محمد حسینی
کلیدواژه: دوران گذار، جهانی شدن، حکومت جهانی، دین جهانی، کنفرانس کمبریج
چکیده
این نوشتار در تکمیل مقالات پیشین با عنوان «پروژه بورس تحصیلی بهائی» نوشته شده است. ایده آن است که سمینار مطالعات بهائی کمبریج در سال ۱۹۷۸ و پیش از آن، سمینارهایی در خلال سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۸۰ در دانشگاه لنکستر، نقطهعطفی در دوران گذار از اندیشه سنتی بهائیت به نگرشهای مدرن همسو با لیبرالیسم فراهم آورد. فراوردۀ این حرکت، زیرساختهای مهمی را برای ایده «حکومت جهانی» بهائی گردآوری کرده است. مجموعه سمینارهای یادشده بعدها مورداستفاده پژوهشگران مطالعات علوم اجتماعی قرار گرفت و گروهی از پژوهشگران آکادمیک را در بهائیت پرورش داد. هرچند برخی از این پژوهشگران را بیتالعدل طرد کرد اما نسل جدیدی از دانشوران بهائی که از حمایت بیتالعدل نیز برخوردار بودند، در حکم سنتز برای مطالعات سنتی بهائیت ایفای نقش کردند.
پیشدرآمد
پژوهش حاضر در تکمیل دو نوشتار پیشین است که از راقم این سطور در نشریه بهائیشناسی در شمارههای ۲۰ و ۲۱ منتشر شده است. پیشنهاد میشود خواننده این سطور پیش از مطالعه پژوهش حاضر، مقالات پیشین با عنوان «تحلیلی از پروژه بورس تحصیلی و مطالعات بهائی» و «بهائیت و مبنای توسعه مدرن امر» را بهعنوان مقدمه مطالعه نماید.[۱]
هرچند از نیمه دوم قرن بیستم و همزمان با شتاب توسعه مطالعات بهائی، مجموعه مؤسسات اقماری گستردهای در آمریکا و کانادا فعال شد و محفل بهائی آمریکا که در میان دیگر نهادهای بهائی، از قدمت بیشتری برخوردار بوده بهعنوان موتور توسعه تشکیلات بهائی معرفی شده و حتی عبدالبهاء، آمریکا را مهد نظم اداری بهائیت خطاب کرده است؛[۲] اما شواهد نشان از آن دارد که انگلستان نیز از همان سالهای نخست شکلگیری بهائیت، تأثیر قابلاعتنایی در ادامه حیات این جمعیت داشته است. اسناد بهجایمانده نشان میدهد که در تحلیل و ترسیم دوران گذار بهائیت، بدون تردید بریتانیا سهم دارد.
روششناسی پژوهش حاضر
این نوشتار کمبریج را بهعنوان نمادی از فعالیت مطالعاتی بهائیان در نظر میگیرد.
بر اساس نگرش ماکس وبر، گسست بین واقعیتهای زندگی سیاسی ـ اجتماعی و ناتوانی چارچوب فکری حاکم بر جامعه از تبیین واقعیت، سبب میشود تا جامعه وارد دوران گذار شود. مهمترین ویژگی جامعۀ در حال گذار، بروز بحران معناست. نویسنده بر این باور است که بهائیت در نیمه دوم قرن بیستم در وضعیت دوران گذار قرار گرفته است. دوران گذار در حکم آنتیتز آموزههای بهاءالله است. بحث از دوران گذار موضوع نوشتار حاضر نیست و به پژوهش مستقل دیگری واگذار میشود.
بدون تردید انتقال قدرت و مرجعیت، از مدیریت فردی از دوران بهاءالله تا شوقی، به نظم تشکیلاتی و نهادی در قالب بیتالعدل، یکی از مهمترین عوامل تسریع در فرایند گذار بوده و بیتالعدل، هستۀ سخت دوران گذار است. بدون تردید عوامل هژمونیک و نرم بسیاری سبب شد تا خاستگاه فکری ــ اجتماعی ــ فرهنگی برای گذار بهائیت به مدرنیته فراهم آید. مسأله اصلی از آنجا آغاز میشود که بهائیت در ابتدای شکلگیری خصوصاً در دوره بهاءالله و عبدالبهاء، روش علمی مدون و مدرنی برای توجیه آموزههای خود ندارد.[۳] پرواضح است مجموعه ایدئولوژیکی همچون بهائیت که سودای «دین جهانی» و «حکومت جهانی» را در سر میپروراند، برای بازتعریف عناصر «مشروعیت و مقبولیت» خود، دست به دامان علوم اجتماعی نوین شود تا هویتی جدید برای خود دستوپا کند. ارتباط بهائیان با علوم اجتماعی نوین در بریتانیا صورت گرفت و افقهای جدیدی بر جامعه بهائی گشود. چگونگی تحلیل این ارتباط نامبارک، سوژه اصلی این نوشتار است.
پیشینهای از اندیشه سنتی بهائیت
اجازه دهید کمی به عقب بازگردیم. سودای حکومت جهانی و سلطنت الهی از ابتدا در اندیشه رهبران بهائی وجود داشت اما شوقی با صراحت کامل از حکومت جهانی سخن گفت و مراحل دستیابی به آن را برشمرد. مراحل تکامل سهگانه بهائیت از منظر شوقی عبارتند از:
مرحله نخست، عصر رسولی: این دوره ناظر به حیات بهاءالله و عبدالبهاء است.
مرحله دوم، عصر تکوین: اشاره به دوران توسعه تشکیلات و نظم اداری و پدیدار نهادگرایی در بهائیت است.
مرحله سوم، عصر ذهبی: اشاره به دوران استیلا و سلطنت اندیشه بهائی بر جهان است.
شوقی توضیح میدهد که نفوذ مؤسسات و تشکیلات اداری بهائی – که در زمان او در حال گسترش است – مقدمه استقرار سلطنت الهیه است.[۴] او برای دستیابی به این استیلا، هفت مرحله را برشمرده است.[۵]
نکته قابلملاحظه آن است که بهائیت برای دستیابی به دو آرمان «دین جهانی» و «حکومت جهانی»[۶] با چالشی بزرگ مواجه بود. نخست آنکه هویتش با مفهوم «دین» پیوند خورده، بنابراین ناگزیر بود تا هنجارهای دینی خود را حفظ نماید و از قداست متون مقدس خود دفاع کند. برایناساس ضروری مینمود تا رسم بندگی و تعبد و سرسپردگی در میان اعضاء در بالاترین سطح ممکن حفظ شود. وانگهی تعبد به متون مقدس و آموزههای راستکیشانۀ بهائی، پر از پارادوکس و در موارد بسیاری خودشکن است و نمیتوان با صرف استناد به این متون به سودای دین جهانی و حکومت جهانی نائل شد. در خوشبینانهترین حالت، آموزههای اصیل بهائی با گذر زمان و با گسترش تعامل با دیگر نقاط دنیا، عمیقاً نیازمند تفاسیر دگراندیشانه بود و تفسیر، در بسیاری از موارد منجر به ایجاد تغییر در معانی مندرج در کتب مقدس بهائی میشد.
این چالش زمانی مخربتر جلوه کرد که پس از شوقی، منصب ولی امرالله از میان رفت و دیگر مفسر رسمی و موجهی برای بهائیان باقی نماند تا با ارائه تفاسیر راهگشا گره از ضیق معانی متون مقدس بگشاید، درنتیجه این ضرورت عمیقاً احساس شد که بهائیت برای گسترش نفوذ خود در سطح بینالملل و تصاحب منصب دین جهانی، محتاج تفاسیری مدرن و مترقی از متون مقدس خود است تا سیستم قانونگذاری خود را بهروزرسانی نماید.
مطالعات نوین آکادمیک بهائی به مثابه سنتز
فرض کنید بهاءالله در کتاب اقدس با صراحت اعلام میدارد:
هیچ کس حق اعتراض به حکام و دولتمردان را ندارد، باید آنها را به خود واگذاشت و به دلها توجه کرد.[۷]
یا تصور کنید از دین جهانی و نظم بینالمللی سخن میرانید و بهائیت را منجی معنویت مدرن و حقوق متعالی انسانی و بشری و پیشقراول تساوی حقوق مرد و زن معرفی میکنید، اما درعینحال، زنان را از عضویت در بیتالعدل محروم میکنید![۸] یا اینکه سهمالارث زن را در ضریب پایینتر از مرد قرار میدهید![۹] جدای از این مسائل، موضوعات زیادی نیز وجود دارد که اساساً در متون مقدس و اولیه بهائی ذکر نشده و جامعه بهائی امروز درگیر آنهاست و پاسخ به این موضوعات تنها زمانی امکانپذیر است که متون مقدس با شیوههای هرمنوتیکی تفسیر شود. تمام این مثالها نشان از آن دارد که نمیتوان دقیقاً به نص متون اولیه بهائی پایبند بود و درعینحال سودای جهانی شدن را در سر پروراند. این مشکل زمانی مضاعف میشود که نسل جدید بهائیان خصوصا مخاطبان غربی بهائیت درک متفاوت و خوانشی جدید از متون بهائی دارند و ارائه یک قرائت واحد و متمرکز از بهائیت را که منحصراً بیتالعدل ابلاغ میکند، بر نمیتابند.
