ديدگاه
آقاي سن مكگلن يكي از منتقدان بهائيت است كه بعد از ۳۱ سال عضويت فعال در جامعهی بهائي، بهدليل مواضع انتقادي كه داشت مورد سرزنش تشكيلات بهائي قرار گرفت و با تصميم مركز جهاني بهائي (بيتالعدل) نام او از فهرست اعضاي جامعهی بهائي حذف شد و بهنوعي از بهائيت طرد گرديد. او بهعنوان يك روشنفكر و يك الهيدان معتقد بهائي تلاش داشت به نقد، روشنگري، شفافسازي، ابهامزدائي و تحكيم اعتقادات و آموزههاي بهائي بپردازد و بدينوسيله بهائيان را قادر سازد كه بهائيت را بهتر بشناسند و ببينند كه اين آئين جديد براي جهانيان چه ارمغاني آورده است و آيا قابليت تعامل با جهان پستمدرن را دارد؟ دراين مقاله ضمن معرفي سن مك گلن، به ديدگاههاي انتقادي او در موضوعات مختلف میپردازيم.
بخش چهارم: سن مك گلن Sen McGlinn
محسن مهاجر
- اشاره
از زمان پیدایش آیین بهائی تاکنون آموزههای این نحلهی فکری همواره در معرض نقد و انتقاد قرار داشته و اعتراضات گوناگونی به آن وارد شده است. علمای مسلمان و مسیحی و بهطور کلی طرفداران ادیان الهی با نگارش کتابهای مختلف، آموزههای آیین بهائی را در بوته نقد گذاشته و مشروعیت آن را به چالش کشیدهاند. علاوهبر طرفداران ادیان توحیدی و اندیشمندان مذهبی، آیین بهائی مورد نقد نویسندگان و اندیشمندان غیرباورمند به ادیان الهی نیز قرار گرفته و هریک از منظری خاص آموزههای این آیین ایرانی نوظهور را در معرض انتقاد قرار داده و اعتراضات جدی به آن وارد کردهاند.
در میان بهائیان غربی، از اوائل سال ۱۹۹۶ شاهد پدیدهی جدید ظهور و بروز دگراندیشان منتقد بهائیت از درون جامعهی بهائی هستیم. مسأله گرايش به اسلام در ميان باورمندان به آئين بهائي و نيز ایجاد انشعابهای متعدد در آن، هرچند سابقه طولانی دارد، اما با گسترش فضای مجازی و اینترنت این امکان برای برخی از روشنفکران و اندیشمندان بهائی درغرب بهوجود آمد تا اعتراضهایی را به دیدگاهها و عملکرد رهبری جامعهی بینالمللی بهائی یعنی بیتالعدل دراسراییل وارد آورند. رهبری بهائیت در حیفا که خود را الهی و مصون از خطا و لغزش میداند، در مقابل این انتقادها تاب نیاورد و مخالفت شدید با روشنفکران و فرهیختگان معترض بهائی در جهان را در دستور کار خود قرار داد و با استفاده از ساختار پلیسی خود (یعنی هیأتهای مشاوران قارهای) تعداد زیادی از آنان را به بهانههای مختلف رسماً از جامعهی بهائی طرد و اخراج نمود و یا آنان را چنان تحت فشار قرار داد که مجبور به استعفا و خروج از بهائیت شدند.
اینگونه حرکتهای خشن و غیرمنطقی باعث شده است تا اندیشمندان فراوانی چون ویلیام گارلینگتن، خوان کول، اریک استتسون، فردریک گلیشر، دنیس مکاوئن، جورج فلیمینگ، آلیسون مارشال، استیون شول، سن مکگلن و… که هریک مدتی عضو جامعهی بهائی بوده و به تبلیغ آموزههای آن مشغول بودند، بالاجبار از بهائيت جدا شده و مقالات و كتابهاي انتقادي مختلفي را در نقد عملكرد آن به رشته تحریر درآوردند. در این شمارهی فصلنامه، خوانندگان محترم را با نظرات و دیدگاههای يكي ديگر از شخصيتهاي منتقد به تشکیلات بهائی آشنا ميكنيم.
در اینجا یادآور میشویم که بيان ديدگاههاي روشنفكران و منتقدان بهائي، لزوماً به معني تأیيد ساير ديدگاههاي سياسي و اجتماعي و حتي نقطهنظرات ديني اين افراد نيست. بهائيشناسي با معرفي اين انديشمندان، فقط در صدد گشودن راهي جديد در نگاه به آیين بهائي است. راهي كه پيشتر، برخي از انديشمندان و متفكران، آن را پيمودهاند.
الف ـ زندگینامه
سن مكگلن نويسنده، هنرمند، مجسمهساز، شاعر، متفكر، دانشمند و متكلم بهائي در سال ۱۹۵۶ در شهر كريس چرچ نيوزيلند متولد شد.
او در سال ۱۹۷۴ به آیين بهائي علاقهمند شده و بهائي میشود و سپس به عضويت جامعهی بهائی در شهر كوچك ساحلي كاي کوراkai koura)) در جنوب نيوزيلند درمیآيد. پس از آن، مدتي بهعنوان مهاجر به جزائر چاتام رفته و عضوي از جامعهی بهائی در شهرهاي مختلف نيوزيلند میگردد. او سپس به هلند میرود و مدتي نيز عضو جامعهی بهائی هلند بوده است. مكگلن مدتها بهعنوان مساعد و نيز عضو در محافل محلي و لجنههاي مختلف محلي و منطقهاي بهائي به خدمت میپردازد. او عضو فعال بخش تاريخ و ترجمه انجمن مطالعات بهائي ( ABS) و از مديران سايت H-BAHAI است و در سايت گروه تاليسمان نيز به ارائهی مطالب انتقادي میپردازد.
تحصيلات و مطالعات دانشگاهي:
مكگلن پژوهشگر در الهيات اسلامي و بهائي است، پيشينهاي مسيحي دارد. تحصيلات و مطالعاتش در زمينهی الهيات و تاريخ كليسا را در مدرسه الهيات ناكس و مدرسهی صليب مقدس دونه دين (DUNEDIN) نيوزيلند و مطالعات متون فارسي و اسلامي را در دانشگاه ليدن (Leiden) در هلند گذرانيد. پاياننامهی كارشناسي ارشد او با موضوع «كليسا (نهاد ديني) و حكومت در اسلام و بهائيت» به چاپ رسيده است او هماکنون درحال گذراندن دورهي دكتري در موضوع «بررسي مؤسسات بهائي» است.
مكگلن نويسندهاي مطلع و محققي منتقد است كه سعي دارد با نوشتن مقالات روشنگرانه و مقالات انتقادي، ديگران را متوجه واقعيات موجود در جامعهی بهائی نمايد.
گزيدهاي از آثار منتشرشدهی سن مكگلن:
- كتاب دين (كليسا) و حكومت: الهيات سياسي پستمدرن، پاياننامهی دانشگاه ليدن.[۱]
- مقالهی ديدگاههایي دربارهی حكومت ديني (تئوكراسي) در آثار و ادبيات بهائي در تأليف سينا فاضل و ج. دانش به نام «عقل والهام».[۲]
- برخي ملاحظات دربارهی قوانين ارث در كتاب اقدس، «نشريهی بررسي مطالعات بهائي» سال۵ شماره ۱، ۱۹۹۵٫[۳]
- «بهسوي جامعهی فاضله» در نشريهی «بررسي مطالعات بهائي» سال ۴ شماره ۱ سال۱۹۹۴٫[۴]
- كتاب محدوديتهاي دروني نوع بشر، تأليف ايروين لاس لو، در نشريهی «يك جهان».[۵]
- بررسي كتاب «پيدايش و ابعاد نظم جهاني جديد» تاليف چارلز لزچ.[۶]
- درك درست انجيلها، بررسي كتاب اريك بوئز.[۷]
- بررسي كتاب «سبك و سياق كتاب اقدس: ابعاد درك و فهم» نوشتهی سهيل بشروئي منتشرشده در نشريهی مطالعات بهائي سال ۶، ۱۹۹۶٫[۸]
- كژراههاي در مسير خوشبختي، مرور و بررسي كتاب «بهائيت و اقتصاد جهاني» تأليف جوزپه روبياتي، منتشرشده در نشريهی نظم جهاني، ۲: ۲۹ زمستان ۱۹۹۲٫[۹]
- بررسي كتاب «اقيانوس كلام او» مجموعهی دستهبنديشدهی گفتارها و آثار بهاءالله تاليف جان هچر، مؤسسه انتشارات بهائي، ويلمت در نشريه بررسي مطالعات بهائي شمارهی۹، ۱۹۹۹٫[۱۰]
- بررسي كتاب «مدرنيته و هزاره: پيدايش بهائيت در خاورميانهی قرن نوزدهم» تأليف خوان كول براي سايت H-Bahai و نشريهی مطالعات ايراني شماره ۴ سال ۳۲، ۱۹۹۹ص۵۸۰ [۱۱] .
- مقالهی رساله مدنيه در فرهنگنامه ايرانيكا، نسخهی الكترونيك در دانشنامۀ ایرانیکا. [۱۲]
- تصحيح و ترجمهی «رؤياي صادقه» سيداصغر گهراب و سن مكگلن: اعلام جرم روحانيان شيعهی اصفهان.[۱۳]
- تصحيح و ترجمهی «اساس و ماهيت مدرنيته» مقالهی ميرزا يوسفخان مستشارالدوله تبريزي، سيداصغرگهراب و سن مكگلن.[۱۴]
- تصحيح «گنجينهی تبريز» مجموعهی ايلخانيان بزرگ، سيداصغرگهراب و سن مكگلن[۱۵]
- تصحيح «يأجوج و مأجوج»: طوائف شورشي در ادبيات جهان، سيداصغرگهراب، سن مكگلن و ف. دوفيكار.[۱۶]
- مقالهی مواجههی بهائيان با جهانيسازي در كتاب تأليفي مارگيت واربرگ.[۱۷]
- رسالهی سياسيهی عبدالبهاء، ترجمهی متون شيخي، بابي، بهائي، سال ۷ شماره ۱مارس ۲۰۰۳٫ اين ترجمه انگليسي از آن زمان با عنوان «هنر حكومت» آماده شده ولي هنوز تجديدچاپ نشده است.[۱۸]
- «حكومت ديني براساس نصوص بهائي» ژورنال كليسا، شماره ۴۱، پائيز ۱۹۹۹٫ اين مقاله در بهائيلايبرري، آنلاين موجود است.[۱۹]
- كتاب «يادداشتهایي پس از بازديد از كوه خدا» راجر وايت، انتشارات نيوليف بررسي كتاب در سالنامهی نظم جهاني، ۱۹۹۲ منتشر شده است.[۲۰]
- كتاب اصول پيشرفت و ترقي (رسالههاي عبدالبها دربارهی دين و مدرنيته) به فارسي و انگليسي. ۲ ژوئن ۲۰۱۸ در۴۰۰ صفحه.[۲۱]
سن مكگلن مقالات مختلفي را نيز دربارهی بهائيت به رشته تحرير درآورده و برخي از آنها را در وبلاگ شخصي خود senmcglinn.wordpress.com قرار داده است. ازجمله مقالات زير:
- فمینيسم
- مواجههی بهائيت با جهاني شدن: يك همافزائي جديد؟
- مس يا طلا ؟ Gold or Copper
- روشنگري بيتالعدل UHJ ELUCIDATIONS
- قوهی مجريه و مقننه EXECUTIVE POWER AND JUDICIAL POWER
- دفاع از شوقيافندي DEFENDING SHUGHI EFFENDI
- او نميتواند فراتر برود HE CANNOT OVERRIDE
- مؤسسهی عالي THE SUPREME INSTITUTION
- قرن نور CENTURY OF LIGHT
علت اخراج از بهائيت
سن مكگلن از سال ۱۹۷۴ تا اواخر سال ۲۰۰۵ به مدت ۳۱ سال عضو فعال جامعهی بهائی بود ولي بهعلت تفكرات انتقادي و ديدگاههاي روشنگرانهاي كه داشت، بهدنبال تصميم بيتالعدل، در اواخر سال ۲۰۰۵ نام او از فهرست تسجيلشدگان بهائي حذف و بهعنوان غيربهائي معرفي گردید. او درحال حاضر خود را بهائي ميداند و بهعنوان يك بهائي تسجيلنشده (ثبتنامنشده) و به دور از تشكيلات بهائي به زندگي خود ادامه میدهد.
درمورد دلائل اخراج سن مكگلن از بهائيت بحثهاي مختلفي عنوان شده است. برخي معتقدند نظرات انتقادي او در كتاب «دين و حكومت» دليل اصلي اين اخراج است،[۲۲] عدهاي نيز فعاليت او در گروه اینترنتي تاليسمان و همراهي او با ساير منتقدان بهائي را منشأ اخراج او ميدانند. خانم كارن باكت منتقد و روشنفكر بهائي با استناد به نامهاي ازسوي دارالانشاء مركز جهاني بهائي خطاب به كليه محافل ملي در دنيا، به علت اخراج سن مكگلن از تشكيلات بهائي به شرح ذیل اشاره مینمايد:
«… برطبق اصول بهائي، برداشت و تفسير شخصي از نصوص آزاد است، ولي ارزش آن به اين است كه بتواند كمكي به نشر و ترويج گفتمان جامعهی بهائی نمايد، نه آنكه با اصرار به نظرات شخصي موجب بحث و اختلافنظر بين بهائيان شود. لذا عقايد و نظرات فردي بايد هميشه، بهطور روشن از اصل متن نصوص و تفسير و تبين رسمي توسط مظاهر بهائي و شوقيافندي و توضيحات و روشنگريهاي بيتالعدل «دربارهی مباحث و مسائلي كه موجب اختلاف يا مبهم هستند و در كتاب بهصراحت پيشبيني نگرديده» متمايز باشند… يكي ديگر از چالشها هم اين است كه فرد يا گروهي، ضمن برخورداري از امتياز عضويت در جامعهی بهائی، از وسائل گوناگون بهره ميگيرد تا نظرات شخصي يا برنامهی ايدئولوژيك خود را بر جامعهی بهائی تحميل كند. براي مثال اخيراً فردي بهائي خود را «عالم الهيات بهائي» خوانده و شروع به قلمفرسائي براي جامعهی بهائی نموده است و هدف خود را نقد، روشنگري، شفافسازي، ابهامزدائي و تحكيم عقائد بهائي، بهمنظور آنكه بهائيان درك بهتري ازعقايد بهائي پيدا كنند، اعلام داشته است. چنين ادعایي بسيار فراتر از ابراز نظرات شخصي است كه براي بهائيان مجاز و آزاد اعلام شده است. اين مطلب فراتر از چهارچوب عرف و عقيدهی بهائي است. بهاءالله با ممنوع ساختن ايجاد طبقه روحاني، در ميان پيروان خود، افكار بشري را آزاد ساخته تا گروه و طبقهاي نتواند عقايدش را بر عموم بهائيان تحميل نمايد. درواقع او روشي را توصيه و تجويز كرده است كه در آن رفتارهاي دموكراتيك با كاربرد علم و دانش از طريق شور و مشورت باهم آميخته است. بيتالعدل رجاي واثق دارد اصولي كه در اينجا بيان شد، احباء (بهائيان) را قادر ميسازد از كمكهاي مختلف، حاصل از برداشتهاي متنوع از تعاليم و افكار بهائي، برخوردار شوند، درعينحال از تلاشها و اقدامات معدود كساني كه آشكار و پنهان تلاش دارند تا جامعهی بهائی را از درك و فهم بنيادين بهائيت محروم سازند، بركنار بمانند»[۲۳]
واقعيت اين است كه بيتالعدل معتقد است كه قرائتهاي مختلف در برداشت از بهائيت نمیتواند موردقبول باشد و بهائيان موظف هستند فقط از قرائتي تبعيت نمايند كه بيتالعدل بيان میدارد. ازطرف ديگر بيتالعدل ازنظر جايگاه و موقعيت، خود را مصون از خطا و بالاتر از همهي بهائيان میداند و هرگز قبول نمیكند فردي بهائي اظهارنظري در مقابل كلام بيتالعدل داشته باشد. سن مكگلن و ديگر روشنفكران بهائي با ارائهی نظريات جديد و متفاوت با ديدگاههاي بيتالعدل و بيان آن نظرات در جامعهی بهائی، عملاً جايگاه ويژهاي در جامعهی بهائی پيدا نمودهاند که اين مسأله خوشايند بيتالعدل نیست.
