حمید فرناق ـ کارشناس ارشد حقوق بین الملل
اشاره
از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون، آموزههای این نحلۀ فکری همواره درمعرض نقد و انتقاد بوده است. علمای مسلمان و مسیحی و بهطور کلی طرفداران ادیان الهی با نگارش کتابهایی مختلف، آموزههای آیین بهائی را در بوته نقد گذاشته و مشروعیت آن را به چالش کشیدهاند. علاوهبر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، آیین بهائی مورد نقد نویسندگان و اندیشمندان غیرباورمند به ادیان الهی نیز قرار گرفته و هریک از منظری خاص به نقد آموزههای این آیین ایرانی نوظهور پرداخته و اعتراضهای جدی به آن وارد کردهاند. این درحالی است که از اوائل سال ۱۹۹۶ شاهد پدیدهای جدید یعنی ظهور و بروز دگراندیشان منتقد بهائیت از درون جامعۀ بهائی هستیم.
مسأله تغییر دین باورمندان بهائی به اسلام، همچنین ایجاد انشعابهای متعدد در آن، هرچند سابقه طولانی دارد، اما با گسترش فضای مجازی و اینترنت این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی درغرب بهوجود آمد تا اعتراض خود را به دیدگاهها و عملکرد رهبری جامعۀ بینالمللی بهائی، یعنی بیتالعدل در اسرائیل، آشکار و همگانی کنند. رهبری بهائیت در حیفا که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش میداند، در مقابل این انتقادها تاب نیاورد و مخالفت شدید با روشنفکران و افراد فرهیخته و معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داد و با استفاده از ساختار پلیسی خود (یعنی هیئتهای مشاورین قارهای) تعداد زیادی از آنان را به بهانههای مختلف از جامعۀ بهائی طرد و اخراج نمود، یا آنان را چنان تحت فشار قرار داد که مجبور به استعفا و خروج از بهائیت شدند.
اینگونه حرکتهای خشن و غیرمنطقی باعث شد تا اندیشمندان فراوانی چون ویلیام گارلینگتن، خوان کول، اریک استتسون، دنیس مکاوئن، جورج فلیمینگ، آلیسون مارشال، استیون شول، سن مکگلین و … که هریک مدتی عضو جامعۀ بهائی بوده و به تبلیغ آموزههای آن مشغول بودند، بهاجبار از بهائيت جدا شده و مقالات و كتابهاي انتقادي مختلفي را در نقد عملكرد آیین بهائی به رشته تحریر درآوردند.
در این شمارۀ فصلنامه، خوانندگان محترم را با نظرات و دیدگاههای يكي ديگر از شخصيتهاي روشنفکر و منتقد به تشکیلات بهائی آشنا میکنیم.
بيان ديدگاههاي اين روشنفكران و منتقدان بهائي، لزوماً به معني تأیید مواضع سياسي و اجتماعي و حتي نقطهنظرات ديني اين افراد نيست . بهائيشناسي با معرفي اين انديشمندان، فقط در صدد گشودن راهي جديد در نگاه به آیين بهائي است؛ راهي كه پيشتر برخي متفكران غربي آن را پيمودهاند.
چکیده
فردریک گلیشر نویسنده، ویراستار، محقق، شاعر، و يكي از منتقدان بهائيت است كه بعد از ۲۵ سال عضويت فعال در جامعۀ بهائي به دليل مواضع انتقادياش مورد سرزنش تشكيلات بهائي قرار گرفت و بهنوعي از بهائيت طرد گرديد. او بهعنوان يك روشنفكر بهائي به عملکرد بیتالعدل (رهبری بهائیت در حیفا) انتقاد دارد و از بیتالعدل بهعنوان رهبری مستبد یاد میکند که هرگونه آزادی اندیشه را محدود نموده است. او معتقد است بهائیت بعد از بهاءالله و عبدالبهاء، از مسیر اصلی خود منحرف گردیده و به یک سازمان و تشکیلات قدرتطلب، فرقهگرا و فاقد اخلاق دینی تبدیل شده است. به همین دلیل او گروه بهائیان اصلاح گرا را تأسیس کرد و مقالات انتقادی زیادی را منتشر کرد. به نظر او بعضی از احکام و نظرات بهاءالله از صوفیه گرفته شده است. همچنین او بهائیت را بهعنوان ابزاری برای امریکا و اسرائیل ذکر میکند و نقش آن را در تحرکات سیاسی جهانی از جمله جنگ آمریکا و عراق پررنگ می داند.
کلیدواژه
روشنفکران بهائی، فردریک گلیشر، بهائیان اصلاحگرا، جنگ آمریکا و عراق، بهاءالله و صوفیه.
الف ـ زندگینامه
فردریک گلیشر، نویسنده، ویراستار، محقق، مدرس، متفکر، شاعر، منتقد و متکلم بهائی در۹ فوریه سال ۱۹۵۳ در امریکا متولد شد. او دارای مدرک کارشناسی در رشتۀ ادبیات انگلیسی و کارشناسی ارشد در رشتۀ حقوق از دانشگاه میشیگان است. او دورۀ مطالعات مسیحیت و اسلام را در دانشگاه ایالتی ایلینوی در امریکا گذرانده است. او همچنین دورۀ آموزشی سهساله نقد ادبی و سابقۀ تدریس دهسالۀ زبان و ادبیات انگلیسی، نقد ادبی، ادبیات غیرغربی، ادیان جهان و سایر دورهها را در سطح دانشگاههای مختلف از جمله در ژاپن و چین، در کارنامۀ خود دارد.
او با استفاده از بورس تحصیلی مؤسسه فولبرایت[۱] موفق به انجام مطالعاتی دربارۀ آیین بودایی در دانشگاه پکن در چین شد. گلیشردر سال ۱۹۹۵ نیز با استفاده از بورس تحصیلی دیگری برای مطالعه و بررسی فرهنگهای اسلامی هندی و مدرنیته به هند سفر کرد. او در اجلاس هزاره سال۲۰۰۰ مهمان ویژۀ سازمان ملل متحد بود و در سال ۲۰۱۲ نیز به دعوت مجمع عمومی سازمان ملل متحد با موضوع “اهداف توسعۀ هزاره” در این کنفرانس شرکت کرد. گلیشر به زبان فارسی و مکتب تصوف هم آشنایی دارد. او کتابهای زیادی در تخصصهای خود به رشته تحریر درآورده است.
آشنائی با بهائیت
گلیشر در سال ۱۹۷۶ بهائی شد و به عضویت جامعۀ بهائیان امریکا درآمد، بیش از ۲۵ سال در کنفرانسها و کالجهای بهائی به تدریس پرداخت و در مجلات و نشریات مختلف بهائی در امریکا، ازجمله نشریۀ بهائی ورلد، مقالاتی را ارائه کرد. گلیشر از سال ۱۹۹۶ به دلیل اعتراضها و مقالات انتقادی مختلفی که درمورد تشکیلات بهائی نوشت، مورد سوءظن تشکیلات بهائی قرار گرفت و عملاً کنار گذاشته شد؛ ولی تا سال ۲۰۰۵ خود را عضو جامعۀ بهائی معرفی میکرد.
فردریک گلیشر از سال ۱۹۹۷ با راهاندازی گروههای Alt.Religion.Bahai و Talk.Religion.Bahai انتقادهای خود به آیین بهائی و مدیریت آن را با موضوع سانسور در بهائیت آغاز نمود و در سال ۲۰۰۴ با ایجاد گروه “بهائیان اصلاحطلب” Reform Bahai Faith مقالات انتقادی فراوانی را به قلم روشنفکران منتقد بهائی، منتشر کرد.
گلیشر از سال ۱۹۹۸ با تأسیس وبسایتهای مختلف، علاوهبر ارائۀ نظرات خود، آراء و انتقادهای تعداد زیادی از منتقدان و روشنفکران بهائی را جمعآوری و در بیش از ۱۰۰۰ صفحه در اختیار دیگران قرار داد.
او از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۵ فعالیتهایی را علیه تشکیلات بهائی و بیتالعدل آغاز کرد که موجب نگرانی تشکیلات بهائی و مخالفت شدید با او شد.
گلیشر معتقد است تشکیلات بهائی و بیتالعدل از مسیر اصلی تعالیم بهاءالله جدا شده و به انحراف کشیده شده است. او بهائیت را در بسیاری از جریانات سیاسی دنیا دخیل میداند، ازجمله معتقد است که حمله امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ به بهانۀ وجود تجهیزات شیمیایی و هستهای و سلاحهای کشتار جمعی، با دسیسه و تحریک بهائیان صورت گرفته است تا بتوانند اماکن مقدس بهائی را که در تصرف دولت عراق بود، باز پس بگیرند. (موژان مؤمن، “مرکزگریزی و ارتداد در جامعۀ بهائی”، نشریه دین، شماره۳۷، شماره ۳، (۲۰۰۷) صص۱۸۷-۲۰۹ Moojan Momen, “Marginality and apostasy in the Baha’i community.” Religion, Volume 37, Issue 3, September 2007, Pages 187-209. https://fglaysher.com/bahaicensorship/apostates.htm)
موژان مومن، از بهائیان سرشناس و طرفدار بیتالعدل، در مقالۀ “مرکزگریزی و ارتداد در جامعۀ بهائی” گلیشر را فردی مرتد، معاند و کافر معرفی مینماید که پس از اختلافنظر و درگیری با بهائیان ایرانی به عضوی حاشیهنشین تبدیل شده است و رفتاری ستیزهجویانه با بهائیت دارد: «او هرازچندگاهی ظاهر میشود و دست به حملۀ رعدآسای ایمیلی میزند». گلیشر فردی آرام ولی ترسناک است که در حاشیۀ گروه مخالفان حاشیهنشین قرار دارد: «او همچون یک گرگ تنهاست تا عضو گروههای مخالف بهائی، اگرچه مواضع او مورد تأیید بیشتر مخالفان تشکیلات بهائی است».
