گفتوگو با جناب آقای منتصب مجابی
مؤلف كتاب تحقيقي«شيخيه، باورها و ريشه ها»
اشاره
در سال ۱۴۰۱ بهائیپژوهی این افتخار را داشت که با پژوهشگری که سالهای زیادی در موضوع شیخیه کار کرده و مناظرات فراوانی را با شیخیان انجام داده بودند، آشنا شود. جناب آقای مجابی نتیجۀ تحقیقات چندینسالۀ خود را که در کتاب ارزشمند و سترگی جمعآوری کرده بودند، در اختیار بهائیپژوهی قرار دادند تا پس از بررسی آن، در صورت امکان منتشر شود و جامعۀ علمی و محققان این موضوع و خوانندگان عزیز از آن اثر علمی بهرهمند شوند. کارشناسان ما نیز پس از بررسی کتاب و چندین جلسه گفتوگو دربارۀ آن، مقدمات نشر آن را فراهم آوردند و در بهار ۱۴۰۲ آن را منتشر کردند. ازآنجاکه به نظر رسید خوانندگان فرهیختۀ فصلنامۀ بهائیشناسی ممکن است به این موضوع علاقهمند باشند و مایل باشند از مطالب این کتاب آگاهی یابند، مصاحبهای با ایشان ترتیب دادیم که در ادامه تقدیم می شود.
- بهائیشناسی: بسیار خرسندیم که در خدمت استاد مجابی، پدیدآورندۀ کتاب شیخیه، باورها و ریشهها، هستیم و میخواهیم دربارۀ شیوۀ تحقیق و پژوهش و تدوین این کتاب و نتایجی که طبیعتاً از آن حاصل خواهد شد گفتوگویی صمیمانه در خدمتشان داشته باشیم.
اولین سؤال از استاد، شیوۀ نقد شیخیه است. ما در تاریخ داریم که بعضی از علمای ما مناظرات مکتوب داشتند. مثل مرحوم شرفالدین که یک عالم شیعی است با سلیم البشری که یک عالم سنی است. اینها با هم مکاتبه کردند و این مکاتبات در مجموعهای به نام المراجعات چاپ شد. در این مکاتبات حقایق پژوهشی اساسی و مهمی مطرح شده است. این شیوه، شیوۀ مرضیهای بوده است که کاملاً در شکل مکتوب طرفین سعی میکنند استنادات خوبی داشته باشند. کتاب شیخیه هم به همین سبک یا در همین حوزه سبک است. سؤال این است که استاد توضیح بدهند این شیوه را چگونه انتخاب کردند؟
استاد مجابي: ابتدای سخن لازم است عرض کنم کاری که انجام شده برای چاپ کتاب نبوده. همینطور که در خود کتاب توضیح داده شده در حدود سالهای ۱۳۷۰ به بعد بود که برخی از دوستان مذهبی ما که مدتها با هم دوست بودیم، بهتدریج شیخی شدند. برای دیگر دوستان سؤال مهمی پیش آمد که چه عاملی سبب شد افرادی تغییر روش و طریقه بدهند. البته کوششها بر این بود که ما را هم به سمت خود بکشانند ولی دیدیم بهترین راه این است که اگر میخواهیم واقعاً با حقیقت مواجه شویم باید بدون پیشداوری و یا تأثیرپذیری از افراد، خودمان شروع کنیم به مطالعه و تحقیق. ابتدا به جستوجوی کتابهای مشایخ شیخیه پرداختیم و تعداد قابلملاحظهای از آنها را به دست آوردیم. البته آن زمان بیشتر این کتابها چاپهای قدیمتر بود. یک تعداد تاریخ نشر و نام ناشر نداشت، بعضی داشت، مثلاً نوشته بود چاپخانه سعادت کرمان، یا فقط تاریخ نگارش داشت.
بههرحال شروع کردیم به مطالعه دقیق آنها و دیدیم برای اینکه کار ما یک تحقیق واقعی باشد و بدانیم پیام این کتابها چیست باید یادداشتبرداری کنیم، آن هم به شیوه فنی و علمی. این بود که دوستان غیرشیخی باهم شروع کردیم و قرار گذاشتیم هر مطلب جدید و نوی را که با مطالبی که میشناختیم تفاوت دارد، یادداشت کنیم همراه با ذکر نام کتاب و شماره صفحه و احیاناً جلد آن.
این کار چند سال ادامه پیدا کرد و درنهایت مقدار زیادی یادداشت، در حدود هزار نکته، جلوی روی ما بود. ابتدا نمیشد مشخص کنیم که مطلب دقیقاً چیست و قضاوت دربارۀ آن نیاز به بررسیهای بیشتری داشت.
مرحله بعدی کار این بود که اینها را باید طبقهبندی موضوعی میکردیم و مطالب مربوط به هر موضوع را کنار هم میگذاشتیم و دستهبندی میکردیم. بعد از انجام این کار مواجه شدیم با نکات زیادی که مغایرت داشت با آنچه ما از اعتقادات شیعه میدانستیم اما هنوز نتیجهگیری زود بود و باید پژوهش ادامه مییافت. بدین جهت کار مقایسه عقاید جدید شیخیه را با روایات معصومین علیهمالسلام شروع کردیم، زیرا شیخیه خود بهشدت تبلیغ میکند و اصرار دارد که تمام عقایدشان مطابق کتاب و سنت است. برای نمونه، آقای حاج محمدکریم خان میگوید: «ببین که علم ما چگونه موافق کتاب خدا و سنت رسول است و یک سر مو با آنها تخلف ندارد.» (ارشادالعوام، ج ۲، ص ۴۱۴ [چاپ جدید ۴۳۷]).
برای روشن شدن موضوع و بررسی صحت و سقم ادعاها، کار بسیار وقتگیر و مهم مقایسۀ تطبیقی بین عقاید نوظهور شیخیه با منابع فراوان روایی شیعه از قبیل دوره کامل یکصدوده جلدی بحارالانوار علامه مجلسی و همینطور منابع فراوان دیگری بود که در کتاب آنها را ذکر کردهایم. با استفاده از جستوجوی کامپیوتری در نرمافزارهای جامع موجود و نیز استفاده از انواع معجمهای چاپی که خوشبختانه کار تحقیق را عملاً ممکن نموده است، آغاز کردیم. در این بررسیها مشخص شد که بعضی از مطالبشان در روایات شیعه هست، اما برخی دیگر هرچند در احادیث آمده اما آن را تحریف کردهاند و دسته دیگر اصلاً در روایات شیعه به چشم نمیخورد!
اکنون کار بسیار مهم دیگری که قبل از ما به آن توجه کافی نشده بود، پیش روی ما بود. باید تحقیق میکردیم ببینیم آن دسته را که در روایات شیعه نیست، از کجا اخذ و اقتباس کردهاند. پس از جستوجو معلوم شد بیشتر آنها از شخصی به نام حسینبنحمدان است که آقای حاج محمد خان ـ از مشایخ شیخیه ـ روایات مربوط به «باب» را و اینکه هر امامی یک باب دارد و دسترسی به امام فقط از طریق این باب ممکن است و… از همین شخص در مجموعه حدیثی خودش که به نام کتاب المبین به چاپ رسیده، آورده است.
برای شناخت حسینبنحمدان و اینکه او کیست، منابع مختلف رجالی را بررسی کردیم، ازجمله کتاب خوبی که دراینباره یافتیم، کتاب نفس الرحمن فی فضائل سیدنا سلمان از علمای متأخر علم حدیث یعنی مرحوم محدث نوری استاد مرحوم شیخ عباس قمی بود که اتفاقاً آقای حاج محمد خان، در مقدمه کتاب فوقالذکر [کتاب المبین] مرحوم نوری را توثیق کرده است. گفتیم خوب، پس مطالب کتاب نفس الرحمن باید مورد تأیید شیخیه هم باشد.
