صفحه اصلی مقالات اسلامی امامت تداوم رهبرى الهى

امامت تداوم رهبرى الهى

16 خواندن ثانیه
0
0
790

باورهای بنیادین

امامت تداوم رهبرى الهى

*نویسنده:دکتر عبدالحسین فخاری

در شمارۀ گذشته، از مجموعه‌ی «باورهاي بنيادين»، مقاله‌ی «آفاق پيامبرى» تقديم شد؛ در اين شماره «باورهاي بنيادين» را با موضوع امامت پى مى‌گیریم.
١.ضرورت امام
جوانى تازه‌سال بود، اما امام صادق عليه السلام بيشتر از صحابه ديگر برايش احترام گذاشت و كنار خويش نشانيد و گفت: مناظره‌ات را با آن منكر امامت که مجلس درس تشکیل داده بود، تعريف کن.
هشام گفت: به او گفتم آيا دست و پا و چشم و گوش و بينى داري؟
گفت: آرى. گفتم: قلب چطور؟ گفت: آرى!
گفتم: نقش قلب نسبت به ساير اعضاى بدنت چيست؟
گفت: همه اعضا با كمك و هدايت قلب است كه وظايف خويش را انجام مى‌دهند.
گفتم: آيا اگر قلب نباشد، همۀ آن‌ها از كار نمى‌مانند؟ گفت: بله.
گفتم: خدا در بدن تو، اعضا را بدون رهبر نگذاشته، چطور جهان را بدون رهبر و امام رها كند؟ امام قلب آفرينش است، بدون او تكوين و تشريع معطل مى‌مانند… او درمانده شد و در برابر اين منطق تسليم گرديد و به ضرورت امام در آفرينش گواهى داد. امام او را نواخت و اين شيوه‌ی بحث علمى با مخالفان و منكران را تأييد فرمود…
به‌جز وحى، همه‌ی مأموريت‌هاي پيامبر همچون رهبرى، حاكميت، دعوت، تبليغ و ارشاد، تعليم، تبيين كتاب و… بر عهده‌ی امام است. چنان‌كه او منصوب الهى است، امام نيز به تعيين خداست. عصمت و علم و قدرت و شجاعت و ديگر ملكات اخلاقى به‌نحو تمام، از ديگر ويژگى‌هاى اوست. ازآنجاكه اين دين، آخرين دين و پيامبر اكرم صلی‌الله علیه و آله، آخرين فرستاده خداست، امامان نقش هدايت و رهبرى مردم را به‌عهده دارند و اين مأموريت تا پايان جهان ادامه خواهد داشت. امامت موجب حفظ دين از تحريف و نيز پويایى و تازگى و طراوت آن است تا در طول زمان، پاسخ‌گو باشد…
نهاد امامت، آن‌قدر اهميت دارد كه وقتى در غديرخم به‌طور رسمى و فراگير توسط پيامبر صلی‌الله علیه و آله به جمعيت يك ‌صدوبيست هزار نفري حاجيان بازگشته از حج، ابلاغ گرديد، اين آيه شريفه نازل شد كه خداوند فرمود: اكنون دين شما را كامل و نعمت خويش را تمام نمودم: أليوم أكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى… اين اعلان رسمى نيز آن‌چنان مهم بود، كه وقتى دستور ابلاغش از طرف خداوند آمد: يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربّك، بلافاصله فرمود ارزش اين ابلاغ، به اندازۀ ابلاغ كل رسالت است كه اگر انجام نشود، گویى اصل رسالت ابلاغ نشده است و إن لم تفعل فما بلّغت رسالته…
اين اصل كليدى را نيز پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در ضرورت امام و حجت براي هر زمان و عصرى بيان فرمود: «هركس بميرد درحالي‌كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت مرده است»: «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهليه‌ی»۱؛ يعنى كسي كه امام زمانش را نشناسد، مسلمان از دنيا نرفته است.
كيست اين امام كه شناختش هم‌سنگ مسلمانى است؟ كيست اين امام كه شناختش اين‌همه اهميت دارد؟ او كسي است هم‌پايه پيامبر كه شناخت او و تن دادن به امامتش، مسلمانى فرد را تضمين مى‌كند و گرنه فرد، گمراه است بدون اينكه خود بداند. چنين كسى بايد معصوم باشد كه اطاعتش در كنار اطاعت خدا و پيامبر قرار گيرد. اطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم. منظور از «اولى الامر»ی كه در اين آيه شريفه است، جز «امام» نيست. زيرا اطاعت از او چون اطاعت خدا و رسول است و هيچ انسانى به اين پايه نرسد كه اطاعتش هم‌وزن اطاعت خدا و رسول باشد جز امام معصوم…

