سیّد مقداد نبوی رضوی
مقدمه: فراز و فرود ریاست میرزا یحیی صبح ازل بر بابیان
گذری بر زندگانی صبح ازل
میرزا یحیی نوری فرزند میرزا عباس (میرزا بزرگ نوری) مشهور به «ازل»، «صبح ازل»، «وحید» و «ثمره» یکی از شخصیتهای مشهور در میان بابیان و بهائیان است. وی در حدود سال ۱۲۴۶ ق. در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۲۶۳ ق.، بهسبب تکاپوهای زیادی که برادرش، میرزا حسینعلی، در گسترش آیین باب داشت، با آن اعتقاد آشنا شد و به جمع پیروان باب پیوست.[۱]
بهباور ازلیان، میرزا یحیی در سن ۱۹ سالگی و در سال ۱۲۶۵ ق. برای باب نوشتهای فرستاد و مورد توجهی ویژهی او قرار گرفت[۲] و سپس «طلوع صبح ازل» در سال ۱۲۶۶ ق. روی داد و او «مرآت» خوانده شد[۳] و از جانب باب دستور یافت تا کتاب بیان را کامل کرده و آیین او را حفظ کند.[۴]
صبح ازل پس از کشته شدن باب بر بابیان ریاست یافت و این ریاست کلی را تا سال ۱۲۸۳ ق. در دست داشت. از آن سال بهبعد، بهسبب داعیهی منیظهرهاللهی برادرش، میرزا حسینعلی مشهور به بهاء ـ که بعدها بهاء الله خوانده شد ـ ریاست کلی او افول کرد و گروه اقلیت بابیان بر پیرویاش پایدار ماندند و ازلی نیز خوانده شدند در حالی که بیشتر بابیان آیین باب را ترک کرده و به اعتقاد جدید بهائی روی آوردند.[۵]
ادعای بهاء الله در روزهای پایانی اقامت وی و صبح ازل در بغداد (ذیالقعدهی ۱۲۷۹ ق.) آشکار شد[۶] و در سال ۱۲۸۳ ق. بروز تمام یافت.[۷] اختلافهای دو برادر در تبعیدگاههای بعدی ایشان (اسلامبول و ادرنه) حالت جدیتری یافت و سرانجام در سال ۱۲۸۵ ق. به تبعید جداگانهی آنان به فاماگوستا (ماغوسا) در قبرس و عکا در فلسطین انجامید.[۸] صبح ازل، حدود ۴۵ سال در شهر فاماگوستای قبرس اقامت داشت و از آنجا با پیروان خود در تماس بود. وی سرانجام در ۱۲ جمادیالاولی ۱۳۳۰ ق. در آن شهر درگذشت و در بیرون آن به خاک سپرده شد.[۹]
فراگیری ریاست صبح ازل بر بابیان
برخی گزارشهای بهائیان گویای آن است که صبح ازل بعد از کشته شدن باب «چندسال محل توجه تقریباً عموم بابیان بود»[۱۰] و «حالت خلق بیان تقریباً چنان بود که عموماً نظر به اشارات منزلهی از حضرت رب اعلی جل و علا [باب] توجه به مرآت ازل داشتند.»[۱۱]
ازلیان نیز به فراگیر بودن ریاست صبح ازل اشاره دارند. ملا محمّدجعفر نراقی ـ که بزرگ بابیان کاشان بود[۱۲] ـ در رسالهای که در رد دعوی منیظهرهاللهی بهاء الله نگاشت، بر آن بود که نوشتههای فراوان باب موجب شد تا «حجیت و وصایت حضرت ازل محقق و مبرهن گردید [و] بعد از شهادت نقطهی بیان امر بدون هیچ خلاف و بی هیچ منازعی به حضرت ازل مفوض شده، خاص و عام اهل بیان به آن وجههی حضرت ملک علام رجوع نمودند.»[۱۳] ملا رجبعلی قهیر نیز در پاسخ به دعوی بهاء الله به همین سیاق نوشته: «ریاست آن حضرت [صبح ازل] در میان طایفه در زمان خود حضرت اعلی مسلم و مقبول شد و [حضرت اعلی] بشارت ظهور آن طلعت الهیه را در کثیری از آیات مقدسه و بسیاری از کلمات مکرمه و کتب معظمهی خود ثبت و ضبط فرمود و بسیاری از عباد خود را آگاهی داد.»[۱۴]
دیدگاه بهائیان دربارهی اصالت مقام صبح ازل
در این میان، بهائیان برآنند که شهرت صبح ازل به زمامداری امری بدون اصل و از روی مصلحت بود. ایشان این دعوی را از پیشوایشان، میرزا حسینعلی بهاء الله، گرفتهاند. وی پس از ابراز دعوت جدید خویش گفت که نوشتهی صبح ازل به باب که به برگزیدگیاش انجامید به املای او بود: «سبحان الله! الی حین معرضین و منکرین نمیدانند آنچه نزد مُبشّر یعنی نقطه [باب] رفت از که بود؟! العلم عند الله رب العالمین.»[۱۵] عباس افندی (عبدالبهاء) نیز سخنی چون پدر خویش دارد:
… چون از برای بهاء الله در طهران شهرت عظیمه حاصل و قلوب ناس به او مایل، با ملا عبدالکریم در این خصوص مصلحت دیدند که با وجود هیجان علماء و تعرض حزب اعظم ایران و قوهی ظاهرهی امیرنظام، باب و بهاء الله در مخاطرهی عظمیه و تحت سیاست شدیدهاند، پس چاره باید نمود که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله، بهاء الله محفوظ از تعرض ناس ماند و چون نظر به بعضی ملاحظات، شخص خارجی را مصلحت ندانستند، قرعهی این فال را به نام برادر بهاء الله، میرزا یحیی، زدند.
