صفحه اصلی مقالات اسلامی گفت‌وگوی مهدوى

گفت‌وگوی مهدوى

0 خواندن ثانیه
0
0
958

 عبدالحسین فخاری

مقدمه

از مدت‌ها قبل، در جريان برگزارى نمايشگاه‌هاى كتاب و مطبوعات، علاقه‌مندان مباحث مهدوى، در جست‌وجوی كتابى بودند كه پاسخ‌گوی پرسش‌هاى مرتبط با مهدويت به زبان امروزباشد. در پاسخ به این درخواست، پايگاه خبرى از يكى از نويسندگان خود خواست تا به اين مهم بپردازد؛ در اين شماره، بخش اول پاسخ به پرسش‌هاى مهدوى، در اختيار مخاطبان پايگاه و نشريه قرار می‌گيرد.

 

١. چالش پرسش‌ها!

نويد با نگرانى پيش من آمد و گفت: ديگر بُريده ام؛ در اين فضاى مجازي، هر روز به باور‌هاي ما می‌تازند و آن‌ها را زير سؤال می‌برند و حتى تمسخر می‌کنند و حرف‌هايشان در خيلي‌ها هم اثر می‌كند. نمی‌دانم چه بايد كرد؛ اگر جواب ندهى، می‌گويند حرف ما حق بود و اگر جواب بدهى، شبهۀ بعدى را مطرح می‌كنند. نمی‌دانم چه بايد كرد…؟

گفتم: نگران نباش! اين موضوع تازه‌اى نيست؛ از روز اول كه آیين تو متولد شد، يعنى از چهارده و نيم قرن قبل، دائماً با چنين حملاتى روبه‌رو بوده و در مقابل اين حملات، برقرار و پايدار مانده و دوام آورده تا امروز! اين هجوم‌ها نه‌تنها جلو رشد و گسترش آیين تو را نگرفته، بلكه موجب گرايش بيشتر مردم و روشنفكران به آن شده است و اكنون بيش از يك چهارم مردم جهان، يعنى حدود دوميليارد نفر، به آن باورمندند. هر شبهۀ اين‌ها را که بگویى، من می‌توانم به تو نشان دهم كه اين شبهه، قرن‌ها سابقه داشته و پاسخش هم داده شده و مخالفان امروزى فقط توانسته‌اند آن را با ادبيات جديد و به زبان امروزى مطرح كنند و مخاطبان آن‌ها در اين فضاى مجازى فكر می‌كنند اين شبهه، كشف جديدى است و انگار تازه و براى اولين بار مطرح شده است! درحالي‌كه وقتى به آن‌ها نشان دهى كه اين سؤال يا شبهه، از آغاز مطرح بوده و در طول زمان‌ها و قرن‌ها، ده‌ها كتاب و مقاله در پاسخ به آن شبهات تأليف و منتشر شده، خيالشان راحت می‌شود و اگر توضيحى لازم داشته باشند، در آرامش می‌پرسند و پاسخ می‌شنوند.

نويد گفت: نكتۀ جالبى بود! من خودم نمی‌دانستم كه می‌شود اين شبهه‌ها را سابقه‌يابى كرد و نشان داد که آن‌ها اصلاً مطلب تازه‌اى نيستند و قرن‌ها مطرح بوده‌اند و پاسخشان هم در ده‌ها تأليف و كتاب داده شده و فقط شايد ادبيات آن‌ها تغيير كرده باشد.

