حسن ارشاد
کارشناس حقوق و پژوهشگر علوم دینی
کلیدواژه
طاهره، قرةالعین، باب، بابیت، بهائیت، کشفالغطاء، خشونت، داعش
چکیده
تشكيلات بهائي در دهههاي اخير تبليغات بسيارى را بر فاطمه بيگم برغانى، ملقب به طاهره قرةالعين، متمركز نموده تا از او بهعنوان يك الگوى زن اصلاحطلب، روشنفكر و آزادىخواه بهائى بهرهبردارى تبليغى نمايد. لذا هرازچندگاه، همايش و سمينارى در اين موضوع در خارج از كشور برگزار نموده و به تعريف و تمجيد از ديدگاههاى او مىپردازد. در يكي از اين همايشها، خانم مهرانگيز كار، از سخنرانان مدعو، در پايان سخنان خود گفت: آيا اگر طاهره امروز زنده شود، تشكيلات بهائي حاضر است او را كانديداي عضويت در بيتالعدل نمايد؟! (توجه کنید که زنان از حضور در بيتالعدل ـ نهاد رهبرى جامعۀ جهانی بهائي ـ محرومند). اين جملۀ كوتاه موجب حملات گستردهاى به سخنران شد و سرانجام بيتالعدل ناچار شد بيانيه بدهد و موضوع را خاموش کند. در این مقاله تلاش شده است با ارائۀ مدارك و مستندات مختلف، دیدگاه منابع بهائي نسبت به باورهاي طاهره، روشن شود و دو رويكرد دربارۀ او تبيين گردد. در رویکرد اول، باب و آیین بابی (همان باور طاهره) موردستايش است تاآنجاکه بهاءالله بر کسى كه بگويد وى آيين بابى را نسخ نموده، لعنت مىفرستد؛ اما در رویکرد دوم، بر بابيان و باورها و اعمالشان اعتراض میشود و محكوم میگردند. البته رویکرد کنونی بیتالعدل هم چیزی جز اینهاست. در اين مقاله با توجه به مستندات ارائهشده، عدم صداقت رهبران پیشین و کنونی بهائیت آشکار میشود.
مقدمه
ازجمله شیوههای تشكيلات بهائی، استفادۀ ابزاری از اشخاص، وقایع و هر چیز دیگری برای رسیدن به اهداف سازماندهیشدۀ تبلیغی است. در این روش سعی میشود از اشخاص و باورهای مقبول تاریخی سوءاستفاده شده و آن را به خود نسبت دهند و مایۀ تبلیغ باور خود نمایند و به آن افتخار کنند. یکی از اين نمونهها، شخصیت طاهره قرةالعین و باورهای اوست. در این مجال برآنیم که به بررسی دقیق این موضوع پرداخته، عملکرد بهائیان را بهطور مبسوط روشن سازيم . در آغاز، مختصری از زندگینامۀ طاهره را بیان کرده، عقاید و عملکرد او را شفافسازی میکنیم و سپس با مشخص کردن نقطههای اساسی در محور زمانی شکلگیری و پیشرفت بهائیت، به نحوۀ استفادۀ تشكيلات بهائی از طاهره و باور وی در راستای اهداف تبلیغیشان میپردازیم و پشت پردههای مخفی آن را آشکار میکنیم.
طاهره کیست؟
فاطمه بیگم برغانی قزوینی، ملقب به قرةالعین، هنده، زکیه، زرینتاج و امسلمه بین سالهای ۱۲۳۰ الی ۱۲۳۳ در قزوین در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. عموی او میرزامحمدتقی برغانی قزوینی از عالمان شیعی و ملقب به شهید ثالث است. طاهره در ابتدا براساس آموزههای شیعی بزرگ شد و به تحصیل علوم فقه و اصول پرداخت. سپس توسط عموی دیگرش به افکار شیخ احمد احسایی بنیانگذار مکتب شیخیه گرایش پیدا کرد. او پس از ازدواج، به همراه همسر و فرزندانش به کربلا و نجف رفت و مدت سیزده سال در آن عتبات سکنی گزید. در آنجا نیز گرایشهای شیخیه را دنبال کرد و پس از شیخ احمد به جانشین او سیدکاظم رشتی گروید و مدتی با او در مکاتبه بود. پس از مرگ سیدکاظم، به کربلا رفت و در پی جانشین سیدکاظم و رکن رابع بعدی بود. در سال ۱۲۶۰ قمری علیمحمد باب اعلان بابیت کرد و کتاب قیومالاسماء را به ملاحسین بشرویه بهعنوان سندی برای ادعای خود داد. طاهره، با دریافت کتاب قیومالاسماء از دست ملاعلی بسطامی در کربلا، به باب گروید و پس از آن در هرجا حضور یافت، به تدریس و تبلیغ بابیت پرداخت. طاهره به دلیل عملی کردن گرایشهای خشنی که در مرام بابی یافته بود، از عراق اخراج شد و به قزوین بازگشت. در قزوین، طبق شواهدی که در کتب بهائی موجود است، با اقدام به ترور عموی خود، او را به شهادت رسانید (ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص۱۰۷). میرزا محمدتقی برغانی قزوینی، پس از شهادت به شهید ثالث ملقب شد. پس از آن، طاهره به بدشت رفت و گردهمایی بدشت را به همراه حسینعلی نوری و قدوس مدیریت کرد. در آنجا به دستور وی و بهاءالله، نسخ اسلام را اعلان کردند. پس از آن، او به مدت یک سال در روستاهای مختلف سرگردان بود و سپس دستگیر شد و در خانۀ محمدخان کلانتر، رئیس پلیس تهران به مدت سه سال حبس خانگی شد. درنهایت، وی محکوم به اعدام شد. مرگ طاهره در سال ۱۲۶۸ قمری به ثبت رسیده است.
نگاهی به تاریخ بابیت و بهائیت
بهاءالله و باب به ترتیب در سالهای ۱۲۳۳ و ۱۲۳۵ هجری قمری، مصادف با ۱۸۱۷ و ۱۸۱۹میلادی در تهران و شیراز به دنیا آمدند. باب در سال ۱۲۶۰ ادعا کرد که واسطۀ بین مردم و امام دوازدهم شیعیان است. او در سال ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد. بهاءالله در سال ۱۲۶۹ قمری در محل سیاهچال تهران، قائل به مقام مظهریت برای خود شد ولی آن را علنی نکرد. هشت سال پس از آن، بهاءالله برای اثبات مقام باب، در بین سالهای ۱۲۷۷ و ۱۲۸۰، کتاب مشهور خود، ایقان را مینگارد.[۱] بهاءالله در ایقان، خود را خادم فانی میرزا علیمحمد شیرازی (باب) میخوانَد. وی در سال ۱۲۷۹ـ۱۲۸۰ در بغداد بهطور علنی اظهار مظهریت میکند و در سال ۱۲۹۰ هجری قمری کتاب اقدس را مینگارد و بدینوسیله احکام باب را رسماً نسخ مینماید. تا قبل از کتاب اقدس، به شهادت کتاب اقتدارات، بهاءالله احکام و تعالیم آیین بابی را نسخ نکرده بود و در دفاع از راه باب قسم میخورد:
«اين از حکمهای اعظم الهی است که در بيان نازل شده، به شأنی که سطری مسطور نه، مگر آنکه در آن مذکور، چه تلويحاً و چه تصريحاً که در ظهور بعد توقّف ننمایيد و جز آيات نخواهيد، معذلک انکار نمودهاند و امثال اين امور عظيمه که جميع ميدانيد عامل شدهاند و نفسی اعتراض ننموده ولکن به اين مقرّ که به اختيار او کلّ کتب ناطق است، نسبت دادهاند که احکام بيان را نسخ نموده. الا لعنةاللّه علی القومالظّالمين. مع آنکه به نصّ بيان اين ظهور مختار بوده و خواهد بود و جميع بيان به ذکر و ثنايش ناطق و به ظهورش مبشّر و مايظهر من عنده هو ما ظهر من ظهور قبله و من فرّق هو مشرک کذّاب و منکر مرتاب» (اقتدارات ص ۱۰۲ و ۱۰۳).
