اشاره
جناب آقای اصغر حیدری متولد سال ۱۳۴۵ در تبریز، دارای مدارک لیسانس رشتۀ تاریخ از دانشگاه تبریز در سال ۱۳۶۸و فوقلیسانس ایرانشناسی از بنیاد ایرانشناسی و دانشگاه شهید بهشتی تهران در سال ۱۳۸۵ هستند. ایشان کتابها و مقالات متعددی را تألیف کردهاند. عنوان برخی از کتابهای ایشان که منتشر شده است، عبارت است از:
طوفان در آذربایجان؛ (روزهای خونین آذربایجان در تاریخ ایران) تبریز، انتشارات احرار،۱۳۸۱٫
شناخت و درمان سوءظن؛ قم، انتشارات نسیم کوثر،۱۳۸۳( به چاپ دوم رسیده است).
تاریخ و جلوههای عزاداری امام حسین علیه السلام در ایران با تکیه بر دوران صفویه؛ تهران، مؤسسۀ مطالعات تاریخ معاصر ایران،۱۳۹۱(به چاپ دوم رسیده است).
انقلاب اسلامی و گروههای تجزیهطلب در ایران؛ تهران، بنیاد تاریخپژوهی،۱۳۹۳٫
فرقه دمكرات در سراب (فعالیت فرقه دمكرات در شهرستان سراب)؛ با همکاری مرحوم آقای رحیم نیکبخت، تهران، مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸٫
تشکیل، فعالیت و فروپاشی فرقۀ دمکرات آذربایجان؛ تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر، ۱۳۹۶٫
تجزیهطلبان در آذربایجان؛ تهران، دفتر آذربایجانپژوهی، ۱۳۹۷٫
بهائیت در آذربایجان به روایت اسناد؛ تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۹٫
استاد حیدری که از نویسندگان تبریزی هستند. با توجه به اینکه بخشی از تحقیقات ایشان در موضوع بهائیت است، مایل بودیم گفتوگویی با ایشان داشته باشیم. بهائیپژوهی در تاریخ ۲۵/۹/۱۴۰۲ موفق شد مصاحبهای با ایشان داشته باشد و از محضر ایشان استفاده کند. در ادامه خلاصهای از مصاحبه خدمت خوانندگان محترم ارائه میشود.
مصاحبه
بهائیشناسی: با عرض سلام و ادب خدمت استاد حیدری. همانطور که حتماً شناخت دارید، مؤسسه بهائیپژوهی از سال ۱۳۸۵ کارش را با سایتی با همین عنوان (bahairesearch.org) آغاز کرد. در آن سایت مقالات علمی قرار داده میشد و بین مسلمانان و بهائیان مناظراتی بهصورت آنلاین برگزار میشد. بعد از چند سال مؤسسه تصمیم گرفت کتابهای مختلفی را در زمینۀ بهائیت بهصورت تخصصی به چاپ برساند که موفقیتهای زیادی را کسب کرده است. در این راستا چون جنابعالی هم در زمینۀ بهائیت مطالعاتی دارید و کتابهایی را به چاپ رساندهاید، خیلی مفتخریم که در خدمت شما باشیم و مصاحبهای در این زمینه با جنابعالی داشته باشیم. در ابتدا میخواستم خواهش کنم معرفی مختصری از خودتان و از سوابق و تألیفاتتان داشته باشید تا در ادامه به موضوعات دیگری هم بپردازیم.
ح: با تشکر از زحمات شما و مؤسسه بهائیپژوهی، من اصغر حیدری، متولد تبریز هستم. لیسانس تاریخ را در سال ۱۳۶۸ از دانشگاه تبریز گرفتم و در سال ۱۳۸۵ فوقلیسانس ایرانشناسی را از دانشگاه شهید بهشتی و بنیاد ایرانشناسی گرفتم. زمانی که تهران تحصیل میکردم برای فوقلیسانس با یکی از دوستان همکلاسی که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی هم فعال بود، آشنا شدم و زمینه آشنایی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی پیش آمد. در همان زمان هم ما به مرکز اسناد رفتیم و با مرحوم آقای نیکبخت که اصلاً سرابی بودند، آشنایی خوبی پیدا شد. ایشان پیشنهاد کردند که ما دربارۀ اسناد مربوط به بهائیت بهویژه در حوزه آذربایجان کار کنیم. قبول کردیم و جلو رفتیم. چند سال طول کشید و درنهایت بهصورت کتاب بهائیت در آذربایجان منتشر شد. این کار حدود هفت سال طول کشید تا انجام و چاپ شد. از آنجا من خیلی علاقهمند شدم که پژوهشهای خودم را در بهائیت گسترش دهم. با استفاده از همان اسناد و سایر اسناد کتاب دیگری نوشتیم تحت عنوان شیوههای جذب در بهائیت یعنی امروزه اینها چگونه میخواهند اصناف مختلف چه فوتبالیست، چه نوجوان، چه خانواده، چه دانشآموز، چه دانشجو، حتی مهاجران افغان را جذب تشکیلات خودشان بکنند.
پس از آن هم آقای اژهای که آن وقت دادستان کل بودند، بر اساس درخواست من، دستور دادند که پروندۀ آن نه نفری که در تبریز بازداشت شدند، در اختیار من قرار بگیرد. اینها را فرستادیم مرکز اسناد. با استفاده از تعدادی از این اسناد و اسناد دیگری که در بخشهای دیگر پیدا کردم، ازجمله اسناد مربوط به حظیرةالقدس تبریز که دراختیار مصلای امام هست، با محبت مسئولش اسناد را در اختیار من گذاشتند.
