صفحه اصلی تشکیلات بهائی و منتقدان بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، بخش پنجم؛ دنیس مك‌اوئن

بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، بخش پنجم؛ دنیس مك‌اوئن

12 دقیقه خواندن
0
0
863

حمید فرناق

چکیده

دنیس مک‌اوئن، نویسنده، محقق و منتقد بهائی است که بعد از ۱۵ سال عضویت فعال در تشکیلات بهائی، به دلیل مواضع انتقادی و دیدگاه‌های آزاداندیشانه‌ای که داشت، موردسرزنش تشکیلات بهائی قرار گرفت و باتوجه به عملکرد نادرست تشکیلات بهائی مجبور به استعفاء و ترک بهائیت شد. مک‌اوئن با بررسی و دقت‌نظر در تاریخ بابی و بهائی، اعلام کرد رهبران بهائی به‌طور مرتب درحال پاکسازی متون بهائی و تغییر و تحریف تاریخ آن هستند. او بهائیت را نه‌تنها یک آیین الهی نمی‌داند بلکه در مدرن بودن و جهانی بودن آن نیز تردید می‌کند. وی آموزه‌های بهائی را اقتباسی از اسلام و ادیان دیگر دانسته و برخی از آن‌ها را موردانتقاد قرار می‌دهد. او تاریخ باب را جدا و متناقض از تاریخ بهائیت دانسته و درمورد جانشینی بهاءالله و من یظهره‌الله بودن او تردید دارد. مک‌اوئن بیت‌العدل و عبدالبهاء و شوقی را مصون از خطا ندانسته و به عدم اجازه حضور زنان در رهبری بهائیت اعتراض دارد. او آموزه‌ی عدم دخالت در سیاست را با حکومت جهانی بهائی در تضاد می‌داند. مک‌اوئن حرکت و جنبش باب را یک حرکت سیاسی با قصد گرفتن حکومت معرفی می‌نماید و اظهارات کتب بهائی را که ادعا دارند باب به‌خاطر آوردن آیین جدید و مخالفت علما با او، به قتل رسیده است، قبول ندارد. در آیین بهائی، به بهائیان توصیه می‌شود که فقط از بیت‌العدل و تشکیلات بهائی تبعیت کنند تا در معرض طرد و اخراج از جامعه‌ی بهائی قرار نگیرند. در این نظام، افراد فرهیخته و افراد آکادمیک، که دیدگاه یا برداشتی متفاوت از رهبری بهائیت دارند، شناسایی و درمعرض اخراج قرار می‌گیرند. این قبیل رفتارها، موردانتقاد او قرار گرفته است. دنیس مک‌اوئن به مسئله‌ی سانسور گسترده در واقعیت‌های تاریخی در بهائیت پرداخته و تغییر تاریخ گذشته‌ی بهائی، حذف و یا ترجمه‌ی غلط قسمت‌هایی از آن را اقدامی غیرصادقانه تلقی می‌نماید.

اشاره

از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون آموزه‌های این نحله‌ی فکری همواره درمعرض نقدوانتقاد قرار داشته و اعتراض‌های گوناگونی به آن وارد گردیده است. علمای مسلمان و مسیحی و به‌طور کلی طرفداران ادیان الهی با نگارش کتاب‌هایی مختلف، آموزه‌های آیین بهائی را در بوته نقد گذاشته و مشروعیت آن را به چالش کشیده‌اند. علاوه‌بر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، آیین بهائی موردنقد نویسندگان و اندیشمندان غیرباورمند به ادیان الهی نیز قرار گرفته و هریک از منظری خاص آموزه‌های این آیین ایرانی نوظهور را درمعرض انتقاد قرار داده‌ و اعتراضات جدی به آن وارد کرده‌اند.

این درحالی است که از اوائل سال ۱۹۹۶ شاهد پدیده‌ی ظهوروبروز دگراندیشان منتقد بهائیت از درون جامعه‌بهائی هستیم. مسأله‌ی تغییر دین باورمندان بهائی به اسلام ازطرفی و ایجاد انشعاب‌های متعدد در آن ازطرف دیگر، هرچند سابقه‌ی طولانی دارد، اما با گسترش فضای مجازی و اینترنت این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی در غرب به‌وجود آمد تا اعتراض‌هایی را به دیدگاه‌ها و عملکرد رهبری جامعه‌ی بین‌المللی بهائی یعنی بیت‌العدل در اسرائیل وارد آورند. رهبری بهائیت در حیفا که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش می‌پندارد، در مقابل این انتقادها تاب نیاورده و مخالفت شدید با روشنفکران و افراد فرهیخته و معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داده و با استفاده از ساختار پلیسی خود (هیأت‌های مشاورین قاره‌ای) تعداد زیادی از آنان را به بهانه‌های مختلف از جامعه‌ی بهائی طرد و اخراج نموده و یا آنان را چنان تحت فشار قرار داد که مجبور به استعفا و خروج از بهائیت شده‌اند.

این‌گونه حرکت‌های خشن و غیرمنطقی باعث گردیده است تا اندیشمندان فراوانی چون ویلیام گارلینگتن، خوان کول، اریک استتسون، فردریک گلیشر، دنیس مک‌اوئن، جورج فلیمینگ، آلیسون مارشال، استیون شول، و سن مک‌گلین، که هریک مدتی عضو جامعه‌ی بهائی بوده و به تبلیغ آموزه‌های آن مشغول بودند، از بهائیت جدا شده و مقالات و كتاب‌های انتقادی مختلفی را در نقد عملكرد سردمداران آیین بهائی به رشته‌ی تحریر درآورند.

در این شماره‌ی نشریه، خوانندگان محترم را با نظرات و دیدگاه‌های یكی دیگر از شخصیت‌های منتقد به تشکیلات بهائی آشنا می‌نماییم.

بیان دیدگاه‌های روشنفكران ومنتقدان بهائی، لزوماً به معنی تأیید سایر دیدگاه‌های سیاسی و اجتماعی و حتی نقطه‌نظرات دینی این افراد نیست. بهائی‌شناسی با معرفی این اندیشمندان، تنها درصدد گشودن راهی جدید در نگاه به آیین بهائی است، راهی كه پیش‌تر برخی متفكران غربی آن را پیموده‌اند.

 

دنیس مارتین مك‌اوئن ( Denis Martin Mac Eoin)

الف – زندگینامه

دنیس مك‌اوئن، هنرمند، محقق و پژوهشگر در علوم اسلامی، متخصص در زمینه‌ی بابیت، بهائیت و تشیع، در ژانویه ۱۹۴۹ میلادی در بلفاست مركز ایرلند شمالی به دنیا آمد. در جوانی به ادبیات انگلیسی و تئاتر علاقه‌مند شد. به همین جهت در دانشگاه دوبلین به تحصیل زبان و ادبیات انگلیسی پرداخت. سپس در دانشگاه ادینبورگ اسكاتلند به تحصیل زبان عربی و فارسی و مطالعات اسلامی مشغول شد. پس از چهار سال تحصیل در ادینبورگ به اردن، تركیه و ایران سفر كرد. او در ایران به تحصیلات جنبی در دانشگاه شیراز پرداخت و سرانجام دكترای خود را در سال ۱۹۷۹ میلادی از دانشگاه كمبریج اخذ نمود. موضوع رساله‌ی وی «تحول از شیخیه به بابیه در ایران شیعی قرن نوزدهم میلادی» است.[۱]

دکتر اوئن دو سال برای تدریس در دانشگاه محمد پنجم[۲] به مراکش رفت و با استفاده از کمک مالی صندوق ادبی سلطنتی [۳]متعلق به دولت سعودی، از سال۱۹۸۱ در دانشگاه نیوکاسل به تدریس عربی و مطالعات اسلامی/ بهائی پرداخت، تا آنكه سرمایه‌گذاران سعودی به بهانه‌ی تدریس موضوعات کفرآمیزی چون بابیت، بهائیت، تشیع و صوفیه اخراجش کردند.

مك‌اوئن قبل از ورود به دانشگاه دوبلین با بهائیت آشنا شد و برای مدت ۱۵ سال (۱۹۶۵ تا ۱۹۸۰ م.) عضو فعال جامعه‌ی بهائی بود. او در مدت كوتاهی به یك بهائی سرشناس و شخصیتی مهم و قابل‌وثوق در بهائیت تبدیل شد، تاجایی‌كه بارها در كنفرانس‌های رسمی بهائی از سخنرانان مطرح و مورداحترام به حساب می‌آمد. او كتاب‌ها و مقالات زیادی در موضوع بهائیت و به دفاع از آن به رشته‌ی تحریر درآورد، اما بعدها به علت‌های مختلفی كه به برخی از آن‌ها اشاره خواهد شد، از بهائیت فاصله گرفت و به‌عنوان یك معترض و منتقد جدی بهائیت معروف شد.

مك‌اوئن در سال ۱۹۶۸ ازسوی بیت‌العدل برای شرکت در كنفرانس صدمین سال انتشار «الواح بهاءالله به ملوک ارض» به حیفا دعوت شد. او در آنجا نامه‌ای خطاب به بیت‌العدل نوشت و پرسید: نمی‌دانم از چه راهی بیشتر می‌توانم به آیین بهائی خدمت کنم؟ مطالعه و تلاش علمی در حوزه‌ی آکادمیک و دانشگاهی و یا مهاجرت تبلیغی؟ آن‌ها در پاسخ به سئوال او اظهار نمودند که انجام هر دو راه و طریق ارزنده است. مک‌اوئن مسیر ادامه‌ی تحصیل را انتخاب كرد و اولین فرد آکادمیک و دانشگاهی بود که با بهره‌‌گیری از امکانات و ابزارهای پژوهشی مدرن، به مطالعه‌ی جنبش بابی و بهائی پرداخت و كتب و مقالات فراوان و ارزشمندی نوشت.

مک‌اوئن به‌عنوان یک رمان‌نویس و منتقد ادبی نیز شناخته شده است. او بیش از ۲۵ رمان و داستان با دو نام مستعار دانیل ایسترمن و جاناتان ای کلیف[۴] به چاپ رسانده است که بعضی از آن‌ها از رمان‌های پرفروش بازار هستند.

مک‌اوئن علاوه‌بر تخصص آكادمیك در حوزه‌ی مطالعات اسلامی، اطلاعات زیادی درباره‌ی برخی حوزه‌های تاریخی و جامعه‌شناسی پزشكی و علوم دارویی نیز دارد. او سال‌ها عضو و حتی ریاست انجمن داروهای گیاهی را داشته و حدود ۲۰ جلد كتاب در حوزه داروهای هومیوپاتیك[۵] و حوزه‌ی سلامت منتشر کرده است. بااین‌حال او هرگز خود را متخصص آكادمیك این رشته معرفی نكرده و بیشتر خود را یك آماتور مطلع می‌داند؛ اما در حوزه‌ی مطالعات بابی، بهائی و اسلامی خود را متخصص آكادمیك این رشته معرفی می‌نماید و ادعا دارد كه نوع نویسندگان و مبلغان بهائی كه در این حوزه‌ها قلم زده‌اند، فاقد تخصص‌های دانشگاهی در این رشته هستند.

ب – علت ورود و خروج از بهائیت

دنیس از سال ۱۹۶۵ با بهائیت آشنا شد و این عقیده را برای خود انتخاب نمود. خودش درمورد علت ‌علاقه‌مندی به بهائیت این‌طور توضیح می‌دهد:

« …اساساً یكی از مواردی كه باعث جلب توجه من به بهائیت شد، مدرن بودن، توجه به مباحث معاصر و این ادعا بود كه بهائیت ادیان قدیمی را پشت سر گذاشته است و ابعاد جدیدی از عقیده و عمل را عرضه كرده است، ولی الان كه با چشم باز به آن نگاه می‌كنم، آن را آیینی می‌بینم كه توسط مردان و زنان بسیار سنتی و محافظه‌كار اداره می‌شود. كسانی كه عقایدشان فقط با محافظه‌كارانه‌ترین ابعاد ادیان باستانی همخوانی دارد. عقاید بهائیان بیشتر با تندروهای یهودی و مسیحی و بنیادگرایان و سَلفی‌های مسلمان مطابقت دارد، تا یهودیان، مسیحیان، مسلمانان و شیعیان اصلاح‌طلب.»[۶]

مك‌اوئن درباره‌ی تمایلش به آیین بهائی می‌گوید:

«… در جوانی من یك بهائی پرشور و احساسی بودم و مقاله‌ای را متأثر از احساسات و مواضع متعصبانه بهائی خود نوشتم. سپس جامعه‌ی بهائی را ترك كردم و از موضع منتقد علمی و بیرونی، شروع به نقد و ارزیابی بهائیت كردم.»[۷]

شاید به‌سادگی نتوان علت اصلی خروج مك‌اوئن از بهائیت را بیان كرد، ولی آن‌طور كه از برخی از مقالات او مشخص است، مک‌اوئن با تمایل و تصمیم خود بهائیت را ترک نکرده است، بلکه فشار و تهدیدهای جناح قدرتمند، تندروها و بنیادگرایان بهائی، که از تحقیقات و نوشته‎های تاریخی او بیمناک بودند، منجر به درگیری و اخراج او گردیده است.

اشتباه اساسی مک‌اوئن این بود که همچنان به‌عنوان یک بهائی فعال در صحنه حاضر بود! زیرا جامعه‌ی بهائی، چه در انگلستان و چه در سطح بین‌المللی، تحت نفوذ و استیلای بهائیان بنیادگرا و متعصب و فناتیک بود و اگر یک فرد آکادمیک و پژوهشگر می‌خواست بهائی بماند، نباید خود را مطرح می‌کرد ولی دنیس مک‌اوئن این کار را نکرد. او در مدارس تابستانه‌ی بهائی به سخنرانی و تدریس پرداخت. حتی یک بار مورد حمله‌ی شدید و وحشیانه‌ی ابوالقاسم فیضی (ایادی امر منتخب شوقی‌افندی و فردی بانفوذ در بهائیت) قرار گرفت. یافته‌ها و نظرات و دیدگاه‌های‎‌ او تصورات و ذهنیات جامعه‌ی بهائی محافظه‌کار انگلستان را زیرورو کرد. او حمایت سران بهائی از دیکتاتورهایی همچون ژنرال پینوشه و بوکاسا را محکوم کرد. او با «حلقه‌ی مطالعاتی لس ‌آنجلس» مکاتبه کرد و برخی از نامه‌هایش در خبرنامه آن‌ها انتشار یافت. خبرنامه‌ی آنان همان خبرنامه‌ای بود که پس از چندی به دستور مقامات بهائی تعطیل شد.

حدود سال ۱۹۸۰، دو تن از اعضای تندروی رهبری بهائیت (بیت‌العدل)، آقایان ایان سمپل (عضو بیت‌العدل از سال ۱۹۶۸ تا ۲۰۰۳) و دیوید هوفمان (عضو بیت‌العدل از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۸۳) در حاشیه‌ی یک مدرسه‌ی تابستانه بهائی با مک‌اوئن ملاقات کرده و از او خواستند ساکت شود و دهانش را ببندد! (“چرا دنیس مك‌اوئن بهائیت را ترك كرد؟”- سوزان بنتلر). لحن هوفمان مخصوصاً تند و زننده بود ولی دنیس سکوت را نپذیرفت و سرانجام ناچار شد جامعه‌ی بهائی را ترک کند. او ازسوی افراد متعصب و مخالف علم و روشنگری، که در سلسله‌مراتب و تشکیلات اداری بهائی پست‌ها و مناصب را اشغال کرده بودند و حالا دیگر «مصون از خطا» شده بودند، تحت فشار قرار گرفت! آثار و نوشته‌های دنیس مک‌اوئن درباره‌‌ی جوامع بابی و بهائی، از آثار کاملاً علمی و تحقیقی و پژوهشی موجود است. مسؤولان تشکیلات بهائی به‌جای قدردانی و حمایت از او، (که به قول خودش سال‌های تحصیل خود را با سختی و تنگ‌‌دستی گذراند، به فراگیری زبان‌های عربی و فارسی همت گماشت و به کشورهای خاورمیانه‌‌ی پرخطر سفر کرد و همه این موارد برای خدمت به امر بهائی بود)؛ باشدت و سبعیّت به او حمله کردند و او را آماج تهمت و بدنامی قرار دادند.

شخصیت‌های تبلیغی و مهم بهائی چون موژان مومن[۸]، محمد افنان[۹]، ویلیام‌هاچر[۱۰]، ابوالقاسم فیضی[۱۱]، ایان سمپل[۱۲]، دیوید هوفمن و دیگران از در مخالفت با مك‌اوئن درآمدند و مقالات منتشره‌ی او را غیرعلمی و غیرآكادمیك نامیدند. متقابلاً دنیس هم مقالات نویسندگان بهائی را متعصبانه، غیرمستند، كلیشه‌ای و مبتنی بر دیدگاه‌های مقدس‌مآبانه‌ی تشكیلات بهائی معرفی نمود.

دنیس مك‌اوئن به برخی از آموزه‌های بهائی با دید انتقادی می‌نگرد و این انتقاد و اعتراض در جدایی او از بهائیت نقش اساسی داشت. از جمله آن‌ها:

  • انتقاد از تحریف تاریخ بابی و بهائی، مخفی كردن حقایق تاریخی، عدم صداقت در نقل وقایع تاریخی و غیرمستند بودن آن‌ها.
  • انتقاد به عدم حضور زنان در سازمان رهبری بهائیت (بیت‌العدل).
  • اعتراض به غیردمكراتیك بودن انتخابات بهائی و توجه به تشكیلات انتصابی به‌جای سیستم انتخابی.
  • انتقاد به تسلیم بی‌قیدوشرط بهائیان درمقابل تصمیمات بیت‌العدل و تشكیلات بهائی.
  • اعتراض به سانسور گسترده‌ی متون بهائی و حذف و پاكسازی برخی از واقعیت‌ها از کتاب‌ها و آثار.
  • انتقاد از برخورد‌های خشونت‌آمیز رهبران بابی و بهائی با دیگران.
  • بیان تضادهای اساسی بین آیین بابی و بهائی و تناقض‌های موجود بین آن‌ها.
  • انتقاد از بی‌تفاوتی بهائیت نسبت به مشكلات واقعی مردم جهان و سرگرم شدن به آمار و ارقام و اینكه بهائیان جهان در چند كشور و سرزمین اسكان دارند و نوشته‌های بهائی به چند زبان ترجمه شده است، به‌جا‌ی توجه به مسائل مهم جهانی و ارائه‌ی راهبرد برای حل آن‌ها.

در صفحات آینده درمورد برخی از این انتقادات، مطالبی عرضه خواهد شد.

ج- گزیدهای از آثار منتشرشده دنیس مك‌اوئن

مک‌اوئن نویسنده‌ای توانا، فعال و عمیق در مباحث تاریخی، اسلامی، بابی و بهائی است، مقالات او كه بیش از ۲۰۰ مقاله است، در دانشنامه‌ها و نشریات علمی و تاریخی مختلف به چاپ رسیده است كه از میان آن‌ها می‌توان به دانشنامه اسلام، دانشنامه آكسفورد، دانشنامه ایرانیكا، فصلنامه خاورمیانه – كه خود او سردبیر آن است- و غیره اشاره نمود.

مک‌اوئن در طول سال‌های پس از خروج از بهائیت، مقالات متعددی در انتقاد از تعالیم، احكام، آموزه‌ها و همچنین تشكیلات و رهبری بهائیت منتشر كرده است. در مقاله‌ی حاضر، برای رعایت اختصار، فقط به برخی از كتب و مقالات او در موضوعات بهائی اشاره می‌کنیم.

تالیفات:

–         دیدگاه بابی دربارهٔ جهاد و جنگ مقدس[۱۳]

–         تحول از شیخیه به بابیه در ایران شیعی قرن ۱۹(رساله)[۱۴]

–         كتاب دادگاه باب، پاسخ‌های باب در بازجویی‌ها[۱۵]

–          سئوالات مطرح‌شده در طول بازجویی باب[۱۶]

–         سئوالاتی درباره‌ی بیان[۱۷]

–         محاكمه‌ی باب: شیعه‌ی راستین به مقابله با مدعی بدلی می‌پردازد[۱۸]

–         از بابیت تا بهائیت: مشكلات نظامی‌گری و سكون و درگیری در مسیر ساخت و ایجاد یك مذهب[۱۹]

–         سلسله‌مراتب قدرت و روحانیت در تفكرات اولیه‌ی بابی[۲۰]

–         تخریب و بازسازی شریعت، راه‌حل‌های بابیت و بهائیت درباره‌ی مشكل[۲۱]

–         كتاب‌شناسی درباره‌ی مذاهب بابی و بهائی[۲۲]

–         بررسی و مطالعه‌ی منابع مربوط به تاریخ و عقاید اولیه بابیان[۲۳]

–         مسیح شیراز: مطالعاتی درباره‌ی بابیت اولیه و میانه[۲۴]

–         آداب و مراسم در بابیت و بهائیت[۲۵]

–         بحران در مطالعات بابی و بهائی، بخشی از یك بحران بزرگ‌تر در آزادی‌های آكادمیك[۲۶]

–         انشعابات و ادعاهای جانشینی در بابیت (۱۸۶۶-۱۸۵۰)[۲۷]

–         مطالعات علمی در جامعه‌ی بهائی و نگاه غرب‌گرایانه‌ی حاكم بر مطالعات و تحلیل‌های آكادمیك تاریخی[۲۸]

–         بنیادگرائی بهائی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش بابی[۲۹]

–         پاسخ دنیس مک‌اوئن به مقاله‌ی مركزگریزی و ارتداد موژان مومن[۳۰]

–          بارقه‌ای از نوشته‌های بهاءالله[۳۱]

–         جنگ قدرت و چالش بر سر رهبری جامعه‌ی بابی[۳۲]

–         بحث تناقض در شعار عدم مداخله در امور سیاسی با حكومت جهانی بهائی[۳۳]

–         افنان، هچر و یك تكه استخوان قدیمی[۳۴]

–         پژوهش‌های شرقی و آیین بهائی[۳۵]

–         مطالعاتی درباره‌ی تاریخ بابی و بهائی[۳۶]

–         چند جمله در پاسخ به خوان كول[۳۷]

–         طبیعت و عملكرد رهبری مذهبی در جامعه‌ی بابی ایران بین سال‌های ۱۸۴۴ تا۱۸۵۰[۳۸]

–         تردید‌هائی درباره‌ی نقش بهائیت به‌عنوان یك آیین جهانی[۳۹]

نقد و بررسی:

–         بررسی كتاب “راست را كژ انگاشته‌اند” [۴۰]

ترجمه:

–          گفتاری از حاج میرزاسیدعلی درباره‌ی نزول كتاب ایقان[۴۱]

–         كتاب پاسخ‌های باب[۴۲]

–         كتاب دیدگاه‌های ملامحمد ممقانی[۴۳]

–         كتاب عبدالبهاء لوح اسم اعظم[۴۴]

–          كتاب ترجمه‌ی قسمتی از كتاب بیان فارسی[۴۵]

–          لوح قداحترق المخلصون[۴۶]

–         زیارت خانه‌ی باب در شیراز بهاءالله سوره‌ی حج[۴۷]

–          لوح عجب حیرت[۴۸]

–          لوح نکاح[۴۹]

–          لوح ناقوس[۵۰]

 

د- معرفی و بررسی دیدگاه‌های انتقادی دنیس مك‌اوئن

مک‌اوئن انتقادات زیادی به نظامات، آموزه‌ها و تشكیلات بهائی دارد كه ذكر همه‌ی آن‌ها از حوصله‌ی این مقاله خارج است. ما در این مقاله برخی از دیدگاه‌های ایشان را بررسی می‌کنیم:

۱– حذف و اضافه، تحریف، پاكسازی، تغییر و دست‌كاری در حوادث، رویدادها و واقعیت‌های تاریخی بهائی

اگرچه برخی معتقدند تاریخ هیچ چیز نیست جز دروغ‌های مورد توافق همه(!)، درمقابل عده‌ی زیادی نیز تاریخ و تاریخ‌نگاری را به‌عنوان یكی از مظاهر تمدن و فرهنگ، حائز اهمیت می‌دانند. تاریخ بهترین راهنمای انسان است برای آگاهی از وقایع گذشته و احوال نیاكان. امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام دراین‌مورد به فرزندش امام حسن مجتبی علیه‌السلام می‌فرمایند:

«پسرم درست است كه من به‌اندازه‌ی پیشینیان عمر نكرده‌ام، اما در كردار آن‌ها نظر افكندم و در اخبارشان اندیشیدم و در آثارشان سیر كردم، تا آنجا كه گویی با آن‌ها بوده‌ام، بلكه با مطالعه‌ی تاریخ آنان گویا از اول تا پایان عمرشان با آن‌ها بوده‌ام.» (نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص: ۳۹۴، بخشی از نامه ۳۱).[۵۱]

ازجمله آفت‌های تاریخ و تاریخ‌نگاری اینكه باید باور كرد كه می‌توان به كمك برخی از ابزارها، حتی برخی از آثار ثبت‌شده‌ی تاریخی را دست‌كاری، جعل و یا به‌كلی محو نمود و از نو خشت‌های خامی را روی‌هم چید، می‌توان بزرگ‌ترین دروغ‌های تاریخی را به‌تدریج در اذهان عمومی به عنوان واقعیّت جا انداخت. تلاش برای تغییر تاریخ به‌منظور رسیدن به اهداف سیاسی، همواره از مسائلی بوده است كه سیاست‌گذاران طرفدار نظریات قوم‌گرایی آن را دنبال كرده‌اند. شاید یكی از بهترین روش‌ها برای بررسی صحت و درستی گزاره‌های تاریخی، وجود تعدد در نقل وقایع و به‌نحوی اجماع عده‌‌ای از مورخان، روی آن‌ها باشد.

