صفحه اصلی برگی از تاریخ باب: طلیعۀ آیین بهائی؛ بررسی دیدگاه‌های امید قائم‌مقامی در مستند The Gate

باب: طلیعۀ آیین بهائی؛ بررسی دیدگاه‌های امید قائم‌مقامی در مستند The Gate

6 دقیقه خواندن
0
0
523

سیّد مقداد نبوی رضوی

 کارشناس ارشد تاریخ اسلام ــ دانشگاه شهید بهشتی

مریمالسادات امامی شوشتری

کارشناس ارشد ادبیات فارسی ــ دانشگاه الزهراء

‌کلیدواژه: «باب: طلیعۀ آیین بهائی» (نقدی بر مستند The Gate)، امید قائم مقامی، امام دوازدهم شیعیان، سیّد علی محمّد باب، من یظهره الله، میرزا حسینعلی بهاءالله و میرزا یحیی صبح ازل.

چکیده

گفتارهای امید قائم‌مقامی (استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه ایالتی نیویورک) در مستند The Gate: Dawn of the Bahai Faith (باب: طلیعۀ آیین بهائی) نه‌تنها در نسبت به بسیاری از کارشناسان آن بیشتر است که به برخی از مهم‌ترین باورهای آیین بهائی چون فاصلۀ بسیار کم میان ظهور سیّد علی‌محمّد باب و ظهور موعود او، من یظهره الله، و برانگیختگی میرزا حسینعلی بهاءالله از سوی خداوند در سیاه‌چال تهران به مقام من‌یظهره‌اللّهی نیز پرداخته است. این مقاله بر آن است تا تراز درستی سخنان او را در آن مستند به‌دست دهد.

 

مقدمه

در سال ۲۰۱۸ م.، مستندی تاریخی با نام The Gate: Dawn of the Bahai Faith (باب: طلیعۀ آیین بهائی) از سوی جامعۀ بهائیان به نمایش درآمد. این مستند شمایی از تاریخ شش‌سالۀ دعوت سیّد علی‌محمّد باب (۱۲۶۰ تا ۱۲۶۶ ق.) را به‌دست داده و با ورود به سال‌های ابتدایی پس از اعدام وی (۱۲۶۸ ق.)، میرزا حسینعلی بهاءالله را به عنوان تنها رهبر باقی‌مانده و سپس، موعود آیین او، من یظهره الله، نمایانده است.

در این مستند تاریخی ــ که از این پس «مستند باب» خوانده می‌شود ــ با متخصصانی از باورمندان به آیین بهائی، به عنوان کارشناس، گفت‌وگو شده است: تاد لاوسن (استاد بازنشستۀ مطالعات اسلامی در دانشگاه تورنتو)، موژان مؤمن (پزشک، نویسنده و محقق صاحب‌نام در حوزۀ مطالعات بهائی)، نادر سعیدی (استاد مدعو گروه فرهنگ‌ها و زبان‌های خاورمیانه در دانشگاه کالیفرنیا در لس‌آنجلس)، فیروز کاظم‌زاده (استاد فقید تاریخ در دانشگاه ییل) و … که یکی از ایشان ــ که از قضا گفتارهای زیادی نیز به‌دست داده ــ امید قائم‌مقامی (دانشیار عربی و مطالعات خاور نزدیک در دانشگاه ایالتی نیویورک) است.

در نگاه این پژوهش، بخش‌های زیادی از این مستند با نادرستی‌های فکری یا تاریخی روبه‌روست که در پژوهشی مبسوط قابل عرضه است، اما در اینجا تنها به دیدگاه‌های امید قائم‌مقامی پرداخته می‌شود.

امام پنهان نادیدنی

نخستین گفتار امید قائم‌مقامی دربارۀ مؤلفه‌ای از باورداشت شیعیان نسبت به امام دوازدهم است. به گفتۀ او، «ایشان بر آن باور بودند که وی در حالتی از غیبت جسمانی است که زنده و حاضر است اما نمی‌توانش دید».[۱]

باید گفت: شیعیان امامی اثنی‌عشری به غیبت جسمانی امام دوازدهم همراه با امکان دیدار با او باور داشته و دارند. امکان دیدار با او در دورۀ غیبت صغری مورد باورداشت همگانی بوده و در دورۀ غیبت کبری نیز مورد اعتقاد بیشتر ایشان است.

سیّد هاشم بحرانی (د. ۱۱۰۷ ق.)، در کتاب تبصرة الولی فی من رأی القائم المهدی، حکایت‌های بسیاری را دربارۀ مواجهات شیعیان با امام دوازدهم از کتا‌‌ب‌های متقدم شیعی مانند الکافی، کمال الدین و تمام النعمة و … گردآوری کرده که زمان آن‌ها به سال‌های حیات امام یازدهم شیعیان، حسن بن علی العسکری، و دورۀ غیبت صغری بازمی‌گردد.

همچنین، در آثاری مانند کتاب الغیبة (نوشتۀ شیخ محمّد بن حسن طوسی، د. ۴۶۰ ق.)،[۲]  کشف المحجة لثمرة المهجة (نوشتۀ سیّد علی بن طاووس، د. ۶۶۴ ق.)،[۳] المنتقی من السلطان المفرج عن أهل الإیمان (نوشتۀ سیّد علی بن عبدالکریم نیلی، از عالمان دینی قرن هشتم)،[۴] بحار الأنوار (نوشتۀ شیخ محمّدباقر مجلسی، د. ۱۱۱۰ ق.)،[۵] دار السلام نوشتۀ (شیخ محمود میثمی عراقی، د. ۱۳۰۸ ق.)،[۶] جنة المأوی فی من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری و نجم ثاقب در احوال امام غایب (نوشتۀ میرزا حسین نوری طبرسی، د. ۱۳۲۰ ق.)[۷] تا به امروز نمونه‌های زیادی از حکایت‌های گویای باورداشت شیعیان به امکان دیدار با امام دوازدهم در دو غیبت صغری و کبری را می‌توان دید.

گذشته از این، سیّد علی‌محمّد باب نیز در کتاب تفسیر سورۀ کوثر، دیدار علی بن مهزیار در دورۀ غیبت صغری (سند شمارۀ ۱) و دیدار محمّد بن عیسی بحرینی در دورۀ غیبت کبری (سند شمارۀ ۲) را آورده و به امکان وقوع آن دیدارها در هر دو دورۀ غیبت پرداخته است (سندهای شمارۀ ۳ و ۴). در جایی دیگر نشان داده شده که او همواره به امامت امام دوازدهم در دوران دیانت اسلام باور داشت، پس باید گفت که در آن کتاب، واقعیت باورداشت خود را آورده و از روی مصلحت سخن نگفته است.[۸]

سند شمارۀ ۱

صفحۀ شمارۀ ۱۰۹ از تفسیر سورۀ کوثر (نوشتۀ سیّد علی‌محمّد باب)

(کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، مجموعۀ علی روحی، ش ۱۰۷۸۴)

باب در این صفحه (سطر ۳) رخداد دیدار علی بن ‌مهزیار با امام دوازدهم در دورۀ غیبت صغری را آغاز کرده است.

 

سند شمارۀ ۲

صفحۀ شمارۀ ۱۱۲ از تفسیر سورۀ کوثر (نوشتۀ سیّد علی‌محمّد باب)

(کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، مجموعۀ علی روحی، ش ۱۰۷۸۴)

باب، در این صفحه (سطرهای ۸ تا ۱۱)، مقدمۀ بحث دیدارکنندگان با امام دوازدهم در دوران غیبت کبری را آورده و پس از آن، رخداد عنایت او به شیعیان بحرین (دیدار شمس‌الدین محمّد بن عیسی بحرانی با او در حدود زمانی حیات شیخ محمّدباقر مجلسی: د. ۱۱۱۰ ق.) و نجات‌شان از توطئۀ وزیر سنی‌مذهب آنجا را بازگفته است.

 

سند شمارۀ ۳

صفحۀ شمارۀ ۱۰۸ از تفسیر سورۀ کوثر (نوشتۀ سیّد علی‌محمّد باب)

(کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، مجموعۀ علی روحی، ش ۱۰۷۸۴)

باب، در این صفحه (سطرهای ۱۳ تا ۱۶)، نوشته که تعداد دیدارکنندگان با امام دوازدهم در دورۀ غیبت صغری را تنها خداوند آگاه است.

 

سند شمارۀ ۴

صفحۀ شمارۀ ۱۰۲ از تفسیر سورۀ کوثر (نوشتۀ سیّد علی‌محمّد باب)

(کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، مجموعۀ علی روحی، ش ۱۰۷۸۴)

باب، در این صفحه (سطرهای ۱۰ تا ۱۳)، از امکان دیدار با امام دوازدهم در دوران غیبت کبری سخن گفته است.

 

 

ویژگی‌های موعود در نگاه سیّد کاظم رشتی

روایت مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی»

گفتار بعدی امید قائم‌مقامی دربارۀ دستور سیّد کاظم رشتی به شاگردان بر ضرورت جستجوی موعود است:

سیّد کاظم رشتی، پیش از وفات، از شاگردان خود به‌گونه‌ای جدی خواست تا هیچ کاری انجام نداده و تنها برای جستجوی موعود که ظهورش برجسته [و حتمی و قریب‌الوقوع[۹]] بود، پراکنده شوند.[۱۰]

سیر تاریخی مستند باب به آنجا می‌انجامد که ملا حسین بشرویه‌ای (از شاگردان برجستۀ سیّد کاظم رشتی)، در مسیر جستجوی موعود، به شیراز رفت و در بدو ورود، با شخصی ناشناس اما جذاب روبه‌رو شده و به خانۀ او میهمان شد.

سخن روایت‌گر مستند باب این است که «بعد از نماز، ملاحسین در پی بهانه‌ای برای خود بود [تا از خانۀ آن جوان تاجر برود،] اما میزبانش از او خواست تا بماند و شروع کرد به پرسیدن سؤال‌هایی دربارۀ پیشگویی‌هایی که دربارۀ امام دوازدهم شده است».[۱۱]

به روایت امید قائم‌مقامی:

مرد جوان از ملا حسین بشرویه‌ای پرسید: «استاد شما، سیّد کاظم، دربارۀ ویژگی‌های موعود چه گفته است؟» [او پاسخ داد:] «موعود میان بیست تا سی سال خواهد داشت و از فرزندان خالص پیامبر خواهد بود و از هرگونه نقص جسمی مبری است و دانش ذاتی [و الاهی[۱۲]] دارد».[۱۳]

آن‌گونه که روایت‌گر مستند باب، پس از گفتار قائم‌مقامی آورده، جوان تاجر پس از آن سخنان گفت: «نگاه کن! تمام این نشانه‌ها در من است!»[۱۴]

آنچه را که در این گفتارها آمده، در نکات زیر می‌توان دید:

  1. دستور سیّد کاظم رشتی برای جستجوی موعود؛
  2. قریب‌الوقوع بودن ظهور موعود در نگاه سیّد کاظم رشتی؛
  3. عدم شناخت ملا حسین بشرویه‌ای به باب؛
  4. تاجر بودن باب؛
  5. پرسش باب از علایم ظهور امام دوازدهم؛
  6. سیّد کاظم رشتی: استاد ملا حسین بشرویه‌ای و نه باب؛
  7. بیان ویژگی‌های «موعود» از قول سیّد کاظم رشتی؛
  8. باب: موعود.

باور پیشوایان شیخی به مهدویت امام دوازدهم

ابتدا، باید گفت که آثار به‌جای‌مانده از شیخ احمد احسائی و سیّد کاظم رشتی گویای آنند که آن‌دو، مانند دیگر عالمان دینی شیعی‌مذهب، آیین اسلام را دیانت پایانی می‌گفته و موعود آن را کسی جز امام دوازدهم نمی‌دانستند.

به عنوان نمونه، شیخ احمد احسائی، در شرح مشهور خود بر زیارت جامعۀ کبیره، هنگام گفت‌وگو دربارۀ قیامت و رجعت، رخداد دوم را به زمان «قیام قائم» بازگردانده و او را همان فرزند امام حسن عسکری که زنده بوده و جهانگیری همراه با عدل و داد خواهد داشت، گفته است: «… أنه من صلب العسكری و أنه الآن موجود حی إلی أن یخرج و یملؤها قسطاً و عدلاً …».[۱۵] گذشته از این، او در رسالۀ العصمة و الرجعة، با بسط و تفصیل، به رخدادهای ظهور قائم آل محمّد پرداخته و واقعات ظهور امام دوازدهم در مکه و مسجدالحرام را موشکافی کرده است.[۱۶]

آثار سیّد کاظم رشتی نیز گویای همین باور است، به عنوان نمونه:

شریعت پیغمبر ما ــ صلی الله علیه و آله ــ مستمر است و دایم إلی یوم القیامة. ناسخی برای شریعتش نیست و پیغمبری بعد از او نیست … و آفتاب سلطنت و ریاست آن بزرگوار را غروب و افول نباشد … پس بایست شریعت او ناسخ جمیع شرایع و ملّت او ناسخ کل ملل باشد … امام دوازدهم الآن حی و موجود است و لکن، غایب از ابصار تا این که حق ــ تعالی ــ او را امر به خروج و اظهار فرماید … پس واجب شد که چندی غایب شود تا دولت باطل مضمحل شود و اصلاب از نطف طیبه و خبیثه خالی گردد؛ پس به شمشیر قاطع ظهور و خروج فرموده، باطل را هلاک و حق را ظاهر فرماید؛ عجل الله فرجه و سهل مخرجه بالنبی و آله.[۱۷]

بنابراین، با توجه به نگاشته‌های این دو پیشوای شیخیان، باید نتیجه گرفت که ایشان امام دوازدهم را موعود دیانت اسلام می‌دانستند. آنچه روایت‌گر مستند باب دربارۀ پرسش باب از ملا حسین بشرویه‌ای دربارۀ «پیشگویی‌ها دربارۀ امام دوازدهم» گفته نیز بر همین مسیر جای می‌گیرد.

قرب ظهور موعود در نگاه سیّد کاظم رشتی

در این میان، نامه‌ای از سیّد کاظم رشتی به شاگرد تراز اوّل خود، حاج محمّدکریم‌خان کرمانی، در دست است که نشان می‌دهد در نگاه دومین پیشوای شیخیان، ظهور امام دوازدهم قریب‌الوقوع نبود. حاج محمّدکریم‌خان کرمانی متن این نامه را در ردیه‌ای که آن را به‌سال دوم دعوت باب نگاشت، آورده و پیروانش نیز تصویر آن را به‌تازگی منتشر کرده‌اند.

در این مکتوب (سندهای شمارۀ ۵ و ۶)، «اتصال خلق، یعنی شیعه، به غوث اعظم [امام زمان] ـ جعلنی الله فداه و علیه و علی آبائه السلام ـ بعد از سیر در چند قریه از قرای ظاهره» گفته شده است؛ قریۀ نخست، «اصحاب شریعت از اهل مجادله»؛ قریۀ دوم، نجباء؛ قریۀ سوم، نقباء «به معنی ادنی»؛ قریۀ چهارم، نجباء «به معنی اعلی»؛ قریۀ پنجم، نقباء «به معنی اعلی»؛ قریۀ ششم، ارکان [یعنی عیسی بن مریم و خضر و الیاس و ادریس[۱۸]] که «امر ایشان بر آن جناب عیان» بوده و «چون در این قری سیر خود تمام نمود، آنگاه، به غوث اعظم اتصال به هم می‌رساند».

 

سندهای شمارۀ ۵ و ۶

نامۀ سیّد کاظم رشتی به حاج محمّدکریمخان کرمانی

دربارۀ مراحل رسیدن شیعیان به زمان ظهور امام دوازدهم[۱۹]

 

آنچه در این میان مهم است، جایگاه کنونی مردم در این قریه‌های شش‌گانه و مدت‌زمان زیاد لازم برای ادامۀ سیر در آن‌هاست:

… مردم، الآن، در قریۀ اولی سیر کرده‌اند و در قریۀ ثانیه، در مبدأ سیرند؛ کجا بنیه‌ متحمل سیر در قریۀ ثالثه می‌شود و آن قرای مبارکه، حقیقتاً، اسم‌اند از برای غوث اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ … الآن، تفصیل امر را بالإجمال عرض کردم. مردم، الآن، محتاج علوم‌اند از بواطن و اسرار و حقایق و انوار و آن‌ها را نهایت نیست و به کنهش نمی‌توان رسید. هنوز، وقت بیش از این نحو نیست، چنان که قبل، وقت این مقدار هم نبود و الإشارة کافیة ….[۲۰]

بخشی از شرح حاج محمّدکریم‌خان کرمانی بر این مکتوب که در نگاهش بنیاد دعوت باب را از منظر شیخی به چالش می‌کشد، بدین قرار است:

… وانگهی که مردم هنوز در مبدأ سیر در قریۀ نجباء هستند و بنیۀ ایشان، چنان که یافتی، متحمل امر ازید از این نیست و هیهات و حال آن که هنوز به غور آن، چنان که شنیدی، نرسیده‌اند و این تعلیقه را یک‌سال قبل از فوت خود به حقیر نوشته‌اند و چگونه شد که در عرض یک سال، مردم قریۀ ثالثه و رابعه را سیر کردند و به قریۀ خامسه رسیدند و هنگام ظهور ذکر اجل اعلای اعلای اعلی شد و این مرد آمد و خود را اکبر ابواب یاد کرد و اجل اذکار شمرد؟! ….[۲۱]

آنچه تا اینجا مورد بررسی قرار گرفت، تمام، بر پایۀ اسناد و مدارک باقی‌مانده از دو پیشوای شیخیان است؛ بنابراین، آنچه در مستند باب دربارۀ «دستور سیّد کاظم رشتی برای جستجوی موعود»، «قریب‌الوقوع بودن ظهور موعود» و «بیان ویژگی‌های موعود از قول او» گفته شده، در ترازی پایین‌تر از آن‌هاست، چرا که تنها نقل قول‌هایی است که درستی‌شان باید نشان داده شود.

