الهه یزدیانی
کارشناس ارشد الهیات
کلیدواژه: زبان قوم، بهاءالله، زبان عربی، بهائیت، پیامبری
چکیده
از مهمترین ویژگیهای تمامی حجتهای الهی آن است که به زبان قومی که در آن مبعوث شدهاند سخن گفتهاند؛ علت این مسئله نیز کاملاً روشن است؛ چراکه نزدیکترین افراد به یک پیامبر یا حجت الهی، اهل قبیله و شهر و قوم اویند؛ لذا برای آنکه یک پیامبر یا حجت الهی بتواند با اهل شهر و دیار خود به مفاهمهای صحیح و منطقی دست یابد، لازم است با زبانی که میشناسند، با آنان گفتوگو کند. بااینحال باب و بهاءالله با آنکه در میان فارسیزبانان زندگی میکردند و در بین آنان ادعای خود را آغاز کردند، تمام نوشتههای خود را بهزبان فارسی ارائه نکردهاند.
در این نوشتار به بررسی دلایل بهائیان میپردازیم که چرا باب و بهاء، کتابهای خود را به زبان قوم خود (فارسی) ننوشتهاند.
مقدمه
بهائیان معتقدند که باب و بهاءالله پیامبران الهی هستند و براساس این ادعا، ادیان و کتب الهی پیشین را تأیید میکنند. برای مثال، بهاءالله در سورة الملوک در شأن قرآن مینویسد: «کِتابُ قُدسٍ حَفیظٍ الَّذی نَزَلَ عَلی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ وَ خاتَم النَّبییّن وَ جَعَلَهُ حُجَّةً باقِیَةً مِن عِندِهِ وَ هُدیً وَ ذِکری لِلعالَمین» (کتاب مقدس حفظشدهای که بر محمد رسول خدا و خاتم پیامبران نازل کرد و آن را حجتی باقی و هدایتی برای جهانیان قرار داد).[۱] باتوجهبه تأیید بهاءالله نسبت به آیات قرآن کریم، آموزهها و آیات آن کتاب شریف قابلاستناد برای پاسخ به سؤالات بهائیان از یک سو و مسلمانان از سوی دیگر خواهد بود.
آیات بسیاری از قرآن کریم در تضاد با ادعای آیین بهائی و نقد ادعای باب و بهاءالله قابلطرح است. در میان این آیات، در این مقاله به بررسی آیه ۴ سوره ابراهیم میپردازیم:
«وَ ماأَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ: ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم». (ابراهیم: ۴)
پیامبران اولوالعزم صلوات الله علیهم و همچنین دیگر اولیای الهی ویژگیهایی داشتهاند که پیام و دعوت ایشان را از یک انسان عادی متمایز کرده است؛ ویژگیهایی که نشان از مبدأ الهی پیام داشته و حجت را بر همۀ افراد تمام کرده است. مردم نیز با مشاهدۀ آن خصوصیات، به ایشان ایمان آورده و تسلیم اوامر و نواهی خدای متعال شدهاند. از این ویژگیها میتوان به معجزات و علم و عصمت اشاره کرد.[۲] دربارۀ اینکه آیا این ویژگیها بر بهاءالله بهعنوان پیامبر الهی مورداعتقاد بهائیان منطبق است یا نه، مقالههایی نگاشته شده است،[۳] اما نکتهای که از تطابق این ویژگیها بر او اهمیت کمتری ندارد، همزبانی پیامبر با قوم خود بهعنوان یک باور عقلی است. همزبانی هر پیامبری با قوم خود، در قرآن کریم بهوضوح در آیه ۴ سورۀ ابراهیم، که پیش از این آمد، بیان شده است. البته در آیات دیگری از قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ إِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ، لِسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ و هَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ: ما میدانیم که آنها میگویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم میدهد!» درحالیکه زبان کسی که اینها را به او نسبت میدهند عجمی است؛ ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است!» (نحل: ۱۰۳).
بااینحال آثار باب و بهاءالله که به دست ما رسیده است، نشان میدهد که با آنکه ایشان ایرانی و فارسیزبان بودند، ولی آثار تألیفیشان بهطور کامل به فارسی نیست. حتی باب، در نخستین دعوتش در شهر شیراز برای ملاحسین بشرویهای که اهل خراسان و فارسیزبان بود، تفسیر سورۀ یوسف به نام قیوم الأسماء را به زبان عربی نوشت.[۴]
این شیوۀ تبلیغی و ابلاغ پیام باب، خلاف رویۀ مرسوم و معقول اولیای الهی بوده است، زیرا تمامی پیامبران الهی در دعوت خویش به زبان قوم خود سخن میگفتند.
مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، این است كه رسولانى كه فرستادیم همگی به زبان مردمی سخن میگفتند كه مأمور به ارشادشان بودند، چه اینكه آن پیامبر خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد، یا آنكه مانند حضرت لوط از اهالى سرزمین دیگر باشد، ولى با زبان این مردم با ایشان سخن بگوید، همچنان كه قرآن كریم از یك طرف او را در میان آن قوم غریب خوانده و فرموده: «إنّى مُهاجِرُ إلى ربّى» و از طرف دیگر همان مردم بیگانه را قوم لوط خوانده و مكرر فرموده: «و قوم لوط».
در اینجا این سؤال مطرح مىشود كه آیا پیامبرانى كه به بیش از یك امت مبعوث شدهاند، یعنى پیغمبران اولواالعزمى كه بر همگى اقوام بشرى مبعوث مىشدند، چه وضعى داشتند؟ آیا همه آنان زبان همه اهل عالم را مىدانستند و با اهل هر ملتى به زبان ایشان سخن مىگفتند یا نه؟ در پاسخ باید گفت نمونههاى زیر بر این دلالت مىكنند كه اینها اقوامى را كه اهل زبان خود نبودهاند، نیز دعوت مىكردند، مثلاً حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام با اینكه زبانش «سریانى» بود، عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود و حضرت موسى علیه السلام با اینكه «عبرى» بود، فرعون و قوم او را كه «قبطى» بودند به ایمان به خدا دعوت فرمود. پیغمبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هم یهود عبرىزبان و نصارى رومىزبان و غیر ایشان را دعوت فرمود و ایمان هركه از ایشان را كه ایمان مىآورد مىپذیرفت.
