صفحه اصلی تشکیلات بهائی و منتقدان بهائيت از ديدگاه روشنفکران و منتقدان بهائی، قسمت پانزدهم، احمد سهراب

بهائيت از ديدگاه روشنفکران و منتقدان بهائی، قسمت پانزدهم، احمد سهراب

8 دقیقه خواندن
0
0
26

حمید فرناق

چکیده

میرزا احمد سهراب  نویسنده، محقق و منتقد بهائی است که پس از ۴۶ سال عضویت در بهائیت به دلیل مواضع انتقادی و دیدگاه‌های معترضانه‌ای که نسبت به بهائیت، تشکیلات اداری بهائی و شوقی‌افندی ابراز داشت، از سوی او طرد گردید و با وجود علاقه‌مندی به آیین بهائی و خدماتی که به جامعه بهائی کرده بود، مورد اذیت و آزار قرار گرفت. با آنکه عبدالبهاء رهبر سوم آیین بهائی در وصف سهراب الواح متعددی صادر و او را فردی خدوم و فعال معرفی کرده بود، ولی بعد از مرگ عبدالبهاء، شوقی‌افندی تاب شنیدن انتقادات و نظرات او را ندشت و ترجیح داد سوابق وی و تأییدیه‌های صادره از سوی عبدالبهاء را ندیده گرفته و او را از جامعه بهائی اخراج نماید.

سهراب روش شوقی‌افندی در اداره جامعه بهائی را قبول نداشت و معتقد بود حرکت‌های تند و مستبدانه شوقی باعث شده چهرۀ بهائیت در نظر دیگران خشن و غیرقابل‌تحمل گردد. سهراب بهائیت دوران شوقی را یک فرقه و جنبش غیرقابل‌تحمل معرفی کرد و از اینکه آیینی با ادعای ایده‌های انسان‌دوستانه به یک سازمان و تشکیلات مخوف تبدیل گردیده، ناخشنود بود.

سهراب پس از اخراج از جامعه بهائی، با همکاری برخی از دوستان بهائی خود و بهره‌گیری از “انجمن تاریخ جدید” و مؤسسه “کاروان شرق و غرب” به فعالیت در زمینه معرفی و تبلیغ بهائیت ادامه داد و طرفداران بسیاری در امریکا و سایر کشورها پیدا کرد و عملاً اولین انشعاب در زمان شوقی حول محور او شکل گرفت.

کلیدواژه: احمد سهراب، عبدالبهاء، شوقی، طرد، بهائیت در آمریکا، منتقدان تشکیلات.

 

اشاره

از زمان پیدایش ‌آیین بهائی تاکنون، آموزه‌های این نحله فکری همواره درمعرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراض‌های گوناگونی به آن شده است. علمای مسلمان و مسیحی و به‌طورکلی طرفداران ادیان الهی، با نگارش کتاب‌های مختلف، بیشترین نقد را به مشروعیت و آموزه‌های بهائیت داشته و آن را به چالش کشیده‌اند. علاوه‌‌براین، آیین بهائی در معرض نقد نویسندگان و اندیشمندان غیرباورمند به ادیان الهی نیز قرار گرفته و هریک از منظری خاص آموزه‌های این کیش نوظهور ایرانی را به باد انتقاد گرفته و اعتراض‌های جدی به آن وارد کرده‌اند. این در حالی است که از دهه ۱۹۹۰ شاهد ظهور و بروز دگراندیشان بهائی از درون جامعه بهائی هستیم.

مسأله تغییر دینِ باورمندان بهائی به اسلام و مسیحیت و همچنین ایجاد انشعابات متعدد در این گروه کوچک هرچند سابقۀ طولانی دارد، اما با گسترش فضای مجازی و رسانه‌های اجتماعی، این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی در غرب به‌ وجود آمد تا اعتراض‌هایی را به دیدگاه‌ها و عملکرد رهبری جامعه بین‌المللی بهائی، یعنی ‌بیت‌العدل ساکن اسرائیل، وارد آورند. رهبری بهائیت در حیفا، که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش ‌می‌داند، در مقابل این انتقادها تاب نیاورد و برخورد شدید با روشنفکران و فرهیختگان معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داد و با استفاده از ساختار کنترلی خود (یعنی هیأت‌های مشاورین قاره‌ای) عده زیادی از آنان را به بهانه‌های مختلف از جامعه بهائی طرد و اخراج کرد؛ یا آنان را تحت فشار قرار داد تا مجبور به استعفا و خروج از بهائیت شدند.

این‌گونه حرکت‌های غیرمنطقی باعث شد تا اندیشمندانی چون ویلیام گارلینگتن، خوان کول، اریک  استتسون، دنیس مک‌ اوئن، استیو مارشال، استیون شول، سن مک ‌گلن، کارن باکت، دیل هازبند، هرمان زیمر، برندن کوک، عبدالحسین آیتی، احمد سهراب و… که هریک سالیانی عضو جامعه بهائی بوده و به تبلیغ آموزه‌های آن مشغول بودند به اجبار از بهائیت جدا شده و مقالات و كتاب‌های انتقادی مختلفی در نقد تعالیم، عملكرد و تشکیلات بهائی به رشته تحریر درآورند.

در این شماره، خوانندگان محترم را با نظرات و دیدگاه‌های آقای احمد سهراب، از شخصیت‌های متفکر و منتقد ایرانی نسبت به تشکیلات بهائی آشنا می‌نماییم. بیان دیدگاه‌های این منتقد بهائی، لزوماً به معنی تأیید همه مواضع سیاسی و اجتماعی و حتی نقطه‌نظرات دینی او نیست. بهائی‌‌شناسی با معرفی این اندیشمندان، فقط درصدد گشودن راهی جدید در نگاه و شناخت بیشتر آیین بهائی است؛ راهی كه پیش‌تر برخی از متفكران غربی آن را پیموده‌اند.

از نگاه نشریه بهائی‌شناسی، بهائیت دین الهی نیست؛ بلکه یک آیین و گروه اجتماعی وابسته، با عقاید اقتباسی و یا باطل و نادرست است. افکار و تعالیم آن برگرفته از آراء دیگران است و به‌عنوان یک دین آسمانی مورد قبول و پذیرش نیست.

الف زندگینامه

میرزا احمد سهراب، نویسنده، مبلغ، سخنران، معلم و پژوهشگر، مترجم، فیلمنامه‌نویس، منتقد و فعال بهائی، در سال ۱۸۹۳ میلادی در سده اصفهان، در یک خانواده فعال بهائی متولد شد. تحصیلات خود را در تهران و مصر ادامه داد و با عبدالبهاء و خانواده‌اش، از جمله شوقی‌افندی، دوستی و ارتباط نزدیک داشت.[۱]

سهراب آموزه‌ها و تعالیم بهائی را نزد بزرگ‌ترین مبلغ و معلم بهائی، میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آموخت و در سفری که گلپایگانی به دستور عبدالبهاء برای تبلیغ به امریکا رفت، سهراب به‌عنوان همراه و مترجم زبان انگلیسی، در کنار او بود. گفتنی است که احمد سهراب علاوه بر تسلط بر زبان‌های فارسی و انگلیسی، با زبان‌های عربی، ترکی، یونانی، فرانسه و ایتالیایی نیز آشنایی داشت.

در سال ۱۹۱۱ در سفر عبدالبهاء به اروپا و در سال‌های  ۱۹۱۲–۱۹۱۳ در سفر دوم عبدالبهاء به اروپا و امریکا، سهراب او را همراهی کرد و علاوه بر سمت مترجمی، مدیریت برنامه‌های او را از ابتدا تا انتها و تهیه گزارش از سفر را نیز به عهده داشت.[۲]

عبدالبهاء به‌عنوان بخشی از یک سفر گسترده به غرب، دو بار به اروپا، در سال‌های ۱۹۱۱ و ۱۹۱۳، سفر کرد و در هر دو بار، بازدیدی از بریتانیا داشت. در سال ۱۹۱۱، عبدالبهاء در سن ۶۷ سالگی از مصر (۱۱ اوت)، از سوئیس (۲۲ اوت – ۳ سپتامبر)، انگلستان (۴ سپتامبر – ۳ اکتبر) و فرانسه (۳ اکتبر – ۲ دسامبر) دیدار کرد و سپس به مصر بازگشت. در انگلستان، او از لندن (۴–۳ اکتبر)، سوری (۹ سپتامبر) و بریستول (۲۳–۲۵ سپتامبر) بازدید کرد. بازدید سال ۱۹۱۱ را می‌توان در کتاب «عبدالبهاء در لندن» تألیف احمد سهراب و در بخشی از کتاب «شاهراه منتخب» نوشتۀ سارا لوییز بلامفیلد خواند.

عبدالبهاء در سال های ۱۹۱۲–۱۹۱۳ در سن ۶۹ سالگی نیز، پس از اقامت طولانی ۸ ماهه در امریکا و کانادا، از آمریکا (۵ دسامبر۱۹۱۲) به راه افتاد. از انگلستان و اسکاتلند (۱۳ دسامبر – ۲۱ ژانویه)، فرانسه (۲۲ ژانویه –۳۰ مارس)، آلمان (۱–۸ آوریل)، اتریش (۸ آوریل)، مجارستان (۹–۱۹ آوریل)، اتریش (۱۹–۲۴ آوریل)، آلمان (۲۵ آوریل – ۱ مه)، فرانسه (۲ مه – ۱۳ ژوئن) دیدار کرد و به مصر (۱۷ ژوئن ۱۹۱۳) بازگشت. زمانی که در بریتانیا بود، از لیورپول، لندن، آکسفورد، ادینبورگ و بریستول بازدید کرد. خاطرات این سفر هم علاوه بر کتاب احمد سهراب، کم‌وبیش در خاطرات محمود زرقانی، «شاهراه منتخب» نوشته سارا لوییز بلامفیلد، ماهنامه نجم باختر همان سال‌ها و نامه‌ها، روزنامه‌های پراکنده و مجلات مختلف آمده است.

سهراب در زمان عبدالبهاء جایگاه ویژه‌ای داشت و موردعلاقه فراوان او و بهائیان بود. او همواره در حال تبلیغ و سخنرانی و حرکت در جهت پیشرفت بهائیت بود. سهراب در سال ۱۹۱۹ با صلاحدید عبدالبهاء به امریکا رفت و در آن کشور اقامت گزید و در سال ۱۹۳۰ نیز تابعیت آن کشور را اخذ نمود.

ازدواج

هنگامی که سهراب در سال ۱۹۱۲ عبدالبهاء را در سفر امریکا همراهی می‌کرد، با دختری بهائی به نام خوانیتا ماری استورچ[۳] آشنا شد و دل در گروی او نهاد. این زمانی بود که پدر دختر او را برای ملاقات با عبدالبهاء در اوکلند و سانفرانسیسکو آورده بود. خانواده استورچ در آن زمان در شهر اوکلند، شهرستان آلامدا، ایالت کالیفرنیا زندگی می‌کردند.

سهراب به فلسطین بازگشت، اما وسوسه عشق موجب شد ارتباط از راه دور، با نگارش پانصد نامه ادامه یابد. آغاز جنگ جهانی اول، نامه‌ها را موقتاً متوقف کرد، زیرا ظاهراً آن‌ها را مصادره می‌کردند یا حداقل اجازه عبور از خطوط را نمی‌دادند، اما در پایان جنگ، عشاق دوباره با یکدیگر ملاقات کردند.

پس از طرد احمد سهراب و اخراج وی از جامعه بهائیان، زن و دختر سهراب که همچنان بهائی بودند، بنا بر احکام بهائی و دستور و تأکید شوقی‌افندی، از سهراب جدا شدند و نام خود را نیز تغییر دادند.[۴]

خدمات دیپلماتیک: سفارت ایران یا مرکز تبلیغ بهائی

در سال ۱۹۱۹سهراب به‌عنوان منشی ممتازالملک، سفیرتازه وارد ایران در ایالات متحده امریکا مشغول به کار شد. او در کتاب خاطراتش می‌نویسد:

“… بدیهی است این فصل جدیدی از زندگی بود. با کانال‌های دیپلماتیک شرق و غرب تماس پیدا کردم، به دولتمردان نزدیک شدم و مزه دسیسه‌هایی را که پشت پرده شرقی بود، چشیدم. من در زندگی اجتماعی، که بی‌وقفه در سفارت جریان داشت شریک بودم، به نامه‌های شخصی و رسمی پاسخ می‌دادم و فرصت کافی برای پذیرش سمتِ خبرنگاری، که دو مجله فارسی‌زبان به من پیشنهاد کردند، داشتم، یکی در کلکته و دیگری در قاهره. مقاله‌های من که به‌صورت هفتگی ارسال می‌شود، به مسائل سیاسی و آموزشی می‌پردازد و برای خوانندگان شرقی، دیدگاه ناآشنای امریکایی  را توضیح می‌دهد. آن‌ها در سایر نشریات فارسی تکثیر می‌شدند. این فعالیت مستقل، که به فعالیت‌های رسمی من اضافه شد، به من احساس نفوذ آشتی‌جویانه داد و توصیه عبدالبهاء را که در عکا با من صحبت کرد، به یادم آورد. او گفته بود:

دنیا مدرسه تو است. تو از آن مدرسه نزد من آمدی و من به تو آموزش دادم. اینک تو را به جهان بازمیگردانم تا بیشتر بیاموزی، بیشتر رنج ببری، درد گرسنگی را احساس کنی، عذاب ناامیدی را بشناسی و به اعماق غمها فرود بیایی تا به اوج فهم برسی. من تو را به دنیا برمیگردانم. چشمانت را باز نگه دار، گوش خود را باز نگه دار، ذهن خود را بدون تعصب و روح خود را از جاهطلبیهای دنیوی لکهدار نگه دار. فقط یک هدف را پیش روی خود داشته باش تا از خود ابزاری کاملتر بسازی،  تا زمانی که وقتش رسید و تو را به میدان عمل فراخواندم آماده باشی.”