باب امام دوازدهم یا موعود؟

گذشته از آنچه آورده شد، نخستین کتاب دعوتی باب که برای ملا حسین بشرویه‌ای نوشته شده، گویای آن است که باب هیچ‌گاه به او نگفت: «نگاه کن! تمام این نشانه‌ها در من است!» این از آن روست که در جای جای این کتاب از امام دوازدهم، محمّد بن الحسن العسکری بقیة الله حی غایب منتظَر، سخن گفته شده و نویسندۀ کتاب باب او دانسته شده است. در این پژوهش، نمونه‌ای متقدم از بخش نخست کتاب تفسیر سورۀ یوسف آورده شده که در آن، نسب موعود، از امام یازدهم شیعیان گرفته تا نخستین پیشوای ایشان آمده است. این نسخه (سندهای شمارۀ ۷ تا ۹) از سوی ملا حسین بشرویه‌ای به یکی از امراء ایران داده شده بود. آن بخش چنین است:

سند شمارۀ ۷

صفحۀ نخست از کتاب تفسیر سورۀ یوسف (نوشتۀ سیّد علی‌محمّد باب)

(آرشیو ملّی بهائیان ایران (INBA)، ش ۳)

این نسخه را ملا حسین بشرویه‌ای برای یکی از امراء ایران فرستاده بود: سندهای شمارۀ ۸ و ۹٫

 

الله قد قدّر أن یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر أحسن القصص من عند محمّد بن الحسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی‌طالب علی عبده لیکون ﺣﺠﺔ الله من عند الذکر علی العالمین بلیغاً.

دیده می‌شود که باب کتاب تفسیر سورۀ یوسف را از سوی امام دوازدهم دانسته و نوشته که او آن را بر «عبدِ» خود (باب) فرستاد تا از جانب «ذکر» (باب) حجت خداوند بر عالمیان باشد. در جایی دیگر، ۲۰ گفتار از تفسیر سورۀ یوسف که مقام بابیت صاحبش نسبت به امام دوازدهم را گویاست، آورده شده است.[۲۲]

سندهای شمارۀ ۸ و ۹

معرفی نسخۀ تفسیر سورۀ یوسف متعلق به ملا حسین بشرویه‌ای (سند شمارۀ ۷)

(آرشیو ملّی بهائیان ایران (INBA)، ش ۳)

این کتاب را ملا حسین بشرویه‌ای، توسط میرزا حبیب‌الله آچاهی، برای سرکار امیر فرستاده بود؛ وارد کتابخانه شد به تاریخ ربیع‌الاول ۱۲۹۸ [ق.].

 

پیشینۀ شناخت ملا حسین بشرویه‌ای از باب

روایت‌گر مستند باب بر آن است که ملا حسین بشرویه‌ای باب را نمی‌شناخت و به‌سبب جذابیت او، مجذوبش شد و به خانه‌اش رفت. این گفتار را مسلمانان نمی‌پذیرند. به‌نوشتۀ شیخ احمد شاهرودی (در نگاه این پژوهش: صاحب برخی مهم‌ترین نقدها بر آیین‌های بابی و بهائی)، پدرش، ملا محمّدعلی شاهرودی که در کربلا درس می‌خواند و در همان زمان با ملا حسین بشرویه‌ای دوست بود، باب را در محفل درسی سیّد کاظم رشتی می‌دید:

خود نگارنده، از قول والد خود كه در آن اوقات، در كربلا، در خدمت سیّد صاحب ضوابط،[۲۳] تحصیل می‌كرده و اوقات ترقی سیّد رشتی بوده و با ملا حسین بشروئی دوستی داشت، شنیدم كه در آن اوقات، سیّد باب از شاگردان سیّد كاظم بود و همه‎روزه به درس سیّد حاضر می‌شد و پخته و ناپخته از مطالب شیخیه اخذ می‌كرد.[۲۴]

بر این اساس است که باب و ملا حسین بشرویه‌ای در زمانی مشترک به درس سیّد کاظم رشتی می‌رفتند و به‌یقین همدیگر را، حداقل به چهره، می‌شناختند.

باب، تاجر یا عالم؟

گذشته از این، گفتار بالا، همراه با تحلیل آنچه دیگرمسلمانان، بابیان و بهائیان و نیز خود باب آورده‌اند، چنان می‌نمایاند که باب به‌گونه‌ای قابل توجه از محضر پیشوای شیخیان بهره برده بود.

در میان مسلمانان، میرزا محمّد تنکابنی (از عالمان دینی شیعی‌مذهب) نیز مانند ملا محمّدعلی شاهرودی، او را در محفل درسی سیّد کاظم رشتی دیده بود:

او در نزد حاجی سیّد کاظم تلمذ می‌نمود و در همان زمان که مؤلف کتاب در عتبات مشرف بودم و چند وقتی [به درس حاجی سیّد کاظم] می‌رفتم، میر علی‌محمّد هم به درس او می‌آمد و قلم و دواتی همراه داشت و هرچه سیّد کاظم می‌گفت از رطب و یابس، او در همان مجلس درس می‌نوشت.[۲۵]

در میان بابیان و ازلیان، شیخ هادی نجم‌آبادی (از شهداء بیان: رهبران بابی در نبود مرآت: صبح ازل) نوشته که باب «خود نیز [نزد سیّد رشتی] تلمذ نموده و آن مطالب سابقه را استفاده نموده بود».[۲۶] میرزا یحیی دولت‌آبادی (جانشین میرزا یحیی صبح ازل در مقام شهید بیان)، چنان آورده که «چندی پیش از وفات سیّد رشتی، تاجرزادۀ جوانی از مردم شیراز … در کربلا دیده می‌شده [که] گاه‌‌گاه در مجلس موعظۀ سیّد جزو شنوندگان می‌نشیند».[۲۷] محمّدصادق ابراهیمی (جانشین میرزا یحیی دولت‌آبادی در مقام شهید بیان)، با توجه به یکی از آثار باب، اقامت او در کربلا را یک‌سال نوشته و چنین آورده که «در مجلس درس آن سیّد جلیل … نیز حاضر شده است».[۲۸]

در این میان، بهائیان شرحی مبسوط دربارۀ بنیادهای شیخی بینش باب دارند. به نوشتۀ داعی و نویسندۀ تراز اوّل بهائی، اسدالله فاضل مازندرانی:

… و حضور چندی در محضر درس حاجی سیّد کاظم رشتی در کربلا در ایام شباب نیز مصرح در کلمات خودشان است … در محضر سیّد رشتی مسایل عرفانی و تفسیر و تأویل احادیث و آیات از طریق اثنی‌عشری و عرفان‌های مربوط به شیخ احسائی را بسیار شنیدند و به فقه امامی از روش آنان ورود نمودند و چنانچه از آثارشان مستفاد می‌گردد، در مطالب و مآرب شیخ و سیّد بیش از همۀ امور دیگر وارد شدند و به آن مکتب نزدیک‌تر بودند ….[۲۹]

در کنار گفتارهای بالا، در میان آثار خود باب نیز نکاتی را بر این مسیر می‌توان دید. به عنوان نمونه، وی، در یکی از آثار پیش از دعوتش، آن استاد را این‌گونه یاد کرده است: «سیّدی و معتمدی و معلّمی الحاج سیّد کاظم الرشتی ــ أطال الله بقائه».[۳۰] به نوشتۀ بهائیان، «در آثار بیان، حاجی سیّد کاظم رشتی، به عنوان «معلّمی»، در مواضع بسیار مذکور گردید».[۳۱]

با این ترتیب، باید گفت: آنچه امید قائم‌مقامی دربارۀ یادکرد باب از سیّد کاظم رشتی به‌عنوان «استاد ملا حسین بشرویه‌ای» آورده و خواسته یا ناخواسته به عدم درس‌آموزی‌اش نزد آن استاد متبادر می‌شود، درست نیست: «مرد جوان از ملا حسین بشرویه‌ای پرسید: استاد شما، سیّد کاظم، دربارۀ ویژگی‌های موعود چه گفته است؟»

گذشته از این، تاجر بودن باب نیز که در این مستند مورد توجه قرار گرفته، نباید او را بی‌دانش جلوه داده و بر اُمّی‌بودنش نتیجه دهد. در نگاه مسلمانان، باب در ترازی میان جاهل و عالم قرار داشت و از این روست که مکتوباتش را، ورای توجه به محتوای‌شان، معجزه نمی‌توان گفت.[۳۲]

ایمان سیّد یحیی دارابی به باب

روایت مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی»

سیّد یحیی دارابی فرزند عالم مشهور شیعی‌‌مذهب، سیّد جعفر کشفی، از پیروان تراز اوّل باب بود که سرانجام، یکی از سه جنگ بزرگ بابیان در برابر حکومت قاجار را به‌پا کرد و در همان نبرد نیز کشته شد. او که از سوی باب به «وحید اکبر» نام‌بردار شده بود،[۳۳] در نگاه ازلیان و بهائیان جایگاه بلندی دارد.

 

به نوشتۀ ازلیان، «دیگر از آن ذوات مفخم [که مؤمن شدند]، جناب آقا سیّد یحیی نیریزی [بود] … که ایشان را حضرت رب اعلی «سیّد وحید» نامیدند»[۳۴] و «مجملاً، در هفت سال ظهور، در هر سال، ظهور عظیمی شد … و سال چهارم، ظهور سیّد وحید در نیریز [بود.]»[۳۵]

به گفتۀ راویت‌گر مستند باب، محمّدشاه قاجار «وحید» را که از عالمان مورد اطمینانش بود، برای تحقیق دربارۀ دعوی باب فرستاد.[۳۶] در اینجا، باید گفت که این روایت از دقت کافی برخوردار نیست، چرا که سیّد یحیی دارابی، آن زمان، هنوز به باب نپیوسته و از او لقب «وحید» نگرفته بود. روایت امید قائم‌مقامی آن است که «ناموری وحید به‌سبب دانش اوست. وی، از آن روی که بیست‌هزار حدیث از پیامبر و امامان را از حفظ داشت، مشهور بود».[۳۷]

مستند باب، در ادامه، به آنجا رسیده که وحید، ابتدا مغرور بود و خود را از باب بالاتر می‌دید اما هنگامی که باب به پاسخ پرسش‌های او پرداخت، او بیشتر و بیشتر به فکر فرو رفت و به خودش گفت که این شخص را دست‌کم گرفته بود. او می‌خواست باب تفسیری بر سوره‌ای از قرآن بنویسد اما در نهایت بهت و حیرت، باب، بدون آن که او بگوید، تفسیری بر همان سوره نازل کرد و پنج ساعت به نزول آیات الاهی پرداخت. به‌گفتۀ امید قائم‌مقامی:

به‌واسطۀ فصاحت باب در آشکار کردن سریع آیات، [گویی] رعد و برق به وحید خورده است، آیاتی که مانندشان را هرگز نشنیده بود؛ بلافاصله، می‌فهمد که صدایی که پشت این تفسیر است، نیست مگر همان صدایی که پشت خود قرآن است.[۳۸]

روایت مستند باب به آنجا می‌رسد که وحید بعدها نوشت که اگر تمام قوای عالم هم بر ضد او جمع شوند، ممکن نیست از ایمانش نسبت به عظمت امر باب ذره‌ای کم شود. او به محمّدشاه قاجار نوشت که هر نظر تحقیرآمیزی که نسبت به باب انجام شده، نادرست است و در پایان، گفت: «حالا، من، خودم، پیرو باب هستم». پس از رسیدن نامۀ وحید به محمّدشاه قاجار، وی به صدراعظم خود گفت که امر باب را نمی توان کوچک شمرد. به روایت امید قائم‌مقامی:

با این حال، صدراعظم [حاج میرزا آقاسی]، به عبارتی، به عنوان راهنمای معنوی محمّدشاه خدمت می‌کرد و از این ادعای باب دربارۀ موعود بودن [و قائم بودن[۳۹]] بسیار تهدید می‌شد [و از ادعای قائمیت باب خیلی احساس خطر کرد.[۴۰]][۴۱]

ناگفته‌های ایمان سیّد یحیی دارابی

در تحلیل گفتارهای بالا، باید گفت که به روایت بهائیان، آنچه باب «در سال ۱۲۶۲ هجری قمری به اعزاز آقا سیّد یحیی وحید نازل» کرد، تفسیر سورۀ کوثر بود؛[۴۲] با این حال، آنچه در این کتاب دیده نمی‌شود، ادعای قائمیت و موعود بودن اوست!

تفسیر سورۀ کوثر را یکی از آثار دورۀ بابیت باب، پیش از نسخ اسلام (۱۲۶۴ ق.)، باید دانست که از قضا، گفتارهای زیادی دربارۀ امام دوازدهم و نسبت بابیت خود به او دارد. باب، در آن کتاب، روایت‌های بسیاری از پیشوایان اسلام دربارۀ ویژگی‌های امام دوازدهم و ظهور او آورده و ضمن دست گذاشتن بر مقام بلند و الاهی نایبان چهارگانۀ دورۀ غیبت صغری، چنان که گذشت، دو رخداد از دیدارهای شیعیان با امام دوازدهم در دورۀ غیبت صغری و دوران غیبت کبری را نیز آورده است.

بر این اساس، دانسته می‌شود آنچه امید قائم‌مقامی دربارۀ حیرت وحید از «فصاحت باب در آشکار کردن سریع آیات» آورده و بر آگاه‌شدنش نسبت به خاستگاه یکسان آن کلمات با قرآن دست گذاشته، در واقع، سخنان مبسوط و طولانی باب دربارۀ امام دوازدهم بوده است! این معنی، وقتی با آگاهی از باور همیشگی باب به امام دوازدهم همراه شود، نااستواری تام و تمام ادعای میرزا حسینعلی بهاءالله و پیروانش بر انکار وجود فرزندی برای امام یازدهم شیعیان را به‌دست خواهد داد.[۴۳]

با این ترتیب، دانسته می‌شود که سیّد یحیی دارابی، با هر تراز از مقام علمی که داشت، از آن روی که باب را نمایندۀ امام دوازدهم زنده و غایب دید، به او مؤمن شد و آنچه از سوی امید قائم‌مقامی دربارۀ تهدید حاج میرزا آقاسی از «ادعای قائمیت باب» گفته شد، درست نیست، چرا که باب دوسال بعد چنین ادعایی را به‌دست داد، ادعایی که با وجود نمایاندن باب به عنوان «قائم آل محمّد»، هیچ‌گاه از در انکار مقام الاهی امام دوازدهم شیعیان در دوران سپری‌شدۀ اسلام درنیامد.

ظهور بسیار نزدیک من یظهره الله

روایت مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی»

یکی از گفتارهای مهم امید قائم‌مقامی در مستند باب دربارۀ بشارت او به ظهور نزدیک موعود آیینش، من یظهره الله، است:

 

باب اعلام کرد که پس از او، خیلی زود پس از او، من یظهره الله ظاهر می‌شود؛ یک فرستادۀ جدید الاهی. آن پیامبری که باب گفت، وحیی حتی قوی‌تر از وحیی که خود او آورده بود، خواهد آورد.[۴۴]

اهمیت این گفتار در آن است که تمام مقصود سازندگان مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی» را گویاست. ایشان، در واقع، با روایت دعوت شش‌سالۀ باب و نمایاندن بهاءالله در مقام موعود او (من یظهره الله)، برآنند تا خاستگاهی پر فراز و نشیب و همراه با فداکاری‌های فراوان برای آیین بهائی به‌دست دهند.

من یظهره الله در آیینۀ آثار باب

دیده می‌شود که امید قائم‌مقامی سخنی را دربارۀ نزدیکی زیاد زمان ظهور من یظهره الله به باب منسوب کرده، اما باید گفت که سخنان دیگر باب را در این باره از قلم انداخته است.

در آثار دورۀ دوم دعوت باب (قائمیت و نسخ اسلام: ۱۲۶۴ تا ۱۲۶۶ ق.)، اشاره‌های زیادی به موعود و ناسخ آیینش، من یظهره الله، دیده می‌شود. همچنین، پیش‌گویی‌هایی در این آثار دربارۀ آیندۀ آیین او آورده شده است. برخی منتقدان ازلی و مسلمان آیین بهائی بر روی این سخنان دست گذاشته و نبودشان در دعوت بهاءالله را گویای نادرستی انتساب او به مقام من‌یظهره‌اللّهی دانسته‌اند.

به عنوان نمونه، ملا محمّدجعفر نراقی که هنگام آغاز دعوت بهاءالله در شمار برترین شهداء بیان بود و به عنوان یکی از چندتن بزرگان تراز اوّل بابیان شناخته می‌شد،[۴۵] مدعی بود که برخی ویژگی‌های من یظهره الله را در آثار باب دیده که با بهاءالله همسانی ندارد:

… و از آن جمله است بعضی علاماتی را که نقطۀ بیان در حق من یظهره الله موعود ذکر فرموده‌اند، چه به رجوع به آن‌ها نیز فرق میان مدعی صادق و کاذب می‌توان گذارد و در نظر هر ناظری معلوم و مسلّم است که هیچ‌یک از آن علامات در حق میرزا حسینعلی صدق ندارد و محقق نیست.

