صفحه اصلی پژوهش نسخه‌ای تازه‌یاب از کتاب آیین در ایران (نوشتۀ میرزا یحیی دولت‌آبادی)

نسخه‌ای تازه‌یاب از کتاب آیین در ایران (نوشتۀ میرزا یحیی دولت‌آبادی)

11 خواندن ثانیه
0
0
409

سید مقداد نبوی رضوی

 

چکیده

میرزا یحیی دولت‌آبادی ـ که یکی از مهم‌ترین اثرگذاران دورة قاجار است ـ در مقام جانشینی میرزا یحیی صبح ازل (جانشین باب) از چنان نهان‌زیستی و کتمان عقیده برخوردار بود که بسیاری از مورخان او را یک مسلمان یا یک بابی مسلمان‌شده می‌دانند. گذشته از روایت‌های گویای ایمان بابی نهانی و همیشگی او، کتاب آیین در ایران ـ که در سال‌های پایانی حیات او نگاشته شده ـ گویای همیشگی بودن آن باورداشت نهانی در اوست. این مقاله به شناساندن نسخه‌ای تازه‌یاب از این کتاب که به خط جانشین او، محمدصادق ابراهیمی، است پرداخته و نکاتی تاریخی و باورداشتی را به دست داده است. این نسخه نسبت به نسخة چاپی کتاب آیین در ایران ـ که چاپش از سوی نگارنده انجام شد ـ مزایایی را داراست.

کلیدواژگاه:

میرزا یحیی دولت‌آبادی، کتاب «آیین در ایران»، محمدصادق ابراهیمی، میرزا محمدخان قزوینی.

مقدمه

کتاب آیین در ایران یکی از آثار دورة انتهایی حیات میرزا یحیی دولت‌آبادی است که در سال ۱۳۱۳ ش. (پنج سال پیش از وفات او) نگاشته شده است. آگاهی از آنچه در این کتاب آمده، در تحلیل زندگانی فکری و سیاسی او ـ که یکی از مهم‌ترین اثرگذاران نیمة دوم پادشاهی قاجار بود ـ بسیار کارگشاست. نگارنده پس از چند سال جستجو، سرانجام در تابستان سال ۱۳۹۲ ش. نسخه‌ای حروف‌چینی‌شده از این کتاب را یافت و ابتدا چکیده‌ای تحلیلی از آن را در فصل نخست کتاب اندیشة اصلاح دین در ایران آورد و سپس چاپ مستقلش را صورت داد. از قضای روزگار، در همان هفتة نخست پخش کتاب آیین در ایران (نشر نگاه معاصر، تیرماه ۱۴۰۰ ش.)، نسخه‌ای خطی از آن به دست نگارنده رسید که از جهاتی بر نسخة حروف‌چینی‌شدۀ آن برتری دارد. این مکتوب بر آن است تا به شناساندن آن نسخه بپردازد.

میرزا یحیی دولت‌آبادی

ابتدا باید به گونه‌ای گذرا به زندگانی نویسندة کتاب آیین در ایران، میرزا یحیی دولت‌آبادی، پرداخت. مدارک آنچه در اینجا می‌آید، در دیباچة نسخة چاپی کتاب آیین در ایران و نیز برخی فصل‌های کتاب حیات یحیای نجی (نوشتۀ نگارنده) یافتنی است. آنچه برخی بخش‌های بنیادین کتاب دوم را به دست داده، پژوهش‌های ناصر دولت‌آبادی است. او (نوة برادر میرزا یحیی دولت‌آبادی) از ازلیان بود و دربارة تاریخ ایشان تحقیقات مهمی داشت.

میرزا یحیی دولت‌آبادی به‌سال ۱۲۷۹ ق. در قریة دولت‌آباد اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات دینی اسلامی را در اصفهان آغاز کرد. وی، در سال ۱۲۹۰ ق.، همراه با خانواده، به عراق رفت و به پدرش که حدود یک‌ سال پیش برای ادامة تحصیلات دینی به آنجا رفته بود، پیوست. پدر او، میرزا هادی دولت‌آبادی، از همان سال‌های نوجوانی به بابیان پیوسته بود و مسافرتش به عراق و پی‌گیری درس فقه احکام مذهب تشیع بر اساس سنت نهان‌زیستی بابیان بود. میرزا یحیی دولت‌آبادی نیز که باید آن‌زمان بابی می‌بود، در نجف، به تحصیل ادبیات عرب و سپس فقه احکام شیعی پرداخت. خانوادة دولت‌آبادی، سرانجام، به‌سال ۱۲۹۴ ق.، به ایران بازگشتند و میرزا هادی دولت‌آبادی، در اصفهان، «حوزة درسی تشکیل داده، مجلس مرافعه و حکومت شرعی برپا نمود.»

میرزا یحیی دولت‌آبادی، در سال ۱۲۹۷ ق.، همراه با پدر و خانواده‌اش به مشهد رفت و پس از هفت‌ماه اقامت در آنجا، به تهران وارد شد و یک‌سال‌ونیم در آن شهر ماند. آن‌ زمان بود که مدتی، در یکی از مدرسه‌های علمیة آن شهر، تحت تعلیم سید اسدالله خرقانی (از ازلیان ضد قاجار) قرار گرفت و با استاد وی، شیخ هادی نجم‌آبادی (بزرگ ازلیان تهران و بعدها: از شهداء بیان) نیز آشنایی یافت. او، در سال ۱۲۹۹ ق.، بار دیگر به اصفهان بازگشت و سه‌سال را در آن شهر گذراند و آن زمان، با فعالان بابی چون میرزا نصرالله بهشتی (بعدها: ملک‌المتکلمین) و سید جمال‌الدین واعظ (بعدها: صدرالمحققین) و نیز میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی (از ازلیان کرمان) ـ که به اصفهان آمده بودند ـ دوست شد.

پایان‌بخش آن اقامت، تصمیم میرزا هادی دولت‌آبادی برای مسافرت به قبرس و دیدار با پیشوای بابیان، میرزا یحیی صبح ازل، بود. میرزا یحیی دولت‌آبادی در حدود سال ۱۳۰۳ ق. همراه با برادرش، میرزا علی‌محمد، در کنار پدر به‌سوی قبرس روانه شد، اما به‌سبب بیماری نتوانست با ایشان به آنجا برود؛ با این حال، پس از بهبودی، در سال ۱۳۰۴ ق.، خود را به قبرس رساند و حدود پنج ماه نزد صبح ازل ماند و سپس، به عراق آمد و مدتی در حوزه‌های علمیة عتبات به تحصیل پرداخت و پس از انجام مناسک حج اسلامی به ایران بازگشت.

وی، در همان اوان، از صبح ازل لقب «اسم الله النجی» گرفت و در میان بابیان برجسته شمرده شد. دانسته است که ازلیان اعطای آن لقب‌ها را از سوی خداوند می‌دانستند؛ بنابراین، در نگاه ایشان، او یکی از مؤمنان بزرگی بود که مورد عنایت خاص الاهی قرار گرفته بود. صبح ازل در نامه‌ای نیز وی را «اسم الله النجی، الصابر الوفی، الابن الخلیل، و التابع لمولاه العلی النبیل، و المطیع لسیده الفرد الجمیل» یاد کرده است. عبارت «العلی النبیل» اشاره به «علی‌محمد» (باب) است و عبارت «سیده الفرد الجمیل» نیز باب یا خود صبح ازل را گویاست؛ بنابراین، می‌توان دانست صبح ازل، در آن نامه، ایمان بابی میرزا یحیی دولت‌آبادی را بس ستوده بود.

سفر میرزا هادی دولت‌آبادی به قبرس سبب شد تا برای نخستین‌بار اعتقاد بابی‌اش در میان عالمان دینی و مردم مسلمان پخش شود و او را با سختی روبه‌رو کند. برخی عالمان دینی اصفهان بر کشتن او و فرزندش، میرزا یحیی، دست می‌گذاشتند، اما موفق نشدند؛ با این حال، فشارها همچنان باقی بود تا آن که بیشتر خانوادة دولت‌آبادی اصفهان را ترک گفته و سرانجام، به‌سال ۱۳۰۷ ق.، در تهران سکونت گزیدند.

این اقامت آغاز فصل جدیدی از تکاپوهای میرزا یحیی دولت‌آبادی بود و او را در میان رجال مهم تاریخ ایران در دهه‌های پایانی پادشاهی سلسلة قاجار و دهه‌های نخستین سلطنت پهلوی جای داد. کارهای سیاسی و فرهنگی او در بازة زمانی یک‌دهه‌ و نیم پیش از رخداد مشروطیت ایران بدین قرارند:

  1. حضور در حوزة اتحاد اسلام تهران، به تبعیت از حوزة اتحاد اسلام اسلامبول (یاران سید جمال‌الدین افغانی) برای ضمیمه کردن ایران به عثمانی (حدود ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۳ ق.)؛
  2. شرکت در کار گروهی موفق برای کشتن ناصرالدین‌شاه قاجار (۱۳۱۳ ق.)؛
  3. کوشش جدی در نهضت مدارس جدید (از ۱۳۱۵ ق. به بعد)؛
  4. عضویت در هیئت مدیرة انجمن بابی باغ میرزا سلیمان‌خان میکده (مهم‌ترین گروه مخفی اثرگذار در مقدمات مشروطیت) و دخالت اساسی در بنیان‌گذاری نظام مشروطیت؛ از جمله، گنجاندن «عدالت‌خانه» در میان خواسته‌های عالمان دینی معترض تهران و رساندن آن به مظفرالدین‌شاه قاجار (۱۳۲۲ تا ۱۳۲۴ ق.)؛
  5. تکاپوهای پی‌گیرانه در جنبش مشروطیت؛ از جمله، تلاش برای پادشاهی شاه‌زاده مسعودمیرزا ظل‌السلطان (۱۳۲۴ تا ۱۳۲۶ ق.) که خشم ویژة محمدعلی‌شاه قاجار نسبت به او را در پی داشت.