بنابراین، معناى جمله «وَ ما أرسَلنا من رسول إلّا بلسان قومه لیُبَیِّنَ لهم» این است كه خداى تعالى، مسأله ارسال رسل و دعوت دینى را براساس معجزه و یك امر غیرعادى بنا نگذاشته و چیزى هم از قدرت و اختیارات خود را دراینباره به انبیاى خود واگذار ننموده است، بلكه ایشان را فرستاده تا به زبان عادى ـــ زبانی که خود گفتوگو مىكنند و مقاصد خود را به دیگران مىفهمانند ــ با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحى را به ایشان برسانند.[۵] البته همه پیامبران به اذن خداوند متعال به تمام زبانها مسلط هستند و نیازی به مترجم در ابلاغ پیام خود ندارند و با هر قومی به زبان خودشان صحبت میکنند. برای مثال شواهدی هست که نامۀ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به خسروپرویز به زبان فارسی[۶] بوده است. این در حالی است که باب در ابتدای دعوت از زبانی غیر از زبان قومش، یعنی زبان عربی استفاده کرده است؛ همچنین بهاءالله با اینکه در کشورهای عربزبان (عراق و فلسطین) بود، مکتوباتش را به زبان فارسی نگاشته است.
کنار هم گذاشتن این اتفاقات این سؤال را مطرح میکند که علت این عدم تناسب که اصل اساسی و اولیۀ ارتباط است به چه علت بوده است؟ درصورت موجه بودن این عدم همزبانی بین گوینده و شنونده، چه آفاتی بر انتقال پیام موردانتظار است و اینکه آیا علت این اتفاق، ثقیل جلوه دادن محتوای پیام است؟ و درنهایت با پاسخ به تمام این سؤالات، این پرسش هم مطرح میشود: علت غلطهای واضح صرفی و نحوی در نوشتههای عربی باب چیست؟ به عبارت دیگر، گوینده ابتدا باید به زبان موردنظر خود برای انتقال پیام مسلط باشد تا پیام در مرحلۀ ابتدایی بهسادگی به مخاطب برسد؛ بهخصوص زمانی که گوینده ادعای مبدأ الهی برای پیام خود داشته باشد.
در ادامه به این پرسشها باتوجهبه مقدمۀ ذکرشده، پاسخ میدهیم و با پاسخهای بهائیان[۷] مقایسه میکنیم.
پاسخ بهائیان به شبهه
بهائیان در پاسخ به سؤالات گفتهشده، در جزوۀ رفع شبهات، جواب را ذیل این عناوین دستهبندی کردهاند:
- ۱. عدم تطابق آثار پیامبران پیشین با زبان مادری قومشان.
- مقصود از لسان قوم آن نیست که فارسی یا عبری یا سریانی یا زبان مادری آن قوم باشد، بلکه مقصود این است که مطابق فهم و استعداد قوم بوده باشد.
- زبان مذهبی و علمی ایران در زمان قاجار عربی بوده است.
- پیشبینی پیشوایان اسلام دربارۀ آثار عربی شریعت جدید.
- آثار غیرعربی امر بابی و بهائی.
- جهانی بودن دیانت بهائی.
- دلایل کاربرد زبانهای مختلف (زبان عربی فصیحترین و کاملترین زبان است).
- اهمیت نزول آیات به فارسی در ایران.
- تفاوت آثار عربی و فارسی.
در ادامه، هرکدام از این موارد توضیح و پاسخ داده شده است.
- عدم تطابق آثار پیامبران پیشین با زبان مادری قومشان
بهائیان میگویند حضرت مسیح در میان قوم یهود مبعوث شدند اما انجیل مقدس به زبان یونانی نوشته شد، نه به زبان عبری. در پاسخ میگوییم اصولاً اناجیل چهارگانۀ موجود، هیچکدام تألیف حضرت عیسی علیه السلام نبوده و بهدست شاگردان آن حضرت نوشته شده است و نسبت دادن زبان نگارش انجیل به آن حضرت، کاملاً خلاف است.[۸] البته بعضی از پژوهشگران دربارۀ زبان انجیل ابتدایی، به تقدم زبان یونانی عقیده دارند، یعنی بر این باورند که عهد جدید تقریباً بهطور کامل ابتدا به زبان یونانی نوشته شده است، اما برخی از کارشناسان به تقدم زبان آرامی اعتقاد دارند، یعنی معتقدند انجیل نخستین بار به زبان آرامی نوشته شده است. برخی از پژوهشگران کتاب مقدس، همچنین براین باورند که عباراتی از عهد جدید بهخصوص انجیل متی، دارای اصلی آرامی نیز هستند.[۹] همچنین گفتهها حاکی از آن است که انجیلی بهنام برنابا وجود دارد که بهزبان عبری نوشته شده اما مسیحیت از افشای آن جلوگیری میکند.[۱۰]
مرحوم «فخرالاسلام»، کشیش مسیحی که مسلمان شد و کتاب «أنیس الأعلام» را تالیف کرد، در جلد ۱ میگوید: «بیش از ۳۰ نفر علماء و مفسرین اتفاق دارند که انجیل متی به لغت عبرانی (عبری) بوده است».
با توجه بهاستدلال فوق و بر طبق منابع ذکرشده، برخلاف نظر بهائیان، زبان اولیۀ اناجیل موجود با اینکه توسط شاگردان حضرت عیسی نوشته شده، به زبان قوم نویسندگان خود، یعنی عبری بوده است.
- معنای حقیقی زبان قوم
بهائیان میگویند که مقصود از لسان قوم آن نیست که فارسی یا عبری یا سریانی یا زبان مادری آن قوم باشد، بلکه مقصود این است که مطابق فهم و استعداد قوم باشد. در پاسخ باید به این نکته توجه کرد که حجیت ظاهر این آیه (آیه ۴ سورۀ ابراهیم) یا آیات دیگر قرآن چگونه است؟ درواقع باید دید که آیا میتوان به معنی ظاهری آیات قرآن کریم تکیه کرد یا حتماً باید در هر آیه معنایی بهجز ظاهر آن آیه را جستوجو کرد؟
مهمترین دلیل بر حجیت ظواهر الفاظ، سیرۀ خردمندان است که گویندگان در تفهیم مقاصد خود و شنوندگان برای دریافت مقاصد دیگران، به ظواهر کلام یکدیگر اعتماد دارند و در محاورات و دادوستدها ظواهر کلام یکدیگر را ملاک عمل قرار میدهند. شارع مقدس نیز با خردمندان از این حیث همروش بوده و در استعمال الفاظ برای تفهیم مقاصد خود از روش عقلا خارج نشده و راه و روش جدیدی برنگرفته است.[۱۱] آیۀ: «و ما أرسلنا …». نیز از این قاعده مستثنا نیست، به این معنی که هر پیامبری که میخواهد با مردم صحبت کند و پیامهای خدای متعال را برساند، باید به زبان آنان سخن بگوید تا مردمان بفهمند. در غیراینصورت، کار عبث و بیهودهای انجام داده است، چراکه شرط قبول پیام خداوند ابتدا این است که پیام به زبان قابلفهم مردم باشد تا آن را بفهمند و درک کنند. همچنین اگر طبق گفته بهائیان منظور از لسان قوم صحبت مطابق فهم و استعداد قوم بوده باشد؛ بهقول معروف، این عذر بدتر از گناه است، چراکه قبل از صحبت مطابق فهم آن قوم، عقل سلیم به همزبانی گوینده و شنونده رأی میدهد و فهم گفتار قدم بعدی است. پس اگر کسی برای ایرانیان فارسیزبان عربی صحبت کند، از ابتدای گفتار قطع ارتباط انجام شده است، زیرا همزبانی پایۀ اولیه ارتباط است.
