معرفي کتاب «مردي از تبار دانش و ايمان»
یادنامه آیةالله دانش سخنور به کوشش آقای سیدعلی موسوی گرمارودی در ۸۸۶ صفحه بهوسیلۀ نشر ادبیات قم، منتشر شد. در دیباچه کتاب آمده است: این یادنامه بهخاطر ادای احترام به یک خطیب بیبدیل، مصلح اجتماعی خستگیناپذیر و بیادعاست که مقالاتش را بیش از پنجاه تن از دوستداران، ارادتمندان و شاگردان او گردآوری کردند و با پیامهای بزرگداشتی از مراجع عظام آیات صافی گلپایگانی، شبیری زنجانی، جعفر سبحانی و مکارم شیرازی، تدوین یافته است. فقید سعید حاج شیخ غلامرضا دانش سخنور (۱۳۰۰-۱۳۷۹ش) در قریه «آیشک» از توابع فردوس خراسان جنوبی متولد شد و در مشهدالرضا علیه السلام نیز دار فانی را ترک نمود.
گرمارودی در مقدمه کوتاه خود نوشته: اینجانب خود، یک سال کامل افتخار شاگردی مرحوم سخنور را در نوجوانی و در شهر فردوس داشتهام. ده سال پس از آن هم قبل از وقوع زلزله در سفر طبس، سعادت ملاقات مجدد با او را یافتم. شرح این ملاقات را هم در مجله «راهنمای کتاب» به سردبیری زندهیاد ایرج افشار شماره خرداد و تیر۱۳۵۲در مقاله «نامهای از طبس» به قلم اینجانب و هم در این کتاب میتوانید بخوانید؛ نیز از آیةالله استادی سپاسگزاری میکنم که با سماحت و بزرگواری کتاب را از نظر گذرانیدند و نکات قابلتأملی را ابراز فرمودند که اکثریت قریب به اتفاق آنها اعمال شد.
آیة الله صافی گلپایگانی در قسمتی از پیام خود دربارۀ شخصیت مرحوم دانش سخنور نوشتهاند: سخنوری توانا و خطیبی ماهر و گرانقدر بود و در زمان حیات خود توانست با هنر بیان، مردم را از فتنههای فتنهگران و گمراهی گمراهان نجات دهد و با اتکا بر آیات الاهی و معارف نورانی اهلبیت علیهم السلام، بدعت بدعتگزاران را از بین ببرد و آنان را منکوب و در منطقه فردوس، فتنه آنان را خاموش نماید. او به اسلام خدمت نمود و به ارباب و مولای خود حضرت بقیة الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف عشق ورزید و وظیفه چاکری و نوکری خود را انجام داد. خوشا به حال او که چنین درخشان دفتر عمر خود را با عمل صالح و خدمت به مردم و عشق و علاقه به دربار آسمانی حسین علیه السلام به پایان رسانید (ص۱۶).
مرحوم دانش که برای تحصیل به حوزه علمیه قم رفته و مجذوب درس و بحث شده بود، به او اطلاع میدهند که آیةالله بروجردی با شما کار دارد. طلبه فاضل و جوان بسیار شگفتزده میشود که مرجع بزرگ جهان تشیع با من طلبه چه کار دارد؟ به نزد آیةالله بروجردی میرود و ایشان به او میفرماید: آقای دانش، اهالی فردوس نامهای پرامضا فرستادهاند و نوشتهاند که بهائیت در آن شهر دست به تبلیغات گسترده تهاجمی زدهاند و مردم را به کیش خود میکشانند و خواستهاند که شما را برای مقابله با آنان به آن منطقه بفرستیم. آقای دانش مهلتی میخواهد تا درس و بحث خود را ادامه دهد و آیةالله سکوت میکنند، اما پس از مدتی دوباره از طریق آیةالله قاینی به محضر آیةالله بروجردی فراخوانده میشود و آیةالله به او میفرماید: آقای دانش، رفتن به فردوس برای شما تعیّن دارد. مؤمنین نامه دیگری فرستادهاند و تصریح کردهاند که شما باید برای جلوگیری از تبلیغات بهائیت به فردوس بروید. مرحوم دانش احساس میکند که دیگر جای عذرخواهی نیست و عرضه میدارد من انشاءالله فردا صبح بهسوی فردوس حرکت میکنم (ص۵۳۳). در آن زمان، فردوس محل تاخت و تاز بهائیان بود و مراکزی را در بازار و میان کسبه به دست آورده بودند. در حدود هشتاد و چهار خانواده بهائی در آنجا سکونت داشتند که رئیس آنها فردی به نام شاه خلیل الله بود که بر بهائیت سراسر ایران ریاست میکرد. بهائیان سنگسر و دیگر نقاط کشور دستهدسته برای دیدار با او به فردوس میآمدند. پسرش ابراهیم رحمانی ادعا میکرد که یکصد لوح از سوی بیتالعدل به افتخار ایشان صادر شده است. بهائیان بهقدری در منطقه نفوذ داشتند که شهر فردوس از سوی بیتالعدل، «فاران» (کنایه از مکه معظمه) نام گرفته بود. آقای دانش که کتب آنها را در اختیار داشتند و فرازهای زیادی از آنها را حفظ کرده بودند، برای مردم بازگو نموده و آنها را با تناقضات و مطالب باطل و غیرعقلانی باورهای ایشان آشنا نموده، درعینحال بهشدت توصیه میکردند که از هرگونه برخورد حادّ و خشن پرهیز کنند. با این شیوۀ علمی و گفتوگوی اندیشگی، بعضی از بهائیان به اسلام مشرف شده و بعضی نیز که دیگر تبلیغشان به جایی نمیرسید به محله سعدآباد مشهد مهاجرت میکنند. یکی از افراد متشخص که مسلمان میشود، آقای مسیح الله رحمانی باجناق شاه خلیل الله بود. مسیح الله، بهائیزاده و مبلغ بهائیت در منطقه زرگ در دو فرسخی فردوس بود که با تلاش شبانهروزی او، آنجا پایگاه مستحکم بهائیت شده و از سوی بیتالعدل به «خیر القری» ملقب گشته بود. شوقیافندی در نامهای به او نوشت: «جناب مستطاب آقا میرزا مسیح الله علیه بهاءالله الابهی، قربانت شوم … توئی مسیح مسیحانفس که از دم پاکت، احبای الاهی محبور، بنده آستان حضرت جمال قدم شوقی» (ص۵۳۵). عبدالبهاء نیز به او نوشته بود: «من در دامنه کوه کرمل در حیفا به یاد آن یار مهربان در خراسان مشغولم و هذا من فضل الله البدیع، عبدالبهاء عباس». روشنگریها، فرهنگسازیها، برنامهریزیها و تلاشهای بیشائبه مرحوم دانش سبب شد که نهتنها افراد معمولی بلکه مبلغانی همچون مسیح الله که مورد توجه رهبران بهائی بودند، بعد از مطالعه و تحقیق به بطلان راه نیاکان خود پی برده و مسلمان شوند و مسیح الله در تاریخ ۲۰/۵/۴۸ رسماً اسلام خود را اعلام کرده و کتابی به نام «راه راست» را در دو جلد منتشر نماید.