باری، به تأیید و تعلیم بهاء الله، او را مشهور و در لسان آشنا و بیگانه معروف نمودند و از لسان او نوشتجاتی بهحسب ظاهر به باب مرقوم نمودند و چون مخابرهی سریه در میان بود، این رأی را باب بهنهایت پسند نمود.
باری، میرزا یحیی مخفی و پنهان شد و اسمی از او در السن و افواه بود و این تدبیر عظیم تأثیر عجیب کرد که بهاء الله ـ با وجود آن که معروف و مشهور بود ـ محفوظ و مصون ماند….[۱۶]
محمّدکاظم قزوینی ـ که از سوی بهاء الله «سمندر» خوانده میشد ـ نوشته که «حق ـ جل ذکره ـ نظر به مصالح امر، ذکر مرآت را مرتفع فرموده و اسمش را شهرت داده بودند.»[۱۷] بر اساس گزارش این بهائی معروف، بهاء الله «حکمت اشتهار اسم ازل» را تنها با دو نفر از بابیان در میان گذاشته بود.[۱۸] سیّد مهدی دهجی ـ که از سوی بهاء الله به لقب «اسم الله المهدی» مفتخر بود[۱۹] ـ نیز چنین نوشته است:
خواص را اعتقاد این که… همیشه امیرکبیر، میرزا تقیخان، ـ که آدمی سفاک و بیباک بود ـ چنانچه بر همه معلوم است درصدد بود لذا دو نفر از کبار احباب چنان مصلحت دیدند که اسم را بر سر میرزا یحیی گذارند تا امیرکبیر از شرور خود ممنوع شود و حکمت انتخاب میرزا یحیی آن که با مردم معاشرت نمینمودند و همیشه به حفظ خود مشغول بودند.[۲۰]
اسدالله فاضل مازندرانی هم نوشته که باب از ملا عبدالکریم قزوینی[۲۱] خواست تا آنچه را خداوند به او (قزوینی) الهام میکند بنویسد تا پس از او (باب) پیروانش تفرقه نیابند. ملا عبدالکریم موضوع را با بهاء الله در میان گذاشت و او نیز گفت: «امر را راجع به اخوی کهتر، میرزا یحیی، نمایید و به اوصاف و القاب رفیعه بستایید چنان که همه طایف حول باشند تا وقت معلوم فرارسد.» وی در ادامه نوشته که منظور بهاء الله این بود که بابیان به خانوادهی بهاء الله توجه یابند در عین این که او ـ که اصل جنبش بود ـ از توجه ناصرالدینشاه و امیرکبیر خارج باشد.[۲۲] ازلیان نیز این سخن را از قول وی آوردهاند:
بعضی اوقات میگوید که: «با حضرت نقطه قرار داده بودیم بهجهت حفظ مراتب و شؤون احکام الله که یکچندی احکام بیان در خفا بماند و زمام این امر را برحسب صورت به دست احقر و اصغر و اخس ناس بسپاریم که اعادی به طرف او متوجه شده، از قتل من صرف نظر نمایند تا دین بیان قوام و رواجی گیرد [و] آنوقت طلعت قدم از افق عدم بروز و ظهور نماید.»[۲۳]
با وجود تدبیری اینچنین، در نگاه بهائیان، این بهاء الله بود که نظر اولیای دولت و ملت را به خود دوخته بود:
اگرچه میرزا یحیی برحسب مواضعهی قبلی فیما بین حضرت باب و جناب بهاء مرجع بابیان معرفی شد، ولی در حقیقت این جناب بهاء بود که مورد توجه امناء دولت و رجال مهمهی عالم امر قرار داشت و بار سنگین امور دیانت بابی را به دوش میکشید…. در واقعهی رمی شاه جناب بهاء بود که مسجون گشت و ثقل ثقیل زنجیر قرهکهر و سلاسل را چهارماه به گردن خویش تحمل کرد و در دخمهای که نه نور داشت و نه هوا و مملو از کثافات و حشرات بود در قید سلاسل و اغلال ماند نه میرزا یحیی.[۲۴]
کرنش ظاهری بهاء الله به صبح ازل