همان‌گونه که در جایی دیگر نشان داده شده، با آگاهی از ایمان بابی میرزا یحیی دولت‌آبادی و هم‌مسلکانش، رد پای آن باور در تمام این کوشش‌ها و جایگاه بنیادینش در آنها به‌گونه‌ای منطقی به‌دست می‌آید.

این فعال بابی ضد قاجار که در میان مشروطه‌خواهان تراز اول شناخته می‌شد و در سال‌های مشروطیت به گزارش وقایع ایران به صبح ازل نیز می‌پرداخت و در همان سال‌ها بار دیگر در قبرس به دیدارش رسید، شرح زندگانی خود را در کتابی چهارجلدی با نام حیات یحیی نگاشت. این کتاب که اساسش بر نهان‌نگاری پا گرفته، تا کنون یکی از منابع اصلی تاریخ‌نگاری جنبش مشروطیت بوده و نمودی بر دخالت جدی وقایع‌نگاران و تاریخ‌نگاران ازلی در نگارش رخدادهای آن دورة مهم از تاریخ ایران است.

آنچه در ادامه می‌آید، از زندگی‌نامة میرزا یحیی دولت‌آبادی که از سوی همسر نخستش، حمیده مظفری (فرزند میرزا محسن‌خان مظفرالملک)، نوشته شده، برگرفته شده است:

… در چهل‌ودوسالگی، داخل سیاست شده، در حوزة مرکزی انقلاب سیاسی ایران شرکت جسته و با دیگر آزادی‌خواهان به كوشش و فداکاری جهت تغییر اساس سلطنت مطلقة ایران به حکومت ملی مشروطه پرداخته و هنگام بمباران مجلس شورای ملی و کشتار مشروطه‌طلبان به‌دست حکومت مستبد وقت، حیات‌شان در خطر افتاد، ولی جان به سلامت به‌در بردند تا این که به امر محمدعلی‌شاه قاجار، … از ایران تبعید گردیده و نزديك به دو سال در قسطنطنيه اقامت نموده‌اند و در آنجا، در مرکز حوزه‌های ملی، بر ضد دولت استبدادی ایران کار کرده و عاقبت، پس از خلع محمدعلي‌شاه از سلطنت، به ایران بازگشته و به نمایندگی مجلس شورای ملى انتخاب گردیدند، ولی چنان که خود می‌نویسند، به اقتضای مصالح وقت، از وکالت استعفا داده، به نمایندگی از طرف ملت ایران به لندن رفته، در کنگرة بین‌المللی نژادی که در سال هزار و نه‌صد و یازده میلادی در آن دیار منعقد شد، شر کت جستند و رسالة کنگرة نژادی که به فارسی در اسلامبول به طبع رسیده و به زبان فرانسه و انگلیسی هم در کتاب کنگره ترجمه و طبع شده، یادگار مأموریت مزبور است. پس از بازگشت از لندن و ختم کنگره، مدت سه سال در سویس و دیگر شهرهای اروپا توقف نموده، به آموختن زبان فرانسه و تحصیل اطلاعات جدید پرداختند ….

… باری؛ در پنجاه‌ودوسالگی، پس از بازگشت از اروپا، در وزارت معارف ایران، به تهیة آکادمی ادبی پرداخته، لكن، به‌واسطة مساعد نبودن افکار و اسباب، به مقصود نرسیده، در همین وقت، به تأسیس انجمن ادبی ایران همت گماشتند.

در اوایل سال دوم جنگ بين‌المللی، در جریان انقلابات داخلی ایران، از وطن مهاجرت کرده و مدتی در قسطنطنیه مانده و بالاخره، برای شرکت در کنگرة اجتماعیون در استکهلم، به كشور سوئد رفته، مدتی آنجا ماندند و کنفرانس‌هایی دربارة ایران به زبان فرانسه در دارالفنون اوپسالای سوئد داده، رسالة «لاوره پرس» که در مطبعة آکادمی اوپسالا به فرانسه طبع شده، خلاصة خطابه‌های مزبور است.

در سن پنجاه‌وهشت سالگی، آخر جنگ بین‌المللی، به ایران مراجعت نموده، در وزارت معارف به ریاست تألیفات و نشریات مملکتی مشغول خدمت شده و به تأليف رساله‌های متعدد و ایراد نطق‌های سیاسی و ادبی و اخلاقی چندسال اشتغال داشتند و در سال ۱۳۰۲ شمسی [حدود ۱۳۴۲ ق.]، به نمایندگی اصفهان در دورة پنجم قانون‌گذاری مجلس شورای ملی انتخاب شده و پس از طی دو سال دوران این مأموریت، از سیاست کناره گرفته، به کارهای معارفی پرداختند ….

… باری؛ به نگارش کتاب‌های کلاسیکی جدید در وزارت معارف اشتغال داشتند تا آن که به سرپرستی محصلین ایرانی به کشور بلژيك رهسپار و مدت ده سال در بروکسل اقامت داشته، به ترجمة کتاب‌های روان‌نامه و تربیت اراده از فرانسه به فارسی، به تقاضای وزارت فرهنگ، همت گماشتند.

هنگام فرا رسیدن هزارمین سال ولادت فردوسی، دولت را به مناسب بودن تجليل شاعر بزرگوار به‌وسیلة گرفتن جشن هزارمین سال تذکر داده و در همان موقع، در بروکسل، رسالة شیوای لبخند فردوسی را به رشتة تحریر درآورده و نیز نطق‌های مهمی در اهمیت شاعر عالی‌مقام طوس در مجالسی که به این مناسبت برپا بود، ایراد نمودند.

در ایام اقامت بروکسل، گاه‌گاه نیز به نمایندگی دولت در کنگره‌های بین‌المللی تربیت خانوادگی و حمایت اطفال و کنگرة بین‌المللی مذاهب شرکت جسته، کتاب نفیس آیین در ایران ـ که هنوز به چاپ نرسیده ـ نیز یادگار همین ایام است.

پس از ده سال ماندن در بروکسل، برای رسیدن این آرزو که اغلب در آن ایام می‌فرمودند که: «آرزو دارم روزهای آخر عمر را در وطن عزیزم به‌سر برم»، به ایران بازگشت نموده و از تیر ماه ۱۳۱۷ شمسی تا آبان ۱۳۱۸، در باغ مسکونی خود در قلهک، در گوشة انزوا به‌سر برده، به رسیدگی به امور مدرسة سادات و جمع‌آوری آثار پراکندة ادبی خود و نیز نگارش کتاب شرح زندگانی علی بن ابی‌طالب که تا روز آخر عمر به نگارش آن مشغول بوده و عاقبت ناتمام ماند، امرار حیات می‌نمودند. روز جمعه، چهارم آبان ۱۳۱۸، را نیز با مختصر نقاهتی که داشتند، به نگارش کتاب مزبور و ملاقات دوستان و اقوام گذرانده، مقارن غروب، چون ضعف بر وجود مقدسش مستولی شده بود، به‌خواهش حضار، به بستر رفته و بر اثر سکتة قلبی كه همان‌وقت عارض گردید، طومار عمر پرحادثة خود را در هم پیچیده، حیات ابدی و زندگانی جاودانی را درك نمودند.

در تحلیل این گفتار که از سوی نویسنده‌ای ازلی اما با ظاهری مسلمان نگاشته شده، نکات زیر در خور یادآوری است:

  1. آنچه «حوزة مرکزی انقلاب سیاسی ایران» گفته شده، همان انجمن باغ میرزا سلیمان‌خان میکده و سپس مجمعی است که از سوی تاریخ‌نگار ازلی، مهدی ملک‌زاده، «کمیتة انقلاب» یاد شده است. همان‌گونه که در جایی دیگر نشان داده شده، انجمن باغ میکده در مجموع یک گردهم‌آیی پنهانی بابی و ازلی بود. این مجمع در مقدمات جنبش مشروطیت ایران نقش اساسی داشت و در پیشرفت آن نیز سهم زیادی به خود ویژه کرد. میرزا یحیی دولت‌آبادی در میان اعضای نه‌گانة هیئت مدیرة انجمن باغ میکده جای داشت و دوستان و هم‌مسلکان ازلی‌اش در کمیتة انقلاب از اکثریت برخوردار بودند؛
  2. کمیتة انقلاب، سرانجام، به کشتن محمدعلی‌شاه قاجار رأی داد. می‌توان گمان داشت که بمب در خانة میرزا یحیی دولت‌آبادی به عامل اجرایی داده شد و در نزدیکی میدان بهارستان به سوی آن پادشاه پرتاب شد اما به کشتنش نینجامید. آن سوء قصد نافرجام مقدمة یورش حکومت قاجار به مجلس شورای ملی و از میان برداشتن نظام مشروطیت بود؛
  3. محمدعلی‌شاه قاجار که میرزا یحیی دولت‌آبادی را یکی از عاملان اصلی بر ضد خود می‌دانست، سرانجام، از دستگیری‌اش دست کشید و به خروجش از ایران راضی شد؛
  4. میرزا یحیی دولت‌آبادی پس از خروج از ایران و اقامت در اسلامبول (قسطنطنیه)، بار دیگر به قبرس رفت و با پیشوای خود، میرزا یحیی صبح ازل، دیدار کرد. طبیعی است که این دیدار، از روی نهان‌نگاری، در گفتار بالا که برای همگان نوشته شده بود، باید ناگفته می‌ماند؛
  5. آنچه در این گفتار، «اقتضای مصالح وقت» در کناره‌گیری میرزا یحیی دولت‌آبادی از نمایندگی دورة دوم مجلس شورای ملی بود، همان اتهام بابی‌گری است، چرا که «روحانی‌نمایان و حاسدان وقت قصد داشتند در موقع طرح اعتبارنامه‌اش موضوع بابی‌بودنش را طرح کرده و اعتبارنامه را رد کنند.» دیده می‌شود که این رخداد نیز در اینجا عامدانه ناگفته گذاشته شده است؛
  6. «کتاب نفیس آیین در ایران» در ایام اقامت میرزا یحیی دولت‌آبادی در بروکسل نگاشته شد؛
  7. می‌توان گمان داشت که باور نویسنده به جایگاه شوهر خود در مقام شهید بیان و جانشینی‌اش در این جایگاه نسبت به پیشوای صاحب وحی ازلیان، میرزا یحیی صبح ازل، بود که سبب شد او از بروز «ضعف بر وجود مقدسش» سخن گفته و آن را مقدمة رخ دادن سکتة قلبی و درگذشتش یاد کند.

