تحلیل نگاه تأویلی بابیان و بهائیان به بازگشت مسیح موعود
سیّد مقداد نبوی رضوی
کارشناس ارشد تاریخ اسلام ـ دانشگاه شهید بهشتی
چکیده
آنچه این مقاله نشان میدهد، نمایی از «نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی» است که رویکردی تاریخمندانه و نه برخاسته از اعتقاد شیعی را به تراز اصالت رخداد ولادت امام دوازدهم شیعیان و جایگاه او در مقام مهدی و قائم آل محمّد بهدست میدهد که در جای خود با بسط و تفصیل باید نشان داده شود. در میان مؤلفههای سازندۀ این نگاه، مکتوبات متقدم سنی و شیعی ــ که نگارششان به زمان امامان یازدهگانۀ شیعیان بازگشته و به همان صورت تا این زمان محفوظ ماندهاند ــ جایگاهی ویژه دارند. یکی از این دست مکتوبات «نسخۀ ابوحفص حدثی» (از محدثان متقدم اهل سنت، د. ۲۴۰ ق.) است که نشان میدهد نام «محمّد بن الحسن بن علی» در مقام امیر مسلمانان به زمان هبوط عیسی بن مریم ــ که همان مهدی است ــ پیش از ولادت امام دوازدهم شیعیان (۲۵۵ ق.) یاد شده است. در این میان، رویکردهای توجیهی ازلیان و بهائیان به روایتهای مهدویت امام دوازدهم نشان داده شده و مواجهۀ تأویلی ایشان با هبوط عیسوی و نمایاندن عیسای بازگشته در میرزا ملکمخان ارمنی (از نگاه ازلیان) و میرزا حسینعلی بهاءالله (از نگاه بهائیان) بررسی شده است.
کلید واژه: نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی، امام دوازدهم شیعیان، نسخه ابوحفض حدثی و عیسی بن مریم
نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی
یکی از دریچههای مهم در ورود به آموزۀ مهدویت شیعی ــ که بر پایۀ باور به ولادت امام دوازدهم (مهدی)، حیات نهانی و دیرپای او و سپس آشکاری و دادگستری جهانیاش استوار است ــ «نگاه تاریخی» به این مشخصههاست. از دید این پژوهش، حدیثهای اسلامی (چه سنی و چه شیعی) که به گزارش آنچه بر آن دیانت گذشت میپردازند، «گزارههایی تاریخی» هستند که در تحلیل تاریخ اسلام باید اعتبارسنجی شده و همپای آثار تاریخی غیرحدیثی جای گیرند. به عنوان نمونه، امامان شیعیان، نه در مقام حجت خداوند که در مقام مردانی وجیه از خاندان پیامبر اسلام، در جایگاه راویان تاریخ اسلام توانند بود که گفتارهاشان در کنار گفتارهای دیگر راویان گذاشته شده و همراه با آنها در تحلیل تاریخی اسلام به کار آیند. بر این پایه، «نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی» نگاهی برخاسته از گزارههای تاریخی است که تراز اعتباریاش در انتساب به دیانت اسلام و مذهب تشیع از سوی هرکه به مواجهۀ روشمند با تاریخ آگاه است پذیرفته خواهد شد، بی آن که نگاه دینی و مذهبی او به آن پذیرش جهت دهد. به دیگرسخن، آن تراز اعتباری، همانگونه که از سوی یک مورخ شیعیمذهب آگاه به ضوابط مواجهۀ روشمند با متون تاریخی پذیرفته میشود، از سوی یک اسلامشناس یهودی یا مسیحی یا خداناباور نیز در انتساب به دیانت اسلام و مذهب تشیع پذیرفته خواهد شد، گو این که او به آنچه در آن باورداشت شیعی آمده، باور قدسی ندارد.
دعوی این پژوهش ــ که درستیاش را در آینده باید نشان دهد ــ آن است که نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی، با همان ویژگیهای پذیرش بدون دخالت باورداشت موافق، چنان مینمایاند که امامان یازدهگانۀ شیعیان مهدی را همان فرزند امام حسن عسکری و وصی دوازدهم پیامبر اسلام میدانستند اما بهسبب اوضاع سخت زمان، بهگونههایی گوناگون و البته کمتر با نام بردن و نشان دادن هویت کاملش میشناساندند. این نگاه تاریخی را در مؤلفههای زیر میتوان سامان داد:
- باورداشت مهدویت سُنّی در انتساب بشارت ظهور مهدی به پیامبر اسلام؛
- سنیان باورمند به مهدویت امام محمّد بن الحسن العسکری؛
- اعتبار قطعی انتساب روایتهای خلفای اثنیعشر و توان تنها شیعیان امامی در نشان دادن نظاممند جانشینان دوازدهگانۀ پیامبر اسلام؛
- امام دوازدهم در آثار باقیمانده از دورۀ امامان یازدهگانۀ شیعیان؛
- ساختار نظاممند مهدویت شیعی: قطعیبودن انتساب تاریخی مجموع روایتهای مهدویت به امامان یازدهگانۀ شیعیان دربارۀ امام دوازدهم.
در نگاه این پژوهش، مؤلفههای پنجگانۀ بالا، بر مسیر مواجهۀ روشمند با متون تاریخی، چنان مینمایانند که مهدی در نگاه بزرگان مذهب تشیع فرزند امام حسن عسکری بوده است، کسی که در سال ۲۵۵ ق. در سامراء به دنیا آمده و با حیاتی نهانی و دیرپای زنده است و در آینده، با آشکاری خود، دادگستر جهان و گسترانندۀ دیانت اسلام بر روی زمین خواهد بود. روشمندی این مسیر چنان است که باورداشت همراه شیعی در آن دخالتی ندارد و با استدلالهای تاریخی محض به مقصود خود میرسد. با این ترتیب، یک محقق ادیان و مذاهب انتساب این باورداشت را به امامان یازدهگانۀ شیعیان خواهد پذیرفت؛ حال، اگر او باوری جز تشیع امامی داشته باشد، تنها به پذیرش آن انتساب به عنوان نتیجهای تاریخی در حوزۀ مطالعات ادیان و مذاهب در نشان دادن علمی یکی از مؤلفههای مهم مذهب تشیع امامی بسنده خواهد کرد اما اگر یک شیعۀ امامی باشد، به مهدی با آن ویژگیها باور خواهد یافت، چرا که برای امامان یازدهگانه ــ که انتساب این باورداشت از نگاه تاریخی به ایشان یقینی شده ــ حجیتی الاهی را باور دارد و سخنان ایشان را برخاسته از آموزههای وحیانی و قدسی میداند.