همینطور فهمیدم که اسناد زیادی از مسائل تجاری اینها در بخش بنیاد مستضعفان تبریز (خیابان خاقانی بخش املاک بنیاد مستضعفان) وجود دارد. خودم شخصاً رفتم خواهش کردم و نامه دادم ولی قبول نکردند. ناامید نشدم. بعد هم فکر کردم که اینها وابسته به بنیاد مستضعفان هستند، از طرفی هم متوجه شدم که بنیاد مطالعات تاریخی تهران، یعنی مجموعۀ آقای دکتر حقانی هم که من با آنها همکاری دارم و دو کتاب از کتابهای من قبلاً در آنجا چاپ شده، آنها هم وابسته به بنیاد مستضعفان هستند. با آنها صحبت کردم، نامه نوشتم؛ ایشان هم لطف کردند و حمایت کردند و نامهای نوشتم به بنیاد مستضعفان تبریز، تمام اسنادی که در آنجا هست شامل چندصد صفحه از املاکی که بهائیها در کل آذربایجان دارند و در اردبیل که جزو آذربایجان شرقی بود، همه آنها در آنجا هست که کدام دکان، کدام خانه، کدام باغ، کدام زمین مزروعی، غیرمزورعی، ساختمانی، ساختمانهای مختلف، فیش انتقال املاک در آذربایجان به تشکیلات بهائیت، حتی قدیمیها به آخرین رهبر بهائی، شوقیافندی، فتوکپی همه آنها در آنجا هست. از همه آنها فتوکپی گرفتیم فرستادیم به مجموعه آقای دکتر حقانی، آنگاه من از ایشان اجازه گرفتم که در کتابم از آنها استفاده کنم. ایشان هم لطف کردند، اجازه دادند. بر اساس آن و بر اساس اسنادی که از دادگستری گرفتیم دربارۀ محفل بهائیان تبریز کتاب تشکیل، فعالیت و پایان محفل بهائیان تبریز را با حدود ۲۰۰ سند چاپنشده نوشتم که إنشاءالله آقای دکتر حقانی یا مجموعه دیگر چاپ کنند.
ازجمله هم یکی مسئله سیسان هست که درحدود چند سال قبل، تعدادی از معمرین سیسان را پیدا کردم و با آنها مصاحبه کردم. اتفاقاً آقای محمود اصغریان حدود سیچهل صفحه اسناد مالکیت سیسان را دراختیار من گذاشت. چند فتوکپی گرفتم و تاریخچه تشکیلات بهائیت در سیسان را نوشتم که در آنها از اسناد چاپنشده مربوط به محفل بهائیان تبریز هم استفاده کردم.
بعد از آقای سیدحسین موسوی تبریزی که دادستان تهران شد، اینجا آقای شجاعی رئیس دادگستری شدند. در زمان او، پرونده رئیس محفل بهائیان سیسان را پیدا کردیم و ایشان هم کار کردند و در این مقالهای که خدمت فصلنامه بهائیشناسی دادم و استفاده کردید و اسنادش را هم گذاشتید، در فصلنامۀ شماره ۲۷ با عنوان «سیسان، بزرگترین روستای بهائینشین شمال غرب کشور» چاپ شد.
بهائیشناسی: چطور شد که شما به مطالعه در حوزه بهائیت مخصوصاً سیسان کشیده شدید، چون مقالهای که اخیرا در فصلنامه بهائیشناسی منتشر شد، با نام تاریخ سیسان منتشر شده است. میخواستم بدانم شما چطور شد که به قضیه بهائیت در سیسان علاقهمند شدید و این کتاب و مقاله را منتشر کردید؟
ح: من چون بچه آذربایجان هستم خودم را مدیون آذربایجان میدانم و بیشتر کتابها یا مقالاتی که تا الان از من چاپ شده، یا مستقیم دربارۀ آذربایجان هست یا دربارۀ آذربایجان از آن استفاده میشود. درست است که بهائیت از شیراز شروع شد اما اگر نقش آذربایجان و فعالان بهائی در آذربایجان نبود یا خود باب را به آذربایجان نمیآوردند، اصلاً در اینجا ریشه پیدا نمیکرد. بنابراین آذربایجان یکی از مراکزی است که بهائیت متأسفانه در اواخر دوره قاجار در آن ریشه پیدا کرد. یکی از علتهایش هم این بود که وقتی حسینعلی بهاء به ترکیه امروز رفت و آنجا مدتی حضور داشت، کسانی که از کل ایران میخواستند بروند او را ببینند از آذربایجان و ازجمله از تبریز رد میشدند و خاطرات زیادی از خودشان دربارۀ این مسئله نوشتهاند.
اینها میآمدند تبریز و بههرحال آدمهایی داشتند که از آنها نگهداری میکردند و پشتیبانی میکردند و به طرف ترکیه امروز میرفتند، تا حسینعلی بهاء را ببینند. یکی از علتهایش این بود، حتی داریم در اینجا بهائیها با بابیها بحثشان میشد، کار به نزاع میکشید. حتی در اسناد آمده که سه چهار نفر از بهائیها آمدند، فردی بابی که در اینجا بود و به اینها کمک میکرد؛ شبانه نشستند و حرفشان به اختلاف کشید و این سه چهار نفر او را کشتند و صبح همه فهمیدند. حکومت این سه چهار نفر را گرفت. در نزدیک یکی از مساجد این سه چهار نفر را گردن زدند و بهعنوان اعدام آنها را کشتند. من در کتاب محفل بهائیان تبریز شرح این را نوشتهام.