با این حال، بهاء الله تا پیش از آشکار کردن دعوت استقلالی خود ـ که برای آن زمینهچینی میکرد ـ در ظاهر به اطاعت محض از صبح ازل نظر داشت:
[حضرت بهاء الله] خصوصاً در سنین عراق [میرزا یحیی را] محافظت و حمایت کرد و در الواح و آثارش به وی دلالت و اشارت مینمود و امر بابی را متمرکز و گردنکشان و مدعیان بابیه را متحد ساخته، از تشعب و جدال و زوال رهایی داد و در باطن بذور هدف و مقصود اقصای خود ـ که امر بابی [را] مقدمه و طریق آن گرفت ـ در اراضی قلوب میافشاند.[۲۵]
همانگونه که در این متن بهائی آمده، بهاء الله بهظاهردر ترویج صبح ازل بهعنوان مرآت باب و کسی که امر بیان به او سپرده شده سعی داشت. بنا به نقل بهائیان، وی در برخی آثار خود «رضای ایشان» را «محبوب» میدانست و مینوشت که: «کل در قبضهی قدرت [ایشان] اسیرند.» همچنین، پاسخ مؤمنان را که «از بحر فیوضات ازلی نازل» میشد به آنان میرساند و بر آن بود که: «چون این ایام زمان خفاست و شمس ازلی در افق جان مستور، باید همه را به حب جمع نمود.»[۲۶]
با وجود تمام تلاشهای ظاهری بهاء الله در رعایت مقام صبح ازل، کوششهای نهانی او گاه نظر بزرگان بابی را به خود جلب میکرد و ایشان را به اعتراض وامیداشت. بهائیان برآنند که «آثار فضل و افضال و زمامداری و نمایش ارتفاع و استقلال در نشریات و اعمال آنحضرت» برخی بزرگان بابی را به «تعصبکشی» و اعتراض به او وامیداشت.[۲۷] روشن است که این کسان، زمزمههای دعاوی ویژهای را از بهاء الله شنیده بودند که چنین واکنش میدادند.
البته باید دانست که بهاء الله تا زمانی که پایهی دعوت خود را محکم نکرده بود، گاه که با پرسش بزرگان بابی روبرو میشد، بر زعامت الهی صبح ازل دست میگذاشت. بهعنوان نمونه، زمانی که او مورد سوء ظن ملا محمّدجعفر نراقی (بزرگ بابیان کاشان) دربارهی وضعیت وفاداریاش به صبح ازل قرار گرفت، چنین واکنشی داشت. وی در نامهای، نظر به نراقی نوشت: «اگر نفسی از اهل بیان ذکر نسخ کتاب نماید، خدا بشکند دهان گوینده و افتراکننده را!»[۲۸] در فرازی دیگر، هرگونه نسبت این سخن به خود را نفی کرده و آن را «مزخرف» خوانده است. همچنین، به جمعآوری نوشتههای باب اشاره داشته و نوشته: «همه به خط مبارک نوشته شد و جلد شد.» روشن است که منظور او از «خط مبارک»، خط صبح ازل بود که به استنساخ آثار باب پرداخته بود. وی سپس انجام آن نسخهبرداریها در بغداد را «شرافت کبری و منزلت عظمی» خوانده و یکی از ویژگیهای بزرگ آن شهر دانسته است.[۲۹] در فراز پایانی هم به ظهور من یظهره الله در «سال مستغاث» شهادت داده است: «و نشهد فی آخر الکتاب بأنّ من یظهره الله حقٌ لاریب فیه و یظهره الله فی المستغاث.»[۳۰] بر آشنایان با تاریخ بابیان و بهائیان دانسته است که باب موعود آیین خود را ـ که نسخ تعالیماش را انجام میداد ـ با عنوان «من یظهره الله» یاد میکرد. وی در بخشی از کتاب بیان فارسی آخرین زمان ممکن برای ظهور من یظهره الله را در ۲۰۰۱ سال پس از نزول بیان دانسته که از نظر حساب ابجدی با کلمهی «مستغاث» برابر است.[۳۱]