مکاتبات عبدالبهاء به‌قدری گسترده بود که شش منشی او نه‌تنها مشغول بودند، که بیش‌ازحد کار می‌کردند. عکا مرکز عصبی بین‌المللی بهائیت بود که از آنجا تبلیغات و دستورالعمل‌ها به بسیاری از مناطق شرق و غرب صادر می‌شد. حالا عبدالبهاء مکاتباتش را برای من می‌فرستاد و واشنگتن مرکز اعصاب بهائیت آمریکا شد. هزاران نامه به آدرس هیأت ایرانی (سفارت) می‌رسید. آن‌ها را ترجمه می‌کردم، نسخه‌ای را نگه ‌داشته و نسخه‌ای دیگر را با اصل متن به مقصد ارسال می‌کردم. به همین ترتیب نامه‌های امریکایی‌ها، نوشته‌شده به عباس‌افندی، به دست من می‌رسید تا به عکا ارسال شود. در این دوره، صدها و صدها نامه برای بهائیان امریکایی، از طرف عبدالبهاء آمده بود و چند دهه بعد این نامه‌ها صحافی شده و در قفسه‌های اتاقی در “خانه کاروان” قرار گرفتند.

ناگفته نماند که همه این اتفاقات باعث شد که بهائیان احساس دوری خود را نسبت به من فراموش کنند و من نزد آن‌ها شخصیت بزرگی پیدا کردم. در اینجا باید به این نکته اشاره کنم که تنها درصد کمی از آنها از عدم بازگشت من به مصر، همراه با ابوالفضل گلپایگانی، اطلاع داشتند. اکثریت از وضعیت بی‌اطلاع بودند.

به این ترتیب آدرس هیأت دیپلماتیک ایرانی به دفتر پست بهائی تبدیل شد. سفیر می‌گوید: “شما از من مکاتبات بیشتری دارید. درواقع شما برای عبدالبهاء کار می‌کنید، نه برای من!”

او به این شغل دوگانه اعتراضی نداشت و به نامه‌هایی که بسیاری از آن‌ها را با صدای بلند برایش می‌خواندم، علاقه نشان داد. درواقع، او وضعیت بسیار عجیبی را پذیرفته بود و آن اینکه “مرکز تبلیغ آمریکای آیین بهائی که توسط دولت او ممنوع گردیده بود، اکنون در محوطه سفارت آن حکومت مستقر شده بود.”

زندگی اجتماعی جایگاه برجسته‌ای در برنامه هر سفارت یا نمایندگی دارد و سفیر به‌طور مداوم در محافل دیپلماتیک و حتی در دبیرستان‌ها و مدارس خصوصی، برای اعزام دانش‌آموزان به فراگیری هنر ایرانی در دفتر کار کوچکش که چون موزه هنر ایرانی آراسته شده بود، می‌پردازد. پسرها و دخترها دوست داشتند که بیایند و با چای و شیرینی‌های شرقی پذیرایی شوند.

سفیر برخلاف تعهدات اخلاقی و اجتماعی‌اش، تمایل داشت هر هفته یک شب را برای پذیرایی از بهائیان رزرو کند. اینجا همیشه شلوغ بود و با گذشت ماه‌ها بیشتر و بیشتر شلوغ می‌شد. شروع به تدریس کردم و یکی از کتاب‌های بهاءالله را برای مطالعه و گفت‌وگو انتخاب کردم و سفیر که برای اداره این گروه به من متکی بود، ساعت ده شب می‌آمد و دستور سرو غذا و پذیرایی را می‌داد.

سفیر در مخارج خود تجملات زیادی داشت. او هرچه داشت خرج می‌کرد و یک بار به دلیل تأخیر ارسال حقوقش از ایران، با مشکل مواجه شد. بدون از دست دادن زمان، موضوع را با نامه‌ای برای عبدالبهاء توضیح دادم و دستور گرفتم که بهائیان پول جمع کنند. سه هزار دلار لازم بود و سه هزار دلار تقریباً فوراً به دستم رسید. بخش عمده‌ای از مبلغ را می ماکسول و دو نفر دیگر قرض دادند. این کمک، که به‌طور غیرمنتظره‌ای به او رسید، عمیقاً او را تحت تأثیر قرار داد و هرگز آن را فراموش نکرد. البته بدهی در موعد مقرر پرداخت شد.

پس از سه سال اقامت در ایالات متحده، سفیر فراخوان شد. او با من خداحافظی محبت‌آمیزی کرد و به ایران بازگشت تا مأموریت دیگری دریافت کند.

در واشنگتن، که به حال خودم رها شده بودم، احساس کردم توسعه روابط فرهنگی بین کشورم و ایالات متحده فرصت مناسبی است. بنابراین با کمک چند تن از دوستان، انجمن آموزشی ایران و آمریکا را تشکیل دادم. کنفرانسی ترتیب دادیم که در آن یک سلسله سخنرانی و بحث سه‌روزه برگزار شد و نمایشگاهی از هفته‌نامه‌های فارسی و نشریات مختلف که از اینجا و آنجا پدید آمده بود، آماده کردیم. به همین ترتیب، ادبیات امریکایی  را به کتابخانه‌ها و مدارس فارسی فرستادیم. این فعالیت‌ها، که آمریکا را با مشرق زمین پیوند می‌داد، باعث شد نقشه‌ای را برای ساختمانی در واشنگتن طراحی کنم که به‌عنوان مرکز هنر، فرهنگ و علم شرق و غرب باشد.

به‌عنوان یک شکل بسیار عملی خدمت برای انجمن آموزشی ایران و آمریکا، یک صندوق بورسیه برای آموزش کودکان در ایران تأسیس کردم. این مبلغ را بهائیان امریکایی، سالانه ۱۸ دلار که هزینه یک کودک را پوشش می‌دهد، پرداخت می‌کردند. دکتر سوزان مودی بار سنگین این کار را در تهران و اطراف آن به دوش کشید. او به بچه‌ها زبان انگلیسی و اصول اولیه تحصیل را به آن زبان آموزش داد. در این مدرسه که تربیت نام داشت، بین یک تا دویست کودک دانش آموختند. تا زمانی که عبدالبهاء به ایالات متحده آمد، بهائیان امریکایی  از مدرسه تربیت حمایت می‌کردند. پس از چند سال، علاقه به ایران کاهش یافت و پروژه بورسیه عمدتاً متوقف شد. بااین‌حال، تربیت، به‌عنوان یک مدرسه بهائی به فعالیت خود ادامه داد.

در این مقطع یک مجله دوزبانه به فارسی و انگلیسی، به نام بهائی نیوز، تأسیس کردم که بعداً فقط به زبان انگلیسی چاپ شد. البته من به‌عنوان اولین وظیفه، به انجام مکاتبات عکا ادامه دادم. من دفترم را داشتم که عبدالبهاء کرایه آن را می‌داد و کاملاً مشغول بودم.

در آن روزها دولت عثمانی را ترکان جوان سرنگون کرده بودند و آزادی‌های سیاسی در سراسر امپراتوری فراهم شد. عبدالبهاء آزاد بود هرجا که می‌خواست برود و بیاید. ناگهان شنیدیم که او در مصر است. بهائیان جنبشی را به راه انداختند تا او را به آمریکا دعوت کنند!

به ابتکار خودم شروع به جمع‌آوری بودجه برای هزینه‌های سفر کردم و در کمترین زمان مبلغ دوهزار دلار برای کمک اولیه سفر جمع و ارسال شد. عبدالبهاء اظهار داشت که می‌آید اما مخارجش تأمین شده است. او گفت که در این کشور نیازهای اجتماعی زیادی وجود دارد و خوشحال می‌شود اگر این پول صرف فقرای شهر خودشان شود. این وظیفه من شد که کمک‌ها را به اهداکنندگان برگردانم، که من نسبتاً با افتضاح انجام دادم.

سهراب به‌عنوان منشی سفیر ایران در امریکا ۱۹۲۰

 

عبدالبهاء به من دستور داد که در پاریس با او ملاقات کنم، بنابراین باب اقامتم در واشنگتن بسته شد. بلافاصله با کشتی رفتم، حدود ده روز با او در یک پانسیون ماندم، در این مدت او از برنامه‌های خود برای یک سفر بین‌قاره‌ای در ایالات متحده و کانادا صحبت کرد. او به من گفت که انتظار دارد تا حدود ۹ ماه دیگر عازم نیویورک شود و برای هزینه‌های ضروری و مقدماتی برای ورودش، سه هزار دلار به من داد. سپس مرا برای اقامت کوتاهی همراه میرزا اسدالله (نه دوست قدیمی‌ام، بلکه یکی دیگر از خدمتکاران امر) به آلمان فرستاد و در پایان با او به مارسی رفتم و او با کشتی به اسکندریه رفت.

به واشنگتن برگشتم – این بار به‌عنوان ترانزیت – و کار بزرگی را شروع کردم. هیأتی متشکل از حدود صد مرد و زن نویسنده تشکیل دادم و به هرکدام دستور دادم از ده تا دوازده مقاله دربارۀ مراحل مختلف امر بهائی بنویسند. پس از اتمام، این مقالات را گروهی از علمای بهائی به‌دقت خواندند و بهترین‌ها، حدود بیست و پنج مقاله، را انتخاب کردند. چهل‌هزار نسخه از این مقالات به‌صورت کتاب چاپ شد، همچنین چهل‌هزار قطعه عکس عبدالبهاء و چهل‌هزار کتابچه که خلاصه‌ای از تعالیم بهائی را ارائه می‌کرد. این‌ها همراه نامه به تمام روزنامه‌ها، هفته‌نامه‌ها و ماهنامه‌ها و همچنین به مؤسسات، کالج‌ها و دانشگاه‌های سراسر ایالات متحده و کانادا ارسال شد. دفتر سابق انجمن آموزشی ایران ــ امریکایی، جایی بود که حداکثر ده نفر، کم‌وبیش، تمام روز و بیشتر شب را با تب‌وتاب در آن کار می‌کردند.

با گذشت زمان تلاش‌های ما به ثمر نشست. دعوت‌نامه‌هایی از کلیساها، کنیسه‌ها و مؤسسات آموزشی برای عبدالبهاء می‌آمد. یک ماه قبل از ورود او، دویستوپنجاه درخواست برای شنیدن صحبتهای او دریافت شده بود. برنامه‌ای برای حضورش در مرحله تنظیم و سازماندهی بود. برای پذیرایی از عبدالبهاء به روشنفکران کشور اطلاع‌رسانی شد![۵]

با درگذشت عبدالبهاء در نوامبر سال ۱۹۲۱، کمک مالی به سهراب قطع شد و او برای تأمین هزینه زندگی مجبور به ارائۀ درس‌گفتار و نوشتن مطالب مختلف در کالیفرنیا گردید.[۶]

علت اخراج سهراب از بهائیت

احمد سهراب که از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۹ به‌عنوان منشی و مترجم عبدالبهاء خدمت کرده بود، یکی از دو بنیان‌گذار “انجمن تاریخ جدید” و “کاروان شرق و غرب” در نیویورک بود که در سال ۱۹۳۹ شوقی‌افندی او را از آیین بهائی طرد و اخراج کرد.