توضیح یادشده تنها اشاره کوچکی بود به چالشی بزرگ و ویرانکننده در مجموعه بهائیت. آنتیتز چالش یادشده در قالب دو جریان پدیدار شد که جریان نخست را عمیقاً و شدیداً بیتالعدل سرکوب کرد، اما جریان دوم نهتنها سرکوب نشد بلکه بهصورت آرام و مرموز به کار خود ادامه داد و بیتالعدل هیچگاه علیه آن فعالیت نکرد (توضیح مبسوط این مسأله در بخش پایانی این نوشتار عرضه خواهد شد).
لازم به ذکر است که هر دو جریان در یک مسأله همصدا و همداستان بودند و آن مسأله «نگرش نوگرایانه و تجدیدنظرطلبانه به بهائیت» بود. جریان نخست با ارائه قرائت روشنفکرانه و منتقدانه از آموزههای بهائی که تیغ انتقادش دامن بیتالعدل را نیز میدرید، نگاه تندی داشت و بهسرعت توسط بیتالعدل سرکوب شد؛ اما جریان دوم در عین بسترسازی برای ارائه قرائت نو از آموزههای بهائی، هیچگاه در خلعت منتقد بهائیت و بیتالعدل ظاهر نشد و آرام و با لطافت کار خود را پیش برد.
سؤال اصلی آن است که با وجود برخورد تند بیتالعدل با جریان روشنفکرانۀ نخست، جریان دوم از چه سرنوشتی برخوردار شد؟ پاسخ کوتاه است: سکوت بیتالعدل بهمثابه مهر تأیید بر فعالیت جریان دوم.
این نوشتار بر آن است که از جریان دوم رمزگشایی کند و دامنه فعالیت آن را از کمبریج انگلستان پیگیری نماید.
موژان مومن
دانشگاه کمبریج: از آنتیتز تا سنتز مطالعات بهائی
موژان مومن پزشکی که در کمبریج تحصیل کرده و نویسنده پرکار بهائی که بالغ بر ۱۷۲ مقاله به همراه ۲۴ مدخل از دانشنامه ایرانیکا را نگاشته، اشاره میکند که برخی از دیدگاههای براون در نقد مبانی بهائیت بهگونهای تأثیرگذار بود که تا سالها بعد، بهائیان را به پاسخ واداشت. شواهد نشان میدهد که تولیدات علمی مومن، صرفاً اندیشهورزی آکادمیک نیست بلکه در راستای کلانپروژه راهبردی بهائیت است. او در مقالهای با عنوان:
The Globalization of the Bahai Community
با ترسیم مدل جهانیسازی یان آرت شولت، شاخصهای جهانی شدن هنجاری، روانشناختی، اقتصادی و نهادی را بررسی کرده و آن را با آموزههای عبدالبهاء منطبق کرده است. بهزودی دربارۀ فعالیتهای او مطالبی بیان خواهد شد. او در مقالهای که دربارۀ متافیزیک و کیهانشناسی بهائیت[۱۰] نگاشته، از ادوارد براون اینگونه نقل میکند:
پروفسور ادوارد براون از دانشگاه کمبریج، یکی از اولین پژوهشگرانی است که بهائیت را موردمطالعه قرار داد و اظهار داشت: آثار کمی درباره بهائیت وجود دارد و نمیتوان آن را دارای سیستم الهیاتی یا متافیزیکی توصیف کرد.
سخنان براون تنها برای مومن، حساسیتبرانگیز نبود بلکه مکلین نیز دراینباره مینویسد:
سالها قبل، شرقشناس کمبریج، ادوارد براون نوشت: «در طول اقامت در ایران در خلال سالهای ۱۸۸۷-۸۸، مذهب بهائیان عمدتاً از راه استماع به الواح بود». وی خاطرنشان كرد كه آموزههای باب و بها متفاوت و ناقص بودند و آموزه اندكی درمورد مباحث متافیزیك، هستیشناسی و معرفتشناسی وجود داشت.[۱۱]
مکلین مینویسد: دهها سال پس از گزارش ادوارد براون شاهد گسترش بسیاری در ترجمه کتاب مقدس بهائی[۱۲] بودیم که دقیقاً به بسیاری از انتقادات براون پرداخته شده است و اخیراً شاهد ظهور الهیات بهائی هستیم. دو دهه آخر قرن بیستم بهویژه، شاهد افزایش تدریجی اما قابلتوجهی در نوشتارهای علمی با مضامین متنوع در الهیات و متافیزیک بهائی بودیم.[۱۳]
مومن بهخوبی از جایگاه براون و موقعیت دانشگاه کمبریج آگاه است؛ ازاینرو تلاش کرده تا در نقد سخنان براون، برای بهائیت سیستم الهیات و متافیزیک تعریف کند.[۱۴] سخنان مومن نشان از آن دارد که اولاً: کمبریج مهم است و نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود و ثانیاً: سخن براون دربارۀ این موضوع که بهائیت از الهیات سیستماتیک و متافیزیک بیبهره است، ناظر به مشکل مهمی در بهائیت است. این پیوند نشان از آن دارد که بهائیت نیازمند آن است که رویکرد جدیدی اتخاذ کند و مبانی قویتری دربارۀ الهیات و متافیزیک ارائه دهد.
کمبریج، خاستگاه کنفرانس مهم در پروژه بورسهای تحصیلی بهائی
لازم است پیش از تبیین اصل بحث، مقدمهای کوتاه بیان شود.
پیرو اسناد موجود بهجایمانده از مکاتبات شوقی و پیامهای بیتالعدل، پروژه بورسهای تحصیلی بهائی ابتدا به دنبال آن بود تا مطالعات بهائی را روشمند نماید و آن را از یک سو از زیر چتر سنگین علوم شیعی و از سوی دیگر از انتقادهای خاورشناسانی همچون براون خارج کند. چه اینکه مطالعات بهائی حداقل تا نیمه اول قرن بیستم از روش علمی مستقلی پیروی نمیکرد و مبلغان بهائی از اصول علمی رایج و متداول علوم شیعی استفاده میکردند و ازاینجهت کاملا منفعل بودند. از سوی دیگر نیز نگرش بروندینی شرقشناسانِ با نفوذی همچون براون نیز بهائیت را آنگونه که مطلوب بهائیان بود، تحلیل نمیکرد، درنتیجه این ضرورت خصوصاً از زمان شوقی کاملاً احساس میشد که بهائیت برای نیل به آرمانهای حکومت جهانی و دین جهانی، در مرحله اول باید شیوه علمی مطالعات خود را از حالت انفعال خارج کند. کنشگری مستقل در عرصه مطالعات بهائی حاصل نمیشد مگر با تغییر استراتژی علمی مجموعه بهائیت بهسوی علوم انسانی خصوصاً علوم اجتماعی.