۲٫ صفات و شئون امام
در مرو خدمت امام هشتم على‌بن‌موسي الرضا علیه‌السلام رسيدم و گزارشي از اعتقاد مردم در امر امامت را به عرض ايشان رساندم. حضرت، سخنان جامعى در اهميت امر امامت با استناد به آيات قرآن بيان نمودند و سپس فرمودند: آیا اين مردم (كه مى‌پندارند خودشان توانایى انتخاب امام معصوم را دارند) مقام و قدر و موقعیت امامت و جايگاه او در ميان امّت را مى‌شناسند تا انتخاب آنان در آن امر، روا باشد؟! به‌راستى امامت اندازه‌اى فراتر و مقامى والاتر و جایگاهی بالاتر و آستانى منیع‏‌تر و عمقى بيشتر از آن دارد که مردم با عقل خود بدان رسند یا اينكه بتوانند با رأى و نظر خود آن را درک کنند یا به انتخاب خود امامى بگمارند.
امامت مقامى است که حضرت ابراهیم علیه السلام پس از آنکه به مقام نبوت رسيد و در مرحله دوم به مقام خُلّت (خليل بودن) دست يافت، خداوند او را به سومین درجه و فضیلت يعنى امامت مشرف کرد و نامش را به‌وسیله‌ی آن بلند نمود و فرمود: «همانا من تو را براى مردم امام قرار دادم». ابراهيم خلیل از فرط شادمانى عرض کرد: «و از ذریه و نژاد من هم قرار خواهى داد؟» خداوند فرمود: «عهد من به ظالمان نخواهد رسید». این آیه نشان مى‌دهد كه هيچ ظالمى تا قيامت به مقام امامت نائل نمى‌شود…
امام هشتم علیه‌السلام ادامه دادند: امامت زمام دین و نظام مسلمین و عزت مؤمنین است؛ امامت بنیاد پاک اسلام و شاخه‌ی با برکت آن است، به‌وسیلۀ امامت نماز و روزه و زکات و حج و جهاد به‌درستى مى‌گرايد؛ غنیمت و صدقات بسیار مى‌گردد؛ حدود و احکام اجرا مى‏شود، مرزها و نواحى کشور مصون مى‏شوند؛ امام حلال و حرام خدا را بیان مى‏کند و حدود خدا را بر پا مى‏دارد و از دین خدا دفاع مى‏کند و با حکمت و پند نیک و دلیل رسا به راه خدا دعوت مى‌نماید؛ امام همانند آفتاب در عالم طلوع کند و بر افق قرار گیرد که دست و دیده مردم بدان نرسد. امام ماه تابنده، چراغ فروزنده، نور برافروخته و ستاره‌ی رهنما در تاریکى شب‌ها و بیابان‌هاى تنها و گرداب دریاها است، امام آب گوارایى است براى تشنگى و رهبر به‌حق و نجات‌بخش از نابودى است…
امام رضا عليه السلام، همچنان با شور ادامه داد: امام چون آتشى است برفراز تپه براى سرمازدگان و دلیلى است در تاریکى‏ها که هرکه از آن جدا شود هلاک گردد. امام ابرى است بارنده، بارانى است سیل‌آسا، آفتابى است فروزان و آسمانى است سایهبخش و زمینى است گسترده و چشمه‌‏اى است جوشنده و غدیر و باغى است، امام امینى است یار و پدرى است مهربان و برادرى است دلسوز و پناه بندگان خدا است. در هنگام ترس و پیشامدهاى بد، امام امین خداى عزوجل است در میان خلقش و حجت اوست بر بندگانش و خلیفه اوست در بلادش و دعوت‌‏کننده به‌سوى خداى و دفاع‌کننده از حقوق خداى جل جلاله است. امام کسى است که از گناهان پاک است و از عیوب برکنار است، به دانش مخصوص است و به حلم و بردبارى موسوم؛ نظام دین است و عزت مسلمین و خشم منافقین و هلاک کفار؛ امام یگانه‌ی روزگار خود است؛ کسى با او برابر نیست و دانشمندى با او همسر نیست؛ جایگزین و مانند و نظیر ندارد، بدون تحصیل مخصوص به اين فضل و از طرف خداي مفضل بدان اختصاص یافته است…
و مجدداً در مورد انتخاب امام فرمودند: کیست که‏ تواند به شناخت كامل امام برسد تا او را انتخاب کند؟ هیهات، هیهات! خردها و خاطرها در باره‏اش سرگردان و چشم‌ها كم‌نورند؛ بزرگان در این مقام کوچکند و حکیمان در حيرت و نظر بردباران کوتاه و هوشمندان گیج و شعراء لال و گنگ و ادباء درمانده و سخندانان بى‏زبان‌اند،؛ شرح یک مقامش نتوانند و وصف یکى از فضائلش ندانند، همه به عجز معترفند، چگونه توان کنهش را وصف کرد و اسرارش فهمید؟ چطور کسى به جاى او ایستد و حاجت مربوط به او را برآورد؟ نه، چطور؟ از کجا؟ او در مقام خود اخترى است فروزان كه از دسترس دست‏یازان و وصف واصفان فراتر است، انتخاب بشر کجا به این پایه رسد، عقل کجا و مقام امام کجا؟ کجا چنین شخصیتى یافت شود. گمان برند که در غیر خاندان رسول صلی الله علیه و آله امامى یافت شود..؟ ۲