پس از بهاءالله، عبدالبهاء زمام امور بهائیان را تا سال ۱۹۲۱ میلادی به دست گرفت. پس از مرگ عباسافندی، نوه او شوقیافندی در میان سال های ۱۹۲۱ الی ۱۹۵۷ میلادی زمام امور بهائیان را در دست داشت. پس از مرگ شوقی، ازآنجاکه او جانشینی برای خود تعیین نکرد، جامعه بهائی به مدت ۶ سال بلاتکلیف بود، چراکه برخلاف نص صریح عبدالبهاء، ولی امری بر آن جامعه نظارت نداشت و توسط ایادیان امر اداره میشد؛ تا اینکه در سال ۱۹۶۳ میلادی، جمعی از ایادیان امر، بیتالعدل بهائیان در حیفا را تأسیس کردند. از آن زمان به بعد، اکثر بهائیان در تحت فرمان بیتالعدل اداره میشوند و اوامر و نواهی این سازمان درحال اجراست.
باور و اعتقاد طاهره
در اینکه طاهره بابی بوده و در تبلیغ باورها و اعتقاد خود فعال بوده شکی نیست؛ اما نکتۀ مهم این است که او در سال ۱۲۶۸ کشته شده است، سالی که هنوز بهاءالله بابی بوده و ادعایی برای مظهریت یا پیامبری نداشته است. بنابراین، باید بدانیم باورهایی که طاهره بر آنها پا میفشرده و جان بر سر آنها نهاده، چه بودهاند. آیا باورهای او همان چیزی است که اکنون بیتالعدل هیاهوی آن را دارد یا آنکه بهکل از قماش دیگری است که با آن نمیتوان لباسی برازنده بر اندام ناساز تبلیغات بیتالعدل دوخت؟
تاریخ پس از طاهره
بهائیت را در قبال رویکردشان نسبت به باورهای طاهره (یعنی همان تعالیم باب)، میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول از سال ۱۲۶۸ تا ۱۲۷۳ هجری قمری و بخش بعدی، سالهای بعد از تشکیل بیتالعدل در حیفا.
در بخش اول، نگاه بهائیان به باب و آموزههای او مختلف و بعضاً متناقض است. در برخی از موقعیتها بزرگان بهائی بهخصوص شخص بهاءالله، از باب با احترام یاد میکنند و باورهای او را تأیید مینمایند. نگاهی به تاریخ بابیت و بهائیت نشان میدهد که در سالهای اولیه بابیت، بهاءالله یکی از ستونهای این آیین بوده است و در موقعیتهای مختلف، بابیان برای گرفتن دستور عمل به وی رجوع میکردهاند. بهاءالله بهخصوص در واقعۀ ننگین بدشت، مدیریت آن اجتماع را به همراه طاهره برعهده داشت و بابیان را به سمتی کشاند که خود قصد داشت. در جنگ قلعه طبرسی هم، وی مدیر تدارکات و طراح جنگ علیه نیروهای حکومتی بود. بنابراین، دفاع او از باب، درواقع دفاع از عملکرد خویش است. ازاینرو، آنجا که مخاطب غیربابی، در حقانیت باب تردید و تشکیک میکند، بهاءالله کتاب ایقان را در جواب دایى معترض باب مینگارد و ادعاهای گزافی در آن میکند.
همچنین، گاهی بابیان بهطور خاص بهاءالله را خطاب قرار میدادند و او را که به مدت سی سال بخشی از وظیفۀ مدیریت اجرای احکام بابی را برعهده داشت، متهم میکردند که احکام باب را نسخ کرده است. او برای دفاع از خود در مقابل بابیان، همانطور که در سند بالا ( اقتدارات ص ۱۰۳) پاسخ بهاءالله را آوردیم، این ادعا را رد میکند و بر مخالفان لعنت میفرستد. در جای دیگر، در صفحۀ ۳۰۳ کتاب بدیع نیز، بهاءالله برای نشان دادن ارادتش به باب و جدا نبودن از وی و اینکه تمام کوشش وی اثبات ادعاهای باب بوده است، خطاب به بابیها میگوید: «بدانيد اي قوم كه اين غلام رحمن در جميع احيان ارادهاش آن بوده كه آنچه از ظهور قبلش، نقطۀ بيان، روح من فىالاكوان فداه، نازل شده ثابت نمايد. حركت ننمودهام مگر به رضاى او چنانچه او حركت نفرموده مگر به رضاى اين غلام؛ مع آنكه كل آنچه از اين مشيّت ظاهر شود، نفس مشيّت و اراده او بوده و كفى بنفسه شهيدا».
دراین موارد، چون بهاءالله خود را در خطر میبیند، برای دفاع از خود، ادعای مخاطب را رد کرده و خود را خادم فانی باب و پیرو و تسلیم وی و باور وی نشان میدهد.
در مقابل رویکرد بالا، مشاهده میکنیم که بهاءالله در موقعیتهایی که جایگاه خود را محکم میبیند، خلاف آن عمل مىکند. در شرايط جدید، بهاءالله و دیگر بزرگان بهائی نیازی به مخفی کردن نیت و نگرش خود نداشته، از مرام باب برای محکم شدن جایگاه خود بهرۀ لازم را بردهاند و پیروان باوفایی برای خود یافتهاند و از طرف دیگر، مخاطبشان هم ارتباطی با بابیت نداشته است؛ دراینصورت چه باک که باور باب به چالش کشیده شود؟
چنین است که نصوص بهائی آکنده از اتهامات و تخطئههای بسیار تند علیه باب و مرام میشود که برخی از آنها خواننده منصف را به فکر فرو میبرد که چگونه کسی که به مدت تقریبا سی سال خود را پیرو چنین مرامی معرفی میکند، توانسته چنین اتهاماتی را به باور باب بزند.
در ادامه، ۲۳ اتهام را که بهاءالله و عبدالبهاء و ابوالفضل گلپایگانی به باور باب (همان باور طاهره) وارد آوردهاند، مرور میکنیم.
اتهامات بزرگان بهائی به باور باب و طاهره
بهاءالله نظر خود را دربارۀ باور طاهره (عقاید بابی) اینگونه مطرح میکند:
«بگو اي دوستان ترس از براي چه و بيم از كه؟ * گلپارهاي عالم بهاندك رطوبتي متلاشي شده و ميشوند * نفس اجتماع سبب تفريق نفوس موهومه است * نزاع و جدال شأن درندههاي ارض * به ياري باري شمشيرهاي برنده حزب بابي به گفتار نيك و كردار پسنديده به غلاف راجع، لازال اخيار به گفتار حدائق وجود را تصرف نمودند» (مجموعه الواح مبارکه، چاپ مصر، ص ۲۸۷).