یکی آن که باید هاشمی باشد، یعنی از طرف پدر یا مادر داخل سلسلۀ سادات باشد و همه‌کس را معلوم است که این علامت در مدعی نیست و دیگر، آن که باید یکی از شهدای بیان باشد و پوشیده نیست که او از شهدای بیان نیست و دیگر، آن که باید اسم او مطابق باشد به اسم یکی از ائمۀ قبل و معلوم است که نیست و همچنین، بعضی علامات دیگر که رخصت در ذکر آن در رسائل نیست و مدعی فاقد همۀ آن‌هاست … پس ای ناظر شاعر! ملتفت باش که چه می‌گویم! اگر میرزا حسینعلی من یظهره الله موعود باشد، ببین چقدر نقص و خلل در وعده‌های خدائی لازم می‌آید ….[۴۶]

گذشته از گفتار کلی بالا که در اینجا مدار استدلال نیست، مکتوبی از باب در دست است که در آن به «مکتب‌خانۀ من یظهره الله» پرداخته و چنان می‌نمایاند که او، به‌خلاف بهاءالله که دوسال از باب بزرگ‌تر بود،[۴۷] آن‌زمان، هنوز به دنیا نیامده بود. نسخۀ اصل این مکتوب (سند شمارۀ ۱۰) که نگارشش مورد تأیید بهائیان نیز هست،[۴۸] در میان اسناد میرزا یحیی صبح ازل (جانشین باب) در قبرس دیده شد[۴۹] و پس از انتقال به تهران، از سوی ازلیان، در مجموعه‌ای با عنوان قسمتی از الواح خط نقطۀ اولی و آقا سیّد حسین کاتب به چاپ رسید. شرح ایشان بر مواد این مکتوب چنین است:

لوح معروفی است که پشت آن نوشته شده است: «در مکتب‌خانۀ من یظهره الله منوّر فرمایند»[۵۰] و در متن لوح، خطاب به موعود بیان می‌نویسد: «بیان و آنچه در اوست، هدیه‌ای است از جانب من به‌سوی تو و اگر در قیامت دیگر، هنگامی که شیر از پستان مادر می‌نوشی، همۀ اهل بیان را به اشارۀ دستت معزول کنی، در اشاره‌ات ستایش‌شده خواهی بود، اگرچه شک نیست که نوزده سال صبر خواهی کرد تا هرکس را که به بیان ایمان آورده است، به فضل خود پاداش دهی».[۵۱]

سند شمارۀ ۱۰

تصویر و متن لوح «مکتب‌خانۀ من یظهره الله»

(کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، ضمن کتابچۀ شمارۀ ۱۰۷۸۳)

 

در میان آثار باب، کتاب بیان فارسی ــ که به‌درستی از سوی امید قائم‌مقامی «ام الکتاب دور بیان»[۵۲] (کتاب مادر احکام بابی[۵۳]) یاد شده ــ نیز چنین سخنانی دارد. در میان ازلیان، میرزا هادی دولت‌آبادی (از برترین شهداء بیان) در کتاب فصل الکلام (سندهای شمارۀ ۱۱ و ۱۲) و در میان مسلمانان، شیخ احمد شاهرودی (در نگاه این پژوهش: صاحب برخی مهم‌ترین نقدها بر آیین‌های بابی و بهائی)، نمونه‌هایی از این‌دست سخنان باب را که با زمان ظهور من یظهره الله مرتبط دانسته‌اند، از کتاب بیان فارسی برگزیده و بر آن‌ها دست گذاشته‌اند. گفتار نخست شیخ احمد شاهرودی دربارۀ نسخ حکم نجاست «ماء نطفه» (منی مردان) از سوی باب است:

یکی، آن فقره است که در باب حکمت طهارت نطفه و منی می‌گوید که: «ما منی و نطفه را پاک قرار دادیم تا هروقت من یظهره الله به دنیا بیاید، اصل او طاهر باشد»[۵۴] و در زمان انشاء این حکم، حسینعلی بهاء، به‌قولی بیست‌وپنج‌ساله و به قولی مردی سی‌ساله بود و الحاصل: نکتۀ طهارت نطفه آن است که نطفۀ من یظهره الله پاک باشد و حسینعلی، اگر بزرگ‌تر از باب نبوده، کوچک‌تر نخواهد بود.[۵۵]

سندهای شمارۀ شمارۀ ۱۱ و ۱۲

صفحه‌های نخست و پایانی کتاب فصل الکلام

(نوشتۀ میرزا هادی دولت‌آبادی و به خط میرزا مصطفی کاتب، مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی)

 

همان‌گونه که در ادامۀ این مقاله آمده، میرزا هادی دولت‌آبادی نیز در کتاب فصل الکلام بر این سخن باب دست گذاشته و دعوی بهاءالله را با آن ناهمسان دانسته است.[۵۶]

گفتار دوم شیخ احمد شاهرودی دربارۀ ممنوع بودن چوب زدن کودکان از سوی باب است:

فقرۀ ثانیه، آن‌ چیزی است که در باب اطفال بیان کرده که منع نموده از چوب زدن آن‌ها که نشاید وقتی من یظهره الله در مکتب برود، چوب بخورد[۵۷] و این فقره معلوم می‌کند که یا من یظهره الله حسینعلی نبوده، چه آن ‌که او در زمان این حکم سی‌ساله بوده و مقصود باب کسی بوده که بعد بیاید و به مکتب برود و یا آن ‌که جاهل بوده به من یظهری حسینعلی و این حکم را لغواً بیان کرده.[۵۸]

گفتار سوم او دربارۀ وجوب رساندن وصیت‌نامه‌های بابیان به من یظهره الله است:

واجب کرده که بابی‌ها اعمال خود را از اوّل ظهور این امر تا یوم غروب آن بنویسند و به اوصیاء خود بسپرند یا به وارث دهند که دست‌به‌دست بگردانند و حفظ کنند تا یوم ظهور من یظهره الله و به او بدهند که در باب تاسع از واحد ثامن می‌گوید: «و لیکتب کل نفس اسمه و ما قد عمل من خیر و دونه من أوّل ظهور الأمر إلی یوم غروبه و لیحفظنّه الأوصیاء إلی یوم یظهر فیه الشجرة»[۵۹] و در باب ثالث‌عشر از واحد خامس می‌گوید: «اذن داده که در وقت موت کتاب وصیتی نوشته شود … و امر نماید که کتاب را رسانند به من یظهره الله که اگر مشیت او تعلق گرفت بر جواب او، همان است جوابی که من الله در حق او نازل شده و حفظ آن با ورّاث اوست که یداً بید إلی من یظهره الله رسیده بر احسن خط و الطف حسن، زیرا که طول ظهوری تا ظهوری مبیّن است و حفظ ما بینهما نزد کل اسهل از هر شیئی است».[۶۰] از این عبارت معلوم می‌شود حسینعلی من یظهره الله نبوده![۶۱]

گفتار چهارم او نیز دربارۀ پادشاهان بابی است:

وظایفی است که از برای پادشاه بابیان معین می‌کند قبل از ظهور که مثلاً چنین تاجی بر سر گذارند و در ظهور من یظهره الله تقدیم کنند إلی غیر ذلک ممّا یأتی در وجه.[۶۲] [لذا، ظهور پاشاهان بابی پیش از ظهور من یظهره الله قطعی است اما در زمان بهاء پادشاهی در کار نبود، سهل است که اهل بیان در تقیه و خفاء بودند.]

و …

با در نظر داشتن این گفتارهای باب که در نگاه امید قائم‌مقامی آیات الاهی بودند، باید پذیرفت که سخن وی دربارۀ این که «باب اعلام کرد که پس از او، خیلی زود پس از او، من یظهره الله ظاهر می‌شود»، درست نیست مگر آن که بگوییم باب به تناقض‌گویی پرداخته بود.

بهاءالله و سال مستغاث

در نگاه این پژوهش، برخی سخنان بهاءالله نیز گویای آن است که باب دربارۀ نزدیکی بسیار زیاد زمان ظهور من یظهره الله سخنی نگفته بود. ابتدا، باید دانست که یکی از نکات اساسی و مبنایی تاریخی که در مستند باب ناگفته گذاشته شده، رهبری هفده‌سالۀ میرزا یحیی صبح ازل بر بابیان (۱۲۶۶ تا ۱۲۸۳ ق.) است.

 

همان‌گونه که در جایی دیگر، با بسط و تفصیل و با استناد به آثار بهائیان نشان داده شده، بهاءالله که در آن سال‌ها واسطۀ پیشوای مخفی‌شدۀ بابیان، صبح ازل، با شهداء بیان (رهبران بابی برگزیده برای سرپرستی بابیان) و نیز برخی از بابیان بود، دعوی من‌یظهره‌اللّهی خود را به‌گونه‌ای پنهانی آغاز کرد اما هرگاه با پرسش شهداء بیان یا حتی بابیان عادی که به او بدبین شده بودند روبه‌رو می‌شد، به‌سختی از در انکار برآمده و صبح ازل را مظهر ظهور الله که از جانب خداوند برای جانشینی باب برگزیده شده، می‌گفت.[۶۳]

از آن سوی، دانسته است که باب، در بخشی از کتاب بیان فارسی، به دو زمان ۱۵۱۱ سال و ۲۰۰۱ سال بعد از آیین خود جهت ظهور من یظهره الله توجه داشته است:

… چه بسا ناری را که خداوند نور می‌کند به من یظهره الله و چه بسا نوری را که نار می‌فرماید به او و اگر در عدد غیاث [= ۱۵۱۱] ظاهر شود و کل داخل شوند، احدی در نار نمی‌ماند و اگر الی مستغاث [= ۲۰۰۱] رسد و کل داخل شوند، احدی در نار نمی‌ماند الا آن که کل مبدل به نور می‌گردند و همین فضل را از من یظهره الله طلب نموده که این است فضل اعظم و فوز اکبر مثل امم سابقه… .[۶۴]

یکی از مخاطرات جدی که برای بهاءالله رخ داد، به‌سال ۱۲۷۸ ق. و به هنگام مخالفت‌های ملا محمّدجعفر نراقی (شهید بیان در کاشان) با او و پی‌گیری‌های جمعی از بابیان کاشان بود. آن‌گونه که در جایی دیگر، با شرح و تحلیل نشان داده شده،[۶۵] سرانجام آن مواجهات نگارش مکتوبی طولانی از سوی بهاءالله در رد هرگونه نسبت به خود جز عبودیت صبح ازل بود. آن نوشته را داعی و نویسندۀ تراز اوّل بهائی، اسدالله فاضل مازندرانی، در صفحه‌های ۳۱۲ تا ۳۴۴ از جلد پنجم کتاب اسرار الآثار خصوصی آورده است.[۶۶]

بهاءالله در این نامه نوشته: «اگر نفسی از اهل بیان ذکر نسخ کتاب نماید، خدا بشکند دهان گوینده و افتراکننده را!»[۶۷] در بخشی دیگر، هرگونه نسبت این سخن به خود را نفی کرده و آن را «مزخرف» خوانده است. همچنین، به جمع‌آوری آثار الاهی ــ که همان نوشته‌های باب بودند ــ پرداخته و نوشته که «همه به‌خط مبارک نوشته شد و جلد شد». روشن است که منظور او از «خط مبارک» خط صبح ازل بود که به استنساخ آثار باب پرداخته بود. سپس، انجام آن نسخه‌برداری‌ها در بغداد را «شرافت کبری و منزلت عظمی» خوانده و یکی از ویژگی‌های بزرگ آن شهر دانسته است.[۶۸] در بخش پایانی هم بر ظهور من یظهره الله در «سال مستغاث» (سال ۲۰۰۱ از بیان) دست گذاشته است: «و نشهد فی آخر الکتاب بأن من یظهره الله حق لا ریب فیه و یظهره الله فی المستغاث».[۶۹]

دیده می‌شود که بهاءالله، به‌سال ۱۲۷۸ ق.، زمان ظهور من یظهره الله را سال ۲۰۰۱ از آیین باب گفته است؛ با این حال، او در پایان سال ۱۲۷۹ ق.، به‌صورت محدود و در میان جمعی از بابیان در بغداد، خود را من یظهره الله گفت اما تا پایان سال ۱۲۸۳ ق. که دعوتش را آشکار کرد و با مخالفت صبح ازل روبه‌رو شد، متابعت ظاهری از او را پی گرفت.[۷۰]

پس از مخالفت صبح ازل با دعوی من‌یظهره‌اللّهی بهاءالله، او دیگر ظاهر پیشین را کنار گذاشته و آشکارا به صبح ازل و هوادارانش چون ملا محمّدجعفر نراقی می‌تاخت. به عنوان نمونه، وی که در مکتوب پیش‌گفته به گرد‌آوری آثار الاهی (نوشته‌های باب) پرداخته و نوشته بود که «همه به‌خط مبارک [صبح ازل] نوشته شد و جلد شد»، اینک، او را «یحیای خبیث» و خطش را «خط نحس» نوشت و از دستور خود به او در گردآوری آن آثار در بغداد سخن گفت:

… بسیار زحمت کشیدیم تا آن که از اطراف نوشته‌های حضرت اعلی در آن ارض [بغداد] جمع شد و در مدت توقف در عراق، به یحیای خبیث محول نمودیم که استکتاب نماید، و لکن، آنچه آن خبیث نوشته، لا یسمن و لا یغنی بود و بعضی از مواضع را هم تحریف نموده … و خطوط یحیی را اکثری جناب کلیم جلد کرده و خط نحس او معلوم است ….[۷۱]

او همچنین، هنگامی که از زمان مستغاث برای ظهور من یظهره الله پرسیده شد، نوشت:

خود آن مشرکین [ازلیان] خمسین الف سنۀ یوم قیامت را مستدل‌اند که به یک ساعت منقضی شد. بگو: ای بی‌بصران! همان معنی در اینجا جاری؛ پنجاه‌هزار سنه در ساعتی منقضی شود حرفی ندارید، و لکن، اگر دوهزار سال به وهم شما در سنین معدوده منقضی شود، اعتراض می‌نمایید؟![۷۲]

در شرح این گفتار، باید گفت که باب ابتدای ظهور خود را طلوع شمس حقیقت بیان و آغاز روز قیامت اسلام (نسخ آن) گفته و زمان مرگ خود را غروب شمس حقیقت بیان و پایان روز قیامت اسلام و آغاز لیل بیان تا طلوع شمس حقیقت من یظهره الله و آغاز روز قیامت بیان (نسخ آن) گفته بود و این معنی از «یوم القیامة» را برای هر دیانتی نسبت به دیانت پیش از خود جاری می‌دانست.[۷۳] روشن است که این سخن با باورداشت رستاخیزی مسلمانان نسبت به یوم القیامة ناهمسان بوده و بدعتی بدون دلیل و برهان از سوی باب دانسته می‌شد.[۷۴]

سخن بهاءالله آن است که ازلیان، هنگام استدلال به درستی دعوت باب، با نادیده گرفتن معنی اسلامی یوم القیامة، گذشت آن را که در آموزه‌های اسلامی گاه پنجاه‌هزار سال گفته شده، در شش سال می‌پذیرند اما گذشت ۲۰۰۱ سالی را که باب برای ظهور من یظهره الله گفته، در مدت حدود ۹ سال (۱۲۶۰ ق.: سال آغاز دورۀ بیان تا ۱۲۶۹ق.: سال آغاز دعوت مخفی بهاءالله) نمی‌پذیرند!

این گفتار در مهم‌ترین کتاب بهائیان در پاسخ به ازلیان، بدیع (نگاشتۀ بهاءالله)، آمده است. اینجاست که باید پرسید، اگر باب، از زمان بسیار نزدیک ظهور من یظهره الله سخن گفته و این معنی در میان پیروان او رایج بود، بهاءالله بسیار ساده‌تر می‌توانست از عهدۀ ازلیان برآید و به توجیه سال مستغاث (۲۰۰۱ از آیین بیان) مجبور نمی‌شد. اینجاست که باید گفت: آنچه امید قائم‌مقامی آورده که «باب اعلام کرد که پس از او، خیلی زود پس از او، من یظهره الله ظاهر می‌شود»، درست نیست.

برانگیختگی بهاءالله در زندان تهران

روایت مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی»

روایت‌گر مستند باب بر آن است که: «تا اواخر سال ۱۸۵۲ م. [حدود ۱۲۶۸ ق.]، امر باب بر لبۀ انقراض پس و پیش می‌رفت همراه با تنها یک رهبر زنده: بهاءالله».[۷۵] وی سپس به زندانی شدن بهاءالله در سیاه‌چال تهران و شکنجه‌شدنش در آنجا پرداخته است. به روایت امید قائم‌مقامی:

اینجا بود که بهاءالله، [در زندان سیاهچال،] در کنار گروهی از بابیان دیگر، نخستین اشارات از مأموریت خویش را با ظاهر شدن دختر جوانی [که فرشته بود،[۷۶]] دریافت کرد و دانست که او کسی است که باب، به عنوان من یظهره الله، پیشگویی‌اش کرده بود.[۷۷]

 

به روایت موژان مؤمن، بهاءالله «این تجربه را به ریزش آبشاری بر روی خود به وصف آورده، گونه‌ای از مکاشفۀ الاهی که بر او فرومی‌ریخت».[۷۸]

ادامۀ دعوت بهاءالله، از سوی روایت‌گر مستند باب، این‌گونه به وصف آمده است:

در سال ۱۸۶۳ م. [۱۲۷۹ ق.]، بهاءالله به‌شکلی عمومی اعلام کرد که من یظهره الله است، تحقق مأموریت باب، موعود تمام ادیان. او، سال‌ها، از آزار و شکنجه و تبعید رنج کشید تا سرانجام، [آن رنج‌ها] به سرزمین مقدسش رساند، اسرائیل.[۷۹]

در راستی‌آزمایی این گفتارها به نکات زیر باید پرداخت:

  1. جایگاه میرزا یحیی صبح ازل در آیین باب؛
  2. بهاءالله: تنها رهبر باقی‌مانده؛
  3. من یظهره الله در آیینۀ بهاءالله؛
  4. بهاءالله: موعود تمام ادیان.

جایگاه میرزا یحیی صبح ازل در آیین باب

مقدمۀ تحلیل گفتارهای امید قائم‌مقامی و دیگر کارشناسان مستند باب دربارۀ برانگیختگی بهاءالله در زندان تهران، بررسی جایگاه میرزا یحیی صبح ازل در آیین باب و در نگاه پیروان اوست. باید گفت که اغلب متون تاریخی، از مسلمان گرفته تا بابی و ازلی و بهائی، بر آنند که رهبری بابیان پس از اعدام باب، به صبح ازل رسید. این همان نکتۀ اساسی است که در مستند باب ناگفته گذاشته شده و در نگاه این پژوهش، پاک کردن چالش‌برانگیزترین صورت مسئله در برابر اصالت بابی دیانت بهائی است: مخالفت صبح ازل (جانشین باب) با بهاءالله.

در جایی دیگر، متن و تحلیل ۱۰ سند همراه با تصویرهای‌ آن‌ها که همگی به خط باب یا کاتب او، سیّد حسین یزدی، هستند، به‌دست داده شده است:

  1. نوشتۀ باب مشهور به لوح وصایت؛
  2. لوحی طولانی از باب خطاب به صبح ازل؛
  3. مکتوب باب دربارۀ رساندن آثارش به صبح ازل؛
  4. لوح باب دربارۀ انتصاب میرزا اسدالله دیان به مسئولیت کتابت آثار صبح ازل؛
  5. نامۀ سیّد حسین کاتب به همسر صبح ازل دربارۀ مقام او؛
  6. نامۀ سیّد حسین کاتب به میرزا اسدالله دیان دربارۀ مقام صبح ازل؛
  7. نامۀ سیّد حسین کاتب به ملا عبدالکریم قزوینی دربارۀ مقام صبح ازل؛
  8. نامۀ سیّد حسین کاتب به قرةالعین دربارۀ مقام صبح ازل؛
  9. نامۀ سیّد حسین کاتب به سلیمان‌خان تبریزی و خواستن نوشته‌های صبح ازل؛
  10. نامۀ سیّد حسین کاتب به ملا عبدالکریم قزوینی و طلب شفاعت از صبح ازل.[۸۰]

سند شمارۀ ۱۳

لوح وصایت

(کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، ضمن کتابچۀ شمارۀ ۱۰۷۸۳)

 

کسانی که در فهرست بالا یاد شده‌اند، همگی، در میان پیروان تراز اوّل باب جای داشته و مورد عنایت ویژه‌اش بودند[۸۱] و در این میان، سیّد حسین کاتب، در مجموع، چهارسال آخر حیات باب را با او گذراند و به‌گفتۀ بهائیان، «مطلع بر اسرار این ظهور» بود.[۸۲]

همان‌گونه در متن پیش‌گفته به‌دست داده شده، باب، در لوح وصایت (سند شمارۀ ۱۳)، صبح ازل را مانند خود «مظهر ظهور الله» و «ذکر الله للعالمین» خواند و به او که «صراط حق عظیم» است، دستور داد تا آیات بیان را محفوظ داشته و به آن‌ها دستور دهد.[۸۳] روشن است که چنین کسی باید مورد اطاعت پیروان باب قرار می‌گرفت و این جز جانشینی نیست. متن لوح وصایت را بهائی بلندمرتبه‌ای چون ابوالقاسم افنان (منسوب باب و کلیددار بیت شیراز: یکی از دو مکان حج بهائیان) آورده و با پذیرش اصالت نسبتش به باب، دلالتش بر جانشینی صبح ازل را منکر شده است.[۸۴]

در نگاه بابیان و ازلیان، باب صبح ازل را از آن روی به جانشینی خود در مقام مرآت (صاحب وحی در راستای آیین بیان) برگزید که نوشته‌هایش را آیات فطری نزولی بر او دانسته بود.[۸۵] به روایت ایشان، باب بر آن بود تا ظهور من یظهره الله مرآت‌های دیگری نیز از سوی خداوند برانگیخته شده و جانشینان صبح ازل خواهند بود.[۸۶] بر اساس دستور باب در لوح وصیت، اگر در زمان صبح ازل مرآت دوم برانگیخته شد، وی باید امر باب را به او می‌سپرد و گرنه، این «شهداء بیان» بودند که سرپرستی بابیان را باید عهده‎‌دار می‌شدند:

… فإن یظهر الله فی أیامک بمثلک هذا ما یورثن الأمر من عند الله الواحد الوحید. فإن لم یظهر فأیقن بأن الله ما أراد أن یعرّف نفسه فلتفوضن الأمر إلی الله ربکم و رب العالمین جمیعاً و أمُر بالشهداء الذین یتقون فی ربهم و هم عن حدود الله لا یتجاوزون ….