با این ترتیب، دانسته می‌شود که این زندگی‌نامة گذرا نیز گفتاری نهان‌نگارانه بوده و برخی ویژگی‌های مهم میرزا یحیی دولت‌آبادی را عامدانه ناگفته گذاشته است.

همان‌گونه که در جایی دیگر نشان داده شده، سید علی‌محمد باب که خود را «شمس حقیقت» (صاحب ظهور کلی: آورندة دیانت جدید) می‌گفت، برای رهبری پیروان خویش، میرزا یحیی صبح ازل را با عنوان «مرآت» (صاحب ظهور الاهی در راستای آیین بیان) شناساند و چنان نمایاند که تا زمان طلوع شمس حقیقت بعد (من یظهره الله)، گمان برانگیختگی هجده مرآت از سوی خداوند هست. وی، در لوح وصیت، به مرآت نخست (صبح ازل) دستور داد که اگر در زمان مرگ خود مرآت دوم را نشناخت، امر باب را به شهداء بیان (رهبران عالم و عامل بابی) بسپارد.

به نظر می‌رسد در سه‌ دهة پایانی حیات صبح ازل، میرزا هادی دولت‌آبادی (ملقب به: «اسم الله الودود» و «حلیم اواه») برترین شهید بیان و نزدیک‌ترین بابیان به او بود و بر همین اساس، پس از او، سرپرستی پیروانش را باید برعهده می‌گرفت. یکی از آگاهان، در مکتوبی که آن را به‌سال ۱۳۲۱ ق. (نه‌سال پیش از وفات صبح ازل) به چاپ رساند، میرزا هادی دولت‌آبادی را «داعی اکبر و عمید اعظم ازلیان» یاد کرد و نوشت که ایشان «خلافت صبح ازل» را با او می‌دانند؛ با این حال، وی پنج‌سال پس از این گزارش، به‌سال ۱۳۲۶ ق.، درگذشت و این در حالی بود که پیشوای بابیان هنوز زنده بود.

صبح ازل، چهارسال پس از وفات میرزا هادی دولت‌آبادی، در سال ۱۳۳۰ ق. و اندکی پیش از وفات، بر اساس دستور باب در لوح وصیت، از آن روی که مرآت دوم را برای جانشینی نمی‌شناخت، میرزا یحیی دولت‌آبادی (اسم الله النجی) را در مقام شهید بیان و نه مرآت دوم صاحب وحی به رهبری و پیشوایی پیروان خود شناساند.

میرزا یحیی دولت‌آبادی، از آن سال (۱۳۳۰ ق.: ۱۲۹۱ ش.) تا زمان مرگ خود (۱۳۵۸ ق.: ۱۳۱۸ ش.)، به مدت ۲۷ سال، ریاست معنوی ازلیان را در مقام شهید بیان برعهده داشت و «نگهدار و هادی این قوم» بود، بدون آن که همة ازلیان، با وجود اطلاع از جایگاه بلندش نزد صبح ازل، از مقام انتصابی او آگاه باشند.

کتاب آیین در ایران

میرزا یحیی دولت‌آبادی، در حدود سال ۱۳۱۳ ش. (۱۳۵۳ ق.)، به خواست یکی از دوستان خود، کتابی را با نام آیین در ایران نگاشت. او، در این کتاب، به تحلیل تاریخی ورود دیانت اسلام به ایران زردشتی پرداخته و سپس، ضمن دست گذاشتن بر رویکردهای ضد ایرانی خلافت حجاز، خلافت اموی و خلافت عباسی (سه نماد «اسلام عرب»)، گرایش ایرانیان مغلوب به «آل علی» و شکل‌گیری مذهب تشیع («اسلام ایرانی») و بسط آن در ایران را بررسی کرده و با تحلیل سیر صعودی و نزولی ایمان شیعی در ایران، به ظهور سید علی‌محمد باب و آنچه با دعوت او و پیروانش در ایران رخ داد رسیده و در پایان، ضمن بررسی وضعیت دینداری ایرانیان در زمان نگارش کتاب خود، راه‌کاری را که برای حفظ دین‌مداری در ایران درست می‌دانست، به‌دست داده است.

نگارنده در دیباچۀ مبسوطی که بر این کتاب نگاشت، بر آن بود تا نشان دهد که میرزا یحیی دولت‌آبادی، در سال پنجم پیش از وفات، مورخی بابی است که با ظاهری اسلامی خواسته به تحلیل تاریخ دین‌ورزی در ایران پس از اسلام بپردازد و تاریخ را به گونه‌ای «کج و معوج کند» و «بسازد» که باورداشت مهدویت نوعی در باور به ولادت مهدی ناشناخته در آینده و نه باور به وجود مهدی شناخته‌شدة متولد در سال ۲۵۵ ق. را اساس باورداشت مهدویت شیعی بنمایاند و در کنار آن، مهدی (سید علی‌محمد باب) را ـ که در سال ۱۲۳۵ ق. (آینده) متولد شد ـ در لباس یک «مصلح دینی» جلوه دهد که برانگیخته شد تا خرافات مذهب تشیع را پایان دهد، خرافاتی چون باور به «حیات جسمانی محمد بن حسن عسکری صاحب الزمان» و عزاداری‌های نادرست رایج در میان شیعیان و ….

از این روست که کتاب آیین در ایران، یک «سند قطعی» و نه یک «روایت محتمل» در نشان دادن ایمان همیشگی اما نهانی میرزا یحیی دولت‌آبادی به آیین بیان است، ایمانی که در نگاه بسیاری از مورخان، یا از اساس نبود و یا اگر بود، ورود به اسلام را برای صاحبش و ورود ازلیان به اسلام از سوی او را رقم زد.

همچنین، با بررسی و تحلیل کتاب آیین در ایران، دانسته می‌شود که آنچه میرزا یحیی دولت‌آبادی «اصلاح مذهب تشیع» خوانده و حقیقت دعوت بابش دانسته، آن کتاب را به عنوان مکتوبی پایه‌ای و اساسی در تحلیل بنیاد بابی و ازلی اندیشة اصلاح دین در ایران می‌نمایند. به عبارت دیگر، کتاب آیین در ایران رویکرد آخرین شهید بیان منصوب الاهی از جانب صبح ازل دربارۀ اصلاح اندیشة دینی ایرانیان را گویاست و وقتی در کنار مؤلفه‌های دیگر آن اندیشه که در مکتوبات بابیان و ازلیان دیده می‌شوند قرار گیرد، مسیر کلی تبلیغ اصلاح دینی نهان‌زیستانة ایشان را ـ که بر ظاهری اسلامی استوار بود ـ به دست می‌دهد. این از آن روست که میرزا یحیی دولت‌آبادی، با وجود ادبیات جانبدارانه‌ای که در کتاب آیین در ایران داشته و هیچ‌گاه خود را به عنوان یک معتقد به ظهور الاهی باب نمی‌نمایاند، با تکیه بر خرافات شیعیان، باب را یک مصلح دینی شناسانده که از در ادعای ظهور قائم آل محمد ـ که برای شیعیان مورد بشارت بود ـ وارد میدان شد و خواست تا با آن نگاه به اصلاح مذهب تشیع بپردازد.

آنچه در دو فصل‌ نخست کتاب اندیشة اصلاح دین در ایران اساس دعوت اصلاح دینی ازلیان نهان‌زیست دانسته شده، در این دو عبارت خلاصه می‌شود:

  1. دیانت اسلام و مذهب تشیع به انحطاط فکری و عملی کشیده شد؛
  2. پس خداوند باب را برانگیخت تا توحید و خداپرستی را از نو سر گیرد و آن را همسان با مقتضیات زمان به مردم بنمایاند.

توجه به سنت نهان‌زیستی و کتمان عقیدۀ ازلیان (مهم‌ترین راهبرد موفقیت‌آمیز ایشان در رسیدن به اهداف فکری و سیاسی‌شان) و نگاه از آن دریچه به کوشش‌های فکری بزرگان ایشان چون شیخ هادی نجم‌آبادی (معلم فکر اصلاح دین در عصر قاجار و از استادان میرزا یحیی دولت‌آبادی)، گویای آن است که آنان گزارۀ نخست را برای هرکس که مخاطب‌شان بود، آشکارا می‌گفتند و با تکیه بر مؤلفه‌های خرافات و اوهام مورد نظر خویش، بر درستی آن دست گذاشته و در ظاهری اسلامی، به «بازگشت به قرآن و اسلام حقیقی» فرامی‌خواندند. مخاطبان این داعیان به‌ظاهر مسلمان، با دل بستن به «رویۀ ظاهری تعالیم شیخ هادی نجم‌آبادی (و دیگر داعیان ازلی نهان‌زیست)»، در این گام، به مسلمانانی منورالفکر و منتقد به سنت‌های آیینی و مذهبی مبدل شده و دل در گرو «اندیشة اصلاح دین» می‌نهادند. در گام دوم که برای برگزیدگان از مسلمانان منورالفکرشدة اصلاح‌گرا برداشته می‌شد، با دست گذاشتن بر عبارت دوم، اما در محفل‌های بابی و ازلی پنهانی، ضمن اشاره به همان گزارۀ نخست، بازگشت به قرآن و اسلام، به‌سبب کثرت کمی و کیفی خرافات، ناممکن گفته شده و از ضرورت ظهوری جدید و آغاز دوبارة توحید ـ که باز همان «اسلام حقیقی» است ـ سخن گفته می‌شد و گذر از دیانت اسلام به آیین بیان را رقم می‌زد. با این ترتیب، در نگاه داعیان ازلی نهان‌زیست، اندیشۀ اصلاح دین پلی گذار برای ورود مسلمانان به آیین باب بدون صدمه خوردن از اتهام گاه مهلک بابی‌گری بود، گو این که باقی ‌ماندن در گام نخست نیز خود دستاوردی مهم در دور کردن مسلمانان از «تعصب اسلامی» (مانع بزرگ برای پیشرفت) دانسته می‌شد. رویکرد میرزا یحیی دولت‌آبادی در کتاب آیین در ایران دربارۀ دعوت باب در ساحت اصلاح دین نیز همین گزارة دوبخشی مبنایی و اساسی را می‌نمایاند.