بهاءالله در این جمله معتقد است که افرادی بر کرۀ خاکی هستند که همچون درندگان به نزاع و جدال میپردازند و این گروه درندهخو را حزب بابی (بابیان و طاهره ازجملۀ شاخصترین عالمان و عاملان بابی است) معرفی میکند که شمشیرهای بُرندهشان همواره در کرۀ خاکی مشغول دریدن انسانهای دیگر بوده است
بهاءالله قدم را فراتر گذاشته و برای به یقین رساندن مخاطب خود نسبت به باور طاهره (همان باور باب) علت استفاده همکیشان طاهره از شمشیر برنده را بهوضوح بیان کرده، چهار اتهام اساسی دیگر را به باور باب و ثمرۀ آن باور وارد آورده و اینگونه آن را به تصویر میکشد:
«يوم قبل مخصوص از براي يكي از اولياء اين كلمۀ عليا از قلم اعلي نازل كه شايد اهل اعراض به اقبال فائز گردند و به غوامض مسائل اصول الهيه پي برند و آگاه شوند. معرضين و منكرين به چهار كلمه متمسك، اول كلمۀ فضرب الرقاب و ثاني حرق كتب و ثالث اجتناب از ملل اخري و رابع فناي احزاب. حال از فضل و اقتدار كلمۀ الهي اين چهار سد عظيم از ميان برداشته شد و اين چهار امر مبين از لوح محو گشت و صفات سَبُعي را به صفات روحاني تبديل نمود» (همان، ص ۵۲).
خطاب ایشان در این بیان به بابیان و باور بابی است که طاهره یکی از آنان بود و به تبلیغ آن میپرداخت و هرکجا میرسید آن را به گوش همه میرساند و قصد جمع کردن یار و طرفدار برای برپایی حکومت بابی داشت. طاهره باور بابی داشت، باوری که بهاءالله آن را چنین توصیف کرده است. معرضان و منکرانی که او را انکار میکنند، چهار عملکرد داشتند. اولین آنها ضرب الرقاب است. یعنی باورمندان به چنین باوری، گردن انسانهای بیگناه را میزدند و این ازجمله عملکردهای اصلی آنها بوده است. باور طاهره، طبق توصیف بهاءالله، اعتقاد به زدن گردنها به قصد ایجاد ترس و وحشت و اظهار وجود بود.
دومین اتهام بهاءالله به باور بابی طاهره، حرق کتب است. حرق کتب به معنای سوزاندان هرگونه کتابی است. خاطر نشان کنیم که از تعالیم باور بابی، سوزاندن همۀ کتابها بهجز منطوق بیان است. منظور از منطوق بیان، تمامی کتابهایی است که از باب بهجای مانده است، ازجمله بیان عربی و فارسی، صحیفه عدلیه و… . بهاءالله نیز به این مسأله اشاره میکند و با تأکید بسیار بیان میدارد که درندگان حزب بابی، همواره در پی زدن گردنها و سوزاندن هر کتابی غیر از منطوق بیان بودهاند (و البته طاهره هم از همین حزب است!).
سومین اتهام بهاءالله به باور طاهره، اجتناب از ملل اُخری است؛ به این معنی که بهاءالله معتقد است باور بابی از هرگونه تعامل با دنیای خارج خودداری میکند. از هرگونه ارتباط با باورهای دیگر اجتناب میکند. بهطور کلی ارتباط و تعامل با دیگران جایگاهی در باور طاهره نداشته، تنها روش برخورد با کسانیکه باور طاهره را قبول ندارند، زدن گردن آنهاست. خشونتی سرشار از تعصب و خودبزرگبینی که معتقد است یا به زیر چتر باور ما میآیی، یا حق حیات را از شما میگیریم.
بهاءالله در چهارمین اتهام میگوید یکی از اهداف این تفکر، باقی نگذاشتن هرگونه فرقه، حزب، قوم، دین و… غیر از باور بیانی (باور طاهره) بوده است. این باور، تحمل هیچ ملت و قوم و حزبی غیر از خودش را ندارد، گردن مخالفان را به شمشیر برنده میبُرد، مخالفانش را وحشیانه میدرد، تحمل نوشتار و قلمهای غیرهمسو با خود را ندارد، هرچه بشر در طی تاریخ از خود بهجای گذاشته خواهد سوزاند و درنهایت، بشریت را نابود میکند تا غیر از خودش، کسی روی کره خاکی نماند.
بهراستی اگر کسی نداند که گویندۀ این سخنان کیست و بدون هیچ پیشزمینه از موضوع، این کلمات را بشنود، بیاختیار تصور خواهد کرد که فردی درمورد داعش زمان حاضر سخن میگوید، کسانی که در پی حکومت بر دنیا هستند و منطق، عقل و انسانیت را کنار گذاشتهاند و به زدن گردنها و درندگی و سوزاندن آثار فرهنگی و میراث تاریخ بشریت میپردازند. آری، بهاءالله در توصیف باور بابی و طاهره، داعش مستقر در ایران را که در سال ۱۲۲۷ شمسی اعلان موجودیت کرد، به تصویر میکشد.
پنجمین اتهام بهاءالله نسبت به باور طاهره در آخر عبارت بالا آمده است. بهاءالله ادعا میکند که با ظهورش صفات سَبُعی (درندهخویى) پیروان باور طاهره محو گشت و جای خود را به صفات روحانی داد. ایشان میگوید که مرام بابی، صفات سبعی را ترویج میداد. به عبارت دیگر ثمرۀ باور طاهره بروز صفات سبعی در پیروان این مرام است و حالا که بهاءالله تعالیم خود را ارائه کرده، این صفات سبعی محو شده و به صفات روحانی تبدیل گشته است.
جالب آنجاست که بهاءالله در نوشتۀ کتاب اقتدارات صفحه ۱۰۳، خود را عامل به همان تعالیم معرفی میکند. به این معنی که ایشان نیز تا قبل از نوشتن کتاب اقدس، معتقد و عامل به احکام و تعالیم بابی (باور طاهره) بوده که سرشار از درندهخویی بوده است. پس میتوان نتیجه گرفت که این صفات در وجود جناب ایشان هم بوده است که نمونۀ آن را در کتاب خاطرات حبیب جلد ۱ صفحه ۲۶۶ میتوان یافت:
«وقتیکه جمال مبارک از سلیمانیه [به بغداد] تشریف آوردند، یک روز توی کوچه تشریف میبردند با مرحوم آقا میرزامحمدقلی [برادر ناتنی بهاء و دستیار وی]، یک شخص کبابفروش آهسته گفت: باز بابیها آفتابی شدند. جمال مبارک به میرزامحمدقلی فرمودند: بزن توی دهنش. میرزامحمدقلی ریش او را گرفته توی سرش میزد. رفت نزد ایلچی [=کنسول ایران در بغداد] شکایت کرد، ایلچی خود او را حبس کرد، گفت: یقین جسارت بزرگی کردهای که بابیها تو را زدهاند».
دقت شود که جرم آن شخص کبابی، که به دستور بهاءالله کتکش زدهاند، تنها این بوده که «آهسته» گفته است باز بابیها آمدند، بهاءالله هم به صرف شنیدن این کلام و برای چشمزهر گرفتن از او و دیگر مسلمانان بغداد، به مریدش دستور داده که «بزن توی دهنش»!