آنچه را که در این گفتار آمده، در نکات زیر می‌توان دریافت:

  1. صبح ازل از جانب خداوند ظاهر شده بود؛
  2. او «وارث امر باب» بود و پس از خود باید آن را برای «شخص الاهی» دیگری به میراث می‌گذاشت؛
  3. او «نفس الله» بود، چرا که جانشین الاهی‌اش نیز، در صورت وجود، چنین مقامی داشت؛
  4. در صورت نبود «جانشین الاهی»، صبح ازل «امر باب» را باید به «شهداء بیان» می‌سپرد.

با توجه به این مکتوب، دانسته می‌شود که بر اساس دستور باب، در زمان نبود مرآت‌ها (صبح ازل یا کسانی مانند او) بابیان به شهداء باید روی می‌آوردند. در این گفتار، شهداء (شاهدان) کسانی بودند که در دستورهای پروردگارشان پرهیزگاری پیشه کرده و از «حدود الله» فراتر نمی‌رفتند. همچنین، دانسته است که آگاهی کامل از احکام بیان شرط لازم برای عدم تجاوز از حدود آن بود؛ بنابراین، شهداء در نگاه باب برجستگان بابی در علم و عمل بودند.

ازلیان شهداء را دارای «مرتبۀ بعد از مرایا» و کسانی که «از حدود بیان تجاوز ننمایند» یاد کرده‌اند[۸۷] و از این روست که باید گفت: «شهید بیان»، پس از «شمس حقیقت» (باب) و «مرآت» (صبح ازل و هم‌ترازانش)، سومین مقام در آیین بیان بود و در نگاه بابیان، «از جانب حق، منصوب به منصب والای ولایت»[۸۸] شده و در شمار «بزرگان و نگاه‌داران بساط حقیقت»[۸۹] دانسته می‌شد.

این پژوهش به دو نسخۀ خطی از لوح وصیت آگاه است. نسخۀ نخست (سند شمارۀ ۱۴)، آنی است که به خط صبح ازل بوده و از سوی ازلیان در ابتدای کتاب متمم بیان (اثر صبح ازل) به چاپ رسیده است. نسخۀ دوم (سندهای شمارۀ ۱۵ تا ۱۷) نیز آنی است که بهائیان با عنوان وصیت‌نامۀ حضرت نقطۀ اولی آورده‌اند. نقل ایشان، در برخی عبارت‌ها، با روایت ازلیان متفاوت است اما دستور باب بر تعیین شهداء بیان در صورت یافته نشدن شخصی الاهی چون صبح ازل را داراست. این نسخه که به‌خواست میرزا حبیب‌الله افنان اعلائی (از بزرگان بهائیان و از خاندان افنان: منسوبان باب) از روی نسخه‌ای قدیمی رونویسی شده،[۹۰] مانند نسخۀ نخست، با عبارت خطابی «أن یا اسم الأزل!» آغاز می‌شود و گویای آن است که باب مخاطب خود را «اسم الله الأزل» لقب داده بود. او همان میرزا یحیی ازل (صبح ازل) بود. گذشته از این، بهائی تراز اوّلی چون میرزا حیدرعلی اصفهانی، همان گفتار یادشده از لوح وصیت را آورده و ضمن درستی انتسابش به باب در خطابش به صبح ازل، دلالتش بر جانشینی صبح ازل را به‌گونه‌ای غیرمنطقی به چالش کشیده است.[۹۱]

سند شمارۀ ۱۴

بخشی از رونوشت لوح وصیت دربارۀ واگذاری امر باب به شهداء بیان به خط صبح ازل

سند شمارۀ ۱۵

بخشی از رونوشت لوح وصیت دربارۀ واگذاری امر باب به شهداء بیان به روایت بهائیان

 

سندهای شمارۀ ۱۶ و ۱۷

صفحه‌های نخست و پایانی رونوشت لوح وصیت، به روایت بهائیان

(وصیتنامۀ حضرت نقطۀ اولی ـ روح ما سواه فداه!)

(آرشیو ملّی بهائیان ایران، ش ۶۴، صص ۹۵ تا ۱۰۲)

یادداشت پایانی این مکتوب: وصیت‌نامۀ مبارکۀ فوق از روی نسخۀ قدیمی، عیناً، بدون نقطه‌ای کم و زیاد، با کمال دقت در تحریر و مقابله، بر حسب امر حضرت افنان سدرۀ مبارکه، جناب حاج میرزا حبیب‌الله افنان اعلائی، ـ روحی فداه ـ استنساخ گردید … شهر النور سنۀ ۱۰۰ تاریخ بدیع، در شیراز.

سند شمارۀ ۱۸

مکتوبی بدون نوشته از سیّد علی‌محمّد باب به میرزا یحیی صبح ازل

(مجموعۀ اسناد قمرتاج دولت‌آبادی)

 

با این ترتیب است که می‌توان نتیجه گرفت لوح وصیت که اصالتش به‌سبب نقل هم‌زمان ازلیان و بهائیان یقینی است، در نگاه باورمندان باب (چه ازلیان و چه بهائیان) باید گویای مقام جانشینی الاهی صبح ازل نسبت به باب باشد، چرا که او، در نگاه باب، «شخصی الاهی» بود که «امر باب» را از سوی خداوند به میراث برده و اگر در پایان کار، «شخص الاهی» دیگری چون خود را نمی‌یافت، آن «امر» را به شهداء بیان باید می‌سپرد.

همان‌گونه که در جایی دیگر نشان داده شده، مکتوب یکی از فرزندان صبح ازل گویای آن است که او، هنگام وفات، بر همین اساس، چون مرآت دوم را نیافته بود، میرزا یحیی دولت‌آبادی را در مقام شهید بیان به جانشینی برگزید.[۹۲]

گذشته از این دو لوح، در میان آنچه قمرتاج دولت‌آبادی (خواهر میرزا یحیی دولت‌آبادی) از اسناد صبح ازل در قبرس یافت و به ایران آورد، صفحه‌ای سفید که تنها دو مهر باب («إننی أنا حجة الله و نوره» و «شهد الله أنه لا إله إلا هو العزیز المحبوب») بر آن منقوش شده بود، دیده می‌شد.[۹۳] نقش این دو مهر را ــ که مورد تأیید بهائیان هم هست[۹۴] ــ بر روی لوح وصایت نیز می‌توان دید. این مکتوب (سند شمارۀ ۱۸) گویای آن است که باب هرآنچه را که صبح ازل می‌گفت و در نگاه او آیات الاهی بود، سخن خود می‌دانست. طبیعی است که صاحب این مقام خودبه‌خود جانشین باب باید دانسته می‌شد.

گذشته از این، هنگامی که صبح ازل، در بغداد، به‌سال ۱۲۷۳ ق.، در برابر ادعای من‌یظهره‌اللّهی میرزا اسدالله دیان، کتاب مستیقط را برای نشان دادن اصالت جایگاه خود نگاشت و متن بیش از ۵۰ مکتوب از باب دربارۀ خود را در آن آورد، با هیچ مخالفتی از سوی بابیان ــ که دورۀ باب (د. ۱۲۶۶ ق.) را هنوز به یاد داشتند ــ روبه‌رو نشد.[۹۵]

با این ترتیب، دانسته می‌شود که باب، با نگارش مکتوباتی بسیار زیاد، به بزرگداشت صبح ازل پرداخته و او را در مقام مرآت صاحب وحی به جانشینی خود برگزید و اطاعتش را بر پیروان خود واجب کرد. باید دانست که به روایت بهائیان، همین برگزیدگی بود که سبب شد تا خاندان صبح ازل [و از جمله، برادرش، بهاءالله،] مورد بزرگداشت و احترام بابیان قرار گیرند. روایت یکی از آگاهان بهائی، گو این که آن انتصاب را از روی مصلحت دانسته، آن است که «بعضی توقیعات و تشویق و توصیه [از جانب حضرت باب] راجع به وی صادر شده و پاس عظمت این خاندان را بابیه رعایت می‌کردند».[۹۶]

آنچه باقی می‌ماند، دعوی بهائیان دربارۀ ظاهری بودن مطالب نوشته‌های باب، برای انحراف ذهن حکومت قاجار به صبح ازل و حفظ جان ستون اصلی آیینش، بهاءالله (من یظهره الله)، است. به روایت عباس افندی:

… چون از برای بهاءالله در طهران شهرت عظیمه حاصل و قلوب ناس به او مایل، با ملا عبدالکریم در این خصوص مصلحت دیدند که با وجود هیجان علماء و تعرض حزب اعظم ایران و قوۀ ظاهرۀ امیرنظام، باب و بهاءالله در مخاطرۀ عظمیه و تحت سیاست شدیده‌اند، پس چاره باید نمود که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله، بهاءالله محفوظ از تعرض ناس ماند و چون نظر به بعضی ملاحظات، شخص خارجی را مصلحت ندانستند، قرعۀ این فال را به نام برادر بهاءالله، میرزا یحیی، زدند. باری؛ به تأیید و تعلیم بهاءالله، او را مشهور و در لسان آشنا و بیگانه معروف نمودند و از لسان او نوشتجاتی به‌حسب ظاهر به باب مرقوم نمودند و چون مخابرۀ سریه در میان بود، این رأی را باب به‌نهایت پسند نمود. باری؛ میرزا یحیی مخفی و پنهان شد و اسمی از او در السن و افواه بود و این تدبیر عظیم تأثیر عجیب کرد که بهاءالله، با وجود آن که معروف و مشهور بود، محفوظ و مصون ماند ….[۹۷]

در نگاه این پژوهش، گفتار بالا پذیرفتنی نیست، چرا که داعیان اصالت مقام صبح ازل برای اثبات دعوی خود سندهایی متقن به‌دست داده‌اند که گروه مقابل فاقد آن‌گونه اسنادند. دانسته است که وجود یک سند برای یک ادعا قطعی بودن آن را ثابت می‌کند مگر زمانی که دلیلی در همان تراز به نقضش بپردازد.

تمام آنچه بهائیان آورده‌اند، چیزی جز نقل نیست که درستی‌اش باید به اثبات برسد. زمانی که بهاءالله دعوی مصلحت‌اندیشی باب برای انتصاب صبح ازل به جانشینی را عرضه کرد، تنها دوتن از بابیان را به‌عنوان آگاهان از آن امر بزرگ شناساند: ملا عبدالکریم قزوینی و میرزا موسی کلیم.[۹۸] نفر نخست، آن‌زمان در قید حیات نبود و در سال ۱۲۶۸ ق. کشته شده بود.[۹۹] وی اینک حضور نداشت تا درستی یا نادرستی آنچه را که به او منسوب می‌شد بگوید. نفر دوم نیز از نزدیک‌ترین پیروان برادر خود، بهاءالله، به‌شمار می‌رفت[۱۰۰] و طبیعی است که به حمایتش می‌پرداخت.

گذشته از این، نگاه گفتار بالا و نیز تاریخ‌نگاران بهائی به نفوذ بهاءالله در میان بابیان به‌گونه‌ای است که او را در همان زمان حیات باب بسیار مهم می‌نمایاند:

گرچه میرزا یحیی برحسب مواضعۀ قبلی فیما بین حضرت باب و جناب بهاء مرجع بابیان معرفی شد، ولی در حقیقت این جناب بهاء بود که مورد توجه امناء دولت و رجال مهمۀ عالم امر قرار داشت و بار سنگین امور دیانت بابی را به دوش می‌کشید.[۱۰۱]

باید پرسید: آن شهرت فراگیری که برای بهاءالله یاد شده، به چه اندازه از شهرت رییس کل بابیان پایین‌تر بود که نصب ظاهری و مصلحتی صبح ازل به مقام جانشینی باب انحراف از توجه به آن را در پی می‌داشت؟! به نظر می‌رسد گفتار بالا، آن‌هم از یک بهائی تراز اول که از خاندان افنان (منسوبان بهائی باب) بود و کلیدداری بیت شیراز (یکی از دو مکان حج بهائیان) را برعهده داشت، خود، گویای آن است که انحرافی از توجه به بهاءالله رخ نداده بود.

با نگاه از این منظر، آیا طرح منسوب به باب و بهاءالله برای حفاظت جان بهاءالله فایده‌مند بود، آن‌هم طرحی که یک طراحش باب (مظهر ظهور الله) و طراح دیگرش موعود او (بهاءالله: مظهر ظهور الله بعد) بودند؟! با این ترتیب است که باید گفت: سخن پیشوایان بهائی و پیروان‌شان در همراهی شهرت عظیم بهاءالله با محفوظ‌‌ماندنش به‌سبب جانشینی مصلحتی صبح ازل منطقی به نظر نمی‌رسد.

همچنین، با در نظر داشتن مقام الاهی باب در نگاه بهائیان، آیا می‌توان پذیرفت کسی که صاحب رسالتی بزرگ به‌شمار می‌آید و برای هدایت مردم برانگیخته شده، برای امری با این درجه از اهمیت این‌گونه سطحی مصلحت‌اندیشی کند و با نصب ظاهری صبح ازل به جانشینی، حدود ۱۷ سال پیروان خود را به مسیری به‌ظاهر درست اما در معنی پوچ و بی‌ارزش سوق دهد؟ همچنین، چرا خود بهاءالله در آن ۱۷ سال، با تمام وجود اما در ظاهر، به بزرگداشت تام و تمام صبح ازل می‌پرداخت و هرگونه نسبتی جز عبودیت او را از خود دور می‌گفت؟!

به نظر می‌رسد بهائیان ــ که نگاهی الاهی به باب دارند ــ به این پرسش‌ها پاسخ مثبت نتوانند داد. از این روست که باید گفت: آنچه بهاءالله و پیروانش برای خدشه‌دار کردن مقام صبح ازل گفته‌اند، از منظر یک نگاه تاریخی خارج از اعتقاد ازلی و بهائی فاقد استحکام لازم برای پذیرش است.

از همین روست که در نگاه این پژوهش، روایت بهائیان از جایگاه صبح ازل در آیین باب همواره با تحریف و نادرستی همراه بوده است، چرا که بستر بابی آیین بهائی را با چالشی بنیادین روبه‌رو می‌کند. این تحریف تا آنجا پیش رفت که عبارت «کلمۀ مستور» در کتاب ایقان (نوشتۀ بهاءالله) بعدها به «کلمۀ علیا» مبدل شد تا هیچ اشارتی به صبح ازل در آن نباشد![۱۰۲] بر همین مبناست که می‌توان گفت: در مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی»، یادکرد لازم و ضروری از صبح ازل (جانشین باب) عامدانه مسکوت گذاشته شده است.

بهاءالله: تنها رهبر باقی‌مانده

به روایت مستند باب، «تا اواخر سال ۱۸۵۲ م. [حدود ۱۲۶۸ ق.]، امر باب بر لبۀ انقراض پس و پیش می‌رفت همراه با تنها یک رهبر زنده: بهاءالله».

باید گفت که پس از اعدام باب در سال ۱۲۶۶ ق.، ریاست معنوی بابیان به صبح ازل رسید. متون بابی و بهائی گویای آنند که آن زمان، ملا شیخ علی ترشیزی که یکی از بزرگان بابیان بود و از سوی باب به «اسم الله العظیم» نامبردار شده بود،[۱۰۳] از جانب صبح ازل پنهان‌شده بر پیروانش ریاست داشت. به روایت بابیان، عظیم در مقابل کسانی که بزرگی‌اش را نمی‌پذیرفتند، بر «نصوص عدیده» که درباره‌اش صادر شده بود، دست می‌گذاشت و خود را «باب حضرتین و حبیب ثمرة الازلیة و سلطان منصور» می‌خواند و می‌گفت: «مطاع بر شما و جمیع اصحاب می‌باشم و بر کل فی الکل فرض می‌باشد که در نزد طلعت عز من خاضع بوده باشند!»[۱۰۴] روشن است که «ثمرة الازلیة» همان صبح ازل بود و عظیم خود را حبیب او و سلطان منصور بیان می‌خواند. «نصوص عدیده» نیز سخنانی بود که باب در حقش گفته و او را «ناصر و منصور در بیان» خوانده بود.[۱۰۵] روایت بهائیان نیز آن است که صبح ازل عظیم را «سلطان منصور بیان» خوانده و بر همین اساس بود که بابیان در تهران دور او گرد آمدند:

شیخ عظیم، پس از شهادت رب اعلی، استقرار در طهران جست و بابیه حولش مجتمع شدند و در چنان موقع پر از خطر که عمال دولت پیوسته در تعقیب‌شان بودند، اجتماعات مخفیه تأسیس کردند و از جهت مظالم دولت و قتل و غارت و حبس اصحاب و احباب، سخت در هیجان و آشفته شدند و میرزا یحیی ازل نیز شیخ عظیم را همی تأیید کرده، به لقب «سلطان منصور بیان» تشهیر نمود و اطاعتش را فرض خواند و به همۀ نقاط ایرانی به‌نهانی نوشته، رسول فرستادند و متهورین بابیه را در طهران مجتمع نمودند تا شیخ را در انجام مقصود خطیرش که مستند به مفهوم بیانات رب اعلی می‌کردند، مساعدت کنند. لاجرم، عده‌ای از مهمین این طایفه، از تعرضات عمال دولت، به‌سوی مرکز گریختند و یا از چنگ ظالمین نجات یافته، در مرکز مقر گرفتند و یا خود، حسب اشتیاق لقاء بزرگان این طایفه، عازم پایتخت گشتند و یا بالاخره، برای نصرت سلطان منصور، بدان‌ سو شتافتند [و] در طهران اجتماع نمودند … به خانۀ حاجی سلیمان‌خان [تبریزی] در شهر و یا در دزآشوب و دربند شمیران و غیرها انجمن تأسیس می‌گشت.[۱۰۶]

این گفتار گویای ریاست فراگیر صبح ازل بر بابیان و نیابت ملا شیخ علی عظیم (سلطان منصور بیان) از جانب اوست؛ بنابراین، باید گفت که آن‌دو شخصیت‌های تراز اوّل و دوم بابیان بودند.