شايد بتوان اخراج سن مكگلن از بهائيت را با استدلال بالا سازگار دانست. به اين معني كه بيتالعدل دوست ندارد سن مگگلن و افراد شبيه به او، مشهور شوند و در آیين بهائي جايگاهي داشته باشند. آقاي دكتر موژان مومن از بهائيان معروف و طرفدار بيتالعدل در مقالهاي با نام «مركزگريزي و ارتداد درجامعهی بهائی»[۲۴] كه در شماره ۳ سال ۲۰۰۷ مجله دين صفحات ۱۸۷- ۲۰۹به چاپ رسيده است، به ۱۲ نفر از روشنفکران بهائي از جمله سن مكگلن، خوان كول، دنيس مكاوئن، اريك استتسن، كارن باكت و فردريك گليشر حمله میكند وآنها را گروهي مینامد كه به دلائل مختلف از جامعهی بهائی خارج شده يا ديگر خود را وابسته به مؤسسات بهائي نمیدانند. مومن با توجيهات مختلفي كه دارد اين ۱۲ نفر را «مرتد» مینامد. بلافاصله پس از درج اين مقاله، برخي از افراد يادشده طي تماس با مجله يادشده، به اتهامات آقاي موژان مومن اعتراض كرده و او را شخصيتي معرفي كردند كه از چهرهي اصلاحگراي فراديني به يك شخصيت بهائي داراي وابستگي شديد به تشكيلات بهائي تبديل شده است. معترضان اظهار داشتند كه مومن با استفاده از ژست عالمانه و با اعمال سانسور، درجهت تخريب و بد نشان دادن ديگران اقدام كرده و با راه انداختن سيستم تكفير شخصيت، عقايد و احساسات ديگران را تخريب مینمايد. از جمله معترضان به آقاي مومن، سن مكگلن بود. او در نامهاي به سردبير مجله چنين مینويسد:
«من آن بهائي نيوزيلندي هستم، آنچه مومن دربارهی من و بيتالعدل میگويد، نادرست است، تا آنجا كه من میدانم بيتالعدل هيچ وقت ادعا نكرده است كه من با آنها چالش داشتهام. من چنين كاري نكردهام و مومن هم سندي براي ادعايش در مقاله ارائه نكرده است. او يك عذرخواهي به من بدهكار است. اشتباه دوم او اين است كه بيتالعدل نگفته كه من بهائي نيستم. بيتالعدل دستور داده كه عضويت مرا درجامعهی بهائی لغو نمايند، زيرا من شرايط عضويت در جامعه را ندارم. با اين كار، بيتالعدل بين كساني كه خود را بهائي میدانند و كساني كه عضو جامعهی بهائی هستند، تفاوت ايجاد كرده است. بين بهائيت بهعنوان يك آئين و تشكيلات اداري مرتبط با آن بهعنوان سازماني ناسازگار و خاص درون بهائيت تفاوت وجود دارد. همانطور كه بعداً ملاحظه خواهيم كرد، اين تفاوت و تمايز در انتخاب چهارچوب تئوريك براي مطالعهی بهائيت ضروري است. بيتالعدل براي لغو عضويت من بيانيهاي صادر كرد كه دكتر موژان مومن قطعاً از آن مطلع است ولي عامدانه از بيان آن خودداري میكند. من نهتنها با بيتالعدل چالشي نداشتهام، بلكه دو بار درخواست عضويت مجدد در جامعه را به بيتالعدل ارائه كردم كه نشان میدهد من صلاحيت آنها را برای ادارهی جامعهی بهائی پذيرفتهام. اليسون مارشال[۲۵] و مايكل مككني[۲۶] هم چنين درخواستي را ارائه كردهاند، ولي همگي رد شده است. بنابراين مسأله اين نيست كه ما به بهائيت باور نداريم يا نمیخواهيم عضو جامعهی بهائی باشيم يا ارزشهاي جامعهی بهائی را انكار میكنيم، بلكه مسأله این است که بيتالعدل مايل نيست ما عضو جامعهی بهائی باشيم.
بحث بيتالعدل با من عمدتاً بر سر برخي تفاسير و عبارات موجود در كتاب كليسا و حكومت است. آنها برداشتهاي نادرستي از كتاب من داشتهاند و اينطور بهنظر میرسد كه افرادي گزارش غلطي از آنچه من نوشتهام، به بيتالعدل دادهاند…» (پاسخ مخالفان به نامهی موژان مومن…).
سن مكگلن در قسمت پاياني نامهی يادشده به سه نكتهی مهم و قابل تأمل اشاره کرده و مينويسد:
«دراينمورد مايلم به سه نكته اشاره نمايم:
اولاً، بايد بين اصلاحطلبان درون جامعهی ديني با مخالفان سرسخت آن تفاوت و تمايز قائل شد. آثار نويسندگان نوانديش، میتواند به روشن شدن مطلب و متون كمك نمايد.
ثانياً، بايد درخصوص انواع عضويت تفاوت قائل شويم. در سه دههی گذشته گرايش به عدم عضويت در تشكيلات بهائي (صرفنظر از باور به عقايد بهائي) در جوامع بهائي غربي افزايش نشان میدهد. اينها كساني هستند كه ضمن قبول تفكر بهائي، علاقهاي به عضويت و حضور در تشكيلات بهائي ندارند.
ثالثاً، مدل پيشنهادي بايد امكان ايجاد تغييرات در جامعهی مذهبي را بهعنوان يك فاكتور، در خود داشته باشد، تحليل خود مومن هم گوياي آن است كه نارضايتي اجتماعي میتواند منجر به تغيير و تحول شود.
من و دكتر مومن توافق داريم كه طي ده تا پانزده سال گذشته، در درون جامعهی بهائی، تغيیر فرهنگي رخ داده است. كلاسهاي روحي نيز بر اين تغييرات اضافه شده است. طي همين دورهی زماني، كاهش قابلتوجه موارد تسجيل (ثبتنام در بهائيت) و افزايش قابلملاحظه و رسمي كنارهگيري و اخراج در جامعهی بهائی امريكا داشتهايم. گزارش مكتوب و رسمي محفل ملي بهائيان امريكا در سال ۲۰۰۷ بيان میدارد كه از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۷، سالانه ۵۰ درصد كاهش تسجيل و ثبتنام اتفاق افتاده است. همچنين در سال ۲۰۰۶، ۳۶۹ مورد استعفا و خروج از بهائيت ثبت شده است كه حاكي از ۳۰ درصد افزايش آمار است. اين پديده ارزش مطالعه دارد، بايد با بررسي جامع و استفاده از پرسشنامه و مصاحبه، روشن شود چه درصدي از اين افراد بهائيت را ترك میكنند و چه درصدي از آنها از عضويت در تشكيلات بهائي انصراف میدهند و دلایل آنها براي اين كار چيست؟ تجربهی من از جامعهی بهائی، مرا به اين عقيده و باور میرساند كه دليل مهم و اصلي براي اين تغيیر فرهنگي، همان تئوري و نظريهای است كه مومن، خبره و پيشتاز آن است. دلايل ديگر براي كنار كشيدن و خارج شدن از بهائيت را شايد بشود احساس خستگي از كار و فعاليت تبليغي و تشكيلاتي زياد از حد، انتظارات تحققنيافته از شعار «دخول افواج مقبلین» و عدم تحقق «وحدت جوامع و كشورها» تا پايان سال ۲۰۲۰ و برخي درگيريها و كشمكشهاي بين اشخاص، با انگيزههاي فردي دانست. من بعيد میدانم كه چند بحث و انتقاد شفاهي در اينترنت و فضاي مجازي، تأثير اساسي در اين ماجرا داشته باشد».
رفتار سن مکگلن نسبت به بهائیت
مكگلن، انساني آگاه، منطقي و دلسوز در بهائيت است. او هيچگاه برخورد تند و ستيزهجويانهاي با تشكيلات بهائي از خود نشان نداده است. با اينكه بيش از ۳۱ سال در دامان بهائيت زندگي کرده و با آموزههاي آن آشنایي كامل دارد ولي با ديد صرفاً مؤمنانه و تقدسمآبانه به بهائيت نگاه نكرده است. او پيوسته بهدنبال نقد و اصلاح آیيني بود كه خود را ديني جهاني و مدرن میداند، درحاليكه سازوكار لازم را براي دنياي نوين و پسامدرن كسب نكرده است. او بهدنبال بازسازي، بازتفسير و ارائهي نگرش و ديدگاه نوين از آیين بهائي است.
فردريك گليشر[۲۷] نويسنده و انديشمند و از بهائيان باسابقه و منتقد به تشكيلات بهائي دربارهی او مینويسد:
«سن مکگلن امیدوار بود بتواند زنگارهای جهالت، فناتیسم، جمود و عوامزدگی را از آيين بهائي بزداید. خوب است ببینیم آیا او از تجربیات گذشتگان آموخته است یا خیر؟ برای یک فرد تحصیلکرده هیچ چیز جالبتر از این نیست که هر چیز را با محک تجربه و حقیقت بیازماید. بهنظرم مکگلن اگر چه منابع خاص خود را داشت، ولی جملات بیتالعدل جهانی صحت نظریات او را بیشازپیش ثابت نمود. او بهعنوان فردی که عالم به الهیات اسلامی و بهائی است، (نه از موضع یک کارشناس تاریخ)، اولین نظریهپرداز و ارائهکنندهی الهیات بهائی در جهان پسامدرن است. مکگلن با رد عوامزدگی و سادهانگاری، از ارزشهای عمیق معنوی، آنگونه که بهاءالله عقیده داشت، طرفداری کرد و این را ترویج کرد که دین باید از حکومت و سیاست جدا باشد تا دستمایهی قدرتطلبی حاکمان نگردد. لذا تعجبی ندارد که سازمان و تشکیلات برخاسته از الواح و وصایای جعلی و دروغین، او را تکفیر نمایند. ولی بههرحال، او بسیار عمیقتر از آنچه که آنها تصورش را بکنند در تعالیم بهاءالله عمیق شده است. بدون شک هزاران تن از بهائیان این واقعیت را درک میکنند که حالت سلطنت و حکومت و امپراتوری موجود در آیين بهائي، نامطلوب و غلط است. بسیاری، همچون مکگلن، به دلیل داشتن عقل و شعور طرد شدهاند؛ بسیاری دیگر نظارهگر و در انتظارند تا ببینند که اراده و مشیت خدا چیست. باید به مردم نشان داد که خواست و مشیت الهی کدام است. سن مکگلن این افتخار را داشته که اولین فردی باشد که این نقش را ایفا نموده است. همواره تاریخ فرهنگ، روشنگری و معنویت مثالهای زیادی از نویسندگان و دانشمندانی را در خود دارد که تنها چند آجر در پیریزی بقای نسل آینده کار میگذارند. این مقام اگرچه بهخودیخود ارزشمند است، ولی بنایی که از مجموع آنها سر بربیاورد ارزندهتر است.» [۲۸]
ب – بررسي ديدگاههاي انتقادي سن مكگلن :
عمدهي مباحث و انتقادات سن مكگلن به تشكيلات اداري بهائي و برداشتهاي نادرستي است كه بهائیان از آموزههاي بهائي دارند. ذكر همهي اين نظرات از حوصلهي اين مقاله خارج است. برای آشنایي خوانندگان گرامي، به بيان برخي ازديدگاههاي ايشان در موضوعات زير اشاره میگردد:
- جايگاه كتاب اقدس و برخي از چالشهاي موجود در آن.
- بحث عدم دخالت در سياست و اطاعت از حكومت.
- عملكرد، حيطهی اختيارات و جايگاه بیتالعدل.
- بهائيت و جهاني شدن: يك همافزائي جديد.
- بحثي پيرامون انتخابات بهائي و چالشهاي آن.
- بهائيان: دخول افواج را فراموش كنيد!
- جايگاه كتاب اقدس و برخي از چالشهاي موجود در آن
به ادعاي بهائيان، كتاب اقدس، كتاب آسماني آنها و مهمترين مكتوب ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) مؤسس آیين بهائي است. اين اثر كه «امالكتاب» اين آیين محسوب میشود، به زبان عربي است و شامل احكام عبادي، خطابات به ملوك و علماء و اهل بيان، انذارات و بشارات و مطالب مهم ديگري است كه بين سالهاي ۱۲۸۶-۱۲۸۹ هجري قمري در عكا و در بيت عبود نازل شده است.
احكام كتاب اقدس به گفتهی شوقيافندي تا مدت هزار سال ثابت و لنيتغير خواهد ماند و نفوذ و سطوتش اهل ارض را احاطه خواهد نمود.[۲۹] دربارهی چگونگي نزول كتاب اقدس بايد گفت، بعد از كشته شدن باب، عدهاي از پيروان او ازجمله ميرزا حسينعلي نوري (بهاءالله) به اتهام شركت در ترور نافرجام ناصرالدين شاه قاجار، دستگير شدند و به زندان افتادند[۳۰]. آنطور كه نقل شده است، بهاءالله در زندان تهران متوجه نزول الهاماتي آسماني به قلبش شد ولي اين مطلب را اظهار ننمود. اين مطلب پنهان ماند تا اينكه بهاءالله بعد از آزادي از زندان به بغداد تبعيد شد.[۳۱] به باور بهائیان، بهاءالله به مدت ده سال در بغداد این راز را کتمان کرد[۳۲]، هرچند دو سال از این مدت را در سلیمانیه و در میان دراویش و صوفیه گذرانید؛[۳۳] اما سرانجام او به بغداد بازگشت و در بوستان نجیبیه یا باغ رضوان براي تعدادي از اصحاب و ياران خود اظهار مظهريت کرد.[۳۴] او پس از يك سفر طولاني در تاريخ ۳۱ اوت ۱۸۶۳ مطابق با ۱۲ جماديالاولي ۱۲۸۵ به شهر عكا وارد شد و در آنجا تحتنظر دولت عثماني قرار گرفت.
بهاءالله در سال ۱۲۸۷ قمري حسب درخواست مؤمنانی كه همواره منتظر احكام فردي مشتمل بر نواهي و اوامر شريعت جديد بوده و تكليف خود را خواستار میشوند، كتاب اقدس را به رشته تحرير درآورد.[۳۵] اولين چاپ كتاب اقدس در حدود سال ۱۳۰۸در بمبئي صورت گرفت و كتاب اقدس به انضمام تعداد ديگری از الواح او، در يك مجلد طبع و نشر گرديد.
- ديدگاه سن مكگلن درخصوص احکام كتاب اقدس:
سن مكگلن كتاب اقدس را، كتابي غيرقابلاجرا، ناقص، هراسآور و اقتباسشده از كتابهای گذشته میداند. او دراينباره مینويسد:
«اساساً برای بهائیان امروز، احکام موجود در کتاب اقدس، بهعنوان مقدسترین کتاب، هراسآور است و در یک کلمه در زمان و عصر ما غیرقابلاجرا است.
منظورم این است که این کتاب مقدس و مقدسترین کتاب بهائی، طبق برداشتی که من از مندرجات آن در مباحث قوانین ازدواج، ارث، سایر قوانین مربوط به حقوق زنان، مجازاتهای مالی و امثال اینها دارم، غیرقابلاجرا و ناخوشایند است و لذا چندان در معرض عموم قرار نمیگيرد و ما چندان اطلاعی از آن نداریم.
اگر به جامعهی خود نگاه کنیم، دختران و پسران نوجوان و جوان یهودی در کلاسهای احکام شرکت میکنند و احکام جاری مرتبط با تورات را یاد میگیرند. چرا ما نباید کلاسهایی دربارهی آموزش اقدس در جامعهی بهائی داشته باشیم؟[۳۶]
بهنظرم این ابهام عمدتاً از این موضوع ناشی میشود که ما ماهیت کتاب اقدس و قوانین آن را نمیشناسیم و دیگر اینکه چند قانون و حکمی هم که از آن میدانیم غیرقابلقبول، غیرقابلاجرا و یا بهنوعی ناقص است.
کتاب اقدس بهعنوان تعلیم و نص میگوید:
«خداوند برای شما ازدواج را مقرر داشته است. به هوش و مراقب باشید که برای خود بیش از دو زن نگیرید. اگر کسی با یک شریک زندگی از میان امةالله بسنده کند، موجب آسایش و آرامش او و همسرش خواهد شد.»[۳۷]
عبدالبهاء مینویسد:
«درباره چندهمسری سؤال کردهای. بر طبق نصّ کتاب الهی، اختیار و داشتن دو همسر، قانونی و جایز است. این ابداً ممنوع نیست بلکه حلال و مباح است. بنابراین تو نباید ناراحت و غمگین باشی، بلکه باید سعی کنی در روابط با همسران تاحدامکان عدالت را رعایت کنی.»[۳۸]
همانطور که ملاحظه میشود كتاب اقدس، ازدواج با دو همسر را برای مردان تجویز میکند، ولی در عمل، نهادهای تصمیمگیر بهائی، امروز چنین امری را اجازه نمیدهند. ممکن است کسی بگوید این احکام از کتاب «بیان» اخذ شده و از خود بهائیان نیست ولی کار مناسبی که باید انجام گیرد آن است که با یک نگاه علمی، جامع و سیستماتیک تمام احکام کتاب اقدس مورد ملاحظه قرار گیرد و در مواردی که احکام و قوانینش از کتاب «بیان» اقتباس شده، برای دریافت جزئیات و فلسفه احکام به کتاب بیان مراجعه شود، سپس به اقدس بازگردیم و حکم آن را کاربردی کنیم؛ زیرا ما حقیقتاً به «بیان» نیازی نداریم.
البته لازم است بگویم که من خودم چنین کاری را انجام ندادهام و شخصاً بیشتر علاقهمند به الهیات هستم تا قوانین و احکام ولی بههرصورت برای حذف تعارضها در گفتار کتاب اقدس و حضرت آقا (عبدالبهاء) از یک سو و نظر شوقیافندی از سوی دیگر، این کار ضروری است.
بهنظر من اقتباس حکم قبله از کتاب بیان توسط بهاءالله بسیار صریح است. همچنین ازآنجاکه حکم زکات را او از قرآن اقتباس کرده است، این دو کتاب و کلمات و آیات آنها باید بهدقت تجزیهوتحلیل شوند. نباید تصور کنیم آنچه که بیتالعدل اظهار میدارد، راهنمای کاملی برای خواندن و درک نصوص است، چرا که اولاً، توجه و علاقهی آنها به تنظیم قوانین کاربردی و «آنچه میباید اجرا شود» بوده است و نه تفسیر نصوص! ثانیاً، آیا طرح رهبری دینی که الان بیتالعدل اعمال میکند از الگوهای زمامداری و رهبری در سایر مذاهب اقتباس نشده است؟ تاآنجاکه میدانم در تمام جوامع مذهبی، از مذاهب اولیه تا اسلام، رهبری مذهبی برعهدهی علما و متخصصان مذهبی بوده است ولی طرح بهاءالله کاملاً روشن و متفاوت است: او رهبری دینی را به دست غیرمتخصصان و غیرکارشناسان دینی سپرده است؛ آنها چه مستقیم توسط مؤمنان و بهائيان انتخاب شوند و چه توسط گروههای منتخب؛ ولی درهرصورت ضرورت آشنایی با نصوص بهائي و یا طی دورههاي آموزشی خاص براي آنها الزامی نگرديده است!