سهراب زمانی که ساکن لس آنجلس بود در تهیه فیلم‌نامه‌ای دربارۀ مریم مجدلیه با بازیگری به نام والسکا سارات[۷] همکاری داشت. او لازم دید که برای بحث با خانم سارات دربارۀ مسائل تجاری آن فیلم‌نامه، به نیویورک برود. در نیویورک به‌وسیلۀ خانم سارات با خانم جولیا (جولی) شانلر[۸] که یک بهائی بااستعداد و پرحرارت بود آشنا شد. آن‌ها با کمک یکدیگر، با هدف تبلیغ غیرمستقیم تعالیم بهائی، «انجمن تاریخ جدید» را تأسیس کردند.[۹]

ابتدا جلسات «انجمن تاریخ جدید» در منزل خانم شانلر برگزار شد و در همان جا بود که در تاریخ ۵ آوریل ۱۹۲۹ گروهی از حضار تصمیم به تشکیل «انجمن تاریخ جدید» گرفتند، با این هدف که امر بهائی را که به نظرشان اصلاً پیشرفتی نداشت، ارتقا ببخشند. این تصمیم خشم تشکیلات اداری بهائی [در واشنگتن و حیفا] را در پی داشت؛ که آن‌ها را متهم به تفرقه در امر بهائی کرد. فوراً ولی امر دربارۀ این تصمیم شروع به نوشتن نامه‌های متعددی به بانو شانلر کرد. شوقی‌افندی سهراب را به‌خوبی می‌شناخت؛ زیرا قبل از منصب ولایت امر، با او در حیفا دوستی نزدیکی پیدا کرده بود، اما اکنون اوضاع تغییر کرده بود. شوقی در مقام ولی امر که از اختیارات نامحدودی برخوردار بود، قدرت بسیاری را به انجمن روحانی ملّی آمریکا و کانادا بخشیده بود.[۱۰] بدین‌ترتیب، هرگونه سرپیچی و مخالفت با محفل ملی را به‌منزلۀ خروج بر ولی امر تفسیر می‌کرد. عبدالبهاء در وصیت‌نامه‌اش گفته بود «هرکس با او [شوقی‌افندی] به مخالفت برخیزد، با خدا مخالفت کرده است!». ازاین‌رو شوقی اصلاً راضی نبود که احمد سهراب به‌عنوان یک شخص باسابقه در بهائیت، که هم جاافتاده‌تر از او بود و هم مدت زمان بیشتری را با عبدالبهاء به سر برده بود و احتمالاً بیش از او از امر بهائی اطلاع و سررشته داشت، در کار تبلیغی خود موفق گردد! او مایل بود فعالیت‌های سهراب زیر نظر تشکیلات بهائی (محفل ملی) که مستقیماً دستور شوقی را اجرا می‌کرد، انجام پذیرد.

بانو شانلر به‌منظور حمایت از سهراب، مسئولیت کامل همه امور را برعهده گرفت. او مرتباً به ولی امر گزارشی از فعالیت‌های انجمن ارائه می‌داد و شوقی نیز در بادی امر «قدردانی بسیاری» از او می‌کرد. ازجمله  اینکه خطاب به سهراب نوشت:

«به‌راستی که خدمات گوناگونی که شما انجام می‌دهید ستودنی است.»

خانم شانلر از شوقی‌افندی استدعا کرد در تلاش‌های مستقلی که او و سهراب برای ارتقاء امر بهائی در قالب «انجمن تاریخ جدید» انجام می‌دهند، آن‌ها را یاری و حمایت کند، اما شوقی نپذیرفت و پاسخ او را از طریق محفل ملی به‌صورت زیر اعلام نمود:

«محفل روحانی ملی لازم می‌داند که «انجمن تاریخ جدید» روابطش را نسبت به آیین بهائی برای اطلاع بهائیان ممالک متحده و کانادا اظهار نماید.»

این انجمن را احمد سهراب در سال ۱۹۲۹ در نیویورک تأسیس کرده بود و یکی از مقاصد آن نشر تعالیم بهائی بود ولیکن در این امر با هیچ‌یک از محافل محلی و ملی بهائی مشاوره نشده بود و جلسات و کارهای اجرائی مجمع تاریخ جدید خارج و مجزا از اصول مشاوره و نظارت محفل بود. عبدالبهاء فرموده است اجرائیات باید تحت نظارت محفل روحانی اداره گردد؛ ولی رؤسای مجمع تاریخ جدید هیچ‌گونه مشاوره‌ای با محافل محلی و ملی نداشته‌اند، لذا محفل چنین حکم می‌کند که فعالیت معموله احمد سهراب در مجمع تاریخ جدید تماماً غیرمرتبط با آیین بهائی است. شوقی‌افندی همچنین از طریق منشی خود در تاریخ ۳۰ می‌۱۹۳۰ اعلان کرد «اذعان به امر (بهائیت) بدون تشکیلات آن، مثل اذعان به تعالیم است بدون معرفت به مقام ملکوتی بهاءالله.»[۱۱]

وقتی انجمن روحانی ملی بهائیان امریکا، بهائیان را مطلع کرد که همکاری بهائیان با سهراب به‌هیچ‌وجه عاقلانه نیست، شوقی نیز روی این تصمیم صحه گذاشت و در سال ۱۹۳۹ میرزا احمد سهراب و بانو جولی شانلر چوب تکفیر خورده و از بهائیت طرد و اخراج شدند.

به‌این‌ترتیب احمد سهراب که سالیان زیادی را در بهائیت خدمت کرده و موردعلاقۀ عبدالبهاء و جامعه بهائی بود، از بهائیت اخراج شد و مورد بی‌مهری شوقی رهبر جدید بهائیت  قرار گرفت. همسر و تنها فرزند او براثر تأکید و اجبار تشکیلات بهائی، سهراب را ترک کردند و مخالفت‌های فراوان شوقی‌افندی با سهراب ادامه یافت.

به‌منظور فشار روانی بیشتر بر احمد سهراب، محفل ملی بهائیان امریکا، از سه تن از ایادیان امر ساکن امریکا خواست تا آن‌ها نیز بیانیه‌ای دربارۀ عملکرد سهراب و مؤسسات بهائی وابسته به او منتشر نمایند.

بیانیه ایادیان امرالله امریکایی  دربارۀ احمد سهراب و فعالیتهایش

محفل روحانی ملی بهائیان امریکا از ایادیان امر امریكایی خواسته است اطلاعاتی را درمورد طرد و اخراج احمد سهراب و تشكیل انجمن تاریخ جدید و كاروان شرق و غرب كه حامی آن است گردآوری كند.

۱ الواح طرح الهی عبدالبهاء (رساله مدنیه و رساله سیاسیه) به درخواست گاردین توسط احمد سهراب به آمریکا آورده شد و سهراب در کانونشن سالانهای که در هتل مک آلپاین نیویورک در آوریل ۱۹۱۹ برگزار شد، آنها را ارائه کرد. قبل از کانونشن، انجمن وحدت معبد بهائی (بعدها محفل روحانی ملی امریکا جایگزین آن شد) این الواح را بهصورت جزوه منتشر کرد و با اظهارات و توضیحات شخص سهراب معرفی شد. سهراب این سخنان را در مجمع ارائه و قرائت کرد. متعاقباً وقتی الواح طرح الهی بهوسیلۀ محفل ملی تجدید چاپ شد، به دستور گاردین سخنان سهراب از آن حذف گردید!

۲ بهائی نیوز، نوامبر ۱۹۲۷، بیانیهای از سوی محفل روحانی ملی منتشر کرد مبنی بر اینکه از ولی امر درخواست شده است تا به مشکل بررسی یادداشتهای خاطرات احمد سهراب رسیدگی کند. گاردین توضیح داد تمام یادداشتهایی که عباسافندی (بهصورت کتبی) تأیید نکرده است، فقط بهمنزله برداشتهای شخصی هستند و نقل قول مستقیم از سخنان عبدالبهاء نیستند!

۳ بهائی نیوز، اوت ۱۹۳۰، بیانیهای از سوی محفل روحانی ملی با عنوان پرونده احمد سهراب و انجمن تاریخ جدید منتشر کرد … «هم محفل محلی و هم محفل ملی در چندین نوبت تلاش کردند، از طریق ارتباطات شفاهی و کتبی، مشورت کامل و صریحی را با رهبران انجمن تاریخ جدید انجام دهند، اما موفق نشدند.»

«در این شرایط، مسئولیت آشکار محفل روحانی ملی است که به دوستان اطلاع دهد فعالیتهایی که احمد سهراب از طریق انجمن تاریخ جدید انجام میدهد، کاملاً مستقل از اهداف و خارج از صلاحیت محفل محلی و ملی است و ازاینرو بههیچوجه مستحق همکاری بهائیان نیست!»

این بیانیه همچنین به نقل نامهای که در تاریخ ۳۰ مه ۱۹۳۰ از طرف ولی امر به محفل روحانی ملی امریکا نوشته شده، پرداخته که بیان میدارد: «پذیرفتن امر بدون قبول و پذیرش تشکیلات امری، مانند پذیرش تعالیم امری بدون تصدیق مقام الهی بهاءالله است. بهائی بودن به معنای پذیرفتن امر بهطورکامل و جامع است…». « تشکیلات بهائی بهمنزله نظم اجتماعی آیین بهاءالله است. بدون آن، همه اصول امر ناقص خواهد ماند. بنابراین، استثنا کردن این بخش، استثنا کردن بخشی از ساختار و احکامی است که بهاءالله تجویز کرده است، یعنی نافرمانی از شریعت او!»

محفل ملی بعداً در همان سال، در نوامبر ۱۹۳۰، در بهائی نیوز، بیانیه تکمیلی مفصلی را با استناد به بخشهایی از اقدس، از وصیتنامه عبدالبهاء و پیامهای ولی امر، منتشرشده درباره تشکیلات بهائی، منتشرکرد؛ که با بازنشر مکاتبات محفل با خانم شانلر و با گاردین، ازجمله تلگراف گاردین به مؤمنان بهائی در نیویورک همراه بود؛ آنجا که شوقیافندی مینویسد: «وحدت واقعی فقط با حفظ جایگاه اصلی و عالی محفل روحانی ملی حفظ میشود!» و نیز تلگرام او در تأیید بیانیه (اشاره به بالا) منتشرشده در اوت ۱۹۳۰، در نشریه اخبار بهائی. متعاقباً گاردین در نامهای از حیفا، به محفل یونکرز، به تفاوت بین آزادی تعریفشده توسط بهاءالله («آزادی، همانا رعایت احکام من است!») و آزادی موردحمایت سهراب اشاره کرده، که نوعی آزادی برخلاف احکام بهائی و نظر او (بهاءالله) است که بهاءالله آن را آزادی حیوانی میداند که هیچ خیری برای انسان در آن نیست!»

۴ در نوامبر ۱۹۴۱، محفل روحانی ملی امریکا بیانیهای با عنوان «اساس جامعه بهائی» دربارۀ انجمن تاریخ جدید منتشر کرد که هدف و نتیجه دعوی حقوقی بر علیه بنیانگذاران انجمن تاریخ جدید در نافرمانی مستقیم از دستورات و احکام بهائی است.» این جنبشها که توسط ماجراجویان متوهم و خودخواه حمایت میشوند، دیر یا زود خود را درگیر دسیسههای نویسندگانشان میبینند،…

۵ نامهای به تاریخ ۱ ژوئن ۱۹۵۲ که از طرف گاردین توسط منشی او نوشته شده بود، به محفل ملی بهائیان امریکا اطلاع داد که احمد سهراب به وزیر اوقاف و امور دینی اسرائیل پیام داده است تا بر پرونده دادگاهی که ناقضین علیه گاردین (شوقیافندی) طرح کردهاند، تأثیر بگذارد ولی این پرونده به نفع گاردین خاتمه یافت و منجر به کنترل کامل ولی امر بر زیارتگاهها و املاک بهائی شد. در تلگرام سهراب، اعلام شده مؤسسه کاروان با ناقضین است و سازمان مزبور تحت اختیار شوقیافندی نیست. در نامهای به تاریخ ۲۵ مه ۱۹۴۱، گاردین از طریق منشیاش نوشته که سهراب «بیشک ظریفترین، مدبرترین و خستگیناپذیرترین دشمنی است که امر بهائی در آمریکا داشته است.»

این خلاصه کافی است تا کاملاً روشن شود که انجمن تاریخ جدید و کاروان بهعنوان ابزاری برای از بین بردن وحدت بهائیان و ایجاد تصور نادرست از امر بهاءالله تأسیس شدهاند. این چیزی جز عهدشکنی نیست و به همین دلیل سالها پیش به بهائیان هشدار داده شد که هیچ ارتباطی با این مؤسسات و یا بنیانگذاران و رهبران آنها نداشته باشند. جامعه بهائی نشاط معنوی خود را از مظهر الهی میگیرد. برای حفظ رابطه خود با تجلی الهی، جامعه و تک تک بهائیان باید از ناقضین اجتناب کنند، آنطور که عهدومیثاق عباسافندی قویاً به ما دستور میدهد.