گلیشر در قسمتی از پاسخ خود به اتهامات موژان مومن در مقالۀ طرد و تکفیر در نشریۀ دین، شماره۳۸ (۲۰۰۸) ص۳۹۱ مینویسد:
«…مومن قصد دارد مرا بهعنوان یک بهائی درحاشیه و کافر و مرتد معرفی نماید و به تهمت زدن علیه من بپردازد، همان کاری که سایر قلمبهدستان بنیادگرای بهائی در یکی دو دهۀ اخیر انجام دادهاند. او سوابق علمی و چهار سال تدریس من را در کالج، نادیده میگیرد و سابقۀ هفتسالۀ تدریس من در رشتۀ زبان انگلیسی و نقد ادبی، در دانشگاه گونمای[۲] ژاپن و دانشگاه ایالتی ایلینوی و دانشگاه اوکلند را مخفی میکند! مومن ادعا میکند که من “برخورد و درگیری شخصی با بهائیان ایرانی” داشتهام. ظاهراً کسی پیش خود فکری کرده و چیزی را به کسی گزارش کرده است! خب، چه کسی در این مورد شکایت کرده و اتهام من چیست؟ برطبق قوانین جاری در کشورهای غربی، فرد متهم حق دارد شاکی را بشناسد و از موارد اتهامی اطلاع پیدا کند، تا بتواند از خود دفاع نماید. به این ترتیب بیگناه و گناهکار شناخته میشوند! (Challenging apostasy: Responses to Moojan Momen’s “Marginality and Apostasy in the Bahai community”, ۳۸, ۲۰۰۸, p391)
اختلاف و انشعاب
بهائیت حیفایی (به رهبری بیتالعدل) وجود هرگونه انشعاب و گروه را در جامعۀ بهائی انکار میکند. موژان مومن هم براساس همان الگو، وجود گروه بهائیان اصلاحگرا را نادیده میگیرد.
بهائیت اصلاحگرا، گرچه فعالیت خود را از۱۹ اوت ۲۰۰۴ آغاز کرد ولی عقاید و اصول و تفکراتش ریشه در عقاید و باورهای روت وایت[۳]، میرزااحمد سهراب[۴]، جولی شانلر[۵] و سایر بهائیان اولیه دارد؛ که به خاطر نپذیرفتن برداشتها و تفاسیر غرضآلود و بنیادگرایانه از تعالیم بهائی ـ که خانواده و بستگان نزدیک شوقیافندی نوشته بودند و در سال ۱۹۳۰ دروغین و جعلی بودن آنها توسط دکتر آین ورت میچل[۶] اعلام گردید ـ تهمتها و برچسبهای ناجوانمردانهای بر آنها زده شد. گروه بهائیت اصلاحگرا امروز از بزرگترین گروهها و انشعابات بهائی است، بزرگتر از سه گروه دیگری که محفل ملی بهائیان مستقر در ویلمت، در دادگاه شمال ایلینوی با آنها رودررو قرار گرفت و شکست خورد![۷]
گلیشر یک بهائی طرفدار پلورالیسم دینی و معتقد به جدایی دین از سیاست و طرفدار دین فردی است، نه دین تشکیلاتی. او وصیتنامه ۱۹۲۲ منتسب به عبدالبهاء معروف به الواح وصایا را مجعول دانسته و خود را وفادار به وصیتنامه ۱۹۱۲ او میداند. او معتقد است با آمدن شوقیافندی بهائیت به یک “سازمان فرقهگرا و تجاوزگر” تغییر ماهیت داده است. گلیشر تشکیلات بهائی تحت رهبری بیتالعدل مستقر در حیفا را، یک سازمان فرقهگرا[۸]، قدرت طلب، دارای اهداف پنهان، دارای برخی بینظمیها و ابهام و پنهانکاری در حساب وکتابهای مالی تشکیلات (پولشویی)، دارای احکام تبعیضآمیز نسبت به زنان (علیرغم ادعای شعار تساوی حقوق زنان و مردان) و فاقد اخلاق دینی در برخورد با فرهیختگان و افراد متفکر بهائی و اذیت و آزار آنها میداند.
گلیشر دیدگاههای مهمی دیگری نیز دارد که به برخی از آنها در ادامه اشاره خواهد شد.
ب- گزیدۀ آثار منتشرشدۀ گلیشر
کتابها
گلیشر کتابهای مختلفی دارد که برخی از آنها مذهبی و برخی در زمینۀ متون و اشعار حماسی است.
۱- کتاب “اصول جهانی آیین بهائیان اصلاحطلب” برگرفته از اندیشههای بهاءالله و عبدالبهاء، در ۱۴۸ صفحه.
Bahaullah & Abdul-Baha, Edited by Frederick Glaysher, “The Universal Principles of the Reform Bahai Faith”, Earthrise Press, 2007.
کتاب حاوی مجموعهای از نوشتههای اولیه بهاءالله و عبدالبهاء است که نشان میدهد آیین بهائی، آیینی میانهرو و مبتنی بر جدایی دین از سیاست است، نه یک آیین طرفدار حکومت استبدادی، همچون بیتالعدل فعلی. در این کتاب سعی شده است تا این چهرۀ پنهان از بهائیت بازنمایی شده و در معرض افکار عمومی قرار گیرد .
۲- کتاب “مجموعه اشعار روبرت هایدن” در ۲۵۶ صفحه با ویرایش گلیشر. روبرت هایدن یک بهایی روشنفکر معروف و مستقل است که از تفکرات بنیادگرایانه بهائیت منزجر و بیزار است.
Robert Hayden, Edited by Frederick Glaysher, “Collected Poems”, Liveright, 2013.
۳- کتاب “مجموعه نثر هایدن ” در ۲۰۳ صفحه با ویرایش گلیشر
Robert Hayden, Edited by Frederick Glaysher, “Collected Prose”, University of Michigan Press, 1984.
۴- کتاب “سخنگوی نیل” در ۷۲ صفحه
Frederick Glaysher, The Bower of Nil: A Narrative Poem, Earthrise Press, 2002, 2009.
۵- کتاب “مجلس شاعران (شعر حماسی)” در ۲۹۲ صفحه
Frederick Glaysher, The Parliament of Poets: An Epic Poem, Earthrise Press, 2012.
۶- کتاب “اسطورۀ روشنگری” در ۲۳۰ صفحه
Frederick Glaysher, The Myth of the Enlightenment: Essays, Earthrise Press, 2014.
۷- کتاب “به درون ویرانهها (مجموعۀ شعر)” در ۸۸ صفحه که دو بار چاپ شده است.
Frederick Glaysher, Into The Ruins: Poems, Earthrise Press, 1999, 2009.
۸- کتاب “بیشۀ یومنیدس: مقالاتی دربارۀ ادبیات، انتقاد، و فرهنگ” در ۳۳۷ صفحه
Frederick Glaysher, The Grove of the Eumenides: Essays on Literature, Criticism, and Culture, Earthrise Press, 2007.
۹– کتاب “نامههایی از بیابانهای امریکا: نگاهی به یک سفر” در ۱۷۲ صفحه
Frederick Glaysher, Letters From The American Desert: Signposts of a Journey, A Vision, Earthrise Press, 2008.
۱۰- کتاب “شکار کلاغ: آوازهای بیگناهی” در ۲۶ صفحه
Frederick Glaysher, “Crow Hunting: Songs Of Innocence”, Earthrise Press, 2010.
برخی از مقالات گلیشر
۱- نقد گلیشر بر کتاب بهائیان امریکا اثر ویلیام گارلینگتون
The American Baha’i Mixture – William Garlington. The Baha’i Faith in America. [9]
۲- آیین بهائی و آزادی اندیشه
The Baha’i Faith & Religious Freedom of conscience.[10]
۳- پاسخ گلیشر و دیگران به مقالۀ مرکزگریزی موژان مومن
Stausberg, Michael, Denis MacEoin, Sen McGlinn, Eric Stetson, Frederick Glaysher, and Moojan Momen. “Challenging apostasy: Responses to Moojan Momen’s ‘Marginality and Apostasy in the Baha’i Community’.” Religion 38, no. 4 (2008): 384-393.
برخی از سخنرانیهای گلیشر
۱- بیان دیدگاههای واقعی رابرت هایدن درمورد بهائیت
۲- «رابرت هایدن زیر پنجرۀ بلندی از تالار آنجل» موضوع سخنرانی گلیشر در صدمین سال رابرت هایدن دربارۀ احساسات دوگانه و مشکوک رابرت نسبت به بهائیت حیفایی (بیتالعدلی).[۱۱]
۳- سانسور در بهائیت[۱۲]
۴- مصاحبه گلیشر با دو خبرنگار مستندساز اسرائیلی با عنوان “بهائیان در حیاط خلوت من”[۱۳]
– بررسی دیدگاههای انتقادی فردریک گلیشر
گلیشر انتقادهای فراوانی به نظامات، آموزهها و تشکیلات بهائی دارد. بعضی از این نظرات را بهطور مستقیم در قالب مقالات مختلف عرضه نموده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود و برخی را نیز به نقل از سایر منتقدان بهائی در سایتهای خود عرضه کرده است. [۱۴]
گلیشر مؤسس گروه “بهائیان اصلاحطلب” است . این گروه معتقدند بهائیت پس از عبدالبهاء دچار انحراف شده، از حالت یک آیین معنوی به در آمده و حالت سازمانی و تشکیلاتی به خود گرفته است. بهائیان اصلاحگرا، صحت و درستی الواح وصایای مجعول و منتسب به عبدالبهاء را نمیپذیرند و بر این اساس برای شوقیافندی و سلسلۀ ولایت امرالله مشروعیتی قائل نیستند، همچنین اعتقادی به بیتالعدل و سازمانهای عریض و طویل زیرنظر آن ندارند.
