صفحه اصلی تشکیلات بهائی و منتقدان محيط علم و فضل و ادب؛ استاد سيدمحمد محيط طباطبائی: تحقيقاتی ويژه در آثار بهائی

محيط علم و فضل و ادب؛ استاد سيدمحمد محيط طباطبائی: تحقيقاتی ويژه در آثار بهائی

36 خواندن ثانیه
0
0
297

عبدالحسين فخاري

چکیده

 

استاد سیدمحمد محیط طباطبائى (۱۲۸۰-۱۳۷۱ش) از برجسته‌ترین پژوهشگران ادبی، فرهنگی، تاریخی و از منتقدان و ادیبان ایران بود و آثار محققانۀ فراوانی را از خود به جای گذاشت. استاد در موضوع بهائیت تحقیقاتی بی‌نظیر در كتب اصلی و تاریخی آنان انجام داده و با تخصص نسخه‌شناسی خود، نشان داده است که آثار اصلی بهائی همچون کتاب اقدس و کتاب ایقان از اغلاط، تحریف، جعل و قلب واقعیت مصون نمانده و این حجم از نارسایی‌های علمی و ادبی و متنی، نشان از بشری بودن و الاهی نبودن این آیین دارد. وی همچنین تحقیقاتی تاریخی انجام داده و کتب تاریخی اصلی بهائیت را به چالش کشیده است.

 

کلیدواژه: سیدمحمد محیط طباطبائی، بهائیت، بابیت، کتاب اقدس، کتاب ایقان، کتب تاریخی بهائیت، جانشین سید باب.

 

مقدمه

استاد سیدمحمد محیط طباطبائى (۱۲۸۰-۱۳۷۱ش) از برجسته‌ترین پژوهشگران ادبی، فرهنگی، تاریخی و از منتقدان و ادیبان سرزمین ما بود. او طى بیش از ۷۰ سال تحقیق و فعالیت مطبوعاتى (۱۳۰۰ ــ ۱۳۷۱ش) موفق گردید بیش از ۲۵۰۰ مقاله در بیش از ۵۵ روزنامه و مجله بنویسد، مدیریت سه نشریه را عهده‌دار شود، براى سى جلد کتاب مقدمه بنویسد، نوزده جلد کتاب تألیف کند، هشتصد سخنرانى علمى، ادبى، تاریخى و فرهنگى در رادیو، تلویزیون، کنگره‌هاى علمى، محافل و مجالس ادبى و اجتماعى ایراد نماید، ده هزار ساعت تدریس کند، در مدارس گوناگون و مراکز آموزش عالى حدود ۶۰۰۰ شاگرد تربیت کند و حدود بیست هزار بیت شعر از خود به یادگار بگذارد.[۱] علاقه‌مندان استاد توانسته‌اند نزدیک به سه هزار مقاله ایشان را جمع‌آورى کنند که شامل دوهزار مقاله بلند و هزار نوشته و یادداشت کوتاه هستند. محصول تلاش این استاد ارجمند در پنجاه جلد دست‌نویس فراهم و تدوین شده که هرکدام فهرستی جداگانه دارد.[۲] از محیط طباطبائی حدود بیست مقاله تحقیقی و کم‌نظیر در کتاب‌شناسی آثار بابی و بهائی به یادگار مانده است که در این مقاله مروری به کارهای علمی ایشان و معرفی پژوهش‌های ناب و منحصربه‌فردی که در این موضوع انجام داده است، خواهیم داشت.

زندگینامه

ابتدا زندگی‌نامه خودنوشت استاد درباره خویش را می‌خوانیم:

«من در روز شنبه نهم ربیع‌الثانى سال ۱۳۲۰ق (۲۳ خرداد ۱۲۸۱ش) در آبادى گزلا (دهکده ییلاقى) از توابع زواره و در حوالى اردستان، دیده به جهان گشودم.

پدرم از عالمان و مجتهدان و سادات طباطبائی زواره بود که از طریق ابن‌طباطباى شاعر به امام حسن مجتبى علیه السلام نسب مى‌برند و مادرم فاطمه‌بیگم از احفاد قاضى محمد طباطبائى (از علماى عصر سلطان حسین صفوى) بود، همان شخصیتى که در فتنۀ افاغنه از اصفهان به زواره آمد و در آنجا اقامت گزید و در سال ۱۳۳۷ق در زادگاهش زواره درگذشت. من در مکتب ملا على فرزند حاج حسن که مرد فاضل و وارسته‌اى بود، آغاز به تحصیل کرده و مقدمات علوم حوزوى را از محضر پدر و برخى علماى زواره فرا گرفتم.

در سال ۱۳۳۳ ق. براى فراگیرى علوم به اصفهان رفته و در مدتى کوتاه مبانى برخى علوم ـ به‌ویژه دانش طبیعى ـ را فرا گرفتم. پس از تحولاتی، در سال ۱۳۰۱ش. نزد مدیر مدرسه نوبنیاد زواره، مرحوم اسدالله کاوه‌زاده، مشغول کار شدم و ضمن کمک در امور مدرسه، برخى درس‌ها را تدریس کرده و خود نزد کاوه‌زاده زبان انگلیسى آموختم. سرانجام در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۰۲ شمسی براى تحصیل ـ به گفته پدر ـ یا براى روزنامه‌نگارى ـ به سلیقه خود ـ به تهران رفتم. یک سال در مدرسه قاجاریه ماندم و طى سه سال دوره شش‌ساله ادبى دارالفنون را گذرانیده و مقدارى هم در مدرسه عالى حقوق تحصیل نمودم ولى از ادامه آن منصرف گردیدم. در این روزگار فرصتى یافتم تا زبان فرانسه را تکمیل کنم و از این طریق با آثار ادبى دنیاى جدید و نویسندگان و شعراى اروپا آشنا شوم.

در سال ۱۳۰۵ شمسی به استخدام وزارت معارف (آموزش و پرورش) درآمدم و چهار سال در مدارسی که خود به همراه چهار نفر دیگر تأسیس نمودیم، تدریس کرده و در سال ۱۳۰۹ شمسی از خوزستان به تهران انتقال یافتم و در دبیرستان‌هاى شرف، دارالفنون، ایرانشهر، مدرسه نظام و دانشسراى مقدماتى به تدریس تاریخ، جغرافیا و ادبیات پرداختم.

در شهریور ۱۳۲۸ شمسی از وزارت فرهنگ به وزارت امور خارجه انتقال یافته و به رایزنى فرهنگى در سفارت کبراى ایران در دهلى منصوب و دو سال در آن سرزمین ماندم. در تابستان ۱۳۳۰ شمسی به رایزنى فرهنگى ایران در کشورهاى عراق، سوریه و لبنان برگزیده شدم و تا بهار سال ۱۳۳۴ در این سرزمین‌ها مشغول کار بودم. درضمن سفرى هم به قاهره رفتم و از کتابخانه‌هاى معروف و مهم مصر بازدید نمودم. در پایان دوران مأموریت در وزارت امور خارجه، با اینکه وزیر امور خارجه با ابقاى من در حوزه عملى این وزارتخانه موافق بود، درخواست کردم پرونده‌ام به وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) بازگردد. پس از بازگشت، به‌عنوان بازرس وزارت در کمیسیون مطالعه و بررسى انتقادات رسیده و برگزیده شدم و تا پایان دوره خدمت، عضو همین تشکیلات بودم. در سال ۱۳۳۷ شمسی از سوى دولت براى رایزنى فرهنگى در افغانستان دعوت شدم، ولى پیشامدى مرا از این کار بازداشت و در همین سال بازنشسته شدم. در سال ۱۳۴۷ش دکتر فضل‌الله رضا ـ رئیس وقت دانشگاه تهران ـ از من دعوت نمود تدریس تاریخ را در دانشکده ادبیات عهده‌دار شوم ولى نپذیرفتم. در بیشتر کنگره‌هاى مهم ادبى همچون هزاره فردوسى، خواجه نصیر طوسى، ناصرخسرو، دقیقى، خواجه رشیدالدین فضل‌الله همدانى، شاهنامه، ایران‌شناسى، خلیج فارس و ازجمله در سومین دوره کنگره تحقیقات ایرانى با علاقه و شوق و میل باطن شرکت کردم و به مناسبت مقام علمى و موقعیت فرهنگى ـ اجتماعى، غالباً عضو کمیته مشورتى بودم. در کنگره بین‌المللى خاورشناسان، عضو هیئت اعزامى ایران به پاریس و عضو انجمن ایرانى فلسفه و علوم انسانى وابسته به کمیسیون ملى یونسکو در ایران بودم و در این انجمن که دوازده سال برقرار بود، به‌طور منظم و مرتب حضور مى‌یافتم. همچنین در کنگره تعلیم و تربیت، شیخ طوسى (دانشگاه مشهد)، ابن‌سینا (بغداد)، ابوعلى سینا (تهران)، مولوى، فارابى، بیهقى، خوارزمى، حافظ و سعدى و نهج‌البلاغه به ایراد سخن پرداختم و جوایز فراوانى نیز مجامع داخلى و خارجى به اینجانب اهدا نمودند. از سوى سندیکاى نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات، در سال ۱۳۵۵ شمسی مجلس بزرگداشتى برای بنده برگزار شد که طى آن ضمن تجلیل از مقام علمی، کتاب محیط ادب که شامل مقالاتى از مشاهیر معاصر بود، به کوشش دکتر سیدجعفر شهیدى، حبیب یغمایى، باستانى پاریزى و ایرج افشار به طبع رسید و به این‌جانب تقدیم گردید. دانشگاه ملى (شهید بهشتى کنونى) نیز به نشانه حق‌شناسى جامعه علمى کشور به مرحومان جلال‌الدین همایى و محمدتقى مصطفوى و این‌جانب دکتراى افتخارى داد و در سال ۱۳۶۹ نیز فرهنگستان زبان و ادب ایران مرا به عضویت خویش درآورد. از سال ۱۳۳۸ تا پایان شهریور ماه ۱۳۵۸، مسئولیت برنامه‌هاى مرزهاى دانش را در رادیو ایران به‌عهده گرفتم که طی بیست سال بیش از پانصد سخنرانی ارائه نمودم که توانستم حداقل یکصد نکته تازه مطرح کنم.

یادم رفت بگویم در سال ۱۳۲۲ شمسی ازدواج کردم که محصول آن ۵ فرزند شامل دو پسر و سه دختر می‌باشد. فرزندانم همه تحصیلات دانشگاهی دارند و خدای را برای همه توفیقاتی که به من ارزانی نموده، شاکرم.»

