سیّد مقداد نبوی رضوی
کارشناسی ارشد تاریخ اسلام، دانشگاه شهید بهشتی
مریم السادات امامی
کارشناس ارشد ادبیات فارسی ـ دانشگاه الزهراء
چکیده
امید قائممقامی (استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه ایالتی نیویورک) که از پیروان آیین بهائی است، پژوهشهایی دربارۀ اندیشۀ مهدویت انجام داده است. این مقاله به بررسی دیدگاههای او دربارۀ فقیه و محدث سرشناس شیعیمذهب، میرزا حسین نوری طبرسی، میپردازد و مقدمهای بر بررسی برخی دیگر از دیدگاههای او در حوزۀ مطالعات مهدویت است. او، در پژوهش دربارۀ محدث نوری، بر آن است که آثار وی در حوزۀ مطالعات مهدویت ــ که از گسترۀ اثرگذاری بسیار برخوردار بوده و هست ــ در واکنش به آیینهای بابی و بهائی بود. این مقاله، هم از نگاه محتوایی و هم از نگاه روشی، به نادرست دانستن دیدگاه او رسیده است.
کلیدواژه: میرزا حسین نوری طبرسی، دیدارها با امام دوازدهم، آیین باب و آیین بهائی.
مقدمه
امید قائممقامی (استاد مطالعات اسلامی دانشگاه ایالتی نیویورک) که از پیروان آیین بهائی است، در بخشی از پژوهشهای خود دربارۀ اندیشۀ مهدویت، به فقیه و محدث شیعی، میرزا حسین نوری طبرسی، پرداخته و رویکردهای او در حوزۀ مهدویت را بررسی کرده است. این پژوهش تحلیلی بر آن دیدگاههاست و مقدمهای بر بررسی برخی دیگر از آراء او در حوزۀ مطالعات مهدویت دانسته میشود. وی آن دیدگاهها را در مقالۀ
Arresting the Eschaton: Mirza Husayn Tabarsi Nouri (d. 1902) and the Babi and Baha’i Religions
آورده که در اینجا «بازداشت قیامت» خوانده میشود. این مقاله در شمارۀ چهارم از جلد سیوششم Journal of Religious History که به دسامبر ۲۰۱۲ م. بازمیگردد، چاپ شده است. بدان سبب که سیّد علیمحمّد باب، برای عبارت اسلامی «یوم القیامة» معنایی دیگر قرار داد و آن را با نسخ هر آیین به دیانت پس از خود مرتبط کرد[۱] و نیز چون میرزا حسین نوری طبرسی آثاری در اثبات مهدویت امام دوازدهم شیعیان نگاشت و در واقع، به تحکیم اندیشۀ بنیادین مخالف با آموزههای بابی و بهائی پرداخت، میتوان بر آن بود که نام «بازداشت قیامت»، از سوی نویسندۀ این مقاله، با در نظر داشتن نگاه انکاری او نسبت به آیین بیان و سپس آیین بهائی برگزیده شده است. همین برداشت را در نتیجهگیری این مکتوب میتوان دید: «در تثبیت و برجسته ساختن روایتهای ارتباط با امام غایب، نوری در صدد بود تا بهگونهای مؤثر قیامت را منجمد یا بازدارد و جوابی تند و تیز به ادیان بابی و بهائی بدهد».
شناختی از میرزا حسین نوری طبرسی
از آن روی که در مقالۀ بازداشت قیامت، «برای شروع، برخی یادداشتهای کوتاه دربارۀ زندگی نوری» لازم دانسته شده،[۲] اینجا نیز بهگونهای گذرا به آن پرداخته میشود.
میرزا محمّدحسین نوری طبرسی[۳] (۸ شوال ۱۲۵۴ تا ۲۷ جمادیالآخره ۱۳۲۰ ق.[۴]) از فقیهان و محدثان بزرگ شیعی در پایان سدۀ سیزدهم و ابتدای سدۀ چهاردهم هجری قمری است. با بررسی آثار برخی عالمان دینی یا تراجمنگاران برجستۀ شیعه، نگاه بلند ایشان به او را میتوان دریافت. بهعنوان نمونه، سیّد حسن صدر (د. ۱۳۵۴ ق.) که از فقیهان تراز اول و مراجع تقلید زمان خود بود و او را از نزدیک میشناخت، با عنوانهایی چون «ثقة الإسلام»، «نائب الإمام صاحب الزمان»، «جمال السالکین»، «خاتمة المحدثین و الرجالیین»، «أحد الفقهاء الماهرین»، «مجمع الفضائل و الفواضل»، «المصنف النافع»، «المستدرِک الشافع»،[۵] «أشبه من رأیتُ بالسلف الصالح من علماء الأوائل» و «شرف الحاج»[۶] یادش کرده است. سیّد موسی شبیری زنجانی هم که اکنون در میان فقیهان تراز اول و مراجع تقلید شیعیان است و در میان برجستهترین دانشمندان علم رجال حدیث نیز شناخته میشود، «بسیار محقق و عظیمالشأن»ش خوانده و کتاب رجالیاش، خاتمة مستدرک الوسائل، را «بسیار پرفایده» دانسته و گفته که «نزد اهل تحقیق، … بسیار ارزشمند است».[۷]
میرزا حسین نوری، ابتدا، نزد ملا محمّدعلی محلاتی (از شاگردان سیّد محمّدشفیع جابلقی و ملا اسدالله بروجردی: دو عالم دینی بزرگ زمان خویش[۸]) شاگردی کرد و سپس، همراه وی به تهران آمد. آن استاد، در تهران، به محضر درسی شیخ عبدالرحیم بروجردی رفت.[۹] این عالم دینی سرشناس،[۱۰] پدر همسر میرزا حسین نوری شد.[۱۱]
با مسافرت شیخ محمّدعلی محلاتی به عراق در سال ۱۲۷۳ ق.، میرزا حسین نوری نیز با او همراه شد و تا چهارسال در نجف ماند و سپس به ایران بازگشت.[۱۲] وی، دیگربار، بهسال ۱۲۷۸ ق.، به عراق رفت و ملازمت شیخ عبدالحسین تهرانی (شیخ العراقین: از برجستهترین شاگردان شیخ محمّدحسن صاحب جواهر[۱۳]) را پیش گرفت و از او به دریافت اجازۀ روایت حدیث مفتخر شد. سالهای ۱۲۷۸ تا ۱۲۸۰ ق. را باید دورۀ همراهی همیشگی میرزا حسین نوری با شیخ العراقین دانست: مدتی در کربلا و دوسال در کاظمین.[۱۴]
او، در سال ۱۲۸۰ ق.، نخستین حج خود را به جای آورد و سپس، به نجف رفت و چندماهی محفل درسی شیخ مرتضی انصاری را تا زمان وفاتش، ۱۸ جمادیالآخره ۱۲۸۱ ق.،[۱۵] دریافت. به نظر میرسد که وی، پس از درگذشت آن استاد، حدود سه سال در عراق ماند، چرا که در سال ۱۲۸۴ ق.، برای زیارت مشهد رضوی به ایران آمد. سپس، در سال ۱۲۸۶ ق.، سال درگذشت شیخ عبدالحسین تهرانی، به عراق بازگشت و سالهایی آنجا ماند تا دیگربار حج به جای آورد و چند سال پس از آن را در نجف گذراند.[۱۶]
او، در آن سالها، به درس میرزا محمّدحسن حسینی شیرازی (از شاگردان تراز اول شیخ مرتضی انصاری) میرفت. در سال ۱۲۹۱ ق.، زمانی که آن استاد برای زیارت بارگاه امام دهم و امام یازدهم شیعیان به سامراء رفته و مسافرتش به طول انجامیده بود، وی و استاد معنویاش، ملا فتحعلی سلطانآبادی،[۱۷] و نیز خواهرزادهاش، شیخ فضلالله نوری، به آن شهر رفتند تا سبب دیرکرد استادشان را دریابند. آن مسافرت به اقامت بیستسالۀ میرزای شیرازی در سامراء و بنیانگذاری حوزۀ علمیهای شیعی در آن شهر سنینشین انجامید؛ بنابراین، این سه تن را نخستین پیوستگان به آن استاد باید گفت.[۱۸] میرزا حسین نوری آغاز اقامت در سامراء را اینگونه یاد کرده است:
إلی أن ساعدنی التقدیر إلی المهاجرة إلی الناحیة المقدسة، «سر من رأی»، لمّا هاجر إلیها السیّد السند، حجة الإسلام و نادرة الأیام و أستاذ أئمة البشر و مجدد المذهب فی القرن الثالث عشر، المنتهی إلیه رئاسة الشیعة فی عصره و المطاع الذی انقاد له الجبابرة لنهیه و أمره، الذی یعجز عن وصف أدنی معالیه اللسان و یغنی اشتهار مساعیه عن إطالة البیان، الآمیرزا محمّدحسن الشیرازی ـ رفع الله شریف رتبته و قدس زکی تربته ــ و بقیت فیها سنین.[۱۹]
وی در آن سالها، برای سومین بار به حج رفت و در سال ۱۲۹۷ ق. نیز دومین زیارت مشهدش را انجام داد و دوسال بعد، ۱۲۹۹ ق.، چهارمین حج را به جای آورد و از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۴ ق. در سامراء ماند.[۲۰]
به روایت برخی آگاهان، او، در حوزۀ علمیۀ سامراء، در میان نزدیکترین کسان به میرزا محمّدحسن شیرازی جای داشت، بهگونهای که «همهکاره»ی دستگاه ریاست دینیاش بود و چون آن مرجع تقلید سرشناس فرصت نداشت به دید و بازدید میهمانان برود، او را از طرف خود میفرستاد و همچنین، تقسیم وجوه مالی هم به دست او بود.[۲۱]
مقام میرزا حسین نوری نزد میرزای شیرازی را از افسوس فراوان وی، به هنگام وفات، از نبود او بر بالینش میتوان دانست:
و مرض الموت جناب حجة الاسلام، موافق تجویر اطباء، سل بود. از اهل سامره که همراه نعش بودند، معلوم گردید که جناب حاجی ثقة الاسلام [نوری که به کربلا رفته بود،] آن وقت رسید که جنازۀ آن مرحوم بر پل سامره رسیده بود. مردم سامره بیان میکردند که در روز چهارشنبه، حالت سرکار حجة الاسلام آن بود [که] گاهی غش میکردند و گاهی افاقه میشد و بعد هر افاقه، میفرمودند که: «الحمدلله علی کل حال» و أیضاً، میفرمودند که: «افسوس حاجی تا این دم نه آمدند. افسوس که ما رفتیم و به ایشان ملاقی نشدیم» تا آن که رحلت فرمود؛ إنا لله و إنا إلیه راجعون. ثلم فی الإسلام ثلمة لا یسدها شیء.[۲۲]
با درگذشت میرزای شیرازی، ریاست حوزۀ علمیۀ سامراء به شاگرد برجستهاش، سیّد اسماعیل صدر، رسید.[۲۳] روایتی مهم چنان مینماید که آن مرجع تقلید سرشناس، خود، به جانشینی او نظر داشت.[۲۴] میرزا حسین نوری را از حامیان جدی مرجعیت سیّد اسماعیل صدر گفتهاند. به روایت برخی آگاهان، او و ملا فتحعلی سلطانآبادی که «مقام علمی و معنویشان مورد اتفاق کل بود و هیچکس دربارۀ آنان حرفی نداشت، عَلَم برداشته بودند» که وی مرجع تقلید اعلم است.[۲۵]
با این حال، بهسبب اختلافهای زیادی که میان گروههایی از طلاب علوم دینی در سامراء پدید آمد و نیز از آن روی که گروههایی از اهل سنت، همراه با حکومت عثمانی، به پیگرفتهشدن وجود یک حوزۀ علمی برجستۀ شیعی در آن شهر رضایت نداشتند، وضعیت بهگونهای شد که حدود یکسال و هفتماه بعد، سیّد اسماعیل صدر و میرزا حسین نوری سامراء را ترک کردند.[۲۶]
تراز جایگاه میرزا حسین نوری در حوزۀ سامراء پس از میرزای شیرازی را از گزارشی که به وزارت امور خارجۀ ایران دربارۀ مهاجرت او و سیّد اسماعیل صدر نوشته شده، میتوان دریافت. بر پایۀ آن گزارش، با مهاجرت آن دو از سامراء، «وضع» آن شهر «بهکلی تغییر یافت» و «بدطوری» شد. این از آن روی بود که بیشتر عالمان دینی و طلاب سامراء، همراه آن دو، آن شهر را ترک کردند:[۲۷]
هفتۀ قبل، آمدن جناب مستطاب آقای میرزا اسماعیل صدر را از سامره به کاظمین معروض حضور مبارک داشته است. در این چند روزه، اغلبی از طلاب هم با عیال و اطفال وارد شدند و محققاً جناب معزیالیه با کسان و متعلقان خود و جناب مستطاب شریعتمدار آقای حاجی میرزا حسین نوری از سامره هجرت کردند ولی فعلاً معلوم نیست که در کجا ساکن خواهند شد؛ به نجف اشرف میروند و یا آن که در کاظمین توقف مینمایند. در هر حال، به این سبب، وضع سامره بهکلی تغییر یافت … فعلاً وضع حالیه بد طوری به نظر میآید؛ تا بعد چه اقتضا نماید.[۲۸]
میرزا حسین نوری سرانجام به نجف رفت و شش سال پایانی حیات را آنجا گذراند. وی، پس از وفات، در ایوان حجرۀ محل نگاهداری قرآنهای حرم مقدس نجف به خاک سپرده شد، چرا که میخواست میان «قرآن و عترت» (خزانۀ قرآنها و ضریح نخستین امام شیعیان) مدفون شود.[۲۹]
این عالم دینی سرشناس، در سیرت زندگانی خود، به ساحت امام دوازدهم شیعیان توجه فراوانی داشت. نمود آن رویکرد را گذشته از فصلی که دربارۀ وظایف شیعیان در دوران غیبت امام دوازدهم نگاشته،[۳۰] در اثرگذاری جدیاش بر نویسندۀ کتاب تکالیف الأنام فی غیبة الإمام میتوان دید. وی، در آن کتاب، همواره از او با عنوانهایی چون «استاد اعظم» و «مولای معظم» یاد کرده و ضمن ارجاع به برخی آثارش، در میان «محبین عاشقین» امام دوازدهمش گفته و در آن مسیر، از «واصلین کاملین»ش دانسته است.[۳۱] بر همین اساس و با توجه به ارادت عمیق و همهجانبۀ نویسندۀ این کتاب به ساحت امام دوازدهم، تراز رویکرد عملی استادش نیز در باورداشت مهدویت شیعی دانسته میشود.
میرزا حسین نوری در زندگینامۀ خودنوشتش، فهرستی از آثار و مکتوبات خود را آورده[۳۲] که در میان آنها، سه کتاب به باورداشت مهدویت شیعی پرداختهاند:
۱٫ جنة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری.
سند شمارۀ ۱: نسخه ای خطی از کتاب جنة المأوی فی من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری با حاشیه های تصحیحی میرزا حسین نوری (کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش ۳۱۹۹)
در نگاه میرزا حسین نوری، برخی حکایتهای دیدار با امام دوازدهم از سوی شیخ محمّدباقر مجلسی در کتاب بحارالأنوار آورده نشده بود. از این روی، او این کتاب را بهسال ۱۳۰۲ ق. در سامراء نگاشت[۳۳] تا هم آن کسان را شناسانده باشد و هم معرفی کسانی دیگر را که با این ویژگی در زمانهای پس از مجلسی میشناخت بهدست دهد. در نگاه او، کسانی که در این کتاب شناسانده شدهاند، یا با امام دوازدهم دیدار داشتند یا معجزهای از او دیده و یا با چیزی که گویای وجود او بود، روبهرو شده بودند. بر همین مبناست که ۵۹ حکایت در این کتاب گنجانده شده و در پایان، دربارۀ اصل امکان دیدار با امام دوازدهم در دوران غیبت کبری و نیز شرح کارهایی که مداومت بر آنها به آن دیدار میانجامد، سخن گفته شده است.
۲٫ نجم ثاقب در احوال امام غایب.
این کتاب، با دستور میرزای شیرازی، بهسال ۱۳۰۳ ق.، در سامراء به قلم آمد[۳۴] و با تقریظ او همراه شد. میرزای شیرازی، در مکتوب خود، آن کتاب را بیمانند و «در نهایت تمامیت و متانت و جامعیت و حسن ترتیب و جودۀ تهذیب» خواند و نوشت که بر «متدین» لازم است تا برای «دفع شبهه و تصحیح عقیده» به خواندنش بپردازد.
سند شمارۀ ۲: نسخۀ خطی کتاب نجم ثاقب در احوال امام غایب به خط میرزا حسین نوری (کتابخانۀ آیة الله مرعشی نجفی، ش۱۰۹۷۵)
میرزا حسین نوری در این کتاب، به ولادت، حالات، نامها، لقبها، کنیهها و نیز ویژگیهای امام دوازدهم پرداخته و به «ذکر اختلاف مسلمین در وجودِ» او رسیده است. سپس، بر آن است تا نشان دهد مهدی موعودی که اهل سنت و شیعیان به او باور دارند، در وجود امام دوازدهم شیعیان نمود مییابد. او در ادامه، چهل حدیث در «اثبات امامتِ» امام دوازدهم «از روی معجزات» آورده و به نقل صد حکایت در ارتباط با وی پرداخته است. گفتار بعدیاش نیز دربارۀ امکان دیدار با امام دوازدهم در دوران غیبت کبری بوده و در بخش پایانی، به آنچه وظایف شیعیان نسبت به او میدانست، رسیده است.
۳٫ کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار (سند شمارۀ ۳). این کتاب در پاسخ شعر یکی از عالمان اهل سنت بغداد، سیّد محمود شکری آلوسی،[۳۵] در انکار وجود امام دوازدهم است که بهسال ۱۳۱۷ ق. در نجف نوشته شد.[۳۶] میرزا حسین نوری، با استناد به آثار اهل سنت، ۴۰ تن از بزرگان ایشان را که به ولادت امام دوازدهم باور داشتند، شناسانده است.[۳۷] سپس، به این که امام دوازدهم همان مهدی موعود اسلام است، رسیده[۳۸] و در پایان نیز به ثمرۀ وجود او در دوران غیبتش پرداخته است.[۳۹]
سند شمارۀ ۳: نسخۀ خطی کتاب کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار به خط میرزا حسین نوری (مکتبة آیة الله الحکیم العامة، ش ۱/۱۳۳۴: کانال تلگرامی «التراث و التحقیق بین یدیک»)
بازداشت قیامت: میرزا حسین نوری و آیینهای بابی و بهائی
بهنوشتۀ امید قائممقامی، «تنشهای موعودگرایانه و فرجامشناسانه در مورد امام غایب» که «برای هزار سال حلنشده باقی مانده بود، در چشمانداز دینی، بهسبب تولد دیانت بابی و نسخ آن در ایمان بهائی، منفجر شده» و سبب شد تا میرزا حسین نوری، برای مقاومت در برابر آن، به «تبلیغ داستانهای مواجهات با امام غایب» روی آورد. او، در این مقاله، بر آن است تا «انگیزههای شخصی» میرزا حسین نوری در این کوششها را بنمایاند.[۴۰]
«یادداشتهایی کوتاه» از زندگانی میرزا حسین نوری
خانوادۀ میرزا حسین نوری و میرزا حسینعلی بهاءالله (بخش نخست)
بخش نخست از «یادداشتهای کوتاه دربارۀ زندگی نوری» که از سوی نویسندۀ بازداشت قیامت برای شروع لازم دانسته شده، به ارتباطهایی که میان خانوادۀ او و خانوادۀ میرزا حسینعلی بهاءالله برقرار بود، پرداخته است.
