صفحه اصلی برگی از تاریخ گزارشی از ابراهیم جرج خیرالله به‌وسیلۀ ادوارد براون: فعالیت‌های مخفیانه عبدالبهاء علیه منتقدانش

گزارشی از ابراهیم جرج خیرالله به‌وسیلۀ ادوارد براون: فعالیت‌های مخفیانه عبدالبهاء علیه منتقدانش

53 خواندن ثانیه
0
0
609

ترجمه و گردآوری حمید فرناق

چکیده

وحدت عالم انسانی یکی از مهم‌ترین تعالیم بهائیت است که مبتنی بر آن رهبران بهائی ازجمله عبدالبهاء توصیه می‌کنند که با تمامی افراد بشر، چه دوست و چه دشمن باید برخورد خوبی داشت و همه را باید به یک چشم دید، حتی اگر کسی هم ظلمی به شما کرد، ‌نه‌تنها نباید تلافی کرد، بلکه باید به او خوبی هم کرد. ‌بااین‌حال، هنگامی‌که به تاریخ مراجعه ‌می‌کنیم، با رفتارهایی از عبدالبهاء مواجه ‌می‌شویم که کاملاً برخلاف چنین توصیه‌‌هایی است. در این مقاله به دو نمونه از این رفتارها پرداخته شده است: تهدید ابراهیم جرج خیرالله به قتل و قتل میرزا یحیی. نکتۀ مهم دربارۀ این دو این است که هر دو این افراد بهائی بودند و البته پس از مدتی با عبدالبهاء اختلافاتی پیدا کرده بودند.

کلیدواژه: عبدالبهاء، ابراهیم جرج خیرالله، ادوارد براون، قتل، تهدید به قتل توسط بهائیان.

مقدمه

شاید بنیادی‌ترین اصل تعالیم بهاءالله، وحدت ذاتی و به‌هم‌پیوستگی نوع بشر و وحدت عالم انسانی باشد. بهائیان در تبلیغات خود بیشترین تأکید را بر این تعلیم ‌دارند و ادعا ‌می‌کنند که آثار بهاءالله به مرحلۀ جدیدی از روابط بشری ‌می‌پردازد: «سراپردۀ یگانگی بلند شد؛ به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید. همه بارِ یک دارید و برگِ یک شاخسار» (مجموعه الواح بهاءالله بعد از کتاب اقدس، ص ۹۸).

بهاءالله و به تبعیت از او، عبدالبهاء و بهائیان همه انسان‌‌ها را به میوه‌‌های یک درخت و برگ‌‌های یک شاخه تشبیه ‌می‌کنند و انسان‌‌ها را به پذیرش وحدت در کثرت فرا ‌می‌خوانند. در همین راستا، بهاءالله همچنین ‌می‌گوید: «لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالَم. فی الحقیقه عالم یک وطن محسوب است و من علی الارض اهل آن» (همان، ص ۱۰۱). ترجمه: فخر و برتری برای کسی نیست که وطن را دوست داشته باشد، بلکه برای کسی است که تمام عالم را دوست داشته باشد. درحقیقت باید عالم را به‌عنوان یک وطن به‌حساب آورد که هرکس در زمین است اهل آن وطن است.

عبدالبهاء نیز در مقام تبلیغ، خطابه‌ها و گفتارهای زیادی دربارۀ محبت و نوع‌دوستی و وحدت عالم انسانی دارد که به چند نمونه اشاره ‌می‌شود:

۱- امروز هرکسی به وحدت بشر خدمت کند، در درگاه احديت مقبول است، زيرا جميع انبيای الهی در وحدت عالم انسانی کوشيدند و خدمت به عالم انسانی کردند، زيرا اساس تعاليم الهی، وحدت عالم انساني است. حضرت موسی خدمت به وحدت انسانی نمود. حضرت مسيح وحدت عالم انسانی تأسيس کرد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم اعلان وحدت انسانی نمود. انجيل و تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تأسيس نمودند. شريعت‌اللّه يکی است و دين‌اللّه يکی و آن الفت و محبت است. بهاءاللّه تجديد تعاليم انبيا فرمود و اساس دين‌اللّه را اعلان نمود، ملل مختلفه را به هم الفت داد، اديان مختلفه را باهم جمع نمود، تعاليم بهاءاللّه چنان در عروق و اعصاب بشر نفوذ نمود که اتحاد بين قبائل و شعوب متغايره داد (نطق عبدالبهاء درکليسای سيتی تمپل لندن ٩ سپتامبر١٩١١ به نقل از خطابات عبدالبها، ج۱، چاپ ۱۹۲۱ مصر).

۲- روز وحدت عالم بشر است و اتحاد جميع ملل. تعصبات مورث جهالت بود و اساس ضديت بشر. عنايت خداوند اين روز فيروز را محقق فرمود. عن‌قريب وحدت عالم انسانی در قطب آفاق موج زند، جدال و نزاع نماند، صبح صلح اکبر بدرخشد… و جميع بشر برادران گردند. …خدا يکی است و نوع انسان يکی است. اساس اديان الهيه يکی است. حقيقت ربوبيت محبت است (نطق عبدالبهاء در لندن برای مدير روزنامه فراماسونی و تئوسوفی، ١٤ سپتامبر ١٩١١؛ خطابات عبدالبها، ج۱، چاپ ۱۹۲۱، مصر).

البته در این دو نقل قول ادعاهایی شده است که با شواهد تاریخی سازگار نیست. برای نمونه مشاهده نمی‌شود که تعالیم بهاءالله اتحادی بین افراد ایجاد کرده باشد، چه برسد به ایجاد «اتحاد بين قبائل و شعوب متغايره» یا اینکه هنوز پس از گذشت صد سال از فوت عبدالبهاء، ادعای وی مبنی بر اینکه «عن‌قریب وحدت عالم انسانی در قطب آفاق موج زند، جدال و نزاع نماند، صبح صلح اکبر بدرخشد» اندکی هم به وقوع نپیوسته است و انبوه جنگ‌‌ها و کشت‌وکشتارها در صحنۀ جهان مشاهده ‌می‌گردد؛ ولی گذشته از آن، موضوع جالب توجه دیگر آن است که حتی آنچه در صحنه عمل و واقعیت از رفتار بهاءالله و عبدالبهاء ثبت و ضبط شده، بسیار متفاوت و متناقض با شعارها و آموزه‌‌ها و تصاویر تبلیغاتی بالاست. شاید متعارض‌ترین صحنه با این واقعیت تلخ آن باشد که بیشترین و جدی‌ترین خصومت‌ورزی و دشمنی بهاءالله و عبدالبهاء با برادران و نزدیکان خودشان، آن هم بر سر بحث ریاست و جانشینی و سرپرستی بابیان و بهائیان بوده است.