در جای دیگری، بهاءالله پیروان باب را متحجرانی معرفی میکند که حتی از پوشیدن لباسهای تولیدی ملل دیگر خودداری میکردند. ایشان با خردهگیری از چنین باوری، با افتخار، پیروان خود را از تبعیت از این حکم رهایی میبخشد. به جملات بهاءالله توجه کنیم:
«ميدانند آنچه از قلم اعلی در زُبُر و الواح نازل شده فساد و نزاع و جدال ممنوع و همچنين امر نموديم به قرائت کتب قوم، جميع اين امور عنايتی است بزرگ از برای عباد، چه که از قبل ممنوع بودند و به جهاد مأمور، استعمال لباس اجنبيّه و ملاحظۀ کتب آن قوم از قبل ممنوع و آثار منع در کتب موجود و مشهود، ولکن در اين ظهور اعظم سدّ منع برداشته شد و بهجای آن حرّيّت عطا و عنايت گشت.» (اقتدارات، ص ۲۹).
این عبارات، نشان میدهد که از آموزههای باب (باورهای طاهره) دوری و عدم ارتباط با ملتهای دیگر است. حتی لباسهای آنها هم در این باور مطرود و منفور است. لحن فخرفروشانۀ بهاءالله چنان است که مخاطب کاملاً به مخرب بودن چنین احکامی برای جامعۀ بشری از دیدگاه بهاءالله پی میبرد. البته فراموش نمیکنیم که بهاءالله خود مدت قابلتوجهی به همین مکتب باور داشت ولی در این نوشته حاصل احکام باب را، مسدود کردن راه پیشرفت جامعه بشری دانسته است.
اتهام بعدی بهاءالله به باور طاهره، تندروی و فتنهگری است. به جملات زیر توجه کنید:
«اول فتنه در عراق ظاهر، چه كه در اول يوم عاشورا مقام حزن، سرور ظاهر و مقام صمت، صوت تصنيف مرتفع. باري اين حركت سبب إعلاء كلمۀ نفوس خبيثه شد. اگرچه عاملين قصد و نيتشان ظهور و بروز حضرت نقطه اولي روح ماسواه فداه بوده، يعني مولود مبارك در يوم اول محرم …» (مائده آسماني، ج ٨، ص ۱۸۶).
در اینجا بهاءالله بابیگری را فتنه خوانده و مینویسد وقتی ایام محرم شروع میشود، در اول روز عاشورا که ایام حزن و اندوه است، به شادی و سرور و پایکوبی پرداختهاند، در روزهایی که مقام سکوت و خاموشی است، به آوازخوانی و تحریک دیگران و ایجاد فتنه مشغول بودهاند. از دید بهاءالله اینگونه عملکرد فقط به قصد تحریک و برانگیختن عواطف دیگران بوده است. اینچنین است که باور طاهره به هر روشی برای ایجاد نزاع و جدال و فتنه و درگیری دست میزند، بهاءالله هم نمونۀ تاریخی جالبی از این عملکرد را بیان میکند.
مورد دهم اتهام بهاءالله به باور طاهره، چنین است:
«مطلب يازدهم، تعليمات مباركه و اعراض نفوس. در لوح ملاعلي بجستاني نازل، قوله تعالي: “يا علي از ضوضاي غافلين و زماجير [=هیاهوی] مشركين محزون مباش. عنقريب رايات عدل و انصاف در اطراف به اسم حق مرتفع شود، جميع ملوك اليوم اين طايفه را اهل فساد ميدانند، چه كه فيالحقيقه در اوائل اعمالي از بعضي از اين طايفه ظاهر که فرائص ايمان مرتعد. در اموال ناس من غير اذن تصرف مينمودند و نهب و غارت و سفك دما را از اعمال حسنه ميشمردند؛ حقوق هيچ حزبي از احزاب را مراعات نمينمودند و آن نفوس همچه گمان ميكردند كه اين اعمال مقبول است مع آنكه به طراز محبت الهي مزين و به افسر انقطاع مكلل، از غايت سادگي و عدم اطلاع، به اين اعمال مرتكب و جميع را من عندالله ميدانستند و اين اعمال سبب اجتناب ناس و ضوضا و اعراض خلق از حق شد. حال اَزيَد از سي سنه نار فساد و محاربه و نزاع و جدال در جميع اطراف و اقطار افسرده و مخمود، معذلك هنوز در شك و ريبند» (مائده آسمانی، ج۷ ص ۱۳۸).
بهاءالله اتهام دهم خود به اعتقادات بابی و باور طاهره را با این جمله آغاز میکند که همۀ ملوک و سرزمینها و سلاطین، این قوم و باورمندان به این باور را اهل فساد میدانند. بهاءالله چنان با قدرت بر باور طاهره میکوبد که وضوح فساد آن را بر همه عیان میداند و جای هیچگونه برداشت دیگری را باقی نمیگذارد و بهائیان نمیتوانند به توجیه و تفسیر بپردازند و آن را رد کنند. در این سخن، بهاءالله بهوضوح باورمندان بابی و همکیشان طاهره را اهل فساد معرفی میکند؛ اما باید به بهاءالله گفت خود شما که مدت ۳۰ سال پیرو همین احکام بودید! شما بودید که ظهور باب را ظهورالله خواندید و خود را عبد فانی ایشان قلمداد کردید! شما بودید که در جواب اعتراضهای بابیان، منکر نسخ احکام باب شدید، ازجمله همانها که باعث فساد در عالم شده است.
بهاءالله در اعتراضی دیگر، باور طاهره را منشأ اعمالی میداند که باعث لرزه افتادن بر ستونهای ایمان (فرائص ایمان مرتعد) میشود. به عبارت دیگر حاصل باور طاهره، به سست شدن ایمان منجر میشود. قاعدتاً اگر مرامی الهی بود، عمل به فرامین آن نمیبایست فرد عامل را سست ایمان کند ولی چه کنیم که این سخن بهاءالله است که مرام باب و احکام آن را باعث سست شدن ایمان میداند. اگر علت وجودی بهائیت را در تاریخ پیگیری کنیم، آیا به همان مرام سستکنندۀ ایمان نمیرسیم؟ آیا همین نتیجه را نمیتوان شامل خود بهاءالله دانست و ایشان را هم از همان گروه سستایمان دانست؟
اتهام دوازدهم بهاءالله، به باور طاهره در ادامۀ گفتار فوق است. ایشان، بابیان و باورمندان به حضرت نقطۀ اولی را راهزن و دزد معرفی میکند، که در اموال دیگران بدون اجازۀ مالک تصرف میکنند. بهاءالله بدون هیچگونه پردهپوشی، دزدی و تصرف در دارایی های مردم را ازجمله اعمال پیروان باور طاهره و همکیشان ایشان برمیشمارد. میدانیم که دزدی ازجملۀ بدیهیترین مسائلی است که در هر عصر و دورهای ممنوع بوده و هر عقل سلیمی به این حکم گردن مینهد اما گویا بابیت و باور طاهره حتی بدیهیترین خصلتهای انسانی را نیز از باورمندان خود سلب کرده است.
سیزدهم اتهام، خونریزی و سفک دماء است، به گفتۀ بهاءالله، بابیان، غارت و خونریزی را از اعمال حسنه میدانستهاند. بهاءالله آنها را سرزنش کرده و باور طاهره را تخطئه میکند. ممکن است کسانی اعمال همکیشان طاهره را اعمال خودسرانهای بدانند که ربطی به باورشان نداشته است؛ اما بهاءالله در همین سخن اشاره میکند که این افراد اعمال خود را برای رضای خدای بابیان انجام میدادهاند که نشان از یک عمل عبادی دارد نه یک عملکرد شخصی؛ لذا همواره به فساد و فتنه و جدال و نزاع و گردن زدن و قتل انسانهای بیگناه و دزدی اموال مردم مشغول بودهاند. تأکید مجدد میکنیم که بهاءالله نیز معترف است که این احکام را به مدت تقریباً سی سال قبول داشته و ظهور خود را نسخکنندۀ چنین احکامی نمیداند (ر. ک. اقتدارات ص ۱۰۳).