مرحوم دانش بهقدری در منطقه نفوذ پیدا میکند که همه مخاصمهها و منازعهها در نزد او حل و فصل میشد و دادگاه فردوس عملا تعطیل گردید. رفتار اسلامی، سادهزیستی، کمک به مردم، بیاعتنایی به مظاهر دنیوی، مردم آن سامان را شیفته و ارادتمند او کرده و پس از سالها هنوز نام او زبانزد خاص و عام است. او پس از زلزله بهخاطر تخریب کامل شهر و مشخص نبودن مالکیتها شهرک جدیدی به نام اسلامیه در بیرون منطقه شهر قدیمی با طراحی مبتکرانه خود بنا نمود که بسیار زیبا و مدرنتر از خود شهر قدیمی بود. هنگامی که مرحوم دانش به دعوت مردم کویت برای تبلیغ به آنجا عزیمت نمود با خداوند عهد میکند که در این سفر، هیچ مبلغی از کسی قبول نکند و حتی هدیه هم نپذیرد. او سه سال متوالی به کویت میرود و در هر سفر ۷۰ روز، از اول محرم تا دهم ربیع الاول، آنجا به موعظه میپردازد و مبلغی را در این سفرها از کسی نمیپذیرد. هنگام بازگشت در فرودگاه رئیس گمرکات ایشان را میبیند و میپرسد چمدانهایت کجاست؟ میگوید من چمدانی ندارم. میپرسد کیف دستی شما کجاست؟ میگوید من کیف ندارم. رئیس گمرک میگوید من در تمام عمرم اولین بار است که میبینم یک روحانی به کویت آمده و دست خالی بر میگردد (ص۵۳۷). در دهه عاشورا مرحوم آیةالله شاهرودی به ایشان پیغام میدهد که برای مسجد هامبورگ از مردم کمک جمع کن. آقای دانش در شب یازدهم محرم پس از روضه دفن شهدا توسط بنیاسد به همت زنان بنیاسد که وقتی دیدند مردانشان اقدامی نمیکنند، اقدام کردند و مردان را به غیرت آوردند، خطاب به بانوان مجلس میگوید من میخواهم از همت شما بانوان استفاده کنم و بگویم مثل زنان بنیاسد شما هم این جسد نیمساخته مسجد کنار دریای الستر در هامبورگ را از زمین بردارید. بانوان همانجا اقسام طلاجات و جواهرات خود را از طبقه دوم پایین میاندازند که یک گونی میشود و ایشان آن را به دفتر آیةالله شاهرودی ارسال مینماید.
بیان ویژگیهای مرحوم دانش از نظر معنوی و روحی در این مختصر نمیگنجد. ارتباطات عمیق و معنوی با ائمه اطهار و با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را فرزندش این چنین نقل میکند:
ختم قرآن
پدرم بسیار كثیرالتلاوة بود و صدها بار قرآن را ختم کرد. و هر ختم قرآن را به یکی از ائمه علیهم السلام یا اصحاب هدیه میکرد. قرآنی داشت که همه جا همراهشان بود. آن قرآن را صحافی کردم و الان نزد من است. تاریخ برخی ختمها را هم در آن نوشتهاند. مثلاً وقتی قرآن را ختم کردند در گوشهای نوشتهاند: «لیله چهارشنبه ختم چهارم قرآن، نثار روی وجه الله، بقیةالله، گل باغ عسکری و نرجس خاتون علیهم السلام، بعد از صلاة مغرب و عشا پایان یافت، انتظار صاحبالزمان آنکه قبولی را اعلام فرماید مشهد ۲۶ مرداد ۶۲. در جایی دیگر نوشتهاند: «یوم المبعث به نام صاحب لواء الحسین اباالفضل العباس – روحی فداه – ختم شد. هدیه به کاروانسالار خیامی که آن را آتش زدند و بدن کشتگانشان در بیابان افتاد، عقیله بنیهاشم. السلام على اسم الله الرضى السلام على وجه الله المضىء، أبی الأئمة أمیرالمؤمنین»، یک جا هم نوشتهاند:
«یوم دوشنبه اول ماه مبارک رمضان ۱۴۱۹ از هجرت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مطابق ۳۰ آذر ۱۳۷۷، در ارض اقدس، خیابان دانشگاه ۱۹، پلاک منزل ۳، ختم قرآنی شروع شد هدیه به اوّل مظلوم عالم، وجهالله، یدالله، عینالله، ولی الله، کلام الله مولی الموحدین علیبنأبیطالب علیه السلام». بد نیست که این خاطره را هم بگویم آیةالله ابوالقاسم خزعلی در فردوس منبر میرفت. پدرم با ایشان رفیق نزدیک و صمیمی بود؛ البته در دهۀ سی شمسی ایشان یکی دو سال همراه خانواده در خانه ما زندگی کردند. آن پسرشان که در اول انقلاب در قم شهید شد در خانه ما به دنیا آمد. آقای خزعلی در فردوس، بالای منبر گفتند: کسانی که میخواهند امام حسین را ببینند یا خدا را قبول ندارند بیایند آقای دانش را ببینند. این مطلب اشاره به قضیه شفا یافتن پدرم از بیماری ریوی است.