حتی مسئله سیسان که میگویند چرا بهائیت در آنجا ریشه دواند؟ یکی این است که باب را که به امر مرحوم امیرکبیر میبردند در آنجا نگهداری کنند، چند نفر فهمیده بودند و از آنجا آمده بودند سر جاده او را دیده بودند؛ حالا این جوری مینویسند برای خودشان یک چیزهای مهملی مینویسند که این را دیده بودند جذب سیمای او شده بودند. عدهای هم از طرف باب ــ در آن زمانی که در چهریق بود ــ بهعنوان مبلغ در تبریز فعالیت میکردند؛ بههرحال متأسفانه اینها از مسئله مهدویت سوءاستفاده کردند و مردم که در اواخر دورۀ قاجار مواجه با مشکلات اقتصادی فراوان شده بودند ــ که نتیجۀ همان جنگهای ایران و روس بود ــ خیال میکردند که با آمدن یک نفر منجی اینها میتوانند از آن مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن زمان رها شوند، یا درنهایت اینها بتوانند آن قسمتهایی را که ما در آن جنگهای ایران و روس از دست دادیم، پس بگیرند. مبلغانی بودند که در تبریز برای آن تبلیغ میکردند و بههرحال هر تبلیغی هم آدمهای خاص خودش را پیدا میکند. ماکیاول هم در کتابش مینویسد: هر مبلّغی در هر زمانی عدهای را میتواند پیدا کند که آنها را حتی فریب بدهد و فکر کنم امروز هم صادق است که متأسفانه آدمهایی که اطلاعات دقیق ندارند دنبال حرف این و آن میافتند و خودشان و دوروبر خودشان و حتی جامعه را دچار فساد میکنند.
بهائیشناسی: در بین صحبتهایتان اشاره به خشونت بابیان و بهائیان کردید. در مقالهای که اخیرا در بهائیشناسی منتشر فرمودید، دربارۀ خشونت بهائیان سیسان مطالبی ذکر شده. بفرمایید به نظر شما خشونتطلبی بهائیان سیسان با مصادیقی که جنابعالی در کتابتان فرمودید از چه چیز نشأت میگیرد؟
ح: بهائیان در ذات خودشان خشونتطلبند. در همان اوایل که یحیی نوری با حسینعلی نوری، که از طرف پدر برادر بودند، همدیگر را در عراق تحمل نکردند و بعد در بخشهایی از ترکیه کارشان به کشتار همدیگر کشید. این آن را میکشت. آن این را میکشت و حتی یحیی نوری و حسینعلی هم خواستند که همدیگر را با زهر یا وسیلۀ دیگر نابود کنند تا عرصه جلوهگری برای خودشان مهیا شود. یعنی اینها واقعاً تروریست هستند. بهمعنای واقعی کلمه تروریست هستند. بعد هم در ایران بین بابیها و بهائیها و ازلیها الی ماشاءالله از این ناراحتیها و کشت و کشتارها داریم. بعد هم تبدیل شده به کشتار مسلمانان، چراکه در مقابل اینها میایستادند. اینها هرکسی که در مقابلشان میایستاد، حالا میخواستند جذب کنند، هر مسلمانی که جذب اینها نمیشد، درنهایت میدیدند اگر فلان عالم؛ فلان حاکم جلوی اینها میایستد؛ اینها را میخواستند با کارهای تروریستی از میان بردارند. مثال بسیار روشنش همین ترور ناصرالدینشاه است و تلاش فراوانی کردند که خود امیرکبیر را هم از بین ببرند؛ یک شورشی در بخشی از نظام آن زمان ایجاد شد که ریختند امیرکبیر را بکشند. از مسائل اساسی، همین شرکت آن زمان بابیها و بهائیها در این اعمال بود.
اینها حتی هیچ حساسیتی در دفاع از کشور نداشتند. دستشان میرسید تمام مسلمانان را هم میکشتند. در تحقیقاتی که مرکز اسناد، اسنادش را بیرون آورده یکی از اینها یا چند نفرشان میگویند ما ارتش جهانی آزادی میخواستیم درست کنیم. ارتش جهانی به چه منظور؟ کشتار مسلمانان ایران؛ اینها اولین آرزویشان این است که ایران اولین کشوری باشد که بتوانند حتی با کشت و کشتار به حاکمیت برسند. چون ایران مهد ایجاد بابیت و بهائیت است.
بهائیشناسی: این کارها برای رسیدن به حاکمیت است. همان نقشه که جناب شوقی فرمودند هفتگانه است، هدفشان رسیدن به آن و تشکیل حکومت جهانی است؟
ح: که اولش از ایران شروع میشود.
بهائیشناسی: از زمان قاجار و از زمان انقلاب اسلامی هم مطالبی فرمودید. از زمان پهلوی هم میفرمایید؟ چون مستحضرید که در زمان حکومت پهلوی جو جامعه به سود بهائیان بود و افرادی صاحبرأی و ذینفوذ در بدنه حکومت بودند. ما شنیدیم زمان رضاشاه مسئولان حکومتی بیشتر از بهائیان انتخاب میشدند. استدعا دارم از جنابعالی بفرمایید همراهی نظام پهلوی با بهائیها با چه انگیزهای بود؟
ح: طبق اسناد بهدستآمده که در آرشیوهای مختلف چاپ شده است، اولین اقدام تشکیلات بهائیت در اواخر زمان قاجار، یعنی زمان احمدشاه، بود که رضاخان را بهعنوان کسی که میتواند کاری انجام بدهد و قاجار را که سیستم فاسدی بود از بین ببرد و یک سیستم دیگری را روی کار بیاورد، تشکیلات بهائیت، رضاخان را به انگلیسیها معرفی کردند. بعد هم رضاخان تا میتوانست بهصورت پنهانی از اینها حمایت میکرد.