متأسفانه در آیین بهائی، وقایع گذشته و اولیه‌ی تاریخ بهائی به‌كرات مورد جرح‌وتعدیل و تصرفات جانبدارانه قرار گرفته و بسیاری از اتفاقات مهم تاریخی به‌مرور زمان از كتاب‌های تاریخی بهائی حذف و پاكسازی شده است. ازطرف دیگر، رهبران بهائی فقط یك قرائت رسمی از تاریخ بهائی را قبول کرده و از ورود و توجه به قرائت‌های متعدد دیگر جلوگیری می‌کنند.

دكتر دنیس مک‌اوئن كه مطالعات وسیعی در تاریخ بابیه و بهائیه دارد، به این تاكتیك تشكیلات بهائی توجه نموده و در مقالات متعدد خود از آن انتقاد كرده است. ازجمله در قسمتی از مقاله‌ی «بنیادگرائی بابی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش بابی» چنین می‌نویسد:

«.. رهبران بهائی، شامل بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی‌افندی، از ابتدا نظرات و برداشت‌ها و اصلاحات خود را، به‌‌صورت مکتوب تاریخی ارائه، یا درباره‌ی پیشگویی‌های تاریخی دخل و تصرف کرده‌اند. در دوره‌ی معاصر، دو اثر در تاریخ بهائی، به‌عنوان آثار و منابع مصون از خطا تلقی گردیده است: کتاب قرن بدیع شوقی افندی (۱۹۴۴) و ترجمه‌ای از کتاب تاریخ نبیل زرندی، که توسط شوقی افندی نیز حک و اصلاح شده است و بر آن عنوان مطالع الانوار[۵۲] یا تلخیص تاریخ نبیل گذاشته‌اند (۱۹۳۲). این دو کتاب تأثیر بسیار زیادی در شکل‌دهی تفکر بهائیان حاضر داشته است. لذا از این دو اثر، به‌عنوان ملاک و معیار استاندارد برای تصحیح سایر نوشته‌های تاریخی مشابه، استفاده می‌شود. … عده‌ای از پژوهشگران و محققان حوزه‌ی تاریخ، مثل ادوارد براون، بدون آنکه خصومتی با بهائیت داشته باشند، از این نظریه طرفداری کردند که در آثار و نوشته‌های تاریخی بهائی، تمایل و تلاش قدرتمندی برای پاکسازی و تغییر در حوادث و رویدادهای تاریخ بابی مشاهده می‌شود، تا به آن وسیله، تغییر و تحولات و خواسته‌ها و انتظارات بهائی راحت‌‌تر و مناسب‌‌تر توجیه شود. تحقیقاتی که اخیراً، با استفاده از منابع اصیل و اولیه‌ی بابی، به‌‌صورت علمی و مستند صورت گرفته است، نشان می‌دهد که حوادث و رویدادها و تعالیم جنبش بابی، با آنچه که در كتب و آثار بهائی رسمی درباره‌ی آن‌ها نوشته شده، زاویه‌ای جدّی دارد. نمی‌دانم این مطلب تا چه حد خوشایند تاریخ‌نگاران ایدئولوژیک بابی _ بهائی است؛ ولی تاریخ، تعالیم و عملکرد بابی و بهائی، اساساً و ماهیتاً با یکدیگر متعارض‌اند و برخی ادعاهای تعصب‌آمیز و جزمی، در درازمدت، چیزی از این نظر را تغییر نخواهد داد. … اهمیت «تلخیص تاریخ نبیل» در روایت تاریخ بهائی از آن جهت است که بخش‌های متعددی از این دست‌‌نوشته را ابتدا بهاءالله و سپس عبدالبهاء ویرایش و اصلاح کرده‌اند، سپس آن متن را شوقی بازنگری و اصلاح کرده و به انگلیسی ترجمه کرده است و به درجه‌ی مصون از خطا و اشتباه رسیده است! بنابراین متن «مطالع‌الانوار» در جامعه‌ی بهائی، به جایگاهی رسیده که هیچ فرد و گروه بهائی یارای نوشتن مطلبی در تعارض با آن را ندارد. شوقی افندی، آن ‌را کتابی «غیرقابل چالش» و حاوی «مطالب مفید و صحیح» دانسته؛ و همسرش روحیه ربانی، از «ارزش و اعتبار تاریخی» آن کتاب سخن گفته است. نویسنده‌ی بهائی دیگری نیز، نوشته نبیل زرندی را، «تاریخ صحیح دوران اولیه‌ی امر» توصیف کرده است؛ ولی، من گمان می‌کنم، روشن‌‌ترین بیان، متعلق به جورج تاون‌شِند، تاریخ‌نگار بهائی ایرلندی باشد که می‌گوید:

«درمیان هزاران کتابی که درباره‌ی تاریخ دوران باب نگاشته شده، نوشته‌ی نبیل جایگاه ویژه‌ای دارد. می‌توان گفت که بی‌شک و شبهه، دست‌‌نوشته‌ی مذکور، در حکم انجیل باب است!»

به‌‌نظر من، بطلان نقل قول‌های بالا کاملاً واضح است. بهائیان از سال ۱۹۳۲ که کتاب تلخیص تاریخ نبیل چاپ و منتشر شده، عباراتی از قبیل، منبع اصلی، غیرقابل‌چالش، موثق و دارای اعتبار، رسمی و انجیل درباره‌‌ی آن گفته‌اند. پس اگر مطالع‌الانوار مورد استفاده‌ی یک تاریخ‌نگار قرار گیرد اطلاعات خوب و ارزشمندی به او می‌‌دهد ولی، این کتاب هیچ مزیتی نسبت به سایرکتاب‌های نوشته‌شده، درباره‌ی تاریخ دوران بابی ندارد.

از دید هر تاریخ‌نگار مستقل، این روایت مقدس‌مآبانه پر از نقص و کاستی است. اولاً، یکی از آثار متأخر است که بین سال‌های ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۰ نوشته شده، یعنی حدود ۹۵ سال پس از اولین رویدادهای مورداشاره و ۳۵ سال پس از آخرین وقایع بیان‌شده در آن. ثانیاً به‌‌شدت جانب‌‌دارانه و بسیار مقدس‌‌مآبانه نوشته شده و پر است از اشتباهات درباره‌ی تاریخ رویدادها و حوادث و سایر جزئیات مهم. زرندی، همچون سایر وقایع‌نویسان سنّتی، عاشق این است که فضائل اخلاقی خاصی را به قهرمانانش نسبت دهد و سخنرانی‌های طولانی در دهان آن‌ها بگذارد؛ حتی در جاهایی که امکان شنیدن مطالب آن‌ها برای کسی وجود نداشته است! البته خیلی از این «گفتارهای تنهایی» (مونولوگ) درواقع مطالبی هستند که دستمایه‌ی تعالیم و عقاید بعدی قرار گرفته‌اند! یعنی مطالبی در این کتاب آمده که آن افراد باید می‌گفتند، نه آنکه واقعاً چنین مطالبی از آن‌ها صادر شده باشد! و برای آنکه از منظر یک تاریخ‌‌نگار، شرایط بدتر شود، باید اشاره کنم که متن انگلیسی تاریخ نبیل درمجموع قابل‌اعتماد و اتکاء نیست. متن اصلی فارسی این تاریخ هرگز منتشر نشده و به عقیده‌ی من هیچ اراده و قصدی هم برای انتشار آن وجود ندارد.

در یک سلسله حوادث و رویدادهای مشکوک و سؤال برانگیز، ترجمه‌ی انگلیسی این کتاب به قلم شوقی‌افندی را عبدالجلیل سعد به زبان عربی ترجمه کرد (و نام مطالع‌الانوار بر آن نهاد). سپس آن متن عربی را عبدالحمید اشراق خاوری به فارسی برگرداند! فقدان نسخه چاپی و یا کپی از نسخه‌ی دست‌نویس اثر اصلی، هنگامی برای تاریخدان آزاردهنده‌‌تر می‌شود که با تغییرات متعدد صورت‌گرفته توسط شوقی‌افندی در متن مواجه می‌شود، تا آنجا که شوقی ترجمه‌ی خود را به‌عنوان یک متن و نوشته‌ی اصلی، و نه یک ترجمه، قلمداد می‌کند. … من به‌خوبی می‌دانم که شوقی‌افندی به‌ خودش اجازه داده تا با آزادی کامل به ترجمه‌ی نوشته‌‌های بهاءالله دست بزند، لذا اساساً این احتمال را که متن اصلی تاریخ نبیل درحال حاضر وجود داشته باشد، بسیار ضعیف می‌دانم. به‌هرجهت، هرقدر ترجمه و تعابیر شوقی‌افندی از روایت نبیل برای تهییج و روحیه‌بخشی به بهائیان خوب باشد، از میزان اطمینان‌بخشی آن برای مورخان جدی کاسته می‌شود، به‌ خصوص هنگامی‌‌که بعضی عبارات و تعابیر و برداشت‌های او از تاریخ نبیل، موردنفی و انکار محققان قرار گرفته است. تأکید و توجه اصلی خود من متوجه در دسترس بودن نسخه اصل تاریخ نبیل و مطالعه‌ی دقیق آن است و تا قبل از انجام چنین کاری، همواره بحث تحریف و دستکاری در ارائه و ترجمه‌ی متن مذکور محتمل است…»

دنیس مک‌اوئن در مقاله‌ی «مطالعات آكادمیك شیخیه، بابیه و بهائیه» در همین مورد می‌نویسد:

«برداشت من همواره این بوده که کتاب شوقی‌افندی (تلخیص تاریخ نبیل) ترجمه‌ی درست و کاملی از تاریخ نبیل نیست، بلکه برداشت و روایت وصله‌وپینه‌شده، و حذف‌واضافه‌شده‌ای است که شوقی‌افندی به رشته تحریر درآورده است. من سال‌ها پیش، نسخه‌ی اصلی تاریخ نبیل را در دارالآثار (زیرنظر بیت‌العدل)، در حیفا دیدم؛ ولی آن‌ها به هیچ‌‌کس اجازه نمی‌دادند به‌اندازه‌ی کافی آنجا بماند و کتاب را کامل بخواند و یا ترجمه کند. ممکن است الان شرایط تغییر کرده باشد. نکته مهم این است که بیت‌العدل اجازه دهد حداقل متن کامل و اصلی نسخه‌ی فارسی تاریخ نبیل به‌صورت کتاب کاغذی و یا آنلاین منتشر شود. بدون این اقدام، «تلخیص تاریخ نبیل» استفاده‌ی ناچیزی برای کارهای پژوهشی و آکادمیک خواهد داشت. کتاب‌های تاریخ دیگری هم هست که منتشر نشده و یا از دسترس (عموم و محققان) خارج گردیده است.»

او همچنین در قسمتی از مقاله‌ی «نقد بر كتاب “راست را كژ انگاشته‌اند”» می‌نویسد:

« .. درحقیقت این یكی از موارد اختلاف من و هر مورخ بی‌طرف دیگر، با بهائیان است كه آن‌ها سعی دارند همه‌ی روایت‌ها و نقل‌های تاریخی را كه متفاوت از قرن بدیع، یا تلخیص تاریخ نبیل، یا سایر منابع تأییدشده‌ی رسمی بهائی باشد، “تصحیح” كنند. حال آنكه تاریخ این‌گونه نیست. من با اطمینان خاطر اعلام می‌كنم كه هیچ حوزه‌ی مطالعات تاریخی وجود ندارد كه نویسندگان مدرن، بیان رویدادها و اتفاقات را براساس یك مأخذ و منبع ثانویه كه در دهه ۱۹۴۰ نوشته شده، تنظیم نمایند.

چرا بهائیان مدرن همچنان درباره‌ی صبح ازل و اختلافش با بهاءالله به‌صورت تكراری قلم‌فرسایی می‌كنند، ولی درباره‌ی موضوعاتی مثل صعود شوقی‌افندی و حوادث پس از آن، كه بسیار بیشتر از موضوع شكاف در جامعه‌ی بابی بغداد، برای بهائیان معاصر حائز اهمیت است، كمتر حساسیت و كنجكاوی به خرج می‌دهند؟»

مک‌اوئن در ادامه‌ی مطلب در جواب این سئوال، كه اشكال روایت رسمی تاریخ پیروان یك آیین كجاست؟ پاسخ می‌دهد:

«خیلی سخت نیست. یك‌جانبه‌نگری حاكم بر آن‌ها! آن حوادث از زبان كسانی نقل شده است كه ذینفع و دخیل در ماجرا بوده‌اند و لذا باید با احتیاط آن‌ها را بررسی كرد.»

او در ادامه می‌گوید:

«لطفاً به من بگویید در كجای دنیا، غیراز مجموعه‌های دینی، انتظار می‌رود كه ما به روایت رسمی درونی اعتماد كنیم؟ گزارش‌های علمی داخلی از صنایع سیگار و دارو و غذاهای صنعتی؟! گزارش وزیر اطلاعات صدام از اوضاع داخلی آن كشور؟ مانیفیست‌های احزاب سیاسی؟ گزارش‌های سالانه‌ی شركت‌های بزرگ؟ یا بیوگرافی خودنوشته‌ی ستارگان سینما؟!

ولی در اینجا ناگهان، با گزارش‌هایی درباره‌ی بهائیت مواجهیم كه صحت آن‌ها مشروط به تأیید لجنه‌ی ملّی بررسی آثار است. به‌نظر من حالت بهتر و علمی‌تر آن است كه یك روایت علمی و آكادمیك بی‌طرف را بپذیریم.

تفاوت‌هایی بین نوشتن آثار به‌صورت “علمی” و “متعهدانه” وجود دارد. اگر شما ده نوشته از نویسندگان بهائی در یك موضوع بیاورید، مشاهده می‌كنید كه آن‌ها به‌صورت معجزه‌آسایی یكسان هستند. از این فراتر، آن‌ها شباهت‌هایی یكسان و معجزه‌وار هم با كتاب‌های شوقی، عبدالبهاء، نبیل زرندی و سایر متن‌های تأییدشده‌ی بهائی دارند. ازطرف دیگر، ده متن نوشته‌شده توسط افراد آكادمیك غیربهائی را بیاورید. ملاحظه می‌كنید كه دوتای آن‌ها باهم یكسان نیست. من انتظار دارم كه در كارهای علمی تفاوت‌های بیشتری باشد، زیرا آن‌ها اسناد و مدارك و تئوری‌های بیشتر و متنوع‌تر و تازه‌تری را مورداستفاده قرار می‌دهند. همین‌طور پیش‌بینی می‌كنم كه اگر ۱۰۰ سال دیگر هم بهائی‌ها بخواهند در هرمورد مطلبی بنویسند، دقیقاً رونوشتی از نسخه و روایت رسمی و تأییدشده خودشان تهیه خواهند كرد … بی‌تردید برای هر فرد بهائی كه تا به حال سعی داشته یك روایت از رویداد(ها)ی بهائی را، متفاوت با خط رسمی بهائی منتشر سازد، این یك خبر جدید و مهم است!

هنوز هم چیزی را كه بین من و موژان مومن، در یك مدرسه‌ی بهائی، فكر می‌كنم در سال ۱۹۷۸ اتفاق افتاد، به‌روشنی در ذهن دارم. من چند مطلب درباره‌ی تاریخ بابی گفتم و دو تن از”ایادی امرالله” كه حاضر بودند، شروع كردند درباره‌ی محتوای گفتار من اظهار نارضایتی كردن. به من و موژان تكلیف شد به دیدار ابوالقاسم فیضی برویم. آنجا در لفّافه درباره‌ی عواقب احتمالی سخنرانی در مخالفت با خط رسمی بهائی به ما گوشزد شد. آن اولین یا آخرین رفتار از آن دست نبود و قبلاً هم در یكی از ناخوشایندترین ملاقات‌های عمرم، در یك بعدازظهر تابستان، در لندن، دیوید هوفمان و ایان سمپل نقش پلیس خوب و پلیس بد را با من بازی كرده بودند.

آیا شما می‌توانید قرن بدیع یا تلخیص تاریخ نبیل را نقد كنید؟ شوقی‌افندی كتاب اخیر را به‌عنوان متن غیرقابل‌چالش توصیف كرده و دیگران آن را “صحیح”، “مجاز رسمی” و تا حد “انجیل” دانسته‌اند. آنگاه می‌شود گفت كه ما چیزی به‌عنوان تاریخ‌نگاری “تقدیس شده” نداریم؟!

واقعیت آن است كه وقتی شوقی اقدام به نگارش قرن بدیع كرد، از قبل چهارچوب “حقایق” را برای خود ترسیم كرده بود. درست همان‌طور كه من هنگام نگارش یك قصه ممكن است واقعیات تاریخی را دستكاری كنم؛ او هم قصّه و روایت خودش را بنابر طرح كلّی كه در ذهن داشت، ترسیم كرد؛ كه عبارت بود از یك درام آیینی كه در شیراز، بغداد و عكّا به اجرا درآمده است. كار فوق‌العاده‌ای است، ولی فكر نمی‌كنم مأخذ تاریخی قابل‌قبولی باشد- اگر هیچ دلیل دیگری نداشته باشیم- فقط به این دلیل كه از ابتدا تا انتهای آن هیچ رفرانس و مأخذی برای مطالبش ذكر نشده است. گویی ما باید همه چیز را همان‌طور كه شوقی بیان كرده بپذیریم. درحالی‌كه كتاب‌های آكادمیك باز و شفاف هستند و منابع و مأخذ خود را به شكل نقل‌قول یا كتاب‌نامه به نمایش می‌گذارند. “قرن بدیع” به‌طور كلی مات و غیرشفاف است و مطالب دست اول و ثانوی را بدون نظم یا دلیل خاصی درهم آمیخته و در سراسر كتاب، خواننده را در تاریكی نگه می‌دارد. اینكه زندگی وهم‌آلود شوقی‌افندی چگونه می‌خواهد به شفافیت متن او كمك كند، فراتر از بحث من است…»

ادوارد براون

درمورد وجود تحریف در برخی از كتب بهائی و عدم اجازه‌ی تشكیلات بهائی به انتشار اسناد و واقعیت‌های مهم تاریخی بحث بسیار است كه از حوصله این مقاله خارج است. برای اتمام این قسمت فقط به یك اتفاق مهم تاریخی از زبان محقق مشهور انگلیسی پروفسور ادوارد براون[۵۳] بسنده می‌نمایم:

ادوارد براون در مقدمه‌ی كتاب نقطةالكاف[۵۴] تألیف حاجی میرزاجانی كاشانی مقتول در سال ۱۲۶۸ هجری كه درمورد تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اول تاریخ بابیه است، به موضوع جالبی اشاره می‌نماید:

او می‌نویسد:

«در اثنای بازدید از كتابخانه‌ی دارالفنون كمبریج در انگلستان چشمم به كتاب “مذهب و فلسفه در آسیای وسطی” تألیف كونت دوگوبینو وزیرمختار دولت فرانسه در تهران، در سال ۱۲۷۱تا ۱۲۷۴ افتاد. كتاب مذكور را به خانه بردم، به امید اینكه مطلب مفیدی درمورد صوفیه در آن بیابم. در كتاب به فصل مشبعی درخصوص تاریخ بابیه و ظهور و انتشار طریقه‌ی ایشان برخورد كردم. بعد از مطالعه‌ی این فصل شوق شدیدی برای اطلاع از چگونگی حالات این طایفه در من پیدا شد. با خود گفتم چه می‌شد این قوم را از نزدیك می‌دیدم و تاریخ و سرگذشت آیینی را كه این همه اتباع خود را به کشتن داده است، از خود ایشان حضوراً سئوال می‌كردم؟

تا اینكه در ماه صفر سال ۱۳۰۵ اسبابی فراهم شد كه به ایران سفر كنم. در این سفر قریب یك سال در نقاط مختلف ایران در گردش بودم و شهرهای تبریز، زنجان، طهران، اصفهان، شیراز، یزد و كرمان را سیاحت كردم. با غالب ملل و فرق از مسلمان و بابی و زردشتی درآمیختم و با فضلای ایشان طرح الفت ریختم. معلومات مفیدی در هرخصوص كسب نمودم. پس از آن در سال ۱۳۰۷ برای اخذ اطلاعات صحیح‌تر سفری به قبرس و عكا نمودم و با دو برادر رقیب، میرزایحیی نوری معروف به صبح‌ازل در قبرس و میرزاحسینعلی نوری معروف به بهاءالله در عكا، ملاقات نمودم. در این ملاقات‌ها پسران صبح ازل -عبدالعلی، رضوان‌علی، عبدالحمید و تقی‌الدین- نیز حضور داشتند. در عكا نیز ملاقات‌هایی با بهاءالله داشتم كه پسران او نیز حضور داشتند و در یك ملاقات نیز آقامیرزاجان كاشانی ملقب به جناب خادم‌الله و كاتب آیات حاضر بود. پس از پایان سفر و وداع از عكا، بر این مصمم شدم كه یكی از كتب این طایفه را بدون تصرف ترجمه و چاپ نمایم. در انتخاب كتاب مردد بودم تا اینكه بالأخره درصدد ترجمه و طبع كتاب “تاریخ جدید” تألیف میرزاحسین همدانی كه یكی از دوستانم در شیراز به من داده بود؛ برآمدم و این كتاب را در سال ۱۳۱۰ به زبان انگلیسی ترجمه کردم و به چاپ رساندم.