٣. معرفى امامان
به گزارش قرآن كريم، وقتى خداوند ابراهيم را به مقام امامت انتصاب نمود و فرمود من تو را براي مردم، «امام» قرار دادم (إنّى جاعلك للناس اماماً)۳ ، او از خدا خواست اين امامت را در ذريّه او نيز قرار دهد. خداوند نيز پذيرفت و فقط يك قيد برآن نهاد و آن اينكه امامت به ظالمان نخواهد رسيد. به فرموده‌ی امام رضا علیه‌السلام در آن حديث مشهور، «امامت در فرزندان ابراهيم بود تا به پيامبر اكرم صلی‌الله علیه و آله رسيد و این مقام امامت به آن حضرت اختصاص داشت و به دستور خدا در موارد متعدد از جمله در غدير خم آن را به على علیه‌السلام واگذار نمود و سپس به ذریه برگزیده‌ی او منتقل گردید. آن‌ها فرزندان على علیه‌السلام هستند تا قیامت… امامت مقام انبیاء و ارث اوصیاء است؛ امامت، خلافت از طرف خدا و رسول خدا و مقام امیرمؤمنان و میراث حسن و حسین و فرزندان او تا امام دوازدهم حضرت مهدي عليهم السلام است…»
مقام امامت، مقام هدايت الهى و واسطگى همه‌ی فيوضات براي خلق و نيز رهبري و پيشوایى امت است. خلافت ظاهري، تنها بخشى از آن است كه اگر هم محقق نشد، به مقام امامت‌شان كه تداوم ابدى دارد، خللى وارد نمى‌آورد. شناخت اين امامان است كه واجب است و بر اساس فرموده‌ی پيامبر، هركس امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است (من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية). نام و ويژگى هاى اين امامان دوازده‌گانه از همان آغاز از طرف خداوند معين و توسط پيامبر صلی الله علیه و آله اعلام گرديد. يكى از اين مستندات، حديث شريف لوح فاطمه سلام الله علیها است…
اما داستان: امام صادق علیه السلام مى‌فرمايد: روزی پدرم از جابربن‌عبدالله انصارى (صحابه نامدار) خواست ماجرای مشاهده‌ی لوحی که در دست جده‌اش حضرت فاطمه سلام الله علیها ديده بود، و مطالب مکتوب در لوح را برای او بازگو کند. جابر گفت: روزی در ایام حیات رسول الله صلی الله علیه و آله مادرت فاطمه سلام الله علیها را ملاقات کردم تا ولادت حسين علیه السلام را به او تبریک بگویم که در دستان آن بانوی بزرگ، لوح سبزرنگی دیدم که گمان کردم زمرّد است؛ در آن لوح، نوشته سفیدی را که به درخشندگی خورشید بود مشاهده کردم. به آن حضرت عرض کردم: پدر و مادرم فدای تو باد! این لوح چیست؟ فاطمه سلام الله علیها فرمود: «این لوحی است که خداوند ‌عزّوجلّ‌ آن را به رسولش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله اهدا نمود. در این لوح نام پدر و همسر و فرزندانم و نام اوصیا و امامانی که از نسل فرزندانم هستند ذکر شده است. پدرم رسول خدا آن را به من بخشیده است تا با نگاه کردن به آن دلم شاد شود». سپس مادرت فاطمه سلام الله علیها آن لوح را در اختیار من قرار داد. من آنچه در لوح نوشته شده بود خواندم و نسخه‌ای از روی آن نوشتم. جابر صحیفه‌ای از پوست نازک آورد، آن را گشود و به رؤیت پدرم رسانید. پدرم به جابر فرمود: جابر! حال به صحیفه‌ای که در نزد توست بنگر تا برای تو از حفظ بخوانم. جابر به نسخه‌ای که در دستش بود، نگریست و پدرم تمام مطالب صحیفه را از حفظ برای جابر خواند. سوگند به خدا حرفی از کلام امام با حرفی از صحیفه‌ای که در دست جابر بود مخالف نبود. پس از آنکه قرائت امام به پایان رسید جابر گفت: خدای بزرگ را شاهد می‌گیرم که آنچه در صحیفه نزد فاطمه سلام الله علیها دیدم همین بود که شما خواندید…
متن این لوح شريف و حديث قدسى در كتب معتبري چون كافى و كمال الدين آمده و از زيباترين و قوى‌ترين متون امامتى است. اسامى دوازده اختر تابناك امامت با مشخصات در اين منشور جاويد آمده است به اين ترتيب: حضرات على، حسن، حسين، علي‌بن‌الحسين، محمدبن‌على، جعفربن‌محمد، موسى‌بن‌جعفر، علي‌بن‌موسى، محمدبن‌على، علي‌بن‌محمد، حسن‌بن‌على، محمدبن‌الحسن صلوات الله عليهم اجمعين. در مورد امام دوازدهم اين تعبير در حديث شريف است:
«آن‌گاه (پس از او يعنى حسن‌بن‌علي) حجت خويش را با آمدن فرزندش «م ح م د» كه رحمت براي جهانيان است تكميل خواهم نمود. قدرت و كمال موسوى و عظمت و نور عيسوى و صبر ايوب، همه را در او مي‌بينيد… آنان به حقيقت حجت و اولياي من در زمين خواهند بود. به‌واسطه اينان هر فتنۀ كور و سياه و زلزله را ازخلق دور خواهم ساخت و با آن‌ها حركت‌هاي ظريف و پنهان [معاندان دين الهى] كشف مي‌شود و قيد و بندها و زنجيرهاي بندگى از دوش خلق برداشته مي‌شود. صلوات و رحمت خداوند بر آنان باد! اينان همان هدايت يافتگانند»…۴
۴٫ اطاعت از امام
مى‌گفت: چرا مى‌گویى اطاعت از همه‌ی دستورات پيامبر و امام، ضروري و واجب است؟
گفتم: انصاف مى‌ده، آيا معنا دارد كه كسي، پيامبر را به‌عنوان فرستاده‌ی خدا قبول داشته باشد ولى از فرمان او سرپيچى نمايد؟! مگر فرمان پيامبر را فرمان خدا نمى‌داند؟ مگر نبايد سخن و قضاوت اين فرستاده‌ی خدا را فصل‌الخطاب بشمرد؟ آيا اگر چنين كند اصل باور به رسالت را زير سؤال نبرده است؟ بلى، خداوند هم در قرآن به همين نكته تذكر داده و اطاعت بي‌چون‌وچرا از پيامبر را شرط ايمان شمرده است: «قسم به خدای تو که اینان، مؤمن محسوب نمی‌شوند مگر آنکه در خصومت و نزاع‌شان تنها تو را حَکَم و قاضى قرار دهند و به هر حکمی که دهى اعتراض نداشته، کاملاً (از دل و جان) تسلیم (فرمان تو) باشند (فَلاَ وَ رَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيماً)…۵
گفت: آيا اطاعت از امام هم همچون اطاعت از پيامبر، واجب است؟
گفتم: بله! اطاعت از امام در رديف اطاعت از خدا و پيامبر است. شاهد ما اين آيه است:
«یا أَیُّها الَّذِینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُول وَأُولی الأمرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِر»۶ اي مومنان! اطاعت نمایيد از خدا و اطاعت كنيد از پيامبر و اولى الامر (كه منظور همان امام است. زيرا تنها امام است كه در رتبه‌ی عصمت است و اطاعتش چون اطاعت خدا و رسول است وگرنه، روشن است كه انسان‌هاي ممکن الخطا و ظالمان را نبايد اطاعت نمود) و اگر در امري اختلاف نموديد، آن را نزد خدا و پيامبر بريد، اگر به خدا و معاد ايمان داريد». طبيعى است كه اگر همين موضوع را نزد كتاب خدا و پيامبر بريد، آن‌ها به شما مى‌گويند كه بايد از اولى‌الامر معصوم اطاعت نمایيد. چنان‌كه وقتى جابر از پيامبر درباره‌ی اولى‌الامر پرسيد، حضرت فرمودند منظور علي و حسن و حسين و علي بن الحسين و… تا مهدي هستند…
گفت: گاهى امامان، روش‌ها و مشى‌هاي مختلفى داشته‌اند و ما نمى‌دانيم از كدام سيره تبعيت كنيم؟
گفتم: نكته جالبى را پرسيدي! اتفاقاً پيامبر صلی الله علیه و آله، آن را پيش‌بينى کرده و ارائه طريق فرموده‌ است.
گفت: آن چيست؟
گفتم: فرموده ‌است: الحسن و الحسين امامان، قاما او قعدا. يعنى: حسن و حسين دو امام شما هستند، چه قيام كنند و نهضت راه اندازند و چه در خانه بنشينند و اقدامى نكنند. اين نشان مى‌دهد كه بايد به امام نگاه كرد، اگر امام روش قيام را پيش گرفت، بايد او را همراهى نمود و اگر مثلاً صلح نمود و يا سكوت و خانه‌نشينى اختيار كرد، از او تبعيت نمود. لذا سيره‌ی متفاوت امامان، نبايد مومنان را حيران نمايد و بايد اين تفاوت را معلول شرايط متفاوت آنان شمرد و وظيفه خاصى كه خداوند در شرايط متفاوت برعهده آنان گذاشته‌ است و وظيفه‌ی ما پيروي از شيوه‌ی امام زمان‌مان است.
گفت: اكنون ما در دوران خاص غيبت، چه وظيفه‌اي داريم؟
گفتم: ما در دوران امامت حضرت مهدى عليه‌السلام هستيم. در اين روزگار كه روزگار غلبه‌ی ظالمان و مستكبران است و مؤمنان همچون امامشان در حصر و شدت و پشت‌كرد زمانه و كثرت دشمنان هستند (كثرة عدونا و قلة عددنا و تظاهرالزمان علينا) بايد به دستورات خاص آن حضرت كه در روايات آمده است، متناسب با اين زمان عمل كنيم تا ايمان خود را در اين شرايط سخت، حفظ نمایيم…