منابع مکتوب و متقدم مهدویت
یکی از مؤلفههای مهم در نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی، یافتن ردپای این باورداشت در آثاری است که از دورۀ امامان یازدهگانۀ شیعیان باقی مانده و انتسابشان به نویسندگانشان ــ که از اصحاب امامان یا محدثان دورۀ ایشان بودند ــ قطعی و یقینی است. گذشته از کتابهایی که از سوی اصحاب امامان دربارۀ آموزۀ غیبت نگاشته شده و اکنون تنها نام آنها را در کتابهای فهرست و رجال میتوان یافت، کتابهایی چون کتاب سلیم بن قیس هلالی (با هر تراز در پذیرش اصالت آن)، برخی اصول باقیمانده از أصول أربع مائة، مختصر إثبات الرجعة (برگزیدۀ کتاب إثبات الرجعة، نوشتۀ فضل بن شاذان نیشابوری)، قرب الإسناد (نوشتۀ عبدالله بن جعفر حمیری)، بصائر الدرجات الکبری فی فضائل آل محمّد (نوشتۀ محمّد بن حسن صفار قمی) و … که از همان زمانها تا کنون باقی مانده و به دست ما رسیدهاند، مؤلفههایی بنیادین از نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی را به دست میدهند. پیش از این، یکی از آن آثار بررسی شده و جایگاه مهدویت امام دوازدهم در آن نشان داده شده است.[۱]
سنیان دوازدهامامی
یکی دیگر از مؤلفههای نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی، پذیرش ولادت امام محمّد بن الحسن العسکری از سوی برخی بزرگان اهل سنت و نگاه برخی از ایشان به او در مقام مهدی است. این رویکرد را تنی چند از عالمان سنی و شیعی چون شیخ سلیمان قندوزی حنفی در کتاب ینابیع المودة لذوی القربی، میر حامدحسین هندی در کتاب استقصاء الإفحام و استیفاء الانتقام، میرزا حسین نوری طبرسی در کتاب کشف الأستار عن وجه الغائب عن الأبصار و شیخ علی دوانی در کتاب دانشمندان عامه و مهدی موعود نشان دادهاند.
یکی از نمونههای مهمی که در کتاب میر حامدحسین هندی و پس از او در کتاب میرزا حسین نوری طبرسی آورده شده و اصلش نیز اکنون در دست است، حدیث قدسی «سلسلة الذهب» است که از سوی محدث بزرگ هندوستان، شاه ولیالله دهلوی (د. ۱۱۷۶ ق.)، و شیخ روایتش، ابن عقیلة، بهواسطۀ مشایخ رواییشان تا خداوند پی گرفته شده است.
صفحۀ عنوان کتاب الفضل المبین فی المسلسل من حدیث النبی الأمین، نوشتۀ شاه ولیالله دهلوی
صفحۀ نخست از حدیث «سلسلة الذهب» به روایت سنیان از «محمّد بن الحسن بن علی المحجوب إمام عصره» در کتاب شاه ولیالله دهلوی
صفحۀ نخست از «حدیث محمّد بن الحسن ـ الذی یعتقد الشیعة أنه المهدی ـ عن آبائه الکرام»
(حدیث «سلسلة الذهب») در کتاب دیگری از شاه ولیالله دهلوی
شاه ولیالله دهلوی در کتاب الفضل المبین فی المسلسل من حدیث النبی الأمین، یکی از روایتهای شیخ روایتش، ابن عقیلة، را آورده و نوشته که هریک از راویان آن در زمان خود بیمانند بودند:[۲]
قلت: شافهنی ابن عقیلة بإجازة جمیع ما یجوز له روایته و وجدت فی مسلسلاته حدیثاً مسلسلاً بانفراد کل راو من رواته بصفة عظیمة تفرد بها.
قال ــ رحمه الله: أخبرنی فرید عصره الشیخ حسن بن علی العجیمی، أخبرنا[۳] حافظ عصره جمال الدین البابلی، أخبرنا مسند وقته محمّد الحجازی الواعظ، أخبرنا صوفی زمانه الشیخ عبدالوهاب الشعراوی، أخبرنا مجتهد عصره الجلال السیوطی، أخبرنا حافظ عصره أبو نعیم رضوان العقبی، أخبرنا مقرئ زمانه الشمس محمّد الجزری، أخبرنا الإمام جمال الدین محمّد بن محمّد الجمال زاهد عصره، أخبرنا الإمام محمّد بن مسعود محدث بلاد فارس فی زمانه، قال: أخبرنا إسماعیل بن المظفر الشیرازی عالم وقته، أخبرنا عبدالسلام بن أبی الربیع الحنفی محدث زمانه، أخبرنا أبوبکر عبدالله بن محمّد بن سابور القلانسی شیخ عصره، أخبرنا عبدالعزیز، قال: أخبرنا محمّد الآدمی[۴] إمام أوانه، قال: أخبرنا سلیمان بن إبراهیم بن محمّد بن سلیمان نادرة دهره، قال: أخبرنا أحمد بن محمّد بن هاشم البلاذری حافظ زمانه، أخبرنا محمّد بن الحسن بن علی المحجوب إمام عصره، أخبرنا الحسن بن علی عن أبیه عن جده،[۵] أخبرنا أبی علی بن موسی الرضا، أخبرنا أبی موسی الکاظم، أخبرنا أبی جعفر الصادق بن محمّد، أخبرنا أبی محمّد الباقر بن علی، أخبرنا أبی علی بن الحسین زین العابدین السجاد، أخبرنا أبی الحسین سیّد الشهداء، أخبرنا أبی علی بن أبی طالب سیّد الأولیاء، قال: أخبرنا سیّد الأنبیاء محمّد بن عبدالله ــ صلی الله علیه و سلم ــ قال: أخبرنی جبرئیل سیّد الملائکة، قال: قال الله ــ تعالی ــ سیّد السادات: «إنی أنا الله لا إله إلا أنا. من یقر لی بالتوحید دخل حصنی و من دخل حصنی أمن من عذابی.»[۶]
دیده میشود که شاه ولیالله دهلوی، با شدت باوری که در مذهب تسنن داشت و کتاب قرة العین فی تفضیل الشیخین را نگاشت، در این گفتار، بهواسطۀ مشایخ روایی خود، حدیثی قدسی را از خداوند آورده که در میان راویانش «محمّد بن الحسن بن علی المحجوب إمام عصره» نیز جای دارد. وی این روایت را با نام «حدیث محمّد بن الحسن ــ الذی یعتقد الشیعة أنه المهدی ــ عن آبائه الکرام» در کتاب دیگرش نیز آورده است.[۷]
دانسته شد که شاه ولیالله دهلوی هریک از مشایخ خود را دارای «صفتی عظیم که به آن متفرد بودند» گفته است، اما در میان مشایخ روایی او تا امام دوازدهم، برخی بزرگان اهل سنت هستند که برای همگان شناختهشدهاند، کسانی چون شیخ عبدالوهاب شعرانی، حافظ جلالالدین سیوطی و حافظ احمد بلاذری. شخص نخست که از عارفان بهنام سنی است و خود به مهدویت امام محمّد بن الحسن العسکری باور داشت، در کتاب الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الأکابر، کسانی چون «بعض العارفین» (یکی از عارفان سنیمذهب که نامش را نبرده)، شیخ محییالدین بن عربی، شیخ علی خواص و شیخ حسن عراقی را نیز بر آن باور گفته و روایت شیخ حسن عراقی را که امام محمّد بن الحسن العسکری (مهدی) را دیده بود، از وی شنیده و بازگفته است.[۸] شخص دوم نیز از عالمان و محدثان بزرگ سنی است که آثار زیادی را چون الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، الإتقان فی علوم القرآن، تاریخ الخلفاء و … از خود به جای گذاشته و سومین نیز از محدثان شناختهشدۀ سنی است که با امام حسن عسکری دیدار داشته و از او روایت شنیده و نگاشته است.[۹]
با این ترتیب، دیده میشود که بزرگانی از اهل سنت به ولادت امام محمّد بن الحسن العسکری باور داشتند و برخی از ایشان او را همان مهدی که پیامبر اسلام به ظهور و دادگستری جهانیاش بشارت داده بود، میدانستند و روشن است که این سخنان، به اندازۀ خود، مؤلفههایی اثرگذار در صورتبندی رویکرد تاریخی به باورداشت مهدویت شیعیاند. بر این پایه، اگر سندی یا مکتوبی متقدم از اهل سنت نیز گویا بر شناسایی امام دوازدهم در میان باشد، دانسته است که ترازی مهم از اثرگذاری در شکلدهی به آن نگاه تاریخی خواهد داشت.