یکی از برادران عبدالبهاء، محمدعلی‌افندی بود و بهاءالله در وصیت خود در کتاب عهدی، وی را به‌عنوان جانشین دوم خود، پس از عبدالبهاء، معرفی کرده بود (بهاءالله، مجموعۀ الواح مبارکه چاپ مصر، ص ۴۰۰؛ همو، مجموعۀ الواح بعد از کتاب اقدس، ص۱۳۴). ‌بااین‌حال عبدالبهاء در الواح وصایا دربارۀ محمدعلی می‌نویسد: «ای ثابتان بر پیمان، مركز نقض و قطب شقاق میرزا محمّدعلی چون منحرف از ظلّ امر شد و نقض میثاق نمود و تحریف آیات كتاب كرد و خلل عظیم در دین‌اللّه انداخت و تشتیت حزب‌اللّه نمود و به بغضاء عظیم قیام بر اذیّت عبدالبهاء كرد و به عداوت بی‌نهایت بر این عبد آستان مقدّس هجوم كرد، تیری نماند كه بر سینه این مظلوم نینداخت، زخمی ‌نماند كه روا نداشت، زهری نماند كه در كام این ناكام نریخت» (الواح وصایا، ص۴).

البته در این یادداشت قصد پرداختن به این مسائل را نداریم و خوانندگان محترم را به کتاب‌ها و مقالاتی که در این موضوع نوشته شده است ارجاع ‌می‌دهیم.[۱] درعوض ‌می‌پردازیم به روایت عملکرد عبدالبهاء در قتل مخفیانه یکی از طرفداران پیشین خود، که به برادرش محمدعلی و گروه بهائیان وحدت‌‌گرا، گرایش پیدا کرده بود، که ابراهیم جرج خیرالله و ادوارد براون آن را گزارش کرده‌اند.

برای آشنایان با تاریخ و تحولات بابیت و بهائیت، نام این دو شخصیت بسیار آشناست. برای آشنایی بیشتر با جایگاه و شخصیت ابراهیم جرج خیرالله در تاریخ توسعه بهائیت در غرب و به‌ویژه امریکا و مناسبات او با عباس‌افندی، به کتاب تاریخ پنهان بهائیان، تألیف اریک استتسون (ترجمه و تحقیق حمید فرناق، انتشارات گوی، تهران: ۱۳۹۸)، خصوصاً فصل‌‌های تعالیم و الواح وصایای عبدالبهاء، زندگینامه ابراهیم جرج خیرالله، مطالبی علیه عبدالبهاء و پرده آخر مراجعه شود. در آنجا، خیرالله، عبدالبهاء را سیاستمداری قدرتمند و بدجنس، معجونی از دیپلماسی مکارانه ترکی و رومی و استاد بازی با عواطف و احساسات طرفدارانش توصیف میکند (تاریخ پنهان بهائیان، ص۲۹۵).

 

پس از آنکه خیرالله از عبدالبهاء رویگردان شد، اقداماتی را که علیه او انجام شد به ادوارد براون گزارش داد و او نیز ‌‌آن‌ها را در فصل دوم کتاب مطالبی برای مطالعۀ آیین بابی منعکس کرد.

EDWARD G. BROWNE, MATERIALS FOR THE STUDY OF THE BÁBÍ RELIGION, Cambridge University Press, 1918.

در این یادداشت، آن بخش از کتاب ترجمه شده است.

ادوارد گرانویل براون

درخصوص ادوارد گرانویل براون، مستشرق و ایران‌شناس بزرگ شاید بهترین اشاره به جایگاه او در شناخت و شناساندن بهائیت، عبارت عرفان ثابتی، مبلغ معروف بهائی باشد که در پیش‌درآمد ماهنامه آسو، آیین بهائی: جامعه و سیاست، بنیاد تسلیمی، چاپ اول، ۱۳۹۹، سانتا مونیکا، امریکا، آورده است:

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، برخی از شرق‌شناسان نامدار بریتانیایی، روسی، فرانسوی و آلمانی به مطالعۀ آیین‌‌های بابی و بهائی روی آوردند. مهم‌ترینِ آنان ادوارد جی براون، پژوهشگر بریتانیایی بود که ترجمه‌‌ها و مقالات پرشمارش بر مطالعات بعدی در دنیای انگلیسی‌زبان در این باب تأثیری ماندگار بر جای نهاد. پس از درگذشت براون در سال ۱۹۲۶ پژوهشگران غربی بیش از دو دهه عمدتاݦݦݦݦݦً آیین‌‌های بابی و بهائی را نادیده گرفتند.

ادوارد براون (۱۸۶۲-۱۹۲۶) از هجده‌سالگی به ادبیات و تاریخ و عرفان شرقی ــ خصوصاً ایرانی ــ علاقه‌مند شد. زبان‌‌های ترکی، عربی و فارسی را در سطح پیشرفته آموخت و علاوه‌بر زبان انگلیسی، با زبان‌‌های فرانسه، آلمانی، ایتالیایی و لاتین هم به‌خوبی آشنا بود. به کشورهای اروپایی و ایران و عثمانی هم سفر کرد و با اصحاب اندیشه و فکر گفت‌وگو داشت. حاصل اقامت یک‌ساله‌اش در ایران، کتاب یک سال در میان ایرانیان است (۱۸۹۳). او کتاب چهارجلدی تاریخ ادبیات ایران (۲۳۰۰صفحه) را طی سال‌های (۱۹۰۲-۱۹۲۴) به چاپ رساند. علاقه‌مندی او به آزادی و مشروطه‌خواهی در ایران، زمینه‌ساز ‌‌تألیف کتاب ارزنده انقلاب ایران (۱۹۱۰) و مطبوعات و اشعار جدید ایران (۱۹۱۴) گردید. براون بالغ بر ۳۰ جلد کتاب ادبی ایران را نیز تصحیح کرده است.

آشنایی ادوارد براون با بابیت، به مطالعه کتاب فلسفه وآیین‌‌ها در آسیای میانه، ‌‌تألیف کنت دو گوبینوی فرانسوی باز‌می‌گردد. او در سفر یک‌ساله به ایران، در اصفهان و شیراز و کرمان با سران بابی و شیخی به گفت‌وگو‌‌ نشست. پس از اطلاع از اختلاف و انشعاب در میان بابیان، پس از مرگ باب، برای اطلاع از نظرات و دیدگاه اصحاب اختلاف به عکا و سپس قبرس، در خاک عثمانی رفت و در ملاقات‌‌های حضوری با بهاءالله و پسرانش، همچنین با میرزا یحیی صبح ازل و پسرانش، با دیدگاه‌‌ها و موارد اختلافی ‌‌آن‌ها آشنا شد. براون علاوه بر چاپ دو کتاب در تاریخ زندگی باب (تاریخ نقطه الکاف، با مقدمه موشکافانه ۸۰ صفحه‌ای و تاریخ جدید به فارسی)، کتاب مقاله شخص سیاح، نوشته عباس‌افندی را نیز با توضیحات فراوان به انگلیسی ترجمه کرد. او همچنین مقالات پژوهشی متعددی درباره بابیت و بهائیت در نشریه سالانه انجمن سلطنتی مطالعات آسیایی نوشت. وی سرانجام حاصل مطالعات خود درباره گروه‌‌های بابی ــ بهائی را در کتاب مطالبی برای مطالعه آیین بابی تدوین و به‌وسیلۀ مؤسسه انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر کرد (۱۹۱۸) که موجب خشم عبدالبهاء و اطرافیان او گردید. بیش از ۲۰۰۰ صفحه مطالب پژوهشی انتشاریافته براون درباره بابیت و بهائیت، هنوز هم مهم‌ترین مرجع و منبع علمی و الهام‌بخش مطالعات علمی، ادبی و تاریخی غربیان درباره این دو گروه و نحله ایرانی است.