در ضمن اشتغال به ترجمه‌ی كتاب تاریخ جدید متوجه شدم كه مؤلف كتاب تاریخ جدید، مکرر از کتاب قدیمی‌‌تری كه مؤلف آن حاجی میرزاجانی کاشانی است نقل قول می‌نماید. لذا در صدد بر آمدم كه این كتاب را نیز به‌دست آورم و چون این كتاب قدیمی‌تر از كتاب تاریخ جدید بود و نویسنده‌ی آن در سال ۱۲۶۸ یعنی در واقعه‌ی تهران جزء ۲۸ نفری بود كه کشته شده بود و كتابش مربوط به قبل از تفرقه‌ی ازلیه و بهائیه است؛ به همین خاطر مندرجات آن را به واقعیت نزدیك‌تر دیده و در صدد مطالعه و مقایسه‌ی آن برآمدم. در اوقاتی كه در ایران بودم از هركس سراغ این كتاب را گرفتم از آن اطلاعی نداشت. بعد از مراجعت به اروپا نیز به دوستان بابی خود در ایران، استانبول، شام و غیره نامه نوشتم و در اطراف در جست‌وجوی آن برآمدم ولی هرچه بیشتر جستم، کمتر یافتم و بالأخره مایوس شدم و یقین كردم كه این كتاب به‌كلی از میان رفته است. تا اینکه در بهار سال ۱۳۰۹ در کتابخانه‌ی ملی پاریس اتفاقاً کتاب تاریخ حاجی میرزاجانی کاشانی را یافتم. پس از تحقیق معلوم شد كه این نسخه‌ی ملكی مرحوم كنت گوبینو[۵۵] بوده كه پس از فوت او، كتابخانه ملی پاریس خریداری کرده است. نسخه‌ای از این كتاب را توسط یكی از دوستانم تهیه و متن آن را با متن کتاب تاریخ جدید مقایسه کردم. معلوم شد مؤلف کتاب تاریخ جدید، کتاب حاجی میرزاجانی را به‌کلی نسخ، بل مسخ کرده است و به‌اندازه‌ای جرح‌وتعدیل و تصرفات مغرضانه در آن نموده كه به‌کلی حقیقت تاریخ دوره‌ی اولیه‌ی بابیه در پرده‌ی خفا مانده است. نتیجه‌ی مقایسه‌ی این دو كتاب را با یكدیگر و خلاصه‌ی تصرفات جامع تاریخ جدید را در حواشی مبسوطه در آخر ترجمه‌ی تاریخ جدید افزودم و از همان وقت عزم كردم كه متن نقطةالكاف را به طبع برسانم كه این مهم انجام پذیرفت. … در كتاب میرزاجانی كاشانی به وصایت صبح‌ازل اشاره شده بود و این موضوع، دعوی بهاءالله را با مشکل روبه‌رو می‌نمود. بهائیان برای رفع این اشکال به تمام قوا سعی کردند وجود شخص صبح‌ازل را حتی‌الامکان تجاهل و نعامی [=نادیده] نمایند و كتب و اسنادی را که دلالت بر وصایت بلاشبهه او می‌‌نمود محو کنند. یکی از بهترین و قدیمی‌ترین این‌گونه كتب و اسناد، تاریخ حاجی میرزاجانی بود که چنانچه ذکر شد در کمال خوبی توانستند جمیع نسخ آن ‌را از روی زمین معدوم سازند. چنان به‌‌خوبی از عهده‌ی این کار برآمدند که اگر اتفاقاً و تصادفاً یک شخص خارجی مقیم طهران، که هرچند معتقد نبود ولی کمال محبت و همدردی با این طایفه را داشت (یعنی كنت گوبینو) یک نسخه از این کتاب را، قبل از آنکه مصلحت وقت اقتضای اعدام آن كند تحصیل نکرده و به اروپا نیاورده بود؛ امروز این کتاب به‌‌کلی از میان رفته و نُسخ آن بلااستثناء معدوم شده بود. تصور این مسأله كه یك چنین كتاب مهمی را چگونه با این درجه از سهولت می‌توان محو و نابود كرد بسیار مشكل است و تصور این نكته كه متدینین به یك مذهب – كه قطعاً دارای مراتب صدق و درست‌كاری هستند- چگونه برای محو یك اثر تاریخی و تدلیس امر، بدین سهولت با یكدیگر تبانی می‌نمایند هم بسیار مشکل است. یک مسأله هست که من در آن خصوص قطع دارم و آن اینکه هرچه طریقه‌ی بهائی بیشتر منتشر گردد، مخصوصاً در خارج ایران، و بالاخص در اروپا و امریکا، به همان اندازه حقیقت تاریخ بابیه و ماهیت مذهب این طایفه در ابتدای ظهور آن تاریك‌تر و مغشوش‌‌تر و مدلّس‌تر می‌گردد.

کنت دو گوبینو

حاجی میرزاجانی کاشانی با باب و صبح‌ازل و بهاءالله و حاجی سلیمان‌خان تبریزی و آخوند ملامحمدعلی زنجانی و سیدیحیی دارابی و ملاشیخ‌علی ترشیزی (ملقب به جناب عظیم) و قرة‌العین و میرزاحسن بشرویه‌ای برادر ملاحسین بشرویه‌ای و تقریباً با جمیع مشاهیر بابیه‌ی دوره‌ی اول آشنایی و ارتباط داشته و اغلب ایشان را خود به‌نفسه ملاقات کرده است و وقایع تاریخی هفت سال اول بابیه ‌را که در کتاب خود درج نموده، شفاهاً از ایشان استماع نموده است. به‌علاوه در قالب این وقایع، خود حضور داشته و ناظر بوده است. چون وی یکی از مخلصین درجه اول بابیه و بسیار متدین و خداترس بوده است، شکی نیست که جمیع مشهودات و مسموعات خود را درنهایت صحت و بدون دخل و تصرف ضبط نموده است. این است که کتاب او به ملاحظات عدیده‌ی مذکوره دارای منتهای درجه اهمیت و فوق‌العاده مطبوع و مفید است.

اما برویم بر سر این بحث كه مؤلف تاریخ جدید با نقطةالكاف چگونه معامله كرد و چه دخل و تصرف و جرح و تعدیلات در آن نمود. اوّلاً دیباچه‌ی كتاب را كه بیشتر از ثلث كتاب می‌شود، به‌كلی حذف و به‌جای آن دیباچه‌ی مختصری از خود گذاشت. ثانیاً خاتمه‌ی كتاب را كه از تاریخ حیات صبح‌ازل و وقایعی که بلافاصله بعد از فوت باب روی داده است، بحث می‌كند، به‌كلی حذف نموده و به‌جای آن خاتمه‌ی مختصری كه به‌كلی با متن اولیه فرق دارد جایگزین آن نموده است. ثالثاً از اول تا آخر كتاب هرکجا که نام صبح‌ازل در کتاب نقطة‌الکاف برده شده است، بلااستثنا حذف کرده است و نام ازل در هیچ موضعی از تاریخ جدید مذكور نیست (مگر در یك مورد). رابعاً هر فصل یا عبارت یا اصطلاحی كه به‌عقیده‌ی مولف با مشرب بهائیان ادنی منافاتی داشته است، به‌‌کلی حذف و یا جرح‌وتعدیل نموده است. پس از آن ادوارد براون به‌تفصیل به بیان اختلافات بین این دو مكتوب تاریخی می‌پردازد…»

۲– انگیزه‌ی اولیه‌ی قیام باب و بهره‌برداری و سوءاستفادهی بهائیان از آن

درمورد انگیزه‌ی قیام باب و چگونگی آن، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد:

۱- برخی از او به‌عنوان یك مصلح اجتماعی یاد می‌كنند كه برای ایجاد یك رفورم اجتماعی قیام كرد و به‌عنوان یك روشنفكر با نظام حاكم از در مخالفت درآمد و نهایتاً كشته شد.

۲- گروهی دیگر او را پیامبری الهی می‌دانند كه آیین جدیدی بعد از اسلام آورد و با علما و روحانیون قدرتمند زمان خود مخالفت کرد و نهایتاً به دلیل اعتقادات دینی جدیدش، علما با او سر جنگ گذاشته و با همكاری دولت وقت، او و پیروانش را ظالمانه شهید كردند.

۳- دیگرانی هم از او به‌عنوان فردی یاد می‌كنند كه از وضعیت نامناسب اجتماعی دوران قاجاریه بهره‌برداری كرد و با آوردن آیین جدید و دادن وعده‌ی عدل و داد، گروهی را به دور خود جمع كرد و برای به‌دست آوردن قدرت و حكومت، دست به جنگ و خونریزی زد و نهایتاً به هدف خود نرسید و كشته شد و یارانش نیز پراكنده شدند.

۴- گروهی نیز باب را روان‌پریشی می‌دانند كه مورد سوءاستفاده‌ی قدرت‌های بزرگ استعماری قرار گرفت كه هدفشان تجزیه‌ی ایران و ایجاد اختلاف در جامعه‌ی مسلمان ایران بود. این گروه پیروان باب، میرزاحسینعلی نوری (بهاءالله) و بقیه‌ی رهبران بهائی را كه بعد از باب جریان بهائیت را تداوم بخشیدند، عامل بیگانه دانسته و درصدد مخالفت با آن‌ها درآمدند.

بررسی دیدگاه‌های یادشده نیاز به ارائه‌ی دلایل و شواهد تاریخی مختلف دارد كه از حوصله‌ی این مقاله خارج است. در اینجا به دلیل ارتباط موضوع، به دیدگاه دنیس مک‌اوئن اشاره می‌گردد:

دنیس مک‌اوئن در مقاله‌ی “از بابیت تا بهائیت” و مقاله‌ی “بنیادگرائی بهائی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش بابی” به تحلیل موضوع پرداخته است. او به‌طور خلاصه ادعا دارد كه دو مكتب فكری بابی و بهائی كه در مراحل اولیه كاملاً متضاد با یكدیگر بودند، به‌نحوی توسط رهبران بهائی دست‌كاری و تحریف شدند كه امروزه مشتركاً به‌عنوان “آیین بهائی” توصیف می‌شوند. او معتقد است باب در ابتدا با ادعای اینکه نایب و باب امام دوازدهم شیعیان است، قیام نمود و با احكام خشن و تأكید بر جهاد برای آماده‌سازی ظهور امام زمان، آیین بابی را مطرح کرد و به جنگ علیه اسلام، علما و حكومت پرداخت و نهایتاً نیز عده‌ای از پیروان او، با راه‌اندازی سه جنگ مسلحانه در مازندران و نیریز و زنجان، جمع زیادی از بابیان و نیروهای دولتی و حتی مردم عادی را به خاك و خون كشیدند. بعد از آن نیز با نقشه‌ی ترور و کشتن پادشاه قاجار، رسماً در جایگاه گروهی كودتاگر، شورشی و تروریست قرار گرفتند كه به‌هیچ‌وجه نمی‌توانستند موردترحم قرار گرفته و عملكرد قابل دفاعی از خود به‌جا گذارند.

مك‌اوئن می‌نویسد:

«در بررسی قضیه‌ی بابیه با یك گروه زاهد و صلح‌طلب و راهب و گوشه‌گیر، كه دائم دستشان به دعا بلند باشد و سرگرم مراقبه و مطالعه باشند، آنگاه مورد هجوم افراد تندرو و ناشناس قرار گرفته باشند، روبه‌رو نیستیم؛ بلكه بابیان كسانی بودند كه از كودكی دیدگاه‌های ستیزه‌جویانه در ذهن و فكرشان رسوخ كرده بود و بسیار ‌علاقه‌مند به پیكار و كشتار و كشته شدن در راه عقیده خود بودند. این نكات برای كسانی كه می‌خواهند بابیان را با صوفیان نعمت‌اللهی، كه در همان دوره در ایران حضور داشتند مقایسه نمایند، باید روشن باشد.» (بنیادگرایی بهائی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش بابی، نشریه‌ی دین ۱۹۸۶ صص ۵۷-۸۴).

بهاءالله (و عبدالبهاء) كه ازجمله پیروان اصلی باب محسوب می‌شدند، وقتی دیدند كار خراب شده و حكومت درصدد دستگیری طرفداران باب است، به‌نوعی ازعملكرد بابیان تبری جسته و اعلام كردند كه بابیه ربطی به بهائیه نداشته و خشونت‌های انجام‌شده در ایران مربوط به یك گروه محدود بوده است. عبدالبهاء نیز با اعتراض به آموزه‌های بابی، بر خشونت‌طلب بودن بابیه صحه گذاشت. با حركت بهاءالله و نشان دادن جدایی بهائیه از بابیه، عملاً جنبش بابی به‌عنوان یك گروه تندرو و مستقل شناخته شد كه آموزه‌هائی مغایر با آموزه‌های بهائی دارد.

با روی كار آمدن شوقی، سیاست قبلی عوض شد. شوقی با تحریف در تاریخ بابیه مدعی شد كه بابیه گروهی صلح‌طلب و مظلوم ‌بودند كه به دلیل مخالفت با علمای اسلامی، به‌ناحق كشته شده‌اند و خون به‌ناحق‌ریخته‌ی آن‌ها باعث شد تا دیانت بهائی به رشد لازم رسیده و پیشرفت نماید. شوقی در نوشته‌ها و آثار انگلیسی خود، به‌آرامی تلاش كرد تا نگاه پیشین مبنی بر متمایز بودن بابیت و بهائیت و ناسازگاری این دو عقیده را كنار گذارد و از تركیب آن‌ها، یك الگوی واحد ارائه كند. این پروسه‌ی تلفیق و همسان‌سازی براساس جایگاه اساسی و غیرقابل‌تغییر باب به‌عنوان یك مظهر الهی مستقل و به‌طور هم‌زمان مبشر بهاءالله، در دو نوشته‌ی شوقی‌افندی دنبال شد. او ناگزیر شد بابیان اولیه را به‌عنوان طرفداران بهائیت تغییر هویت داده و آن‌ها را به‌عنوان شهدایی، نه برای بابیت، بلكه برای امر بهائی معرفی كند! او بادقت هرچه تمام‌تر همه‌ی مطالب و ارجاعات به دكترین جهاد و پیكار بابی را در نوشته‌های خود حذف کرد و این‌گونه وانمود كرد كه بابیان برای دفاع از خود متوسل به اسلحه شدند و آن‌ها قربانی خشونت سران مذهبی و حكومتی بودند.

مک‌اوئن درمورد تاریخ شش سال اول بابیه چنین می‌نویسد:

«اجازه دهید بگویم درحدود شش سال اول تاریخ بابی چه اتفاقی افتاده است. بابیان، با الهام از نوشته‌های باب، اقدام به برپایی جنگ‌ها و جهادهایی علیه کفّار نمودند. هدف اولیه‌ی آن‌ها زمینه‌‌سازی و هموار کردن راه برای ظهور امام موعود بود؛ ولی بعدها، با توجه به مندرجات و نوشته‌های سایر آثار باب، همچون بیان فارسی، آن‌ها برای ایجاد و استقرار حکومت دینی بابی جهاد می‌کردند. آن‌ها برای این منظور، اقدام به خرید و تولید جنگ‌افزار کردند و برخلاف رویه‌ی روحانیون شیعه، آن سلاح‌ها را با خود حمل می‌کردند؛ که در مواردی، اقداماتی تحریک‌آمیز و فتنه‌‌انگیز تلقی می‌شد. ولی، در پایان، بنابر عللی، که عمدتاً خارج از اختیار بابیان بود، آن‌ها نتوانستند کارزار و جهاد تمام‌عیاری را، آن‌‌گونه که وهابیان در جزیرة‌العرب و سپس مهدی سودانی در سودان به راه‌انداختند، به انجام برسانند. فقدان سازمان مرکزی، کمی تعداد بابیان، حصر و زندانی شدن باب از اولین روزهای ادعایش، (فقدان جایگاه ملّی) محلّی و ناشناخته بودن رهبران درجه‌دوم بابی (از جمله رهبران بابی در زنجان و نیریز) و نبود چهره‌های سیاسی بانفوذ در میان بابیان- پس از مرگ منوچهرخان، حاکم اصفهان، در اوایل سال ۱۸۴۸ م- درمجموع، محدوده‌ی فعالیت و اقدامات بابیان را به‌‌شدت کاهش داد. در ماه سپتامبر سال ۱۸۴۸ م، محمدشاه، پادشاه وقت، درگذشت و کشور وضعیت سیاسی سردرگمی، به‌ویژه در مناطقی همچون شیراز، کرمان و یزد پیدا کرد.

اولین درگیری بابیان با قوای دولتی‌ (در قلعه‌ی شیخ طبرسی) تقریباً بلافاصله پس از مرگ محمدشاه و حتّی قبل از آنکه نیروهای دولتی فرصت یابند سازمان دفاعی خود را در سطح ملّی پیاده کنند، آغاز شد. بلافاصله بابیان اقدام به یک زنجیره‌ی آشوب و شورش شهری کردند، که درنهایت از نیروهای دولتی- که گسترده‌تر بودند- پی‌درپی شکست خوردند.

به عقیده‌ی میرزامهدی گلپایگانی[۵۶]، که در اوایل قرن بیستم مطلب خود را نوشته است، «اساس دین بیان … معدوم کردن و از بین بردن همه‌ی کتاب‌هایی است که درباره‌ی آیین بابی نوشته نشده است؛ تخریب و انهدام و ویران ساختن همه‌ی مزارها و زیارت‌گاه‌ها، پرستش‌‌گاه‌ها و معابد، اماکن متبرکه و مقدس و استراحت‌گاه‌های سایر ادیان؛ قتل‌عام همه‌ی انسان‌ها، قانونی کردن طرد و تکفیر و بدنام ساختن آن‌ها و نهایتاً از بین بردن همه‌ی کسانی ‌‌که به آیین باب اعتقاد ندارند و محو و از بین بردن هرگونه آثار آن‌ها.» عبدالبهاء، رهبر بهائی نیز، در عبارت مشابهی، به‌روشنی بیان می‌دارد که دستور کتاب بیان، «قطع کردن گردن مخالفان، آتش زدن کتاب‌ها و نوشته‌‌ها، هدم بقاع و اماکن متبرکه و قتل‌عام عمومی و همگانی به‌جز تابعان و باورمندان بیان است.»

مک‌اوئن در قسمتی از مقاله‌ی “بنیادگرایی بهائی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش بابی” در پاسخ به این سئوال كه بابیان در مقابل چه كسانی دست به جهاد زدند؟ می‌نویسد:

«باب به‌هیچ‌روی، معنای مشرک و کافر را منحصر به خداناباوران نمی‌دانست؛ بلکه آن ‌را به همه‌ی مسلمانان، چه شیعه و چه سنّی، که عقاید او را بدعت‌‌آمیز می‌دانستند؛ و اصولاً هرکسی که از تأیید و ایمان به او سر باز می‌زد، تعمیم داد. … بابیان مجاز بودند نسبت به هرکس که به «باب» باور نداشته باشد، اعلام جهاد کنند. … همه‌ی غیربابیان در منطقه‌ی کفر و شرک قرار داشتند! … در آن زمان، تمام جمعیت شیعه‌ی ایران مشمول حکم جهاد شدند.»

در خاتمه‌ی این قسمت مناسب است بدانیم كه منظور میرزاعلی‌محمد شیرازی از عنوان «باب امام» بودن چه بوده است؟ و مهم‌تر اینكه پیروانش چه برداشتی از صحبت او داشتند؟ در نوشته‌های میرزامحمدعلی زنوزی، که همراه باب، در سال ۱۸۵۰، اعدام شد، شواهد و مستنداتی دراین‌مورد وجود دارد.[۵۷]

در ابتدای امر، او خود را با عنوان «باب» و «خادم بقیةالله» (بقیةالله یکی از القاب امام دوازدهم) معرفی کرد؛ به‌طوری ‌که، طبق گفته‌ی مردم، او به‌عنوان کسی که از جانب امام غائب، محمدبن‌الحسن… فرستاده شده، شناخته شد. … این جایگاه و منزل او بود (تا بدان وسیله) مردم را از سکون و بی‌تحرکی خارج کند؛ لذا مرتبه خود را تنزل داد و مرتبه‌ی قانون مقدس را اعتلاء بخشید. سپس او خود را ذکرالله نامید. … و مقام بابیت را به اولین مؤمن به خود، ملاحسین بشرویی، منتقل کرد. پس از مدتی، او ادعای مقام الوهیت (ربوبیت) نمود.

آثار سایر بابیان اولیه، همچون قرة‌العین، حاوی عبارات مشابهی است. باب را به‌عنوان «باب امام» توصیف می‌کند و این زبان و بیانی کاملاً مغایر با تعابیر بعدی بهائیان است.

این دیدگاه که منظور باب از ادعای اولیه‌اش این بوده که «باب، مبشّر مَن یُظهره الله است» و آن را به بهاءالله تعبیر کنیم، تفسیر کاملاً نادرستی است. باب خودش به‌صورت کاملاً روشن و شفاف و بدون هرگونه ابهام و تردید اعلام می‌کند که او چیزی جز باب یا ذکر امام دوازدهم نیست. (علی‌محمد شیرازی، باب، قیوم‌الاسماء، براساس اسناد ادوارد براون در کتابخانه‌ی دانشگاه کمبریج، ص۱٫ همو، صحیفه‌ی مخزونه، شماره سندc  ۵۰۰۶، آرشیو ملی بهائیان ایران، طهران، ص ۲۸۴).