مکلین تصریح میکند که در نیمه قرن بیستم رشد قابلتوجهی در مطالعات بهائی صورت گرفت، خصوص آنکه در موضوعات بنیادی همچون الهیات و متافیزیک بهائی آثار قابلملاحظهای تولید شد.[۱۵]
مومن در توضیح این مسأله ابتدا میان مطالعات جدلی بهائی و مطالعات آکادمیک بهائی تفاوت میگذارد.[۱۶] به باور او مطالعات بهائی رایج که از سوی دانشوران بهائی تا نیمه اول قرن بیستم صورت گرفته، در قالب مطالعات جدلی بوده است. او تصریح میکند که مطالعات جدلی بهائیان، وامدار علوم شیعی بوده و منفعل است. در این الگوی مطالعاتی، دانشوران بهائی میکوشند تمام مطالب را از متن مقدس مانند کتاب اقدس استخراج کنند[۱۷] و فراتر از متون مقدس، قادر به توسعه مطالعات بهائی نیستند؛ اما مطالعات آکادمیک بهائی با نگاه بیطرفانه و فرادینی و با بهرهگیری از علومی همچون جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد و… به تبیین بهائیت و تاریخ آن میپردازد و پرواضح است که در این روش از مطالعه، دامنه علم و نظریهپردازی گستردهتر خواهد شد و مطالعات بهائی از بنبست انفعال خارج میشود.[۱۸]
او سپس با بیان مثال، توضیح شفافتری ارائه کرده و مینویسد:
فرض کنید میخواهید در محیط دانشگاه درباره رویکرد بهائیت درمورد وضعیت زنان برای گروهی از فمینیستها سخنرانی کنید. اگر شما از روش مطالعات جدلی استفاده کنید دراینصورت باید از ابتدا به متون مقدس بهائی مراجعه کنید و امیدوار باشید که پاسخی برای این موضوع خاص بیابید. احتمالا ًنتیجه مطالعات شما منجر به آن میشود که بگویید: بهائیان به برابری زن و مرد اعتقاد دارند. نتیجه آن میشود که مخاطبین فمینیست شما خمیازه میکشند و میگویند: بله، ما قبلاً تمام این مطالب را پذیرفتهایم، آیا چیز بیشتری برای ارائه دارید؟!
حال اگر از روش مطالعات آکادمیک استفاده کنید، نقطه شروع تحقیق شما از ادبیات فمینیستی معاصر خواهد بود نه متون مقدس بهائی. دراینصورت تمرکز شما بر این مسائل معطوف میشود که مهمترین مسألهای که فمینیستها را نگران میکند چیست؟ چه نوع ادبیاتی برای مخاطب فمینیست جذابیت دارد؟ چه چیزی در دیانت بهائی با این ادبیات قابلتطبیق است؟ بهعنوان مثال، یکی از موضوعات مهم در ادبیات فمینیستی این است که چگونه ساختارهای اجتماعی کنونی بر اساس ارزشهای قدرت و سلطه، منجر به آن میشود که موقعیت مردان نسبت به زنان از سلطه بیشتری برخوردار شود و چگونه میتوان این ساختار اجتماعی را بهگونه ای تغییر داد که به سلطه مردان بر زنان منجر نشود! این مسأله همان چیزی است که فمینیستها به آن علاقه دارند و آموزههای بهائی زیادی وجود دارد که میتوان با استناد به آنها سخن گفت (درحالیکه با استفاده از روش مطالعات جدلی به چنین مقصودی نخواهید رسید). اکنون شما میتوانید با طرح مسأله (حکمرانی بهائی و نظم جهانی بهاءالله)، دامنه سخن را توسعه دهید و بیان کنید که بهائیت در این موضوع سهم زیادی دارد. بهائیت الگویی از توسعه را ارائه کرده که بر اساس آن یک گروه بر گروه دیگر وابستگی و برتری ندارد (به عبارت دیگر طبق الگوی بهائیت، توسعه جامعه بهگونهای خواهد بود که منجر به به برتری مردان یا هر گروه دیگری بر زنان نشود)، زیرا الگوی توسعه بهائی، از ماهیت غیرسلسلهمراتبی برخوردار است و اساساً تمرکز قدرت و اختیار به افراد داده نمیشود. دراینصورت نتیجه سخنرانی شما شگفتانگیز خواهد بود و تمام عناصر سخنان شما برای فمینیستها بسیار جالب و جذاب است، زیرا آنها به این نوع از الگوی اداره جامعه بهعنوان راهی برای پاسخ به این سؤال نگاه میکنند که: چگونه میتوان جامعهای ایجاد کرد که مردان همیشه نیروی مسلط نباشند؟[۱۹]
سپس مومن با زیرکی توضیح میدهد که البته مطالعات آکادمیک بهائی باید بهعنوان ارائه واقعی از آموزههای بهائی تلقی شود، بهگونهای که مخاطبان محافظهکار (و متعصب) بهائی را نیز راضی کند. او توضیح میدهد که مطالعات آکادمیک ذاتاً با نگرش غیرمذهبی صورت میگیرد، بنابراین باید کاملاً مراقب بود که بهائیان آکادمیک، به این دام گرفتار نشوند و آموزههای بهائی را بهصورت غیرجانبدارانه و فارغ از قداست آن ارزیابی نکنند. مومن پیشنهاد میکند که امروزه موضوعاتی مانند نژادپرستی، فمینیست و مطالعات مربوط به توسعه، جذابیت زیادی داشته و سوژه مناسبی برای دانشوران بهائی است.
سمینار کمبریج سرآغازی بر حرکتهای نوین بهائی
اجازه دهید کمی به عقب برگردیم دقیقاً در دهه هفتاد قرن بیستم. شواهد نشان میدهد در خلال ۱۹۷۰-۱۹۸۰ اتفاقات مهمی در بریتانیا رخ داده است.
بیان این مسأله ضرورت دارد که شوقی برخلاف بهاءالله و عبدالبهاء، از تحصیلات آکادمیک برخوردار بود یا لااقل محافل علمی غرب را از نزدیک دیده و با آن فضا آشنا بود و مدتی نیز در رشته اقتصاد و علوم اجتماعی در کالج بالیول دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده بود. شوقی از کسانی بود که درک روشنی از پروژه مدرن مطالعات بهائیان داشت و خواستار آن بود تا برای ارائه هوشمندانه و جذاب بهائیت، مطالعات عمیق و سازواری صورت بگیرد.[۲۰] البته مطالعات سازوار و عمیق از منظر شوقی عبارت بود از: گذار از مطالعات جدلی به مطالعات آکادمیک.
مرگ شوقی در ۴ نوامبر ۱۹۵۷ سبب شد تا پروژه بلندپروازانه او در قالب توسعه علمی بهائیت به مدت یک دهه بیفرجام باقی بماند. واقعیت آن است که پس از مرگ براون در سال ۱۹۲۶، دیگر خبری از مطالعه جدی علمی بابیت و بهائیت در مؤسسات دانشگاهی غرب نبود و محدود افرادی که از غرب به بهائیت گرویده بودند نیز در تولید محتوا کامروا نبودند. رساله میخائیل ایوانف[۲۱] دربارۀ باب که در سال ۱۹۳۹ در مسکو منتشر شد و رساله الساندرو بوزانی[۲۲] در ایتالیا و آدلبرت[۲۳] مولشلگل و هرمان گروسمان[۲۴] در آلمان نیز نیازهای جامعه بهائی را تأمین نمیکرد.
این وضعیت تا ۱۹۷۰ ادامه یافت؛ اما دهه ۷۰ میلادی برای آغاز مطالعات نوین بهائی، روزگار خوشی را رقم زد. در سال ۱۹۷۰ جامعه جهانی بهائی در شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد (ECOSOC) موقعیت مشورتی به دست آورد.[۲۵] کمی بعد دفتر توسعه اجتماعی و اقتصادی بهائیان تأسیس شد[۲۶] و در این ایام جامعه بهائی با عنایت به توسعه کمی به شرایطی رسیده بود که میتوانست در مطالعات جدید، سرمایهگذاری هنگفتی به عمل آورد.
پیتر اسمیت
پیتر اسمیت توضیح میدهد که مدرنیزاسیون جوامع بهائی از سال ۱۸۹۲ با حرکت به سمت بینالمللی شدن (حرکت در جهت جهانی شدن) رقم خورد اما از دهه ۱۹۵۰، رشد جوامع بهائی با هدف استقرار در تمام کشورهای دنیا شتاب گرفت و روند عضوگیری نوکیشان بهائی مضاعف شد.[۲۷] این مطلب حکایت از آن دارد که رشد اقتصادی بهائیت در کنار تمرکز بر پروژههای بورس تحصیلی بهائی، ظرفیت مهمی را برای آغاز نهادگرایی و نظم تشکیلاتی بهائیان فراهم آورده است. اسمیت این تحولات را از مهمترین ویژگیهای دکترین میثاق در مسأله جانشینی میداند. او دهه ۱۹۶۰ را سرآغازی در رشد روزافزون پروژههای آموزشی و توسعه اجتماعی- اقتصادی در چارچوب ایمان بهائی معرفی میکند. خصوصاً آنکه در سال ۱۹۶۳ با تأسیس بیتالعدل در حیفا، نظم سازمانی بهائی تعین رسمی یافت و در همان سال، نخستین کنگره جهانی بهائی در لندن آغاز به کار کرد.[۲۸]
مارگریت واربرگ
واربرگ تصریح میکند که در حدود سال ۱۹۷۵ گروهی از جوانان عمدتاً انگلیسی، بهصورت حرفهای مطالعات بابی و بهائی را با جدیت آغاز کردند.[۲۹] بعدها پیتر اسمیت چهره نزدیک به موژان مومن در شرح زندگی خود اشاره کرد که او در حلقه جوانانی بوده که در آن تاریخ وارد عرصه مطالعات بابی و بهائی شده و حتی او و گروه همفکرانش رسالههای آکادمیک خود را معطوف بر موضوعات بابی و بهائی کردند. بنابراین تا بدین جا شواهد نشان میدهد که پروژه بورسهای تحصیلی بهائی به ثمر نشسته است.