مرحوم استاد علامه محمد قزوینی، در مقاله‌ای به مناسبت درگذشت ادوارد براون خاطر نشان ‌می‌کند: «اگر آثار و تحقیقات براون نبود، بدون شک براثر غوغا و مناقشات فرقه‌‌ها و انشعابات مختلف این گروه و تعصبات مغرضانه ایشان نسبت به یکدیگر و اکاذیب و مفتریات هریک در حق دیگری و از بین بردن هر فرقه کتب فرقه دیگر را و غش و تدلیس هر گروه درباره وقایع تاریخی گروه دیگر، حقایق مربوط به ‌‌آن‌ها به‌کلی از میان ‌می‌رفت و برای همیشه در خفا ‌می‌ماند».

«مخفی نماند که اهمیت اطلاع بر احوال و اوضاع این طایفه خاص در اروپا، فقط از نظر فن تحقیق ملل و نحل و از نظر مطلق فن تاریخ است و بس. از این دو جنبه است که به ‌‌تألیفات مرحوم براون در این موضوع اهمیت می‌دهند و الا اصل آیین بابیه و بهائیه، فی حد ذاته و از لحاظ نهضت فکری و فلسفه ادیان، درنظر اروپائیان چندان اهمیتی ندارد و به عقیده ایشان، جز مشتی تخیلات ساده‌لوحانه چیز دیگری نیست» (دوره کامل ۲۰ مقاله علامه محمد قزوینی، ج۱و۲، صص ۳۰۶-۳۰۷ دی ماه ۱۳۳۲، انتشارات ابن‌سینا).

تهدید ابراهیم خیرالله

ادوارد براون در بخشی از فصل دوم کتاب مطالبی برای مطالعه آیین بابی (صفحات ۱۵۳ تا ۱۷۱) به ابراهیم خیرالله و نامه‌‌ها و گزارش‌‌های او پس از جدایی از عبدالبهاء پرداخته است. این بخش ترجمه‌ای از آن صفحات است.

میرزا حسن خراسانی برای تهدید ابراهیم جرج خیرالله، از سوی عبدالبهاء به امریکا اعزام شد.

ادوارد براون می‌نویسد:

من نتوانستم تاریخ دقیق جدایی ابراهیم جرج خیرالله از عباس‌افندی و پیوستن او به محمدعلی‌افندی (گروه بهائیان وحدتگرا) را تعیین کنم؛ ولی به‌احتمال‌زیاد این اتفاق پس از بازگشت او از عکّا، رخ داده است. ‌‌آن‌ها در ماه ژوئن ۱۸۹۸ از امریکا سفر کردند و قطعاً قبل از نوامبر ۱۹۰۰ هم خیرالله از سوی میرزا حسن خراسانی تهدید شد و متهم به تکفیر و ارتداد شد!

(میرزا حسن خراسانی از افراد حلقه اول نزدیکان عبدالبهاء در حیفا بود. حبیب‌الله حسامی، کتاب آل‌الله، فصل توبه میرزا بدیع‌الله، ص۵).

این مطلب را عیناً ابراهیم جرج خیرالله نوشته و به همراه برخی اسناد و شواهد، در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۰۱ از شیکاگو برای براون ارسال شده است:

 کلمات و عبارات میرزا حسن خراسانی به من (ابراهیم جرج خیرالله)، در تاریخ ۳۰/۱۱/۱۹۰۰

«من صرفاً با این هدف اینجا آمدهام تا تو را به تبعیت و اتحاد با عباسافندی برگردانم و اگر لازم باشد ۱۰ سال هم اینجا میمانم. اگر به همکاری و اتحاد با عباسافندی بازگردی، کاری خواهم کرد که بهائیان امریکایی در همه امور تو را بهعنوان رئیس و پیشوای خود، حتی بهتر از گذشته، بپذیرند ولی اگر حرف مرا در تبعیت و اطاعت از عباسافندی رد کنی، تو را به زیر خاک میفرستم! من برای ترحم به تو و نجات تو اینجا آمدم! اگر به حرف من گوش نکنی، عمر کوتاهی خواهی داشت! اگر عباسافندی دهن باز کند و یک کلمه به من بگوید که ترا تکهتکه کنم، یا چشمان تو را از حدقه در بیاورم، یا تو را بکشم، بلافاصله این کار را خواهم کرد! من هیچ ترسی از عواقب کار خود ندارم. تو میدانی که من اهل خراسانم و شمشیرهای خراسانی آنچنان قدرت دارند که ستارهها را از آسمان بر زمین سرنگون کنند و یا حتی ماهیها را در دریا به دو نیم کنند!».

«او سپس عاقبت و سرنوشت زندگی میرزا یحیی (اهل جدّه) را تکرار کرد و یک نسخه از جزوهای را که خودش، با عنوان «معجزه بزرگ عباسافندی» منتشر کرده بود به من داد. مطالب بالا آن چیزی است که میرزا حسن در روز جمعه ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰ به من گفت!

روز شنبه، اول دسامبر ۱۹۰۰، میرزا حسن خراسانی و میرزا اسدالله (باجناق عباسافندی) بههمراه مترجمشان، حسین روحی، نزد من آمدند. ما حدود هشت ساعت درباره اختلاف دیدگاهمان در موضوعات بهائی، در حضور دامادم، امیرهانی شهاب و دخترم – همسر امیرهانی – و دختر دیگرم لبیبه و پسرم دکتر جرج خیرالله، گفتوگو‌‌ کردیم.

در این گفتوگو‌‌، میرزا حسن خراسانی به حاضران گفت که روز گذشته که با من بهصورت تنها صحبت داشته، بهطور صریح درباره عواقب و نتایج عدم تمکین و اطاعت از خواستههای آنان، اخطار کرده است. در اینجا، به همه حاضران، عبارات تهدیدآمیزی را که او روز گذشته به من گفته بود، تکرار کردم و همه آن را شنیدند.

ابراهیم جرج خیرالله

قتل میرزا یحیی

عبدالبهاء از مریدش میرزا منصور میخواهد تا میرزا یحیی را به قتل برساند.

دو نامه ارسالی ابراهیم جرج خیرالله به ادوارد ج. براون

به همراه این جزوه، ترجمه دو نامه و متن عربی نامه سومی بود که در عکّا به‌وسیلۀ فردی به نام محمود، از طرفداران محمدعلی‌افندی، خطاب به ابراهیم خیرالله نوشته شده بود. دو نامه اول ظاهراً در تاریخ ۲۰ اکتبر ۱۹۰۰ در عکّا نوشته شده و یک ماه پس از آن، در شیکاگو به دست خیرالله رسیده بود. نامه کوتاه‌تر چنین مضمونی داشت:

اخیراً در همین هفته، سه خانم و یک آقای امریکایی، با استفاده از کشتی بخاری که به‌طور منظّم در اینجا در رفت‌وآمد است، از بیروت وارد حیفا شدند و در هتل کرافت، متعلق به آلمانی‌ها، ساکن شدند. تا این زمان، ‌‌آن‌ها هیچ ملاقات یا گفت‌وگو‌‌یی با وحدت‌گرایان[۲] انجام نداده‌اند، زیرا با همان روش و شیوه‌ای که میدانی، ‌‌آن‌ها را محدود و ممنوع کرده‌اند.