چگونگی روش تحقیق

استاد محیط درباره انگیزه خود برای این همه تلاش علمی همچنین گفته‌اند:

«من هماره به خدا توجه داشته‌ام و به همو توکل نموده و او را شاکرم. «خدا را شکر می‌کنم که چون از اول عمر خیلی دوست داشتم که حرفم ناحق نباشد؛ خداوند مرا از لغزش‌ها حفظ کرد و گرنه این تعلیم و تربیت من نبوده بلکه توفیق من بوده است و امیدوارم خداوند به همه توفیق حفظ اندیشه و فکر را ببخشد.»[۳]

ایشان بسیار شکرگزار خداوند بودند و ابراز کرده‌اند:

«اگر زندگی من در قالب کس دیگری غیر از من بود، بی‌تردید حالا آن کس در آه و ناله و شکوه بود، اما من چون اعتقاد دارم هرچه پیش می‌آید و پیش آمده نبوده مگر به خواست خداوند، بنا براین از تمام دوران زندگی حتی از دوره‌ای که اسیر مصائب گوناگون بوده‌ام راضی هستم. همیشه در حال شکر خدا هستم و می‌گویم الحمدلله. شکر گفتن‌ها مثل سوهانی هستند که ناهمواری‌های زندگی را صیقل می‌دهند.»[۴]

دربارۀ کارهای تحقیقاتی خود نیز گفته‌اند: «قبل از انجام هر کاری، به‌خصوص قبل از پرداختن به کارهای تحقیقی، با التماس و استدعا از خداوند می‌خواستم که اگر انجام آن کار ممکن است به زیان مردم و موجب بدآموزی آنان باشد توفیق انجام آن را به من ندهد».[۵]

ایشان در آغاز اولین شمارۀ مجله محیط نوشتند:

«خداوندا در این راهی که برای خدمت برادران هموطن خویش پیش گرفته‌ایم قدم ما را از لرزش و قلم ما را لغزش و زبان ما را از گفتار ناسزا و روان ما را از پندار ناروا محافظت فرما. پروردگارا هرچند به کار دشواری پرداخته‌ایم که با دست تهی و اندیشه ناچیز و دانش کم و این قلم ناتوان مناسبتی ندارد ولی به نیروی توکل دست توسل به سوی تو دراز کرده از تو یاری می‌جوییم زیرا جز تو امیدی و پشتیبانی نداریم».[۶]

تحقیقات ویژه در آثار بهائی

استاد محیط طباطبائی در کنار انبوه تحقیقات و پژوهش‌های علمی، که به‌راستی گنجینه‌ای عظیم است، مقالاتی هم دربارۀ آثار رهبران بهائی و کتب تاریخی آن‌ها به رشتۀ تحریر درآورده‌اند، که در مجله گوهر منتشر شده است. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های این مقالات استفاده از اسناد معتبر برای بررسی‌ وقایع تاریخی است. استاد، از سندپژوهان و نسخه‌شناسان کم‌نظیری بودند که با حافظه قوی و ذهن سریع‌الانتقال به‌سادگی از کنار یافته‌های ارزشمند عبور نکرده و گاه با بررسی اسنادی که ظاهراً مهم به نظر نمی‌رسد، به حقایقی پی می‌بردند که تا آن زمان، از چشم پژوهشگران دیگر مخفی مانده بود. یکی از این یافته‌های ارزشمند تاریخی را می‌توان در مجموعه ۱۷ مقاله ایشان، درباره اسناد و کتاب‌های بهائیت مشاهده کرد. این مقالات، نخستین بار در دهه ۱۳۵۰ ش، در مجله معروف «گوهر» منتشر شد. بهائی‌پژوهی افتخار این را پیدا کرد که این مقالات را ابتدا در سایت بهائی‌پژوهی برای میلیون‌ها پژوهنده کشور منتشر نموده و سپس به شکل کتابی با نام «گوهر محیط» در سال۱۳۹۱به زیور طبع بیاراید. استاد در این مقالات، با استناد به اسنادی نویافته از فعالیت فرقه بابیه در نخستین سال‌های سلطنت ناصرالدین‌شاه، ثابت کرد که «میرزا یحیی صبح ازل» و برادرش «حسین‌علی نوری» (مدعیان جانشینی باب) که بعدها انشعابات ازلی و بهائیت را تأسیس کردند، برخلاف ادعاهایشان، اصولاً از سوی «علی‌محمد باب» به جانشینی انتخاب نشده بودند. همچنین در این مقالات، برای نخستین بار، از ارتباطات گسترده و مخفی شاهزادگان ناراضی قاجار که حکومت نوپای ناصرالدین‌شاه و صدارت امیرکبیر را برنمی‌تابیدند و در بغداد ساکن بودند، با سران جریان بابیه و در رأس آن‌ها، «ملا علی ترشیزی» پرده برداشتند و در این زمینه، اسناد جدید و دست اولی را ارائه کردند. کشف و ارائه اسناد این ماجرای تاریخی از سوی استاد، زوایای ناپیدای فتنه بابیه و نیز شکل‌گیری جریان‌های ازلی و بهائیت را، بیش از گذشته آشکار کرد. جالب اینجاست که تمام این دستاوردهای ذی‌قیمت پژوهشی، از توجه استاد به سَنَدی کهنه و قدیمی در منزل یکی از دوستانشان در کرمان آغاز شد؛ سندی که درواقع، اعلامیه مخفی «ملاعلی ترشیزی» به بابیان سراسر ایران، برای طراحی شورشی فراگیر بود. شاید اگر این سند در اختیار استاد قرار نمی‌گرفت و ارزش آن توسط ذهن کنجکاو و باریک‌بین ایشان کشف نمی‌شد، این بخش از تاریخ معاصر ایران، همواره مخفی و مکتوم باقی می‌ماند.

واکنش تشکیلات بهائی به تحقیقات استاد

مقالات محیط در آن سال‌ها با استقبال بسیاری روبه‌رو شد که به اصرار خوانندگان و مسئولان مجله گوهر تا حدود بیست شماره ادامه یافت. تشکیلات بهائی نیز جز یک مورد، پاسخی نتوانست ارائه کنند که همان یک مورد را هم استاد در همان مجله پاسخ مفصل و کافی دادند. تشکیلات بهائی که پاسخی به مطالب علمی، مستند و تحقیقاتی استاد نداشت، هرگونه پاسخ‌گویی در این زمینه را برای بهائیان ممنوع اعلام نموده و رهبری تشکیلات بهائی یعنی بیت‌العدل اعظم در پاسخ محفل ملی بهائیان ایران در بیانیه‌ای به تاریخ دوم نوامبر ۱۹۷۶نوشت: «این نویسندگان غالباً حسن ظن ندارند و جواب مستقیم چنان‌که در جواب به مقاله گوهر امتحان فرمودند باعث درج مقالات بیشتری شد. لذا اگر اعتنا به آن‌ها نشود، فراموش شود»! این عقب‌نشینی رسمی در برخورد با مطالب تحقیقی استاد محیط طباطبائی نشان داد این پژوهش‌ها تا چه اندازه تشکیلات بهائی را به استیصال کشانده است.

نگاهی به تحقیقات استاد

تحقیقات مستند استاد محیط در کتاب‌شناسی آثار بهائی بر اساس نسخه‌های متعدد خطی و چاپی که در کتابخانه‌های مختلف ایران و خارج ایران شناسایی کردند، بی‌نظیر بود. برای کسانی که آن مقالات را نخوانده‌اند، برای هریک به‌طور اختصار، خلاصه مقاله را بیان می‌داریم. ابتدا از دو کتاب اصلی بهائیت یعنی کتاب اقدس و سپس کتاب ایقان شروع می‌کنیم.

کتاب اقدس

کتاب اقدس که بهائیان آن را به‌عنوان کتابی آسمانی قبول دارند، گرچه از جهت حجم مطلب، به یک جزوۀ کوچک ۶۴ صفحه‌ای می‌ماند تا کتاب آسمانی، کتاب‌شناسی استاد دربارۀ آن کتاب در دو قسمت بوده و چکیده آن به قلم استاد چنین است:

کتاب اقدس مهم‌ترین کتاب بهائیان و نوشته میرزا حسین‌علی نوری است. این کتاب در سال ۱۲۹۰ یا ۱۲۹۲قمری تدوین شد. وی در ایام پیری و در سال ۱۳۰۸قمری، پسرش میرزا محمدعلی غصن اکبر و میرزا آقاجان کاشی را برای چاپ و انتشار آثارش به بمبئی روانه کرد و برای بستن دهان عیب‌جویان، آنان را در اعمال اصلاحات موردنیاز ترغیب نمود و به آنان اجازۀ لازم را داد. ازاین‌رو، اختلاف‌های فاحشی در متون خطی ـ به دلیل اصلاح آنان در زمان حیات بهاء ـ و نیز میان نسخ توزیع‌شده با متون چاپی رخ داده است.

من در پی این معما بودم که چرا بهائیان از چاپ مجدد این کتاب که روزگاری به دنبال آن بودند، امتناع کردند و به این نتیجه رسیدم که خوف بهائیان از زمینه بروز خرده‌گیری‌های عربی‌دانان بر اشتباهات فراوان و فاحش ادبی در این متن عربی، علت پرهیز از چاپ مجدد آن است و به این نتیجه رسیدم که بازماندگان عباس‌افندی، غصن اعظم، اگر بخواهند به انتشار آن دست یازند، ناگزیرند به انتشار نسخه اصلاح‌شده غصن اکبر، رقیب عباس‌افندی، دست یازند و این امر از منظر اختلافات فرقه‌ای به زیان آن‌هاست و ازاین‌رو، از انتشار آن پرهیز دارند.

از سوی دیگر در میان این فرقه به‌ندرت پیرو عرب‌زبانی پیدا می‌شود که از این متن عربی بتواند استفاده کند و آنان که زبان عربی را نیکو آموخته باشند از درک معنی و لفظ عبارات آن، لذتی را که از یک اثر ادبی و مذهبی و اخلاقی معروف عربی می‌برند انتظار نخواهند داشت. این است که هنوز یک فرد یا هیأت بهائی در شرق و غرب رسماً دست به چنین اقدامی برای ترجمه این کتاب به زبان فارسی نزده است. این مسامحه و دفع‌الوقت در ترجمه و تفسیر و چاپ متن اقدس به‌تدریج تولید چنین بدگمانی کرده که این فرقه نسبت به کتاب اساسی خود توجهی ندارند، درصورتی‌که جز آن مبنایی برای تشخیص وظایف و تکالیف شرعی خود نمی‌توانند سراغ کنند.

کتاب اقدس از حیث حجم مطالب، تخمیناً به اندازه یک‌نهم کتاب خداست که جمع کلمات قرآن کریم بنا به محاسبه‌ای شصت و شش هزار کلمه می‌باشد و هفت هزار کلمه عربی کتاب اقدس برای ترجمه یا چاپ تازه چندان تولید زحمت و صرف وقت نمی‌کند. پس این بی‌توجهی را باید معلول علت اساسی دیگری دانست که برای امثال اغیار درست آشکار نیست.

وقتی به این متن قدیمی اقدس دسترسی حاصل شد که چهار سال پس از تاریخ تدوین اصل و چهارده سال پیش از تاریخ نخستین انتشار تحریر یافته و همه قرائن نسخه‌شناسی از خط و کاغذ و اسلوب تحریر، اصالت و قدمت نسخه را تأیید می‌کرد، موقع را برای تطبیق آن با نسخه چاپ استاندارد بمبئی غنیمت شمرده و آن‌ها را با یکدیگر از آغاز تا انجام سنجیده، در ضمن تطبیق، به‌ندرت صفحه‌ای از نسخه چاپی را با متن خطی قدیم مطابق یافته، بلکه موارد اختلاف در ۶۴ صفحه کتاب اقدس به بیش از دویست مورد رسید که در صفحه ۵۷ و ۶۰ حتی چند سطر متوالی از نسخه چاپی حذف شده بود. نسخه خطی۱۲۹۴چنین به پایان می‌رسد : «هذا سبب الاتحاد لو انتم تعلمون و العلة الکبری للاتفاق و التمدن لو انتم تشعرون. انا جعلنا الامرین علامتین لبلوغ العالم و هو الاس الاعظم نزلناه فی الواح اخری و الثانی نزل فی هذا اللوح البدیع. ختمتها فی یوم چهارشنبه ۷ شهر صفر المظفر سنه۱۲۹۴». درصورتی‌که نسخه چاپ بمبئی بدین سان پایان می‌پذیرد: ‌«و الثانی نزل فی هذا اللوح البدیع، قد حرم علیکم شرب الافیون انا نهیناکم عن ذلک نهیاً عظیماً فی الکتاب و الذی شرب انه لیس منی اتقوالله یا اولی الالباب». بدین ترتیب معلوم می‌شود حرمت شرب افیون یا به عبارت دیگر کشیدن تریاک بدین صراحت سال‌ها بعد از تدوین کتاب اقدس و درحین اقدام به طبع بر آن افزوده شده است.

