حدود یک هفته پس از شهادت سردار پرافتخار، سپهبد حاج قاسم سلیمانی، مقالهای در بیبیسی فارسی توسط مبلغ مشهور بهائی، عرفان ثابتی، در تاریخ ۱۸ دی ۱۳۹۸ منتشر شد که بسی جای تأسف و تأثر داشت. اگرچه عرفان ثابتی پیش از این هم در این شبکه اهانتهایی را به شهید قاسم سلیمانی و شهید مصطفی چمران کرده بود، اما مقالۀ اخیر او بار دیگر کینه و تنفر ناشی از باور او نسبت به مردم ایران و قهرمانان آنان را به نمایش گذاشت و برای دوستداران ایران و ایرانیان نمکی سوزناک بر زخمزبانهای پیشین او بود. او در مقالۀ خود تشییع جنازۀ شکوهمندی را که نشانگر عمق محبت آنان به وطن و سردار بزرگ وطن بود، به باد انتقاد گرفت و این کار مردم شریف ایران را «ناسیونالیسم افراطی» خواند. اگرچه آقای دکتر میرسنجری پاسخی به این مقاله منتشر کردند[۱] و در آن به مفهوم ایرانگرایی پرداختند، اما نکات دیگری به نظر رسید که مناسب یافتیم آن را با خوانندگان محترم در میان بگذاریم.
۱- عرفان ثابتی، روشنفکران و اندیشمندانی را که از این حرکت فوقالعادۀ ایرانیان حمایت کردهاند، سرزنش کرده و آن را ناشی از احساسات تلقی نموده است. اگرچه ظاهر این جمله بهنظر صحیح مینماید و وظیفۀ تمام افراد بهخصوص روشنفکران و طبقۀ اندیشمندان جامعه اصلاح باورهای نادرست و تذکر به رفتارهای اشتباه است، اما باید توجه داشت که ستایش رفتارهای صحیح و تشویق و تأیید آن نهتنها کار نادرستی نیست، بلکه در همان راستای ارتقای سطح دانش و بهبود رفتارهای اجتماعی است. مهمترین نکتهای که در اینجا باید به آن توجه کرد این است که از دیدگاه روشنفکران، کار مردم، به هر دلیل شخصی که بود، رفتار و کار پسندیدهای بود. اگر روشنفکران کار مردم را تأیید کردند و ستودند، نه به دلیل پیروی کورکورانه از تودۀ مردم بود، بلکه به دلیل آن بود که آنان رفتار مردم را ستودنی یافتند.
۲- عرفان ثابتی در مقالۀ خود، جمهوری اسلامی را «نمایندۀ کاستیها و معایب ایرانیان» دانسته است و تداوم آن را هم «پیامد مسئولیتناپذیری و فقدان خودانتقادی» ذکر کرده است. وی ابراز کرده است: «روشنفکران ایرانی از مسیر نادرست پیشین یعنی همنوایی با مردم، دست بردارند و دلیرانه، هم از حکومت و هم از جامعه انتقاد کنند.» در این زمینه چند نکته به نظر میرسد:
۱-۲- ظاهراً وی توجه نکرده است که هیچیک از روشنفکران شرایط موجود را بدون نقص نشان ندادهاند و اغلب انتقادهایی را در راستای اصلاح و بهبود آن بیان کردهاند. کافی است قدری روزنامهها، جرائد و فضای مجازی را ببیند تا مشاهده کند که انتقادهای زیادی به تصمیمها و عملکردهای نادرست میشود. لذا مناسب است که او پیش از آنکه به انتقاد از روشنفکران بپردازد که چرا مسئولیتپذیر نبوده و خودانتقادی ندارند، نگاهی به سخنان و مقالات آنان انداخته و ببیند که آیا نمونههایی از آنان را میتواند پیدا کند که واقعاً هیچ انتقادی نداشتهاند و بر تمام کارهای مسئولان صحه گذاشتهاند یا خیر؟ اگر چنین نمونههایی پیدا شد، آنگاه آنان را مسئولیتناپذیر و فاقد خودانتقادی خطاب کند.