- زبان مذهبی و علمی ایران در زمان قاجار
بهائیان در استدلالی دیگر میگویند در هنگام ظهور باب و بهاءالله ــ همزمان با سلطنت قاجاریه ــ کتب درسی و علمی آن روز از قبیل علم طب، منطق و حکمت، فقه و اصول، ادبیات و ریاضیات، همه بهزبان عربی تدریس میشده، همانطور که آثار بسیاری از دانشمندان ایرانی همچون ابنسینا نیز بهعربی نوشته شدهاند. بسیاری از آثار ادبی مشهور ایران از جمله شاهکار سعدی، گلستان، یا غزلیات حافظ زیباییشان در بهکار بردن استادانه همین سبک است و اصولاً زبان فارسی متداول آن روز و حتی امروز هم، زبانی است مرکب از لغات فارسی و عربی و بعضی لغات دیگر.
در پاسخ به این ادعا، دو نکته لازم به ذکر است:
نکته اول اینکه باب در سالهای ۱۸۱۹-۱۸۵۰م. (۱۱۹۷-۱۲۲۹ه. ش.) و بهاءالله در سالهای ۱۸۱۷-۱۸۹۲م. (۱۱۹۶-۱۲۷۱ه. ش.) زیستهاند که همزمان با حکومت قاجاریه ۱۷۹۴-۱۹۲۵ م. (۱۱۷۳-۱۳۰۴ ه. ش.) بوده است. در زمان قاجاریه به همت بزرگانی همچون عباسمیرزا و امیرکبیر صنعت ترجمه و بهخصوص زبان فرانسوی و سپس انگلیسی در ایران رونق گرفت که با تأسیس مدرسه دارالفنون و اعزام دانشجویان ایرانی به خارج از کشور به رونق این صنعت و این زبانها کمک شایانی شد.[۱۲] کتابهای ابنسینا نیز که پیش از این در قرن پنجم هجری به زبان عربی نوشته شده بود، به فارسی ترجمه شد. لذا در ایران اتفاقاً برعکس ادعای بهائیان، زبان فارسی و فرانسه در مجامع علمی دانشگاهی چیرگی داشته و رونق زبان عربی مربوط به قرنها پیش بوده است.
نکته دوم اینکه همواره در طول تاریخ مخاطب پیامبران الهی عامه مردم بودهاند، نه فلاسفه و دیگر روشنفکران، درعینحال سخنان پیامبران الهی، از حیث بدیع بودن و همراهی با فطرت انسانی، همواره موردتوجه فرهیختگان جوامع نیز قرار گرفته است. لذا جنابان باب و بهاءالله اگر پیامبری از جانب خدا هستند، میبایست پیامشان را بهزبان قابلفهم برای عامه مردم بیان میکردند نه گروهی خاص! بنابراین حتی اگر فرض بهائیان را مبنی بر اینکه زبان علمی در میان ایرانیان در زمان قاجاریه عربی است، صحیح بدانیم ــ با اینکه مدارک تاریخی خلاف این ادعا را نشان میدهند ــ سؤال ما از ایشان این است که چرا پیام باب و بهاءالله نباید برای عامه مردم قابلفهم و درک باشد؟!
- پیشبینی اسلام دربارۀ آثار عربی شریعت جدید
بهائیان ادعا میکنند که ائمه اطهار متجاوز از هزار سال قبل پیشگویی کردهاند که اصحاب قائم، عجم (غیرعرب) هستند «ولکن لایتکلمون الا بالعربیه: اما جز بهزبان عربی صحبت نمیکنند» و در حدیث دیگر میفرماید: «یظهر بآثار مثل القرآن: آثاری مانند قرآن ظاهر میکند». بااینحال اگر کتاب بیان و اقدس بهفارسی هم نازل میشدند، باز برخی از مغرضان اعتراض میکردند که چرا بهعربی نازل نشده است.
در پاسخ به این ادعای ایشان به بررسی دقیق احادیث ادعاشده میپردازیم:
حدیث اول از کتاب «فتوحات مکیه» باب ۳۶۶ از عالم اهل سنت «ابنعربی» نقل شده است:
«و أعدائه مقلّدة العلماء أهل الاجتهاد فیدخلون كرها تحت حكمه خوفا من سیفه و سطوته و رغبة فیما لدیه و یفرح به عامّة المسلمین، یبایعه عامّة العارفون باللّه تعالى من أهل الحقائق عن شهود و كشف بتعریف إلهیّ، و له رجال إلهیّون یقیمون دعوته و ینصرونه و هم الوزراء یحملون أثقال المملكة. هو السیّد المهدیّ من آل أحمد هو الوابل الوسمیّ حین یجود و هو خلیفة مسدّد یفهم منطق الحیوان و یسرى عدله فی الإنس و الجآنّ و وزرائه من الأعاجم ما فیهم عربیّ لكن لایتكلّمون إلاّ بالعربیة، له حافظ لیس من جنسهم ما عصى اللّه قطّ هو أخصّ الوزراء و أفضل الأمناء: و دشمنان او از مقلّدان علما و اهل اجتهادند، پس با اكراه و از ترس شمشیر و حملۀ او و به طمع آنچه كه در اختیار دارد، زیر حكم او داخل مىشوند و به سبب او عموم مسلمانان شاد مىشوند و همۀ اهل معرفت به خداى تعالى و اهل حقیقت از كشف و شهود، با معرّفى خداوند با او بیعت مىنمایند. او مردانی الهى دارد كه دعوت او را پایدار سازند و او را یارى نمایند، آنها وزیران و متحمّلان كارهاى سنگین مملكت هستند. اوست مهدى از آل احمد، اوست که هنگام بخشش میبارد چون باران، اوست خلیفۀ محكم، اوست كسى كه زبان حیوانات را مىفهمد و عدالتش براى انسانها و جنیان جریان مىیابد. وزیران او از عجمهایند و عربى در میان آنها نیست! امّا به عربى سخن مىگویند. براى او نگهبانى است كه از جنس آنها نیست (بلكه از فرشتهها خواهد بود) كه ابداً از خدا نافرمانى نكرده است. او خاصّترین وزیران و بهترین امینان است».[۱۳]
نکته اول و مهم در مورد این حدیث، نقلکننده حدیث است. ابنعربی عالم اهل سنت است و دانشمندان و فقهای شیعه در بعضی از مباحث به او نقدهایی دارند که جزئیات این نقدها از حوصلۀ این مقاله خارج است. این در حالی است که ادعای بهائیان در برابر شیعیان و امام دوازدهم شیعیان مطرح شده است نه اهل سنت. لذا شایسته است در استدلال برای شیعیان از احادیث علمای شیعه استفاده شود.