گلیشر معتقد است بهائیان اصلاحگرا یکی از بزرگترین و قویترین انشعابهای موجود در بهائیت است که بهطور گسترده و مستمر مورد اذیت و آزار و ارعاب افراد متعصب هوادار بهائیت حیفایی قرار گرفته است. او دراینباره مینویسد:
« …. توانایی و مهارت ویژۀ من، بحث و توضیح دربارۀ “تکفیر” و برچسبزنی در محافل بهائی به افراد مختلف با عناوینی همچون “کافر” و “مرتد” و” ناقض عهد ومیثاق” است، زیرا شخصاً شاهد رفتار تعصبآلود و قرون وسطایی افراد تشکیلات بهائی علیه قربانیان بهائیان حیفایی در فضای مجازی و فضای حقیقی، در امریکا و سایر کشورها بودهام. من از سال ۱۹۹۶ به این سو، فعالانه به دنبال موضوع آزادی بیان و اندیشه در میان بهائیان بودهام. اغلب بهائیان امریکایی کمترین اطلاعی دربارۀ این موضوعات ندارند، ضمن آنکه گروههایی از آنها دچار فریب و شستوشوی مغزی شده و همچون اعضای فرقهها وکالتها، بدون اندیشه و تفکر، برداشت وگونهای تحریفشده از تاریخ و تعالیم بهائی را کورکورانه پذیرفتهاند…»[۱۵]
اصول مرامنامه جامعۀ بهائیان اصلاحگرا از زبان گلیشر
همانگونه که افرادی همچون روت وایت، میرزااحمد سهراب، ژولی شانلر و هزاران بهائی دیگر ـ در دورۀ شوقیافندی ـ بر اثر فشارها و تضییقات و رفتارهای استبدادی تشکیلات بهائی، در دهههای ۱۹۲۰ـ۱۹۴۰ علیه الواح وصایای ساختگی عبدالبهاء، به اعتراض و مقاومت برخاستند؛ جامعۀ بهائیت اصلاحگرا نیز، از پس ظلم و ستم و آزاری که اعضاء و طرفدارانش (از تشکیلات بهائی دیدند)، تجدید حیات کردند. خداوند، در تمام این سالها، اسناد و مدارک تاریخی مربوط به رویدادها را، برای ملاحظه و عبرت صاحبان عقل و اندیشه، از گزند روزگار محفوظ داشته است.
علیرغم تلاشهای گروههای دگم و فناتیک و بنیادگرا، برای پنهان کردن و از بین بردن همۀ دیدگاهها و تفسیر انسانگرایانۀ عبدالبهاء از آیین بهاءالله، با استفاده از همۀ ابزارهای تهمت و افتراء و طرد و لعن و تکفیر و ارعاب، و بدنام ساختن شاهدان اولیه و کاتبان اصلی آیین بهائی و مؤمنان اولیه بهائی، جنبش اصیل اصلاحگرای بهائی باقی ماند، بهسختی مقاومت کرد و به یگانگی خداوند، وحدت جامعۀ بشری، وحدت اساس ادیان و تمایل بالقوه بشریت به صلح و برادری شهادت داد!
کتابها و آثار و نوشتههای روت وایت، احمد سهراب و ژولی شانلر، این دیدگاه را زنده نگه داشته است. درعینحال برخوردها و درگیریهای ۵۰ سال اخیر در درون جامعۀ بهائی موجب آگاهی چندین هزار بهائی نسبت به میزان تحریفها و عملکرد مسؤولان و متولیان آیین بهائی، بهمنظور ریاست و بهرهبرداری و منفعتطلبی مادی و دنیایی و قدرتطلبی ظاهری شده است.
احساس میکنم این مسؤولیت برعهدۀ من است تا یک بار به مطالعه و تفکر و بررسی آراء و اندیشههای مارتین لوتر[۱۶] و جان وِسلی[۱۷] بپردازم و از آن طریق به تدوین و بازنویسی اعتدال و میانهروی اصلاحگرایان مسیحی در آیین بهاءالله و عبدالبهاء اقدام کنم و مسیر روشن و متفاوتی از گروه متعصب و بنیادگرا و داعشیمسلک بهائیت حیفائی عرضه کنم. گروهی که عقایدشان بر الواح وصایای جعلی ساخته و پرداخته شوقی افندی و خانوادهاش و عقاید تنگنظرانهای بنا نهاده شده است که به بسته نگه داشتن ذهن و اندیشه بهائیان و تسلیم و انقیاد آنان در برابر ظلم و بیعدالتی تشکیلات غیرقانونی و تحریف شده منجر میشود (منظور محفل ملّی امریکا و بیتالعدل جهانی مستقر در حیفا است).
برخی از دیدگاهها و باورهای بهائیان اصلاحگرا ( گلیشر)[۱۸]
۱- شهادت و گواهی بر انحراف و کجروی گروه بهائی تشکیلاتی از مسیر صحیح و درست و تحمیل مفاسد و بدعتهای آشکار طی چند دهۀ تأسفبار، که موجب خروج و دوری بهائیان از جامعۀ خود و ترس و سانسور، اجبار، تحریف و تفسیرهای نادرست گردیده و همهگونه سیاستهای فرقهگرایانه ویژۀ دیکتاتورها و رؤسای مستبد، اعم از سیاسی و مذهبی را، بر جامعۀ بهائی و اشخاص و خانوادههای بهائی تحمیل کردهاند!
۲- محافل محلی و ملی بهائی، خدمتگزاران جامعۀ بهائی هستند، نه دیکتاتورهایی که مردم، خدمتگزار و مطیع آنها باشند!
۳- یک سیستم رأیگیری آزاد، باز و صادقانه، موجب میشود تا افراد شایسته انتخاب شوند و این مطلب برای خدمت به امر بهائی ضروری است.
۴- بهاءالله (برخلاف بیتالعدل و محفل ملّی امریکا) به دنبال “ثبت برند تجاری و کپی رایت” اسم و رسم آیین خود نبود؛ بلکه مایل بود آن را رایگان در اختیار همگان قرار دهد!
۵- کشتهشدگان بابی، هرگز جان خود را برای “برند و نام تجاری و کپی رایت” بهائیت یا “اسم اعظم” فدا نکردند.
۶- پیام جهانی بهاءالله فراتر از تمام غل و زنجیرهایی است که پس از مرگ عبدالبهاء ساخته و پرداخته شده است!
۷- فریب دادن حکومتها در شرق و غرب عالم و سازمان ملل متحد و آنها را به جان یکدیگر انداختن و مقامات و نمایندگان انتخابی آنها را با دادن اطلاعات غلط، گمراه کردن، عملی نفرتانگیز و غیرقابلقبول است.
۸- هیچکس و هیچ سازمانی نباید امر بهائی را ابزاری برای کسب قدرت و کنترل مادی و جمعآوری ثروت تلقی کند.
۹- سوابق مالی و حسابداری مربوط به تشکیلات «اداری» و «عصبۀ انتصابی و تبلیغی» بهائیت باید برای ملاحظه و بررسی آزادانۀ همه اعضاء جامعۀ بهائی و افکار عمومی، در دسترس باشد.
۱۰- بهاءالله حکمی دربارۀ «تسجیل و نظامنامه تشکیلاتی» (شبیه آنچه بیتالعدل فعلی به عمل آورده است)، صادر نکرده است.
۱۱- عبدالبهاء این نکته را ضروری و قابلقبول میدانست که بهائیان در سرنوشت و امور کشور خود مشارکت نمایند.
۱۲- بهاءالله و عبدالبهاء طرفدار معاشرت با پیروان سایر ادیان بودند، نه مروج گوشهگیری و انزوای دینی.
۱۳- روش انزوای اجتماعی، تاکتیک شارلاتانها و دیکتاتورها و فرقهها، برای کنترل تابعان است؛ زیرا نگرانند که مبادا اغنامالله از زیر سلطۀ آنها خارج شوند!
۱۴- هدف پایهگذاران بهائیت، نه قدرت طلبی و کسب سلطه جهانی، بلکه شناخت و معرفت خداوند و خدمت به خلق او بود.
۱۵- هیچگونه تخریب و محدودسازی رسانه نباید تبلیغ و تحمیل شود!
۱۶- کارت عضویت در جامعۀ بهائی، بههیچوجه دلیل و ضمانتی برای «ایمان قلبی» فرد نیست.
۱۷- عبدالبهاء مبشر «آزادی اندیشه، آزادی تفکّر و آزادی بیان» بود.
۱۸- تفسیر لفظی و ظاهری الواح وصایای عبدالبهاء باعث بیاعتباری و ضربه به آیین بهاءالله و نابودی حیات افراد و جوامع بهائی بسیاری گردیده است.
۱۹- سرکوب اندیشه و تفتیش عقاید، تحت هر نام و عنوانی، نباید جایی در دیدگاه و اندیشه بهائی داشته باشد.
۲۰- در آیین بهاءالله جایی برای «هیئتهای بررسی و سانسور» وجود ندارد!
۲۱- مدل بهاءالله برای نظم جدید جهانی، فاقد مؤسسات دینی استبدادی و ستمکار است.
۲۲- حیات جامعۀ بهائی براساس استبداد و دیکتاتوری تشکیلاتی و سازمانیافتۀ فرقهای نیست!
۲۳- بهائیت اصلاحگرا به خدا باور و اتکا دارد.
۲۴- جاسوسی، خبرچینی و پروندهسازی برای افراد به خاطر مباحث آزادی فکر و اندیشه و تخریب دیگران در فضای مجازی و ایمیل و رسانههای اجتماعی، همگی مذموم و ممنوع است.