ایادیان امریکایی  امر بهائی

پل ای. هنی

هوراس هولی

کورین ترو

 ویلمت، ایلینوی[۱۲]

۱۴ ژانویه ۱۹۵۸

عبدالبهاء در پارک لورین، میناپولیس، سپتامبر سال ۱۹۱۲

افراد حاضر در عکس، ایستاده از چپ به راست: دکتر S.H. هارپر، امین فرید، خانم مک کاچسون، احمد سهراب، تنر کنوشا، میرزا علی اکبر نخجوانی، خانم ف. مورتنسن، فرد مورتنسن، آلبرت هال

 

 

شکایت و پیگرد حقوقی محفل ملی بهائیان امریکا علیه احمد سهراب

ازآنجاکه فشارهای درون جامعه بهائی علیه احمد سهراب و حتی طرد وی از جامعه بهائیان – که مستلزم قطع کامل هرگونه ارتباط بهائیان، حتی نزدیک‌ترین افراد با فرد طردشده است – نتوانست روحیه او را بشکند و فعالیت امری او را متوقف سازد، محفل ملی در سال ۱۹۴۰ دست به اقدام ایذائی دیگری زد. این بار رؤسای آیینی که مدعی وحدت عالم انسانی و برافراشتن سراپرده یگانگی بودند، پوستین تنگ فرقه‌گرایی پوشیدند و عینکِ تیرۀ دشمن‌انگاری منتقدان به چشم زدند و علیه سهراب به دادگاه شهر نیویورک شکایت کرده و او را «متهم به سوءاستفاده از عنوان بهائی و عبارت اسم اعظم نمودند». «با توجه به اینکه قبلاً محفل ملی بهائیان امریکا این دو عنوان را به‌عنوان علائم تجاری برای خود ثبت و استفاده انحصاری از آن را برای خود اختصاص داده است» لذا از دادگاه درخواست کردند استفاده از عنوان بهائی را برای آقای سهراب، در جلسات، مؤسسات وابسته به ایشان، سخنرانی‌ها، کتاب‌ها، مقالات و سر در کتاب‌فروشی وی در نیویورک ممنوع نماید.»

دادگاه با مطالعه پرونده، اقدام به صدور رأی نمود و شکایت محفل را ناوارد تشخیص داد. استدلال دادگاه بر این منطق استوار بود که بر اساس اصل آزادی انتخاب دین، نمی‌توان هیچ‌کس را از انتخاب دین موردعلاقه‌اش منع کرد. ثانیاً دین یک کالای تجاری نیست که بتوان نام و مظاهر منتسب به آن را ثبت تجاری نمود و بهره‌برداری از آن را برای مؤسسه و گروه خاصی انحصاری کرد. متن شکایت محفل ملی بهائیان امریکا و رأی صادره از دادگاه عالی نیویورک به شرح زیر است:

محفل روحانی ملی ایالات متحده در مقابل میرزا احمد سهراب

شماره پرونده (CITE AS: 27 N.Y.S.2D 525)    ۳۱ مارس ۱۹۴۱

خواهان: مک دانیل و همکاران

خوانده: میرزا احمد سهراب و همکاران

دادگاه عالی، شهر نیویورک

شرح: اقدام آلن بی مک دانیل و دیگران، بهعنوان اعضای محفل روحانی ملی و معتمدان بهائیان ایالات متحده و کانادا، در اقدام علیه میرزا احمد سهراب و دیگری، براساس این ادعا که متهمان این تصور اشتباه را ایجاد میکنند که با آیین بهائی در ارتباطند و مجاز به نمایندگی از بهائیت و درخواست کمک برای آن هستند.

رأی دادگاه دربارۀ رد شکایت

رأی دادگاه با رد ارائه شکایت اصلاحشدۀ بعدی صادرشد.

قاضی : والنته

این یک رأی صادره برای قضاوت دربارۀ دعوایی است که شکایت اصلاحی را نیز، که با جزئیاتی تکمیل شده است، با عنوان ناکافی و فاقد ادله از نظر قانون، رد می‌کند.

تک تک شاکیان به‌عنوان اعضای محفل روحانی ملی و معتمدان بهائیان ایالات متحده و کانادا شکایت می‌کنند. محفل روحانی بهائیان شهر نیویورک نیز که یک مؤسسه مذهبی است، به‌عنوان خواهان اضافه شده است.

در این شکایت آمده که نام «بهائی» نشان‌دهنده آیینی است که با نام مؤسس آن، «بهاء»، مشخص شده است. شاکیان ادعا می‌کنند که تنها نمایندگان مجاز همه بهائیان ایالات متحده و کانادا هستند. آن‌ها ادعا می‌کنند که در حال انتشار کتاب‌ها و سایر نشریاتی هستند که دین بهائی را آموزش می‌دهند.

آن‌ها خواندگان را متهم می‌کنند که تا قبل از ۵ آوریل ۱۹۲۹ عضو جماعت بهائی شهر نیویورک بوده‌اند و از آن پس، بدون کسب اجازه از شاکیان، جلسات، سخنرانی، کلاس‌ها، اجتماعات و سایر فعالیت‌ها را با همان نام بهائی انجام داده‌اند. آن‌ها شکایت دارند که متهمان این جلسات، سخنرانی و غیره، ظاهر و فضای بهائی را با تدریس دربارۀ آن آیینی که به‌عنوان بهائیت توصیف می‌شود، ارائه می‌دهند و این تصور نادرست را ایجاد کرده‌اند که آن‌ها بهائی هستند؛ با آیین بهائی در ارتباط هستند و مجاز به نمایندگی از آیین بهائی و درخواست کمک برای آن هستند.

علاوه‌براین، شاکیان از افتتاح یک کتاب‌فروشی توسط متهمان به نام «کتابفروشی بهائی» و درج نام فروشگاه در کتاب تلفن به این نام، درست پیش از نام «بهائی سنتر» که نشان‌دهنده آدرس شاکیان در نیویورک است، شکایت دارند.

به نظر دادگاه، در شکایت مطروحه، دلیل مناسبی برای اقدام ذکر نشده است. شاکیان حق انحصار نام یک دین را برای خود ندارند.

متهمان که ادعا می‌کنند پیروان همان آیین هستند، از حق برابر در استفاده از نام آیین در ارتباط با جلسات، سخنرانی‌ها، کلاس‌ها و سایرفعالیت‌های خویش برخوردارند. هیچ واقعیتی در شکایت ذکر نشده است که نشان دهد متهمان مرتکب عملی برای فریب افکارعمومی شده‌اند تا مردم تصور کنند جلسات، سخنرانی‌ها، یا کتاب‌فروشی آن‌ها با جلسات، سخنرانی‌ها و… کتاب‌فروشی شاکیان مرتبط است.

خواندگان مطلقاً حق دارند به رفتار و سلوک خود به‌عنوان بهائی ادامه دهند و همچنان به برگزاری جلسات، جمع‌آوری وجوه و فروش ادبیات مرتبط با آیین بهائی، بپردازند و یک کتاب‌فروشی تحت عنوان «کتاب فروشی بهائی» داشته باشند.

اسناد ارائه‌شده توسط شاکیان دلالت دارد که ادعاهای آنان، مبنی بر اینکه متهمان این تصور اشتباه را ایجاد کرده‌اند که با شاکیان در ارتباط هستند و مردم را به این باور رسانده‌اند که کتاب‌فروشی آن‌ها با شاکیان مرتبط است، مبتنی بر هیچ فعل و اقدامی نبوده است. خواندگان غیر از برگزاری جلسات، کلاس‌ها، سخنرانی‌‌ها و فعالیت‌های دیگر تحت نام «بهائی» و فعالیت‌شان در یک کتاب‌فروشی، با نامی که در فهرست راهنمای تلفن شهری بلافاصله بالای نام مرکز شاکیان درج شده است، اقدامی نداشته‌اند.

موقعیت خواندگان در فهرست راهنمای تلفن شهری البته به این دلیل است که فهرست تلفن بر اساس حروف الفبا مرتب شده است و نام «کتاب‌فروشی بهائی» به‌طورطبیعی مقدم بر نام «مرکز بهائی» است.

رد شکایت اصلاحی اعلام می‌شود و اجازه ارسال شکایت اصلاح‌شده بعدی ظرف ده روز پس از ابلاغ نسخه‌ای از این حکم داده می‌شود.[۱۳]

******

لازم به ذکر است که شکایت پیگیرانه محفل ملی بهائیان امریکا، در مرحله استیناف هم توسط دادگاه رد شد. با رد شکایت تشکیلات بهائی، بر شدت فعالیت‌های سهراب افزوده شد و دعوای بین شوقی و سهراب بالا گرفت. سهراب ضمن اعتراض به عملکرد و سابقۀ شوقی، جانشینی او و مندرجات الواح وصایای عبدالبهاء (وصیت‌نامه عبدالبهاء) را زیر سئوال برد و با استخدام یک وکیل حقوقی مخالفت خود با جانشینی شوقی را اعلام نمود.

سهراب بعد از درگذشت شوقی در سال ۱۹۵۷، ضمن برقراری ارتباط با سایر مخالفان شوقی‌افندی و ایجاد اتحاد با آن‌ها، جبهۀ مستحکمی را در مقابل مواضع و دیدگاه شوقی و تشکیلات بهائی باز کرد.

نشریه کاروان، ارگان احمد سهراب، در مدت کوتاهی به نقاط مختلف ارسال شد و طرفداران زیادی در بین بهائیان تشکیلاتی به دست آورد. سهراب شعباتی از مؤسسۀ خود را در خاورمیانه و مناطق دیگر تأسیس و طرفداران زیادی خصوصاً در مناطقی چون عراق، شام، سوریه، عدسیه، اسکندرون، مصر، بیروت، ترکیه، هند و ایران  پیدا کرد. نشریه کاروان برای بعضی از بهائیان این مناطق ارسال و افراد را تحت تأثیر قرار داد. برخی از محافل این مناطق براثر فعالیت سهراب تعطیل شدند و تعدادی از شخصیت‌های بهائی این مناطق که برخی از قبل نسبت به شوقی‌افندی زاویه داشتند، با سهراب هم‌داستان شده و او را تأیید کردند.

تشکیلات بهائی ابتدا سعی کرد به بهائیان این‌طور القاء نماید که سهراب شخصیت بالائی در بهائیت نیست و بعد از انشعاب از بین رفته است ولی شدت پیام‌ها و موضع‌گیری‌های تند تشکیلات علیه سهراب نشان می‌دهد که فعالیت‌های سهراب تأثیر زیادی بر بهائیان روشنفکر داشته و موجب خشم مقامات بهائی شده است. شوقی‌افندی در پیامی  دربارۀ سهراب می‌نویسد:

“…. ناقضین دیرین که از حوادث و تجربیات تلخ شصت سال گذشته درس عبرت نگرفته‌اند و با استرداد کلیدهای روضه مبارکه (بیت بهاءالله) دچار شکست شده و قصر مبارک را تخلیه و مسترد داشته و زعما و نمایندگان شاخص خود را یکی پس از دیگری به‌سرعت از دست داده‌اند؛ با حمایت و پشتیبانی سهراب خائن و استخدام وکیل زبردست و عنودی متحداً به مخالفت با نصوص مندرجه در الواح وصایای عبدالبهاء قیام نمودند و بر علیه ولی امرالله رسماً اقامۀ دعوی کردند و نسبت به انهدام خانه مخروبه‌ای که در جوار روضه مبارکه واقع و سبب اهانت آن مقام مقدس بود، اعتراض کردند و…”[۱۴]

روحیه ماکسول همسر شوقی‌افندی و ایادی امر بهائی، بعد از طرد احمد سهراب و در توجیه سخنان شوقی‌افندی، که عدم وجود انشعاب در بهائیت را دلیل بر حقانیت آن معرفی کرده بود، به انشعاب در بهائیت اعتراف کرده و می‌نویسد:

“کدام جمالی است که موجد حقد و حسد نشود و کدام عفتی است که آن را تهمت و افترا از پس نیاید، کدام خوبی و فضیلتی است که حس شرارت حسود را بیدار ننماید. (روحیه ماکسول، ۲۵ سال در ظل ولایت امرالله، ۱۹۶۴) و در جای دیگر احمد سهراب را آماج تهمت کرده و او را لدودترین عدو معارض بهائیت معرفی مینماید.”[۱۵]

علی‌اکبر فروتن، ایادی امرالله منصوب شوقی‌افندی نیز می‌نویسد:

“احمد سهراب بعد از صعود عبدالبهاء جمعیتی مانند معرکة الجمعیة المصریه را درست کرد. افراد او برای خودشان شخصیتی قائل بودند. محفل ملی امریکا را لازم الاطاعة نمیدانستند. میگفتند اعتقاد یک امر قلبی است. این تشکیلات را شوقی ربانی وارد دین کرده است. سهراب میگفت تشکیلات مخلوق ولی امرالله است. بهاءالله کی این بساط را درست کرده؟ …او افراد را تبلیغ به بهائیت میکرد ولی میگفت تا عبدالبهاء درست است! ولی بعد از او این جوری است…” [۱۶]

 

نظرعبدالبهاء در مورد احمد سهراب

گفتیم که احمد سهراب از دوستان و همراهان نزدیک عبدالبهاء بود که به دستور او به امریکا رفت و بعد‌ها منشأ خدمات زیادی درجهت معرفی عبدالبهاء و پیشرفت بهائیت در غرب گردید، زیرا تا قبل  از مسافرت عبدالبهاء به اروپا وامریکا و جلسات مستمری که سهراب و سایر بهائیان امریکا ترتیب دادند، عبدالبهاء در غرب ناشناخته بود و شهرتی نداشت.