به نوشتۀ قائممقامی، میرزا محمّدتقی نوری (بزرگترین عالم دینی مازندران و پدر میرزا حسین نوری) «محرم اسرار و وصی» میرزا عباس نوری (میرزا بزرگ: پدر بهاءالله) بود و همواره به بزرگداشت بهاءالله میپرداخت.[۴۱] ارجاع او در این گفتار به مکتوبات بهائی است. برخی منابع مورد اشارۀ او، حل مشکل علمی شاگردان میرزا محمّدتقی نوری از سوی بهاءالله و نیز رؤیای آن عالم دینی دربارۀ قرابت فراوان بهاءالله به قائم آل محمّد و مقام بلند الاهیاش را آوردهاند.[۴۲]
باید گفت که وصایت میرزا محمّدتقی نوری نسبت به میرزا بزرگ نوری (پدر بهاءالله) را یکی از ازلیان آگاه خاندان او نیز آورده[۴۳] اما آن رؤیاها را نپذیرفته و نوشته که «خارج از حقیقت است»، چرا که «از تلامذۀ ایشان چنین مطلبی شنیده نشده» و «اگر چنین رؤیایی حقیقت داشت، مریدان مشارٌ إلیه، همه، ایمان میآوردند، زیرا بیانات علامه را وحی منزل میدانستند بلکه تمامی اهل نور به بزرگواری مشارٌ إلیه ایمان داشتند».[۴۴]
نکتۀ دیگری که دربارۀ خاندان میرزا حسین نوری آورده شده، ایمان دو شوهرخواهر او، میرزا ابوالقاسم نوری و ملا عباس نوری به دعوت باب، آن هم با کوشش بهاءالله است.[۴۵] کتاب مورد ارجاع قائممقامی در این باره تلخیص تاریخ نبیل زرندی است:
… ملا عباس بیاختیار از جا برخاست و رفت دم در اتاق با کمال خضوع و عبودیت ایستاد و با لرز و گریه به میرزا ابوالقاسم (رفیقش) گفت: «میبینی که من در چه حالی هستم. هر سؤالی را که حاضر کرده بودم از محضر مبارک بپرسم، بهکلی از نظرم محو شد. تو خود میدانی! اگر میتوانی سؤالی بکنی، بکن تا جواب بشنوی! آنوقت، برو به ملا محمّد حال مرا خبر بده و به او بگو: «عباس گفت: من از این بزرگوار دست برنمیدارم و دیگر نزد تو نخواهم آمد». میرزا ابوالقاسم گفت: «من هم مثل تو هستم. مرا با مجتهد کاری نیست. با خدای خود عهد کردم که تا آخر عمر از ملازمت آستان این بزرگوار منصرف نشوم. یگانهمولای من حضرت بهاءالله است». داستان ایمان این دو نفر نمایندۀ ملا محمّد [که جانشین میرزا محمّدتقی نوری بود،] با سرعت عجیبی در قلمرو نور مشهور شد. مردم، از هر صنف و رتبه، دسته دسته از هر گوشه و کنار، به محل توقف حضرت بهاءالله توجه میکردند و عدۀ زیادی به امر مبارک مؤمن شدند … .[۴۶]
کتاب تلخیص تاریخ نبیل زرندی را که گفتار بالا از آن آورده شده، یکی از مهمترین مکتوبات تاریخی بهائیان باید دانست، چرا که موادش از دید بهاءالله (مظهر ظهور الله و صاحب دیانت بهائی) گذشته و درست دانسته شده است.[۴۷]
در بررسی این گفتار، ابتدا، باید گفت که آنچه دربارۀ کوششهای بهاءالله در تبلیغ امر باب در نور مازندران آورده شده، «ظهور موعود اسلام» است[۴۸] و این در حالی است که آن کوششها در همان سال نخست دعوت باب[۴۹] و زمانی که او خود را «باب قائم آل محمّد» (باب امام حی غایب منتظَر: باب امام دوازدهم شیعیان) میگفت و هنوز خود را «موعود اسلام» نگفته بود،[۵۰] رخ داد. این نادرستگویی آشکار تاریخی، با مرور کتاب تاریخ نبیل زرندی از سوی بهاءالله (مظهر ظهور الله) ــ که عالم به دانش الاهی است ــ ناهمسان است. به عبارت دیگر، باید گفت که یا این کتاب از نظر بهاءالله نگذشته و یا بهاءالله، با این نادرستگویی آشکار، مظهر ظهور الله نیست.
گذشته از این، باید گفت که ملا عباس نوری (شوهر خواهر میرزا حسین نوری و پدر شیخ فضلالله نوری) به امر باب ایمان نداشت.
میرزا حسین نوری در اجازۀ روایت حدیثی که برای خواهرزادۀ خود، شیخ فضلالله نوری، نگاشت (سند شمارۀ ۴)، پدر او، ملا عباس نوری، را با عنوانهایی بس بلند یاد کرده است:
سند شمارۀ ۴: صفحۀ نخست اجازۀ روایت حدیث میرزا حسین نوری به شیخ فضل الله نوری (محمّد ترکمان، مجموعهای از مکتوبات، اعلامیهها … و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضلالله نوری در مشروطیت، ج ۲، ص ۴۵۰٫)
… قدوة الفقهاء المبرزین و عمدة العلماء المتبحرین، جامع المعقول و المنقول و حاوی حقایق الفروع و دقایق الأصول، روضة العلم و قاموس الفخر، العالم العامل الکامل، ابن أختنا … الشیخ فضلالله بن عین الأعیان و نادرة الزمان، أسوة العلماء الماضین و قدوة الفضلاء الآتین، الزاهد الناسک النبیه و العالم الصالح الوجیه، المولی عباس النوری الطبرسی … .
با توجه به بخشی از این اجازهنامۀ روایت حدیث، دانسته میشود که این مکتوب برای کمالمندی بیشتر مجموعهای از دعاهای مربوط به امام دوازدهم شیعیان با عنوان صحیفۀ مهدویه که از سوی شیخ فضلالله نوری آماده شده بود، جهت اتصال سندیشان به امامان شیعیان، نوشته شد. به عبارت دیگر، میرزا حسین نوری میخواست تا آن دعاها که در واقع، روایتهای دعائی امامان شیعیان دربارۀ امام دوازدهم هستند، با اتصال صاحب صحیفۀ مهدویه به ایشان، استنادی تام و تمام یابند.
دیده میشود که میرزا حسین نوری، در این مکتوب، بهسال ۱۳۰۲ ق. (سند شمارۀ ۵)، شوهر خواهر خود، ملا عباس نوری، را که به ادعای بهائیان بابی شده بود، بس ستوده است.
سند شمارۀ ۵: صفحۀ چهارم اجازۀ روایت حدیث میرزا حسین نوری به شیخ فضل الله نوری (محمّد ترکمان، مجموعهای از مکتوبات، اعلامیهها … و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضلالله نوری در مشروطیت، ج ۲، ص ۴۵۳٫)
ده سال بعد (۱۳۱۲ ق.)، زمانی که میرزای شیرازی درگذشت و شیخ فضلالله نوری، در جایگاه یکی از شاگردان تراز اولش،[۵۱] بهعنوان یکی از منتخبان مرجعیت تقلید شناخته شد، برخی مخالفان او در تهران به تکاپو بر ضدش روی آوردند. میرزا یحیی دولتآبادی (فعال بابی ضد قاجار و بعدها: جانشین میرزا یحیی صبح ازل[۵۲])، شیخ فضلالله نوری را همراه با میرزا محمّدحسن آشتیانی (از شاگردان شیخ مرتضی انصاری) در میان «مدعیان اعلمیت» یاد کرده و با اذعان نسبی به «مقام علم و فضل» آندو، ایشان را «در عالم دیانت و پرهیزگاری» خارج از «توجه عامه» گفته و به شرح «سنگی که ناگهان از دست غیب به بالهای گشودۀ آراستۀ آنها خورد»، رسیده است. آن «سنگ غیبی» شبنامههایی بود که در تهران «توسط اشخاص مجهول» مخفیانه پخش میشد و آندو را «با تذکر به رفتارهایی … که به نظر نویسندگان غیرمتناسب با رتبۀ روحانیت از آنها صادر شده» بود، نشان میداد. پخش آن شبنامهها چندماه دوام داشت و هربار «بر اعتراضات خود افزوده» و «بیشتر موجب تشتت افکار» میگشت و سرانجام، نهتنها «آن دو رییس روحانی» را از «بلندپروازی» بازداشت که تهدیدی برای «دیگر روحانیان و روحانینمایان» هم دانسته شد.[۵۳] میرزا یحیی دولتآبادی، در شرح آن رخداد، خود را از «کسوت و حرفت گوینده و نویسنده و توزیعکننده» و نیز چگونگی بهدست آوردن آن «اطلاعات خصوصی» ناآگاه گفته[۵۴] اما به نظر میرسد نهاننگاری پیشه کرده و واقعیت را ناگفته گذاشته است.[۵۵] این از آن روست که فعالان بابی تهران به پخش آن شبنامهها پرداخته بودند و میرزا یحیی دولتآبادی نیز که یکی از برجستگان ایشان بود، بهیقین از آن کوششها آگاه بود.
این پژوهش به دو مجموعه از آن شبنامهها دسترسی دارد. نخستین آنها به خط میرزا مهدی امین است. او، گذشته از آن که داماد صبح ازل بود و سفرهای زیادی به قبرس داشت، از جانب صبح ازل (مرآت صاحب وحی)، دو لقب الاهی «اسم الله الأمین» و «اسم الله الحامی» گرفته بود.[۵۶] دومین مکتوب نیز که بخشی از مواد مجموعۀ نخست را داراست، به خط میرزا مصطفی کاتب است. او از ازلیان سرشناس بود که بهجز از دست دادن یکی از گوشهایش در راه باور بابی، سی سال پایانی زندگانی را به کتابت و استنساخ آثار بابی گذراند و سه سال نیز در قبرس نزد صبح ازل زندگی کرد.[۵۷] این مکتوب به شیخ محمّدرفیع طاری (فعال بابی ضد قاجار و از بزرگان ازلیان پیرامون نطنز) متعلق بوده و از سوی یکی از نوادگانش به کتابخانۀ ملی ایران سپرده شده است.[۵۸]
در مجموعۀ نخست، میرزا محمّدحسن آشتیانی، به طعن و تعریض، «آشیطانی» یاد شده و شرحی مبسوط از «نیت و رفتار ناپاک» او آورده شده است. قسمتی از بخشهای مربوط به شیخ فضلالله نوری نیز شعری در هجو اوست:
در مدح و توصیف جناب شیخ فضلالله
گوش دهید هان به من کرده سخندان
تا بنمایم عیان حکایت رندان
شرح دهم فصل یک فضول مدمغ
فضلۀ بیفضل نرهخرس نمایان
دُر به سر دینقدان چه سندۀ فیل است
در نظر مهرخان به صورت عثمان
مفتی ناحق و قاضی همه اشرار
تابع او نیست جز توابع شیطان
منبع عجب است و کبر و مکر و خباثت
هیچ ندارد مگر نفاق فراوان
جهل معیّن بود یکی ز صفاتش
فسق مبیّن به پیش او بود آسان
خائن حق است و مفتری به شریعت
خصم رسول و نبی و منکر قرآن
منکر ملت بود و یاغی دولت
مایل شر است و نیست طالب ایمان
تارک واجب بود و عامل منهی
خوف ندارد ز قهر خالق سبحان
شرع پیمبر به فعل او شده موهون
قلب نبی همعنان ناله و افغان
این مکتوب (سند شمارۀ ۶) دشمنی شدید ازلیان نهانزیست تهران را ــ که در لباس مسلمانی میان مردم آن شهر میزیستند ــ با شیخ فضلالله نوری گویاست.
سند شمارۀ ۶: بخشی از شب نامه های ازلیان نهان زیست تهران در هجو شیخ فضل الله نوری به خط میرزا مهدی امین (اسم الله الحامی، بعدها: داماد صبح ازل) (مجموعۀ اسناد علی روحی)
در مکتوب دوم نیز میرزا محمّدحسن آشتیانی «جناب میرزای آشیطانی» یاد شده و پس از یادکرد کارهای او، به «شیخ بیفضل» (شیخ فضلالله نوری) رسیده است:
و اما فقرۀ جناب شریعتمدار آقا شیخ فضلالله؛ زمانی که ایشان وارد طهران شدند، معین بود که بضاعتی نداشت. ملا عباس والد او را همهکس میشناختند. بهواسطۀ اسبابچینیهای حاجی میرزا حسین نوری (پدرزنش)، به تدلیس، خود را به مرحوم حجةالاسلام؟ره؟ بستن و به مردم مشتبه نمودن و وجوهات بریۀ ثلث و خمس را گرفتن، عنوانی به جهت خود پیدا کرده و موجب طغیان او شد.
سند شمارۀ ۷: صفحۀ نخست یادکرد ازلیان از ملا عباس نوری (پدر شیخ فضل الله نوری) به خط میرزا مصطفی کاتب (از بزرگان ازلیان و بعدها: پدر عروس صبح ازل) (کتابخانۀ ملی ایران، ش ۳۶۷۵۹ـ۵)
سند شمارۀ ۸: صفحۀ دوم یادکرد ازلیان از ملا عباس نوری (پدر شیخ فضل الله نوری) به خط میرزا مصطفی کاتب (از بزرگان ازلیان و بعدها: پدر عروس صبح ازل) (کتابخانۀ ملی ایران، ش ۳۶۷۵۹ـ۵)
مکتوب بالا (سندهای شمارۀ ۷ و ۸) که در مجموعۀ نخست هم آمده (سند شمارۀ ۹)، سپس، رابطۀ نامشروع شیخ فضلالله نوری با یکی از زنان تهرانی را مدعی شده و پس از آن، بر دزدیهای او از وجوه شرعی دست گذاشته است:
سند شمارۀ ۹: یادکرد ازلیان از ملا عباس نوری (پدر شیخ فضل الله نوری) به خط میرزا مهدی امین (اسم الله الحامی، بعدها: داماد صبح ازل) (مجموعۀ اسناد علی روحی)
و اما فقرۀ حقوقاتی که میگرفته به جهت مرحوم حجةالاسلام ــ أعلی الله مقامه ــ بفرستد، یک سفر مشهد رفت پنج هزار تومان خرج کرد، یک سفر امامزاده داود رفت دویست تومان خرج کرد. یک فقره مخارج شبانهروز او مستمراً دوازده قطعه مرغ است. یک دختر صیغه کرد، یک شب پیش او بود، یکصد تومان به او داد و این پولها اگر مال خودش میباشد، کسی که اینقدرها دارایی دارد، چرا مکه نرفت و اداء واجب نکرد و اگر مال وجوهات بریه و ثلث و خمس و رد مظالم است، چرا به محل خودشان نمیرساند؟! کدام خمس و سهم امام و غیره شرعاً جایز است که به مصارف مقامات و عنوان شخص شود؟!
پس از آن، تجملات شیخ فضلالله نوری را آورده و دربارۀ «عروس آقای امام» نوشته و به نتیجهگیری پرداخته است:
ای مسلمانان! انصاف دهید! آن علماء افضل از انبیای بنیاسرائیل و علمائی که مدادشان افضل از دماء شهداء است و جانشین پیغمبر و نائب امام و مروج شرع باید باشند، میرزا حسن و شیخ بیفضل است؟ نعوذ بالله! ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی أبصارهم غشاوة و لهم عذاب ألیم.
بحمد الله، هنوز خطۀ عراق عرب اینقدر از علمای متدین حقه خالی نشده که اینگونه اشخاص محل حاجت مردم باشند. شهد الله که نویسنده غیر از حمیت و غیرت مسلمانی غرضی ندارد از نگارش این مطالب مگر این که معین شود که این دو نفر از مدلّسین علماء هستند به معنی خری که کتاب بار کرده باشند بلکه دزدان راه شریعت مطهره میباشند [و] صاحب شریعت از اعمال آنها بیزاری میجوید. تتمه، إن شاء الله، در نمرۀ آتیه عرض خواهد شد.
دیده میشود که در این مکتوب، هرگونه سوءرفتار و کار ناشایستی به شیخ فضلالله نوری منسوب شده تا او بدنام گشته و از نظر مردم بیفتد. طبیعی است که اگر پدر او، ملا عباس نوری، ــ که در این مکتوب هم یاد شده ــ بابی بود، این ویژگی هم نوشته میشد تا بیاعتباری فرزندش کامل شود. آن زمان (۱۳۱۲ ق.)، هنوز بابیان قدیمی زمان باب و نسل اول از خاندان بهاءالله و صبح ازل چون خواهران ایشان، عزیهخانم نوری و فاطمهخانم نوری، زنده بودند و در صورت بابی بودن ملا عباس نوری، با آن شهرت مورد ادعای بهائیان که در نور به هم زده بود،[۵۹] مطلع شده و به همکیشان خود میگفتند و کسانی چون میرزا مصطفی کاتب نیز که با عزیهخانم مربوط بودند،[۶۰] بهیقین آن را آشکار میکردند تا ضربۀ نهایی را بر حیثیت شیخ فضلالله نوری وارد کنند.
بنابراین، با توجه به تجلیل فراوان و عمیق میرزا حسین نوری از ملا عباس نوری و نیز نپرداختن دشمنان سرسخت شیخ فضلالله نوری (ازلیان آگاه از سابقۀ خاندانی او در نور) به ایمان بابی پدرش برای حذف کامل او از میدان ریاست دینی، باید پذیرفت که ملا عباس نوری به جمع پیروان باب نپیوسته بود و آنچه مورد اشارۀ نویسندۀ بازداشت قیامت قرار گرفته تا بخشی از خاستگاه پرداختن میرزا حسین نوری به باورداشت مهدویت دانسته شود، درست نیست. لازم به یادآوری است که در آینده، تمام این مکتوبات تحلیل شده و نادرستی آن انتسابهای سوء اخلاقی به شیخ فضلالله نوری نشان داده خواهد شد.[۶۱]
تکاپوهای علمی و عملی میرزا حسین نوری
در بخش دوم از «برخی یادداشتهای کوتاه دربارۀ زندگی نوری» که به خود او و سیر تحصیلات و تکاپوهایش پرداخته، دو نکته را میتوان در نظر داشت.