۲۵- گروه بهائیان اصلاحگرا از محبت و معاشرت با دیگر آحاد بشری استقبال میکنند و هرگز به دنبال صدور کارت شناسایی و کنترل هویت و مشخصات اعضای خود نیستند!
۲۶- طرد و تکفیر و اخراج، در آیین ما جایی ندارد!
۲۷- آداب و سنن قرون وسطایی به تاریخ پیوسته و ما بهائیان وحدتگرا از آن بهعنوان درس تاریخی یاد میکنیم!
۲۸- در آیین و احکام بهاءالله، گناه دستهجمعی و مجازات گروهی، جایی ندارد.
۲۹- طبقۀ روحانی جدیدی که فقط به فکر امتیاز و مقام برای خود است و خودش را پشت اسامی و عناوین سکولاری، همچون «تشکیلات» و «سازمان اداری» پنهان میکند، همچون گلهای گرگ هستند. پوستین و لباس ظاهری آنها هرچه باشد، اهمیتی ندارد!
۳۰- غیر بهائیان و بهائیان حق دارند بهطور کامل از واقعیات و نوشتههای تاریخی مطلع گردند، هیچ چیز نباید از آنها پنهان و مخفی باشد یا بهصورت تحریف و سانسورشده یا خلاصهشده به آنها عرضه شود.
۳۱- اندیشه فردی، برخلاف آنچه سران تشکیلات بهائی و بیتالعدل میگویند «توهمات خطرناک ناشی از رسوبات مسیحی» نیست، بلکه موهبت ارزشمند الهی است.
۳۲- عبدالبهاء شرایط عضویت در جامعۀ بهائی را مشخص کرده است: «بهائی بودن صرفاً و بهسادگی عبارت است از “عشق به همۀ دنیا، محبت به همۀ بشریت و تلاش برای خدمت به آنها و تلاش برای صلح همگانی و برادری عمومی.”
۳۳- ترساندن اعضای جامعۀ بهائی بهوسیله طرد اداری یا طرد روحانی، ممنوع و محکوم است.
۳۴- نوشتههای شوقیافندی، بدون شک و تردید، حاوی خطاها و اشتباهات است.
۳۵- تجربیات و تاریخ بهائی نشان میدهد بهائیت منسجم و تشکیلاتی از تعالیم بهاءالله منحرف شده و بهطور کورکورانه و متعصبانه و قرون وسطایی، با هرگونه بحث و اصلاح و نوگرایی مخالفت مینماید.
۳۶- بهائیان نیکاندیش هیچ راه و طریق دیگری جز پذیرش حقایق و تجدیدنظر و پذیرش اصلاحات، در همه سطوح، در تعالیم بهائی را ندارند.
۳۷- گروه بهائیان اصلاحگرا هیچ تأکید و اجباری ندارند که سایر گروهها و نحلههای بهائی، عیناً برداشت اینها را از تعالیم بهاءالله داشته باشند.
۳۸- آیین بهائیان اصلاحگرا هرگز به دنبال تحریف یا گزینش بخشی اندک یا متون غیرعادی از نوشتهها و نصوص برای ایجاد برداشت خاص یا تأکید بیش از حد، به منظور تأمین مقاصد سازمانی و کنترل فکر و اهداف فرقهگرایانه نیست.
۳۹- آیین بهائیان اصلاحگرا مجاز میشمارد که فردفرد بهائیان، به نیایش و تفکر، براساس برداشت خود از آثار بهاءالله بپردازند و ثمرۀ تفکر و اندیشه خود را با هرکس که علاقهمند به شنیدن آنها باشد، در میان بگذارند. یا نظرات و برداشتهای دیگران را دریافت نمایند و با یکدیگر به شور و مشورت و تبادل نظر بپردازند، بدون آنکه برچسبهای زشت و عناوین تحقیرآمیزی بر آنها زده شود.
۴۰- بهائیان اصلاحگرا از همۀ بهائیان، بهائیان پیشین، همۀ جامعۀ بشری و هزاران نفری که براثر رفتارهای رعبانگیز افراطیهای متعصب پیشین در محافل و تشکیلات بهائی، از جامعۀ بهائی طرد شدهاند و مورد تهمت و ناسزا قرار گرفتهاند، دعوت میکند تا بار دیگر، در آیین بهاءالله گرد آیند و به خدمت به بشریت بپردازند و به ایجاد جامعۀ بهائی جدیدی، براساس عقلانیت و اعتدال در حیات اجتماعی و معاشرت با دیگران براساس محبت و اعتماد و اخوت بپردازند و همۀ موانع نژادی، فرقهای، اجتماعی، اقتصادی و محلی و ملّی را پشت سر بگذارند.
آیین بهائی وحدتگرا در آستان حق، زانو میزند و متضرعانه طلب لطف و هدایت مینماید و ضمن پذیرش مشکلات و موانع پیدا و پنهان، به دنبال تحقق نظر و مشیّت اوست.
۱۹ اوت ۲۰۰۴www.reformbahai.org
ارتباط بهائیان با دولت امریکا واسرائیل
دربارۀ ارتباط بهائیت با اسرائیل و امریکا حرف و سخن فراوان است. برخی بهائیت را حیاط خلوت اسرائیل و امریکا دانسته و معتقدند بهائیان بهعنوان وظیفۀ دینی، اطلاعات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی منطقۀ سکونت خود را به بیتالعدل در حیفا ارسال میدارند تا رهبری بهائیت بتواند با استفاده از آن اطلاعات، برای ادارۀ بهائیان جهان برنامهریزی کند. علاوهبر بیتالعدل، دولت اسرائیل نیز به این اطلاعات نیازمند بوده و نمیتواند بهسادگی از آنها بگذرد. از طرف دیگر اعضای بیتالعدل به دلیل حضور در اسرائیل و استفاده از امکانات آن، خود را وامدار دولت اسرائیل میدانند وحسن همجواری اقتضا دارد تا اطلاعات دریافتی را در اختیار صاحبخانه و ارباب نیز قرار دهند.
در مقابل عدهای دیگر معتقدند علاقۀ بهائیان به اسرائیل و تمکین آنها از اولیای آن کشور به دلیل جایگاه اسرائیل در نصوص بهائی و وجود اماکن مقدس بهائی در آن کشور است که آن هم سابقهای بیش از تشکیل دولت اسرائیل دارد.
صرفنظر از اینکه کدام برداشت درمورد ارتباط بهائیت با اسرائیل و امریکا صحیح باشد، بهنظر میرسد قدرتهای جهانی در هنگام لزوم، از بهائیت بهعنوان آیینی که فاقد تعصب وطنی است و با اسلام و جمهوری اسلامی نیز سر جنگ دارد، بهعنوان اهرم فشار استفاده مینماید.
لازم به ذکر است که تقریباً قطعنامهای در محکومیت ایران نیست که بهائیت درآن نقشی نداشته باشد. دفتر امور عمومی محفل ملی امریکا با کادر مجهز خود، دائماً درحال مذاکره با مقامات امریکائی و ارائه اسناد و مدارک و نقطهضعفها به آنهاست، تا بتواند قطعنامههای بیشتری را علیه ایران تدارک ببیند. شرح اقدامات محفل ملی امریکا و لابیهای انجامشده با مقامات امریکایی و فعالیتهای سازمانیافتۀ ضد ایرانی در فضای مجازی، نیاز به گزارش جداگانه دارد.
فردریک گلیشر در مصاحبه با دو نفر خبرنگار به نامهای Naama Pyrity و Asaf shafir از کمپانی Belfilms در پاسخ به سؤال خبرنگار که پرسیده بود “چرا حکومت امریکا به این گروه دینی کوچک نیاز دارد؟” میگوید:
«… دولت ریگان برای مقابله با ایران، دنبال بهانه میگشت و بهائیت به او معرفی شد. بهائیان در حال حاضر، درخصوص رابطه بین امریکا و ایران، بهعنوان ابزار دست دولت امریکا برای آنها مفیدند. دولت امریکا برای مقابله با دولت ایران، از این “ابزار” استفاده میکند. تشکیلات بهائی هم متوجه این نکته است و قصد دارد مزد و ارزش این “وسیله بودن” را بگیرد. عموم سیاستمداران امریکایی شناختی از بهائیت ندارند و نمیدانند که باورهای بهائیان در تقابل با باورهای حقوق بشری امریکایی است. این مطلب پوشیدهای نیست و خود بهائیان تحصیلکرده هم میدانند. در امریکا مسیحیان خیلی بیشتر از بهائیان هستند ولیکن من نمیبینم که آنها مهمتر و حیاتیتر از بهائیان برای آمریکا باشند.