دیده میشود که بهاء الله در همان زمانی که به تکاپوهای مخفی برای زمینهچینی جهت دعوت استقلالی خود بهعنوان من یظهره الله و موعود بیان مشغول بود، در نامهای که در واکنش به بدبینی ملا محمّدجعفر نراقی نگاشت، کتمان عقیده کرد و ظهور من یظهره الله را در سال مستغاث دانست؛[۳۲] این در حالی است که او دوسال بعد از نگارش این نامه، در آخر سال ۱۲۷۹ ق.، خود را من یظهره الله خواند![۳۳]
ویژگی مهم گفتارهای یادشدهی بهاء الله در بزرگداشت مقام صبح ازل آن است که در یکی از آثار مهم بهائی به طبع رسیده و همین موضوع زمینهساز اطمینان به نقلهایی دیگر در همین زمینه است که در آثار ازلیان آمده است. بهعنوان نمونه، میرزا مصطفی کاتب ـ که از فعالان کوشای بابی بود و سالهای درازی از عمر خود را برای استنساخ آثار آن گروه صرف کرد[۳۴] ـ در پاسخی که بر یکی از گفتارهای عباس افندی نگاشت به این موضوع اشاره دارد:
[پس از بازگشت میرزا حسینعلی از کردستان،] باز بهطور کنایه و استعاره، زمزمه و اشاره به مقاصد منویهی خود نموده و نوشتجات به اطراف با مبلغین روانه کردند و ادعای او را در بعضی بلاد در پرده ابراز نمودند چنان که بعضی نوشتجات او که به اطراف رسید و از فقرات آنها بعضی از مدققین استشمام ادعا نموده و قال قال در میان اصحاب افتاد چنانچه جناب ملا محمّدجعفر نراقی شرحی به ایشان نوشتند که: «من از آن جناب استشمام رایحهی بعضی ادعاها مینمایم و از سوق عبارات شما بعضی خیالات میفهمم سهل است، از زبان بعضی از اصحاب آن جناب بعضی کلمات میشنوم؛ نمیدانم به چه حمل نمایم؟!» در جواب او و دیگران لوح بسیار طولانی ـ که سواد آن نزد اکثر بیانیّین موجود است ـ در مقام تعرض و استیحاش و عری و بری بودن از ادعا و عبودیت حضرت ثمره [صبح ازل] ـ که فوق آن متصور نمیشود و امکان ندارد ـ به همهی آنها آن لوح را نوشت تا آنجا که مینویسد: «سبحان الله از این خیالات مفقودهی معدومه و از این بیانات خبیثهی مردوده!» تا آنجا که مینویسد: «از رضای مبارکشان غافل نشوید و از اوامر و نواهی ایشان بازنمانید! این عبد فانی دانی، قسم به خدا، که خائف و متزلزلم که چگونه از شرایط عبودیت برآیم و علم خدمت برافرازم؟! در کل آن بر کل ارض ساجدم طلعت مبارکشان را» تا آنجا که مینویسد: «نیستم مگر عبد ذلیلی در ساحت قدسشان! چشمهای غافلین در خواب است و چشم این بنده از خوف بیدار و پیوسته منتظر رحمت است و جمیع نفوس آرمیدهاند و این جسد بر خاک ذلت افتاده، مترصد عنایت است! این که در عرایض به ساحت قدس ایشان [صبح ازل] عرض شده: «سبحانک اللهم یا الهی! تری بان کل العیون نائمون علی فراشهم و عین البهاء منتظرة لبدایع رحمتک و کل العباد مسترقدون علی بساط عزهم و طلعة الرجاء علی وجه التراب مشتاقة بطرائر رأفتک»، سبحان الله! مگر از برای عبد تلقاء ظهور وجودی است که ذکر شود؟! چه شأن است از برای عدم تلقاء مظهر آیات القدم و چه ذکری است از فانی در عرش باقی و کجاست عبد مفقود در ساحت سلطان وجود و چه مقام است از برای مملوک نزد مالک یا از برای ذلیل نزد عزیز یا از برای دانی نزد عالی؟! بل استغفر الله از برای آنچه ذکر شده و میشود! کل مفقود صرفیم و مفقود بحت. الی آخر.»