۲-۲- با توجه به گرایش فکری و باور عرفان ثابتی، توجه به این مسأله مفید است که چرا خود او به این موضوعات اهمیتی نمیدهد و به اصطلاح تنها به زدن جوالدوز به دیگران بسنده میکند؟ بیتالعدل جهانی سالهاست که رهبری اکثریت جامعۀ بهائی را در دست گرفته و بر آنان حکومت میکند و ادعای مصونیت از خطا در تصمیمات خود را هم دارد. آیا یک بار شده است که انتقادی را ایشان به آنان و عملکرد آنان انجام دهد؟ بهنظر نمیرسد که لازم باشد در اینجا سؤالات و ابهاماتی در مشروعیت بیتالعدل از زمان تشکیل آن و عملکردهای ضدونقیض آن در طول حیاتش را برای ایشان بازگو کنیم، اما اینگونه عمل کردن، نشاندهندۀ همراهی وی با دیگر بهائیان نیست؟ آیا آن نهاد مهم بهائیان هم «نمایندۀ کاستیها و معایب» بهائیان است؟ اینکه بیتالعدل پس از اینکه سالها از تشکیل آن میگذرد و وظیفۀ اصلی آن هم تشریع قوانین بهائی در بعضی از حیطههاست، ولی تاکنون بهصورت روشن چنین وظیفهای را انجام نداده است، دلیل آن «مسئولیتناپذیری و فقدان خودانتقادی» بهائیان بهطور عام و روشنفکران بهائی بهطور خاص است؟
۳- در ادامه، دلیل استقبال بیسابقۀ مردم در تشییع جنازۀ شهید حاج قاسم سلیمانی، «ناسیونالیسم افراطی» ذکر شده است. سخنانی اینگونه از یک مبلغ بهائی عجیب نیست، خصوصاً که در گذشته هم در شبکۀ «من و تو» ایشان چنین مطلبی را بیان نموده بود. در آنجا ایشان ابراز تعجب کرده بود که چطور كسانى براى دفاع از میهن و یك وجب خاك وطن حاضر مىشوند بجنگند و بكشند یا كشته شوند! اگرچه سخن در بیوطنی بهائیان زیاد است، اما باید توجه کرد که این موضوع، نظر شخصی آقای ثابتی نیست و مبتنی بر تعالیم رهبران بهائی است. بهاءالله دربارۀ دوست داشتن وطن چنین میگوید: «از قبل فرمودهاند (حبّ الوطن من الایمان) و لسان عظمت در یوم ظهور فرموده لیس الفخر لمن یحبّ الوطن بل لمن یحبّ العالم» (بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه، چاپ مصر، ص۳۹). آری، در اسلام گفته شده است که «حب الوطن من الایمان» یعنی دوست داشتن وطن از ایمان است، اما بهاءالله چنین ابراز نموده است که: برتری نیست برای کسی که وطن را دوست دارد، بلکه برتری برای کسی است که عالم را دوست دارد. به همین دلیل بهائیان برای میهن و وطن و محل تولد خود ارزشی قائل نیستند. اختلاف فاحش میان اسلام و بهائیت در این مورد هم همچون موارد بسیار دیگر، نشان از آن دارد که مبدأ و محل صدور این دو باور متفاوت است و خداوند واحد یکتا هر دو را نفرستاده است. از این موضوع که بگذریم، وطن دوستی امری فطری و وجدانی است و هر انسان عاقل و آزادهای علاقهای قلبی به زادگاه خود دارد. اینکه در انتهای مقاله، ایشان اشارهای هم به وطندوستی کرده و آن را ستوده، بهنظر میرسد به همین دلیل باشد وگرنه از دیدگاه رهبر ایشان، هیچ برتری و فخری برای کسی که وطنش را دوست دارد، نیست. واضح است که سرکوب کردن این علاقۀ درونی نمیتواند نشانۀ برتری انسانی باشد.