۵٫ ميراث علمى
خيلي از اوقات، با اينكه به اسلام، مؤمن شده‌ايد، اما پرسش‌هاي جديدى در روند تحولات زندگى و تبدّلات زمانه براي شما پيش مى‌آيد كه بايد به يك نهاد و مرجع يا عالمان و دانشمندان اين عرصه رجوع كنيد تا پاسخ گيريد. اين مرجع و نهاد يا عالمان كيانند؟ پاسخ را خدا مى‌فرمايد: قرآن، مرجع پاسخ‌هاي شماست:
ما قرآن را براي شما فرستاديم تا تبيان همه چيز باشد: وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ.۷
در همين زمينه به سخنى از امام صادق عليه السلام توجه كنيد: خدا در قرآن همه چيز را بيان كرد؛ به خدا سوگند، چيزى نيست كه مردم به آن احتياج داشته باشند مگر آنكه آن را در قرآن بيان نموده باشد تا كسى نتواند بگويد (اگر اين موضوع حق است) بايد در قرآن مى‌بود، لذا خدا آن را در قرآن نازل فرمود:
أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ إِلَّا أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيه‏.۸
و در جاي ديگر فرمود: هيچ موضوعى نيست كه دو نفر در آن اختلاف كنند، مگر آنكه ريشه و اصل آن در قرآن وجود دارد: ما من شيء يختلف فيه اثنان إلاَّ و له أَصلٌ في كتاب الله…
بلافاصله سؤال مي‌كنيد: چه كسي است كه اين مقدار به قرآن تسلط داشته باشد، كه بتواند همه‌ی موضوعاتى را كه اصلش در قرآن است، تبيين نموده و پاسخ‌ها را از دل آيات استخراج نمايد؟! باز خداوند پاسخ شما را مى‌دهد:
«بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلا الظَّالِمُونَ ۹: علم اين قرآن در سينه كسانى است كه به آن‌ها دانش بيان اين آيات را داده‌ايم».
و در جاي ديگر مى‌فرمايد: «وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ ۱۰: تأويل و تبيان اين آيات را نمى‌دانند جز خداوند و راسخان در علم».
باز سؤال مى‌كنيد: كيانند اين راسخان در علم؟ اين بار اميرمؤمنان علي عليه السلام در نهج البلاغه پاسخ مي‌دهند:
كجايند آنان كه گمان دارند كسانى غير از ما (اهل بيت) راسخان در علم هستند؟! آنان با اين گمان بر ما دروغ بسته و ستم كرده‌اند، ازآن‌رو كه خداوند ما را رفعت بخشيد و آنان را فروتر قرار داد و دانش را به ما بخشيد و از آنان منع كرد و ما را در حريم عنايت خويش وارد و آنان را خارج كرد. به وجود ما هدايت خواسته مى‌شود، و به بركت ما كوردلى برطرف مى‌گردد. بى‌شك امامان از قريش هستند، كه درخت وجودشان در اين تيره از خاندان هاشم نهاده شده و اين منزلت شايسته ديگران نيست و واليان ديگر صلاحيت اين مقام را ندارند:
اَيْنَ الَّذينَ زَعَمُوا اَنَّهُمُ الرّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ دُونَنا؟! كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنا، اَنْ رَفَعَنَا اللّهُ وَ وَضَعَهُمْ، وَ اَعْطانا وَ حَرَمَهُمْ، وَ اَدْخَلَنا وَ اَخْرَجَهُمْ. بِنا يُسْتَعْطَى الْهُدى، وَ يُسْتَجْلَى الْعَمى. اِنَّ الاَئمَّةَ مِنْ قُرَيْش، غُرِسُوا فى هذَا الْبَطْنِ مِنْ هاشِم، لا تَصْلُحُ عَلى سِواهُمْ، وَ لا تَصْلُحُ الْوُلاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ…۱۱
امام باقر علیه‌السلام فرمودند: « شَرِّقا و غَرِّبا لَن تَجِدا علماً صَحيحاً إلاّ شَيئاً يَخرُجُ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ ۱۲: به شرق برويد يا غرب، به هركجا برويد، جز نزد ما اهل بيت، علم صحيح را پيدا نخواهيد كرد». آري اين مستندات نشان مى‌دهد كه علم دين را جز از امامان، نبايد طلب كرد. در مجموعه‌هاي حديثى كه از آنان رسيده بايد پاسخ پرسش‌هاي خود را بجویيد. تجربه تاريخى هم نشان داده هرگاه مردم و حاكمان در موضوعى درمى‌ماندند، گره‌گشا فقط امامان بودند كه داستان آن در مجامع روایى و تاريخى ما به فراوانى نقل شده است. آرى، نبايد براي علم دين، در خانه‌ی ديگران را كوبيد كه آنان از اين علم بي‌بهره‌اند. بايد جایى رفت كه خود خداوند، نشاني آن را داده است: راسخون در علم قرآن يعنى اهل بيت عليهم السلام. بلى! اين سخن كاملاً صحيح است كه: «بي‌اعتنایى به ميراث علمى امامان، در حكم انكار آنان است» چنان‌كه در بيان امام عصر عجل الله تعالی فرجه هم آمده است…