هرگاه بخواهم اظهار عبودیت در عریضههای او را بنویسم، باید یک کتاب بزرگ جداگانه بنویسم…. و همچنین، پیش از ادعا، [زمانی که] بعضی از مؤمنین از ایشان سؤال نموده بودند که: «سرکار در چه رتبه و در چه مقام میباشد؟»، مقام حضرت ثمره را شمع هدایت و مقام خودش را مقام فانوس که آن شمع هدایت را از تندباد حوادث حفظ نماید مذکور داشته….»[۳۵]
گذشته از این، زمانی که ازلیان به انتشار جدید کتاب تنبیه النائمین پرداختند، در بخش پایانی آن کتاب، تصویری از یکی از آثار بهاء الله را آوردند که در آن به ریاست صبح ازل اذعان داشت. این نوشته، یکی از وصیتنامههای بهاء الله است که به زبان عربی بوده و به خط خطاط مشهور او، میرزا حسین مشکینقلم، نوشته شده است. در پایان آن نیز دستخط خود بهاء الله دیده میشود که در آن به «عبودیت خود به وجه خدا» ـ که همان صبح ازل باشد ـ اشاره کرده است.[۳۶] نگارنده در جایی دیگر به تحلیل این مکتوب پرداخته و تصویرش را نیز آورده است.[۳۷]
نمونهی دیگر از بابیان ازلی ملا رجبعلی قهیر است که در بخشی از رسالهی ردیهی خود بر بهاء الله نوشته: «کلام خود مدعی را ذکر نمایم که به اصحاب نوشته که: «نیستم در ساحت او مگر عبد ذلیل» و به خود آن حضرت نوشت: «اما کنت بقّاً فی بیتک و بعوضةً فی دارک؟ فارحم ابن امتک!» و سایر کلماتی که بر ملأ گفت و نوشت به کل اطراف و اکناف لیکون حجة الله علی العالمین جمیعاً.»[۳۸]
معرفی کتاب قسمتی از الواح خط نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب
زمانی که فخرتاج و قمرتاج دولتآبادی (خواهران حاج میرزا یحیی دولتآبادی: بزرگترین شخصیت ازلیان پس از درگذشت صبح ازل) بهسالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ ش. ـ که حدود ۳۸ سال از وفات صبح ازل و ۱۰ سال از درگذشت حاج میرزا یحیی دولتآبادی میگذشت ـ به قبرس رفتند تا از بازماندگان صبح ازل آگاهی یابند، با برخی از ایشان از جمله میرزا عبدالعلی ازل (پسر صبح ازل)، جلال ازل (پسر میرزا عبدالعلی)، عالیه روحی (دختر شیخ احمد روحی و نوهی صبح ازل) و… آشنا شده و به تعمیر آرامگاه صبح ازل و بررسی آثار باقیمانده در منزل او پرداختند.[۳۹] در این میان، عالیه روحی جعبهای از اسناد شخصی صبح ازل را ـ که از خالهاش (دختر صبح ازل و همسر میرزا آقاخان کرمانی) به او رسیده بود ـ به قمرتاج دولتآبادی داد تا با خود به ایران ببرد. در آن جعبه اسناد و نوشتههای بسیار مهمی دیده شد.[۴۰]
در حدود سال ۱۳۳۶ ش.، قمرتاج دولتآبادی با کمک محمّدصادق ابراهیمی (آن زمان: برجستهترین شخصیت ازلیان) ـ که آن زمان به چاپ محدود آثاری از باب، صبح ازل و برخی بزرگان بابی مشغول بود ـ برخی از اسناد قبرس را همراه با برخی اسناد دیگر در کتابی بهنام قسمتی از الواح خط نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب به چاپ رساند. این مجموعه دربرگیرندهی ۲۰ دستنوشته به خط سیّد علیمحمد باب و کاتب مشهور او، سیّد حسین یزدی، است که بهتعبیر بهائیان «مطّلع بر اسرار این ظهور» بود.[۴۱] در مقدمهی این کتاب، پس از اشاره به همراه بودن جنبش بابیان با حوادث خونباری چون جنگهای مازندران، زنجان، نیریز و نیز کشتار بابیان پس از سوءقصد نافرجام به ناصرالدینشاه آمده:
… حدوث این سوانح از یکطرف و بروز وقایع داخلی و انقسام آنان به ازلی و بهائی و کشتار بزرگان بابیه بهدست بهائیان از طرف دیگر، موجب شد که نهتنها نفوس بیشماری از این طایفه از بین رفتند بلکه نوشتجات و آثار آنان نیز از دستبرد تلف مصون نماند و یک قسمت عمده از خطوط اصل و کتب و نوشتجات آنها در خلال حوادث بهدست دشمنان ایشان افتاده و از بین رفت و قسمت دیگر، بهخصوص خطوط اصل نقطهی اولی [باب] که در دست پیروان بیان مانده و مندرجات آنها منافی با ادعای میرزا حسینعلی بهاء بود، قبل از افشاء ادعا، بهدستور خود او ـ که آنوقت واسطهی ارسال مکاتبات بابیه با صبح ازل در بغداد بود ـ بهوسیلهی ایادیش جمعآوری گردید و بالنتیجه، از خطوط بیشمار نقطهی اولی جز معدودی در گوشه و کنار نزد مؤمنینی که با همهی مشکلات بهجان در حفاظت آنها کوشیدند نماند…. بعضی از توقیعات و یا به اصطلاح بابیه، الواح مهم تاریخی ـ که تا حال از تصاریف روزگار مصون مانده و اصول آنها در دست است[۴۲] ـ در این مجموعه گراور شد تا این آثار گرانبها بهصورت حقیقی خود محفوظ مانده و در دسترس عموم قرار گیرد….»[۴۳]
بخشی دیگر از مقدمهی ناشر توضیح دربارهی اهمیت بالای تاریخی این اسناد است:
باید دانست که آنچه در این مجموعه گراور شده، از دو نظر واجد اهمیت و سود فراوان تاریخی است. یکی اصالت خطوط که قسمتی خط دست نقطهی اولی و بعضی خط کاتب معروف او، آقا سیّد حسین یزدی، است که وی از حروف حی و مدت طولانی در محبس ماکو و چهریق در محضر نقطهی اولی و کاتب وحی او بوده است و دیگر، عظمت موضوع این الواح و تاریخی بودن آنهاست که غالب آنها مربوط به اعلام وصایت و مرآتیت میرزا یحیی صبح ازل و دستوراتی است که نقطهی اولی دربارهی او به پیروانش داده است.[۴۴]
با بررسی اسناد این مجموعه، ارتباط ۱۰ عدد از آن نوشتهها با موضوع جایگاه صبح ازل در نگاه باب و کاتب او دانسته میشود. همچنین، یک دستنوشته از باب دربارهی من یظهره الله در آن آورده شده است. براساس آن که دایرهی انتشار این مجموعهی مهم بسیار محدود بود و پس از گذشت دهههایی چند از انتشار آن هنوز مورد توجه عمومی پژوهشگران این حوزه از تاریخ ایران قرار نگرفته، نوشتهی پیش رو بر آن است تا آن اسناد دهگانه را شناسانده و در برخی موارد، علاوه بر نقل توضیح ناشر، به شرح برخی نکات تاریخی دیگر نیز بپردازد.