مرحوم محدث نوری در این کتاب گفتههای کسانی که ـ چه شیعه و چه غیر شیعه ـ دربارۀ این صحابی جلیلالقدر مطالب و روایت نقل کردهاند، آورده است. ازجملۀ اینها بیان روایات حسینبنحمدان دربارۀ جناب سلمان را بهشدت مورد انتقاد قرار داده و مطالب رجالشناسان را درمورد قدح و ذمّ او، از قبیل دارا بودن «مقالۀ ملعونه»، «فاسد المذهب بودن» و … ذکر کرده است. منابع رجالی او را از پیروان شخصیتی بسیار منحرف به نام محمدبننصیر نمیری ـ که عمل قوم لوط را مباح، بلکه خوب میدانسته ـ معرفی کردهاند! بهخاطر اهمیت بسیار زیاد بحث «بابیت» دوباره به بررسی روایات شیعه در تمامی منابع حدیثی پرداختیم اما حتی یک یا حتی بخشی از یک روایت، از روایتهای کتاب المبین دربارۀ باب را در آنها نیافتیم. علاوه بر آنچه گفته شد، این مجموعه حدیثی شیخیه، بخش بزرگی از احادیث منابع شیعه را درمورد فضائل معصومین علیهم السلام به بخش فضائل شیعه و رکن رابع منتقل و به نام آنها تثبیت کرده است.
بهائیشناسی: برای اینکه بحث متفاوت شود، نمونۀ جالبی را حضرتعالی از کتاب ارشادالعوام آوردهاید که مطرح کرده امیرالمؤمنین امالمؤمنین است! در کتاب ارشادالعوام است که میگوید امیرالمؤمنین همسر پیغمبر است و در حکم امالمؤمنین حساب میشود در آخرت.
استاد مجابی: متأسفانه همینطور است، شما روایت معروف از رسول خدا صلی الله علیه و آله را درمورد امیرالمؤمنین علیهالسلام که میفرمایند: یا علی انت اخی فیالدنیا و الآخرة را با عقیده آقای حاج محمدکریم خان در ارشادالعوام مقایسه کنید ـ که خیلی حرف در آن هست ـ و ما در این کتاب به ریشههای چنین عقایدی در شیخیه پرداختهایم.
بهائیشناسی: تا الان بسیاری از مردم وقتی اصطلاح باب و بابیت و رکن رابع را که شیخیه مطرح کردهاند، میشنیدند گمان میشد که این چیزی مثل آن چهار نایب خاص است. آن چهار نایب خاص هم باب امام زمان بودند. حالا آن کسی که مدعی است که باب است، دوباره موضوع نیابت خاصه را باز کرده و گفته فرد دیگری غیر از آن چهار نفر، باب است. شما در این کتاب نشان دادهاید بابیت در نگاه شیخیه یعنی خود امام زمان، نه باب امام زمان. به بیان دیگر، اصطلاح باب امام زمان در همه کتابهای شیخیه با خود امام زمان منطبق است. این را توضیح بفرمایید.
استاد مجابی: در منابع شیعه برای آن چهار شخصیت بزرگواری که در غیبت صغری با امام زمان عجل الله تعالی فرجه در ارتباط بودند، به نام «سفیر» از ایشان نام برده شده است. لغت و اصطلاح روایی آن سفیر است و نه باب؛ اما آنچه در احادیث درمورد باب آمده به این شکل است که مثلاً نوشته حضرت علی علیهالسلام باب مدینه علم رسول خدا صلی الله علیه و آله است، یا علی علیهالسلام «باب الله» هستند، یا حضرت موسیبنجعفر علیهالسلام «باب الله» هستند، یا «الاوصیاء باب الله»… فقط یک استثناء درمورد جناب سلمان وجود دارد و آن هم به این شکل است که سلمان بابالله است، آن هم نه آنطور که شیخیه میگویند که باب پیامبر یا علی علیهم السلام باشد! این مورد را که بررسی کردیم، دیدیم که محدث بزرگوار شیخ صدوق نقل میکند که جناب سلمان از اوصیاء حضرت عیسی علیهالسلام بوده و گفتیم که الاوصیاء باب الله.
همانطور که قبلاً توضیح داده شد، مسئله «بابیت» که در شیخیه مطرح میشود چیز نوظهوری است که در شیعه سابقه نداشته است و نتیجۀ آن را دیدیم که چگونه زمینهساز به وجود آمدن فرقۀ «بابیت» و فجایع پس از آن شد.
این موضوع آنقدر مورد تأکید و تبلیغ شیخیه بوده که آقای حاج محمدکریم خان در مهمترین اثرش کتاب چهار جلدی ارشادالعوام میگوید که هدفش از نوشتن آن معرفی وسیله و «باب» است. آنها یک جا میگویند که هر امام یک باب داشته است و در جای دیگر مینویسند باب امام دوازدهم با ایشان غایب شده است. آقای عبدالرضا ابراهیمی مراجع شیعه را سرزنش میکند و میگوید شکوک و ظنون آنها به این سبب است که رو به این باب نکردهاند.
از طرفی آقای حاج محمدکریم خان و پس از او آقای زینالعابدین خان هرکدام با بیانی این باب را امام زمان میخوانند. علیمحمد باب هم در ابتدا خود را «باب» و سپس امام زمان نامید که قابلتوجه است.
بهائیشناسی: نقل کردهاید اگر کسی قرآن را نخواند مشکل پیدا نمیکند ولی اگر ارشاد العوام را نخواند مشکل زیاد پیدا میکند. همچنین این تناقض را شما در آنجا نشان دادهاید که اینها در یک جا میگویند منظور از باب امام زمان است و در جای دیگر میگویند این امام زمان غائب است. خب اگر این باب امام زمان است و امام زمان هم غائب است پس چگونه میشود با این باب ارتباط برقرار کرد؟
استاد مجابی: شما اگر کتاب ارشادالعوام را با دقت ملاحظه فرمایید، مطالب محیّرالعقول زیادی را در جای جای این کتاب در مورد نویسندهاش از کتاب خود میبینید که به شگفت خواهید آمد. همین تعریفهای بسیار اغراقآمیز همچنان توسط مشایخ بعدی از این کتاب دیده میشود. ازجمله اینکه آقای حاج محمدکریم خان در جلد چهارم ارشادالعوام میگوید که خواندن آن کتاب واجب است و ثواب خواندن آن از قرآن بیشتر است، زیرا قرآن بر علم و ایمان ایشان مطلقاً چیزی نمیافزاید، اما این کتاب بر علم و ایمان ایشان میافزاید.
دربارۀ باب غائب سئوال جالبی کردید، ما هم همین سؤال را از مخاطب شیخی پرسیدیم و جوابی نشنیدیم. البته آقای شیخ عبدالرضا ابراهیمی همین را که مجتهدان شیعه رو به این باب غائب بنمایند، کارگشا میداند! حال این مطلب را از کدام حدیث یا روایت درآوردهاند که رو به این باب ادعایی شیخیه باید نمود، خود سؤال دیگری است. گفتیم مشایخ مرتب تأکید دارند که تمام مطالب و کلماتشان کاملاً منطبق با کتاب و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله است. مأخذ روایات آنها را درباره «باب» دیدیم، البته فرقه اسماعیلیه نیز از پیشروان این عقیده در تاریخ بودهاند، زیرا آنان رهبران خود را در هر زمان، امام زمان میدانند، با این تفاوت که امام زمانهای آنان در هر دوره و زمان زندهاند و امام زمان شیخیه غائب است! ما در طول کتاب موارد زیادی از ریشههای عقاید شیخیه را که از کجا اخذ کردهاند، به عنوان نمونه، اما به طور مستند، ارائه دادهایم و تناقض و مخالفت این عقاید نوظهور را با روایات ثابت کردهایم، که در اینجا مطلب را کوتاه میکنیم.