به نوشتۀ قائممقامی، میرزا حسین نوری، پس از یتیم شدن، بهسالهای جوانی، در تهران، با راهنمایی و کمک پدر همسر خود به تحصیل پرداخت و این پیش از مهاجرت او به عراق بود.[۶۲] وی برای سخن خود مدرکی بهدست نداده؛[۶۳] با این حال، آنچه میرزا حسین نوری دربارۀ این دوره از زندگانیاش آورده، بدین قرار است:
… و توفی والدی العلامة ــ أعلی الله تعالی مقامه ـ … و أنا ابن ثمان سنین قبقیت سنین لا أحد یربینی إلی أن بلغت أوان الحلم فأنعم الله ــ تعالی ــ علیّ بملازمة العالم الجلیل الفقیه النبیه الزاهد الورع النبیل المولی محمّدعلی المحلاتی ــ قدس الله تعالی روحه الزکیة ــ … ثم هاجر إلی طهران و عکف علی العالم الفقیه النبیه الحاج شیخ عبدالرحیم البروجردی ــ طاب ثراه ــ والد أم أولادی. و کان من الفقهاء المتبحرین و العلماء البارعین فتلقی عنه ما حواه إلی أن صارت الجنة مثواه فی مشهد الرضا علیهالسلام فی شهر شعبان فی سنة ۱۳۰۶ و هاجرت معه ــ رحمه الله ــ إلی العراق فی سنة ۱۲۷۳ و رجع ــ رحمه الله ــ بعد قضاء الوطر من الزیارة و بقیت فی المشهد الغروی … .[۶۴]
با توجه به شرح حالی که شیخ آقابزرگ تهرانی از شیخ محمّدعلی محلاتی آورده،[۶۵] دانسته میشود که تمام توصیفهای بالا به او و نه به شیخ عبدالرحیم بروجردی (پدر همسر میرزا حسین نوری) بازمیگردد و از این روست که در متن بالا، پس از عبارت «والد أم أولادی»، علامت نقطه گذاشته شد؛ بنابراین، سرپرستی میرزا حسین نوری با او و نه با شیخ عبدالرحیم بروجردی بود که سرانجام، به مهاجرتش به عراق همراه با آن استاد انجامید.
دومین گفتار به همراهان میرزا حسین نوری در مهاجرت به سامراء پرداخته است:
وقتی میرزای شیرازی، در سال ۱۸۷۵ م.، از نجف به سامراء مهاجرت کرد، نوری او را همراهی کرد. او با دانشجو، خواهرزاده و داماد خود، فضلالله نوری (د. ۱۹۰۹ م.، پسر ملا عباس نوری که یاد شد) و دانشجویی دیگر، عباس قمی (د. ۱۹۴۰ م.) همراهی میشد.[۶۶]
همانگونه که پیش از این آمد، میرزا حسین نوری، بهسبب طولانی شدن مسافرت زیارتی میرزای شیرازی به سامراء، به آن شهر رفت تا از سبب آن جویا شود. آن زمان، هیچ تصمیمی بر مهاجرت به سامراء و اقامت در آن شهر در میان نبود و پس از انجام آن تصمیم، مهاجرت شاگردان میرزای شیرازی به آن شهر آغاز شد.
همچنین، دانسته شد که همراهان میرزا حسین نوری در آن مسافرت کنجکاوانه به سامراء، ملا فتحعلی سلطانآبادی و شیخ فضلالله نوری بودند و شیخ عباس قمی (۱۲۹۴ تا ۱۳۵۹ ق.[۶۷])، نهتنها در آن مسافرت با او همراه نبود که آن زمان (۱۲۹۱ ق.) هنوز به دنیا نیامده بود. وی، سالها بعد (۱۳۱۶ ق.)، زمانی که میرزا حسین نوری سامراء را ترک کرده و در نجف سکونت گزیده بود، به او پیوست.[۶۸]
تحلیل «یادداشتهایی کوتاه» از زندگی میرزا حسین نوری
با این ترتیب، دانسته میشود که بخش نخست از زندگانی گذرای میرزا حسین نوری که در مقالۀ بازداشت قیامت آمده، با نادرستی اساسی همراه است. عدم ایمان بابی ملا عباس نوری که در مجموع بابی نشدن میرزا ابوالقاسم نوری را هم گویاست، یقینی است و استدلال ازلیان دربارۀ نادرستی دعوی بهائیان دربارۀ رؤیاهای میرزا محمّدتقی نوری دربارۀ مقام معنوی بلند بهاءالله نیز اگر به یقین نینجامد، به آن بسیار نزدیک شده است. بخش دوم این یادداشتها هم نهتنها دربارۀ نخستین سرپرست علمی میرزا حسین نوری به بیراهه رفته، که چگونگی پیوستن او به میرزای شیرازی در سامراء را نیز بهنادرستی آورده و کسی را که مدتی پس از آن مسافرت به دنیا آمده و سالها بعد به میرزا حسین نوری پیوسته، از همراهانش در آن مسافرت یاد کرده است. بنابراین، باید گفت که «برخی یادداشتهای کوتاه دربارۀ زندگی نوری» از اعتبار علمی برخوردار نیست.
بازداشت قیامت از سوی میرزا حسین نوری
نویسندۀ بازداشت قیامت بر آن است که ورای کوششهای میرزا حسین نوری در نگاشتن مواجهات با امام دوازدهم دلواپسی او نسبت به آیینهای بابی و بهائی بود:
در زمان حیات نوری، بسیاری از تنشهای فرجامشناسانۀ معطوف به امام غایب، تنشهایی که از آغاز غیبت کبری حلنشده باقی مانده بود، با رخنمایی آیین بابی و تبدیل تام و تمامش به «تنها جنبش دینی در تاریخ اسلام که با موفقیت از آن آیین جدا شد»، در عرصۀ دینی تشیع منفجر شد. انگیزۀ اصلی نوری در مهم دانستن حداکثری [و پیش کشیدن] مسئلۀ مواجهات، با گمانی بالا، انکار اعلام مهدویت باب (که خود را امام دوازدهم موعود نامیده بود) و نیز به چالش کشیدن مشروعیت آیینهای بابی و بهائی بود.[۶۹]
در تحلیل این گفتار، نکات زیر باید بررسی شوند:
حلناشده بودن بسیاری از تنشهای فرجامشناسانۀ معطوف به امام دوازدهم از همان ابتدای غیبت کبری و انفجار آن با بروز دعوت باب؛
موفقیت آیین باب در جدایی کامل از دیانت اسلام؛
ادعای امام دوازدهم بودن باب؛
هدف واقعی میرزا حسین نوری در نگاشتن آثار در حوزۀ مهدویت شیعی.
در بررسی نکتۀ نخست، از نویسندۀ بازداشت قیامت باید خواست تا بهدور از پرداختن به دعاوی کلّی، مصداقهایی از آن «تنشهای حلناشده» را بهدست دهد. سیری در تاریخ مذهب تشیع امامی (اثنیعشری) در سالهای غیبت کبری گویای آن است که جامعۀ شیعیان باورمند به غیبت امام دوازدهم از انسجام فکری برخوردار بوده و اگر در این میان (۳۲۹ ق.: آغاز غیبت کبری، تا ۱۲۶۰ ق.: آغاز دعوت باب) دعاوی خاصی هم رخ داده، بر کلّیت آن جامعه اثری نگذاشته است. در این دیدگاه، تنشهای حلناشدهای وجود نداشت که با بروز دعوت باب منفجر شود. نمایی از درستی این سخن در بررسی دعوی دیگری از نویسندۀ بازداشت قیامت دانسته خواهد شد. او، در آن دعوی، از آگاهی «شماری از عالمان شیعیمذهب» دربارۀ نابودی تمام توجیههای قابل قبول برای بازگشت امام دوازدهم بهسبب باورداشت غیبت سخن گفته اما نتوانسته درستی دیدگاه خود را نشان دهد.[۷۰]
این نگاه، در بررسی نکتۀ دوم از گفتار بالا تداوم مییابد؛ بدین معنی که باید پرسید جدایی موفقیتآمیز آیین باب از دیانت اسلام به چه معنی است؟ اگر به مواد آیین باب است، در نگاه مسلمانان، مطالعۀ برخی ردیههای عالمانه که از سوی عالمان دینی شیعیمذهب نگاشته شده، خلاف آن را گویاست، بدین معنی که ایشان برآنند که آیین باب بدعتی فکری بوده و هیچ نسبتی با مبانی دیانت اسلام و مذهب تشیع ندارد و پیوستن هر تعداد پیروان کم یا زیاد به آن گویای موفقیتش نخواهد بود، چرا که خانهای را ماند که از پایبست ویران است.
در تحلیل نکتۀ سوم نیز باید گفت که باب، تا پایان دعوت خود، به پیشوایی الاهی امام دوازدهم شیعیان در دوران دیانت اسلام باور داشت اما خود را «قائم آل محمّد»، آنهم در معنایی دیگر، گفت و هیچگاه خود را امام دوازدهم ندانست. حقیقت آن است که این بهاءالله بود که بر خلاف آموزههای باب، به انکار وجود فرزندی برای امام یازدهم شیعیان و هجمه به نایبان چهارگانۀ دورۀ غیبت صغری پرداخت و با مخالفت برخی بابیان تراز اول روبهرو شد. با این ترتیب، سخن نویسندۀ بازداشت قیامت دربارۀ دعوی امامزمانی باب درست نبوده و آنچه او، در بخش نتیجهگیری مقالۀ خود، «اسطورهزدایی» از امام دوازدهم و «ریشهکن ساختن» غیبت جسمانی او از سوی بهاءالله خوانده،[۷۱] حتی از منظر آموزههای باب نیز ــ که بنیاد دیانت بهائی است ــ پذیرفتنی نیست. پیش از این، در جایی دیگر، نگاهی مقدماتی به چگونگی باور باب به امام دوازدهم شیعیان و بدعت بهاءالله در آموزههای مهدویتی باب و مخالفت بابیان ازلی با او بهدست داده شده است.[۷۲]
در بخش چهارم نیز ادعای اصلی مقالۀ بازداشت قیامت، البته همراه با گمان و احتمال، آورده شده است: «انگیزۀ اصلی نوری در مهم دانستن حداکثری [و پیش کشیدن] مسئلۀ مواجهات، با گمانی بالا، انکار اعلام مهدویت باب … و نیز به چالش کشیدن مشروعیت آیینهای بابی و بهائی بود». داوری دربارۀ تراز درستی این دعوی نیز در پایان این نوشتار دانسته خواهد شد.
تناقض دیدگاه علمی و رویکرد عملی عالمان شیعی در مهدویت
در نگاه نویسندۀ بازداشت قیامت، جنبش بابیان، با بهدست دادن جایگزینی برای مهدویت در برابر سنت شیعی، «جدیترین تهدید اعتقادی و اجتماعی را برای عالمان شیعیمذهب ایران و عتبات به وجود آورد». وی، سپس، با دست گذاشتن بر دیدگاه یکی از محققان،[۷۳] بر آن است که «سلسلهمراتب شیعه»، در همان حال که «ظاهر شدن گاه و بیگاه امام غایب، بهویژه، برای ملاقات او با عالمان برجسته» را پذیرفته و برای «رقیق نگاه داشتن نوعی ارتباط با او از مسیر رؤیا و شهود بهعنوان حق ویژۀ عالمان دینی» کوشش داشت، «بهصورت قاطعانهای در برابر هرگونه تلاش برای بازگردان فرجامشناسی به این هزارۀ دنیوی برخاسته از دعوی مهدویت و ادعای ظهور، ایستاد». بر این اساس بود که «هریک از این دست کوششها گسستی تند و شدید را در سنت شیعی عالمان دینی سبب شده و از سوی ایشان بازگشتی به افراطگرایی و به معنی دقیق کلمه، بدعت بنیادین، دانسته میشد».[۷۴]
گفتار بالا را در نکات زیر میتوان دید:
دعوت باب: بزرگترین تهدید برای عالمان شیعیمذهب ایران و عراق؛
رؤیا و شهود امام دوازدهم: حق ویژۀ عالمان دینی شیعیمذهب؛
برخورد قاطع عالمان شیعیمذهب با دعوت برخاسته از مهدویت باب همزمان با پیشبرد اندیشۀ رقیق مواجهات با امام دوازدهم.
در بررسی نکتۀ نخست باید گفت: این پژوهش بر آن است که دعوت باب آثار بسیاری بر جامعۀ ایران بهجای گذاشت. میتوان گفت که تداوم این دعوت، در ظاهر اسلامی، از سوی ازلیان نهانزیست بهظاهر مسلمان، به گسترش اندیشۀ اصلاح دین در ایران (روش نهانی تبلیغ آیین باب در دورۀ قاجار)، قتل ناصرالدینشاه قاجار، جنبش مشروطیت و … انجامید و یا در آنها سهمی مهم داشت و ادامۀ آشکارش از سوی بهائیان آشکارا نامسلمان به خروج جمعی از ایرانیان از دیانت اسلام منجر شد؛[۷۵] با این حال، هر تراز از اثرگذاری آیین باب و آیین بهائی، برخلاف ادبیات جانبدارانۀ مقالۀ بازداشت قیامت، با درستی یا نادرستی مواد آن دو آیین نامرتبط است، چرا که در گذشته و حال، صاحبان اندیشههای نادرست چون مزدکیان و بوداییان و هندوان و مادّیان پیروان زیادی داشته و دارند؛ بنابراین، زیادی و کمی پیروان یک اندیشه مناط درستی آن نیست و موادش را باید دریافت. در نگاه این پژوهش، آثار و نگاشتههای شیخ احمد شاهرودی نمایی مناسب از پژوهش عالمی شیعیمذهب در مواجهه با آموزههای بابی و بهائی را بهدست میدهد. ارجاع به این آثار از دو جهت مهم مینماید: نخست، قوت استدلالهای آنها و احاطۀ نویسندهشان به زوایای گوناگون دعوت بابی و بهائی و دوم، سیرۀ عملی او که با وجود نفوذ بسیار بالا در محدودۀ مرجعیت و ریاست دینی خود در بخش وسیعی از خراسان پایان دورۀ قاجار و ابتدای دورۀ پهلوی، بیشتر بر مدارا و گفتوگوهای فراوان با داعیان بهائی استوار بود.[۷۶] مکتوبات او در این حوزه که همگی به زبان فارسی نوشته شدهاند، بدین قرارند: الحق المبین، مرآت العارفین، تنبیه الغافلین و إیقاظ النائمین.[۷۷]
دیده میشود که نکتۀ دوم، ابتدا، مواجهه با امام دوازدهم را «بهویژه، برای … عالمان برجسته» دانسته و سپس از «رؤیا و شهود [او] بهعنوان حق ویژۀ عالمان دینی» سخن گفته است. در نگاه این پژوهش، مروری گذرا بر آنچه عالمان شیعیمذهب در این باره نگاشتهاند، نادرستی این دیدگاه را گویاست، چرا که بسیاری از این مواجهات برای کسانی که در کسوت عالمان دینی نبودند، رخ داده است. بهعنوان نمونه، در نگاه میرزا حسین نوری، آنچه او از حاج علی بغدادی تاجر دربارۀ دیدارش با امام دوازدهم شنیده، تا آنجا مهم است که اگر در کتاب نجمثاقب تنها آن را آورده بود، کافی بود.[۷۸]
در تحلیل نکتۀ سوم، بر دیدگاهی دیگر، همزمان با دیدگاه مقالۀ بازداشت قیامت، میتوان دست گذاشت و آن این است که عالمان شیعیمذهب، با باور به امکان مواجهه با امام دوازدهم و پیشبرد آن، بهسبب اعتقاد به یکتایی اصالت اندیشۀ مهدویت شیعی و ظهور فقط امام دوازدهم در مقام قائم آل محمّد و دادگستر جهان، هر اندیشۀ فرجامباورانۀ دیگر را که با آن همسانی نداشت، نادرست میدانستند و به طردش روی میآوردند. درستی یا نادرستی هردو دیدگاه، به بررسی تحلیلی اندیشۀ مهدویت شیعی و اندیشۀ فرجامگرایانۀ بابی مربوط است و در جای خود باید مورد توجه قرار گیرد. در نگاه این پژوهش، در میان آثار پیشگفتۀ شیخ احمد شاهرودی، کتاب الحق المبین نمایی مناسب از اندیشۀ مهدویت شیعی را بهدست میدهد.
چالشهای بابی و بهائی و میرزا حسین نوری
ردیه بر آموزههای باب: بنیاد آثار میرزا حسین نوری
نگاه نویسندۀ بازداشت قیامت بر این مبناست که کوششهای میرزا حسین نوری، بهعنوان یک عالم دینی متعهد به رد کفر و بدعت، در نگاشتن آثار و مکتوبات دربارۀ امام دوازدهم و مواجهات با او معنیدار شده و «اهمیت جدیدی مییابد». وی بر آن است تا نشان دهد که «چه مدارکی وجود دارد که نشان میدهد نوری برای رد ادعای امام دوازدهم بودن باب مینوشت؟»
آموزههای بابی و بهائی در آثار میرزا حسین نوری
دلیل مقدماتی برای اثبات این نظریه، آثار میرزا حسین نوری است. به نوشتۀ قائممقامی، بسیاری از مکتوبات او در دسترس نیست؛ با این حال، گفتاری از وی در کتاب خاتمة مستدرک الوسائل و تقریظش بر یکی از ردیههای نگاشتهشده بر آموزههای بابی و بهائی در این مسیر قرار میگیرند.[۷۹]
گفتار یادشده دربارۀ شیخ حسن کاشفالغطاء (صاحب أنوار الفقاهة) است:
… و کان ــ رحمه الله ــ من العلماء الراسخین الزاهدین المواظبین علی السنن و الآداب و معظمی الشعائر الداعین إلی الله ــ تعالی ــ بالأقوال و الأفعال و له فی المجلس الذی انعقد فی دار الإمارة ببغداد و اجتمع فیه علماء الشیعة من أهل المشهدین و هو مقدّمهم و رئیسهم و علماء أهل السنة بأمر الوالی لتحقیق حال الملحد الذی أرسله علیمحمّد الشیرازی الملقب بالباب لیدعوا الناس إلی مزخرفاته و ملفّقاته مقام محمود و یوم مشهود بیّض به وجوه الشیعة و أقام به أعلام الشریعة … .[۸۰]
باید گفت که نویسندۀ بازداشت قیامت به کتاب ردیۀ منهاج الطالبین (نوشتۀ حاج حسینقلی جدیدالاسلام) ــ که در سال پایانی حیات میرزا حسین نوری (۱۳۲۰ ق.) به چاپ رسید ــ دسترسی نداشته است. این از آن روست که نگارش تقریظ وی بر آن کتاب را بهواسطۀ یادکرد شاگرد او، شیخ آقابزرگ تهرانی، در کتاب الذریعة، آورده است:
منهاج الطالبین: فارسی فی الرد علی البابیة للحاج حسینقلی الداغستانی جدید الإسلام و هو مطبوع فی بمبئی سنة ۱۳۲۰ و علیه تقریظات للسیّد محمّد بحرالعلوم و شیخنا النوری و شیخنا شیخ الشریعة و الحاج شیخ حسین بن الحاج شیخ زینالعابدین المازندرانی و الحاج شیخ فضلالله النوری و المیرزا إبراهیم السلماسی الکاظمی و الشیخ شکر البغدادی و توفی المؤلف فی الحائر و دفن بها فی سنة ۱۳۳۳٫ [۸۱]
با این حال، متن این تقریظ که در کتاب منهاج الطالبین آمده (سند شمارۀ ۱۰)، بدین قرار است:
هذا التحریر الفائق و التنمیق المنمنم الرائق للعالم العلامة المحدث النقّاب و المحقق الفهامة الآتی من کل فن بالعجب العجاب الحبر الربانی المجلسی الثانی الحاج میرزا حسین النوری ـــ أنار الله بنور علمه أفق الوجود کما جعل بیته رحلة الفضلاء و الوفود:
سند شمارۀ ۱۰: تقریظ میرزا حسین نوری بر کتاب منهاج الطالبین فی الرد علی الفرقة الهالکة البابیة (نوشتۀ حاج حسینقلی جدیدالاسلام)
بسم الله الرحمن الرحیم. گاهی در خاطر خطور نمیکرد که طریقۀ فرقۀ خبیثۀ بابیه در عداد مذاهب شمرده شود و محتاج به ابطال و رد باشد؛ چه، معهود و مسلّم از سیره و سلوک آنها جز رفع تکالیف و اباحۀ محرمات و آزادی از قیود دین چیز دیگر نبود و لهذا، هرکه پایه و و اساس ایمانش سست و عمل به قانون مذهب بر او سخت بود، به آنها پیوست تا اندک اندک، بهتوسط بعضی از لصوص دین و صیادین از سبیل مؤمنین، به بعضی از زفارف، مموهات آن طریقه را صورتی داده و جامهای که تار و پودش سستتر از خانۀ عنکبوت است، بر آن پوشانیده، کار به جایی رسید که بیخبران از حقیقت حال آن را مذهبی دانسته و در فکر ابطال و رد آن درآمده و الحمد لله، این مجموعۀ شریفه محتویه بر اظهار خرافات و اباطیل آن جماعت و آگاه نمودن عوام بلکه تنبیه غالب انام که به درد نادانی گرفتار، کافی و وافی و امید آن که بعد از اطلاع بر بدع و زخاریف این فرقۀ ضالّۀ مضلّه، در طریقۀ حق خود ثابت و از استماع خرافات و هذیانات آن جماعت معرض باشند و همواره در ترویج این نسخۀ شریفه مالاً و لساناً مجهود خود را دریغ نفرمایند. با نهایت کسالت مزاج و ضعف فوقالعاده، این چند سطر، متقرباً إلی الله، نوشته شد. حرره العبد المسیء حسین بن محمّدتقی النوری الطبرسی.
