پيام بيت العدل به بهائيان در نورز ۱۴۰۰
به روال سالهای جاری، در نوروز ۱۴۰۰ هم بیتالعدل پیامی برای ایرانیان بهائی صادر نمود. این پیام که با تیتر نوروز ۱۷۸ آغاز شده بود، هیچ نشانی از سال ۱۴۰۰ نداشت. این در حالی است که در پیام رضوان همین امسال که در ماه اردیبهشت صادر شد، پیام آن را «رضوان ۲۰۲۱ میلادی (۱۷۸ بدیع)» ذکر کرده بودند. این روش بیان تاریخ و بیاعتنایی به تقویم شمسی رایج در کشور ایران، در کنار دیگر پیامهای بیتالعدل که رسماً با تاریخ میلادی نگاشته میشود و تاریخ بدیع را در پرانتز قرار میدهد، این حس تاریخی را به انسان میدهد که گویی با تقویم هجری شمسی و فرهنگ مرسوم میان ایرانیان تقابلی وجود دارد.
گویی از نظر تشکیلات بهائی و بیتالعدل، مراودات و مکاتبات روزمره تشکیلات با تقویم میلادی صحیح است و استفاده از تقویم بدیع بهائی هیچ لزومی ندارد و حتی مناسبتهای بهائی مانند رضوان هم کافی است که با تاریخ میلادی سنجیده شوند. بهعنوانمثال، اصطلاح ترکیبی «رضوان ۲۰۲۱» عبارتی کاملاً متعارف در ادبیات جامعه بهائی شده است، بهطوری که گویا ۲۰۲۱ سال از اولین عید رضوان گذشته است! اما وقتی پای مخاطب ایرانی در میان باشد، آداب و رسومی که قرنها به آن خو گرفتهاند و در تمام شؤون زندگی بهائیان ایرانی هم جاری است هیچ ارزشی ندارد و در اینجاست که تاریخ بدیع جایگاه پیدا میکند و سال نوروز را مبتنی بر تقویم بدیع ذکر میکنند. درنتیجه، گویی استفاده از این تقویم، فقط و فقط بهمنظور دهنکجی به تقویم ایرانی شمسی موضوعیت یافته است.
با نگاهی کلیتر، این نگاه سرشار از بیاعتنایی به زندگی بهائیان ایران در تمام مراودات تشکیلات با هموطنان بهائی به چشم میخورد. از نظر تشکیلات، بهائیان ایرانی فقط جمعیتی مطیع تشکیلات برای پیشبرد اهداف بیتالعدل در سراسر جهان هستند و بهنوعی بهائیان درجه دوم پس از بهائیان غربی بهشمار میآیند که ارزش آنها فقط به داشتن مهارتهای تشکیلاتی و تبعیت از فرامین بیتالعدل است. این نگاه از زمان شوقی و پس از استقرار نظام اداری بهائیت در آمریکا شدت گرفت و از آن زمان بود که بهائیان ایران تشویق به مهاجرت به کشورهای عقبافتاده میشدند تا کلونیهای بهائی را ایجاد کنند و همزمان میسیونرهای امریکایی بهائیت را بهعنوان یک دین آمریکایی برای مردم جهان ترویج میکردند.[۱] حتی شواهدی نشان میدهد که این نگاه از زمان عبدالبهاء نیز وجود داشته است. فضلالله مهتدی، ملقب به صبحی، که از بهائیزادگان بود و نسبت خویشاوندی نیز با بهاءالله داشت و این موقعیت برای او بهوجود آمد که بتواند مدتی کاتب عبدالبهاء در شهر حیفا باشد، در یکی از کتابهای خود که خاطرات خویش را برای ایرانیان بیان میکند، مینویسد:
«آنچه در آنجا مرا دلتنگ میکرد چند چیز بود که تاب بردباری آن را نداشتم. یکی آنکه میان بهائیان فرنگی را با ایرانی جدایی میگذاشتند. به فرنگیها بیشتر ارزش میدادند تا به ایرانیها و مردم خاور. نخست آنکه مهمانخانۀ اینها از آنها جدا بود و افزار زندگی اینها آراسته و نیکوتر بود. ایرانیها هرچند [=هر تعداد که بودند] در توی یک اطاق بودند و بر روی زمین میخوابیدند، ولی فرنگیها در هر اطاقی بیش از یکی دو نفر نبودند و تختخوابهای خوب فنری داشتند و افزار آسایش و خوراکشان بهتر بود. پیوسته عبدالبهاء شام و ناهار را با فرنگیها میخورد. بهعکس در مهمانخانۀ ایرانیها یک بار هم این کار را نکرد.
دوم آنکه زنهای اندرون، دختران و خویشاوندان عبدالبهاء، از ایرانیها رو میگرفتند و دیده نشد که برای نمونه دستکم یکبار خواهر یا زن عبدالبهاء که هر دو پیر بودند از یک پیرمرد بهائی ایرانی که سرافرازی خود را در بندگی به آنها میدانست، در هنگام برخورد پاسخ درودش را بدهند، تا چه رسد که دلجویی کنند. با فرنگیها اینگونه نبودند با آنکه گروش و دلبستگی یک بهائی ایرانی که در این راه جانبازیها کردهاند از فرنگیها بیشتر و بالاتر بود و از بن همانند نبودند.