داستان بقای کتاب آیین در ایران

قمرتاج دولت‌آبادی (خواهر کوچک نویسندة کتاب آیین در ایران) که در باورداشت بابی و ازلی بسیار کوشا بود، در زندگی‌نامۀ خودنوشت خود، دوازده تن را که به نظرش «واقعاً بابی آمده‌اند»، آورده که میرزا یحیی دولت‌آبادی سومین ایشان است (سند شمارة ۱). وی، در بخش مربوط به برادر خود، به مسافرت از اصفهان به تهران و دیدار با او برای آگاهی از هویت مجموعۀ نوشته‌هایی از میرزا یحیی صبح ازل خطاب به شخصی با پای‌نام «اسم الله النجی» پرداخته و از کتاب آیین در ایران نیز یاد کرده است:

سند شمارۀ ۱

بخشی از رسالۀ حدیث نفس (نوشتۀ قمرتاج دولت‌آبادی)

دربارۀ دوازده تن بابی واقعی و از جمله، میرزا یحیی دولت‌آبادی

(کتابخانۀ دانشگاه هاروارد، مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی)

… تا این که روز دوشنبه که ۳۰ مهر ۱۳۱۸ بود، به خدمتش رسیدم، متوجه شدم که دونفر از اهالی کرمان در حضورش می‌باشند. اذن ورود به اتاقش گرفته و وارد شدم. آقا آنها را به نام آقایان مدرس‌زاده و مجید زند[۱] به من معرفی و مرا هم به نام «کوچک‌ترین خواهران من، قمرتاج دولت‌آبادی،» به آنها معرفی کرد ….

… آقایان، با قرار ملاقات برای عصر فردا در منزل شخصی او در قلهک، از حضورش مرخص شدند و من هم اجازۀ مرخصی گرفته، از اتاقش بیرون آمدم. هنوز چند قدمی دور نشده بودم که مرا صدا کرد و چون به حضورش رسیدم، فرمود: «کتابی که به تو دادم که بخوانی، برایم برگردان!» در نهایت تعجب عرض کردم: «من این سفر را فقط و فقط به قصد زیارت شما به تهران آمده‌ام و تا حال هم چند مرتبه خواسته‌ام که از حضورتان استدعا کنم اگر اثری یا کتابی راجع به بابیه تألیف کرده یا از دیگران در اختیار دارید، مرحمت بفرمائید، من هم از آن بهره‌مند و مستفیض شوم، ولی حقیقتش این است که تا کنون شجاعت و شهامت این که چنین تقاضائی را بکنم، در خودم پیدا نکرده‌ام و الآن هم اگر شما سر مطلب را باز نکرده بودید، باز هم من ذکری نمی‌کردم» ….

… روز سه‌شنبه هم چون آقا [از قلهک] به شهر نمی‌آمد و عصر هم با آن دو آقای کرمانی سابق‌الذکر وعدۀ دیدار داشت، من از زیارتش در آن روز محروم ماندم، ولی چهارشنبه، صبح، به مدرسۀ سادات رفتم و متوجه شدم که تلفنی خبر داده است به علت کسالت به مدرسه نخواهد آمد. عصر، زود، پسرم، فریدون، را همراه خود برداشته و به خدمتش رفتیم … تا به محضرش وارد شدم، بستۀ کوچکی که نخ قندی هم روی آن محکم بسته شده بود، به من نشان داده، فرمود: «می‌بینی پیری چه بلائی سر انسان می‌آورد؟ من کتاب را به مظفرالملک داده‌ام، ولی پریروز از تو مطالبه می‌کردم» … آن روز، بعد از خروج آقای مظفرالملک از اتاق برادرم، من با عجله سر حرف و پرسش را باز کرده، شروع به پرسش و سؤال نمودم و مطلب خود را به این سؤال شروع کردم که: «پریروز فرمودید شرح حال حضرت علی را می‌نویسید؛ آیا این شرح حال مربوط به علی دورۀ قبل است یا این دوره؟» فرمود: «مقصودت را نفهمیدم.» عرض کردم: «شرح حال حضرت علی بن ابی‌طالب را می‌نویسید یا شرح حال میرزا یحیی صبح ازل را؟» فرمود: «نه، نه، نه! من مقداری قرض دارم. تعمیر این خانه و مختصرتعمیراتی که در آن داده‌ام، برایم گران تمام شد؛ شرح حال حضرت علی را می‌نویسم و می‌خواهم کتاب را به روزنامه‌ها و کتابخانه‌ها و همه‌جا بدهم که مردم بخرند و بتوانم قروضم را اداء کنم» و در دنبالۀ این مطلب، قریب دو ساعت با هم گفت‌وگوی مذهبی کردیم و هرچه بیشتر گفت‌وگوی ما ادامه پیدا کرد، مرا بیشتر و زیادتر مورد لطف و عنایت خود قرار می‌داد و امر می‌کرد نزدیک‌تر به او بنشینم تا درست در کنارش قرار گرفتم. یک‌مرتبه، متوجه شدم بعد از آن حرف‌های جالب و فراموش‌نشدنی که در خلوت میان ما دونفر گذشت، حالا وقت آن است که سؤال مورد نظر آقای محمدصادق ابراهیمی را مطرح کنم؛ پرسیدم: «آقا! نامه‌ها و الواح متعدد صبح ازل خطاب به «جناب سمی» و یا به نام «هو المنجی» یا «اسم الله النجی» و از این قبیل اسامی منظورش چیست و مخاطبش کیست؟» با یک حالت خاصی در جوابم فرمود: «اِ؟! تو از آن وقت تا حال که با من حرف می‌زدی، معلومم شد که خیلی در این جریان واردی» و با انگشت خودش، بدون آن که بگوید: مرادش منم، به سینۀ خود اشاره کرد و پرسید: «بگو ببینم! تو این مطلب را چگونه فهمیدی؟» من به‌طور مختصر شرح به دست آمدن بسته‌ای که مادرم برایم از خراسان آورده بود، برایش تعریف کردم؛ مرا در آغوش گرفت و فرمود: «نگفتم الآن به تو که قرض دارم و کتاب علی را برای اداء قروضم تألیف می‌کنم؟ اگر الآن کسی برای من خبر آورده بود که از محلی سی‌صد هزار تومان برای من رسیده است، به‌قدری که از بشارت پیدا شدن بسته‌ای که سال‌هاست آن را گم کرده و نمی‌دانستم به چه طریق آن را به دست آورم شاد و خوشحال شدم، نمی‌شدم. حالا بگو که کی و چه وقت آن بسته را به دست من خواهی رساند؟» در جوابش گفتم: «کار خیلی سهل و ساده‌ای است. من، عصر چهار روز پیش، اصفهان سوار ماشین شدم و صبح اینجا بودم؛ حالا هم که از خدمت شما خارج شدم، به اصفهان می‌روم و برای فردا صبح بستۀ سرکار را به حضورتان می‌آورم.» فرمود: «نه، نه! حاضر به این عمل نیستم. بسته را نزد خودت نگهدار و دفعۀ دیگر که به تهران آمدی، برایم بیاور و بدان که برای همیشه از این بشارت بسیار مهم و قابل توجهی که تو به من دادی، صمیمانه از تو ممنون و متشکرم.» موقع خداحافظی هم، در نهایت لطف و محبت، بستۀ کتابی را که آقای مظفرالملک آورده بود، به دستم داد و فرمود: «آن را به‌دقت بخوان و نظرت، هرچه هست، برایم بنویس و خط مدادی آخر صفحۀ کتاب هم بدان که خط میرزا محمدخان قزوینی است» و مدتی هم تعریف آن مرد دانشمند بزرگ را که با پروفسور برون همکاری و شرکت در طبع و نشر نقطة الکاف داشته است، کرد … به هر حال، این اولین و آخرین دیدار و آشنائی ایمانی من با این برادر بسیار عزیز و بزرگوار بود ….

… روز پنج‌شنبه را از زیارتش محروم ماندم و روز جمعه، چهارم آبان ۱۳۱۸، را در خانۀ دختر و دامادش که در قسمت پآیین باغ او بود، به ناهار میهمان بودم. قبل از صرف ناهار و بعد از اتمام آن، به اتفاق خواهرم و پسرم، فریدون، باز به خدمتش رسیدم؛ اظهار کسالت و ناراحتی می‌کرد. خواهرم پیشنهاد کرد که آیا صلاح نمی‌داند که در رختخوابش دراز شود؟ فرمود: «چرا؛ بدفکری نیست.» به اتفاق، از پشت میز کارش بلند شد و به اتاق مجاور که اتاق خوابش بود، رفتیم. در کنار رختخواب، خواهرم خواست در درآوردن کفش سرپائی‌اش کمکش کند، خودش دولا شد و کفشش را درآورد و گفت: «من تا آخرین دقیقۀ حیاتم باید کارهایم را خودم انجام دهم.» این را گفت و داخل رختخواب شد و با گفتن یک آخ بلند، جان به جان‌آفرین تسلیم کرد ….