بهائیشناسی: از ویژگیهای این کتاب و پژوهشی که انجام دادهاید این است که واقعیت باب را دقیقاً در شیخیه معین کردید که آنها معتقدند، امام هر زمانی است. بنابراین درواقع امام زمان در فرهنگ شیخیه همان باب است. بعد فرمودهاید که اینها این اعتقاد خودشان را اصل میدانند و مخالفان خودشان را به کفر و نفهمی و جهل متهم میکنند و میگویند هرکسی که علیه ما هست و این اعتقاد را قبول ندارد، در ضلالت است و به او معترض هستند. این از نکات جالبی است که شیخیه اعتقاد دارند که همه حرفهایشان مطابق کتاب و سنت است اما درعینحال همچنان با مجموعه تلاشهای علمی علمای قبلی مخالفت میکنند و این حرف شاذ و نادر را میزنند که باب همان امام زمان است و بعد میگویند که این امام زمان غائب است که این تناقض را نمیدانند چگونه حل کنند. این مطلب درست است که شیخیه همه مخالفان خودشان را رد میکنند و میگویند هر که ما را قبول ندارد کافر است و مرتد؟
استاد مجابی: روایت متواتری در شیعه و نیز در اهل سنت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و از ائمه معصومین علیهمالسلام وجود دارد که «من مات و لمیعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیة» حتی این روایت در منابع شیخیه نیز با صراحت آمده است. بعد میبینیم که آقای حاج محمد خان در کتاب مصباحالسالکین میگوید ما با امام زمان خود ناجی هستیم و دیگران در تیه ضلالتند. شما از این گفته چه چیزی را استنباط میکنید؟
اجازه دهید مطلب دیگری را از مشایخ نقل کنم:
آقای حاج محمدکریم خان در کتاب ارشادالعوام، جلد دوم میگوید: «هرکس مثل ما میگوید، بر حق است و هر کس غیر این میگوید، بر باطل است». وی در کتاب هدایةالطالبین مینویسد که انکار حقیقت شیخیه انکار خداست و در حد شرک خدا است. اینها فقط نمونههایی است از عقاید شیخیه دربارۀ کسانی که آنها را قبول ندارند.
بهائیشناسی: فرمودید برای این کتاب و تحقیق، افراد دیگری با شما همکاری داشتند که این کار را انجام دادند. لطفاً برای اطلاع خوانندگان فصلنامه بفرمایید سوابق تحقیقاتی آنها چه بوده و خود جنابعالی که در این حوزه وارد شدید تحقیقات قبلیتان چه بوده و چطور وارد این موضوع شدید و آن افرادی که در این حوزه کار کردند چه ویژگیهایی داشتند.
استاد مجابی: افراد مذکور اکثراً دارای تحصیلات دانشگاهی و نیز اطلاعات مذهبی و کسب فیض از علما و فضلا و آشنا با روایات شیعه بودهاند. خود حقیر هم از کودکی در محافل دینی شرکت میکردم و علاقهمند به مطالعه در این زمینه بودم. از محضر اساتید این حوزه به فراخور حال استفاده کردهام و شاگردی در نزد علما را همیشه مغتنم دانستهام. بهعلاوه سالها از فیوضات یکی از دانشمندان حوزه حدیث و معارف شیعه برخوردار بودهام. ضمناً عضو هیأت علمی دانشگاه با مرتبه استادیاری و مؤسس کتابخانههای متعدد در دانشگاهها و عهدهدار مدیریت آنها علاوه بر تدریس جزء سوابق کاری اینجانب است. از جمله دروسی که در دانشگاه تدریس میکردم: روش تحقیق و مأخذشناسی در رشتههای ادبیات فارسی و ادبیات عرب و نیز درسهای مختلف رشته کتابداری بوده است.
اولین کتاب اینجانب ترجمه کتابی به نام زندگینامه مالکوم ایکس سیاه مبارز مسلمان آمریکایی است از زبان انگلیسی، که قبل از انقلاب به سفارش انتشارات بعثت صورت گرفت و دو بار هم بعد از انقلاب تجدید چاپ شد.
تحقیقی به نام بررسی متون طب شیعه در تاریخ پزشکی داشتهام که بهعنوان پایاننامه دکتری از من پذیرفته شد و بهوسیلۀ دانشگاه رازی در سال ۱۳۸۵ به چاپ رسید و در آن بهطور مستند نشان داده شده که پزشکی امروز مغربزمین وامدار پزشکان شیعه در تاریخ پزشکی است.
تحقیق دیگرم تأثیر قرآن و احادیث در شاهنامه فردوسی است که آن نیز با تصویب و سپس با تأیید شورای پژوهشهای علمی کشور در سال ۱۳۸۳ بهوسیله دانشگاه رازی به چاپ رسید و بار دوم وزارت ارشاد آن را تجدید چاپ کرد.
این کتاب بهروشنی نشان میدهد که تمام اشعار حکمتآموز شاهنامه ـ که بیش از پانصد موضوع است ـ همگی برگرفته و ترجمه به شعر آیات قرآنی و بهخصوص روایات شیعه است. از نکات قابلتوجه دیگر آن استفاده زیاد فردوسی از احادیث اصول کافی است و حتی مقدمه شاهنامه با اقتباس از مقدمه اصول کافی که با روایاتی دربارۀ عقل آغاز میشود، فردوسی نیز با توصیف خرد، شاهنامه را شروع کرده که در میان شاعران معروف ایرانی بینظیر است.
کتاب دیگر اینجانب الغدیر چه میگوید است که در سال ۱۳۹۳ در قم به چاپ رسید. این تألیف درواقع چکیده دورۀ ۲۱ جلدی ترجمه فارسی کتاب گرانسنگ و ارزشمند علامه امینی است در یک جلد. هدف از تدوین این کتاب دسترسی آسانتر به محتوای کتاب الغدیر است برای کسانی که وقت کافی برای مطالعه دوره کامل این ترجمه را ندارند، یا برای استفاده افرادی است که میخواهند در فرصت کوتاه با موضوعات گوناگون آن آشنا شده و فقط به مطلب موردنیاز خود مراجعه کنند. غیر از کتابها، مقالات متعددی از حقیر در مجلات و نشریات دانشگاهی به چاپ رسیده است که مختصر میکنم.