یکی از کارهای مهم سهراب، اهتمام در تشکیل «انجمن ارتباط شرق و غرب» بود که موردتوجه و استفادۀ عبدالبهاء قرار گرفت. داستان از این قرار بود که در سپتامبر سال ۱۹۰۹ آقای سیدنی اسپراگ[۱۷] یک بهائی امریکایی، که نظامت مدرسۀ پسرانه تربیت در تهران را به‌عهده داشت عازم امریکا گردید تا به مطالعۀ آخرین اسلوب و شیوۀ ادارۀ مدارس عمومی امریکا بپردازد. در این سفر او با بعضی از صاحب‌نظران امریکایی  ازجمله میرزا احمد سهراب ملاقات کرد.

در پی مذاکرات دربارۀ وضعیت مدرسه تربیت، سهراب تشکیل انجمنی برای انتقال جنبه‏‌های مثبت سیستم تعلیم و تربیت امریکا به ایران را پیشنهاد می‏کند. برای این کار، سهراب چند تن از یاران امریکایی  را به دفتر خویش دعوت کرد و بدین ترتیب هستۀ اصلی این انجمن، با نام «انجمن تربیتی ایران و امریکا» شکل گرفت. اوّلین جلسۀ عمومی انجمن در روز ۸ ژانویه ۱۹۱۰ در واشنگتن دی سی برگزار می‏شود. در این جلسه که  تعدادی از افراد سرشناس امریکایی  و چارلز راسل[۱۸] سفیر وقت امریکا در ایران نیز شرکت داشت، انجمن اساسنامه خود را به نظر و تصویب عموم شرکت‌کنندگان می‌رساند و رسماً آغاز به کار می‏کند. اعضای انجمن پرداخت سالانۀ مبلغی را برای عضویت می‌پذیرند که پس از کسر اندکی از آن برای هزینه‏‌های اداری، مابقی برای پشتیبانی دانش‌آموزان مدرسۀ تربیت ارسال می‏شد. با آغاز کار انجمن، ویلیام هوآر[۱۹] به‌عنوان رئیس، جوزف هانن[۲۰]، به‌عنوان دبیرکل و احمد سهراب به‌عنوان صندوقدار انتخاب شدند.

تأسیس این انجمن مورد توجّه عبدالبهاء قرار می‌گیرد و در چندین لوح خطاب به سهراب و مسئولان آن انجمن، ایشان را ستوده و نسبت به موفقیت آن اظهار امیدواری می‌ نماید. این نامه‌ها را سهراب در مجموعه‌ای شامل ۸ صفحه به انگلیسی ترجمه و انجمن آن را به‌صورت جزوه‌‏ای منتشر می‌کند. عبدالبهاء در یکی از الواح خود از این انجمن با نام «انجمن ارتباط شرق و غرب» یاد کرده  و پس از اظهار تفقد، تقاضا می‌کند که هر ماه گزارشی از فعالیت‏های انجمن به ایشان ارسال شود. عبدالبهاء همچنین عضویت غیربهائیان را نیز در این انجمن بلامانع دانسته، بلکه قدمی فراتر، برای رسیدن به اهداف عالیه آن می‏داند. (برگرفته از سایت نگاه – تاریخچۀ تأسیس انجمن ارتباط شرق و غرب)[۲۱]

خبر تأسیس انجمن شرق و غرب را احمد سهراب به وزارت خارجه ایران ارسال می‌کند. ظاهراً وزارت خارجه وقت طی مکتوبی به احمد سهراب اطلاع می‌دهد «از اقدامات شما مجلس شورای ملی ایران آگاهی یافته و برای شما توفیق در انجام فعالیت‌ها را آرزو می‌نماید.» همچنین نمایندۀ سیاسی ایران در واشنگتن، نبیل‌الدوله بهائی، در تاریخ ۱۰ جمادی الاولی ۱۳۲۹ به دولت ایران اطلاع می‌دهد که از سوی دبیر این انجمن از او برای یک سخنرانی در کنفرانس قریب‌الوقوعی که تحت عنوان شرق و غرب برگزار می‌شود، دعوت به عمل آمده است.[۲۲]

شرح اقدامات انجمن شرق و غرب و اهداف سیاسی آن در ایران و نقش بهائیت در نفوذ فرهنگی در ایران نیازمند مقاله جداگانه‌ای است.

همان‌طور که ملاحظه فرمودید اولین اقدام اجتماعی در معرفی آیین بهائی در غرب را احمد سهراب صورت می‌داد که موردتأیید عبدالبهاء قرار گرفت.

اقدام مهم دیگر سهراب انجام مقدمات سفر و همراهی او با عبدالبهاء در سفر به اروپا و امریکا است که در معرفی بهائیت به غرب مؤثر بود. شرح کامل این سفر در سالنامۀ امریکایی  بهائی ورلد و دو جلد کتاب بدایع الآثار (خاطرات محمود زرقانی)، نشریه نجم باختر و سایر نشریات بهائی آمده است.

جالب این است که شوقی‌افندی در سفر آمریکا غایب بود و حضور نداشت. او به همراه عبدالبهاء و سهراب تا ایتالیا در کشتی حضور داشت، ولی در ایتالیا، به علت بیماری مسری چشم که به آن مبتلا گردیده بود، به او اجازه ادامه سفر و یا حتی ورود به ایتالیا داده نشد. لذا شوقی در موفقیت‌های به‌دست‌آمده در امریکا نقشی نداشت. شاید به همین علت بود که علی‌رغم دوستی با سهراب و حمایت‌های عبدالبهاء از او، بعد‌ها عَلَم مخالفت با او را برداشت و نهایتاً دستور طرد و اخراج احمد سهراب از جامعه بهائی را صادر کرد. قبل از اینکه عبدالبهاء عازم سفر به امریکا شود، احمد سهراب با همکاری تعدادی از بهائیان امریکایی  مبلغ شانزده‌هزار دلار برای خرج سفر عبدالبهاء جمع‌آوری و برای عبدالبهاء در مصر ارسال کرد. وجوه ارسالی در اسکندریه به دست عبدالبهاء رسید. عبدالبهاء به‌محض وصول وجه، طی تماسی با میرزا احمد سهراب که  در واشنگتن بود تأکید کرد که این وجوه را به صاحبانش مسترد دارد، زیرا قبلاً برای این سفر پول تهیه شده است.[۲۳]

 

در هنگام وداع در اسکله نیویورک، سه نفر عبدالبهاء را همراهی کردند، جناب میرزا احمد سهراب، آقا سیداسدالله و محمود زرقانی نویسنده کتاب بدایع الآثار. ایشان طی سخنرانی کوتاهی از هجر و فراق دوستان اظهار ناراحتی کرد.[۲۴] او اظهار داشت: «… من جوان بودم داخل سجن شدم و بیرون آمدم! از این عبارت چنان رقتی برای حضار دست داد که حتی میرزا احمد سهراب در هنگام ترجمه منقلب و متأثر گردید.»[۲۵]

سهراب در معیت عبدالبهاء در تاریخ ۵ دسامبر ۱۹۱۳ میلادی به حیفا در فلسطین بازگشت و تا سال ۱۹۱۹ میلادی در حیفا ماند و به دستور او سرگرم نوشتن نامه‌ها و سخنان عبدالبهاء شد و به خط خود دفاتری از گفتارها و نامه‌های عبدالبهاء فراهم نمود. در همین سال عبدالبهاء الواح مشتمل بر “نقشه الهی” (یعنی دو رساله مدنیه و رساله سیاسیه تألیف عبدالبهاء) را به‌وسیلۀ احمد سهراب به امریکا فرستاد. الواح به خط سهراب بود و از جانب عبدالبهاء دیکته شده بود.

“… سپس مجدداً با ابوالفضل گلپایگانی مبلغ مشهور ایرانی به امریکا رفت و با شخصیت‌های بهائی و شخصیت‌های دینی، علمی، اجتماعی و سیاسی امریکا و اروپا ملاقات و با آن‌ها از نزدیک آشنا گردید و در حد یک رهبر بهائی شهره شد…”[۲۶]

سهراب از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۹ میلادی به‌عنوان منشی و مترجم عبدالبهاء و نویسنده مشهور و از اعضای اصلی تشکیلات بهائی در امریکا بود که به دلیل انتقاد از دیدگاه‌ها و عملکرد شوقی‌افندی در سال ۱۹۳۹ از جامعه بهائی طرد و اخراج گردید.[۲۷]

شوقی‌افندی بعد از طرد سهراب از بهائیت سعی کرد تا از عظمت و شهرت سهراب کاسته و مقام او را تا حد یک آشپز ساده  و نوکر ابوالفضل گلپایگانی تقلیل دهد و فعالیت‌های او را بی‌اثر وانمود کند.[۲۸] این ادعا علاوه‌براینکه نوعی بی‌انصافی و ناشی از تعصب است، توهینی است به عبدالبهاء، چراکه چنین فرد بی‌سوادی را برای مدت هفت سال منشی و کاتب مخصوص و همه‌کارۀ امور خود قرار داده است. او به سهراب مأموریت می‌دهد که برای دیدن بعضی از رجال محترمۀ شرق اقدام نماید و ملاقات با آن‌ها را به ایشان توصیه می‌کند و می‌گوید:

«اکثر نفوس جلیله شرق آثار نفوذ امرالله را در ممالک غرب مشاهده نمودند و… »[۲۹]                                               

همچنین عبدالبهاء سهراب را مأمور می‌کند تا نامه‌های ارسالی بهائیان را دریافت و به عبدالبهاء برساند و متقابلاً جواب عبدالبهاء را دریافت و پس از ترجمه به سئوال کننده تسلیم نماید.[۳۰]                                 

عبدالبهاء همچنین برخی توصیه‌های مهم و حساس خود را به‌وسیلۀ سهراب به بهائیان اعلام می‌نمود. ازجمله در لوحی خطاب به احمد سهراب می‌نویسد:

… من به یاران نوشتم که بهکلی از مداخله در امور سیاسی، به نص قاطع جمال مبارک، ممنوعند. ابداً با انجمنی همدل نگردید و عضویت مجلس را قبول ننمایید. حتی از این امور بههیچوجه من الوجوه دم نزنید. ساکت و صامت باشید و مطیع و منقاد هر حکومت. از فتنه و فساد بیزار گردید و از جمع احزاب برکنار باشید و…”[۳۱]

سهراب همچنین عضو افتخاری و ویرایشگر متون فارسی مجله نجم باختر، اولین نشریه بهائی به زبان انگلیسی و فارسی در زمان عبدالبهاء (و شوقی‌افندی) بود که اخبار سفرهای عبدالبهاء و اخبار مهم جامعه بهائی را به اطلاع بهائیان مقیم امریکا می‌رسانید. سهراب در ایجاد و اداره این نشریه نقش شایان توجهی داشت و اخبار سلامتی عبدالبهاء را لحظه‌به‌لحظه به اطلاع جهان بهائی می‌رسانید.[۳۲]

در اهمیت سهراب همین بس که عبدالبهاء در لوحی خطاب به او می‌نویسد:

هوالله؛ جناب آقای سهراب، مدتی بود که در درگاه احدیت به خدمت مشغول و از غیرحق غافل، زحمت و تعب بسیار کشید و مشقت بیشمار تحمل کرد. از خدا میطلبم که اجر جزیل مقدر فرماید و نعم بیبدیل مبذول کند و البهاء علیک (ع ع)[۳۳]

فعالیتهای سهراب در قالب انجمن تاریخ جدید

سهراب و خانم شانلر دست از فعالیت خود برنداشته و در توسعه انجمن تاریخ جدید کوشیدند. آن‌ها جلساتی ترتیب دادند که در آن سخنرانان برجسته، مشکلات جهانی را به بحث می‌گذاشتند؛ مسابقاتی همراه با جایزه برای موضوعاتی چون صلح جهانی، دین جهانی و غیره برای جوانان برگزار گردید و کتاب‌ها و جزواتی به زبان‌های مختلف انتشار یافت، آنان ماهنامه‌ای به زبان انگلیسی به نام کاروان تأسیس کردند که جوانان را در کشورهای مختلف گردهم می‌آورد و با نام انجمن تاریخ جدید، پیام بهائی را به ساکنان جهان ابلاغ می‌کرد.