۶٫ توسّل و تمسّك
درميان امواج دست‌وپا مى‌زد؛ ديگر اميدى به زنده ماندن نداشت؛ توانش هم تحليل رفته بود، هر طرفش آب بود و داشت غرق مي‌شد، ناگهان چشمان بى‌رمقش، طنابى را ديد، بلافاصله آن را گرفت و به زحمت خود را به طرف بالاي طناب كشيد تا توانست خود را به سطح آب برساند و يك بار ديگر آسمان آبى را ببيند… آري! او به‌طور معجزه‌آسایى نجات يافته ‌بود؛ طناب از درون يك قايق نجات بود كه آنجا گشت مى‌زد؛ وقتى دوباره خورشيد را ديد، انگار يكى به قلبش الهام كرد در درياي زندگى نيز هر وقت در امواج فتنه‌ها و طوفان حوادث درمانده شدي يك طناب نجات هست كه به آن چنگ زنى و نجات يابى. كسى كه نامش امام است، او همان طناب الهى و سفينه نجات است كه بايد آن را محكم بگيرى؛ او همان حبل و ريسمان الهى است كه گفتند: «واعتصموا بحبل الله»؛ او همان «عروة الوثقى» يعنى ريسمان و دستگيره‌ی محكم است كه گفتند بايد به او متمسّك شوى؛ فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها…
اعتصام و تمسک، دو واژه‌ی قرآنى هستند كه به معناي آويختن و چنگ زدن و پيوند گرفتن است. چه كسانى شايستگى اين را دارند كه مردم اگر با آن‌ها پيوند گيرند و از ايشان كمك بخواهند، به سعادتش برسانند؟ اين حبل الهى و دستگيرۀ محكم عروة الوثقى همان «اولى الامر» هستند كه اطاعتشان چون اطاعت خدا و رسول، واجب است؛ يعنى همان امامان كه پيوند گرفتن با آن‌ها تنها راه نجات در بحران هاي زندگى است… سازوکار اين اعتصام و تمسك هم، مراجعه حقيقي به ايشان است، هم از نظر هدايت‌هاي علمى و هم از جهت تقرب به خدا و هم از جنبه رهایى از بن بست‌ها و مشكلات زندگى. اين ريسمان و دستگيره‌ی نجات اگر به كار نمى‌آمد كه خدا معين نمى‌فرمود و نياز همه‌ی ماست كه هماره در معرض طوفان‌ها و گرداب‌ها و غرقاب‌هاي گوناگون در طول زندگى هستيم…
مى‌گويند: چرا به خود خدا متوسل و متمسك نشويم؟
مى‌گویيم: توسل و تمسك به آل الله، عين توسل و تمسك به خداست؛ زيرا خود خدا اين وسيله‌ها را معين فرموده تا نردبان عروج ما باشند. خود خدا مى‌توانست ما را مستقيماً هدايت كند ولى رسول و امام فرستاد كه از جنس خود مايند و ما راحت‌تر با آن‌ها ارتباط برقرار كرده و پيوند مى‌گيريم. آن‌ها همان حبل المتينى هستند كه ما را تا ملكوت قرب خدا بالا مى‌برند؛ آن‌ها پل ارتباط خالق و مخلوقند؛ آن‌ها ترجمان وحى معبودند؛ آن‌ها حبل‌الله‌اند؛ آن‌ها از همه وجود خود مايه گذاشته‌اند تا ما را به سعادت حقيقى برسانند…
مى‌گوییم: كى و كجا و چگونه به آن‌ها متوسل و متمسك شويم؟
مى‌گویيم: هميشه و همه‌جا و با ساده‌ترين روش‌ها: در خلوت خود، صميمانه با آن‌ها صحبت كردن، درددل نمودن، راز نهان گفتن و كمك خواستن و سپس نگريستن به سخن و پيام آنان و آن را الگو ساختن و در آخر، از آن‌ها جدا نشدن و پيوند را نبريدن… امامان، همگى حبل‌الله‌اند و توسل و تمسك به هركدام، ابزار نجات است اما امام هر زمان، به اهل آن زمان نزديك‌تر و دستگيرتر است زيرا مردم آن عصر، رعيت اويند و او مسئول مستقيم آنان است و متعهد هدايت و نجات آنان كه او صاحب‌الزمان است…

۷٫ دانايان غيب
آگاهى از امور پنهان، علم غيب نام گرفته است و البته غيب، نسبى است يعنى يك موضوع ممكن است براي كسي غيب و براي ديگري مشهود باشد. براساس آموزه‌هاي قرآنى، علم غيب به‌صورت مطلق فقط در اختيار خداست كه به تمامى عوالم احاطه دارد (لا يعلم الغيب الّا هو) اما هم ‌او از اين دانش به مقادير معين كسانى را آگاه مى‌كند، چنان‌كه مثلاً در داستان سليمان مى‌بينيم، آصف‌بن‌برخيا دستيار او با آگاهى از مقداري از علم غيب كه براي بقيه پوشيده بود، توانست تخت بلقيس را در يك چشم‌به‌هم زدن از سرزمينى دور حاضر كند. پيامبران و امامان به لحاظ مأموريت و رسالتى كه بر دوش دارند از علم غيب برخوردارند.
به فرموده قرآن: «داناى غیب اوست و هیچ‌کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏‌سازد، مگر رسولانى که آنان را برگزیده است؛ عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلىَ‏ غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ،۱۳ و لذا پيامبر و امامان و برخی از انسان‌‌های صالح از علم غیب برخوردارند. میزان آگاهی و گستره این علم در افراد مختلف، متفاوت است و بیشترین میزان آن مخصوص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. اولیای الهی، نیز در مواردی که لازم باشد از غیب آگاه می‌شوند. امام صادق علیه السلام دراین‌باره می‌فرماید: «هنگامی که امام اراده کند، چیزی را بداند، خدا به او تعلیم می‌دهد».
اطلاع از علم غيب، براي پيشوايان الهى، بخشى از نشانه‌هاي صدق و الهى بودن آن‌هاست تا مردم بتوانند آنان را از مدعيان دروغين تشخيص دهند. به همين دليل خداوند به هر اندازه‌اي كه بخواهد و صلاح بداند، پيشوايان دينى را از علم غيب خويش بهره‌مند مى‌سازد: «یعْلَمُ مَا بَینَ أَیدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَیحِیطُونَ بِشَیءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء:۱۴ خدا آنچه را در پیش رو و پشت سرشان است می‌داند و به چیزی از علم او جز به آنچه بخواهد احاطه نمی‌یابند».
قرآن از قول حضرت عيسى عليه السلام نقل مى‌نمايد: «من، شما را از آنچه می‌خورید و در خانه‌هایتان ذخیره می‌کنید، خبر می‌دهم مسلّماً در این [معجزات]، برای شما عبرت است اگر مؤمن باشید»۱۵٫ همچنين از مطالب غيبى كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مى‌دانسته اين‌گونه ياد مى‌كند. مطالبى كه پيش از رسالت نمى‌دانسته است: «تِلْک مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحیها إِلَیک ما کنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُک مِنْ قَبْلِ هذا۱۶: این از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی می‌کنیم. پیش از این، نه تو آن را می‌دانستی و نه قوم تو».
نحوه‌ی اطلاع امامان از علم غيب نيز از چند طريق است: نخست از طريق پيامبر است، مانند علومی که در آخرین ساعات عمر شریف پیامبر به حضرت علی علیه السلام منتقل شد. براساس روایات در آن رویداد علومی به ایشان منتقل شد که معادل هزار باب علم بود، به‌صورتی که از هر باب آن، هزار باب دیگر گشوده می‌شد. این علم، شامل علم به رویدادهای گذشته و آینده و علم مرگ‌ها و مصیبت‌ها و قضاوت بوده است. این علم در زمره ودايع امامت شمرده می‌شود که از هر امام به امام بعدی منتقل می‌شود. ديگر، از طریق كتاب جامعه است و آن کتابى است که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را برای حضرت علی می‌فرمود و ایشان نیز آن را می‌نوشت، شامل اخبار و دانش‌های مورد نیاز امام است و از هر امام به امام بعدی منتقل می‌شود. سوم از طریق كتاب جفر است که بنابر برخی روایات میراث پيشوايان الهى است و اين علم، علم انبیا و اوصیاء است. چهارم از طریق مصحف فاطمه سلام الله علیها است و آن مجموعه روایت‌هایی است که در جریان تحديث فرشتگان با آن حضرت جمع‌آوری شده است و در آن، اخبار رویدادهای آینده تا روز قيامت وجود دارد و حضرت زهرا سلام‌الله علیها آن را برای حضرت علی علیه السلام بازگو می‌کرده و ایشان آن را یادداشت می‌نموده است. در روایتی از امام صادق‌ علیه السلام بیان شده که مصحف فاطمه، در برگیرنده‌ی اخبار آینده است. نوع آخر از طریق الهام و تحدیث است: از حسن‌بن‌يحيي مدائنى نقل شده که از امام صادق پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امام می‌شود، با چه علمی بدان جواب می‌دهد؟ ایشان فرمود: گاهی به او الهام می‌شود، گاهی از فرشته می‌شنود و گاهی هر دو.
نمونه اين اخبار غيبى در كلام حضرت علي در نهج البلاغه است. مواردی مانند: خبر از ویرانی كوفه، حمله عبدالملك مروان به کوفه، خبر از خون‌ریزی و شکم‌بارگی حجاج‌بن‌يوسف ثقفى، خبر از آینده‌ی خونین بصره، خبر از حکومت چهار فرمانروای فاسد از پسران مروان و خبر حمله مغولان و جنایت آن‌ها… و نيز مانند خبر دادن از محتواي نامه‌ها توسط امام عصر ارواحنا فداه که در خبر سعدبن‌عبدالله قمی است، هنگامى كه با نامه‌های فراوان با جمعی برای زیارت آن حضرت به سامرا رفته و در طرف راست امام حسن علیه السلام، كودكی را دیدند كه مانند ماه درخشان بود، پرسیدند: این كیست؟ گفته شد: «مهدی و قائم آل محمد صلی الله علیه و آله» است…