بهائیشناسی: یکی از مشخصههای تحقیق حضرتعالی این است که اثبات کردید شیخیه مطالبش را از فلاسفه و متصوفه اقتباس کرده، این را قدری توضیح میفرمایید؟
استاد مجابی: البته نه همه مطالبشان را. در کتاب اشاره کردهایم که چون شیخیه از شیعه منشعب شده است، طبیعتاً خیلی از مطالبشان با شیعه مشترک است. ما در این موارد بحثی نداریم، بلکه سخن بر سر اختلافاتی است که آنان با شیعه پیدا کردهاند. همان اعتقادات نوظهوری که سبب گردید پس از شیخ و سید زمینهساز بروز فرقههای بابیگری، ازلیگری و بهائیگری و حتی دستهبندی و اختلاف در داخل خود شیخیه و ردیهنویسی بر علیه همدیگر شود. آقای حاج محمدکریم خان در کتاب هدایةالطالبین علناً میگوید: «شیعه به دو فرقه شده و دو کلام ضد، پدیدار شده که لامحاله یکی از آنها راست میگوید یکی دروغ … پس باید انسان که تقلید آباء و خویشان خود را نمیکند درصدد حقیقت این امر برآید و تحقیق حق از باطل نماید.» اما بدون اینکه اجازه تحقیق حق از باطل را به کسی بدهد، در همان کتاب حکم از پیش صادرشدۀ خود را اینچنین اعلام میدارد:
«هرکس اعتقاد ما را فاسد میداند، خدایا تو گواه باش که ما او را کافر میدانیم و از او و طریقه او بیزاریم.» ایشان حتی نقدنویسان بر کتاب ارشادالعوام خود را ـ در جلد اول ـ اشرار و فجار خوانده و میگوید: «و پناه میبرم بر خداوند عالم و به باطن پاک پیغمبر و ائمه طاهرین و انبیاء مرسلین و شیعیان کاملین ایشان از شر اشرار و مکر فجار که نکته بر این کتاب نتوانند بگیرند.» با این حال، وی در رساله در جواب ایرادات حسینعلی تویسرکانی نهتنها پرده از اختلافات بین شیخیه بر میدارد، حتی از اختلاف خود با شیخ و سید سخن میگوید: «در این طایفه (شیخیه) اختلاف بسیار است؛ در مسائل اصول دین و اصول فقه و در مسائل فقهی، حتی آنکه میان من و سید مرحوم و شیخ مرحوم اعلیالله مقامهما اختلاف است در مسائل!»
اکنون آیا ما حق نداریم بررسی کنیم که منشأ این همه اختلافات و فرقه فرقه شدن شیخیه پس از جدا شدن از شیعه چیست و از کجاست؟ این موضوع یکی از نکات مهم موردبحث ما در کتاب است. مشکل فقط منحصر به تبلیغ کردن عقیده به باب ـ همانطور که قبلاً از آن سخن گفته شد ـ نیست، بلکه تحقیقات انجامشده بهطور مستند آشکارکننده تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم آراء و عقاید فلاسفه و عرفای شیعه و سنی و… در بخشی از باورهای شیخیه است، که خود مبحث مهمی از کتاب را به خود اختصاص میدهد.
بهائیشناسی: شیخیه کتابهایی را در رد بابیه و بهائیه نوشتهاند. با توجه به اینکه خاستگاه هر دو یعنی شیخیه و بابیه یکی است و آن استنادی که به حرفهای شیخ احمد و سیدکاظم میکنند، چگونه شیخیه نقد بابیت میکند درحالیکه خودش هم به بابیت معتقد است؟
استاد مجابی: شیخیه نهتنها علیه بابیه و بهائیه کتاب نوشتهاند، بلکه ـ همان طور که قبلاً اشاره گردید ـ علیه خودشان هم ردیه نوشتهاند! اما در این میان این واقعیت را نیز نمیتوان نادیده گرفت که آنچه شیخیه علیه شیعه در کتابها و رسالههای خود نوشتهاند، بسیار بیشتر است و اصلاً قابل مقایسه با بقیه نیست!
در اینکه برخلاف عقیده جمهور علمای شیعه در طول تاریخ، شیخیه و بابیه هر دو معتقد به وجود «باب» هستند ابهامی وجود ندارد. حتی قبل از آنها آقای سیدکاظم رشتی مصداق آن را هم تعیین کرده بود. ایشان در شرح آیةالکرسی در بیان: لا اله الا هو الحی القیوم میگوید که آقای شیخ احمد احسایی باب امام علیه السلام و حجت خدا بر خلق بود، اما پس از ایشان اولین اختلاف بین این دو فرقه سر تعیین مصداق بود. پس از آنکه سیدعلیمحمد خود را «باب» معرفی کرد، اولین گروندگان به او که به حروف ابجد «حی» خوانده شدهاند همه شیخی بودند، حتی طبق اذعان آقای حاج محمدکریم خان دراینمورد که میگوید: «الحال تلامذه شیخ و سید و قدیمیهای ایشان و صاحبان عبا و ردا و عصا باب را تصدیق کردهاند»، اما بخشی از شیخیه بابیت سیدعلیمحمد باب را نپذیرفتند و اختلاف و جدایی بین پیروان سید آغاز شد و بد گفتن به یکدیگر را شروع کردند.
از اینجا به بعد میبینیم دربارۀ «باب» اختلاف نظرهایی بین مشایخ نیز دیده میشود. آقای حاج محمدکریم خان میگوید در زمان غیبت، باب نخواهد آمد. آقای حاج ابوالقاسم خان از طرف دیگر میگوید اگر باب با آن خصوصیات که درموردش هست، یک وقتی ظاهر شد و شک در آن نداشتیم فوراً باید بپذیریم. آقای عبدالرضا ابراهیمی ضمن تأیید وجود باب میگوید که او غائب است و ادامه میدهد که چون مجتهدهای شیعه رو به این باب نکردهاند دچار شکوک و ظنون شدهاند.
نکته آخر اینکه هم تمام فرقههای شیخیه و هم بابیه و بهائیه منشأ پیدایش خود را شیخ و سید ـ که آن دو را نورین نیّرین میخوانند ـ میدانند.
بهائیشناسی: کار تحقیق شما از چه سالی شروع شد؟
استاد مجابی: از حدود سال ۱۳۷۰
بهائیشناسی: از فرمایشهای شما برداشتی کردهایم. شما تصحیح بفرمایید. شما میفرمایید شیخیه با بابیه درگیر شد برای اینکه بابیه داشتند افراد شیخیه را میبردند. ما با شیخیه درگیر شدیم برای اینکه شیخیه افراد ما را میبرد. به نظر میرسد که این کار یک تحقیق نمیتواند باشد که ما بهخاطر تعصبی که به شیعه داریم با هرکسی که با شیعه مخالفت کند با او درگیر میشویم که چرا آمدی مخالفت کردی، درحالیکه باید مبنای تحقیق چیز دیگری باشد. یک واقعیتی است که افراد نمیدانند و میخواهیم آنها را با آن واقعیت آشنا کنیم و کلاً این سؤال پیش میآید که شیخیه یکی از فرق اسلامی است و خودش را فرقه اسلامی میداند و از نظر خدا و پیامبر و کتاب با او همسو است. آنها میگویند ما دشمن بابیه هستیم و با بابیه درگیریم. میگویند هر قطبی که میخواهد قطب شود باید یک کتاب علیه بابیه بنویسد و میگویند تا حالا اقطاب شیخیه ۱۲ کتاب راجع به بابیه نوشتهاند.