در زمان پسرش محمدرضا دیگر نخستوزیر بهائی زاده بود، رئیس ساواک رسماً بهائی بود، رئیس بخش سوم ساواک، اداره کل سوم ساواک، پرویز ثابتی بهائی بود. چند نفر از شکنجهگران معروف ساواک یکی اسمش فریدون بود، یکی آرش بود، بهائی بودند. خیلی از اینها بهائی بودند. اقتصادیون بهائی بودند. سیاسیون بهائی بودند. اگر واقعاً انقلاب اسلامی به وقوع نمیپیوست، واقعاً ایران بهسمت ایجاد کشوری بهائی پیش میرفت و یکی از اصلیترین زمینهای که من در کتابم اشاره کردم، اینها از انقلاب اسلامی بدشان میآید و در مقابلش ایستادند. در نهادهای بینالمللی همیشه علیه ایران کار میکنند، هم نهادهای سیاسی و هم نهادهای اقتصادی. این است که انقلاب اسلامی به رهبری مرحوم امام جلوی تبدیل ایران به اولین کشور بهائی را گرفت و اینها از انقلاب اسلامی بسیار ضربه خوردند. دشمنی اصلی اینها با ایران و جمهوری اسلامی در این است که جلوی اینها ایستادند. در اسنادی که در کتابها چاپ شده، مخصوصاً کتاب مرحوم حسینیان، اسنادش بیرون آمده که اینها چند نفر از مسلمانان یزد را بهصورت فجیعی کشتند چون در مقابل اینها میایستادند. حتی زنی بود که بعد از نماز جماعت میگفت لعنت بر حسینعلی بهاء، لعنت بر باب، این پیرزن را هم کشتند. دخترش را هم بهصورت خیلی فجیع کشتند. شاید آتش هم زدند. اینها واقعاً تروریست هستند. الان ما چیزی از اینها نمیدانیم. برکت انقلاب اسلامی است که قدرت را از دست اینها گرفت. در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بسیاری از بهائیان در مدرسه فیضیه به جان مردم و طلاب و روحانیون افتادند و چندنفر را کشتند. خاطرههای مختلفی هست که ما دیدیم فلان و فلانی و فلانی از روستای ما رفتند در آنجا و اینها را زدند. جالب است که چند نفر از روستای سیسان بعد از انقلاب اسلامی رفتند شکایت کردند و کتباً نوشتند که رحمان محبتی و ذکرالله فانی رئیس محفل بهائیان سیسان به ما گفتند که ما در ۱۳۴۲ رفتیم قم هرکدام دو تا ملا کشتیم و آمدیم. اینها هم شرکت داشتند. یعنی اگر دستشان برسد یک روحانی شیعی زنده نمیگذارند. یک شیعه یا بچه شیعه را زنده نمیگذارند.
همایش ایرانشناسی، تهران ۱۳۸۳، هنگام تحصیلات ارشد ایرانشناسی
از راست: مرحوم استاد آیتی مترجم معروف، اصغر حیدری، مرحوم استاد ابراهیم باستانی پاریزی (استاد تاریخ ایران)،
استاد سیروس برادران شکوهی، بهمن آقایی
بهائیشناسی: برگردیم به کتاب جنابعالی، من در کتاب جنابعالی بخشهایی را دربارۀ رابطه بهائیت و اسرائیل خواندم. لطفاً مطالبی در این زمینه بفرمایید و دربارۀ ارسال پول به اسرائیل بهوسیلۀ بهائیان شرحی بدهید.
ح: حجةالاسلام بهمنی که الان ساکن قم است، فرمانده کمیته انقلاب اسلامی بستانآباد بود. ما صحبت میکردیم، میگفتند وقتی رفتیم سیسان و تشکیلات اینها را گرفتیم آن قدر رسید از اسرائیل بود که اینها پول فرستادند برای اسرائیل و از آنجا برای اینها رسید آمده است. متأسفانه میگوید ما آن موقع متوجه نبودیم که اینها اسناد مهمی است و از بین رفت.
چند نمونه من در این مقاله آوردم که اینها پول میفرستادند به اسرائیل. بهشان میگویند چرا؟ میگویند زیارتگاههای ما آنجاست. برای زیارتگاه میفرستیم. شما چند زیارتگاه آنجا دارید؟ چقدر پول لازم است برای آنجا؟ از تمام دنیا شما پول جمع می کنید. این پولها نهایت در اختیار اسرائیل قرار میگیرد.
اینها یک فرم دارند، الان هم دارند. آن فرم را در کتاب محفل بهائیان تبریز گذاشتهام. هرکس بهعنوان بهائی؛ اولین بهائی میرود در یک ده، محله، شهر، شهرک، بهعنوان فتح از آن یاد میکنند. فتحِ کجا؟ فتح چه؟ اینها میگویند ما آنجا را فتح کردیم. چرا؟ آنجا یکی دو تا بهائی داریم. بعد در این فرم مینویسند که اینجا مسجد دارد یا نه؟ از شهر چقدر فاصله دارد؟ کتابخانه، پاسگاه ژاندارمری و حتی تعداد افرادش را هم. بعد تمام خصوصیات امنیتی و اقتصادی آنجا را در آن فرم مینویسند برای اسرائیل میفرستند. میگویند میخواهیم بدانیم که چقدر بهائی لازم است که آنجا بیایند و فعالیت کنند و همه اینها در اختیار اسرائیل قرار بگیرد.