برای تحلیل این دلیل مقدماتی، ابتدا به مکتوبات میرزا حسین نوری باید پرداخت. فهرست زیر بر پایۀ گفتار شیخ آقابزرگ تهرانی بوده[۸۲] و نام آثار او را همراه با مشخصات کتابشناسی برخی از آنها که در سالهای نزدیک به سال چاپ مقالۀ بازداشت قیامت (۲۰۱۲ م. = حدود ۱۴۳۳ ق. = حدود ۱۳۹۰ ش.) به طبع رسیده و نیز راههای دستیابی به نسخههای خطی و سنگی برخی دیگر از آنها، بهدست داده است:
- نفس الرحمن فی فضائل سیّدنا سلمان (تهران، نشر آفاق، ۱۴۱۱ ق.: ۱۳۶۹ ش.)؛
- دار السلام فی ما یتعلق بالرؤیا و المنام (قم، انتشارات المعارف الإسلامیة، بیتا.: بیش از چهل سال پیش[۸۳])؛
- فصل الخطاب فی مسألة تحریف الکتاب (چاپ سنگی، قابل دستیابی در کتابخانههای معتبر[۸۴])؛
- معالم العبر فی استدراک البحار السابع عشر (النجف، مرکز تراث سامراء، ۱۴۳۸ ق.: ۲۰۱۷ م)؛
- جنة المأوی فی من فاز بلقاء الحجة فی الغیبة الکبری (النجف، مرکز التخصصیة فی الإمام المهدی، ۱۴۲۷ ق.)؛
- الفیض القدسی فی أحوال العلامة المجلسی (قم، انتشارات مرصاد، ۱۴۱۹ ق.)؛
- الصحیفة الثانیة العلویة (بیروت، دار الأضواء، ۱۹۸۶ م.)؛
- الصحیفة الرابعة السجادیة (قم، چاپخانۀ علمیه، ۱۳۹۸ ق.)؛
- نجم ثاقب در احوال امام غایب (قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۹ ش.)؛
- کلمۀ طیبه (تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۸۱ ش.)؛
- میزان السماء فی تعیین مولد خاتم الأنبیاء (قم، دار الحدیث، میراث حدیث شیعه، ج ۶، ۱۳۸۰ ش.)؛
- بدر مشعشع در ذریۀ موسی مبرقع (قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۶ ش.)؛
- کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار (تهران، مکتبة نینوی الحدیثة، ۱۴۰۰ ق.)؛
- سلامة المرصاد (چاپ سنگی، ۱۳۱۷ ق.: مشهد، کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ش. ۳۸۱)؛
- لؤلؤ و مرجان در شرط پلۀ اول و دوم روضهخوانان (تهران، انتشارات فراهانی، ۱۳۶۴ ش.)؛
- تحیة الزائر (ناتمام، کاملشده از سوی شیخ عباس قمی)، (چاپ سنگی، قم، کتابخانۀ تخصصی تاریخ اسلام و ایران و …)
- المولودیة (دیوان شعر) (نسخۀ خطی، قم، کتابخانۀ آیة الله گلپایگانی، ش. ۵/۵۴۰۸ ـ ۷۸/۲۸: دیوان میرزا حسین نوری)؛
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل (قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۱۱ ق.)؛
- خاتمة مستدرک الوسائل (قم، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۲۹ ق.)؛
- مواقع النجوم و مرسلة الدر المنظوم (قم، انتشارات کتابخانۀ آیة الله مرعشی، ۱۴۰۶ ق.)؛
- جواب شبهات فصل الخطاب (نسخۀ خطی، تهران، کتابخانه مجلس شورای اسلامی، ش. ۹۱۲۵)؛[۸۵]
- ظلمات الهاویة فی مثالب معاویة (تحقیق محمّدجواد نورالدین فخرالدین، استاد دانشگاه کوفه، چاپ نجف، ۲۰۰۲ م.)؛
- شاخۀ طوبی (نسخۀ خطی، تهران، کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، ش. ۶۵۵۱)؛
- تقریرات درسهای شیخ عبدالحسین تهرانی؛
- تقریرات درسهای میرزا محمّدحسن شیرازی؛
- مجموعۀ متفرقات؛
- الأربعونیات؛
- أخبار حفظ القرآن؛
- ترجمة المولی أبیالحسن الشریف (مجلة تراثنا، س ۳۳، ش ۱ و ۲، ۱۴۳۷ ق.، صص ۴۶۱ تا ۵۰۲)؛
- فهرس کتب خزانة المیرزا حسین النوری (ضمن کتاب آشنایی با چند نسخۀ خطی، سیّد حسین مدرسی طباطبایی، قم، چاپخانۀ مهر، ۱۳۵۵؛ نسخۀ خطی: مشهد، کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ش. ۲۸۶۱۶)؛
- رسالة فی موالید الأئمة؛
- مستدرک مزار البحار (ناتمام)؛
- حواشی رجال أبیعلی (ناتمام)؛
- حواشی توضیح المقال (چاپشده در پایان رجال أبیعلی)؛
- ترجمۀ فارسی جلد دوم دار السلام فی ما یتعلق بالرؤیا و المنام (ناتمام)؛
- أجوبة المسائل؛
- اوراق متفرقات.
با دقت در فهرست بالا، دانسته میشود که ۲۱ مکتوب از نگاشتههای میرزا حسین نوری آثاری چاپشده بوده و در زمانهای نزدیک به سال چاپ مقالۀ بازداشت قیامت (۲۰۱۲ م. = حدود ۱۴۳۳ ق. = حدود ۱۳۹۰ ش.) در دسترس بودهاند. تا جایی که این پژوهش آگاه است، ۳ عدد از این نگاشتهها (ش. ۳، ۱۴ و ۱۶) چاپ سنگی داشته اما از کتابخانههای معتبر بهآسانی قابل دسترسیاند و ۳ عدد (ش. ۱۷، ۲۱ و ۲۳) نیز هنوز صورت خطی داشته اما جای نگهداریشان بر پایۀ مراجعه به فهرستوارۀ دستنوشتههای ایران (دنا) (چاپ ۲۰۱۱ م. = ۱۳۸۹ ش.) شناخته شده است.
در میان نسخههای غیرقابل دسترس، کتاب معالم العبر (ش. ۴) پس از نگارش مقالۀ بازداشت قیامت به چاپ رسیده اما بهسبب آن که احادیث اخلاقی را گویاست، به موضوع این مکتوب مربوط نیست. روشن است که تقریرات درسهای شیخ عبدالحسین تهرانی و میرزا محمّدحسن شیرازی (ش. ۲۴ و ۲۵) نیز ـ که به فقه و اصول فقه شیعی پرداختهاند ــ هم با مکتوب او ارتباطی ندارند. بر پایۀ روایت یکی از آگاهان، رسالۀ الأربعونیات (ش. ۲۷) به نکاتی دربارۀ عدد چهل پرداخته[۸۶] و نام آثاری چون أخبار حفظ القرآن (ش. ۲۸) و رسالة فی موالید الأئمة (ش. ۳۱)، خود، گویای موادشان است. مستدرک مزار البحار (ش. ۳۲) به روایتهای «مزار» (احادیث زیارتی و دعایی) میپردازد. دو رسالۀ حواشی رجال أبیعلی (ش. ۳۳) و حواشی توضیح المقال (ش. ۳۴) هم بحثهای رجالی مربوط به راویان حدیث را دارد و سرانجام، مواد ترجمۀ کتاب دار السلام (ش. ۳۵) نیز در اصل عربی آن که چاپ شده، قابل دسترسی است.
بنابراین، در مجموع، تنها، کتابها یا رسالههای مجموعۀ متفرقات (ش. ۲۶)، أجوبة المسائل (ش. ۳۶) و اوراق متفرقات (ش. ۳۷) برای تحلیل دربارۀ چگونگی رویکرد میرزا حسین نوری نسبت به آموزههای بابی و بهائی نادانسته هستند.
از این روست که باید گفت: آنچه نویسندۀ بازداشت قیامت دربارۀ غیرقابلدسترس بودن بسیاری از آثار میرزا حسین نوری گفته، درست نیست و مبنای شکلگیری استدلال او نمیتواند باشد. بر همین اساس، میتوان بر آن بود که او، با وجود برخورداری از امکانات و تسهیلات بالای پژوهشی موجود در دانشگاه تورنتو (جای تحصیلات دورۀ دکتری نویسندۀ بازداشت قیامت و پژوهشهای او در این حوزه) برای تهیۀ مکتوبات چاپی، چاپ سنگی و خطی از کشورهایی مانند ایران،[۸۷] دربارۀ آثار میرزا حسین نوری جستجوی لازم را انجام نداده و به یافتن دو گفتار از او بسنده کرده است. گفتار نخست، سخن میرزا حسین نوری در ملحد خواندن فرستادۀ باب به عتبات (ملا علی بسطامی[۸۸]) و مزخرف و ملفّق دانستن دعوت اوست و گفتار دوم، تقریظ وی بر یک ردیه است، آنهم بدون مراجعه به متن آن تقریظ.
روشن است که این دو رویکرد در تمام عالمان دینی مسلمان که آموزههای بابی و بهائی را بدون بنیاد دانسته و بدعت میشمرند، دیده میشود و تنها در شدت تندی مواجهه با آن در میان ایشان متفاوت است؛ بنابراین، برای مبنا دانستن ضدیت با آموزههای بابی و بهائی در میرزا حسین نوری برای نگارش «داستانهای مواجهات با امام غایب» تعداد شاهدهای قابل توجهی باید بهدست داده شود تا این ویژگی را بهعنوان یک دلیل، هرچند «دلیلی مقدماتی»، بهدست دهد.
شیخ عبدالحسین تهرانی: سلف فکری میرزا حسین نوری
در نگاه نویسندۀ بازداشت قیامت، واکاوی ارتباط میرزا حسین نوری با شیخ عبدالحسین تهرانی کلید تحلیل است:
با این حال، قانعکنندهترین شاهد بر دیدگاههای ضد بابی نوری رابطۀ او با یکی از بدترین دشمنان بهاءالله در بغداد بهنام شیخ عبد الحسین تهرانی، معروف به «شیخ العراقین»، میتواند باشد … شیخ العراقین معلم ارشد نوری در عراق بود. وی نخستین عالمی بود که به نوری اجازه داد و او نیز با کلماتی درخشان دربارۀ ارادتش به استاد خود سخن میگوید. شیخ العراقین، ابتدا، از سوی ناصرالدینشاه به کربلا فرستاده شد تا برای نوسازی حرم امام حسین تلاش کند. او، بهزودی، پس از ورود به عراق، نسبت به رشد اعتبار و ارزش بهاءالله نگران شد. وی که با کنسول ایران در بغداد ارتباط داشت، بر آن شد تا نفوذ بهاءالله را محدود کند. او، پس از ارسال نامههای بسیار به دربار سلطنتی، از شاه چراغ سبز گرفت تا علمای ایرانی مقیم عراق را به خدمت بگیرد و خواستار جنگ مقدس بر ضد بابیان شد. مخالفتهای او بر تصمیم دولت مبنی بر تبعید بهاءالله از بغداد به پایتخت عثمانی کارگر افتاد.
نوری، ابتدا، از سال ۱۸۶۱، از شاگردان شیخ العراقین در عراق بود. او دوسال بعد را تحت آموزش شیخ العراقین در کربلا و بغداد گذراند و با گمان بالا، در کوششهای ضد بابی به استاد خود یاری میرساند. در آنچه به نظر میرسد ارجاع غیرمستقیم به تلاشهای شیخالعراقین برای مخالفت با بهاءالله و پیروانش است، نوری با عنوانهایی از او یاد میکند، از جمله، «مدافع ایمان» و «او که تردیدهای بدعتگذاران را رد کرد» و «در راه خدا کوشش کرد تا نیروهای کسانی را که از نوآوریهای مذهبی دفاع میکردند، نابود کند».[۸۹]
شیخ عبدالحسین تهرانی مشهور به «شیخ العراقین» (د. ۱۲۸۶ ق.) یکی از چهارتن برجستهترین شاگردان شیخ محمّدحسن صاحب جواهر (مرجع تقلید بزرگ شیعیان در زمان ظهور باب) بود. صاحب جواهر یکبار گفته بود که در عمر خود تنها به چهارتن اجازۀ اجتهاد داده و شیخ العراقین در میان ایشان جای داشت. او در تهران عالمی معتبر و محل مراجعۀ مردم بود و از سال ۱۲۷۴ ق.، بهعنوان وکیل ناصرالدینشاه قاجار در تعمیر مشاهد مقدس عراق منصوب شد و در کربلا و سامراء بازسازیهای مهمی انجام داد.[۹۰] در جایی دیگر، تصویری از حرم مقدس سامراء که به زمان کوششهای عمرانی او بازمیگردد، آورده شده است.[۹۱] همچنین، باید گفت که شیخ العراقین وصی میرزا تقیخان امیرکبیر بود. بهنوشتۀ یکی از محققان، او «به زهد و تقوا و مدیریت در کار شهرت زیادی داشت» و امیرکبیر، «با آن نظر دقیقی که در شناسایی مردم و بهویژه ملاها داشت، در بین تمام روحانیون زمان خود، او را وصی خویش قرار داد و شیخ العراقین هم از مالالوصایۀ امیر شهید مسجد و مدرسۀ عالی در تهران بنا نهاد که امروزه به مسجد و مدرسۀ شیخ عبدالحسین یا مسجد آذربایجانیها [یا مسجد ترکها] معروف میباشد».[۹۲]
بر پایۀ متون تاریخی مسلمانان، ازلیان و بهائیان، شیخ عبدالحسین تهرانی بر ضد بابیان بغداد کوشا بود. تلاشهای او فرجامی موفقیتآمیز داشت و یکی از اسباب اخراج صبح ازل (جانشین باب)، بهاءالله (رابط صبح ازل با بابیان) و بیشتر بابیان از بغداد شد.[۹۳] بر همین اساس بود که او مورد نفرت بابیان و بهائیان قرار داشت. بهاءالله شیخ العراقین را «ملعون»، «مشرک بالله»، «خبیث» و «خنزیر» (خوک) خواند[۹۴] و او را کسی یاد کرد که لحظهای به خداوند ایمان نیاورده و شیطان از کفرش فرار میکند! نیز او را کسی خواند که به قابیل کشتن برادرش (هابیل) را آموخت![۹۵] شوقی ربانی (جانشین عباس افندی) نیز از شیخ العراقین با عنوانهایی چون «شیخ خبیث» و «مردود دارَین» یاد کرده است.[۹۶]
باید گفت که میرزا حسین نوری، در زمان اخراج بابیان بغداد و بزرگانشان از آن شهر، ملازمت شیخ عبدالحسین تهرانی را داشت. این از آن روست که او، میان سالهای ۱۲۷۸ تا ۱۲۸۰ ق.، همواره با آن استاد بود[۹۷] و اخراج بابیان بغداد و رهبرانشان از آن شهر نیز در پایان سال ۱۲۷۹ ق. انجام شد.[۹۸] بر این پایه، آنچه نویسندۀ بازداشت قیامت دربارۀ احتمال همراهی او (۲۵ ساله) با شیخ عبدالحسین تهرانی در مقابله با بابیان گفته، پذیرفتنی است. وی استادش، شیخ العراقین، را اینگونه یاد کرده است:
کان نادرة الدهر و أعجوبة الزمان فی الدقة و التحقیق و جودة الفهم و سرعة الانتقال و حسن الضبط و الإتقان و کثرة الحفظ فی الفقه و الحدیث و الرجال و اللغة، حامی الدین و دافع شبه الملحدین و جاهد فی الله فی محو صولة المبتدعین. أقام أعلام الشعائر فی العتبات العالیات و بالغ مجهوده فی عمارة القباب السامیات. صاحبته زماناً طویلاً إلی أن نعق بینی و بینه الغراب و اتخذ المضجع تحت التراب فی یوم الثانی و العشرین من شهر رمضان سنة ۱۲۸۶٫ له کتاب فی طبقات الرواة فی جدول لطیف غیر أنه ناقص.[۹۹]
آنچه در این گفتار دربارۀ «حمایت از دین»، «دفع شبهههای ملحدان» و «جهاد در راه خداوند برای محو صولت بدعتگذاران» از سوی شیخ عبدالحسین تهرانی دیده میشود، همانگونه که نویسندۀ بازداشت قیامت نیز آورده، آشکارا به مواجهۀ انکاری شدید او با بابیان بازمیگردد. باید گفت که برخی اتباع بهاءالله، در بغداد، به آزار مردم و حتی ارتکاب به قتل نیز پرداخته بودند.[۱۰۰] در واقع، شیخالعراقین کسی بود که با فراهم آوردن اسباب اخراج صبح ازل (جانشین باب) و بهاءالله از بغداد، آندو و ارادتمندان بابیشان را از مرزهای ایران دور کرد، دورکردنی که سرانجام، پس از نسخ آیین باب از سوی بهاءالله و آغاز دشمنی آشکار میان او و صبح ازل، اقامت هریک از آندو را تا پایان حیات، بهترتیب، در عکای فلسطین و فاماگوستای قبرس در پی داشت. این در حالی بود که بغداد، آنزمان، مرکز مهمی برای بابیان بود. روایت یکی از ازلیان که آن دوره را دریافته بود، گویای اهمیت بالای آن شهر برای ایشان و در نتیجه، شدت ضربهای است که شیخ عبدالحسین تهرانی به ایشان وارد کرد:
… در آن ایام، تقریباً چندهزار نفر از عرب و عجم، ترک و فارس، کرد و لر از احباب و مصدقین در بغداد حاضر و اجتماع داشتند و جناب میرزا [حسینعلی بهاء] در اعلیدرجهٔ اقتدار و احترام در انظار مردم بوده، پاشاه بغداد و ایلچی ایران در اعلیدرجه بهملاحظه رفتار میکرده، صبح و عصر جناب میرزا در قهوهخانهٔ مخصوص میرفته، اعیان عثمانی و اعراب و پاشاوات میرفته ملاقات مینموده، افتخار حاصل میکردند … تا آن که حاجی میرزا حسینخان (سفیر کبیر ایران در علیهٔ اسلامبول) [با کوششهایی که شیخ عبدالحسین تهرانی انجام داد،[۱۰۱]] خدمت سلطان عرض کرده که: «توقف جناب میرزا حسینعلی در بغداد موجب فساد و اغتشاش در ایران است. مقرر شود یکی از شهرهای دیگر عثمانی ساکن شوند که قدری دور از ایران باشد». سلطان هم قبول فرموده، مقرر داشته بودند که ساکن ادرنه باشند. فوراً اطلاع به پاشای بغداد و از پاشا به جناب میرزا [داده شد] و میرزا امر به تهیه و تدارک حرکت نمودند ….[۱۰۲]
با این ترتیب، باید پذیرفت که میرزا حسین نوری، بهسبب ملازمت همیشگی با شیخ عبدالحسین تهرانی در سالهای پایانی مواجهاتش با بابیان بغداد، اگر بهسبب کمی سن و سال (۲۴ و ۲۵ سالگی) به یاری عملی استادش هم نمیپرداخت، آن تکاپوها را از نزدیک شاهد بود و بعدها نیز رویکردی جانبدارانه نسبت به آنها داشت؛ با این حال، در نگاه این پژوهش، ارادت او به آن استاد که به قول نویسندۀ بازداشت قیامت، «یکی از بدترین دشمنان بهاءالله در بغداد» بود، اگر نه «قانعکنندهترین شاهد بر دیدگاههای ضد بابی» اوست،[۱۰۳] یکی از شاهدهای مهم است، اما، به خودی خود، از توان لازم برای نشان دادن بستری ضد بابی برای گردآوری مواجهات با امام دوازدهم از سوی او برخوردار نیست.