بنابراین برای آنها خیلی مهم است که چرا به این رسالت رسیدید که بیایید ما را بکوبید، درحالیکه ما با بهائیه مخالفیم و شما هم با بهائیه مخالفید، خوب بهائیه را بکوبید چرا میآیید ما را میکوبید و اینکه شما میفرمایید که شیخیه دارد افراد مسلمان را میبرد معلوم نیست این قضیه چقدر کلیت دارد و آیا اینکه شما با چند نمونه از دوستانتان برخورد کردید کفایت میکند یا این یک بحث عمومی است؟
استاد مجابی: شما از قول اینجانب میگویید ما با شیخیه درگیر شدیم چون افراد ما را میبردند و… سپس ادامه دادهاید که این یک کار تحقیقی نمیتواند باشد و چنین کاری به خاطر تعصبی است که به شیعه داریم و…
من نمیدانم که چگونه حضرتعالی چنین استنباطی از مطالب کتاب ما داشتهاید، چون اینگونه برداشت دقیقاً در مغایرت تام با آن چیزی است که ما آن را، هم در ابتدای کتاب و هم در طول این مصاحبه بهروشنی بیان کرده و دلائل آن را نیز ارائه دادهایم. شاید این سوء برداشت به جهت آن بوده است که عنایت کافی به مطالب و دقت لازم را هنگام مطالعه اعمال نفرمودهاید. بنابراین بهخاطر احتراز از تکرارگویی توجه جنابعالی را معطوف میداریم به مقدمه کتاب و نیز همین مصاحبه؛ اما مجدداً تأکید مینماییم تحقیقی که اکنون بهصورت کتاب درآمده است صرفاً نه برای کوبیدن طرف مقابل بوده و نه تألیف کتاب، بلکه به سبب شیخی شدن تعدادی از دوستان صمیمی بود. با خود گفتم اگر راه اینها درست است چرا من شیخی نشوم، اما دیدم موقعی حق دارم این کار را بکنم و تغییر عقیده بدهم که حجت شرعی داشته باشم و نه تقلید از عقاید دیگران، همین سبب شد که کار این تحقیق به شکل جدی آغاز گردد و همزمان با برخی دیگر از دوستان سالها وقت خود را صرف آن کنیم که نتیجه آن همین مطالبی است که بهصورت کتاب در مقابل شماست.
بهائیشناسی: اصولاً شیخیه بحث تبلیغ تهاجمی عمومی دارد یا ندارد؟ مدل تبلیغات بهائیها یک مدل بهشدت تهاجمی است ولی تا آنجا که ما دیدیم به نظر میرسد شیخیه اعتقادی به این روش کار ندارد. این تفاوت را شما چون هر دو را ممکن است دیده باشید برای شما خیلی روشنتر است و میتواند کمک کند به ما و وقایعی که نشان بدهد باوری که پشت این تبلیغات دارند چیست و ما بتوانیم با تفکیک، مشخصات را بهتر بگوییم، با هر دو گروهی که از یک واحد مشخص منشعب شدهاند که یکی بهشدت به تبلیغ تهاجمی و مدل امروزی کارکردن معتقد است و یک گروه داریم که ظاهراً آنطور که در جامعه دیده و شنیده میشود خیلی اهل تبلیغات نیستند و فقط وقتی که به آنها مراجعه میشود تبلیغ میکنند. چون من یکی دو نفر را دیدم که شیخی شدند و بعد از مدتی برگشتند. خانوادهای بودند از همسایگان ما کلاً برگشتند و شیخی شدند و بعد از ده سال برگشتند باز سر وضع عادیشان. این نشان میدهد که شیخیه در جذب اینها قوی و منسجم و با برنامه مثل بهائیها عمل نکردند. این دو را باهم جمعبندی کنید که چطور میشود؟
استاد مجابی: اینکه میفرمایید مدل تبلیغات بهائیها یک مدل بهشدت تهاجمی است، اما شیخیه به این روش کار ندارد، درحالیکه هر دو گروه از یک واحد مشخص منشعب شدهاند، نیاز به بررسی عملکرد و شیوههای تبلیغی هرکدام از این دو فرقه دارد. بهائیت یک مسلک جداشده از اسلام و پیوسته به صهیونیسم جهانی است و مراکز دینی آنان در حیفا و عکا در اسرائیل قرار دارد و درواقع ستون پنجم آن کشور و موردحمایت آن رژیم و نیز آمریکا و تمام دشمنان اسلام است و پشتگرم به پشتیبانی آنان، درحالیکه شیخیه فرقهای است از شیعه و نمیخواهد جایگاه خود را در میان شیعیان از دست بدهد، گرچه هنوز فقط خود را فرقه برحق میداند. البته هرچند اگر شیخیهای نبود امروز بهائیتی نیز وجود نداشت، اما بهائیت در طول زمان و با حمایتهای دائمی قدرتهای استعمارگر و مخالف اسلام آنچنان مسیرش تغییر یافته که خود ادعای آیین جدیدی را دارد و برای تبلیغ آن نه تنها در ایران ـ که آن را زادگاه کیش خود میدانند ـ بلکه در سراسر جهان نهایت تلاش را در بهرهبرداری از حمایتهای گفتهشده دارند و از شرایط اجتماعی، دینگریزیها، رهایی از قیدوبندهای مذهبی، نارضایتیها، نیازهای مادی و… در هرجا که وجود داشته باشد کاملاً بهرهبرداری میکنند، بهویژه آنکه هرگونه مقابله با آنان از حمایت کافی برخوردار نبوده است.
از طرفی، شیخیه هم برای تبلیغ راهکارهای خاص خود را دارند. ازآنجاکه برخلاف بهائیها که در تبلیغاتشان محدود به کشور و یا مذهبی نیستند، شیخیه به دلیل وابستگیاش به شیعه دامنه محدودی برای کار خود دارند. این است که تمام تبلیغاتشان را متمرکز کردهاند بر انتقاد از مراجع و مجتهدان و استفاده از نقطهضعفها ـ چه واقعی و چه ادعایی و خلاف واقع ـ و تحقیر و تکفیر مخالفان خود و حتی آنها را از سگ نجستر و از یهود و نصاری بدتر خواندن و بدبین کردن پیروان مرجعیت را بهطور کلی و بدون استثناء به این مراجع، نهتنها در جایجای صدها کتاب و رسالهای که نوشتهاند، بلکه تزریق این افکار به فرد فرد هرکس که شیخی است. من خود بارها شاهد بودهام که برخی از دوستان شیخی در هر فرصتی که پیش آمده از تمسخر و انتقاد نسبت به هر روحانی شیعه گرفته تا حتی به شخصیت بزرگی مثل مرحوم آیةالله بروجردی کوتاه نیامدهاند. این کوچک شمردن علمای شیعه توسط مشایخ، فقط محدود به این زمان و دوره پیدایش شیخیه نمیشود. آقای عبدالرضا ابراهیمی ضمن تعریفی از شیخ مفید، مقام مشایخ شیخیه را بسیار بالاتر از او میداند. اکنون و پس از آنکه شیعهای با خواندن این کتابها، که هم در خیلی از کتابخانهها و هم در فضای مجازی در دسترس است، از پیروی مرجع خود ـ هر کس که میخواهد باشد ـ رویگردان شد، جای آن را و خلأ بهوجودآمده را چه چیزی باید پر کند؟ این است که میبینیم در طرف مقابل سیل تبلیغات عجیب و غریب درمورد مقامات فوق انتظار مشایخ همهجا درکتابهایشان به چشم میخورد، آقای حاج محمد خان در رساله تذکرهالاولیاء مینویسد: «وحیدالعصر و فریدالدهر عین الحیاة و سفینة النجاة» آقای شیخ احمد احسایی در رساله هدایه الطالبین بدین گونه توصیف میشود: «وحیدالعصر و فریدالدهر، ناموس العالمین و افضل المتقدمین و المتأخرین». رساله تذکرةالاولیاء آقای حاج محمدکریم خان را اینچنین تعریف میکند: «در یکی اندام صد مقداد و صد عمار بین ـ در یکی دستار صد سلمان و صد بوذر نگر».