بیماری و شفای معجزهآسا
«پدر من در سال ۲۰ دچار سرطان ریه شد. من یادم است که گاهی خون تیره مثل قیر مذاب از ریه ایشان بیرون میآمد. ایشان را برای مداوا بردند مشهد، آنجا دکتر منوچهر مهدویان بهترین طبیب آن روز مشهد گفته بود دیگر دیر شده است، بیرید تهران پیش دکتر بیرجندی در بیمارستان شورویها. آنجا باهم بردند و آنها هم گفتند از ما کاری ساخته نیست ببرید برلین یا مسکو. موقتاً پدرم در شمسالعماره کوچه مروی در مسافرخانهای مستقر شد به نام مسافرخانه اعیان. با وجود اینکه توسط عموهایم مقدمات سفر درمانی ایشان به خارج فراهم شده بود اما پدرم راه نجاتشان را در توسل به سیدالشهداء دیدند. پدرم میگوید در همان اتاق مسافرخانه نشسته بودم درحالیکه اوضاع سینهام وخیم بود. با هر سرفه خلط خونی بیرون میآمد و همین باعث بدرفتاری صاحب مسافرخانه شده بود. به امام حسین علیه السلام گله کردم که این سینه من در راه شما آسیب دیده است؛ در کابارهها که نخواندم؛ مصیبت شما را برای مردم خواندهام. ساعت تقریباً ده صبح بود که در چوبی اتاق، بدون صدا باز شد، با اینکه معمولاً بدون سروصدا باز و بسته نمیشد. دو مرد داخل شدند. گفتم آقایان سرتان را بگیرید پایین که به چارچوب در نخورد. فرمودند: ما سرمان را پایین نمیگیریم. من زیر پتوی قرمزرنگ درخشان یزدی بودم که آن دو نفر در کمال عظمت پیشم نشستند. یکی از آن دو به دیگری گفت مریض ما را که هنوز درمان نکردید، سپس دستشان را دراز کردند به طرف من و تا نزدیک سینه من آوردند، سپس برخاستند که بروند. هنگام خروج آن آقایی که معلوم بود بزرگ است به همراه خود فرمود: برادر اینها را فراموش مکن! من چنان مرعوب شده بودم که نتوانستم چیزی بگویم. ولی احساس کردم که دیگر مشکلی ندارم.
عمویی دارم که در آن سفر همراه پدرم بود. وقتی پدر گفته بود دیگر مشکلی ندارم، عموجان میگوید یعنی چی؟! ما دو هفته است در تهران گرفتار ویزا و بیمارستان و ارز و مقدمات سفریم؛ همه کارها را کردیم؛ این حرفها چیست که شما میگویید؟ اگر همین الآن قبول نکنید که برای مداوا برویم خارج من خودم را از بالای مسافرخانه میاندازم پایین و خودکشی میکنم. پدر میگوید: «برادر، عصبانی نشو! به من عنایتی شده است؛ لطفی کردهاند. من خوب شدم» خلاصه بعد از این ماجرا رفتند شیراز مدتی در آنجا ماندند و بعد رفتند یزد. در یزد مرحوم آیةالله صدوقی و آقا سیدمحمد وزیری و هیئتهای یزد به استقبال ایشان آمده بودند. در طبس هم از ایشان استقبال شایانی کردند. در فردوس تمام مردم تا چند فرسخی برای ایشان صف کشیدند. خودشان این داستان را در یکی منبرهای مشهدشان گفتهاند. در آن منبر میگویند: ای آقایان منبری! برای امام حسین که منبر میروید، برای پول سختگیری نکنید، امام حسین را نگه دارید برای جاهایی که نه پول کار میکند، نه سفارش، نه رفاقت.» (ص۵۵۹ تا ۵۶۱)
در انتها توصیه میکنیم مطالب ارزنده علمی که در پنجاه مقاله توسط اندیشمندان در این یادنامه به پاس بزرگداشت این خطیب بزرگ و مرزبان دین و ارادتمند و خدمتگزار صاحبالزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در کتاب «مردی از تبار دانش و ایمان» گردآوریشده را ببینید.