پس از تطبیق نسخه چاپی با نسخه خطی، موارد اختلاف را در کنار صفحه‌ها بر حاشیه‌ها یادداشت کرده و به بررسی آن‌ها پرداختم و دریافتم آنچه که در نسخه چاپی غالباً تغییر یافته همانا کلماتی بوده که از نظر قواعد زبان عربی به نظر ناشران مجاز کتاب درست نیامده و بنا به اجازه‌ای که از طرف بهاء‌ در دست داشتند به اصلاح و تبدیل آن‌ها پرداخته‌اند. این اصلاحات گاهی املایی بوده مانند ”عفی” در سطر ۷ از صفحه ۵ نسخه خطی که به عفای چاپی اصلاح شده و یا آنکه از نظر نحوی تصور اشکالی می‌شده مانند «ان یبلغ رشدهم» خطی که «ان یبلغوا رشدهم» در نسخه چاپی شده است. این نوع تغییر کلمات قسمت اعظم اختلاف را دربر می‌گیرد و کم کردن چند سطر در صفحه‌های ۵۷ و ۶۰ گویی به دلیل رعایت بلاغت لازم شده است، ولی افزایش حکم تریاک در پایان نسخه چاپی شاید بنا بر ضرورتی مربوط به موقع چاپ صورت گرفته باشد و آن موضوع دخالت‌های فقهای شیعه در کار کشیدن تنباکو و توتون و تأثیر فوق‌العاده‌ای که فتوای حرمت دود در ایران بخشیده بود، سران این فرقه را هم به بذل همتی وادار ساخته است.

به‌هرصورت چنان‌که در نسخه «هو صاحب الحب و الوفاق فی بیان…» که در ۱۳۱۵ هجری هنگام بالا گرفتن اختلاف میان فرزندان میرزا حسین‌علی در بمبئی به چاپ رسیده، میرزا محمدعلی غصن اکبر و میرزا آقاجان خادم اجازه تجدیدنظر در نوشته‌های بهاءالله و از جمله اقدس را داشته‌اند و براین‌اساس آنچه را که در اقدس از آرایش و افزایش و کاهش لفظ و عبارت روا دیده‌اند به کار برده‌اند و درنتیجه میان اقدس خطی و چاپی اختلاف صورت فوق‌العاده به وجود آورده‌اند.

پیش از آنکه نسخه اقدس چاپ بغداد انتشار یابد، مردم عرب‌زبان عراق و سوریه و فلسطین و مصر به‌ندرت از وجود چنین کتابی در دست حضرات آگاهی داشتند و دوراندیشی عقلای فرقه در دور نگاه داشتن کتاب اقدس از چشم قوم عرب، شاید تنها مربوط به مخالفت وجود چنین کتابی با صورت ظاهر ادعای آنان نبوده که فرقه‌ای از صوفیه شمرده می‌شدند، بلکه برای عدم استحضار فضلا و ادبای عرب بر اسلوب تحریر چنین کتابی بوده که لااقل در هر صفحه آن از لحاظ عربی‌نویسی به‌طور متوسط سه چهار مورد قابل‌اعتراض به نظر می‌رسد. پیش از بروز اختلاف میان فرزندان بهاء چنین معمول شده بود که اقدس را با وصیت‌نامه بهاء یا کتاب عهد و مجموعه سؤال و جوابی درباره احکام غیرمنصوص باهم بنویسند.

در یک مجموعه، نسخه‌ای از آن به خط زین‌المقربین در سال ۱۳۱۰ به اختیار انور ودود مهاجر بهائی‌زاده و برگشته از حیفا و عکا بود که از آن در کتاب ردیۀ خود جمله‌ها و کلیشه‌های متعدد نقل کرده است و نوشته که نسخه دیگری از همین مجموعه را یکی از خویشاوندان او به موزه بریتانیا داده است. بعدها که موضوع کتاب عهدی منتفی شد و اغصان آن شجره مورد سب و لعن بهائیان قرار گرفتند، گویی در میان آن رساله سؤال و جواب فارسی با متن عربی اقدس جنسیتی دیده نمی‌شد که هر دو را از پهلوی اقدس عربی جدا کردند.

مسلم است هر بهائی و بهائی‌زاده طرفدار عباس‌افندی و شوقی‌افندی که میرزا محمدعلی غصن اکبر و میرزا آقاجان خادم را ناقض و دشمن و سزاوار سب و لعن می‌داند،‌ حاضر نیست کتابی را که این دو تن هنگام چاپ به اصلاح آن همت گماشته‌اند و حتی‌الامکان از نقاط قابل‌اعتراض آن کاسته‌اند، به چشم رضا و رغبت بنگرند و یا آنکه به تجدید چاپ و انتشار آن همت گمارند. چه این اقدس درحقیقت اقدس غصن اکبری است نه غصن اعظمی. از طرف دیگر صرف نظر کردن از اصلاحات و تغییرات مسطور و مطبوع و بازگشت به صور خطی نامطبوع، بار دیگر سراسر متن اقدس را در معرض انتقاد ناقدان خودی و بیگانه قرار می‌دهد که به اشکالات املایی و صرفی و نحوی و بیانی آن ناگزیر از اشاره خواهند بود. پس همان بهتر که این کتاب پرماجرا را مانند هشتاد سال گذشته نادیده بگیرند و از آن مانند مجردات نامقید و غیرقابل‌مشاهده سخن بگویند.[۷]

کتاب ایقان

تحقیق بعدی استاد طباطبائی دربارۀ کتاب ایقان یا رساله خالویه بود که بزرگ‌ترین کتاب استدلالی بهائیان است. ایشان دربارۀ این کتاب نیز دو مقاله نوشته‌اند. خلاصۀ این تحقیق ایشان چنین است:

کتاب ایقان بزرگ‌ترین کتاب استدلالی بهائیان است برای اثبات ادعای علی‌محمد باب و مربوط است به زمانی که میرزا حسین‌علی بهاءالله در بغداد بوده و هنوز بهائیت را مطرح نکرده بود و در این زمان تدوین شده است. داستان نوشتن رساله خالویه یا کتاب ایقان چنانکه از روایات منقول و تفسیر و تبیین کتاب ایقان خاطرنشان می‌گردد این است که سیدمحمد تاجر شیرازی، دایی بزرگ سیدعلی‌محمد باب، مانند قاطبه اقارب پدری سید و خواهرش که مادر سید باب باشد، بر عقیده مذهبی پدران خویش [اسلام] استوار بودند و نسبت به دعاوی سیدعلی‌محمد خواهرزاده‌اش اعتقادی نداشت، در آن اثنا برای زیارت عتبات عالیات و ملاقات خواهرش که در آن اماکن متبرک مجاورت اختیار کرده بود، به عراق عرب آمد و از قرار منقول در بغداد وسیله ملاقاتش با مهاجرین به‌خصوص «جناب ایشان» [یعنی میرزا حسین‌علی]، که زمام امور ظاهری را در دست داشت، فراهم آمد.

نتیجه این ملاقات خالو با «بهاء» برای تدوین رساله‌ای در اثبات حقانیت سید باب، زمینه مناسبی شد که به نام «رساله خالویه» موسوم گشت مشتمل بر دو باب که جوانب مختلف ادعای سید باب را کاملاً دربر می‌گرفت. معلوم نیست نسخه‌ای از این رساله خالویه در روزگار خود به سیدمحمد شیرازی داده یا بعد از تحریر برای او فرستاده باشند و بر همین اساس معلوم نیست که مطالب این رساله در تغییر عقیده و ایمان سیدمحمد خال اکبر سید باب نسبت به دعاوی خواهرزاده‌اش توانسته باشد اثری ببخشد، چه میرزا حسن فسائی در فارس‌نامه ناصری، بیست سال بعد از این ملاقات، سیدمحمد مزبور و دو پسرش را از بازرگانان متدین و نیکنام محله ایشان در شیراز معرفی می‌کند و سال‌ها بعد از تدوین ایقان، سیدمحمد را پس از مردنش در حرم شاهچراغ شیراز بنا به وصیت او دفن کردند تا اثبات مسلمانی او را بکند.

مطالب رساله خالویه که حقانیت ادعاهای سید باب را اثبات می‌کرد، بعد از سال ۱۲۸۰ و آشکار شدن اختلاف میان فرزندان بزرگ و کوچک میرزابزرگ نوری بر سر ریاست حزب بابی، بعید نیست که از مراحل تحول و تکامل در ادرنه گذشته و با تکمیل و تبدیل اسم «رساله خالویه به نام تازۀ ایقان» از اهمیت بیشتری برخوردار شده باشد. وضع نگارش این کتاب که به دو باب تقسیم می‌شود و هر بابی به عباراتی عربی و مصدر به جمله «الباب المذکور فی بیان ان …» است و در پی آن سخن را با جمله‌های «جوهر این باب آنکه …» یا «لطائف و جواهر این باب آنکه …» آغاز می‌کند، بی‌شباهت به اسلوب افتتاح باب‌های بیان فارسی نیست و چنین به نظر می‌رسد که این رساله فی‌الواقع تقلیدی از اسلوب انشای فارسی منسوب به سید باب بوده که نویسنده‌اش می‌خواسته حقانیت امر سید باب را در کلیه دعاوی منسوب بدو اثبات کند و درضمن مشق و تمرینی هم از کار تکمیل بیان فارسی کرده باشد.

پیش از آنکه این نکته از خاطر نویسنده این سطور بگذرد، شوقی‌افندی در کتاب تاریخ بابیه انگلیسی خود به اسم «گاد پاسیز بای»[۸] دراین‌باره شرحی می‌نویسد که مفاد آن از این قرار است: «در میان آثاری که بهاءالله نوشته، بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین آن‌ها ایقان است که در سال‌های واپسین اقامت بغداد در مدت دو شبانه‌روز به رشته تحریر درآورد و با نگارش آن خواست وعده باب را درباره اینکه موعود، بیان ناتمام او را تکمیل خواهد کرد، تحقق بخشد».

چنان‌که مطلعان می‌دانند سید باب بیانی را که به او نسبت می‌دهند و چنان‌که معهود بود، بایستی مشتمل بر نوزده واحد و سیصدوشصت‌ویک باب باشد، نتوانست تمام کند و نسخه‌های عربی و فارسی آن هر دو ناقص مانده‌اند. تعجب در این است که نه «ازل» و نه بهاء هیچ‌کدام از عهده تکمیل متن عربی و فارسی بیان برنیامدند بلکه از ازل چند واحد محدود از تتمه بیان عربی و از بهاء هم دو باب ایقان فارسی در این زمینه باقی مانده است. تألیف رساله خالویه دو سال پیش از ترک بغداد از طرف بهاء، برای بستن دهان بدگویان و مخالفان که میرزاحسین‌علی را در همکاری با برادر کوچک و یارانش مخلص و صمیمی نمی‌دانستند سند گویا و برّانی بود، چه در سراسر این کتاب جز اظهار حسن اعتقاد و خلوص در ایمان به سید باب چیز دیگری دیده نمی‌شود. کسی که ایقان را از اول تا آخر مطالعه کند، جز صفحه ۵۸ از اواخر باب اول از چاپ اول و از صفحه ۱۵۱ تا ۱۵۴ باب دوم همان چاپ که مطالب آن‌ها با سایر مندرجات کتاب کمتر سازش دارد، کلیه مطالب دیگر ایقان را در اثبات دعاوی سیدعلی‌محمد باب و حسن اعتقاد و ایمان نویسنده کتاب نسبت به اظهارات سید باب می‌نگرد. در چند موضع که نویسنده خواسته به وجود خود اشاره‌ای کند، به ذکر «خادم فانی» و «عبد فانی» قناعت ورزیده که در آن شبهۀ هیچ‌گونه ادعا و اظهار امری نرود.

بنابراین تألیف این رساله درحقیقت بیان اعتقاد راسخ نویسنده‌اش به کلیه دعاوی سید باب بوده است، بی آنکه برای خود کوچک‌ترین حقی و مقامی قائل باشد و چنان‌که گفته شد، گویا نتیجه‌ای که از این اقدام منظور داشته همانا ازاله شک و شبهه از بابیان مهاجر و مسافر بغداد درباره شخصیت دینی مؤلف بوده است که در فشار مخالفان و معاندان سرسخت قرار گرفته بود. از آنچه از اواخر باب دوم نقل کردیم، دو نکته به نظر می‌رسد که به کیفیت اعتقادات مؤلف شکل خاصی می‌دهد. یکی قید «مصدر امر»ی که به امر او تسلیم شود و دیگری آنکه جان بر کف حاضر بوده تا در راه نقطه و کلمه مستور فدا کند.