نامه مفصل‌تر، که از نظر نگارشی نازیبا بود و پرانتزهای زیادی در آن بود، به شرح زیر است:

هو البهاء الابهی

(تعارفات رایج)

«قبلاً شما را مطلع کردم که تعدادی از طرفداران عباس‌افندی، مخالف ما، عازم امریکا شده‌اند. یکی از ‌‌آن‌ها میرزا اسدالله اصفهانی، باجناق و پیشکار عباس‌افندی است که شما نباید از حیله‌گری و بدجنسی و توطئه‌گری او غفلت نمایید. عباس امور خیلی خاص و محرمانه خود را به او محوّل می‌کند. ‌‌آن‌ها افراد شرور و سرنترسی هستند و از عاقبت هیچ چیز ترس و واهمه ندارند. ‌‌آن‌ها برای انجام تصمیم خود تردید ندارند و برای پیاده کردن مقصد شوم خود از هیچ‌چیز ابایی ندارند؛ حتی ریختن خون دیگران و نابود کردن زندگی مردم، به‌طور حیله‌گرانه و با مکر و پنهان‌کاری. لذا ناگزیرم یکی از اقدامات متعدد ‌‌آن‌ها را، که سبعیت ‌‌آن‌ها را نشان می‌دهد و وحشت به قلب انسان می‌اندازد، بازگو کنم:

یکی از افراد وحدت‌گرا در بندر جدّه زندگی می‌کرد که میرزا یحیی نام داشت و داماد حاجی میرزا حسین لاری، قائم‌مقام (معاون) کنسول ایران در جدّه و تاجر ثروتمندی بود. همان‌طور که به‌خوبی آگاهی داری، این جماعت تلاش و سعی بلیغی دارند تا افراد ثروتمند و بانفوذ را جذب گروه خود کنند. وقتی ‌‌آن‌ها متوجه شدند که میرزا یحیی طرفدار عقیده بهائیان وحدت‌گرا است و از طرفی سؤالات و شبهات و اختلافات عقیدتی خود را با پدرزنش در میان نمی‌گذارد؛ نگران شدند که در آینده حرف و سخن و دیدگاه داماد در فکر پدرزنش اثر کند و در درازمدت ‌‌آن‌ها از ثروت و موقعیت این داماد و پدرزن محروم شوند. در مجموع، ‌‌آن‌ها از جلب میرزا یحیی به گروه خود مأیوس شدند.

یکی از پیروان عباس‌افندی، به نام میرزا منصور، که درحال‌حاضر در هند است، از سوی عباس‌افندی مأموریت یافت تا برنامه قتل میرزا یحیی را پیاده کند (در ادامه، میرزا یحیی معرفی شده و علت تصمیم به قتل او توسط عبدالبهاء توضیح داده شده است). خلاصه مطلب اینکه، یک شب میرزا منصور موفق شد سمّی به میرزا یحیی بخوراند که سریعاً موجب مرگ او شد. این توطئه و اقدام وحشتناک در شهری همچون جدّه عربستان اتفاق افتاد.[۳]

قبل از اینکه چنین توطئه‌ای به وقوع بپیوندد، عباس‌افندی «از عکا با یکی از دوستانش مکاتبه کرد و به او اطلاع داد که به‌زودی اتفاقی برای میرزا یحیی خواهد افتاد و او تنبیه خواهد شد!».

میرزا حسن خراسانی جزوه‌ای در مصر منتشر کرد و از «معجزه بزرگی» که توسط عباس‌افندی واقع خواهد شد، خبر داد! نیازی به ارسال جزوه مفصل برای شما نیست؛ هدفم صرفاً این است که مرام و شخصیت توطئه‌گر این جماعت را به شما بشناسانم. جناب‌عالی باید کاملاً مراقب باشید و احتیاط کنید، زیرا اگر ‌‌آن‌ها از تلاش برای همراه ساختن شما ناامید گردند و اطمینان یابند که نمی‌توانند شما را جذب حزب و دسته خود کنند؛ بدون هرگونه ملاحظه و پرده‌پوشی، هر وسیله‌ای را به‌کار می‌گیرند، تا به شما آسیب بزنند. درخصوص توطئه‌ای که برای میرزا یحیی پیش آمده، ما از برخی افراد که آن زمان، در جدّه سکونت داشتند شنیدیم ازآنجاکه او ورثه‌ای نداشت و پدر همسرش هم از هواداران عباس‌افندی بود و از طرفی ایرانی و معاون کنسول ایران در جدّه بود، لذا هیچ‌کس درصدد تحقیق در علت مرگ او برنیامد.

لذا از جنابعالی استدعا و تقاضا دارم احتیاط کنید و از گرفتن هرگونه غذا و نوشیدنی و موارد مشابه، از دست این جماعت خودداری کنید، اگرچه ما خداوند را حافظ جان خود می‌دانیم و به او پناه می‌بریم.

ابوالفضل گلپایگانی و میرزا حسن خراسانی و دیگران از طرفداران عباس‌افندی، که اخیراً اینجا بودند، هیچ‌گونه تماس و ملاقاتی با وحدت‌گرایان و اغصان[۴] و دیگران نداشتند. ‌‌آن‌ها همچنین گفت‌وگو‌‌ یا مکاتبه‌ای با افراد فوق‌الذکر درباره تفاوت‌های عقیدتی نکردند. حتی هنگام روبه‌رو شدن با ‌‌آن‌ها در خیابان، روی خود را برمی‌گرداندند.

حسین مسموم شد

ترجمه آخرین نامه‌های محمود ــ متن عربی ‌‌آن‌ها که با من مکاتبه شده، نزد من موجود است ــ به شرح زیر است:

اتفاقی را که این روزها روی داد را به اطلاع شما می‌رسانم و آن اینکه حسین شکرچی (قناد) که مغازه‌ای روبه‌روی ساختمان دولتی در حیفا دارد ــ اگر یادتان باشد ــ در غروب روز شنبه، ۲۸ رمضان،[۵] براثر مسمویت، در منزل غصن اعظم[۶] درگذشت. پزشک شهرداری او را معاینه و علت مرگ را مسمومیت تشخیص داد. این همه آن چیزی بود که ما تاکنون اطلاع یافته‌ایم. اگر اطلاعات و جزئیات بیشتری به دستمان برسد، حتماً با شما در میان خواهیم گذاشت.

کسی که دعاگوی شما است، محمود. ۳۰ ژانویه ۱۹۰۱

(محمود، رابط محمدعلی‌افندی ــ غصن اکبر ــ با ابراهیم خیرالله است که خبر قتل مشکوک دیگری را در منزل عبدالبهاء به خیرالله می‌دهد.)

رساله بشری و آیةالکبری

این شانس و فرصت مغتنمی برای من بود که یک نسخه از جزوه میرزا حسن خراسانی را ــ که در بالا به آن اشاره کردم ــ در اختیار داشته باشم و در تاریخ ۱۲ مارس ۱۹۰۱، توسط ابراهیم خیرالله برایم ارسال شد. این جزوه فقط ۲۷ صفحه است، به قطع کوچک ۱۴×۹ سانتیمتری، با عنوان رساله بشری و آیةالکبری، که در موسسه انتشاراتی هندیّه، در مصر چاپ شده است (به تاریخ ۹ رجب ۱۳۱۶ مصادف ۲۳ نوامبر ۱۸۹۸) .