[۱]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۲٫
[۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۰۹٫ نوشتهی میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی در این رابطه چنین است: «نخستین عریضهای که از آن جناب بهتوسط میرزا علی سیّاح خدمت حضرت نقطه رسید، آن حضرت فوراً سجدهی شکر نموده، فرمودند: «تبارک الله من ذلک الشرق المتشارق العظیم و الطلع المتطالع الکریم» و شهادت دادند در حق آن جناب به تکلم از فطرت و نور خویشتاب یعنی کلمهی ذاتی و عقل فطری و روح قدسی و علم لدنی و نور مستکفی و بعبارة اخری، وحی و تنزیل و فرداب و فرتاب.» (میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۰)
[۳]. بهنوشتهی ازلیان، «مرآت الله» یعنی «آیینهی خدا» که «از نامهای خود نقطهی بیان [باب] و حافظین آیین او در هر زمان [است] که مرآت اول را میرزا یحیی صبح ازل مقرر فرموده و من یظهره الله را هم به همین نام خوانده.» (سیّد علیمحمد باب، بیان فارسی، بخش لغات و اصطلاحات، ص ۲)
[۴]. عطیّه روحی، شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل)، ص ۴٫
[۵]. من یظهره الله: کسی که آشکار میکند او را خدا، موعود بیان. (سیّد علیمحمد باب، بیان فارسی، بخش لغات و اصطلاحات، ص ۱)
[۶]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۶۴ تا ۲۶۸٫
[۷]. سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۳۶٫
[۸]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۹٫
[۹]. پیشین، ص ۵۰۰٫
[۱۰]. پیشین، ص ۳۱۰٫
[۱۱]. محمّدکاظم سمندر، تاریخ سمندر، ص ۱۶۰٫ با توجه به گفتار سمندر ـ که پدرش (محمد قزوینی ملقب به نبیل) از بزرگان درجهی اول بابیان بود و پیش از دعوی بهاء الله درگذشت ـ میتوان دریافت که این گزارش به سال ۱۲۷۸ ق. بازمیگردد یعنی حدود یکسال پیش از بروز دعاوی جدید بهاء الله. (محمّدکاظم سمندر، تاریخ سمندر، صص ۱۵۹ و ۱۶۰)
[۱۲]. سیّد مهدی دهجی وی را ازسوی صبح ازل «شهید بیان» بر بابیان کاشان یاد کرده است. (سیّد مهدی دهجی، رساله، صص ۶۱ و ۷۲) بنابر آنچه خود نراقی نوشته، شهدای بیان نایبان صبح ازل و واسطههای میان او و بابیان بودند. (ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۱۷۴)
[۱۳]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۱۰۳٫ وی در جایی دیگر، از «رجوع همهی اهل بیان به آن حضرت [صبح ازل] حتی خود مدعی که به اظهار عبودیّت خد [نسبت به صبح ازل] کلاه فخر و مباهات به اوج سموات میرسانید» سخن گفته است. (ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۱۷۲)
[۱۴]. ملا رجبعلی قهیر، کتاب ملا رجبعلی قهیر، برگ ۲۴٫ ملا رجبعلی قهیر برادر همسر دوم باب بود. (اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۴، ص ۷) وی از مخالفان سخت بهاء الله بهشمار میرفت و بنا به نقل ازلیان، به همین جهت، سرانجام توسط برخی بهائیان کشته شد. حاج میرزا هادی دولتآبادی نام او را در میان کشتهشدگان بابی توسط بهائیان آورده و نوشته: «… و مرفوع عالم عامل قلیلالنظیر، جناب قهیر ـ اعلی الله مقامه ـ که رسالهی شریفهی ردیّه ـ که لمیُکتَب مثله ـ تحریر فرموده و فیها الکفایة….» (حاج میرزا هادی دولتآبادی، فصلالکلام، ص ۶۶) به نظر میرسد قهیر نخستین کسی بود که به نگارش در رد دعوت بهاء الله پرداخت. داعی بهائی، سیّد مهدی گلپایگانی، در کتاب ردیهی خود بر ازلیان، وی را «اول من رد علی الله فی البیان اعنی ملا رجبعلی قهیر» یاد کرده و رسالهاش را «مؤتفکات» که «بر رد جمال رحمن نگاشته» خوانده است. (میرزا ابوالفضل گلپایگانی و سیّد مهدی گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، ص ۲۶۶)
[۱۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۴۷٫ فاضل مازندرانی در شرح این سخن بهاء الله نوشته: «مراد آن که عریضهی میرزا یحیی نزد نقطه به سجن ماکو ـ که موجب صدور توقیع مسطور گردید ـ به املاء آن حضرت بود.»