نکتۀ دوم دربارۀ این حدیث این است که در کتاب شریف بحارالأنوار آمده است که آنچه در کتاب فتوحات مكیه دربارۀ عربیزبان بودن وزرای عجم حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است، در کنار خطبۀ امیرالمومنین علیه السلام باید استفاده شود که میفرمایند: «و كأنى اسمع صهیل خیلهم و طمطمة رجالهم» و نشاندهندۀ این است که اصحاب حضرت قائم به فارسى صحبت میكنند.
در بحار مینویسد: طمطمه لغت فارسى است (رجل طمطمى فی لسانه عجمة) مرد طمطمى كسى است كه به زبان فارسى صحبت كند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره میكنند به این سخن كه سپاه حضرت قائم عجمى هستند. این منافات با آنچه صاحب فتوحات ذكر كرده ندارد كه وزیران آن جناب به عربى صحبت میكنند، زیرا ممكن است به عربى صحبت كردن اختصاص به وزیران ایشان داشته باشد نه سپاهیان.[۱۴]
حدیث دوم در کتاب ایقان بهاءالله به نقل از بحارالأنوار آمده است:
«و فِی البِحار: إنَّ فی قائِمِنا أربَعَ علاماتٍ من أربَعَةِ نَبی مُوسی و عیسی و یوسُفَ و مُحَمَّدٍ. أمّا العَلامَة مِن موسی الخَوفُ و الانتظار وَ أمّا العَلامَة مِن عیسی ما قالُوا فی حَقِّهِ و العَلامَةُ مِن یوسُفَ السِّجنُ وَ التَّقیةُ وَ العَلامَةُ مِن مُحَمَّدٍ، یظهَرُ بِآثارِ مثلَ القرآنِ. با این حدیث به این محکمی که جمیع امورات را مطابق آنچه واقع شده ذکر فرمودهاند معذلک احدی متنبه نشده».[۱۵] ترجمه: و در بحار است: در قائم ما چهار نشانه از چهار پیامبر است، موسی و عیسی و یوسف و محمد صلی الله علیه و آله و سلم، اما نشانه از موسی ترس و انتظار و نشانه از عیسی آن چیزی است که در حقش میگویند و نشانه از یوسف زندان و تقیه است و نشانه از محمد، با اثری مثل قرآن ظاهر میشود.
در کتاب بحارالأنوار علامه مجلسی، چند حدیث مشابه این حدیث وجود دارد که در جدول زیر آمده است ولی هیچکدام همانند این حدیث نیستند. لذا بهنظر میرسد بهاءالله قسمتی از حدیث را گرفته و مابقی را جعل نموده است. بهگونهای که عبارت پایانی در هیچکدام از احادیث بحار وجود ندارد: «وَ العَلامَةُ مِن مُحَمَّدٍ، یظهَرُ بِآثارِ مثلَ القرآنِ: و نشانی او از محمد صلی الله علیه و آله و سلم این است که آثاری شبیه قرآن ظاهر میکند». جعل این عبارات، صرفاً برای توجیه کار باب در کتاب قیوم الاسماء است که آیات قرآن را با اندکی تغییر بهعنوان وحی جدید ارائه کرده است. همچنین نکتۀ دیگر در این روایت این است که درصورتیکه به فرض اشتباه حدیث را قبول کنیم، نشان او (باب) از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم این است که آثار او را تبیین میکند و به سنت و سیرۀ او عمل میکند؛ اما باب نهتنها این کار را نکرد بلکه دین اسلام را منسوخ اعلام نمود و مدعی دین جدیدی شد.