پایان این دوره، سوء قصد نافرجام گروهی از بابیان به ناصرالدین‌شاه قاجار در سال ۱۲۶۸ ق. و در پی آن، بابی‌کشی سخت و هولناک حکومت قاجار و اعدام جمعی از بزرگان بابی چون ملا شیخ علی عظیم (سلطان منصور بیان)، قرة العین، سلیمان‌خان تبریزی، سیّد حسین کاتب، میرزا جانی کاشانی و …، زندانی شدن بهاءالله در سیاه‌چال تهران و اخراج او از ایران و فرار پنهانی صبح ازل به بغداد بود.[۱۰۷]

با اقامت صبح ازل در بغداد، آن شهر مرکز بابیان شد. همان‌گونه که در جایی دیگر، با بسط و تفصیل نشان داده شده، صبح ازل در بغداد، به‌سال ۱۲۶۹ ق.، از آن روی که پنهان شده و در دسترس بابیان نبود، با نگاشتن کتاب الوصیة فی تعیین الشهداء، هفت تن از بزرگان بابیان را در نقاطی از ایران و عراق، با عنوان شهید بیان، به سرپرستی پیروان خود برگزید:

  1. سیّد محمّد اصفهانی: شهید بیان در بغداد؛
  2. میرزا محمّدهادی قزوینی: شهید بیان در قزوین؛
  3. میرزا احمد ازغندی: شهید بیان در خراسان؛
  4. ملا محمّدجعفر نراقی: شهید بیان در کاشان؛
  5. سیّد محمّد گلپایگانی: شهید بیان در تهران؛
  6. میرزا موسی قمی: شهید بیان در قم؛
  7. سیّد ابراهیم تبریزی: شهید بیان در تبریز.[۱۰۸]

آنچه را که صبح ازل در کتاب الوصیة دربارۀ وظایف شهداء بیان نگاشت، در سه مورد زیر نمود می‌یافت:

  1. راهنمایی مردم به آیین باب؛[۱۰۹]
  2. جمع‌آوری آثار باب (بیان) و آثار صبح ازل (آثار حی البیان)؛[۱۱۰]
  3. گرفتن حقوق مالی از بابیان.[۱۱۱]

وظایف بالا ریاست تامۀ شهداء بیان بر بابیان را گویاست. صبح ازل در سال‌های پس از آن، کسانی چون ملا محمّدتقی نراقی، سیّد جواد کربلایی، ملا رجبعلی قهیر و ملا علی‌محمّد سراج را به جمع شهداء بیان افزود.

بهاءالله نیز که آن‌زمان «جناب بهاء» خوانده می‌شد و از جای پنهانی اقامت برادر خود، صبح ازل، در بغداد آگاه بود، واسطه‌اش با شهداء بیان و برخی بابیان شناخته می‌شد اما در میان شهداء بیان جای نداشت.[۱۱۲]

در میان شهداء بیان، سیّد محمّد اصفهانی برترین مقام را داشت.[۱۱۳] او، میرزا محمّدهادی قزوینی و ملا محمّدجعفر نراقی به بهاءالله خوشبین نبودند و چنان می‌دیدند که وی در نهان در پی دعوی من‌یظهره‌اللّهی است؛[۱۱۴] با این حال، بهاءالله، چنان که گذشت، همواره، به‌گونه‌ای تام و تمام، در برابر ایشان از در انکار درمی‌آمد و خود را در عبودیت محض صبح ازل می‌گفت. بخش پایانی مکتوب طولانی و انکاری او در برابر مخالفت‌های ملا محمّدجعفر نراقی و پی‌گیری‌های جمعی از بابیان کاشان ــ که پیش از این مورد اشاره قرار گرفت ــ چنین است:

و نشهد فی آخر الکتاب بأن من یظهره الله حق لا ریب فیه و یظهره الله فی المستغاث و إذاً أنتم عنه معرضون. فوالله لو تکونن فی هذا القمیص لن تؤمنوا به و لا بالذین هم من عنده یرسلون لأنکم تعترضون علیه و تجادلونه فی ما عندکم و تستدلون بما ألقی الشیطان فی قلوبکم و إنه مقدس عن کل ذلک و ینادیکم بلسان الغیب أنه لا إله إلا أنا؛ أن یا أهل البیان! إیای فارجعون! فوالله إذاً بکیت فی هذا القول علی شأن لن یحصیه أحد إلا الله المهیمن القیوم! کأنی اطلعت بحزنه و بکل ما یجری علیه من سوء ظنونکم، ألا لعنة الله علی الذین ظلموا و یکلمون من دون بینة من الله و لا کتاب عز محبوب!

قسم به خدا که این عبد افتخار می‌نماید به تراب قدوم مبارک آن نیّر اعظم! و کل ارض محبوب است نزد این عبد زیرا که محل مشی آن رجل مبارک واقع می‌شود و هوا مقصود این عبد واقع شده، لأجل آن که از او استنشاق می‌فرماید و کذلک، جمیع میاه ارض، لأجل آن که از او می‌آشامد و تمام وجود را طالب و آملم که محل نظر و بصر آن سلطان غیب و شهود خواهد شد! فنعم ما قیل:

و غایتی القصوی مواقع رجلها

و عرش البهاء أرض علیها تمشت

با وجود این، نمی‌دانم این‌گونه سخن‌های بی‌معنی چرا در السن و افواه این همج رعاع جاری شده؟ قل الله أذن لکم أم علی الله تفترون؟! باری؛ کل امور را به او تفویض نمودم. إنا لله وإنا إلیه راجعون.[۱۱۵]

دقت در گفتار بالا و شدت عبارت‌های انکاری آن و نیز شعری که در مدح صبح ازل گفته شده، موقعیت متزلزل بهاءالله در برابر ملا محمّدجعفر نراقی (شهید بیان در کاشان) را نشان می‌دهد.

همان‌گونه که آمد، متن این نامۀ طولانی را داعی و نویسندۀ سرشناس بهائی، اسدالله فاضل مازندرانی، در صفحه‌های ۳۱۲ تا ۳۴۴ از جلد پنجم کتاب اسرار الآثار خصوصی آورده است؛ بنابراین، آن را سندی یقین‌آور و نه ساختۀ ازلیان باید دانست. در این پژوهش (سند شمارۀ ۱۹) نیز صفحۀ نخست نسخه‌ای خطی از این مکتوب به‌دست داده شده است.

سند شمارۀ ۱۹

صفحۀ نخست نسخه‌ای خطی از نامۀ طولانی میرزا حسینعلی بهاءالله در رد هرگونه دعوی استقلالی

کاتب: میرزا محمّدعلی فرزند بهاءالله

(کتابخانۀ دانشگاه پرینستون، مجموعۀ ویلیام میلر، مجموعۀ CO385، جعبۀ شمارۀ ۴)

 

با این ترتیب، دانسته می‌شود که از زمان اعدام باب (۱۲۶۶ ق.) تا بابی‌کشی تهران (۱۲۶۸ ق.)، صبح ازل (مرآت صاحب وحی) در رأس جامعۀ بابیان بود و ملا شیخ علی عظیم (سلطان منصور بیان) به نیابتش بر بابیان سیطره داشت و پس از آن نیز از زمان آغاز اقامت مخفیانۀ صبح ازل در بغداد (۱۲۶۹ ق.) تا آغاز دعوت عمومی من‌یظهره‌اللّهی بهاءالله (۱۲۸۳ ق.)، ریاست فراگیر صبح ازل بر بابیان ادامه داشت[۱۱۶] و شهداء بیان، به نیابت او، در جاهای مختلف ایران و عراق بر بابیان سرپرستی داشتند و بهاءالله نیز واسطۀ صبح ازل با شهداء بیان بود.

بنابراین، دانسته می‌شود که بر خلاف گفتار مستند باب که «تا اواخر سال ۱۸۵۲ م. [حدود ۱۲۶۸ ق.: بابی‌کشی تهران]، امر باب بر لبۀ انقراض پس و پیش می‌رفت»، جنبش بابی نه‌تنها به از میان رفتن نزدیک نشده بود که پس از آن، از سازمانی منظم با ریاست صبح ازل و شهداء بیان برخوردار شد و بهاءالله نیز گذشته از آن که تنها رهبر زنده‌ماندۀ بابیان نبود که در برابر رهبران بابی (شهداء بیان) هم چندان توانی در رویارویی نداشت.

من یظهره الله در آیینۀ بهاءالله

امید قائم‌مقامی بر آن است که بهاءالله، در سیاه‌چال تهران، «نخستین اشارات از مأموریت خویش را با ظاهر شدن دختر جوانی [که فرشته بود،] دریافت کرد و دانست که او کسی است که باب، به عنوان من یظهره الله، پیشگویی‌اش کرده بود». سخن موژان مؤمن نیز آن است که بهاءالله «این تجربه را به ریزش آبشاری بر روی خود به وصف آورده، گونه‌ای از مکاشفۀ الاهی که بر او فرومی‌ریخت».

پیش از این گذشت که در نگاه منتقدان مسلمان و ازلی آیین بهائی، گفتارهای زیادی از باب چنان می‌نمایانند که ویژگی‌های من یظهره الله در بهاءالله نیست. برخی از این نکات در بخش «ظهور بسیار نزدیک من یظهره الله» به‌دست داده شدند؛ با این حال، باید گفت که گفتار امید قائم‌مقامی حتی با آنچه از پیشوایان بهائی رسیده نیز همسان نیست. دانسته شد که گفتارهای بهاءالله و عباس افندی عبدالبهاء چنان می‌نمایانند که باب و بهاءالله، از آن روی که به مقام من‌یظهره‌اللّهی بهاءالله آگاه بودند و برای حفظ جانش نگرانی داشتند، چنان نهادند که صبح ازل با عنوان جانشین باب شناسانده شود تا توجه حکومت قاجار از بهاءالله (ستون اصلی آیین باب) منحرف گردد. این گفتار با نخستین آگاهی بهاءالله از مقام من‌یظهره‌اللّهی خود، آن‌هم دوسال پس از اعدام باب، در سیاه‌چال تهران، ناهمسان است.

زمانی که بهاءالله دعوی جدید خود را آشکار کرد، گروهی از بزرگان بابیان کتا‌‌ب‌ها یا رساله‌هایی در نقدش نگاشتند. این سنت از سوی بابیان بعدی نیز پی گرفت شد. در میان ایشان، میرزا هادی دولت‌آبادی در کتاب خود، فصل الکلام، تنها به کتاب بیان فارسی (نوشتۀ باب) پرداخت و کوشید تا برخی نکات آن «کتاب آسمانی» را که بر نادرستی دعوی بهاءالله گویا می‌دانست، به‌دست دهد. طبیعی است که تراز استحکام استدلال‌های او در جایی دیگر باید سنجیده شود اما آنچه اینجا می‌تواند مورد توجه باشد، دست گذاشتن وی بر استدلال پیش‌گفته به طهارت ماء نطفه در کتاب بیان فارسی است:

آن است که نازل شده در باب پانزدهم من الواحد الخامس: «در این که ماء الذی أنتم به تخلقون قد طهّره الله [فی الکتاب.] ملخص این باب آن که چون که یک نطفه است که لایق است ذکر طهارت بر او شود و آنچه دلالت بر او می‌کند از شموس متجلیه در مرایا از شمس جود او، به ذکر او، کل را خداوند در ظل او مستظل فرموده و اذن طهارت داده»[۱۱۷] و معلوم است منظور در آن یک نطفه که فرموده همان نطفۀ شریفه‌ای است که بعد از این ظهور به‌جهت ظهور کلی دیگر منعقد شود و منشأ تجلی مجلی ــ جل شأنه ــ گردد که دارای مقام نقطه بوده باشد؛ پس، هرگاه ادعای این مدعی در این که ظهور کلی است از حق، فرض صدق در آن شود، چگونه می‌شود حال این باب و صدور این حکم از حکیم با این که [او در زمان ظهور این حکم] صاحب لحیه بوده و مقامات کثیره‌ای بعد از نطفه بودن را بر حسب ظاهر طی کرده بود تا به سن وقوف رسیده و در زمانی که این مدعی در مقام نطفه بود، آن ماء محکوم بود به حکم ظهور قبل نقطه ــ جل ذکره ــ به نجاست؛ پس، اگر این ادعا صدق باشد، لازم آید که این حکم بالمره لغو باشد، زیرا که در ظهور بعد، یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید و هو القادر المنان المتعال و محقق است که ثمرۀ این حکم، چنانچه تصریح شده، طهارت نفطۀ من یظهره الله است بنفسه لنفسه و طهارت نطفه‌های مستظلین در ظل عنایت او به ظهور قبل او به تبعیت او و لأجله؛ پس، وقعی برای این مدعی در ادعای بی‌ربط او [نیست].[۱۱۸]

سخن میرزا هادی دولت‌آبادی در این گفتار آن است که باب، در کتاب بیان فارسی، ماء نطفه را به حرمت ماء نطفۀ من یظهره الله پاک قرار داده و نجاست آن را ــ که در دیانت اسلام قطعی بود ــ منسوخ کرده است. این حکم نشان از آن دارد که نطفۀ من یظهره الله ــ که پاک است ــ بعد از صدور این حکم بسته خواهد شد، نه مانند بهاءالله که نطفه‌اش در زمان دیانت اسلام بسته شده و نجس بوده است!

اهمیت این گفتار در آن است که از سوی میرزا هادی دولت‌آبادی با بهائیان به بحث گذاشته شده و مورد شماتت سخت بهاءالله قرار گرفته بود:

… یکی از اولیاء ــ علیه بهاءالله ــ که از کأس استقامت نوشیده و ما سوی الله نزدش معدوم بوده، در ارض صاد[۱۱۹] با هادی دولت‌آبادی ملاقات نموده، آن غافل ذکر نمود: «ماء نطفه را نقطۀ اولی حکم به طهارتش کرده‌اند لأجل حرمت نطفۀ من یظهره الله و در آن ایام جمال قدم بیست‌وپنج ساله بودند» و مقصودش از این کلمه رد ظهور الله و نفی او و اثبات اوهام خود بوده.

اولاً، آن که این کلمه از بیان است [که] می‌فرماید: «در آن یوم، بیان نفع نمی‌بخشد و به آن تمسّک ننمائید»؛ قال و قوله الحق: «إنه لا یشار بإشارتی و بما نزل فی البیان» و به آنچه ذکر نمود، مخالفتش با حضرت نقطه نزد متبصّرین واضح و ثابت، چه که حضرت می‌فرماید: «إیاک إیاک أن تحجب بما فی البیان»، به کمال تصریح مخالفت نموده و شاعر نیست. قل: لعمر الله لا یجد أحد من البیان إلا عرف ظهور مکلّم الطور الذی ینطق بأعلی النداء: الملک لله مالک الوری.

یا هادی! سبب اختلال و اضلال مشو! انوار آفتاب حقیقت عالم معانی و بیان را منوّر نموده و آیات الاهی به‌مثابۀ امطار از سحاب فضل نازل و هاطل. جمیع بیان، الیوم، طائف حول است لو کنتم تفقهون! سبحان الله! هادی ملتفت نیست که چه می‌گوید و از بیان حضرت نقطۀ اولی دربارۀ نطفه چه ادراک کرده!

ثانیاً، بگو: ای غافل! نطفۀ من یظهره الله ـ روح ما سویه فداه ـ طاهر و مطهّر بوده و هست و آن نطفۀ مبارکه به ذکر احدی محتاج نه! أقسمک بالله الذی خلقک و سوّیک! در یک آن قلب را از بغض مطهّر نما و بعد، در آنچه ذکر نمودی تفکر کن، شاید به کلمۀ مبارکۀ «تُبتُ إلیک یا مولی العالم» موفق شوی! آیا پاکی و طهارت نطفۀ من یظهره الله معلّق به کلمۀ عباد اوست؟! أستغفر الله من هذا الوهم المبین! أستغفر الله من هذا الظلم العظیم! أستغفر الله من هذا الخطأ الکبیر!

بگو: ای هادی! اگر در این حین، سمع را از قصص کاذبه طاهر سازی، از لسان حضرت نقطه «إننی أنا أوّل العابدین» اصغا نمائی. من یظهره الله ـ روح ما سویه فداه ـ محیط بوده نه محاط. مقام نقطه به قول او ثابت شده و می‌شود. إنه هو غنی عمن فی السموات و الأرض. کل به او محتاج و در این مقامات، حضرت نقطه به کلمۀ مذکوره ناطق؛ اسمع ثم انصف و لا تکن من الظالمین!

و اگر مقصود آگاهی نفوس منصفه بوده، ایشان از ذکر من یظهره الله و کلمۀ او که نقطۀ اولی از آن اخبار نموده بقوله: «إنه ینطق فی کل شأن: إننی أنا الله» إلی آخر الآیة، مقام آن نطفۀ طیّبه و آن لطیفۀ طاهرۀ ربانیه را دانسته و می‌دانند؛ باری، مقصود آن حضرت از ذکر این اذکار اشتغال به ذکر آن محبوب بوده؛ اعرف و کن من الشاکرین! اعلم و کن من التائبین! انظر و کن من المنصفین!

می‌فرماید: «شجرۀ اثبات، به اعراض از او، شجرۀ نفی می‌شود». لعمر الله! ندای بیان مرتفع و با ناله و حنین می‌فرماید: «یا قوم! یوم یوم الله است و امر امر او! به قطره از بحر ممنوع نشوید و به ذره از آفتاب ظهور محروم نمانید!»