نه نفر فرد تازهبهائی و آموزشندیده ممکن است، بهعنوان اعضای بیتالعدل انتخاب شوند و رهبري جامعهی بهائی را بهعهده گيرند. دراینصورت ذرهای از اختیارات و حاکمیت آن نهاد، چه در سطح محلی یا جامعهی جهانی، کاسته نمیشود. بدین ترتیب، آنچه آنها تاکنون دربارهی اقدس انجام دادهاند و ثبت و ضبط شده است «ممکن است» تنها یافتهها و دانستههای آنها باشد. این درحالی است که استفاده از آنها بهعنوان راهنمایی برای درک و فهم متون به منزلهی آن است که بیتالعدل جهانی را بهعنوان مجمعی برای دکترینها و نظریهپردازان و يا یک آیتالله بزرگ بدانیم، یعنی یک کارشناس بزرگ درک و تفسیر متون دینی».
لازم به ذکر است که هرچند مطابق تعالیم بهائی، وجود طبقهی روحانی در میان بهائیان ممنوع شمرده شده است و مبلغان بهائی این موضوع را از امتیازات این آیین نسبت به ادیان گذشته معرفی میکنند، اما در نظام رهبری بهائی، این موضوع میتواند اشکالات نظری مهمی را ایجاد نماید. سن مکگلن در اینجا نشان میدهد که تشریع قوانین جدید از یک سو و برخی تبیینهای لازم از نصوص بهائی، نیازمند متخصصانی است که مدتها در زمینهی نصوص بهائی تأمل کرده باشند. در انتخاب اعضای بیتالعدل، این مسأله لحاظ نمیشود و لذا بسیار پیش آمده و در آینده نیز پیش خواهد آمد که اعضای بیتالعدل، تبیینهای ناصوابی از نصوص بهائی داشته باشند و یا در تشریع قوانین جدید، بیاطلاع از نصوص قبلی و ظرایف حاکم بر آن، تصمیم گیری کنند. این بدان لحاظ است که هرگز، حداقلی از میزان سواد و اطلاعات امری، در اعضای بیتالعدل لحاظ نشده و صلاحیت آنان در هیچ نهاد دیگری بررسی نمیشود. لذا از لحاظ نظری ممکن است فردی تازهوارد، به بیتالعدل راه پیدا کند و ورود چنین افرادی به منزلهی بروز خطا با احتمال بسیار بالا در تصمیمهای بیتالعدل خواهد بود. به باور سن مکگلن، در چنین شرایطی، لازم است بیتالعدل، یا کار را به افراد کاردانی که مطالعات جامعی در زمینهی دیانت بهائی دارند، بسپارد و از اظهارنظر در زمینههایی که ورود کافی به آن ندارد، پرهیز کند و یا آنکه لازم است روش انتخاب اعضای بیتالعدل تغییر کند.
- قانون تقسيم ارث در كتاب اقدس
با اينكه آیين بهائي مدعي تساوي حقوق زن و مرد است ولي در خيلي از موارد اين تساوي محقق نشده ودر عمل مردان بر زنان برتري داده شدهاند. ازجمله به موارد زير ميتوان اشاره نمود.
بر طبق كتاب اقدس، درصورت نبود وصيتنامه هفت گروه از ميت ارث میبرند. اين گروهها در رسالهی گنجينهی حدود و احكام (رسالهی عمليهی بهائيان) فصل دهم ذكر شده است. بحث ارث از مباحث پيچيده است كه در اين مقاله قصد توضيح آن را نداريم. فقط اشاره داريم به اينكه سهمالارث بين زن و مرد در بهائيت يكسان نيست و گروهي بر گروه ديگر امتياز داده شدهاند. ازجمله در تقسيم ارث بين ورثه، تقسيمبندي زير در كتاب اقدس بيان شده است :
سهم فرزندان ۵۴۰ سهم،
سهم زن يا شوهر ۴۸۰ سهم،
سهم پدر ۴۲۰ سهم،
سهم مادر ۳۶۰ سهم،
سهم برادر ۳۰۰ سهم،
سهم خواهر ۲۴۰ سهم،
سهم معلم ۱۸۰ سهم،
در ارث، خانهی مسكوني و لباس ميت فقط به پسر ارشد میرسد و اگر زنده نباشد به پسر دوم و الي آخر.
جالب اينكه پسر ارشد علاوهبر خانهی مسكوني از بقيهی ماترك ميت نيز ارث میبرد. وراث غيربهائي ميت و افرادي كه از بهائيت طرد يا اخراج شدهاند از ميت ارثي نخواهند برد و سهم آنها به بيتالعدل تعلق میگيرد.
آقاي سن مكگلن بحثهاي مفصلي در موضوع ارث در بهائيت دارد و معتقد است قوانين ارث جاي تفسير و تغيیر بيشتري دارد، ايشان در مقالهی «تأملاتي در باب قانون ارث كتاب مستطاب اقدس» [۳۹]به برخي از جنبههاي برابري جنسي در قوانين ارث كتاب اقدس میپردازد. او نظرات سينا فاضل و خانم ليندا و آقاي جان والبريج را بیان میکند[۴۰] كه معتقدند قوانين ارث كتاب اقدس عادلانه نبوده و براي برطرف كردن نياز خاص و موقتي مؤمناني بوده است كه در پايان قرن نوزدهم در ممالك اسلامي زندگي میكردهاند؛ لذا مردسالارانه و به نفع مردان است. او سپس به اين نتيجه میرسد كه قوانين اقدس جاي تفسير و تغيير بيشتر دارد. در مقدمهي اين مقاله چنين میخوانيم:
«این مقاله به بررسي سؤالاتی میپردازد که ممکن است هنگام تفسير قوانين ارث بهاءالله در کتاب اقدس به ذهن متبادر شود و چند امکان جالب را ارائه میدهد. این مقاله نه در پي آن است که تمام دلالتهای آن قوانین را بهطور سیستماتیک ارائه دهد و نه میخواهد قوانین بیان و قرآن را باهم مقایسه کند. تمرکز این متن بر برخی جنبههای برابری جنسیتی در قوانین ارث خواهد بود، اما لازم است پیش از آن کمی درمورد اهمیت قوانین ارث بهعنوان یک کل، بهخصوص از منظر «سینا فاضل» صحبت کنیم. سينا معتقد است این واقعیت که بهاءالله بهطور خاص در اقدس میگوید که هر بهائی موظف به نوشتن وصیتنامه است و از نداشتن وصیت نامه نهی میکند، بدان معنی است که این قوانین اقدس ممکن است در آینده بهطور كلي از اعتبار بيفتند. او معتقد است که قوانین ارث «برای برطرف کردن نیاز خاص و موقتي مؤمناني بوده است كه در پایان قرن نوزدهم در ممالک اسلامي زندگي ميکردند.»
او میافزاید: «بنابراین کمی غیرعادی بهنظر میرسید اگر اين قوانين با الگوهاي آن جوامع مطابقت نميکرد. اما بهنظر ميرسد حضرت بهاءالله تعمداً و بهطور خاص مفادي را به اين قانون اضافه کرده که عملاً به ترك و كنار گذاشتن آن منجر شود.»
مكگلن میگويد: «من با اصل اين رويکرد مخالف نيستم. بدون شک داشتن درک درست از شرایط تاریخی میتواند در درک بسیاری از قوانین اقدس به ما کمک کند، اما فکر میکنم جنبههایي از قوانین ارث، چنان که بايد و شايد، درنظر گرفته نشده است… بررسی ادبیات این موضوع نشان میدهد که نحوهی رفتار با وراث مرد و زن است که علاقهی مفسران را برانگيخته است. شاید دليل اينکه سينا ميخواهد اثبات کند که قوانين ارث در آينده جابهجا خواهد شد، اين است که اين قوانين در ظاهر به نفع وراث مرد است، بهخصوص پسر ارشد.
سينا و من در حال انجام بحث درمورد تساوی و عدم تساوی در نحوهی رفتار اقدس با وراث مرد و زن هستیم. لیندا و جان والبريج، در مقالهاي با عنوان قوانين بهائي به نفع مردان در نظم جهاني سال ۱۹۸۶، اولین مفسراني بودند که مقالهاي را به زبان انگليسي درمورد قانون ارث منتشر کردند. آنها برخی از ویژگیهای جامعهشناختی جامعهی بهائی، بهویژه یک الگوی پدرسالارانه را از نابرابريهاي موجود در آن استنباط کردند و سعي کردند دليل اين را بیابند که چرا چنين الگويي براي جامعه و براي زنان مطلوبتر است!
بنابراین اقدس ساختار و چهارچوب خانواده را کمی منحرف ميکند تا آن را در مسيري مردانه رقم بزند. در قوانين ارث كتاب اقدس، خانهی محل زيست خانواده به پسر ارشد ميرسد… گويا فرض شده است كه در تقسيم ارث، مادر هم بهعنوان جزئي از اموال و اثاثيه، به پسر ارشد تعلق ميگيرد… همچنين سهم همسر بازمانده نيز نسبتاً اندک است.
پاسخهايي که شش نويسنده به مقالهی آنها دادند، در مجله ديالوگ در شماره تابستان/پاييز ۱۹۸۷ تحت عنوان مشترك «مسئلهی جنسيت» منتشر شد. هرچند تمام تيرهاي شليکشده در اين پاسخها به هدف نخورد، اما اگر منصفانه نگاه کنيم آنها به نظريهی آقا و خانم والبريج مبني بر اينکه قانون ارث را وابسته به الگوي مردسالار تلقي ميکرد، حمله نمودند، اما هيچکدام از پاسخها راه بهتری برای درک این قانون ارائه ندادند و دوباره همان نظريه را مطرح کردند که قوانين ارث به نفع وراث مرد است.
اینکه آیا قوانين كتاب اقدس لزوماً به نفع وراث ذكور است، اصليترين سؤالي است که در اينجا به آن پرداخته خواهد شد. به باور من قوانین اقدس، براساس اصل اجازهی تغييرات جديد، جاي تفسیر و تغيير بیشتری دارند. دليل عمدهی آن هم اين است که يک متن کليدي در پرسش و پاسخ اقدس، (سؤال ۳۷)، تا سال ۱۹۹۲ به زبان انگلیسی در دسترس نبود. این مقاله به يکي از تفسیرهای ممکن از پاسخ بهاءالله به سؤال ۳۷ ميپردازد و دلالتهایی از قانون ارث را بهعنوان يک کل از آن استنتاج میکند.»
قابل توجه است که در سؤال ۳۷ متمم اقدس که به زبان انگلیسی نیز ترجمه شده است، درمورد نحوهی ارث بردن از زن و جواهرات و لباسهای او سؤال شده که طبیعتاً برای پسر بزرگتر بلااستفاده است. در آنجا بهاءالله به بهائیان دستور داده تا در چنین مواردی، اموال مستعمل متوفای زن، بین دخترانش به تساوی تقسیم شود و اموال غیرمستعمل او همانند آنچه در کتاب اقدس در مورد ارث مردان بیان شده، تقسیم شود. بااینحال اگر متوفی دختری نداشت، اموال براساس همان حکم کتاب اقدس تقسیم خواهد شد.
او همچنين به برخی ديگر از جنبههای این قانون میپردازد که گفته ميشود درمورد وراث زن مساوات را رعايت نميکند و نشان میدهد که واقع قضیه اينطور نيست. وقتي اينها را کنار هم قرار ميدهيم، قانون ارث اقدس به متني عجيب و زیبا تبدیل میشود که درعينحال درمورد پیامدهای اجتماعی خود بسیار راديكال و انقلابي است. درواقع بهنظر مکگلن، استثنای انجامشده برای لباسها و جواهرات مستعمل زن متوفا، نشاندهندهی روش تشریع و چرایی انجام آن است که در امور دیگر میتوان از همین روش بهره برد و براساس موازین عقلی، قوانین جدیدی برای بهائیت نوشت.
«ما اينجا اصلاً ادعا نداريم که این تفسير از قانون ارث اقدس اجتنابناپذير است (هرچند غیرمنطقي هم نیست) و تا وقتي متن و زمينه و مفاد آن بهراحتي قابلتفکيک نيستند، ادعا نميکنيم کار تاريخي سينا و ديگران را با بازگشت به خود متن کنار ميگذاريم. بلکه نظرمان اين است از تمام برداشتهاي ممکن، اين تفسير بسيار زيباست و دورنمايی که از روابط جنسيت در جوامع احتمالي آينده پيش رويمان ميگشايد آنقدر جذاب است که احتمال اینکه خوانندگان از زمينهی اجتماعي قانون به نتايج نامربوط برسند، به حداقل میرسد…».
- قانون ممنوعيت حضور زنان در بيتالعدل
يكي از موضوعات چالشي و مهم در بهائيت، بحث ممنوعيت حضور زنان در بيتالعدل است، بهاءالله پيامبر بهائيان در كتاب اقدس، تأكيد مینمايد كه اعضاي بيتالعدل، بايد از رجال (مردان) باشند. بعد از آن عبدالبهاء و شوقي نيز بر موضوع مرد بودن اعضاي بيتالعدل، تكيه نموده و روشن شدن حكمت مرد بودن اعضاي بيتالعدل را به آينده موكول نمودند. از طرف ديگر اين حكم كتاب اقدس با تعليم برابري مرد و زن در بهائيت، مغايرت پيدا كرده است. بهاينمعنا كه اگر در بهائيت زن و مرد از حقوق كاملاً برابر برخوردار هستند، چرا زنان از حضور در بالاترين ردهي مديريتي جامعهی بهائی يعني بيتالعدل، محروم هستند؟ اين موضوع مخصوصاً براي غربيها، كه قبل از بهاءالله به اصل تساوي زن و مرد معتقد بودند و حتي گاهي توانایي و جايگاه زنان را بيشتر از مردان میدانند، قابل هضم نیست. توجيهات مختلف تشكيلات بهائي و بيان اين موضوع كه حضور زنان در همهي سطوح بهغيراز عضويت در بيتالعدل آزاد است! يا اينكه بهخاطر مسؤوليت سنگين اعضاي بیتالعدل، از طرف بهائيت به زنان در اين مورد ارفاق شده است و يا اينكه عدم اجازه حضور زنان در بیتالعدل، از جايگاه والاي زنان نمیكاهد و امثال آن، نتوانسته است در جهت كاهش اعتراضات، مؤثر واقع شود.
سن مكگلن بهعنوان يك روشنفكر بهائي به توجيهات انجامشده درخصوص عدم حضور زنان در بيتالعدل معترض است. او در مقالهی «زنها حساستر از آن هستند كه به عضويت بيت درآيند» [۴۱] چنين مینويسد:
«اخيراً برخي از دوستان بهائي براي توجيه «ممنوعيت حضور زنان در بیتالعدل» دستاويزي يافتهاند و آن اينكه كار بيتالعدل سخت و طاقتفرساست، درحاليكه آنجا بيتالعدل است، نه بيتاللطف و بخشش! آنها با استناد به عبارتي از عبدالبهاء در كتاب «ترويج صلح جهاني» صفحه ۳۷۵ معتقدند:
روحيهی زنان بيشتر براي بچهداري مناسب است، هنگامي كه پدر خانواده قصد تنبيه بچه را دارد، اين روحيهی مادرانه است كه بهدنبال بخشش كودك است،.. ازآنجا كه طبع زنان مخالف جنگ و كشتار است، اگر زنان همدوش مردان در قدرت و حكومت قرار گيرند، شك نيست كه جنگ متوقف خواهد شد. زيرا زنان طبيعتاً طرفدار صلح هستند. من قبلاً به اين ادعا پاسخ گفتهام:
ما نمیتوانيم در اين تقسيم، نقشي را كه در خانوادهي خود داريم، بهعنوان قانون حاكم در جوامع بشري و جهان درآوريم! در جاي ديگري يكي از بهائيان مدعي شده بود كه اگر بيتالعدل بهعنوان حاكم بر كل جهان قرار گيرد و دولتي اقدامات ظالمانهاي مرتكب شود، ممكن است بيتالعدل ناچار به توسل به زور و انجام مجازات شود؛ مأموريتي كه براي زنان مناسب نيست! بايد دانست كه اين بحث اساساً مصداق ندارد، زيرا كار اقدام به جنگ و مجازات مجرمان، بر طبق تعاليم بهائي از وظائف خاص حكومتها است و نه بيتالعدل.[۴۲]
همچنين زنان نهتنها اجازه خدمت در حوزهي عمومي حكومت را دارند، بلكه تشويق شدهاند تا به لحاظ روح حساس و لطيفي كه دارند، متصدي اين امور شوند. حتي عبدالبهاء در لوح لاهه، حضور زنان را در محكمهي جهاني متشكل از نمايندگان دولتهاي جهان، بلامانع میداند و آنها را از حضور در آن مجمع منع نكرده است.
«در اين دور بهائي، زنان داراي حقوق مساوي با مردان هستند و در آينده وارد همهي بخشهاي اداري كشوري خواهند شد و در هر بخش، بالاترين مشاغل و مناصب بشري را تصاحب خواهند كرد…» (برگزيدهی منتخب تأليفات، جلد ۲ ص۳۹۲/ترجمه از متن پشت جلد مفاوضات).[۴۳]
مكگلن در قسمتي از مقاله فمنيسم[۴۴] كه در وبلاگ او آمده است چنين مینويسد:
«بهائيان با طرح بيانات عبدالبهاء درغرب، توجه ويژهاي به موضوع تساوي رجال و نساء داشتهاند. گرچه نويسندگان بهائي سعي دارند وانمود كنند كه تساوي كامل حقوق زن و مرد در بهائيت رعايت میشود، ولي احكام بهائي تبعيضهایي را در زمينهی ارث و آداب آیيني براي مردان قائل شده است. در سالهاي اخير بحث شديدي ميان بهائيان درگرفته است كه آيا نصوص بهائي، زنان را از ورود به بيتالعدل بازداشته است؟ اين تقريباً شبيه به بحث عدم پذيرش زنان بهعنوان رئيس جمهور، در ايران است.»