گفتم: آرى، براي مثال در همين موضوع مهدويت و وجود امام زمان عليه‌السلام، از همان زمان تولد ايشان تاكنون، انواع شبهه‌ها مطرح شده و عالمان دينى در كتاب‌هاي مجمل و مفصل پاسخ داده و هزاران كتاب و مقاله نگاشته شده‌اند، به‌طوري كه ساليانى پيش يك مركز پژوهشي، كتابنامه‌اى در اين موضوع پديد آورد و مشخصات دوهزار اثر در زمينۀ مهدويت را ارائه نمود (كتاب “مرجع مهدویت”( فهرست و چکیدۀ منابع پیرامون مهدویت (کتاب‌ها، ‌مقاله‌ها و پایان‌نامه‌ها) – پایگاه اطلاع‌‌سانی سراسری اسلامی (پارسا) – چاپ سوم١٣٨٦، ٦٤٠ صفحه.)؛ اما يك جوان كه تازه اهل مطالعه شده و از اين گنجينه خبر ندارد، با ديدن يك شبهه در فضاي مجازى، مثلاً درمورد طول عمر امام كه آن را غيرعلمى شمرده باشند، گمان می‌كند اين موضوع جديدى است و تازه كشف شده و برايش مسأله می‌شود؛ درحالي‌كه نمی‌داند پاسخ علمى آن در طول ساليان و قرون داده شده و اصولاً طول عمر، امرى غيرعلمى و غيرقابل‌وقوع نبوده و نيست و شواهد علمى و تجربى و تاريخى آن هم به‌تفصيل بيان شده است.

نويد با خوشحالي گفت: اتفاقاً يكى از موضوعات مهم كه در اين فضاها مورد بحث فراوان است، همين مهدويت است؛ اجازه می‌دهيد من آن سؤالات و شبهات را با شما در ميان گذارم و شما ريشه‌يابى نموده و پاسخ‌هاى آن‌ها را بيان نماييد و من آن پاسخ‌ها را در همان فضاهايي كه مطرح كرده‌اند بگذارم و براي مخاطبان آن محيط‌ها روشنگرى كنم؟ گفتم: به يك شرط! نويد گفت: چه شرطى؟ هرچه باشد می‌پذيرم. گفتم: به اين شرط كه خودت هم فعال باشي نه فقط شنونده و در فرايند اين پاسخ‌ها كمك كنى! گفت: من جوانم و اطلاعات شما را ندارم ولى اگر راهنمایى كنيد تا آنجا كه بتوانم كوتاهى نمی‌كنم. گفتم: حالا شد! سؤالات را مطرح كن.


 

٢  .افسانه نيست!

افسانه‌ها در همۀ فرهنگ‌ها حضور دارند: سيمرغ و پرى دريایى و ققنوس و غول و … آيا “موعود”ى رهایى‌بخش به نام مهدى يا هر نام ديگرى نيز از زمرۀ همين افسانه‌ها نيست كه می‌آيد و جهان را از عدالت پر می‌كند؟!

نويد با اين مقدمه گفت: اين سخن كسانى است كه مهدويت را اسطوره و افسانه می‌نامند و می‌گويند موعود واقعيت بيرونى ندارد و چنين فردى با افسانه‌ها بيشتر منطبق است تا واقعيت و اين افسانه پرداخته شده تا به مردم اميد آينده‌اى خوش بدهند كه بتوانند در كوران رنج‌ها و مشقت‌هاى تاريخى دوام بياورند؛ وگرنه، يك اَبرمرد هرقدر هم قوى باشد، چگونه می‌تواند جهانى را اصلاح كند و عدالت را حاكم نمايد؟

گفتم: تعريف افسانه و اسطوره را كه می‌دانى چيست؛ افسانه موضوعى خيالى و غيرواقعى و فراطبيعى است كه در تخيلات فردى يا جمعى مردم شكل گرفته و واقعيت حقيقى و بيرونى ندارد، مثل همان مرغ افسانه‌اى به اسم سيمرغ (با قدرتى فراطبيعى و آسمان‌سير) يا مرغ افسانه‌اى (ققنوس كه در آتش زاده می‌شود و می‌بالد و می‌زايد) و امثال آن، اما موضوع مهدويت اين‌گونه نيست، زيرا سخن از فردى كاملاً مشخص از پدر و مادر و نياكان مشخص با صفات و اوصاف و برنامه‌اى مشخص است كه هيچ‌كدام خيالى نيستند.

