سرمقاله
يك روز استثنایى كه تاريخ هماره به ياد خواهد داشت، روزى است كه پيامبر خاتم پا به عرصه وجود گذاشت و بزرگترين هديۀ الاهى به بشريت ارائه شد. كسى كه به گفته خالقش، خُلقش عظيم بود[۱] و هرگز از هوى سخن نراند[۲] و جز بر محور وحى نگفت و نگشت و نزيست. او تنها فرستادۀ الاهى بود كه خاتمالنبيين لقب گرفت[۳]، يعنى تا دنيا برقرار است، پيامبريش جاودانه خواهد بود و دينش نيز كامل و جاودانه بوده و شريعتى پس از آن نخواهد آمد. چيست راز اين جاودانگى؟
پيامبران براى هدايت انسان آمدند و انسان به لحاظ استعداد و ظرفيت فكرى، در زمان هاى مختلف، نيازهاى محدودى داشت كه با راهنمایی پيامبران، برآورده مى شد. حضرات موسي و عيسى، بر قوم بنىاسرائيل مبعوث شدند و پيامبران ديگر نيز بر مردم مناطقى ديگر؛ اما پيامبر ما براى تمام جهان برانگيخته شد، لذا شريعتى متناسب با نيازهاى همۀ انسانها در جغرافياى زمين و همه گسترۀ تاريخ، ارائه فرمود. انسانها هم به رتبهای از درك رسيدند كه توانستند احكام مربوط به نيازهاى هر زمان را از منابع اصلى دين استنباط کنند، لذا ويژگى جاودانگى براى اين دين و آن پيامبر، رقم خورد. عامل ديگر جاودانگى، تعيين خط امامت پس از رسالت بود كه پس از پيامبر، اگرچه وحى پايان يافت اما رهبرى الاهى به پايان نرسيد و توسط امامان معصوم بهعنوان معلمان و پيشوايان امت ادامه يافت و زمين هرگز از حجت خدا خالى نخواهد بود. چنين است كه با وحى و امامت ـ قرآن و عترت (ثقلين) كه ميراث پيامبر(ص) است[۴] ـ سرنوشت هدايت مردم براى همۀ زمان ها رقم خورد. اين پيامبر، آخرين پيامبر و اين دين، آخرين دين خواهد بود. حلالش تا روز قيامت، حلال و حرامش تا روز قيامت، حرام است[۵] و ناسخى نخواهد داشت.
اين آیين سراسر مرهون شخص پيامبر است و تمامی دو ميليارد مسلمان امروز و ميلياردها مسلمان گذشته و آینده، وامدار فداكارى ها و سجاياى اخلاقى اويند. يتيمى از قريش، با اخلاص بیمانند خود، به مرتبهاى نزد خدايش رسيد كه نام و ياد و راه او را چنان در پهنۀ گیتی بلند و رفيع گردانيد (و رفعنا لك ذكرك[۶]) كه ميلياردها مسلمان در هر روز در پنج نماز فرض، كمينه نه بار بر او درود مىفرستند و تلاش مىكنند به سيرۀ او تأسّى نمايند. چرا بزرگ نباشد كسي كه خدايش صفت عظيم را براى خلقوخُويَش به كار برده است و فرموده «إنّك لعلى خُلُقٍ عظيم»[۷]، آيا ما توان وصف چنين شخصيت باعظمتى را داريم؟! پيامبرى كه آناندازه بر هدايت مردم اصرار داشت كه مىخواست جان خود را در اين راه فدا كند، تاآنجاکه خداي بزرگ به او فرمود: «شاید تو از اینکه مشرکان ایمان نمیآورند، مىخواهى خود را به هلاكت افكنى» (لَعَلَّکَ بَاخِعٌٌ نَفْسَکَ أَلاَّیَکُونُوا مُؤْمِنِینََ) [۸]؛ يا «شايد از اين اندوه كه آنان به اين سخن ايمان نمىآورند، مىخواهى خود را هلاك نمایى؟» (فَلَعَلّکَ باخِعٌٌ نَفْسَکَ عَلی آثارِهِمْ اِنْ لَمْیُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیث اَسَفا)[۹] و در جاي ديگر از او مىخواهد اينقدر از گمراهى مردم حسرت و اندوه نخورد كه جانش را از دست بدهد (فَلاَتَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ)[۱۰]. مهربانى به مردم و حرص بر هدايت و خوشبختى و سعادت آنها، با گوشت و پوست او عجين شده بود. تجلى اين مهربانى در اخلاق و رفتار او مشهود بود و اصولاً برانگختگي او به رسالت براي تكميل اين نوع اخلاق بود (بُعِثتُ لِاُتَمّمَ مَكارِمَالأخلاقِ)[۱۱]. تاريخ، فقط گوشهاى از بزرگواريها و كرامتهاي اخلاقى او را ثبت نموده است:
هرگاه به مجلسی وارد میشد، در نزدیکترین جای خالی مینشست. جلسات او با اصحاب، بیآلایش و حلقهوار بود، بهگونهای که اگر کسی از بیرون وارد میشد، پیامبر را نمیشناخت. اجازه نمیداد کسی پیش پایش بایستد و هرگز پای خود را نزد اصحاب دراز نمیکرد. وقتی در حضور فردی مینشست، تا قبل از رفتن او لباس و زینت خود را از تن خارج نمیکرد. با غنی و فقیر یکسان مصافحه میکرد و دست خود را نمیکشید تا آن شخص دست خود را بکشد. بارزترین صفت پسندیدۀ او، آراستگی ظاهری و نظافت او بود؛ نهتنها برای خانواده که برای اصحاب و مردم نیز خود را میآراست. قبل از بیرون آمدن از منزل به آینه یا آب نگاه میکرد و موی سر را شانه میزد. هزينۀ عطریات او بیشتر از خوراکش بود. همواره خوشرو بود و بدون اینکه بخندد، تبسمی بر لب داشت. همچون خادمان در کنار سفره مینشست و برخلاف سیرۀ متکبران و پادشاهان، هنگام تناول طعام به چیزی تکیه نمیزد، بلکه روی زمین یا فرش مینشست.
