]. ناصر دولت‌آبادی در فهرستی که از ۱۶ ردیۀ نگاشته‌شده از سوی بابیان بر بهائیان فراهم کرده، دربارۀ مکتوب نیکلا نوشته: «رساله‌ای است کوچک به زبان فرانسه از مسیو نیکلا فرانسوی که در رد بهاء نوشته است و آقای فره‌وشی آن را به فارسی ترجمه کرده‌اند و در مقدمۀ [ترجمۀ نیکلا از] بیان هم  شرحی در این خصوص است.» (ناصر دولت‌آبادی، فهرست ردیه‌های بابیان بر ادعای میرزا حسینعلی، ص ۲) علی‌محمد فره‌وشی از فعالان بابی ضد قاجار بود و با میرزا نورالله (پسر صبح ازل) نسبت دامادی داشت. برای آگاهی بیشتر دربارۀ او، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، تاریخ مکتوم، فصل چهارم: «فروزندگان مشعل مشروطیت».

 

[۲]. وی در نامۀ خود به عباس افندی (متن این پژوهش)، از ترجمۀ بیان عربی و دلائل سبعه سخن گفته است. ترجمۀ او از بیان فارسی نیز در دست است. برای آگاهی از برگردان او از کتاب هشت بهشت (اثر میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی) و سه مکتوب (اثر میرزا آقاخان کرمانی)، نک.: هما ناطق، اسناد آلفونس نیکلا، ص ۲۸۰٫

 

[۳]. سعیدخان کردستانی، Kurdestani’s Notes، ص ۳۵٫

 

[۴]. این معنی از نامۀ میرزا مصطفی کاتب به ادوارد براون به‌دست می‌آید. آن نامه در انتهای صحیفۀ رضویه (اثر باب) ــ که ضمن کتابچۀ (F.28(9 در مجموعۀ ادوارد براون در کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج نگهداری می‌شود ــ قرار داده شده است. نگارنده در جایی دیگر تصویر آن را آورده است. (نک.: سید مقداد نبوی رضوی، تاریخ مکتوم، بخش «تصاویر و اسناد»، ص ۳۰۹)

 

[۵]. آلفونس نیکلا، مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب، مقدمۀ مترجم، ص ۱٫

 

[۶]. برای آگاهی از زندگانی و رویکردهای ازلی علی‌محمد فره‌وشی، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، تاریخ مکتوم، فصل چهارم: «فروزندگان مشعل مشروطیت».

 

[۷]. آلفونس نیکلا، مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب، مقدمۀ مترجم، ص ۱٫

 

[۸]. علی‌محمد فره‌وشی، آئین باب، ص ۲٫

 

[۹]. این تعبیر را نورالدین چهاردهی ــ که زمانی با گروهی از پیروان صبح ازل آشنایی داشت ــ به‌کار برده است. (نورالدین چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست؟، ص ۱۱۵)

 

[۱۰]. آلفونس نیکلا، مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب، ص ۱۰٫

 

[۱۱]. برای آگاهی از تلاش‌های بارون ویکتور روزن و نیز گفتار یادشدۀ او، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، بهائیان ایران، جنوب خزر و قفقاز، صص ۲۲۵ تا ۲۳۷٫

 

[۱۲]. آلفونس نیکلا، مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب، صص ۴۶ تا ۴۹٫

 

[۱۳]. پیشین، ص ۲۵۵٫

 

[۱۴]. سعیدخان کردستانی، Kurdestani’s Notes، صص ۱۴ و ۳۵٫

 

[۱۵]. آلفونس نیکلا، مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب، صص ۳۰ و ۳۱٫

 

[۱۶]. پیشین، ص ۳۱، پ ۱٫

 

[۱۷]. نک.: سید مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، ج ۲، بخش «تصاویر و اسناد»، سندهای شمارۀ ۹ و ۱۰٫

 

[۱۸]. نک.: سید مقداد نبوی رضوی و مریم‌السادات امامی شوشتری، ادوارد براون و نقد تاریخ‌نگاری بهائیان.

 

[۱۹]. روح‌الله مهرابخانی، شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، ص ۴۳۴٫

 

[۲۰]. نک.: سید مقداد نبوی رضوی، حیات یحیایی نجی، ج ۱، فصل «بررسی و تحلیل کتاب مستبصر» و شیخ مهدی شیخ‌الممالک قمی، تاریخ بی‌غرض، پیوست سوم: «مقدمه‌ای بر روش‌شناسی کتاب ایقان و کتاب فرائد».

 

[۲۱]. شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، ص ۹۵۹٫

 

[۲۲]. نقطه‌چین در اصل است.

 

[۲۳]. اصل: و این فاضل و آنچه که از کتب حضرت نقطه خوانده و دیده‌اند، آنهائی که سهو کاتب بوده، همه را به شخص آن جناب نسبت داده‌اند.

 

[۲۴]. اصل: این عبارت و این قسم شرح داده.

 

[۲۵]. اصل: انتشار و اشتهارات (فعل «است» نوشته نشده است).

 

[۲۶]. این واژه به همین گونه حروف‌چینی شده است.

 

[۲۷]. اینجا سفید گذاشته شده است.

 

[۲۸]. نقطه‌چین در اصل است.

 

[۲۹]. اصل: مثل وشده.

 

[۳۰]. مدرسۀ مطالعات شرقی و آفریقایی دانشگاه لندن (SOAS).

 

[۳۱]. اصل: حجج الهیه.

 

[۳۲]. میرزا محمدخان قزوینی در این باره نوشته: «… باری؛ این کتاب [مفتاح باب الأبواب،] چنان که گفتیم، نسبتاً بی‌طرف‌ترین کتبی است که در تاریخ باب و بابیه تألیف شده و آثار صدق و صحت بر غالب مندرجات آن واضح و لایح است و از تعصبات باردۀ طرفین بابیه و مسلمان مانند اباطیل و هواجس کتب مرحوم میرزا ابوالفضل گلپایگانی و تأویلات غریب و عجیبی که او از بسیاری از آیات تورات و انجیل کرده و آنها را به‌زعم خود اشارات کتب سماوی به ظهور بهاءالله از سه‌چهارهزار سال قبل دانسته و نیز از تهمت‌ها و دشنام‌های رکیک و نسبت‌های قبیح بعضی کتب ردیه بر ضد بابیه از قبیل الحراب فی صدر البهاء و الباب نسبتاً خالی است ….» (محمد قزوینی، وفیات معاصرین، ص ۹۰) برای آگاهی از برخی از این‌دست استدلال‌های بهائیان و نقد آنها، نک.: شیخ احمد شاهرودی، راهنمای دین، بخش سوم (إیقاظ النائمین)، صص ۷۰ و ۱۵۱ تا ۱۵۶٫

 

[۳۳]. این نسخه بدون نام است و نام یادشده در بالا را نگارنده بر آن گذاشته است.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در برگی از تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…