آغاز دور مطالعات جدید با دستنوشتههای حسن بالیوزی بود. او رئیس محفل روحانی بهائیان بریتانیا و مدیر و بنیانگذار بخش فارسی BBC بود. نوع پژوهشگران این دوره تا حد زیادی از جوانان بهائی بودند که باورهای خود را در سطح کارشناسی ارشد مورد مطالعه قرار میدادند. در خلال این سالها، رسالههای مهمی دربارۀ شیخیه، بابیه و بهائیت نوشته شد. تحول در سطح فعالیتهای آکادمیک بهائی را میتوان اینگونه سنجید که بین سال ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۷ هفت پایاننامه دربارۀ مجموع مطالعات بابی و بهائی تولید شد. درحالیکه بین سال۱۹۲۰ تا ۱۹۷۰ فقط هشت رساله دکتری تولید شده بود، در خلال سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۲ دوازده پایاننامه به نگارش درآمد.
از دهه هفتاد میلادی تمرکز معناداری از سوی بهائیان بر گسترش مطالعات آکادمیک صورت گرفت و نتیجه آن به برگزاری سمینارهای سالانه درباره بهائیشناسی در خلال سالهای ۱۹۷۷ و ۱۹۸۰ در دانشگاه لنکستر انگلستان و برگزاری سمینار مهم «مطالعات بهائی» در تاریخ ۳۰ سپتامبر و ۱ اکتبر ۱۹۷۸ در کمبریج انگلستان[۳۰] ختم شد.[۳۱]
سمینارها و کنفرانسهای یادشده نخستین حرکت جدی و درعینحال علمی بود[۳۲] که با نگاه دگراندیشانه به مطالعات بهائیت میپرداخت. پیتر اسمیت خود مدعی شده که آن سمینارها سرآغاز مطالعات نوینی بود که تا زمان حاضر ادامه یافت!! البته اسمیت در دانشگاه لنکستر، خود از کسانی بود که هر شش ماه یک بار فعالانه این سمینارها را برگزار و پیگیری میکرد.[۳۳] فقط در چهار سمیناری که در طول مدت دو روز برگزار شد، ۱۸ مقاله اصلی در گروه جامعهشناسی دانشگاه لنکستر ارائه شد.[۳۴] محور این مباحث مشخص است: تمرکز معنادار بر علوم اجتماعی در به خدمت گرفتن این علوم برای نگرشهای آکادمیک بهائی.
خصوصاً در آثار اسمیت و مومن، نگرش جامعهشناسانه به بهائیت بسیار پررنگ است تا آنجا که واربرگ با انجام مطالعهای تطبیقی، بر این باور است که الگوی جامعهشناختی اسمیت بسیار برجستهتر از پژوهشهای محمودی و جانسن است.[۳۵] مومن نیز در سال ۱۹۸۹ سفری به فاماگوستا در قبرس انجام داد و دربارۀ جمعیت ازلیان آنجا مطالعه جامعهشناختی انجام داد. نتیجه پژوهش او آن بود که ازلیان آن منطقه طی یک نسل از بین خواهند رفت.[۳۶]
نکته قابلملاحظه آن است که اسمیت از روش مطالعات پیتر برگر متأثر شده است.[۳۷] رساله دکتری برگر درمورد تفسیر جامعهشناسانه از بهائیت بود که در مدرسه جدید تحقیقات اجتماعی نیویورک انجام شد، او نخستین تحلیل جامعهشناختی را از جامعه محلی بهائیان نیویورک ارائه کرد.[۳۸] او از جامعهشناسان معاصر است و دیدگاههای برجستهای در برساختگرایی اجتماعی و نسبت دین، اجتماع و امور جهانی دارد. نگارنده این سطور پیش از این در مقالهای مستقل نشان داد که بازتعریف هویت نوین بهائیان در قالب «جنبش نوپدید دینی» ریشه در اندیشههای برساختگرایانه در علوم اجتماعی داشته و این دیدگاه امروزه بهطور جدی از طریق برخی رسانههای بهائی همچون نشریه آسو و نظریهپردازان آن مانند عرفان ثابتی و حتی موژان مومن منتشر میشود.[۳۹] واربرگ بهدرستی توضیح میدهد که واژه «دین جدید» یا «جنبش نوپدید دینی» از این جهت در مطالعات دینی ایجاد شد، تا جایگزین واژههایی از قبیل «فرقه» یا «فرقه انحرافی» باشد که عموماً معنای منفی را القاء میکند.[۴۰]
پرواضح است که فروغلطیدن در نظریههای برساختگرایانه به معنای آن است که مطالعات نوین بهائی از امر قدسی فاصله گرفته و تمایلی ندارد تا اصول بنیادی بهائیت را در قداست متافیزیکی ارزیابی کند، بلکه ترجیح میدهد قداستی این جهانی و بشری برای بهائیت شناسایی نماید. منتها این نگرشها با لطافت و ظرافت بیان شده تا سبب رنجش خاطر بهائیان سنتگرا و متعهد به متون مقدسی همچون ایقان و اقدس نشود. موژان مومن با زیرکی به این نکته اشاره کرده و به جامعه آکادمیک نوین بهائی پیشنهاد داد تا در کنار مطالعات خود از باورهای راستکیشانه و متعصبانه بهائیان سنتی غفلت نکنند.
پیتر اسمیت نیز به این نکته اشاره کرده است. او توسعه سازمانهای بهائی را فرایندی معنادار دانسته که اصل کاریزمامحوری را مبدل به فرایند عرفی کرده است (به عبارت دیگر: قداست عرفی، گوی سبقت را از قداست متافیزیکی ربوده است).[۴۱] فیلیپ اسمیت بر این باور است که جمعیت بهائیان انگلیس از نیمه دوم قرن بیستم زمانی رو به فزونی نهاد که تمرکز آنان از مدیریت کاریزماتیک بهائی از میان رفت و باورها و اعمال مذهبی آنان با ایجاد نظم تشکیلاتی، استاندارد شد.[۴۲] به باور او فعالیت بهائیان بریتانیا ابتدا در قالب جنبش دینی بود اما از نیمه دوم قرن بیستم، جنبش فراگیر بهائی تبدیل به دیانت انحصاری بهائی شد.[۴۳]
نگارنده پیش از این بهطور مفصل روند گذار بهائیت از رهبری کاریزماتیک به مدیریت سازمانی و عرفی را تبیین کرده است؛ هرچند که این مسأله پژوهش جدی و عمیقی را میطلبد،[۴۴] اما رهیافت این گذار حاوی یک پیام مهم است: قداستزدایی از مجموعه آموزههای بهاء و عرفیسازی آموزههای بهائیت در راستای ایجاد توسعه در تفسیر و خوانش نوین از متون مقدس بهائی.
در میان کسانی که در این سمینارها (کمبریج – لنکستر) شرکت میکردند، چهرههای سرشناسی مانند ژان کول، استفن لمبدن، دنیس مک اوئن و موژان مومن برجسته است.[۴۵]
لازم به ذکر است که آغاز نسل جدید مطالعات بهائی چنان پرشتاب بود که پس از برگزاری سمینارهای علمی یادشده، دبیرخانه بیتالعدل در تاریخ ۳ ژانویه ۱۹۷۹ وادار به صدور بیانیه شد. در این بیانه دربارۀ فرصت مطالعات نوین بهائی نکات مهمی بیان شده و به این مطالعات با دیده تردید و احتیاط نگریسته شده است. البته بیتالعدل حدود چند سال بعد در پیامی، لحن ملایمتری اتخاذ کرد و اعلام کرد:
بیتالعدل درک میکند که دانشوران بهائی به دنبال راههایی برای انتقال حقایق معنوی از طریق منطقی و اثبات اعتبار آنها با براهین علمی هستند. نمیتوان اعتراضی به چنین نگرشی داشت. خود حضرت عبدالبهاء از چنین روشی استفاده میکردند. خطری که علمای بهائی باید از آن اجتناب کنند، تحریف حقیقت دینی است. عالمان واقعی و راستین بهائی باید بکوشند تا مبادا حقایق اصیل دین بهائی را در طوفان مجادلات علمی از دست بدهند.