شما از من میپرسید که بهائیان برای دولت آمریکا اینچنین حیاتی و مهم هستند؟ من میگویم وقتی میخواهیم با ایران مقابله کنیم بهائیان مفید هستند. ما به دلائل سیاسی میخواهیم حکومت ایران را محکوم کنیم. خوب چگونه این کار را انجام دهیم؟ در اینجا گروهی هستند که بهظاهر مورد ظلم قرار گرفتهاند و در همۀ ادوار تاریخی ایران همواره مورد فشار قرار داشتند و در آینده نیز چنین خواهد بود. جامعۀ بهائی بهخوبی میداند که همواره میتواند از ابزارها و امکانات مشترکی که وجود دارد و از مسؤولان امریکائی استفاده کند تا به اهداف خود برسد. من اعتقاد ندارم که دولت امریکا با بهائیان در یک تئوری توطئه درگیر شده باشد، بلکه معتقدم که اکثر سیاسیون امریکایی کمترین دیدی نسبت به بهائیان ندارند..» (مصاحبه گلیشر با سازندگان فیلم “بهائیت در حیاط خلوت من”[۱۹]
گلیشر درمورد ارتباط بهائیت با اسرائیل نیز نظراتی دارد. او میگوید:
«شوقیافندی بارها با مقامات اسرائیلی ملاقات داشته است. برخی از بهائیان تشکیلاتی نیز با وزرای اسرائیلی ارتباط و ملاقات داشتهاند. آنها میدانستند که چگونه با اسرائیلیها به درک و منافع مشترک برسند. بخشی از قضیه، بهطور مثال، این است که آنها هرگز در اسرائیل تبلیغ بهائیت نمیکنند. شوقیافندی خودش یا از طریق نمایندگانش، در موارد متعدد با اسرائیلیها مذاکره داشته است. البته این به دورۀ عبدالبهاء و حضور او در فلسطین باز میگردد و حضور فرماندار قیمومت از طرف انگلستان در آنجا. خب این یک تاریخ بسیار طولانی است از دخالت تشکیلات بهائی در موضوعات سیاسی و خاورمیانه».
گلیشر در پاسخ به سؤال خبرنگار که پرسید: «برداشت ما این است که امریکا و اسرائیل ارتباط ویژهای با بهائیت دارند، ارتباطی فراتر از رابطهای که آنها با دیگر گروههای مذهبی دارند. البته مرکزیت بهائیت در آنجاست، ولی روابط اسرائیل با آنها متفاوت از روابطش با بقیۀ تشکیلات و گروههای دینی است و این تفاوت مشهود است». میگوید:
«در باور و اعتقاد بیتالعدل (رهبری بهائیت در حیفا)، تمام حکومتها و پادشاهان باید روزی از پلههای مرکز جهانی بهائی بالارفته و در برابر بیتالعدل سر تعظیم فرود آورند. این تصویر تقریباً همه چیز را درمورد بیتالعدل و اقدامات آنها در اسرائیل به شما خواهد گفت. این یک چشمانداز درازمدت چندنسلی است که جامعۀ جهانی بهائی را شبیهسازی میکند. البته این تصویری است که آنها برای دورۀ چندنسلی درنظر گرفتهاند و خیلی سریع به دنبال تحقق آن نیستند. لذا آنها زمان زیادی احتیاج دارند تا بتوانند فکر و ذهن و قلب هواداران خود را نسبت به این اندیشهها آماده کنند…»[۲۰]
رد پای بیتالعدل و محفل ملی بهائیان انگلستان در ماجرای حمله امریکا به عراق
در سال ۲۰۰۳ میلادی، ایالات متحدۀ امریکا و ائتلاف همراه آن به بهانۀ وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق و حمایت دولت عراق از گروه تروریستی القاعده، بهعنوان مرتکب حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ به این کشور حمله کردند . در این حمله که نیروهای ایالات متحده، بریتانیا، استرالیا و لهستان در آن شرکت داشتند، بیش از ۹۲۰۰ نفر نظامی عراقی و۳۷۵۰ نفر شهروند عادی کشته شدند و بسیاری از زیرساختهای عراق از بین رفت.
هانس بلیکس سرپرست بازرسان سازمان ملل متحد، در ژانویه ۲۰۰۳ در گزارش خود به وجود ۹۱۰ تن عامل شیمیایی اعصاب و ۸۵۰۰ لیتر عامل سیاه زخم درعراق اشاره کرده بود که گزارشی مبنی بر انهدام آنها ، بهدست نیامده بود. جورج بوش در سخنرانی سال ۲۰۰۳ خود ادعا کرد که عراق در اواخر دهۀ ۱۹۹۰ دارای آزمایشگاههای سیار میکروبی بوده است. کالین پاول نیز به شورای امنیت آمد تا مدارک خود مبنی بر وجود سلاح های نامتعارف در عراق را گزارش نماید. دولت فرانسه هم بر این باور بود که عراق دارای مقادیری عامل سیاهزخم و بوتولیسم است و توانایی تولید عامل اعصاب را هم دارد.
دولت عراق ادعا داشت که سلاحهای مورد اشاره در حضور نمایندگان سازمان ملل منهدم شده است و گزارش انهدام نیز ارسال گردیده است. باتوجه به گزارشهای موجود، قرار بود سازمان ملل با تأیید اینکه دولت صدام نسبت به انهدام سلاحهای کشتار جمعی خود اقدام کرده است، دستور لغو تحریمهای اقتصادی عراق را صادر نماید ولی کارشناسان سازمان ملل با ارائۀ گزارشی در حسن نیت دولت عراق تردید کرده و با اعلام اینکه سلاحهای معدومشده بیش از میزانی بوده است که دولت عراق قبلاً به سازمان ملل اعلام نموده است، عملاً مانع صدور قطعنامه به نفع دولت عراق شدند. البته بعدها روشن شد که در زمان حملۀ آمریکا، هیچ سلاح کشتار جمعی درعراق نبوده است.
حملۀ غافلگیرانۀ ائتلاف بینالمللی ایالات متحدۀ امریکا و بریتانیا به عراق در ساعت ۵:۳۰ دقیقه بامداد ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ با اسم رمز “عملیات آزادی عراق” صورت پذیرفت و حضور امریکا و انگلیس در کشورهای اسلامی و منطقه استمرار یافت.
هرچند ائتلاف امریکا و انگلیس با حمله به عراق نتوانستند به همۀ اهداف خود دست یافته و متحمل هزینههای فراوانی نیز گردیدند، ولی ذینفعان در این ماجرا که طراح اصلی این سناریو بودند، نباید به فراموشی سپرده شده و بهعنوان قهرمان پیروز معرفی گردند. حضور دولت امریکا و انگلیس در این ماجرا خیلی عجیب نیست، زیرا روحیه استکباری آنها و میل به تسلط بر کشورهای ضعیف با گوشت و پوست آنها عجین شده است. طبق ادعای گلیشر، تعجب در اینجاست که ردپای بیتالعدل و محفل ملی بهائیان انگلیس و جاسوس ام- ای ۶ نیز در این داستان پیداست.
ماجرا از این قرار است که دیوید کریستوفر کلی[۲۱] کارشناس سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک سازمان ملل، کارمند وزارت دفاع بریتانیا بود. او بهعنوان بازرس سلاحهای کشتار جمعی، سابقۀ همکاری با کمیتۀ ویژۀ سازمان ملل در عراق را داشت و چهل بار برای تهیه گزارش، به عراق رفته بود و تنها منبع موثق سازمان ملل بهشمار میرفت.
دیوید کلی درحین ماموریتهای خود با خانمی بهائی به نام می پیترسون[۲۲]، کویتیالاصل، مامور سازمان سیا و شاغل در مدرسۀ جاسوسی امریکا، آشنا شده و تحت تبلیغ او قرار گرفت. کلی درسال ۱۹۹۹ میلادی در کالیفرنیای امریکا، به بهائیت ایمان آورد و متعاقب آن با خانم می پیترسون (بهائی) ازدواج کرد.
دیوید کلی
خانم پترسون بهعنوان همسر، دیوید کلی را در ماموریتهای او به عراق همراهی کرد و جایگاهی بیش از مترجم را نیز برای او داشت.
با اینکه گزارشهای دیوید کلی از عراق، کاملاً محرمانه و طبقهبندی شده بود و باید در اختیار مقامات مسئول قرار میگرفت، ولی دیوید کلی با حضور در یک جلسۀ بهائی، قسمتی از اطلاعات بهدست آمده را در اختیار اعضای بهائی حاضر در جلسه میگذارد. از طرف دیگر کلی در مصاحبهای غیررسمی و ضبطنشده، اطلاعاتی از پرونده را در اختیار اندرو کیلیگان[۲۳] خبرنگار بیبیسی قرار میدهد.
پس از افشای نام کلی، بهعنوان منبع درز اطلاعات جنگ عراق به بیبیسی، وی توسط کمیتۀ انتخابی امور خارجه بریتانیا، احضار میشود و دو روز بعد از آن، جسد او در خیابانهای لندن پیدا میشود. ابتدا گفته شد که وی با استفاده از قرصهای مسکن با دوز بالا خودکشی کرده است ولی گمانهزنیها حاکی از این است که دیوید کلی به قتل رسیده است. (سودابه جوادی، ” درخواست برای تحقیق دوباره در مورد مرگ دیوید کلی “، خبرگزاری بی بی سی، ۲۲ اوت ۲۰۱۰ :
http://www.bbc.com/persian/iran/2010/08/100813_l24_david_kelly_inquest_call)
پس از پیدا شدن جسد دیوید کلی، پرونده برای بررسی و تحقیق به لرد هاتن[۲۴]، قاضی انگلیسی، سپرده شد. او بازجوییهای مختلفی را به عمل آورد ولی اطلاعات درستی دراختیار او قرار نگرفت و در مجموع نتیجۀ روشنی از واقعیت ماجرا به دست نیامد. پس از حملۀ امریکا به عراق که بدون مجوز سازمان ملل انجام شد و با سرنگونی صدام و حضور امریکا در عراق، بهائیان تلاش زیادی کردند تا با مظلومنمایی، املاک بهائی مصادرهشده را – که ادعای مالکیت آن را داشتند – باز پس گیرند ولی به دلیل وجود مدعی خصوصی و ارائۀ مدرک مالکیت از سوی او، نتوانستند این املاک را دراختیار بگیرند.
فردریک گلیشر، ورود دیوید کلی به قضیۀ سلاحهای شیمیائی عراق را ترفند و نقشۀ تشکیلات عالی بهائی (بیتالعدل و محفل ملی انگلیس) میداند.