۴- از انگیزههای دیگری که میتواند دلیل نوشتۀ آقای ثابتی باشد، کینۀ ایشان نسبت به قهرمانان و بزرگان ایران است. پیش از این، ایشان در صفحۀ فیس بوک خود، به بسیاری از شخصیتهای سیاسی، ملی و مذهبی حمله کرده و اهانتهای زیادی به آنان کرده بود، ازجمله، شهید سلیمانی را جلاد و شهید مصطفی چمران را قصاب لقب داده بود. این نگاه در راستای همان نگاهی است که مرحوم امیرکبیر، مصلح بزرگ ایران را امیر «سفاک» (خونریز) میخواند.[۲] طبیعی است که چنین شخصیتی از حضور پرشور مردم ایران در تشییع جنازۀ شهید سلیمانی خرسند نباشد و سعی در کوبیدن آن به هر وسیلهای، حتی نوشتن مقالهای سراسر توهین نماید. دشمنی بهائیان با اسلام و علیالخصوص تشیع البته مسبوق به سابقه است. بهاءالله درمورد شیعیان میگوید: «لعمرالله (به خدا سوگند) حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمراء مذکور و مسطور»[۳]. همچنین بهاءالله غیربهائیان را سنگریزه میدانند: «احبّائی هم لئالی الأمر و من دونهم حصاة الأرض: دوستان من جواهر امرند و جز آنها سنگریزههای زمین»[۴].
۵- ایشان همچنین دربارۀ افرادی که آن سردار پرافتخار را ستودهاند، نوشته است که آنان «خون ایرانی را از “اجنبی” رنگینتر میدانند.» اگر بخواهیم با عینکی بدبینانه هم بنگریم، باز نباید حقایق را زیر پا بگذاریم. اینکه آن افراد از کارهای شهید سلیمانی در دفاع از کشورش و مردمش، حمایت میکنند، نباید نتیجه گرفت آنان خون ایرانی را رنگینتر از خون دیگران میدانند. چیزی که اینان ستودهاند، کشورگشایی نیست، بلکه دور کردن دشمنان بیرحم و خونریزی است که جز به نابودی مخالفان و بردگی زنان و دختران آنان راضی نمیشدند. هنوز زمان زیادی از قتلهای رقتبار و تجاوزهای ناجوانمردانۀ گروه تروریستی داعش نمیگذرد. بیشک داعش یکی از دشمنان اصلی و سرسخت ایران و ایرانی بود. اگر نبود این رشادتها، بههیچروی بعید نبود که هماکنون خونریزیهای داعش و جنایات آنان همچنان در کشورهای مختلف ادامهدار میبود و کاملاً هم قابلتصور است که ایران هم جولانگاه آن سبکمغزان باشد. امنیت یک کشور و مردم چیزی نیست که بتوان آن را نادیده انگاشت. اگر آن افراد ــ که آقای ثابتی حتی حاضر نشده است نام آنان را بیاورد ــ اقدامات شهید سلیمانی را ستودهاند، به دلیل بالابردن حاشیۀ اطمینان امنیت مردم ایران و حفاظت از آنان است.