۸٫ ولايت و حكومت
گفت: نياز انسان قانون است يا مجري قانون؟
گفتم: هر دو!
گفت: آيا ما انسان‌ها اگر قانون را داشته باشيم خودمان نمى‌توانيم با عقل جمعى و مشاوره، تكليف اجراي قانون را معيّن كنيم؟
گفتم: انسان، فقط نيازمند قانون نيست كه وقتى پيشوايان الهى، قوانين زندگى را از طريق وحى به او رساندند، ديگر نيازى نداشته و وظيفه پيشوايان هم با دادن اين قوانين به انسان، تمام شده‌ باشد. اصلاً اين‌طور نيست. تازه بعد از آوردن قوانين، نياز انسان به مجري اين قوانين و رهبر اين ساختار و حاكميتى كه اين نظم الهى را پياده كند، شروع مى‌شود. اجراى قانون با هزاران چالش روبروست كه براي حل آن‌ها، رهبري لازم است كه از اشتباه و فساد و انحراف، مبرّا باشد و بتواند به دور از آفات قدرت، عدالت واقعى را با علم الهى كه در اختيار اوست، اجرا كند. اسم اين رهبرى، ولايت است كه از طرف خداوند به پيشوايان الهى اعطا می‌شود. ..
گفت: يعنى فقط پيشوايان الهى حق حاكميت دارند؟
گفتم: بهترين و بي‌نقص‌ترين حاكميت، حاكميتى است كه در رأس آن، پيامبر و امام باشند زيرا نه اهل رشوه و فسادند؛ نه اهل خطا و انحراف؛ نه تبعيض و ظلم و نه سوءاستفاده از قدرت و رياست. ضمناً داراي دانشي هستند كه چالش‌هاي اجراي قانون را مى‌شناسند و با علم فراگير همۀ ريزه‌كارى‌ها را درنظر مى‌گيرند تا حقى از كسي ضايع نشود.
گفت: اين ايده‌آل است، اما شدنى است؟
گفتم: همه‌ی سخن همين‌جاست. اگر بشر به ولايت آن‌ها تن دهد، شدنى ا‌ست ولى اگر تن ندهد و آن‌ها را كنار زند يا اقامه نكند، شدنى نيست! گفت: آيا خداوند صراحتاً اين ولايت (سرپرستى و رهبري) را براي پيامبر و امام معين نموده است؟
گفتم: آرى! در قرآن فرموده است: «إنما ولیکُم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یُقیمونَ الصلاه و یؤتون الزکاه و هُم راکعون۱۷: وليّ شما خداست و پيامبر و كساني‌كه نماز را به پا مى‌دارند و درحال ركوع، زكوة مى‌دهند».
گفت: اين گروه سوم كه ولايت دارند چرا با اين وصف ذكر شده‌اند؟
گفتم: اكثر قريب‌به‌اتفاق مفسران گفته‌اند: منظور اين آيه حضرت على علیه السلام است كه در حال ركوع، انگشتري خويش را به فقير داد و سپس اين آيه نازل گرديد. جالب اينكه در اين آیه، شروع آن با لفظ «إنَّما» است كه این كلمه به معناي حصر و انحصار است، یعنی: منحصراً ولی و سرپرست شما این افراد هستند…
گفت: اين كلمه ولايت كه در آيه آمده دقيقاً چه معنایى دارد؟ بعضى مى‌گويند فقط به معناي محبت است.
گفتم: اصلاً اين‌طور نيست زيرا محبت منحصر به اين سه دسته نيست و شامل همه مؤمنان مى‌شود، بلكه معناي سرپرستى و رهبري و حاكميتى دارد كه منحصر در خدا و پيشوايان الهى (پيامبر و امامان) است كه هم معصوم‌اند و هم داراي علم غيب. دوستى جزو معاني ولايت هست اما اينجا موضوع ولايت به معناي سرپرستى و رهبرى و حاكميت منظور است تا تكليف اداره جوامع را مشخص فرمايد.
گفت: آن‌ها كه در همه زمان‌ها نيستند.
گفتم: هستند و هيچ‌گاه زمين از حجت خدا خالى نمى‌ماند. اين‌ها همان اولى الامرند كه اطاعت از آن‌ها را واجب فرموده است: اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم…
گفت: در دوران غيبت امام مثل دوره ما چه بايد كرد؟
گفتم: علت غيبت امام همين است كه ظالمان مانع ولايت و حاكميت ايشان هستند. در درجه اول بايد كاري كرد كه اين دوران تمام شود و چاره اين كار هم فرمودند دعا و آمادگى و خودسازي و تقوى است و سپس زمينه‌سازى به هر نحو ممكن از طريق دفع مفاسد و انحرافات و به‌سازى محيط و تمهيد شرايط با فعاليت‌هاي فردي و گروهى است و تن دادن به حاكميت قانون الهى و فقه و فقيهان پارسا.
گفت: آيا ولايت فقط به معناى حاكميت است؟
گفتم: نه، حاكميت يكى از شئون ولايت است و نه تمام آن. ولايت، سرپرستى و رهبري مردم است و نيز ولايت تكوينى و تشريعى و معنوى و قلبى و اولويت نفسي نسبت به خود ماست؛ النبي، اولى بانفسكم منكم كه اگر حاكميت محقق نشد، بقيه شئون آن پابرجاست و امروز ما در ذيل ولايت ولي الله الاعظم، حضرت بقية الله ارواحنا فداه هستيم و بايد پذيرش اين ولايت را در قلب و عمل اثبات كنيم…