نسخۀ ابوحفص حدثی
ابوحفص عمر بن زرارة الحدثی از محدثان متقدم سنیمذهب است که به سال ۲۴۰ ق. درگذشته است.[۱۰] برخی بزرگان اهل سنت چون دارقطنی او را «ثقه» و مورد اطمینان گفته و برخی به غفلتش منسوب کردهاند.[۱۱] خطیب بغدادی نوشته که او به بغداد آمد و بسیاری گردش را گرفتند تا از او حدیث بشنوند و برخی او را ثقه گفته و برخی نیز به غفلت منسوبش کردهاند.[۱۲] در این میان، ذهبی او را ثقه گفته و نوشته که «مشیخهای مشهور دارد.»[۱۳] این بدان معناست که وی مشایخ روایی خود را شناسانده بود و آنچه دربارهشان نگاشته بود، از شهرت برخوردار بود. ذهبی در جایی دیگر دربارۀ او نوشته:
عمر بن زرارة: المحدث الصادق، أبو حفص الحدثی … له نسخة مشهورة عالیة عند الکندی حدّث عن شریک القاضی و أبی الملیح الرقی و جماعة و حدّث عنه صالح بن محمّد الجزرة و أبوالقاسم البغوی ….[۱۴]
نوشتۀ محمّد بن ترکی الترکی دربارۀ «نسخۀ ابوحفص حدثی» در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق
گفتار ذهبی چنان مینمایاند که نسخهای نفیس از ابوحفص حدثی نزد «کندی» بود. بنا بر آنچه محمّد بن ترکی الترکی (استاد دانشگاه ملک سعود در عربستان سعودی) نوشته، این نسخه همانی است که اکنون در مجموعۀ نسخ خطی کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق (مجموعۀ ۳۸، شمارۀ ۶۲) که در مکتبة الأسد نگهداری میشود. بررسی مبسوط این نسخه و ویژگیهایش در پژوهشی دیگر به دست داده خواهد شد، اما آنچه اینجا میآید، «حدیث دجال» است:
حدیث الدجال: حدثنا عبدالله، حدثنا عمر، حدثنا عیسی بن یونس، قال: حدثنی المبارک بن فضالة، قال: حدثنی علی بن زید بن جذعان عن رجلین أحدهما عبدالرحمن بن أبی بکرة عن عبدالله بن عمرو أنه سأل أحد الرجلین فقال: أنت عبدالله بن عمرو؟ قال: نعم. قال: أنت الذی تزعم أن الساعة تقوم إلی مائة سنة؟ قال: سبحان الله و أنا أقول ذلک! قال: و من یعلم قیام الساعة إلا الله ـ تعالی؟ إنکم یا أهل العراق! لتروون أشیاء لیست کذلک! إنما قلت: ما کانت رأی مائة للخلق یعنی منذ خلقت الدنیا إلا کان عند رأس المائة. قال: ثم یوشک أن یخرج ابن حمل الضأن. قال: قلت: و ما ابن حمل الظأن؟ قال: رومی أحد أبویه شیطان یسیر إلی المسلمین فی خمس مائة ألف براً و خمس مائة ألف بحراً حتی ینزل بین عکا و صور، ثم یقول: یا أهل السفن! اخرجوا منها! ثم أمر بها فأحرقت. قال: ثم یقول لهم: لا قسطنطنیة لکم و لا رومیة حتی یفصل بیننا و بین العرب. قال: فیستمد أهل الإسلام بعضهم بعضاً حتی یمدهم عدن أبین علی قلصانهم. قال: فیجتمعون فیقتلون. قال: فیکاتبهم النصاری الذین بالشام و یخبرونهم بعورات المسلمین. قال: فیقول المسلمون: الحقوا فکلکم لنا عدو حتی یقضی الله ـــ عز و جل ــ بیننا و بینکم. قال: فیقتلون شهراً لا یکلّ لهم سلاح و لا لکم و یقذف الصبر علیکم و علیهم. قال: و بلغنا و الله أعلم أنه إذا کان رأس الشهر قال ربکم ــ عز و جل: الیوم أسلّ سیفی فأنتقم من أعدائی و أنصر أولیائی. قال: فیقتلون مقتلة ما رئی مثلها قط حتی ما تسیر الخیل إلا علی الخیل و ما یسیر إلا علی الرجل و ما یجدون خلقاً لله یحول بینهم و بین القسطنطنیة و لا رومیة. قال: فیقول أمیرهم یومئذ: لا غلول الیوم. من أخذ شیئاً فهو له. قال: فیأخذون ما خف علیهم و یدعون ما ثقل علیهم. قال: فبینما هم کذلک إذ جاءهم أن الدجال قد خلفکم فی ذراریکم. قال: فیرفضون ما فی أیدیهم و یقبلون. قال: و یصیب الناس مجاعة شدیدة حتی أن الرجل لیحرق وتر قوسه فیأکله و حتی أن الرجل لحیرق جحفته. (قال أبوحفص: هو الترس فیأکلها حتی أن الرجل لیکلّم أخاه فما یسمعه الصوت من الجهد.) قال: فبینما هم کذلک إذ سمعوا صوتاً من السماء: یا معشر المسلمین! أبشروا قد أتاکم الغوث. و قال: فیقولون: نزل عیسی بن مریم علیه السلام قال: فیستبشرون و یستبشر بهم و یقولون: صل یا روح الله! فیقول: إن الله ــ عز و جل ــ أکرم هذه الأمة فلا ینبغی لأحد أن یؤمّهم إلا منهم. قال: فیصلی أمیر المؤمنین بالناس. قال: و أمیر الناس یومئذ محمّد بن ابن الحسن ا/ علی. (الهامش: معاویة بن أبی سفیان) قال: لا. قال: و یصلی عیسی علیه السلام خلفه. قال: فإذا انصرف عیسی دعا بحربته فأتی الدجال فقال: رویدک یا دجال! یا کذاب! قال: فإذا رأی عیسی عرف صوته ذاب کما یذوب الرصاص إذا أصابته النار و کما تذوب الألیة إذا أصابتها الشمس. قال: و لو لا أنه یقول رویداً، لذاب حتی لا یبقی منه شیء. قال: فیحمل علیه عیسی. قال: فیطعن بحربته بین ثدییه فیقتله. قال: و یفرق جنده تحت الحجارة و الشجر. قال: و عامّة جنده الیهود و المنافقون. قال: فینادی الحجر: یا روح الله! هذا تحتی کافر فاقتله! قال: فیأمر عیسی بالصلیب فیکسر و بالخنزیر فیقتل و تضع الحرب أوزارها حتی أن الذئب لیربص إلی جنبه ما یغمز بها. قال: و حتی أن الصبیان لیلعبون بالحیّات ما تنهشهم. قال: و یملأ الأرض عدلاً ….