۶- برخلاف آنچه اسلامستیزان بیان میکنند، اسلام دین رحمت و عطوفت و مهربانی است، اما هنگامیکه دشمنی خونریز حمله میکند، دیگر جایگاه مسامحه نیست. در این زمان است که لزوم وجود حکم جهاد روشن میشود. چشمپوشی از رفتارهای متجاوزانۀ دشمن بیشک باعث افزایش تجاوزها و خونریزیهای او میشود. این موضوعی نیست که هیچیک از کشورها و حکومتها بتوانند آن را نادیده بگیرند. اکنون توجه کنید که عدهای سنگدل و بیرحم به نام داعش، که جنایات هولناکی را انجام میدادند، پدید آمدند. چه قتلهای دردآور و چه صحنههای دلخراشی را بهوجود آوردند. توحّشی که آنان از خود به نمایش گذاشتند، بیشک هیچ حیوان وحشی و درّندهای از خود نشان نداده است. یادآوری جنایات هولناک آنان هم غمبار است، «تو را طاقت نباشد از شنیدن، شنیدن کی بود مانند دیدن؟.» وضعیتی که آنان بهوجود آورده بودند، نه تنها عربها و ایرانیان را تهدید میکرد، بلکه کل مسلمانان و حتی مردم جهان را به ترس واداشته بود. در این شرایط این سؤال مهم است که بهائیان در مقابله با آنان چه کردند؟ آیا هیچیک از نهادها و تشکّلهای جهانی بهائی عکسالعملی نشان داد؟ آیا هیچیک از روشنفکران بهائی چارهای برای آن اندیشید؟ آیا آقای ثابتی راهکاری غیر از جهاد با آنان پیشنهاد میکند؟ البته نمیتوان از آنان و از ایشان چنین انتظاراتی را داشت، چراکه از افتخارات بهائیان و رهبران آنان، این است که در آئین آنها جهاد وجود ندارد و حکم جهاد را پیامبر آنان حذف کرده است. در این زمینه بهاءالله میگوید: «یا اهل الارض، بشارت اول که از امّ الکتاب در این ظهور اعظم به جمیع اهل عالم عنایت شد، محو حکم جهاد است از کتاب تعالی الکریم»[۵] عبدالبهاء هم میگوید: «در جمیع احکام و شرایع سالفه جهاد است و تیغ و کمان و سهم است و سنان و شمشیر است و زنجیر و تهدید است و ضرب اعناق هر جبّار عنید، امّا این بار گران را جمال مبارک در این دور بدیع از یاران بینداخت و نزاع و جدال حتّی لجاج را نسخ و فسخ فرمود»[۶]. قابل توجه است که تفاوت بنیادین این مسأله در ادیان گذشته و آئین بهائی که عبدالبهاء هم به آن اشاره کرده است، نشان از یکسان نبودن مبدأ این آئین با ادیان گذشته و عدم الهی بودن آن دارد؛ اما گذشته از آن، بازهم جای سؤال است که اساساً در این شرایط که راهی جز دست به اسلحه بردن وجود ندارد، چگونه این سخنان رهبران بهائی قابل توجیه است؟
۷- آقای ثابتی همچنین «قتل و جرح صدها هزار سوری و آوارگی میلیونها تن دیگر با “مشارکت و معاونت قاسم سلیمانی”» را از نکاتی میداند که میتواند بهوسیلۀ آن خردهای بر شهید قاسم سلیمانی بگیرد. نمیدانم در افکار ایشان چه میگذرد و مجرای اخباری که ایشان دریافت میکنند کجاست؟ کسانی که اخبار را هم پیگیری جدی نمیکنند و بهصورت تفننی گاهی اوقات اخبار را موردمطالعه قرار میدهند، میدانند که قتل و جرح صدها هزار سوری و آوارگی میلیونها تن از آنان نه موردنظر قاسم سلیمانی بود و نه او نقشی در آن داشت. آن کسانی در این موضوع مشارکت دارند که بهوجود آورندۀ داعش بودند و از آن حمایت تسلیحاتی و مالی و سیاسی میکردند؛ اما آنچه که قاسم سلیمانی در آن «مشارکت و معاونت» داشت، از بین بردن گروه تروریستی داعش و دور کردن آنان از قتلها و جرحهای بیشتر و جلوگیری از آوارگی افراد بیشتر بود. مناسب بود اگر آقای ثابتی به فکر تخریب شخصیت این شهید بزرگوار هم بود، حداقل چیزی را که او سردمدار مبارزه با آن بود، بهعنوان مشارکت با آن قلمداد نمیکرد. در همین راستا این عبارت ایشان «امنیت “هموطنان” خود را به قیمت نابودی “ناهموطن”های خود»، عبارتی قابل نقد است. فعالیتهای شهید سلیمانی نهتنها در راستای امنیت هموطنان خودش بود، بلکه در راستای امنیت ناهموطنهای او نیز بود. اگر او تنها به فکر امنیت هموطنان خود بود، دیگر چه دلیلی داشت تا با افرادی که امنیت ناهموطنهای او را هم نقض کرده بودند بجنگد؟ چرا او باید فرسنگها دورتر از کشور خود با دشمنانی خونخوار در جنگ باشد که امنیت افراد ناهموطن او را از بین برده بودند؟
۸- در راستای انتقادهای آقای ثابتی از توهماتشان مبنی بر شعلهورسازی جنگ در سوریه توسط ایران، چندین سؤال بسیار مهم پدید میآید. چرا ایشان از جنگافروزیهای دولت غاصب اسرائیل تاکنون هیچ انتقادی نکرده است؟ چرا ایشان و هیچیک از مبلغان بهائی، هیچ انتقادی از کشتن و زخمی کردن و بیخانمان کردن هزاران فلسطینی در طول این همه سال نکردهاند؟ چرا هیچ وقت نهادهای رسمی بهائیان همچون بیتالعدل اعظم و یا محافل ملی و محلی بیانیهای یا اعلامیهای در دفاع از مظلومیت ساکنان غزه و فلسطین صادر نکردهاند؟ چرا حتی یک بار هم از ظلم صهیونیستها به مردمان فلسطین، ابراز تنفر نکردهاند؟ چرا حتی یک بار هم اعمال وحشیانۀ صهیونیستهای اسرائیلی را محکوم ننمودهاند؟ آیا باید خون فلسطینیان رنگین باشد تا مبلغان بهائی از قتل و جرح آنان حداقل ابراز تأسف کنند؟ چرا سکوت بهائیان در نسلکشی و قصابی مردم فلسطین توسط صهیونیستها باید ادامهدار باشد؟ پاسخ این سؤالات را میتوان در آن گفتهای که همسر شوقیافندی، خانم روحیه ماکسوِل در ملاقاتی با بنگوریون (نخست وزیر اسرائیل)، ابراز کرده است، جستوجو کرد: «چنانچه فرضاً نفس استقرار مرکز جهانی بهائی در کشور یهودینژاد اسرائیل امری بهظاهر لغو تلقی گردد، برعکس خانم ربانی (روحیه ماکسول) بدون اندک تردید و با نهایت تأکید اظهار میدارد که ما به اینجا تعلق داریم. اگر قرار باشد قائل به تمیز و امتیاز هم شد، من ترجیح میدهم که جوانترین ادیان در یکی از تازهترین کشورهای جهان نشوونما نماید و درحقیقت باید گفت آینده ما چون حلقات زنجیر به هم پیوسته است.»[۷]
[۱]. میرمهرداد میرسنجری، “لزوم بازتعریف ایرانگرایی در قالب ناسیونالیسم”، روزنامه شرق، شماره ۳۷۲۱، یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸، صفحه نخست.
[۲] عبدالبهاء، مقالۀ شخصی سیاح، مؤسسۀ مطبوعات امری آلمان، آلمان: هوفهایم، ۱۵۸ بدیع، ص۱۹؛ شوقیافندی، قرن بدیع، مؤسسۀ معارف بهائی به لسان فارسی، کانادا: انتاریو، ۱۹۹۲ میلادی، ص ۱۰۳ و ص۱۳۷٫
[۳]. بهاءالله، مائدۀ آسمانی، ج ۴، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ص ۱۴۰؛ همچنین: اشراق خاوری، رحیق مختوم، ص ۵۹۵٫
[۴]. بهاءالله، مائده آسمانی، ج ۴، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع، ص ۳۵۳٫
[۵]. لوح بشارات، مجموعهای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، لجنۀ نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، لانگنهاین، آلمان، نشر اول، ۱۳۷ بدیع، ص۱۰و۱۱؛ همچنین: عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینۀ حدود و احکام، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، نشر سوم، ١٢٨ بدیع، ص۲۷۱٫
[۶]. عبدالبهاء، منتخباتی از مکاتیب، جلد چهارم، لجنۀ نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی، آلمان، ص۵۷٫
[۷]. مجله اخبار امری سال ۱۳۴۰ شماره دی ماه.