خانوادۀ میرزا حسین نوری و میرزا حسینعلی بهاءالله (بخش دوم)
در بخش بعدی مقالۀ بازداشت قیامت، دیگربار به دو خانوادۀ نوری پرداخته شده و نسبتهایی دیگر میان میرزا حسین نوری و بهاءالله بهدست داده شده تا نمودی دیگر از ارتباط شخص نخست با آیین شخص دوم نشان داده شود. در این گفتار، ایندو و نیز نخستین همسر بهاءالله (مادر عباس افندی) منسوبان دور یکدیگر گفته شده و همسر دوم بهاءالله (دخترعمهاش، مادر محمّدعلی افندی) یکی از همسران سابق پدر میرزا حسین نوری (نامادری او) یاد شده است. نتیجۀ این نسبتها آگاهی دقیق میرزا حسین نوری از آموزههای بابی و بهائی بود:
بنابراین، اگرچه نوری در دورۀ ادعای عمومی قائمیت باب کودک بود، اما به هنگام اعدام او به سال ۱۸۵۰ م. در تبریز، در آستانۀ نوجوانی قرار داشت و این نشان میدهد که او آگاهی و دانشی دقیق و از نزدیک نسبت به جنبش بابی و بهویژه کارهای بابی بهاءالله داشته است.[۱۰۴]
میرزا حسین نوری (متولد ۱۲۵۴ ق.) در زمان آغاز دعوت باب (۱۲۶۰ ق.)، شش سال داشت و به هنگام اعدام او (۱۲۶۶ ق.)، دوازدهساله بود؛ بنابراین، در نگاه این پژوهش، تحلیل بالا را حداقل تا اندازهای میتوان پذیرفت اما این که صرف آن آگاهیها عامل و سببی بر نگارش آثار او دربارۀ امام دوازدهم، آنهم برای هدف غایی و ناگفتۀ مقابله با آموزههای بابی و بهائی دانسته شوند، به شاهدهای گویاتری نیاز دارد.
شاگردان میرزا حسین نوری و آیین باب و آیین بهائی
در نگاه نویسندۀ بازداشت قیامت، رویکردهای تند و تیز برخی شاگردان میرزا حسین نوری نسبت به آموزههای بابی و بهائی «سرنخ دیگر»ی برای واکاوی سبب نگارش آثار او دربارۀ مواجهات با امام دوازدهم است. آن شاگردان، شیخ عباس قمی، شیخ آقابزرگ تهرانی، شیخ فضلالله نوری و شیخ محمّدحسین کاشفالغطاء بودند. شخص نخست، ایشان را «فرقۀ گمراه» خوانده و شخص دوم، دربارۀ نگارش کتابهای بسیار در ردشان سخن گفته و آلت دست استعمارشان دانسته و شخص سوم، در سالهای جنبش مشروطیت، به ایشان سخت تاخته و مظهر بیدینی و بیبندوباریشان گفته و شخص چهارم، در کتاب جدلی خود، با شدت تمام به ایمان بهائی هجوم برده و باورمندانش را نادانترین و خیرهسرترین کسان بر روی زمین دانسته[۱۰۵] و بر این مبناست که باید گفت:
ممکن است بابیان و بهائیان تنها دشمنانی دردسترس برای این شاگردان نوری باشند … اما سرزنشهای آنها از ادیان جدید با همراهی و نزدیکی که با معلّمشان داشتند، جفت شده … و این حداقل شایستۀ در نظر گرفته شدن در جهت تلاش برای فهم تعهد نوری به جمعآوری روایتهای مواجهه با امام غایب است.[۱۰۶]
در تحلیل این گفتار، باید گفت که رویکردهای یادشده از شاگردان میرزا حسین نوری را در بسیاری از عالمان دینی پیش از او یا کسانی که با او مرتبط نبودند نیز میتوان دید. بهعنوان نمونه، آثار حاج محمّدکریمخان کرمانی (پیشوای بزرگ شیخیان) و جانشینانش چون حاج محمّدخان کرمانی و حاج زینالعابدینخان کرمانی همین رویکردها را نسبت به باب و پیروانش دارند که حتی از نامهایشان نیز پیداست. نگاشتههای حاج محمّدکریمخان کرمانی در نقد باب بدین قرارند: إزهاق الباطل فی رد الباب المرتاب (۱۲۶۱ ق.: سال نخست دعوت باب[۱۰۷])، تیر شهاب در رد باب خسرانمآب (۱۲۶۲ ق.: سال دوم دعوت باب[۱۰۸])، الشهاب الثاقب فی رجم النواصب (۱۲۶۵ ق.: سال پنجم دعوت باب[۱۰۹]) و رساله در رد باب مرتاب (۱۲۸۳ ق.: هفدهسال پس از اعدام باب[۱۱۰]). حاج محمّدخان کرمانی کتابهای تقویم العوج (۱۲۹۸ ق.[۱۱۱]) و شمس المضیئة در رد شبهات بابیه (۱۳۲۰ ق.[۱۱۲]) را بر این مسیر نگاشت و حاج زینالعابدینخان کرمانی کتاب صاعقه در رد باب مرتاب (۱۳۳۰ ق.: سال وفات صبح ازل) را نوشت. نام کامل ردیۀ پیشگفتۀ حاج حسینقلی جدیدالاسلام نیز منهاج الطالبین فی الرد علی الفرقة الهالکة البابیة است. این کتاب با تقریظ یازده تن از عالمان دینی آن زمان به چاپ رسید که به ترتیب یادشدن تقریظشان در آن کتاب، بدین قرارند: سیّد محمّد طباطبایی بحرالعلوم، میرزا حسین نوری طبرسی، ملا محمّدکاظم خراسانی (چهارسال بعد: پیشوای بزرگ مشروطیت)، شیخ فتحالله شیخالشریعۀ اصفهانی، شیخ محمّدحسین حائری (فرزند شیخ زینالعابدین مازندرانی)، میرزا ابراهیم سلماسی، سیّد محمّدباقر طباطبایی بحرالعلوم، شیخ هادی تهرانی، شیخ شکر بن احمد بغدادی و شیخ فضلالله نوری.[۱۱۳] در میان این عالمان دینی، ملا محمّدکاظم خراسانی و شیخ هادی تهرانی، هردو از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و میرزا محمّدحسن شیرازی بوده و از همرتبگان میرزا حسین نوری بودند[۱۱۴] و شیخالشریعۀ اصفهانی هم با وجود علاقه و ارادت فراوان علمی به میرزا حسین نوری،[۱۱۵] در میان شاگردان او نبود.[۱۱۶] شیخ محمّدحسین حائری نیز تحصیلات خود را در کربلا نزد پدر خود (عالم بزرگ دینی کربلا) به انجام رساند و با میرزا حسین نوری ارتباط علمی نداشت.[۱۱۷]
بنابراین، رویکرد یادشده در شاگردان میرزا حسین نوری، با ترازها و شدتهای کم و زیاد، نگاهی فراگیر در میان عالمان دینی شیعیمذهب بوده و آن را ویژگی خاص آن کسان و مرتبط با فصل مشترکشان، میرزا حسین نوری، نمیتوان خواند. از این روست که این تحلیل نیز بر بهدست دادن بستر ضد بابی و بهائی گردآوری مواجهات با امام دوازدهم از سوی وی ناتوان است.
سببشناسی نگارش آثار میرزا حسین نوری در مهدویت
در اینجا، باید دید میرزا حسین نوری، خود، چه اسبابی را برای نگارش آثار سهگانهاش در حوزۀ مطالعات مهدویت شیعی یاد کرده است.
مقدمۀ نخستین کتاب او در این حوزۀ مطالعاتی، جنةالمأوی فی من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری (۱۳۰۲ ق.[۱۱۸])، نکات زیر را گویاست:
- او، از آغاز اقامت در سامراء، ده سال را در فکر بود تا در زمینۀ مهدویت کاری انجام دهد؛
- این کتاب، ابتدا، دربارۀ کسانی که با امام دوازدهم مواجهه داشته و از دید شیخ محمّدباقر مجلسی پنهان ماندهاند، نوشته شده و مستدرک و متممی بر رخدادهایی است که وی آورده است؛
- نگارش این رخدادها، از دیدار گرفته تا دیدن معجزه یا اثری از امام دوازدهم، از بزرگترین آیات و معجزات برای اتحاد غرض و وحدت مقصود است؛
- مرجع و مأخذ آنچه در کتابها دیده شده، آورده شده است؛
- در مقام دوم، از میان آنچه شنیده شده، تنها به روایتهای عالمان یا صالحانی که وثاقتشان قطعی است و با توجه به قرینههای گوناگون به اثبات رسیده، بسنده شده است.[۱۱۹]
مقدمۀ کتاب دوم میرزا حسین نوری (ذیالقعدۀ ۱۳۰۳ ق.[۱۲۰])، نجم ثاقب در احوال امام غایب، نیز نکات زیر را گویاست:
- چندماه پیش از پایان نگارش کتاب، یکی از اهل خیر از میرزای شیرازی خواست تا کتاب کمالالدین و تمام النعمة (نوشتۀ شیخ صدوق در بحث مهدویت شیعی) به فارسی بازگردان شده تا او به چاپش بپردازد؛
- میرزا حسین نوری، در مشورت از سوی میرزای شیرازی، بهسبب وجود دو ترجمۀ قدیمی و معاصر از کتاب کمالالدین، آن کار را مناسب ندانست و پیشنهاد داد تا آن ترجمۀ معاصر چاپ شود؛
- مدتی پس از آن گفتوگو، در ماه شعبان سال ۱۳۰۳ ق.، میرزای شیرازی از او خواست تا خود به نگارش کتابی در حوزۀ مطالعات مهدویت شیعی بپردازد؛
- میرزا حسین نوری پیشنهاد داد که چون پیشتر رسالهای با نام جنة المأوی نوشته، ضمن بازگردانش به فارسی، رخدادهای یادشده در کتاب بحارالأنوار نیز بدان افزوده شده و چاپ شود؛
- میرزای شیرازی، ضمن پذیرش این پیشنهاد، ضرورت افزودن نکاتی دربارۀ زندگانی و ویژگیهای امام دوازدهم را هم به آن افزود.[۱۲۱]
مقدمۀ سومین کتاب میرزا حسین نوری، کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار (۱۳۱۷ ق.[۱۲۲])، با اشاره به دیدن قصیدۀ یکی از عالمان دینی اهل سنت بغداد در انکار باورداشت مهدویت شیعی، آن کتاب را پاسخ به آن شعر دانسته است.[۱۲۳]
در تحلیل این نکات یازدهگانه میتوان گفت:
نخستین کتاب میرزا حسین نوری در حوزۀ مهدویت شیعی، بهسال ۱۳۰۲ ق. (۲۲ سال پس از اخراج بابیان بغداد با کوشش شیخ عبدالحسین تهرانی) نوشته شد. اینجاست که میتوان پرسید: آن «قانعکنندهترین شاهد بر دیدگاههای ضد بابی نوری» که همان «رابطۀ او با یکی از بدترین دشمنان بهاءالله در بغداد بهنام شیخ عبد الحسین تهرانی» بود، با وجود تکاپوهای تبلیغی ازلیان و بهائیان در آن سالها، چرا با فاصلۀ زمانی بسیار طولانی به ثمر نشست؟
گذشته از این، دیده میشود که حکایتهای جنةالمأوی و نجم ثاقب، هم از قول عالمان دینی مورد اطمینان و هم از قول اهل صلاح و تقوا که وثاقتشان در نگاه میرزا حسین نوری قطعی بود، است. گفتارهای دستۀ دوم را در رخدادهایی چون تشیع محمود فارسی، صدور دعای علوی مصری (محمّد بن علی حسینی)، دیدار حاج علی بغدادی تاجر، ملاقات مرد بقال، عقوبت سنی اهل سامراء، شفای اسماعیل هرقلی، شفای عطوۀ زیدیمذهب، دیدار ثائر بالله (مدعی امامت زیدیه)، حکایت مرد صالحی از اهل بغداد (نقل میرزا محمّدتقی مجلسی)، شفای ابوراجح حمامی، روایت معمر بن شمس، دیدار حسین مدلل، ملاقات همسر نجم اسود، حکایت محییالدین اربلی، دیدار مرد کاشانی، روایت حسن بن محمّد بن قاسم، دیدار اسکندر بن دربیس، روایت سیّد علیخان موسوی، دیدار سیّد احمد رشتی تاجر، روایت شیخ علی رشتی از دیدار سنی شیعهشده، شفای محمّدمهدی تاجر، روایت سیّد نعمة الله جزایری از شخصی شوشتری، دیدار شخص دلاک و توصیهاش به نیکی به پدر پیرش و دیدار شیخ حسن عراقی سنیمذهب میتوان دید؛ بنابراین، دانسته میشود که این دسته از مواجهات، با وجود برخورداری از کمیت نسبی کمتر نسبت به مواجهات مربوط به عالمان دینی، تعداد قابل توجهی داشته و در درستی تحلیل نویسندۀ بازداشت قیامت دربارۀ هدف میرزا حسین نوری در «قوی کردن تأثیر علماء و قدسیت بخشیدن به آنها بهعنوان نواب امام»[۱۲۴] و نیز نگاه «سلسلهمراتب شیعه» به «ظاهر شدن گاه و بیگاه امام غایب، بهویژه، برای ملاقات او با عالمان برجسته» و «نوعی ارتباط با او از مسیر رؤیا و شهود بهعنوان حق ویژۀ عالمان دینی»[۱۲۵] خدشه وارد میکند.
همچنین، دیده میشود که میرزا حسین نوری، از زمان پایان نگارش کتاب جنة المأوی (شوال ۱۳۰۲ ق.) تا حدود ۱۰ ماه بعد (شعبان ۱۳۰۳ ق.)، نگارش آن را حتی به میرزای شیرازی هم نگفته بود. اینجاست که پرسش پیشگفته دوباره به ذهن میآید که چرا او، با وجود تکاپوهای تبلیغی پیروان ازلی و بهائی باب، در چاپ آن کتاب عجله نداشت؟
کتاب سوم میرزا حسین نوری هم که حدود ۱۴ سال پس از نگارش دومین کتاب او نوشته شد، تنها رویکردهایی کلامی و تاریخی را داراست و به مواجهات با امام دوازدهم نپرداخته است.
نکتۀ دیگری که اینجا باید مورد تحلیل قرار گیرد آن است که با مطابقت دو کتاب جنةالمأوی و نجم ثاقب، دانسته میشود که ۵۹ حکایت کتاب دوم در کتاب نخست آمده و تنها ۴۱ حکایت جدید به آنها افزوده شده است.[۱۲۶] این نکتۀ مهم در توصیف مقالۀ بازداشت قیامت از کتاب نجم ثاقب ناگفته گذارده شده و خواسته یا ناخواسته چنان مینماید که هر ۱۰۰ حکایت آن از کتاب پیشین مستقل است:
اثر دیگر نوری که بهصورت گسترده به موضوع رؤیت و ملاقات با امام پرداخته، کتابی مبسوط به زبان فارسی است [با عنوان] نجم ثاقب در احوال امام غایب … [که] به فاصلۀ کمی بعد از جنة المأوی، در تاریخ ۲۵ اگوست ۱۸۸۵ م.، به پایان رسید. نجم ثاقب، با ۱۰۰ حکایت در مورد ارتباط با امام غایب در دوران غیبت کبری، مهمترین اثر نوری در مورد امام غایب و پر انتشارترینشان است. به گفتۀ نوری، استادش، میرزای شیرازی، از او خواست تا نجم ثاقب را بنویسد و سپس، نسخۀ خطی آن را مهر زده و مدعی شده که هیچ اثر دیگری در مورد امام غایب با این کتاب قابل رقابت نیست.[۱۲۷]
سند شمارۀ ۱۱: صفحۀ نخست از کتاب نجم ثاقب در احوال امام غایب(کتابخانۀ آستان قدس رضوی، ش ۹۳۶۱)ویژگی این نسخه آن است که تقریظ میرزا محمّدحسن شیرازی را در گوشۀ بالای سمت چپش داراست: «بسم الله الرحمن الرحیم. بحمد الله و هُدیه و حسن توفیقه و برکات إمام العصر، ولی الله و حجته فی أرضه و بلاده و خلیفته علی خلقه و عباده ـ علیه و علی آبائه البررة الکرام أفضل الصلوة و السلام ـ کتابی است در نهایت مناسبت و متانت و جامعیت و حسن ترتیب و جودۀ تهذیب که در نظر ندارم در این باب به این خوبی نوشته شده باشد و در دفع شبهه و تصحیح عقیده بر متدین مراجعتش لازم است تا ـ إن شاء الله تعالی ـ از لمعان انوار هدایتش به سرمنزل ایقان و ایمان و محل امن و امان برسد. إن شاء الله تعالی، خداوند اقدس ـ عز اسمه ـ هرکه در این خیر بزرگ دخلی داشته، از انصار آن جناب ـ علیه السلام ـ مقرر فرماید. حرره الأحقر، محمّدحسن الحسینی.»
شاید بتوان گفت که نویسندۀ بازداشت قیامت، با وجود بهدست دادن نمایی کلی از انواع مواجهات با امام دوازدهم در آثار میرزا حسین نوری و طرح مقدماتی تحلیل خود از آنها[۱۲۸] و نیز خواندن مقدمۀ کتاب نجم ثاقب دربارۀ بازگفت مواجهات جنةالمأوی، این تطبیق را صورت نداده است. دیده میشود که در گفتار بالا، «از قول نوری» آورده شده که:
- میرزای شیرازی، از او خواست تا نجم ثاقب را بنویسد؛
- سپس، نسخۀ خطی آن را مهر زده و مدعی شده که هیچ اثر دیگری در مورد امام غایب با این کتاب قابل رقابت نیست.