صفحۀ نخست «نسخۀ ابوحفص حدثی» در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق
صفحۀ پایانی «نسخۀ ابوحفص حدثی» در کتابخانۀ ظاهریۀ دمشق
بخشی از «حدیث الدجال» در «نسخۀ ابوحفص حدثی» همراه با نام «محمّد بن الحسن بن علی»
این روایت دربارۀ نبردهای سخت مسلمانان در آخرالزمان و گرفتاری ایشان به دجال در میان آن جنگهاست که ناگهان ندایی را خواهند شنید که از رسیدن «غوث» بر ایشان آگاهی میدهد و در خواهند یافت که عیسی بن مریم از آسمان به زمین پایین آمده است. این رخداد بزرگ برای ایشان سبب خوشنودی بسیار خواهد بود و از او خواهند خواست که به نماز ایستاده و امام جماعت شود، اما او خواهد گفت که خداوند این امت را بزرگ داشته است، پس امام ایشان باید از خودشان باشد، پس «امیر مؤمنان» امام نماز خواهد شد. در اینجا، میتوان گفت که نام «أمیر الناس یومئذ» (امیر مردم در آن روز) «محمّد بن ابن الحسن ا/ علی» نوشته شده و آشکار است که همان «محمّد بن الحسن بن علی» است، چرا که با تراز نامناسب خط نگارشی این نسخه، میتوان پذیرفت که «ابن» بعد از «بن» از روی سهو دوباره نوشته شده و علامت «ا/» همان «ابن» است که نگارشی نامناسب داشته است. دیده میشود که نام «محمّد بن الحسن بن علی» نسبت به واژگان دیگر رساله بزرگ نوشته شده، اما با دقت در وضعیت صفحه و سفیدی میان واژگان آن نام، میتوان پذیرفت که زیر آن نام عبارت دیگری نبوده و کاتب نسخه، شاید برای بزرگداشت امیر مسلمانان هنگام هبوط عیسی بن مریم، نامش را بزرگ و متمایز نوشته است؛ با این حال، دیده میشود که این نام خط خورده و در حاشیۀ صفحه، با دستخطی جز دستخط کاتب نسخه، با نام «معاویة بن أبیسفیان» جایگزین شده است. ادامۀ این روایت، تا آنجا که در این پژوهش آورده شده، نبرد عیسی بن مریم با سپاه دجال و سپس پر شدن زمین از عدل و داد و امنیت را گویاست.
آنچه با بررسی روایتهای مهدویت سنی به دست میآید، هبوط عیسی بن مریم به زمین پس از ظهور مهدی و اقتدایش به او در نماز و پیوستنش به اوست. در برخی از این روایتها، پیوستن وی به مهدی یاد شده و در برخی نیز، مانند روایت ابوحفص حدثی، تنها از امیر مسلمانان و پیوستن عیسی بن مریم به او سخن گفته شده است. به عنوان نمونه:
- ابن حجر عسقلانی، در بحث از «تواترات الأخبار فی المهدی»، از گفتار یکی از محدثان سنیمذهب: «… قد تواترت الأخبار و استفاضت بكثرة رواها عن المصطفى ــ صلی الله علیه و سلم ــ فی المهدی و أنه من أهل بیته و أنهیملك سبع سنین و یملأ الأرض عدلاً و أن عیسى علیه السلام یخرج فیساعده على قتل الدجال و أنه یؤم هذه الأمة و عیسى خلفه فی طول من قصته و أمره»؛[۱۵]
- ابن حجر هیتمی: و أخرج الطبرانی مرفوعاً [إلی رسول الله:] «یلتفت المهدی و قد نزل عیسی بن مریم علیه السلام کأنما یقطر من شعره الماء فیقول المهدی: تقدّم فصل بالناس! فیقول عیسی: إنما أقیمت الصلاة لک؛ فیصلی خلف رجل من ولدی»[۱۶] … قوله ــ تعالی: «و إنه لعلم الساعة» (الزخرف: ۶۱)، قال مقاتل بن سلیمان و من تبعه من المفسرین: «إن هذه الآیة نزلت فی المهدی» و ستأتی الأحادیث المصرحة بأنه من أهل البیت النبوی و حینئذ ففی الآیة دلالة علی البرکة فی نسل فاطمة [و علی] ــ رضی الله عنهما ـ … و صح مرفوعاً ینزل عیسی بن مریم فیقول أمیرهم المهدی: «تعال! صل بنا!» فیقول: «لا. إن بعضکم أئمة علی بعض تکرمة الله هذه الأمة»؛ [۱۷]
- سبط بن الجوزی: قال السدی: «یجتمع المهدی و عیسی بن مریم فیجیء وقت الصلاة فیقول المهدی لعیسی: تقدّم! فیقول عیسی: أنت أولی بالصلاة. فیصلی عیسی وراءه مأموماً»؛[۱۸]
- علی بن حسامالدین المتقی الهندی: [قال رسول الله:] «منا الذی یصلی عیسی بن مریم خلفه.» أبو نعیم فی کتاب المهدی عن أبی سعید؛[۱۹]
- محمّد بن إسماعیل البخاری: … قال رسول الله ــ صلی الله علیه و سلم : «کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم و إمامکم منکم؟»؛[۲۰]
- مسلم بن الحجاج النیشابوری: … سمعت النبی ــ صلی الله علیه و سلم ــ یقول: «لا تزال طائفة من أمتی یقاتلون علی الحق ظاهرین إلی یوم القیامة … فینزل عیسی بن مریم … فیقول أمیرهم: تعال! صل لنا! فیقول: لا، إن بعضکم علی بعض أمراء تکرمة الله هذه الأمة»؛[۲۱]
- ابن ماجة محمّد بن یزید القزوینی: … فقالت أم شریک بنت أبیالعکر: «یا رسول الله! فأین العرب یومئذ؟» قال: «هم یومئذ قلیل و جلّهم ببیت المقدس و إمامهم رجل صالح، فبینما إمامهم قد تقدم یصلی بهم الصبح، إذ نزل علیهم عیسی بن مریم الصبح، فرجع ذلک الإمام ینکص یمشی القهقری لیتقدم عیسی یصلی بالناس فیضع عیسی یده بین کتفیه ثم یقول: تقدّم فصل فإنها لک أقیمت! فیصلی بهم إمامهم»؛[۲۲]
- أحمد بن حنبل: قال رسول الله ــ صلی الله علیه و سلم : «… ثم ینزل عیسی بن مریم فینادی من السَّحر فیقول: یا أیها الناس! ما یمنعکم أن تخرجوا إلی الکذاب الخبیث؟ فیقولون: هذا رجل جنی، فینطلقون فإذا هم بعیسی بن مریم فتقام الصلاة، فیقال له: تقدّم یا روح الله! فیقول: لیتقدم إمامکم فیصلّ بکم! فإذا صلّی صلاة الصبح خرجوا إلیه ….»[۲۳]
دیده میشود که نام «محمّد بن الحسن بن علی» در مقام کسی که امیر مسلمانان است و عیسی بن مریم پس از هبوط به او خواهد پیوست، در کتابی متقدم از اهل سنت که نویسندهاش پانزده سال پیش از ولادت امام دوازدهم شیعیان وفات یافته، آمده است. این نام، هرچند خط خورده و با دستخطی دیگر به «معاویة بن ابیسفیان» مبدل شده و پس از آن نیز واژۀ «لا» ــ که جایگاه معناییاش برای این پژوهش دانسته نیست ــ آمده، مطرح بودن نام «محمّد بن الحسن بن علی» در مقام مهدی، آنهم در مکتوبی سنی و نه شیعی، در سدۀ سوم هجری و در زمان امامان یازدهگانۀ شیعیان را گویاست و میتواند مؤلفهای مهم از مؤلفههای گوناگون شیعی و سنی در برپایی «نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی» باشد. چنان که گفته شد، صورت مبسوط این نگاه ــ که بر روشی تاریخی و نه باورداشتی و اعتقادی استوار است ــ در آینده به دست داده خواهد شد. در روایتهای شیعی نیز عیسی بن مریم پس از هبوط در میان پیروان مهدی یاد شده است.[۲۴]
هبوط عیسوی در نگاه بابیان و بهائیان
با پذیرش «نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی» و آشکار شدن هویت مهدی و قائم آل محمّد در امام دوازدهم شیعیان، جایی بر پذیرش هیچ دعوی مهدویتی دیگری جز دعوت به او باقی نخواهد ماند و دیگران را «متهمدی» (مهدینما) باید دانست.