نسخه‌ای را که من دارم، در صفحه آخر به مهر و امضای نویسنده آن ممهور شده، لذا هیچ شک و شبهه‌ای در اصالت آن نیست. شروع این جزوه، با ستایش‌نامه‌ای درباره عباس‌افندی است، که او را به‌عنوان «خدا و ربّ جهان و معبود جهانیان و سرّ اعظم الهی»[۷] و غصن اعظم الهی و دلیل و حجت جاودان خداوند در جهان که از سوی بهاءالله به‌عنوان جانشین او تعیین گردیده، معرفی می‌کند!

در تأیید این ادعا، عباراتی از کتاب اقدس و کتاب عهدی بهاءالله ذکر شده و اقدام «ناقضین عهدومیثاق» (که از برادر ناتنی عباس‌افندی، یعنی میرزا محمدعلی جانبداری کردند) محکوم شده است. نویسنده سپس ادامه می‌دهد که فعلاً قصد ما این نیست که دربارۀ این موضوع بحث و بررسی کنیم، زیرا مطلب بر همگان روشن است؛ بلکه غرض و مقصود آن است که به احباءالله بشارت دهیم اتفاق عجیبی در شهر جدّه خواهد افتاد، که دلیل روشن و معجزه‌ای از سوی عبدالبهاء (جان مردم عالم فدای خاک پای او باد!!) خواهد بود.

پس از این مقدمه مختصر، نویسنده به توصیف و تشریح زندگی و مرگ میرزا یحیی اصفهانی و عباراتی از عباس‌افندی، که در ‌‌آن‌ها مرگ یحیی اصفهانی پیشگویی شده، می‌پردازد!

«این میرزا یحیی ابتدائاً ازلی بود، ولی در سال صعود (مرگ) بهاءالله -۱۸۹۲- به عکّا آمد و با عباس‌افندی ملاقات کرد و به‌گرمی مورداستقبال او قرار گرفت و سپس ردّیه‌ای درباره صبح ازل نوشت. پس از مدتی عازم جدّه (در عربستان سعودی) شد و با بهائی سرشناسی، به نام میرزا حسین لاری، نزدیک شد و با دختر او ازدواج کرد. هنگا‌می‌که اختلاف بین عباس‌افندی و برادر ناتنی‌اش، محمدعلی‌افندی، حاد شد و براثر این اختلاف، جامعه بهائی دچار تفرقه و دودستگی شد، میرزا یحیی نماینده مورداعتماد و حامی جدّی محمدعلی‌میرزا گردید و در این زمینه به تبلیغ و فعالیت پرداخت! میرزا حسن خراسانی، در جزوه خود می‌نویسد، این یک واقعیت پنهان است که او دریافته که ناقضین عهدومیثاق، طرفدار و ستایشگر و دوست صادق همه منکران و ملحدان، ازلی‌ها و شکاکان شده و احکام و شریعت الهی را انکار می‌کنند. لذا امروز این روایت تحقق یافته که “کفر، یک‌پارچه شده است”».[۸]

به‌تدریج میرزا یحیی در مخالفت با عباس‌افندی صریح‌تر و جسورتر شد، تاآنجاکه صبر خدا به سر آمد و دست انتقامش از آستین به در آمد! عباس‌افندی نامه‌ای به میرزا حسین لاری نوشت و یک نسخه از آن به مؤلف ــ ادوارد براون ــ رسیده، که تاریخ آن دوم جمادی الاول ۱۳۱۶ (سپتامبر ۱۸۹۸) است.

اقدام عبدالبهاء برای ترور و قتل مخالفان، تحت عنوان معجزه

این لوح، هنگا‌می‌که به قاهره رسید، توسط میرزا حسن با صدای بلند برای چند تن از بهائیان قرائت شد. این متن مفصل است و قسمتی از آن به عربی است. تهدیدهای پیشگویانه (!!) در بخش فارسی این نامه آمده، که ذیلاً می‌آوریم:

«…. ای یحیای بی‌شرم، چه پاسخی داری؟ اگر یار نیستی، بار نباش! اگر مرهم نیستی، نمک بر زخم نپاش! آیا کتاب اقدس سی سال قبل قلمی نشد؟ آیا همگان را به اطاعت از شجره الهیه فرا نخواند؟ آیا همگان را به تسلیم و تبعیت از مفسر کتاب فرا نخواند؟ آیا همه احبّاء را هشیار نساختم و آنان را از خطر ناقضین جدا نکردم؟ آیا من عهد میثاق او را ترویج نکردم؟

آیا همه اغصان و افنان[۹] و افراد مهم را با زبان روشن و صریح، امر به توجه به کلام اقدس نکردم؟ چه کار دیگری باید می‌کردم؟ دیگر چگونه می‌توانستم به تقویت امر بپردازم؟ حال چگونه تو، ای یحیای بی‌حیا، می‌توانی این نور باهر را انکار کنی؟ یا چگونه اقدام به سمپاشی علیه منی که منصوب او هستم بکنی؟ چه ضرری از من به تو رسیده که این گونه بدخواه من شدی؟ یا چه زخم و ضربه‌ای بر تو وارد کرده‌ام که چنین حس نفرتی نسبت به من پیدا کرده‌ای؟ چه پاسخی داری؟

درهرصورت، هنوز فرصت برای برگشت و ابراز توبه و انابه باقی است که سر به کوه و دشت بگذاری و به جای اشک، خون گریه کنی. شاید که نسیم بخشش بر تو بوزد و سنگینی گناهت کاهش یابد. باشد که امواج رحمت به خروش آید و ابر بخشش باران خود را نازل کند و این شکست و شکاف‌های نقض عهد برطرف گردد. در غیراین‌صورت، منتظر عذاب و روسیاهی دوسرا، از جانب خداوند باش.[۱۰] تا خدا زنده است خذلان و فلاکت دامن‌گیر تو است و حرمان الهی بر تو می‌بارد و جایگاهت در قعر جهنم خواهد بود. زیرا نفرین، ننگ و پشیمانی، نصیب کسانی می‌شود که عهدومیثاق الهی را نقض می‌کنند. (عباس عبدالبهاء)

نامه عبدالبهاء به میرزا حسن خراسانی

سپس نویسندۀ جزوه، میرزا حسن خراسانی، عباراتی از نامه‌ای را که عباس‌افندی خطاب به او نوشته (به تاریخ ۱۸ سپتامبر ۱۸۹۸)، به شرح زیر نقل می‌کند:

«حبیبی، درباره یحیی نوشته‌ای و گمان برده‌ای که عبدالبهاء از مقاصد و توطئه‌های شیطانی او بی‌خبر است. چندی پیش نامه‌ای به جدّه نوشتم، که یک رونوشت از آن به ضمیمه است. آن را بخوان تا بدانی که رحم و شفقت عبدالبهاء زیاد و صبر او عمیق است؛ ولی هنگا‌می‌که امر صادر شود دیگر کلام و نوشته و گریه و انابه در کار نیست! این حقیقت است و پس از حقیقت چیزی نیست مگر ضلال! حبیبی! عهدومیثاق را منتشر کن تا گوش‌های کر (ناقضین) آن را بشنود و چشمان کور ‌‌آن‌ها آن را ببیند! و البهاء علی کل من ثابت علی المیثاق.