[۱۶]. [عباس عبدالبهاء.] مقالهی شخصی سیاح که در تفصیل قضیهی باب نوشته است.، صص ۶۷ تا ۶۹٫ در این کتاب از مؤلف سخن نرفته اما نگارشش از سوی عبدالبهاء قطعی است و بهائیان آن را از او میدانند. (نک.: محمّدعلی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دورهی میثاق، ص ۳۵۵)
[۱۷]. محمّدکاظم سمندر، تاریخ سمندر، ص ۱۳۸٫
[۱۸]. پیشین، ص ۲۱۵٫ این دو نفر میرزا موسی (برادر بهاء الله) و ملا عبدالکریم قزوینی مشهور به میرزا احمد کاتب بودند.
[۱۹]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۶، ص ۷۸۲٫
[۲۰]. سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۶۲٫ البته این نویسندهی بهائی در ادامه قدری تغییر رویه داشته و برای جانشینی صبح ازل احتمال حقیقت هم داده است: «میرزا یحیای ازل پس از آن که ملقب به ازل شدند و حکمةً یا حقیقةً یا به جهات اخری اسمشان در میان احباب نقطهی بیان ـ روح ما سواه فداه ـ شهرت گرفت، خود در لباس خفا مخفی و ابداً با نفسی از احباب معاشرت نمینمودند….» (سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۷۱) لازم به ذکر است که دهجی این رساله را در رد کتاب نقطة الکاف و مقدمهی براون بر آن نوشته و برایش فرستاد.
[۲۱]. این شخص بهدستور باب و برای مصون ماندن از دشمنان به میرزا احمد کاتب معروف بود و در میان کاتبان باب جای داشت. وی ابتدا شیخی بود و در همان سال نخست دعوت باب به او گروید و سرانجام، به سال ۱۲۶۸ ق.، در کشتار بابیان پس از سوء قصد نافرجام گروهی از ایشان به ناصرالدینشاه در تهران کشته شد. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۳۶۹ تا ۳۷۱) در ادامهی همین مقاله اسنادی در ارتباط با او آورده شدهاند.
[۲۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۲٫ در یکی دیگر از منابع بهائی از قول نبیل زرندی ـ که یکی از یاران نزدیک بهاء الله بود ـ نوشته شده که باب به ملا عبدالکریم قزوینی گفت تا با «جناب بهاء» مشورت کند و «برحسب میل ایشان هرکس را که انتخاب کردند به من بنویسید تا موقتاً اقدام کنم.» اینچنین بود که میرزا یحیی ازل توسط برادرش به باب شناسانده شد و بهعنوان مرآت نصب گردید. (ابوالقاسم افنان، عهد اعلی زندگانی حضرت باب، ص ۴۹۰)
[۲۳]. عزیهخانم نوری و همکاران، تنبیه النائمین، ۲۱۹٫
[۲۴]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص ۴۹۱٫
[۲۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ۳۱۰٫
[۲۶]. پیشین، صص ۳۱۱ و ۳۱۲٫
[۲۷]. پیشین، ص ۳۱۲٫
[۲۸]. پیشین، ص ۳۳۳٫
[۲۹]. پیشین، صص ۳۴۰ و ۳۴۱٫
[۳۰]. پیشین، ص ۳۴۳٫
[۳۱]. سیّد علیمحمّد باب، بیان فارسی، باب شانزدهم از واحد دوم، ص ۶۲٫ ازلیان براساس همین گفتارهای باب در کتاب بیان فارسی زمان ظهور من یظهره الله را بین سالهای ۱۵۱۱ و ۲۰۰۱ بیانی ـ که بهترتیب با «غیاث» و «مستغاث» مساوی هستند ـ دانسته و به بطلان دعوت بهاء الله میپرداختند. بهعنوان نمونه، حاج میرزا هادی دولتآبادی پس از اشاره به باب هفدهم از واحد دوم کتاب بیان فارسی نوشته: «اگر در این مقام اقرب از «غیاث» زمانی تصور میشد بهجهت ظهور آن نیّر اعظم ـ جل شأنه ـ هر آینه اشاره و ذکر میشد و با ملاحظهی خصوصیت مقام، ظاهر میشود که اول ازمنهی متصوره بهجهت ظهور آن جلوهی ربانیه و حقیقت بهیهی سبحانیه در عوالم ناسوتیهی ظلمانیه ـ که اراضی تعینات انسانیه را به نور تجلی خود روشن فرماید که معنی «و اشرقت الارض بنور ربها» است ـ عدد غیاث خواهد بود.» (میرزا هادی دولتآبادی، فصل الکلام، ص ۱۰)