متن حدیث | نشانی در بحارالانوار |
فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنْبِيَاءَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فَأَمَّا مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ وَ أَمَّا مِنْ يُوسُفَ فَالسِّجْنُ وَ أَمَّا مِنْ عِيسَى فَيُقَالُ إِنَّهُ مَاتَ وَ لَمْ يَمُتْ وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَالسَّيْفُ. | ۵۱:۲۱۶
|
فِي صَاحِبِ الْأَمْرِ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ وَ أَمَّا مِنْ عِيسَى فَيُقَالُ فِيهِ مَا قِيلَ فِي عِيسَى وَ أَمَّا مِنْ يُوسُفَ فَالسِّجْنُ وَ التَّقِيَّةُ وَ أَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَالْقِيَامُ بِسِيرَتِهِ وَ تَبْيِينُ آثَارِهِ ثُمَّ يَضَعُ سَيْفَهُ عَلَى عَاتِقِهِ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ وَ لَا يَزَالُ يَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ. | ۵۱:۲۱۸ |
إِنَّ فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ سُنَناً مِنَ الْأَنْبِيَاءِ سُنَّةً مِنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ وَ سُنَّةً مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةً مِنْ يُوسُفَ وَ سُنَّةً مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ يَتَرَقَّبُ وَ أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ عِيسَى فَيُقَالُ فِيهِ مَا قِيلَ فِي عِيسَى وَ أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ يُوسُفَ فَالسِّتْرُ جَعَلَ اللَّهُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْخَلْقِ حِجَاباً يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ وَ أَمَّا سُنَّتُهُ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَيَهْتَدِي بِهُدَاهُ وَ يَسِيرُ بِسِيرَتِهِ. | ۵۱:۲۲۴ |
فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ شَبَهٌ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنْبِيَاءَ شَبَهٌ مِنْ مُوسَى وَ شَبَهٌ مِنْ عِيسَى وَ شَبَهٌ مِنْ يُوسُفَ وَ شَبَهٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَقُلْتُ وَ مَا شَبَهُ مُوسَى قَالَ خَائِفٌ يَتَرَقَّبُ قُلْتُ وَ مَا شَبَهُ عِيسَى فَقَالَ قِيلَ فِيهِ مَا قِيلَ فِي عِيسَى قُلْتُ فَمَا شَبَهُ يُوسُفَ قَالَ السِّجْنُ وَ الْغَيْبَةُ قُلْتُ وَ مَا شَبَهُ مُحَمَّدٍ ص قَالَ إِذَا قَامَ سَارَ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَّا أَنَّهُ يُبَيِّنُ آثَارَ مُحَمَّدٍ وَ يَضَعُ السَّيْفَ ثَمَانِيَةَ أَشْهُرٍ هَرْجاً هَرْجاً حَتَّى يَرْضَى اللَّهُ | ۵۲:۳۴۷ |
- آثار غیرعربی امر بابی و بهائی
بهائیان ادعا میکنند که باب و بهاءالله آثار فارسی زیادی نیز دارند و حتی الواحی از ایشان نازل شده که کاملاً بهفارسی سره است و هیچ لغت عربی در آن نیست. علت نزول آثار عربی نیز این است که ریشه اعتقاد اسلامی در این سرزمین، انس و ارتباط مردم با متون نیایشی عربی، همچون نماز و دیگر ادعیه، بسیار بیش از فارسی بوده و برای ایشان زبانی نامفهوم و ناآشنا نبوده است. بهعلاوه در آن زمان اختلاط زبان عربی و فارسی بسیار بیش از امروز بوده و به یکباره گسستن از این ریشه، بهپیوستگی و ارتباط اعتقاد جدید و قدیم لطمه وارد میآورد؛ بنابراین به جهت سهولت برقراری این ارتباط و انتقال، آثار بهمقتضای حال مخاطبین نازل شدهاند… مثلاً در الواحی که زرتشتیان مورد خطاب بودهاند، حتی لغات با ریشه عربی را نیز بهندرت بهکار بردهاند. فیالمثل بهاءالله در لوح شیرمرد گفته است: «امروز کیش یزدان پدیدار، جهاندار آمد و راه نمود. کیشش نیکوکاری و آیینش بردباری، این کیش زندگی پاینده بخشد و این آیین مردمان را به جهان بینیازی رساند». همچنین ترجمه بسیاری از کتب و آثار مقدسه بهائی تاکنون برای ممالک غرب به زبان انگلیسی و زبانهای دیگر نیز منتشر شده است.
نکتۀ جالب توجه این است که نویسندگان بهائی هم سخن ما را میگویند، آنجا که نوشتهاند: «بنابراین به جهت سهولت برقراری این ارتباط و انتقال، آثار به مقتضای حال مخاطبین نازل شدهاند…» دقیقاً سؤال ما از عزیزان بهائی این است که چرا آثار به «مقتضای حال مخاطبین» نازل نشده است؟ آنجا که باب برای ملاحسین بشرویهای که خراسانی است با قیوم الاسماء عربی، ادعایش را بیان میکند و بهاءالله زمانی که در بغداد است، الواحی به فارسی دارد. برای مثال کتاب «هفت وادی» بهاءالله در بغداد به زبان فارسی نوشته شده است، به چه دلیل آن آثار به زبان مخاطب نیستند؟[۱۶] الواح فارسی در پاسخ زرتشتیان قابلقبول است ولی چرا تمام الواح باب و بهاء اینگونه نیست؟ نقد ما عمومیت نداشتن این نکتۀ مهم است. چرا مدعی پیامبری با مخاطبانش به زبان خودشان سخن نگفته است؟ چرا وجود الواحی مثل لوح شیرمرد، استثنائی بر این قاعده است؟ اگر بهاءالله متوجه زبان مخاطبان بوده است، چرا در لوح شیرمرد این توجه رعایت شده و در برخورد با اهالی بغداد یا بعضی افراد دیگر رعایت نشده است؟ اگر باب و بهاءالله به گفتۀ خودشان در مرحلۀ اول برای دعوت ایرانیان آمده بودند، ایرانیان و زبان شیرین فارسی برای ایشان حرمتی نداشته که باید به زبانی دیگر پیام خود را برسانند؟! اگر به فرض صحت کلام، «مقتضای حال مخاطبین» آن زمان زبان عربی بوده است، چرا همچنان بعضی کتب بهاءالله به فارسی ترجمه نشدهاند، درحالیکه برای هرکسی روشن است که «مقتضای حال مخاطبین» در زمان حاضر، زبان فارسی است؟ قابلتوجه است که دربارۀ ترجمه آثار عربی به فارسی، بهاءالله آن را پسندیده ندانسته است. او در توقیع منیع مورخ ۲۶ جولای ۱۹۳۲ خطاب به محفل روحانی بمبئی مینویسد: «از قبل اشاره و تأکید گشت که ترجمۀ آثار عربیّه به لغت نورا [فارسی]، ممدوح و مقبول نه، علیالخصوص احکام کتاب اقدس و ادعیه و صلوات…».[۱۷]
بهائیان در جایی دیگر گفتهاند: «در یکونیم قرن گذشته اختلاط زبان عربی و فارسی بسیار بیش از امروز بوده است و بهیکباره گسستن از این ریشه، بهپیوستگی و ارتباط اعتقاد جدید و قدیم لطمه وارد میآورد…» گویا ایشان نمیدانند دربارۀ موضوع مهم دیانت الهی صحبت میکنند که چنین بدون اساس و پایه استدلالشان را مطرح میکنند! اگر پیامی مبدأ صحیحی داشته باشد و به زبان مخاطبان باشد و از غنای کافی برخوردار باشد، عقل سلیم و قلوب پاک آن را میپذیرند و نیاز به نگرانی دربارۀ «لطمه وارد آمدن به اعتقاد قدیم و جدید» نیست! بااینحال، این استدلال به فرض صحت، نشان میدهد که باب و بهاءالله خود را در ادامه دین قبلی (دین اسلام) میدانستند و ادعای پیامآوری آیین جدیدی نداشتند.