احمد سهراب و خانم شانلر فعالیت‌های انجمن تاریخ جدید و کاروان شرق و غرب را در سطح گسترده‌ای بدون ارتباط با تشکیلات بهائی ادامه دادند. آن‌ها موفق شدند کلاس‌های مختلف آموزشی و تبلیغی در امریکا و اروپا برقرار نمایند. نشریه کاروان که به‌وسیلۀ سهراب و دوستانش تهیه و چاپ می‌شد، مخاطبان بسیاری را به خود جلب نمود. آوازه سخنان سهراب علاوه بر امریکا و اروپا، تا مصر، شام، سوریه، عراق، بیروت و فلسطین نیز کشیده شد و سهراب شعباتی برای مؤسسه در این کشور‌ها تأسیس کرد. شوقی‌افندی که از اقدامات سهراب و همکارانش، که عملکرد تشکیلات منتسب به او را غیرقانونی و مستبدانه می‌دانستند، عصبانی بود، بنای مخالفت با آن‌ها را گذاشت و هرگونه مراوده، ازدواج و حتی سفر به مناطقی که محل فعالیت سهراب بود را ممنوع اعلام کرد و با بیانیه‌هایی ناشی از عصبانیت شدید، با سهراب و پیروانش برخورد نمود. احمد سهراب که دشمنی آشکار شوقی‌افندی را مشاهده کرد، ضمن برقراری ارتباط با سایر منتقدان رفتار و عملکرد شوقی، تشکیلات خودساخته شوقی و بیت‌العدل را زیر سئوال برد!

همکاری با دیگر بهائیان منتقد شوقی‌افندی

سهراب پس از اخراج، با دیگر افراد منتقد شوقی‌افندی همراه شد. بخشی از این همکاری، یک پرونده قضایی بود که قمر بهائی، جلال نوه میرزا موسی و دیگران، در حدود سال‌های ۱۹۵۰–۱۹۵۱ مطرح کردند و حق شوقی‌افندی برای تصرف مالکانه انحصاری و انجام کارهای ساختمانی عمده در اطراف منزل مسکونی بهاءالله ــ بهجی ــ را به چالش کشیدند. یکی از شاهدان اصلی آن‌ها، نیر افنان، اندکی قبل از جلسه رسیدگی به پرونده فوت کرد و لذا کار آنان به جایی نرسید. یکی از اوج‌های این همکاری‌ها، جلسه‌ای بود که در اواخر دهه ۱۹۵۰ در فاماگوستا برگزار شد. نمایندگان هر سه نسل اصلی، کسانی که بهائیان آن‌ها را «عهدشکنان و ناقضان عهدومیثاق» می‌نامند، حضور داشتند، ازجمله: جلال ازل به نمایندگی از پیروان میرزا یحیی، عصمت دختر بدیع الله (نوه بهاءالله)، افرادی به نمایندگی از پیروان میرزا محمدعلی غصن اکبر و احمد سهراب نماینده مخالفان ساکن امریکا.[۳۴]

بررسی دیدگاههای انتقادی احمد سهراب

سهراب انتقادهای فراوانی به نظامات، آموزه‌ها و تشکیلات بهائی داشت که برخی از این نظرات را در قالب مقالات و کتاب‌های مختلف عرضه نموده است. درادامه به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:

۱– بهائیان اصلاح‌طلب که سهراب از مبتکران و بانیان آن گروه است، بهائیت تحت رهبری بیت‌العدل را یک سازمان فرقه‌گرا (کالت)، قدرت‌طلب، دارای اهداف پنهان، دارای بی‌نظمی و ابهام و پنهان‌کاری در حساب و کتاب‌های مالی تشکیلات و تبعیض نسبت به زنان ـ علی‌رغم شعار تساوی حقوق زن و مرد ـ می‌داند.

۲– سهراب با تأکید بر نقل قولی از عبدالبهاء که گفته است، «نمیتوان جنبش بهائی را در قالب یک سازمان درآورد. این جنبش روح زمان و جوهر تمامی آرمانهای والای قرن است. امر بهائی جنبشی دربرگیرنده است و جامع جمیع همۀ ادیان و جوامع است!» تشکیلاتی شدن بهائیت را خلاف نصوص عبدالبهاء دانسته و معتقد است رهبران بهائی امریکایی   با سوق دادن امر بهائی به درون پوسته تنگ و محدودِ شرکت و آیین‌نامه، روح آن را گرفته‌اند.

۳– سهراب معتقد است بهائیت پیروان همۀ ادیان را شامل می‌شود، ازاین‌رو، به‌خودی‌خود دین جدیدی نیست بلکه یک حلقۀ طلائی است که روی آن جواهرات معنویت تمامی ادیان باید سوار شود.

۴– سهراب مانند بقیۀ بهائیان اصلاح‌طلب، وصیت‌نامه عبدالبهاء را جعلی معرفی نمی‌کند، ولی معتقد است به الواح وصایا بیش‌ازحد بها داده شده است، درحالی‌که عمل به دیگر گفتار عبدالبهاء مغفول واقع شده است.

۵– سهراب معتقد است بلافاصله بعد از فوت عبدالبهاء، طبق نص بهاءالله، باید نسبت به تشکیل بیت‌العدل اقدام می‌شد، لذا به ولایت امری شوقی‌افندی اعتراض دارد.

۶– سهراب به این دستور شوقی که بهائیان نباید هیچ منصب سیاسی را بپذیرند، اعتراض دارد و معتقد است اجرای این حکم منجر به انزوا و طرد کامل بهائیان خواهد شد و آن‌ها را از اجرای وظائف شهروندی باز خواهد داشت.

۷– سهراب سانسور مطالب و انتشار انحصاری کتب و نشریات بهائی، زیر نظر محفل روحانی ملی، را نقطه پایانی بر آزادی بیان و آزادی مطبوعات و خلاف تحری حقیقت، که یکی از مهم‌ترین اصول بهائیت است، می‌داند. همچنین به‌شدت با امتیاز شوقی‌افندی در اجازه تکفیر بهائیان مخالف است.

گزیدهای از آثار منتشرشدۀ احمد سهراب

از احمد سهراب کتاب‌ها و مقالات زیادی به جا مانده، که مستقلاً و یا با همکاری دیگران آن‌ها را نگاشته و یا تألیف کرده است که به‌اختصار به برخی از آن‌ها که در حوزه بهائیت است، اشاره می‌کنیم.

– خاطرات و یادداشت‌های روزانه احمد سهراب، ۱۹۱۵–۱۹۱۲ [۳۵]

– عبدالبهاء در مصر[۳۶]: کتاب را انجمن تاریخ جدید در سال ۱۹۲۹ منتشر کرد و محتوای این کتاب موردتأیید محفل ملی بهائیان امریکا و کانادا بوده است. کتاب حاوی شرح سفر عبدالبهاء به مصر و ملاقات‌ها و دیدار وی با علمای اسلامی و رجال سیاسی و دیدار خصوصی با احباء است.

– فانتزی‌های رمانتیک[۳۷]: محتوای این کتاب ـ که جنبه عاطفی و نگاه جدید به زندگی معنوی انسان دارد ـ ابتدا در یک روزنامه محلی منتشر شد و سپس به‌صورت یک کتاب در حدود سال ۱۹۲۹ انتشار یافت.

– آهنگ کاروان[۳۸]: کتابی حاوی مجموعه چند شماره از نشریه آهنگ کاروان، که در سال ۱۹۳۰، با مدیریت انجمن تاریخ جدید، یکجا به چاپ رسید.

تصاویر زنده و گویا از درام بزرگ قرن ۱۹[۳۹]

احمد سهراب این کتاب را با همکاری جولی شانلر تألیف کرد و در سال ۱۹۳۳ با سرمایه انجمن تاریخ جدید منتشر ساخت. موضوع کتاب بازگویی بعضی از وقایع تاریخی و شرایط اجتماعی پیدایش جنبش بابی – بهائی است. این کتاب در سال ۲۰۰۴، به‌منظور حفاظت از آسیب و گزند مخالفان سهراب، به‌ویژه گروه بهائیان حیفایی، به‌صورت دیجیتالی، به‌وسیلۀ مؤسسه اچ ــ بهائی، زیر نظر دکتر خوان کول، تجدید چاپ شد.

او میگفت و من میشنیدم: سخنان عبدالبهاء آنگونه که منشی و کاتب او ثبت و ضبط کرده است[۴۰]: این مجموعه از نوشته‌ها نیز در سال ۱۹۳۷ توسط انجمن تاریخ جدید در نیویورک چاپ و منتشر شد. نگاهی اجمالی به این کتاب، تفاوت دیدگاه‌های عبدالبهاء و شوقی‌افندی را نسبت به تعالیم بهائی و روند تدریجی حرکت آیین بهائی به‌سوی فرقه‌گرایی و کالت شدن (گروه کوچک مذهبی که به دنبال کسب قدرت سیاسی و حکومت از طرق غیرقانونی است) به نمایش می‌گذارد. این کتاب را نیز مؤسسه اچ ــ بهائی در سال ۲۰۰۴، به‌صورت دیجیتالی، تجدید چاپ کرد.

انجیل جامعه بشری[۴۱]: کتابی تقریباً مفصل، ۷۴۳ صفحه، که با توجه به اصل بهائی وحدت تعالیم و وحدت ادیان، مجموعه‌ای از تعالیم اخلاقی ــ اجتماعی ادیان اسلام، مسیحیت و یهود و مکاتب بهائی، هندوئیسم، بودایی، کنفوسیوسی را گردآوری کرده است. کتاب در سال ۱۹۳۹ در نیویورک منتشر شده است.

تسبیح نوزدهدانه مروارید ایرانی[۴۲]: نگاهی اجمالی به زندگی ۱۹ تن حروف حی، که ابتدا در نشریه زنگ کاروان و سپس در سال ۱۹۳۹ به‌وسیلۀ انجمن تاریخ جدید، به‌صورت یکجا، در نیویورک چاپ و منتشر شده است.

نوه عبدالبهاء: داستان یک طرد و تکفیر قرن بیستمی[۴۳]: این کتاب به موضوع مهم طرد روحی افنان، نوه عبدالبهاء و پسرخاله شوقی‌افندی، به‌وسیلۀ شوقی پرداخته است. کتاب، بیوگرافی روحی را ذکر می‌کند و سپس به تحصیلات روحی افنان در دانشگاه امریکایی  بیروت و اخذ کارشناسی ارشد و دکترای حقوق در دانشگاه‌های معتبر امریکا می‌پردازد. این کتاب سال‌هایی را که روحی افنان به‌عنوان منشی و مترجم عبدالبهاء و نماینده و سفیر او در مجامع و کنفرانس‌ها و کانونشن‌های بهائی شرکت می‌کرده و به ارائه سخنرانی و تبیین دیدگاه عبدالبهاء می‌پرداخته است، به تصویر می‌کشد. آنگاه که پس از فوت عباس‌افندی، شوقی به‌عنوان گاردین و ولی امر به ریاست می‌رسد؛ عمدتاً براثر حسد و خودکم‌بینی، شروع به تضییقات برای افراد نخبه و سرشناس و سپس طرد و اخراج آنان از جامعه کوچک بهائی می‌کند.

کتاب در سال ۱۹۴۳ به‌وسیلۀ انجمن تاریخ جدید در نیویورک چاپ و منتشر شد. این کتاب را نیز در سال ۲۰۰۴، مؤسسه اچ – بهائی، به‌صورت دیجیتالی تجدید چاپ کرد.

تحلیلی بر الواح وصایای عبدالبهاء[۴۴]: این کتابِ تحلیلی را نیز احمد سهراب، برای به نمایش گذاشتن تفاوت نگاه غرب‌گرایانه عبدالبهاء با نگاه دگم، قدرت‌طلبانه و تنگ‌نظرانه و سلطه‌جوی شوقی تألیف کرده است. کتاب را مؤسسه انتشارات یونیورسال، در سال ۱۹۴۴ در نیویورک چاپ و منتشر کرد و در سال ۲۰۰۴، به‌صورت دیجیتالی، به‌وسیلۀ مؤسسه اچ – بهائی، زیر نظر دکتر خوان کول، تجدید چاپ شد. کتاب در دوازده فصل تدوین شده است.

 

داستان نقشه الهی (رساله مدنیه و رساله سیاسیه عباس‌افندی)[۴۵]: کتاب حاوی ترجمه انگلیسی متن دو رساله عباس‌افندی دربارۀ اصلاحات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی (با استفاده از نظرات روشنفکران و نخبگان فرانسوی و عثمانی، با بهره‌گیری و در قالب یک چارچوب پیشنهادی اسلامی)، همراه با برخی توضیحات و یادداشت‌های میرزا احمد سهراب تنظیم و انتشار یافته است. مفاد این کتاب نیز بیانگر تفاوت و تخالف دیدگاه‌های عبدالبهاء و شوقی‌افندی در زمینه‌های مختلف است. کتاب را مؤسسه تاریخ جدید در سال ۱۹۴۷ منتشر کرد و مؤسسه اچ – بهائی، در سال ۲۰۰۴، به‌صورت دیجیتالی، تجدید چاپ کرد.