او در صحیفه‌ی عدلیه می‌نویسد: «از لطف و کرم امام غائب، که خداوند ظهورش را تسریع فرماید، او یکی از نوکرانش را از میان مردم ایران و از سلاله پیامبر، برگزید، تا به دفاع از دین خدا بپردازد.» (علی‌محمد باب شیرازی، صحیفه‌ی عدلیه، طهران، ص۱۳ و پاورقی ص۷).

حتی او مکرراً در قیوم‌الاسماء تصریح می‌کند که من «تفاوتی با باب‌ها ندارم» (همو، قیوم‌الاسماء، پانوشت، b50) یعنی با چهار نائب و باب خاص، که در«دوران غیبت صغری» واسطه‌ی بین امام دوازدهم و شیعیان بودند. به همین ترتیب، قرة‌العین، در عبارت مشابهی، بیان می‌دارد که در عصر حاضر، امام سه انسان کامل را، یکی پس از دیگری، به‌عنوان نشانه‌ی خود برای مردم، معرفی کرد که عبارتند از شیخ احمد احسائی، سیدکاظم رشتی و باب. قرة‌العین، او را به‌عنوان باب سوم، پس از دو باب دیگر، توصیف می‌کند (قرة‌العین، رساله‌ی چاپ‌شده به‌عنوان ضمیمه‌ی کشف‌الغطاء، گلپایگانی و گلپایگانی، ص۲).

۳– آیا بهائیت یك آیین جهانی و دمكراتیك و مدرن است؟

تشكیلات بهائی سعی دارد تا آیین خود را به‌عنوان یك آیین جدید، به‌روز و مناسب برای جهان معرفی نماید. آیینی كه برمبنای اصول دمكراتیك استوار است(!) و مؤلفه‌های یك دیانت جهانی را داراست. آیینی كه ادیان آسمانی دیگر را تاریخ‌مصرف‌گذشته معرفی نموده و بهائیت را نسبت به سایر ادیان و نحله‌های جهان، دارای برتری می‌شمارد.

دكتر دنیس مک‌اوئن در نقد كتاب “راست را كژ انگاشته‌اند” می‌نویسد:

«اساساً یكی از مواردی كه باعث مدرن بودن می‌شود، توجه به مباحث معاصر و این ادعا است كه دیانت بهائی ادیان قدیمی را پشت سر گذاشته و ابعاد جدیدی از عقیده و عمل را عرضه كرده است ولی الان كه دوباره و با چشم باز به آن نگاه می‌كنم آن را آیینی می‌بینم كه توسط مردان و زنانی بسیار سنتی و محافظه كار اداره می‌شود، كسانی كه عقایدشان تنها با محافظه‌كارانه‌ترین ابعاد ادیان باستانی همخوانی دارد. عقاید بهائیان بیشتر با تندروهای یهودی و مسیحی و بنیادگرایان و سلفی‌های مسلمان مطابقت دارد تا یهودیان، مسیحیان و مسلمانان و شیعیان اصلاح طلب…»

مک‌اوئن در مقاله‌ی “بهائیت: تردیدهایی درباره‌ی نقش بهائیت به‌عنوان یك آیین جهانی” به تعریفی از جهانی‌شدن و پروسه‌ی آن می‌پردازد و بهائیت را فاقد مؤلفه‌های لازم برای جهانی‌شدن می‌شمارد. او در شروع مقاله خود می‌نویسد:

«امیدوارم همه‌ی کسانی که این مطلب را می‌خوانند شناخت درست و واقع بینانه‌ای از بهائیت به‌عنوان یک گروه اجتماعی و یک آیین با خواسته‌ها و امیال سیاسی تحقق‌نیافته و برآورده‌نشده، داشته باشند. ازسوی دیگر، جهانی‌شدن یا جهانی‌سازی هم دارای معانی و تعابیر مختلفی است. لذا مایلم در اینجا دیدگاه و برداشت خودم را از این موضوع، به‌صراحت، بیان کنم و سپس به توضیح و تشریح برخی دیدگاه‌ها و گرایش‌های دینی، که ازنظر من، در تعارض با جهانی‌شدن هستند، بپردازم.

جهانی‌شدن یک پروسه و روند سیاسی- اقتصادی است که در پایان جنگ جهانی دوم و با سقوط امپراتوری‌ها آغاز شد (دیدگاه امریکایی). به‌غیر از تئوری‌پردازان توطئه، افراد اندکی هستند که مدعی باشند تشکیلاتی سازماندهی‌شده و با اهداف ازپیش تعیین‌شده، برای پیشبرد جهانی‌شدن وجود دارد. جهانی‌شدن با توجه به توسعه و پیشرفت تکنولوژی، جریان آزاد تجارت بین کشورها، پیشرفت و گسترش علم و اطلاعات و نزدیک شدن دیدگاه‌های اجتماعی و دینی ملل مختلف، آغاز شده است.

شاید بزرگ‌ترین نشانه‌ی جهانی‌شدن در دنیای امروز، اینترنت باشد. ده سال پیش، تلاش برای تهیه‌ی یک کتاب، کار وقت‌‌گیری بود ولی امروزه، به کمک اینترنت و فضای مجازی، چنین کاری، ظرف چند ثانیه امکان‌پذیر گردیده است. به‌نظر می‌رسد در پروسه‌ی جهانی‌شدن، نوعی تأثیرگذاری فرهنگ غربی به جوامع غیرغربی، یا فرهنگ امریکایی بر جوامع دیگر، حتی فرانسه، قابل مشاهده است. تجارت آسان شده و ظاهراً شرکت‌های چندملیتی عرصه را برای خرده‌پاهای محلی تنگ می‌کنند. به لطف سفرهای هوایی ارزان (معافیت سوخت هواپیماها از مالیات)، مسافرت‌های بین‌المللی و آشنایی و ارتباطات فرهنگی آسان شده است. … گرچه بهائیت خود را آیینی پس از ادیان اسلام و مسیحی و بودایی و … می‌داند، ولی این حرف اعتبار چندانی ندارد. باید به‌‌یاد داشته باشیم که احکام مذهبی و فرهنگ دینی موردنظر بهائیت بسیار متأثر از خاورمیانه‌ی قرن نوزدهم است. بررسی احکام مندرج در کتاب اقدس، این مطلب را به‌‌خوبی روشن می‌کند. تفکر عرفانی- وحدت وجودی و نوع آداب و احکام و مراسم آن‌ها، متأثر از فرهنگ و آیین‌های قرن نوزدهم ایران و خاورمیانه است.

بهائیت در حال حاضر جامعه‌ی دینی کوچکی است و هنوز نتوانسته فرهنگ خاصی، در سطح کوچک و محلی، یا در سطح ملی و جهانی، به‌‌وجود آورد. آن‌ها در کوچک‌ترین واحد جغرافیایی و سرزمینی هم نتوانسته‌اند تأثیرگذار باشند، چه رسد به تأثیرگذاری در مقیاس بین‌المللی. هیچ نوع هنر، فرهنگ، موسیقی، معماری یا ادبیات خاص بهائی وجود ندارد. بهائیت، جامعه‌ی دینی جوانی است که سنت و فرهنگ و احکام و اعتقادات و حتی مراسم آیینی خود را – اگر با کمی مجامله و کلی بگوییم – از جوامع اسلامی قرن نوزدهم خاورمیانه‌ای گرفته است. حتی سبک نگارش ادبی و الفبای ایرانی دوره‌ی قاجار، حتی طراحی روی جلد کتاب‌ها، سبک خواندن دعا و مناجات و یا آویختن تابلوی یا بهاءالابهی روی دیوار، پذیرایی با غذای ایرانی در مراسم بهائی، تا حضور و سلطه‌ی فیزیکی و روحی بهائیان ایرانی در اکثر تشکیلات و جوامع بهائی در کشورهای دیگر و نهادهای بین‌المللی بهائی، گواه بر نفوذ و حاکمیت این روحیه و فرهنگ، بر جامعه و آیین بهائی است.

گرچه بهائیان همواره ادعا می‌کنند که آیین مستقلی هستند و با اسلام ارتباطی ندارند، ولی برای اطلاع از اعتبار و صداقت این ادعا، لازم است بدانیم که عباس‌افندی، رهبر وقت جامعه‌ی بهائی، تمام مدت عمر خود در مسجد حضور می‌یافت و نماز و روزه به‌ جا می‌آورد و عقد و ازدواج و مراسم فوت و تشییع، طبق سنت اسلامی محل زیست خود داشت.

… بهائیت یک آیین دگم و متعصب است. خطوط واضح و شفافی بین حق و باطل کشیده شده است. مثلاً بهاءالله می‌گوید: قطعاً آنچه من می‌گویم درست است و هر چیز غیر از آن، چیزی جز باطل نیست. معنای این حرف آن است که مثلاً آراء و عقاید مسیحی، همگی، از نگاه بهائیان غلط و باطل شمرده می‌شود. به همین طریق، فقدان باور بودائی به خداوند نیز باعث بطلان و نشان انحراف و بدعت در عقیده‌ی آن‌ها است. نمی‌دانم این دیدگاه به‌‌شدت نابردبار، چگونه امیدوار است که به تقویت اهداف جهانی‌شدن کمک کند؟ درحالی‌که یکی از مؤلفه‌های جهانی‌شدن آن است که هیچ فرهنگی به دنبال استیلاء بر فرهنگ‌های دیگر نباشد. برای مدت‌های طولانی، بهائیان ادعا داشتند که باور و آیین آن‌ها، نیروی محرکی برای گردآوری و مشارکت آیین‌های دینی پراکنده است ولی در عمل نشان داده‌اند که تنها به فکر تثبیت جایگاه خود هستند.

این راهبرد تفرقه ‌گرا، با تلاش‌های گسترده‌ی تبلیغی بهائیان، در سطح بین‌المللی تقویت می‌شود؛ تلاشی که طی چند دهه‌ی گذشته، به‌عنوان فعالیت اصلی بهائی در همه‌ی کشورها شناخته شده است. بهائیان درصدد تقریب و نزدیک ساختن ادیان به یکدیگر نیستند؛ بلکه درصدد تغییر دین افراد و بهائی کردن افراد هندو، مسلمان، پروتستان و … هستند. روشن است که جهانی‌شدن به‌معنای تبلیغ و بهائی کردن دیگران نیست، بلکه احترام به نظرات دیگران، رواداری و شکیبایی نسبت به عقاید دیگران و ترک علاقه به استیلای عقیده‌ی خود بر دیگران است.

گرچه بهائیان مکرر یادآوری می‌کنند كه طرفدار جبر و زور و کارزار و مجازات افراد مرتد نیستند و مقررات خاصی برای رفتار با اقلیت‌های مذهبی ندارند؛ چه اهل کتاب باشند یا نباشند؛ ولی اصرار و پافشاری آن‌ها بر تبلیغ عقاید خویش و تغییر کیش و دین دیگران، تلاش هدفمند برای ایجاد حکومت‌های بهائی و سرانجام تأسیس حکومت واحد جهانی بهائی، هرگونه نقش خیرخواهانه بهائیت را زیر سؤال می‌برد.

اجازه دهید فعلاً بحث دینی صرف را کنار بگذاریم و نگاهی به سایر ابعاد بهائیت _ که ممکن است در خصوص نقش بهائیت در روند جهانی‌شدن ایجاد مانع و مشکل نماید _ بیندازیم. روشن است که جهانی‌سازی سالم و درست، مستلزم ایجاد و توسعه‌ی شکل دمکراتیکی از حکومت، اجرای مناسب و درست حقوق بشر و البته توسعه‌ی تدریجی سکولاریسم، در جوامع مختلف و کشورهای جهان است.

هرچند انتقاداتی نسبت به سکولاریسم در نقاط مختلف وجود دارد؛ ولی به‌نظر می‌رسد سکولاریسم پیش‌زمینه‌ی پیشرفت در حوزه‌های دموکراسی، لیبرالیسم و حوزه‌های اجتماعی و اقتصادی است.

بهائیت ماهیت به‌شدت جزمی و دگماتیک دارد. این تعصب و جزمیت در احکام اقدس و نظام قضائی بهائی مشهود است، زیرا احکام دینی بهائی ناقص و پراکنده است و قابلیت اجرایی ندارد.

دو مطلب هست که می‌تواند زمینه‌ی اختلاف بهائیان با نظرات اجتماعی لیبرالی در غرب، به‌ویژه اروپا، باشد. یکی از آن‌ها مجازات‌های سخت و مرگ‌آور در كتاب اقدس است، از جمله اینکه اگر کسی اقدام به آتش زدن خانه‌ی دیگری کرد، فرد مجرم را در آتش بسوزانند و دیگری ممنوعیت همجنس‌گرایی است كه در آموزه‌های غربی وجود دارد.»

مک‌اوئن در ادامه‌ی مقاله می‌نویسد:

«بهائیت برخلاف تظاهر به جهانی‌شدن، شناخت درستی از جهانی‌شدن و از وحدت واقعی جهانی، جز از طریق فاکتورهای دینی، ندارد.

برای درك این مطلب به نوشته‌ی شوقی‌افندی تحت عنوان “روز موعود فرا رسیده است”[۵۸] كه در سال ۱۹۴۱ نوشته است، توجه فرمائید:

از محورهای اصلی این متن مهم بهائی، موارد زیر است:

  • باب و بهاءالله آمده‌اند تا طلایه‌دار و پیش‌قراول روزی باشند که وعده‌ی همه‌ی کتاب‌های آسمانی است.
  • باب و بهاءالله ازسوی حکام و روحانیون زمان خود به‌شدت تحت فشار قرار داشتند.
  • همه‌ی ادیان، به‌ویژه اسلام و مسیحیت، به‌خاطر امتناع از پذیرش آیین باب و بهاء، در مسیر سراشیبی سقوط قرار گرفته‌اند.
  • بشریت آینده‌ی درخشانی دارد، به شرط اینکه تحت نظام سیاسی واحد جهانی بهائی باشد.
  • در جهان تنها یک دین باید حاکم باشد (که آن دین البته اسلام و مسیحیت و هندوئیسم نیست!).

به‌عبارت دیگر، همه‌ی آنچه در ۱۷۰ سال گذشته در جهان روی داده، براثر پیدایش بهائیت است. حتی حوادثی همچون جنگ‌ها و انقلاب‌ها، نهایتاً، همگی ناشی از ایجاد بهائیت و امتناع از پذیرش آن توسط نیروهای نادان و متعصب و سرکش بوده است!

شوقی‌افندی در سراسر نوشته‌ی خود، “روز موعود فرا رسیده است”، از سقوط و نفوذ صحبت می‌کند:

کاهش قدرت نظامی صاحبان تاج و تخت، به موازات افول و نزول نفوذ رهبران معنوی جهان اتفاق می‌افتد. حوادث و رویدادهای عظیمی که موجب اضمحلال و سرنگونی بسیاری از پادشاهی‌ها و امپراتوری‌ها شده، تقریباً به‌طور هم‌زمان موجب فروپاشی سنگرهای به‌ظاهر آسیب‌‌ناپذیر و مستحکم دینی نیز شده است. همان دستی ‌که به‌شکل سریع و غم‌انگیزی، مهر پایانی بر حکومت‌های سلطنتی و پادشاهی امپراتوران زده، درمورد جایگاه رهبری رهبران هر دو دین مسیحیت و اسلام نیز عمل کرده، به پرستیژ و اعتبار آن‌ها لطمه زده و در مواردی اقدام به سقوط عالی‌ترین مؤسسات و نهادهای دینی آن‌ها کرده است (شوقی‌افندی، ۱۹۴۱، ص۷۱).

شوقی درباره‌ی اسلام می‌گوید:

… انحلال نهاد خلافت و تبدیل حکومت به یک نظام سکولار، که منجر به فروپاشی قدرتمندترین نهاد حاکمیت اسلامی گردید و سقوط سلسله‌ی حکومتی شیعه در ایران از عواقب و نتایج فوری و عینی مقدرات الهی است که به‌واسطه عملکرد طبقه روحانی این دو دین بزرگ رخ داده است! (همان، ص۸۶)

شبیه این عبارت، در متن‌های طولانی دیگری هم آمده، که برای جلوگیری از اطاله‌ی کلام، از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم. درباره‌ی مسیحیت نیز عبارات و آینده‌ی مشابهی بیان شده است.

“اینکه ادعای شوقی‌افندی روزی به اثبات برسد و ما شاهد افول و اضمحلال همه‌ی ادیان، به‌جز بهائیت باشیم، موردتوجه و قبول من نیست. بلکه نکته‌ی جالب در این نوشتار، حمایت ناآگاهانه و غیرعمدی او از سکولاریسم (جدایی دین و حکومت در جامعه) است (با عبارات و تعابیری همچون «دست کشیدن سریع توده‌ها و ملت‌ها در بسیاری از کشورهای مسیحی»، که در قسمت بالا آوردیم). او همچنین، در برخی نامه‌هایش، در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، به تأیید کامل و همه‌جانبه‌ی سیاست‌ها و اقدامات رضاشاه پهلوی در ایران می‌پردازد. هرچه بیشتر رژیم پهلوی برای کاهش حضور و نفوذ اسلام در ایران تلاش می‌کرد، شوقی‌افندی بیشتر از رژیم پهلوی پشتیبانی می‌کرد. او بیش از یک‌ بار درباره‌ی منافع شرایط جدید، برای جامعه‌ی قبلاً محدود بهائی، مطلب نوشته است.

بسیاری از بهائیانِ دارای تحصیلات غربی (که آن را یا در مدارس بهائی و یا در خارج از کشور تحصیل کرده بودند)، باتوجه به توانایی کسب‌شده برای کارآفرینی و فعالیت اقتصادی در خارج از حوزه‌ی سنّتی بازار، باعنایت به ارتباطات و وابستگی‌های بین‌المللی‌شان و توانایی در حوزه‌های علمی، مهندسی، پزشکی و یا معماری، به‌عنوان ابزار و کانال مهمی در مسیر سکولار و غیردینی‌سازی جامعه‌ی ایران عمل کردند.

درحالی‌که شوقی‌افندی و نویسندگان محافظه‌کار بهائی پس از او، برخلاف عملکرد و رفتار خویش، در نوشته‌های فارسی و انگلیسی خود، مدعی هستند که به‌شدت ضدسکولار هستند، بسیاری از این بهائیان، به‌ویژه به این موضوع پرداخته‌اند که زنان و مردان مدرن، چنان از آزادی برخوردارند که رأساً درباره‌ی مباحثی همچون اخلاقیات تصمیم‌گیری می‌کنند. اولویت و توصیه‌ی بهائی این است که هر جامعه تنها براساس احکام و قوانین آسمانی اداره شود؛ زیرا آزادی حقیقی فقط بر اطاعت کامل و بی‌قیدوشرط از قانون الهی و برتر دانستن آن بر عقل و اندیشه‌ی بشر استوار است.

این نگرش آن‌قدر ادامه می‌یابد و محدودکننده می‌شود، که مثلاً درصورتی‌که دو نفر قصد ازدواج داشته باشند، حتی اگر سن آن‌ها چهل_ پنجاه سال هم باشد، ابتدا باید رضایت کتبی پدر و مادر خود را ارائه کنند! این یکی از شروط و احکام ازدواج بهائی است که معمولاً آن ‌را پنهان نگه می‌دارند.

این‌گونه موارد، نقض آزادی‌ِ حقوق و مسئولیت‌هاست که در تناقض و تعارض با جامعه‌ی سکولار قرار می‌گیرد. برای مثال، ادو شفر، که از طرفداران اصلی «قانون بالاتر از همه چیز، در روابط اجتماعی» است، می‌نویسد:

“درحال حاضر، «اکثر مردم غربی هیچ‌‌گونه تمایلی به یک قانون دینی مطلق‌گرا، غیرقابل‌بحث و اجباری ندارند. سپس، به‌‌درستی، به نقل توأم با تأیید نظر یک جامعه‌‌شناس فرانسوی می‌پردازد که جوانان اروپایی، دین سازمان‌یافته را ترک کرده‌اند و علاقه‌ای به آن ندارند.”

با توجه به اینکه شوقی‌افندی و سایر نویسندگان بهائی تصور می‌کردند که کاهش نفوذ و اعتبار کلیسا و نهادهایش، نشانه‌ای از تقدیر الهی در جامعه و تنبیهی برای دشمنان بهائیت بود و راه را برای پیروزی بهائیت بر ادیان پیشین هموار می‌کرد، به‌نظر می‌رسد که اظهارات مغایر و متناقض ادوشفر با آن‌ها، آب سردی روی آن‌ها باشد و همچنان باید با تأسف ناظر گسترش ارزش‌های سکولار در جامعه باشند!

با توجه به آنکه در حال حاضر، شاهد موج گسترش و رشد مجدد رجوع به ادیان هستیم، باید گفت که پیشگویی‌های شوقی‌افندی درباره‌ی اضمحلال ادیان، کاملاً غلط از آب درآمد. اشتباه دیگر او این بود که برای هرکس و هرچیزی پیشگویی و تقدیر خاصی مقرر کرده بود! «برنامه‌ی الهی» او طرحی برای آینده‌ی بشریت و نظم جدیدی برای دنیا بود و اینکه خداوند باید همه‌ی کسانی‌ را که موجب اذیت و آزار باب و بهاءالله و پیروان آن‌ها شده‌اند مجازات کند؛ و آرزو و خواست او، که دوست داشت تاریخ را فراتر از اراده و تلاش انسان‌ها بداند، که منوط به اظهارات یک به‌اصطلاح مظهر الهی است؛ همه و همه با اقدام و تلاش ساده‌ی آحاد بشری، بی‌اعتبار گردید.

بنابراین بهائیان با یک معضل و معما روبه‌رو هستند. آن‌ها مایل به بازگشت روند سکولار شدن جامعه‌ی بشری نیستند. زیرا چنین امری به معنای حضور و بازگشت ادیان بزرگ پیشین است که طبیعتاً جایی برای حضور و رشد آیین‌های کوچکی، همچون بهائیت، نخواهد گذاشت و به‌دنبال آن‌، طرح‌هایی همچون «برنامه‌ی الهی» آن‌ها هم بی‌اعتبار خواهد شد. ازآنجاکه بسیار بعید و تقریباً غیرممکن است که در آینده‌ی قابل پیش‌بینی، بهائیت به‌تنهایی بتواند سکولاریسم جهانی را به چالش بکشد و خود در عرصه‌ی جهانی جانشین آن شود، به‌نظر می‌رسد که بهائیان ناچارند تا آینده‌های دور، همچنان وجود جامعه‌ی سکولار را، به‌عنوان یک واقعیت بپذیرند. به‌هرصورت، تنها یک جامعه‌ی سکولار و دارای مدارا – جامعه‌ای که آزادی اندیشه و بیان و نوشتار را به اعضایش بدهد – می‌تواند چارچوبی برای بقاء و رشد بهائیت باشد؛ ولی ازآنجاکه بهائیان جامعه‌ی سکولار را خوش ندارند و در بسیاری از مباحث و گفت‌وگوهای اجتماعی دارای مواضع محافظه‌‌کارانه و افراطی هستند؛ لذا اندیشه‌های آزاد و پویا از بهائیت کناره می‌گیرند و این امر موجب می‌شود بهائیت رشد و پیشرفت چندانی نداشته باشد.