… از رحلت این مرد بزرگ، گذشته از اقوام و آشنایان، کسی که به حق واقع محزون و متألم و عزادار شد، محمدصادق ابراهیمی و چند نفر از دوستان و ارادتمندان کرمانی او بودند که نسبت به او نظر و عقیدۀ مخصوصی داشتند و او را جانشین صبح ازل می‌دانستند، در صورتی که خودش هرگز چنین مطلبی را اظهار نکرده است.[۲]

کتاب آیین در ایران که بسیار کتاب موجز و مختصر و مفیدی راجع به پیدایش مذهب بابیه و مختصری از اوضاع و احوال این طایفه است، تنها اثری است که از این خادم حقیقی معارف و فرهنگ ایران باقی و به‌جا مانده است. نسخۀ بسیار نفیسی به خط خودش موجود است، چگونه حفظ شود و کی و چه وقت موقعیت و مجال طبع و نشر آن فراهم گردد، معلوم نیست ….[۳]

میرزا محمدخان قزوینی

 

گفتار بالا ـ که بخش پایانی‌اش را در سند شمارة ۲ می‌توان دید ـ چنان می‌نمایاند که میرزا یحیی دولت‌آبادی کتاب آیین در ایران را به برادر همسر نخستش، غلام‌رضاخان مظفرالملک، ـ که از ازلیان بود ـ داده و بعد از آن، به خواهرش، قمرتاج دولت‌آبادی، سپرد تا پس از مطالعه و خواندن، دیدگاه‌هایش را به او بگوید؛ با این حال، با رخ دادن ناگهانی مرگ او، آن گفت‌وگوها پی گرفته نشد و آن نامه‌های صبح ازل نیز نزد قمرتاج دولت‌آبادی ماند.

سند شمارۀ ۲

بخشی از رسالۀ حدیث نفس (نوشتۀ قمرتاج دولت‌آبادی)

دربارۀ درگذشت میرزا یحیی دولت‌آبادی و کتاب آئین در ایران

 

باید دانست که میرزا محمدخان قزوینی هم که نسخة اصلی کتاب آیین در ایران را دیده و در پایانش نکاتی نگاشته بود، پیش‌تر، با ادوارد براون در چاپ کتاب بابی نقطة الکاف همراهی داشت و مقدمة آن کتاب را نوشته بود. این مقدمه، از جهاتی، بیش از متن اصلی نقطة الکاف خشم عباس افندی را برانگیخت، چرا که به‌صورتی تحلیلی دست‌برد دو داعی بهائی (میرزا حسین همدانی و میرزا ابوالفضل گلپایگانی) در آن کتاب و تحریفش به کتاب تاریخ جدید را نشان می‌داد و چنان می‌نمود که ایشان، برای حذف بزرگداشت صبح ازل، آن کتاب را وارونه کرده‌ بودند.[۴]

میرزا محمدخان قزوینی از شاگردان شیخ هادی نجم‌آبادی بود و رویۀ ظاهری تعالیم او را ـ که همان اندیشۀ اصلاح دین باشد[۵] ـ دریافته بود. به نوشتة یکی از نزدیکانش، «پشت‌پا زدن آن مرحوم به موهومات و تعبدات و تعلق خاطر تمام او به حقیقت و آزادمنشی و بحث و انتقاد منصفانه مدیون افکار مرحوم حاج شیخ هادی نجم‌آبادی و دیدن طرز محاورات و مجالس آن مرد بزرگ» بود.[۶] وی همچنین، با ازلیانی چون میرزا یحیی دولت‌آبادی، میرزا علی‌اکبرخان دهخدا، محمدعلی فروغی و سید حسن تقی‌زاده دوستی نزدیک داشت. آنچه او دربارۀ زندگانی میرزا هادی دولت‌آبادی در وفیات معاصرین نوشته و از مسافرتش به قبرس و نیز نگارش کتاب فصل الکلام (نوشتة میرزا هادی دولت‌آباد در رد بهاءالله، برگرفته از بیان فارسی[۷]) در رد بهائیان سخن گفته، گویای آن است که میرزا یحیی دولت‌آبادی، با نهان‌زیستی بالایی که داشت، از او کتمان عقیده نمی‌کرد.[۸]

سند شمارۀ ۳

مکتوبی از قمرتاج دولت‌آبادی دربارۀ دیدار با میرزا یحیی دولت‌آبادی و سپرده شدن نسخۀ خطی کتاب آئین در ایران به او

(کتابخانۀ دانشگاه هاروارد، مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی[۱])

[۱] . تصویر این سند از وب‌گاه «دنیای زنان ایران در عصر قاجار»، بخش «مجموعۀ قمرتاج دولت‌آبادی»، قسمت «مکاتبات متفرقه» گرفته شده است.

 

قمرتاج دولت‌آبادی، در مکتوبی دیگر (سند شمارۀ ۳) نیز به آن رخداد پرداخته و از کتاب آیین در ایران آشکارا نام برده است:

… فردای آن روز، طرف عصر، به قصد احوال‌پرسی، در باغ مسکونی خودش در زرگندة قلهک، به خدمتش رسیده، آقای مظفرالملک (برادر عیالش) را در خدمت ایشان دیدم که قصد خروج از خدمتش را داشت. آقا مختصری در تعریف و تمجید از آن مرد بیان فرموده و سپس، با خنده‌روئی عجیبی، کتاب بسته‌شده در روزنامه‌ای را که گرد آن هم نخی محکم بسته شده بود، به بنده نشان داده و فرمود: «عجب است که من کتاب خود را به مظفرالملک داده و از تو مطالبه می‌کنم و حالا می‌بینم امروز او برایم آورده است!»

پس از این جریان، آن مرد محترم خداحافظی کرده و رفت و خلوتی بی‌مدعی و فرصتی …[۹] و کافی برای گفت‌وگوی دل با دل و جان با جان حاصل آمد و چون خود را مشمول فضل و عنایتش دیده، پس از بیان مطالبی که ذکرش از حوصلة این حکایت خارج است، از ایشان پرسیدم: «الواح نازله از ساحت حضرت ثمره، میرزا یحیی صبح ازل، خطب به نجی، منجی، ناجی و أمثالها کیست؟» با گشاده‌روئی آمیخته با تعجبی فرمود: «تو، در ضمن گفت‌وگو، به من فهماندی که مطالب بسیاری را دانسته و درک کرده‌ای؛ چطور نمی‌دانی مخاطب این الواح کیست؟» و بدون هیچ‌گونه ذکر لفظی، با انگشت اشاره به وجود مقدس خود نمود و سپس پرسید: «تو این الواح را کجا دیدی؟» و من شرح ما وقع به‌دست آمدن دستمال بستة ذکرشده را به‌تفصیل حضورش عرض کرده و پس از به دقت کامل شنیدن، فرمود: «اگر تو، امروز، هزار تومان پول نقد به من می‌دادی، به اندازة مژدة پیدا شدن این آثار که من هرچه فکر می‌کنم نمی‌دانم به چه وسیله و چطور در خانوادة مادری تو رفته است، خوش‌وقت و مسرور نمی‌شدم» و بلافاصله، سؤال کرد: «به چه وسیله آنها را به من خواهی رساند؟» عرض کردم: «به هر طریق که امر بفرمائید. اگر صلاح بدانید وسیلة پست یا مسافرینی که از اصفهان بیایند، خواهم فرستاد.» با مختصرتفکری فرمود: «نه. چون بشارت پیدا شدن آنها به‌وسیلة تو به من داده شد، نمی‌خواهم به دست دیگری به من برسد. عجله نکن! هروقت خودت به تهران آمدی، برای من بیاور!» و پس از این جریان، هنگام خداحافظی، کتاب آیین در ایران را ـ که به خط خودش [بود ـ به من داد] ….

دیگر ازلی ثناگوی کتاب آیین در ایران ناصر دولت‌آبادی بود.[۱۰] او در زندگی‌نامه‌ای که برای میرزا یحیی دولت‌آبادی (عموی پدر خود) نگاشته، هنگام برشمردن آثارش، بر آن کتاب نیز دست گذاشته و آن را ستوده است:

… و کتاب گران‌بهای آیین در ایران است که در ایام اواخر اقامت در بلژیک، از تحولات مذهبی ایران بحث کرده و راجع به آیین باب و صبح ازل و ادعای میرزا حسینعلی شرح قابل توجهی دارد و با این که در اختصار کتاب می‌کوشیده، …[۱۱] خواندنی و ذی‌قیمت است. کتاب هنوز به طبع نرسیده و یک نسخه به خط او در دست است ….[۱۲]

از سمت راست: نورالله کاموسی (حروف‌چین نسخۀ اساس صورت چاپ کتاب آیین در ایران

جلال ازل (فرزند میرزا عبدالعلی فرزند صبح ازل) و فاضل‌بیگ (داماد میرزا عبدالعلی فرزند صبح ازل)

(مجموعۀ اسناد علی روحی)

 

و سرانجام، نورالله کاموسی که حروف‌چینی نسخة اساس صورت چاپی کتاب آیین در ایران را انجام داد، آن را «بی‌نهایت سودمند» خوانده است:

در تاریخ ششم آذرماه ۱۳۴۸، تکثیر این نسخۀ بی‌نهایت سودمند، به‌وسیلۀ نورالله کاموسی، با ماشین تحریر پایان یافت.[۱۳]

با این ترتیب، دانسته می‌شود که کتاب آیین در ایران که حدود پنج ‌سال پیش از درگذشت میرزا یحیی دولت‌آبادی نگاشته شد و به تاریخ بابیان پرداخت، در نگاه پیروان صبح ازل از ارزش بالایی برخوردار بود و همچنین، با سپرده‌شدنش از سوی وی به خواهرش از میان نرفت و نسخه‌هایی دیگر از آن فراهم شد.