پس از آنکه این نامه با صدای بلند، در جمع بهائیان مصر خوانده شد، مدتی نگذشت که نامه‌ای به تاریخ ۲۷ جمادی الاولی ۱۳۱۶ (۱۳ اکتبر ۱۸۹۸) از ملا حسین لاری، از جدّه، به دست میرزا حسن خراسانی رسید که اعلام کرد، خداوند قادر، یحیی، این ناقض اصلاح‌ناپذیر را از میان برداشت و درب جهنم خشم خود را بر او باز کرد! سیمای غضب الهی چهره نشان داد و خشم آسمانی نعره کشید و روح تاریک و پرخشم و نفرت او (یحیی) را به حضیض جهنم سوق داد. ذیلاً گزارش حاج حسین لاری از آنچه واقع شد و در مکاتبه‌اش با حاج میرزا حسن خراسانی بیان شده، می‌آید.

دریافت لوحی از ارض مقصود[۱۱] و بشارت و حقیقتی که در آن نهفته بود ــ البته اگر چشم حقیقت‌بین داشته باشید- آن کلمات حاوی معجزه بزرگی بود! ولی چه سود که چشم حقیقت‌بین نباشد؟!

من لوح میرزا یحیی را خواندم و او (یحیی) گوش کرد. من گفتم حتماً در دل خود می‌گویی من به این حرف‌ها و کلمات، عقیده و باوری ندارم. او پاسخ داد: بله دقیقاً همین‌طور است. من هیچ اعتقادی به او و پدرش ندارم![۱۲] من گفتم: اگر آنچه از قلم مبارک جاری شده، سریعاً درباره تو اتفاق نیفتد، من سبیلم را می‌تراشم![۱۳] سپس او بلند شد و به خانه خود رفت.

قتل میرزا یحیی

میرزا حسین لاری ‌می‌نویسد: چند شب بعد، نزدیک طلوع صبح، کسی درب خانه مرا زد. با صدای بلند پرسیدم کی هستی؟ خانم خدمتکار بود. درب را باز کردم و پرسیدم چه کار داری؟ گفت: میرزا یحیی کارش تمام شد! بلافاصله و به‌سرعت به منزل او رفتم. حاج محمدباقر هم آنجا حضور داشت. دیدم خون از گلوی میرزا یحیی بیرون می‌آید و قدرت حرکت ندارد. دیگر صبح شده بود و هوا روشن شده بود. بلافاصله یک دکتر هندی بالا سرش آوردم. دکتر او را معاینه کرد و گفت: یکی از رگ‌ها در ریه‌اش سوراخ شده است. باید مدت سه روز آرام و بدون حرکت بماند. پس از آن بهبود می‌یابد. سپس مقداری دارو برای او نوشت. پس از دو روز، خون‌ریزی متوقف شد و حال او اندکی بهبود یافت. ‌بااین‌حال او به سر عقل نیامده بود تا حقیقت (بهائیت) را بپذیرد. دو روز بعد مجدداً خون‌ریزی در گلوی او شروع شد و تقریباً به حال مرگ افتاد. مجدداً دکتر آمد و داروهایی برای او تجویز کرد که درنهایت سودی به حال او نداشت. دوبار دیگر او خون استفراغ کرد که به صورت لخته بود و سرانجام تسلیم عزرائیل شد!

این اتفاق درواقع، هشداری برای همه مخاطبان است؛ همه کسانی که این لوح را می‌بینند و می‌خوانند.

برای خدا، این را بخوانید و راه خود را انتخاب کنید! بنگرید که او چگونه فردی را سریعاً از میان برداشت. بدون شک، ازاین‌پس، هرآنچه را که او گفته، عملی خواهد شد! من از خشم و غضب خدا، به خدا پناه می‌برم! از خدا می‌خواهم که ما را بر عهدومیثاق او پایدار و محکم بدارد. در اندک زمانی ناقضین دچار انواع بلایا و مصایب شده و سر از پا نشناخته، آواره کوه و دشت خواهند شد، ولی راه نجاتی نخواهند یافت!

سپس نویسنده جزوه، میرزا حسن خراسانی، می‌نویسد در هیچ‌یک از ظهورات گذشته، تهدیدها و عذاب‌ها این‌چنین سریع و قطعی واقع نمی‌شد. او علت را چنین توضیح می‌دهد که گرچه صبر خداوند وصف‌ناپذیر است، ولی نهایتاً به پایان می‌رسد، به‌ویژه درباره این کفار و مرتدانی که علیه نور (عبدالبهاء) تلاش می‌کنند؛ آن کسانی که بیش از روحانیون و علمای سایر ادیان و حکّامی که نادانسته به مخالفت و مبارزه با امر بهائی برخاسته‌اند، به امر ضربه می‌زنند. او سپس لوح دیگری را که عباس‌افندی، پس از مرگ میرزا یحیی، برای او فرستاده نقل می‌کند که ازاین‌قرار است:

«به ملا حسین لاری بنویس که وضعیت یحیای بی‌حیا چنین بود که او نامه‌ای به سران ناقضین نوشته بود و عبارات زشتی درباره مرکز عهدومیثاق[۱۴] به‌کار برده بود که باعث شادی و خوشحالی سران ناقضین گردید، به‌نحوی که ‌‌آن‌ها می‌گویند الحمدلله که چنین نفوسی پیدا شده‌اند که جرأت می‌کنند آشکارا، مرکز میثاق را تحقیر نمایند!».

بنابراین تهدید به انتقام و ضرورت انجام سریع آن واضح و آشکار بود؛ زیرا قطعاً مؤسس عهدومیثاق و محافظ این اساس، از مرکز عهدومیثاق مراقبت خواهد نمود. گرچه این رویدادها ازهم پراکنده و گسسته می‌باشند، ولی چشمان بصیر، ‌‌آن‌ها را پیوسته می‌بیند و در این مصائب و گرفتاری‌ها، ناقضین از بین خواهند رفت، پس به ‌‌آن‌ها بگو، ای بی‌شرم‌ها، صبر کنید تا خداوند وعده‌اش را اجرایی کند! ای شریک بی‌حیایی، ای همدست شورش و نقض، به‌درستی که خود را در قعر جهنم خواهی دید!

و علیک الابهی.

میرزا حسن خراسانی جزوه خود را با این وعده به پایان می‌برد که به‌زودی اطلاعات و جزئیات بیشتری درباره انشعاب و انشقاق در جامعه بهائی، طغیان و سرکشی برادران عباس‌افندی، جسارت و گستاخی میرزا آقاجان کاشی و سایر اتفاقات بچه‌گانه‌ای که رخ داده، بیان و ارائه خواهد نمود، و سرانجام همان‌طور که قبلاً بیان کردیم، جزوه در تاریخ ۹ رجب ۱۳۱۶ قمری (۲۳ نوامبر ۱۸۹۶) انتشار یافته است.

خیرالله

حقیقتی که در این جزوه به‌خوبی آشکار است، این است که نفرت و انزجاری که طرفداران و پیروان عباس‌افندی نسبت به گروه رقیب ــ محمدعلی‌افندی، برادر ناتنی عباس و گروهش ــ از خود نشان می‌دهند، مشابه و حتی بیشتر از نفرت و انزجاری است که پیروان بهاءالله نسبت به ازلی‌ها از خود بروز می‌دادند. نکته جالب دیگر اینکه انزجار و خشمی که همه این گروه‌ها نسبت به یکدیگر نشان می‌دادند، بسیار فراتر از انزجار و تنفری بود که نسبت به پیروان ادیان و عقاید بیرون از حلقه بابی ــ بهائی ظاهر می‌ساختند. البته این پدیده عجیب و غریبی نیست و در حد بابیان هم باقی نماند. بلکه در همه انشقاق‌ها و انشعابات در جامعه بابی (بهائی) ــ که بلافاصله پس از مرگ بهاءالله در سال ۱۸۹۵ به اوج خود رسید ــ خشونت و تلخی زیادی مشاهده می‌شود، که سرانجام این موج به‌طور طبیعی به جامعه بهائیان امریکا رسید.