با این فرض، یکی از جنبشهای متمهدیانۀ اثرگذار در تاریخ معاصر مذهب تشیع، جنبش بابی بود. مواجهۀ داعیان بابی و سپس داعیان بهائی با «ساختار نظاممند مهدویت شیعی» (مرحلۀ پنجم آن نگاه تاریخی) را در چهار رویکرد میتوان دید:
- ناگفته گذاشتن ساختار نظاممند مهدویت شیعی؛
- خرافه گفتن برخی روایتهای مهدویت؛
- تحریف معنایی برخی روایتهای مهدویت (تأویل نادرست)؛
- تحریف لفظی برخی روایتهای مهدویت (تقطیع مُخل).
در بررسی رویکرد نخست، باید گفت که برخی داعیان بابی و بهائی و حتی برخی داعیان مسلمان اما برونشیعی اصلاح دین، عامدانه و یا از روی ناآگاهی، چنان نمایانده و مینمایند که باورداشت مهدویت شیعی بر پایۀ روایتهایی کمشمار و ناهمسان و بهویژه روایتهای اندک حکیمه بنت محمّد الجواد (عمۀ امام حسن عسکری) در بازگفتن مبسوط چگونگی ولادت امام دوازدهم ــ که آن را همراه با رخدادهایی ویژه و خارق عادت یاد کرده ــ بنیان گذاشته شده که اثبات تاریخی ولادت او را ناتوانند.[۲۵] تحلیل ساختار نظاممند مهدویت شیعی ــ که در آینده به دست داده خواهد شد ــ گویای آن است که حتی اگر آندست روایتهای ولادت نیز از اساس بیپایه باشند،[۲۶] سخن گفتن از مقام مهدویت و قائمیت امام دوازدهم به صورتی تاریخی و نه باورداشتی به امامان یازدهگانۀ شیعیان منسوب خواهد شد و باید گفت که ایشان فرزند امام حسن عسکری را مهدی و قائم آل محمّد با حیاتی نهانی و دیرپای پیش ظهورش میدانستند.
در بررسی رویکردهای دوم و سوم، باید گفت که سیّد علیمحمّد باب، از ابتدای دعوت بابی خویش، در کتاب تفسیر سورۀ یوسف، به روشی تأویلی در برگزیدن معناهایی جز معناهای آشکار واژگان روی آورد اما با دعوت قائمی خود، آن روش را به اوج رساند و گزارههای گوناگون اسلامی را از معناهای آشکارشان منحرف کرد و «تحریف معنایی» (تأویل نادرست) را برایشان به دست داد. یکی از تأویلهای بنیادین او، تغییر در معنای آموزۀ اسلامی «یوم القیامة» و انحراف آن از «روز رستاخیز» به «دورۀ دعوت ناسخ هر دین» بود؛ بنابراین، روز قیامت دیانت مسیح در سالهای بیستوسهگانۀ دعوت پیامبر اسلام گذشت که «شمس حقیقت محمّدی» از مکه طلوع و در مدینه غروب کرد و روز قیامت اسلام نیز در سالهای ششسالۀ دعوت باب بود که «شمس حقیقت ذات حروف سبع» (علیمحمّد: دارای هفت حرف) از شیراز طلوع و در تبریز غروب کرد. با این تحریف معنایی، همۀ مفاهیم رستاخیزی همراه با قیامت به تغییر معنایی دچار شدند، مفاهیمی چون قبر، بعث، حشر، نشر، صراط، میزان، حساب، جنت و نار.[۲۷]
باب و پیروانش و سپس بهاءالله و معتقدانش برخی روایتهای مهدویت شیعی را که با دعوی متمهدیانۀ باب ناهمسان بودند، آشکارا ساختۀ خرافهگرایان میگفتند و برخی دیگر از آنها را پذیرفته اما معنایشان را باطنی و تأویلی و همسان با باور خویش میپذیرفتند. به عنوان نمونه، بهائیان ولادت امام دوازدهم را از اساس منکرند و خرافهاش میگویند اما بابیان و ازلیان حیات عادی او را پذیرفته و حیاتش پس از غیبت صغری را به تحریف معنایی کشانده و حیاتی معنوی و نه جسمانی میگویند.[۲۸] ایشان ظلم و جور جهانی پیش از ظهور مهدی را خرافات گستردۀ دینی گفته، سفیانی را حاج محمّدکریمخان کرمانی دانسته، صیحۀ آسمانی ناگهانی را شهرت تدریجی مهدی گفته، ۳۱۳ تن بزرگان یاران او در مسجدالحرام را کشتگان بابی جنگ مازندران دانسته، «سنت جدید» و «قضاء جدید» او را کتابهای باب در نسخ اسلام گفته، دادگستری جهانی او را آثار علمی فراوان باب دانستهاند و ….[۲۹] در میان منتقدان مسلمان آموزههای بابی و بهائی، شیخ احمد شاهرودی که آثار چهارگانهاش در نگاه این پژوهش از مهمترین نقدهای نگاشتهشده تا کنون است به نقد مبنایی و مبسوط نگاههای انکاری و رویکردهای تأویلی بابیان و بهائیان پرداخته و آنها را نادرست دانسته است.[۳۰]
در بررسی رویکرد چهارم نیز باید گفت که باب، بهاءالله و برخی داعیان بابی و بهائی گاه به تحریف عامدانۀ لفظی روایتهای اسلامی ناهمسان با دعاوی خویش پرداخته و با گزینش بخشهایی از آنها و آوردنشان در مقام تمام روایت، شاهدهایی بر درستی آن دعاویشان نمایاندهاند. به عنوان نمونه، حدیث قدسی «لوح فاطمه» (یادشده در کتاب کافی)، با وجود نام بردن آشکار از امام دوازدهم، از سوی باب در کتاب دلائل سبعه، بهاءالله در کتاب ایقان، میرزا یحیی دولتآبادی (جانشین صبح ازل در مقام شهید بیان) در کتاب مستبصر، میرزا ابوالفضل گلپایگانی (داعی تراز اوّل بهائی) در کتاب فرائد و میرزا حیدرعلی اصفهانی (داعی تراز اوّل بهائی) در کتاب دلائل العرفان، با حذف عامدانۀ نام او و بازگرداندنش به باب در مقام قائم آل محمّد روبهرو شده است.[۳۱] نمونهای دیگر اما مهم، تحریفهای عامدانۀ گوناگون میرزا یحیی دولتآبادی در کتاب بابی آیین در ایران در آثار بزرگان متقدم و متأخر مذهب تشیع چون شیخ صدوق، میرداماد، شیخ بهائی، ملا صدرا، فیض کاشانی، فیاض لاهیجی و شیخ احسائی است که ایشان را ــ که همگی به حیات دیرپای و مهدویت امام دوازدهم شیعیان مؤمن بودند ــ معتقد به وفات او در پایان غیبت صغری و باورمند به مهدویت نوعی و ولادت آیندۀ قائم آل محمّد منسوب کرده است.[۳۲]
در میان منتقدان مسلمان، شیخ علی ابیوردی کتابی با نام دزد بگیر نوشت و شیخ محمّدجعفر دادخواه به بسط و تفصیل آن پرداخت و کتاب بز بگیر در شرح دزد بگیر را نگاشت. این کتاب تحریفهای لفظی و تقطیعهای مخل و عامدانۀ بهاءالله و میرزا ابوالفضل گلپایگانی در گزارههای اسلامی برای نشان دادن درستی دعوت باب را نشان میدهد.[۳۳]
از آن روی که در نگاه سنیان و شیعیان، انتساب روایتهای بازگشت عیسی بن مریم به زمین پس از ظهور مهدی (بدون نگاه به هویت مهدی) به پیامبر اسلام قطعی است، هر دعوت گویای مقام مهدویت باید نسبت خود با آنها را نشان دهد. بابیان و بهائیان نیز از این داستان بینیاز نبودند و چون باب را مهدی و قائم آل محمّد میدانستند، نسبت او با هبوط عیسوی را نیز باید حل و فصل میکردند.