علاوهبراین اتهامات که همگی از میان نوشتههای بهاءالله استخراج شدهاند؛ بزرگان دیگری از بهائیان نیز باور طاهره و ثمرات گهربار(!) آن را توصیف کرده و به تصویر کشیدهاند. ازجملۀ این افراد، محقق بزرگ بهائی، ابوالفضل گلپایگانی ملقب به ابوالفضائل است. میرزاابوالفضل گلپایگانی از فضلای بنام و معروفترین نویسندۀ بهائی است. این شخص خدمات زیادی به بهائیت نمود و جامعۀ بهائی همواره مدیون خدمات اوست. اتهام چهاردهم به باور طاهره از طرف ایشان است و در کتاب کشفالغطاء به ثبت رسیده است.
به نوشتۀ استاد محيط طباطبايي، كشفالغطاء به دستور و تحت نظارت عبدالبهاء، توسط ميرزاابوالفضل گلپايگاني و به دستياري اديب طالقاني و نعيم سدهي و سمندر قزويني و مهدي گلپايگاني (از فعالان و مبلغان بهائيت) در ردّ تاريخ نقطة الكاف نوشتۀ میرزا جانی کاشانی بابی و مقدمۀ فارسي و انگليسي آن به قلم پرفسور ادوارد براون انگلیسی، از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۴ ق تنظيم و تدوين و در عشقآباد روسيه به چاپ رسيد و آمادۀ انتشار شد. اما «سقوط فلسطين به دست انگليسيها و پيدايش مصالح تازهاي كه براثر انقلاب روسيه قوّت جانب گرفته بود، سبب شد كه هزاران نسخۀ آمادۀ انتشار از آن به آتش نابود گردد».[۲] تلقي و تحليل شاهدان عيني مطّلع (همچون عبدالحسين آيتي و فضل الله صبحي، مبلغان مستبصر بهائي) نيز از علت جمعآوري نسخههای كشف الغطاء، همين است.
اهمیت این کتاب بسیار زیاد است. چراکه اولاً به دستور عبدالبهاء نگاشته شد و ثانیاً پس از اتمام، به تأیید عبدالبهاء، مرکز میثاق بهائیت، رسید.[۳] گلپایگانی در این کتاب باور بابی طاهره را به سخره میگیرد و وجود دستورها و تعالیمی همچون تخریب عبادتگاهها، سوزاندن کتب، قتل غیربابیان و دیگر تعالیم باور طاهره را، که در قبل به آنها اشاره شد، باعث خندۀ عقلای عالم میداند. به متن زیر از کتاب کشفالغطاء، توجه کنید:
«عقلای عالم، میخندند بر کسانی که در این دورۀ علم و تمدن میخواهند دینی را که اساس آن قتل نفوس، محو کتب، هدم بقاع، تخریب معابد و مساجد است ،در عالم جاری کنند.» (کشفالغطاء، صص ۲۵۲-۲۵۳).
این جملۀ گلپایگانی بسیار جالب و موردتوجه است. ایشان معتقد است که جاری کردن باور طاهره در عالم برای عقلای عالم مسخره و خندهدار است، چراکه دورۀ کنونی، عصر علم و تمدن است و بابیت اساسش بر قتل نفوس، نابودی فرهنگ مکتوب، تخریب عبادتگاهها و معابد و مساجد است. این اتهامی است که بزرگترین محقق بهائی به باور طاهره وارد میکند و به تأیید عبدالبهاء نیز میرسد.
اتهامهای دیگر گلپایگانی (اتهامهای پانزدهم تا بیست و سوم) به باور طاهره که بیش از ۱۰۰ سال پیش در کتاب کشفالغطاء مطرح شده است، به قرار زیر است:
«آیا مستر براون میخواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به احراق جمیع کتب نماید؟ آیا مستر براون میخواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل و کنائس و مساجد و مَشاهد و بِقاع و قُباب نماید و مکّه و بیت المقدّس و هرچه کنیسه و هرچه مسجد و هرچه تربت است، بابیها بریزند و خراب کنند؟ … آیا اساس مدنیت امروزۀ عالم که ندای صلح و سلام عمومی از اقطار و اکناف بلند است، به این تعلیمات پیش میرود؟ ما بهائیان میگوییم که مقتضای وقت همین است که این احکام تغییر داده شود و بهجای حرق کتب و هدم کل بقاع و قتل نفوس و سب و لعن اشخاص، صلح و سلم و وفا مقرر شود. آیا اینگونه بهتر نیست؟ امروز مقتضای وقت و مصلحت اهل عالم عموماً و ایرانیان خصوصاً نیست که عبوس و نفور باشند و هرکس با ایشان مخالفت کرد کافر و ملعون بخوانند و هرچه کلیسا و مسجد و تربت و مشهد است، خراب کنند و هرچه کتاب غیربیان است، بسوزانند. خدا را و هر منصفی که در عالم هست به شهادت میطلبم، که این احکام امروزه مقتضای مصلحت وقت نیست و مصلحت اهل عالم در اینها نمیباشد.» (کشف الغطاء، صص ۳۶۷-۳۶۸).
گلپایگانی در این نوشته حاصل باور طاهره را سوختن همۀ کتابهای غیربابی، نابودی همۀ معابد و تخریب مجسمهها و آثار هنری میداند. این عبارت گویای بینش بستۀ باور طاهره بوده، که حتی تحمل آثار فرهنگی مکتوب و هنری را هم ندارد. چنانچه در رسانه ها شاهد بودیم، خبر تخریب موزههای عراق به دست داعش، به گوش همۀ جهانیان رسید. شباهت قابلتوجهی میان مدل عملکرد داعش عراق و بابیان وجود دارد. هردو، هیچ ارزشی برای تمدن بشری قائل نبوده و تلاششان تخریب دستاوردهای تمدن بشر است.
اتهام شانزدهم در ادامه اتهام قبلی است و ابوالفضائل، ادوارد برون، شرقشناس معروف انگلیسی و احیاکنندۀ کتاب نقطةالکاف میرزاجانی کاشی را، موردخطاب قرار داده و دستور تخریب کنائس و عبادتگاههای یهودیان را زیر سؤال میبرد.
باور طاهره برطبق گفتههای گلپایگانی متهم است که در کنار تخریب همۀ مساجد، همۀ تربتها و کلیساها نیز باید تخریب شوند که ازجملۀ مساجد و تربتها، کعبه و بیتالمقدس هستند. آنچه در این چند جمله مشاهده میکنیم، همگی حاکی از عدم تحمل باور دگراندیشان، خشونت علیه آنها و تخریب عبادتگاهها و مکانهای مقدس است.
در اتهام بیستم، گلپایگانی تعالیم باور طاهره را با مدنیت امروزه مطابق ندانسته و معتقد است که چنین باوری خلاف روحیۀ صلحطلبی است. هر انسان منصفی با کمیتعقل و تفکر در اساس تعالیم بابی قطعاً به این نتیجه میرسد که چنین باوری در هیچ عصر و زمانی، سعادت و صلح جهانی را برای عالم انسانی به بار نخواهد آورد.