محمدصادق ابراهیمی

جانشین میرزا یحیی دولت‌آبادی در مقام شهید بیان و فراهم‌کنندۀ نسخه‌ای خطی از کتاب آیین در ایران

(این تصویر حدود سه ماه پیش از درگذشت میرزا یحیی دولت‌آبادی برداشته شده است.)

(مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی)

 

محمدصادق ابراهیمی

قمرتاج دولت‌آبادی، چنان که دیده شد، پاسخ به پرسش محمدصادق ابراهیمی دربارة لقب «نجی» را سبب مسافرت خود به تهران و دیدار با برادر خود، میرزا یحیی دولت‌آبادی، ـ که از قضا دیدار پایانی هم بود ـ یاد کرده است. همان‌گونه که نگارنده در آینده و در بخش دوم کتاب حیات یحیای نجی، با بهره‌گیری از روایات، اسناد و مدارک تاریخی نشان خواهد داد، محمدصادق ابراهیمی جانشین میرزا یحیی دولت‌آبادی در مقام «شهید بیان» و «نگاه‌دارندة بساط حقیقت» بود. او از خاندان حاج محمدکریم‌خان کرمانی (پیشوای شیخی و دشمن بزرگ بابیان و بهائیان) برخاسته و مذهب شیخی داشت اما با کوشش سید جواد کرمانی (مدیر مدرسة ملی کرمان) ـ که از بابیان بود ـ در حدود سال ۱۳۲۸ ق. به آیین باب پیوست و با بزرگان ازلیان کرمان چون میرزا فتح‌الله قدسی کرمانی (فؤاد کرمانی) نزدیک شد و سرانجام مورد توجه میرزا یحیی دولت‌آبادی قرار گرفت. قمرتاج دولت‌آبادی (خواهر کوچک میرزا یحیی دولت‌آبادی) در زندگی‌نامة خودنوشت خود، هنگام گزارش نخستین سفر خود به کرمان، از سفارش میرزا یحیی دولت‌آبادی به ارتباط با محمدصادق ابراهیمی سخن گفته و روحیات او را یاد کرده است. این شهید بیان که خود را «رجعت تامة امام حسن مجتبی» می‌دانست، قاضی دادگستری بود و در ظاهر مسلمانی به قضاوت می‌پرداخت و چون از دانش عربی بالایی برخوردار بود و روحیه‌ای پژوهشی داشت، از همان سال‌های نخستین پس از وفات میرزا یحیی دولت‌آبادی به نسخه‌شناسی آثار گوناگون بابی و ازلی می‌پرداخت و نسخه‌های تحقیق‌شده را با دستخط خوب خود نهایی می‌کرد و به صورت محدود به چاپ می‌رساند. وی سرانجام در شهریور سال ۱۳۴۲ ش. درگذشت و کنار میرزا یحیی دولت‌آبادی به خاک سپرده شد. یکی از آثاری که او رونوشت کرد، کتاب آیین در ایران بود.

آرامگاه محمدصادق ابراهیمی، میرزا یحیی دولت‌آبادی و صدیقه دولت‌آبادی در زرگندۀ تهران

(تصویر از نگارنده، بهار ۱۳۹۸ ش.)

 

سند شمارۀ ۴

صفحۀ عنوان کتاب آیین در ایران به خط محمدصادق ابراهیمی

سند شمارۀ ۵

صفحه‌های نخستین کتاب آیین در ایران به خط محمدصادق ابراهیمی

 

نسخۀ تازه‌یاب کتاب آیین در ایران

نسخۀ خطی کتاب آیین در ایران با خط محمدصادق ابراهیمی در کتابخانة دانشگاه هاروارد، در مجموعة قمرتاج دولت‌آبادی نگهداری می‌شود. این مجموعه بخشی از اسناد و نسخه‌های خطی بابی و ازلی متعلق به قمرتاج دولت‌آبادی است که از سوی دختر او، مهدخت صنعتی‌زاده، به‌سبب دوستی‌اش با پروفسور افسانه نجم‌آبادی (استاد تاریخ دانشگاه هاروارد) به آن کتابخانه سپرده شد.

آنچه محمدصادق ابراهیمی در صفحة عنوان این کتاب نوشته، گویای آن است که استنساخ این نسخه از روی نسخة اصل کتاب آیین در ایران که به خط میرزا یحیی دولت‌آبادی بود انجام شده است.

چنان که نگارنده در دیباچة صورت چاپی این کتاب آورده، با وجود نگارش این کتاب از سوی بابی تراز اولی چون میرزا یحیی دولت‌آبادی، گاه نادرستی‌هایی در آن دیده می‌شود. برخی از این نادرستی‌ها مورد توجه محمدصادق ابراهیمی بودند و از این روی در پانوشت‌ها بررسی شدند:

میرزا یحیی دولت‌آبادی در فصل ۳۲ از صورت چاپی کتاب آیین در ایران نوشته:

… توقف ملا حسین در کرمان برای او بی‌نتیجه نبود و چند تن از روحانیان آن شهر را، چه آنها که در طریقۀ شیخی بودند و چه غیر آنها، توانست پیرو طریقۀ باب بسازد، مانند ملا محمدجعفر که از اخص روحانیان بود و حاج سید جواد معروف به کربلایی که در علم و فضل شهرتی بسزا داشت ….

سند شمارۀ ۶

دو پانوشت تصحیحی از محمدصادق ابراهیمی بر کتاب آیین ایران

 

دیدگاه محمدصادق ابراهیمی در نادرستی این گفتار چنین است (سند شمارة ۶):

برای رفتن جناب باب‌الباب [ملا حسین بشرویه‌ای] به کرمان، [مدرکی] در آثار دیده نشده، ولی حضرت قدوس (ملا محمدعلی بارفروشی) و ملا صادق مقدس به کرمان تشریف برده‌اند. حاج سید جواد کربلائی هرچند در کرمان وفات نموده و مدفون شده، ولی از مؤمنین اولیه است و شاید حاج سید جواد امام جمعه را منظور داشته‌اند که [میرزا آقاخان کرمانی] در کتاب هشت بهشت هم نوشته: «حاجی سید جواد شیرازی امام جمعة کرمان که باطناً خضوع اظهار می‌کرد»؛ محمدصادق ابراهیمی.

میرزا یحیی دولت‌آبادی در فصل ۴۴ از صورت چاپی کتاب آیین در ایران، هنگام شرح سوء قصد نافرجام تنی چند از بابیان به ناصرالدین‌شاه قاجار در سال ۱۲۶۸ ق. و بابی‌کشی سخت در پی آن نوشته:

… در این روز، هفت نفر از سران این قوم ـ که سید پیرمرد خالوی باب هم در جزو آنها بوده است ـ در طهران کشته می‌شوند و مسئلۀ باب و بابی که تا این وقت رنگ مذهبی داشته است، رنگ سیاسی هم به خود گرفته و به اندازه‌ای این رنگ بادوام می‌ماند که بیش از نیم قرن طول می‌کشد و به هر صدائی که از هر سری در انتقاد کردن از کار دولت و دولتیان بلند می‌شود، رنگ بابی‌گری به صاحبش داده، حلقوم او را به تهمت بی‌دیانتی می‌برند ….

سند شمارۀ ۷

پانوشتی تصحیحی از محمدصادق ابراهیمی بر کتاب آیین در ایران

 

محمدصادق ابراهیمی اما اعدام آن هفت تن را از آن کشتار جدا دانسته است (سند شمارة ۷):

شهدای سبعه ـ که از جمله سید علی خال بود ـ در زمان خود نقطة اولی و امیرکبیر در سبزه‌میدان تهران به شهادت رسیدند. رجوع به صفحة ۲۱۵ نقطة الکاف و شهادت سلیمان‌خان و غیره. دو سال بعد از شهادت نقطة اولی، در ۱۲۶۸ و صدارت میرزا آقاخان نوری بوده و شهداء تقسیم‌شده بین طوائف سی‌وشش تن بوده‌اند. برای چگونگی امر و نام کشندگان و کشته‌شدگان به فصل دهم و یازدهم ترجمة تاریخ نیکلای فرانسوی مرجعه شود و هم به جزوة چاپی مربوط به صدمین سال شهادت قرة العین. محمدصادق ابراهیمی.

به نظر می‌رسد میرزا یحیی دولت‌آبادی به‌واقع داستان کشتن هفت تن از بابیان در زمان امیرکبیر را با بابی‌کشی سال ۱۲۶۸ ق. اشتباه گرفته بود، چرا که در همان فصل بار دیگر چنین نوشته:

… از روی همین سیاست بود که هفت نفر از رؤسای این طایفه را که خواستند در طهران اعدام نمایند، میان هفت طبقه از مردم شهر، به مناسبت شغل و حرفۀ آنها، تقسیم کردند؛ شاه‌زادگان، روحانیان، رجال دولت، تجار، کسبه و غیره، تا هر طبقه شکار خود را به هر صورت که خواسته باشد، به قتل برساند و دست همه به خون آنها آلوده شده باشد ….

سند شمارۀ ۸

پانوشتی تصحیحی از محمدصادق ابراهیمی بر کتاب آیین در ایران

 

محمدصادق ابراهیمی نیز دیگربار نادرستی این گفتار را یادآور شده است (سند شمارة ۸):

پس از حمله به شاه، کشتار در سال ۱۲۶۸ بسیار زیاد بوده و عین شرح گرفتاری ۳۶ نفر و تقسیم بین طبقات را به نقل از روزنامة دولتی، فصل یازدهم تاریخ نیکلا و جزوة چاپی قرة العین متضمن است و بیشتر این شهداء از کبار و بزرگان مؤمنین بوده‌اند. محمدصادق ابراهیمی.