بهائیشناسی: آیا به نظر شما این میتواند از مصادیق جاسوسی باشد؟
ح: آمریکا، اسرائیل و اروپا از هرکسی که از جهان اسلام برود برای آنها کار کند؛ یک تومان در ماه بدهند؛ تا هزار تومان از او استفاده نکنند آن یک تومان را نمیدهند. اسرائیل آن همه باغ، ساختمانهای مرتفع در حیفا و عکا در اختیار اینها قرار داده؛ مجانی نیست. اینها باهم بده بستان دارند. بده بستانش این است که او خرج بهائیت را میدهد، امکانات میدهد، حتی امکانات اینترنتی هم میدهد. بهتازگی اینها سایتهایی به زبان ترکی هم ایجاد کردهاند. دعاهای خودشان را به زبان ترکی آوردهاند. از تمام دنیا هر اطلاعاتی حتی از روستاها بهدست میآورد جمع میکند و بهوسیلۀ محفل ملیشان به اسرائیل میفرستند. اگر این جاسوسی نیست پس چیست؟ اگر این جاسوسی نیست پس جاسوسی چیست؟ به ما یک تعریفی از جاسوسی بدهند.
بهائیشناسی: جالب است که بعد از سالها باز بیتالعدل این روال را حفظ کرده است. اگر به پیامهای اخیر بیتالعدل مخصوصاً پیام ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱ مراجعه کنیم یا نگاهی به پیام رضوان ۲۰۲۲ بیندازیم، آنجا میبینیم از عبارتی به نام قرائت منطقه یاد میکند. وقتی جستوجو میکنیم که منظور از قرائت منطقه چیست، مواجه میشویم با این توضیحاتی که جنابعالی فرمودید. برای اینکه به یک منطقه ورود کنند و فتح کنند، باید اطلاعات سکنه، اطلاعات شغلی و همه را استخراج نمایند. مطلب دیگری که هست، میدانم شما در زمینه تاریخ مطالعات دارید و کتابهای زیادی تألیف فرمودهاید، شما طرفداری بهائیان از اسرائیل را در جنگ اعراب و اسرائیل چگونه تحلیل میکنید؟ اگر شرحی دراینباره بفرمایید ممنون میشویم.
ح: عبدالبهاء در قسمتی از فلسطین امروزی ساکن بود. بعد انگلیسیها که حمله میکنند در جنگ جهانی اول آنجا را بگیرند مواجه با مشکلات خواربار و سایر اقلام موردنیاز میشوند. عبدالبهاء به اینها سفارش میکند که انبارهای من پر است، آذوقه هرچه میگویید ما به شما بدهیم و بعداً اینها بهصورت پنهانی با همدیگر بند و بست میکنند. اینها از آنها حمایت اقتصادی میکنند. آنها هم وقتی فلسطین را میگیرند دست اینها را در فعالیت و تبلیغات بیرون اسراییل باز نگه میدارند. عثمانیها اینها را کنترل میکردند و حتی آن زمان من خواندم یک فرمانده عثمانی میخواست حمله بکند به عکا و تمام بهائیان ازجمله عبدالبهاء را بکشد؛ اما انگلیسیها نگذاشتند. از همان زمان که انگلیسیها آمدند فلسطین را گرفتند و بعد با اعلامیه آن مرد ملعون، بالفور انگلیسی، به یهودیها نهتنها اجازه بلکه امکانات دادند، پول دادند، ارتش دادند و سلاح دادند. آنها رفتند آنجا و رژیم وحشی اسرائیل را اینها روی کار آوردند. از همان زمان بده بستان اینها شروع شد تا الان هم ادامه دارد. یعنی هرجایی اسرائیل رفته، هرجایی آمریکا رفته اسرائیل هم رفته، هرجایی اسرائیل رفته بهائیت در آنجا نشو و نمو پیدا کرده است. اینها دو روی یک سکه هم نیستند، روی یک سکهاند. هرجا امریکا هست اسرائیل هست و هرجا اسرائیل هست بهائیت هم هست.
بهائیشناسی: در بین صحبت از عبدالبهاء فرمودید و یکی از شعارهایی که بهائیت در سطح دنیا علم کرده و میگوید بحث وحدت عالم انسانی و احترام به باورها و عقاید است. البته با عرض پوزش از خدمت جنابعالی ظاهراً در ادبیات بهائی و متون بهائیت عبارتهایی هست درباره اقوام مختلف مخصوصاً ترک و اقوام دیگر و توهینهایی هم عبدالبهاء به ترکها داشته، نظر جنابعالی در این زمینه چیست؟ آیا توهین و اهانت با این شعارها میخواند؟
ح: اینها هرکس که جلویشان بایستد، با عناوین مختلف، ازجمله توهین یا درست کردن و پخش فکاهی، میخواهند اینها را ذلیل بکنند تا در مقابلشان تسلیم شوند. اینها فزونیخواه هستند، اینها تمامیتخواه هستند، غیر از خودشان کسی را قبول نمیکنند و از وحدت عالم انسانی و امثال اینها درنهایت منظورشان همان تشکیل جامعه و کشور بهائی است که بقیه کشورها هم به ایشان بپیوندند. نظم عالم یا نظم دنیا در نظر اینها همان نظمی است که با مسلک بهائی ایجاد میشود.
بهائیشناسی: وحدت عالم بهائی است.
ح: بله. نهایت نظرشان این است. اینها اگر روزی در جایی به حکومت برسند ریشۀ تمام مذاهب را میزنند. هیچ مذهبی را، حتی مذهب غیرالهی مثلاً بودایی باشد؛ اینها اجازه نمیدهند. همه باید بهائی شوند و شهروند هم در نظر اینها کسی است که بهائی باشد. اگر غیربهائی باشد اصلاً شهروند حساب نمیکنند، اصلاً انسان حساب نمیکنند. عبدالبهاء و حتی حسینعلی پدرش جملاتی دارد که آتش باشید بر مخالفان ما، بزنید آنها را، از بین ببرید. گفتم اینها خشونتطلب و تروریست هستند. مسلمانان بدانید اینها کارشان اگر اقتضا بکند که با کشتن جلو بروند، به هیچکس حتی زن و بچه رحم نخواهند کرد.