نگاه به آثار باقیمانده از ازلیان و بهائیان چنین مینمایاند که ایشان نه به رویکرد نخست روی آوردند تا روایتهای هبوط عیسوی را ناگفته بگذارند و نه رویکرد دوم را پیش گرفتند تا آنها را خرافات و اوهام برساختۀ مسلمانان بگویند و نه رویکرد چهارم را دست گذاشتند تا به تحریف لفظی و تقطیع مخلشان بپردازند، بل با انتخاب رویکرد سوم، به تحریف معنایی و تأویل نادرستشان پرداختند، گو آن که با کشتهشده دانستن عیسی بن مریم، نه بر «هبوط» او که بر «رجعت»ش دست گذاشتند، چرا که «هبوط» به بازگشت عیسای زنده از آسمان به زمین میپردازد اما «رجعت» زنده شدن مردگان را گویاست.[۳۴] همچنین، چون باب باورداشت «رجعت جسمانی» در مذهب تشیع را خرافهای از خرافات شیعیان گفته و «رجعت صفتی» (آشکار شدن صفات پیشینیان در پسینیان) را درست دانست،[۳۵] پس «رجعت عیسوی» ظهور صفات عیسوی در یکی از پیروان باب (قائم آل محمّد) باید میبود، چرا که عیسی بن مریم، پس از بازگشت، در میان پیروان مهدی جای خواهد گرفت.[۳۶]
آثار باقیمانده از ازلیان گویای آن است که ایشان، به سبب آنچه صبح ازل گفته بود، میرزا ملکمخان ارمنی را عیسای بازگشته میدانستند. به عنوان نمونه، میرزا آقاخان کرمانی در کتاب فصل الخطاب فی ترجمة أحوال الباب، برخی از این دست تأویلهای بابی را به دست داده و رجعت عیسوی را نیز آورده است:
… چرا عیسی از آسمان پائین نیامد؟ همچنین، سایر چیزهای دیگر به آن طوری که خبر دادهاند، ظاهر نگشت؟ جواب این است که علامات ظهور، آنچه ممکن بود، در دنیا ظاهر شد و چیزهائی که امکان نداشت بعینه ظاهر گردد، تأویل آنها ظاهر گشت یعنی باطن آنها … در خصوص عیسی میگویند میرزا ملکمخان است که قبرستانهای کهنه و مردههای پوسیدۀ ایران را به نفحات مسیحائی احیا نمود و اگر روح القدس یک آدم به نفحۀ روح خود احیا و زنده ساخت، او هزارها آدم زنده کرد و عجب این که نام خود را آدم گذارد، قوله ــ تعالی: «إن مثل عیسی عند الله کمثل آدم» و میگویند: «او باید قائم آل محمّد را نصرت کند و دین او را در شرق و غرب عالم رواج دهد» ….[۳۷]
بخشی از نامۀ میرزا آقاخان کرمانی به میرزا ملکمخان ارمنی دربارۀ مقام رجعت عیسوی او
(کتابخانۀ ملی فرانسه، مجموعۀ اسناد میرزا ملکمخان، پروندۀ Suppl Pers 1996، ص ۱۱۷)
در تحلیل این تأویل میتوان گفت: چون میرزا ملکمخان تباری ارمنی و مسیحی داشت و پدرش، از روی ظاهر یا از روی واقع، به دیانت اسلام روی آورده بود و خودش آن زمان (حدود سال ۱۳۰۹ ق.)، بهسبب دشمنی با ناصرالدینشاه قاجار، با ازلیان همراه شده و خود را نیز پیشتر بابی و ازلی نمایانده بود،[۳۸] از سوی صبح ازل عیسای بازگشته خوانده شد و از این روی بود که میرزا آقاخان کرمانی برایش نوشت: «از مبادی عالیه نص صریح رسیده بر این که شخص او رجعت عیسوی است و نصرت بزرگ مینماید قائم آل محمّد را!»[۳۹] با این حال، در سنجش تراز اصالت این تأویل بابی از بازگشت عیسی بن مریم میتوان گفت:
- روایتهای سنیان و شیعیان دربارۀ بازگشت عیسی بن مریم صورتی بهکلی آشکار دارند و محال عقلی هم نیستند و قرینهای هم که آنها را به سوی ضرورت تأویل پیش برد، در کار نیست و از این روست که همان معنای آشکار را باید گرفت؛ بنابراین، از اساس جایی برای تأویلشان باقی نمیماند، چه رسد تأویل بابی که با کاستیهای بنیادین همراه است؛
- روایتهای گویای بازگشت عیسی بن مریم، از دیدار او با مهدی و اقتدایش به وی سخن میگویند اما میرزا ملکمخان باب (مهدی در نگاه بابیان و ازلیان) را ندیده بود و بعدها با پیروانش همنوا شد؛
- بر پایۀ روایتهای سنی و شیعی، عیسی بن مریم پیرو مهدی خواهد بود، اما میرزا ملکمخان خود را بابی نمایانده بود و بابیان بهنادرستی میپنداشتند که او به آیین باب مؤمن شده است و این معنی، چنان که بعدها از سوی نگارنده به صورت مستند خواهد آمد، دهههایی بعد از سوی برخی ازلیان دریافته شده بود و ایشان بر آن بودند که وی «گویا» با گذشتگانشان حیلهگری کرده بود؛
- میرزا ملکمخان حتی پس از همنوایی با پیروان باب نیز به کارهای ناروای سیاسی پرداخت و در همان حدود زمانی برگزیده شدن در مقام عیسوی، با رسوایی مالی که در لندن انجام داد، از سفارت ایران برکنار شد و سرانجام، چنان که در تاریخ ثبت است، وصیت کرد تا پس از مرگ، جسدش سوزانده شود؛ با این ترتیب، او با عیسی بن مریم ــ که مظهری بزرگ از مظاهر زهد و پاکی است ــ نسبتی نمییافت تا رجعت صفتی او را در خود بروز دهد.