به‌نظر می‌رسد جدایی و انفصال ابراهیم خیرالله از عباس‌افندی بلافاصله پس از بازگشت او از مسافرت عکّا شروع شد ( اواخر ۱۸۹۸) و در اواخر نوامبر ۱۹۰۰، همان‌گونه که ملاحظه کردیم، این میرزا حسن خراسانی متعصب (مؤلف جزوه‌ای که در بالا به تحلیل و بررسی آن پرداختیم)، ابراهیم خیرالله را تحت عنوان کفر و ارتداد، در شیکاگو تهدید به قتل کرد. اکثر بهائیان امریکایی از حزب و دسته عباس‌افندی جانبداری کردند؛ زیرا عبدالبهاء با حضور شخصی و ویژگی‌های فردی‌اش توانست از محمدعلی‌میرزا، برادر ناتنی‌اش پیشی بگیرد. البته یکی از طرفداران محمدعلی، میرزا غلام‌الله، پسر میرزا محمدجواد قزوینی ــ مؤلف کتاب زندگانی بهاءالله ــ به امریکا رفت تا به نفع محمدعلی‌افندی و ادعاهای او کار تبلیغی بکند.[۱۵]

ابراهیم خیرالله به هر سه نامه پاسخ میدهد

در سال ۱۹۰۱ من متوجه شدم که ابراهیم خیرالله، از عقاید و نظرات خود، دربرابر امریکایی‌های طرفدار عباس‌افندی دفاع می‌کند. او دو مطلب تحت عنوان حقایقی برای بهائیان (شیکاگو، ۱۹۰۱) و سه پرسش (بدون تاریخ، ولی پس از آوریل ۱۹۰۱ به چاپ رسیده) منتشر ساخت. جزوه اول با مقدمه‌ای تحت عنوان “بیانیه بیت العدل (انجمن) بهائیان به همه پیروان بهاءالله” منتشر شد.

زمان آن فرا رسیده تا حقایق متعددی را که با بررسی و دقت کافی، درخصوص اختلافات و تفاوت‌های دیدگاه عباس‌افندی و سایر فرزندان بهاءالله، به‌دست آمده، منتشر سازیم.

به‌خاطر حقیقت و عدالت، ما از همه بهائیان مصرانه می‌خواهیم با دقت محتوای این جزوه را مطالعه کنند و خود قضاوت نمایند که کدام‌یک از این دو گروه از تعالیم و دستورها و احکام پدرشان اطاعت و پیروی می‌کنند؟

قصد داریم مطالب و حقایقی را که در اختیار داریم، به‌تدریج منتشر نماییم. افرادی نیز که علاقه‌مند به تحقیق و بررسی درباره حقیقت باشند، می‌توانند به ‌‌آن‌ها رجوع نمایند.

 

آن سه پرسشی که در جزوه دوم، خیرالله به ‌‌آن‌ها پاسخ داده، به قرار زیر است:

۱) چرا گروهی از طرفداران بهاءالله و طرفداران تو، عباس‌افندی، غصن اعظم و تعالیمش را انکار کردند؟

۲) آیا دستورهایی را که تو به‌عنوان تعالیم بهائی در امریکا ارائه می‌کردی، مستقیماً از بهاءالله دریافت می‌کردی یا به‌واسطه عبدالکریم، در قاهره مصر،  می‌گرفتی؟

۳) چرا بلافاصله، پس از بازگشت از عکّا، از عباس‌افندی اعلام جدایی نکردی؟

از پاسخ ابراهیم خیرالله به پرسش دوم چنین برمی‌آید (ص۲۳) که عبدالکریم طهرانی ــ که سال‌ها قبل، خیرالله به‌واسطه تبلیغ او بهائی شده بود ــ درتابستان سال ۱۹۰۰ به امریکا مسافرت کرده و در حضور جمعی از بهائیان امریکایی به خیرالله گفته بود، اگر به‌سوی عباس‌افندی بازگردی و با او سازش کنی، برحق هستی و آنچه را که به دیگران تعلیم داده‌ای درست و صحیح است؛ وگرنه، در مسیر غلط و اشتباه هستی و آنچه را تعلیم می‌دهی اشتباه و نادرست است! خیرالله می‌گوید، علاوه‌براین، او به من پیشنهاد و وعده مبلغ زیادی پول داد[۱۶] و وقتی آن‌را نپذیرفتم مرا سرزنش کرد و مطالبی را که تدریس می‌کردم بی‌ارزش تلقی کرد و از بهائیان موکداً خواست از خرید و خواندن کتاب ‌‌تألیفی من به نام «بهاءالله» خودداری کنند.

از پاسخ به پرسش دوم درمی‌یابیم که تقریباً هفت ماه پس از بازگشت خیرالله به امریکا بود که او به‌طور قطعی شروع به تکذیب و اعلام بی‌اعتباری عباس‌افندی و جانبداری از محمدعلی و برادران جوانش کرد. این وقایع باید در سال ۱۸۹۹ اتفاق افتاده باشد.

پس از آنکه مواضع و دیدگاه خیرالله برای عباس‌افندی معلوم شد، شروع به اقدامات شدید و جدی برای از بین بردن جایگاه برتر و نفوذ او در میان بهائیان امریکا کرد. در سال ۱۹۰۰، برای این منظور عبدالکریم طهرانی را روانه امریکا کرد. در پایان همان سال، آن‌گونه که مشاهده کردیم، یکی دیگر از طرفداران تندرو و افراطی عباس‌افندی، میرزا حسن خراسانی، به امریکا اعزام شد، که ‌نه‌تنها به سرزنش و برخورد تند با خیرالله پرداخت، بلکه او را تهدید به قتل نمود.

اندکی بعد میرزا اسدالله، باجناق و دیگر همدست دوآتشه و رادیکال عباس‌افندی، «بیت روحانی»[۱۷] را در شیکاگو پایه‌گذاری کرد. در اواخر ۱۹۰۱ و یا اوایل ۱۹۰۲، پسر میرزا اسدالله، فرید امین، که جوانکی ۲۰ ساله بود و کمی انگلیسی خوانده بود، به کمک پدرش آمد و به‌عنوان مترجم آثار فارسی و عربی بهائی به زبان انگلیسی معرفی شد!

در اوایل ۱۹۰۲ شاهد حضور دو بهائی سرشناس دیگر، البته از طرفداران عباس‌افندی، هستیم؛ مبلغ سرشناس و بسیار فعال بهائی، میرزا ابوالفضل گلپایگانی (که فعالیت تبلیغی فراوانی در عشق‌آباد و مصر داشت) و حاجی نیاز کرمانی (که من در اوایل ۱۹۰۳ در قاهره با او آشنا شده بودم) با یک برنامه تبلیغی جدی به امریکا آمدند. ابوالفضل گلپایگانی در مجموع دو بازدید از امریکا، تقریباً سه‌سالی در آنجا سکونت داشت و سپس، در دسامبر ۱۹۰۴ به همراه ۹ نفر از بهائیان امریکایی برای زیارت، به همراه هوارد مک‌نات (که پیش از آن با ابراهیم خیرالله در نوشتن کتاب «بهاءالله» همکاری کرده بود) با کشتی عازم عکّا شد.