بهائیشناسی: بهاءالله گفته است: «احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاة الارض» (یعنی دوستان من همانا مرواریدهای امر هستند و دیگران سنگریزههای زمین هستند) یا دیگر بزرگانشان فرمودهاند: «اترکوا التروک ولو کان ابوک» (یعنی ترکها را رها کنید حتی اگر پدرت باشد.)
ح: اینها با ترکها هم مخالف هستند. گفتم عثمانیها جلوی اینها بههرحال ایستادند. امکان فعالیت و تبلیغات به اینها نمیدادند. در یک جایی اینها را نگه میداشتند و بهخاطر آن، اینها با ترکها خیلی مخالفت و مخاصمت دارند.
بهائیشناسی: بعد از دوران محمدرضاشاه پهلوی، زمانی که انقلاب اسلامی پیروز میشود و حکومت اسلامی برقرار میشود، مطالبی ما شنیدیم در ایام قدیم که بخشی از بهائیان را بدون اینکه دادگاهی تشکیل شود محاکمه کردند. آیا این درست است یا نه؟ اگر به فرض درست باشد آیا محکومیت بهائیان در دادگاهها بدون محاکمه عادلانه بوده یا نه؟
ح: از سال ۴۲ اینها میگویند ما ۳۰۰ هزار نفر در ایران بهائی داریم. بعد از انقلاب هم به آقای دری نجفآبادی نامه مینویسند بهعنوان دادستان یا وزیر اطلاعات که ما ۳۰۰ هزار نفر در ایران هستیم. سال ۴۲ تا مثلاً ۶۲ اصلاً افزایش و کاهش نداشتند؟ بعد میگویند که ما را بدون محاکمه میزنند و میکشند. سؤال اساسی این است که حالا گیرم ۳۰۰ هزار نفر، حالا گیرم ۲۰۰ هزار نفر. بعد از انقلاب چند بهائی محکوم به اعدام شد؟ فقط افراد محفلهایشان بهعنوان جاسوسان اسرائیل و آمریکا بازداشت شدند وگرنه الان هم در تبریز این قدر بهائی داریم؛ از اینها آیا کسی کشته شده؟ آیا کسی زندان شده؟
نکته بعد اینکه یکی از انگیزهای اصلی من در همین نوشتن کتاب محفل بهائیان تبریز و ارائه اسناد دادگستری و محاکمه اینها همین است که جواب این سؤال داده شود که آیا اینها همه بدون محاکمه کشته شدند؟ نه. همه اینها پرونده دادگستری دارند. پس وقتی که اینها پرونده دادگستری دارند، حداقل سی صفحه، اینها هرکدام دستنوشته و توضیحات دادگستری دارند. اتهاماتشان به آنها گفته شده؛ چندبار پرونده به تهران فرستاده شده و بعد به تبریز برگشته است.
اینها از چیزی که به کلهشان فرو میکنند هرگز بر نمیگردند. بهائی زمانی بهائی است که تبلیغ بکند. هر بهائی که تبلیغ نکند بهائی نیست. آیا بهائی در میان بهائی تبلیغ میکند؟ برای بهائی که تبلیغ لازم نیست، بهائی هستند. اسناد داریم که بروید در بین ارمنیهای تبریز فعالیت بکنید، مسلمانان، حتی زرتشتیها، یهودیها؛ همه اینها را بهعنوان تبلیغ میخواهند در گروه خودشان بیاورند.
طبق اسناد دادگستری، به اینها گفتند صحبت کنید، به این سؤالها جواب بدهید بهصورت کتبی و بسیاری از اسناد دیگر. اسناد اداری نشان میدهد که با همه اینها صحبت میکنند، سؤال و جواب میکنند، دادگاهی میکنند، وقت صحبت به او میدهند. لایحه دفاعیه میدهند. همه اینها لایحه دفاعیه دارند. در آن کتاب همه اینها آمده است.
بهائیشناسی: یکی از استفادههایی که بهائیان از این موضوع میکنند بحث مظلومنمایی است. ممنون میشویم تحلیلتان را از مظلومنمایی که بهائیان در سطح بینالمللی و ایران انجام میدهند، بفرمایید.
ح: اینها شگردشان این است که کاری بکنند که مأموران حکومتی کشورها مثلاً اینها را بگیرند، یا یک دعوای ساختگی و ناراحتی و درگیری پیش بیاورند، یکی از اینها مثلاً خونین شود. حتی خودشان میتوانند همدیگر را بزنند. مثل منافقان که خودشان را میزدند برای اینکه نشان بدهند رژیم ما را زد. بعد هم بگویند ببینید، این هم سندش.
اینها مظلومنمایی میکنند برای اینکه جذب بکنند. همه که از ماهیت اصلی اینها آگاهی ندارند. باطن خبیث اینها را خیلیها نمیشناسند و واقعاً اگر در فصلنامهها؛ روزنامهها یا صداوسیما برنامههای متنوع باشد مردم بیشتر اینها را میشناسند. اصل اینها در جذب این است که مظلومنمایی کنند. بگویند ما را نمیگذارند تبلیغ کنیم. ما مذهبیم. کجای شما مذهب است؟ هیچ تشابهی با مذهب ندارید. هیچ. حتی مثل مذهب مثلاً بودایی. آنها به یک چیزی اعتقاد دارند. شما به هیچی اعتقاد ندارید، حتی به اعتقادات خودتان هم اعتقاد ندارید.
بهائیشناسی: با این توضیحات که فرمودید به نظر شما ما میتوانیم به تاریخنگاری بهائیان اعتمادی داشته باشیم.