به عقیدۀ گلیشر، جامعۀ بینالمللی بهائی و بیتالعدل جهانی، بهرۀ زیادی از وقوع جنگ در عراق میبرد. ازجمله طرح ادعای مجدد دربارۀ محل سکونت بهاءالله در عراق (درهنگام تبعید وی) و باغ رضوان، همچنین راهاندازی برنامۀ زیارت بهائیان از عراق و افزایش برنامههای تبلیغی و گسترش بهائیت در خاورمیانه را میتوان نام برد. توضیح اینکه خانۀ مسکونی بهاءالله در بغداد، در زمان تبعید به عراق، در نزد بهائیان بسیار مقدس است و طبق تعالیم بهائی، عنوان کعبه و محلی برای اجرای مراسم حج بهائی را دارد. از طرف دیگر باغ رضوان در بغداد نیز مورد توجه است. بهائیان معتقدند شروع ادعای مظهریت علنی بهاءالله در آن مکان بوده است. همچنین مکانهایی در سلیمانیۀ عراق نیز که بهاءالله مدت دوسال مخفیانه در آنجا زندگی کرده است، مورد توجه بهائیت قرار دارد. تشکیلات بهائی، برنامهریزی وسیعی را برای مکانهای یادشده در عراق تدارک دیده بود. بیتالعدل به دنبال این بود که برای کشور عراق شرایط یک مکان زیارتی و توریستی بزرگ (مانند اسرائیل) ایجاد کرده و با ساخت بناهای مدرن و زیبا، توجه جهانیان را به آن مکانها جلب نماید. محفل ملی عراق علاوهبر تبلیغ بهائیت، با نفوذ در عراق و کسب اطلاع از کشورهای اسلامی، میتوانست ماموریتهای مختلفی را برای اسرائیل بهعهده گرفته و با ساخت اماکن مقدسه خود، خاری در چشم مسلمانان گردد. با روی کار آمدن صدام حسین، دولت عراق با استناد به ماده ۱۰۵ قانون اساسی خود، همۀ اماکن بهائی را مصادره و هرگونه فعالیت بهائیان در عراق را غیرقانونی اعلام نمود. با اقدامات انجامشده، فعالیت بهائیان در عراق فوقالعاده کاهش یافت. بهائیان که از این مسأله دلخور بودند، منتظر فرصت بودند تا بتوانند با تغییر حکومت در عراق، اهداف خود را در آن کشور عملی سازند. حمله امریکا به عراق و برکناری صدام حسین و افتادن حکومت به دست امریکاییان و گروههای لائیک، میتوانست این فرصت طلایی را برای آنها فراهم نماید. با توضیحات فوق اگر نگویم بهائیان در حملۀ امریکا به عراق نقش پیادهنظام اسرائیل و امریکا را بهعهده داشتند، حداقل باید قبول کنیم که انگیزۀ لازم را برای همکاری با ائتلاف امریکا و انگلیس، بهمنظور بازپسگیری اماکن بهائی و نابودی حکومت شیعی مخالف بهائیت را داشتهاند. (بهائیت در عراق، مجله روشنا، فصلنامۀ تخصصی فرق و ادیان، شماره ۸۰، سال دهم، بهار ۱۳۹۰، ص۳۱٫)
فردریک گلیشر در مصاحبه خود با دو خبرنگار مستند “بهائیان در حیات خلوت من” در پاسخ به سؤال خبرنگار که میگوید:
“حالا میخواهم به موضوع دیگری بپردازم. بحث دکتر دیوید کلی بهائی. روز بعد از فوت دکتر کلی خبری در روزنامهها منتشر شد که تیترش این بود: «دکتر دیوید کلی عامل سازمان جاسوسی بریتانیا (MI6) متخصص در تسلیحات کشتار جمعی و بهائی، خودکشی کرد». چرا بهائی بودن کلی برای جامعۀ جهانی مهم بود؟ آیا بهائی بودن او در ماجرای قتلش تأثیرگذار است؟” اینطور جواب میدهد:
«مقامات و تشکیلات عالی بهائی از هر فرصتی برای مطرح شدن و رسانهای کردن خود استفاده میکنند. بنابراین در یک نگاه من فکر نمیکنم تأکید اولیه رسانهها روی بهائی بودن دیوید کلی موضوعی غیرعادی باشد. سؤال واقعی این است که آیا بهائیان چنین اقدامی را انجام دادهاند؟ ابتدائاً من مطمئن نیستم. این موضوع نیاز به تحقیقات اولیه و بررسی دارد که اولین گزارشی که خبر بهانی بودن دیوید کلی را افشاء نمود در چه زمانی بود؟ چگونه این موضوع مورد تأکید قرار گرفت؟ درمورد دیوید کلی سؤالات اساسی و فراوانی درخصوص رابطهاش با جامعۀ بهائی و با این موضوع وجود دارد که مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفته است. من سعی کردم در وب سایت خود (-) آنها را مستندسازی نمایم. من راه حل، پاسخ و دانش اینکه حقیقت موضوع چیست را ندارم ولیکن میدانم که تناقضهای زیادی در این مورد وجود دارد. یکی از نخستین گزارشها این بود که یک خبرنگار انگلیسی برای روشن شدن موضوع، به چند نفر بهائی مراجعه و سؤالاتی را مطرح مینماید ولی تشکیلات بهائی آنها را از پاسخ دادن منع مینماید و بهنوعی دهانشان بسته میشود!! این حرکتها سؤالات زیادی را مطرح میسازد، مثلاً اینکه آیا دیوید کلی واقعاً اطلاعات طبقهبندیشده را در اختیار جامعۀ بهائی قرار میداد؟ آیا جامعۀ بهائی از او استفاده میکرد تا بیتالعدل از طریق او به اهداف خود در عراق، ازجمله خانۀ بهاءالله در بغداد، باغ رضوان و سایر اماکن دست یابد؟ نقش خانم «مای پیترسون» بهعنوان یک جاسوس ارتش آمریکا، که ظاهراً اصالت کویتی دارد، چیست؟ خانم پیترسون بهائی نیز دهانش بسته شد تا درمورد چگونگی حضور او، اطلاعاتی به بیرون درز نکند. آیا دولت آمریکا از او استفاده میکرد؟ یا اینکه او برای کویتیها یا کشور دیگری کار میکرد؟ آیا او یک جاسوس دوجانبه، سهجانبه یا بیشتر بود؟ واقعیت این است که سؤالات زیادی دراینباره هنوز بدون جواب ماندهاند که باید مورد تحقیق قرار گیرند. چرا خانم پیترسون از صحنه کنار گذاشته و مخفی شد و هیچ سؤالی از او نشد. من هنوز اطلاعات روشنی درمورد کل این ماجرا دريافت نکردهام. نقش خانم می پیترسون بهعنوان یک بهایی چه بود؟ آيا او تعمداً تحت دستور مستقیم یا غیرمستقیم بیتالعدل اقداماتی را انجام میداد؟ آیا او ماموریت داشت تا با بهائی کردن دیوید کلی مقدمات بهدست آوردن اماکن بهائی و گسترش نفوذ بهائیت در خاورمیانه را فراهم نماید؟ سخن گفتن در این موارد بسیار مشکل است. اظهارات مندرج در مستندات دادگاه، توسط بارني لايت به لرد هاتن مملو از اطلاعات و اظهارات مخدوش و مبهم است. به اعتقاد من بارني لايت (منشی محفل ملی بهائیان بریتانیا) تلاش داشت روی هر سؤالی که لرد هاتن از او میکرد، سرپوش بگذارد و نقش جامعۀ بهائی در این قضیه را تکذیب نماید. فکر میکنم حتي لرد هاتن نمیدانست که او داشت نقش بازی میکرد؛ ولی یک فرد اطلاعاتی متوجه میشود که واقعيت قضيه چیست و در اینجا چه خبر است. من دراینمورد بیش از آنچه که در وب سایت خود قرار دادهام اطلاعات بیشتری ندارم. به من اطلاعات فراوان مخدوشی داده شده است. من به هیچ فردی در جامعه و تشکیلات بهائی اعتماد ندارم. این شامل اظهارات بارنی لایت[۲۵] درمورد دیوید کلی و مای پیترسون نیز میشود. اگر شما به سوابق کمیتۀ تحقیق مجلس انگلستان (لرد هاتن) و اظهارات بارنی لايت مراجعه کنید، میبینید که سؤالاتی که از او می شد با سؤالات بعدی پیگیری نمیشد. سؤالات بوروکراتیک بودند، سؤالات جدی توسط لرد هاتن مطرح نمیشد. این مسأله موجب تعجب من شد. به نظر میرسد که همه چیز از قبل تعیین شده بود و قرار نبود بهائیان مورد سؤال جدی قرار گیرند. نمیدانم واقعاً چه اتفاقی افتاده است و نتیجه این است که بسیاری از سؤالات دراینمورد بدون پاسخ میمانند »[۲۶]
گلیشر در پاسخ به این سؤال که «آیا بیتالعدل (رهبری بهائیت در حیفا) نقشی در ایجاد جنگ در عراق داشته است؟» میگوید:
«من اطلاع کاملی دراینمورد ندارم، ولیکن احتمالِ آن را هم رد نمیکنم. من این احتمال را رد نمیکنم که بیتالعدل با همکاری مای پیترسون و با همکاری دولت آمریکا اقداماتی را انجام داده باشد. سؤال اصلی این است که برای بیتالعدل بهدست آوردن خانه بهاءالله و باغ رضوان در بغداد چقدر مهم است؟ در سالهای دهه ۱۹۳۰ در یکی از کتابها، میرزااحمد سهراب به اهمیت محوری بغداد اشاره میکند و بر اهمیت بهدست آوردن اماکن و املاک بغداد تأکید مینماید! دخالت آشکار تشکیلات بهائی در فعالیت شغلی دکتر دیوید کلی باید بهطور جدی مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد. بهنظر میرسد دیوید کلی، در تاریخ ۵ اکتبر ۲۰۰۲، برخی از اسناد و مدارک سرّی دولتی در پرونده را، برای عدهای از بهائیان، از جمله اعضای محفل ملّی بهائیان بریتانیا، افشاء کرده است. آنها نیز، بهطور قطع، فرصت انتقال این اطلاعات به بیتالعدل جهانی بهائی مستقر در حیفا را از دست ندادهاند!»