آخرین نامه ابراهیم خیرالله به من

آخرین خبری که من از ابراهیم خیرالله دارم، نامه‌ای بود که به تاریخ ۴ آوریل ۱۹۱۷، از شیکاگو برایم ارسال کرد و در آن چنین نوشت: فعالیت گروه بهائیان در امریکا، پس از اختلاف و انشقاقی که حدود نوزده سال پیش (یعنی سال ۱۸۹۸) خبرش به غرب رسید، دچار وقفه و سکون شد. در آن زمان من با خود فکر کردم دعوت مردم به سوی بهائیت، به‌مثابه دعوت ‌‌آن‌ها به سوی یک مبارزه و درگیری است ولی سفر و بازدید عباس‌افندی از این کشور، تعالیم غلط و نادرست او، تفسیر و تبیین نادرست او از بهائیت، پرده‌پوشی و فریب‌کاری و کتمان حقایق توسط او و سرانجام مطالب و معارفی که در پایان هیچ‌وپوچ بود و حقیقتی در ‌‌آن‌ها نبود، موجب شد تا من اقدام به روشنگری و بیان حقیقت و رد و پاسخ‌گویی به حملات دروغین و نادرست روحانیون و مبلغان ‌‌آن‌ها نمایم. اکنون من به‌شدت به دنبال احیای امرالله هستم، که با سفر عباس‌افندی به امریکا، خاکستر مرگ بر آن پاشیده شد!

نتیجهگیری

اگرچه وحدت عالم انسانی از مهم‌ترین تعالیم بهائیت است و در تبلیغات خود از این تعلیم بهره‌‌های فراوانی ‌می‌برند، ‌بااین‌حال، هنگا‌می‌که به تاریخ مراجعه ‌می‌کنیم، با رفتارهایی از عبدالبهاء مواجه ‌می‌شویم که کاملاً برعکس با این تعلیم عمل شده است. در این مقاله به دو نمونه از این رفتارها پرداخته شد: تهدید ابراهیم جرج خیرالله به قتل و قتل میرزا یحیی در جده در عربستان. این دو نفر از افراد بهائی بودند که پس از مدتی با عبدالبهاء اختلافاتی پیدا کردند. به‌علاوه، به قتل مشکوک فرد دیگری نیز به نام حسین شکرچی در حیفا توسط سم اشاره شد.

منابع

 

-۱ E.G. Browne, MATERIALS FOR THE STUDY OF THE BABI RELIGION, Chapter2, Cambridge University Press, 1918.

۲- مجموعه الواح بهاءالله بعد از کتاب اقدس.

۳ – خطابات عبدالبها، ج۱، چاپ ۱۹۲۱ مصر.

۴ – الواح وصایای عبدالبهاء.

۵ – تاریخ پنهان بهائیان، ‌‌تألیف اریک استتسون (ترجمه و تحقیق حمید فرناق)، انتشارات گوی، ۱۳۹۸، تهران.

۶ – ماهنامه آسو، آیین بهائی: جامعه و سیاست، بنیاد تسلیمی، چاپ اول، ۱۳۹۹، سانتا مونیکا، امریکا،

۷ – دوره کامل ۲۰ مقاله علامه محمد قزوینی، ج۱و۲، صص ۳۰۶-۳۰۷ دی ماه ۱۳۳۲، انتشارات ابن‌سینا.

۸ – حبیب‌الله حسامی، کتاب آل‌الله.

 

 

[۱]. برای مثال ر.ک.:

عزیه خانم نوری، تنبیه النائمین، به کوشش سیدمقداد نبوی رضوی، انتشارات نگاه معاصر، تهران، ۱۳۹۶ش.

سیدمقداد نبوی رضوی، تحلیل روایت‌‌های کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله، فصلنامه بهائی‌شناسی، شماره ۵: زمستان ۱۳۹۶ش، ص۲۱۸-۲۳۶٫

اریک استتسون، تاریخ پنهان بهائیان، ترجمه و تحقیق حمید فرناق، انتشارات گوی، تهران، ۱۳۹۸ش.

مسعود منفرد، بازخوانی اعتبار الواح وصایای عبدالبهاء؛ چالش رهبری در جامعه بهائی پس از مرگ عبدالبهاء، فصلنامه بهائی‌شناسی، شماره ۴: بهار ۱۳۹۶ش، ص۱۳۰-۱۴۵٫

مریم آگاه، نقد و بازخوانی کتاب الواح وصایا، فصلنامه بهائی‌شناسی، شماره ۱۷: بهار ۱۴۰۰ش، ص۱۸۲-۲۱۱٫

[۲]. این نامی است که طرفداران محمدعلی برای خود برگزیده‌اند (موحدین یا وحدت‌گرایان) درحالی‌که مخالفانشان ‌‌آن‌ها را ناقضین خطاب می‌کنند. (مترجم)

 

[۳]. جایی که چنین جنایتی اتفاق می‌افتد و کسی هم به آن توجهی نمی‌کند، مهم است. (مترجم)

 

[۴]. منظور سه برادر ناتنی جوان‌تر عباس‌افندی، یعنی محمدعلی، بدیع‌الله و ضیاءالله، هستند. (مترجم)

 

[۵]. مصادف با ۱۹ ژانویه ۱۹۰۱٫

 

[۶]. غصن اعظم، عباس‌افندی، عبدالبهاء.

 

[۷]. سرالله از القابی است که برای عباس‌افندی به‌کار می‌برند.

 

[۸]. منظور آن است که گروه‌‌های فکری فوق، نسبت به یکدیگر حس مثبت و تمایل فکری دارند، گویا جمعیت واحدی هستند.

 

[۹]. فررزندان مذکر از نسل بهاءالله را اغصان و بستگان باب را افنان می‌نامند.

 

[۱۰]. عذاب و مشقت.

 

[۱۱]. منظور از ارض مقصود همان عکّا است.

 

[۱۲]. منظور به عباس‌افندی و بهاءالله است.

 

[۱۳]. می‌توانی بدترین توهین‌ها را به من بکنی! نوعی توهین عوامانه.

 

[۱۴]. منظور خود عباس‌افندی است

 

[۱۵]. او در مارس ۱۹۰۱ در نیویورک بود و ماه بعد به شیکاگو رفت. همچنین در مسیر سفرش به امریکا، در کمبریج با من (ادوارد براون) ملاقات کرد.

 

[۱۶]. موضوع تهدید و تطمیع ابراهیم خیرالله توسط عبدالکریم طهرانی، نماینده عباس‌افندی،در صفحات ۲۹۶ و ۳۱۲ کتاب تاریخ پنهان بهائیان هم تأیید شده و مبلغ پیشنهادی رقم ۵۰۰۰۰ دلار ذکر گردیده است. (اریک استتسون (ترجمه و تحقیق حمید فرناق)، تاریخ پنهان بهائیان، نشر گوی، ۱۳۹۷، تهران) (مترجم)

 

[۱۷]. House of spirituality (E.G. Browne, MATERIALS FOR THE STUDY OF THE BABI RELIGION, p.170.)

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در برگی از تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…