لعمری یا هادی! أخذت الغدیر و نبذت بحر الله ورائک! اتق الله ثم انصف فی ما ظهر بالحق إنه یغنیک عن دونه و یهدیک إلی نبأه العظیم. یا هادی! هل یقدر من أردته أن یستن مع الفارس الإلهی فی میدان الحکمة و البیان؟ لا و ربک الرحمن! خذ أعنة هویک ثم ارجع إلی مولیک إن إلیه مرجعک و مثویک ….[۱۲۰]

در نگاه این پژوهش، اغلب آنچه بهاءالله در پاسخ به میرزا هادی دولت‌آبادی آورده، در واقع، مخدوش کردن بی‌دلیل سخن او و جواب نگفتنش است اما آنچه را که از مکتوبات باب دربارۀ نافع نبودن تمسک به بیان در زمان ظهور من یظهره الله و ضرورت محتجب نشدن بابیان به بیان در آن هنگام آورده، مهم‌ترین استدلال او و پیروانش در پاسخ به این‌گونه سخنان ازلیان باید دانست. بهاءالله بر آن است تا بگوید که بر پایۀ آموزه‌های باب، پس از ظهور من یظهره الله و نسخ آیین بیان، استناد به آثار بابی دیگر درست نیست و چون اکنون، من یظهره الله (بهاءالله) ظاهر شده، ازلیان نمی‌توانند به این‌گونه دلایل دست یازند.

در تحلیل این سخن باید گفت:

در صورت تام و تمام بودن این استدلال، به خود این گفتار نیز نباید متمسک شد، چرا که این گفتار نیز بخشی از سخنان باب بوده و اکنون قابل استناد نیست! گذشته از این، به نظر می‌رسد بهاءالله و پیروانش ــ که به آن سخن باب می‌پرداختند ــ نگاهی جامع و دور از گزینش به سخنان او باید می‌داشتند. به عبارت دیگر، همان کسی که در نگاه ایشان از ضرورت عدم استناد به بیان پس از ظهور من یظهره الله سخن گفته، برای آن ظهور نشانه‌هایی را نیز برشمرده و از این روست که باید گفت: نگاه درست به مجموعۀ سخنان باب چنان می‌نمایاند که وقتی من یظهره الله با آن ویژگی‌های یادشده در آثار باب ظاهر شد، استناد به بیان درست نخواهد بود؛ بنابراین، دانسته می‌شود این مهم‌ترین دلیل بهاءالله نیز در برابر ازلیان کارآیی ندارد و بر پایۀ آموزه‌های باب ــ که وحیانی بودنش برای هردو گروه ازلیان و بهائیان قطعی است ــ بهاءالله موعود او و صاحب دین پس از او نبود.

بهاءالله: موعود تمام ادیان

به روایت مستند باب، اعلام عمومی دعوت جدید بهاءالله در سال ۱۸۶۳ م. رخ داد. این سخن درست نیست، چرا که آن زمان با سال ۱۲۷۹ ق. مطابقت دارد. به روایت بهائیان، بهاءالله هنگامی که در پایان سال ۱۲۷۹ ق. دستور یافت بغداد را ترک کند، در باغ نجیب‌پاشا، در میان جمعی محدود از بابیان، خود را من یظهره الله خواند.[۱۲۱] وی در سال‌های بعد، زمانی که همراه با صبح ازل و گروهی از بابیان در اسلامبول و ادرنه اقامت داشت، همان اطاعت ظاهری از صبح ازل را پی می‌گرفت و با منتقدان خود از شهداء بیان مانند ملا محمّدجعفر نراقی از در دوستی درمی‌آمد.[۱۲۲] این روند ۴ سال ادامه داشت و سرانجام، به ادعای آشکار بهاءالله در سال ۱۲۸۳ ق. (حدود ۱۸۶۷ م.) در ادرنه و مخالفت صبح ازل با او انجامید؛[۱۲۳] بنابراین، این سخن که «در سال ۱۸۶۳ م. [۱۲۷۹ ق.]، بهاءالله به‌شکلی عمومی اعلام کرد که من یظهره الله است»، درست نیست.

 

گذشته از این، بر پایۀ کتاب بیان فارسی، دانسته می‌شود که باب برای سلسلۀ مظاهر ظهور الله پایانی را نمی‌پذیرفت و از ظهورهای پس از من یظهره الله نیز سخن می‌گفت:

… چنین است الی ما لا نهایة، بما لا نهایة، ظهور الله ظاهر؛ در هر ظهوری کیف یشاء ولی ظهور بعد بلوغ ظهور قبل است. این است که در حین بلوغ، حد بلوغ اشرف‌تر از این است که حد تحت خود را به خود نسبت دهد، زیرا که حد بلوغ آن را دارد … این است که در هر ظهور بعدی، ظهور الله اشرف است در حق مظهر به شأنی که ظاهر است که کل ظهورات قبل از برای رسول الله خلق شده و کل ظهورات و آن ظهور از برای قائم آل محمّد [که نقطۀ بیان است،] خلق شده و کل ظهورات و ظهور قائم آل محمّد از برای من یظهره الله خلق شده و همچنین، کل ظهورات و این ظهور و ظهور من یظهره الله از برای ظهور بعد من یظهره الله خلق شده و کل این ظهورات از برای بعد بعد من یظهره الله خلق شده و همچنین، الی ما لا نهایة، شمس حقیقت طالع و غارب می‌گردد و از برای او بدئی و نهایتی نبوده و نیست.[۱۲۴]

دیده می‌شود که باب ظهور خود (قائم آل محمّد) را بلوغ دیانت اسلام و اشرف از آن گفته و همین نسبت را برای آیین من یظهره الله به دیانت بیان، آیین «من یظهر بعد من یظهره الله» به دیانت من یظهره الله و آیین «من یظهر بعد بعد من یظهره الله» به دیانت من یظهر بعد من یظهره الله دانسته و در نهایت طول دنیا جاری دانسته است؛ بنابراین، بر اساس دیدگاه باب که بستر آیین بهائی است و نفی آن به ویرانی اساس آن دیانت می‌انجامد، باید پذیرفت که اگر بهاءالله من یظهره الله باشد که نیست، او «موعود تمام ادیان» نیست، چرا که این جایگاه برای موعود او، «من یظهر بعد من یظهره الله»، موعود موعودش «من یظهر بعد بعد من یظهره الله» و … اولی است!

نتیجه‌گیری

با توجه به آنچه گذشت، دانسته می‌شود که بسیاری از آنچه از سوی امید قائم‌مقامی، در مقام کارشناس مطالعات بهائی، در مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی» به‌دست داده شده، نادرست است. نادرستی این سخنان که به بنیادهای آیین بهائی می‌پردازند، نااستواری اساس آن دیانت را حتی از نگاه آموزه‌های سیّد علی‌محمّد باب گویاست. خلاصۀ آن گفتارها را در نکات زیر می‌توان دید:

  1. آنچه دربارۀ نوع نگاه شیعیان به غیبت امام دوازدهم و امکان دیدار با او گفته شد، نادرست است؛
  2. شیخ احمد احسائی و سیّد کاظم رشتی، بر پایۀ انبوه آثارشان، به خاتمیت دیانت اسلام و مهدویت و قائمیت امام دوازدهم باور داشتند و درستی هر روایتی که جز این دو ویژگی را گویاست، باید ثابت شود؛
  3. باور به قرب ظهور موعود را به سیّد کاظم رشتی نمی‌توان منسوب کرد؛
  4. دستور به جستجوی موعود را به سیّد کاظم رشتی نمی‌توان منسوب کرد؛
  5. باب در ابتدای دعوت، خود را باب امام دوازدهم و نه موعود اسلام گفت؛
  6. باب از سیّد کاظم رشتی «مسایل عرفانی و تفسیر و تأویل احادیث و آیات از طریق اثنی‌عشری و عرفان‌های مربوط به شیخ احسائی را بسیار شنیده و به فقه امامی از روش آنان ورود نمود»؛
  7. سیّد یحیی دارابی، با هر تراز دانشی که داشت، به‌سبب باور به نسبت باب با امام دوازدهم به او گروید؛
  8. با ایمان سیّد یحیی دارابی، در صورت درستی روایت نگرانی حاج میرزا آقاسی از عظمت دعوت باب، دعوت بابی و نه قائمیت او خطرناک دانسته شد؛
  9. باب هیچ‌گاه از نزدیکی بسیار ظهور من یظهره الله سخن نگفته است؛
  10. ویژگی‌هایی که باب برای من یظهره الله برشمرده، در بهاءالله دیده نمی‌شود؛
  11. بهائیان، در روایت ویژگی‌های من یظهره الله، رویکردی گزینشی داشته و تمام گفتارهای باب را پردازش نمی‌کنند؛
  12. جانشینی صبح ازل در مستند «باب: طلیعۀ آیین بهائی» عامدانه ناگفته گذاشته شده است، چرا که بنیاد بابی دیانت بهائی را با چالش روبه‌رو می‌کند؛
  13. بهاءالله گذشته از آن که تنها رهبر باقی‌ماندۀ بابیان نبود، نسبت به رهبران منصوب از جانب صبح ازل (شهداء بیان) نیز در رتبه‌ای پایین‌تر جای داشت و همواره به مراعات ایشان می‌پرداخت؛
  14. بهاءالله حدود ۱۴ سال (۱۲۶۹ تا ۱۲۸۳ ق.)، در ظاهر اطاعت تام و تمام از صبح ازل، به دعوت مخفی به مقام الاهی خود می‌پرداخت؛
  15. سخن از آگاهی نخستین بهاءالله از مقام بلند خود در زندان تهران، نه‌تنها با آموزه‌های باب همسان نیست که با روایت خود او و فرزندش، عباس افندی، دربارۀ آگاهی پیشینش از آن مقام نیز ناسازگار است؛
  16. دعوی بهائیان دربارۀ جایگاه بهاءالله در مقام موعود تمام ادیان درست نیست.

کتابنامه

ابراهیمی، محمّدصادق. تاریخ علیمحمّد باب. نسخۀ تایپی ازلیان.

الأحسائی، الشیخ أحمد. جوامع الکلم. البصرة، مطبعة الغدیر، ۱۴۳۰ ق.

ــــــــــ . شرح الزیارة الجامعة الکبیرة. کرمان، چاپخانۀ سعادت، ۱۳۵۶٫

ــــــــــ . العصمة و الرجعة: جوامع الکلم. ج ۵، صص۲۰۱ تا ۴۵۷٫

ابن‌الطاووس، السیّد علی بن موسی. کشف المحجة لثمرة المهجة. تحقیق: الشیخ محمّد الحسون، قم، مؤسسة بوستان کتاب قم، ۱۳۷۱٫

ــــــــــ . مهج الدعوات و منهج العبادات. تحقیق: ابوطالب کرمانی و محمّدحسن محرر، قم، دار الذخائر، ۱۴۱۱ ق.

اصفهانی، میرزا حیدرعلی. دلائل العرفان فی ظهور الحجة و التبیان. بمبئی، بی‌نا. [چاپ سنگی]، ۱۳۱۲ ق.

افنان، ابوالقاسم. عهد اعلی: زندگانی حضرت باب. با همکاری هماتاج بازیار، آکسفورد، انتشارات ONEWORLD، بی‌تا.

باب، سیّد علی‌محمّد. بیان عربی. بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ ازلیان به‌خط محمّدصادق ابراهیمی]، بی‌تا.

ــــــــــ. بیان فارسی. بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ ازلیان به‌خط نستعلیق]، بی‌تا.

ــــــــــ . فی السلوک إلی الله، مندرج در: باب، سیّد علی‌محمّد. مجموعۀ آثار حضرت اعلی. نسخۀ خطی، آرشیو ملی بهائیان ایران (INBA)، ش ۶۷، صص ۱۴۵ تا ۱۴۸٫

بحرانی، سیّد هاشم. روزنهای به خورشید: ترجمۀ تبصرة الولی فی من رأی القائم المهدی. ترجمۀ سیّد حسن افتخارزادۀ سبزواری، تهران، انتشارات نیک معارف، ۱۳۷۸٫

بهاءالله، میرزا حسینعلی. اشراقات و چند لوح دیگر. بی‌جا.، بی‌نا. (چاپ عکسی بهائیان از چاپ سنگی)، بی‌تا.

ــــــــــ . بدیع. بی‌جا.، بی‌نا. (چاپ سنگی از روی خط زین‌المقربین)، بی‌تا.

تنکابنی، محمّد بن سلیمان. قصص العلماء. به کوشش محمّدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۸۳٫

دولت‌آبادی، قمرتاج. حدیث نفس. نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه هاروارد، مجموعۀ قمرتاج دولت‌آبادی.[۱۲۵]

[دولت‌آبادی، قمرتاج؛ ابراهیمی، محمّدصادق.] قسمتی از الواح نقطۀ اولی و آقا سیّد حسین کاتب. بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ ازلیان]، بی‌تا. [حدود ۱۳۳۶]

دولت‌آبادی، میرزا هادی. فصل الکلام. نسخۀ خطی به خط میرزا مصطفی کاتب.

دولت‌آبادی، میرزا یحیی. آئین در ایران. نسخۀ تایپی ازلیان.

دهجی، سیّد مهدی. رساله. نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ ادوارد براون، ش F.57 (9)9‌.

الرشتی، السیّد کاظم. جواهر الحکم. البصرة، شرکة الغدیر للطباعة و النشر المحدودة، ۱۴۳۲ ق.

ــــــــــ . رساله در عقاید پنجگانه: جواهر الحکم. ج ۸، صص ۱ تا ۱۵۵٫

ــــــــــ . شرح القصیدة. نسخۀ خطی، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش ۷۳۱۰٫

روحی، عطیه. شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل). بی‌جا.، بی‌نا.، بی‌تا.

سراج، ملا علی‌محمّد. کتاب سراج. بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ ازلیان به‌خط محمّدصادق ابراهیمی]، بی‌تا.

سمندر قزوینی، کاظم. تاریخ سمندر. بی‌جا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۱ بدیع.

شاهرودی، شیخ احمد. إیقاظ النائمین، مندرج در: شاهرودی، شیخ احمد. راهنمای دین. بی‌جا.، چاپخانۀ حیدری، ۱۳۴۳٫

ــــــــــ . حق المبین. به کوشش محمّدحسن قدردان قراملکی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۹۲٫

شریف کاشانی، شیخ محمّدمهدی. تاریخ جعفری: نمایی از منازعات بابیان و بهائیان و کوششهای پیشامشروطۀ بابیان مشروطهخواه. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۸٫

صبح ازل، میرزا یحیی. کتاب الوصیة فی تعیین الشهداء. نسخۀ خطی.

ــــــــــ . متمم بیان. بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ عکسی ازلیان از نسخۀ خط میرزا یحیی صبح ازل]، بی‌تا.

ــــــــــ . مستیقظ. بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ عکسی ازلیان از نسخۀ خط میرزا یحیی صبح ازل]، بی‌تا.

الصدر، السیّد حسن. تکملة أمل الآمل. تحقیق: حسین علی محفوظ، عبدالکریم الدباغ و عدنان الدباغ، بیروت، دار المؤرخ العربی، ۱۴۲۹ ق.

الطوسی، الشیخ محمّد بن الحسن. کتاب الغیبة. النجف، مطبعة النعمان، ۱۳۸۵ ق.

[عبدالبهاء، عباس.] مقالۀ شخصی سیاح که در تفصیل قضیۀ باب نوشته است.، تهران، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۱۹ بدیع.

فاضل مازندرانی، اسدالله. اسرار الآثار خصوصی. بی‌جا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ج ۱ (۱۲۴ بدیع)، ج ۲، (۱۲۴ بدیع)، ج ۳ (۱۲۸ بدیع)، ج ۴ (۱۲۹ بدیع) و ج۵ (۱۲۹ بدیع.)

ــــــــــ . تاریخ ظهور الحق. ج ۲ و ۴ (نسخۀ خطی)، ج ۳ (بی‌جا.، بی‌نا. [چاپ بهائیان]، بی‌تا.).

فیضی، محمّدعلی. حضرت بهاءالله. بی‌جا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۵ بدیع.

ــــــــــ . حضرت نقطۀ اولی. بی‌جا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۲ بدیع: ۱۳۵۲٫

ــــــــــ . حیات حضرت عبدالبهاء. بی‌جا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۸ بدیع.

قهیر، ملا رجبعلی. کتاب ملا رجبعلی قهیر. نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ ادوارد براون، ش F.24 (9)9‌.

کاشانی، میرزا جانی. نقطة الکاف، به کوشش ادوارد براون، لیدن، مطبعۀ بریل، ۱۳۲۸ ق.

کرمانی، حاج محمّدکریم‌خان. تیر شهاب در رد باب خسرانمآب، مندرج در: کرمانی، حاج محمّدکریم‌خان. مکارم الأبرار (فارسی)، ج ۶٫

ــــــــــ . مکارم الأبرار: مجموعۀ مصنفات عالم ربانی و حکیم صمدانی مرحوم آقای حاج محمّدکریمخان کرمانی. البصرة، شرکة الغدیر للطباعة و النشر المحدودة، ۱۴۳۵ ق.

کرمانی، میرزا آقاخان؛ روحی، شیخ احمد. هشت بهشت. بی‌جا. بی‌نا. (چاپ ازلیان)، بی‌تا.

[گروهی از بهائیان حیفا.] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی ـ عز اسمه الأعلی. بی‌جا. مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۴ بدیع.

متولی‌باشی قمی، میرزا محمّدحسین. جواب جناب متولیباشی قمی به آمیرزا موسی. نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ اسناد ادوارد براون، ضمن کتابچۀ F.25.

المجلسی، الشیخ محمّد باقر. بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار. بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴ ق.

میثمی عراقی، شیخ محمود. دار السلام. قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۹۳٫

نبوی رضوی، سیّد مقداد. اسنادی دربارۀ جایگاه صبح ازل در نگاه باب. فصلنامۀ بهائی‌شناسی، ش ۲ و ۳، پاییز و زمستان ۱۳۹۵٫

ــــــــــ . اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی. تهران، انتشارات شیرازۀ کتاب ما، ۱۳۹۶٫

ــــــــــ . بررسی روششناسانۀ کتاب ایقان. فصلنامۀ بهائی‌شناسی، ش ۱۱، پاییز ۱۳۹۸٫

ــــــــــ . جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علیمحمّد باب، مندرج در: نوری، عزیه‌خانم و همکاران. تنبیه النائمین. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴٫

ــــــــــ . دیباچهای بر تاریخ جعفری، مندرج در: شریف کاشانی، شیخ محمّدمهدی. تاریخ جعفری. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۸٫

ــــــــــ . سازمان اداری بابیان در زمان اقامت میرزا یحیی صبح ازل در بغداد (۱۲۶۹ تا ۱۲۸۰ ق.). فصلنامۀ بهائی‌شناسی، ش ۴، تابستان ۱۳۹۶٫

ــــــــــ . میرزا حسینعلی بهاءالله، ملا محمّدجعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی، مندرج در: شریف کاشانی، شیخ محمّدمهدی. تاریخ جعفری، به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۸٫

ــــــــــ . نوشتههایی از میرزا حسینعلی بهاءالله در اطاعت از میرزا یحیی صبح ازل (به روایت بهائیان)، مندرج در: نوری، عزیه‌خانم و همکاران. تنبیه النائمین. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴٫

نجم‌آبادی، شیخ هادی. تحریر العقلاء. به کوشش مرتضی نجم‌آبادی، تهران، مطبعۀ ارمغان، ۱۳۱۲٫

نراقی، ملا محمّدجعفر. تذکرة الغافلین. نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ اسناد ادوارد براون، شF.63 (9)9‌.

