بیتالعدل، رهبری بهائیان در حیفا، در پیام اول دسامبر ۲۰۱۹ خود خطاب به محافل ملی دنیا از بهائیان خواسته است از مسائل سیاسی دوری جویند و با ذکر نقل قولی از عبدالبهاء که گفته “از سیاست سخن مگو… از ملوک ارض و حکومتهای دنیوی جز به نیکی یاد مکن”، بهائیان را از دخالت در امور سیاسی منع نموده است. هرچند که خطاب این پیام بهائیان دنیا هستند، ولی از مفاد آن برمیآید که این پیام مخصوص بهائیان ایران باشد.
برای کســـــــانی که به روال پیامها و فعالیتهای تشکیلات بهائی آشنا هستند و گوشههایی از فعالیتهای متنوع سیاسی بهائیان در اقصی نقاط جهان را میشناسند، کاملاً روشن است که این عمل چیزی جز نعل وارونه نیست. کافی است به پیامها و عملکرد گذشتۀ بیتالعدل و شخصیتها و نهادهای تشکیلاتی رجوع کرده و شاهد همکاریهای مستمر سیاسی آنها با دولتهای متخاصم و سازمانهای حقوق بشری و دشمنان قسمخوردۀ ایران باشیم.
رمزگشایی از این پیام در بستر حوادث سیاسی و تعاملات امروز جامعۀ بهائی با مراکز قدرت و سیاست، البته معانی جدیدی را مشخص خواهد ساخت. در متن این پیام که اتفاقاً چندان هم کلیگویی ندارد، عملاً فقط از جامعۀ ایران یاد شده و دنبال نوعی از اعمال سیاست در ارتباطات جامعۀ جهانی بهائی با مهد امرالله (ایران) و فعالیتهای مرتبط با این موضوع است. همین نشانهروی ساده معین میکند که احتمالاً منظور بیتالعدل از این پیام تبیین یک سیاست جدید در منطقه است.
از سوی دیگر توجه به حضور بهائیت در عرصۀ سیاست امریکا و نقش اثرگذار محفل ملی امریکا در تدوین سیاستهای کلان جامعه بهائی و حضور تشکیلات بیتالعدل درحیفا هم میتواند قطعات دیگری از این پازل را دراختیار بگذارد، بهخصوص اگر سری به فهرست فعالان رسمی و غیررسمی بهائی در وزارت خارجۀ آمریکا و کاخ سفید در دهههای اخیر بزنیم متوجه روابط نزدیک لابی بهائیت با مقامهای سیاسی آمریکا خواهیم شد که در این سالها بهعنوان پیاده نظام دولتمردان امریکا از تمام امکانات و نفرات خود بهره جستهاند. اگرچه با تغییرات مکرر در کابینۀ ترامپ، امروزه برخی مهرهها در زمین بازی کاخ سفید کمرنگتر شدهاند و بهائیانی که خود روزگاری نزدیک، مشاوران و مشوقان سیاستهای تحریمی و فشار حداکثری به ایران بودند، اکنون از این تغییرات پرشتاب جا ماندهاند.
پس بسیار محتمل است که این تغییر رویکرد، در نتیجه تغییر سیاست خاورمیانهای امریکا و جمهوریخواهان حاکم بر کاخ سفید اتفاق افتاده باشد. برای روشنتر شدن شرایط میتوان به رونمایی ترامپ از طرح خاورمیانهای خود به نام معامله قرن اشاره کرد. اغلب کارشناسان جهان این طرح را به مثابه کاشتن دینامیت در خاورمیانه ارزیابی کردهاند که جمهوریخواهان امریکا قصد دارند با ارائۀ آن، سیاست بیثبات سازی منطقه را بهمنظور کاهش تولید نفت خاورمیانه و جایگزین کردن نفت شل امریکا در جهان دنبال کنند و از سوی دیگر کارتلهای فروش سلاح در امریکا که اغلب به جمهوریخواهان وابسته هستند، از ناآرامیهای منطقه سود فراوان ببرند. هرچند این تغییر سیاسی از ابتدای استقرار دولت جدید در کاخ سفید پیشبینی میشد اما تغییرات کابینه و شرایط منطقهای روند این تغییرات را تثبیت کرد.