معنای این حرف برای «بهائیت و جهانی‌شدن» چیست؟ اگر استدلال من درست باشد که یک جامعه‌ی جهانی، لزوماً یک جامعه‌ی سکولار است؛ درآن‌‌صورت، معنای این عبارت آن است که بهائیان نمی‌دانند کدام سمت‌وسو را انتخاب کنند و به چه راه و طریقی بروند؟ اگر سکولاریسم را انتخاب کنند که به معنای آزادی و رواداری و مدارا با افکار و فعالیت‌های آن‌ها است؛ نگرش و موضع‌گیری‌های ضدسکولار آن‌ها، منجر به مهجوریت و حاشیه‌نشینی آن‌ها، یا نوعی از ائتلاف و اتحاد نامقدس بین آن‌ها و راست‌گرایان افراطی مسیحی خواهد شد. یا اگر، ازسوی دیگر، ترجیح دهند که به تبلیغ دیدگاه محکم دینی بپردازند، همان‌طور که قبلاً بیان کردیم، مشکلاتی بین آن‌ها و طرفداران سکولاریسم و سایر ادیان و مکاتب دینی و عقیدتی بروز خواهد کرد.”

مک‌اوئن در قسمت پایانی مقاله‌ی خود این‌طور نتیجه‌گیری می‌كند:

«برای من بسیار روشن و بدیهی است که بهائیت دارای ویژگی‌های زیر است:

– مخالف و نابردبار در برابر سایر ادیان، ولی بردبار و طرفدار جذب پیروان سایر ادیان (و البته مخالف و منتقد طبقه‌ی عالم و روحانی ادیان).

– ‌علاقه‌مند به کسب پیروزی و امیدوار به شکست جوامع دینی دیگر.

– نابردبار و مخالف بهترین ویژگی‌ها و ابعاد جامعه‌ی سکولار- آزادی بیان و فکر و اندیشه، آزادی منتقدین، آزادی عدم باور به دین برای افراد جامعه و امثال آن – است؛ و این‌ها عوامل مؤثر در ایجاد جامعه‌ی جهانی دارای تحمل و رواداری است.

– دارای مواضع متضاد و دوگانه در برابر نظام سکولار، که از مواهب آن برای فعالیت تبلیغی خود استفاده می‌کند؛ ولی نسبت به شعار آزادی سکولاریسم بی‌اعتنا و بی‌توجه است.

– نا‌بردبار و ناشکیبا و بی‌‌گذشت نسبت به منتقدین داخلی، تا حدی که چنانچه افراد جامعه‌ی بهائی، از نظرات و دستورات مقامات تشکیلاتی اطاعت و تبعیت نکنند، ممکن است حق رأی خود را از دست بدهند (طرد اداری)؛ یا به‌طور کلی از جامعه‌ی بهائی طرد و تکفیر و اخراج شوند (طرد روحانی).

ممکن است مطالب بالا، برای خوانندگان مقاله، عجیب و در تعارض با دیدگاهی باشد که برای آن‌ها از بهائیت گفته شده است. مثلاً، بهائیت چگونه می‌تواند نسبت به سایر ادیان ناشکیبا و نابردبار باشد؟ فکر می‌کنم در صفحات قبل مطالب و شواهد کافی دراین‌باره ارائه کرده‌ام و این خلاف آن چیزهایی است که مبلغان بهائی در جلسات مشترک با نمایندگان ادیان، از خود به نمایش می‌گذارند. ممکن است این مطلب صحیح باشد که بهائیان، هرگز فعالانه درصدد آزار طرفداران و پیروان ادیان برنخواهند آمد ولی شوقی‌افندی، که هیچ فرد و تشکیلاتی در مرکز جهانی بهائی و جوامع بهائی قادر به چالش با نظرات او نبوده، در طول زندگی خود، هنگامی‌که مسیحیان و مسلمانان و سایر گروه‌های دینی، با گرفتاری و مشکلات و مصائب روبه‌رو می‌شدند، شعف و خوشحالی خود را پنهان نمی‌کرد. بیت‌العدل جهانی نیز، با چشم بستن بر روی واقعیات بدیهی جهان، همواره به ‌دنبال ارائه‌ی تصویری تیره‌وتار و رو‌به‌اضمحلال از دنیای کنونی است، که دائماً گرفتار مشکلات و عذاب الهی و تیره‌روزی غیربهائیان است. تردید ندارم که بهائیان تاآنجاکه به سودشان باشد، اقدامات سطحی و نیم‌بندی را در زمینه‌ی وحدت جهانی انجام می‌دهند؛ ولی طبق اهداف و برنامه و روش خودشان، اقداماتی را نیز برای تشکیل جامعه‌ی مشترک‌‌المنافع بهائی در آینده، به‌‌کار خواهند بست. آن‌ها به شرکت در کنفرانس‌های با موضوع وحدت و صلح جهانی ادامه خواهند داد؛ آن‌ها خود را ‌علاقه‌مند به حقوق بشر نشان خواهند داد (و جزوات کوچکی هم در زمینه‌ی معرفی و رعایت حقوق بشر منتشر خواهند نمود)؛ آن‌ها همراه با پیروان ادیان و سایر عقاید، وارد گفتمان‌های تقریب و نزدیکی دیدگاه و باورها خواهند شد؛ ولی همه‌ی این‌ها تنها تزیین پنجره و ویترین آن‌ها است؛ زیرا آن‌ها تنها خود را قبول دارند و ادیان دیگر را تحریف‌شده و منحرف از حقیقت می‌دانند. آن‌ها تلاش دارند – با تراشیدن بهانه‌هایی- نسبت به آزار و بی‌مهری به بهائیان در ایران، به سازمان ملل و سایر نهادهای بین‌المللی اعتراض کنند؛ ولی اگر اینجا و آنجا، اسلام با چالشی مواجه شود، از ابراز سرور و شعف خودداری نمی‌نمایند !

جمع‌بندی من این است که اگر بهائیان قصد کمک به جهانی‌شدن را دارند، باید اصلاح و تغییر را در خود آغاز کنند و من بعید می‌دانم که آن‌ها اساساً مایل و یا توانا بر انجام این کار باشند. به عقیده‌ی من، جوامع اسلامی، با اندکی تدبیر و انطباق بهتر با شرایط و تحولات، به‌مراتب بهتر از بهائیان می‌توانند وارد فرایند جهانی‌شدن بشوند. احکامی که دیگر کاربرد و مصرفی ندارند به کنار می‌روند؛ نظریات و تئوری‌های نادرست تاریخ گذشته، از سکه می‌افتند؛ متن‌های دستوری و اجباری به‌نحوی تفسیر و تعبیر می‌شوند که نرم‌تر و اجرایی‌تر به‌نظر برسند و احکام و قواعد اخلاقی، خود را با آنچه ‌که انسان – با همه اشتباهات و عظمتش- سودمند تشخیص دهد، منطبق می‌سازند. ولی بهائیت، برخلاف ظاهرِ گشاده و روی بازش، دچار نوعی تصلب‌محوری و استبداد و تکبر و نخوت، در سراسر ارکان و تشکیلات خود است، که هر نوع تغییر و تحول را برای خود سخت می‌کند؛ این روحیه و خصوصیت است که برخلاف طبیعت تحول‌‌پذیر موردنیاز در فرایند جهانی‌شدن، بهائیت را در کنار دایناسورها قرار می‌دهد!».

مک‌اوئن نیم‌نگاهی هم به دمكراتیك بودن بهائیت دارد. او در نقد کتاب “راست را كژ انگاشته‌اند” كه سه تن از نویسنگان معروف بهائی (ادو شفر- نیكلا توفیق – و اولریش گلمر) در پاسخ به فرانچیسكو فیچیكیا – منتقد اخراج‌شده از بهائیت- نگاشته‌اند، می‌نویسد:

«ادو شفر اندیشمند بهائی در كتاب “راست را کژ انگاشته‌اند” ادعا دارد كه دیانت بهائی به‌هیچ‌روی ضددمكراتیك نیست، زیرا همه‌ی عناصر دمكراتیك با صبغۀ الهیاتی در آن موجود است. درحالی‌كه بهائیت نمی‌تواند پادشاهی، اریستوكراسی، دمكراسی و حكومت دینی (با اقتدارگرایی مطلق) را باهم بیامیزد، زیرا حاصل آن چیز بی‌ریشه‌ای خواهد شد، كه گرچه عناصر همه مكاتب را دارد ولی غایت و آرمان هیچ‌كدام از آن‌ها را برآورده نمی‌سازد. در انگلستان ما پادشاه داریم، ولی او نمی‌تواند خواسته‌های مردم را نادیده بگیرد. اگر او می‌توانست چنین كند كه دیگر دمكراسی نداشتیم. حكومت تمامیت‌خواه دینی نیز تمایل دارد قواعد دمكراتیك (ازجمله حق مردم برای وضع قوانین بر طبق خواست و میل و اراده‌ی خودشان) را كنار بزند. دمكراسی هم هرجا رشد و توسعه پیدا كند، سایر سیستم‌ها را تضعیف خواهد كرد. این بدان معنی نیست كه نظام دمكراتیك بدون نقص و اشكال است ولی آن مشكلات با ارائه‌ی معیارهای ناسازگار و ناهمخوان، همچون اقتدارگرایی مطلقه یا مصونیت از خطای نهاد حاكم قابل‌حل نخواهد بود.

در این بخش نیز شفر اهداف خاصی را برای خود انتخاب می‌كند كه ناگزیر نشود با موضوعات و سئوالات و مباحث واقعی روبرو شود. سؤالات و اعتراض و توضیحاتی مثل:

۱- بهائیان حق رأی دارند و می‌توانند رأی دهند مشروط بر آنكه چهارچوب اخلاقی و حقوقی بهائی را رعایت كنند (ازجمله، مثلاً از مقامات و مسؤولان بهائی سؤال نامناسب نپرسند).

توضیح اینكه: بهائیان باید موافقت و تسلیم خود را در برابر خدا و تشكیلات، اعلام كنند. به این دلیل است كه می‌گوییم تشکیلات بهائی دیكتاتور است. اینكه آن‌ها انتخابات برگزار می‌كنند معنایش این نیست كه آن‌ها یك جنبش دمكراتیك هستند، به‌هیچ‌وجه. هیچ فرصتی برای عدم موافقت با تصمیمات گرفته‌شده، به‌ویژه تصمیمات بیت‌العدل جهانی وجود ندارد (به نقل از مصاحبه دنیس مک‌اوئن با رادیو بی بی سی ۱۵/۳/۲۰۱۲).

۲- عدم اطاعت از نهاد قدرت الهی، به‌طور اتوماتیك موجب طرد از جامعه‌ی بهائی خواهد شد.

۳- یك حكومت بهائی، اگر به‌طور دمكراتیك، در كشوری به قدرت برسد، نباید قوانینی مغایر قوانین و احكام بهائی تصویب نماید، یا احكام و قوانین بهاءالله و بیت‌العدل جهانی را نقض كند (پارلمان دمكراتیك قوانین و مصوبات را وضع، و سپس آن‌ها را جرح‌وتعدیل می‌كند!).

۴- زنان نمی‌توانند به عضویت بیت‌العدل جهانی درآیند و در آنجا خدمت كنند.

۵- یك حكومت بهائی حكومت تك‌حزبی است (عملاً جناح مخالف را، مخالف حكومت منصوب الهی معرفی خواهند كرد).

۶- هیچ‌گاه نباید درباره‌ی موضوعاتی از حقوق هم‌جنس‌گرایان و جرایم مالی گرفته تا مسائلی همچون پیشگیری از بارداری، تا مدیریت پلیس اظهارنظر كرد. زیرا این موارد در صلاحیت بیت‌العدل جهانی است.

نمی‌دانم آیا بهائیان حقیقتاً طالب و ‌علاقه‌مند به دمكراسی نیستند؟ این كافی نیست كه به ما بگویند حكومت دینی عمدتاً همسوی دمكراسی است. دمكراسی قابل تجزیه نیست و وقتی دولت‌های خودكامه سعی می‌كنند خود را دمكراتیك نشان دهند، درواقع كاریكاتوری از دمكراسی را به نمایش می‌گذارند.

اما نكته‌ی دیگر، آن استثنائی كه در بالا گفتیم چیست؟ در صفحات ۲۵۶ و ۷۴۲ كتاب یادشده، شفر و گلمر مطلبی را ذكر می‌كنند كه با كمال تعجب، خودشان آن را انجام نمی‌دهند. رفرانس دوم به دو متن است؛ یكی از عبدالبهاء و دیگری از شوقی‌افندی و هر دو درباره‌ی لزوم رعایت حقوق بشر با ناقضان عهد و میثاق. راستش من مبهوت شدم. من دو متن موردبحث را قبلاً ندیده بودم. آنچه كه من تا به حال در متون اصلی و غیره دیده‌ام درباره‌ی ناقضین بسیار منفی بوده است. یكی از ایادیان امرالله گفته است كه خواندن كلمات آن‌ها همچون خوردن استفراغ است! آن‌ها كاملاً مطرودند؛ باید آن‌ها را مطلقاً طرد كرد؛ حتی افراد خانواده‌شان باید چنین كنند… تمام آن جملات تند و زننده‌ی شوقی در قرن بدیع درباره‌ی ازل و میرزامحمدعلی و روث وایت و احمد سهراب و هریك از “دشمنان امر” از حاج میرزاآغاسی به این طرف. لذا اطلاع از اینكه درباره‌ی ناقضین عهدومیثاق هم می‌باید حقوقشان را رعایت كرد، برخی از تصورات مرا به شدت زیرورو كرد!

البته بزرگ‌ترین معما این است كه چرا مطالب بیشتری در این زمینه منتشر نشده است و چرا بهائیان سعی نكرده‌اند به‌جای این چهره‌ی سختگیرانه و محافظه‌كارانه، چهره‌ی ملایم‌تر و انسان‌دوستانه‌تری از آیین خود به نمایش بگذارند؟

ضمناً تعارض‌های آشكار بین این دو متن و سایر متون بهائی وجود دارد. عبدالبهاء به برخی از بهائیان دستور می‌دهد كه مانع از اشتغال یكی از ناقضین در شغل معلمی نشوند؛ چراكه چنین فردی نیز باید زندگی خود را اداره كند. ولی تصور كنید اگر ما فرضاً كمی جلو برویم و مثلاً در یك روستای بزرگ و یا شهر كوچك بیشتر جمعیت بهائی باشند، آیا مسؤولان مدرسه و یا والدین بچه‌ها اجازه خواهند داد كه چون عبدالبهاء، چنین گفته، یك ناقض عهدومیثاق به شغل معلمی و تربیت فرزندان آن‌ها بپردازد؟

متن شوقی هم ازنظر من چندان مهم نیست، زیرا با سایر اظهارات و عملكرد او مطابقت ندارد. اگر ناقضین عهدومیثاق نباید از حقوق مدنی خویش در یك جامعه‌ی آزاد محروم شوند درآن‌صورت چگونه است كه نوشیدن مشروب، یا داشتن روابط جنسی خارج از زناشوئی، یا حتی اینكه مردی موهای خود را از حد گوش پایین‌تر بیاورد، منجر به از دست رفتن حق رأی او می‌شود، كه این خود مهم‌ترین و زیربنائی‌ترین حق مدنی است؟ یا این حرف چقدر انسان‌دوستانه است كه از زن و فرزندان فردی بخواهیم به صرف اینكه او از تعالیم و دین بهائی فاصله گرفته، او را طرد كنند؟ همه‌ی این موارد باید به‌صورت تطبیقی موردبررسی قرار گیرد و من متأسفم كه شفر و گلمر نخواستند چنین كاری را انجام دهند.

من فهرستی طولانی از مطالبی داشتم كه باید آن‌ها را نیز نقد می‌كردم، ولی درآن‌صورت نقد من هم طولانی می‌شد.”

کنت دو گوبینو

۴– نظارت و كنترل تشكیلات بهائی بر چاپ كتب و مقالات نوشته‌شده در بهائیت و سانسور مطالبی كه با سیاستهای رسمی بهائیت مغایر است

تشكیلات بهائی به بهانه‌ی استانداردسازی متون بهائی و به‌منظور ارائه‌ی تصویر مثبت و زیبا در كتب و مقالات آماده‌ی چاپ در حوزه‌ی بهائیت، كمیته‌ای را به نام لجنه‌ی “بررسی و تصویب آثار و تألیفات” تشكیل داده است. بر هر فرد بهائی، چه آكادمیك و دانشگاهی و یا غیر آن، الزامی است كه نوشته و اثر خود را قبل از عرضه و انتشار عمومی، برای بررسی و تأیید به آن كمیته عرضه كند. مؤلف موظف است هرگونه تغییر و اصلاحی را كه كمیته مطرح كند، در اثر خود اعمال نماید. هرگونه مقاومت منجر به طرد و اخراج فرد از بهائیت می‌گردد. رهبری جامعه‌ی بهائی در حیفا (بیت‌العدل)، در پیام مورخ ۱۹۷۱ خود، درخصوص نحوه‌ی بررسی و ارزیابی چنین می‌نویسد:

«هرگونه نوشته‌ی بهائیان درباره‌ی امر بهائی، به شکل کتاب، مقاله، ترجمه، شعر و آهنگ، برنامه‌ی رادیو و تلویزیونی، فیلم، نوار و ضبط‌صوت و غیره باید قبل از انتشار برای استفاده‌ی عموم، چه استفاده‌کننده بهائی باشد یا غیربهائی، … باید مورد بررسی قرار گیرد … هدف از بررسی، حفاظت از امر (آیین بهائی) در برابر تفسیر و برداشت نادرست و اطمینان از درستی و حفظ ارزش آن به‌هنگام عرضه می‌باشد. به‌طور کلی، عملکرد کمیته‌ی بررسی و تصویب آثار این است که بگوید آیا اثر عرضه‌شده، تصویر مثبتی از امر (بهائیت) ارائه می‌کند یا خیر؟»

به عبارت بهتر، لجنه یادشده بعد از بررسی نوشته‌ی متن یا كتاب آماده برای چاپ، كلیه‌ی نكات مثبت و موردتأیید جامعه‌ی بهائی را تأیید می‌کند و دستور می‌دهد نویسنده موارد منفی و انتقادی را از كتاب خود حذف نماید. به‌عنوان نمونه، مثال زیر دقیقاً نوع عملكرد این لجنه را نشان می‌دهد:

یك نویسنده‌ی بهائی است به نام دكتر موژان مومن، كه آثار زیادی را درمورد آیین بهائی به چاپ رسانده است. او خود را بهائی دانسته و ازنظر عقیده و دكترین، خود را مطیع و سرسپرده‌ی مقامات بهائی می‌داند. همه‌ی كتاب‌های او را مسؤولان رسمی كنترل و تأیید کرده‌اند و مؤسسات بهائی هم منتشر نموده‌اند. یكی از آثار چاپ‌شده‌ی او”منتخبی از نوشته‌ها و آثار پرفسور ادوارد برون” ایران‌شناس معروف انگلیسی است. درظاهر به‌نظر می‌رسد كه موژان مومن با تلخیص نوشته‌های متعدد براون خدمتی به پژوهشگران حوزه‌ی علم كرده است ولی پس از مطالعه‌ی كتاب مشخص می‌گردد كه مومن با حذف مطالب انتقادی از بهائیت در اثر خود، قصد خدمت به جامعه‌ی علمی را در سر نداشته است. آنچه مومن منتشر كرده است رساله‌ای در ستایش بهاءالله است. زیرا مومن ستایش‌ها و تجلیل ادوارد براون از صبح‌ازل (مخالف سرسخت بهاءالله) را به‌كلی حذف و سانسور كرده است. لذا اثر او یك تحقیق علمی نیست و تنها به درد تقویت حس خودشیفتگی بهائیان می‌خورد. به همین خاطر توانسته است تأیید لجنه‌ی بررسی آثار را كسب نماید.

ادوارد براون

دنیس مک‌اوئن در اعتراض به وجود سانسور در بهائیت و حذف مطالب اندیشمندان به بهانه‌های مختلف می‌نویسد:

«من هرگز عقیده ندارم كه پیروان یك آیین نمی‌توانند مقاله‌ی علمی درباره‌ی آن بنویسند. انتقاد من به دو چیز است:

۱) اینكه نویسندگانِ درباره‌ی یك آیین، عمدتاً پیروان و مؤمنان آن دین باشند و دیگر آنکه برنامه‌ی نقد و بررسی علمی آن دین، توسط مقامات خود آن دین صورت پذیرد! یا حتی نهادهای دینی، از طریق ابزار مالی یا سایر ابزارها و فشارها به كنترل و محدودسازی فعالیت علمی و آكادمیك بپردازند!

۲) من به سانسور داخلی، كه اینك در درون جامعه‌ی بهائی صورت می‌گیرد اعتراض دارم. طبق روال جاری ایجادشده توسط تشکیلات بهائی، پژوهشگران و عالمان بهائی باید نوشتار و آثار خود را، برای تأیید به افراد و لجنه‌های بهائی غیرمتخصص بدهند. اگر هم این روال طی نشود، مجازات‌های سختی در انتظار محقق بهائی خواهد بود. اخیراً ‌یك مؤسسه انتشاراتی تحت مالكیت بهائیان در امریكا (كه “مطالعاتی درباره‌ی تاریخچه بابی و بهائی” منتشر كرده بود) وادار به تعطیل گردید؛ زیرا بسیاری از عناوین و موضوعات كتاب‌های آن را مقامات بهائی امریكائی تحریم کردند. همچنین یك نشریه‌ی بهائی كه عمدتاً به طرح مباحث آكادمیك و موضوعات اجتماعی از منظر بهائی پرداخته بود، ازسوی همان مقامات تشکیلاتی مجبور به تعطیل و انحلال شد. اگر نویسندگان دانشگاهی بهائی از این بابت احساس ناراحتی و نگرانی نمی‌كنند، به‌نظر می‌رسد كه آن‌ها ارزش انتقاد علمی را درك نمی‌نمایند!»