النوری، المیرزا حسین. جنة المأوی فی من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری. النجف، مرکز الدراسات التخصصیة فی الإمام المهدی، ۱۴۲۷ ق.

ــــــــــ . نجم ثاقب در احوال امام غایب. قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۴٫

النیلی، السیّد علی بن عبدالکریم. المنتقی من السلطان المفرج عن أهل الإیمان. النجف، مرکز الدراسات التخصصیة فی الإمام المهدی، ۱۴۲۷ ق.

[۱]. They believed that he was in a state of physical concealment. He was alive and present but he simply could not be seen. (5.40)

 

[۲]. الشیخ محمّد بن الحسن الطوسی، کتاب الغیبة، باب «أخبار بعض من رأی صاحب الزمان و هو لا یعرفه أو عرفه فی ما بعد».

 

[۳]. السیّد علی بن موسی بن الطاووس، کشف المحجة لثمرة المهجة، ص ۱۰۴ و همو، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص ۲۹۶٫

 

[۴]. السیّد علی بن عبدالکریم النیلی، المنتقی من السلطان المفرج عن أهل الإیمان. در این کتاب، ۱۶ حکایت در ارتباط با امام دوازدهم آمده است.

 

[۵]. الشیخ محمّدباقر المجلسی، بحار الأنوار، ج ۵۳، صص ۱ تا ۷۷: باب «ذکر من رآه ــ علیه السلام» و صص ۱۵۹ تا ۱۸۰: باب نادر فی «ذکر من رآه ـــ علیه السلام ـ فی الغیبة الکبری قریباً من زماننا».

 

[۶]. شیخ محمود میثمی عراقی،  دار السلام، صص ۳۹۳ تا ۵۰۷٫

 

[۷]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری، تمام کتاب و همو، نجم ثاقب در احوال امام غایب، ج ۲، صص ۴۴۶ تا ۷۸۴٫

 

[۸]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علی‌محمّد باب.

 

[۹]. در صورت فارسی مستند The Gate، «قریب‌الوقوع» گفته شده است.

 

[۱۰]. Prior to his passing, Seyyed Kazim urged his students to do nothing but to scatter in search of the promised one whose appearance was eminent. (7.53)

 

[۱۱]. After prayers Mulla Hussain sought to excuse himself but his host urged him to remain and began questioning him about the prophecies of the 12th Imam. (10.47)

 

[۱۲]. در صورت فارسی مستند The Gate، «دانش الاهی» گفته شده است.

 

[۱۳]. The young man asks Mulla Hussain: “In what way that your master Seyyed Kazim described the promised one?” “The promised one would be between the ages of 20 and 30. He would be of pure lineage a descendant of the Prophet Muhammad. He would be completely bereft of any bodily deficiencies and he would possess innate knowledge.” (۱۰٫۵۷)

 

[۱۴]. Behold, all these signs are manifest in me. (11.24)

 

[۱۵]. الشیخ أحمد الأحسائی، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج ۳، ص ۲۲۳٫

 

[۱۶]. این رساله، در سال ۱۴۳۰ ق.، از سوی پیروان کرمانی شیخ احمد احسائی، در جلد پنجم از مجموعۀ آثار او، جوامع الکلم، به چاپ رسیده است.

 

[۱۷]. سیّد کاظم رشتی، رساله در عقاید پنج‌گانه، صص ۱۱۴، ۱۱۵، ۱۳۰ و ۱۳۱٫

 

[۱۸]. نک.: السیّد کاظم الرشتی، شرح القصیدة، برگ‌های ۵۵ ر تا ۵۷ ر.

 

[۱۹]. حاج محمّدکریم‌خان کرمانی، مکارم الأبرار (فارسی)، ج۱، صص ۴۶ و ۴۷٫

 

[۲۰]. حاج محمّدکریم‌خان کرمانی، تیر شهاب در رد باب خسران‌مآب، صص ۲۹۳ و ۲۹۴٫

 

[۲۱]. پیشین، ص ۲۹۴٫

 

[۲۲]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علی‌محمّد باب، صص ۳۶۶ تا ۳۶۸٫

 

[۲۳]. سیّد ابراهیم موسوی قزوینی (د. ۱۲۶۲، نویسندۀ ضوابط الأصول): «أستاذ علماء عصره فی علم الأصول بعد أستاذه شریف‌العلماء فی کربلاء المشرّفة. انتهت إلیه رئاسة الإمامیّة و تخرّج علیه جماعة من العلماء … و کان تخرّج فی الفقه علی الشیخ الأفقه الشیخ موسی آل الشیخ جعفر …». (السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۲، صص ۴۴ و ۴۵)

 

[۲۴]. شیخ احمد شاهرودی، إیقاظ النائمین، صص ۸۹ و ۹۰٫

 

[۲۵]. محمّد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء، صص ۶۸ و ۶۹٫

 

[۲۶]. شیخ هادی نجم‌آبادی، تحریر العقلاء، ص ۵۷٫ برای آگاهی از ایمان بابی شیخ هادی نجم‌آبادی و جایگاه بلندش در میان ازلیان، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمه‌ای تاریخی، فصل دوم: «شیخ هادی نجم‌آبادی: معلّم فکر اصلاح دین در عصر قاجار».

 

[۲۷]. میرزا یحیی دولت‌آبادی، آئین در ایران، ص ۴۲٫ وی در ادامه نوشته: «این جوان به‌عنوان زیارت به کربلا آمده، باز به شیراز برمی‌گردد. گویند: علاوه بر نشستن او در مجلس موعظه، گاهی هم سیّد رشتی را به طور خصوصی ملاقات می‌کرده و سیّد او را احترام می‌نموده. نامش سیّد علی‌محمّد، پدرش سیّد رضای بزاز».

 

[۲۸]. محمّدصادق ابراهیمی، تاریخ علی‌محمّد باب، صص ۱ و ۲٫ این کتاب نسخه‌ای تایپی و بدون نام مؤلف است اما از آنجا که تصحیح مطالبش از سوی محمّدصادق ابراهیمی انجام شده و خط او را داراست، و نیز چون روش نگارشی‌اش مانند دیگر آثار اوست، به وی نسبت داده شد. ابراهیمی از بزرگان ازلیان در عصر پهلوی و از شهداء بیان بود و از این روست که کتاب او در میان مهم‌ترین آثار دربارۀ باب باید دانسته شود. البته باید گفت که او، در اینجا، خود را نسبت به چگونگی و تعداد حضور سیّد علی‌محمّد باب در محفل درسی سیّد کاظم رشتی ناآگاه گفته است.

 

[۲۹]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۱، صص ۱۹۱ و ۱۹۲٫

 

[۳۰]. سیّد علی‌محمّد باب، فی السلوک إلی الله، ص ۱۴۸٫ این رساله‌ مکتوبی سه صفحه‌ای است که در مجموعه‌ای از آثار باب آورده شده است.

 

[۳۱]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۴، ص ۳۶۹٫ وی در ادامه، نمونه‌های از این دست سخنان باب را آورده است.

 

[۳۲]. به عنوان نمونه، نک.: شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، ص ۱۰۶۵: «بلی؛ در این تحصیلات، علم کافی و وافی که بتواند کاملاً در معانی خوض نماید و در انشاء خطب و مناجات از غلط محفوظ ماند، تحصیل نکرده و این است آنچه در السنه متداول است که بی‌سواد و بی‌علم بوده نه آن‌ که مقصود آن باشد که تدرّس و تعلّم و تحصیل نکرده و اُمّی بوده؛ پس اُمّی بودن باب غلطی است که از برای کرامت و اعجاز او جعل کرده‌اند! بلی؛ آنچه در میان شیعه، عموماً، مسلّم بوده، آن است که عاری از کمالات علمیّه بوده که این قدح و ذم را لازال به وی نمودند، چنان که در ایقان پر است از این شکوا که: «به او نسبت می‌دادند» و «بر او چنین و چنان می‌گفتند». دلیل دیگر بر اُمّی نبودن باب و این که اکتساب مقدار ناقصی از علوم و مکاتب و مدارس کرده، آن است که معلوم است از مراجعه در کتب باب آن‌ که به لسان عربی تکلّم کرده و انشاء خطب و مناجات نموده و شطری در تفسیر و حدیث نوشته و تصرّفات و تأویلات مسروقه به دست آورده که عامی بحت صرف نبوده؛ حال، اگر اُمّی بوده و اکتساب نکرده، باید علم او لدنّی باشد و از وحی آسمانی و فیض ربّانی باشد و در این صورت، کلماتش، لامحاله، از غلطات صوری ظاهری و از جهل و نادانی در مطالب عاری خواهد بود که در علم الاهی غلط و خطاء و جهل و اشتباه راه ندارد و حال آن ‌که مُراجع در کتب او می‌داند کثرت جهل و عیب و غلط او را در آن‌ها، پس معلوم است که علم او ربّانی نبوده، پس اُمّی نبوده و این به‌واسطۀ آن است که به طریق متعارف تحصیل و تعلّم کرده اما ناقص و به این جهات، برزخ بین الأمرَین و شق ثالث بوده: نه عامی بحت و نه عالم کامل؛ مثل کسی که در شناوری مهارت نداشته باشد و خود را در دریایی انداخته باشد».

 

[۳۳]. نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، ص ۴۶۱٫

 

[۳۴]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۲۸۱٫

 

[۳۵]. پیشین، ص ۲۸۵٫

 

[۳۶]. (۲۸,۲۴)

 

[۳۷]. Wahid is well known for his knowledge. He was famous for having memorized 20000 traditions of the prophet and of the imams. (28.40)

 

[۳۸]. Wahid is thunderstruck at the eloquence at the speed at which the Bab is revealing these versus the like of which he had never heard before and he immediately recognizes the voice behind this commentary is none other than the voice behind the Quran itself. (30.2)

 

[۳۹]. در صورت فارسی مستند The Gate، «قائم» گفته شده است.

 

[۴۰]. عبارت درون کروشه در در صورت فارسی مستند The Gate گفته شده است.

 

[۴۱]. However the prime minister served in a sense as the Shah’s spiritual guide and Prime Minister Aqasi was very threatened by the claim of the Bab to being the promised one. (31.4)

 

[۴۲]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص ۴۵۵٫

 

[۴۳]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علی‌محمّد باب.

 

[۴۴]. The Bab proclaimed that after him very soon after him would appear him whom God shall make manifest, a new divine emissary. A messenger, the Bab said, he would bring a revelation even more potent than the revelation that the Bab himself had brought. (38.47)

 

[۴۵]. برای آشنایی با او، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچه‌ای بر تاریخ جعفری.

 

[۴۶]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، صص ۱۲۱ و ۲۰۱٫

 

[۴۷]. سال ولادت میرزا حسینعلی بهاءالله ۱۲۳۳ ق. و سال ولادت سیّد علی‌محمّد باب ۱۲۳۵ ق. است. (محمّدعلی فیضی، حضرت بهاء الله، ص ۹ و همو، حضرت نقطۀ اولی، ص ۷۱)

 

[۴۸]. [گروهی از بهائیان حیفا،] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطۀ اولی ـ عز اسمه الأعلی، صص ۲ و ۳٫

 

[۴۹]. قمرتاج دولت‌آبادی نام این لوح را در خاطرات مسافرت خود به قبرس آورده و به پیدا شدنش در خانۀ صبح ازل اشاره دارد. تحلیل این خاطرات در آینده به‌دست داده خواهد شد.

 

[۵۰]. توضیح ناشر دربارۀ «من یظهره الله»: «من یظهره الله یعنی کسی که خدا او را ظاهر می‌کند و نقطۀ اولی موعود بیان را به این عنوان نامیده و در بیان فارسی، وقت ظهور او بین ۱۵۱۱ تا ۲۰۰۱ سال از بیان نوید داده شده؛ مع‌الوصف، بعد از شهادت نقطۀ اولی، عده‌ای مدعی این مقام شدند که ازجملۀ آن‌ها میرزا حسینعلی است که خودش «بهاء» و پیروانش «بهائی» خوانده می‌شوند و صبح ازل همۀ مدعیان این امر را کاذب خوانده و رد کرده است». ([قمرتاج دولت‌آبادی و محمّدصادق ابراهیمی،] قسمتی از الواح نقطۀ اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمۀ ناشر، ص ج، پ ۱)

 

[۵۱]. پیشین، مقدمۀ ناشر، ص ج.

 

[۵۲]. این عبارت، در بازگردان فارسی گفتار او در صورت فارسی مستند The Gate گفته شده است.

 

[۵۳]. The mother book of the Babi dispensation, the Persian Bayan. (37.38)

 

[۵۴]. سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب پانزدهم از واحد پنجم، ص ۱۷۶: «… فی أن ماء الذی أنتم به تخلقون قد طهّره الله فی الکتاب. ملخّص این باب آن که چون که یک نطفه است که لایق است ذکر طهارت بر او شود و آنچه دلالت بر او می‌کند از شموس متجلّیه در مرایا از شمس جود او، به ذکر او، کل را خداوند در ظل او مستظل فرموده و اذن طهارت داده ولی دوست داشته و می‌دارد که تلطیف از آن را در منتهای کمال ظاهر سازند در مقام یسر نه در مقام عسر و ثمرۀ آن این که کسی در حق آن نیّر اعظم و ادلای او دون خطور طهارت نکند که کل مطهّرات از بحر جود همین نطفۀ اوّلیه ظاهر می‌گردد …».

 

[۵۵]. شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، ص ۵۱۴٫

 

[۵۶]. میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام، صص ۱۴ و ۱۵٫

 

[۵۷]. سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب یازدهم از واحد ششم، صص ۲۱۷ و ۲۱۸: «… نهی شده کل را که طفل، قبل از آن که به خمس سنین نرسیده، او را تأدیب به لسان نمایند و بر او حزنی واقع نسازند و بعد از بلوغ آن، زیاده از پنج ضرب خفیف تجاوز نکنند، آن‌هم نه بر لحم بلکه بستری حائل کنند و بر شئون دون وقر جاری نسازند … لعل، بر آن نفسی که کل از بحر جود او منوجد می‌گردند، حزنی وارد نیاید، زیرا که معلّم نمی‌شناسد معلّم خود و کل را، چنانچه در ظهور فرقان، تا چهل سال نگذشت، کسی نشناخت شمس حقیقت را و در نقطۀ بیان، بیست‌وپنج سال. خداوند عالم است که از برای او مقدر فرموده باشد از عمر لا یعرف که همان ایام خوشی اوست. اگرچه کل منتظر اویند، ولی چون ناظر به او نیستند، لابد بر او حزن وارد خواهد آمد …»

 

[۵۸]. شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، ص ۵۱۵٫

 

[۵۹]. سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب نهم از واحد هشتم، ص ۲۸۹٫

 

[۶۰]. پیشین، باب سیزدهم از واحد پنجم، ص ۲۹۵٫

 

[۶۱]. شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، ص ۵۲۱٫

 

[۶۲]. به عنوان نمونه، نک.: سیّد علی‌محمّد باب، بیان عربی، باب یازدهم، صص ۵۸ و ۵۹: «إن یبعث ملکاً فی البیان کتب علیه أن یملکنّ لنفسه ما یجعلنّه علی رأسه ممّا یکن علیه خمس و تسعین عدداً ممّا لم یکن له عدل و لا شبه و لا کفو و لا قرین و لا مثال»؛ باب یازدهم، ص ۵۴: «کل ذا ملک یبعث فی البیان ینتخبنّ من سکّان مملکته عدد الکاف و الهاء من العلماء الذین هم ینبغی أن یکوننّ مطالع الحروف فی کتاب الله لعلّهم یوم القیامة بمن یظهره الله یؤمنون و یوقنون و دین الله ینصرون». همو، بیان فارسی، باب نهم از واحد هفتم، ص ۲۴۹: «هر صاحب ملکی که در بیان مرتفع گردد، سزاوار است دو بیت بنا کند به اسم من یظهره الله و محل خود قرار دهد و عدد ابواب اوّل از نود و پنج متجاوز نشود و ثانی از نود تا آن که سرّ حقیقت در جماد هم سرایت کرده باشد».

 

[۶۳]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، نوشته‌هایی از میرزا حسینعلی بهاءالله در اطاعت از میرزا یحیی صبح ازل (به روایت بهائیان).

 

[۶۴]. پیشین، صص ۹ و ۱۰ و نیز، نک.: سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب هفدهم از واحد دوم، ص ۷۱٫

 

[۶۵]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا حسینعلی بهاءالله، ملا محمّدجعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی.

 

[۶۶]. در این کتاب، زمان نگارش آن مکتوب، به‌نادرستی «حدود سال ۱۲۷۷» یاد شده است.

 

[۶۷]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۳۳٫

 

[۶۸]. پیشین، ج ۵، صص ۳۴۰ و ۳۴۱٫

 

[۶۹]. پیشین، ج ۵، ص ۳۴۳٫ ازلیان بر اساس همین گفتارهای باب در کتاب بیان فارسی، زمان ظهور من یظهره الله را بین سال‌های ۱۵۱۱ و ۲۰۰۱ بیانی ــ که مساوی با «غیاث» و «مستغاث» است ــ دانسته و به بطلان دعوت بهاءالله استدلال می‌کردند. به‌عنوان نمونه، حاج میرزا هادی دولت‌آبادی پس از اشاره به باب هفدهم از واحد دوم کتاب بیان فارسی، این‌گونه نوشته: «اگر در این مقام، اقرب از «غیاث» زمانی تصور می‌شد به‌جهت ظهور آن نیر اعظم ــ جل شأنه ــ هر آینه اشاره و ذکر می‌شد. و با ملاحظۀ خصوصیت مقام، ظاهر می‌شود که اول ازمنۀ متصوره به‌جهت ظهور آن جلوۀ ربانیه و حقیقت بهیۀ سبحانیه در عوالم ناسوتیۀ ظلمانیه که اراضی تعینات انسانیه را به نور تجلی خود روشن فرماید که معنی «و أشرقت الأرض بنور ربها»ست، عدد غیاث خواهد بود». (حاج میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام، ص ۱۰)

 

[۷۰]. سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا حسینعلی بهاءالله، ملا محمّدجعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی، صص ۳۶۸ و ۳۶۹٫

 

[۷۱]. شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، بخش «تصاویر و اسناد»، سند شمارۀ ۴۰٫

 

[۷۲]. میرزا حسینعلی بهاءالله، بدیع، ص ۱۱۳٫

 

[۷۳]. سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب هفتم از واحد دوم، صص ۳۰ و ۳۱: «… فی بیان یوم القیامة: … مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجرۀ حقیقت است و مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد بلکه همه موهوماً امری را توهم نموده که عند الله حقیقت ندارد و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است، این است که از وقت ظهور شجرۀ حقیقت در هر زمان، به هر اسم، الی حین غروب آن، یوم قیامت است. مثلاً، از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن قیامت موسی بود که ظهور الله در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزا داد هرکس مؤمن به موسی بود به قول خود و هرکس مؤمن نبود به قول خود … و بعد، از یوم بعثت رسول الله تا یوم عروج آن قیامت عیسی بود که شجرۀ حقیقت ظاهر شده در هیکل محمّدیه و جزا داد هرکس که مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود به قول خود هرکس که مؤمن به آن نبود و از حین ظهور شجرۀ بیان إلی ما یغرب قیامت رسول الله هست که در قرآن وعده فرموده که اول آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی‌الاولی سنۀ هزار و دویست و شصت ــ که سنۀ هزار و دویست و هفتاد از بعثت می‌شود ــ اول یوم قیامت قرآن بود و الی غروب شجرۀ حقیقت قیامت قرآن است … و قیامت بیان در ظهور من یظهره الله است …».