برای کسی که به اصطلاحات بیانی آشنا باشد مقصود از «حرف مذکور مشهور» نویسنده کتاب است که پیوسته در بغداد با مردم در تماس و مذاکره بوده و کلمه «مستور» همان شخصی است که بنا به قول عبدالبهاء در تاریخ سیاح، او را برای مصلحت امری از انظار دور نگاه داشته بودند و به‌جای معرفی به اسم [یعنی یحیی معروف به ازل]، او را «مقام مستور» می‌گفتند. وجود لفظ نقطه پیش از کلمه مستور چنین افاده می‌کند که نویسنده کتاب می‌خواهد نسبت به سید باب و وصی مستور او که «مصدر امر» معرفی شده عرض فداکاری کند. وجود این موارد در کتاب مزبور، پیش از اعلام جدایی دو برادر نوری و اظهار دعوت تازه و جداگانه در ادرنه به سال ۱۲۸۰، هیچ اشکالی به وجود نمی‌آورد و جریان امر از روی گزارش‌های جنرال کنسول ایران در بغداد به وزارت خارجه تا هنگام انتقال حضرات از بغداد به سوی اسلامبول بر همان منوال باقی بود که میرزا یحیی ازل حتی به هنگام خروج از بغداد هم در پس پرده مستور و جناب «ایشان» در هر موردی مذکور و مشهود باشد، اما بعد از اعلام دعوت در ادرنه، قضیه دیگرگون شد و ضرورت پیدا کرد که ایقان به طوری عرضه شود که این الفاظ و عبارات کتاب، دیگر به کیفیت ادعای جدید در اذهان بابیان زیانی نرساند. محتمل است این کتاب پیش از آنکه وضع قابل قبول و تکثیر را به دست‌خط زین‌المقربین پیدا کند به مراحل متعدد تصحیح و اصلاح لازم فائز شده باشد که فقدان نسخه‌های مربوط به دوران اقامت بغداد و ادرنه ما را از کیفیت امر بی‌خبر می‌دارد.

چنان که گفته شد امروز دو نسخه استاندارد از این کتاب موجود است: یکی مخطوط به خط زین‌المقربین و دیگری چاپی به خط نستعلیق کاتب نامعلوم که شاید از آنِ غصن اکبر یا خادم باشد. چه این دو تن از طرف «ایشان» (بهاءالله) با اختیارات تام برای نشر آثار او به بمبئی در ۱۳۰۸ اعزام شدند و در نتیجۀ این مسافرت بود که اقدس چاپ اول و ایقان چاپ اول انتشار یافت. با وجود این، کلمات «خادم فانی» و «عبد فانی» و «مصدر امر» و «کلمه مستور» در هر دو نسخه موصوف بر جای ماند و مانند استخوانی درون زخم کهنه مذهبی بابیه باقی ماند؛ اما چاپ دیگری از این کتاب که به خط نستعلیق و با اسم عددی کاتب که ۲۵۱ مقلوب اعداد حروف بها (۱۵۲) در امضای اوست، در سال ۱۳۱۰ انتشار یافته و خط آن با خط نستعلیق میرزا جبار مشکین‌قلم زنجانی و میرزا آقاجان کاشی و میرزا محمدعلی غصن اکبر تفاوت شکلی دارد. پس آنچه که فاضل مازندرانی زیر کلمه ایقان از جلد اول اسرارالآثار آورده «اولین طبع به خط مشکین‌قلم در بمبئی به سال ۱۳۱۰ هـ. ق صورت گرفت» نمی‌تواند بر این طبع منطبق گردد، چه: اولاً جمع حروف اسم «مشکین‌قلم» و «جبار» و «میرزا جبار» و «جبار زنجانی» هیچ‌کدام با ۲۵۱عدد اسم کاتب این چاپ مساوی نیست. ثانیاً اصلاحاتی که از چاپ ۱۳۱۸ به بعد در چاپ‌های قاهره و تهران و دهلی منظور آمده در این چاپ وارد شده است. درصورتی‌که نسخه چاپ میرزا آقاجان و میرزا محمدعلی که به سال ۱۳۰۸ و در حیات بهاء در بمبئی انتشار یافت با سی و پنجمین نسخه خط استاندارد زین‌المقربین کاتب وحی که در ۱۲۹۴ قلم‌بند شده از هر حیث تطبیق می‌کند و نسخه زین متنی است که صحت آن را از طرف مؤلف تصدیق کرده‌اند. ثالثاً وضع عکا در سال ۱۳۱۰ که بیش از یک سال بر مرگ پیشوای بهائیان نمی‌گذشت، از هیچ لحاظی هنوز با اصلاح و تجدیدنظر یک‌طرفه و چاپ سریع کتاب به‌صورت تازه هنوز مناسب نبود. رابعاً خط این چاپ با خط مجموعه نامه‌های معروف به «اقتدارات» که همین سال در بمبئی به تاریخ معین و خط و امضای مشکین‌قلم انتشار یافته یکسان نیست و تصور می‌رود فاضل غفران‌مآب در حافظه خود چاپ اول ایقان را که نویسنده‌اش معین نشده با چاپ اول مجموعه اقتدارات که در سال ۱۳۱۰ به قلم مشکین‌قلم انتشار یافته بود درهم آمیخته و از آن ایقانی به وجود آورده که در سال ۱۳۱۰ برای نخستین بار انتشار یافته باشد و بدین نیندیشیده که متن چاپ ۱۳۱۰ با متون اصلاح‌شده چاپ ۱۳۱۸ به بعد از حیث تغییر شکل الفاظ و عبارات بر یک منوال است و مثلاً «خادم فانی» در این چاپ «مظلوم» و کلمه «مستور» هم به «کلمه علیا» تبدیل شده است. بنابراین متن چاپ اول ۱۳۰۸ که از حیث املا و انشاء با روایت معتبر و مجاز نسخه‌های خط زین‌المقربین کاملاً مطابقت دارد، نسخه‌ای معتبر و با نسخه‌ای که یک سال بعد بدون وجود متنی قابل استناد، صدها تغییر در الفاظ و عبارت آن راه یافته قابل مقایسه نیست.

از ۱۲۷۸ تا ۱۳۱۸ شمسی که مطابق ۱۳۵۸ هجری قمری بوده یعنی در طول مدت هشتاد سال هرگز در جایی دیده و شنیده نشد که نسخه اصل ایقان به خط مؤلف در فلسطین و یا محل دیگری وجود دارد تا آنکه پس از هشتاد سال، فاضل مازندرانی ناگهان در خانه فاطمه خانم دختر حاجی میرزا علی تریاکی خراسانی و همسر حاجی میرزا حسین‌علی یزدی معروف به «سمی مقصود» یا «همنام بهاء» که از کارگزاران به‌نام بهائی در یزد و شیراز بود و با افنان شیرازی رابطه نسبی نداشت، نسخه‌ای از ایقان بدون تاریخ تحریر یافت که خط آن به خط عبدالبهاء در آغاز جوانی و هیجده‌سالگی او شباهت داشت و در حاشیه برخی از صفحه‌هایش مطالبی نوشته شده بود که به خط بهاء شبیه بود. زن صاحب‌خانه و مالک نسخه عقیده داشت این همان نسخه‌ای است که هشتاد سال پیش در بغداد به سیدمحمد خال اکبر تسلیم شد و پس از فوت او سه پسر و چند دختر دیگرش از وراثت این میراث خانوادگی محروم ماندند و تنها به خدیجه سلطان دختر سیدمحمد که مادر میرزا علی پدر فاطمه بوده رسید و خدیجه سلطان هم به دختر داماد خود که از زن دیگری جز دختر خدیجه داشته بخشید. عجب است از این دختر و شوهرش که سال‌ها بود در این طریقه مذهبی و مالک این نسخه بودند و به وجود چنین اثر به‌یادماندنی در صندوق‌خانه خود تا این تاریخ پی نبرده و به معرفی آن نپرداخته بودند.

پیش از آنکه این نسخه به دستور شوقی‌افندی از ایران به اسرائیل برود و در دارالآثار بهائی حیفا در کنار تل‌ابیب ضبط شود، فاضل آن را دیده و در اسرارالآثار خود چنین وصفش می‌کند: «در محلی از هامش به طریق الحاق به خط بهاءالله شمه‌ای داشت که صورت عبارت چنین است: «و این عبد در کمال رضا جان‌برکف حاضرم که شاید از عنایت الهی و فضل سبحانی این حرف مذکور مشهور در سبیل نقطه و مکمن مستور فدا شود و جان دربازد، اگر این خیال نبود فوالذی نطق الروح بامره، آنی در این بلد توقف نمی‌نمودم و کفی بالله شهید.» خط شکسته نستعلیق و جمل عربیه خط نسخ زیباست ولی مانند «شهید» مذکور در آخر، بی الف علامت نصب و فعل‌های جموع در آیات قرآنیه بی الف زائد در واو جمع بوده و نظائر کلمات «رؤساها» و «ملائکه‌ها» یعنی آوردن جموع عربیه را به جمع فارسی به علامت «ها» و نیز نظائر افعال فلتنقطعن یعنی آوردن امر مخاطب معلوم را با لام امر و نظائر فعلی یصلن یعنی آوردن فعل مضارع غیر طلبی با نون تأکید و امثال ذلک، بسیار دارد» درصورتی‌که همین عبارت منقول فاضل را در نسخه خطی و چاپی استاندارد که اصلش از تصویب مؤلف گذشته «شهیداً» با الف و به جای «مکمن» یا کمینگاه بی‌مورد و زاید در جلو مستور مرادف مکمون، «کلمه» با صفت «مستور» همراه است.

فاضل مازندرانی برعکس میرزا ابوالفضل [گلپایگانی] و داعیان دیگر بهائی، منکر وجود نقاط متعدد ضعف املایی و انشایی در نسخه‌ای که به عقیده فاضل جامع فضیلت خط و انشاء بوده، نشده است و سپس در همین اثر خود خواسته به تفسیر و تعلیل و تجویز استعمال غلط‌ها بپردازد که از حدود بحث فعلی ما خارج است و کسانی که مایل به تحصیل اطلاعات بیشتری در این زمینه باشند باید به کتاب‌های خطی آقایان محمدرضای افضل[۹] و ابوتراب هدائی[۱۰] از فضلا و اثر تحقیقی خطیب شهیر آقای حلبی درباره ایقان مراجعه کنند تا به کیفیت این بحث مهم آگاه شوند. مطلبی که دراین‌مورد باید به خاطر داشت این است که صرف شباهت خط نسخه‌ای به دستخط پسر و پدر یعنی عبدالبهاء و بهاء را نمی‌توان دلیل اصالت نسخه شمرد. زیرا چنان‌که می‌دانیم در پیرامون این پدر و پسر مردان و زنانی از خویش و آشنا بودند همچون میرزا محمدعلی و میرزا آقاجان و مادر شوقی‌افندی و میرزا حبیب و زین و صبحی که از عهده شبیه‌نویسی خط آنان به‌خوبی برمی‌آمدند.