گفت: يعنى از ابتداى اسلام، موضوع مهدى و منجى مطرح بوده و دربارۀ آن صحبت شده است؟

گفتم: بله؛ سخنى بسيار مشهور از پيامبر (ص) نقل شده است كه فرموده: ” اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را چنان دراز خواهد نمود كه فردى از خاندان من را، كه همنام و هم‌كنيۀ من است، برانگيزد تا زمين را از عدل و داد پر نمايد همان‌گونه كه از ظلم و جور پر شده باشد” (بحارالانوار، ج٥١، ص١٠٢). بنابراين مشخص شده كه فردى از نسل پيامبر و همنام او اين ماموريت را خواهد يافت تا زمين را از عدل و داد پر نمايد. در حديث ديگرى که به حديث لوح معروف است، مشخص می‌شود كه او فرزند امام حسن عسكرى است و تبارش تا على‌بن‌ابي‌طالب علیهم‌السلام شمرده شده و نام همۀ دوازده امام برده می‌شود و او به‌عنوان امام دوازدهم معرفى می‌گردد (كافى، ج١، ص٥٢٧). در حديث مشهور ديگرى نام “مهدى” به‌عنوان لقب براي او ذكر می‌شود و اينكه هركه او را انكار نمايد، كافر است (ينابيع الموده، سليمان قندوزى حنفى) … احاديث بسيار ديگرى از پيامبر و صحابه و تابعين و نيز امامان به‌تفصيل ويژگى‌ها، طول عمر، غيبت و نهان‌زيستى و انتظار و ظهور پيروز و جامعه زيبائى كه برپا می‌نمايد را تبيين و تعيين نموده‌اند كه در كتب بسيارى آمده است.

اين باور كه از آن به مهدويت ياد می‌شود، با وجود شواهد بسيار قرآنى و روائى، كاملاً از اصالت اعتقادى برخوردار بوده و مورد قبول مسلمين قرار گرفته است. جالب است بدانيم حتى پيش از تولد حضرت مهدى(ع) در سال ٢٥٥ هجرى، كتاب‌هایى درمورد ايشان نوشته شده و ويژگى‌هاى او را برشمرده‌اند، همچون كتاب غيبت فضل‌بن‌شاذان (متوفى٢٦٠ه.ق.) و كتاب الغيبه و كتاب الملاحم و القائم از علي‌بن‌مهزيار اهوازي و كتاب المشيخه از حسن‌بن‌محبوب … بنابراين چنين امر مشخصى نمی‌تواند افسانه ناميده شود و خيالى باشد. البته نبايد از نظر دور داشت كه دوران تولد ايشان چنانكه در روايات آمده، دورۀ خاصى بوده كه به‌خاطر همان روايات نمی‌خواستند او متولد شود و خانۀ حضرت عسكرى(ع) را كنترل می‌نمودند كه اگر پسرى متولد شد او را نابود نمايند؛ شبيه دوران تولد حضرت موسي كه پسران را از بيم آنكه شايد همان كسى باشد كه طومار فراعنه را درهم می‌پيچد، در بدو تولد می‌كشتند و موسى در چنين فضاي امنيتى و در خفاء متولد شد. در اين روزگار سخت، طبيعتاً شرايط اختفاء و رازپوشي اعمال می‌شده و جز براى افراد خاص و مورد اعتماد، مطالب گفته نمی‌شده و در چنين موقعيتى نمی‌توان انتظار داشت جريان آزاد اخبار مثل موقعيت‌هاى معمولى بوده باشد.

 

٣  .آيا متولد شده؟

نويد اين بار با سؤال ديگرى پيش آمد و گفت: آيا اصلاً امام يازدهم فرزند داشته است؟ آيا فردى به نام مهدى يا همان محمدبن‌الحسن متولد شده است؟ چه دليلى بر تولد ايشان وجود دارد؟ وقتى تولد ايشان مورد ترديد است، آيا اصل مهدويت زير سؤال نمی‌رود…؟ اين چيزهایى است كه در سايت‌ها و شبكه‌هاى مخالف درمورد تولد موعود آمده است. آيا اين شبهه هم قديمى است و قبلاً مورد بحث قرار گرفته و پاسخ آن داده شده است؟