- بحث عدم دخالت در سياست و اطاعت از حكومتها
يكي از تعاليم قطعي و انكارناپذير آیين بهائي «عدم دخالت در سياست» و «اطاعت از حكومتها» است. با مراجعه به كتاب اقدس و الواح مختلف صادره ازسوي رهبران بهائي مثل لوح نصرت، خليل، سلطان، كتاب عهدي، كلمات مكنونه و غيره ملاحظه میگردد كه دخالت در سياست براي بهائيان به هر شكل ممكن ممنوع شده است. از طرف ديگر بهائيان موظف شدهاند در هر كشوري كه زندگي میكنند از حكومت آن كشور اطاعت نمايند.
هرچند كه افراد بهائي از دخالت در سياست نهي شدهاند ولي امور سياسي و حكومت به بيتالعدل سپرده شده است. بهاءالله میگويد:
«همهی امور حكومت بايد به بيتالعدل راجع گردد…»[۴۵]
سن مكگلن درمورد سياست، برداشت ديگري دارد. او معتقد است دين مطلقاً براي ورود به عرصهی سياست صلاحيت ندارد، زيرا دين مربوط به روح و معني است و سياست مربوط به امور مادي است، بنابراين رهبران ديني و از جمله بيتالعدل، نبايد وارد در امور سياسي شوند. بلكه بايد خود را وقف امور اخلاقي مردم نمايند. آنها حافظ اخلاقيات جامعهاند… و هرگز وارد امور سياسي نخواهند شد. حكم بهاءالله هم همين است. در انجيل هم آمده است كه: «كار قيصر را به قيصر و كار خدا را به خدا بسپار.»
دین وارد امور سیاسی نمیشود، دربارهی این اصل، نکتهی جالبی که بهنظر میرسد، این است که دین بر قلوب اثر میگذارد؛ و قلوب بر عقل و فکر، سیاستمداران اگر دارای علقهی دینی باشند، دین بر سیاست تاثیرگذار خواهد بود؛ خواه حکومت دینی باشد یا نباشد. برای مثال، یک زن مسلمانِ معتقد به حجاب، حتماً این دیدگاه را در تصمیمات سیاسی خود لحاظ میکند. بهائیان، باید در همه شؤون حیات اجتماعی ازجمله سیاست، مشارکت کنند؛ ولی رهبران دینی و بهویژه اعضای تشکیلات بهائی نباید در سیاست دخالت کنند. هرچند، عبدالبهاء در «رساله سیاسیه» دربارهی آنها، هنگامی که حکومت از آنها مشورت بخواهد، چنین میگوید:
«این نفوس سرچشمهی تفسیر احکامالله هستند و نه مسؤول اجرای آن. یعنی هنگامیکه حکومت دربارهی مقتضیات حکمالله و واقعیات اوامر الهیه، بهطور کلی و یا در موردی خاص، توضیح بخواهد، آنها باید هرآنچه را که از احکامالله استنباط کردهاند و هرآنچه مطابق با حکمالله است را بیان نمایند.»
این دو اصطلاح، «تفسیر احکام الله» و «اجرا» همان است که عبدالبهاء در الواح و وصایا، بهطور خاص دربارهی بیتالعدل به کار میبرد.» نگاه کنید به مقالهی «قوه مجریه و قوه مقننه» در این وبلاگ.[۴۶]
مكگلن درمورد اجازهی بهاءالله به بيتالعدل براي دخالت در سياست میگوید:
عبارت «همهی امور حکومت باید به بیتالعدل راجع گردد…» ترجمهی بد و غلطی است. در متن اصلی پيام، کلمهای به معنای «حکومت» وجود ندارد و این برداشت با تعالیم بهائی ناسازگار است. من این مطلب را در مقالهی «امور حکومت»، در همین وبلاگ[۴۷] توضیح دادهام. مختصر آنکه، این عبارت را علی قلیخان،[۴۸] چنین ترجمه میکند: «امور اداری و تشکیلاتی، همگی به بیتالعدل راجع است و اعمال روحانی، باید مطابق آنچه در کتاب (اقدس) آمده، انجام شود.»[۴۹]
شوقیافندی، در لوح حكمت، عبارت مشابهی را به «ادارهی خردمندانهی امور بهائي» ترجمه میکند ولي در ترجمهی مركز جهاني بهائي از لوح حكمت، اين عبارت به زمامداري و حكومت برگردانده شده است. در اينجا طاهرزاده در ترجمه اشتباه كرده است، و نظر شوقیافندی و علی قلیخان صحيح و درست است در كلام بهاءالله «سياسيه» به مفهوم ديپلماسي و امور حكومت نيست، زیرا روشن و بديهي است كه بهاءالله تاكيد داشت خداوند اين امور را به پادشاهان و حكام تفويض كرده است و ميگويد اين امري است كه هرگز تغيير و تبديل نخواهد يافت. براي مثال، او مينويسد: «خداوند قلب انسانها را براي هميشه منزل و مسكن خود قرار داده است، بقيه چيزها، چه روي زمين و يا دريا، اعم از ثروت و شكوه را به پادشاهان و حكام تفويض كرده است. از اول بلااول، قلم فعال مايشاء بر اين مشيت لايتغير قرار گرفت، آنچه نوع بشر بايد در اين يوم انجام دهد، اطاعت و انقياد به مصادر قدرت و حكومت است و اعتصام به ريسمان خرد. ابزار و وسايل حمايت و امنيت نوع بشر به دست حكام و دولتهاي جوامع بشري سپرده شده است. اين خواست و مشيت الهي و فرمان اوست (لوح اشرف).
اين يكي از تعاليم اساسي حضرت بهاءالله است كه در كلمات مختلف او از كتاب ايقان تا رسالهی ابنالذئب وجود دارد، هيچ شكي دربارهي آن و اهميت آن در نزد بهاءالله وجود ندارد. حتي او در لوح ابنالذئب براي تأكيد بيشتر گفتارش به عبارت انجيل و نامه پولس استناد میكند كه «كار حكومت را به سزار بسپار…».[۵۰] تا آنجا که ما میدانیم، بهاءالله هیچگاه از بیتالعدل در سطح ملّی بحثی به میان نیاورده است، بلکه تنها از بیتالعدل، در سطح محلی و بینالمللی سخن گفته است. این بحث تشکیلات و سازمان است (در هر سطحی) ـ نه امور حکومتی (حکومت و سیاست ملّی) ـ که به بیتالعدل راجع است. تشکیلات مربوط به جامعهی بهائی، باید در چارچوب حکومت محلّی، حکومت ملّی و حکومت بینالمللی به امور خود بپردازد. همانطوركه بهاءالله، در لوح دنیا، تشریح میکند، هریک (دین و سیاست) در حوزه و محدودهی خود، عمل میکند. بنابر احکام اساسی که ما قبلاً در کتاب اقدس و سایر الواح وضع کردهایم، همهی امور تحت توجه پادشاهان و رؤسای عادل و امنای بیتعدل انجام میپذیرد. بیتالعدل وارد امور سیاسی نخواهد شد. خداوند آن را ممنوع ساخته است. بلکه آنها دعوت شدهاند تا بهائیان نسلهای بعدی را راهنمایی کنند تا آنها بفهمند که نظم جهانی چه میگوید؟ (البته نه اینکه تفاسیر و برداشتهای آمرانه و قطعی بدهند؛ بلکه به روشی که گذشت زمان و تجربه به ما میآموزد، آنها به بهائیان بیاموزند).
عبدالبهاء با دقت نام بیتالعدل را تغییر داد تا با این ایده که نهادهای بهائی، درنهایت به مؤسسات و ارگانهای قضایی و سیاسی تبدیل خواهد شد، مبارزه کند. او مینویسد: امضای این جلسات باید «مجمع روحانی» (بیت روحانی) باشد و حکمت و عقلانیت موضوع، این است که از این پس، حکومت از عبارت «بیتالعدل» این برداشت را نکند که قرار است دادگاهی تشکیل شود و یا تشکیلات بهائي با امور سیاسی مرتبط است و یا در هر زمانی، در آینده، به امور حکومتی خواهد پرداخت. از این پس دشمنان زیاد خواهند بود. این مطلب را بهعنوان وسیلهای برای مشوب کردن ذهن دولت و تخریب افکار عمومی بهکار خواهند گرفت. از عبارت مجمع روحانی (بیت روحانی) مقصود این است که دانسته شود که این مجمع کمترین ارتباطی با امور دنیوی و مادّی ندارد و تمام هدف و مقصد آن مرتبط با امور روحانی و معنوی است. این معنا در سراسر ایران هم مقرر گردیده است (الواح عبدالبها، ج۱، ص۵).
وقتی این عبارت را، در پرتو سایر نوشتههای عبدالبهاء، ذیل این سرفصل بخوانیم، روشن میشود که دیدگاه و نقطهنظرات او در الواح وصایا این است که بیتالعدل قوهی مجریه در جامعه نیست؛ بلکه نقش آن ترویج احکام دینی است و اینکه حکومت و بیتالعدل باید هماهنگی داشته باشند.»
عبدالبهاء در رسالهی سیاسیه مینویسد:
«…احکام دینی، همچون روح زندگی هستند و حکومت مسؤول و مجری امور سخت و اجرایی. اما احکام دینی چون خورشید تابان است و حکومت همچون ابر بهاران. این هردو، همچون دو ستاره درخشان، بر آسمان این دنیای گذرا میتابند و زندگی مردم جهان را روشن میکنند.
…. اگر به تاریخ مراجعه کنی، مثالهای بیشماری از این امر ناصواب، یعنی دخالت رهبران دینی در امور سیاسی، مییابی. این نفوس سرچشمه تفسیر و تبیین احکامالله (تشریع) هستند و نه اجرای آن (تنفیذ). لذا، هنگامیکه حکومت درخصوص چگونگی و مقتضیات حکمالله بخواهد… آنها باید هرآنچه را از احکامالله برداشت میکنند و آنچه را که منطبق با حکم و قانون خدا است توضیح دهند. جدا از این، آنها چه روشنگری، دربارهی مباحث زمامداری و توسعه اجتماعی، سازمان و تشکیلات و کنترل امور مهمّه، رفاه و سعادت کشور و بهبود رویهها و قوانین کشوری، یا سیاستهای خارجی و داخلی دارند؟»[۵۱]
در پرتو این مطالب، ملاحظه میشود که شوقیافندی تعلیم بهائی مهمی را به ما میدهد، آنجا که در نظم جهانی بهائی، ص۶۶ مینویسد:
«آنها نباید تحت هیچ شرایطی… چهارچوب و قوانین کشور خود را نقض کنند؛ چه رسد به آنکه اجازه دهند تشکیلات اداری آنها جایگزین و جانشین دولت و حکومت، در کشور متبوع آنها شود!»
اینکه اجازه دهیم ماشین تشکیلات بهائی جایگزین دولت و حکومت شود، بهمراتب بدتر از نقض قانون اساسی کشور است. زیرا نقض تعالیم اساسی و بنیادین است. نامهای که از سوی اوـ شوقیافندی ـ نگاشته شده، بهروشنی میگوید: «نظم اداری بهائی یک تشکیلات حکومتی یا مؤسسهی مدنی نیست؛ بلکه هدف از آن تنظیم و هدایت امور داخلی جامعهی بهائی است…».
عبارت منقول از لوح دنیا نمیگوید که امور سیاسی، در اختیار بیتالعدل است. بلکه میگوید:
«بر طبق احکام اصلی، که قبلاً در کتاب اقدس و سایر الواح بیان کردهایم، همهی امور تحت توجه پادشاهان و حکام عادل و امنای بیتالعدل قرار دارد.»
چه اموری به پادشاهان و حکام عادل و چه اموری به بیتالعدل محوّل است؟ ما با مراجعه به سایر نصوص و تفسیر و تبیین گاردین (شوقی)، میتوانیم ملاحظه کنیم چه وظایفی به هریک از این دو نهاد و مؤسسه محول گردیده است. اینکه صرفاً پیشداوری خود را به این متن تحمیل کنیم کافی نیست.[۵۲]
- عملكرد، حيطهی اختيارات و جايگاه بیتالعدل
درآیين بهائي بالاترين مقام به بيتالعدل (رهبري جامعه جهاني بهائي در حيفا) داده شده است و بهائيان براي بيتالعدل احترام، جايگاه و اختيارات ويژهاي قائل هستند و آن را مرجع كل امور، مرجع جميع امم، رافع اختلاف، شارع احكام جديد و مصون از خطا و اشتباه میدانند. در نصوص بهائي براي مخالفت با بيتالعدل مجازاتهاي سنگيني پيشبيني شده است[۵۳]. به بيتالعدل علاوه بر اختيارات فوق، اجازهی دخالت در امور سياسي و تشكيل حكومت بهائي نيز داده شده است[۵۴].
البته به موازات اختياراتي كه به بيتالعدل داده شده است، اختيارات مهمي نيز به مؤسسهی ولايت امر و شخص ولي امر سپرده شده است. مثل تبیين و تفسير متون بهائي، دريافت حقوقالله[۵۵]، طرد روحاني افراد خاطي، رفع طرد روحاني افراد، اخراج اعضاي خطاكار بیتالعدل، تذكر درمورد تصميماتي كه ازسوي بيتالعدل صادر و از ديد ولي امرالله به ضرر آیين بهائي است، حضور مستمر در جلسات بيتالعدل و…
لكن چون از شوقي رباني آخرين ولي امر بهائي، فرزندي باقي نماند و به ادعاي بهائيان فرد صالح ديگري نبود كه به جانشيني ولي امر تعيين گردد، مؤسسهی ولايت امر خاتمه يافت و بيتالعدل به دليل فقدان ولي امر كليه اختيارات ولي امر را نيز، به خود اختصاص داد و در حال حاضر، بيتالعدل از قدرت مطلقه كامل و بلامنازع بر جامعهی بهائی، برخوردار است. قدرتي كه به دليل عصمت و مصون بودن از خطا، هيچ ناظري را نيز در بالا و يا در كنار خود قبول ندارد.
سن مگگلن به اختيارات وسيعي كه بيتالعدل براي خود قائل است، معترض است و آن را ناشي از تفسير يا ترجمه نادرست برخي از نصوص بهائي میداند. او مصونيت از خطاي بيتالعدل را بهطور محدود قبول دارد، دخالت در سياست و تشكيل حكومت را در شأن بيتالعدل نمیشمرد و انجام آن را مغاير با نصوص بهائي میداند. بيتالعدل را فقط در جايگاه رهبري اداري جامعهی بهائی میداند و نه جاهاي ديگر. مكگلن، تفسير و تبیين نصوص را جزء اختيارات بيتالعدل نمیداند، لذا ترجمه و تفسير بيتالعدل از نصوص را براي بهائيان الزامآور نمیشمرد.
او در مقالهي تفکراتی دربارهی تعالیم بهائی[۵۶] مینويسد:
«این یکی از تعالیم بهائی است که نه دارالتحقيق در مرکز جهانی و نه بیتالعدل جهانی مفسر رسمی نصوص بهائی نیستند؛ زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که آنچه آنها در وهله اوّل درک میکنند صحیح باشد؛ حتّی اگر آنها درک و برداشت درستی کرده باشند، هیچ نوشته و تضمین کتبی وجود ندارد که تضمین دهد تفسیر آنها پذیرفته شود و بهاینترتیب از اختلاف آرا جلوگیری نماید… آنها تنها میتوانند عقیدهی خود را دربارهی معنای نصوص (و دربارهی بهترین ترجمه) ابراز کنند و ما خودمان باید آن مطالب را بسنجیم. تفسیر و تبیین کلامالله به عهدهی عبدالبهاء، که مرکز عهد و میثاق است و نیز شوقي است. بیتالعدل جهانی این قدرت و اختیار و صلاحیت را ندارد. ولی امرالله بهعنوان مفسر و مبیّن نصوص و بیتالعدل بهعنوان قانونگذار، در مواردی که بهطور روشن و واضح در تعالیم نیامده، تعیین گردیدهاند. تفسیر ولی امرالله، چنانچه در حوزهی عملکردی خود باشد، الزامآور است، همانگونه که اجراي قوانین جديد توسط بیتالعدل الزامي است، این دو نمیتوانند و هرگز چنین نخواهند کرد، که حوزه و حیطهی مقدس و تعیین شدهی دیگری را نقض کنند. بیتالعدل، در یکی از پیامهای خود به روشنی بر این برداشت صحّه گذاشته است، آنجا كه ميگويد:
«تفاوت عمیقی بین تفاسیر گاردین و روشنگریهای بیتالعدل، در انجام وظیفهاش، در تبیین و شکافتن مسائلی که موجب بروز اختلاف دیدگاه و پرسش دربارهی اموری که بهروشنی در کتاب (اقدس) نیامده وجود دارد.»[۵۷]
«شوقیافندي با جدا کردن حوزهی فعالیت و عملکرد، اطمینان داده است که ولیامرالله و بیتالعدل جهانی، حوزه و حیطهی مقدس و تعیینشدهی دیگری را نقض نخواهند کرد.» بنابراین، بهائيان میتوانند مطمئن باشند که بیتالعدل جهانی به تفسیر و تبیین نصوص مقدسه وارد نخواهد شد.[۵۸]
سن مكگلن در پاسخ اين سؤال كه آیا مطلبی در آثار بهائی وجود دارد که نظر تو را تأیید کند مبنی بر اینکه بیتالعدل میتواند تفاسیر غیرالزامآور از نصوص بهائی انجام دهد؟ مينويسد:
«وقتی هر فرد میتواند تفسیر غیرالزامآور از نصوص بهائی ارائه کند، عجیب خواهد بود که محافل و بیتالعدل نتوانند چنین کاری را بکنند. وقتی بیتالعدل میگوید «حق تفسیر و تبیین به بیتالعدل داده نشده و بیتالعدل به تفسیر آثار مقدسه نخواهد پرداخت» باید این متن و عبارت را در سیاق و چهارچوب خودش معنا و برداشت کرد؛ یعنی تفسیری که گاردین میتوانست انجام دهد (تفسیر الزامآور)، بیتالعدل نمیتواند و وارد آن حوزه نمیشود. همچنین واضح است و همگان میدانند که هر قرائتی، یک نوع تفسیر است و هر استدلال بر پایهی قرائت، نوعی تفسیر است. اگر بیتالعدل جهانی اصلاً مجاز به ارائهی تفسیر نباشد، یعنی آنها از مغزشان اصلاً استفاده نکنند… بنابراین بیتالعدل میتواند با استفاده از نصوص بهائی و عقل و استدلال به تشریح مواضع خود بپردازد، ولی ما نباید آن دیدگاه را بهعنوان برداشت الزامآور از عقاید و تعالیم بهائی تلقی کنیم؛ زیرا قرار نیست بیتالعدل به جانشین گاردین تبدیل شود.