از خوانندگان ارجمند این مقاله اجازه می‌خواهم بار دیگر موضوع نگرانی سران بهائی را از بابت انتشار ایقان در میان آورم و خاطر نشان سازم رقابت و کشمکشی که از سال ۱۲۸۰ تا حین مرگ برادران نوری دامان هر دو تن را گرفته بود که روزگاری در کنار هم از مواهب حزب برخوردار می‌شدند به این‌گونه امور مایه می‌بخشید و وجود دو عبارت «مصدر امر» و «کلمه مستور» در برابر «حرف مذکور و مشهور» و «خادم فانی» و نظائر آن که شأن برادر بزرگ را دون مرتبه برادر کوچک می‌برد، در آغاز امر بر صدها مورد قابل‌انتقاد از لحاظ املا و انشا و کیفیت روایت و نقل فرو می‌افکند. با وجود این در حیات مؤلف امکان تغییر کامل این عبارت‌ها میسر نشد ولی پیوسته جانب احتیاط را در نشر این اثر به خارج از حوزه معتقدان بر می‌انگیخت، تا آنکه شیخ عبدالسلام آخوندزاده قفقازی رساله اول و دوم خود را در انتقاد جنبه فکری و استدلالی ایقان تدوین کرد و عبدالبها، و میرزا ابوالفضل را در پی هم برانگیخت تا به پاسخ‌گویی بپردازند، دریافتند که زمینه برای طرح موارد قابل‌انتقاد لفظی کتاب آماده است. بدین نظر در فاصله انتشار رسالۀ دوم شیخ الاسلام ۱۳۱۴ و انتشار فرائد گلپایگانی در سال ۱۳۱۷ با یک سال بعد آن فرصتی به دست آنان افتاد تا کتاب را با اصلاح موارد قابل نقد و اخذ زیر نظر میرزا ابوالفضل در قاهره با حروف سربی به سال ۱۳۱۸ هجری به صورت جدیدی درآورند و بر مردم عرضه کنند و به‌تدریج نسخۀ چاپ اول آن از دسترس نسل جدید خارج گردد. چاپ‌های ۱۳۵۲ هـ و ۱۳۵۸ هـ و چاپ عکسی کوچک و چاپ سنگی دهلی که متوالیاً انتشار یافت، همه مبتنی بر نسخه تصحیح‌شدۀ چاپ ۱۳۱۸ هجری بود که بدان اشاره رفت. در این میان تکالیف نسخه چاپ مورخ به ۱۳۱۰ درست مشخص نیست که از حیث زمان انتشار، یک سال بعد از چاپ و از حیث تصحیح الفاظ و کلمات در ردیف نسخه‌های بعد از ۱۳۱۸ قرار داد.

آری، وجود کلمه «مستور» و «مصدر امر» چنان‌که رفت، فوق‌العاده موجب دغدغه خاطر حضرات بهاء و عبدالبها و شوقی‌افندی بود، اما تبدیل «کلمه مستور» به «کلمه علیا» در چاپ‌های ۱۳۱۸ به بعد توانست به نسیان لقب «مستور» برای ازل در دوران اقامت بغداد کمک کند و اگر برخی از مبلغان ضمن نکوهش میرزا یحیی از استعمال لقب «مستور» در حق او استفاده نمی‌کردند شاید امروز در میان بهائیان و بابیان نسل حاضر کسی باقی نبود که به وجود آن بتواند پی ببرد. عبارت «مصدر امر» که چندان به بهاء و عبدالبهاء گران‌سنگ نمی‌آمد، بر شوقی‌افندی تحمل‌ناپذیر افتاد و برای محو اثر آن در میان بهائیان فارسی‌نخوان و انگلیسی‌دان آینده، با وجودی که علیقلی کلانتر کاشی مقیم آمریکا، به دستور عبدالبها ایقان را یک بار به انگلیسی ترجمه کرده و نشر داده بود و هنوز اقدس، که قانون اساسی حزب است، به زبان انگلیسی ترجمه نشده بود، شوقی‌افندی خود ترجمه تازه‌ای از ایقان به انگلیسی تهیه کرد تا درضمن، عبارت «مصدر امر» را در صفحه ۲۵۱ ترجمه خود به عبارت انگلیسی «میستیک سورس» یا اصل عرفانی مبدل سازد و سایه سنگین سابقه وجود ازل را از سر عبارت «مصدر امر» کوتاه کند؛ اما این نکته را در ترجمه‌ای که به دستور شوقی از ایقان به زبان عربی شده و در بیروت به چاپ رسیده منظور نیاورده و «مصدر امر» را به‌جا گذارده‌اند.

فاضل مازندرانی در کتاب اسرارالآثار خودش این مطلب را از قول بهاء نقل کرده است: «کتاب ایقان مخصوص جناب خال در حضور نازل و کیفیت حبس و سفر این مظلوم در آن مذکور، آن را به غیر نسبت داده‌اند. بگو ای غافل، از افتادن سؤال نما تا بر تو واضح و معلوم گردد.» این موضوع در لوح یا کتاب مضاف به اسم شیخ تکرار شده و معلوم نیست که و کی و در کجا ایقان را به مؤلف دیگری نسبت داده بود؟ ذکر افتادن در این مورد قرینه است که این اثر قلمی مربوط به سال‌های آخر عمر بهاء و بعد از تاریخ نگارش مکتوب یا کتاب شیخ بوده است. زیرا تا حدود سال ۱۳۰۰ هجری هنوز ذکری از افتادن در پیش نیامده بود و سیدمحمد خال و فرزندانش در شیراز کباده مسلمانی می‌کشیدند و بعید نیست تاریخ اثر به زمانی دیرتر از این موقع هم بپیوندد.

فاضل مازندرانی ضمن توجیه‌هایی که از برخی اغلاط لفظی و معنوی ایقان می‌کند و در مورد ذکر انبیاء داود و عیسی و نوح و هود که عبارات ایقان با مبانی مقرر و اخبار موثق تطبیق نمی‌کند، بیانی جذاب دارد که از خودش بشنوید. «سخن دربارۀ انبیاء مذکور حکمةً طبق سطوح معتقدات ظاهر به عوام و حسب عقیده مخاطب یعنی حاج سیدمحمد خال آورده‌اند تا استیحاش و تعجب نکند، چنان‌که بسیاری از مواضع و بیانات مذکوره در این کتاب چنین است.» و بدین ترتیب کار دنیا و دین را بر یک مبنا قیاس کرده و درهم آمیخته است. تاریخ تألیف ایقان چنان‌که از عبارت «اکنون دو سنه است» برمی‌آید دو سال بعد از اظهار امر به سال ۱۲۷۵ یعنی در ۱۲۷۷ بوده است و در جای دیگر رساله با قید عبارت «اکنون هجده سنه می‌گذرد» تاریخ تألیف را به سال ۱۲۷۸ می‌رساند که مورد قبول بهائیان است، اما در آنجا که ذکر «۱۲۸۰ سنه می‌گذرد» اشکالی به وجود می‌آورد که اگر از بعثت به حساب آید، به سال ۱۲۷۰ یعنی دوران قبل از مهاجرت بهاء به کردستان برمی‌گردد و اگر از مبدأ هجرت، برخلاف ظاهر عبارت، گرفته شود به دو سال بعد از ۱۲۷۸ هنگام ورود بابیان به اسلامبول یا ادرنه می‌رسد. به‌هرصورت تاریخ تدوین ایقان هم خالی از ابهام و اشکال نیست و با وجودی که آقای ابوتراب هدائی در نسخه‌ای از ایقان خطی که با چاپ اول مقابله می‌کرده عبارت «هزار و دویست و هفتاد و هشت» را به جای «هزار و دویست و هشتاد» دیده است، مطابقت کلیه نسخه‌ها با روایت هشتاد، بدین صورت منفرد، ارزشی جز احتمال تصرف قلم اصلاح کاتب نسخه نمی‌دهد. راجع به این کتاب می‌توان سخن بسیار گفت و مانند خطیب دانشمند حلبی چندصد صفحه بزرگ درباره آن چیز نوشت ولی چنین کاری از فراخور بحث کتاب‌شناسی و حضور ذهن ما بیرون است. اینک در خاتمه نظر خوانندگان را درباره اغلاط و اختلافات لفظی و معنوی نسخه‌های چاپی و خطی ایقان به این چند نکته جلب می‌کند:

۱-شیخ عبدالسلام آخوندزاده در رساله مدافعه و مطالعه خود نه بر مبنای اساسی، استدلال ایشان را هدف انتقاد منطقی و کلامی قرار داده ولی به نقاط ایراد لفظی و معنوی از عبارات ایقان نظری نیفکنده است و به میرزا ابوالفضل و خطیب حلبی مجال آن را داده است که یکی از تغافل شیخ بر خود ببالد و دیگری با نقل صد و پنجاه و اندی غلط ادبی گوش مدعی را بمالد.

۲-آقای محمدرضای افضل که ایقان چاپ اصلاح‌شده ۱۳۱۸ قاهره را مورد مطالعه قرار داده، هشتاد و چهار خطای آن را در کتاب مطبوع «فلتات و خطئات» بر شمرده است.

۳-آقای ابوتراب هدائی در چاپ سوم از کتاب «این دین نیست» چهارصد و پنجاه مورد تفاوت یا تصحیح میان یک نسخه خطی از کتاب ایقان که در دست داشته با نسخه چاپ اول سربی قاهره یافته و در برابر هم در جدولی نهاده است. علاوه بر آن در ضمن نقل ده آیه از قرآن کریم تصرفاتی یافته و نوشته است.

۴- عده‌ای از جوانان فاضل پژوهشگر در تهران از مقابله دقیق چاپ اول ایقان با پنج چاپ دیگر جدولی فراهم آورده‌اند که ۴۸۴ مورد اختلاف را در آن جدول قید کرده‌اند.

۵- خطیب فاضل آقای حاجی شیخ محمود حلبی علاوه بر نقل جدول اختلافات مزبور، صد و پنجاه و چهار غلط ادبی از متن ایقان بیرون آورده و در کتاب «پژوهش جامع درباره ایقان» تألیف خود به‌تفصیل یاد کرده است. شاید دیگری در ضمن مراجعۀ تازه‌ای به موارد دیگری هم بر بخورد. چنان‌که یکی از دوستان فاضل نویسنده در ضمن مراجعه به آخرین صفحه از چاپ اول وقتی نظری بر عبارت عربی (المنزول من الباء و الهاء» افکند که در همه نسخ خطی و چاپی به همین صورت وارد است بر ذکر کلمه «منزول» به جای «نازل» اعتراضی داشت که در جدول اغلاط ادبی خطیب حلبی هم ذکر شده بود.

نکات دیگری هم هست که تفصیل آن در مقاله آمده است.[۱۱]

برهان قاطع

استاد طباطبائی در نوشتار دیگری با عنوان «برهان قاطع»، از قول ضیاءالحکما خاطره‌ای از مرحوم حکیم میرزاحسن جلوه (پسرعمّ ضیاءالحکما) درباره حضور وی در جلسه استادش، میرزا حسن نوری، با علی‌محمد باب و ناتوانی باب از پاسخ به پرسش‌های فلسفی او، نقل کرده‌اند که آن را برای خوانندگان بهائی‌شناسی بازگو می‌کنیم.

مقاله «برهان قاطع» مربوط به بیان خاطره‌ای از دیدار مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه با میرزا علی‌محمد باب است و برهان قاطع باب و بهاء که شمشیر و ارعاب بود که برای اثبات امری اقامه می‌شود.

مورد استعمال برهان قاطع در علم منطق و موضوعات عقلی است. گاهی این دو کلمه در غیر مورد اصلی خود به کار می‌رود. پنجاه سال پیش در کوچه ناموس از خیابان فرمانفرمای قدیم یا شاپور جدید سیدی سالخورده و معمم از طبیبان قدیمی شهر هر روز صبح در مطب خانه خود از مراجعه‌کنندگان و بیمارانی که به او اعتماد و اعتقاد داشتند پذیرایی می‌کرد. نام او سیدمحمدعلی فتوحی ملقب به ضیاءالحکما بود که تا حدود سال ۱۳۱۰ هنوز در قید حیات بود. غالب روزها بعد از فراغت از پذیرایی مریضان، قدم‌زنان به خیابان شاهپور می‌آمد و در حجره کسب یکی از همشهریان خود می‌نشست. گاهی با مرحوم حاجی میرزا عبدالله سبوحی واعظ معروف و مرحوم دبیرلشکر از مستوفیان قدیم متقاعد یا بازنشسته قشون باهم می‌نشستند و با ذکر خاطرات دوران گذشته، وقت را می‌گذراندند. در سال ۱۳۰۹ این ضعیف هم بر آن جمع افزوده شد و در آن حوزه بیشتر جنبه مستمع آزاد داشتم.