گفتم: دقيقاً. نظام حاكم عباسي از مدعيان عدم تولد بود، چون همۀ نيروهاى آشكار و مخفي خود را گماشته بود تا چنين فرزندي براي امام يازدهم به‌دنيا نيايد و اگر آمد، نابود شود. طبيعتاً مدعى بود فرزند پسري براي ايشان متولد نشده است. پس این شبهه قدمتى حدود دوازده قرن دارد. پاسخش هم خيلي روشن است. مهدى عليه‌السلام مخفيانه و دور از انظار مأموران مخفى حكومت، از مادرى به نام نرجس خاتون متولد شد، همان‌‌گونه كه موسي مخفيانه و به دور از نگاه جاسوسان حكومت فرعون متولد شد و از معجزۀ خداوندى در دربار همان فرعون بزرگ شد تا نشان داده شود آنچه خداوند تقدير نمايد، همان خواهد شد.

نويد گفت: چه كسانى تولد ايشان را گواهى كرده يا توانسته‌اند اين نوزاد امام يازدهم را ببينند؟

گفتم: دليل تولد تو چيست؟ جز يك برگۀ گواهى بيمارستان كه دكتر يا ماما امضا كرده‌اند و بعد براساس همان گواهى، براي تو شناسنامه صادر شده است؟ گفت: بله، همين‌طور است.

گفتم: برگرد به دوازده قرن قبل، گواهى تولد يك فرد آن هم در شرايط مخفى چه می‌توانست باشد؟ مامایى كه شاهد تولد او بوده، خدمتكارانى كه او را مشاهده كرده‌اند؛ گواهى پدر او كه امام معصوم و حجت خدا بوده است؛ بعضى از خواص اصحاب كه امام يازدهم، نوزاد را به آن‌ها نشان داده است؛ خود امام كه در جريان نماز خواندن بر پيكر مطهر پدر براي دقايقى حاضر شده و همه او را ديده‌اند و او نماز ميت را خوانده است؛ تأييد پيامبر و يازده امام بر اينكه او حتماً متولد خواهد شد؛ گواهى چهار نماينده و وكيل خاص ايشان كه رابط بين او و مردم در زمان غيبت صغرى بوده‌اند؛ ديدار بعضى از علما و مردم كه در طول غيبت كبرى به ديدار ايشان مشرف شده‌اند؛ روايات متواتر كه گفته‌اند زمين خدا هيچ‌گاه خالى از راهنما و حجت الاهى نخواهد شد؛ نامه‌ها و دستورهایى كه به شكل توقيع براى افراد فرستاده‌اند و ده‌ها شاهد ديگر براى اثبات تولد و حيات امام كافى نيست؟!

نويد گفت: واقعاً با اين مطالب كه شما گفتيد، ترديدكنندۀ در تولد آن حضرت جز فرد معاند نمی‌تواند باشد. امروزه گاهى در تاريخ تولد كسانى كه با ما فاصلۀ صدساله دارند و در شرايط تقيه و مخفيانه هم به دنيا نيامده‌اند، اختلافاتى را مشاهده می‌كنيم؛ آنوقت براي تولد امامى كه در شرايط خاص به‌دنيا آمده اين‌قدر شواهد داريم و باز منكر تولدش باشند، جز عناد دليلى ندارد.