همچنین گروههای غیررسمی بهائی که در سطوح مختلف علمی به مطالعه بهائیت میپرداختند، از اوایل دهه ۱۹۷۰ در بریتانیا و در اواسط دهه ۱۹۷۰ در لسآنجلس تشکیل جلسه دادند. در ادامه این روند، ابتدا کرسی بهائی در سال ۱۹۹۰ در دانشگاه میسور در هند و سپس در سال ۱۹۹۳ در مرکز توسعه بینالمللی و حل منازعات در دانشگاه مریلند تأسیس شد. همچنین پروژه (دایرةالمعارف بهائی) به پیشنهاد مؤسسه انتشارات بهائی در ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۸۳ آغاز به کار کرد و محفل ملی بهائیان آمریکا با حمایت مالی از این پروژه، موفق شد در سال ۱۹۸۴ موافقت بیتالعدل با این پروژه را نیز به دست آورد.
چرا جنبش آزاداندیشی بهائیان توسط بیتالعدل سرکوب شد؟
پاسخ به این پرسش پیچیده و دشوار است. نگارنده این سطور بر این باور است که نیاز به تغییر و بازخوانی نظام جهانبینی و الهیاتی در بهائیت از ضروریات بوده و این مسأله حتی در دوران شوقی نیز توسط بهائیان درک شده است اما مشکل اصلی در چگونگی اعمال این بازبینی بوده است.
مشکل اصلی بازبینی در آموزههای بهائی به دوگانه (متن مقدس ــ تفسیر) باز میگردد. نگارنده دربارۀ چالش دوگانه متن ــ تفسیر پرونده مستقلی گشوده اما در این مقام نمیتوان به واکاوی ابعاد آن پرداخت. بهطور اجمال مطالعات آکادمیک بهائی از سویی پرسشهای جدیدی برای بهائیان مطرح ساخت و از سوی دیگر پژوهشهای مخاطبان غربی بهائیت که طالب استدلال اقناعی بودند، خصوصاً در مسائل عمدهای همچون سلب حق عضویت زنان در بیتالعدل، دخالت در سیاست و اساساً نسبت بهائیت با نظریه دولت، تحری یا همان اصل آزادی بیان و… چالشهای جدی ایجاد کرد. بهطور طبیعی بیتالعدل بهعنوان نهاد پاسخگوی بهائی ناگزیر بود پاسخ روشنی به مسائل یادشده بدهد اما ازآنجاکه بیتالعدل رویکرد محافظهکارانه داشت، هیچگاه نتوانست پاسخ روشن و صریحی به این تناقضات بدهد و همین موضوع سبب شد تا برخی از بهائیان با اتخاذ نگرشهای آکادمیک اقدام به نظریهپردازی و تفسیر آموزههای بهائی کنند. مشکل آنجا بود که این نظریهپردازیها جنبه انتقادی یافته و حتی مشروعیت بیتالعدل را نیز به چالش میکشید.
واربرگ توضیح میدهد که فرایند جهانی شدن تأثیر زیادی بر مطالعات بهائی گذاشت و این مهم دلیل آن شد که بیتالعدل ضوابط و مقررات سختگیرانهای را برای انتشار مطالعات و برگزاری نشستهای آکادمیک بهائی اعمال کند و سرانجام کمیته ویژهای را مسئول رسیدگی به کلیه تکنگاریها، ژورنالها، کتابها، سمینارها (و در یک کلام منشورات بهائی) کرد.[۴۶]
برگزاری «سمینار مطالعات بهائی» در تاریخ ۳۰ سپتامبر و ۱ اکتبر ۱۹۷۸ در کمبریج انگلستان[۴۷] که به تعبیر واربرگ به دنبال آن بود تا طرحی نو دراندازد و پژوهشگران بهائی را وارد مطالعه آکادمیک بهائی نماید؛ هرچند نقطه عطفی بود، اما ابتدا واکنش همراه با احتیاط بیتالعدل را به همراه داشت و سپس سبب مخالفت شدید بیتالعدل با این مهم شد. بیتالعدل ابتدا در تاریخ ۳ ژانویه ۱۹۷۹،[۴۸] به این سمینار واکنش نشان داد و مشخص شد که دوگانه (متن – تفسیر) اینک به چالش عمیقی مبدل شده است. بیتالعدل در نهایت در سال ۱۹۹۳ با صراحت بیشتر و قاطعانه اظهار داشت که هر پژوهش آکادمیک بهائی دقیقاً باید با دکترینهای بهائی و متون مقدس بهائی منطبق باشد.[۴۹]
به دنبال اعلام این موضع عجیب و صریح از سوی بیتالعدل، نهاد نظارت و ممیزی نیز در قالب کمیته ویژهای قرار داده شد تا علاوه بر تهدید پژوهشگران بهائی، ضمانت اجرایی مجازات و طرد اندیشوران بهائی خاطی نیز فراهم شود. چند سال بعد در ۱۹۹۹ در مراسم افتتاح کرسی مطالعات بهائی در دانشگاه عبری اسرائیل، پیترخان عضو سابق بیتالعدل، ابعاد و خط قرمزهای مطالعات آکادمیک بهائی را اعلام کرد و صریحاً اعلام داشت که مطالعات آکادمیک بهائی نباید منجر به تعارض با آموزههای بهائی شود.[۵۰]
لازم به توجه است که زبان تند پیترخان فقط نسبت به گروهی از نواندیشان بهائی بود که سر سازگاری با بیتالعدل را نداشتند، وانگهی خود او در حمایت از پروژه «مدیریت علم»[۵۱] فرزام ارباب، مقاله مبسوطی نوشت[۵۲] و از اقدامات ارباب حمایت کرد. دلیل این تبعیض و دوگانگی روشن بود، پروژۀ مدیریت علم ارباب حوزه نفوذ بیتالعدل در سطح بینالمللی را گسترش داد و سود اقتصادی فراوانی به همراه داشت.
برایناساس از میان چهرههای یادشده فعال در عرصه مطالعات بهائی، ژان کول و مکاوئن بهزودی مبغوض بیتالعدل واقع شدند اما گروه دیگری مانند موژان مومن و پیتر اسمیت نهتنها طرد نشدند بلکه مطالعات خود را گسترش داده و حتی بر محبوبیت آنان افزوده شد!! این مهم نشان از آن دارد که مطالعه کنترلشده آکادمیک در باورهای بهائی موردتأیید بیتالعدل است اما مطالعه کنترلنشدهای که در مظان انتقاد از بیتالعدل و آموزههای بهائی باشد، سریعاً و قاطعانه سرکوب خواهد شد.
توضیح بیشتر آنکه نظریهپردازان بهائی برای سامان دادن به نظام جهانبینی و الهیات بهائی چارهای جز عبور از گذرگاه تفسیر متون مقدس را نداشتند. این مهم سبب شد تا بیتالعدل این حرکت را تهدیدی بر اقتدار خود ارزیابی کند و دلنگران از منصب تشریع خویش، واکنش نشان دهد، اما سکوت سرد بیتالعدل و ناتوانی از ارائه تفسیر مناسب سبب شد تا دگراندیشان بهائی با اقداماتی از قبیل انتشار نشریه دیالوگ، تشکیل حلقه تالیسمان و پروژه H-Bahai به دنبال ارائه تفسیری متعالی و انتقادی بر آیند تا دستکم تکلیف مسائلی مانند مجاز نبودن عضویت زنان در بیتالعدل، عدم دخالت بهائیت در سیاست و… را مشخص کنند.