آلفونس نیکلا یک فرانسوی بود که در ایران به دنیا آمد و سال‌ها بعد، مأمور سیاسی فرانسه در ایران و قبرس شد. وی ابتدا به بهائیان پیوست و سپس ازلی شد و در دورة مأموریت دوسالة خود در قبرس با صبح ازل مرتبط بود. کتاب تاریخی او، مذاهب ملل متمدنه یا تاریخ سید علی‌محمد معروف به باب از سوی علی‌محمد فره‌وشی مترجم‌همایون ـ که از بزرگان ازلیان بود ـ به فارسی برگردانده شد.[۱۴] ناصر دولت‌آبادی نیز در سال ۱۳۲۸ ش. (۱۳۶۸ ق.) ـ که صدمین سال بابی‌کشی سال ۱۲۶۸ ق. بود ـ رساله‌ای با نام به یاد یک‌صدمین سال شهادت نابغة دوران قرة العین نگاشت.[۱۵]

میرزا یحیی دولت‌آبادی در فصل ۵۲ از صورت چاپی کتاب آیین در ایران، در شناساندن برخی ردیه‌های بابیان بهائی‌نشده (ازلیان) بر بهاءالله، میرزا موسی (برادر بهائی بهاءالله) را به‌نادرستی یکی از ایشان یاد کرده است:

… اما در میان اشخاص نزدیک، کسانی بوده‌اند که با معتقد بودن به سید باب و زنده بودن وصی او و رد کردن وی ادعای بهاءالله را، نمی‌توانسته‌اند این ادعا را بپذیرند. این بوده است که آنها زبان به اعتراض گشوده، رساله در این باب نوشتند؛ از جمله، رساله‌ای از طرف ملا رجبعلی قهیر و رساله‌ای از طرف میرزا موسی (برادر دیگر بهاء الله) و رساله‌ای از طرف متولی‌باشی قم، میرزا محمدحسین، در این موضوع دیده شده است که هریک، به فکر خود، ادله و براهینی بر غیر قابل قبول بودن ادعای بهاء الله اقامه کرده‌اند. رسالۀ ملا رجبعلی شروع شده است به آیۀ شریفۀ «قل إنما أعظکم بواحدة» و رسالۀ میرزا موسی به «یا عالی‌جاه!» خطاب به برادرش، بهاء الله ….

سند شمارۀ ۹

پانوشتی تصحیحی از محمدصادق ابراهیمی بر کتاب آیین در ایران

 

محمدصادق ابراهیمی این نکته را دریافته و در پانوشت آورده است (سند شمارة ۹):

میرزا موسی ـ که «کلیم» هم نامیده شده ـ برادر گرونده به میرزا حسینعلی بوده و شرحی برای دعوت به متولی‌باشی قم نوشته و متولی‌باشی در پاسخ نامبرده، با خطاب «یا عالی‌جاها!» ردیه‌ای بر دعوی میرزا حسینعلی نوشته است. م. ا.

از آن روی که نامة میرزا محمدحسین متولی‌باشی قمی ـ که از پیروان برجستة باب بود ـ با وجود اختصار، از نکات تاریخی و باورداشتی مهمی برخوردار است، متن آن از روی نسخه‌ای که در مجموعة اسناد ادوارد براون است، همراه با تحلیل، در پیوست شمارة ۳ از صورت چاپی کتاب آیین در ایران آورده شده است (رسالة متولی‌باشی قمی در نقد دعوت بهاءالله).

متولی‌باشی قمی، در بخشی از نامۀ خود، پس از اشاره به الاهی بودن تمام کارهای حجت خداوند و نیز یادکرد از برخی نکته‌های اخلاقی، به دروغ و تهمت رسیده و آن دو کار را از مؤمنان دور گفته و بر آن مبنا، بهاءالله را دروغ‌گو، پس بی‌بهره از مقام ایمان، چه رسد به مقام حجیت و من‌یظهره‌اللهی دانسته است. سخن او چنان می‌نمایاند که بهاءالله بارها گفته بود که پس از سوء قصد نافرجام گروهی از بابیان به ناصرالدین‌شاه قاجار در سال ۱۲۶۸ ق.، در زندان تهران مسمومش کردند، در حالی که چنین نبود و خود متولی‌باشی قمی در آن زندان او را می‌دید و نمی‌توانست بپذیرد که چنین کاری انجام شده باشد!

وی در بخش دیگری از این مکتوب، ابتدا، به قلت و کمی مؤمنان حقیقی در نگاه امام ششم شیعیان و نیز سخن باب دربارة شدت امتحان بابیان پس از خود پرداخته و سپس، نوشته که «مؤمنانِ» به بهاءالله، به‌عکس آن توصیف الاهی بسیارند، از «رئیس الکل»، میرزا آقاجان کاشانی (نخستین پیرو بهاءالله)، گرفته تا باشی‌های گوناگون چون خیاط‌باشی و دلاک‌باشی و رنگرزباشی و نجارباشی! او، در واقع، بر آن است تا به میرزا موسی کلیم بگوید که بر پایۀ گفتار امام ششم شیعیان، مؤمنان [دارای تراز ایمانی بلند] همواره کم‌اند و باب نیز از شدت امتحان پیروان خود سخن گفته؛ پس چون «مؤمنانِ» بهاءالله (باشی‌های دارای فهم سطحی از دین) زیادند، پس ایمان واقعی به راه درست ندارند.

باید گفت که ازلیان متقدم و متأخر نیز چنین می‌گفتند. به عنوان نمونه، ملا محمّدجعفر نراقی (از برترین شهداء بیان)، در رسالة ردیة خود بر بهاءالله، بزرگان بابیان و از جمله متولی‌باشی قمی را مخالف بهاءالله گفته و پیروان او را ناآگاهان و دوران از بصیرت در امر دین دانسته است:

ای غافلان بی‌شعور! آیا از خود خجالت نمی‌کشید که بگوئید میرزا آقاجان صابونی که أول من آمن مدعی است و در نظر اهل بصیرت سامری اهل بیان و رجعت ابوالشرور خوان است، لطیفة مراد خداوند سبحان را بهتر از جناب حاجی سید محمد [اصفهانی] و حاجی سید جواد [کربلایی] و آقا میرزا هادی قزوینی و آقا میرزا احمد ازقندی و جناب میرزا محمدحسین متولی‌باشی قمی و جناب قهیر ـ علیهم السلام ـ که جمعی از آنها از جمله معتبرین و مقبولین حضرت رب اعلی و اغلبی شهید منصوب از جانب حضرت ازل ـ علیه السلام ـ [هستند،] فهمیده و بهتر از نگارنده فهمیده؟ اف بر شما و بر دین و آئین شما![۱۶]

بدیعه مرآتی نوری هم که نوة پسری برادر صبح ازل و بهاءالله بود و از مطلعان آن خاندان در دورة پهلوی شناخته می‌شد، در کتابی که در نقد یکی از داعیان بهائی نگاشت، پس از یادکرد یکی از مکتوبات عباس افندی در هجمة شدید به صبح ازل، نوشته:

عبدالبهاء، در لوح ناظم‌الحکماء، قلم را جریان داده، نسبت به مرآت حقیقت خیلی تند می‌رود … ثانیاً، همان یحیایی که به فرمودة عبدالبهاء الکن و ابکم بوده، شخصی بود که علمای درجۀ اول [بابی از پیروان حضرت اعلی] مانند ملا محمّدجعفر کرمانی و ملا محمّدجعفر نراقی و ملا رجبعلی قهیر و حاجی میرزا هادی دولت‌آبادی و آقا مهدی سرلتی و آسیّد حسین کاتب حضرت اعلی … و آقا شیخ هادی نجم‌آبادی ـ که در بغداد خدمت بهاءالله هم رسیده بود و در مراجعت، در رد مشارٌ إلیه، کتابی نوشته به‌نام تحریر العقلاء ـ و نام بعضی‌ها درست به خاطرم نیست [به او پیوستند،] نه مانند حضرت بهاءالله که باشی‌ها مانند دلاک‌باشی و سقاباشی و صابون‌چی ایمان آورده باشند.[۱۷]

متولی‌باشی قمی همچنین بر آن است که هریک از حجت‌های الاهی با حجت پیش از خود باید هم‌مسیر باشند و اگر او را ـ که حجّیتش یقینی است ـ کنار زنند، خود باطل خواهند بود؛ پس بهاءالله که خود را صاحب آیین جدید می‌داند، اگر با باب ـ که حجّیتش قطعی است ـ مخالفت کند، خود را کنار زده است. بر این اساس، وقتی که باب، در رسالة دلائل سبعه، پیش از شناخت صبح ازل، بخش پنجم حدیث حقیقت («نورٌ» أشرق من «صبح الأزل» …) را نماد سال پنجم ظهور خود ـ که صبح ازل را بعدها در آن سال شناخت ـ دانسته و با دست گذاشتن بر دعای سحر، رتبۀ پنجم («نور») را از آن امام حسین بن علی گفته، پس صبح ازل تجلی صفات امام سوم شده و جایگاه رجعت صفتی حسینی است و بهاءالله (مدعی حجّیت)، چون او را کنار زده، با باب (حجت پیشین) مخالفت کرده، پس باطل است.

گفتار دیگر او چنان می‌نمایاند که اگر آیات الاهی صبح ازل باطل باشند، دعاوی بهاءالله نیز باطل خواهند بود، چرا که باب بر الاهی بودن سخنان صبح ازل دست می‌گذاشت؛ همچنین، چون نسبت صبح ازل به خداوند قطعی است، اگر بهاءالله صاحب ظهوری برتر از او باشد نیز مورد تصدیق او باید قرار گیرد. بر این اساس، سخن بهائیان بر عزل و برکناری صبح ازل از اساس نادرست خواهد بود، چرا که حجت خداوند کنارگذاشتنی نیست.

و …

سند شمارۀ ۱۰

صفحة پایانی کتاب آیین در ایران به خط محمدصادق ابراهیمی و پی‌گفتار او بر آن کتاب دربارۀ پیشنهاد میرزا محمدخان قزوینی

 

محمدصادق ابراهیمی پس از پایان رونویسی کتاب آیین در ایران (سند شمارة ۱۰)، نوشته:

در زیر این قسمت، به خط مدادی نوشته شده است بدون امضاء: «کاش فصلی هم در اصول آئین سید علی‌محمد نوشته می‌شد از اصول و فروع.»