او در ادامه می‌نویسد:

«اختلاف بین من و تشکیلات بهائی ساده است. من همه‌ی مفروضات و پیش‌فرض‌های خود را قابل نقد و ابطال می‌دانم. ازنظر من حقیقت مطلق و غیرقابل‌رد وجود ندارد. خود من هم مصون از خطا نیستم. خط قرمزی هم درمورد بیانات افراد مصون از خطا ندارم؛ ولی لجنه‌ی بررسی آثار، تشكیلات وابسته به عقیده‌ی بهائی است كه معتقد است “خداوند حقیقتی غیرقابل‌بحث و تحقیق را نازل كرده و یك “نهاد عالی” می‌تواند تصمیمات قطعی و پایدار بگیرد!» (مقاله سانسور در بهائیت، ۲۰۱۰)

مک‌اوئن درباره‌ی جایگاه اعضای لجنه‌ی “بررسی آثار” می‌نویسد:

«اعضای لجنه بررسی آثار» لزوماً افراد آکادمیک و علمی نیستند، بلکه اشخاصی هستند که ازنظر تشکیلات بهائی، افراد مطلع و با تجربه‌ای هستند که می‌توانند اطمینان حاصل کنند متن منتشره، از لحاظ شکل و محتوا، با استانداردهای بهائی منطبق است. چند محقق و نویسنده‌ی بهائی به من گفته‌اند که ترجیح می‌دادند به‌جای آنکه كتاب و نوشته‌ی خود را در اختیار لجنه‌ای قرار دهند که کتاب را رد می‌کند و یا تغییرات شدیدی در آن به‌‌وجود می‌آورد، نوشته و کتاب خود را چاپ و منتشر نمی‌كردند. نکته‌ی دیگر این است که اگر فرد غیربهائی هم نوشته‌ای را برای چاپ به یک بنگاه چاپ و نشر بهائی بسپارد، آن مؤسسه موظف است آن اثر را برای تأیید و اجازه‌ی چاپ، به «لجنه‌ی بررسی آثار» عرضه کند.

نکته‌ی آزاردهنده‌ی دیگر برای جامعه‌ی علمی و حوزه‌ی پژوهش، اِعمال بررسی و سانسور در نوشته‌های تاریخی و اصیل است. برای مثال، در سال ۱۹۸۲، مؤسسه انتشاراتی بهائی کلمات پرس، در لس‌آنجلس، ترجمه‌ای از «خاطرات استاد محمدعلی سلمانی» را منتشر ساخت. اصل کتاب در اواخر قرن ۱۹ نوشته شده است. پس از چاپ کتاب، مقامات بهائی مستقر در حیفا – بیت‌العدل جهانی و یا دارالتبلیغ زیرنظر بیت‌العدل – گفتند گرچه کتاب پس از بررسی و تأیید مقامات بهائی در امریکا چاپ شده است؛ ولی اگر خود مقامات حیفا کتاب را بررسی کرده بودند، به‌هیچ‌وجه اجازه‌ی ترجمه و چاپ و نشر آن را نمی‌دادند. لذا با انتشار آن مخالفت نمودند. قبل از آن‌ هم، البته، یک کمیته‌ی موقت منصوب شده بود و شروع به پاکسازی بخش‌های مضرّ و ناخوشایند کرده بود، به‌نحوی که کتاب ذکرشده قابل‌چاپ گردد. بااین‌حال، چون همه‌ی حذفیات طبق خواسته‌ی بیت‌العدل انجام نگردید، مقامات حیفا تصمیم گرفتند که در آینده، کنترل و بررسی و سانسور موارد مشابه را خودشان انجام دهند. به‌نظر می‌رسد چنین دخل‌وتصرفاتی، توسط تشکیلات بهائی ایران، بسیار عادی و رویه‌ی جاری بوده و در متن چاپ‌شده هم به «تغییرات» صورت‌گرفته هیچ‌‌گونه اشاره‌ای نمی‌شده است. من حتی چاپ دوم یک کتاب فارسی منتشره توسط مؤسسه‌ی چاپ بهائی ایران را دارم، که در نسخه‌ی اصلی آن، دو خاطره‌ی تاریخی وجود داشته؛ ولی همین مطالب، در چاپ دوم، بدون کمترین توضیحی حذف شده است.

هدف همه‌ی این اقدامات آن است که «تاریخ و باور یک‌دست و درستی» برای بهائیان تولید کنند! و البته قصد آن‌ها تنها تولید به قصد مصرف داخلی نیست. بیت‌العدل در یکی از پیام‌هایش درباره‌ی کتاب خاطرات استاد سلمانی که در بالا به آن اشاره کردم، می‌گوید: «هدف اصلی بهائیان و به‌‌ویژه نویسندگان و پژوهشگران بهائی، در حال حاضر، ارائه‌ی تصویر مناسبی از آیین بهائی به افکار عمومی است…» بنابراین، من فکر می‌کنم اقدام انجام‌شده، در زمینه‌ی «تصحیح» دیدگاه و برداشت من از برخی ابعاد تاریخ بابی، در راستای انجام این هدف باشد، هرچند به قیمت بی‌اعتبار کردن اثر و نوشته‌ی من و «تحریف حقایق و واقعیات» باشد. ظاهراً این اقدام در چارچوب طرح وسیع‌تری است: دو سال پیش، یکی از اعضای محفل ملّی بهائیان انگلستان، تلاش کرد تا مانع چاپ کتاب کوچکی که من در معرفی بهائیت نوشته بودم، توسط انتشارات پنگوئن شود. آن‌ها بدون آنکه نوشته‌ی مرا بخوانند، تلاش وسیعی کردند که ویراستار پنگوئن مطلب مرا کنار بگذارد و مطلب دیگری را که یک نویسنده‌ی بهائی نوشته بود، جایگزین آن سازد…» (نقل از مقاله‌ی ” بنیادگرایی بهائی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش بهائی”).

ادوارد براون

۵– اعتراض به مصون از خطا بودن و عصمت رهبران بهائی بیت‌العدل

درمورد عصمت بیت‌العدل و نظرات مختلف بهائیان درباره‌ی عصمت و محدوده‌ی آن در مقالات قبلی به‌تفصیل سخن گفته شده است (محسن مهاجر، بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، بخش سوم: کارن باکت، فصلنامه بهائی شناسی، شماره پنج، زمستان ۹۶، صص ۱۱۶-۱۵۵، بخش ۲- اعتراض به «مصون از خطا بودن» بیت العدل، صص ۱۲۴-۱۳۲٫ و نیز: محسن مهاجر، بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، بخش چهارم: سن مک گلن، فصلنامه بهائی شناسی، شماره شش، تابستان ۹۶، صص ۱۱۲-۱۵۱، بخش «عملکرد، حیطه ی اختیارات و جایگاه بیت العدل»، صص ۱۳۱ – ۱۳۶) اكثر بهائیان رهبران خود را مصون از خطا دانسته و اطاعت بی‌چون‌وچرا از آن‌ها را واجب می‌شمرند؛ ولی درمقابل برخی از روشنفكران بهائی درجه‌ی عصمت پائین‌تری را برای عبدالبهاء و شوقی‌افندی و بیت‌العدل قائل هستند. ازجمله، اولریش گلمر نویسنده‌ی معروف بهائی كه عبدالبهاء و شوقی‌افندی را در مطالب و موضوعات تاریخی مصون از خطا نمی‌داند و ادوشفر دیگر اندیشمند بهائی که عصمت بیت‌العدل را فقط درموقع صدور حكم، معتبر می‌شناسد.

دنیس مک‌اوئن مصون از خطا بودن رهبران بهائی را قبول نداشته و حاصل اعتقاد به چنین عقیده‌ای را حركت درجهت دیكتاتوری می‌داند. او در مصاحبه‌ی خود با رادیو بی بی سی می‌گوید:

«بهائیان باید موافقت و تسلیم خود را در برابر خدا و تشكیلات بهائی اعلام كنند! به همین دلیل است كه می‌گویم تشكیلات بهائی دیكتاتور است. اینكه بهائیان انتخابات برگزار می‌كنند معنایش آن نیست كه آن‌ها یك جنبش دمكراتیك هستند. به‌هیچ‌وجه، هیچ فرصتی برای عدم موافقت با تصمیمات گرفته‌شده، به‌ویژه تصمیمات بیت‌العدل جهانی، وجود ندارد.» (بهائی رنتس ۱۵/۳/۲۰۱۲). او همچنین در مقاله‌ی “بنیادگرایی بهائی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش بابی” به این دیدگاه بهائیان خرده گرفته و می‌نویسد:

«البته دیدگاه‌ها و تفکرات، ریشه‌های عمیقی در بهائیت دارد و شناخت آن‌ها می‌تواند به درک و شناخت بهترِ آینده‌ی پیش روی جامعه‌ی بهائی کمک کند. شاید این را بتوان «اقتدارگرایی معرفت‌شناسانه» بهائیان نام نهاد. بهائیان عقیده دارند که مظهر الهی آنان، دارای عصمت کبری است. تعبیر روشنی از این معنا را در عبارات بهاءالله می‌بینیم.

اگر او (مظهر الهی) آب را شراب، آسمان را زمین و نور را نار بخواند، حقیقت را گفته و چنان خواهد شد و هیچ‌کس حق ندارد صلاحیت او را موردتردید قرار دهد و چنین و چنان بپرسد. این ادعای داشتن علم و دانش بی‌پایان و مصون از خطا، با نوعی ضدیت با آزادی و آزاداندیشی توأم گشته است، که در متن بالا نمایان است. گرچه گفته شده است که این عصمت کبری به جانشینان بهاءالله، یعنی عبدالبهاء (۱۹۲۱-۱۸۴۴) و شوقی‌افندی ربانی (۱۹۵۷-۱۸۹۷) منتقل نشده؛ ولی ادعا می‌شود که این دو نفر نیز، در حوزه‌ی تفسیر و تبیین متون و نصوص بهائی و هدایت جامعه‌‌ی بهائی، مصونیت از خطا دارند! که در نظرگاه و برداشت عامیانه‌ی بهائی، این مصونیت از خطا، بسیار گسترده‌تر است.

پیتر اسمیت، جامعه‌شناس بهائی هم عقیده دارد ادعای شخصیت‌های اصلی بهائیت، با استبداد و اقتدارگرایی همراه است. نظام عهدومیثاق بهائی – انقیاد و تسلیم بی‌چون‌وچرا در مقابل احکام و برداشت‌های شخصیت‌های مرکزی بهائیت – هم حاکی از اقتدارگرایی دینی است. عبارت عبدالبهاء دراین‌خصوص بسیار گویا و روشنگر است: «ثبات و پایبندی در عهدومیثاق یعنی اطاعت و عبودیت؛ به ‌نحوی‌که هیچ‌کس نگوید نظر و عقیده‌ی من چنین است! خیر، بلکه فرد باید هرآنچه از قلم و زبان عهدومیثاق صادر شده را بپذیرد.» و «هیچ‌کس حق ندارد کلمه‌ای بگوید، یا توضیحی دهد و یا شرح و تفسیری بر کتاب (متون و نصوص بهائی)، نه به‌طور خصوصی و نه عمومی، ازجانب خود بیان کند. پیتر اسمیت، به‌‌درستی اشاره کرده است که «تنش بین بهائیان آزادمنش و بهائیان اقتدارگرا و تمامیت ‌خواه، … بخش مهمی از حیات بهائیت مدرن است.»

۶– تساوی حقوق زن و مرد در بهائیت و تناقض در عدم اجازه‌ی حضور زنان در بیت‌العدل

از جمله تعالیمی كه بهائیان در تبلیغات خود از آن زیاد سخن می گویند، بحث تساوی زن و مرد در بهائیت است. رهبران بهائیت در كتاب‌های خود ادعا می‌نمایند كه تساوی بین زن و مرد در گذشته مطرح نبوده و این تعلیم از ابداعات جدید بهائیت است.

نكته‌ی جالب اینکه هرچند بهائیت ادعا دارد كه طرف‌دار تساوی زن و مرد است، ولی در عمل در بهائیت اختلافات زیادی بین زن و مرد وجود دارد كه مهم‌ترینِ آن عدمِ اجازه به زنان برای حضور در مهم‌ترین ارگان بهائیت یعنی بیت‌العدل است. رهبران و تشكیلات بهائی تاكنون نتوانسته‌اند این تناقض آشكار را حل نموده و پاسخی روشن برای آن پیدا نمایند.

دنیس مک‌اوئن در زمینه‌ی این تعلیم اعلام نظر نموده و در مقاله‌ی “تردیدهایی درباره‌ی نقش بهائیت به‌عنوان یك آیین جهانی” چنین می‌نویسد:

«اخیراً بحثی بین پژوهشگران و محققان لیبرال بهائی، همچون خوان کول، از یک طرف و افراد دیگری که من آن‌ها را شاخه‌ی بنیادگرا و تندرو می‌نامم، همچون نادر سعیدی، از طرف دیگر درگرفته است. جناح روشنفکر و لیبرال عقیده دارد که باب و بهاءالله و عبدالبهاء از دانش و تحولات اجتماعی محیط خود تأثیر می‌گرفتند و زمینه‌ی وسیعی از تأثیرگذاری فکری، ازعرفان اسلامی تا تحولات سیاسی- اجتماعی و نظام حکومتی جمهوری غربی را فهرست می‌کنند. ولی جناح دوم، با ردّ هرگونه تأثیر پذیری این سه نفر، عقیده دارند که آن‌ها از لحظه‌ای که در این دنیا چشم باز کردند تحت الهام و اشراق بودند و هیچ‌گونه تأثیری از محیط اجتماعی اطراف خود نداشته‌‌اند!

من قصد ندارم در این بحث وارد شوم. فقط می‌گویم از نظر لیبرال‌های بهائی جانبداری می‌کنم و اضافه می‌کنم که در متون و نصوص بهائی هیچ مطلبی را نمی‌توان ملاحظه کرد، مگر آنکه براساس قاعده و عرف موجود در آن دوره باشد. این مطلب گرچه ممکن است کم‌اهمیت باشد؛ ولی برای درک رابطه‌ی بین بهائیت و فرهنگ بیرونی اهمیت فراوانی دارد.

برخی تصور می‌کنند هرآنچه باب و جانشینانش گفته و عمل کرده‌اند براساس علم الهی (علم لدنی) بوده است و مطالب بکر و تازه‌ای بوده‌اند. این دیدگاه موجب می‌شود که آن‌ها نگرش فراتاریخی داشته باشند و مطالعات تاریخی و حقایق تجربی و علمی موجود را نادیده بگیرند. در این زمینه، برای مثال، توجه کنید که بحث تساوی زن و مرد توسط بهاءالله اعلام شد و باب توجهی به آن نداشت. ولی، برخلاف این واقعیت، بهائیان متعصب، موضوع اعلام تساوی زن و مرد را به شاعره‌ی بابی، قرة‌العین منتسب می‌کنند. تحقیقات دقیق من حاکی از آن است که کوچک‌ترین اشاره‌ای به این موضوع، در نوشته‌های طاهره قرة‌العین نیست و من بسیار تردید دارم که او کمترین تفکری در این زمینه کرده باشد. قطعاً من او را فعال حقوق زنان نمی‌دانم، چه رسد به ‌اینکه او را اولین زن در جهان بدانم که چنین موضعی اتخاذ کرده باشد!

این مطلب کاملاً قابل درک است که بهائیان نسل‌های اولیه، شاید به‌خاطر بی‌‌اطلاعی از تاریخ مبارزات حقوق زنان، چنین منزلتی را برای قرةالعین قائل شده باشند! ولی این ادعا کاملاً غلط است. اینکه بهائیان چرا بر این ادعای نادرست اصرار دارند، روشن نیست ولی روند تاریخی مطلب، کاملاً روشن است. بحث‌ها و نوشته‌ها درباره‌ی جایگاه زن در اجتماع، ازجمله پیگیری دقیق و مستمر درباره‌ی حقوق زن و تساوی حقوق اجتماعی زن و مرد، از قرن چهاردهم، در فرانسه و انگلستان آغاز شد و تا اواخر قرن شانزدهم به سطح قابل توجهی رسید. در زمان مری وُل‌استون کرافت (Mary Wolstone Craft, 1797-1759)، حقوق زنان از خواست‌های جدی برنامه‌ی فعالیت زنان، در اروپا و امریکای شمالی بود.

اصرار بهائیان بر اینکه این مطلب و بسیاری دیگر از دستاوردها، ابتدا توسط بهاءالله مطرح شده است، با یافته‌های مطالعات تاریخی و دستاورد سایر فرهنگ‌ها و ادیان همخوانی ندارد. این دقیقاً شبیه همان حقّه و بامبولی است که شوروی سابق به‌کار می‌برد و همه‌ی اختراعات و اکتشافات دنیای مدرن را متعلق به روسیه می‌دانست! به‌نظر من، همین‌قدر کافی است که بهائیان بگویند طرفدار اصل تساوی حقوق زن و مرد هستند و دیگر اصراری بر ادعای غیرقابل‌دفاع تقدّم و پیش‌دستی در ارائه‌ی آن نداشته باشند.»

در قسمتی از مصاحبه‌ی انجام‌شده مورخ ۱۵/۳/۲۰۱۲ در رادیو۴ بی بی سی در برنامه‌ی “ماورای اعتقاد” كه با حضور دنیس مک‌اوئن، موژان مومن، خانم لیل آزبورن عبدو و خانم فیدلما میهن عضو محفل ملی بهائیان انگلستان برگزار شد، آقای ارنی مجری برنامه از خانم فیدلما پرسید: «شما در حال حاضر عضو محفل ملی بهائیان انگلستان هستی، ولی هیچ‌گاه نمی‌توانی عضو بیت‌العدل بشوی، كه رهبری جنبش بهائی را در دنیا به‌عهده دارد، زیرا تو یك زن هستی. احساست درباره‌ی این مطلب چیست؟

فیدلما: راستش خیلی احساس خوبی دارم. بهاءالله اعلام كرده كه زنان حق عضویت در بیت‌العدل جهانی را ندارند ولی این به‌هیچ‌وجه به معنی عدم تساوی زن و مرد نیست! در تعالیم بهائی به ما گفته شده است كه حكمت این كار، روزی چون خورشید از پشت ابر، ظاهر خواهد شد.

ارنی: دنیس این واقعاً برای من تعجب‌آور است كه فیدلما، زنی واقعاً با هوش و قدرتمند، از اینکه نمی‌تواند وارد بیت‌العدل جهانی شود، ناراحت نیست.

دنیس: من درك می‌كنم. برای بهائیان عادی است كه این‌گونه فكر كنند و البته باتوجه به جایگاه بیت‌العدل من كمی نگرانم. زیرا بیت‌العدل جهانی تنها یك تشكیلات و نهاد اداره‌ی جامعه‌ی بهائی نیست، بلكه اختیار وضع قانون را نیز دارد. طبق تعالیم بهائی، آن قوانینی كه بهاءالله وضع و تشریع كرده، هیچ‌گاه قابل تغییر نیست و این یكی از دلایل غیردمكراتیك بودن آیین بهائی است.

لیل: من همیشه تعجب می‌كنم كه مردم درباره‌ی ساختار تشكیلات رهبری و مطالبی ازاین‌دست صحبت می‌كنند و سپس درمورد نگرانی خود درباره‌ی رهبری بیت‌العدل جهانی، که زنان را حذف كرده است و من دلیل آن را نمی‌دانم، سخن می‌گویند. من فكر می‌كنم این موضوع به‌نوعی غیرعادی است. درحالی‌كه بهائیان پروژه‌ها و برنامه‌های متعددی در سراسر جهان داشته‌اند و زنان در آن‌ها نقش مدیریتی داشته‌اند.

ارنی: ولی نكته‌ی اساسی كه دنیس اشاره می‌كند این است كه نهاد قانونگذار، كه می‌تواند بر رفتار مردم و بهائیان امروز تاثیر گذار باشد، زنان را كنار گذاشته و زنان در آن نقشی ندارند.

لیل: زنان در بیت‌العدل نقشی ندارند، ولی در سایر تشكیلاتی كه منجر به انتخابات بیت‌العدل می‌شود و همین‌طور در برنامه‌های تبلیغی نقش زیادی دارند.

ارنی: به‌این‌ترتیب بهائی‌ها باهم برابرند، البته بعضی بهائی‌ها برابرترند!؟

لیل: نه این برداشت درستی نیست! آیا فكر می‌كنید مردم اگر امید نداشته باشند که اسقف اعظم انگلستان بشوند، به كلیسا نمی‌روند؟ زنان اگر امید عضویت در بیت‌العدل جهانی را نداشته باشند بهائی نمی‌شوند؟

ارنی: من دراین‌مورد هیچ بحثی ندارم، ولی در تشكیلاتی كه به اصول تساوی خود می‌بالد، خیلی عجیب است كه نیمی از نژاد بشری باید از حق حضور در نهاد حاكمیتی آن محروم باشند.

موژان مومن: من هم موافقم كه این تضاد و پارادوكس است ولی به آن معنی نیست كه زنان و مردان در جامعه‌ی بهائی از مساوات بر خوردار نیستند.

دنیس: من این را رد نمی‌كنم و فكر می‌كنم بهائیان در زمینه‌ی مساوات بین زنان و مردان اقدامات خوبی كرده و برخی از عرف‌های غربی را پذیرفته‌اند ولی مشكل جامعه‌ی بهائی ازنظر من گسترده‌تر از این مطلب است…»

در قسمتی دیگر از مصاحبه، مجری از شركت‌كنندگان می‌پرسد: جامعه‌ی بهائی برای پیشرفت برنامه‌هایش در چند سال آینده چه كاری باید انجام دهد؟

لیل: من فكر می‌كنم باید پیله و حباب دور خود را _ كه تصور می‌كند مربوط به طبقه‌ی متوسط است _ بشكند. جامعه‌ی بهائی بی‌جهت خود را غیراقعی مطرح می‌كند. دیگر اینکه نواقص و كاستی‌های مربوط به تساوی مردان و زنان را برطرف سازد. مشكل اینجاست كه آن‌ها هیچ‌گاه به‌طور روشن نگفته‌اند كه منظورشان از تساوی مردان و زنان چیست؟ و تفاوت دیدگاه آن‌ها با دیدگاه فمینیسم و سكولار چیست؟ ترسیم این خطوط لازم است، زیرا یكی از مسائل و مشكلات این است كه آیین بهائی را می‌توان به‌عنوان یك نوع برنامه‌ی اجتماعی عرضه كرد و درآن‌صورت افراد بیشتری را جذب خواهد كرد … من شخصاً مایلم كه بهائیت بیشتر به سمت راهبرد معنوی و عرفانی برود و نه ایده‌های اجتماعی یا شبه‌سیاسی، زیرا گروه‌های دیگری در این زمینه پیشتاز هستند.

دنیس مك‌اوئن: من فكر می‌كنم بهائیان كار زیادی نمی‌توانند انجام دهند. آن‌ها با كمترین رشد ممكن به حیات خود ادامه خواهند داد. زیرا همان‌طور كه می‌دانیم، آن‌ها دینی با كمترین ضریب رشد در جهان هستند. آن‌ها گرفتار پیله و تارعنكبوتی از قوانین و تشكیلاتی هستند كه خود را نه ساخته‌ی بشر، بلكه الهی و لذا غیرقابل‌تغییر می‌دانند! به‌مرور زمان، آیین بهائی، بیش‌ازپیش كهنه شده و درتعارض با آراء و ایده‌های مترقی دنیا، یا حداقل دنیای غرب، قرار می‌گیرد.