این هم نمونهای دیگر درمورد همه مشایخ شیخیه: «مشایخ را از رتبه خود بالا مبر، اگر ایشان نبودند و مقصود وجود امثال ایشان نبود، جنبندهای در روی زمین نمیماند و خداوند به احدی فیض نمیداد و زمین و آسمان و دنیا و آخرت مخلوق نمیشد» (ارشادالعوام، ج ۴، ص ۳۳۲ [۳۴۷ – ۳۴۶ چاپ جدید]).
بهائیشناسی: یکی از نکات جالبی که شما در این کتاب بهعنوان یک گذر مطرح کردید این است که سیدکاظم رشتی وقتی در کربلا بود موردحمایت حاکمان عثمانی اهل سنت بود و در آن کشتاری که از شیعیان و از علما و تخریب بیوت آنها انجام شد، خانه سیدکاظم رشتی محل امن بود و به ایشان هیچ اعتراضی نشد. این را توضیح میفرمایید؟
استاد مجابی: چون این ماجرا را با شرح کامل در کتاب نقل کردهایم خلاصه عرض میکنم. بنا بر روایت آقای حاج محمدکریم خان، علت به وجود آمدن این حادثه این بوده است که مردم کربلا ـ که بیشتر منظورش علما است ـ به علت ستیزههایی که با مرحوم سیدکاظم رشتی داشتند، خداوند خواست آنها را غضب کند، ائمه معصومین به غضب آمدند. یک حاکم پاشایی برانگیخته شد و عثمانیها ریختند به کربلا و عده بسیاری را کشتند، حتی وارد حرمهای مقدس امام حسین و حضرت ابوالفضل علیهماالسلام شدند و آنجا بیاحترامی کردند و حتی کسی را که وارد خود ضریح شده بود با گلوله کشتند. چقدر از زنان را به اسارت بردند، قتل و غارت کردند و … همه این اتفاقات بهخاطر آن مقامی بود که جناب سیدکاظم رشتی داشت و خداوند میخواست مخالفینش را مجازات کند، لذا خانه ایشان را امن قرار داد. این بود که تمام پیروان ایشان و هرکس از دیگران که به خانه سید رفتند و یا حتی از خانههای دیگر راه به خانه او باز کردند به اینها هیچگونه گزندی نرسید و این را خدا خواست تا مقام آقای سیدکاظم را بنمایاند. در مقابل گفتههای آقای حاج محمدکریم خان در این زمینه، نوه ایشان آقای عبدالرضا ابراهیمی، که از مشایخ بعدی است، روایتی مغایر دربارۀ آن حادثه دارد. وی علت این واقعه را شورش مردم علیه حکومت عثمانی میداند و درضمن میگوید حرمها و نیز منزل شاهزادۀ ایرانی امن بود، زیرا نمیخواستند همه کشته شوند. این را هم باید در این مختصر اضافه کنم که آقای سیدکاظم رشتی خود در کتاب شرح قصیده صریحاً از حمایت حاکم عثمانی نسبت به خویش سخن میگوید.
بهائیشناسی: به نظر شما الان شیخیه خطرش برای جامعه اسلامی بیشتر است یا بهائیت؟
استاد مجابی: ما قبلاً گفتیم که اگر فرقهای به نام شیخیه راه خود را از مسیر تاریخی شیعه جدا نمیکرد و آراء و عقاید جدیدی را به آن اضافه نمینمود نه بابیّتی به وجود میآمد و نه بهائیّتی و نه فرقههای مختلف در داخل خود شیخیه؛ درنتیجه نه آن همه فجایع و خونریزیها در فتنه باب و گمراهی عده زیادی توسط آنان و سپس بهائیت به وجود میآمد و نه اختلاف بین شیخیه با مسلمانان و مشکلات فراوان دیگر هیچکدام روی نمیداد. بااینحال امروزه نمیتوانیم خطر شیخیه را با بهائیت مقایسه کنیم، این دو دسته اصلاً قابلمقایسه با هم نیستند، یکی فرقهای از شیعه محسوب میشود و دیگری دشمن اسلام و هرکدام دنبال اهداف خویشند و چون جلوتر در این زمینه صحبت کردیم، تکرار نمیکنیم.
بهائیشناسی: شما چه توصیههایی به پژوهشگرانی که میخواهند دربارۀ شیخیه پژوهش کنند، دارید؟
استاد مجابی: برای هر تحقیقی توانایی لازم در آن زمینه، علاقه زیاد و نهراسیدن از مشکلات پیشرو، آشنایی با روشهای علمی پژوهش، پشتکار، نداشتن یا کنار گذاشتن هرگونه پیشداوری و آمادگی برای پذیرش واقعیت ـ هرچند که مخالف دلخواه باشد ـ و مطالعه دقیق کارهای قبلی صورتگرفته در آن زمینه و بررسی نقاط قوت یا ضعف و نارساییها یا کارهایی که میبایست انجام میگرفته و هنوز برای آن اقدام نشده و … همگی ضروری است. قدم بعدی کوشش زیاد برای جمعآوری اطلاعات جامع و کامل درباره موضوع تحقیق، سپس داشتن تجربه و دانش کافی برای تجزیه و تحلیل دادهها تا رسیدن به واقعیت و حقایقی که پاسخ درست به سؤال تحقیق است، بسیار مهم و حیاتی است و چون ما قبلاً درباره روش کار و چگونگی آغاز، ادامه و پایان کار تحقیق خود درمورد شیخیه سخن گفتهایم، فکر نمیکنم که تکرار آن در اینجا ضروری باشد.
بهائیشناسی: فرمودید شیخیه الان فرق مختلفی دارند و باهم اختلاف نظر بسیار دارند. من شنیدم بعضی از آنها به اعتقادات تشیع بسیار نزدیکند. بعضی از این فرقهها مثل اینکه هیچ مخالفتی ندارند و گویا کاملاً شیعه هستند. میگویند مرجع داریم. حتی مراجع تقلید ما را اینها معتقدند و از آنها تقلید میکنند. اولاً شما این را قبول دارید و اگر اینچنین است کدامیک نزدیک است به تشیع؟ آیا مثل دراویش هستند؟
استاد مجابی: این درست است که فرقههای شیخیه باهم اختلاف نظرهایی دارند و قبلاً از قول آقای حاج محمدکریم خان هم نقل کردیم که ایشان میگوید بین او و سید و شیخ و بین سید و شیخ اختلاف است در مسائل، اما همه فرقههای شیخیه و بعد بابیها و بهائیها خود را منسوب و منبعث از سیدکاظم رشتی و آقای شیخ احمد احسایی میدانند.
پیروان مشایخ نیز با توجه به اینکه وابسته به کدامیک از فرقههای شیخیه هستند و نیز میزان آگاهی آنها از عقاید رهبرانشان و برداشتهای شخصی از این عقاید و به مقدار تأثیرپذیری از باورهای جامعه شیعهای که در آن زندگی میکنند، یا برعکس احساس انکاری که براثر تلقینات مشایخ نسبت به شیعیان پیدا کردهاند، باهم تفاوتهایی دارند.