گفتم: حكيمه خاتون، عمۀ امام يازدهم شاهد تولد امام بوده و داستان تولد را به‌تفصيل شرح داده؛ او نوزاد را خدمت امام برده و تهنيت گفته؛ دو خدمتكار خصوصى، ابونصر خادم و ماريه كه ايشان را مواظبت می‌كردند، گواهى نموده‌اند؛ خود امام يازدهم ايشان را به گروهى خاص از اصحاب كه نزد ايشان آمده و از امام بعدى سؤال نمودند، نشان دادند و آن‌ها سؤالات خود را درحالي‌كه ايشان هنوز در سن خردسالي بودند، پرسیدند و جواب گرفتند. کسانی همچون سعدبن‌عبدالله قمى كه با جمعى براى زیارت امام عسكرى(ع) به سامرا رفتند، موفق به ديدار فرزند امام شدند؛ هنگام نماز بر پيكر امام يازدهم، كه جعفر كذاب می‌خواست نماز بخواند، امام حضور يافته و او را كنار زدند و خود بر پيكر مطهر پدر نماز خواندند و شواهد بسيار ديگر كه همگى به‌تفصيل در كتاب‌هاى مربوط به آن حضرت در قرن سوم و چهارم، همچون كافى و كمال‌الدين و غيبت نعمانى و غيبت طوسى و… آمده است (بعضى از اين منابع: مروج‌الذهب، ج۴، ص۱۹۹؛ كمال‌الدين، ص٣٨١؛ غیبت شیخ طوسى، ص١٤١؛ كشف‌الغمه، ج٢، ص٤٩٩؛ اثبات الهداة، ج٧، ص٣٤٤؛ الزام‌الناصب، ج١، ص٣٤٢ و). حتى بزرگانى از اهل سنت چون ابن‌خلكان و ذهبى و ابن‌حجر هيتمى و خيرالدين زركلى و… در كتاب‌هاى خود تولد آن حضرت و قيام او را تأييد كرده‌اند (ر.ك. الامام المهدى عند علماء اهل السنة، فقيه ايمانى؛ ینابیع المودة، ج٣، ص١١٤؛ الفتاوی الحدیثة هيتمى، ص۳۷؛ كنزالعمال، ج١٤، ص٢٦٣؛ سنن ابن‌ماجه، ج٢، ص١٣٦٥؛ المعجم الكبير طبرانى، ج١٠، ص٥٥؛ عون‌المعبود فى شرح سنن ابى‌داوود، ج١١، ص٢٤٣ و). با وجود اين همه شواهد، جاي هيچ ترديدی براي پژوهشگران و حقيقت‌جویان باقى نمی‌ماند.

 

٤ .چرا غائب است؟

نويد گفت: می‌گويند چرا اين امام غائب است؟ امامى كه غائب است چگونه می‌تواند امامت كند؟ كدام رهبر است كه با غيبت و نهان‌زيستى، رهبريش انجام می‌شود و می‌تواند مردم را به راه درست هدايت كند؟ به فرض كه در زمان خاصى به دليل شرايط خاص، غيبت اختيار نموده، وقتى شرايط عوض شد و ياورانى پيدا كرد بايد به غيبتش خاتمه می‌داد و ظاهر می‌شد؛ اصولاً مردم با امام غائب چگونه می‌توانند ارتباط داشته باشند و از او كمك و راهنمایى بخواهند و بهره ببرند…؟

گفتم: اين موضوع هم تازه نيست و از همان ابتدا كه امام غائب شدند، سؤالاتی دربارۀ غيبت، مطرح بوده و پاسخ آن هم داده شده است. نخستين كتاب‌هایى هم كه دانشمندان نوشتند، در همين موضوع غيبت بوده، مثل كتاب غيبت نعمانى و كتاب غيبت شيخ طوسى و كتاب كمال‌الدين شيخ صدوق كه در موضوع غيبت است و به دستور خود امام نوشته شده است تا سؤالات و شبهات دربارۀ غيبت امام را برطرف نمايد

نويد: آيا غيبت فقط براى آن حضرت بوده؟

گفتم: نه! غيبت فقط برای امام مهدى (ع) نبوده و در پيامبران و امامان ديگر هم سابقه داشته است. آن‌ها نيز بنابه حكمت‌هایى، از همۀ امت خود يا بعضى از آن‌ها، غائب بوده‌اند و هرگز نبوت و امامتشان به‌خاطر اين غيبت، خدشه‌دار نشده است، همچون غيبت چندين سالۀ موسى از قوم خود، وقتى به نزد شعيب رفت يا غيبت يونس وقتى از ميان مردم خويش بيرون آمد و سفر دريایى رفت و در شكم نهنگ قرار گرفت كه داستانش را می‌دانيد. پيامبر و امامان غيبت‌هایى اگرچه كوتاه داشته‌اند. اصولاً وقتى مثلاً امام در مدينه بوده از شيعيانش در شهرهاى ديگر غائب بوده است اتفاقاً امام زمان علیه‌السلام نيز به شيخ صدوق توصيه نمودند كتابى درمورد غيبت بنويسد و در آن غيبت انبياء و رهبران الاهى گذشته را شرح داده و روشن سازد كه غيبت، پديده‌اى نو و بي‌سابقه نيست و در كار نبوت و رهبرى الاهى‌شان، خللى وارد ننموده است. شيخ صدوق هم كتاب كمال‌الدين را با همين اندیشه می‌نويسد كه از بهترين كتاب‌ها در موضوع غيبت است و با اينكه بيش از ده قرن از تأليف آن می‌گذرد، هنوز تازه، راهگشا و درس‌آموز است.