۹٫ مودّت و محبّت
اگر قرار بود به‌خاطر نعمت عظيم هدايت كه توسط پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نصيب ما شده از ايشان تشكر كنيم، بايد چگونه سپاس اين حق را به‌جا مى‌آورديم؟ آيا پيامبر خود راه آن را به ما نشان نداده است؟
چرا، نشان داده و فرموده است: «قل لا اسئلكم عليه اجراً الا المودة فى القربى۱۸: من به‌عنوان مزد و پاداش رسالت از شما چيزي جز مودت و محبت به نزديكانم (يعنى اهل‌بيت) نمى‌خواهم». اين نزديكان و اهل بيت، همان كسانند كه خدا هر پليدى را از آنان دور نموده وآنان را پاك و پاكيزه داشته است. «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيراً».
اينان همان‌هايند كه در مباهله همراه پيامبر بودند و آن شگفتى را در برابر مسيحيان نجران آفريدند، همان‌هايند كه حديث شريف كساء دربارۀ آنان است، جمعى الهى كه محورش فاطمه سلام الله علیها است: او و پدرش و شوهرش و فرزندانش از حسن و حسين تا مهدي عليهم السلام. مودّت آنان، هم‌طراز اجر رسالت است؛ محبت به آنان، شادي دل پيامبر است…
اصولاً اين محبت، اصل دين است؛ هل الدين الّا الحبّ.
خدا، وليّ مومنان است اما وليّ كافران، طاغوت است: الله ولي الذين آمنوا و الذين كفروا اوليائهم الطاغوت.۱۹
در راستاي ولايت خدا، ولايت پيامبر و امامان است كه در آيه «انما وليّكم الله» به آن تصريح شده است. پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نيز فرمود: حرمت مرا با احترام به عترت و ذريه من نگهداريد، هركس چنين كند خدا او را حفظ مى‌كند. لعنت خدا بر کساني که با اذيت کردن آن‌ها مرا اذيت مي‌کنند؛ اِحفظُوني في عِترتي وَ ذُرِّيتّي، فَمَن حَفِظَني فيهِم حَفِظَهُ الله، اَلا لَعنَةُ اللهِ عَلي مَن آذاني فيهِم.۲۰
امام حسن عليه السلام در سخنرانى پس از شهادت پدر خطاب به مردم فرمود: «من از اهل‌بیتی هستم که جبرئيل بر آنان فرود می‌آمد؛ من از اهل بیتی هستم که خداوند هرگونه پلیدی را از آنان دور ساخته است و من از اهل بیتی هستم که خداوند مودّت آنان را بر هر مسلمانی واجب کرده و فرموده است: بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره‌ی خویشاوندان و هرکس نیکی به جای آورد، برای او در ثواب آن خواهیم افزود. به‌جای آوردن نیکی، همان مودت ما اهل‌بیت علیهم‌السلام است».۲۱
امام حسين عليه‌السلام نيز فرمود: «قرابتی که خداوند آن را عظیم شمرده و رعایت آن را واجب کرده، و اجر رسالت قرار داده، قرابت ما اهل بیت علیهم‌السلام است…».
اگر طبق آيه مودّت، دوستى با اهل بيت عليهم‌السلام، هم‌سنگ پاداش رسالت است، نقطه مقابل آن يعنى دشمنى با آنان، انكار و ناسپاسي نسبت به رسالت محسوب مى‌شود. بنابراين، اهل بيت و امامان، معيار دين هستند، دوستى با آنان، و دشمنى با دشمنانشان عين ديانت است. اين همان تولّى و تبرّى است كه از اركان دين شمرده شده است. اين يك اصل عقلى است كه اگر كسي ادعاي دوستى با شما دارد بايد از دشمنان شما فاصله بگيرد و از آن‌ها بيزاري بجويد. هم در قلب و هم در عمل. نمى‌شود در عمل كاري را انجام دهد كه شما از آن بيزار هستيد. همين‌گونه است در مورد اهل البيت و امامان عليهم‌السلام، كه اخلاص در مودّت به ايشان را بايد با تولّى و تبرّى نشان دهيم. يعنى دوستى با آن‌ها و دوستان آن‌ها و دشمنى با دشمنان آن‌ها…
چنان‌كه ديديم مودّت و تولّى و تبرّى، ريشه قرآنى دارند و ايمان بدون اين اصول تحقق نمى يابد. سخن را در اين موضوع با دو حديث نورانى زينت مى‌بخشيم. امام صادق عليه‌السلام فرمود: کسي که واجبات خدا را به‌جا آورد و از محرمات دوري کند و ولايت اهل‌بيت پيغمبر صلی الله علیه و آله را نيکو بدارد و از دشمنان خداوند متعال تبرّي بجويد، در قيامت، از هريک از درهاى هشت‌گانه بهشت که دلخواه اوست داخل شود!
امام كاظم عليه‌السلام هم فرمود: خوشا به‌حال شيعيان ما در زمان غيبت قائم ما عجل الله تعالی فرجه که به ريسمان ما تمسّک جسته‌اند و بر موالات ما و بيزاري از دشمنان ما ثابت‌ قدم مانده‌اند. آنان از ما هستند و ما از ايشانيم: طُوبي لِشيعَتِنا المُتَمَسِّکينَ بِحَبلِنا فِي غَيبَةِ قائِمِنا، الثّابِتينَ عَلي مُوالاتِنا وَ البَراءَةِ مِن أَعدائِنا اُولئِکَ مِنّا وَ نَحنُ مِنهُم ۲۲…