البته ترامپ هم در آستانه انتخابات امریکا سعی کرد تا با دادن حداکثر امتیازها به رژیم اشغالگر فلسطین در این طرح، خوشخدمتی خود به لابی صهیونیسم را نشان دهد اما نادیده گرفتن طرف دیگر، (برخلاف توافقنامۀ اسلو که در ظاهر حقوق حداقلی را برای اعراب درنظر میگرفت) با ایجاد زمینۀ بیثباتی در خاورمیانه، منافع میانمدت امریکا را تضمین میکند و تداوم رشد اقتصادی امریکا را، به هر قیمت، درپی دارد.
این بیثباتی برای بهائیت، که قلب تپندۀ آن در حیفا مورد خطر جدی قرار میگیرد، نگرانکننده است و موجودیت آنها را در حیفا و کوه کرمل با خطرات جدی مواجه میکند. آنچه روشن است تا امروز، برخی از فعالان بهائی با پشتیبانی از سیاستهای خشن و جنگطلبانه امریکا (حتی به قیمت تقابل با ملت ایران و توهین به امثال شهید سلیمانی و شهید چمران) سعی میکردند پیادهنظام فکری نظریات حاکمان آمریکا باشند، اما بهنظر میرسد ادامۀ همسویی با سیاستهای ترامپ و ایجاد التهاب در منطقه، به نفع تشکیلات بهائی نباشد و با تغییر تاکتیک خود سعی میکند ابتکار عمل را در این عرصه به دست بگیرد.
از این حیث، این پیام به منزلۀ اعلام دستور سکوت به همۀ فعالان بهائی تلقی میگردد تا با بهدست گرفتن ابتکار عمل سیاسی و رسانهای توسط بیتالعدل و ایادی رسانهای آن، به هر قیمتی شده اولاً احتمال بروز جنگ را کاهش دهد، ثانیاً درصورت شکست این سیاست سعی کند تا با سکوت سیاسی رسانهای، خود را از خشم افکار عمومی دور کند و ساختمانهای میلیاردی حیفا را محافظت نماید و همزمان امکان یک چرخش تاکتیکی را عملی کند و از مزایای احتمالی (اقتصادی و اجتماعی) آن بهره گیرد.
براساس اسناد و نظریات ارائهشده از سوی منتقد مشهور بهائی آمریکایی، فردریک گلیشر[۱]، تشکیلات بهائی تجربهای خونین در جنگ خلیج فارس بهدست آورد که با وجود همراهی حداکثری با جنگطلبان غربی در عراق، درنهایت چیزی عاید تشکیلات نشد و نهتنها حکم حج بهائی در بغداد به آرزویی غیرمحتمل تبدیل شد، بلکه حتی مهرهای مفید مانند دیوید کلی را که اهمیتی کاربردی برای تشکیلات داشت، از دست داد.
این تجربه کافی است تا اعضای کهنسال و محافظهکار بیتالعدل تصمیم بگیرند تا از سویی همۀ پتانسیل خود را به روی کار آوردن دمکراتها معطوف کنند، کما اینکه در دولتهای قبلی امریکا در بسیاری از مراجع تصمیمگیر کاخ سفید در مقامهای مشاوره و تصمیمسازی در موضوع ایران مؤثرتر بودند و درعینحال در نمود بیرونی منطقهای با نشان دادن چهرهای نوعدوست و صلحطلب، حیفا را از خطر موشکهای احتمالی نجات دهند.
در ادامۀ این سیاست در آینده هیچ بعید نیست که افراد و شخصیتهای اقتصادی بهائیت حتی در ظاهر خود را علاقهمند به دور زدن تحریمها هم نشان دهند تا در کنار ژست صلحطلبی از این تجارت پرسود هم نصیبی ببرند.
سخن آخر اینکه بیتالعدل و برخی از بهائیان سرشناس با حرکتهای تند و نسنجیده و دخالت در سیاست و حرکتهای توسعهطلبانه عملاً درجهت مخالفت با رهبران اصلی بهائی قدم گذاشتهاند و این مسأله اعتراض بسیاری از بهائیان را به دنبال داشته است. بیتالعدل با صدور پیام ۱ دسامبر خود و توصیه به اطاعت از حکومتها و عدم دخالت در سیاست، به دنبال این است که به نوعی خطاهای گذشتۀ خود را جبران کرده و همسویی پیشین خود با جنگطلبان را به گردن بهائیان خودسر بیندازد.
[۱]. فرناق، حمید، بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، بخش هفتم: فردریک گلیشر، فصلنامه بهائیشناسی، شمارۀ ۱۰، تابستان ۹۸، ص۳۸-۶۷٫