سوم آنکه در نوشتههای خود گاهی که میخواستند مردم را به کیش بهائی بخوانند دربارۀ ایرانیها سخنان ناشایست میگفتند که اینها مردمی بودند مانند جانوران درنده، خونریز و بدستیز، دور از آموزش و پرورش، در هوسهای ناهنجار فرورفته، زشتکار و بدکردار. این دین آنها را به راه راست راهبر شد و به آنها دانش نشان داد تا از خوی جانوری دست کشیدند و اندک به راه مردمی آمدند… و چنان در گفتن این سخنان تردست بودند که هرکس از مردم بیگانه که با سخنان آنها آشنا شده بود، ایرانیان را پستترین مردم جهان میپنداشت!» (صبحی، پیام پدر، ص۱۶۶ و ۱۶۷)
سوءاستفاده از نجابت ایرانیان گاهی به اوج میرسد، تا جایی که در همین پیام باوجودیکه عنوان پیام نوروز است، اما در متن آن هیچ تبریکی به مناسبت نوروز باستانی یافت نمیشود و در سراسر متن، این نگاه از بالا به پایین به شکلی آزاردهنده به چشم میآید. درعوض جایجای این پیام با تهییج بهائیان ایران، دستورهای جدید را به آنان متذکر شده است. تمام جملات با ادبیاتی حماسی و کلماتی احساسی به دنبال تحمیل خواستههای تشکیلات به بهائیان ایران است، آن هم در شرایطی که به مدد فشارهای جهانی که بخشی از آن ناشی از پروندههای حقوق بشری بهائیت است، مردم این کشور، در تنگناهای سختی قرار گرفتهاند، اما حتی یک همدردی ساده با ملت ایران هم در این پیام یافت نمیشود.
وقتی ادعاهای عدم دخالت در سیاست و تابعیت قانون رسمی کشورها را از مبلغان بهائی میشنویم، چگونه میتوان این ادعا را جزو تعالیم عالم بهائی دانست که در سراسر این متن و سایر متون مشابه، نهتنها حتی یک بار هم بهائیان به تبعیت از قانون رسمی کشور فراخوانده نشدهاند، بلکه به طرق پیدا و پنهان سعی شده است آنان را در موقعیتی قرار داد که با اقدامات خود، زمینهای برای تخاصم با دولت و ملت ایران را ایجاد نمایند و از رهگذر واکنش جامعه میزبان این اقلیت، بساط مظلومیت را در رسانهها و مجامع بینالمللی بگستراند.
گروهی از محققان تاریخ معاصر جهان بر این باورند که درحدود یک قرن پیش، صهیونیسم جهانی با ایجاد زمینههای متعدد، شرایط را طوری پیش برد که حزب نازی دست به اقدامات تقابلی با یهودیان آلمان بزند. ثمره این تقابل اگرچه هیچ سودی برای یهودیان ساکن آلمان نداشت، اما بزرگترین عامل تشکیل کشوری در بهترین نقطه خاورمیانه و در ساحل مدیترانه برای صهیونیسم جهانی بود. اینجاست که معنی جمله بهاءالله که در پیام نوروز بیتالعدل آمده است، روشن میشود: «مظلومیّت صرفه اثرها دارد و ثمرها آرد».
گویا از نظر بیتالعدل یک بهائی ایرانی خوب، یک بهائی مرده است که بتوان حتی از مرگ و تدفین وی نیز خوراک رسانهای آماده کند، و الا اگر یک بهائی ایرانی یک عمر بدون اختلاف و تنش با جامعه زندگی کند، اصولاً سود چندانی برای تشکیلات حیفانشین نخواهد داشت.
نتیجۀ این تقابل با دولت، فرهنگ و جامعه ایرانی تا به امروز فقط ایجاد مشکلات متعدد برای هممیهنان و حتی باورمندان بهائی در داخل کشور بوده است. بهطور مثال در حقوق بینالمللی و قوانین داخلی اغلب کشورها، تلاش برای تغییر دین افراد بهویژه کودکان، جرمانگاری شده است و تشکیلات بهائی هم در بسیاری از کشورها ازجمله خود فلسطین اشغالی هیچ اعتراضی به این قانون نداشته است؛ اما وقتی برنامه ۲۵ساله به بهائیان ایران ابلاغ میشود و از آنان خواسته میشود که با تشکیل کلاسهای کودکان و نوجوانان و انواع تبلیغات تهاجمی به تبلیغ آیین بهائی بپردازند، درواقع دستور به افزایش سطح تنش در جامعه را دادهاند.
درنتیجۀ اجرای فرامین بیتالعدل، دو اتفاق محتمل است. اول آنکه این روند سربازگیری برای بیتالعدل ادامه یابد و روزبهروز افراد بیشتری بهعنوان بهائیان گوشبهفرمان حیفا در داخل کشور تسجیل شوند و این مسیر توسعه را با سرعت بیشتری ادامه دهند که کاملاً مطلوب تشکیلات است، اگرچه احتمال وقوع بسیار کمی دارد و تقریباً غیرمحتمل است.
دوم آنکه مانعی در برابر این اقدامات ایجاد شود و فرد یا گروهی در مقابل این تبلیغات تهاجمی واکنش نشان دهند. اینجاست که سریعاً برچسب «مفتریات پوچ متعصّبین» بهکار خواهد آمد و با فشارهای همهجانبه بینالمللی سعی در رفع فشار میشود. در این اتفاق که احتمال وقوع بالاتری دارد، بازهم هدف تشکیلات حاصل شده است.
امید است بهائیان ایران با تأمل در رفتارهای بیتالعدل راه صحیح را بیابند و اگر بر بهائی بودن خود هم اصرار دارند، حداقل الگوی رفتاری خود را در زندگی کسی قرار دهند که سالها در میان مسلمانان فلسطین بهگونهای زیست که مردم فلسطین حتی در مراسم تشییع جنازه وی متوجه نشدند که مشغول تدفین عبدالبهاء، رهبر بهائیان جهان هستند، یا یک عالم مسلمان را برای خاکسپاری به قبرستان مسلمانان میبرند.
[۱]. ر ک: مقاله نگاهی به روند توسعه بهائیت در غرب، در همین شماره از مجله.