این یک اشتباه است که گسترش دامنهی اختیارات بیتالعدل باعث تقویت آن و تقویت جامعهی بهائی میشود. تقویت بیتالعدل منوط به پایبندی روشن و صریح آن به چهارچوب نصوص است و هرگونه تجاوز و تخطی از آن موجب تضعیف بیتالعدل میشود، هرچند بیتالعدل در این کار حسن نیت داشته باشد. چنین امری نهتنها باعث وحدت بیشتر نمیشود، بلکه موجب تشتت و تفرقه است. توان بهائیان، برای حفظ وحدت، طی چند نسل، ناشی از این حقیقت است که ما عهد و میثاق داریم که در اسناد شفافی نوشته شده و همهی ما میتوانیم آن را مشاهده کنیم. لذا دیگر جایی برای نظرات قانونی و موجه مشابه، دربارهی ساختار جامعهی بهائی وجود ندارد. اگر کسی بخواهد بیتالعدل را جور دیگری درست کند، یا از یک گاردین خودخوانده پیروی کند، یا امثال این موارد، واضح است که همهی این موارد غلط و بدون مبناست. بهمحض اینکه چیزی به الزامات و محدودهی روشن تصریحشده در متون، دربارهی مؤسسات بهائی، اضافه شود؛ حتی با این نیت و عقیده که این مطلب برای حفظ وحدت ضروری است، برخی از بهائیان بهدرستی و کاملاً قانونی به آن اعتراض کرده و مخالفت خواهند نمود. وحدت ما مبتنی بر مطالبی است که به صراحت در متون بهائی آمده است.
من با این فرض که بهاءالله نمیخواسته محافل دچار مرگ مغزی شوند، عقیده دارم که هرآنچه آن محافل انجام میدهند مبتنی بر تفسیر روشن و قطعی از تعالیم بهائی است و نکتهی مهم بعدی این است که بدانیم هیچیک از این تفاسیر الزامآور نیست و تنها تفسیر الزامآور از تعالیم و نصوص بهائی، متعلق به عبدالبهاء و شوقیافندی است.»
مكگلن در پاسخ به اين سئوال كه :
«اگر ما تفاسير محافل و بيتالعدل را الزام آور ندانيم با این فرض و استدلال، هر فرد بهائی آزاد خواهد بود که با نظرات محافل و بیتالعدل جهانی موافق نباشد و از آنها اطاعت نکند. اگر تفسیری الزامآور نباشد، بهائیان لزومی به اطاعت از آن ندارند. درحالیکه بهائیان مجاز به عدم اطاعت از محفل و بیتالعدل نیستند و این به معنای نادرستی عقیده و دیدگاه تو است. » چنين پاسخ میدهد:
«منطق و استدلال شما درست است. ما موظف به اطاعت از محافل محلّی و حکومتهای خود هستیم. ولی اطمینان نداریم که تصمیم و نظر آنها درست است و مجبور نیستیم با تصمیمهای آنها موافق باشیم؛ بلکه باید آنها را اجرا کنیم. بهائیان مجاز به نافرمانی از بیتالعدل نیستند. درعینحال از ما خواسته نشده تا بیتالعدل را درون کفشهای خالی گاردین بگذاریم و کلمات آنها را یکسان تلقی کنیم. از ما خواسته شده که بین این دو مؤسسه تفاوت قائل شویم و از هر دو اطاعت نماییم. یکی از آنها تفاسیر الزامآور از تعالیم بهائی به ما ارائه میکند و دیگری موجب وحدت جامعه شده و وحدت اسباب حرکت است و به ما میگوید چه کاری باید انجام دهیم. شوقیافندی میگوید خود گاردین هم اگر بیتالعدل تصمیمی خلاف تعالیم بهائی بگیرد، نمیتواند آن را نقض کند. لذا قطعاً هیچ فرد بهائی هم نمیتواند چنین کند.»
مكگلن در مورد عصمت بيتالعدل نيز میگويد:
«… بیتالعدل دانای به همه چیز نیست… بلکه، همچون گاردین، (ولي امرالله) وقتی قرار است درباره موضعی تصمیم بگیرد نیاز دارد که اطلاعات مربوطه را کسب و ملاحظه کند. همچنين او، ممکن است با پیدا شدن اطلاعات و حقایق تازه، تصمیمهای خود را تغییردهد.»[۵۹]
مكگلن در كامنتي كه در ذيل مقالهی خانم كارن باكت با عنوان «آيا بيتالعدل مصون از خطا است» میگذارد[۶۰] مینويسد:
«بهطور یقین مصون بودن از اشتباه نیازمند علم مطلق است، که نه بیتالعدل و نه ولی امرالله دارای آن نیستند؛ شوقیافندی میگوید اگر ولی امرالله را فردی مافوق بشری بدانیم همانا کفرگویی کردهایم.»
بهیقین همین مسأله برای بیتالعدل هم صادق است، یعنی مصون از خطا و اشتباه دانستن بیتالعدل جهانی نیز کفرگویی است.
بیتالعدل میگوید:
ما در میان نوشتجات شوقیافندی مطلبی نیافتهایم که حاکی از این باشد که بیتالعدل در تصمیم گیریهای خود به نتیجه نادرستی میرسد.
این درحالی است که شوقیافندی میگوید:
«ولی امرالله نمیتواند نظر اکثریت اعضای بیتالعدل را لغو کند، اما وظیفه دارد چنانچه حكمي، در تعارض با مفاهيم و يا روح سخنان بهاءالله از سوي بيتالعدل صادر شود، به آنان تذكر داده و درخواست تجديدنظر در حكم صادره نمايد.» [۶۱]
بیتالعدل دانای کل و عالم به همه چیز نیست، درنتیجه ممکن است در تشخیص حقایق اشتباه کند یا بهخاطر کمبود اطلاعات در موضوعي به اشتباه بیفتد و این مسأله کاملا واضح است. امّا چیزی که شوقیافندی در اینجا میگوید بهطور خاص به موضوع مهمتری اشاره دارد: بیتالعدل فاقد دانش کامل از مفاهیم و روح تعالیم بهاءالله است. بنابراین، بیتالعدل میتواند در ورطهای مهمتر و عمیقتر از تصمیم اشتباه هم بیفتد. بهگونهای که ممکن است هدایت جامعهی امر را به مسیری جدای از روح منتج از سخنان بهاءالله ببرد. همانطور که هر فرد دیگری ممکن است اینگونه بشود. کلمات شوقیافندی دعوت به اصرار و الزام بیتالعدل بر مواضع شخصی آنها نیست، بلکه متذکر این مطلب است که افراد باید فروتنی داشته باشند.»
باید اضافه کنم که آنچه شوقی افندی میگوید نسبتاً هشداردهنده است و توسط اکثر بهائیان بهسادگی فهمیده نمیشود. از دید من، او میگوید نهتنها بیتالعدل میتواند اشتباه کند، بلکه میتواند در خلاف جهت ماهیت تعلیمات بهاءالله حرکت کند. این مسأله نوعی وخیم از موقعیتی است که او توصیف میکند. البته او این را در زمینهی مسؤولیت ولی امر در متعادلسازی اختیار و قدرت بیتالعدل بیان میکند.
همانطور که میدانید، ما اکنون در بهائيت، ولی امری نداریم. آن مقام خالی باقی مانده است و مسئولیتها و وظایف آن نیز برآورده نمیشود.
مكگلن در مقالهی «او نمیتواند فراتر رود» مینويسد:
«در نامهاي در سال ۱۹۳۴ دربارهی «دور بهاءالله»، پاراگراف مشهوري است كه: ولي امرالله بهعنوان مفسر كلمات و بيتالعدل بهعنوان قانونگذار تعيين شدهاند. ميخواهم به اين پاراگراف بپردازم، آنجا كه میگويد گاردين عضو بيتالعدل است، اگر حوزهی كاري آنها كاملاً مجزا باشد، اين امر نوعي تداخل خواهد بود. چگونه است كه گاردين يا نمايندهاش عضو جلسه بيتالعدل باشد و بيتالعدل بخواهد اتخاذ تصميم نمايد؟ شوقي مینويسد:
- اگرچه ولي امرالله رئيس دائمي بيتالعدل است ولي او نمیتواند حق انحصاري قانونگذاري بيتالعدل را ولو بهصورت موقت در اختيار خود بگيرد.
- او نمیتواند تصميماتي را كه توسط اكثريت اعضاي بيتالعدل اتخاذ شده، ابطال نمايد، بلكه بايد به آنها پافشاري كند كه مصوبهاي را كه در تعارض با مفاهيم بهائي است، مورد تجديدنظر قرار دهند.
- او بهعنوان گاردين، به تفسير و تبيین هرآنچه در كتب بهائي آمده است میپردازد و نميتواند قانونگذاري كند، مگر بهعنوان عضوي از اعضاي بیتالعدل.
جملات اول و سوم به ما میگويد كه گاردين نمیتواند قانونگذاري نمايد. به عبارت ديگر ما نبايد نوشتهها و عبارات او و البته منشيهاي او را بهعنوان احكام و قوانين بهائي تلقي كنيم!
من میخواهم روي جملهی دوم بسيار تأكيد كنم. شوقي افندي میداند كه به حكم الواح وصاياي عبدالبها، آنها، هر دو تحت حمايت (هدايت مصون از خطاء) هستند. خب، نتيجه چيست؟ اولاً، بنابه نظر گاردين، ميزان عصمت بيتالعدل محدود است. اين عصمت باعث نمیشود بيتالعدل خطا نكند و تصميمها و مصوباتي برخلاف نصوص و يا روح تعاليم بهاءالله نداشته باشد. اين مصوبات فقط نظر بيتالعدل است، براي يافتن تعاليم و روح تعاليم بهائي بايد به نصوص و گفتههاي شوقي افندي مراجعه كنيم. ثانياً اگر مصوبهی بیتالعدل، با وجود اعتراض ولي امرالله معتبر تلقي گردد، ديگر معنا ندارد كه بگویيم درصورت عدم حضور گاردين يا نمايندهی او، مصوبات جنبهي قانوني ندارد و اين پاسخي به طرفداران ريمي است كه مصوبات بيتالعدل را نامعتبر تلقي میكنند…».
در ادامه سن مكگلن، جايگاه بيتالعدل را دقيقاً مشخص نموده و معتقد است افراد نبايد درمورد بيتالعدل به كلمات غلوآميز دچار گردند و بيتالعدل نيز بايد بر اين امر دقت كافي نمايد و جلوي عبارات ناروا و تعابير ناصحيح را كه از آن بوي تملق و غلو میآيد، بگيرد.
او در مقالهی «معهد اعلي» كه در تاريخ ۱۶ دسامبر ۲۰۰۸ در وبلاگ خود نگاشته است، به يك مورد از اين اغراقها اشاره مینمايد:
«حتماً بهائيان مسنتر، چندسالي است متوجه شدهاند كه در مراجعه و نام بردن از «بيتالعدل جهاني» از يك عبارت جديد، يعني معهد اعلي استفاده میشود. در كتاب آنان میبينيم كه گفته میشود ما يك معهد اعلي داريم كه قبلاً دربارهاش صحبت كرديم كه همانا بيتالعدل جهاني است. پل لمپل (عضو بیتالعدل) در مقدمهاي بر كتاب «افق دورتر» به جريان مداوم هدايت، كه از سوي معهد اعلي میآيد، اشاره میكند. عباراتی که ولي امرالله، دربارهی بيتالعدل بهکار برده چنين است:
نهاد عالي قانونگذاري در نظم جهاني ـ نهاد عالي اداري و تشكيلاتي در دور بهائي ـ شوراي اداري عالي ديانت بهائي ـ هيئت اداري عالي بهائي ـ مؤسسهی اداري عالي ديانت بهائي ـ تشكيلات عاليه براي امور امر ـ اركان عالي مشتركالمنافع بهائي ـ هيئت قانونگذاري عالي در نظم جهاني بهاءالله، شوراي عالي به هدايت، سازماندهي و متحد ساختن امور بهائي در سراسرجهان خواهد پرداخت. ولي هيچگاه كلمهی «معهد اعلي» بهطور مطلق نيامده است. عباراتي كه شوقيافندي به كار برده است روشن میسازد كه بيتالعدل جهاني، تنها مؤسسهی عالي جامعهی بهائی است و نه جاي ديگر. ديگر اينكه در جامعهی بهائي هم، تنها در حوزهی نهادها و تشكيلات اداري موقعيت برتري دارد. شوقيافندي همچنين دربارهی خودش يا مؤسسهی ولايت امرالله هم عبارت «رأس روحاني عالي جامعهی بهائی» را بهكار میبرد. ازاينرو نمیتوان بيتالعدل را «رکن عالي» بهطور مطلق خطاب كرد. عالي بودن آن در حوزه و در ارتباط با تشكيلات اداري جامعهی بهائی است. در ديانت بهائي محدودهی اختيارات هريك از مؤسسات بهائي مشخص است. البته استفادهی گستردهی عبارت «معهد اعلي» و «اركان عالي» توسط خود بيتالعدل بهكار نرفته است، ولي توسط دارالانشاء و دارالتبليغ بينالمللي مورد استفاده قرار گرفته است. بهنظر میرسد استفاده از عبارت «معهد اعلي» حاكي از اين معناست كه گوينده اين ايده را در سر میپروراند كه بيتالعدل بر هر فرد و تشكيلات ديگري برتري و تفوق دارد. حال گوينده چنين قصد و نيتي داشته يا نداشته باشد، براي شنونده اینچنين تلقي پيش میآيد. همواره در تمام اديان، كساني هستند كه به كوچكنمایي يا بزرگنمایي میپردازند و در درازمدت مشاهده میشود كه ادعاي مقامات و عناوين بهكار گرفتهشده براي بنيانگذاران و مقامات روحاني حجيمتر میگردد. برخورد افراطي طرفداران متعصب، باعث رفتار تفريطي و واكنش منفي دولت، جامعه و ساير جوامع مذهبي میشود كه نهايتاً میتواند موجب بروز و ظهور تعارضات و صفآرائي شود. تقدسمآبي و اعلام مقامات و مناصب غلوآميز براي مقامات و موسسههای گرداننده در هر دين و آیين میتواند موجب تفرقه و جدایي بين آنها شود، كه بايد بهشدت از آن پرهيز كرد… اينك بهنظر میرسد بيتالعدل بايد بر اين امر دقت نمايد و جلوي عبارات ناروا و تعابير ناصحيح را، كه از آن بوي تملق و غلو میآيد، بگيرد.»
مكگلن در مقالهی «روشنگري بیتالعدل» توضيح میدهد كه روشنگريهاي بيتالعدل جنبهي الزامآور نداشته، بلكه در رابطه با افراد، میتواند جنبهي اقناعي داشته باشد، او مینويسد:
«بيتالعدل مجاز است در مواردي كه قانوني توسط كتاب اقدس بيان نشده است، يا ابهامي در آن است، به قانونگذاري بپردازد. اخيراً بيتالعدل بيان داشته است كه بيت در موقعيتي است تا هر اقدام لازم براي استقرار نظم جهاني بهائي را بر كرهي ارض، بهعمل آورد.[۶۲] ولي ممنوعيتي كه بهصراحت بيان شده است جاي استثنايي براي بيتالعدل نمیگذارد. آنها هم اجازه ندارند تفسير الزامآوري ارائه كنند. ارائه تفسير الزامآور از نصوص بهائي، فقط در صلاحيت عبدالبهاء و شوقيافندي است… بيتالعدل میتواند روشنگري داشته باشد ولي اين روشنگري جنبهي الزامآور نداشته، بلكه در رابطه با افراد میتواند جنبهي اقناعي داشته باشد. اگر هم اهل فكر و استدلال نباشند كه هيچ.»
- بهائيت و جهاني شدن: يك همافزایي جديد
بهائيت ادعا دارد كه يك آیين جهاني است و با دنياي مدرن هماهنگ است، درحاليكه اين ادعا نيازمند به اثبات است. مدرنيته و جهاني بودن لوازم و اسبابي دارد كه آیین بهائی فاقد آن است. ممكن است برخی ایدهپردازان بهائی در تئوري گاهي خود را با مؤلفههاي جهاني شدن، همجهت نمايند ولي در عمل نگاه محافظهكارانهی بهائي تصوير ديگري را نشان میدهد.