ایشان تصور میکردند اصل «تحری حقیقت» بهائی یا همان آزاداندیشی به آنان اجازه طرح چنین مباحثی را میدهد! در این زمان افراد یادشده با دفاع از هرمنوتیک، سودای تفسیری متعالی از آموزههای بهائی را در سر میپروراندند اما دیری نپایید که بیتالعدل با اعمال قوانین سختگیرانه نظارت و سانسور، از گسترش چنین رویکردهایی جلوگیری به عمل آورد. واربرگ تصریح میکند که از دهه ۱۹۸۰ بیتالعدل در کنترل نواندیشان بهائی سختگیرانه عمل کرده است. هرچند او میکوشد که سانسور بیتالعدل را چندان جدی نشان ندهد اما درعینحال ناگزیر شده تا اعلام نماید بیتالعدل در سیاستهای نظارت و کنترل (سانسور و سرکوب اندیشه منتقدان بهائی) بسیار سختگیر و دقیق است.[۵۳]
اقدام بیتالعدل با ادعای تحری حقیقت و آزاداندیشی مورد ادعای بهائیت سازگاری نداشت و این مسئله، اختلاف داخلی در محفل ملی آمریکا را به دنبال داشت و در پی آن شماری از چهرههای آکادمیک بهائی از این تشکیلات جدا شدند.[۵۴]
بریتانیا و مطالعات اجتماعی دربارۀ بهائیت
پژوهش دربارۀ جنبههای اجتماعی دین، خصوصاً ادیان نوظهور و معنویتهای مدرن در برخی مراکز مطالعاتی بریتانیا صورت گرفته است. جهانی شدن از موضوعاتی است که پژوهشگران عرصه معنویتهای نوظهور در بریتانیا را دلمشغول خود کرده و همین مهم سبب شده تا مطالعات هدفمندی با تمرکز بر بهائیت صورت گیرد. فراورده مطالعات صورتگرفته در این زمینه تاکنون منجر به این رویداد شده که بهائیت با عنوان «جنبش نوپدید دینی» شناخته شود.
ویل هونارد پژوهشگری که در حال حاضر بهعنوان رئیس کمیته ارزیابی پسادکتری شورای تحقیقات علوم اجتماعی و انسانی کانادا مشغول به کار است، در نوشتاری با عنوان: «کتابشناسی مطالعات جامعهشناختی یا مردمشناسی درمورد جامعه بهائی کانادا)[۵۵] که در سال ۱۹۹۸ منتشر شد، از نوشتاری نام برده که در سال ۱۹۹۸ بهصورت مشترک توسط دیوید پیف، واربرگ و بارکر با عنوان:
Enemies of the Faith: Rumours and Anecdotes as Self-Definition and Social Control in the Baháí Religion[56]
منتشر شده است. این نوشتار دربارۀ ادیان جدید نوشته شده و نام بارکر در میان نویسندگان آن جلب توجه میکند. پروفسور بارکر، فرقهپژوه و متخصص جنبشهای نوپدید دینی است. او استاد جامعهشناسی و عضو ممتاز مدرسه اقتصاد لندن (LSE)[57] و مشاور مرکز مطالعات حقوق بشر آن مؤسسه است. او رئیس و بنیانگذار شبکه اطلاعاتی تمرکز بر جنبشهای مذهبی (INFORM) است و مطالعاتی درمورد گروههای (NRMs) نوشته است. بارکر در سال ۱۹۸۸ شبکه اطلاعاتی تمرکز بر جنبشهای مذهبی (INFORM) را با حمایت اسقف اعظم کانتربری و کمک مالی وزارت کشور بریتانیا تأسیس کرد. او مناصب رهبری متعددی را در مطالعه آکادمیک دین برعهده داشته و از سال ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ بهعنوان رئیس گروه مطالعاتی انجمن جامعهشناسی بریتانیا برای جامعهشناسی دین و از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳ بهعنوان رئیس انجمن مطالعات علمی دین خدمت کرد. او در سال ۲۰۰۰ نشان مخصوص امپراتوری بریتانیا (OBE) را بابت خدمات خود دریافت کرد و آکادمی دین آمریکا جایزه خود را برای کمک به درک عمومی از دین به او اعطا کرد.
دانشگاه لنکستر یکی از مراکزی بود که مطالعات علوم اجتماعی دربارۀ بهائیت را در خود جای داد. پیتر اسمیت در شرح زندگی خود که مؤسسه ویلمت منتشر کرده به این نکته اشاره کرده که او از طریق حسن بالیوزی جذب مطالعات بهائی شده است. بنابراین او از کسانی است که در پروژه بورسهای تحصیلی جذب مطالعات بهائی شده است. او به همراه چند جوان بهائی دیگر، پایاننامه دکتری خود را در موضوع بهائیت به نگارش درآوردهاند. پایاننامه دکتری اسمیت با عنوان: «آیین بابی و بهائی: از تشیع تا یک آیین جهانی» در سال ۱۹۸۷ توسط انتشارات کمبریج منتشر شده است. اسمیت تأیید کرده که او به همراه یک گروه، مجموعهای از سمینارهای بهائیشناسی را با محوریت آکادمیک سامان داده که این فعالیت هنوز هم ادامه دارد، تلاشی که هیچگاه توسط بیتالعدل مذمت نشد.
دانشکده جامعهشناسی و سیاست اجتماعی دانشگاه ناتینگهام[۵۸] از دیگر مراکزی است که پژوهشگرانش مانند دکتر الن الدریج[۵۹] با استفاده از بودجه پژوهشی دولتی، بهائیت را سوژه مطالعه قرار دادهاند. الدریج بر این باور است که بر اساس معیارهای علوم اجتماعی نمیتوان میان دین اصیل و کاذب تفاوت گذاشت. او بهائیت را مصداق آیینی میپندارد که در جوامع غربی بهعنوان دینی صلح جو، قانونپذیر و مشارکتکننده در فعالیتهای اجتماعی تلقی میشود اما در جوامع اسلامی، آیینی بدعتآمیز و سزاوار مجازات برشمرده شده است.[۶۰]
جمعبندی
نگارنده در مقاله نخست خود ابتدا پروژه بورسهای تحصیلی بهائی را معرفی کرد و در قسمت دوم مقاله، توسعه مطالعات بهائی و گوشۀ کوچکی از بنیادهای بهائی در آمریکا را تشریح نمود. مقاله حاضر بهعنوان سومین قسمت درصدد آن بود تا نشان دهد مطالعات اجتماعی درمورد بهائیت چه تأثیری در شتاب رشد مطالعات بهائی داشته است. علوم اجتماعی نوین در عرصه جامعهشناسی و تحلیلهای کمی و کیفی جمعیت بهائیان، بازسازی اصول بنیادی بهائیت از قبیل متافیزیک و الهیات نوین و نیز در بازسازی هویت جدید برای جامعه بهائی تأثیرگذار است. تمام رویدادهای یادشده بسترهای گستردهشده برای ورود جمعیت ایدئولوژیک بهائی در عرصه جهانی شدن است. خاستگاه یادشده شرایط دین جهانی و حکومت جهانی را بیشازبیش برای بهائیان فراهم آورده است و در حکم سنتز نهائی برای آموزههای بهائی است.
در قسمت دوم این نوشتار بهطور مبسوط دربارۀ ارتباط مراکز پژوهشی بریتانیا با سیاست خارجی این کشور و توسعه مطالعات بهائی سخن گفته خواهد شد و فعالیت برخی چهرههای در سایه در مطالعات بهائی تشریح میشود.
منابع
فیچیکیا، فرانچسکو (۱۳۹۷)، نقد و بررسی تاریخچه، تعالیم و تشکیلات بهائی، ترجمه: احمد پورمرمر و حمید فرناق، تهران: نشر گوی.
فرناق، حمید (۱۳۹۸)، بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، تهران: نشر گوی.
محمد حسینی (۱۴۰۰)، تحلیلی از پروژه بورس تحصیلی و مطالعات بهائی، نشریه بهائیشناسی، شماره ۲۰، سال ششم.
سیدمقداد نبوی رضوی و مریمالسادات امامی شوشتری (۱۴۰۰)، ادوارد براون و نقد تاریخنگاری بهائیان، نشریه بهائیشناسی شماره ۲۰، سال ششم، صص ۷۶-۱۰۹٫
شوقی (۱۳۶۶)، دور بهائی، لجنه ملی نشر آثار امری به زبانهای فارسی و عربی، آلمان.
شوقی، توقیعات مبارکه، ۱۹۵۷-۱۹۵۲، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
بهاءالله، اقدس.
اشراق خاوری (۱۳۵۰)، گنجینه حدود و احکام، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
هادیان مهدی (۱۳۹۲)، نشیب و فراز، نشر گوی.
عرفان ثابتی (۲۰۱۹)، چه باشد آنچه خوانندش بهائی، مجموعه دفترهای آسو (دفتر شماره یک)، لس آنجلس، ص۲۶۹٫
William Hatcher, S. and Douglass Martin, J. (1986), p 66.
Moojan Momen (2005),“The Globalization of the Baháí Community: 1892-1921,” published in Bahá’í and Globalisation, pp 77-94, Denmark: Aarhus University Press.
——————–(۱۹۸۸),“Relativism: A Basis For Bahá’í Metaphysics” Published in Studies in Honor of the Late Husayn M. Balyuzi: Studies in the Bábí and Baháí Religions vol. 5, ed, Los Angeles: Kalimat Press.
———————(۱۹۹۳),“Baháí Scholarship: Definitions and Perspectives”, published in Baháí Studies Review, 3:2, London: Association for Baha’i Studies of English-Speaking Europe.