بهائیان نیز ــ که همان رویکردهای تأویلی را از باب و پیروانش به میراث بردند ــ رجعت عیسوی را در پیشوای خود، میرزا حسینعلی بهاءالله، گفتند. به عنوان نمونه، داعی تراز اوّل بهائی، میرزا ابوالفضل گلپایگانی، نوشت:
خداوند ــ تبارک و تعالی ــ در جمیع کتب سماویه، عموماً، و در قرآن مجید، خصوصاً، وعده داده است و تصریح فرموده است که در آخرالزمان، دو ندا ارتفاع خواهد یافت و دو وجود مبارک به امر الله قیام خواهند فرمود و در این احادیث صحیحه که مبین قرآن است، علی اختلاف المصطلحات بین أحادیث أهل السنة و الشیعة، از ظهور اوّل به ظهور مهدی و یا قائم تعبیر شده و از ظهور ثانی به قیام روح الله و یا ظهور حسینی معبر گشته و از این جمله، در کمال صراحت مستفاد توان داشت که معتقد اهل بهاء این است که ظهور حضرت بهاءالله ــ جل ذکره و عز اسمه ــ ظهور ثانی موعود در قرآن و احادیث صحیحه است.[۴۰]
دیده میشود که میرزا ابوالفضل گلپایگانی بهاءالله را هم رجعت عیسوی و هم رجعت حسینی گفته است. ازلیان نیز ــ که میرزا ملکمخان را عیسای بازگشته میگفتند ــ رجعت حسینی را در صبح ازل میدیدند. این نگاه تأویلی از تحریف معنایی و لفظی برخی روایتهای شیعی برخاسته است:
عن أبی عبد الله فی قوله ــ تعالی: «و قضینا إلی بنی إسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الأرض مرتین»، قال: قتل علی بن أبی طالب و طعن الحسن؛ «و لتعلن علواً کبیراً»، قال: قتل الحسین؛ «فإذا جاء وعد أولاهما»: فإذا جاء نصر دم الحسین، «بعثنا علیکم عباداً أولی بأس شدید فجاسوا خلال الدیار»: قوم یبعثهم الله قبل خروج القائم فلا یدَعُون وتراً لآل محمّد إلا قتلوه «و کان وعداً مفعولاً»: خروج القائم. «ثم رددنا لکم الکرّة علیهم»: خروج الحسین فی سبعین من أصحابه علیهم البیض المذهَّب لکل بیض وجهان المؤدّون إلی الناس أن هذا الحسین قد خرج حتی لا یشک المؤمنون فیه و أنه لیس بدجال و لا شیطان و الحجة القائم بین أظهرهم. فإذا استقرت المعرفة فی قلوب المؤمنین أنه الحسین، جاء الحجةَ الموتُ فیکون الذی یغسّله و یکفّنه و یحنّطه و یلحده فی حفرته الحسین بن علی و لا یلی الوصی إلا الوصی.[۴۱]
روایت بالا ــ که از امام جعفر صادق آورده شده ــ نکات زیر را گویاست:
- گروهی پیش از ظهور قائم آل محمّد بهپاخاسته و جنایتکاران بر آل محمّد را خواهند کشت؛
- خروج قائم آل محمّد وعدهای قطعی از سوی خداوند است؛
- امام حسین بن علی، در میان هفتاد تن از یاران خود ــ که کلاهخودهایی طلاکاریشده بر سر دارند و او را به مردم میشناسانند ــ در زمان حیات قائم آل محمّد رجعت خواهد کرد، به گونهای که مؤمنان دربارۀ او به تردید نخواهند افتاد؛
- پس از وفات قائم آل محمّد، امام حسین بن علی کارهای خاکسپاری او را انجام خواهد داد؛
- قائم آل محمّد وصی است و وصی را وصی به خاک میسپارد.
در تحلیل نکات بالا، آشکار است که نکتۀ نخست با ظهور باب (قائم آل محمّد در نگاه بابیان و بهائیان) همسانی نداشت و صبح ازل (جایگاه رجعت حسینی در نگاه بابیان) نیز با آن ویژگیها که در نکتۀ سوم آمده، رجعت حسینی شناخته نشد. برخی بهائیان نیز رجعت حسینی در بهاءالله را نه سال پس از دعوت باب (سه سال پس از اعدام او) گفتهاند،[۴۲] در حالی که نکتۀ سوم آن رخداد را در زمان حیات قائم آل محمّد گویاست.
تنها نکتۀ چهارم است که مورد تأویل و تفسیر به رأی بابیان و ازلیان قرار گرفته است. ایشان، از آن روی که باب را قائم آل محمّد دانسته و خاکسپاری او در امامزاده معصوم تهران را کار صبح ازل میگفتند، بر آن شدند که صبح ازل رجعت حسینی است. ملا محمّدجعفر نراقی (از برترین رهبران بابیان و دشمن سرسخت بهاءالله) در ردیهای که بر بهاءالله نوشت، چنین باور داشت:
… حال آن که حضرت، شواهدی دیگر هم بر رجعت حسینیشان هست؛ مثل این که در توقیعات کثیرۀ حضرت ذکر ــ جل شأنه ــ آن حضرت را حرف خامس فرقان ذکر فرمودهاند و بر هیچکس مخفی و پوشیده نیست که حرف خامس فرقان نبود مگر حضرت امام حسین ــ ع ــ … و شاهد دیگر این معنی آن است که حضرت ذکر ــ جل شأنه ــ مباشرت کفن و دفن جسد شریف خود را در توقیع جداگانه به حضرت ازل ــ ع ــ محول فرمودند و در اخبار ائمۀ طاهرین ــ ع ــ مذکور است که مباشر کفن و دفن حضرت قائم ــ ع ــ حضرت امام حسین ــ ع ــ خواهد بود، زیرا که او اوّل رجعتکنندگان خواهد بود از آل محمّد ــ صلوات الله و سلامه علیهم؛ ــ پس دعوی میرزا حسینعلی که چهاردهسال بعد از شهادت ذکر ــ جل شأنه ــ که قائم آل محمّد بود، [رخ داد،] باطل و بر خلاف واقع است، چنانچه اگر محل دفن حضرت ذکر را از او جویا شویم، نمیداند ….[۴۳]
ملا محمّدجعفر نراقی در ادامۀ گفتار بالا نوشته:
… وجه دویّم [از استدلالهای میرزا حسینعلی به رجعت حسینی در خود] آن که: «اسم من حسین است» و جواب از این وجه آن است که بر هیچ ذیشعوری مخفی و پوشیده نیست که در مسئلۀ رجعت، توافق در اسم راجع و مرجع معتبر نیست و علاوه بر این که اسم حسینعلی غیر حسین است و بهقدر فرق میان مفرد و مرکب فرق دارند….[۴۴]
دانسته است که بهاءالله، از آن روی که نامش «حسینعلی» (حسینِ علی: حسین بن علی) بود، خود را رجعت حسینی گفته بود.[۴۵] دیده میشود که ملا محمّدجعفر نراقی، در گفتار بالا، در پاسخ به دعوی «رجعت حسینی» از سوی بهاءالله و استناد او به همنامی خود با امام سوم شیعیان نوشت: «اسم حسینعلی غیر حسین است و بهقدر فرق میان مفرد و مرکب فرق دارند.» اینجاست که از او باید پرسید چرا او با همین ملاک به ناهمسانی نام سیّد علیمحمّد باب با انبوه روایتهای شیعیان و سنیان دربارۀ همنامی قائم آل محمّد با پیامبر اسلام (اسمه اسمی) روی نیاورد؟[۴۶] او باید در اینجا نیز مینوشت: «اسم علیمحمّد غیر محمّد است و بهقدر فرق میان مفرد و مرکب فرق دارند»!
با این ترتیب، دیده میشود که روایت خاکسپاری قائم آل محمّد توسط امام حسین بن علی از سوی بابیان به تحریف معنایی و تأویل نادرست دچار شده و بیسبب از معنای آشکارش بازگردانده شده و جملۀ پایانیاش (و لا یلی الوصی إلا الوصی) نیز ــ که با شارع بودن باب ناهمسان است و قائم آل محمّد را وصیّی از اوصیاء پیامبر اسلام میگوید ــ با تحریف لفظی و تقطیع مخل روبهرو شده و در تحلیل تأویلی آن آورده نشده است.