گلپایگانی در ادامۀ اتهامات خود، دو اتهام دیگر به باور بابی طاهره وارد میآورد، اول اینکه اینان معتقد بودند که دیگران را میباید لعن کرد و دیگر اینکه چنین باورمندانی همگی عبوس و خشونتطلب بوده، نسبت به دیگران نفرت داشته و آنان را کافر و ملعون میدانستند.
فهرست اتهامات
اتهامات بهاءالله (اتهام ۱ الی ۱۳) و اتهامات ابوالفضائل که موردتأیید عبدالبهاء است (اتهام ۱۴ الی ۲۳) به باور بابی طاهره به قرار زیر است:
۱- بهاءالله در مجموعه الواح مبارکه صفحه ۲۷۸ بابیان را جدالکننده و نزاعگر معرفی میکند.
۲- در همانجا، ایشان پیروان باور طاهره را درندگان ارض توصیف میکند.
در صفحه ۵۲ همان کتاب بهاءالله ۵ مورد اتهام دیگر به باور طاهره وارد میکند:
۳- ازجمله دستورها ضرب الرقاب، یعنی زدن گردن انسانها است.
۴- حرق کتب یا سوزاندن کتابها ازجمله اعمال پیروان آن اعتقاد بوده است.
۵- گوشهگیری و عدم معاشرت با اقوام و ملل دیگر، از جمله دستورات باور طاهره است.
۶- فنای احزاب، یا قتلعام اقوام و احزاب دیگر، از نتایج چنین باوری است.
بهاءالله موارد ۳ تا ۶ را چهار سد عظیم باور بابی طاهره توصیف میکند که با ظهور خود، آنها را از میان برداشته است.
۷- ایشان حاصل باور طاهره را ایجاد صفات سبُعی یا درندهخویی میداند.
۸- ازجمله احکام دیگر، عدم استفاده از لباس اجنبیه است. پیروان ابن مرام از پوشیدن تولیدات ملل دیگر نهی شدهاند.
۹- بهاءالله پیروان باور طاهره را تندرو و فتنهگر معرفی میکند. بهگونهای که بهجای همدردی با ملل دیگر، به تحریک عواطف و هنجارشکنی میپرداختهاند.
۱۰- بهاءالله حاصل چنین باوری را بروز فساد میداند و پیروان آن طائفه را اهل فساد قلمداد میکند.
۱۱- بهاءالله، نتیجۀ دیگر چنین باوری را سست شدن ایمان دانسته و عنوان میکند که چنین باوری باعث لرزه افتادن در ستونهای ایمان است.
۱۲- بهاءالله، باورمندان به بابیت را راهزنانی میداند که اموال مردم را بدون اذن آنها تصرف میکنند و در این کار جویای رضایت خداوند هستند.
۱۳- بهاءالله باور طاهره را به خونریزی و سفک دماء متهم میکند، بهطوری که دنبالهروهای چنین دستورهایی، غارت و خونریزی را از اعمال حسنه میدانستهاند. بهاءالله آنان را سرزنش کرده و باور طاهره را تخطئه میکند.
۱۴- عقلای عالم، در این دورۀ علم و تمدن بر باور طاهره میخندند، زیرا دینی است که اساس آن قتل نفوس، محو کتب، هدم بقاع و تخریب معابد و مساجد است.
۱۵- باور طاهره حکم به احراق جمیع کتب و حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل … است.
۱۶- باور طاهره معتقد بود باید تمام کنائس و عبادتگاههای یهودیان خراب شود.
۱۷- باور طاهره معتقد بود که تمام مساجد میباید تخریب شود.
۱۸- باور طاهره معتقد بود که مکه و کعبه باید خریب شود
۱۹- باور طاهره معتقد بود که بیتالمقدس باید تخریب شود.
۲۰- هیچیک از باورهای طاهره با مدنیت امروزه تطبیق ندارد.
۲۱- باورمندان به باور طاهره، اعتقاد به سب و لعن دیگران داشتند.
۲۲- همکیشان طاهره عبوس بوده، همیشه با خشونت با دیگران رفتار میکردند.
۲۳- طاهره معتقد بود که همۀ کلیساها باید تخریب شود.
استفادۀ بهائیان از باور طاهره
تا به اینجا، مدل رفتار متناقض بزرگان بهائی را تا زمان مرگ شوقیافندی بررسی کردیم. خلاصه بحث این بود که بزرگان بهائی دو رویکرد را در برابر مخاطب از خود به نمایش میگذارند. زمانی که بهاءالله هنوز استقرار نیافته بود و نیاز داشت که مشروعیت خود را از طریق باب به اثبات برساند، به دفاع محکم از باب میپرداخت و تعالیم باب را آسمانی و غیرقابلنسخ میخواند و خود را وفادار به باب و باور او نشان میداد. بعد از مرگ باب و غلبه بر صبحازل و استقرار بهائیت، بهاءالله رنگ عوض کرد و همۀ نابسامانیها را به باب نسبت داد و برای اینکه ثابت کند که بهائیت طرفدار خشونت نیست و آیینی صلحطلب است، احکام بیان را، غیرانسانی، خشونتآمیز و غیرعقلانی خواند. پس در دیدگاه اولیۀ بهائیت، بابیت پیشزمینه و بشارتدهندۀ بهائیت بوده و پس از حصول هدف غایی خود، در طی یک دوره سیساله، نهایتاً منسوخ شده است، چراکه تعالیم آن مناسب مدنیت عصر حاضر نبوده و در کل ثمرهای جز درندهخویی، صفات سَبُعی، جدل و نزاع، قتل و سفک دماء و… نداشته و نخواهد داشت.
در اینجا، به قسمت دوم تاریخ پس از طاهره و باور وی میرسیم. در این زمان، تشکیلات بهائی شکل رسمیبه خود گرفته است و از یک باور شخصی بهکلی خارج شده است. با تشکیل بیتالعدل، بهعنوان نهاد رهبری جامعۀ بهائی، آیین بهائی دیگر جنبه شخصی برای پیروانش ندارد. در این دوره کسی بهائی تلقی میشود که بهطور رسمی در تشکیلات بهائی ثبت نام کرده (تسجیل شده) و تعهدنامه رسمی را امضاء کرده باشد که بهاءالله و باب را بهعنوان مظهر ظهور قبول داشته، عبدالبهاء را مرکز میثاق دانسته، شوقی را ولی امرالله و بیتالعدل را بهعنوان تنها نهاد صاحب قدرت شریعت که مسؤولیت جامعۀ بهائیت حیفایی برعهده این سازمان است، پذیرفته است.