چنان که دانسته شد، بخش نخست را میرزا حسین نوری در مقدمۀ کتاب نجم ثاقب آورده اما بخش دوم در آن مقدمه نیست. باید گفت که میرزای شیرازی تقریظی بر یکی از نسخههای خطی آن کتاب نوشت. آن نسخه اکنون در کتابخانۀ آستان قدس رضوی در مشهد نگهداری میشود و تصویرش در این پژوهش (سند شمارۀ ۱۱) آورده شده است؛ بنابراین، روایت آن مهر زدن و آن ادعا را به میرزا حسین نوری نباید منسوب کرد بل باید به نسخهای خطی که از قضا تصویرش در بسیاری از چاپهای کتاب نجم ثاقب آورده شده، باید نشانی داد.
عالمان شیعیمذهب و ناکارآمدی اندیشۀ غیبت
آنگونه که نویسندۀ بازداشت قیامت نوشته، «شماری از عالمان شیعیمذهب دیدند که باورداشت غیبت تمام توجیههای پذیرفتنی برای بازگشت امام را از بین میبرد».[۱۲۹] او، برای مستندساختن دیدگاه خود، به دو کتاب
Messianic Hopes and Mystical Visions: The Nūrbakhshīya Between Medieval and Modern Islam
(نوشتۀ شهزاد بشیر: استاد دانشگاه براون) و
The Shadow of God & the Hidden Imam
(نوشتۀ سعید امیرارجمند: استاد جامعهشناسی
دانشگاه ایالتی نیویورک) نشانی داده است.
آنچه در کتاب نخست آمده، در نگاه این پژوهش، تحلیلی نادرست از پیدایش باور به منجی بودن مهدی در میان علویان و سیر آن در فرقههای گوناگون شیعی است.[۱۳۰] در این میان، اسماعیلیان و امامیان مورد توجه قرار گرفته و با اشاره به باورداشت فرقۀ دوم بر مهدویت امام دوازدهم، آن گروه تنها فرقۀ شیعی که به هویتی دقیق برای مهدی باور دارد، یاد شده است. نویسندۀ این کتاب، برخلاف نویسندۀ بازداشت قیامت،[۱۳۱] بر آن است که مخالفت عالمان شیعی امامیمذهب با مدعیان مهدویت قابل درک است، چرا که هویت مهدی بهگونهای دقیق مشخص شده است. او، سپس، به شخصیت اصلی پژوهش خود، سیّد محمّد نوربخش (صوفی مشهور به ادعای مهدویت[۱۳۲])، رسیده است.[۱۳۳]
در کتاب دوم، ابتدا نگاه مثبت قاضی نورالله شوشتری به جزیرۀ خضراء، بهعنوان جای زندگانی فرزندان امام دوازدهم، آورده شده و سپس، با اشاره به افزایش قدرت عالمان دینی در پایان دورۀ صفوی، سیر صعودی اهمیت «ویژگیهای دیگری از باورداشت غیبت که افعال هزارهای محتمل ذیل ادعای مهدویت را شامل بودند»، مورد توجه قرار گرفته است. کانون تمرکز این بررسی، شیخ محمّدباقر مجلسی، با طرح زنده بودن امام دوازدهم و استدلال بر آن، ضمن اشاره به تکذیب مدعیان نیابت است. پس از آن، گفتاری که پیشتر بهعنوان «تناقض دیدگاه علمی و رویکرد عملی عالمان شیعیمذهب در مهدویت» آورده شد،[۱۳۴] نتیجه گرفته شده و سپس، تشیع عرفانی باورمند به ولایت امام دوازدهم مورد اشارۀ گذرا قرار گرفته است.[۱۳۵]
بنابراین، دانسته میشود که نویسندۀ بازداشت قیامت، در ارجاع به این دو کتاب، نادرستگویی کرده و به تحریف دیدگاههای آنها پرداخته است. این از آن روست که آنچه در آنها گفتوگو نشده، دربارۀ «شماری از عالمان شیعیمذهب» است که «دیدند باورداشت غیبت تمام توجیههای پذیرفتنی برای بازگشت امام را از بین میبرد»! به عبارت دیگر، کتاب نخست، تحلیلی تاریخی از باورداشت مهدویت بهدست داده و کتاب دوم نیز به عالمانی دینی که بر باور به حیات دیرپای، غیبت و ظهور امام دوازدهم دست میگذاشتند، پرداخته است.
تراز استدلال به مواجهات در باورداشت مهدویت شیعی
نویسندۀ بازداشت قیامت بر آن است که میرزا حسین نوری برای نقد آموزههای بابی و بهائی کارآمدترین ابزار را گردآوری مواجهات با امام دوازدهم دانست:
در تثبیت و برجسته ساختن روایتهای ارتباط با امام غایب، نوری در صدد بود تا بهطور مؤثر قیامت را منجمد یا بازدارد و جوابی تند و تیز به ادیان بابی و بهائی بدهد. چه راهی مؤثرتر برای رد کردن هرکسی که ادعا میکند امام است یا تنها نمایندۀ اوست و همزمان تقویت اعتقاد به غیبت دنبالهدار او، از چیدمان روایتهایی از کسانی که مدعیاند او را ملاقات کردهاند؟، روایتهایی که بر روی باورمندان او این اثرگذاری را دارد که باب حضور نزد امام «راستین» هنوز باز است.[۱۳۶]
با این حال، گذری بر آثار عالمان شیعیمذهب گویای آن است که ایشان هیچگاه بنیاد باورداشت مهدویت شیعی را بر رخدادهای دیدارهای شیعیان با امام دوازدهم نگذاشتهاند. میتوان بر آن بود که از همین روست که میرزای شیرازی از میرزا حسین نوری خواست تا در کتاب نجم ثاقب گفتارهایی دربارۀ زندگانی و ویژگیهای امام دوازدهم را هم به بخش مواجهات بیفزاید.[۱۳۷] باید گفت که در آموزههای شیعی، استدلال به وجود امام دوازدهم و امامت او با نگاه همزمان به گزارههای زیر انجام میشود:
تواتر قطعی و یقینی انتساب باورداشت مهدویت به پیامبر اسلام در متون اهل سنت در مؤلفههایی چون ظهور مهدی از خاندان او در آخرالزمان، دادگستری جهانی مهدی، گسترش جهانی دیانت اسلام و بازگشت عیسی بن مریم به زمین و نیز اختلاف سنیان با شیعیان در مصداق مهدی؛
تواتر قطعی و یقینی روایتهای «خلفای اثنیعشر» در آموزههای سنی و شیعی و اختلاف در مصداقهای آن و تحلیل منطقی آنها تنها از سوی شیعیان امامی؛
بزرگان تراز اول سنی باورمند به ولادت و مهدویت محمّدبنالحسن العسکری؛
قطعی بودن انتساب روایتهای مهدویت امام دوازدهم به امامان شیعیان.[۱۳۸]
در این دیدگاه، پس از بهدست آمدن اصالت باورداشت مهدویت شیعی، رخدادهای مواجهه با امام دوازدهم جایگاه مؤیّد را داشته و به اطمینان قلب میل میکند.
جایگاه بنیادین میرزا حسین نوری در باورداشت مهدویت
در نگاه نویسندۀ بازداشت قیامت، دو کتاب جنةالمأوی و نجم ثاقب، در بحث از امام غایب، بهگونهای ماندگار به مکتوبات پس از خود شکل دادهاند.[۱۳۹] در این تحلیل، شاگردان میرزا حسین نوری چون شیخ علی حائری یزدی در کتاب إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب، شیخ محمّدباقر بهاری همدانی در کتاب جابلقا و جابلسا، شیخ محمّدباقر بیرجندی در کتاب بغیة الطالب فی من رأی الإمام الغائب، شیخ علیاکبر نهاوندی در کتاب عبقری الحسان فی أحوالات مولانا صاحب الزمان و شیخ عباس قمی در کتابهای الأنوار البهیة فی تواریخ الحجج الإلهیة، منتهی الآمال فی تواریخ النبی و الآل و کلیات مفاتیح الجنان وظیفۀ «تدوین داستانهای مواجهات پس از نوری» را عهدهدار شدند.[۱۴۰]
وی، همچنین، بر آن است که «چاپهای بسیار از آثار نوری، به فارسی و عربی، نشاندهندۀ ضربۀ شدیدی است که موضوع مواجهه با امام غایب به قلب و ذهن شیعه وارد آورده است»:[۱۴۱]
بهعنوان نمونه، در تابستان سال ۲۰۰۹، نسخۀ اصلی نجم ثاقب برای سیزدهمینبار توسط یک ناشر در قم به چاپ رسیده است. ناشر چاپ اخیر جنة المأوی، با دست گذاشتن بر ارزش تکنگاریهای نوری، در پیشگفتار کتاب نوشته: «در نظر بگیرید که چگونه امام غایب وجود خود را به شیعیانش اثبات میکند، چگونه به ایشان کمک کرده و یاریشان میکند، چگونه آنها را از دشمنانشان محفوظ میدارد، چگونه توطئهها، طراحیها و نقشههایی را که دشمنان قصد دارند با آنها به شیعیان صدمه بزنند، کشف میکند و سپس، ناگهان از دیدشان ناپدید میشود تا غیاب او، بهعنوان حجتی بی هیچ شک و شبهه، ثابت کند که او و نه هیچکس به غیر او امام است».[۱۴۲]
این پژوهش نیز برای میرزا حسین نوری جایگاهی بنیادین را در حوزۀ مطالعات مهدویت شیعی باور دارد. نخستین نمود این جایگاه را در بروز آثار مهدویتی میرزا حسین نوری در مکتوبات پیشگفتۀ شیخ احمد شاهرودی میتوان دید. در نگاه این پژوهش، آثار شیخ احمد شاهرودی از مهمترین نگاشتههای عالمان شیعیمذهب در نقد آموزههای بابی و بهائی است. وی در کتاب مبسوط خود، الحق المبین، ضمن بهرهگیری مداوم از دو کتاب نجم ثاقب و کشف الأستار، از نویسندۀ آنها اغلب با عنوان «خاتمالمحدثین» یاد کرده و «خبیر بصیر نقّاد محقق عادل»ش گفته و از «مَهَرۀ در اخبار»ش شمرده است.[۱۴۳] نمود دوم این جایگاه را در اثرگذاری میرزا حسین نوری بر میرزا محمّدمهدی غروی اصفهانی میتوان دید. همانگونه که در جایی دیگر نشان داده شده، این عالم دینی که از شاگردان او بود و در مسیر توجه به ساحت امام دوازدهم از او اثر گرفته بود، پس از مهاجرت به مشهد و قرار گرفتن در میان فقیهان تراز اول حوزۀ علمیۀ آن شهر، با نفوذ زیادی که در آنجا یافت، یادکرد از امام دوازدهم و توسل و توجه فراوان به او را در آن حوزۀ علمیه در ترازی بالا فراگیر کرد. در این مسیر، کتاب نجم ثاقب یکی از ابزارهای اصلی او بود. نتیجۀ این کوشش، در سالها و دهههای بعد، فراگیری بیشتر اندیشۀ مهدویت در گسترۀ ایران بود.[۱۴۴]
نتیجهگیری
چکیدۀ بررسی و تحلیل آنچه تا کنون از سوی نویسندۀ بازداشت قیامت بهدست داده شد، در نکات زیر نمود مییابد:
- در زمان آغاز دعوت باب، جامعۀ شیعیمذهب ایران از «تنشهای فرجامشناسانۀ حلناشدۀ معطوف به امام غایب» رنج نمیبرد؛
- بررسی تراز موفقیت آیین باب در جدا شدن از دیانت اسلام، نه در گسترۀ اثرگذاری آن که با تحلیل تراز درستی نسبت فکریاش با مبانی اسلامی (بستر ادعایی آن) دانسته میشود؛
- باب هیچگاه خود را امام دوازدهم ندانست و تا پایان حیات به پیشوایی الاهی او در دوران دیانت اسلام باور داشت اما خود را «قائم آل محمّد» گفت؛
- بهاءالله، با بدعتگذاری در آموزههای باب، به انکار اصل وجود امام دوازدهم پرداخت و با مخالفت بزرگان بابیان روبهرو شد؛
- عالمان دینی شیعیمذهب، از آن روی که به اصالت باورداشت مهدویت شیعی باور داشتند، به مواجهۀ انکاری با آموزههای بابی و بهائی پرداختند؛
- میرزا حسین نوری، در آثار خود در حوزۀ مطالعاتی مهدویت شیعی، به بستر ضد بابی و بهائی نگارش آنها اشارهای ندارد؛
- برای تحلیل چرایی نگارش آثار مهدویتی میرزا حسین نوری، گفتارهای خود او مورد توجه کافی نبوده است؛
- در بررسی مشترکات کتاب جنة المأوی و نجم ثاقب و نیز نگاه میرزا محمّدحسن شیرازی به تراز اعتباری کتاب دوم، دقت لازم صورت گرفته نشده و کتاب دوم کتابی بهکلی مستقل از کتاب نخست نمایانده شده است؛
- «یادداشتهای کوتاه دربارۀ زندگی نوری»، با وجود کوتاهی، با نادرستیهای علمی و روشی بنیادین همراه است؛
- تحلیل سابقۀ خاندانی میرزا حسین نوری و بهاءالله با دقت لازم انجام نشده و از نشان دادن بستر ضد بابی و بهائی نگارش آثار مهدویتی او ناتوان است؛
- دلیل مقدماتی بر بستر ضد بابی و بهائی نگارش آثار میرزا حسین نوری (هجمۀ قلمی به باب، تجلیل از یکی از عالمان دینی مخالف باب و تقریظ بر کتابی در نقد آموزههای بابی و بهائی)، به خودی خود، هیچ ترازی از احتمال را بر درستی آن بستر بهدست نمیدهد، چرا که این رویکرد، با شدت و ضعف، در تمام عالمان شیعیمذهب آن زمان وجود داشت و به او نمیتوان ویژهاش کرد؛
- در بررسی آثار میرزا حسین نوری، برای بهدست دادن قرینههایی جهت استحکام بیشتر دلیل مقدماتی، کوششی صورت نگرفته و به همان سه مورد جزیی و عمومی بسنده شده است؛
- دلیل اساسی بر بستر ضد بابی و بهائی نگارش آثار میرزا حسین نوری (ملازمت با یکی از بدترین دشمنان بهاءالله: شیخ عبدالحسین تهرانی) نارساست، چرا که وی، با وجود پیوستگی با شیخ عبدالحسین تهرانی در زمان آن دشمنیها و تجلیل همیشگی از او و نیز با وجود تکاپوهای تبلیغی ازلیان و بهائیان، نخستین کتاب مهدویتی خود را ۲۲ سال بعد نگاشت و کتاب بعدی را نیز با اصرار میرزا محمّدحسن شیرازی به نگارش درآورد و کتاب سوم را هم ۱۴ سال پس از کتاب دوم، آنهم بهسبب هجمۀ یکی از عالمان اهل سنت، بهدست داد؛
- آنچه دربارۀ رویکرهای ضد بابی و بهائی شاگردان میرزا حسین نوری آورده شده، مانند دلیل مقدماتی (ش. ۱۱)، در میان عالمان شیعیمذهب آن زمان فراگیر بوده و از توان نشان دادن رویکرد ضد بابی و بهائی استاد ایشان (میرزا حسین نوری) در نگارش آثار مهدویتیاش برخوردار نیست؛
- مواجهات با امام دوازدهم جایگاهی بنیادین در باورداشت مهدویت شیعی ندارد و تنها پس از استواری باور به وجود او معنیدار میشود؛
- در نگاه شیعیان، حیات دیرپای جسمانی و مهدویت امام دوازدهم، با توجه به انبوه گزارههای دینی و تاریخی یقینآور سنی و شیعی و همبستگی منطقی و تاریخی آنها با یکدیگر، قطعی و یقینی است؛
- دربارۀ «شماری از عالمان شیعیمذهب» که «دیدند باورداشت غیبت تمام توجیههای پذیرفتنی برای بازگشت امام را از بین میبرد»، نادرستگویی و تحریف انجام شده است؛
- میرزا حسین نوری در گسترش اندیشۀ مهدویت در تاریخ معاصر مذهب تشیع جایگاهی بنیادین دارد. آثار او در این حوزۀ مطالعاتی، بهویژه کتاب نجم ثاقب در احوال امام غایب، همواره با استقبال روبهرو بوده و برخی عالمان دینی که از او اثر گرفتند، در بسط اندیشۀ مهدویت دخالت اساسی داشتند.
با در نظر گرفتن نکات بالا، دانسته میشود که مقالۀ بازداشت قیامت: میرزا حسین طبرسی نوری و آیینهای بابی و بهائی، هم از نگاه محتوایی و هم از نگاه روششناسانه، با نقاط ضعف جدی همراه بوده و از اثبات فرضیۀ خود ناتوان است. به عبارت دیگر، باید گفت: با آنچه در این مکتوب بهدست داده شده، به «دیکته شدنِ» «انتشار روایتهای گویای مواجهات با امام غایب» بر میرزا حسین نوری، «بهسبب اوضاع و احوال دینی و اجتماعی و نگرانیهایی که بهواسطۀ آنها، او موضوعهایی را در پایان دورۀ قاجار زنده کرد»، نمیتوان رسید.[۱۴۵]
در نگاه این پژوهش، آنچه سبب شد تا میرزا حسین نوری به نگارش آثاری در حوزۀ مطالعات مهدویت شیعی بپردازد، اقامت او در شهر سامراء (جای منسوب به امام دوازدهم) و تعلق خاطر شدیدش به مکتب سلوکی سامراء (تعالیم و آموزههای روحانی ملا فتحعلی سلطانآبادی) بود، مکتبی که اساس رشد معنوی را در توسل زیاد به ساحت امام دوازدهم میدانست. در نگاه برخی محققان، اقامت میرزا محمّدحسن شیرازی در سامراء سبب شد تا آثار زیادی دربارۀ امام دوازدهم به نگارش درآید. به عبارت دیگر، سکونت او در سامراء و «تربیت روحی و معنوی» که به «شاگردان و نزدیکان خویش» میداد، سببساز نگارش آثار زیادی دربارۀ امام دوازدهم بود، گذشته از آن که اقامت او در آن شهر، به خودی خود، در توجه بیشتر بزرگان مذهب تشیع به ساحت امام دوازدهم مؤثر بود.
ارادت و شیفتگی میرزا حسین نوری به ساحت امام دوازدهم را در آثار گوناگون او و بهویژه در بخش پایانی کتاب نجم ثاقب (باب دهم: «در ذکر شمهای از تکالیف عباد بالنسبه به امام عصر») میتوان دید و سپس، در یادکردهای شاگردش، میرزا علیاکبر صدرالاسلام همدانی از او، در کتاب تکالیف الأنام فی غیبة الإمام میتوان جست. در آن کتاب که نمودی تام و تمام از دلبستگی فراوان به ساحت امام دوازدهم است، از او، بهعنوان مرشد این راه، همواره با عنوانهایی چون «استاد اعظم» و «مولای معظم» یاد شده و نهتنها در شمار «محبین عاشقین» امام دوازدهم که در میان «کاملین واصلین» به ساحتش گفته شده است.[۱۴۶]
کتابنامه
آل کاشف الغطاء، الشیخ محمّد الحسین. عقود حیاتی. تحقیق: الشیخ أمیر آل کاشف الغطاء، النجف، مدرسة و مکتبة الإمام کاشف الغطاء العامة، ۱۴۳۳ ق.
اشراق خاوری، عبدالحمید. تلخیص تاریخ نبیل زرندی. تهران، لجنۀ ملی نشر آثار امری، ۱۰۶ بدیع: ۱۳۲۸ ش.
ــــــــــ . رحیق مختوم (قاموس لوح مبارک قرن). ج ۲، بیجا.، مؤسسهٔ ملی مطبوعات امری، ۱۳۱ بدیع.