سخنان گلیشردرمورد مای پترسون
«مای پیترسون، دیوید کلی را مورد تبليغ قرارداد و او را بهائی کرد. شایعاتی درمورد رابطۀ شخصی این دو مطرح شده است. من بیش از این اطلاعی ندارم و نمیدانم بین مای پیترسون و دیوید کلی چه گذشته است. فقط این موضوع برای من عجیب است که علیرغم اینکه مای پیترسون نفوذ فراوانی روی دیوید کلی داشت ولیکن هرگز مورد سؤال و جواب جدی و بازخواست درمورد احتمال نقش او در موضوع دیوید کلی قرار نگرفت. حتى اظهارات وی هرگز توسط لرد هاتن (قاضی پرونده) شنیده نشد. مای پیترسون اجازه نداد که اظهارات او به لرد هاتن داده شود. این موضوع مهمترین نکته در این پرونده است. تعدادی از پزشکان مورداعتماد نیز گفتهاند که با تعداد کم قرصهایی که دیوید کلی مصرف میکرد، او نمیتوانست خودکشی کرده باشد. من شایسته اظهارنظر بیشتر دراین زمینه نیستم ولی این سؤال باقی میماند که آیا سعی و اقدام کافی برای اینکه روشن شود واقعاً چه اتفاقی افتاده است، صورت گرفته است یا نه؟ و تشکیلات بهائی در این ماجرا چه نقشی داشته است؟»
گلیشر در مطلب دیگری در سایت خود با مطابقت و مقایسۀ اظهارات راجر کینگدان (صاحبخانۀ منزلی که در آن حدود ۳۰ نفر از بهائیان ازجمله برخی از اعضای محفل ملّی بهائیان بریتانیا گرد آمده بودند) و نامۀ شهادت بارنی لایت، منشی محفل بهائیان بریتانیا، به کمیته تحقیق لُرد هاتُن، نتیجهگیری میکند که همۀ حقایق گفته نشده و برخی از مطالب پنهان گردیده است، زیرا گفتار آن دو مغایرتهای زیادی دارد.[۲۷]
گلیشر از رسانهها میخواهد به نامه ۲۰جولای ۲۰۰۳ بارنی لایت، خطاب به بهائیان بریتانیا و ممنوع ساختن آنها از گفتوگو با مطبوعات توجه کنند. متعاقب آن، تنها فردی که از طرف بهائیت برای پاسخگویی به کمیتۀ تحقیق هاتن رفت، خود بارنی لایت، منشی محفل ملّی بهائیان بود. آقای راجر کینگدان به روزنامۀ آبزرور انگلستان اظهار داشت که دیوید کلی از انتشار مطالب گفتهشده دربارۀ صحبتهای او در جلسۀ بهائیان ناخرسند بوده است .
فردریک گلیشر پس از درج اظهارات متناقض راجر کینگدان و بارنی لایت، منشی محفل بهائیان، و توجه دادن به بخشنامه بارنی لایت خطاب به بهائیان، مبنی بر ممنوعیت هرگونه اظهارنظر و مصاحبه با رسانهها و مطبوعات در قضیۀ دیوید کلی و تأکید به آنها مبنی بر تکذیب هرگونه ارتباط و اطلاع از شغل و عملکرد دیوید کلی، اشاره میکند که بهائیان در اینگونه امور، با توسل به احکام و سنت بهائی، به نام «حکمت و پنهانکاری (تقیّه)»، در مواقع بروز مشکل برای خود یا تشکیلات بهائی، بهراحتی و با مهارت اقدام به کتمان حقیقت و خلافگویی و پردهپوشی بر حقایق مینمایند.
دیوید کلی یکی از ۵۰۰۰ بهائی انگلیسی در سال ۱۹۹۹، در جلسهای متشکل از بهائیان انگلیسی، در منزل گیتا راجر کینگدان، در آکسفورد شایر، در ۵ اکتبر ۲۰۰۲، ضمن ارائه فیلم و اسلاید، ۴۰ دقیقه دربارۀ شغلش بهعنوان کارشناس تحقیق دربارۀ سلاحهای کشتارجمعی عراق صحبت کرد و در پایان به پرسش بهائیان حاضر در جلسه پاسخ داد. وی سپس به ارائۀ اطلاعاتی از پروندۀ محرمانۀ عراق پرداخت. رسانههای منتقد عقیده داشتند که این پرونده براساس اطلاعات نادرست و با فشار مقامات دولتی، بهنحوی جمع بندی شد تا ابزار لازم برای حمله آنها به عراق، فراهم گردد.
اقتباس برخی از آراء واحکام بهاءالله ازصوفیه
با تبعید میرزاحسینعلی نوری (بهاءالله) به کشورعراق و فرار میرزایحیی صبح ازل (برادر بهاءالله) به آن کشور، این بار حلقۀ بابیه در عراق تشکیل و مجدداً فعالیت آنها آغاز شد. به دلیل اهمیت حفظ جان صبح ازل (جانشین باب)، قرار بود صبح ازل در پس پرده باشد تا شناخته نگردد و از طرف او، بهاءالله با بابیان بغداد مرتبط باشد و دیگران با او در تماس باشند وگزارشها را مخفیانه به صبح ازل گزارش نماید. میرزاحسینعلی این بازی را به هم زد و در عراق زمزمۀ رهبری بابیان را بلند کرد. موضوع به گوش صبح ازل رسید. او از این خیانت برآشفت و رابطه دو برادر تیره شد. بهاءالله از ترس اینکه مورد تهدید و غضب طرفداران ازل قرار گیرد، بهتنهایی بغداد را ترک کرد و مخفیانه به کوههای سلیمانیه رفت و مدت دو سال در آنجا مخفی شد. پس از آن با ارسال نامۀ عذرخواهی به ازل، اجازۀ حضور علنی در بغداد را پیدا نمود. دو سال هجرت به سلیمانیه این فرصت را به بهاءالله داد تا در آنجا ضمن مراوده با دراویش نقشبندیه، با دیدگاههای اصلاحطلبانۀ صوفیان، ازجمله شاهنعمتالله ولی، آشنا شده و از آنها در صدور تعالیم و آموزههای بهائی ایده بگیرد. گلیشر دراینمورد مینویسد:
«… بهنظر میرسد ایدۀ همدلی و تعاون که شاهنعمتالله ولی صوفی ۱۰۰ سال قبل از پیدایش بهائیت مطرح کرد، انعکاسدهندۀ نظام جهانی بهائی است که بهاءالله در مدت اقامت در سلیمانیۀ عراق، مطالعه و فراگرفت. از نظریات جالب شاهنعمتالله ولی، ایده و درخواست او برای ایجاد ” اتحادیه ملل ” در اواسط قرن هجدهم بود .
بهاءالله در موارد زیادی از تفکرات او استفاده کرده است، مثل “مصالح کلیه” (رفاه اجتماعی)، “تدبیر” ( تشکیلات اداری) و “نبوت” ( مقام نبوت). بهنظر میرسد بهاءالله از افکار ادبیات صوفیۀ جدید و فلسفه اصلاحشده آن دوره برای تنظیم و تحقق تعالیم خودش استفاده و اقتباس کرده است. خیلی جالب است که در همان دوره نویسندهای در غرب به نام ویلیام پن[۲۸] بود که افکار مشابهی داشت. علاقهمندم که نظرات او را هم مطالعه و پیگیری کنم.»[۲۹]
بیتالعدل به دنبال سلطه بر بهائیان و نقض آزادی است
بیتالعدل بهعنوان تنها قدرت مطلقه بر بهائیان، خود را مصون از خطا دانسته و با کنترل و فشار بر بهائیان، هر صدای منتقدی را سرکوب مینماید. متأسفانه بهائیان با این ایده خو گرفتهاند که هرچه بیتالعدل بگوید، وحی مُنزَل بوده و مخالفت با بیتالعدل مخالفت با خداست. برخورد بیتالعدل و مشاورین قارهای و محافل ملی و محلی با روشنفکران و منتقدان بهائی بسیار زننده و دور از اخلاق است و این شکایتی است که از زبان اکثر افراد فرهیخته در بهائیت شنیده میشود.
بیتالعدلی که شعار وحدت انسانی در جهان سر میدهد، نهتنها شدیدترین برخوردها را با گروههای بهائی غیرهمسو دارد، بلکه با بهائیان روشنفکر و فرهیخته نیز سر دعوا و ستیز دارد و این تصویر را از خود بهجای گذاشته است که:
“آیین بهائی همنام و مترادف دشمنی با آزادی بیان و اندیشه است.”