———————(۱۹۸۸),“Scholarship and the Baháí Community,” The Journal of Baháí Studies, vol. 1, no. 1.
———————(۱۹۹۱), “The Cyprus exiles”, Bahai Studies Bulletin, vol. 5–۶٫
——————– (۱۹۹۹), “The Phenomenon of Religion: A Thematic Approach, Publisher: Oneworld Publications, Oxford.
———————(۲۰۰۷),”Marginality and apostasy in the Bahai community,” published in Religion, ۳۷:۳, pp187-209.
Muhammed al-Ahari (2016), The Complete Call to the Heaven of the Bayan, Publisher: Lulu Press, p 10.
Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 36.
- A. McLean (1992), “Prolegomena to a Bahá’í Theology”, Published in The Journal of Baháí Studies Vol. 5, number 1, ©Association for Bahá’í Studies, p 1-2.
Peter Smith (2013), A Short Introduction to the Baháí Faith, This article as Summary prepared for the Virginia Commonwealth University website on religious movements. Includes short history, doctrines and beliefs, Bahá’í practices, issues and challenges, and references.
Peter Smith (1980), Baháí Studies Seminars at the University of Lancaster 1977–۱۹۸۰, file index Pam 140–۳۷, n.d. (BWC-L).
—————- (۱۹۷۸), “Motif research: Peter Berger and the Bahàì faith”, Religion, vol. 8.
Universal House of Justice (1993), Scholarship Baháí: Statements from the World Centre, published in Baháí Studies Review, 3:2, London: Association for Baháí Studies of English-Speaking Europe.
In a letter to a National Spiritual Assembly dated 21 July 1968, the House of Justice.
House of Justice: 7 June 1983 to an individual believer.
Peter Ludwig Berger, From Sect to Church. A Sociological Interpretation of the Baha’i Movement (Ph.D. diss.), New York, Faculty of Political and Social Science, New School for Social Research, 1954.
Peter L. Berger, “Motif Messianique et Processus Social dans le Bahaïsme”, Archives de socioloque des religions, vol. 2, 1957, pp. 93–۱۰۷٫
Phillip R. Smith, “The Development and Influence of the Bahai Administrative Order in Great Britain, 1914–۱۹۵۰”, in Richard Hollinger (ed.), Community Histories. Studies in the Babi and Bahai Religions, vol. 6, Los Angeles, Kalimat Press, 1992, p 155.
Report of the Baháí Studies Seminar, Cambridge, 1979.
Universal House of Justice, “Comments on Bahai Scholarship. On behalf of the Universal House of Justice, dated 3 January 1979. To the Participants in the Baha’i Studies Seminar held in Cambridge on 30 September and 1 October 1978”, The Bahai Studies Review, vol. 3, 1994, pp. 38–۴۲ (quotation p. 39).
Universal House of Justice, “The Policy of Prepublication Review”.
Peter J. Khan (2001), “Some Aspects of Bahai Scholarship”, The Bahai World 1999–۲۰۰۰, Haifa, Baha’i World Centre, 2001, pp. 197–۲۲۱٫
——————— (۱۹۹۳),“Scholarship, Baháí by Shoghi Effendi and Universal House of Justice”, published in Baháí Studies Review, 3:2 London: Association for Baháí Studies of English-Speaking Europe.
Garlington William (2008),“The Baha’i Faith in America,” Rowman & Littlefield Publishers; Reprint edition.
Sen McGlinn (2005),”Church and State: A Postmodern Theology,” Published by: Leiden University.
Will C. van den Hoonaard (1998), Bibliography of sociological or anthropological studies on the contemporary Baha’i Community.
Piff, David, and Margit Warburg. 1998. “Enemies of the Faith: Rumours and Anecdotes as Self-Definition and Social Control in the Bahá’í Religion.” In Eileen Barker and Margit Warburg, eds. New Religions and New Religiosity. Aarhus, Denmark: Aarhus University Press: 66-82.
University of Nottingham, School of Sociology and Social Policy,Chair in Public Policy, Work and Labour Market Studies or Gender and Citizenship.
Aldridge, Alan (2007), “Religion in the Contemporary World: A Sociological Introduction”, ۲nd Revised Edition, pp. 17-21, Cambridge: Polity Press.
[۱]. پژوهش نویسنده این سطور، سلسله مطالعاتی است که ابتدا بهصورت بنیادی در قالب سه مقاله با عنوان «مفهوم دین و چالش برساخت هویت» در شمارههای ۱۴، ۱۵ و ۱۸ نشریه بهائیشناسی منتشر شد. مطالعه مجموعه یادشده در فهم بهتر این مقاله راهگشاست.
[۲].. William Hatcher, and Douglass Martin, J. (1986), p 66.
[۳].. توضیح مبسوط در مقاله ذیل مندرج شده است:
محمد حسینی، تحلیلی از پروژه بورس تحصیلی و مطالعات بهائی، نشریه بهائیشناسی، شماره ۲۰، سال ششم، صص ۲۰۶- ۲۲۵٫
[۴]. شوقی، دور بهائی، ص۳٫
[۵]. شوقی، توقیعات مبارکه، ۱۹۵۷-۱۹۵۲، صص ۱۱۱-۱۱۲٫
[۶]. برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به:
-Moojan Momen (2005),“The Globalization of the Bahá’í Community: 1892-1921,”published in Bahá’í and Globalisation, pp 77-94, Denmark: Aarhus University Press.
[۷]. .بهاءالله، اقدس، ص ۹۳
[۸]. اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ۲۱۹
[۹]. همان ص ۶۷
[۱۰]. رک:
Moojan Momen,“Relativism: A Basis For Bahá’í Metaphysics” Published in Studies in Honor of the Late Hasan M. Balyuzi: Studies in the Bábí and Bahá’í Religions vol. 5, ed. (Los Angeles: Kalimat Press, 1988).
[۱۱]. J. A. McLean (1992), “Prolegomena to a Bahá’í Theology”, Published in The Journal of Baháí Studies Vol. 5, number 1, ©Association for Bahá’í Studies, p 1-2.
[۱۲]. لازم به ذکر است که بیتالعدل در ترجمه متون مقدس بهائی همواره از ترجمه متونی مانند اقدس جلوگیری کرده است، زیرا کتاب اقدس همسو با سیاستهای دوران گذار بهائیت و جهانیسازی بهائیت نیست و اساساً خود کتاب اقدس ازجمله منابعی است که مانع اصلاح نظر و تجدیدنظرطلبی بوده و بهائیت نمیتواند با تکیه بر این کتاب، از سیاستهای جهانیسازی و اندیشه مدرن سخن بگوید.
[۱۳]. Ibid
[۱۴]. رک:
Moojan Momen,“Relativism: A Basis For Bahá’í Metaphysics” Published in Studies in Honor of the Late Hasan M. Balyuzi: Studies in the Bábí and Bahá’í Religions vol. 5, ed. (Los Angeles: Kalimat Press, 1988).
[۱۵]. Ibid.
[۱۶].. Moojan Momen (1993), Baháí Scholarship: Definitions and Perspectives, published in Baháí Studies Review, 3:2, London: Association for Baha’i Studies of English-Speaking Europe.
[۱۷]. که اتفاقا تمام مشکل به همین متون باز میگشت که از یک سو بهائیان را از هرگونه تأویل و تفسیر باز میداشت و از سوی دیگر، عبارات ضیق و تنگ و دستوپاگیری داشت.
[۱۸]. Ibid
بیان این نکته ضروری است که مطالعات آکادمیک مستلزم نوعی اعمال تفسیر و تأویل در آموزههای بهائی است، درحالیکه در اندیشه سنتی رهبران بهائی، هرگونه تفسیر و تأویل ممنوع و حرام اعلام گردیده بود.
[۱۹]. Ibid
[۲۰]. تهیهشده توسط معاونت پژوهشی بیتالعدل اعظم:
۲۱ October 1943 to an individual believer
لازم به ذکر است که نام بردن از شوقی از این باب است که او دارای مقام رسمی ولی امرالله در میان بهائیت محسوب میشود. در این میان نمیتوان نقش برجسته همسر کانادایی شوقی (مری ماکسول معروف به روحیه خانوم) را نادیده گرفت. ماکسول پس از ازدواج با شوقی، نخستین منشی ولی امرالله شد و در سال ۱۹۵۱به عضویّت در شورای بینالمللی بهائی برگزیده شد (Smith, Peter (2000) pp. 299–۳۰۰) شواهد نشان میدهد، ماکسول نقش پررنگی در توسعه نوین بهائیت داشته است. پیشنهاد میشود که برای کسب آگاهی از فعالیت روحیه ماکسول و نقش محوری او در توسعه بهائیت و همچنین مرگ مشکوک شوقی به منبع ذیل مراجعه شود:
هادیان مهدی (۱۳۹۲)، نشیب و فراز، نشر گوی.