- جهانی بودن دیانت بهائی
بهائیان در این قسمت ادعا میکنند که دیانت بهائی دیانت قومی نیست و فقط برای ایران ظاهر نشده، بلكه طبق بشارات پیامبران قبل، یک دیانت جهانی است و طبعاً خود را محدود به «لسان قوم» نمیداند و در بین همۀ اقوام مخاطبانی برای خود دارد؛ همانطور که ادعیه و آثاری از حضرت عبدالبهاء به ترکی نوشته شده و آثار بسیار زیادی از شوقیافندی بهزبان انگلیسی است و هماکنون آثار بهائی در بین ادیان مختلف به بیشترین زبانها ترجمه شده و تقریباً همۀ زبانهای زنده دنیا را پوشش دادهاست.
این پاسخ بهائیان قدری ابتدایی مینماید، گویا گوینده متوجه سؤال نشده باشد و بخواهد حرف خود را بزند. در داستانهای عامیانه معروف است که: «اول برادریات را ثابت کن بعد ادعای ارث و میراث بکن!». در اینجا سخن این است که بهحکم عقل برای انتقال پیام ابتدا باید به «لسان قوم» سخن گفت تا پیام برای مخاطبان مفهوم باشد، سپس ابعاد پیام با استفاده از زبانهای دیگر گسترش یابد. برای مثال ذکر کردیم که باب «قیوم الاسماء» را برای «ملاحسین بشرویهای» که ایرانی است، به عربی مینویسد؛ این موضوع ارتباطی به جهانی بودن او و دعوتش ندارد. ابتدا شیرازیها و ایرانیها باید سخن او را متوجه شوند. از سوی دیگر اگر دعوت باب و بهاءالله جهانی بوده است، چرا آنان از همان ابتدا به دست خودشان آثارشان را به انگلیسی و فرانسه و اردو و … ننوشتهاند؟!
- دلایل کاربرد زبانهای مختلف
در بخشی دیگر بهائیان میگویند که زبان وسیلهای برای انتقال مفاهیم است و هر زبانی که برای بیان مفهومی کارآمدتر باشد باید مورداستفاده قرار گیرد، همچون بسیاری مقالات علمی که امروز توسط اساتید ایرانی به انگلیسی نوشته میشوند. از طرفی همانطور که میدانید زبان عربی کاملترین و فصیحترین زبان است، مثلاً هر فعل در عربی شانزده صیغه دارد و برخی خصوصیات این زبان، در دیگر زبانها یافت نمیشود؛ ازاینرو برخی مفاهیم را نمیتوان در زبان دیگری بهطور کامل بیان کرد. گذشته از این، بیش از نیمی از کلماتی که ما در فارسی بهکار میبریم در اصل عربی هستند. درحقیقت فارسی و عربی آنچنان به هم آمیختهاند که تفکیک آن ممکن نیست.
این پاسخ بهائیان در فصاحت و کامل بودن زبان عربی درصورتی قابل قبول است که گوینده (باب و بهاءالله) به زبان عربی مسلط باشد؛ نه اینکه به نوشتههای ایشان با اندک دانش عربی بتوان بهراحتی ایرادهای صرفی و نحوی جدی وارد کرد. باب برای توجیه غلطهای ادبی کتاب خود مینویسد که صرف و نحو گناهی کرده و تاکنون در بند بودند، ولی چون تقرب جستند، گناهشان را بخشیدم![۱۸] از اشتباهات فراوان باب در کتابهایش به ذکر سه نمونه اکتفا میکنیم:
باب در کتاب بیان عربی و در تشریح لزوم آموختن خط خوب به فرزندان مینویسد:
«… و لتعلمن خط الشکسته فانّ ذلک ما یحبّه الله و جعله باب نفسه للخطوط لعلّکم تکتبون».[۱۹]
به کودکان خود خط شکسته را بیاموزانید؛ چراکه این مسأله را خداوند دوست دارد و این خط را بابِ نفس خود در میان خطوط قرار دادهاست، شاید که شما با آن خط بنگارید!
نگارش چنین مطلبی در کتابی که مدعی نسخ قرآن و وحی بودن از جانب پروردگار است، طنز تلخی است که آدمی را بهتعجب وا میدارد. خط شکسته واژهای فارسی است و هر دانش آموز دبیرستانی نیز میداند که با قرار دادن الف و لام در ابتدای یک واژه فارسی، نمیتوان آن را یک واژه عربی دانست!
باب در همین کتاب، در لزوم نگهداری از آثار خود و خریداری کتابهایش مینویسد:
«ثمّ العاشر إذا استطعتم کلّ آثار النقطۀ تملکون ولو کان چاپاً، فإن الرّزق، ینزل علی من یملکه، مثل الغیث».[۲۰]
یعنی تاآنجاکه میتوانید تمام آثار من را مالک شوید هرچند که آن اثر چاپی باشد؛ چرا که رزق بر کسی که مالک آثار باب باشد، مانند باران نازل میشود!
واژه چاپ و صورت قدیمیتر آن «چهاپ» را برگرفته از واژه مغولی «چاو» دانستهاند که بهمعنای «فشردن سطحی بر سطح دیگر» است. استفاده از واژه چاپ در یک متن عربی، نشاندهندۀ جهل نویسنده از معادل عربی آن است؛ چرا که اعراب اصولاً از دو حرف «چ» و «پ» در گفتار و نوشتار خود استفاده نمیکنند. توضیح آنکه کلماتی این چنین اگر بخواهند وارد زبان عربی شوند، یا با حروفی جایگزین شده و مورد استفاده قرار میگیرند، یا آنکه اصولاً معادلی برای آنها ساخته شده و در محاورات و نوشتهها بهکار میرود؛ چنانکه امروزه برای واژه “چاپ” در زبان عربی از کلمه «طباعۀ» استفاده میشود.
باب در ابتدای کتاب دلایل سبعه به نوشتن القابی برای خداوند متعال میپردازد که همه از ریشۀ فرد هستند اما برخی از این اشتقاقاتی که او نوشته، دارای هیچ معنی و کاربردی در زبان عربی نیستند. او نوشته است:
بسم الله الفرد الفراد، بسم الله الفرد الفارد، بسم الله الفرد الفرود، بسم الله الفرد الفرید، بسم الله الفرد الفیرود … بسم الله الفرد المتفارد، بسم الله الفرد الافرد، بسم الله الفرد الفرد، بسم الله الفرد الفراد… بسم الله المفارد المفارد، بسم الله الفرد الفردان… بسم الله الفرد ذی الافراد … بسم الله الفرد ذی الفردات، بسم الله الفرد ذی الفردات، بسم الله الفرد ذی الافارد،…[۲۱]
- اهمیت نزول آیات به فارسی در ایران
بهائیان میگویند آنچه در این دیانت انقلابی و نو بشمار میآید آن است که بنیانگذارانش با نگارش آثاری دینی به زبان فارسی و بیان اندیشههای خود به این زبان، دین را از انحصار ملّایان و عربیدانان درآوردند و برای تودۀ مردم قابل فهم ساختند. ایشان نهتنها آثاری به زبان فارسی نازل فرمودند، بلکه به ترجمه آثار عربی خود به فارسی نیز پرداختند.