نويد گفت: اصلاً حكمت غيبت چه بوده است؟ گفتم: علل متعددى براى آن شمرده شده كه مهم‌ترين آن‌ها حفظ امام از تيررس دشمنان، آزمون خلق در شرايطي كه رهبرشان غائب است، آماده شدن مردم براي ياورى امام و نيز حكمتى الاهى كه خدا داند و مردم نبايد درمورد آن بسيار كنكاش كنند، چون خردهاشان به آن حكمت راه نيابد.

نويد گفت: درمورد نحوۀ رهبرى در غيبت هم توضيح دهيد.

گفتم: اين رهبرى از چند طريق انجام می‌شود: نخست از طريق بيانات و سخنان خود امام كه به دست ما رسيده است. دوم از طريق نمايندگان و كارگزاران و وكيلان خاص و عام ايشان و سوم از طريق القاء در قلوب و فؤاد افراد و گاهى هم هدايت‌هاى حضورى براى كسانى كه توفيق تشرف به محضرش را پيدا می‌نمايند. امامت الاهى مثل رهبرى‌هاي بشرى نيست كه وقتى غيبت جسمانى دارند ديگر راهى براى هدايت مردم نداشته باشند؛ امامت، مقام خليفة‌اللهى است؛ همان‌گونه كه خدا هدايت قلب‌ها را در اختيار دارد، خليفه و نمايندۀ او نيز توان رهبرى قلب‌ها را دارد.

نويد: نکات جالبى را اشاره كرديد؛ بدين ترتيب اصلاً معناي غيبت امام، فقط غيبت جسمانى است نه غيبت روحانى؛ به عبارت ديگر امام فقط “ظهور” ندارد ولى” حضور” دارد. يعنى غيبت امام به اين معنى است كه مردم ايشان را با چشم ظاهرى نمی‌بينند يا می‌بينند و نمی‌شناسند؛ همين! ولى امام به‌عنوان مقام خليفة‌اللهى، حضور معنوى دارد و هرلحظه، هركس می‌تواند با قلب خويش با امام ارتباط معنوى برقرار نموده و با ايشان حرف بزند و درد دل كند و حاجت بخواهد. لذا فرموده‌اند كسى كه امام و امامت را به معناى واقعى بشناسد، غيبت براى او بسان مشاهده و ظهور است، زيرا وظيفۀ خود را شناخته و طبق آن عمل می‌كند و هروقت هم بخواهد از امام كمك می‌خواهد و امام او را هدايت خواهد نمود. اين هدايت باطنى هيچ‌گاه قطع نمی‌شود، مگر آنكه خود ما كوتاهى كنيم و امام را فراموش نمایيم و بخواهيم فقط با پاي خودمان جلو برويم و خود را از ارتباط معنوى و قلبى با امام محروم سازيم كه مباد چنين شويم.

 

٥. كارگزارانش كيانند؟

مردم چگونه با امامى كه غائب است، ارتباط داشته باشند؟ چگونه سؤال خود را بپرسند؟ حقوق مادى خود را به ايشان برسانند؟ قبول است كه شرايط اضطرارى است و حكومت، وحشى و خونريز است ولى بالأخره نبايد نياز مردم به امام هم تأمين شود…؟ نويد گفت: در اين زمينه چه می‌فرمایيد؟