سفر روحانی من: بیوگرافی خودنوشت سهراب از کودکی تا میانسالی[۴۶]: در این کتاب، سهراب به بیان تاریخچه تولد، شرح مختصری از زندگی پدربزرگ و مادربزرگ و پدر و مادرش، تحصیل در اصفهان و سپس مصر و سفر به عکا، سپس سفر بزرگ به امریکا (ینگه دنیا)، کار و خدمت دیپلماتیک، تور بزرگ دور امریکا، همراه با روحی افنان، سال‌های جنگ جهانی اول در فلسطین و کنار عبدالبهاء، و… پرداخته است. این کتاب را نیز، مؤسسه اچ – بهائی، در سال ۲۰۰۴، به‌صورت دیجیتالی تجدید چاپ کرده است.

سکوت شکسته، داستان تلاش امروزین برای آزادی دینی[۴۷]: ظاهراً احمد سهراب این کتاب را بلافاصله پس از اعلام طرد و اخراجش از جامعه بهائی نوشته است، زیرا کتاب که دارای ۶۰۰ صفحه مطلب است در سال ۱۹۴۲ به‌وسیلۀ انجمن تاریخ جدید انتشار یافته و توزیع شده است. فهرست مطالب کتاب گویای تمام سرفصل‌های اختلافی و دیدگاه‌ها و مواضع دو طرف است. در یک سو، گاردین و نهادهای تشکیلاتی محافظه‌کار زیر نظر وی، هستند که طرفدار اطاعت مطلق هستند و در سوی دیگر، نگاه طرفدار تعامل، آزاداندیشی و رواداری…. است. به نظر می‌رسد این تقابل و کارزار، هنوز هم بین روشنفکران اصلاحگرا و تشکیلات قدرتگرای بهائی وجود دارد. گویا تلاش برای آزاداندیشی از سوی روشنفکران و طبقه تحصیل‌کرده بهائی و فشار تشکیلات برای در دست گرفتن همه اختیارات و بی‌خاصیت کردن عصبه انتخابی، چالش امروزین جامعه بین‌المللی بهائی است. این کتاب را نیز در سال ۲۰۰۴ مؤسسه اچ ــ بهائی به‌صورت دیجیتالی تجدید چاپ کرد.

برخی از دیدگاهها و باورهای بهائیان اصلاحگرا[۴۸]: دیدگاه بهائیان اصلاح‌طلب که دیدگاه، اندیشه و ادبیات نخبگانی چون احمد سهراب را به‌عنوان ایده‌آل و راهبرد خود برگزیده‌اند، یک جریان فکری منتقد پویا در میان بهائیان است که مؤسس آن فردی به نام فردریک گلیشر[۴۹] است. این گروه معتقدند بهائیت پس از عبدالبهاء دچار انحراف گردیده و از حالت یک آیین معنوی خارج شده و ویژگی سازمان و تشکیلاتی ایدئولوژیک و کالتی به خود گرفته است. بهائیان اصلاحگرا، صحت و درستی تمام بخش‌های الواح وصایای منتسب به عبدالبهاء را نمی‌پذیرند و براین‌اساس برای شوقی‌افندی و سلسله ولایت امرالله مشروعیتی قائل نیستند. همچنین اعتقادی به بیت‌العدل و سازمان‌های عریض و طویل زیر نظر آن ندارند.

بهائیان اصلاح‌طلب یکی از بزرگ‌ترین و قوی‌ترین انشعابات موجود در بهائیت است که اعضای آن به‌طور گسترده و مستمر مورد اذیت و آزار و ارعاب متعصبان هوادار بهائیت حیفایی قرار گرفته‌اند. مؤسس بهائیان اصلاح‌طلب در اظهارنظری می‌نویسد:

 

«… توانایی و تبحر ویژه من بحث و توضیح دربارۀ «تکفیر» و برچسب‌زنی در محافل بهائی، به افراد مختلف با عناوینی همچون «کافر» و «مرتد» و «ناقض عهدومیثاق» است. زیرا شخصاً شاهد رفتار تعصب‌آلود و قرون‌وسطایی افراد تشکیلات بهائی علیه قربانیان بهائیان حیفایی در فضای مجازی و فضای حقیقی، در امریکا و سایر کشورها، بوده‌ام. من از سال ۱۹۹۶ به این سو، فعالانه به دنبال موضوع آزادی بیان و اندیشه در میان بهائیان بوده‌ام. اغلب بهائیان امریکایی کمترین اطلاعی درباره این موضوعات ندارند، ضمن آنکه گروه‌هایی از آن‌ها دچار فریب و شست‌وشوی مغزی شده و همچون اعضای فرقه‌ها و کالت‌ها، بدون اندیشه و تفکر، برداشت و گونه‌ای تحریف‌شده از تاریخ و تعالیم بهائی را کورکورانه پذیرفته اند…»[۵۰]

به باور گلیشر جامعه بهائیان اصلاحگرا، از پس ظلم و ستم و آزاری که از اعضاء و طرفداران تشکیلات بهائی دیدند؛ همان‌گونه که افرادی چون روت وایت، میرزا احمد سهراب، ژولی شانلر و هزاران بهائی دیگر – در دوره شوقی‌افندی – براثر فشارها و تضییقات و رفتار استبدادی تشکیلات بهائی، در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۳۰ و۴۰، به استناد الواح وصایای مجعول و ساختگی عبدالبهاء، به اعتراض و مقاومت برخاستند؛ تجدید حیات کردند. خداوند، در تمام این سال‌ها، اسناد و مدارک تاریخی مربوط به رویدادها را، برای ملاحظه و عبرت صاحبان عقل و اندیشه، از گزند روزگار محفوظ داشته است.

به‌هرصورت، کتاب‌ها و آثار و نوشته‌های روت وایت، احمد سهراب و ژولی شانلر، دیدگاه‌های بهائیان اصلاح‌طلب را بیان داشته است. درعین‌حال، برخوردها و درگیری‌های ۵۰ سال اخیر در درون جامعه بهائی موجب آگاهی چندین هزار بهائی نسبت به میزان تحریف‌ و عملکرد مسئولان و متولیان آیین بهائی، به‌منظور ریاست و بهره‌برداری و منفعت‌طلبی مادی و دنیایی و قدرت‌طلبی ظاهری گردیده است.

برخی از دیدگاه‌ها و باورهای بهائیان اصلاحگرا که در وبسایت‌ها و صفحات مجازی آن‌ها ارائه گردیده به شرح زیر است:

۱– شهادت و گواهی بر انحراف و کج‌روی گروه بهائی تشکیلاتی از مسیر صحیح و درست و تحمیل مفاسد و بدعت‌های آشکار طی چند دهۀ تأسف‌بار، که موجب خروج و دوری بهائیان از جامعه خود، ترس، سانسور، اجبار، تحریف و تفسیرهای نادرست گردیده و همه‌گونه سیاست‌های فرقه‌‌گرایانه ویژه دیکتاتورها و رؤسای مستبد، اعم از سیاسی و مذهبی را، بر جامعه  بهائی  و اشخاص و خانواده‌های بهائی تحمیل کرده‌ است!

۲– محافل محلی و ملی بهائی باید خدمتگزار جامعه بهائی ‌باشند، نه دیکتاتورهایی که مردم، خدمتگزار و مطیع آن‌ها باشند!

۳– یک سیستم رأی‌گیری آزاد، باز و صادقانه، موجب می‌شود تا افراد شایسته انتخاب شوند، این مطلب برای خدمت به امر بهائی ضروری است.

۴– بهاءالله (برخلاف بیت‌العدل و محفل ملّی امریکا) به دنبال «ثبت برند تجاری و کپی رایت» اسم و رسم آیین خود نبود؛ بلکه مایل بود رایگان آن را در اختیار همگان قرار دهد!

۵– کشته‌شدگان بابی، هرگز جان خود را برای «برند و نام تجاری و کپی رایت» بهائیت یا «اسم اعظم» فدا نکردند.

۶– پیام جهانی بهاءالله فراتر از تمام غل و زنجیرهایی است که پس از مرگ عبدالبهاء ساخته و پرداخته شده است!

۷– فریب دادن حکومت‌ها در شرق و غرب عالم و سازمان ملل متحد و آن‌ها را به جان یکدیگر انداختن و گمراه کردن مقامات و نمایندگان آن‌ها با دادن اطلاعات غلط، عملی نفرت‌انگیز و غیرقابل‌قبول است.

۸– هیچ‌کس و هیچ سازمانی نباید امر بهائی را ابزاری برای کسب قدرت و کنترل مادی و جمع‌آوری ثروت تلقی کند.

۹– اسناد مالی و حسابداری مربوط به «تشکیلات اداری و عصبه انتصابی و تبلیغی بهائی» باید مستمراً برای ملاحظه و بررسی آزادانۀ همۀ اعضای جامعه بهائی و افکار عمومی، در دسترس باشد.

۱۰– بهاءالله حکمی درباره «تسجیل و نظام‌نامه تشکیلاتی» (شبیه آنچه بیت‌العدل فعلی به عمل آورده است) صادر نکرده است.

۱۱ – بهاءالله و عبدالبهاء طرفدار معاشرت با پیروان سایر ادیان بودند، نه مروج گوشه‌‌گیری و انزوای دینی. روش انزوای اجتماعی، تاکتیک شارلاتان‌ها و دیکتاتورها و فرقه‌ها، برای کنترل تابعان است؛ زیرا نگرانند که مبادا اغنام‌الله از کنترل آن‌ها خارج شوند!

۱۲– هدف پایه‌گذاران بهائیت نه قدرت‌طلبی و کسب سلطه  جهانی، بلکه شناخت و معرفت خداوند و خدمت به خلق او بود.

۱۳– تفسیر لفظی و ظاهری الواح وصایای عبدالبهاء باعث بی‌اعتباری و ضربه به آیین بهاءالله و نابودی حیات افراد و جوامع بهائی بسیاری گردیده است.

۱۴– سرکوب اندیشه و تفتیش عقاید، تحت هر نام و عنوانی، نباید جایی در دیدگاه و اندیشه بهائی داشته باشد.

۱۵– در آیین بهاءالله جایی برای «هیأت‌های بررسی و تصویب آثار و سانسور» وجود ندارد!

۱۶– حیات جامعه بهائی بر اساس استبداد و دیکتاتوری تشکیلاتی و سازمان‌یافتۀ فرقه‌ای نیست!

۱۷– جاسوسی، خبرچینی و پرونده‌سازی برای افراد، به‌خاطر مباحث آزادی فکر و اندیشه و تخریب دیگران در فضای مجازی و رسانه‌های اجتماعی، همگی مذموم و ممنوع است.

۱۸– گروه بهائیان اصلاحگرا از محبت و معاشرت با دیگر آحاد بشری استقبال می‌کند و هرگز به دنبال صدور کارت شناسایی و کنترل هویت و مشخصات اعضای خود نیست!

۱۹– طرد و تکفیر و اخراج، در آیین ما جایی ندارد!

۲۰– طبقه روحانی جدیدی که فقط به فکر امتیاز و مقام برای خود است و خودش را پشت اسامی و عناوین سکولاری، همچون «تشکیلات» و «سازمان اداری» و»عصبه انتصابی» پنهان می‌کند، همچون گله‌ای گرگ هستند. پوستین و لباس ظاهری آن‌ها هرچه باشد، اهمیتی ندارد!

۲۱– غیربهائیان و بهائیان حق دارند به‌طور کامل از واقعیات و نوشته‌های تاریخی بهائی مطلع گردند. هیچ‌چیز نباید از آن‌ها پنهان و مخفی باشد و یا به‌صورت تحریف‌شده و سانسورشده، یا «خلاصه و منتخب» به آن‌ها عرضه شود.

۲۲– اندیشه فردی، برخلاف آنچه سران تشکیلات بهائی و بیت‌العدل می‌گویند «توهمات خطرناک ناشی از رسوبات مسیحی» نیست، بلکه موهبت ارزشمند الهی به انسان است.

۲۳– ترساندن اعضای جامعه بهائی با تهدید به طرد اداری یا طرد روحانی، ممنوع و محکوم است.

۲۴– نوشته‌های شوقی‌افندی، بدون شک و تردید، حاوی خطا و اشتباهات است.

۲۵– آیین بهائیان اصلاحگرا مجاز می‌شمارد که فردفرد بهائیان، به نیایش و تفکر، بر اساس برداشت خود از آثار بهاءالله بپردازند و ثمره تفکر و اندیشه خود را با هرکس که علاقه‌مند به شنیدن آن‌ها باشد، در میان بگذارند یا نظرات و برداشت‌های دیگران را دریافت نمایند و با یکدیگر به شور و مشورت و تبادل نظر بپردازند، بدون آنکه برچسب‌های زشت و عناوین تحقیرآمیزی بر آن‌ها زده شود.