اين سيره و اخلاق، در جذب مردم بهسوي آیين چنان مؤثر افتاد كه خدايش فرمود: «به بركت رحمت الهى با آنان نرمخو شدى و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پيرامون تو پراكنده مىشدند؛ پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كارها با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن، زيرا خداوند توكلكنندگان را دوست مىدارد»[۱۲].
تاريخ، رويداد ديگرى را نيز در همين روز تولد پيامبر رحمت، ثبت كرده است و آن تولد مباركاثر فرزندي از دودمان اوست كه صادق لقب يافت و شريعت و معارف الاهي را تبيين و ترويج کرد. چنانكه گفته شد راز جاودانگى دين پيامبر، قرآن بهعنوان معجزه جاويد و امامت بهعنوان تداوم پيشوايي دينى، براى توضيح و تبيين و پاسخگويي به سؤالات و نيازهاى زمانهاي بعد بود. دوازده نور پاك در قالب دوازده امام از خانواده او زمام رهبرى يافتند تا جاودانگى را تحقق بخشند. از ميان آن امامان، ششمين امام، به دليل شرايط زمان، نقشی عظيم یافت. او آنچنان فرهنگ شيعه و مذهب اهلالبيت علیهمالسلام را تبيين و تعليم و ترويج نمود كه رئيس و بنيانگذار مذهب گشت و تشيع را مذهب جعفرى ناميدند. امام جعفربنمحمد ملقب به صادق آل محمد علیهمالسلام (٨٣-١٤٨)، ششمين امام منصوص، مدت ٣٤ سال پرچم امامت را بر دوش داشت و در حساسترين دوره كه روزگار ضعف حكومت اموى بود، نهضت علمى را كه از زمان پدر آغاز شده بود، ادامه و گسترش داد. دشمنىها و مزاحمتهاى پنج خليفۀ اموى و دو خليفۀ عباسى همزمان ایشان هماره ادامه داشت. ایشان در جدال امويان و عباسيان بر سر حكومت دخالت نكرد و درخواستهای ابومسلم خراسانى و ابوسلمه را برای برعهده گرفتن خلافت رد كرد و در قيام عمویش زيدبنعلى نيز شرکت نکرد و شیعیان را نیز از قیام پرهیز داد و فرمود قيام به نتيجه نمىرسد و چنان شد كه ایشان فرموده بود. امام علیهالسلام از اين موقعيت كه آنان سرگرم رسيدن به قدرت بودند، براى نهضت علمى بهرهها برد و حدود ٤٠٠٠ راوى و محدث و فقيه تربيت نمود، بهطورى كه بيشترين روايات معارفى و فقهى و اخلاقى در فرهنگ ما، از ایشان است. سرانجام، منصور دوانيقى حاكم خونريز عباسى، ایشان را مسموم کرد و به شهادت رساند.