گفتم: درست می‌گويند و امام در آغاز غيبت، اين موضوع را كاملاً مديريت فرمود. ايشان تا حدود هفتاد سال (كه دوران غيبت صغرى ناميده می‌شود) از طريق چهار كارگزار و وكيل خويش كه از معتمدترين شيعيان بودند، ارتباط با مردم را برقرار نموده، مشكلات آن‌ها را برطرف فرمودند، سؤالات شان را پاسخ گفتند و پيام‌هاى خود را به ايشان ‌رساندند. اين طريق ارتباط هم مخصوص ايشان نبوده و از زمان امام كاظم(ع)، اين نظام كارگزاران امامت و سازمان وكالت، شكل گرفت و به علت محدوديت‌هاى ايجادشده توسط حكومت جائر در ارتباط مستقيم مردم با امام، از طريق اين كارگزاران مورداعتماد، ارتباط مردم با امام، انجام می‌شد و تا زمان حضرت عسكرى(ع) ادامه داشت. حضرت مهدى(ع) نيز همين سازمان وكالت را براى ارتباط با مردم حفظ نمودند.

نويد: اين افراد چه كسانى بودند و چه ويژگى‌هایى داشتند و آيا حكومت آن‌ها را نمی‌شناخت و محدوديت ايجاد نمی‌كرد؟

گفتم: اين برنامه بسیار حساب‌شده و سرّى و مديريت‌شده انجام می‌گرفت. اين كارگزاران از ميان افراد خوش‌نام و اصحاب باسابقه و نوعاً كسبۀ بازار انتخاب شده بودند و آن‌ها در كمال احتياط و هوشمندى به‌طورى‌كه حساسيت‌ها برانگيخته نشود، مأموريت خود را انجام می‌دادند؛ يعنى رابط امام و مردم بودند و سؤالات و خواسته‌هاى مردم را به امام رسانده و توقيعات (پيام‌هاى) امام را به مردم انتقال می‌دادند. اينان عبارت بودند از: جناب عثمان‌بن‌سعيد كه در بازار مغازه روغن‌فروشى داشت و پس از ايشان، پسرشان محمد و سپس حسين‌بن‌روح كه از خاندان معروف نوبختى و ايرانى‌تبار بودند و پس از آن على‌بن‌محمد سمرى. اين چهار نفر نيز رابطانى برای شهرهای مختلف، حتی دورترين شهرهاى اسلامى داشتند و از اين طريق، ارتباط با امام، مديريت می‌شد و درعين‌حال محل زندگى و مشخصات امام مخفى و پنهان می‌ماند.

نويد پرسيد: مردم چگونه می‌فهميدند كه آنان كارگزار امام هستند؟ گفتم: امام يازدهم حضرت عسكرى(ع) فرزندش حضرت مهدى(ع) را به چهل نفر از اصحاب خود نشان داد و به آنان فرمود در طول غيبت ايشان از عثمان‌بن‌سعید اطاعت کنند. خود امام زمان نيز در دیدار با گروهى از مردم قم، به عثمان‌بن‌سعید اشاره کرده و آنان را به او ارجاع دادند. عثمان‌بن‌سعید تا پایان عمر، در حدود شش سال وكالت امام زمان را برعهده داشت. پس از درگذشت او، امام نامه‌اى به پسرش محمد نوشت و وى را جانشين پدر نمود. او حدود چهل سال وكالت امام را برعهده داشت. سومین كارگزار، حسين‌بن‌روح از معتمدان محمدبن‌عثمان و نزدیکان وی در بغداد بود كه محمد در واپسین روزهای حیات، او را به دستور امام زمان علیه‌السلام، به جانشینی خود معرفی کرد. وی ابتدا در حکومت عباسى دارای موقعیت و احترام ویژه بود؛ اما بعدها دچار مشکل شد، تا جایی که مدتی زندگی مخفیانه داشت و سپس به مدت پنج سال در زندان محبوس بود. او نيز درحدود بیست‌ویک سال وكالت امام را به‌عهده داشت. چهارمین وكيل، سه سال، عهده‌دار اين مقام شد كه اين زمان با سخت‌گیری بسيار حکومت و خفقان شديد همراه بود و همین او را از فعالیت‌های گسترده در سازمان وکالت بازمی‌داشت. نامه (توقيع) امام در هنگام وفات او به سال ٣٢٩ حاوى خبر فوتش و پایان‌یافتن دورۀ وكالت خاص و آغاز غيبت كبری از مهم‌ترین رخدادهای آن سال بود.