الإمامی الخوئی، محمّد أمین (اصل: الشیخ صدر الإسلام محمّد امین الإمامی الخوئی). مرآة الشرق. تصحیح و تقدیم: علی الصدرائی الخوئی، قم، مکتبة سماحة آیة الله العظمی المرعشی النجفی الکبری، ۱۴۲۷ ق.
بامداد، مهدی. شرح حال رجال ایران. تهران، انتشارات زوار، ۱۳۶۳٫
ترکمان، محمّد. مجموعهای از مکتوبات، اعلامیهها … و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضلالله نوری در مشروطیت. بیجا. [تهران]، مؤسسۀ خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۶۳٫
حسینی حائری، سیّد کاظم. زندگانی و افکار شهید صدر. ترجمه و پاورقی حسن طارمی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۵٫
جدیدالاسلام، حاج حسینقلی. منهاج الطالبین فی الرد علی الفرقة الهالکة البابیة. بمبئی، مطبع گلزار حسنی، ۱۳۲۰ ق.
خالصیزاده، شیخ محمّد. آه از این راه: خاطرات و مبارزات آیة الله شیخ محمّد خالصیزاده. ترجمه و بازپژوهی: علی شمس، تهران، مؤسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۹۷٫
درایتی، مصطفی. فهرستگان نسخههای خطی ایران (فنخا). تهران، سازمان اسناد و کتابخانۀ ملی ایران.
ــــــــــ . فهرستوارۀ دستنوشتههای ایران (دنا). تهران، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۹٫
دولتآبادی، یحیی. حیات یحیی. تهران، انتشارات فردوس و انتشارات عطار، ۱۳۶۲٫
شاهرودی، شیخ احمد. حق المبین. به کوشش محمّدحسن قدردان قراملکی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۹۲٫
شبیری زنجانی، سیّد موسی. جرعهای از دریا. قم، مؤسسۀ کتابشناسی شیعه.
شریف کاشانی، شیخ محمّدمهدی. تاریخ جعفری: نمایی از منازعات بابیان و بهائیان و کوششهای پیشامشروطۀ بابیان مشروطهخواه. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۸٫
الصدر، السیّد حسن. بغیة الوعاة فی طبقات مشایخ الإجازات. کتاب شیعه، ش ۷ و ۸، صص ۴۳۱ تا ۵۵۹، بهار و تابستان ۱۳۹۲٫
ــــــــــ . تکملة أمل الآمل. تحقیق: حسین علی محفوظ، عبدالکریم الدباغ و عدنان الدباغ، بیروت، دار المؤرخ العربی، ۱۴۲۹ ق.
ــــــــــ . طبقات الإجازات بالروایات (إجازة آیة الله السیّد حسن الصدر لآیة الله السیّد صدرالدین الصدر و الشیخ محمّدباقر النجفی الإصفهانی المشتهر بألفت). مع تعلیقات العلامة آیة الله العظمی السیّد موسی الشبیری الزنجانی، تحقیق: ناصرالدین الأنصاری القمی، تهران، مؤسسۀ فرهنگی امام موسی صدر، ۱۳۹۷٫
صدرالاسلام همدانی، شیخ علیاکبر. تکالیف الأنام فی غیبة الإمام. نسخۀ خطی، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش ۱۸۵۰۵٫
الطهرانی، الشیخ آغابزرگ. الذریعة إلی تصانیف الشیعة. بیروت، دار الأضواء، بیتا.
ــــــــــ . طبقات أعلام الشیعة. بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ ق.
فاضل مازندرانی، اسدالله. اسرارالآثار خصوصی. بیجا.، مؤسسهٔ ملی مطبوعات امری، ج ۴، ۱۲۹ بدیع.
ــــــــــ . تاریخ ظهور الحق. ج ۲ و ۴ (نسخهٔ خطی).
الفقیه الإیمانی، الشیخ مهدی. الإمام المهدی عند أهل السنة. تهران، المجمع العالمی لأهل البیت، ۱۴۳۱ ق.
فیضی، محمّدعلی. حضرت بهاءالله. بیجا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۵ بدیع.
القمی، الشیخ عباس. الکنی و الألقاب. تهران، مکتبة الصدر، ۱۳۹۷ ق.
کرمانی، حاج محمّدخان. تقویم العوج. بمبئی، مطبع گلزار حسنی، ۱۳۱۱ ق.
ــــــــــ . شمس المضیئة در رد شبهات بابیه. بیجا.، بینا. (خط احمد بصیرت)، ۱۳۲۲ ق.
کرمانی، حاج محمّدکریمخان. إزهاق الباطل فی رد الباب المرتاب. المندرج فی: الکرمانی، الحاج محمّدکریمخان. مکارم الأبرار (العربیة)، ج ۸٫
ــــــــــ . تیر شهاب در رد باب خسرانمآب، مندرج در: کرمانی، حاج محمّدکریمخان. مکارم الأبرار (فارسی)، ج ۶٫
ــــــــــ . رساله در رد باب مرتاب، مندرج در: کرمانی، حاج محمّدکریمخان. مکارم الأبرار (فارسی)، ج۶٫
ــــــــــ . الشهاب الثاقب فی رد النواصب، المندرج فی: الکرمانی، الحاج محمّدکریمخان. مکارم الأبرار (العربیة)، ج ۸٫
ــــــــــ. . مکارم الأبرار: مجموعة مصنفات العالم الربانی و الحکیم الصمدانی مولانا المرحوم الحاج محمّدکریمخان الکرمانی. البصرة، شرکة الغدیر للطباعة و النشر المحدودة، ۱۴۳۴ ق.
ــــــــــ . مکارم الأبرار: مجموعۀ مصنفات عالم ربانی و حکیم صمدانی مرحوم آقای حاج محمّدکریمخان کرمانی. البصرة، شرکة الغدیر للطباعة و النشر المحدودة، ۱۴۳۵ ق.
کرمانی، میرزا آقاخان؛ روحی، شیخ احمد. هشت بهشت. بیجا. بینا. (چاپ ازلیان)، بیتا.
لکنهویی کشمیری، میرزا محمّدمهدی. تکملة نجوم السماء. قم، مکتبة بصیرتی، بیتا.
مدرّس، میرزا محمّدعلی. ریحانة الأدب فی تراجم المعروفین بالکنیة أو اللقب یا کنی و القاب. تبریز، کتابفروشی خیام، بیتا.
مرآتی نوری، بدیعه. وقایع راستین تاکر نور. بیجا.، بینا. (چاپ تایپی ازلیان تهران)، بیتا.
الموسوی الإصفهانی الکاظمی، السیّد محمّدمهدی. أحسن الودیعة فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعة. قدم له و علق علیه السیّد عبدالستار الحسنی، قم، مؤسسة تراث الشیعة، ۱۴۳۷ ق.
نبوی رضوی، سیّد مقداد . اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی. تهران، انتشارات شیرازۀ کتاب ما، ۱۳۹۶٫
ــــــــــ . تاریخ مکتوم: نگاهی به تلاشهای سیاسی فعالان ازلی در مخالفت با حکومت قاجار و تدارک انقلاب مشروطه. تهران، انتشارات شیرازۀ کتاب ما، ۱۳۹۵٫
ــــــــــ . تحلیل کشتارهای بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله، مندرج در: نوری، عزیهخانم و همکاران. تنبیه النائمین. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴٫
ــــــــــ . دیباچهای بر تنبیه النائمین، مندرج در: نوری، عزیهخانم و همکاران. تنبیه النائمین. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴٫
ــــــــــ . جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علیمحمّد باب، مندرج در: نوری، عزیهخانم و همکاران. تنبیه النائمین. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴٫
ــــــــــ . میرزا تقیخان امیرکبیر در نگاه بابیان و بهائیان. فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۱۲، زمستان ۱۳۹۸٫
ــــــــــ . میرزا مهدی اصفهانی، از مکتب سلوکی سامراء تا مکتب معارف خراسان. تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۶٫
ــــــــــ . نقش وقایعنگاران بابی در گزارشگری جنبش مشروطیت ایران. فصلنامهٔ مطالعات تاریخ معاصر ایران، ش ۶۱ و ۶۲، بهار ۱۳۹۱٫
نوری، عزیهخانم و همکاران. تنبیه النائمین. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴٫
النوری، المیرزا حسین. جنة المأوی فی من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری. النجف، مرکز الدراسات التخصصیة فی الإمام المهدی، ۱۴۲۷ ق.
ــــــــــ . خاتمة مستدرک الوسائل. بیروت، مؤسسة آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۲۹ ق.
ــــــــــ . کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار. تحقیق: أحمد علی مجید الحلی، کربلاء، مکتبة و دار مخطوطات العتبة المقدسة العباسیة، ۱۴۳۲ ق.
ــــــــــ . نجم ثاقب در احوال امام غایب. قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، ۱۳۸۴٫
Amir Arjoman, Said. The Shadow of God & the Hidden Imam. Chicago and London, The University of Chicago Press, 1984.
Bashir, Shahzad. Messianic Hopes and Mystical Visions. Columbia, University of South Carolina Press, 2003.
Ghemmaghami, Omid. Arresting the Eschaton: Mirza Husayn Tabarsi Nouri (d. 1902) and the Babi and Baha’i Religions. Journal of Religious History, Vol. 36, No. 4, December 2012.
[۱]. برای آگاهی از دیدگاه شیعیان دربارۀ «قیام قیامت به ظهور قائم»، نک.: شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، صص ۳۲۱ تا ۳۲۷٫
[۲]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 487.
[۳]. میرزا یحیی مدرس اصفهانی (از عالمان دینی حوزۀ علمیۀ اصفهان) که از دوستان او بود، در مکتوبی که دربارهاش نگاشته، نامش را «محمّدحسین» آورده است. (نک.: المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، نسخۀ خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش. ۱۸۴۷۲، ص ۱)
[۴]. السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۲، صص ۵۱۲ و ۵۱۶٫
[۵]. پیشین، ج ۲، ص ۵۱۲٫
[۶]. السیّد حسن الصدر، طبقات الإجازات بالروایات، ص ۷۲٫
[۷]. سیّد موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، ج ۳، صص ۳۳۴ و ۳۳۵٫
[۸]. برای آشنایی با آندو، نک.: الشیخ آغابزرگ الطهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج ۱۱، ص ۶۲۵ و ج ۱۰، ص ۱۲۸٫
[۹]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، صص ۳۴۱ و ۳۴۲٫
[۱۰]. السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۳، ص ۲۴۹٫
[۱۱]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۴۲٫
[۱۲]. پیشین، ج ۹، ص ۳۴۲٫
[۱۳]. السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۳، صص ۲۲۸ و ۲۲۹٫
[۱۴]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۴۲٫
[۱۵]. السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۶، ص ۴۶٫
[۱۶]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، صص ۳۴۲ و ۳۴۳٫
[۱۷]. برای آگاهی مقدماتی دربارۀ ملا فتحعلی سلطانآبادی و مکتب سلوک شرعی ــ غیرعرفانی سامراء، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا مهدی اصفهانی، از مکتب سلوکی سامراء تا مکتب معارف خراسان، فصل نخست: «مکتب سامراء و بنیادهای فکری میرزا مهدی اصفهانی».
[۱۸]. نک.: السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۵، صص ۳۴۷ و ۳۴۸: «.. حتی جاء المرحوم الآخوند مولی فتحعلی ــ قدس سره ــ و ثقة الإسلام الحاج میرزا حسین النوری ـ قدس الله روحه ــ و المرحوم الشیخ فضلالله الشهید النوری و کانوا جاءوا لاستعلام الحال أیضاً فتکلموا معه فقال: «أما الذی فی نفسی أن لا أعود إلی النجف حتی أزور المشهد المقدس الرضوی». فقالوا له: «لا بد من تعیین الأمر. فإن کان عزمک علی البقاء هنا فإنا معک و لنا حینئذ تکلیف و إن لم یکن عزمک علی البقاء فأخبرنا حتی نرجع إلی النجف». و بالجملة صار البناء أن یستخیر الله فی الحرم المطهر علی العزم علی البقاء علی کل حال و علی الرجوع إلی النجف علی کل حال فلم تساعد الاستخارة إلا علی الإقامة بسامراء علی کل حال فعزم علی البقاء و طلب أسبابه و کتبه من النجف و کذلک من معه من الأصحاب و أخذ فی لوازم البقاء و علم الناس عزمه علی البقاء فانتقلت الصفوة من تلامذته إلیه حتی صارت سامراء مثل الجزیرة الخضراء فی الروحانیة و أعلی الله فیها ذکره و أعز نصرته و صارت سامراء دار العلم و بیضة الإسلام و مرجع العام لأهل الدنیا و الدین و انتشر ذکرها فی صفحتی الکرة …». با توجه به این کتاب، دانسته میشود که پیش از ورود آن سه تن، برخی شاگردان میرزای شیرازی نزد او بوده و محفل درسی داشتند اما از آن روی که آن مذاکرات به اقامت میرزای شیرازی در سامراء انجامید، آن سه تن نخستین مهاجران به سامراء یاد شدند.
[۱۹]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۴۳٫
[۲۰]. پیشین، ج ۹، ص ۳۴۳٫
[۲۱]. سیّد موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، ج ۳، ص ۳۳۵٫
[۲۲]. میرزا محمّدمهدی لکنهویی کشمیری، نجوم السماء، ج ۲، صص ۱۵۲ و ۱۵۳٫
[۲۳]. برای شناختی از سیّد اسماعیل صدر، نک.: السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۱، صص ۵۷ تا ۵۹٫
[۲۴]. السیّد حسن الصدر، بغیة الوعاة فی طبقات مشایخ الإجازات، ص ۵۴۳: «… وکان حجة الإسلام المیرزا یقدمه علی سائر الأعلام من أهل دورته و یقول: «لا نظر لی بغیره» و کان یرجع إلیه فی حیاته و لا یری أحداً أرجح منه و صار بعده مرجعاً بلا مدافع و الخواص لا یعرفون غیره …». صاحب این گفتار، خود، از شاگردان برجستۀ میرزای شیرازی در سامراء بود.
[۲۵]. سیّد موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، ج ۳، ص ۳۸۹٫
[۲۶]. شرح و تحلیل این مهاجرت در آینده به دست داده خواهد شد.
[۲۷]. بهعنوان نمونه، نک.: سیّد کاظم حسینی حائری، زندگانی و افکار شهید صدر، ص ۲۲٫ به روایت یکی از آگاهان که زمان حیاتش به آن دوره نزدیک بوده و پدرش از سیّد اسماعیل صدر بهرۀ علمی برده بود، «… وقتی میرزای شیرازی وفات یافت و خیلی از طلاب همراه سیّد اسماعیل صدر به کاظمین و کربلا نقل مکان کردند، نائینی هم در میانشان بود…» (شیخ محمّد خالصیزاده، آه از این راه، ص ۱۷۳)
[۲۸]. مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی وزارت امور خارجۀ ایران، سند مکمل شمارۀ ج ۱۴۱/۳۶٫ برای دیدن تصویر این سند، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا مهدی اصفهانی، از مکتب سلوکی سامراء تا مکتب معارف خراسان، بخش «تصاویر و اسناد»، سند شمارۀ ۱۱٫
[۲۹]. السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۲، ص ۵۱۶٫ با ورود از باب القبلة، سومین ایوان سمت راست، آرامگاه او، همسرش و شاگردش، شیخ عباس قمی، است.
[۳۰]. میرزا حسین نوری طبرسی، نجم ثاقب در احوال امام غایب، ج ۲، صص ۸۷۳ تا ۹۸۹: «در ذکر شمهای از تکالیف عباد بالنسبه به امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف».
[۳۱]. شیخ علیاکبر صدرالاسلام همدانی، تکالیف الأنام فی غیبة الإمام، تکلیف ششم: «شب بیدار بودن به یاد آن حضرت ــ أرواحنا فداه»، ص ۵۵٫ این کتاب، با نام پیوند معنوی با ساحت قدس مهدوی، از سوی دفتر تحقیقات و انتشارات بدر (با همکاری نشر آفاق) به چاپ رسیده است.
[۳۲]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، صص ۳۴۴ و ۳۴۵٫
[۳۳]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، جنة المأوی فی من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری، ص ۱۷۹٫
[۳۴]. میرزا حسین نوری طبرسی، نجم ثاقب در احوال امام غایب، ص ۳۶٫
[۳۵]. الشیخ محمّدحسین آل کاشفالغطاء، عقود حیاتی، صص ۵۶ و ۵۷٫ همانگونه که در این کتاب آمده، نویسندۀ آن، قصیدۀ سیّد محمود شکری آلوسی را به میرزا حسین نوری داد و سبب شد کتاب کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار نگاشته شود.
[۳۶]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار، ص ۴۴۶٫
[۳۷]. پیشین، صص ۱۳۷ تا ۲۳۱٫
[۳۸]. پیشین، صص ۲۳۱ تا ۳۱۷٫
[۳۹]. پیشین، صص ۳۸۷ تا ۳۹۷٫
[۴۰]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 486, Abstract.
[۴۱]. ibid, p. 487.
[۴۲]. بهعنوان نمونه، نک.: عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، صص ۹۳ تا ۹۵ و محمّدعلی فیضی، حضرت بهاءالله، صص ۱۴ تا ۱۷٫
[۴۳]. بدیعه مرآتی نوری، وقایع راستین تاکر نور، ص ۸٫ نویسندۀ این کتاب فرزند میرزا فضلالله نظامالممالک اورنگی فرزند میرزا محمّدحسن نوری فرزند میرزا عباس نوری (میرزا بزرگ) بود. او که از آگاهان ازلیان بهشمار میرفت و برخی بابیان نسل اول از خاندان بهاءالله را ــ که برای دورۀ باب بودند ــ دیده بود، کتاب وقایع راستین تاکر نور را در نادرست دانستن برخی نکات کتاب اقلیم نور (نوشتۀ داعی بهائی، محمّدعلی ملکخسروی نوری) نگاشت.
[۴۴]. پیشین، ص ۹٫ البته باید دانست که این نویسندۀ ازلی از ایمان باطنی میرزا محمّدتقی نوری به سیّد علیمحمّد باب سخن گفته و این در حالی است که پیشتر (ص ۸)، درگذشت وی را بهسال ۱۲۵۹ ق. (سال پیش از آغاز دعوت باب) نوشته بود!
[۴۵]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 487.
[۴۶]. عبدالحمید اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، صص ۹۹ و ۱۰۰٫
[۴۷]. پیشین، دیباچه، صص ۳ و ۴: «… شکر خداوند را که مرا به نگارش این اوراق تأیید فرمود و آن را به این موهبت متبارک و مشرّف ساخت که حضرت بهاءالله، بنفسه الجلیل، تفضّل و عنایت فرمودند و این اوراق را مراجعه نمودند؛ میرزا آقاجان، کاتب وحی، در حضور مبارک این اوراق را قرائت نمود و به رضا و قبول هیکل مقدّسش فائز و مفتخر گشت … عکّا، فلسطین، ۱۳۰۵ هجری، محمّد زرندی».
[۴۸]. پیشین، ص ۱۰۱: «حضرت بهاءالله فرمودند: من برای ملاقات رسمی نیامدهام. مقصودم دید و بازدید نیست. فقط برای این آمدهام که ظهور امر جدید را به شما بشارت بدهم. این امر از طرف خداست. موعود اسلام ظاهر شده است. هرکه پیروی این امر مبارک کند، تولد جدید خواهد یافت».