او در صفحة روبه‌رو به شرح این عبارت پرداخته است (سند شمارة ۱۰):

بسم الله العلی الأعلی. قسمت دوم این مجموعه که به صفحة ۱۴۹ به پایان رسیده است (آئین در ایران)، بدواً از رونوشتی که به خط اشخاص متعدد تهیه شده بود، شروع به نسخه‌برداری شده و بعد، به‌وسیلۀ ملاطفت جناب آقای ناصر دولت‌آبادی، یگانه‌نسخۀ اولیۀ پاکنویس‌شده به خط مؤلف سعید ـ سلام الله علیه ـ دست آمده و قسمت کمی از آخر آن از روی همان نسخة اصل نوشته شد و بعد، همة کتاب با همان نسخه مقابله هم گردید.

و حسب فرمودة آقای ناصر، جملة مدادی نوشته‌شده در پایان کتاب (کاش فصلی هم در اصول آئین سید علی‌محمد نوشته می‌شد از اصول و فروع) خط علامة فقید میرزا محمدخان قزوینی است که در اثر فرستادن مؤلف محترم نزد ایشان، به خط مدادی یادآوری نموده و تقریباً به همین منظور هم بعداً به‌واسطة چاپ شدن کتاب بیان فارسی و خلاصة الأحکام و در دسترس طالبین قرار گرفتن عملی شده است، اما بسی افسوس که هنوز وسیلة چاپ شدن این کتاب میسر نشده تا مشتاقین از آن استفاده کنند. روز ملک (۱۸) از شهر نور [سال]  ۱۱۱ [بیانی]، دورة الواحدیة از کور ۷۹ ـ ۲۹ تیر ۱۳۳۷ هجری خورشیدی، محمدصادق ابراهیمی.

دیده شد که میرزا یحیی دولت‌آبادی دربارة خط مدادی میرزا محمدخان قزوینی با خواهرش، قمرتاج، سخن گفته بود:

… فرمود: «آن را به‌دقت بخوان و نظرت، هرچه هست، برایم بنویس و خط مدادی آخر صفحة کتاب هم بدان که خط میرزا محمدخان قزوینی است» و مدتی هم تعریف آن مرد دانشمند بزرگ را که با پروفسور برون همکاری و شرکت در طبع و نشر نقطة الکاف داشته است، کرد ….

با این ترتیب، دانسته می‌شود که میرزا محمدخان قزوینی بر ضرورت نگارش مبانی آیین باب در کتاب آیین در ایران دست گذاشته بود. همان‌گونه که در جایی دیگر آورده شده، محمدصادق ابراهیمی در سال چهارم وفات میرزا یحیی دولت‌آبادی، با کمک برخی ازلیان، به مقابلة نسخه‌هایی خطی از کتاب بیان فارسی روی آورد و سرانجام، در سال ۱۳۲۶ ش.، با کمک نخست‌وزیر وقت، ابراهیم حکیمی (حکیم‌الملک) ـ که از ازلیان نهان‌زیست بود ـ به چاپ آن موفق شد. خطاط آن کتاب، عبدالله فرادی بود که تا پایان حیات، با نهان‌زیستی، به آموزش خط در انجمن خوشنویسان ایران مشغول بود.[۱۸]

نتیجه‌گیری

مطالعة کتاب آیین در ایران هم در شناخت اندیشگی میرزا یحیی دولت‌آبادی در مقام یکی از اثرگذاران دورة قاجار کارگشاست، هم نمایی مهم از اندیشة اصلاح دینی به‌ظاهر اسلامی ازلیان دورة قاجار را به دست می‌دهد و هم نگاهی ازلی به آموزه‌های بهائی را گویاست. از این روست که آن کتاب را مکتوبی مهم در حوزة تاریخ اندیشة دینی در ایران معاصر باید دانست. یافت شدن نسخه‌ای دیگر از آن کتاب، آن‌هم با خط یکی از بزرگان تراز اول ازلیان که در مقام جانشینی میرزا یحیی دولت‌آبادی بود، نه‌تنها تراز استنادی آن به نویسنده‌اش را بالا می‌برد، که آگاهی از مواد یادداشت میرزا محمدخان قزوینی بر آن ـ که پیشتر تنها از وجودش سخن گفته شده بود ـ در تحلیل فکری او نیز کاربرد دارد. این تحلیل فکری در آینده باید انجام شود.

کتابنامه

اقبال، عباس. وفیات معاصرین: علامة مرحوم محمد قزوینی (۱۲۹۴ ـ ۱۳۶۸ هجری قمری). یادگار، خرداد ۱۳۲۹٫

دولت‌آبادی، قمرتاج. حدیث نفس. نسخة خطی، کتابخانة دانشگاه هاروارد، مجموعة اسناد قمرتاج دولت‌آبادی.

دولت‌آبادی، میرزا یحیی. آیین در ایران (نگاه به جنبش باب از دریچة اصلاح مذهب تشیع)، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۴۰۰٫

قزوینی، محمد. یادداشت‌های قزوینی. به کوشش ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی، ۱۳۶۳٫

مرآتی نوری، بدیعه. وقایع راستین تاکر نور. بی‌جا. [تهران]، بی‌نا. [نسخة حروف‌چینی‌شدة ازلیان]، بی‌تا.

نبوی رضوی، سید مقداد. اندیشة اصلاح دین در ایران، مقدمه‌ای تاریخی. تهران، انتشارات شیرازة کتاب ما، ۱۳۹۶٫

ــــــــــ . حیات یحیای نجی. بخش نخست: میرزا یحیی دولت‌آبادی، از جنبش باب تا جنبش مشروطیت، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۴۰۱٫

ــــــــــ . دیباچه‌ای بر اقدامات خرید سجن اکبر، مندرج در: ثابت، حبیب. اقدامات خرید سجن اکبر (رقابت ازلی ـ بهائی بر سر زمین زندان میرزا حسینعلی بهاءالله در تهران). به کوشش سید مقداد نبوی رضوی و یوسف قلی‌زاده، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۹٫

نبوی رضوی، سید مقداد؛ امامی شوشتری، مریم‌السادات. ادوارد براون و نقد تاریخ‌نگاری بهائیان. فصلنامة بهائی‌شناسی، ش ۲۰، زمستان ۱۴۰۰٫

نراقی، ملا محمّدجعفر. تذکرة الغافلین. نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ اسناد ادوارد براون، ش. F.63(9).

 

 

 

[۱]. این هردو از ازلیان کرمان بودند و دومی، دوسال پس از درگذشت میرزا یحیی دولت‌آبادی، خود را مرآت دوم پس از مرآت اول (میرزا یحیی صبح ازل) دانست. نگارنده امیدوار است در آینده درباره‌شان نکاتی بیاورد.

[۲]. همان‌گونه که نگارنده در آینده و در بخش دوم کتاب حیات یحیای نجی خواهد آورد، این باور همان اعتقاد گروهی از ازلیان به مقام مرآتیت میرزا یحیی دولت‌آبادی بود، وگرنه، قمرتاج دولت‌آبادی، خود، برادرش را جانشین میرزا یحیی صبح ازل در مقام شهید بیان می‌دانست.

[۳]. قمرتاج دولت‌آبادی، حدیث نفس، بخش «حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی که بود و چه عقیده داشت؟» این کتاب خطی در کتابخانة دانشگاه هاروارد (مجموعة قمرتاج دولت‌آبادی) نگهدای می‌شود و مدتی بر روی تارنمای «دنیای زنان ایران در عصر قاجار» جای داده شده بود.

[۴]. نک.: سید مقداد نبوی رضوی و مریم‌السادات امامی شوشتری، ادوارد براون و نقد تاریخ‌نگاری بهائیان.

[۵]. نک.: سید مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمه‌ای تاریخی، فصل دوم: «شیخ هادی نجم‌آبادی: معلم فکر اصلاح دین در عصر قاجار»، صص ۳۸۱ تا ۳۹۸٫

[۶]. عباس اقبال، وفیات معاصرین: علامۀ مرحوم محمد قزوینی (۱۲۹۴ ـ ۱۳۶۸ هجری قمری)، ص ۲۸٫

[۷]. برای آگاهی از متن و تحلیل این کتاب، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، حیات یحیای نجی، ج ۱، فصل سوم: « بررسی و تحلیل کتاب فصل الکلام».

[۸]. نک.: محمد قزوینی، یادداشت‌های قزوینی، ج ۸، صص ۲۵۶ تا ۲۶۰٫

[۹]. اینجا، یک واژه ناخواناست.

[۱۰]. برای شناخت او، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، حیات یحیای نجی، ج ۱، صص ۹ تا ۱۴٫

[۱۱]. اینجا، یک واژه ناخواناست اما به «بی‌حد» یا «به‌جد» می‌ماند.

[۱۲]. سید مقداد نبوی رضوی، حیات یحیای نجی، ج ۱، ص ۲۲۳ و بخش «تصاویر و اسناد»، سند شمارة ۲۳۶٫

[۱۳]. میرزا یحیی دولت‌آبادی، آیین در ایران، ص ۲۸۴ و سند شمارة ۱۰٫

[۱۴]. برای آگاهی بیشتر، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، اندیشة اصلاح دین در ایران، ج ۱، صص ۲۱۵ تا ۲۱۹

[۱۵]. برای دیدن جلد این رساله، نک.: سید مقداد نبوی رضوی، حیات یحیای نجی، ج ۱، بخش «تصاویر و اسناد»، سند شمارة ۴٫

[۱۶]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۳۸٫

[۱۷]. بدیعه مرآتی نوری، وقایع راستین تاکر نور، ص ۵۸٫

[۱۸]. سید مقداد نبوی رضوی، دیباچه‌ای بر اقدامات خرید سجن اکبر، صص ۳۹ تا ۴۲٫

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در پژوهش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…