سن مكگلن دربارهی فصل ۱۴ كتاب «بهائيت و جهانيسازي» تاليف مارگيت واربرگ و آنيكا هويتامار و مورتن وارميند، در مقالهاي با عنوان «مواجههی بهائيت با جهاني شدن: يك همافزائي جديد» مینويسد: [۶۳]
«هدف اين نوشتار جلبتوجه به همافزايي و پتانسيل موجود بين ديناميسم جهانيسازي و بهائيت است. ساختار جامعهی بهائی، تحتتأثير سه عامل در حال تغيير و اصلاح است: نصوص و ديدگاههاي موجود در جامعهی بهائی، آداب و سنتهايي كه طي چند نسل گذشته در جوامع بهائي شكل گرفته است و نيازهاي يك جامعهی درحال جهاني شدن. لذا ما هيچ تلاشي براي پيشگویي اينكه اين رابطه و نزديكي پايدار خواهد ماند و يا كوتاهمدت و موقتي خواهد بود، نخواهيم داشت. مقايسهاي بين عوامل پويایي جهانيسازي و نصوص و سنتهاي رايج و جاري در جوامع بهائي، ابعاد اين رابطه را روشن خواهد كرد. در جامعهشناسي جهاني شدن و پست مدرن به پروسهاي اشاره دارد كه طي آن، از عصر جوامع مدرن داراي ساختار متمركز ملت ـ كشور، بهسوي مرحلهاي كه داراي ساختار متفاوتي است، حركت میكنيم. محرك اصلي جهانيسازي، ميل به تغيير ساختاري جامعه است كه عبارت است از تغيير و جابهجایي از جامعهی يكدست و يكنواخت، به مرحلهاي كه در آن سياست، دين، علم و اقتصاد به حوزههاي متمايز زندگي انساني تبديل میشود.
تفكيك حوزههاي يادشده كه از قرن ۱۴ و ۱۵ ميلادي، در اروپاي غربي آغاز شده بود، در قرن بيستم با سرعت بيشتري ادامه يافته و امروز شاهد نظريههای مدعي لزوم استقلال كامل اين حوزهها هستيم. دومين عامل پويایي جهاني شدن، فردگرایي است. در جامعهی پست مدرن و جهانيشده، هر فرد براي خود هويت مستقلي دارد و ميتواند نظرات و ديدگاه خاص خود را داشته باشد. عامل مؤثر دیگرِ داشتن هويت مستقل و استقلال فردي، آن است كه براساس آن، مرزهاي مرتبط به يك حوزه، به سايرحوزهها انتقال نمیيابد. براي مثال تجارت با مرزهاي سياسي و يا احكام ديني محدود نمیشود و يا جوامع ديني از مرزهاي سياسي فراتر میروند…
آخرين عامل محرك جهاني شدن را میتوان پلوراليسم و نسبيگرایي دانست. اين امر بر اثر مهاجرتها و تداخل و آميزشهاي بينفرهنگي و بينديني اتفاق میافتد. پيشرفتهاي صنعتي و تكنولوژيك و همگرايي و تداخل فرهنگهاي مادي، كمك زيادي به جهاني شدن میكند، هرچند من به اين موضوع نمیپردازم.
هوراس هولی، یکی از ایادی امر |
تعاليم بهائي در رابطه با اين بحث، موضوع وحدت عالم انساني را مطرح كرده است.آنها همچنين از آميزش بيننژادي طرفداري میكنند. البته در ميان بهائيان بايد بين پلوراليسم فرهنگي و ديني، تفاوت قائل شد. برخي مقامات و نويسندگان بهائي، پلوراليسم فرهنگي را پذيرفتهاند؛ ولي پلوراليسم ديني را مردود میشمارند. هوراس هولي[۶۴]، بهعنوان يك نمونه بارز، مخالف هرنوع تنوع اجتماعي است. او بهاءالله را مخالف هرگونه تحول اجتماعي معرفي میكند. هوراس هولي نمونهی بسيار خوبي از مخالفان تحولات اجتماعي است كه میخواهد جامعه را به جامعه كمون اوليه، بازگرداند. او در مورد دين هم همان نظر را دارد!
در زمينهی پلوراليسم و در حوزه روابط جنسي، در آثار بهائي مطلب روشني نيست… باوجوداین، امروزه برخي جوامع بهائي هستند كه در آنها تنوع جنسيتي، بدون سروصدا، پذيرفته شده است. نسبيگرایي در حوزهی حقيقت در نصوص بهائي تأیيد شده است، اگرچه در عمل چنين نيست. تجربهي خود من اين است كه اين مطلب، با توجه به فرهنگ و گرايش اعضاي محافل ملي بهائي متفاوت است. فردگرایي، بهعنوان فلسفهی اجتماعي مدرن، ريشه در عصر روشنگري دارد، كه در نصوص و ادبيات بهائي، تحت عنوان تحري حقيقت و يا نفي تقليد كوركورانه تصديق شده است…».
مكگلن در قسمت پاياني مقاله اينطور نتيجهگيري مينمايد:
« بهائيت در تئوري تطابق زيادي با عناصر و مؤلفههاي جهاني شدن دارد، ولي در عمل نگاه محافظهكارانهی بهائي تصوير ديگري را رقم زده است. نگاه آنان براي ايجاد جامعهی يكسان و يكنواخت، برگرفته از كلاسهاي درس روحي و همچنین ارزيابي و نگاه منفي آنها از فردگرايي است. اين تفكر كه جامعهی بهائی بايد براساس ايدئولوژي واحد بهائي شكل گيرد، تداوم رياست مردانه بر بهائيت و در مواردي طرد و نفي ساير اديان و نگاه منفی به پلوراليسم، گوشههايي از مشكلات جدي جامعهی بهائی است. اگر بهائيان بخواهند جامعهی آينده را بهگونهاي ترسيم كنند كه آیين خود را در مركز آن ببينند، درآنصورت، عملاً آیين خود را به حاشيه راندهاند.
همچنين جامعهی بهائی با چالشهاي روشنفكرانهی قابل توجهي روبروست. بازسازي و ارائهي چهرهی پستمدرني از بهائيت، مستلزم ارائه و توجيه مناسبي از همگرایي و پيوستگي ديني و اجتماعي و روابط مناسب بين اين دو است. اينكه فقط تعريف سكولار پستمدرن را در نوشتههاي خود نقل كنيم، كافي نيست. بهاءالله را بايد بتوان بهعنوان پيامبر دورهي پست مدرن بازتعريف كرد؛[۶۵] همان كاري كه خوان كول انجام داد. بايد نوشتهها و تفاسيري را كه براي چند نسل تكرار شده، با خوانشهاي جديد تعويض نمود. بايد تلاش كنيم تصوير جامعهی ساده و يكدست پيشين را، در حوزهی مراسم، موسيقي و هنر با پردازش جديد توسعه دهيم و بهائيت را در درون و بيرون، به طرز جديدي تعليم دهيم. اگر قرار است بهائيت در يك جامعهی جهاني رشد كند، لازم است برخي زير ساختهاي آن تغيير كند. بايد سانسور و ساير موانع نامتعارف در جامعهی مدني، برداشته شوند. شبكهها و منافع گروهي جوامع مدني به رسميت شناخته شوند و اين طرز فكر، كه تنوع فكر را بهعنوان «دشمن و اپوزسيون داخلي» نسبت به حقيقت بهائيت تلقي میكند، كنار گذاشته شود. هر جامعهی بدون مفهوم قوي و مستحكم از حقوق فردي و معيارها و زيرساختهاي مناسب براي تضمين اين حقوق، فاقد جايگاه در دورهي پست مدرن است. ادامه روند و وضعيت كنوني، مؤيد آن است كه جامعهی بهائی، در مجموع، حداقل براي ۳-۲ نسل آينده، ظرفيت ورود به دوره پستمدرن را نخواهد داشت…»
- بحثي دربارهی انتخابات بهائي و چالشهاي آن
بهائیان مدعی هستند كه از نظام انتخاباتی ویژه و منحصربهفردی برخوردارند. در این نظام انتخاباتی اعضای بیتالعدل بهعنوان رهبر جامعهی جهانی بهائی، اعضای محافل ملی بهعنوان بالاترین مقام اجرایی در هر كشور و اعضای محافل محلی بهعنوان بالاترین مقام اجرایی در هر شهر انتخاب میشوند. از شاخصههای مردمی بودن این انتخابات این است كه همهی بهائیان میتوانند کاندیدا شوند (بهجز خانمها در انتخابات بیتالعدل) و افراد جامعهی بهائی نیز مكلف هستند در انتخابات شركت نمایند و رأی بدهند. در بهائیت معرفی نامزد انتخاباتی و یا معرفی افرادی خاص بهعنوان كاندیدا و همچنین انجام تبلیغات برای افراد شركتكننده در انتخابات مطلقاً ممنوع است،[۶۶] لذا هر فرد بهائی مكلف است به فرد شایستهای كه خود میشناسد رأی دهد. هرچند در نصوص بهائی ذكر شده است كه افراد موردانتخاب باید مؤمن و خدوم و ازخودگذشته و… باشند، ولی معیاری برای بررسی و گزینش تواناییهای مدیریتی و تخصصی افراد و شرط خاصي برای انتخاب شدن وجود ندارد و افراد براساس شناخت محدود محلی انتخاب میشوند.
عليرغم ادعاي تشكيلات بهائي در ويژه بودن انتخابات بهائي، در بين روشنفكران بهائي اعتراضاتي به نحوهي انتخاب اعضاء در تشكيلات بهائي وارد شده است و عدهاي اين انتخابات را صوري و درحقيقت نوعي انتصاب تلقي مینمايند. در اين انتخابها به دليل نبودن تبليغات، افراد نوعاً ناشناخته بوده و سوابق و ويژگي آنها مشخص نمیگردد. از طرف ديگر به دليل عدم معرفي كانديدا، مشخص نمیشود كه چه كسي در فهرست انتخابي قرار دارد و چون سري است، تشكيلات اين امكان را دارد تا هركسي را كه دوست داشت، بهعنوان فرد برنده، معرفي نمايد.
دكتر سن مكگلن، نويسندهی كتاب دين و دولت در آيين بهائي، در مقالهی «جانشين قانوني ولي امر، واقعيت يا جعل؟»[۶۷] ضمن بيان ديدگاه خود در موضوع فوق، با ظرافت و طنز خاصي، به نحوهی برگزاري انتخابات كه عبدالبهاء به آن تصريح کرده ـ كه همانند انتخابات جوامع انگلستان و امريكا، كانديداتوري و مشورت در آنها آزاد است ـ اشاره میكند و از روش غيردمكراتيك فعلي انتخابات بهائي انتقاد مینمايد و مينويسد:
«حضرت عبدالبهاء در الواح و وصایای خویش نهاد «گاردین» یا «ولی امرالله» را بنا کرد و نوهی دختری خویش، شوقیربّانی را بهعنوان اولین گاردین تعیین و مقرر کرد که او، به ترتیب زیر برای خود جانشین معین نماید: بر گاردین فرض است که در دورهی حیات خویش، فردی را تعیین نماید که جانشین او گردد… ایادی امرالله، باید از میان خود نه نفر را انتخاب کنند… و این گروه بهاتفاق و یا اکثریت آراء باید نظر خویش را در مورد فرد موردنظر گاردین برای جانشینی ابراز نمایند. ابراز نظر موافق یا مخالف باید بهصورت مخفیانه صورت گیرد.[۶۸]
یکی از احبّای ایرانی، وقتی با این عبارت مواجه شد، سئوال کرد یعنی جمع نهنفرهی ایادی حق داشتند پیشنهاد و انتخاب گاردین را نپذیرند و آن را رد کنند؟ متن فوق خیلی صریح میگوید: آری! نه نفر ایادی، در یک رأیگیری مخفیانه، رأی میدهند و نظر اکثریت نافذ خواهد بود. وقتی عبدالبهاء از تصمیم اکثریت صحبت میکند و رأیگیری مخفی است، طبیعی است که نظرات و آراء ممکن است مخالف و منفی باشد و آنها حق داشتند انتخاب گاردین را بپذیرند یا رد کنند. البته بحثی هم دربارهی ممنوعیت مشاورهی خصوصی یا عمومی نشده است. عبارت بالا روشن و سیر تاریخی رويدادها نيز گویاست. آن هیأت نه نفرهی ایادی هیچگاه انتخاب نشد؛ ولی امرالله هم کسی را بهعنوان جانشین خود به آنها معرفی نکرد، لذا دراینمورد هیچگاه تصمیمگیری نشد! ولی مرور این بخش از الواح وصایا خالی از لطف نیست؛ زیرا:
عبدالبهاء یک شیوهی انتخاب دموکراتیک را صریحاً توصیه و تجویز کرده است. شاید او میتوانست مثل روشی که در اسلام معرفی شده، چه شیعهی اثنیعشری یا اسماعیلیه؛ روش انتصاب الهی جانشین را مطرح کند ولی این کار را نکرد و انتخاب و رضایت را مطرح کرد. البته شاید بعضی بتوانند ادعا کنند که این روش با روش انتخاب خلیفه در نظام سیاسی اهل سنت یکسان و شبیه است.[۶۹]
تصریح عبدالبهاء به اعلام رضایت و موافقت ایادی امر، احتمالاً بیانگر این نکته است که پروسهی دموکراتیک میتواند به نتیجهی صحیح برسد. برای مثال، اگر گاردین جانشینی را معرفی کرد و ایادی او را تأیید نکردند، آن گاه ولیامرالله فرد مناسب دیگری را و یا همان فرد را، مثلاً در زمان دیگری، معرفی میکند. اگر عبدالبهاء بر این اعتقاد بود که نظر گاردین همیشه میتواند درست، صحیح و صائب باشد و او همواره و در زمان مناسب میتواند فرد مناسبی را معرفی نماید؛ دیگر احتیاجی به تنظیم این روش و پروسه نبود…»[۷۰]
او در مقالهی ديگري با عنوان «بدون اشاره به افراد خاص»[۷۱] با اشاره به انتخابات بيتالعدل مینويسد:
«از لحظهاي كه پاپ بنديكت شانزدهم اعلام بازنشستگي كرد، اسامي جانشينان احتمالي او مورد بحث و بررسي قرار گرفت. همچنين بحث شد كه پاپ موردنظر بايد چه شرايط و تواناييهايي براي ادارهی كليسا، در سالهاي آتي داشته باشد؟ پاپي از امريكاي جنوبي؟ يا افريقا؟
همهی اينها مطالب و اخبار جالبي براي رسانهها بود. ولي اخبار مربوط به انتخابات بهائي، حتي انتخابات پيش رو، براي تعيين اعضاي بيتالعدل جهاني، براي كسي جذاب و مهم نيست.
جامعهی بهائی، افراد روحاني بهشكل افراد متخصص براي راهبري جامعهی ديني ندارد. امور جامعهی بهائی توسط محافل محلي و ملي منتخب اداره میشود. اعضاي محفل ملي، در هر كشور، امور جامعهی بهائی خود را اداره میكنند. هر ۵ سال يك بار نيز، رايگيري براي انتخاب اعضاي بيتالعدل جهاني انجام ميشود. اين موسسه امور جامعهی جهاني بهائي را تمشيت میكند. در آوريل امسال، در كانونشن بينالمللي، در حيفاي اسرائيل، در پنجاهمين سال تأسيس بیتالعدل، براي يازدهمين بار اين انتخابات برگزار میشود.
انتخابات بهائي در سطوح محلي، ملي و بينالمللي، بدون كانديداتوري و رقابت و يا اشاره به افراد خاص صورت میگيرد. شرايط و ويژگيها در اين انتخاباتها روشن است:
ضروري است كه هيأتهاي نمايندگي منتخب… صرفاً اسامي كساني را كه وفاداري بيقيدوشرط، فداكاري و ازخودگذشتگي، فكر و ذهني آموزشديده، توانايي شاخص و تجربهی كافي دارند درنظر بگيرند…[۷۲]
در مورد ظاهر كار میتوانيم به اصحاب رسانه بگوييم كه تشريف ببريد. چراكه اينجا هيچ اتفاق خاصي رخ نمیدهد. دربارهی هيچ شخصيتي كالبدشكافي نمیشود و دربارهی هيچ موضوعي بحثي صورت نمیگيرد. اگر قرار بود واقعيت تا اين اندازه مبهم و تار باشد من هم لازم نبود دربارهی آن بنويسم، ولي داستان بيش از اينها است. شوقيافندي میگويد بهائيان بايد قبل از هر انتخاب «بين خودشان دربارهی شرايط و ويژگيهاي چنين عضويتي، بدون اشاره و تعيين مصداق، بهطور غيرمستقيم و بدون ذكر نام افراد خاص، شور و مشورت و بحث و فحص نمايند.»[۷۳]
ولي ما ضوابط و شرايط را میدانيم، اينطور نيست؟ و قرار نيست كه به افراد خاصي اشاره كنيم. پس چرا شوقيافندي همهی بهائيان را (و نه فقط اعضاي هيأتاي نمايندگي را) فرا میخواند تا دربارهی شرايط و ويژگياي عضويت بحث و بررسي نمايند؟ آيا او فراموش كرده بود كه دو سال پيش شرايط و ويژگيها را به ما گفته بود؟ اين درست نيست، زيرا او طبيعتاً فردي با روحيه سيستماتيك و دقيق و باريكبين بود.