در اينكه مثل دراويش هستند، نه مثل دراویش، هرچند که شیخیه همانند صوفیه درباره مقامات مشایخ ـ و یا به اصطلاح صوفیه اقطاب ـ قلمفرساییها دارند و مقامات شگفتآور قائل هستند. از یک طرف به آنان بسیار بد میگویند و از طرف دیگر میبینیم از مطالب کسانی مثل محیالدین عربی استفاده کرده و به آن استناد میکنند. شما اگر کتاب شرح قصیده آقای سیدکاظم رشتی را دیده باشید، ایشان ضمن استنادهای مختلف به گفتههای محیالدین عربی، حتی او را «شیخ اکبر» میخواند. بههرحال اگر از بحث درمورد مشایخ خارج شویم و به پیروان آنان بپردازیم وضعیت کموبیش متفاوت میشود. بارها در بحث با شیخیه و مطرح کردن برخی از عقاید نوظهور مشایخ با استناد به خود کتابهایشان، عملاً حالت انکار و قبول نکردن را در آنها دیدهایم، گویی که اصلاً یا آنها را نخواندهاند و یا اگر خواندهاند فقط به قصد ثواب بردن و تقویت اعتقادات بوده است و نه دقت و بررسی و تحقیق. مشایخ مرتب تأکید و تکرار میکنند که کتابهایشان دائماً خوانده شود. آقای حاج محمدکریم خان درمورد بعضی از کتابهایش توصیۀ اکید بر خواندن مرتب آنها و پس از پایان مطالعه، دوباره از نو کار مطالعه را آغاز کردن و همینطور ادامه دادن میکند. میگوید ثواب خواندن ارشادالعوام از ثواب خواندن قرآن بیشتر است و… این مطالعه دائمی و بیپایان کتابهای مشایخ دیگر جایی برای تحقیق یا دقت درمورد عقاید نوظهور نمیگذارد و چنین شخصی دائماً تحت تأثیر القائاتی است که بر ذهن او وارد میشود و نه بررسی میزان صحت یا اشکالات مطالبی که میخواند. بهخصوص که به او تفهیم شده که مطالب مشایخ یک سر مو با کتاب و سنت اختلاف ندارد و او به عنوان یک شیخی آن را پذیرفته و قبول کرده است. ما همیشه در برخورد با شیخیههایی که مطالب مستند ما را درباره پارهای از عقاید انحرافی تکذیب کردهاند تأکید داشتهایم که غرض ما نقد عقاید شخصی شما ـ هرچه که میخواهد باشد ـ نیست؛ بلکه سخن ما بر سر اعتقادات مشایخ شما است که میبینید نشانی نقل قولهایمان دقیقاً بر اساس کتابهای آنان و بدون هیچگونه تأویل و یا یک کلمه کم و زیاد است، شما لازم است از آن عقاید دفاع کنید و اگر میتوانید دلائل خود را ارائه دهید، نه دفاع از عقاید شخصی خودتان و این بحثها را در کتاب آوردهایم.
بهائیشناسی: شما در پژوهش شیخیه روش بدیعی را شروع کردید و با این دقت به کتابهایشان استناد کردهاید و طبقهبندی کردهاید. آیا با توجه به انحرافی که بابیه دارند قصد دارید چنین پژوهشی را هم درمورد بابیه انجام بدهید؟
استاد مجابی: وقتی که تکلیف عقاید شیخیه روشن شد، به نظر میرسد که دیگر ضرورت زیادی برای راستیآزمایی فرقهای که از آن منشعب شده نمیگذارد، بهخصوص اینکه دیگران در این زمینه کتابها و مقالاتی نوشته و انتشار دادهاند، فقط توصیه ما این میتواند باشد که با هر تحقیق جدیدی که گوشههای ناگفتۀ تازهای را دربارۀ شیخیه ارائه میدهد، تحقیقاتی که درمورد بابیت شده لازم است دوباره بازنگری و از نو تکمیل شود.
بهائیشناسی: از سؤال قبلی میخواهیم نتیجه بگیریم. از بین شیخیه و فرق مختلفی که هستند یک فرقهشان هستند که خیلی خطرناکند و عملاً به قول شما درجهت تحریف تشیع حرکت کردهاند و دشمنی با تشیع را در دستور کارشان قرار دادهاند. آیا بهتر نبود ما با یک گروه بحث میکردیم و بقیه گروههای شیخیه را که خیلی با ما سرستیز نداشتند یا به قول شما خیلی عمیق نبودند در مخالفت با شیعه، آنها را مستثنی میکردیم؟ الان این کتاب که خوانده میشود احساس این است که شما کل شیخیه را مورد سؤال قرار دادید، درحالیکه ممکن است خیلی از گروههای شیخیه این حالت را نداشته باشند.
استاد مجابی: اگر قرار باشد یک تحقیق علمی در مورد فرقهای انجام شود، باید مستقیماً سراغ عقاید رهبران اصلی و بنیانگذاران آن رفت نه باورهای کموبیش متفاوت پیروان و عوامالناس آنان. بدین جهت تحقیق حاضر دقیقاً متمرکز بر عقاید مشایخ شیخیه شده و همه جا با استناد به گفتههایشان مطلب را دنبال کردهایم و اگر از اختلاف نظرها و تناقضات سخن گفتهایم همه درباره مشایخ بوده است و نه پیروان. درمورد هر دین و فرقه دیگر نیز همین روش جاری است. مثلاً با بررسی اختلافات و تخلفات و جنایات و ظلمهای کسانی که در مغربزمین خود را پیرو حضرت عیسی علیه السلام میدانند، نمیشود دربارۀ کتاب آسمانی این پیامبر اولوالعزم بر اساس رفتار این مسیحیان قضاوت کرد.
شما اگر میخواهید بررسی کنید که چه شد فرقههای شیخیه و بابیت به وجود آمدند، ناچارید مستقیماً به سراغ مؤسسین آن یعنی آقای شیخ احمد احسایی و بهخصوص جانشین وی آقای سیدکاظم رشتی و آموزههای این دو بروید، چون فرقههای اولیه شیخیه در آذربایجان و خود آقای حاج محمدکریم خان و سیدعلیمحمد باب از شاگردان آقای سیدکاظم بودهاند و به همین دلیل اشتراک عقاید مهمی بین آنان و سید باید وجود داشته باشد که در تحقیقات تطبیقی بدانها پرداخته میشود. در مرحله بعد است که میتوان بررسی نمود که چه عوامل اجتماعی، سیاسی، دخالت بازیگران و تأثیرگذاران و شخصیت و منش فردی و چرایی معرفی خود بهعنوان رهبر یک فرقه و عوامل دخیل دیگر و… سبب شکلگیری مجدد فرقههای دیگر شده است. بنابراین بررسی عقاید پیروان ـ هرچند تحت تأثیر رهبران است ـ نمیتواند در چنین تحقیقی کارگشا باشد و طبعاً در سایه قرار میگیرد. یکی از شیخیهها در بحث با من میگفت: ما چندان تفاوتی با شما در عقیده نداریم و مشایخ را مرجع خود میدانست، اما دیگری به محض آنکه مطلبی را با سند آن از قول آقای حاج محمدکریم خان بازگو کردم که موافق با انتظار او نبود، بدون اینکه پاسخی برای آن داشته باشد یا بتواند کوچکترین دفاعی کند با جسارت کامل گفت: ما هرکس را که دربارۀ مشایخمان چنین گوید ناصبی میدانیم!