ح: هیچ اصلاً. اینها هرجایی دلشان بخواهد فراوان از خودشان چیزهایی میبافند و کاه را کوه میسازند. اینها کاه هم نیست. در ذهن خودشان یک چیزهایی درست میکنند و چون امکانات تبلیغ اینها زیاد است، اینقدر میگویند تا چیزی که خودشان به دروغ درست کردهاند، خودشان هم باورشان بشود. اصلاً نوشتههای اینها اعتباری ندارند. منتها ما هم بههرحال بهعنوان محقق باید نوشتههای اینها را برای اینکه پاسخ بدهیم بخوانیم و متوجه شویم که اینها چه میگویند.
آنهایی که خودشان با چشمشان دیدند مینویسند و در صدا و سیما هم پخش شده است که مسعود رجوی و دارودستهاش مینشستند از خودشان وصیتنامهای برای فلان شهید مجاهد مینوشتند. اصلاً فلان شهید هست یا نه؟ این هم سؤال است. وصیتنامۀ فلان. زندگینامۀ فلان. از خودشان مینوشتند. اصلاً چیزی نبوده، شاید به آن اسم اصلاً وجود خارجی نداشت. اینها هم از خودشان چه چیزها نوشتند. تاریخ ما را از اواخر قاجار اینها مشوش کردند. باید خیلی دقت کنیم که آیا در مشروطیت که مثلاً میگویند ما خیلی در مشروطیت نفوذ داشتیم و کار کردیم، همهاش دروغ است، یا مثلاً فلان کار را ما انجام دادیم، خیلی باید دقت کرد. اینها در دروغ گفتن نمونه اول دنیا هستند. یعنی عین صهیونیستها دروغ میگویند.
بهائیشناسی: با توجه به توضیحات جنابعالی دربارۀ مباحث صداقت و مظلومنمایی و عدم اعتماد به تاریخنگاری بهائیان، ضمن آنکه شما مصاحبههایی با افرادی که مسلمان شده بودند داشتید؛ آیا به چنین موضوعی برخورد کردید که بهائیان مسلمانشدهای اعتراف کرده باشند به فریب تشکیلاتی یا نه؟
ح: بله از دوره رضاشاه افراد شاخصی داریم که بعد از اینکه رفتند و واقعاً دیدند درون این تشکیلات چیست، از اینها بریدند، مثل آیتی و عدهای دیگر. یکی از آنها میگوید ما به تبریز آمدیم. بعد از اینکه خیلی نام میبرد که فلان جا فلان جا در تبریز یک هفته، ده روز در تبریز ماندند و خیلی تبلیغات کردند، درنهایت میگوید از تبریز دو نفر توانستیم به جمع خودمان اضافه کنیم.
یا در این اواخر بعد از انقلاب، چند جلد کتاب از چند نفر از اینها که از درون تشکیلات بیرون آمدند و به اسلام برگشتند خاطرات خودشان را نوشتند. چند تا خانم هستند. من در کتاب محفل بهائیان تبریز اینها را آوردهام که خودشان میگویند اینها سوءاستفاده جنسی از ما میکردند. اصلاً حدود و ثغور شرعی در بین اینها نیست. اینها بر اساس تعالیم خود، ازدواج محارم را زشت نمیدانند و حتی با توجه به عبارت «عدم ذکر در الواح الهی نفس جواز است»، آن را بلا مانع میشمارند. گاهی این فرقههای مختلف را که در طول تاریخ ایران تشکیل شده میخوانم در ذهنم مقایسهسازی میشود با کارهایی که بهائیت انجام میدهد. تمام این مطالب را حتماً مثلاً عبدالبهاء یا حسینعلی خواندند و برای جذب بیشتر مردم به بهائیت اینها را درون خودشان کشیدند.
طبق کتاب اقدس، ازدواج با محارم آزاد است غیر از زنپدر؛ من سؤال میکنم حسینعلی بهاء در عشق کدام محرمشان میسوختند که این فتوا را دادند که به او برسند؟ غیر از زنپدر که پسرها نباید به زنپدر دست بزنند. این خودش خیلی مطلب دارد. اینها آدمهای واقعاً بیشرم از لحاظ اخلاقی و خانوادگی بودند. بر طبق بعضی منابع، این حسینعلی بهاء دخترش را بزک کرد و فرستاد به خانه برادرش صبح ازل. اصلاً اینها به حدود و ثغور شرعی عامل نیستند. همه اینها را من در کتاب محفل بهائیان تبریز آوردهام که این قبیل جانورها مسئول این تشکیلات شدند. حالا از اینها چه چیزهایی به نسل بعدیشان میرسد، الله اعلم.
بهائیشناسی: من عرض کردم در کتاب بهائیان در آذربایجان مستندات زیادی دربارۀ بهائیان سیسان ارائه کردهاید و مصاحبههایی انجام دادهاید. شواهد شما در مستندات ذکرشده در کتابهایتان آیا ثبت علمی شدهاند یا نه؟
ح: ثبت علمی از این لحاظ که اینها بیشترشان اسنادی هستند که در محفل خودشان نوشته شده است، بهدست خودشان نوشته شده است، به سیسان فرستادند، از تبریز به جاهای دیگر فرستادند، خودشان درستی اینها را قبول میکنند، چون مال خودشان است، دستنوشتۀ خودشان است. حالا کسی هم حتی از اینها تابهحال پیدا نشده که بگوید فلان سندی که هست جعلی است. تابهحال چنین چیزی من ندیدهام. این مطلب سیسان إنشاءالله چاپ شود با اسنادش ببینیم تشکیلات به اینها چه جوابی خواهد داد.