من فكر میكنم پاسخ اين است كه گرچه او شرايط كلي را كه بايد مورد توجه انتخابكنندگان قرار گيرد بيان كرده است (وفاداري بيقيدوشرط، فداكاري و ازخودگذشتگي، فكر و ذهني آموزشديده، توانايي شاخص و تجربه كافي)، ولي درعينحال توجه داشته است كه هر جامعهی ملي بهائي نيازهاي خاص خود را دارد و يا اينكه نياز امسال جامعه، با نياز سال بعد و يا ۱۰ سال بعد آنها متفاوت خواهد بود. آنچه كه شوقيافندي از بهائيان میخواهد تا مورد بحث و مداقه قرار دهند، شرايط، نيازها و مقتضيات كنوني است. بيتالعدل نيز هدايت مشابهي ارائه كرده است: «شايسته است كه بهائيان، در ارتباط با انتخابات بهائي، بدون اشاره به اسم اشخاص خاص، «ويژگيها و شرايط عضويت در نهادي را كه بايد انتخابات برايش صورت گيرد، مورد بحث و بررسي قرار دهند…»[۷۴] شرايط ضروري «موردتوجه» شوقيافندي عبارت است از « وفاداري بيقيدوشرط، فداكاري و ازخودگذشتگي، فكر و ذهني آموزشديده، توانايي شاخص و تجربه كافي». با توجه به حدود وظايف و اموري كه هيأت منتخب بايد انجام دهد، هر بهائي بايد فرد مناسبي را كه بايد به او رأي دهد، ارزيابي نمايد و از بين كساني كه درنظر دارد، بايد با توجه به شرايط و ملاحظات ديگري، چون تنوع و توزيع سني، جنسيتي و فرهنگي به گزينش بپردازد. فرد انتخابكننده، بايد پس از انديشه و تفكر كافي و قبل از زمان انتخابات، تصميم خود را گرفته باشد.»
به عقيدهی من، يكي از شرايط عضويتي كه نمايندگان كانونشن بينالمللي بهائي بايد موردتوجه قرار دهند، آن است كه اعضاي آتي بيتالعدل بايد سابقه و تجربهی طولاني و ثمربخش در محافل ملي داشته باشند. در هر انتخابات بهائي، سابقهی مفيد عضويت در محفل، يكي از نشانههاي مهم توانايي و تجربه بايد تلقي شود. درخصوص انتخابات آتي بيتالعدل جهاني، چهار دليل ديگر، عضويت در محافل ملي را ضروري و مهم میسازد:
۱) اگر عضويت در بيتالعدل مبتني بر عضويت طولاني در محافل ملي باشد، اين امر موجب تحكيم رابطه بين نهادها و مؤسسات ملي و بينالمللي میگردد، كه وظايف نزديكي در نظم اداري بهائي دارند.
۲) با اين روش كساني وارد بيتالعدل میشوند كه تجربهی لازم براي اجراي برنامههاي متنوع توسعهاي و اجراي برنامهها و سياستهاي مصوب بيتالعدل را در سطح ملي داشتهاند و اين موضوع كمك شاياني به اجرا و تحقق آن برنامهها خواهد كرد.
۳) در مقايسه با وضع فعلي كه اعضاي جديد بیتالعدل، از بين افراد دارالتبليغ بينالمللي برگزيده میشوند و نه از بين اعضاي محافل، تغيير اين روند میتواند نشانهاي از يك شروع جديد باشد.
۴) اين كار میتواند نشانگر رابطهی طبيعي و ثمربخش عرصههاي انتخابي و انتصابي نظم اداري بهائي باشد؛ رابطهاي كه در وضع فعلي، كه اعضاي بيتالعدل جهاني از بين اعضاي مذكر دارالتبليغ بينالمللي گزينش میشوند، تا حدي مبهم و مخدوش شده است. در شرايط فعلي، بهنظر میرسد كه دارالتبليغ بينالمللي همان شوراي كاردينالهاي واتيكان است كه پاپ از ميان آنها انتخاب میشود.
اين ملاحظات ممكن است به ذهن مشاوران قارهاي و اعضاي دارالتبليغ بينالمللي هم خطور كند. آيا براي توسعه و بهبود نظم اداري بهائي، بهتر نيست كه آنها از هيئتهاي نمايندگي تقاضا كنند كه آنها را براي عضويت در بيتالعدل انتخاب نكنند؟ سوابق قبلي و نمونههايي از اين درخواست وجود داشته است. اولين مثال از اين دست، درخواست ايادي مقيم ارض اقدس از اعضاي محافل ملي است كه به آنها رأي ندهند[۷۵] كه با اين كار خود صراحتاً جدايي حوزههاي قدرت و تشكيلات از يك طرف و هدايت و خرد و انديشه را از سوي ديگر اعلام كردند.
جدايي اين دو حوزه، در كتاب دور بهائي از سوي شوقي افندي مورد تأكيد قرار گرفته است.
اين جدايي حوزههاي ولايت امرالله و بيتالعدل و مؤسسات آنها، مستلزم تمايز بين کارکنان آنها تا حد امكان است. مفاد يكي از نامههاي صادره از سوي گاردين اشعار میدارد:
ولي امرالله اظهار میدارد كه ايادي امر میتوانند امور تشكيلاتي را عهدهدار شوند مگر آنهايي كه بهطور دائم مقيم حيفا هستند و به گاردين در امور اداري مساعدت مینمايند.
«هرگاه آن زمان فرا رسد كه ايادي امرالله تصدي اداري و تشكيلاتي را رها كنند و براي خدمت تحت امر ولي امرالله وقت خود را آزاد نمايند، ايشان موضوع را بهاطلاع احبا خواهند رساند.»[۷۶]
همانگونه كه گاهی در نامههايي كه از طرف شوقي نوشته شده است مشاهده میگردد، عبارات و جملات كمي ضعيف است، از جمله عبارت «تشكيلاتي» به دو معناي متفاوت بهكار رفته است. منظور چيست؟ آیا منظور این است که ايادي ساكن ارض اقدس كه به گاردين در كارهايش كمك میكنند، نمیتوانند براي تصدي امور تشكيلاتي انتخاب شوند و در آينده اين قانون به ساير ايادي تسري خواهد يافت؟
به همين ترتيب بيتالعدل در تصميم مشابهي اعلام كرده كه مشاوران، مادام كه در اين سمت خدمت میكنند، «نبايد به عضويت نهادهاي اداري ملي يا محلي درآيند…» [۷۷]و نيز بيتالعدل از اعضاي هيأتهاي معاونان خواسته است تا در كانونشنهاي ملي به هيأتهاي نمايندگي پيشنهاد نمايد كه صحيح نيست آنها را براي عضويت در محفل ملي انتخاب نمايند:
«محافل ملي در حوزههايي كه اعضاي هيأتهاي معاونان فعال هستند، بايد به هيأتهاي نمايندگي در كانونشنها يادآور شوند كه چون فعاليتهاي تبليغي و اداري قابلجمع نيست، لذا شايسته است كه اعضاي هيأتهاي معاونت، بخش تبليغ يا صيانت را آزاد بگذارند تا براي انجام وظيفهي محوله تمركز نمايند…»
متن زير از نامه گاردين (شوقيافندي) را، كه توسط منشي ايشان نوشته شده، میتوانيد جهت هدايت اعضاي نمايندگيها، بههنگام رأيگيري، بهاطلاع آنها برسانيد:
«مبلغان امر قطعاً میتوانند اعضاي هر محفل و لجنهاي باشند. نقصي متوجه آنها نيست، ولي شوقيافندي ترجيح میدهد كه آنها همهی وقت خود را صرف تبليغ نمايند و وظايف اداري را به كساني كه نمیتوانند كار تبليغ انجام دهند، واگذارند.»[۷۸]
بنابراين، اين كار هم مجاز و هم قابل ستايش خواهد بود اگر اعضاي دارالتبليغ به هيأتهاي نمايندگي بگويند كه بهتر است اجازه دهند آنها به كارها و وظايف خاص خود برسند، در همان زمينهاي كه برايشان تعيين شده است. نظر شما چيست ؟»[۷۹][۸۰]
- بهائيان دخول افواج را فراموش كنيد!
سن مكگلن در ابتداي اين مقاله در گفتوگویي كه با دكتر موژان مومن داشت، اشاره نمود كه با توجه به تغييرات فرهنگي رخ داده در بهائيت و شروع كلاسهاي روحي عليالخصوص در سالهاي ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۷ در امريكا تعداد قابلتوجهي از بهائيت اخراج يا كنارگيري نمودهاند. بر طبق آمار رسمي محفل ملي امريكا سالانه ۵۰ درصد کاهش تسجيل و ثبتنام در بهائيان امريكا، اتفاق افتاده است. اين پديده ارزش مطالعه دارد. بايد با بررسي جامع و استفاده از پرسشنامه و مصاحبه روشن شود چه درصدي از اين افراد، بهائيت را ترك میكنند و چه درصدي از آنها از عضويت در تشكيلات انصراف میدهند و دلائل آنها براي اين كار چيست؟
آقاي پرفسور آنيل سروال در مطلبي با عنوان «بهائيان دخول افواج را فراموش كنند» در وبلاگ خود، به توصيه سن مكگلن به بهائيان اشاره مینمايد:[۸۱]
«بحث دخول افواج از جمله وعدههایي همچون وحدت جامعهی بشري يا تحقق صلح اصغر، قبل از سال ۲۰۰۰ است. همان عناويني كه دوست داريم اتفاق بيفتد! اما اين روزها شاهد خروج افراد از جوامع بهائي هستيم، همانطور كه پيشگویي ايجاد صلح اصغر نارس و ناپخته بود، اشتباه محاسبه در رابطه با دخول فوجفوج به بهائيت نيز به مراتب فاحشتر است. بيش از ۵۳ سال از وعدهي دخول افواج میگذرد. رضوان ۱۹۶۴ گفته شد كه گزارشهایي از موفقيت و پيشرفت امر خواهند داد، ولي نتيجه چه شد؟ در جزوهی «تشويق برنامهی دخول افواج» تأليف دارالتحقيق مركز جهاني بهائي در سال ۱۹۹۳، كه حاوي چند نقل قول از شوقيافندي در سالهاي ۱۹۴۴، ۱۹۴۵، ۱۹۴۹ و ۱۹۵۱ است، خطاب به بهائيان آمريكا میگويد: «به نسبتي كه اهل بهاء، فرهنگ و احكام بهائي را در خود به نمايش بگذارند، میتوانند مردم را به سمت امرالله (آئين بهائي) جذب و جلب نمايند» اما در جزوه يادشده به پيام بسيار مهم شوقيافندي كه به خط و انشاء خود اوست و نشان از تفكر او دارد توجهي نشده است (روز موعود فرا رسيده است،۱۹۵۳). بهنظر میرسد اين مطلب به دليل تعارض با ديدگاه و توصيههاي بيتالعدل جهاني، عملاً ناديده گرفته و حذف شده است: « فرايند دخول افواج، يك روند تدريجي است و بايد همانطور كه بهاءالله پيشبيني كرد، ابتدا صلح اصغر محقق و مستقر گردد… و اين خود مستلزم بازسازي نوع بشر است، كه اين امر نيز درنتيجهی به رسميت شناختن وحدت عالم انساني، از سوي همهي جوامع بشري است…در اين مرحله تودههاي انساني به بيداري روحاني دست پيدا كرده و سپس وحدت همهی نژادها و طبقات اجتماعي با اطلاع از دعاوي و تعاليم بهاءالله ظاهر میشود، كه اين زمينهساز پيدايش نظم جهاني بهاءالله خواهد بود.[۸۲]
همچنين رفتارهاي فردي و گروهي ما بايد بهنحوي باشد كه با نيازهاي روبهازدياد كشور محل زندگي ما تناسب داشته باشد، بهگونهاي كه مردم كشور آماده اصلاح و تغيير در روش زندگي، جامعه و دين خود بشوند. رشد جامعهی بهائی از پاسخگویي ما به پرسشها و نيازها، بهوجود میآيد نه تبليغ گسترده.»
- نتيجهگيري
سن مكگلن، هنرمند، متفكر، متكلم و نويسندهی مطلع و محقق و منتقد بهائي است كه بعد از ۳۱ سال عضويت فعال در تشكيلات بهائي، به دليل مواضع انتقادي و ديدگاههاي آزادانديشانهاي كه داشت از بهائيت اخراج گرديد. او سعي داشت با نوشتن مقالات روشنگرانه و بعضاً انتقادي، ديگران را متوجه واقعيات موجود در جامعهی بهائی نمايد. مكگلن با ديد صرف مؤمنانه و تقدسمآبانه به بهائيت نگاه نكرده است و بهعنوان انساني دلسوز و منطقي، هيچگاه برخوردي ستيزهجويانه با تشكيلات بهائي از خود نشان نداده است. او احكام موجود در كتاب اقدس را ناقص و اقتباسي از احكام اديان گذشته و مطابق با زمان ندانسته و آن را هراسآور شمرده است. عليالخصوص در بحث تساوي بين زن و مرد و عدم اجازهی حضور زنان در ييت العدل. بهنظر مكگلن بيتالعدل اجازهی دخالت در امور سياسي را نداشته و امور سياسي را بايد به دولتها واگذار نمايد. او همچنين ميزان عصمت بيتالعدل را محدود میداند و حيطهي اختيارات بيتالعدل را عمدتاً محدود به قانونگذاري و تشريع قوانين جديد میشمرد. مكگلن اظهارنظر بيتالعدل درمورد قوانين منصوصه را براي بهائيان الزامآور نمیداند. او انتخابات بهائي را فرمايشي میخواند و معتقد است اعضاي دارالتبليغ بينالمللي و مشاوران قارهاي در بهائيت بايد از عضويت در بيتالعدل معاف شوند و امكان عضويت را از بين اعضاي محافل ملي فراهم آورند. او همچنين معتقد است بهائيت در تئوري، خود را آیيني جهاني و مدرن معرفي مینمايد ولي در عمل سازوكارهاي جهاني شدن و مدرنيسم را ندارد و در نهايت اين زنگ خطر را براي تشكيلات بهائي بهصدا درمیآورد تا با كنكاشي دقيق دلائل خروج مستمر بهائيان از بهائيت و عدم استقبال جوانان جديد بهائي از عضويت در تشكيلات را موردبررسي قرار دهند.
منابع :
نامهی مركز جهاني بهائي خطاب به كليهی محافل ملي مورخ ۲۰۰۵/۱۱/۲۲ به نقل از باكيا.
كتاب دين وحكومت – الهيات سياسي پستمدرن، پاياننامه دانشگاه ليدن پي نوشت شماره ۶٫
وبلاگ ميثاق ابدي https//misaghabadi.org مقالهی آشنائي با ناموران بهائي : سن مكگلن.
مقالهاي در معرفي كتاب اقدس – بديعالله فريد چاپ ۱۳۰ بديع.
مقالهی زنها حساستر از آن هستند كه به عضويت بيت درآيند، سن مكگلين.
مقالهی تفكراتي دربارهی تعاليم بهائي وبلاگ سن مكگلن.
مجموعهی اشراقات.
مكاتيب عبدالبهاء جلد ۳٫
فصلنامهی بهائيشناسي سال دوم شماره ۵٫
بهائيت و جهانيسازي تاليف مارگيت واربرگ و آنيكا هويتامار و مورتن وارميند، پينوشت شماره ۴۸٫
كتاب اركان نظم بديع، غلامعلي دهقان.
[۱] Church and State: a postmodern political theology (book 1), dissertation, University of Leiden, the Netherlands, distributed as volume 19 of ‘Studies in the Babi and Bahai Religions’ (Kalimat Press, Los Angeles), 2005)
[۲] ‘Theocratic assumptions in Baha’i literature’ in S. Fazel and J. Danesh (eds) Reason and Revelation, Studies in Babi and Baha’i Religions vol. 13, Los Angeles, Kalimat Press, 2002. Pdf version
[۳] Some considerations relating to the inheritance laws of the Aqdas,’ Bahá’í Studies Review, vol. 5 no. 1, 1995
[۴] Toward the Enlightened Society,’ in Bahai Studies Review, vol. 4 no. 1, 1994, online at the Bahai-library
[۵] The Inner Limits of Mankind, by Ervin Laszlo, One World, London, 1989 and Fait and World Economy, a Joint Venture, by Giuseppe Robiati. Published by Gruppo Editoriale Insieme, Recco, Italy, 1991. Review published in Associate, Newsletter of the Association for Baha’i Studies (English-Speaking Europe), Issue 7, January 1993
[۶] Emergence, Dimensions of a New World Order, Charles Lerche (ed), BPT London 1991. Review, in The Baha’i Studies Review vol. 3 no. 1, 1993)
[۷] ‘Understanding the Gospels,’ a review of Eric Bowes The Gospels and the Christs. Australia: Bahá’í Publishing Trust Australia) in World Order, 26:4 Summer 1995
[۸] The Style of the Kitáb-i-Aqdas: Aspects of the Sublime, by Suheil B. Bushrui, Review in Bahá’í Studies Review, vol. 6, 1996
[۹] A Detour on the Path to Prosperity,’ review of Giuseppe Robiati’s Faith and World Economy, a Joint Venture: Bahá’í Perspective, trans. Julio Savi (Recco, Italy: Gruppo Editoriale Insieme, 1991, World Order 29:2 Winter 1997
[۱۰] The Ocean of His Words:) A reader’s guide to the art of Bahá’u’lláh by John S. Hatcher, Bahá’í Publishing Trust, Wilmette 1997, reviewed in the Bahá’í Studies Review, vol. 9,1999
[۱۱] Juan R.I. Cole. Modernity and the Millennium: The Genesis of the Baha’iFaith in the Nineteenth Century Middle East. New York: Columbia University Press, 1998. Reviewed in Iranian Studies 32:4 1999 580-582
[۱۲] ‘Resala-ye Madaniya,’ article in Encyclopaedia Iranica, electronic version
http://www.iranica.com/newsite/ 2009
[۱۳] A.A. Seyed-Gohrab & S. McGlinn, editors and translators, The True Dream: Indictment of the Shiite clerics of Isfahan, an English translation with facing Persian text. Routledge, 2017.