۲۶– بهائیان اصلاحگرا از همه بهائیان، بهائیان پیشین، همۀ جامعه بشری و هزاران انسانی که براثر رفتارهای رعب‌انگیز و افراطی‌ متعصبان، در محافل و تشکیلات بهائی، از جامعه بهائی طرد شده‌اند و مورد تهمت و ناسزا قرار گرفته‌اند، دعوت می‌کند تا بار دیگر، در آیین بهاءالله گرد آیند و به خدمت به بشریت بپردازند و به ایجاد جامعه بهائی جدیدی، بر اساس عقلانیت و اعتدال در حیات اجتماعی و معاشرت با دیگران بر اساس محبت و اعتماد و اخوت بپردازند و همه موانع نژادی، فرقه‌ای، اجتماعی، اقتصادی و محلی و ملّی را پشت سر بگذارند.[۵۱]

سال‌های پایانی

کاروان سرانجام ارتباط خود را با تشکیلات و جامعه بهائیت حیفایی قطع کرد، اما سهراب، خانم شانلر و سازمان‌هایشان تا زمانی که آن دو زنده بودند به ادعای ارتباط با «آیین بهائی راستین»[۵۲] ادامه دادند.

کاروان برای مدتی به‌عنوان «یک باشگاه جهانی، با آرمان‌های انسانی و اجتماعی» وجود داشت. در همین آدرس گالری هنر کاروان نیز تأسیس شده بود. در نوشته‌های خانم شانلر و سهراب هم به نمایش‌های هنری اشاره شده است.

سهراب در ۳۰ فروردین ۱۳۳۷ (۲۰ اکتبر ۱۹۵۸) درگذشت.[۵۳] در پیام یادبود و ترحیم، او به‌عنوان «رهبر جنبش اصلاحات بهائی در ایالات متحده و مدیر مشترک کاروان شرق و غرب» معرفی شده است.[۵۴]

جمعبندی

احمد سهراب نویسنده، هنرمند، روشنفکر و منتقد بهائی ایرانی ــ امریکایی، یكی از منتقدان بهائیت است كه پس از نزدیک به پنجاه سال عضویت فعال در جامعه بهائی به دلیل مواضع انتقادی مورد سرزنش تشكیلات بهائی قرار گرفت و با تصمیم شوقی‌افندی، ولی امر بهائیان و محفل ملی بهائیان امریکا، نام او از لیست اعضای جامعه بهائی حذف و از بهائیت طرد گردید. او به‌عنوان یك روشنفكر بهائی به عملکرد شوقی‌افندی (رهبری مستقر در حیفا) و تشکیلات آهنین و کالتی بهائی انتقاد دارد و از آن‌ها به‌عنوان رهبریِ مستبد یاد می‌کند که هرگونه آزادی اندیشه و بیان را محدود نموده‌است. او معتقد است بهائیت پس از بهاءالله و عبدالبهاء، از مسیر اصلی خود منحرف گردیده و به یک سازمان و تشکیلات قدرت‌طلب و فرقه‌گرا و فاقد معنویت و اخلاق دینی، در برخورد با فرهیختگان و افراد متفکر آزاداندیش، تبدیل شده است. کتاب‌هایی که او پس از طرد به رشته تحریر درآورد، به‌ویژه سکوت شکسته، نوه عبدالبهاء: داستان یک تکفیر قرن بیستمی و او میگفت و من میشنیدم در اثبات رویکرد استبداد عقیدتی در جامعه بهائی و آزار و شکنجه روحی طردشدگان به‌وسیلۀ تشکیلات آهنین بهائی است.

منابع                                                                                                      

۱– ربانی، شوقی؛ توقیعات مبارکه، (۱۹۴۵ –۱۹۵۲)؛ مؤسسه ملی مطبوعات امری، ایران، بی تا. 

۲– زرقانی، محمود؛ بدایع الآثار، ج۱و۲؛ مؤسسه انتشارات بهائی، بمبئی، ۱۹۱۴٫

۳– عبدالبها، عباس؛ مکاتیب؛ ۲ جلد، بی جا، بی تا.

۴– محمودی، هوشنگ؛  یادداشت‌هایی درباره عبدالبهاء؛ ۲جلد، مؤسسه مطبعه امری ایران، بی تا.

۵– مهاجر، محسن؛ بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی (خوان کول)؛ فصلنامه بهائی‌شناسی، سال اول، شماره ۴، تابستان۱۳۹۶٫

۶– اخبار امری؛ ماهنامه، زیر نظر محفل ملی بهائیان ایران

۷- Miller, William McElwee, The Bahai Faith: Its Origin, History and Teachings, Fleming Revell Company, USA, 1931 (1974)

۸- Sohrab, Ahmad, My Bahai Pilgrimage (Autobiography), the New History Foundation, 1959.

۹- —-, Abdu’l–Baha in Britain (The Diary of Abdu’l–Baha’s Translator), 1913.

۱۰- —-, The Diary of Ahmad Sohrab: Diary Letters and Notes (1912–۱۹۱۵)

۱۱- —-,  Abdu’l–Bahá in Egypt. New York: J. H. Sears & Co for the New history Foundation, 1929

۱۲- —-, The Song of the Caravan. 1930, New York, the New History Foundation, 1930.

۱۳- —-, I Heard Him Say, Words of Abdu’l–Bahá as Recorded by his Secretary. New York: The New History                              Foundation, 1937.

۱۴- —-, Abdu’l–Bahá’s Grandson: Story of a Twentieth Century Excommunication. New York, New History                               Foundation, 1943.

۱۵- —-, The Will and Testament of Abdul–Bahá, an Analysis. New York: Universal Publishing Co, 1944.

۱۶- —-, Broken silence, the story of the current struggle for the religious Freedom, New History Foundation,       New York, 1942

۱۷- United States National Spiritual Assembly vs. Mirza Ahmad Sohrab, 1941, (CITE AS: 27 N.Y.S.2D 525), Supreme Court, Special Term, New York County, March 31, 1941.

۱۸- Paul E. Haney, Horace Holley, and Corinne True, Ahmad Sohrab and the New History Society, 1958-01-14.

۱۹- https://fglaysher.com/bahaicensorship/Shunning.htm

۲۰- https://en.wikipedia.org/wiki/Ahmad_Sohrab

۲۱- https://en.wikipedia.org/wiki/Julia_Lynch_Olin

۲۲- Ganjineh.valiasr–aj.com

۲۳- http//:www.ayenehejahan.com

۲۴- https//negah.org

۲۵- https://rasekhoon.net/news/show/220867

 

[۱]. Sohrab, Ahmad, My Bahai Pilgrimage (My Autobiography), p.13, The New History Foundation, 1959.

 

[۲]. Sohrab, Ahmad, Abdu’l-Baha in Britain (The Diary of Abdu’l-Baha’s Translator), 1913.

 

[۳]. Juanita Marie Storch

 

[۴]. https://en.wikipedia.org/wiki/Ahmad_Sohrab

 

[۵]. Sohrab, Ahmad, My Bahai Pilgrimage, chapter7, pp.79-83.

 

[۶]. Miller, William McElwee, The Bahai Faith: Its Origin, History and Teachings,p.265, Fleming Revell Company,USA,1931(1974),

 

[۷]. Valeska Sara’t

 

[۸]. Julia ( Julie)  Stuyvesant Chanler

 

[۹]. https://en.wikipedia.org/wiki/Julia_Lynch_Olin

 

[۱۰]. Miller, p.264.

 

[۱۱]. اخبار امری مهر و آبان ۱۳۰۹، شماره ۷و۸ ص ۲۵، سال نهم.

 

[۱۲]. Paul E. Haney, Horace Holley, and Corinne True, Ahmad Sohrab and the New History Society, 1958-01-14.

 

[۱۳]. United States National Spiritual Assembly vs. Mirza Ahmad Sohrab, 1941, (CITE AS: 27 N.Y.S.2D 525), Supreme Court, Special Term, New York County, March 31, 1941.

 

[۱۴]. شوقی‌افندی، توقیعات مبارکه، (۱۹۴۵ -۱۹۵۲)، ص ۳۶۱، مؤسسه ملی مطبوعات امری * مجله اخبار امری، شماره ۲ خرداد و تیر ۱۳۳۱، ص۲۲

 

[۱۵]. ganjineh.valiasr-aj.com  مقاله نقض اصل وحدت ادیان در بهائیت، در

 

[۱۶]. http//:www.ayenehejahan.com  مقدمه مقاله بقای روح

 

[۱۷]. Sydney Sprague

 

[۱۸]. Charles Russell

 

[۱۹]. William Hoar

 

[۲۰]. joseph   Hannen

 

[۲۱]. https//negah.org/5871

 

[۲۲]. https://rasekhoon.net/news/show/220867

 

[۲۳]. محمودی، هوشنگ، یادداشت‌هایی درباره عبدالبهاء، جلد ۱، صفحه ۳۰۱ و جلد ۲ صفحه ۱۰۳۲، مؤسسه مطبعه امری ایران، بی تا.

 

[۲۴]. زرقانی، محمود، بدایع الاثار، ج۲، ص ۸، مؤسسه انتشارات بهائی، بمبئی، ۱۹۱۴٫

 

[۲۵]. همان، ص۱۸٫

 

[۲۶].میلر؛ همان؛ ص ۲۶۳٫

 

[۲۷]. مهاجر، محسن؛ بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی (خوان کول)؛ فصلنامه بهائی‌شناسی، سال اول، شماره ۴، ص۹۶٫

 

[۲۸].  فروتن، علی‌اکبر؛ مقاله بقای روح.

www.Ayenehejahan.com

 

[۲۹]. زرقانی؛ همان؛ ج۲، ص۱۱۷٫

 

[۳۰]. عبدالبهاء، عباس؛ مکاتیب؛ جلد ۲، ص ۳۲۸ .

 

[۳۱]. http//BAHAIWORLDRELIGION.COM , part 93, addressed to Tehran

 

[۳۲]. رجوع شود به شماره‌های اولیه نشریه نجم باختر، صفحه نخست در معرفی نشریه.

 

[۳۳]. عبدالبهاء؛ مکاتیب؛ ج ۷، ص۲۲۱٫

 

[۳۴]. همان

 

[۳۵]. The Diary of Ahmad Sohrab: Diary Letters and Notes (1912-1915)

 

[۳۶]. Abdu’l-Bahá in Egypt. New York: J. H. Sears & Co for the New history Foundation, 1929. Approved by the Publishing Committee of the National Spiritual Assembly of the Baháʼís of the United States and Canada.

 

[۳۷]. Heart Phantasies, 1924.The New Humanity, appeared daily for some time in a Santiago newspaper, (sometime before 1929)

 

[۳۸].The Song of the Caravan. Another ed. also 1930, New York, The Grayzel Press ed., xii, 410. New York: George Dobsevage for the New History Foundation, 1930.

 

[۳۹]. Living Pictures. In the Great Drama of the 19th Century. (with Julie Chanler) New York: The New History Foundation, 132 E 65th St, New York, 1933. Reprinted. H-Bahai: Lansing, Michigan, 2004.

 

[۴۰]. I Heard Him Say. Words of Abdu’l-Bahá as Recorded by his Secretary. New York: The New History Foundation, 1937. Digitally republished, East Lansing, Mi.: H-Bahai, 2004

 

[۴۱]. The Bible of Mankind , (ed.) 743 pp., Universal Publishing Co., 132 E 65th St, N.Y., 1939.

 

[۴۲]. A Persian Rosary of Nineteen Pearls. New York, Caravan of East & West, New York: New History Society, 1939.

 

[۴۳]. Abdu’l-Bahá’s Grandson: Story of a Twentieth Century Excommunication. New York: Universal Publishing Co for The New History Foundation, 1943. Reprinted. H-Bahai: Lansing, Michigan, 2004.

 

[۴۴]. The Will and Testament of Abdul-Bahá, An Analysis. New York: Universal Publishing Co, 1944. Reprinted. H-Bahai: Lansing, Michigan, 2004.

 

[۴۵]. The Story of the Divine Plan. Taking Place during, and immediately following World War I. New York: The New History Foundation, 1947. Digitally republished, East Lansing, Mi.: H-Bahai, 2004.

 

[۴۶]. My Baháʼí Pilgrimage. Autobiography from Childhood to Middle Age. New York: New History Foundation, 1959. Reprinted. H-Bahai: Lansing, Michigan, 2004.

 

[۴۷]. Broken silence, the story of the current struggle for the religious Freedom, New History Foundation, New York, 1942.

 

[۴۸]. Reform Baha’is

 

[۴۹]. Fredrick Glaysher

 

[۵۰]. https://fglaysher.com/bahaicensorship/Shunning.htm

 

[۵۱]. فرناق،حمید؛ بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی (فردریک گلیشر)؛ فصلنامه بهائی‌شناسی، سال چهارم، شماره ۱۰،تابستان۱۳۹۸٫

 

[۵۲]. Bahai Orthodox Faith

 

[۵۳]. https://en.wikipedia.org/wiki/Ahmad_Sohrab

 

[۵۴]. همان. ظاهرا گروهی از طرفداران اندیشه اصلاحگرایی در بهائیت، در سال‌های اخیر اقدام به انتشار مجدد نشریه فصلنامه کاروان کرده‌اند.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در تشکیلات بهائی و منتقدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…