گلیشر بهعنوان کسی که سالها در بهائیت بوده و با ایدههای بهاءالله و عبدالبهاء کاملا” آشنائی دارد، این رفتار بیتالعدل را در موارد مختلف به نقد و انتقاد کشیده است. ازجمله دراینباره مینویسد :
«… آزمون واقعی اخلاق هر دینی، به رفتارش نسبت به آنهایی که دهانشان را بسته نگه میدارند نیست (یعنی آنهایی که نه فکر میکنند و نه چیزی را موردسؤال قرار میدهند)، بلکه رفتار آنان با نویسندگان و فرهیختگان آن دین است. این مسأله بهطور عمیق مربوط به تاریخ روشنفکران آنها و آداب و رسومی است که در فرهنگ آنها بهکار گرفته شده است. آیین بهائی بهطور کامل در این آزمون شکست خورده است.»[۳۰]
گلیشر در مقاله دیگری مینویسد:
«بهائیان تشکیلاتی با “قدرت” و “مقام” خو گرفتهاند. مقامات دینی، مقامات روحانی، مقامات عرفانی! ـ این درست است، آن غلط است، این راه و روش بهاءالله است، آن راه و روش بهاءالله نیست! ـ این توجه و وابستگی به قدرت و مقام مافوق همچون سمی در قلب اعضای جامعۀ بهائی وجود دارد و بهنظر من این تنها دلیل عدم نفوذ و رسوخ افکار بهاءالله در وجود طالبان حقیقت در دوران معاصر است. بهاءالله را در یک قاب تنگ گذاشتهاند و تعالیمش بهصورت الواح نوشتهشده بر روی سنگ درآمده است. متأسفانه بهنظر میرسد برخی از عوارض موجود در بین بهائیان حیفا، ازجمله نیاز به قدرت مرکزی، یا طرد و لعن و تکفیر دیگران، در بین افراد خارجشده از تشکیلات بهائی هم وجود دارد. این رفتار آرام ـ تهاجمی، اگرچه بهظاهر موجه بهنظر میرسد ولی درحقیقت عملاً گونهای رفتار تهاجمی است . پیامبران با قدرت و قاطعیت سخن میگویند، تا کسی پیامبر نباشد (مثل بیتالعدل) نمیتواند و نباید چنین لحن توأم با قداست و قدرت را اعمال کند. خداوند صاحب قدرت فائقه است، ولی انسانها چنین نیستند. بیتالعدل (ساکنان حیفا) این نگرش را ترویج کردهاند که پاسخ هر سؤالی در دست آنها است. آنها به دنبال قدرت و سلطه و کنترل هستند. هر سؤالی دارید برای دبیرخانۀ ما بفرستید، ما متعاقباً حقیقت را به شما ارسال خواهیم کرد. این روش کمکی به رشد بهائیت نمیکند و واقعاً مخرب است. اگر سؤال و بحثی هست، افراد مختلف باید نظر بدهند و بحث کنند تا قضیه روشن شود، نه اینکه همه صامت و ساکت باشند تا شخص دیگری برای آنها تصمیم بگیرد! من فکر میکنم “رفرم بهائی” هم باید از تفسیر و تأویل هر مطلب و موضوعی پرهیز کند. من از تشکیلات غیرمنسجم و آزادی عقیده و اندیشه طرفداری میکنم. امروز صبح داشتم کلمات مفاوضات عبدالبهاء را بازخوانی میکردم و درحالیکه افراد بهطور دستهجمعی و گروهی دعا میکنند و مناجات انجام میدهند ولی در عمل و کار، اجبار و اکراهی نیست.
تمام اجبارها و الزامها بعداً توسط شوقیافندی درست شده است. آن چیزی که سازمان و تشکیلات آهنین نامیده شده است…»[۳۱]
گلیشر در پایان این قسمت، بیتالعدل را همسان صدام حسین و پاپهای قرن نوزده دانسته و مینویسد:
«هوشمند فتح اعظم، عضو سابق بیتالعدل، در پاسخ به سؤالی گفته بود “درآینده اگر بهائیان حکومت را به دست بگیرند، حتماً بیتالعدل زندانی برای مخالفان خود خواهد داشت” (به نقل از خوان کول) اگر اینطور باشد، چه فرق است بین دیدگاه بهائیت با پاپهای قرن نوزدهم؟ درحالیکه برعکس نظر بیتالعدل، نوشتههای بهاءالله و عبدالبهاء همگی طرفدار آزادی اندیشه و اندیشهبنیان است. حتی در درون جامعۀ بهائی، این آزادی توسط صدام حسینِ حیفا (بیتالعدل) نقض شده است. حکومت ظلم و استبداد بهائی در همه جا عیان شده است ..» نقل از مقالۀ “بهائیت به واتیکان دیگری نیازمند است” نوشته خوان کول [۳۲]
نتیجهگیری
فردریک گلیشر يكي از منتقدان بهائيت است كه پس از ۲۵ سال عضويت فعال در جامعۀ بهائي، به دليل مواضع انتقادي، مورد سرزنش تشكيلات بهائي قرار گرفت و با تصميم مركز جهاني بهائي (بيتالعدل) نام او از فهرست اعضاي جامعۀ بهائي حذف و بهنوعي از بهائيت طرد گرديد. او بهعنوان يك روشنفكر بهائي به عملکرد بیتالعدل (رهبری بهائیت در حیفا) انتقاد دارد و از بیتالعدل بهعنوان رهبری مستبد یاد می کند که هرگونه آزادی اندیشه را محدود نموده است. او معتقد است که بهائیت بعد از بهاءالله و عبدالبهاء، از مسیر اصلی خود منحرف گردیده و به یک سازمان و تشکیلات قدرتطلب و فرقهگرا و فاقد اخلاق دینی در برخورد با فرهیختگان و افراد متفکر، تبدیل شده است. او از بهائیت بهعنوان حیاط خلوت امریکا و اسرائیل یاد میکند و نقش آن را در خدمت به سلطه و تحرکات سیاسی جهانی پررنگ میداند.
منابع
۱- موژان مومن؛ مرکزگریزی و ارتداد در جامعۀ بهائی؛ نشریه دین شماره۳۷ (۲۰۰۷)، صص۱۸۷-۲۰۹٫
۲- اصول جهانی آیین بهائیان اصلاحطلب، برگرفته از اندیشه های بهاءالله و عبدالبهاء؛ ۲۰۰۸٫
۳- نقد گلیشر بر کتاب بهائیان امریکا اثر ویلیام گارلینگتون
The American Bahai Mixture: William Garlington & The Bahai Faith In America,
۴- آیین بهائی و آزادی اندیشه The Bahai Faith & Religios Freedom of conscience
۵- پاسخ گلیشر و مک اوئن به مقالۀ مرکزگریزی موژان مومن
Stausberg, Michael, Denis MacEoin, Sen McGlinn, Eric Stetson, Frederick Glaysher, and Moojan Momen. “Challenging apostasy: Responses to Moojan Momen’s ‘Marginality and Apostasy in the Baha’i Community’.” Religion 38, no. 4 (2008): 384-393.
Bahaicensorship.Fglaysher.com 6- سانسور در بهائیت
۷- مصاحبه گلیشر با دو خبرنگار اسرائیلی با عنوان “بهائیان در حیاط خلوت من” Bahais in my Backgard
۸- سایت ریفرم بهائی تاریخ ۹/۱/۲۰۰۸ موضوع نقد فیلم ویدئویی سوزان مانک بهائی.
۹- مقاله “بهائیت به واتیکان دیگری نیازمند است” نوشته خوان کول
A Bahai Vatican II is needed
[۱] Fulbright Institute
[۲] Gunma University
[۳] Ruth White
[۴] Ahmad Sohrab
[۵] July Chanler
[۶] Charles Ainsworth Mitchell
[۷] نگاه کنید به http:trueseeker.typepad.com/true-seeker/court-case.html
[۸] cult
[۹] Available on: https://groups.google.com/forum/#!msg/talk.religion.bahai/AMKXm3MYbvo/Y2EYIyPbIJgJ
[۱۰] Available on: http://fglaysher.com/bahaicensorship/Interfaith_Forums_UK.html
[۱۱] “Robert Hayden Under a High Window of Angell Hall.”
[۱۲] https://fglaysher.com/bahaicensorship/
[۱۳] https://fglaysher.com/bahaicensorship/Bahais_in_My_Backyard.html
[۱۴] به بخش Baha’i Harassment and Persecution of Other Bahais در سایت زیر مراجعه فرمایید:
https://fglaysher.com/bahaicensorship/
[۱۵] https://fglaysher.com/bahaicensorship/Shunning.htm
[۱۶] Martin Luther
[۱۷] John Wesley
[۱۸] لازم است توجه شود از آنجا که این گروه از گروه های بهائی هستند، در نتیجه همان طور که در این بخش دیده میشود، نسبت به بهاءالله و عبدالبهاء دیدگاههای مثبتی دارند. طبعاً نویسنده این مقاله با توجه به مدارک دیگری که از بهاءالله و عبدالبهاء مشاهده کرده است، چنین دیدگاههایی را ندارد.
[۱۹] https://fglaysher.com/bahaicensorship/Bahais_in_My_Backyard.html
[۲۰] مصاحبه گلیشر با سازندگان فیلم “بهائیت در حیاط خلوت من”
[۲۱] David Christopher Kelly
[۲۲] Mai Peterson
[۲۳] Andrew Killigan
[۲۴] Lord Hutton
[۲۵] Barney Leith
[۲۶] www.Fglaysher.com/bahaiconsorship/Kelly.htm
[۲۷] www.Fglaysher.com/bahaicensorship/kelly100502.htm
[۲۸] William Penn
[۲۹] سایت ریفرم بهائی تاریخ ۹/۱/۲۰۰۸ موضوع نقد فیلم ویدیوئی سوزان مانک بهائی.
[۳۰] ازمقاله نقد گلیشر بر کتاب بهائیان امریکا نوشتۀ ویلیام گارلینگتن
[۳۱] نقل ازمقاله نقد گلیشربر فیلم ویدیوئی سوزان مانک – ریفرم بهائی ۹/۱/۲۰۰۸
[۳۲] A Bahai Vatican II is neededنقgahai Vatican II hs neededمند است .نوشته خوان کل کومت ظلم واستبداد بهائی در همه جا عیان شده است ..»(-) مقاله هاءالله وعبدالبها به نقل از گلیشردر The Bahai Faith&Religious Freedom of Conscience