روزی یکی از حضار مجمع از مرحوم ضیاءالحکما پرسید کسی از قول شما نقل می‌کرد که از مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم معروف، بنی‌عم خود، داستانی راجع به «برهان قاطع» شنیده و حکایت کرده‌اید. خوب است ما را هم از شنیدن آن مستفیض کنید. مرحوم فتوحی از ورود در موضوع و دادن جواب خودداری کرد.

سکوت و دفع الوقت ضیاء‌الحکما مرا برانگیخت تا روزی دیگر او را در همان محل اجتماع معهود و بی‌حضور یاران دیگر مورد سؤال قرار دهم و به سخن درآورم و از او چنین شنیدم: در عنفوان جوانی روزی به خدمت بنی‌عم معظم خود مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه در مدرسه دارالشفا رسیدم و مجالی مناسب یافتم و از جلوه پرسیدم شما درباره حضرات جدید هیچ حرف نمی‌زنید، درصورتی‌که هنگام اقامت در اصفهان برای تحصیل، با آغاز این امر معاصر و شاهد و ناظر بوده‌اید. مرحوم جلوه گویی در دل خود احساس سنگینی از این بار سکوت ممتد می‌کرد و همین که پرسش از این طرف آغاز شد، پاسخ را در ضمن نقل حکایتی افاده کرد و چنین فرمود:

«وقتی سیدعلی‌محمد باب دراثر بروز وبای شدید شیراز مجال خروج از شهر را پیدا کرد و به اصفهان آمد و در عمارت منوچهر خان گرجی معتمدالدوله دور از انظار اقامت گزید، معتمدالدوله حمایت خود را از سید باب دریغ نمی‌کرد و به نگهداری جانب او می‌پرداخت. روزی که استادم مرحوم میرزا حسن نوری بنا به اشاره یا درخواست و یا دعوت معتمدالدوله با سید باب قرار ملاقات داشت، من هم یکی از چند تن شاگردی بودم که از استاد خواستیم اجازه بدهد در خدمت او باشیم و به همراه او رفتیم و باب را در آنجا دیدیم و شاهد مذاکراتی بودیم که میان استاد ما با سیدعلی‌محمد صورت می‌گرفت. استاد از غوامض مسائل حکمت الهی و فلسفه اعلی سخن می‌گفت و سید بنا به شیوه شیخیه سخنانی مناسب با میزان اطلاع و دریافت خود جواب می‌داد. حکیم نوری بدون آنکه جنبه مکابره و مناقشه به مناظره یا گفت‌وگو بدهد بعد از موضوعی به موضعی دیگر می‌رفت ولی سید در جواب مکث و سکوت خود را آن‌قدر امتداد می‌داد که استاد از تعقیب مطلب خود صرف‌نظر کند و به موضوع دیگری بپردازد.

از صورت کلی گفت‌وگوها چنین مفهوم ما شاگردان حکیم نوری شد که سید باب با مطالب و مسائل فلسفی معلوم و معروف حکمای اسلام انس خاطری ندارد و استاد ما هم نمی‌خواست با ذکر چنین نتیجه‌گیری او را آزرده‌خاطر سازد و مجلس را خاتمه داده بیرون آمد. شاگردان در راه مراجعت از استاد خود پرسیدند او را چگونه دیدید؟ استاد به اندیشه فرو رفت و سرانگشت سبابه خود را روی کاسه سر نهاد و گفت چه کار به او دارید؟ سید اولاد پیغمبر است، او را به جدش ببخشید و دیگر چیزی بر آن نیفزود. شاگردان به اعتبار وضعی که استادشان در این پاسخ کوتاه به خود گرفت چنین دریافتند که میرزا حسن در او خستگی اعصاب شدید و تشویش حواس یافته است.

سال‌ها بعد وقتی از اصفهان به تهران منتقل شدم برخی از رجال آن عصر که بر این دیدار میرزا حسن نوری استاد من با سید باب در عمارت سرپوشیدۀ سرای معتمدالدوله آگاهی داشتند، روزی در مجلسی که چند تن از شاهزادگان دانش‌دوست قاجاریه حاضر بودند، علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه کیفیت ملاقات مرحوم میرزا حسن را با سید باب از من پرسید، من هم بدون کم و زیاد قضیه را نقل کردم. این سخن از آن مجلس به خارج راه یافت و روزی دیگر یکی از رجال نامدار عصر از من قضیه را پرسید و بر همان زمینه جواب شنید.

مدتی از این اتفاق گذشت. روزی در ایوان حجره خود درون مدرسه دارالشفا نشسته بودم. شیخی که هنگام تحصیل در اصفهان یکی از طلاب علوم دینیه بود و مدتی می‌گذشت که از حال او خبری نداشتم از راه رسید و سلام کرد. احساس کردم او گویی تقاضایی دارد. او را به درون حجره بردم. وقتی داخل حجره آمد گفت: مطلبی که باید به عرض شما برسانم مفصل است و من اکنون در وضعی هستم که باید دور از انظار سخن خود را بگویم. پیش خود پنداشتم ممکن است گرفتاری خاصی داشته باشد. از مدرسه به اتفاق شیخ گلپایگانی داخل مسجد شاه شدم. او به سوی رواق شبستان روبه‌رو رفت. من هم بی‌دغدغه و هراسی به دنبال او رفتم. شیخ پای یکی از ستون‌های میان رواق نشست و گفت: “از آن زمان که شما را در اصفهان دیدم و بعد غایب شدم، به فرقه بابی پیوسته و با آن‌ها همواره همکاری داشته‌ام. هم اینک با دسته طرفداری‌ها از بابیان همکارم. چند شب پیش در محفل ما سخن از شما و اظهارات شما در مجلس شاهزادگان راجع به ملاقات استاد شما با نقطه اولی (باب) در پیش آمد. عقیده غالب حاضران محفل بر این بود که انتشار چنین مطلبی از ناحیه شما و به نام شما در پیش مردم عادی موجب ضرر برای پیشرفت این امر خواهد بود. قرار بر این شد که شما را قهراً ساکت کنند. کسی از میان جمع داوطلب اجرای این امر شد. من به حکم سابقه شناسایی و محبتی که از دوران طلبگی از شما دیده بودم، به رفقای خود گفتم به من مجال بدهید تا با آقای جلوه ملاقاتی بکنم و موضوع را به استحضار او برسانم تا از یک طرف حق دوستی را به جا آورده باشم و از طرف دیگر بسا که با سکوت بی‌سروصدای او کلید این قفل به دست افتد. حال میل جناب‌عالی به سکوت ابدی و مرگ و یا قفل خاموشی بر زبان نهادن است؟ خود دانید.” شیخ وضع سلوک و لحن گفتار خود را ناگهان در پای ستون مسجد عوض کرد و با تحکم گفت: خواهش دارم تا وقتی من از شبستان و حیاط مسجد به خارج نروم خود از این محلی که نشسته‌اید برنخیزید. او رفت و من هم بعد از او بیرون آمدم. از حسن اتفاق دیگر کسی تاکنون از من سؤالی نکرده تا خود را به محک امتحان بزنم.»

مرحوم جلوه بعد از نقل این سرگذشت، برای میرزا محمدعلی، پسر حاجی میرزا رفیعای عم‌زاده‌اش گفته بود: در ضمن درس عبرتی از سرگذشت فخررازی در این زمینه آموختم. ضیاءالحکما که بر آن سرگذشت آگاهی نداشت کیفیت را از جلوه می‌پرسد و او چنان‌که معلوم اهل اطلاع است بدو می‌گوید:

«امام فخررازی مردی حکیم و متکلم و خطیب و مناظر نیرومندی بود. به روزگار جوانی همواره در مجلس وعظ و خطابه خود از اسماعیلیه بد می‌گفت و آنچه را پیش از او غزالی و دیگران دراین‌باره رشته و بافته بودند می‌برید و می‌دوخت. حسن تأثیر مجلس وعظ او برخی از متعصبان فرقه فاطمی را بر ضد او برانگیخت. روزی که در مسجد نماز فرادا (تنها) می‌گزارد، یکی از فدائیان اسماعیلی همین که امام به سجده رفت پیش آمد و بر پشت کمرش نشست و دم حربه تیزی را که در آستین داشت بر گردن امام فخر آشنا کرد و گفت: “اگر بعد از این یک بار دیگر این حرف‌ها را تکرار کنی با همین حربه کار تو را می‌سازم و تمام می‌کنم و اگر سکوت اختیار کنی بسا که هدایا و صلات گران‌بهایی از موارد مختلف سالیانه به تو برسد.” امام فخر بعد از آن خاموش شد و هر وقت مریدی از او باعث بر اینکه درباره اسماعیلیه خاموش است می‌پرسید، جواب می‌گفت: اینان برهان قاطع دارند و منظورش از برهان قاطع حربه برنده بود!».

مرحوم جلوه گفته بود این فرقه هم با چنین تمهید مقدمه‌ای داستان برهان قاطع اسماعیلیه را خواستند به روی من بکشند ولی من هرگز این عمل ماجراجویی را برهان قاطع به حساب بلکه بر زبان هم نیاورده‌ام. میرزا تقی‌خان سپهر در جلد دوم از تاریخ قاجاریه صفحه ۴۳۱ این ملاقات را به تفصیل نقل کرده و نوشته است که در این جلسه محمد امام جمعه اصفهان و محمدمهدی کلباسی فقیه و میرزا حسن نوری حکیم با عده‌ای از علما به ناهار دعوت شده بودند. کلباسی درباره نحوه استنباط احکام شرعی از او سؤالی کرد، باب پاسخ می‌دهد تو در مرتبه شاگردی و دانش‌جویی هستی و من در مقام ذکر فؤاد و حق نداری از من چنین سؤالی بکنی. آنگاه میرزا حسن نوری گفته بود اگر شما به مقام ذکر فؤاد رسیده‌اید به اعتقاد حکما باید هیچ چیز بر شما پنهان نباشد؟ باب گفت: چنین است و هرچه می‌خواهی بپرس! میرزا حسن درباره موضوع طی الارض که به چشم برهم‌زدنی صاحب کرامت می‌تواند از نقطه‌ای در شرق یا غرب جهان خود را به نقطه دور دیگر برساند و اشکالی که از نظر طبیعی در کار زمین و سکنه روی زمین ممکن است پیش آید سؤال کرد. سید به میرزا گفت جواب را بگویم یا بنویسم؟ میرزا حسن گفت به هر نحوی که دلخواه شما باشد. او قلم بر گرفت، خطبه‌ای مشتمل بر حمد و نعت خدا و پیغمبر و مناجات نوشت که ربطی به موضوع سؤال نوری نداشت. میرزا حسن با تذکر این معنی لب از گفتار بربست و حضار مجلس پس از صرف ناهار متفرق شدند. صورت منقول از این گفت‌وگو که در ناسخ [التواریخ] محفوظ است مانند صورت «مذاکره علمای تبریز دو سال بعد در مجلس ولیعهد با سید» که در همین کتاب ضبط شده است، گویا مبتنی بر گزارش رسمی بوده که مانند نامه ولیعهد منضم به توبه‌نامۀ باب، نسخه آن در دفترخانه دولتی وجود داشته و مورداستفاده سپهر تاریخ نویس قرار گرفته است. انتقال این دو سند موجود از دربار به کتابخانه مجلس و کوشش در نگهداری آن‌ها، دور از چشم و دست تجاوزکار و بداندیش، نامه و توبه‌نامه را حفظ کرده ولی گزارش مربوط به دیدار و گفت‌وگوی اصفهان شاید روزی در ضمن رسیدگی کامل به اسناد دولتی محفوظ در مخزن اسناد قصر گلستان به دست آید. به‌هرصورت از مقایسه این دو مجلس در ناسخ می‌توان به کشف گزارش مجلس سؤال و جواب اصفهان، مانند سؤال و جواب تبریز در آینده امیدوار بود.[۱۲]

تواریخ بابی و بهائی، تاریخ قدیم و جدید

استاد طباطبائی همچنین تحقیقات عمیق و گران‌قدری دربارۀ تواریخ بابی و بهائی انجام داده‌اند که منحصربه‌فرد است. دیدگاه ایشان دربارۀ این تواریخ چنین است:

دو کتاب یا دو گونه کتاب تاریخ قدیم و جدید در میان بابیان و گروه‌های منشعب از آنان رواج داشته است. تاریخ قدیم در ۱۲۷۹ق. و تاریخ جدید در ۱۲۹۱ق. شکل گرفته است. ظاهراً نویسندۀ تاریخ قدیم یک نفر اصفهانی بود و تا ۱۲۹۰ تنها مرجع تاریخی این گروه قرار داشته است و در دوره‌ای نوشته شده است که اعدام شیخ‌ علی عظیم (شیخ ‌علی ترشیزی) شاگرد سیدکاظم رشتی و به نظر من جانشین مسلّم علی‌محمد باب، در ۱۲۶۸ق و پس از سوءقصد نافرجام به ناصرالدین‌شاه به دستور او، زمینه را برای میدان‌داری و ریاست برادران نوری (بهاءالله و صبح ازل) آماده ساخت. این زمان، هنوز بابیت از درگیری‌های فرقه‌ای آن دو برادر رنگ نگرفته بود.