 

[۷۴]. برای آگاهی از دیدگاه شیعیان دربارۀ «قیام قیامت به ظهور قائم»، نک.: شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، صص ۳۲۱ تا ۳۲۷٫ وی ابتدا بر لزوم توجه به ظاهر روایات، جز در مورادی که قرینه‌ای وجود داشته باشد، دست گذاشته و آن را سنت همیشگی انسان‌ها در انتقال مفاهیم دانسته و سپس، به شرح حالات مختلف مکالمه در توجه به ظاهر کلام یا عدم توجه به آن رسیده و برای دعوی پیش‌گفتۀ خود دلایلی آورده و نتیجه گرفته که بدون وجود قرینه، «حمل ظاهر بر خلاف معنای او جایز نیست». سپس، بر آن است که «یوم القیامة» در عرف مسلمانان و اهل سایر ادیان به آخرت مربوط است و پس از آن، نوشته که در اغلب روایات بسیار زیادی که از امامان شیعیان دربارۀ شروع آخرت و بهشت و دوزخ و حیات ابدی در دست است، از عبارت «یوم القیامة» بهره برده شده و بر همین مبناست که نتیجه گرفته: «یوم القیامة در لسان آیات و اخبار غیر یوم الظهور است بلکه مراد دار الجزاء است». پس از آن، روایاتی مانند «حلال محمّد حلال إلی یوم القیامة» را به همان ابدی ‌بودن اسلام تا پایان جهان بازگردانده و معنی دیگر را به بیان قرینه محتاج دانسته و بر آن است که پیروان باب و بهاءالله چنین قرینه‌ای در دست ندارند، گذشته از آن که روایات بسیار دیگری نیز هست که از ابدی ‌بودن اسلام تا پایان جهان با استفاده از عبارت‌هایی جز «یوم القیامة» سخن گفته‌اند.

 

[۷۵]. By late 1852, the cause of the Bab was teetering on the brink of extinction with only one leader left alive, Bahaullah. (56.47)

 

[۷۶]. در صورت فارسی مستند The Gate، «فرشته» گفته شده است.

 

[۷۷]. It was here that Bahaullah in the company of other Babis received the first intimations of his mission, when a maiden appeared to him and he realized that he was the one whom the Bab had foretold as him whom God shall make manifest. (57.06)

 

[۷۸]. He describes the experience as being like a cascade of waterfall flowing down over him, sort of divine revelation flowing down upon him. (57.26)

 

[۷۹]. In 1863 Bahaullah publicly declared that he was him whom God shall make manifest, the fulfillment of the Bab’s mission, the promised one for all faiths. He suffered years of persecution and exile finally bringing him to the Holy Land, Israel. (57.39)

 

[۸۰]. سیّد مقداد نبوی رضوی، اسنادی دربارۀ جایگاه صبح ازل در نگاه باب، صص ۷۵ تا ۱۰۴٫

 

[۸۱]. نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۲۳ تا ۲۶، ۶۴ تا ۶۶، ۳۱۰ تا ۳۶۹، ۳۶۹ تا ۳۷۱ و ۴۵۹ تا ۴۶۱٫

 

[۸۲]. نک.: پیشین، ج ۳، صص ۴۵۹ و ۴۶۰٫

 

[۸۳]. سیّد مقداد نبوی رضوی، اسنادی دربارۀ جایگاه صبح ازل در نگاه باب، ص ۷۶٫

 

[۸۴]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص ۵۶۵٫

 

[۸۵]. عطیه روحی، شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل)، ص ۳٫

 

[۸۶]. سخن باب چنین است: «ستعکس من تلک المرآت مرآت ثم من تلک المرآت مرآت ثم من تلک المرآت مرآت ثم من تلک المرآت مرآت و لو أذکر إلی الآخر الذی لا آخر له لم یفرغ حب فؤادی عن تلک التعاکسات المتلائحات و التجلیات المتصاعدات و لکن إلی حینئذ بفطرة محضة غیر تلک المرآت ما ظهرت و سیظهره الله إذا شاء إنه کان علی کل شیء قدیراً». (ملا علی‌محمّد سراج، کتاب سراج، صص ۳۲ و ۳۳)

 

[۸۷]. سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، بخش «لغات و اصطلاحات»، ص ۳٫

 

[۸۸]. این تعبیر را ملا محمّدجعفر نراقی ــ که در میان نخستین شهداء بیان جای داشت ـــ دربارۀ خود به کار برده و نشان داده که شهداء بیان در نگاه او چنین مقامی داشتند. (نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا حسینعلی بهاءالله، ملا محمّدجعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی، ص ۳۳۰)

 

[۸۹]. این عبارت را یکی از ازلیان دربارۀ میرزا هادی دولت‌آبادی ــ که آن زمان نزدیک‌ترین کسان به صبح ازل بود ــ به کار برده است. (نک.: شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، ص ۲۸۴)

 

[۹۰]. آرشیو ملّی بهائیان ایران (INBA)، نسخۀ شمارۀ ۶۴، صص ۹۵ تا ۱۰۲، عبارت مورد استناد: ص ۹۷٫

 

[۹۱]. میرزا حیدرعلی اصفهانی، دلائل العرفان، ص ۱۹۵٫

 

[۹۲]. سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمه‌ای تاریخی، ج ۱، صص ۵۵ و ۵۶٫

 

[۹۳]. قمرتاج دولت‌آبادی، حدیث نفس، فصل چهارم («چه آثاری از بابیه را در اختیار دارم و چگونه به دستم رسیده است؟»)، ص ۴۹: «دو برگ کاغذ سبز کم‌رنگ که هریک در حقیقت دارای دو صفحه می‌باشند و به‌منزلۀ کاغذ سفید مهری است که در ذیل هریک از صفحات، دو مهر، یکی که روی آن آیۀ «شهد الله أنه لا إله إلا هو العزیز المحبوب» حک شده و دیگری مهری است که «إننی أنا حجة الله و نوره» به دست حضرت سلطان حی ازل رسیده است».

 

[۹۴]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، میان صص ۶۸ و ۶۹٫

 

[۹۵]. با توجه به آنچه بهائیان آورده‌اند، دانسته می‌شود که بابیان، آن زمان، از صبح ازل دستور می‌گرفتند. ایشان در این بخش از مکتوبات خود ـ که در نگاه این پژوهش با تردید و تأمل باید بررسی شود ـ قتل میرزا اسدالله دیان را به‌پای صبح ازل گذاشته‌اند اما آنچه در این میان مهم می‌نماید، همان اطاعت بابیان از اوست، پس باید گفت: کتاب مستیقظ با اعتراض بابیان روبه‌رو نشده بود: «… میرزا یحیی در ایام غیبت جمال ابهی در کردستان، مشاهیر بابیه و اصحاب آثار و مدعیانی را که قبلاً نام بردیم، تکفیر و طرد کرد و … در حق‌شان امر و حکم شدید داد و از آن جمله، کتابی معروف به نام مستیقظ نوشت و خطاب به بابیان دستور قتل میرزا اسدالله دیان خویی و آقا سیّد ابراهیم خلیل تبریزی داد … و جمال ابهی، روزی، از صبح الی عصر یک‌یک از بابیان عراق را احضار نموده، تعالیم و نصایح حضرت نقطۀ اولی را که در خصوص آداب و سلوک محبت و اتحاد بابیان و عدم تعرض به مدعیان فرمودند، تذکر داد تا از عزم ایذاء دیان منصرف شدند …». (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۱۶۴ و ۱۶۷)

 

[۹۶]. پیشین، ج ۴، ص ۱۴٫

 

[۹۷]. [عباس عبدالبهاء.] مقالۀ شخصی سیاح که در تفصیل قضیۀ باب نوشته است.، صص ۶۷ تا ۶۹٫ در این کتاب از نویسنده‌اش سخنی به میان نیامده اما نگارشش از سوی عبدالبهاء قطعی است و بهائیان آن را از او می‌دانند. (نک.: محمّدعلی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء، ص ۳۵۵)

 

[۹۸]. محمّدکاظم سمندر، تاریخ سمندر، ص ۲۱۵: «… در لوح مفصل ایشان است که می‌فرمایند: به اصل حکمت اشتهار اسم ازل دو نفر آگاه بودند؛ یکی، حضرت کلیم ـ علیه سلام الله ـ و دیگری، جناب ملا عبدالکریم مشهور به آقا میرزا احمد کاتب ـــ علیه بهاءالله».

 

[۹۹]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، ص ۳۷۱٫

 

[۱۰۰]. به عنوان نمونه، نک.: میرزا محمّدحسین متولی‌باشی قمی، جواب جناب متولی‌باشی قمی به آمیرزا موسی. این رسالۀ کوتاه، پاسخ یکی از بزرگان بابیان به دعوتش از سوی میرزا موسی کلیم به آیین بهاءالله است.

 

[۱۰۱].. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص ۴۹۱٫

 

[۱۰۲]. برای شرح بیشتر، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، بررسی روش‌شناسانۀ کتاب ایقان. این تغییر و تبدل با بررسی تطبیقی ۱۲ نسخۀ خطی و چاپی کتاب ایقان، از جمله، نسخۀ اصلی آن (بخش با خط بهاءالله، به روایت اسدالله فاضل مازندرانی)، نسخۀ خطی ۱۲۷۸ ق. (سال کتابت ایقان) تا نسخۀ چاپی ۱۳۵۲ ق. به‌دست داده شده است.

 

[۱۰۳]. ملا شیخ علی ترشیزی از اصحاب سیّد کاظم رشتی بود و توسط ملا حسین بشرویه‌ای به باب گروید و از سوی او به لقب «اسم الله العظیم» نامبردار شد. وی در زمان زندانی‌شدن باب در ماکو، یکی از بابیانی بود که پیوسته نزد او می‌رفت و نوشته‌هایش را به پیروانش می‌رساند. باب، در نوشته‌ای خطاب به عظیم، خود را قائم موعود اسلام خواند. (نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۱۶۳ تا ۱۶۹)

 

[۱۰۴]. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص ۲۶۰٫

 

[۱۰۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، ص ۱۶۹٫ در میان بزرگان بابی، ملا رجبعلی (اسم الله القهیر) در رساله‌ای که در رد دعوی استقلالی بهاء نگاشته، نام عظیم را در میان بزرگان بابی که به رهبری صبح ازل گردن نهادند، آورده است. (ملا رجبعلی قهیر، کتاب ملا رجبعلی قهیر، برگ ۲۵)

 

[۱۰۶]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۶۱ و ۶۲٫ بر اساس این روایت، برخی از بزرگان بابی اجتماع‌یافته در تهران این کسان بودند: «و از آن جمله، حسین‌جان میلانی سابق‌الذکر شوری عجیب و هوسی غریب در دل‌ها و سرها افکند، چنان که خون در عروق جمعیت می‌جوشید و او را در غایت خضوع و خشوع می‌ستودند و جمعی از مشاهیر بابیه، امثال حاجی سلیمان‌خان تبریزی، میرزا سلیمان‌قلی نوری، ملا عبدالکریم قزوینی، حاجی میرزا جانی کاشانی، لطفعلی‌میرزا شیرازی و غیرهم در آن مجامع بودند».

 

[۱۰۷]. نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴٫

 

[۱۰۸]. سیّد مقداد نبوی رضوی، سازمان اداری بابیان در زمان اقامت میرزا یحیی صبح ازل در بغداد (۱۲۶۹ تا ۱۲۸۰ ق.)، صص ۷۸ تا ۸۵٫

 

[۱۰۹]. میرزا یحیی صبح ازل، کتاب الوصیة فی تعیین الشهداء، ص ۲۸٫ او این عبارت را در نامه‌اش به شهید بیان در تهران (طهران) نوشته است: «قد جعلناک من لدنا شهیداً للأمر لتهدی الناس بآیات الله لعلهم فی أیام ربهم یتذکرون». همچنین، در نامه اش به شهید بیان در قم به این موضوع پرداخته است: «إنا نحن قد بیّنا لک الآیات لتقرأ ما نزل فیها لتهدین الکل إلی الله ربک الذی کل له ساجدون». (ص ۳۶) در نامه به شهید بیان در قزوین نیز همین نکته را خاطرنشان ساخته است: «قد جعلناک من لدنا شهیداً لتهدی الناس بآیات الله لعلهم فی آیات الله یدخلون». (ص ۳۷)

 

[۱۱۰]. پیشین، ص ۵٫ سخن او در نامه‌اش به شهید بیان در خراسان چنین است: «قد أمرناکم أن تجمعن کل ما نزل فی البیان وکل ما أنزل من حی البیان لتکونن من المحسنین».

 

[۱۱۱]. پیشین، ص ۱۰٫ سخن او چنین است: «قد قدّرنا فی الکتاب أن تأخذن ما کان من حقوق الله ولترسلن بین یدینا ولتکونن من المسرعین». وی همچنین، در نامه‌اش به شهید بیان در تهران (طهران) نوشته: «قل کل من فضله سائلون أن اتقوا الله یا أهل الأرض ثم إلینا حقوق الله لتبلغون». (ص ۲۷)

 

[۱۱۲]. نک.: پیش از این، بخش «ظهور بسیار نزدیک من یظهره الله»، گفتار ملا محمّدجعفر نراقی دربارۀ ناهمسانی ویژگی‌های میرزا حسینعلی بهاءالله با من یظهره الله. او این گفتار را در کتاب تذکرة الغافلین که آن را در سال ۱۲۸۴ ق. (یک سال پس دعوت عمومی بهاءالله) در دفاع از صبح ازل نگاشت، آورده است. (تاریخ نگارش این کتاب در صفحۀ ۷۶ از آن آمده است.)

 

[۱۱۳]. ملا محمّدجعفر نراقی، حاج سیّد محمّد اصفهانی را «جناب اعز اجل امجد، حاجی سیّد محمّد ـ علیه السلام ـ که از اعاظم شهداء بیان است» یاد کرده است. (ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۲۴) ملا علی‌محمّد سراج نیز نام او را با عنوان «اعظم شهداء بیانی، آقائی و مولائی، حاجی سیّد محمّد ــ روحی فداه ــ» آورده است. (ملا علی‌محمّد سراج، کتاب سراج، ص ۵۵)

 

[۱۱۴]. برای شرح مبسوط این بدبینی‌ها، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچه‌ای بر تاریخ جعفری، صص ۲۳ تا ۳۶، ۶۴ و ۶۵ و نیز همو، میرزا حسینعلی بهاءالله، ملا محمّدجعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی.

 

[۱۱۵]. سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا حسینعلی بهاءالله، ملا محمّدجعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی، صص ۳۹۱ و ۳۹۲٫

 

[۱۱۶]. در نگاه این پژوهش، بر خلاف آنچه بهائیان در متون تاریخی خود آورده‌اند، ریاست میرزا یحیی صبح ازل بر بابیان سیری نزولی نداشت و تا زمان دعوت عمومی میرزا حسینعلی بهاءالله فراگیر بود. برای شرح بیشتر، نک.: پیشین، صص ۳۵۶ تا ۳۷۳: بخش «تحلیل نامۀ طولانی بهاءالله در رد هرگونه دعوی جدید».

 

[۱۱۷]. سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب پانزدهم از واحد پنجم، ص ۱۷۶٫

 

[۱۱۸]. میرزا هادی دولت‌آبادی، فصل الکلام، صص ۱۴ و ۱۵٫

 

[۱۱۹]. ارض صاد: اصفهان. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، ص ۸۹)

 

[۱۲۰]. میرزا حسینعلی بهاءالله، اشراقات، صص ۲۴ تا ۲۷٫

 

[۱۲۱]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، ص ۲۶۸: «در مدت دوازده شبانه‌روز ــ که سرادق ابهی در باغ نجیبیه مرتفع بود ــ یار و اغیار از بیانات و آثار مبارکه استماع نمودند و الواح صادره ــ که دال بر استقلال امر ابهی [ظهور من یظهره الله] بود ــ در مجمع خواص و احباب تلاوت گردید [و] نزدیکان به رضوان معرفت ذوالجلال نزدیک شدند و دوران صیت قدرت و عظمت الهیه را شنیدند و عید اعظم ابهی ـــ که به‌نام «عید رضوان» مسمی است ــ تأسیس گردید».

 

[۱۲۲]. برای شرح این رویکرد، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا حسینعلی بهاءالله، ملامحمّدجعفر نراقی و بابیان کاشان در آستانۀ دعوت جدید بهائی، صص ۳۶۸ تا ۳۷۰٫

 

[۱۲۳]. سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۳۶٫

 

[۱۲۴]. سیّد علی‌محمّد باب، بیان فارسی، باب سیزدهم از واحد سوم، ص ۹۶؛ و باب دوازدهم از واحد چهارم، صص ۱۳۶ و ۱۳۷٫

 

[۱۲۵]. این نسخه پیش‌تر با همین نام در وب‌گاه «دنیای زنان در عصر قاجار» (مجموعۀ قمرتاج دولت‌آبادی) قرار داشت.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در برگی از تاریخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

داستانِ یک داستان: مروری بر کمپین “داستان ما یکیست”

چکیده هنگام ناآرامی‌های ایران در نیمۀ دوم سال ۱۴۰۱ شمسی، تشکیلات بهائی در ابتدا، ضمن همدلی…