[۱۴] A.A. Seyed-Gohrab & S. McGlinn, The Essence of Modernity: Mirza Yusof Khan Musthashar ad-Dowla Tabrizi’s Treatise on Codified Law (Yak Kaleme) (edition, translation and introduction), Amsterdam, Rozenburg Publ. 2007 (second revised edition 2008
[۱۵] A.A. Seyed-Gohrab & S. McGlinn (eds), The Treasury of Tabriz: The Great Il Khanid Compendium, Rozenburg Publishers Amsterdam and Purdue University Press, West Lafayette, 2007
[۱۶] A.A. Seyed-Gohrab, S. McGlinn & F. Doufikar-Aerts (eds), Gog and Magog: The Clans of Chaos in World Literature, Rozenburg Publishers Amsterdam and Purdue University Press, West Lafayette, 2007
[۱۷] Bahai meets Globalisation’ in Margit Warburg, Annika Hvithamar and Morten Warmind (eds), Baha’i and Globalisation, Aarhus University Press, 2005 ISBN 87 7934 109 8
[۱۸] A Sermon on the Art of Governance (Resale-ye Siyasiyyah) by `Abdu’l-Baha,’ Translations of Shaykhi, Babi and Baha’i Texts, vol. 7, no. 1 (March, 2003) [The translation has since been retitled The Art of Governance, but has not yet been republished.
[۱۹] A theology of the state from the Bahá’í Writings’, Journal of Church and State, Vol. 41, Autumn 1999. Online at the Bahai Library
[۲۰] Notes Postmarked the Mountain of God, by Roger White, New Leaf Publishing, Richmond, British Columbia, Review in World Order, 1992
[۲۱] principles for progress – leiden university press -2018
[۲۲]. مكگلن در كتاب دين و حكومت بهطور اتفاقي خود را كارشناس امور الهيات بهائي قلمداد كرد واين مطلب با انتقاد و انكار مقامات رسمي بهائي روبرو شد. آنها استدلال كردند كه در بهائيت هيچگونه «فرد روحاني» نداريم. او به دلائلي كه هرگز اعلام نشد (ولي به احتمال زياد به دليل ديدگاهش در كتاب يادشده)، عضويتش در بهائيت سلب شد.
.[۲۳] نامه مركز جهاني بهائي خطاب به كليه محافل ملي مورخ ۲۰۰۵/۱۱/۲۲ به نقل از باكيا.
[۲۴] Marginality and apostasy in the Bahai Community- Moojan Momen
[۲۵]. آليسون مارشال (Alison marshal) 20 سال عضو محفل بهائيان نيوزيلند بود (۱۹۸۰-۲۰۰۰) او به اتفاق همسرش استيو، انتقاداتي را به رهبري جامعهی بهائی (بيتالعدل) وارد نمود. بيتالعدل در سال ۲۰۰۰ آليسون و همسرش را بهدليل همين اعتراضات از جامعهی بهائی اخراج نمود.
[۲۶]. مايكل مككني Michael Mckenny بهائي فانتزينويس و منتقد كانادائي كه در سال ۱۹۹۰ از بهائيت اخراج و منتقد جدي بهائيت شد.
[۲۸]. وبلاگ ميثاق ابدي https//misaghabadi.org مقالهی آشنائي با ناموران بهائي: سن مك گلن.
[۲۹]. شوقی، قرن بدیع، ص۴۷۲٫
.[۳۱] بهاءالله، اشراقات، ص ۱۰۳٫
[۳۴]. همان، ص ۳۰۹٫
.[۳۵] مقالهاي در معرفي كتاب اقدس، بديعالله فريد، چاپ ۱۳۰ بديع، ص۹٫
.[۳۶] البته جديداً كلاسهایي تحت عنوان آموزش کتاب اقدس در برخي از شهرهاي ايران بر قرار شده است اما بهنظر میرسد این اقدام، اقدامی دیرهنگام و البته کمعمق از لحاظ محتوایی باشد.
[۳۷]. اقدس، ص۶۳٫
[۳۸]. عبدالبهاء، کتاب امر و خلق، ج۴، ص۱۷۴٫
[۳۹]. اين مقاله در سال ۱۹۹۶ در كنفرانس ABS لندن ارائه شده است.
[۴۰]. دكتر جان والبريج و همسرش ليندا از اساتيد دانشگاه اينديانا و از بهائيان روشنفكر بودند كه با ايجاد فوروم تاليسمان (سايت منتقد بهائيت) در دانشگاه در سال ۱۹۹۴ به انتقاد از بهائيت پرداخته و سرانجام مجبور به استعفا و خروج از بهائيت شدند.
[۴۱] too tender to enter the house 23/may2010)(-http://sensday.Wordpress.com
.[۴۲] درعینحال تذکر این نکته لازم است که در روزگار حاضر، زنان قدرتمندی در رأس برخی حکومتهای جهانی هستند که جنگهای بزرگی را نیز اداره کردهاند. شاید یکی از مهمترین این افراد، خانم کاندولیزا رایس باشد که نقش پررنگی در ادارهی جنگ آمریکا با عراق داشت. از نمونههای دیگر میتوان به خانم آنگ سان سوچی رییسجمهور میانمار اشاره کرد که نسلکشی مسلمانان در کشورش و آواره کردن آنان را در کارنامهی خویش دارد و جامعهی مدنی هم آن را محکوم کرده است. درعینحال بهنظر میرسد نظریهپردازان بهائی، اندیشهی رهبری بیتالعدل بر کل جهان را در سر دارند و در این تفکر، ممکن است لازم باشد برای تنبیه کشورهای خاطی، مجازاتهایی نظیر جنگ را نیز درنظر بگیرند. مسألهای که یکسره با تعلیم صلح عمومی و حرمت بهدست گرفتن اسلحه در این آیین در تعارض است.
.[۴۳] compilation of compilations;vol2;p.392
.[۴۴] Feminism نوعي جنبش آزادي زنان
[۴۵] لوح اشراقات، اشراق هشتم، نقل به مضمون.
[۴۶] senmcglinn.wordpress.com
.[۴۷] senmcglinn.wordpress.com
[۴۸]. مترجم و سياستمدار ردهبالا و كسي كه از نزديك با عبدالبهاء گفتوگو داشته است.
.[۴۹] متن لوح هشتم اشراقات چنین است: «يا حزباللّه مربّی عالم عدل است، چه که دارای دو رکن است مجازات و مکافات و اين دو رکن دو چشمهاند از برای حيات اهل عالم، چون که هر روز را امری و هر حين را حکمتی مقتضی. لذا امور به بيتعدل راجع تا آنچه را مصلحت وقت دانند معمول دارند. نفوسی که لوجه اللّه بر خدمت امر قيام نمايند، ايشان ملهمند به الهامات غيبی الهی. بر کل اطاعت لازم، امور سياسيّه کل راجع است به بيتعدل و عبادات بما انزله اللّه فی الکتاب.»
[۵۰]. سايت تاليسمان ۲۷ نوامبر۲۰۰۸ مقالهی «دربارهی ماهيت بیتالعدل جهاني».
[۵۱]. متن رسالهی سیاسیه چنین است:
شريعت بهمثابه روح حيات است و حکومت به منزلهی قوّهی نجات. شريعت مهر تابان است و حکومت ابر نيسان. و اين دو کوکب تابان چون فرقدان از افق امکان بر اهل جهان پرتو افکند. يکی جهان جان را روشن کند و ديگری عرصه کيهان را گلشن…(رساله سیاسیه، ص۴۱).
و چون مراجعت به تاريخ نمایی از اين قبيل وقايع بيحد و بیپايان يابی که اساس جميع مداخلهی رؤسای دين در امور سياسيّه بوده. اين نفوس مصدر تشريع احکام الهی هستند نه تنفيذ. يعنی چون حکومت در امور کلّيّه و جزئيّه مقتضای شريعت الهيّه و حقيقت احکام ربّانيّه را استفسار نمايد، آنچه مستنبط از احکاماللّه و موافق شريعتاللّه است بيان نمايند ديگر در امور سياسی و رعيّتپروری و ضبط و ربط مهامّ امور و صلاح و فلاح ملکی و تمشيت قواعد و قانون مملکتی و امور خارجی و داخلی چه اطّلاع دارند؟ (رساله سیاسیه، صص۲۹ و ۳۰)».
[۵۲]. مقالهتفكراتي دربارهی تعاليم بهائي) وبلاگ سن مكگلن http://senmcglinn.wordpress.com/../Eleven essentials:the bahai principls as
.[۵۳] مجموعه اشراقات ص ۲۷- مكاتيب عبدالبهاء جلد ۳ ص ۵۰۰٫
.[۵۴] كتاب اركان نظم بديع، غلامعلي دهقان، ص ۲۱۳٫
[۵۵]. پولی که بهائیان باید هر ساله به ولی امر بدهند (مشابه خمس و زكات در اسلام).
[۵۶] https://senmcglinn.wordpress.com/2010/10/27/eleven-essentials-the-bahai-principles-as-taught-by-abdul-baha-in-london.
[۵۷]. انوار هدایت، پیامهای ۶۸-۱۹۶۳، ص۵۲٫
.[۵۸] پيام ۲۵ اکتبر۱۹۸۴ بیتالعدل.
[۵۹]. پیام ۱۴ ژوئن ۱۹۹۶: مصونیت از خطا، زنان در بیتالعدل.
.[۶۰] نشريه بهائيشناسي سال دوم شماره ۵ ص۱۲۷٫
[۶۱]. دور بهائی صفحه ۸۳: هرچند وليّ امر رئيس لاينعزل اين مجلس فخيم است، معهذا نميتواند بنفسه حتّی بهطور موقّت واضع قوانين و احکام گردد و يا تصميمات اکثريّت اعضای مجلس را الغا نمايد وليکن هرگاه تصميمی را وجداناً مباين با روح آيات منزله تشخيص دهد بايد ابرام و تأکيد در تجديدنظر آن نمايد.
[۶۲]. بیتالعدل، پيامها، ۸۶-۱۹۶۳ ص۵۶٫
[۶۳] Globalisation’Margit Warburg’Annika Hvithamar and Morten Warmind(eds).Aarhus University Press’2005] Chapter14Bahai Meets Globalisation: A New Synergy sen macGllinn [Source: Bahai and
.[۶۴] هوراس هولي (Horace Holley) از بهائيان معروف كه نزديك به ۴۰ سال در بهائيت فعال بود و سمت عضويت محفل ملي امريكا و كانادا را در سال ۱۹۲۶ بهعهده داشت. وی در ۲۴ دسامبر ۱۹۵۱ توسط شوقی بهعنوان یکی از ایادی امرالله تعیین گردید. تا زمان مرگ شوقی، مأموریتهای مختلفی را از سوی او انجام داد که مهمترین آنها شرکت در کنفرانس آمریکای جنوبی از طرف شوقی بود. او در فاصلهی سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۰ بهعنوان یکی از ایادی امرالله مقیم ارض اقدس به فعالیت پرداخت و در جولای ۱۹۶۰ از دنیا رفت. برای مطالعهی بیشتر دربارهی او رک: علایی، مؤسسهی ایادی امرالله، صص ۵۶۱ و ۵۶۲٫
.[۶۵] توجه به این نکته ضروری است که سن مکگلن، خود را باورمند نسبت به بهاءالله و آیین بهائی میداند و تمام تلاش او را باید در نمایش قرائتی پستمدرن از بهائیت دانست. قرائتی که بتواند آن را برای نیازهای جامعهی امروز، مقبول سازد. این درحالی است که چنین تلاشی لااقل به دو دلیل تلاشی بیهوده است. نخست آنکه ضرورتهای روزگار مدرن و پسامدرن، نزول آیین جدید از سوی پروردگار را منتفی میداند. دوم آنکه نصوص بهائی ظرفیت پذیرش چنین تفسیرهایی را ندارد. سیرهی رهبران بهائی بهویژه بهاءالله نیز با ویژگیهای عصر مدرن و پستمدرن در تعارض است. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه به مصاحبهی بهائیشناسی با استاد حسن طارمی در شمارهی ۴ این فصلنامه توجه بفرمایید.
[۶۶] . یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، چاپ اول، ص ۵۴٫
[۶۷]. وبلاگ ميثاق ابدي https//misaghabadi.org سوم تيرماه ۹۳٫
[۶۸] . عبدالبهاء، الواح وصایا، ص۱۳: ای احبّای الهی، بايد وليّ امراللّه در زمان حيات خويش من هو بعده را تعيين نمايد تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد … و ايادی امراللّه از نفس جمعيّت خويش نه نفر انتخاب نمايند … و اين نه نفر يا بالاتّفاق يا باكثريّت آراء بايد غصن منتخب را كه وليّ امراللّه تعيين بعد از خود نمايد تصديق نمايند و اين تصديق بايد بنوعی واقع گردد كه مصدّق و غيرمصدّق معلوم نشود.
.[۶۹] اهل سنت شیوهی خاصی را برای احراز خلافت و جانشینی معین نمیکنند و صرف استیلا و قدرت یافتن یک فرد در جامعه را برای خلافت او کافی میدانند. چه با نظر اکثریت جامعه این استیلا ایجاد شود، چه از طرف اهل حلوعقد فردی بهعنوان خلیفه معین شود، چه ازسوی خلیفهی قبلی تعیین خلیفهی بعدی صورت پذیرد. حتی اگر فردی با قدرت نظامی و کودتا، زمام جامعه را در دست گیرد، او خلیفه است و تبعیت و اطاعت از او بر مسلمانان واجب خواهد بود. برای مطالعهی بیشتر، ر.ک. موحدی، امامت تطبیقی، سراسر کتاب.
.[۷۰] توجه به این نکته ضروری است که بنابر الواح وصایا، انتخاب ایادی امرالله بر عهدهی گاردین است و تأیید جانشین ولی امرالله توسط آنها، نوعی دور محسوب میشود. طبیعی است که گاردین افرادی را به این سمت انتخاب کند که با او همفکر باشند و نظرات او را تأیید کنند.
.[۷۱] وبلاگ ميثاق ابدي، بدون اشاره به اشخاص خاص https//misaghabadi.org 23/3/2013. تاریخ انتشار این مقاله بسیار مهم است، چراکه قبل از انتخابات بیتالعدل در سال ۲۰۱۳ نوشته شده است.
.[۷۲] شوقيافندي، نامهی ۳ ژوئن ۱۹۲۵، مجموعهی رهنمودهاي ولي امرالله،ص۲۴٫
[۷۳] . شوقيافندي، نامه به محفل روحاني اكرون، اوهايو، ۱۴/۰۵/۱۹۲۷٫
[۷۴] . پیام ۲۵ مارس ۲۰۰۷٫
.[۷۵] دوران تصدي اياديان ارض اقدس، ص۲۰٫
[۷۶] . نامهی مورخ ۳۰/۵/۱۹۵۲ از سوي شوقي افندي، منتشره در انوار هدايت، جلد اول، ص۱۸۲٫
.[۷۷] سرچشمه هدايت، صص ۱۴۱-۱۴۲
[۷۸] . بهائينيوز، اكتبر ۱۹۳۲؛ از پيام بيتالعدل به همهی محافل ملي، ۲۵ نوامبر ۱۹۶۳٫
[۷۹] . این پیشنهاد نهتنها در سال ۲۰۱۳ اجرایی نشد، بلکه در سال ۲۰۱۸ نیز موردتوجه قرار نگرفت و آنچنان که پیشبینی میشد، تمام اعضای جدید بیتالعدل از میان اعضای دارالتبلیغ بینالمللی انتخاب شدند. مسألهای که در مقالهی معرفی خانم کارن باکت در شمارهی قبلی فصلنامهی بهائیشناسی نیز موردتوجه قرار گرفته و پیشبینی شده بود.
.[۸۰] مشکل اساسی که سن مکگلن حاضر نیست به آن بپردازد، تعارض امور قدسی و الوهی با انتخابات و نظر مردم و دلخواه آنان است. اگر بهائیت بخواهد همچنان خود را امری قدسی و آسمانی معرفی کند، نمیتواند الزامات یک جامعهی دموکراتیک را در خود پیاده کند. تبلیغات و ارائهی رزومه و کارکرد پیشین، مطبوعات آزاد و منتقد، حق آزادی بیان و نظارت شفاف بر انتخابات توسط نهادهای بیطرف، از دیگر شاخصهای یک نظام دموکراتیک است. تذکر این نکته خالی از لطف نیست که روش دموکراتیک برای ادارهی جامعه، برای نظامهای سیاسی طراحی شده است و نه برای یک دین الهی. منتخبان مردم در نظامهای دموکراتیک در قبال موکلان خود مسؤول هستند و باید نظرات ایشان را در تصمیمگیریهای خود کاملاً لحاظ کنند، چراکه در غیراینصورت، یا از مقام خود عزل میشوند و یا در دور بعدی انتخابات، آرای خود را از دست میدهند. اینها همه مسائلی است که در نصوص بهائی یکسره نفی شده است.
شاید لازم باشد مدیران جامعهی بهائی، برای تجدیدنظر در نظام دموکراتیک موجود ـ که از شیر دموکراسی، یال و دم و اشکم آن را کسر دارد و تنها نمایشی از دموکراسی محسوب میشود ـ شجاعت بهخرج دهند و یک بار برای همیشه، نصوص پیشین را رها کنند و با خردورزی، راهی عقلانی برای پیاده کردن دموکراسی واقعی در این آیین برگزینند. هرچند که با چنین اقدامی ممکن است پیروانی را که بر روی نصوص پیشین تعصب دارند، ناراضی کنند، اما دستکم میتوانند ادعا کنند که نظامی مردمی و دموکراتیک را ایجاد کردهاند.
[۸۱]. ! Baha’I scholar senMcglinn advices Baha’is to forget about Entry by Troops bahaism.blogspot.com- jun25.2017