نويد: كاركرد و كارنامۀ كارگزاران امام در اين هفتاد سال، چطور ارزيابى می‌شود؟ گفتم: در اين دورۀ خاص، جامعۀ شيعيان به‌عنوان يك اقليت و نهاد پويا، هويتش حفظ شد و ارتباطش با امام تداوم يافت؛ فتنه‌هایى چون فتنۀ غاليان و جعفر كذاب و مدعيان دروغين نيابت چون شلمغانى و نُصيريه، بى‌اثر و رسوا شد؛ روشنگرى‌ها و پيام‌هاى امام از طريق اين كارگزاران به مردم و بعضي شخصيت‌ها می‌رسيد؛ جان امام با اين شيوه از گزند دشمنان خونريز، محفوظ ماند؛ پرسش‌هاى فقهى و اعتقادى افراد از طريق مكاتبه با امام كه توسط كارگزاران به ايشان می‌رسيد، پاسخ داده می‌شد؛ متون اعتقادى، علمى و عبادى گران‌بهایى از طريق اين سفيران عالى‌مقام و از ناحيۀ مقدسۀ آن حضرت صادر شد كه به‌عنوان ميراثى جاويد براي همۀ نسل‌ها باقى ماند، همچون زيارتنامۀ سيدالشهداء معروف به زيارت ناحيۀ مقدسه، زيارت آل‌ياسين، دعاى رجبيه، دعاى افتتاح، دعاى توفيق‌الطاعه، دعاى معرفت، دعاى سهم‌الليل، دعاى علوى مصرى، دعاى فرج (عظم‌البلاء) و روايات بسيارى كه امام از طريق اين سفيران براى امت صادر فرمودند

 

مراجع

۱)      “مرجع مهدویت” (فهرست و چکیده منابع پیرامون مهدویت (کتاب‌ها، ‌مقاله‌ها و پایان‌نامه‌ها) – پایگاه اطلاع‌ رسانی سراسری اسلامی (پارسا) – چاپ سوم١٣٨٦، ٦٤٠ صفحه.

۲)      بحارالانوار، ج٥١، ص١٠٢.

۳)      كافى، ج١، ص٥٢٧.

۴)      ينابيع الموده، سليمان قندوزى حنفى.

۵)      كتاب الغيبه.

۶)      الملاحم و القائم از علي‌بن‌مهزيار اهوازي.

۷)      المشيخه، حسن‌بن‌محبوب.

۸)      مروج الذهب، ج ۴، ص ۱۹۹٫

۹)      كمال‌الدين، ص٣٨١.

۱۰)  غیبت شیخ طوسى، ص١٤١.

۱۱)  كشف‌الغمه، ج٢، ص۴۹۹٫

۱۲)  اثبات‌الهداة، ج٧، ص٣٤٤.

۱۳)  الزام‌الناصب، ج١، ص٣٤٢و

۱۴)  الامام المهدى عند علماء اهل‌السنة، فقيه ايمانى.

۱۵)  ینابیع‌المودة، ج٣، ص١١٤.

۱۶)  الفتاوی‌الحدیثة هيتمى، ص ۳۷٫

۱۷)  كنزالعمال، ج١٤، ص ۲۶۳٫

۱۸)  سنن ابن‌ماجه، ج٢، ص ۱۳۶۵٫

۱۹)  المعجم‌الكبير طبرانى، ج١٠، ص۵۵٫

۲۰)  عون‌المعبود فى شرح سنن ابى‌داوود، ج١١، ص٢٤٣.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در مقالات اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

محيط علم و فضل و ادب؛ استاد سيدمحمد محيط طباطبائی: تحقيقاتی ويژه در آثار بهائی

عبدالحسين فخاري چکیده   استاد سیدمحمد محیط طباطبائى (۱۲۸۰-۱۳۷۱ش) از برجسته‌ترین پژوهش…