این توجیه بهائیان مسلماً در بیان دلایل صحبت باب و جناب بهاءالله به زبان غیر «لسان قوم» نیست، زیرا سؤال از همین نکته است که چرا همه آیات ایشان مخصوصاً در ابتدای معرفی خود فارسی نیست؟! در این پاسخ بهائیان عنوان میکنند که دین را از اسارت ملّایان درآوردهاند، درحالیکه زبان عربی را فقط همان ملّایان متوجه میشوند! آیا این درآوردن دین از دست ملّایان است؟!
- تفاوت آثار عربی و فارسی
بهائیان در این قسمت میگویند که بهاءالله با اینکه با این زبان و وسعت و قواعد آن آشنا نبود، با نوشتههای خود لسان عربی را غنی ساختند و همچنان که حضرت محمّد در زمان خود سبک تازهای خلق نمودند، ایشان نیز سبک بدیعی بهوجود آوردهاند که الهامبخش نویسندگان و دانشمندان بهائی بوده و هست … . گذشته از این، اینکه آثار بهائی به دو زبان فارسی و عربی نوشته شده از امتیازهای این دیانت است که موجب نزدیکی قلوب عربزبانان و فارسیزبانان میشود و انتقاد از آن تعجببرانگیز است.
در پاسخ میگوییم اگر کسی بخواهد متون عربی دیانت بهائی را بیطرفانه ارزیابی کند، از اعتراف به این نکته گریزی نخواهد داشت که روح این آثار فرهنگ و جهانبینی ایرانی است و نمیتوان آنها را جز بخشی از ادبیات فارسی، چیز دیگری بشمار آورد، بلکه آن آثار نیز از فرهنگ و ادب ایران و اصطلاحات ادبی فارسی متأثر است.
این سخن تکرار توجیهات قبلی با الفاظی متفاوت است و سؤالی که همچنان باقی است و پاسخی درخور از بهائیان نگرفتیم، این است که اگر چنین هدفی عالی یعنی «نزدیکی قلوب فارسیزبانان و عربزبانان» درنظر بوده است، چرا سخن کسی که ادعای پیامبری دارد در بین هموطنانش به غیر از زبان هموطنان بوده است؟ حکم عقل است که سخن کسی که ادعای پیامبری دارد ابتدا باید در بین هموطنانش مقبول افتد که قدم اول آن ارتباط بهوسیلۀ «لسان قوم» است و اگر بهاین شیوۀ ابتدایی عمل نشود، گمان میرود که علت سخن نگفتن با «لسان قوم» ثقیل جلوه دادن و بیمحتوایی پیام باشد که در همان روزهای ابتدایی، ساده و قابلفهم برای همگان بیان نشده است. البته لازم بهذکر است که اولیای الهی توانایی سخن گفتن به اذن الهی، به همۀ زبانها حتی زبان حیوانات را داشتهاند و همین نکته سادهترین دلیل بر منشأ الهی بودن و وسعت علمی ایشان است و چنین چیزی در تاریخ برای باب و بهاءالله ثبت نشدهاست. برای مثال:
ابوبصیر گوید: به حضرت ابوالحسن (امام کاظم) علیه السلام عرض كردم: «قربانت گردم، امام چگونه شناخته شود؟» فرمودند: «به چند خصلت؛ اول اینكه: چیزى از پدرش كه به او اشاره داشته باشد دربارهاش صادر شده باشد (مانند تصریح بر امامت و وصیت درباره او و سپردن علم و سلاح و سایر نشانههاى امامت به او) تا براى مردم حجت باشد و از هرچه بپرسند فورا جواب گوید و اگر در محضرش سكوت كنند، او شروع كند و از فردا خبر دهد و به هر لغتى با مردم سخن گوید». سپس به من فرمودند: «اى ابامحمد! پیش از آنكه از این مجلس برخیزى نشانه دیگرى به تو مىنمایانم». طولى نكشید كه مردى از اهل خراسان وارد شد و به لغت عربى با حضرت سخن گفت و امام علیه السلام به فارسى جوابش داد، مرد خراسانى گفت: «قربانت گردم، به خدا من از سخن گفتن به لغت خراسانى با شما مانعى نداشتم جز اینكه گمان مىكردم شما آن لغت را خوب نمىدانید». فرمودند: «سبحان اللَّه! اگر من نتوانم خوب جوابت گویم چه فضیلتى بر تو دارم؟!» سپس به من فرمودند: «اى ابامحمد! همانا سخن هیچیك از مردم بر امام پوشیده نیست و نه سخن پرندگان و نه سخن چارپایان و نه سخن هیچ جاندارى، پس هركه این صفات را نداشته باشد، امام نیست».[۲۲]
نتیجهگیری
فرستادگان الهی با زبان قوم خود با مردم سخن میگفتند تا مسیر مفاهمه و انتقال معانی، بین فرستاده و انسانهای مخاطب پیام الهی هموار باشد. اشاره شد که تمام پیامبران با زبان قابلفهم برای قوم خود سخن میگفتند و در این راه، بیان فصیح و کلام زیبا را نیز انتخاب میکردند.
چنانکه گفته شد، باب که در شیراز متولد شده بود، لاجرم میبایست تعالیم خود را بهزبان فارسی بیان میکرد، برخلاف سنت الهی در این موضوع، زبان عربی را برای بیان بسیاری از مطالب خود برگزید و همچنین میرزاحسینعلی بهاءالله نیز با آنکه یک ایرانی مازندرانی بود، همانند باب، بسیاری از کتابهای خود را به زبان عربی نوشت. اتخاذ این شیوه، خود از دلایل باطل بودن ادعای ایشان است.
منابع
۱- بهاءالله، الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع.
۲- محمدتقی سبحانی، معارف و عقاید۱، مرکز مدیریت حوزههای علمیه (دفترتدوین متون درسی حوزههای علمیه)، ۱۳۹۵ش.
۳- مهدی هادیان، مسأله مشروعیت، انتشارات گوی، تهران،۱۳۹۲ ش.