تاریخ جدید توسط یک یا چند نفر، اما در دوره‌ای نوشته شده است که دو شاخه بابیت (ازلیت و بهائیت) با یکدیگر در نزاع داغ فرقه‌گرایانه بودند و از سوی دیگر، سران بهائیت تصمیم گرفته بودند روابط خود را با دربار قاجار و ناصرالدین‌شاه بهبود بخشند و ازاین‌رو، در تاریخ جدید، دشنام‌های فراوان پیشین را کنار نهادند و ثناگوی شاه شدند؛ چنان‌که با بهره‌گیری از رسائل میرزا ملکم‌خان (با بهرۀ تلفیقی از عین عبارات او) و شیوه نگارشی رسائل آخوندزاده (به‌ویژه در رسالۀ گفت‌وگوهای جمال‌الدوله هندی و کمال‌الدوله در دین‌ستیزی از زبان سیاح بیگانه) دنبال مخاطبان جدیدی می‌گشتند. مؤلف این کتاب جدید نامعلوم بود. عده‌ای، میرزا ابوالفضل گلپایگانی و گروهی، مانکجی‌ هاترایای گجراتی زردشتی را نویسنده آن می‌دانستند. میرزا ابوالفضل گلپایگانی، به‌گونه‌ای غیرمستقیم میرزا حسین همدانی (تهرانی بنا به نسخه مانکجی)، منشی مانکجی را نویسنده آن دانسته است.

درهرحال، در این مقطع، پروفسور ادوارد براون که با سران مختلف ازلیان و بهائیان ارتباط داشت، به انتشار تاریخ قدیم بابیت در ۱۳۲۸ق. /۱۹۱۰م. دست زد و به اعتماد قول میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را به حاجی ‌میرزا جانی کاشانی مربوط دانست.

استاد محیط در مقالات «کتابی بی‌نام با نامی تازه» و «تاریخ قدیم و جدید» در مجله گوهر، کیفیت نام‌گذاری تاریخ منتشرشده توسط ادوارد براون ـ با همکاری شیخ محمدخان قزوینی ـ به نقطةالکاف و فضای تاریخی تدوین تواریخ بابیت را بررسی کرده‌اند. براون پیش از آن به دنبال تاریخ قدیمی بود که تاریخ جدید از آن اقتباس شده بود. ازاین‌رو، با دیدن دو نسخه در میراث کنت گوبینو، که «نقطةالکاف» به‌عنوان یک بخش از آن خوانده شده بود، به انتشار تاریخ یادشده دست زد. نکات زیر، برخی از آنچه است که استاد به آن توجه کرده‌اند:

۱ــ نسخه مورداستفاده ادوارد براون، نه دارای اسم مؤلف است و نه دارای عنوان کتاب و نه تاریخ تحریر و تاریخ انتقال آن به پاریس معلوم است، اما شباهت حوادث تاریخ قدیم و جدید، باعث شده است آن نسخه را نسخۀ تاریخ قدیم و نویسنده آن را حاجی ‌میرزا جانی (معروف به نقطه کافی، مؤلف رساله نقطةالکاف) بداند، درحالی‌که طرفین ازلی و بهائی، یعنی مدّعیان جانشینی باب، در موقع انتشار آن، این نسبت را با اطمینان تلقی نمی‌کرده‌اند.

۲ــ رساله‌ای که براون، عنوان رساله را از آن اقتباس کرده و در ۱۲۷۹. ق تحریر یافته، نوشته‌ای تاریخی نبوده، بلکه رساله‌ای کلامی است و کاتب به علّتی نامعلوم یا به اشتباه، آن را به تاریخ قدیم بابیه متصل کرده است. درضمن، تاریخ تألیف این رساله ۱۲۶۴ یا ۱۲۶۷ق است، درحالی‌که مقدمه تاریخ قدیم در ۱۲۷۰ق تألیف یافته است.

۳ــ نه‌تنها از حاجی میرزا جانی کاشانی در بعضی از حوادث، در این کتاب به‌عنوان «ناقل یا منقول عنه» یاد شده، اساساً او دو سال جلوتر از تألیف تاریخ قدیم درگذشته است و نویسندۀ این تاریخ، احتمالاً محمدرضا نام اصفهانی است که در بغداد بوده است و حاجی میرزا جانی، که براون تاریخ قدیم را به او نسبت داده، نامی است که نخستین‌بار میرزا ابوالفضل گلپایگانی، آن را در رساله اسکندریه ذکر کرده است. به ادعای گلپایگانی منشی مانکجی که از طرف او مأمور نوشتن تاریخ بابیه شده بود، نزد او آمد و از او درخواست همکاری نمود. او نیز وی را به تاریخ حاجی میرزا جانی کاشانی حوالت داد.

۴ــ استاد محیط معتقدند همه نسخه‌های تاریخ قدیم ـ که هیچ‌کدام با نام مؤلف همراه نبوده ـ برخلاف تصور ادوارد براون، هرگز از میان نرفته و خود ایشان، دست کم از شش نسخۀ آن خبر داشته و سه نسخه را با نسخه گوبینو مقایسه کرده‌اند و یادآور می‌شوند که غیر از نسخه گوبینوی کتابخانه پاریس، دو نسخه دیگری را که دیده‌اند، رسالۀ اعتقادیۀ نقطةالکاف را در ابتدا ندارند و شاهدی دیگر بر نام مؤلف و نام کتاب تاریخ قدیم در آن‌ها نیست؛ چنان‌که نسخه مانکجی در بمبئی نیز فقط نام میرزا حسین طهرانی را بر خود دارد.[۱۳]

از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ

استاد محیط همچنین در مقاله «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»،[۱۴] یکی دیگر از منابع تاریخی بابیان به نام تاریخ نبیل زرندی را بررسی کرده‌اند. برای درک بهتر از جایگاه تاریخی این نوشته، در ذیل درخصوص سیر تاریخی کتاب‌های تاریخی شاخه‌های بابی این توضیحات را لازم می‌بینند:

انتشار کتاب موسوم به نقطةالکاف توسط ادوارد براون، ناخرسندی بهائیان را به دنبال داشت و آن‌ها این کار را اقدامی به سود رقیبان ازلی خویش تلقی کردند. ازاین‌رو، به دستور عبدالبهاء، میرزا ابوالفضل گلپایگانی در پاسخ به آن، به تألیف تاریخ مستقلی به نام کشف‌الغطا دست زد که به علت مرگ او ناتمام ماند و مهدی گلپایگانی آن را تمام کرد و آن را در عشق‌آباد از ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ق، منتشر کردند و البته به دلیل تغییر جوّ سیاسی خاورمیانه، پس از فروپاشی امپراتور تزاری (حامی پیشین بهائیت) و حاکمیت بریتانیا بر فلسطین و هراس از تقابل با پروفسور انگلیسی، نسخه‌های کشف‌الغطاء را به‌سرعت جمع نمودند و سوزاندند. چنان‌که پس از آن، تحریر نسخه محمد قاینی نبیل (اهل عالین) در ۱۳۰۰ق از تاریخ جدید، به سود بهاء تمام شد. عجیب آنکه، بعد از او فقط محمدتقی همدانی در احقاق‌الحق از آن نقل قول کرده است و البته مانند براون او را نمی‌شناخت. سه سال بعد، عباس‌افندی با تصرفاتی، آن را به سود پدرش و به‌عنوان جانشینی برای تاریخ قدیم و جدید تحریر کرد و در ۱۳۰۷. ق به براون در عکا هدیه داد.

عبدالحسین آواره (آیتی بعدی) نیز در خلأ حاصل از سوختن کشف‌الغطاء در ۱۹۱۷م، کواکب‌الدریه را از ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۱م نوشت، اما بازگشت او از بهائیت، آن کتاب را از اعتبار ساقط کرد. پس از آن آواره خود را آیتی نام نهاد. بعد از مدتی با تلاش شوقی‌افندی، کتابی انگلیسی با عنوان «امواج نور» یا «داون بریکرز» به‌عنوان تاریخ نبیل زرندی (ملا محمد نبیل زرندی شاعر مداح میرزا حسین‌علی بها) در ۱۹۲۷ یا ۱۹۳۲م. منتشر شد. این کتاب بعداً به عربی و با عنوان مطالع‌الانوار منتشر گشت و از عربی نیز به فارسی برگردانده و به عنوان تلخیص تاریخ نبیل منتشر شد. این کتاب، که در هیچ‌کدام از نوشته‌های پیشین نامی از آن نرفته بود، مورد تردید بسیاری قرار گرفت. جالب آن است که این کتاب که هیچ سابقه ذهنی از آن وجود نداشت، بنا به اشاره‌ای در آن، در سال ۱۳۰۵. ق یعنی دو سال پیش از سفر ادوارد براون به عکا، تألیف شد و روشن نیست چرا به او هدیه داده نشد!

استاد با گزارش این سیر تاریخی، در پاسخ به منتقدی به نام دکتر علی‌مراد داودی ــ استاد فلسفه دانشکده ادبیات تهران که گرایش‌ بهائی دارد ــ او را در اینکه مطالع‌ الانوار را نگاشته شوقی‌افندی می‌داند، با خود هم‌رأی خوانده و این شاهد تاریخی را آورده است که چرا تاریخ‌نویسان قدیمی به‌جای استناد به محتویات آن تاریخ، به منقولات شفاهی دیگران تکیه کرده‌اند؛ کتابی که می‌توانست پاسخ مناسبی در برابر نسخه تاریخ قدیم منتشرشده توسط ادوارد براون باشد. چنان‌که استاد محیط اشاره نکردن عبدالبهاء به این کتاب در تذکرةالوفا را شاهدی بر صحت نظر خود مبنی بر جعل کتاب یادشده توسط شوقی‌افندی دانسته‌اند.

ایشان که همیشه از وارد شدن به بحث‌های فرقه‌ای گریزان بودند، در پاسخ به نقدی مفصل و فرقه‌ای از جانب نواب‌زاده اردکانی در همان نشریه بهائی، بر ابعاد کتاب‌پژوهی خود تأکید کرده و حمله فرقه‌گرایانۀ او را به علامه محمدخان قزوینی و ادوارد براون در چاپ کتاب قدیم، به دور از انصاف دانسته‌اند، چنان‌که نقد خود بر آنان را متضمن تأیید نظر بهائیان در جعلی بودن نسخه گوبینو، که به سود ازلیان بود، ندانسته و پژوهش خود را به دور از نزاع بهائیان با ازلیان خوانده‌اند. همچنین به دسته‌ای دیگر از نقدهای او پاسخ داده و سرانجام او را به انکار اصل تاریخ قدیم متمایل یافتند؛ امری که راه بحث را می‌بندد.