۱۰٫ زيارت و شفاعت
كسى را كه دوست مى‌داريد، علاقه‌منديد هميشه كنارش باشيد و ديدارش كنيد و حتى اگر مرحوم شد به كنار مزارش رويد و با او سخن بگویيد و حتى برايش هديه معنوى بفرستيد و يادش كنيد. اين مفهوم زيارت است و از زيباترين جلوه‌هاي مودّت و محبت به‌شمار است و با فطرت انسانى هم سازگار است. وقتى محبت اهل بيت عليهم‌السلام را به‌عنوان مزد رسالت خدا و پيامبر، واجب و ضروري فرموده‌اند، زيارت آن‌ها كه نماد اين مودّت است نيز ضرورى خواهد بود. لذا اين زيارت نوعى عبادت است كه از طريق آن، انسان به خدا تقرب مى‌جويد زيرا فرمان خدا را عمل مى كند كه دستور به مودّت داده است.
زيارت يك مدرسه سازندگى است، زيرا شما با نزديكى به اولياى الهى، خود را در صف آنان قرار مى‌دهيد و با آن‌ها تجديد پيمان مى‌نمایيد و براي ارتقاى خود از ايشان استمداد مى‌كنيد و از دشمنانشان تبرّى مى‌جویيد و شفاعت آنان را نصيب خود مى‌سازيد و با توسل به ايشان خود را به ملكوت الهى نزديك نموده و مشكلات خود را حل مى‌كنيد كه خدا فرمود:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابتَغُوا إِلَیهِ الوَسِیلَةَ… ای مؤمنین! تقوا پیشه کنید و برای رسیدن به او وسیله طلب نمایید…
در زيارت‌ها نخست به آن‌ها سلام مى‌كنيم. اين سلام ريشه قرآنى دارد چنان‌که در آیات الهی می‌خوانیم:
سَلامٌ عَلَی نُوحٍ فِی العالَمِینَ؛ سَلامٌ عَلَی إِبرَاهِیمَ؛ سَلامٌ عَلَی مُوسَی وَ هارُونَ؛ سَلامٌ عَلَی إِل یاسِینَ وَ سَلامٌ عَلَی المُرسَلِینَ…
و سپس مبانى اعتقادي و خواسته‌ها را مطرح مى‌كنيم كه ترجمان همان مودت و محبت و اعلام موضع و همراهى است. زائر با اين زيارت‌ها كه گاهى از راه دور است و گاهى با سفر و نزديكى به مزار است، از امور مادى عبور مى‌كند و به خدا و اولياى او متوجه مى‌گردد و مشتاقانه و عاشقانه، شيرينى عبوديت و ولايت و مودت را با تمامى وجود احساس مى‌كند و محبت آن بزرگان را به‌سوي خود جلب مى كند.
پيامبراكرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر کس به زیارت قبر من آید شفاعتم بر او واجب می‌شود. هر کس حج به‌جای آورد و قبر مرا بعد از وفاتم زیارت کند، مثل کسی است که مرا در زمان حیاتم زیارت کرده است. امام هشتم علیه السلام هم فرمودند: زیارت من در پیشگاه الهی با هزار حج برابرى مى‌كند اگر از روي معرفت انجام شود. همچنين زيارت سيدالشهداء علیه السلام به‌ويژه زيارت اربعين از نشانه‌هاي پنج‌گانه ايمان شمرده شده است…
اما مقام شفاعت كه به معناى دستگيرى و طلب حمايت از فردى است كه داراي بعضى ويژگى‌هاى خوب براي حمايت است؛ از طرف خداوند به اولياي الهى و حتى به مومنان داده شده است. حقیقت شفاعت آن است که انسان از شفیع و واسطه بخواهد که به‌خاطر تقرّب و منزلتی که نزد خداوند دارد، برای درخواست‌کننده دعا کند که خداوند نیاز و حاجت او را برآورده سازد.
آياتى همچون «وَ لایَشفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارتَضی۲۳: جز برای کسی که او رضایت دهد شفاعت نمی‌کنند» و«مَن ذَا الَّذِی یَشفَعُ عِندَهُ إِلاّ بِإِذنِهِ۲۴: کیست آن‌کس که جز به اذن خداوند در پیشگاهش شفاعت کند» و «لایَملِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِندَالرَّحمنِ عَهداً ۲۵: آنان اختیار شفاعت ندارند، مگر کسی که در پیشگاه خداوند رحمان عهدی گرفته باشد»، نشان مى‌دهد كه اولاً شفاعت ممكن است، ثانياً با اذن و رضايت الهى انجام مى‌گيرد و ثالثاً عهد و پيمانى است بين خدا و اولياي الهى…
ما با زيارت و تقرب به ساحت قدسي آل الله، از آنان تقاضاي شفاعت مي‌كنيم تا با مقامى كه نزد خداوند دارند، ما را در دايره حمايتى خويش قرار دهند و شفاعت نمايند، مُسْتَشْفِعٌ الَى اللهِ عَزَّوَجَلَّ بِکُمْ. يعنى من به وسیله شما در پیشگاه خداوند عزّوجلّ شفاعت را طلب مى‌كنم. وقتى برادران يوسف، به شفاعت پدر اميدوارند و از او مي‌خواهند نزد خدا شفاعت‌شان كند تا گناهان‌شان آمرزيده شود و يعقوب هم مى‌پذيرد و مى‌گويد چنين خواهم كرد؛ ما چرا به شفاعت صاحب‌مان حضرت بقية‌الله ارواحنا فداه و اجداد گراميش، اميدوار نباشيم كه شفاعت‌مان كنند و ما را جزو همراهان و متقربان به خويش قرار دهند…

پی نوشت‌ها:
۱- کمال‌الدین، ۴۰۹/۲
۲- اصول كافى،كتاب الحجه، ج۲ ص ۱۱۷؛ كمال الدين/٦٧٥؛ عيون اخبار الرضا ج۲ ص ١٩٥؛ معانى الاخبار/٩٦
۳- سوره بقره، آیه ۱۲۴
۴- الکافی ج۱ ص ۵۲۸؛ غیبت نعمانی، ۶۶
۵- سوره نساء، آیه ۶۵
۶- سوره نساء، آیه ۵۹
۷- سوره نحل، آیه ۸۹
۸- تفسیر صافی، ج۳ ص ۱۵۱
۹- سوره عنکبوت آیه ۴۹
۱۰- سوره آل عمران آیه ۷
۱۱- نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴
۱۲- بصائر ادرجات، ج۱ ص ۱۰
۱۳- سوره جن آیه ۲۷
۱۴- سوره بقره، آیه ۲۵۵
۱۵- سوره آل عمران آیه ۴۹
۱۶- سوره هود آیه ۴۹
۱۷- سوره مائده آیه ۵۵
۱۸- سوره شوری آیه ۲۳
۱۹- سوره بقره، آیه ۲۵۷
۲۰- امالی طوسی، ص ۷۰۳
۲۱- مسائل علی بن جعفر و استدراکاتها، ص ۳۲۸
۲۲- کفایة الاثر ص ۲۶۹
۲۳- سوره انبیا، آیه ۲۸
۲۴- سوره بقره، آیه ۲۵۵
۲۵- سوره مریم، آیه ۸۷

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در مقالات اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…