بهائیشناسی: آنطور که شنیده بودیم شیخ احمد احسائی شخصیت بزرگی بوده است، یعنی هم از نظر اسلامی و دینی موردقبول بوده، به طوری که پادشاه قاجار او را به ایران دعوت کرد و حتی او را بهعنوان مشاور نزدیک خودش قرار داد و علما آن موقع با او چندان مخالفتی نداشتند. وقتی به قزوین رفت و آنجا یک مناظره و صحبت مختصری کرد، معلوم شد در بحث معاد جسمانی مشکل دارد که این باعث تکفیرش شد. بقیه به او به دیده احترام نگاه میکردند و در هر شهری که میرفت به استقبالش می آمدند. اگر قزوین نرفته بود هیچوقت اصلاً بحثی برایش مطرح نبود. شما در این کتابتان خود شیخ احمد را مورد حمله قرار دادید. آیا به نظرتان شیخ احمد غیر از بحث معاد جسمانی، انحراف عقیدتی دیگری هم داشته است؟
البته ظاهراً فقط مرحوم محمدتقی قزوینی نبود که با شیخ احمد مشکل داشت. بعداً که رفت کربلا بهخاطر آن حرفهایی که بهتفصیل آوردهاید و بهخاطر اعتقادات دیگر مثل همین که باب را درواقع امام زمان میدانست و میگفت معرفت خدا و پیغمبر و دیگران میسر نیست باید برویم باب را بشناسیم، علمای کربلا هم او را تکفیر کردند.
درهرصورت راجع به نواب اربعه شیخ احمد بحثی نکرده و خیلی از اصول اسلامی را ایشان بحث نکرده یا ما نشنیدیم که بحثی کرده باشد. آیا همین طور است؟
استاد مجابی: اولاً لازم است بپرسم که چرا نقل قول مستند برخی از مطالب آقای شیخ احمد احسایی را «حمله» خواندهاید؟ در یک تحقیق این کار مطلقاً «حمله» نامیده نمیشود، بلکه بررسی عقاید است. ثانیاً راجع به «باب» و امام زمان بودن باب، نه از آقای شیخ احمد احسایی، بلکه این عقیده را ابتدا از آقای حاج محمدکریم خان و سپس از آقای حاج محمد خان و آقای زینالعابدین خان نقل نمودیم. آقای شیخ احمد احسایی در ابتدا بهعنوان یک مجتهد شناخته میشد و پیروانی داشت و بعداً مورد استقبال فتحعلیشاه قاجار و نیز شاهزاده محمدعلی میرزا دولتشاه در کرمانشاه قرار گرفت، ایشان پس از اظهار بعضی از عقاید خاص خود مورد تکفیر یکی از علمای قزوین قرار گرفت و با انتشار کتابهایش بهتدریج علمای عراق نیز او را تکفیر کردند که شرح آن در کتاب قصص العلماء که نویسندهاش از علمای عصر قاجار و شاگرد آقای سیدکاظم رشتی و نیز شاگرد تکفیرکننده شیخ در قزوین که شهید ثالث هم خوانده میشود، بوده است. همچنین در تعدادی از کتابهای آن عصر به این ماجرا پرداخته شده که به همین مختصر در اینجا اکتفا مینماییم .
بهائیشناسی: شما برای این موضوع که فتحعلیشاه با شیخ احمد روابط خوبی داشته چیزی پیدا کردهاید؟
استاد مجابی: شاهان، برخی علاقهمند به جمع کردن شاعران به دور خود بودند، مثل سلطان محمود غزنوی و برخی علما را میطلبیدند. فتحعلیشاه قاجار از دسته دوم بود که از علمای معروف شیعه و حتی اخباری و رهبر فرقه اسماعیلیه و همچنین برخی روحانیهای غیرمعروف در دربار او جمع بودند و بعضی آنچنان مورد تقرب قرار میگرفتند که مثل رهبر فرقه اسماعیلیه شاه دخترش را به او میداد.
بهائیشناسی: خودشان میگویند شیخ احمد اهل سیر و سلوک بوده و اسم اعظم را میدانسته.
استاد مجابی: این طبیعی است که در هر فرقهای سرسپردگان مقامات زیادی را برای رهبران خود قائل باشند، بحث ما در کتاب عمدتاً متمرکز بر اعتقادات تبلیغشده خود مشایخ بوده است. البته از خود مشایخ چنین چیزهایی درباره یکدیگر نقل شده که به پارهای از آنها اشاره کردهایم، مثل توصیفات مفصلی از علوم فراوان و مختلف آقای شیخ احمد احسایی، توسط آقای حاج محمدکریم خان، یا داشتن علم باطنِ باطن که آقای شیخ احمد احسایی برای خود قائل بوده، یا داشتن علم کیمیا و… و اینکه ایشان دارای سیر و سلوک بوده است و اساتید چندی داشته… آقای تنکابنی ـ که از کتاب او «قصصالعلماء» قبلاً اشاراتی داشتیم ـ میگوید بعضی علماء عبارتهایی از کتابهای آقای شیخ احمد را به سید نشان دادند و بحث کردند که این مطالب کفر است، سید هم قبول کرد اما گفت منظور شیخ تأویل آنها بوده است، علما گفتند ما جز فرمایش معصومین علیهم السلام را نمیتوانیم تأویل کنیم و اِلا هر کلمۀ کفری را میشود تأویل کرد، بعد به سیّد گفتند بنویس که ظاهر این عبارت کفر است و او نوشت. قابلتوجه اینکه آقای تنکابنی که خود از علمای عصر قاجاریه است، هم مدتی نزد آقای سیدکاظم رشتی درس میخوانده و همکلاسی سیدعلیمحمد باب در آن محفل بوده و او را از نزدیک میدیده و هم چندی شاگردی مرحوم برغانی، یعنی همان عالمی که در قزوین شیخ احمد را تکفیر نمود، را در کارنامه تحصیلات حوزوی خود دارد و شخصاً شاهد ماجراهای زیادی در این زمینه بوده است. این را نیز اضافه نمایم که قرةالعین که مرید و شیفته سرازپانشناختۀ باب بود و آن همه ماجراها را در کربلا و بدشت و غیره رقم زد، برادرزاده مرحوم برغانی بود، همان کسی که عاقبت به دست شیخی بابیها در محراب عبادتش در مسجد قزوین کشته شد و به نام شهید ثالث معروف گردید.
بهائیشناسی: شیخ احمد ادعا داشته با پیامبر و ائمه در ارتباط بوده، آیا در عالم خواب یا بیداری بوده؟
استاد مجابی: بله، معروف است که ایشان میگفته است سمعت عن الصادق و میگفته که من علوم خود را مشافهتاً از ائمه آموختهام، اما بعدها مشایخ این ادعاها را تفسیر کردند و گفتند که شیخ این علوم را در خوابهای صالحه فرا گرفته است.
بهائیشناسی: قصدش سوءاستفاده بود؟
استاد مجابی: بحث ما سر استفاده یا سوءاستفاده نیست. تلاش ما در این تحقیق این بوده است که هیچگاه نظر ذوقی ندهیم، وارد مطالب نظری تأویلبردار نشویم و فقط از محکمات عقاید مشایخ که قابل هیچگونه تأویل و تفسیر منعندی نباشد، سخن بگوییم که خدشهبردار و قابل جدل و مناقشه و منازعه نباشد، فقط بیان واقعیات روشن و صریح موردتوجه قرار گرفته است، آن هم کاملاً مستند و با دلیل موردقبول هرکس که تعصب و پیشداوری را کنار گذاشته و عقل سلیم را به کار میگیرد.
بهائیشناسی: نقل کردند که سیدکاظم گفته من هرچه دارم از شیخ احمد دارم و شیخ احمد مشافهتاً با اهل بیت در ارتباط بوده و بعدش هم که خواست از دنیا برود از او سؤال کردند که ما بعد از شما به چه کسی مراجعه کنیم؟ شیخ احمد گفته سیدکاظم جای من است و هرچه گفته باشد گفتههای من است. این مطالب درست است؟
استاد مجابی: بله، همینطور نقل شده است.
بهائیشناسی: از اینکه وقت خود را در اختیار فصلنامه گذاشتید، بسيار سپاسگزاريم.