[۲۱]. Mikhail Ivanov
[۲۲]. Alessandro Bausani
[۲۳]. Adelbert Muehlschlegel
[۲۴]. Hermann Grossmann
[۲۵]. Peter Smith (2013), A Short Introduction to the Baháí Faith, This article as Summary prepared for the Virginia Commonwealth University website on religious movements. Includes short history, doctrines and beliefs, Bahá’í practices, issues and challenges, and references.
[۲۶]. Ibid
[۲۷].. Ibid
[۲۸].. Ibid
[۲۹]. Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 45.
[۳۰]. درمورد مطالعات بیشتر در موضوع حواشی سمینارهای لنکستر و کمبریج و نوع موضعگیری بیتالعدل مراجعه کنید به:
Universal House of Justice (1993), Scholarship Baháí: Statements from the World Centre, published in Baháí Studies Review, 3:2,
London: Association for Baháí Studies of English-Speaking Europe.
[۳۱].
-In a letter to a National Spiritual Assembly dated 21 July 1968, the House of Justice.
– House of Justice: 7 June 1983 to an individual believer
[۳۲]. البته هدف این سمینارها درواقع برای کشف حقیقت نبود و دانشمندان مخالف بهائیت در آن حضور نداشتند. بنابراین مهمترین جنبه علمورزی که شنیدن نقدهای علمی است در این سمینارها جایی نداشت. به نظر میرسد این سمینارها برای معرفی و هموارسازی رویکرد آکادمیک در مقابل رویکرد جدلی بود.
[۳۳]. برای اطلاع از فعالیتهای اسمیت در این ایام به نشانی ذیل مراجعه شود:
Peter Smith, Baháí Studies Seminars at the University of Lancaster 1977–۱۹۸۰, file index Pam 140–۳۷, n.d. [1980]. (BWC-L).
[۳۴]. Ibid.
[۳۵]. Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 46.
[۳۶]. Moojan Momen, “The Cyprus exiles”, Baha’ i Studies Bulletin, vol. 5–۶, ۱۹۹۱, pp. 84–۱۱۳٫
[۳۷]. .Ibid.
[۳۸].. Peter Ludwig Berger, From Sect to Church. A Sociological Interpretation of the Baha’i Movement (Ph.D. diss.), New York, Faculty of Political and Social Science, New School for Social Research, 1954.
– Peter L. Berger, “Motif Messianique et Processus Social dans le Bahaïsme”, Archives de socioloque des religions, vol. 2, 1957, pp. 93–۱۰۷٫
[۳۹]. رک:
-Moojan Momen (1999), “The Phenomenon of Religion: A Thematic Approach, Publisher: Oneworld Publications, Oxford.
– عرفان ثابتی (۲۰۱۹)، چه باشد آنچه خوانندش بهائی، مجموعه دفترهای آسو (دفتر شماره یک)، لس آنجلس، ص۲۶۹٫
[۴۰]. Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 66.
[۴۱]. Peter Smith, “Motif research: Peter Berger and the Bahàì faith”, Religion, vol. 8, 1978, pp. 210–۲۳۴٫
– Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 48.
[۴۲]. Phillip R. Smith, “The Development and Influence of the Bahai Administrative Order in Great Britain, 1914–۱۹۵۰”, in Richard Hollinger (ed.), Community Histories. Studies in the Babi and Bahai Religions, vol. 6, Los Angeles, Kalimat Press, 1992, p 155.
[۴۳]. Ibid
[۴۴]. جهت اطلاع بیشتر به پژوهش فیلیپ اسمیت مراجعه شود. رک:
Phillip R. Smith, “The Development and Influence of the Bahai Administrative Order in Great Britain, 1914–۱۹۵۰”, in Richard Hollinger (ed.), Community Histories. Studies in the Babi and Bahai Religions, vol. 6, Los Angeles, Kalimat Press, 1992, pp 153–۲۱۵٫
[۴۵]. Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 46.
[۴۶]. Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 69.
[۴۷].. Momen, M (1988),“Scholarship and the Bahá’í Community,” The Journal of Baháí Studies, vol. 1, no. 1.
[۴۸]. Report of the Baháí Studies Seminar, Cambridge, 1979.
[۴۹]. Universal House of Justice, “Comments on Bahai Scholarship. On behalf of the Universal House of Justice, dated 3 January 1979. To the Participants in the Baha’i Studies Seminar held in Cambridge on 30 September and 1 October 1978”, The Bahai Studies Review, vol. 3, 1994, pp. 38–۴۲ (quotation p. 39).
– Universal House of Justice, “The Policy of Prepublication Review”.
[۵۰]. Peter Khan, “Some Aspects of Bahai Scholarship”, The Bahai World 1999–۲۰۰۰, Haifa, Baha’i World Centre, 2001, pp. 197–۲۲۱٫
– Peter Khan, “Some Aspects of Bahai Scholarship”, p. 213.
[۵۱]. جهت اطلاع از پروژه «مدیریت علم» فرزام ارباب به قسمت دوم مقاله بورسهای تحصیلی نگارنده مراجعه کنید.
[۵۲]. Peter J. Khan (1993),“Scholarship, Baháí by Shoghi Effendi and Universal House of Justice”, published in Baháí Studies Review, 3:2 London: Association for Baháí Studies of English-Speaking Europe.
[۵۳]. Margit Warburg (2006), ”Citizens of the World_ A History and Sociology of the Baha’is from a Globalisation Perspective”, Brill Academic Publishers, p 69.
نگارنده این سطور در قسمت دوم این مقاله تبیین خواهد کرد که واکنش بیتالعدل همان سنتز دوران گذار بهائیت و ترسیم نظم نوین امر است.
[۵۴].. برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به:
– فیچیکیا، فرانچسکو (۱۳۹۷)، نقد و بررسی تاریخچه، تعالیم و تشکیلات بهائی، ترجمه: احمد پورمرومر و حمید فرناق، تهران: نشر گوی.
– فرناق، حمید (۱۳۹۸)، بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، تهران: نشر گوی.
-Momen. M (2007),”Marginality and apostasy in the Bahai community,” published in Religion, ۳۷:۳, pp187-209.
-Garlington William (2008),“The Baha’i Faith in America,” Rowman & Littlefield Publishers; Reprint edition.
– Sen McGlinn (2005),”Church and State: A Postmodern Theology,” Published by: Leiden University.
[۵۵]. Will C. van den Hoonaard (1998), Bibliography of sociological or anthropological studies on the contemporary Baha’i Community.
لازم به ذکر است که از مکان انتشار این سند گزارشی در دسترس نیست. وینترز در سال ۲۰۰۱ فقط فهرستی از این اثر را در پایگاه کتابخانه بهائی منتشر کرده و گفته: این اثر فقط یک بار تا ۱۹۹۸ منتشر شده و از ادامه آن اطلاعاتی در دسترس نیست.
[۵۶]. Piff, David, and Margit Warburg. 1998. “Enemies of the Faith: Rumours and Anecdotes as Self-Definition and Social Control in the Bahá’í Religion.” In Eileen Barker and Margit Warburg, eds. New Religions and New Religiosity. Aarhus, Denmark: Aarhus University Press: 66-82.
[۵۷]. مدرسه اقتصاد لندن از مهمترین مراکز پژوهشی دولتی در بریتانیا است که در حوزه مطالعات اجتماعی سرآمد است.
[۵۸]. برای اطلاع از برنامه پژوهشی این دانشکده و نحوه تخصیص بودجه و نیز شناسایی اعضای پژوهشی آن بنگرید به:
University of Nottingham, School of Sociology and Social Policy,Chair in Public Policy, Work and Labour Market Studies or Gender and Citizenship.
[۵۹]. آلن آلدریج مدرس ارشد جامعهشناسی در دانشگاه ناتینگهام است. علایق پژوهشی او در جامعهشناسی دین، مصرفگرایی و خدمات مالی شخصی است. او نویسنده کتاب «دین در دنیای معاصر: مقدمه جامعهشناختی» است که نشر پولیتی کمبریج منتشر میکند.
[۶۰]. Aldridge, Alan (2007) Religion in the Contemporary World: A
Sociological Introduction, 2nd Revised Edition, pp. 17-21, Cambridge: Polity Press.