۴- محمدباقر موسوی، ترجمه تفسیر المیزان، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، ایران، قم، ۱۳۷۴ش.
۵- محسن جعفریمذهب، تحقیقی پیرامون نامه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خسروپرویز، مجله وقف میراث جاویدان، ش۴، زمستان ۱۳۷۲ش.
(https://library.tebyan.net/fa/Viewer/Text/62881/1)
۶- جزوه رفع شبهات (شبهۀ شمارۀ ۳۲).
۷- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، انتشارات اساطیر، ۱۳۹۴ ش.
۸- Casey, Maurice. An Aramaic Approach to Q Sources for the Gospels of Matthew and Luke (Society for New Testament Studies Monograph Series). New York: Cambridge UP, 2002.
۹- Kollmann, Bernd. Joseph Barnabas His Life and Legacy (Michael Glazier Books). New York: Liturgical, 2004.
۱۰- هوشنگ خسروبیگی، محمدخالد فیضی، ترجمه در دوره قاجار (از ۱۲۱۰ ق. تا پایان دوره مظفّری)، ادب فارسی، دوره۲، شماره۲،سپاییز و زمستان ۱۳۹۱ ش، شماره پیاپی۱۰٫
۱۱- ابنعربی، فتوحات مکیه، لبنان، دار صادر، بیتا.
۱۲- مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار علیهم السلام، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان.
۱۳- بهاءالله، ایقان، مؤسسه ملی مطبوعات بهائی آلمان، هوفمایم، آلمان، چاپ اول، ۱۵۵بدیع، ۱۳۷۷ش.
۱۴- Stockman,Robert. The Baha’i Faith: A Guide For The Perplexed. Bloomsbury, 2013.
۱۵- بهاءالله، پیام آسمانی، از انتشارات نشریّه ماهانۀ محفل روحانی ملّی فرانسه برای بهائیان ایرانی، نوامبر ۱۹۸۸م، نشر دوم.
۱۶- علیمحمد باب، بیان عربی، نسخه سایت بیانیک (com.bayanic.www).
۱۷- علیمحمد باب، رسالة فی النحو و الصرف.
۱۸- کلینی، محمدبنیعقوب، الكافی، ۸جلد، دار الكتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق.
[۱]. بهاءالله، الواح نازله خطاب به ملوک و رؤسای ارض، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع، ص۲۲٫
[۲]. محمدتقی سبحانی، معارف و عقاید۱، ۱۳۹۵، مرکز مدیریت حوزههای علمیه (دفترتدوین متون درسی حوزههای علمیه)، صص ۱۷۱-۲۰۵٫
[۳]. بهعنوان مثال نگاه کنید به: نرگس حاجی قربانی، بررسی دلایل حقانیت آیین باب و بهاءالله، فصلنامه بهائیشناسی، شماره ۴، بهار ۱۳۹۶، ص۱۶۴ – ۱۷۶؛ سعیده زرگر آزاد، هدی تفضلی، بررسی تطبیقی جایگاه معجزه در ادیان آسمانی و بهائیت، فصلنامه بهائیشناسی، شماره ۵، زمستان ۱۳۹۶، ص۱۹۰ – ۲۰۸٫
[۴]. مهدی هادیان، مسأله مشروعیت، انتشارات گوی، صفحه ۱۸۹٫
[۵]. محمدباقر موسوی، ترجمه تفسیرالمیزان، ج۱۲، ص ۱۹٫
[۶]. محسن جعفریمذهب، تحقیقی پیرامون نامه پیامبر؟صل؟ به خسرو پرویز، مجلۀ وقف میراث جاویدان، زمستان ۱۳۷۲، شماره ۴، صص۹۲ -۱۰۱٫
[۷]. جزوۀ رفع شبهات بهائیان، شبهه ۳۲٫
[۸]. جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص ۷۸۲٫
[۹]. Casey, Maurice. An Aramaic Approach to Q Sources for the Gospels of Matthew and Luke (Society for New Testament Studies Monograph Series). New York: Cambridge UP, 2002. Print.
[۱۰]. Kollmann, Bernd. Joseph Barnabas His Life and Legacy (Michael Glazier Books). New York: Liturgical, 2004. Print. page 60
[۱۱]. محمدرضا مظفر، اصول الفقه، ج۲، ص۱۳۰.
[۱۲]. هوشنگ خسروبیگی، محمّدخالد فیضی، ترجمه در دوره قاجار (از ۱۲۱۰ ق. تا پایان دوره مظفّری)، ادب فارسی، دوره۲، شماره۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۱، شماره پیاپی۱۰٫
[۱۳]. ابنعربی، فتوحات مکیه، بیتا، ج۳، ص۳۲۸٫
[۱۴]. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۴۸، ص ۳۰۵٫
[۱۵]. بهاءالله، ایقان، ص ۱۶۸٫
[۱۶]. Stockman, Robert. The Baha’i Faith: A Guide For The Perplexed. Bloomsbury. 2013
[۱۷]. بهاءالله، پیام آسمانی، از انتشارات نشریّه ماهانۀ محفل روحانی ملّی فرانسه برای بهائیان ایرانی، نوامبر ۱۹۸۸م، نشر دوم، ج ۱، ص۱۰۹٫
[۱۸]. باب، رساله فی النحو و الصرف: … و لمّا خلق الله مركز النّحو من حول سرّ السّطر قد اوحینا الیه لاتقرب شجرة البدء فانّها محرّمة علیك بالحقّ ثمّ اقسمتُه حظراً من غبار ارض الصّدد علی القریب فقربها علی غیر الاذن و لذا قد حكمنا علیه بالخروج من جنّة الباب و من ذلك الحظر المتصاعدة من اسفل اعضائه قد خلقنا نقطة الصّرف زوجته فحینئذ امر الله خروجها علی هبط الالواح و كان الحكم فی امّ الكتاب من اهل التّغییر فی سطر التّحدید مكتوباً و الی الان قد بكت النّقطتان فی ارض الالواح و ها انا ذا قد غفرتُ لهما قربهما بادن الله ربّهما لما اعترفا بالعجز فی ذلك الباب و إنّی انا الیوم بالحقّ للعالمین علی اذن الله العلیّ قد كنتُ غفّاراً.
[۱۹]. باب، بیان عربی، ص ۲۶٫
[۲۰]. باب، بیان عربی، ص ۴۲٫
[۲۱]. علیمحمد باب، دلایل سبعه، ص ب و ج.
[۲۲]. الکافی، ج۱، ص۲۸۵٫