به‌رغم تکرار این نکته از جانب استاد محیط که به دنبال تأیید یا ردّ طرفین نزاع نیستند، گروهی از طرفین، تحقیق کتاب‌شناسی را از این منظر نگریستند و بر ایشان خرده‌ گرفتند. ازاین‌رو، در مقاله دیگری به نام «ادامه بحث درباره نقطةالکاف» به بعضی از نقدها پاسخ داده و بر مدعیات خود، به‌ویژه بطلان استناد تاریخ قدیم به میرزا جانی و اصفهانی بودن مؤلف، تأکید کرده‌اند.[۱۵]

عظیم!

استاد، مقاله‌ای هم درباره «عظیم» داشتند که در آن مقاله با نام «عظیم پس از باب و پیش از ازل» به اثبات ریاست شیخ ‌علی عظیم پس از اعدام باب و ابطال جانشینی فرد دیگری مانند میرزا یحیی صبح ازل پرداخته‌اند و دراین‌خصوص از شواهد تاریخی و تصریح تواریخ بابی بهره گرفته‌اند.[۱۶]

طاهره یا طاهرا

تحقیق بسیار جالب دیگر استاد محمد محیط طباطبایی دربارۀ شعری منسوب به زرین‌تاج قزوینی مشهور به طاهره قرةالعین است که در مقالۀ «طاهره یا طاهرا» در مجله گوهر سال پنجم شماره هشت آبان ۱۳۵۶ آمده است. بهائیان این شعر را که متعلق به طاهره می‌دانند، بسیار تبلیغ نموده‌اند؛ اما استاد طباطبائی، اصل هویت شاعری وی را نیز به چالش کشیده است و در پژوهشی به بررسی یک نسخه خطی موجود در کتابخانه مجلس به شماره ۸۸۴۱ می‌پردازد. این نسخه حاوی اشعاری از میرزا طاهر وحید قزوینی منشی و وزیر دربار صفوی است که دارای آثاری به نظم و نثر است. در صفحه ۵۷۶ آن مخمسی نگاشته شده که حاوی همین شعر است.

به بررسی محیط طباطبایی اصل غزل از شاعری به نام طاهرای انجدانی کاشی دکنی است که در اواسط سده دهم هجری می‌زیسته و میرزا وحید در قرن یازدهم مخمسی بر غزل وی ساخته و در دهه دوم از سده دوازدهم جمال‌الدین محمد جامی از ندمای اکبرشاه هندی این مخمس را در مجموعه نظم و نثر خود به نام میرزا وحید نگاشته است؛ اما گروه بابیان که به دنبال جمع‌آوری شعر برای طاهره بوده‌اند، اشعار بی‌نام و نشان و جالب را جمع‌آوری کرده و به نام وی در دسترس فارسی‌زبانان هندوستان قرار داده‌اند.

وی می‌گوید اهمیت این پژوهش سبب شد تا بابیان ازلی این شعر را از اشعار منسوب به طاهره حذف کنند، اما بهائیان همچنان به وی منسوب می‌دانند. گرچه برخی دیگر نیز این شعر را به طاهره اصفهانی یا حزین لاهیجی منسوب کرده‌اند. با تحقیق استاد طباطبائی به طریق اولی انتساب آن به زرین‌تاج قزوینی ملقب به قرةالعین که یک صد و ده سال بعد از تاریخ تحریر این غزل در مجموعه کتابخانه مجلس، به دنیا آمده و تقریباً یکصد و چهل و اندی سال بعد از آن، در واقعه بدشت هزارجریب مازندران با ملا محمدعلی قدوس بارفروشی و میرزا حسین‌علی نوری شرکت جست و سزاوار لقب طاهره شد، با قبول عقل سازگار نمی‌آید! باید دانست بابیان که در اواخر سده سیزدهم هجری درصدد جمع‌آوری دیوان شعری برای قرة‌ العین بودند، از برخی اشعار جالب و جاذب که نام شاعر آن‌ها درست شناخته نباشد چند غزل برگزیدند، از آن جمله این غزل را با نام او ثبت کردند و آن را با مقداری شعر همانندش به نام اشعار طاهره در دسترس فارسی‌زبانان هندوستان نهادند.[۱۷]

سخن درباره این شخصیت علمی در این مختصر نگنجد و پژوهشگران همیشه وامدار این سید بزرگوار و تحقیقات علمی، تاریخی و ایران‌شناسی او هستند. روحش پر فتوح باد و یادش جاودان.

نتیجهگیری

استاد سیدمحمد محیط طباطبایى چنانكه گفته شد از برجسته‌ترین پژوهشگران ادبی، فرهنگی، تاریخی و از منتقدان و ادیبان كم‌نظیر سرزمین ما بود كه با بیش از ۷۰ سال تحقیق و فعالیت مطبوعاتى و نگارش بیش از ۲۵۰۰ مقاله در بیش از ۵۵ روزنامه و مجله و مدیریت سه نشریه و تألیف نوزده جلد کتاب و انجام هشتصد سخنرانى علمى، ادبى، تاریخى و فرهنگى در رادیو و تلویزیون و حضور درکنگره‌هاى علمى، محافل و مجالس ادبى و اجتماعى و ده‌هزار ساعت تدریس در مدارس گوناگون و مراکز آموزش عالى و تربیت حدود ۶۰۰۰ شاگرد و با حدود بیست‌هزار بیت شعر، توانست به عنوان شخصیتی كم‌نظیر در تاریخ این كشور ثبت شود. استاد در موضوع بهائیت به تحقیقاتی بی‌نظیر در كتب اصلی و تاریخی آنان دست زد و با نسخه‌شناسی كه تخصص او بود، نشان داد این آثار از اغلاط، تحریف و جعل و قلب واقعیت مصون نمانده و این حجم از نارسایی‌های علمی و ادبی و متنی، نشان از بشری بودن و الاهی نبودن این آیین دارد.

منابع

 

۱. محیط طباطبایی، سید محمد، مصاحبه با محیط، کیهان فرهنگی، شماره ۱۰، ۱۳۶۳.

۲. ــــــــ، مجله تماشا، شماره ۳۸۶، ص۹۲.

۳. ــــــــ، مصاحبه با مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره ۲، زمستان ۱۳۷۰، ص۲۴۳.

۴. ــــــــ، مجله محیط، شماره اول.

۵. ــــــــ، «کتاب اقدس»، مجله گوهر، سال۴، ش۱۰، دی ماه ۱۳۵۵ (شمارۀ مسلسل۴۶)، صص۸۲۰-۸۲۴ و شماره ۱۱و۱۲بهمن و اسفند ۱۳۵۵ (شماره مسلسل ۴۷ و ۴۸) صص۹۰۶-۹۱۰.

۶. ــــــــ، «رساله خالویه یا ایقان»، مجله گوهر، سال۵، بهمن و اسفند ۱۳۵۶، شماره ۱۱ و ۱۲، صص۸۲۲-۸۳۱.

۷. ــــــــ، «برهان قاطع»، مجله گوهر، مهرماه ۱۳۵۶، شماره مسلسل ۵۵، سال۵، شماره۷، صص۵۰۷-۵۱۰.

۸. ــــــــ، «کتابی بی‌نام با نامی تازه»، مجله گوهر، سال۱۳۵۳، شماره ۱۱و۱۲ صص۹۵۲-۹۶۱.

  1. ــــــــ، «تاریخ قدیم و جدید»، مجله گوهر، سال۱۳۵۴، شماره ۵، صص۳۴۳-۳۴۸ و شماره ۶، صص۴۲۶-۴۳۱.
  2. ــــــــ، «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»، مجله گوهر، سال۴، شماره ۲ (شماره مسلسل۳۸) صص۱۱۳-۱۲۰ و شماره ۳ (شماره مسلسل۳۹)، ص۲۰۸.

۱۱٫ ــــــــ، «ادامه بحث درباره نقطة‌الکاف»، مجله گوهر، سال۴، شماره ۶ (شماره مسلسل۴۲) صص۴۶۶-۴۷۱ و ش۷ (شماره مسلسل۴۳)، ص۵۶۲.

۱۲٫ ــــــــ، «عظیم پس از باب و پیش از ازل»، مجله گوهر، سال۶، شماره ۳ (شماره مسلسل۶۳) صص۱۷۸-۱۸۳ و مجله گوهر، سال۶، شماره ۴ (شماره مسلسل۶۴)، ص۲۷۷.

  1. ــــــــ، «طاهره یا طاهرا»، مجله گوهر، سال ۵، آبان ماه، شماره ۸، شماره مسلسل ۵۶، صفحات ۵۸۱-۵۸۸٫

[۱]. مجله محیط و خاطرات مطبوعاتی محیط طباطبایی، مقدمه سید فرید قاسمی، صدوازه.

 

[۲]. گفتگو با عبدالعلی توحیدی، مجله رشد معلم، بهمن ۱۳۸۰٫

 

[۳]. مصاحبه با محیط، کیهان فرهنگی، شماره ۱۰، ۱۳۶۳.

 

[۴]. مجله تماشا، شماره ۳۸۶، ص۹۲.

 

[۵]. مصاحبه با مجله تاریخ و فرهنگ معاصر، سال اول، شماره ۲، زمستان ۱۳۷۰، ص۲۴۳.

 

[۶]. مجله محیط، شماره اول.

 

[۷]. «کتاب اقدس»، مجله گوهر، سال۴، ش۱۰، دی ماه ۱۳۵۵ (شمارۀ مسلسل۴۶)، صص۸۲۰-۸۲۴ و ش ۱۱و۱۲بهمن و اسفند ۱۳۵۵ (شماره مسلسل ۴۷ و ۴۸) صص۹۰۶-۹۱۰.

 

[۸]. God Passes By

 

[۹]. آقای محمّدرضا تهرانی معروف به افضل کتاب ایقان چاپ اصلاح شده ۱۳۱۸ قاهره را مورد مطالعه قرار داده و هشتاد و چهار خطا را در کتاب «فلتات اهل ایمان در خطئات متن ایقان» شمرده است. ایشان در کتاب خویش بیش از پانزده خطای ادبی گرفته‌اند و ادعاهای او را با احادیث دیگر رد کرده‌اند.

 

[۱۰]. ایشان (۱۲۷۴-۱۳۷۳) کتاب «بهائیت دین نیست» را در این موضوع نوشته است.

 

[۱۱]. «رساله خالویه یا ایقان»، مجله گوهر، سال۵، بهمن و اسفند ۱۳۵۶، ش۱۱ و ۱۲، صص۸۲۲-۸۳۱.

 

[۱۲]. «برهان قاطع»، مجله گوهر، مهرماه ۱۳۵۶، شماره مسلسل ۵۵، سال۵، شماره۷، صص۵۰۷-۵۱۰.

 

[۱۳]. «کتابی بی‌نام با نامی تازه»، مجله گوهر، سال۱۳۵۳ش ۱۱و۱۲ صص۹۵۲-۹۶۱. همچنین: «تاریخ قدیم و جدید»، گوهر سال۱۳۵۴، ش۵، صص۳۴۳-۳۴۸ و ش۶، صص۴۲۶-۴۳۱.

 

[۱۴]. «از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است»، مجله گوهر، سال۴، ش۲ (شماره مسلسل۳۸) صص۱۱۳-۱۲۰ و ش۳ (شماره مسلسل۳۹)، ص۲۰۸.

 

[۱۵]. «ادامه بحث درباره نقطة‌الکاف»، مجله گوهر، سال۴ ش۶ (شماره مسلسل۴۲) صص۴۶۶-۴۷۱ و ش۷ (شماره مسلسل۴۳)، ص۵۶۲.

 

[۱۶]. «عظیم پس از باب و پیش از ازل»، مجله گوهر، سال۶، ش۳ (شماره مسلسل۶۳) صص۱۷۸-۱۸۳ و مجله گوهر، سال۶، ش۴ (شماره مسلسل۶۴)، ص۲۷۷.

 

[۱۷]. «طاهره یا طاهرا»، ماهنامه گوهر، سال پنجم، آبان ماه، شماره ۸، شماره مسلسل ۵۶، صفحات ۵۸۱-۵۸۸٫

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در تشکیلات بهائی و منتقدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…