یک ایمیلی به تشکیلات بهائیت کردم آن زمانی که کتاب را مینوشتم که من فلان اسناد را دارم و إنشاءالله منتشر خواهد شد. آیا حرفی؛ چیزی دارید؟ مثلاً ما حرف شما را هم میتوانیم گوش بدهیم. حتی در کتاب اگر حرف اصولی باشد بیاوریم.
جواب دادند نه؛ اسنادی که شما میخواهید چاپ بکنید؛ اسناد درستی نخواهد بود. هنوز سند را ندیده گفتند. پس هرچه من در جمهوری اسلامی چاپ میکنم یا شما؛ سخنگو یا عامل رسمی جمهوری اسلامی که نیستیم. یک محقق بدون وابستگی حتی به جمهوری اسلامی هستیم، محقق مستقل. هنوز اسناد ما را ندیده و نخوانده، حکم میدهند که هر سندی که در جمهوری اسلامی بیرون بیاید درست نیست. معلوم است که اینها صاحب مرض و غرضند.
بهائیشناسی: آیا شما در زمینه بهائیت تحقیقات دیگری در دست دارید یا خواهید داشت؟ اگر توضیح بفرمایید ممنون میشوم.
ح: إنشاءالله اگر عمری باشد و اسناد تازهای به دست بیاید میتوانیم بازهم کار کنیم و من در آن کتاب شناخت نحوه فعالیت اینها و نحوه جذب اینها را آوردهام که هیچکس نمیتواند بگوید که نقطه سفید در زمینه فعالیت و تبلیغات بهائی در ایران وجود دارد، هیچکس. سفید نیست. اینها تلاش می کنند در هرجا ریشه پیدا کنند. ریشه بزنند و برای هر صنفی هم برنامه خاص آن صنف را دارند. اگر إنشاءالله آن هم چاپ شود با اسناد درونگروهی یعنی اسنادی که از محفل بهائیان تبریز به دست آمده و اسنادی که قسمتهای امنیتی اینها را به دست آوردهاند؛ اینها در تمام اصناف، گفتم ازجمله مثلاً افغانها، مهاجران، نوجوانان، جوانان، برای مثلاً بچههای ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان، دانشگاه همۀ اینها برنامههای بهخصوص دارند و من پیشنهاد خواهم کرد که مسئولان نهادهای تربیتی و حتی انتظامی، دورههایی بگذارند برای شناخت اینها بهعنوان مثلاً آموزش ضمن خدمت در آموزش و پرورش و در سایر دستگاهها یک عده باشند از همین ادارههای مختلف آن دوره را ببینند، نهتنها بهائیت؛ مثلاً شناخت وهابیت، یک دورهای ببینند، اینها بروند کار خودشان را بکنند، مواجه شدند با حرکات و تحرکات پنهان، آشکار و نیمهآشکار که بویی از اینها دارد متوجه شوند و مسئولان بخش یا مسئولان آن قسمت را بهعنوان چشم و گوش، در زمان ساسانیان و هخامنشیان هم داشتیم چشم و گوش حاکم، منتها دورهدیده؛ یعنی متوجه بشوند که فلان مطلب نشأت گرفته از فلانجاست. برای اینها دوره بگذارند و إنشاءالله که جلوی تبلیغات و انحرافات آنها گرفته شود.
یک مطلب دیگر اینها در سایتهایشان اگر نگاه کنید کتابخانه بهائی دارند. کتابخانههای متعدد؛ کتابهای خطی از افراد دوره قاجار هم دارند. بهتر است یک جایی باشد که این کتابها را ذخیره کنند و بهصورت جلد در بیاورند، حتی مؤسسه بهائیشناسی این کار را انجام بدهد. یک مقدار هزینه خواهد داشت. در کتابخانهشان نگه دارند. محققان خودشان و محققان دیگر اگر بخواهند تحقیق کنند، نسخههای خطی در دسترس باشد. البته در سایتها هست، منتها باید وارد سایتها شد تا بتوان نسخههای خطی را خواند و فیلتر هم هستند. اگر اینها استخراج شود و در یک مرکز نگهداری شود برای آینده خیلی خوب خواهد بود.
سومین پیشنهادم دربارۀ سیسان است که یک مستند تلویزیونی خوبی میشود از سیسان و تشکیلات بهائیت در آنجا و نحوه از بین رفتن تشکیلات بهائیت ساخت و حتی در صدا و سیما هم پخش کرد.
الان عدهای که آن زمان را دیدهاند و حتی آن حاج آقایی که مسئول تبلیغات از طرف تبلیغات قم در آنجا بود زنده است اما یک سال دیگر؛ پنج ماه دیگر ما نمیدانیم عمر هرکسی چقدر است. اینها واقعاً قابلاستفاده هستند تا عمر دارند ما این خاطرات را از آنها اخذ کنیم برای نسل جوان امروز و آینده که بدانند. اینها حتی در سیسان، من دنبال میکردم در سایتهای مختلف، میگویند ما را زدند، ما را با ظلم بیرون کردند، اموال و املاک ما را گرفتند. همه اینها در آن برنامه مستند به نقل از همان روستاییهای خودشان که الان پیرمرد و پیرزن هستند، میتوانند شهادت بدهند و توضیح بدهند که جریان چه جوری بود، اینها چه کارهایی میکردند. چه جرمهایی میکردند. آقای ولایتی آمد چه کاری انجام داد. درنهایت تشکیلات به اینها دستور داد که مسلمان نشوید و از روستا خارج شوید. اینها همه را در آن مستند تلویزیونی میشود کار کرد و بسیار هم قابلدقت خواهد بود.
بهائیشناسی: از شما استاد بزرگوار برای شرکت در این مصاحبه متشکریم.