یکی از ابتكارهای امام علیهالسلام ایجاد سازمان وكالت بود. ازآنجاكه شيعيان در مناطق مختلف پراكنده بودند و ارتباط با آنها بهدليل فشارهاى سياسى دشوار بود، امام علیهالسلام مجموعهای از نمایندگان را در نقاط گوناگون تعیین کرد که از آن با نام سازمان وکالت یاد میشود. این سازمان وظایفی چون رسيدگى به مشكلات و پاسخگویى به سؤالات دينى و ارتباط ميان امام علیهالسلام و شیعیان و دريافت هدايا و وجوه شرعى را برعهده داشت. سازمان وکالت در زمان امامان بعد گسترش یافت و در غيبت صغراى امام زمان علیهالسلام توسط چهار وكيل و نايب خاص انجام مىشد و با آغاز غيبت كبرى پايان يافت. ابتكار ديگر امام علیهالسلام، تربيت جوانان براى مرزبانى از امامت و بنيادهاى دينى بود. برای نمونه، هشامبنحكم را مىتوان نام برد كه او را براى مناظره با مبلغان افكار انحرافى مىفرستادند و سپس در حضور ديگر شاگردان مىخواستند كه گزارش مناظره را ارائه کند؛ آنگاه تشويقش مىفرمودند که تفصيل آن در كتاب الحجة اصول كافى آمده است. از امام علیهالسلام نيز در متون حدیثی، مناظرات و گفتوگوهایی با متكلمان مذاهب دیگر و نیز برخی از منکران در موضوعات مختلف چون وجود خدا، حدوث عالم، ردّ قياس در احكام فقهى و … گزارش شده است. در برخی از مناظرات، شاگردان امام صادق علیهالسلام در حضور ایشان در زمینهای که تخصص داشتند، با دیگران مناظره میکردند. در این جلسات امام صادق علیهالسلام بر مناظره نظارت کرده و گاه خود نیز وارد بحث میشدند. برای مثال در گفتوگو با عالمی اهل شام که خود درخواست مناظره با شاگردان امام علیهالسلام را داشت، از هشامبنسالم خواستند با او گفتوگو کند. همچنین از فردی که قصد مناظره با ایشان را داشت، خواستند تا در هر زمینهای که میخواهد، ابتدا با شاگردانشان گفتوگو کند و درصورت غلبه بر آنها با خود امام مناظره کند. آن فرد در موضوع قرآن با حمرانبناعين، در ادبیات عربی با اَبانبنتغلب، در فقه با زراره، در كلام با مؤمن طاق و هشامبنسالم مناظره كرد و مغلوب شد.
شيخ طوسى در رجال خود حدود ۳۲۰۰ راوى حدیث از امام صادق علیهالسلام را نام برده است. شيخ مفيد در کتاب ارشاد، شمار راویان از ایشان را به چهارهزار نفر میرساند. بیشتر نویسندگان اصول اربعمأة (اصول چهارصدگانه شیعه)، شاگردان امام صادق علیهالسلام بودهاند. در مقایسه با دیگر ائمه، ایشان بیشترین شاگرد را از میان اصحاب اجماع داشتهاند که مورد اعتمادترین روایان ائمه هستند، کسانی همچون زُراره، ابوبصير، حَمادبنعيسى، ابنمسكان، هشامبنسالم و هشامبنحَكَم، ابنبُكَير، ابنسَنان، اَبانبنعثمان و… . مشهور است كه جابربنحَيّان دانشمند شيمى نيز از شاگردان امام بوده است.
امام صادق علیهالسلام علاوهبر مرتبت علمى، در زهد و عبادت و رسيدگى به مستمندان، سرآمد عصر خود بودند. در رواياتى از انفاقهای پنهانی ایشان سخن گفتهاند كه شبها ناشناس غذا و پول به خانه تهيدستان مىرساندند. ابوجعفر خثعمى گويد امام صادق علیهالسلام کیسۀ پولی را به او داد و از او خواست آن را به فردی از بنىهاشم بدهد و نگوید که چه کسی آن را فرستاده است. هنگامی که آن فرد پول را گرفت، برای فرستندۀ آن دعا کرد و از امام صادق علیهالسلام گله کرد که به او رسيدگى نمىكنند!
اين روز به يادماندنى از صفحۀ خاطرات هيچ مسلمانى فراموش نخواهد شد و شعاع انوار دو مولود مباركش هماره زندگى انسانهاى حقجو را نورانى خواهد نمود.
[۱] سورۀ قلم، آیۀ ۴
[۲] سورۀ نجم، آیۀ ۳
[۳] سورۀ احزاب، آیۀ ۴۰
[۴] این حدیث به تعداد زیادی نقل شده است، از جمله: كتاب سليم بن قيس الهلالي، ج۲، ص۶۴۷ و ص ۷۹۲؛ بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۴۱۳ و ۴۱۴، احادیث ۳ تا ۶
[۵] این حدیث نیز مدارک زیادی دارد، از جمله: المحاسن، ج۱، ص۲۷۰؛ بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج۱، ص۱۴۸؛ كنز الفوائد، ج۱ ، ص۳۵۲؛ كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط – القديمة)، ج۲، ص۱۹۷٫
[۶] سورۀ شرح، آیۀ ۴
[۷] سورۀ قلم، آیۀ ۴
[۸] سورۀ شعراء، آیۀ ۳
[۹] سورۀ کهف، آیۀ ۶
[۱۰] سورۀ فاطر، آیۀ ۸
[۱۱] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج۱۶، ص۲۱۰٫
[۱۲] سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۵۹٫