موژان: بله، من فكر می‌كنم كه جامعه‌ی بهائی با توسعه‌ی ابعاد معنوی، از پوسته و حباب خارج می‌شود و سعی می‌كند با فعالیت بیشتر، جامعه‌ی بشری را به‌سوی وحدت هدایت كند.»

 

۷– اعتراض به تشكیلات بهائی و برخورد دوگانه بهائیت با تعلیم “عدم مداخله در امور سیاسی

دنیس مک‌اوئن در ابتدای پذیرش آیین بهائی و در زمانی‌كه هنوز از بهائیت اخراج نشده بود، سعی داشت به‌نوعی نسبت به اصلاح جامعه‌ی بهائی اقدام نماید. او با انتشار نامه‌های انتقادی خطاب به بهائیان انگلستان در تاریخ ۷ ژانویه ۱۹۷۹، به عملكرد جامعه و نحوه‌ی برخورد تشكیلات بهائی با مسائل اجتماعی روز دنیا، اعتراض نموده و نگرانی خود را از آینده‌ی بهائیت اعلام کرد و توصیه‌هایی را برای اصلاح كارها پیشنهاد ‌نمود. به دلیل طولانی بودن نامه‌ی یادشده از درج تمامی آن خوداری كرده و برخی از موارد مرتبط با موضوع سخن را می‌آوریم:

« احبّای عزیز،

خبرنامه‌ی شما مورّخ نوامبر ۱۹۷۸ را با علاقه و توجّه زیاد مطالعه كردم و احساس می‌كنم بد نیست چند جمله‌ای در ادامه به آن اضافه كنم… مسئول روابط عمومی محفل ملّی انگلستان اخیراً در یك برنامه‌ی درخت‌كاری! (ظاهراً جدّی‌ترین كاری كه ما می‌كنیم) به شهردار اظهار داشت: “بهائیان در سراسر جهان، در هزاران مركز و شهر، در بهبود محیط‌زیست و ارتقای شرایط زیستِ تمامی ساكنانِ كره‌ی زمین مشاركت جدّی دارند(!؟) آن‌ها همچنین مجدّانه در برنامه‌های بیابان‌زدایی، كه براثر تخریب وسیع جنگل‌ها پدیدار می‌شود، مشاركت دارند. بهائیان، در سطح جهانی به‌طور مستمر، از طریق آژانس‌های سازمان ملل، درجهت تحقّق هدف بهبود محیط‌زیست تلاش می‌كنند(!)”

برای اطّلاع همه‌ی بهائیان باید بگویم تمام این اظهارات، غیرصادقانه و غیراخلاقی است؛ ولی به‌نظر می‌رسد كه این‌گونه سخنان مبالغه‌آمیز و تحریف‌شده، همراه با مشاركت در فعّالیت‌هایی كه صرفاً با اهداف تبلیغاتی و رسانه‌ای دنبال می‌شود، به‌زودی صفت متمایزكننده‌ی ما بهائیان خواهد شد؛ البتّه اگر تابه‌حال چنین نشده باشد.

تا حدّ زیادی، این عدم توجّه به موضوعات اجتماعی معاصر، همچون بی‌كاری، زندانیان عقیدتی، اتّحادیه‌ها و… ظاهراً بیشتر ازآن‌روست كه این موضوعات تا حدّی ماهیت سیاسی دارند. ازآنجاكه بهائیان در موضوع “عدم دخالت در امور سیاسی”، امور سیاسی را تعریف نكرده‌اند، امروز راحت‌ترین معنا و برداشت را اتّخاذ كرده و هر موضوع اجتماعی- انسانی را سیاسی تلقّی می‌كنند. لذا با تمسّك به امور “راحت و بی‌دردسر” همچون درخت‌كاری و سیاست‌های شترمرغی و تحت شعار “عدم مداخله در امور سیاسی” فقط به حفظ تشکیلات می‌اندیشند.

ما قصد حفظ وحدت خود را داریم، گرچه این كار به قیمت فدا کردن سایر اصول اساسی دیگر، در زمینه‌های جنگ، نژادپرستی، تبعیض جنسی، ظلم و بی‌عدالتی، آزادی عقیده، تعدیل اقتصادی و غیره گردد. برچسب عدم مداخله در سیاست، راه گریز ما از هر مخمصه است، ولی هرچه بیشتر از آن استفاده كنیم، بیشتر از متن زندگی و اجتماع دور شده و به امور واهی پرداخته‌ایم. حقیقت آن است كه جنبش بهائی یكی از سیاسی‌ترین گروه‌های موجود است؛ زیرا تعالیمی همچون پایان دادن به حكومت‌های ملّی، بحث حكومت جهانی، پول واحد جهانی، زبان واحد، تساوی جنسیتی، ادغام نژادها، خلع‌سلاح عمومی، دادگاه جهانی، ضدّیت با كمونیسم، حفظ پادشاهی مشروطه، برانداختن نظام‌های حقوقی مذهبی غیر بهائی (همچون شریعت اسلامی)، ابقای نظم طبقاتی، حذف تعرفه‌ها و مالیات بر واردات، نیروی پلیس بین‌المللی و غیره، از مباحث داغ سیاسی است.

آیا ما درصدد جرح‌وتعدیل و مُثله كردن مفاهیم و تعالیم بهائیت، صرفاً بدان جهت كه با مواضع و دیدگاه‌های سیاسی این یا آن كشور خاصّ مغایرت دارد، هستیم؛ یا آنكه می‌پذیریم این تعالیم وجود دارد و قصد استقرار آن‌ها و دفع و الغای سیستم‌ها و نظامات مغایر با آن‌ها را داریم؟ همچنین به‌یاد داشته باشیم كه فعالیت غیرسیاسی تعلیم دیانت بهائی، یك اقدام بسیار سیاسی است. جدای از مشکلاتی چون تعلیم یکسانی نژاد مثلا در آفریقای جنوبی، واضح است که حداقل در ظاهر این‌گونه امور می‌تواند فشار بر کل جامعه ایجاد نماید. علی‌الخصوص در چارچوب دموکراسی برای هیچ‌كس قابل پذیرش نیست كه بگوییم ما یك جامعه‌ی غیرسیاسی هستیم ولی برنامه‌‌ی ما این است كه مجموعه‌ای از دولت‌ها و حكومت‌های بهائی بر سر كار بیاوریم و درنهایت یك دنیای سراسر بهائی برپا سازیم؛ چیزی كه اصلاً كمتر از ایده‌ی ماركسیست‌ها نیست؛ و همان‌طور كه دولت‌ها و ملّت‌ها از اینکه كشورشان به دامان ماركسیسم بغلتد، خوش‌حال و خندان نمی‌شوند، دیانت بهائی نیز برای نظام‌های سیاسی مستقرّ در كشورها، یك تهدید محسوب خواهد شد.

ما ممكن است ادّعا كنیم كه جهان و نظم سیاسی كهن، از درون، خود را نابود می‌كند و آنگاه ما، بر ویرانه‌های آن، نظام سیاسی خود را مستقرّ می‌كنیم و هیچ فعّالیت و اقدامی درجهت تخریب نظام فعلی سیاسی حاكم بر جهان نخواهیم داشت، ولی نظر دیگری بر تئوری دیالكتیك تاریخی ماركس بیندازید: “كاپیتالیسم خود را نابود می‌كند تا راه را برای كمونیسم باز كند”. ما به‌جای “اقدام انقلابی خشونت‌آمیز برای تسریع در پروسه”، “به تعلیم دیانت بهائی” می‌پردازیم!؟

تراژدی اینجاست كه ما برای وانمود كردن به اینکه اصلاً در مسائل سیاسی وارد نمی‌شویم، خطّ پررنگی بین خودمان و واقعیت جهانِ بیرون كشیده‌ایم. شرایط به‌گونه‌ای شده كه بهائیان حتّی مجاز نیستند با سازمان‌های غیروابسته و مستقلّی همچون عفو بین‌الملل تماس بگیرند؛ چراكه ممكن است از این كار، تصوّر و برداشت غلطی بشود. درنتیجه ما، هیچ دیدگاه و موضع‌گیری خاصّی در قبال شرارت‌ها و شیطنت‌های این قرن – فشار و اختناق سیاسی و دینی، حبس و زندان افراد بی‌گناه، شكنجه و اعدام …، علی‌رغم عبارات و تصریحات متعدّد در نصوص، مبنی بر مخالفت با ظلم و بی‌عدالتی – نداریم.

بهاءالله مستقیماً خطاب به سران كشورها نامه نوشت و آن‌ها را از فشار و سبعیت برحذر داشت. درحالی‌كه ما امروز دل‌خوشیم كه اعضای محفل ملّی ما با ژنرال پینوشه و عیدی امین عكس انداخته‌اند. … درعین‌حال اگر كسی اشتباهاً انگشتش در هرجای دنیا به یك بهائی بخورد، یك هجوم تبلیغاتی جهانی علیه او صورت می‌گیرد و ما دست استمداد به‌سوی سازمان ملل و نهادهای مشابه دراز می‌كنیم.

رژیم پهلوی در طول چند دهه، عدّه‌ی زیادی از مردم آن كشور را قتل عام كرد. در طول برنامه‌های انقلاب هم هزاران نفر از مردم آن كشور كشته شدند؛ ولی آنچه كه موجب اعتراض بهائیان گردید، صرفاً تهدید خشونت علیه خودشان بود(!) و هیچ‌گونه اشاره‌ای به تهدیدها و حملات انجام‌شده علیه مسیحیان و یهودیان نگردیده است.

به‌نظر می‌رسد كه تنها وسیله‌ی قضاوت درباره‌ی عدالت یك حكومت و رژیم ازسوی ما، رفتار آن‌ها نسبت به بهائیان است. یك حكومت و لو ظالم، اگر با بهائیان خوش‌رفتار باشد، موردتأیید و تشویق ماست؛ ولی یك حكومت مردمی، كه ما را – در كنار بقیه‌ی گروه‌های مذهبی- از برخی آزادی‌ها محروم كند، ازنظر ما شرور و بدكار معرفی می‌شود.

برای مثال، تاكنون ما مشكلات و خواسته‌های تمام مردم ایران را بازگو نكرده‌ایم؛ بلكه فقط به فكر تضمین امنیت بهائیان آنجا هستیم. لذا اگر هزاران نفر شیعه هم كشته شوند ازنظر ما اهمّیتی ندارد. حتّی ممكن است بگوییم آن‌ها حقّشان است، زیرا چند تن از بهائیان را اعدام كرده‌اند!

همان‌گونه که در خبرنامه نیز اشاره کردید، تداوم حكومت شاه به‌ظاهر، تنها امید بهائیان برای عدم وقوع سرکوب سراسری بوده است. [البته] زمانی نیز بوده که چنین نیازی وجود نداشته است. ولی حقیقت این است كه بهائیان ایران هیچ‌گاه اقدام مثبتی برای هم‌میهنان خود، در داخل یا خارج از كشور انجام نداده‌اند. آن‌ها همواره مترصّد كسب منافع اقتصادی و سایر منافع از ایران بوده‌اند و همواره به‌عنوان گروهی که كشور را مرجع منافع خاصّ خود كرده و برای منافع خود حاضر به قربانی کردن آن هستند شهره‌اند. درواقع بهائیان از مسلمانان متنفّرند و دوست دارند ارتباطشان با آن‌ها به حداقل ممكن برسد…

وقتی از ما برای شركت در یك جمع و كنفرانس بین نمایندگان مذاهب در كاخ وست مینستر دعوت می‌شود، خوش‌‌حال می‌شویم و سعی می‌كنیم آن را، به ‌هر نحو ممكن، به اطّلاع همگان برسانیم؛ ولی فراموش می‌كنیم كه این كشیش‌ها و اسقف‌های سازمان مذهبی موجود، همان كسانی هستند كه ما در كتاب‌ها و تبلیغات خود، آن‌ها را منحرف، فاسد و فاقد معنویت و روحانیت… دانسته‌ایم؛ ولی حالا از هرآنچه که لازم باشد تا با همین مؤسّسات مذهبی “محترم” تعامل نماییم کوتاهی نمی‌کنیم! همچنین به‌نظر می‌رسد كه ما به‌شدّت طرف‌دار حفظ وضع موجودِ مذاهب و سیاست‌مداران دست راستی هستیم و اصولاً با گروه‌های طرف‌دار تغییرات اجتماعی، مثل عفو بین‌الملل، گروه‌های طرف‌‌دارِ برابری نژادی، گروه‌های مخالف تبعیض جنسیتی، جنبش‌های ضد جنگ،… چندان کاری نداریم. بی‌جهت نیست كه افرادی همچون پینوشه نسبت به بهائیان روی خوش نشان دهند- زیرا ما برای حكومت‌های سرکوبگر، یک گروه مذهبی در حاشیه‌ی ایده‌‌آل محسوب می‌شویم، (درحقیقت) پیشنهاد ازسوی رادیکالیزم خارجی و پذیرش کامل وضعیّت درمقابل تحمّل (شرایط از طرف مقابل).

شعارهای دهان‌پركن برای تغییرات و تحوّلات عجیب و غریب؛ ولی درنهایت دل‌خوش داشتن به وضعیت موجود، حالت دیگری است که بهائیت گرفتار آن است. به تعبیر ماركوزه، ما جایگزین قابل‌قبولی برای رادیكالیسم اصیل- كه تهدید جدّی برای تغییرات اجتماعی محسوب می‌شوند- هستیم. همان‌گونه که شما نیز در خبرنامه به آن تذکّر داده و من نیز در بالا به آن اشاره نمودم، ما از نظر سیاسی خام و ساده هستیم.

پیدا كردن راه‌حلّ برای مسائلی كه ذكر شد، كار بسیار مشكلی است، ولی به‌هرروی، یک موضوع مهم باقی خواهد ماند، زیرا بقیه‌ی موارد یا (اساساً) كمتر به آن‌ها بها داده شده یا حتی کمتر پذیرفته شده‌اند. بدیهی است كه تحقیق بهائی در تمامی زمینه‌ها، با اختیارات و آزادی بیان بیشتر، یک ضرورت است (ما دراین‌مورد در كمبریج بحث كردیم)؛ ولی این البتّه تنها كار علمی و كارشناسی موردنیاز نیست؛ دارندگان هرنوع تفكّر آزاد و نوین، كه تاكنون ازسوی كسانی كه آراء و اندیشه‌ی خود را تنها قرائت صحیح از امر دانسته و دیگران را تكفیر می‌كنند، وادار به سكوت شده بودند، باید بتوانند عقیده‌ی خود را ابراز نمایند. من نگرانم كه اگر سریعاً چنین فضا و حاشیه‌ی امنی فراهم نشود، جامعه‌ی امر به‌سرعت، بسیاری از پیروان روشن‌فكر، حسّاس و خلّاق خود را از دست خواهد داد و در دست تشکیلات اجرایی و طبقه‌ی روحانی قرار خواهد گرفت. بهائیان باید تصمیم بگیرند آیا می‌خواهند به‌طور طبیعی و در تراز یك آیین جهانی رشد كنند و یا همانند یك گروه کلیسایی و تابع یك نهاد و سازمان مذهبی ایستا درآیند. ایده‌ها و افكار جدید و همین‌طور اقدام جدید، موردنیاز است. این حرف پذیرفته نیست كه بگوییم با توجّه به جمعیت ما و میزان فقر در جهان، ما نمی‌توانیم كاری برای كاستن از آلام بشریت انجام دهیم. تك‌تك افراد، حتّی فقرا و ضعفا و تلاشگران در مقابل این مسأله، در كمك به جامعه‌ی بشری نقش خواهند داشت. جامعه‌ی بهائی می‌تواند نیرویی در اصلاح و بهبود جهان باشد، اگر- به‌جای درخت‌کاری و سخن‌سرایی از مدینه‌ی فاضله‌ای كه چند قرن دیگر ایجاد خواهد شد- اقدامات مثبتی براساس اصول اعتقادی که مدّعی‌اش هستیم، به‌عمل آورد.

اگر ما قصد سازش با شرایط موجود را نداشته باشیم و به مبارزه با مفاسد اجتماعی، ظلم، ستم، تجاوزگری، فساد و استثمار، ولو در عرصه‌های كوچك بپردازیم و نخواهیم همه‌ی طرف‌ها را راضی نگهداریم، موفّق خواهیم شد. شاید ما در بعضی مناطق محاكمه شویم؛ شاید چند بهائی هم در جایی كشته شوند، شاید برخی افراد درمورد ما قضاوت ناصحیحی بكنند؛ ولی بدون شك امر از این طریق غنی‌تر خواهد شد.»

 

۸– خشونت در آیین بابی و بهائی

بهائیان در افواه عمومی به‌عنوان افرادی بی‌آزار، مظلوم، راستگو، ایران‌دوست، خوب و طرفدار صلح و دوستی معروف شده‌اند. تشكیلات بهائی نیز سعی دارد با مظلوم‌نمایی و اعمال سیاست‌های مختلف، این باور عمومی را تقویت نماید. ازجمله به بهائیان توصیه نموده است كه در دعوی‌ها و اختلافات فیمابین خود، به محاكم قضائی و ارگان‌های دولتی مراجعه ننمایند و مشكلات را از طریق محافل یا معتمدان بهائی در هر شهر و منطقه، حل‌وفصل نمایند تا شیوع اختلافات و خلاف‌كاری برخی از بهائیان به جامعه‌ی مسلمان كشیده نشود و تصور مردم نسبت به آن‌ها مثبت گردد. ازطرف دیگر این یك اصل كلی است كه اقلیت‌ها در هر كشور، به دلیل كمی جمعیت و اختلاف‌عقیده‌ای كه با جامعه‌ی بزرگ‌تر دارند، اصلاً دنبال درگیری نبوده و سعی دارند تا به‌عنوان شهروندانی بی‌آزار، صلح‌دوست و آدم‌های خوب در جامعه مشهور گردند. اما زمانی‌كه همین اقلیت‌ها به قدرت سیاسی و حكومت می‌رسند، نوعاً چهره‌ی واقعی خود را آشكار كرده و به سخت‌ترین خشونت‌ها دست خواهند زد. بررسی جنگ‌های صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان، جنگ‌های سه‌گانه بابیان با حكومت و مردم ایران، درگیری‌های ازلیان و بهائیان، خشونت‌های زبانی شوقی‌افندی با مخالفان و امثال آن می‌توانند شواهد مثال خوبی بر این نظریه باشند. آیین بهائی به دنبال كسب قدرت و گرفتن حكومت در دنیا است و این باتوجه به آثار و آموزه‌های بهائی در جای خود، قابل‌اثبات است. بنابراین چگونگی عملكرد افراد و گروه‌ها زمانی قابل‌بررسی است كه در موضع قدرت هستند و الا افراد ضعیف و ناشناخته نوعاً افراد بی‌آزاری خواهند بود.

دنیس مک‌اوئن در مقالات خود با استناد به كتب بابی و بهائی، به برخی از این خشونت‌ها اشاره نموده است. او در قسمت پایانی مقاله‌ی بنیادگرایی بهائی و مطالعات آكادمیك جنبش بابی می‌نویسد:

«بابی‌ها در مناطقی که جنگ و کارزار و شورش برپا می‌کردند، نه‌تنها دربرابر سربازان و قوای مسلح کشوری، بلکه نسبت به مردم عادی و محلی و غیرنظامی نیز سبعیت و وحشی‌گری زیادی به‌‌کار می‌بردند. ازجمله:

– در کتاب نقطة‌الکاف صریحاً بیان شده که بابیان، که در معیّت ملاحسین بشرویی، به سمت بارفروش (بابل) می‌رفتند، فرد درویشی را که به آن‌ها آدرس اشتباه داده بود، به همراه فرزند کوچکش کشتند (نقطة الکاف، ص۱۵۷).

– گروهی از بابیان درضمن یکی از حملات اولیه به ارتشی که شیخ طبرسی را به محاصره در آورده بود، حدود ۱۳۰ نفر از سربازان و روستائیان را کشتند و روستایی را که سربازان در کنار آن اردو زده بودند، ویران کردند و از منازل ساکنان روستا، به‌اندازه‌ی حدود دو سال آذوقه و اقلام موردنیاز خود را مصادره کردند (همان، صص ۱۶۲-۱۶۱).

– در حمله‌ی دیگر بابیان به اردوگاه ارتش در واسکاس، دو تن از شاهزادگان گریختند و در طبقه فوقانی خانه‌ای پناه گرفتند. پس از آن، مهاجمان بابی خانه را به آتش کشیدند و همه‌ی اهل آن‌ را در آتش سوزاندند. سپس گروهی از بابیان مازندرانی، روستا را غارت کردند (همان، صص ۱۶۸-۱۶۷).

– در یک مورد دیگر، قدوس (محمدعلی بارفروشی) به بابیان محافظ قلعه دستور داد تا سرهای دشمنان را از بدن آن‌ها جدا کنند و آن سرها را بر بالای دیوارها برافرازند و صحنه‌های وحشتناکی ایجاد کنند (همان، صص ۱۶۸-۱۶۷).

– لطف‌علی‌میرزا شیرازی، یکی از بابیان مدافع قلعه‌ی شیخ طبرسی، به‌هنگام شرح و توصیف حمله‌ی بابیان به روستای واسکاس، از شدت سنگدلی هم‌کیشان خود می‌گوید، که با هرکس روبه‌رو می‌شدند او را به قتل می‌رساندند. ازجمله یک مرد و زن، در روستایی قبل از واسکاس، که بابیان آن‌ها را به‌اشتباه به قتل رساندند (لطف‌علی‌خان شیرازی، تاریخ بی‌نام و عنوان، سند ۲۸-F Ms، بخش ۳، و اسناد ادوارد براون کتابخانه دانشگاه کمبریج، ص۹۲ پانوشت.).

نبیل زرندی هم از اشتباه مشابهی سخن گفته است( نبیل زرندی، Dawn Breakers، ص۳۴۷-۳۴۶).

– در زمان شورش بابیان در زنجان، یکی از بابیان، که از عقیده‌ی خود برگشته و مسلمان شده بود- به همراه ۲۲ زندانی دیگر، زنده‌زنده پوستشان کنده شد و در آتش سوزانده شدند(همدانی، تاریخ جدید، ص۱۵۵).

نیازی نیست این موضوع را بیش از این ادامه دهیم. »

 

درمورد اختلاف صبح‌ازل با بهاءالله و درگیری‌های آن‌ها در بغداد و ناسزاها و نسبت‌های زننده‌ای كه این دو برادر برای كسب قدرت نثار هم كردند، سخنی به میان نمی‌آورم. اجمالاً بدانید كتاب‌های بهائی مستنداتی را دراین‌مورد گزارش نموده‌اند. ( برای مثال ر.ک. به کتاب: حسینعلی نوری، بدیع.)