در کنار این پیشزمینه، باید دانست که یکی از مهمترین مسؤولیتهای اعضای جامعۀ بهائی که ازجمله اهداف اصلی این جامعه است، تبلیغ این مرام است. مرور نصوص بهائی، نشان میدهد که بهائیت نقشهای بلندمدت دارد که هدف نهایی آن تشکیل جامعۀ ذهبی (طلایی) است که حکومت مادی و معنوی دنیا در دست تشکیلات بهائی قرار بگیرد. شوقی در مواضع مختلف اعلام نموده که هدف از تشکیل نظام اداری و فعالیتهای مؤسسات بهائی زمینهسازی برای نیل به جامعۀ ذهبی و کسب مدیریت سیاسی جامعه است. جالب است که شوقی برخلاف گفتههای بهاءالله، فقط سخن از فتح قلوب و سلطنت باطنی نمیراند، بلکه به سلطنت ظاهری اشاره نموده تا مخاطبان ایشان تأویل و تفسیر نفرمایند که مثلاً جناب شوقی فرمودهاند که منظور از جامعه ذهبی، تربیت روحانی و فتح قلوب است؛ خیر، ایشان بهوضوح اشاره به سلطنت مسیحیان در قرن چهارم نموده است و آمال و آرزوی بهائیان را رسیدن به سلطنت و حکومت و مدیریت سیاسی جامعه قلمداد میکند؛ این است سخن شوقی:
«دورۀ مجهولیت که اولین مرحله در نشو و نمای جامعۀ اهل بهاست و مرحلۀ ثانیۀ مظلومیت و مقهوریت، هردو منقضی گردد؛ دورۀ ثالث که مرحله انفصال شریعةالله از ادیان عتیقه است چهره بگشاید و این انفصال بنفسه مقدّمۀ ارتفاع عَلَم استقلال دینالله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبه اهل بهاء و مساوات پیروان جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار رؤسای جهان و این استقلال ممهّد سبیل از برای رسمیت آیین الهی (و ظهور نصرتی عظیم شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح در عهد قسطنطین کبیر نصیب امّت مسیحیه گشت و این رسمیت به مرور ایام مبدّل و منجر به تأسیس سلطنت الهیه و ظهور سلطۀ زمنیۀ شارع این امر عظیم گردد، و این سلطنت الهیه مآلاً به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوۀ سیطرۀ محیطۀ ظاهری و روحانی مؤسس آئین بهائی و تشکیل محکمۀ کبری و اعلان صلح عمومی که مرحلۀ سابع و اخیر است) منتهی گردد.» (شوقی افندی، ظهور عدل الهى، ص ۳۲).
برای رسیدن به این اهداف، تبلیغ بهائیت از اساسیترین رویکردهاست. رجوع به پیامهای بیتالعدل بهوضوح نشان میدهد که راهکار عملی این سازمان از ابتدای تشکیل و برای رسیدن به هدف غایی تشکیل حکومت جهانی، تلاش برای تهییج بهائیان به تبلیغ امرالله بوده است. پیامهای متعدد بیتالعدل نشان از اهمیت مسئلۀ تبلیغ برای اجرایی کردن و رسیدن به اهداف هفتگانه است که شوقی پیشبینی کرده و نهایت آن به جامعۀ ذهبی میانجامد.
آنچه مقدمات بالا را به یکدیگر متصل میکند، تبلیغ آیین بهائی است. تبلیغ بهمثابه خون در شاهرگهای تشکیلات بهائی است، ولی تبلیغ ابزار میخواهد. یکی از ابزارهایی که ظاهراً بسیار موردپسند بهائیان است استفاده از شخصیت طاهره قرةالعین است. در تاریخ زندگی طاهره نقاطی وجود دارد که جامعۀ بهائی با بزرگنمایی آنها و جذب توجهات مخاطبان به آن نقاط، حقیقتهای زندگی طاهره را در حجاب دروغ، خدعه و دورویی پنهان کرده، طاهره را به مرام خود میچسبانند و از آن برای تبلیغ مرام خود استفاده میکنند.
نقطۀ موردنظر بهائیان که البته نویسندگان و داستانپردازان جامعه بهائی پساشوقی، به دروغ به آن میپردازند، آنجاست که مدعی میشوند، طاهره حجاب خود را کنار گذاشت و برای آزادی حقوق زنان و برابری حقوق زن و مرد به پاخاست. باوجود اینکه نویسندگان بزرگ بهائی مانند نصرتالله محمدحسینی این ادعا را منحصر به برداشتن روبنده از صورت، در جلسات تدریس کرده است (محمدحسینی، حضرت طاهره، ص۱۹۰)، اما باز مشاهده میکنیم که رویکرد اصلی جامعه بهائی پساشوقی، قهرمان جلوه دادن طاهره و باور وی است، بهطوری که او را حتی در میان اولین زنان تاریخ معرفی میکنند که برای برپایی برابری حقوق زنان و مردان قیام نمود. بهعنوان نمونه به پیام بیتالعدل در تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ میلادی توجه فرمایید:
«طاهره، آن شیرزن بیمثیل تاریخ ایران، در سال ۱۲۲۷ شمسی، زمانی که فعّالیّتهای مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود.»
این بیان بیتالعدل، مانند خیلی از ادعاهای دیگر این جامعه، درمورد سران و پیشوایانش، خالی از هرگونه صداقت و بهواقع بدون هر سند و مدرکی است. در هیچیک از نوشتههای بهجامانده از طاهره و نصوص بهجامانده از باب در منطوق بیان، اشارهای به حرکت برای آزادی زنان و قیام برای برابری حقوق زنان و مردان نشده است، اما مشاهده میکنیم که بهائیان در فرصتهای مختلف گردهماییهایی در بزرگداشت طاهره برگزار میکنند که از آنجمله، گردهمایی ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۵ میلادی در ویرجینیای آمریکا است. در این سمینار فعالان حقوق بشر، مانند خانم مهرانگیز کار نیز سخنرانی داشتند.
این یکی از روشهای جذب مخاطب و تبلیغ بهائیان است که با چیدن زمینههای مختلف و پروپاگاندا درمورد یک موضوع، از افراد ذینفوذ در زمینههای حقوق بشری دعوت به همکاری میکنند و نهایتاً از آنها برای تبلیغ بهائیت استفاده میکنند. البته همیشه هم در کارشان موفق نیستند؛ همانطور که در این گردهمایی، مهرانگیز کار در سخنرانی خود ابتدا به پایداری طاهره در اعتقادش به تعالیم باب اشاره کرد و آنگاه موضوع عدم امکان حضور زنان در بالاترین جایگاه رهبری بهائیت یعنی بیتالعدل را پیش کشید و بهائیان را دعوت کرد که بدون پرداختن به توجیه های دینی، کاستیهای تبعیضآمیز و جنسیتی آئین بهائی را معرفی کنند. مهرانگیز کار که یکی از فعالان حقوق بشر و بهویژه حقوق بانوان است، عنوان نمود که احترام به جنسیت با مدح و ثنای طاهره کامل نمیشود و بیتالعدل جهانی بهائیان باید به حضور بانوان در میان اعضای خود تمکین کند. در اینجا بود که بزرگان بهائی تاب نیاورده و در شبکههای اجتماعی ایشان را به بیاطّلاعی از بهائیت متهم و به انواع مختلف تخریب کردند.[۴] همۀ این مباحث نشان میدهد که بهائیت بهجز تبلیغ و رسیدن به جامعۀ ذهبی هدف دیگری ندارد و در این راستا هرگونه مخالفتی را بهائیستیزی جلوه میدهد و مخاطب را تخریب میکند.
تناقض در دیدگاه بهائیت دربارۀ طاهره
بزرگان و پیشوایان گذشتۀ بهائیت و رأس تشکیلات بهائی در زمان حاضر، نسبت به طاهره نگاه متفاوت دارند. با آنچه از گفتههای آنان دانستیم، چارهای جز این نداریم که بگوییم همۀ آنان، نان را به نرخ روز خورده و میخورند. بهاءالله در تأیید اندیشۀ بابی در آغاز و همو در نفی و رد همان باور در زمانی پس از ادعای مظهریت، نان را به نرخ روز خورده است. ابوالفضل گلپایگانی و عبدالبهاء (با تأیید کتاب کشفالغطاء) نیز چنین کردهاند و برای برکشیدن عقاید و احکام خود، بابیان (ازجمله طاهره) را درندهخو، جدلکننده، نزاعکننده، تخریبکنند میراث فرهنگ بشری، قاتل انسانها و… معرفی کردهاند.