[۳۲]. فاضل مازندرانی در معرفی این نامهی طولانی نوشته: «و به ثبت اثری دیگر از آن حضرت [بهاء الله] اکتفا میشود که در حدود سال ۱۲۷۷ نظر به ملا جعفر نراقی صدور یافت و لحن بیان با آثار مذکوره متفاوت و در مقدمات اظهار صریح دعوی و دعوت میباشد.» (اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۱۲) پیش از این آمد که بهاء الله در ماههای پایانی سال ۱۲۷۹ ق. دعوی منیظهرهاللهی خود را آشکار کرد. لازم به ذکر است که این نامه خود یک رساله است و صفحات ۳۱۲ تا ۳۴۴ از جلد پنجم کتاب اسرار الآثار خصوصی را در بر گرفته است.
[۳۳]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۶۴ تا ۲۶۸٫
[۳۴]. برای آگاهی از زندگی این شخص، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچهای بر تنبیه النائمین، صص ۷۶ تا ۸۰٫
[۳۵]. میرزا مصطفی کاتب، جواب لوحی از عباس افندی، صص ۴۴ تا ۴۷٫ با بررسی کتاب اسرار الآثار خصوصی دیده میشود که عبارات نامهی بهاء الله که از سوی فاضل مازندرانی آورده شده، شباهتهای بسیار زیادی به عبارات یادشدهی میرزا مصطفی کاتب دارند. (باید دانست این نسخهی خطی بدون نام است و عنوان یادشده از طرف نگارنده است.)
[۳۶]. نک.: [ناصر دولتآبادی] مقدمهی نسخهی چاپی کتاب تنبیهالنائمین، صص ۶ و ۷٫ تصویر صفحات این وصیتنامه در پایان کتاب گراور شده است. برای آگاهی از نگارش مقدمهی آن کتاب از سوی ناصر دولتآبادی (نوهی برادر حاج میرزا یحیی دولتآبادی و از محققان ازلیان)، نک.: عزیهخانم نوری و همکاران، تنبیه النائمین، بخش «تصاویر و اسناد»، سند شمارهی ۵۹٫
[۳۷]. سیّد مقداد نبوی رضوی، نوشتههایی از میرزا حسینعلی بهاء الله در اطاعت از میرزا یحیی صبح ازل (به روایت بهائیان)، صص ۳۴۲ تا ۳۵۲٫
[۳۸]. ملا رجبعلی قهیر، کتاب ملا رجبعلی قهیر، برگ ۲۴٫
[۳۹]. نک.: قمرتاج دولتآبادی، حدیث نفس، بخش «مختصرشرح زندگانی ایمانی من»، صص ۳۷ تا ۴۱٫
[۴۰]. شرح آن مسافرت و آن اسناد را قمرتاج دولتآبادی در مکتوبات خود آورده است. نگارنده در آینده به تحلیل آن مکتوبات خواهد پرداخت.
[۴۱]. سیّد حسین یزدی در زمان اقامت باب در اصفهان کاتب آثار او شد و این منصب را در ماکو و چهریق نیز برعهده داشت. در زمان اعدام باب، از روی مصلحت رفتار کرده و «مصون و محفوظ از قتل» گردید. وی سرانجام به سال ۱۲۶۸ ق. در واقعهی کشتار بابیان پس از سوء قصد نافرجام به ناصرالدینشاه کشته شد. او در مجموع چهارسال آخر حیات باب را با او گذراند و بهگفتهی بهائیان «مطلع بر اسرار این ظهور» بود. وی از سوی باب به «عزیز» (اسم الله العزیز) نامبردار شد و با عنوان «کاتب» و «کاتب البیان» شهرت پیدا کرد. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۴۵۹ و ۴۶۰)
[۴۲]. منظور از «اصول» همان نسخههای اصلی است.
[۴۳]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، ص الف.
[۴۴]. پیشین، مقدمهی ناشر، ص ب.