برخورد تند و زننده‌ی شوقی‌افندی رهبر سوم آیین بهائی در كتاب قرن بدیع درمورد ازل، میرزامحمدعلی، روث وایت، احمد سهراب و سایر مخالفان بهائیت و حتی برخورد خشونت‌آمیز او با بهائیانی كه تماس با مخالفان یا به‌اصطلاح ناقضین داشتند؛ محل تأمل و نشانگر روحیه‌ی پرخاشگر و خشن اوست.

مک‌اوئن درباره‌ی برخورد خشونت‌آمیز شوقی در مقاله‌ی ” پاسخ مک‌اوئن به اتهامات موژان مومن در مقاله‌ی ارتداد و مركزگریزی” چنین می‌نویسد:

«شوقی‌افندی ولی امر آیین بهائی، كه آثار زیادی به انگلیسی دارد، مطالب زیادی را درمورد اشخاص و افراد نگاشته است. در اینجا فهرستی از عبارات و تعابیری را كه او درباره‌ی ناقضین، منتقدین، مرتدین و مخالفین به‌كار برده است، می‌آورم:

فریب‌كار، خودخواه و جاه‌طلب، مرتد بی‌شرم، گستاخ بدنام، دجال، فاسد، شرّ مجسم و متحرك، خائن و توطئه‌گر، فاسد و خناس، تنفرانگیز، خائن پیمان‌شكن، سركش و طغیانگر، پست و زبون، بی‌شرم‌ترین، پست حیوان‌صفت، مرتد و بی‌رحم، تجسم شیطان، عصیانگر، شریر و نابكار، و…

شوقی همچنین از غیربهائیان، به‌عنوان “جنود شیطان”، یاد كرده و در نوشته‌های نخوت‌آمیز خود علیه مسیحیان و مسلمانان و دیدگاه نسبتاً نژادپرستانه‌اش علیه ایرانیان و دیگران، الفاظی چون منحط‌‌ترین نژاد در دنیای متمدن، مطلقاً بی‌اطلاع، وحشی، ستمگر، غرق در تعصبات، پست و چاپلوس، و… به‌كار برده است.

همه‌ی این اوصاف و دشنام‌ها كه در اواسط قرن بیستم بیان شده است، از زبان و قلم كسی است كه تصور می‌رود مصون از خطا باشد!»

 

نتیجه‌گیری

دنیس مک‌اوئن، متفکر، نویسنده، محقق و منتقد بهائی است که بعد از ۱۵ سال عضویت فعال در تشکیلات بهائی، به دلیل مواضع انتقادی و دیدگاه‌های آزاداندیشانه‌ای که داشت، موردسرزنش تشکیلات بهائی قرار گرفت و باتوجه به عملکرد نادرست تشکیلات بهائی مجبور به استعفاء و ترک بهائیت شد. او ابتدا سعی کرد اشکالات موجود در کادر رهبری بهائیت را به‌صورت مشفقانه گوشزد نماید ولی خیلی زود با مقاومت تشکیلات مواجه گردید. مک‌اوئن با بررسی و دقت‌نظر در تاریخ بابی و بهائی، اعلام نمود که رهبران بهائی به‌طور مرتب درحال پاکسازی متون بهائی و تغییر و تحریف تاریخ آن هستند. او بهائیت را نه‌تنها یک آیین الهی نمی‌داند بلکه در مدرن بودن و جهانی بودن آن نیز تردید می‌نماید. مک‌اوئن آموزه‌های بهائی را اقتباس ناقصی از اسلام و ادیان دیگر دانسته و برخی از آن‌ها را موردانتقاد قرار میدهد. او تاریخ باب را جدا و متناقض از تاریخ بهائیت دانسته و درمورد جانشینی بهاءالله و من یظهره‌الله بودن او تردید دارد. مک اوئن بیت‌العدل و عبدالبهاء و شوقی را مصون از خطا ندانسته و به عدم اجازه‌ی حضور زنان در رهبری بهائیت اعتراض دارد. او آموزه‌ی عدم دخالت در سیاست را با حکومت جهانی بهائی در تضاد میداند. مک‌اوئن حرکت و جنبش باب را یک حرکت سیاسی با قصد گرفتن حکومت معرفی می‌نماید و اظهارات کتب بهائی را که ادعا دارند باب به‌خاطر آوردن آیین جدید و مخالفت علما با او، به قتل رسیده است، قبول ندارد. در آیین بهائی، به بهائیان توصیه می‌شود که فقط از بیت‌العدل و تشکیلات بهائی تبعیت نمایند تا در معرض طرد و اخراج از جامعه‌ی بهائی قرار نگیرند. در این نظام، افراد فرهیخته و افراد آکادمیک، که دیدگاه یا برداشتی متفاوت از رهبری بهائیت دارند، شناسائی و در معرض اخراج قرار می‌گیرند. این قبیل رفتارها موردانتقاد مک‌اوئن قرار گرفته است. دنیس مک‌اوئن به مسأله سانسور گسترده در واقعیت‌های تاریخی در بهائیت پرداخته و تغییر تاریخ گذشته‌ی بهائی، حذف یا ترجمه‌ی غلط قسمت‌هایی از آن را اقدامی غیرصادقانه تلقی می‌نماید.

 

 

منابع

۱-      نقد بهائیت و حمله‌ی غیرمنطقی نویسندگان بهائی بر او.

۲-      از بابیت تا بهائیت، مشكلات نظامی‌گری – سكون و درگیری در مسیر ساخت و ایجاد یك مذهب: MacEoin, Denis. “From Babism to Baha’ism: Problems of militancy, quietism, and conflation in the construction of a religion.” Religion 13, no. 3 (1983): 219-255.

۳-      بحران در مطالعات بابی و بهائی، بخشی از یك بحران بزرگ‌تر در آزادی‌های آكادمیك: MacEoin, Denis. “The crisis in Babi and Baha’i studies: part of a wider crisis in academic freedom?.” British Journal of Middle Eastern Studies 17, no. 1 (1990): 55-61.

– انشعابات و ادعاهای جانشینی در بابیت (۱۸۶۶-۱۸۵۰):MacEoin, Denis. “Divisions and Authority Claims in Babism (1850–۱۸۶۶),”.” Studia Iranica 18, no. 1 (1989): 93-129.

– مكاتبات محمد افنان و ویلیام هچر با دنیس مک‌اوئن درخصوص مطالعات آكادمیك غربی و ریشه‌های بهائیت: Afnan, Muhammad and Hatcher, William. “Note on Maceoin’s ‘Bahá’í Fundamentalism'”, Religion 16:2, pp. 187-192

۴-      بنیادگرایی بهائی و مطالعه‌ی آكادمیك جنبش تروریستی بابی: MacEoin, Denis. “Bahā’ī fundamentalism and the academic study of the Bābī movement.” Religion 16, no. 1 (1986): 57-84.

۵-      دیدگاه بابیان در مورد جهاد: MacEoin, Denis. “The Babi concept of holy war.” Religion 12, no. 2 (1982): 93-129.

۶-      پاسخ دنیس مک‌اوئن به مقاله‌ی مركزگریزی و ارتداد موژان مومن: MacEoin, Denis. “Personal allegiance and the loss of balance in Babi and Baha’i studies: A response to Moojan Momen’s” Marginality and Apostasy”. (2008): 386-388.

۷-      افنان، هچر و یك تكه استخوان قدیمی: MacEoin, Denis. “Afnan, Hatcher and an old bone.” Religion 16, no. 2 (1986): 193-195.

۸-      چند جمله در پاسخ به ژان كول: MacEoin, Denis. A few words in response to Coles reply to McEoin, British journal of Middle Eastern Studies, (1991), 18, pp. 86 -87.

۹-      مكاتبات بین موژان مومن و دنیس مک‌اوئن در سالهای ۱۹۸۲-۱۹۸۳:

MacEoin, Denis. “Problems of Scholarship in a Bahá’í Context”, Bahá’í Studies Bulletin, (1982), 1:3, page 44–۶۸٫

Momen, Moojan. “A Response to MacEoin’s ‘Problems of Scholarship in a Baha’i Context'”, (1983), Baha’i Studies Bulletin 1:4, pp. 57-65.

MacEoin, Denis. “A Critique of Moojan Momen’s Response to My ‘Problems of Scholarship'”, (1983), Baha’i Studies Bulletin 1:4, pp. 66-80.

۱۰-    تردیدهایی درباره‌ی نقش بهائیت به‌عنوان یك آیین جهانی: MacEoin, Denis. “Baha’ism: some uncertainties about its role as a globalizing religion.” Baha’i and Globalisation. Aarhus University Press, Aarhus, Denmark (2005): 287-306.

۱۱-    چرا دنیس مک‌اوئن بهائیت را ترك كرد. سوزان بنتلر: Benteler, Susan. Accessed: https://www.quora.com/Why-did-Denis-MacEoin-leave-the-Bahai-Faith

۱۲-    بررسی كتاب راست را كژ انگاشته‌اند: MacEoin, Denis. Making the crooked straight, by Udo Schaefer, Nicola Towfigh, and Ulrich Gollmer: Review. Accessed: http://bahai-library.com/maceoin_schaefer_crooked_straight.(2001).

 

 

 

 

[۱] MacEoin, Denis Martin. “FROM SHAYKHISM TO BABISM: A STUDY IN CHARISMATIC RENEWAL IN SHĪ Ī ISLAM.” Unpublished Ph. D. Dissertation, Cambridge University (1979).

[۲] Mohammed V University

[۳] Royal Literary Fund

[۴] Daniel Easterman and Jonathan Aycliffe

[۵] homeopathic medicine

[۶] نقل از مقاله‌ی “نقد بهائيت و حمله‌ی غيرمنطقي نويسندگان بهائي بر او”

[۷] نقل از مقاله‌ی ” بنيادگرایي بابي و مطالعه‌ی آكادميك جنبش بابي”

[۸] موژان مومن پزشک بازنشسته است که در تبلیغ آیین بهائی کتاب‌ها و مقالاتی را نوشته است. او بهائی است و متولد ایران است و در انگلستان بزرگ شده است.

[۹] محمد افنان نسل پنجم خال اکبر، پیرترین دایی باب بود. او در سال ۱۹۳۰ در یزد به دنیا آمد و در تهران مدرک دکتری دامپزشکی و باکتری شناسی گرفت. او پانزده سال در محفل محلی بهائیان تهران بود و پس از انقلاب اسلامی ایران به کانادا مهاجرت کرد. او مقالاتی در تبلیغ بهائیت دارد. او در سال ۲۰۱۷ فوت کرد.

[۱۰] ویلیام هچر (Willam Hatcher) متولد آمریکا در سال ۱۹۳۵  و متوفی در سال ۲۰۰۵ است. او بهائی بود و ریاضی دان و فیلسوف بود. او مقالاتی در تبلیغ آیین بهائی دارد.

[۱۱] ابوالقاسم فیضی در سال ۱۹۰۶ در شهر قم متولّد شد و در سال ۱۹۸۰ فوت کرد. او در سال ۱۹۵۷ توسط شوقی افندی جزو ایادیان امر قرار گرفت.

[۱۲] ایان سمپل (Ian Semple) متولد ۱۹۲۸ و متوفی ۲۰۱۱ و از سال ۱۹۶۳ تا ۲۰۰۵ از اعضای بیت العدل بود.

[۱۳] MacEoin, Denis. “The Babi concept of holy war.” Religion 12, no. 2 (1982): 93-129.

اين کتاب را دو نویسندهٔ بهائی به نام‌های ویلیام‌هاچر(استاد رياضيات دانشكده علوم و مهندسي دانشگاه لاوال در شهر كبك) و محمد افنان نقد کرده‌اند (Afnán, Muhammad, and William S. Hatcher. “Western Islamic scholarship and Baha’i origins.” Religion 15, no. 1 (1985): 29-51.). پاسخ مک‌اوئن به این جوابیه، در مقاله‌ی “بنیادگرایی بهائی و مطالعه‌ی آکادمیک جنبش بابی‌” (۱۹۸۶) دور جدیدی از درگیری مکتوب آن‌ها را موجب شد.

[۱۴] MacEoin, Denis Martin. “FROM SHAYKHISM TO BABISM: A STUDY IN CHARISMATIC RENEWAL IN SHĪ Ī ISLAM.” Unpublished Ph. D. Dissertation, Cambridge University (1979).

[۱۵] MacEoin, Denis, comp. trial of the Bab: Answers given during the interrogation of the Bab. Accessed: http://bahai-library.com/maceoin_trial_bab_answers. (1997).

[۱۶] MacEoin, Denis, comp. trial of the Bab: Question, rebukes, statements made during the interrogation of the Bab. Accessed: http://bahai-library.com/maceoin_trial_bab_questions. (1997).

[۱۷] MacEoin, Denis. Question on the Bayan. Accessed: http://bahai-library.com/maceoin_questions_persian_bayan. (1998).

[۱۸] MacEoin, Denis. “The Trial of the Bab: Shiite Orthodoxy Confronts Its Mirror Image’.” Accessed: https://www.h-net.org/~bahai/bhpapers/babtrial.htm (1997).

[۱۹] MacEoin, Denis. “From Babism to Baha’ism: Problems of militancy, quietism, and conflation in the construction of a religion.” Religion 13, no. 3 (1983): 219-255.

[۲۰] MacEoin, Denis “Hierarchy, authority and eschatology in early Bābī thought.” In The Messiah of Shiraz, pp. 325-368. BRILL, 2009. MacEoin, Denis. “Hierarchy, Authority, and Eschatology in Early Bábí Thought,”.” In Iran: Studies in Bábí and Bahá’í History 3 (1986): 95-141.

[۲۱] MacEoin, Denis. Deconstructing and Reconstructing the shari’a: Babi and Baha’i solutions to the problem of immutability. Accessed: https://bahai-library.com/maceoin_deconstructing_sharia. (1997)

[۲۲] MacEoin, Denis.  Babi and Baha’i Religions, The: An Annotated Bibliography. Accessed: https://bahai-library.com/maceoin_annotated_bibliography. (1997)

[۲۳] MacEoin, Denis. The sources for early Bābī doctrine and history: a survey. Brill, 1992.

[۲۴] MacEoin, Denis. The messiah of Shiraz: studies in early and middle Babism. Vol. 3. Brill, 2009. ISBN978-90-04-17035-3

[۲۵] McEoin, Denis. Rituals in Babism and Baha’ism. Vol. 2. British Academic Press, 1994..ISBN1-85043-654-1

[۲۶] MacEoin, Denis. “The crisis in Babi and Baha’i studies: part of a wider crisis in academic freedom?.” British Journal of Middle Eastern Studies 17, no. 1 (1990): 55-61.

[۲۷] MacEoin, Denis. “Divisions and Authority Claims in Babism (1850–۱۸۶۶),”.” Studia Iranica 18, no. 1 (1989): 93-129.

[۲۸] MacEoin, Denis. The scientific studies in the Baha’i community and the dominant Western approach over the academic historical studies and analyses

[۲۹] MacEoin, Denis. “Bahā’ī fundamentalism and the academic study of the Bābī movement.” Religion 16, no. 1 (1986): 57-84.

[۳۰] MacEoin, Denis. “Personal allegiance and the loss of balance in Babi and Baha’i studies: A response to Moojan Momen’s” Marginality and Apostasy”. (2008): 386-388.

[۳۱] Vahid Rafati, Denis MacEoin, and Faruq Izadinia. Sources of Gleanings from the Writings of Baha’u’llah. (1997) Accessed: https://bahai-library.com/rafati_maceoin_sources_gleanings

[۳۲] MacEoin, Denis. Succession and hierarchy in the Babi community after the Bab

[۳۳] MacEoin, Denis. A contradiction between Non participation in politics and the World Government

[۳۴] MacEoin, Denis. “Afnan, Hatcher and an old bone.” Religion 16, no. 2 (1986): 193-195.

[۳۵] MacEoin, Denis. The Eastern Studies and the Baha’i Faith, world order Quarterly, 1974, p.219

[۳۶] MacEoin, Denis. Studies on the Babi and Baha’i history, LA, 1982.

[۳۷] MacEoin, Denis. A few words in response to Coles reply to McEoin, British journal of Middle Eastern Studies, (1991), 18, pp. 86 -87.

[۳۸] MacEoin, Denis. “Hierarchy Authority and Eschatology in Early Babi Thought, in In Iran: Studies in Babi and Bahá’í History vol. 3, ed. Peter Smith (1986).

[۳۹] MacEoin, Denis. “Baha’ism: some uncertainties about its role as a globalizing religion.” Baha’i and Globalisation. Aarhus University Press, Aarhus, Denmark (2005): 287-306.

[۴۰] MacEoin, Denis. Making the crooked straight, by Udo Schaefer, Nicola Towfigh, and Ulrich Gollmer: Review. Accessed: http://bahai-library.com/maceoin_schaefer_crooked_straight.(2001).

[۴۱] Haji Mirza Siyyid Ali Muhammad. Question of Haji Mirza Siyyid Ali Muhammad occasioning the Revelation of the Kitab-i-Iqan. Denis MacEoin, trans. Accessed: https://bahai-library.com/muhammad_questions_kitab_iqan.

[۴۲] Denis MacEoin, trans. Trial of the Bab: Alim-i Hashtrud. Accessed: http://bahai-library.com/maceoin_trial_bab_hashtrud. (1997).

[۴۳] Denis MacEoin, trans. Mulla Muhammad Mamaqani. Accessed: http://bahai-library.com/maceoin_trial_bab_namusinasiri. (1997).

[۴۴] Abdu’l-Baha. Lawh-i lsm-i A’zam. Tablet on the Greatest Name. Denis MacEoin, trans. Accessed: http://bahai-library.com/abdulbaha_lawh_ism_azam. (1994).

[۴۵] Bab, The Bayan-i-Farsi. Persian Bayan, The: partial translation Denis MacEoin, trans.

[۴۶] Baha’u’llah. Lawh-i-Qad-lhtaraqa’l –Mukhlisun. Fire Tablet. Denis MacEoin, trans. Accessed: http://bahai-library.com/bahaullah_qad-ihtaraq_mukhlisun_maceoin. (1994)

[۴۷] Baha’u’llah. Suriy-i-Hajj. Tablet of pilgrimage to the House of the Bab: shiraz, in Ritulas in Babism and Baha’ism, Pembroke Persian series Vol. 2, pages 154-62. Denis MacEoin, trans. (London: British Academic press, 1994).

[۴۸] Baha’u’llah. Lawh-i-Ajab-Hirat. Tablet of the Wondrous. Denis MacEoin, trans. Accessed: http://bahai-library.com/bahaullah_lawh_ajab. (1994)

[۴۹] Baha’u’llah. Lawh-i-Nikah. Tablet on marriage. Denis MacEoin, trans. Accessed: http://bahai-library.com/bahaullah_lawh_nikah. (1994)

[۵۰] Baha’u’llah. Lawh-i-Naqus. Tablet of the Bell. Denis MacEoin, trans. Accessed: http://bahai-library.com/bahaullah_lawh_naqus_maceoin. (1994)

[۵۱] أي بني إني و إن لم‌أكن عمرت عمر من كان قبلي فقد نظرت في أعمالهم و فكرت في أخبارهم و سرت في آثارهم حتى عدت كأحدهم بل كأني بما انتهى إلي من أمورهم قد عمرت مع أولهم إلى آخرهم

[۵۲] کتاب تاریخ نبیل آن گونه که ادعا می شود، توسط نبیل (محمد) زرندی نوشته شده است. سپس توسط شوقی افندی با نام The Dawn Breakers به انگلیسی (۱۹۳۲ م) ترجمه و منتشر شده است و بعداً با نام مطالع الانوار به عربی (۱۹۴۰ م) توسط عبدالجلیل سعد ترجمه شد. درنهایت اشراق خاوری آن را خلاصه کرده و به فارسی با نام تلخیص تاریخ نبیل (چاپ دوم : ۱۳۳۹ ش) منتشر کرده است.

[۵۳] ادوارد گرانویل براون ‎Edward Granville Browne ‏(متولد ۷ فوریهٔ ۱۸۶۲- متوفی ۱۹۲۶) متولد انگلستان، خاورشناس و ایران‌شناس مشهور انگلیسی بود. او کتاب‌های زیادی در زمینهٔ تاریخ و ادبیات نگاشته‌است.

در اواسط قرن نوزدهم که میان ازلیان و بهائیان با یکدیگر و با حکومت درگیری وجود داشت، کتاب «مذهب و فلسفه در آسیای وسطی» نوشته دو گوبینو باعث جلب توجه براون به این موضوع شد. براون طی چند سفر به استانبول و قبرس و فلسطین، و ملاقات با رهبران بابی و بهائی، همچون میرزا یحیی صبح ازل و برادرش، بهاءالله و برخی دیگر از منتسبان به آنان، به گردآوری و نشر نوشته‌های آنان پرداخت. در سال ۱۹۱۰ براون کتاب نقطةالکاف میرزا جانی کاشانی را که نسخه منحصربه‌فرد آن در کتابخانه ملی پاریس به دست او افتاده بود، با مقدمه‌ای به نفع ازلی‌ها و به زیان بهایی‌ها انتشار داد. او معروف‌ترین شرق‌شناس انگلیسی بود که بسیاری از کتب و مقالاتش را در مورد مذهب بابی و بهایی نوشته‌است.

[۵۴] مطبعه بریل. لیدن هلند سال ۱۳۲۸ هجری مطابق با ۱۹۱۰ میلادی به فارسی

[۵۵] کنت آرتور دو گوبینو (به فرانسوی: Joseph Arthur de Gobineau) ‏ (۱۸۱۶ – ۱۸۸۲) نویسنده، خاورشناس، شاعر، مورخ، محقق و دیپلمات فرانسوی بود.

گوبینو در سال ۱۸۵۵ به همراه همسر و دخترش از طریق بندر بوشهر به ایران آمد. او در سال ۱۸۵۸ بار دیگر به فرانسه بازگشت و به آمریکا رفت و بعد از مدتی بار دیگر در مقام سفیر فرانسه به تهران اعزام شد (سال ۱۲۷۱) و تا سال ۱۸۶۳ (۱۲۷۴) در این مقام باقی ماند. سال‌های آخر عمر او در سفر به سرزمین‌های اروپایی مخصوصاً آلمان و ایتالیا سپری شد و در اواخر عمر هم در پاریس زیست و در شهر تورین درگذشت.

[۵۶] خواهرزاده‌ی ابوالفضل گلپایگانی و نویسنده‌ی قسمتی از كتاب كشف الغطا

[۵۷] محمدعلی زنوزی، رساله، به نقل از اسدالله فاضل مازندرانی، کتاب ظهورالحق، ج۳، صص۳۳-۳۱٫ محمدعلی زنوزی نیز درباره‌ی ادعاهای متفاوت باب توضیح می‌دهد. البته در توضیحات او هیچ اشاره‌ای به اینکه ظهور من یظهره الله نزدیک باشد نیست، چه رسد به آنکه بهاءالله را به‌عنوان صاحب آن مقام تأیید نماید.

[۵۸] نام اصلی آن، «قد ظهر یوم المیعاد» است.

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در تشکیلات بهائی و منتقدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…