[۴۹]. پیشین، ص ۹۵: «وقتی که حضرت بهاءالله، در سال ۱۲۶۰، برای ابلاغ کلمة الله به جانب مازندران عزیمت فرمودند، [میرزا محمّدتقی] مجتهد نوری … وفات یافته بود».
[۵۰]. اجتماع بابیان در صحرای بدشت بهسال ۱۲۶۴ ق. انجام شد. (اسدالله فاضل مازندرانی، اسرارالآثار خصوصی، ج ۴، ص ۴۸۱) باب کتاب بیان فارسی را ــ که سرآغاز دین جدیدش یاد شده ــ در همان حدود زمانی نگاشت. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۲، صص ۱۹۳ و ۱۹۴) بنابراین، زمان شروع نگارش آن کتاب و نیز نسخ اسلام را سال ۱۲۶۴ ق. باید دانست.
[۵۱]. السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۴، ص ۲۲۸: «عالم متبحر و فاضل محقق فی العلوم الشرعیة و من أعاظم تلامذة سیّدنا الإستاذ العلامة حجة الإسلام المیرزا الشیرازی. لازم عالی مجلس درسه أکثر من عشرین سنة حتی أقر له الکل بالاجتهاد». السیّد محمّدمهدی الموسوی الإصفهانی الکاظمی، أحسن الودیعة فی تراجم مشاهیر مجتهدی الشیعة، ص ۲۴۵: «هو العالم الکامل و الفقیه النبیه السدید، الفائز بالشهادة و الحائز مرتبی العلم و السعادة، و کان من کبار العلماء المجتهدین و أجلاء الفقهاء المحدثین … و کان مدرساً شهیراً فی طهران و مرجعاً کبیراً فی إیران تخرج علی حجة الإسلام الشیرازی». الشیخ محمّدأمین الإمامی الخوئی، مرآة الشرق، ج ۲، ص ۱۰۳۳: «… لازم عالی مدرسة حضرة العلامة الإمام میرزا محمّدحسن الشیرازی العسکری سنین متمادیة و کان من وجوه أصحابه و مبرزی تلامیذه … و …
[۵۲]. برای آگاهی از رویکردهای بابی و ازلی میرزا یحیی دولتآبادی، همزمان با ظاهر مسلمان و ضد بابیاش، تا پایان حیات، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۱، صص ۱۲۲ تا ۱۲۴ و همو، میرزا تقیخان امیرکبیر در نگاه بابیان و بهائیان، صص ۸۴ تا ۱۰۴٫
[۵۳]. یحیی دولتآبادی، حیات یحیی، ج ۱، صص ۱۳۵ و ۱۳۶٫
[۵۴]. پیشین، ج ۱، ص ۱۳۶٫
[۵۵]. برای آگاهی از روش نهاننگاری وقایعنگاران و تاریخنگاران ازلی چون میرزا یحیی دولتآبادی که از ظاهر اسلامی و باطن بابی ایشان (نهانزیستی) برمیخاست، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، نقش وقایعنگاران بابی در گزارشگری جنبش مشروطیت ایران و همو، تاریخ مکتوم.
[۵۶]. برای شناخت میرزا مهدی امین و جایگاه بلندش در میان ازلیان، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۱، صص ۲۰۶ تا ۲۱۵٫
[۵۷]. برای آگاهی از زندگانی میرزا مصطفی کاتب، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچهای بر تنبیه النائمین، صص ۷۶ تا ۷۹٫
[۵۸]. کتابخانۀ ملی ایران، ش. ۳۶۷۵۹ ــ ۵٫ برای آگاهی از سرگذشت شیخ محمّدرفیع طاری، نک.: پیشین، صص ۶۵ تا ۶۷٫
[۵۹]. روایت بهائیان از شهرت فراگیر بابی شدن ملا عباس نوری در «قلمرو نور» پیش از این آورده شد.
[۶۰]. میرزا مصطفی کاتب همراه با ازلیانی چون میرزا احمد امینالاطباء رشتی، شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی و شیخ مهدی بحرالعلوم کرمانی، پاسخ عزیهخانم به نامۀ تبلیغی برادرزادۀ خود، عباس افندی، را بسط و تفصیل داده و به کتاب ضد بهائی تنبیه النائمیناش مبدل ساخت. برای آگاهی بیشتر، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچهای بر تنبیه النائمین، صص ۲۴ تا ۳۴٫
[۶۱]. بهعنوان نگاهی مقدماتی، میتوان گفت که نفوذ فراوان شیخ فضلالله نوری تا ۱۲ سال پس از زمان پخش این مکتوبات (آغاز جنبش مشروطیت: ۱۳۲۴ ق.) در میان مردم و عالمان دینی تهران و بلکه ایران و عراق، گویای آن است که شبنامههای ازلیان نتوانسته بود بر حیثیت او اثرگذار باشد، گو این که تحلیل زندگانی و ویژگیهای شخصی و اجتماعی او ــ که در جای خود باید به بحث گذاشته شود ــ نیز نادرستی این انتسابها را گویاست.
[۶۲]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 487.
[۶۳]. با این حال، بهسبب آن که پانوشت شمارۀ ۱۶ از مقالۀ بازداشت قیامت، به بخشی از زندگینامۀ میرزا حسین نوری از کتاب طبقات أعلام الشیعة (نوشتۀ شاگرد او، شیخ آقابزرگ تهرانی) نشانی داده، میتوان بر آن بود که منبع نگارش زندگینامۀ او این کتاب بوده است. همچنین، بهسبب بهرهگیری نویسندۀ آن مقاله از کتاب خاتمة مستدرک الوسائل، میتوان گمان داشت که او به زندگینامۀ خودنوشت میرزا حسین نوری در جلد نهم آن نگاه کرده باشد.
[۶۴]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، صص ۳۴۱ و ۳۴۲٫
[۶۵]. نک.: الشیخ آغابزرگ الطهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج ۱۶، صص ۱۴۴۳ و ۱۴۴۴: «الشیخ محمّدعلی المحلاتی (۱۲۳۲ ــ ۱۳۰۶) …».
[۶۶]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 488.
[۶۷]. الشیخ عباس القمی، الکنی و الألقاب، ج ۱، مقدمة الشیخ محمّدهادی الأمینی، صص ۶ و ۲۵٫
[۶۸]. الشیخ آغابزرگ الطهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج ۱۵، صص ۹۹۸ و ۹۹۹٫
[۶۹]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, pp. 493-494.
[۷۰]. نک.: پس از این، بخش «عالمان شیعیمذهب و ناکارآمدی اندیشۀ غیبت».
[۷۱]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 497.
[۷۲]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علیمحمّد باب.
[۷۳]. سعید امیرارجمند: استاد جامعهشناسی دانشگاه ایالتی نیویورک.
[۷۴]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 494.
[۷۵]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، تاریخ مکتوم و همو، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی.
[۷۶]. نمایی تحلیلی از رویکردهای این عالم دینی در کتاب زندگانی و اندیشههای شیخ احمد شاهرودی: مواجهه با آموزههای بابیان، بهائیان، مسیحیان و تجددگرایان در پایان دورۀ قاجار (نوشتۀ سیّد مقداد نبوی رضوی) بهدست داده خواهد شد.
[۷۷]. کتاب الحق المبین از سوی انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده و کتابهای مرآت العارفین و تنبیه الغافلین را نیز نشر راه نیکان، با نامهایی دیگر، بازچاپ کرده است. صورت تحقیقی جدیدی از این مکتوبات، همراه با دو کتاب دیگر شیخ احمد شاهرودی، با تصحیح و تحقیق سیّد مقداد نبوی رضوی عرضه خواهد شد.
[۷۸]. میرزا حسین نوری، نجم ثاقب در احوال امام غایب، ج ۲، ص ۵۷۳: «حکایت سیویکم، قصۀ صالح صفی متقی، حاجی علی بغدادی موجود در تألیف این کتاب ــ وفقه الله ــ که مناسبتی با حکایات سابقه دارد و اگر نبود در این کتاب شریف مگر این حکایت متقنۀ صحیحه که در آن فواید بسیار است و در این نزدیکیها واقع شده، هرآینه کافی بود در شرافت و نفاست آن …».
[۷۹]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 494.
[۸۰]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۲، صص ۱۴۲ و ۱۴۳٫
[۸۱]. الشیخ آغابزرگ الطهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج۲۳، ص ۱۶۵٫
[۸۲]. الشیخ آغابزرگ الطهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج ۱۴، صص ۵۵۰ تا ۵۵۴٫
[۸۳]. این کتاب در کتابخانۀ شخصی سیّد مقداد نبوی رضوی موجود است.
[۸۴]. در کتابخانۀ شخصی سیّد مقداد نبوی رضوی، یک نسخۀ عکسی از نسخۀ خط میرزا حسین نوری ــ که در کتابخانۀ شیخ آقابزرگ تهرانی است ــ و دو نسخۀ عکسبرداریشده از چاپ سنگی این کتاب موجود است.
[۸۵]. این رساله در فهرستوارۀ دستنوشتهای ایران (دنا) و فهرست نسخههای خطی ایران (فنخا)، بهنادرستی، رساله در جواب ایرادات میرزای شیرازی بر فصل الخطاب یاد شده است؛ با این حال، صفحۀ نخست آن که سبب نگارشش را گویاست، چنان مینماید که آن مکتوب برای میرزای شیرازی فرستاده شده و او، با آن که آن اشکالها را وارد نمیدانسته، از میرزا حسین نوری خواسته به آنها پاسخ دهد.
[۸۶]. الشیخ آغابزرگ الطهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج ۱۴، ص ۵۵۴: «… الأربعونیات مقالة مختصرة کتبها علی هامش نسخة الکلمة الطیبة المطبوع جمع فیها أربعین أمراً من الأمور التی أضیف إلیها عدد الأربعین فی أخبار الأئمة الطاهرین کما ذکرته فی [الذریعة،] ج ۱، ص ۴۳۶ …».
[۸۷]. آنگونه که برخی اصحاب دانش مطلعاند، برخی دانشگاههای تراز اول جهان مانند دانشگاه هاروارد و دانشگاه پرینستون، بهصورت بهروز، منظم و پیوسته به بازار نشر در ایران، مانند بسیاری از کشورهای دیگر، پرداخته و بهواسطۀ کسانی که طرف قراردادشان هستند، کتابهای مورد نیاز را خریداری میکنند. بر این اساس است که باید گفت: آثار چاپشدۀ میرزا حسین نوری همراه با فهرستوارۀ دستنوشتههای خطی ایران (دنا) در کتابخانههای دانشگاه تراز اولی چون دانشگاه تورنتو دستیافتنی است.
[۸۸]. برای دیدن دو سند در این باره، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشۀ اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۲، بخش «تصاویر و اسناد»، سندهای شمارۀ ۳ و ۴٫
[۸۹]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, pp. 494-495.
[۹۰]. نک.: السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۳، صص ۲۲۸ تا ۲۳۱؛ میرزا محمّدعلی مدرس، ریحانة الأدب، ج ۳، ص ۳۲۹ و سیّد موسی شبیری زنجانی، جرعهای از دریا، ج ۱، صص ۳۱۹ و ۳۲۰٫
[۹۱]. سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا مهدی اصفهانی، از مکتب سلوکی سامراء تا مکتب معارف خراسان، بخش «تصاویر و اسناد»، تصویر شمارۀ ۷٫
[۹۲]. مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج ۲، صص ۲۴۳ و ۲۴۴٫
[۹۳]. نک.: مدرک مسلمان: السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۳، ص ۲۲۹؛ مدرک ازلی: شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، صص ۲۰۸ و ۲۰۹ و میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۳ و مدرک بهائی: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۳۶ تا ۲۶۴٫
[۹۴]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۰۱ و ۲۰۲٫
[۹۵]. عبدالحمید اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج ۲، ص ۲۷٫
[۹۶]. پیشین، ج ۲، صص ۲۳ و ۵۱۰٫
[۹۷]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۳۴۲٫
[۹۸]. نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۶۴ تا ۲۶۷٫
[۹۹]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، خاتمة مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۱۱۴٫
[۱۰۰]. نک.: عزیهخانم نوری و همکاران، تنبیه النائمین، صص ۱۷۲ و ۱۷۹ و سیّد مقداد نبوی رضوی، تحلیل روایتهای کشتار بهائیان از ازلیان در ابتدای دعوت بهاءالله، صص ۳۹۸ تا ۴۰۰٫
[۱۰۱]. برای آگاهی از روایت بهائیان دربارۀ رویکردهای ضد بابی شیخ عبدالحسین تهرانی در بغداد، نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۱۶۲، ۱۹۷ تا ۲۰۰، ۲۰۴ و ۲۳۶ تا ۲۴۴٫
[۱۰۲]. شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، صص ۱۷۸ و ۱۷۹٫
[۱۰۳]. روشن است که متن تقریظ میرزا حسین نوری بر کتاب منهاج الطالبین فی الرد علی الفرقة الهالکة البابیة، اگر ترازی بالاتر از جانبداریهای او از شیخ عبدالحسین تهرانی نداشته باشد، همتراز آنهاست.
[۱۰۴]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 495.
[۱۰۵]. ibid, pp. 495-496.
[۱۰۶]. ibid, p. 496.
[۱۰۷]. الحاج محمّدکریمخان الکرمانی، إزهاق الباطل فی رد الباب المرتاب، ص ۱۳۳٫
[۱۰۸]. حاج محمّدکریمخان کرمانی، تیر شهاب در رد باب خسرانمآب، ص ۳۳۱٫
[۱۰۹]. الحاج محمّدکریمخان الکرمانی، الشهاب الثاقب فی رد النواصب، ص ۲۰۸٫
[۱۱۰]. حاج محمّدکریمخان کرمانی، رساله در رد باب مرتاب، ص ۳۷۱٫
[۱۱۱]. حاج محمّدخان کرمانی، تقویم العوج، ص ۲۱۱٫
[۱۱۲]. حاج محمّدخان کرمانی، شمس المضیئة در رد شبهات بابیه، ص ۴۱۷٫
[۱۱۳]. حاج حسینقلی جدیدالاسلام، منهاج الطالبین فی الرد علی الفرقة الهالکة البابیة، صص ۳۸۵ تا ۳۹۴ و ص ۴۰۰٫
[۱۱۴]. نک.: السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۵، صص ۴۷۰ تا ۴۷۲ و ج ۶، صص ۱۹۳ و ۱۹۴٫
[۱۱۵]. نک.: الشیخ آغابزرگ الطهرانی، طبقات أعلام الشیعة، ج ۱۴، صص ۵۵۳ و ۵۵۴٫
[۱۱۶]. نک.: السیّد حسن الصدر، تکملة أمل الآمل، ج ۴، صص ۲۰۰ و ۲۰۱٫
[۱۱۷]. شیخ آقابزرگ تهرانی، در کتاب طبقات أعلام الشیعة (ج ۱۴، ص ۵۸۶)، تنها به استادی پدر وی، شیخ زینالعابدین مازندرانی، بر او دست گذاشته و به ریاست دینیاش در کربلا پس از وفات پدرش رسیده است.
[۱۱۸]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، جنةالمأوی فی من فاز بلقاء الحجة أو معجزته فی الغیبة الکبری، ص ۱۷۹٫
[۱۱۹]. پیشین، صص ۱۱ تا ۱۳٫
[۱۲۰]. نک.: میرزا حسین نوری طبرسی، نجم ثاقب در احوال امام غائب، ج ۲، ص ۹۸۶٫ در این نسخه، «ذیالقعدۀ ۱۳۰۲» آمده که با توجه به اشاره به «شعبان ۱۳۰۳ ق.» در مقدمه، نادرست است، گذشته از آن که در نسخۀ خطی این کتاب که به خط میرزا حسین نوری است (کتابخانۀ آیةالله مرعشی نجفی، ش ۱۰۹۷۵)، «ذیالقعدۀ ۱۳۰۳» نوشته شده است.
[۱۲۱]. پیشین، ج ۱، صص ۳۵ تا ۳۷٫
[۱۲۲]. المیرزا حسین النوری الطبرسی، کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار، ص ۴۴۶٫
[۱۲۳]. پیشین، ص ۱۲۶٫
[۱۲۴]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 487.
[۱۲۵]. ibid, p. 494.
[۱۲۶]. صورت مبسوط این تطبیق در کتاب میرزا حسین نوری و اندیشۀ مهدویت شیعی بهدست داده خواهد شد.
[۱۲۷]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 490.
[۱۲۸]. ibid, p. 491.
[۱۲۹]. ibid, p. 497.
[۱۳۰]. نویسندۀ این کتاب بر آن است که نخستین گروه از علویان که به منجی بودن مهدی روی آوردند، کیسانیه بودند که محمّدبنعلیبنابیطالب (محمّدبنحنفیه) را مهدی دانستند. نادرستی این دیدگاه از آن روست که تواتر بالای روایتهای گویای منجی بودن مهدی در آثار اهل سنت، سابقۀ این باورداشت را به پیش از پیدایش فرقۀ کیسانیه و دورۀ پیامبر اسلام میرساند. برای شرح بیشتر، نک.: الشیخ مهدی الفقیه الإیمانی، الإمام المهدی عند أهل السنة.
[۱۳۱]. نک.: پیش از این، بخش «تناقض دیدگاه علمی و رویکرد عملی عالمان شیعی در مهدویت».
[۱۳۲]. این ادعا از سوی برخی محققان نادرست دانسته شده است. بهعنوان نمونه، نک.: نذیر حسین، سیّد محمّد نوربخش؟ق؟ و رد اتهام مهدویت، مندرج در تارنمای
https://docs.google.com/file/d/0B9loiqbApTclRU1TMVRza05xSUU/edit?pli=1
[۱۳۳]. Shahzad Bashir, Messianic Hopes and Mystical Visions, pp. 27-28.
[۱۳۴]. نک.: پیش از این، بخش «تناقض دیدگاه علمی و رویکرد عملی عالمان شیعی در مهدویت».
[۱۳۵]. Said Amir Arjomand, The Shadow of God & the Hidden Imam, p. 162.
[۱۳۶]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 497.
[۱۳۷]. میرزا حسین نوری، نجم ثاقب در احوال امام غایب، ج ۱، ص ۳۷٫
[۱۳۸]. تحلیل این معنی در کتاب میرزا حسین نوری و اندیشۀ مهدویت شیعی بهدست داده خواهد شد. شیخ احمد شاهرودی نیز در کتاب الحق المبین همین رویکرد را داشته و با بسط و تفصیل به آن پرداخته است.
[۱۳۹]. Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 490.
[۱۴۰]. ibid, p. 493.
[۱۴۱]. ibid, p. 492.
[۱۴۲]. ibid, pp. 492-493.
[۱۴۳]. همانگونه که آمد، نمایی تحلیلی از رویکردهای این عالم دینی در کتاب زندگانی و اندیشههای شیخ احمد شاهرودی: مواجهه با آموزههای بابیان، بهائیان، مسیحیان و تجددگرایان در پایان دورۀ قاجار (نوشتۀ سیّد مقداد نبوی رضوی) بهدست داده خواهد شد.
[۱۴۴]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا مهدی اصفهانی، از مکتب سلوکی سامراء تا مکتب معارف خراسان، فصلهای نخست و پنجم.
[۱۴۵]. See: Omid Ghaemmaghami, Arresting the Eschaton, p. 496.
[۱۴۶]. برای آگاهی مقدماتی، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، میرزا مهدی اصفهانی، از مکتب سلوکی سامراء تا مکتب معارف خراسان، صص ۲۳ تا ۳۱٫