اکنون و در زمان پساشوقی، که مسألۀ زنان جایگاه ویژهای پیدا کرده است، بلافاصله جامعۀ بهائی دستاویزی از پستوی تاریخ (همان باور طاهره) پیدا کرده، آن را از جامۀ حقیقت بیرون آورده و جامهای سراسر متفاوت و دروغین بر آن پوشانده و به مخاطب خود تحمیل میکند. در کنار همۀ این دروغها، دوروییها و بیصداقتیها، جامعۀ بهائی ذرهبین خود را بر روی سطحیترین عملکردهای طاهره (برداشتن روبنده از صورت) قرار داده و سعی در فریب دادن مخاطب خود دارد.
سؤال اصلی این است که بهراستی چرا تشکیلات بهائی اینگونه بیصداقتی میکند؟ چرا بهائیان ارزشهای والای انسانی را زیرپا گذاشته، برای انجام وظیفۀ تبلیغ و جلبنظر هر فردی، با هر بینشی، برخلاف عقیدۀ خود، خدعهگرانه دست به فریب اذهان عمومی میزنند و خود را موافق عقیدۀ طاهره و حرکت او جلوه میدهند؟ باید از افسانهپردازان بهائی پرسید، به چه دلیل برخلاف اعتقاد بهاءالله عمل میکنید؟ به چه دلیل باوجود نصوص قطعی بهجامانده از پیشوای خود، به تبلیغ باور طاهره میپردازید؟ آیا نمیدانید که بهاءالله معتقد است، باور طاهره بر نزاع و درندهخویی و قتل و کتابسوزی و تخریب میراث فرهنگی استوار است؟ آیا مجموعه الواح بهاءالله را نخواندهاید که میگوید باور طاهره پیروان خود را از هرگونه معاشرتی با دیگران منع میکند؟ طاهره با چنین اعتقادی، چگونه میتوانسته (به گفتۀ غیرصادقانۀ بیتالعدل) به دفاع از آزادی زنان بپردازد؟ اصلاً آزادی زنان در کدامین کتاب از مجموعۀ کتب بهجا مانده از مرام طاهره آمده است؟
آیا بیتالعدل که خود را مصون از خطا مىشمرد و مدعی است که الهامات الهی در گفتهها و عملکرد آن سازمان دخیل است، در پیام خود که در بالا اشارت رفت، نمیدانسته است که نظر بهاءالله درمورد طاهره چیست؟ جالبتر اینکه آیا رهبران رژیم صهیونیستی، که به باور یهودی معتقدند، از این نگرش بهائیان اطلاع دارند؟ آیا میدانند که بهائیان به ترویج باوری میپردازند که معتقد است عبادتگاههای آنها میباید تخریب شود و اثری از آن در جهان باقی نماند؟ آیا این نهاد معنوی بهائیان، به تزویر و دورویی روی آورده و هدف تشکیل جامعه ذهبی، چشمان مُلهَم به الهامات الهی او را کور کرده است و سخن بهاءالله را در صندوقچۀ پستوهای سازمان بیتالعدل در حیفا گذاشته است و در ملأ عام خلاف عقیدۀ خود بیانیه صادر میکند؟ بهراستی که تبلیغ وارونۀ باور طاهره چیزی جز خروج از انصاف و ورود به تعصب نیست. تعصبی که چشم انسان و انسانیت را کور میکند و راه منطق را گرفته و سدی بر شفقت و صداقت و دیگر ارزشهای انسانی است.
نتیجهگیری
در این مقاله بیان شد در کتب بهائیان گاهی دیده میشود از طاهره و آیین سید باب تعریف و تمجید شده تا آنجا که بهاالله بر کسی که بگوید وی آیین باب را نسخ کرده لعنت میفرستد. از سوی دیگر گاهی دیده میشود که چنان بر بابیان و اعمال و اعتقادات آنان اعتراض میشود و آن آیین محکوم میشود که حتی بهعنوان آیینی که مایه خنده علمای عالم است معرفی میشود. ابتدا مدارکی که این دو جنبه را نشان میدهد و اتهاماتی که در مدارک بهائی نسبت به باور طاهره ذکر شده، آورده شد. سپس جمع بین این دو رویکرد متناقض و اینکه بهائیان چه بهره برداری از طاهره و آیین او میکنند، بررسی شد. در نهایت شواهد این چنین نشان میدهد که آن عملکرد با راستی و صداقت فاصله دارد.
منابع
- ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء.
- بهاءالله، الواح مبارکۀ حضرت بهاءالله شامل اقتدارات و چند لوح دیگر، ۱۳۱۰ق.
- بهاءالله، کتاب بدیع.
- بهاءالله، مائده آسمانی، ج۷، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع.
- بهاءالله، مائده آسماني، جلد ٨، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۲۹ بدیع.
- بهاءالله، مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر، سعاده، مصر: قاهره، ۱۹۲۰م.
- بیت العدل جهانی، پیام تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ میلادی.
- بیت العدل جهانی، پیام رضوان ۲۰۱۴.
- حبیب مؤید، خاطرات حبیب، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۱۸ بدیع.
- شوقی افندی، ظهور عدل الهى، ترجمه هوشمند فتح اعظم.
- محمدحسینی، حضرت طاهره، مؤسسۀ معارف بهائی، کانادا: اونتاریو، ۲۰۰۰ م.
- محیط طباطبائی، از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است ( قسمت اول)، ماهنامه گوهر، سال چهارم، شماره ۲، اردی بهشت ماه ۲۵۳۵، شماره مسلسل ۳۸، صفحات ۱۲۰-۱۱۳٫
- محیط طباطبایی، محمد، گوهر محیط، تحقیق محمد مهدی صائمی، انتشارات گوی، ۱۳۹۱، تهران.
- https://www.youtube.com/watch?v=kweoEe5jM9I
[۱] بهائیان مدعی نگارش ایقان در دو شبانهروز هستند، اما شواهدی بر نگارش دوسالۀ این کتاب وجود دارد، سالهای مذکور براساس آن شواهد است.
[۲] محیط طباطبائی، از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است ( قسمت اول)، ماهنامه گوهر، سال چهارم، شماره ۲، اردی بهشت ماه ۲۵۳۵، شماره مسلسل ۳۸،صفحات ۱۲۰-۱۱۳؛ همچنین منتشر شده در: محیط طباطبایی، محمد، گوهر محیط، تحقیق محمد مهدی صائمی، انتشارات گوی، ۱۳۹۱، تهران، ص۱۱۵٫
[۳] البته آنطور که استاد محیط طباطبایی تاریخدان شهیر، بیان میدارد، شرایط برای انتشار آن فراهم نشد و آن کتاب به آتش کشیده شد. جالب است که نابودی کتاب کشفالغطاء توسط آتش، محققان را به یاد آموزه باور طاهره برای سوزاندن غیرمنطوق بیان میاندازد.
[۴] برای آگاهی بیشتر، به لینک زیر که مربوط به کنفرانس خانم مهر انگیز کار است مراجعه کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=kweoEe5jM9I