میرزا ملکمخان ارمنی: عیسای بازگشته پس از ظهور قائم آل محمّد (باب) در نگاه صبح ازل و ازلیان
میرزا حسینعلی بهاءالله: عیسای بازگشته پس از ظهور قائم آل محمّد (باب) در نگاه بهاءالله و بهائیان
شیخ احمد شاهرودی بخشهای زیادی از کتاب الحق المبین را به نقد دیدگاه رجعت عیسوی و رجعت حسینی در بهاءالله و نکاتی که میرزا ابوالفضل گلپایگانی از آثار مسیحی و اسلامی در این باره آورده، ویژه کرده است. او، گذشته از اشاره به آشکاری روایتهای گویای این دو رجعت و تأویلناپذیر بودن آنها، بر آن است که این دو رخداد عیسوی و حسینی از یکدیگر جدا بوده و نمیتوانند در یک تن (بهاءالله) رخ دهند؛[۴۷] با این حال، او در کتاب تنبیه الغافلین، تحریف لفظی و تقطیع مخلی را که میرزا ابوالفضل گلپایگانی در انجیل متی و کتاب اعمال رسولان انجام داده آورده تا نشان دهد که آیات مقدس مسیحیان نیز از بازگشت خود عیسی بن مریم و نه بروز صفاتش در دیگری سخن میگویند اما آن داعی بهائی با نقل گزینشی از آنها، خواسته به گونهای دیگرشان بنمایاند:
… أیها الفاضل! این که نوشتی: «در فصل ۲۴ انجیل متی، حضرت عیسی بشارت ظهور بعد از خود را به حواریون داده ….»، [اگر] مقصودت این است که آن علایم ــ که در آن فصل ذکر شده ــ در ظهور بعد که ظهور محمّدی است واقع نشده، پس معلوم میشود که مراد معنی دیگر بوده؛ میگویم: این دروغ و تهمتی است که شما آن را از ایقان جناب بهاء اخذ کردید و مبتکر در این تهمت نبودید. او اوّلکسی است که این افترا و دروغ را به انجیل متی نسبت داده و نگارنده، کالشمس فی وسط السماء، ثابت میکنم دروغ شما را که در این فصل، حضرت عیسی خبر آمدن خودش را بیان مینماید که از مسلّمیات و قطعیات است و شما هم قبول دارید که عیسی در زمان قائم نزول میفرماید، منتهی الأمر، عیسی را میرزا حسینعلی نوری و قائم را میرزا علیمحمّد شیرازی میدانید و در تمام کتب غیبت و اخبار شیعه و سنی، حکایت نزول عیسی با حضرت قائم نوشته شده و بدین جهت، آثار و علایم نزول عیسی و ظهور قائم یکی است و آنچه از علایم که در این فصل بیان میکند، تمام آنها در اخبار عامه و خاصه، جزءبهجزء، ذکر شده و بر حسب عقیدۀ ما، هنوز قائم ظاهر نشده و عیسی نزول نکرده تا ببینیم آن علایم و آثار ظاهر نمیشود و آنوقت، تصدیق شما را کنیم که این علایم مئوَّل است و معنی دیگری ــ که بهاء پرداز کرده ــ داشته است!
ما خدا را عاجز از ظهور چنان آثاری نمیدانیم و ما صاحبان مرتبۀ تسلیم و انقیادیم و ما، بر حسب فرمایش خود عیسی، از منتظرانیم که آثار قدرت پروردگار را به چشم خود ببینیم، پس مینویسم عبارت این فصل را تا دروغ شما و بهاء معلوم شود! در فصل ۲۴ انجیل متی مینویسد:
پس آن زمان، عیسی بر کوه زیتون نشسته که شاگردان نزد وی آمدند و هریک عرض کردند: «بگو به ما به چه زمان از میان ما خواهی رفت و علامت آمدن تو و برگشتن تو چیست؟» پس فرمود که: «نگاه کنید که کسی گمراه ننماید شما را! بهدرستی که خواهند آمد بسیاری به اسم من که گویند: ما آن مسیح هستیم و بسیاری را گمراه مینمایند.»
پس میشمرد علایم بسیاری را تا میفرماید:
و در آن وقت، ظاهر گردد علامت پسر انسان و میبینید پسر انسان را بر ابرهای آسمان نشسته و میآید و میفرستد ملائکۀ خود را با بوق بلندآواز … و از این روز و ساعت احدی عالم نمیشود مگر پدر من و بس … خوشا حال منتظران![۴۸]
این لفظ «پسر انسان» لقب عیسی است در انجیل.[۴۹]
أیها الفاضل! چرا انصاف نمیدهی که سؤال حواریون از آمدن خود عیسی بوده نه محمّد و جواب او خبر از آمدن خودش ــ که ابنالإنسان است ــ بوده نه محمّد؟! پس چرا جناب بهاء این دروغ را نسبت به انجیل داده؟!
أیها الفاضل! تأمل نمیکنی که آن مسیحی که جمع کثیری و بسیاری را گمراه کرده، کیست؟ چرا تأمل نمیکنی که میگوید: «از روز ظهور کسی غیر از خدا خبر ندارد» و به روایت ابیلبید تمسک میکنی؟! چرا ما، منتظران، را استهزاء میکنی بر خلاف قول عیسی که خودش دربارۀ منتظران میفرماید: «خوشا حال منتظران»؟
أیها الفاضل! عقیدۀ نصاری و ما مسلمانان را، تبعاً للبهاء،[۵۰] تخطئه و مسخره مینمایید که منتظرند چه وقت حضرت عیسی سوار بر ابر با ملائکه از آسمان فرود آید ولی حضرت عیسی، خودش، علیرغم شماها منافقین، تصحیح این عقیده را فرموده که: «من با ابر نازل میشوم در آخرالزمان» به وجهی که قابل توجیه نیست، پس مینویسم از برای شما: ای فاضل! رجوع کن در انجیل، پس از آن که حضرت عیسی حواریون را وصیت کرد و میخواهد به آسمان، به امر خدا، صعود فرماید که میگوید:
چون این را حضرت مسیح گفت، بلند شد از ایشان در حالی که حواریون نظر میکردند و گرفت حضرت مسیح را پارچۀ ابری و برد از نظر ایشان دور. حینی که حواریین نظر میکردند به آسمان میرفت با ابر، دو مرد را دیدند ایستادند با لباس سفید و آن دو مرد به حواریین گفتند که: «ای مردان جلیل! چه میشود شما را که ایستاده و به آسمان نظر میکنید؟! بهدرستی که عیسی، همان عیسایی که بلند شد از شما و رفت به آسمان، هرآینه خواهد آمد به همین قسم؛ همچنان که با پارچۀ ابر به آسمان رفت، به همین قسم خواهد آمد. پس این هنگام، برگردید به اورشلیم از کوهی که خوانده شد کوه زیتون.»[۵۱]
ای فاضل بهائی! چرا تأمل نمیکنی در این تأکید و توضیح که: «همینطور که با ابر به آسمان رفت، با ابر خواهد آمد» و چرا تفکر نمیکنی که چگونه این کلام مبارک جلوگیری سخت از تأویل ابر و وسوسۀ جناب بهاء کرده؟! ایشان، در ایقان، نزول با ابر را کنایه گرفتهاند از آمدن با دستوری بر خلاف میل و هوای مردم![۵۲] چرا تعمق نمیکنی که آمدن با ابر را نظیر رفتن خودش با ابر به آسمان قرار داده؟! چقدر خنک و بیمزه است که صعود با ابر را به معنی احکام و دستور مخالف با هوی و هوسها قرار داد و چقدر غلط است که صعود با ابر را بگوییم یعنی به احکامی بلند شد و رفت به آسمان که بر خلاف اهل آسمان بوده، همچنین، نظیرش که نزول با ابر باشد!
أیها الفاضل! ببین که در این کلام مختصر، چگونه جلوگیری از دعوی بهاء میکند که خود را نزول عیسی میشمرد: «عیسی، همان عیسایی که بلند شد از شما و رفت به آسمان، خواهد آمد با ابر» نه عیسای دیگری یعنی حسینعلی نوری، چه آن که اگر محالاً ایشان عیسای صفتی باشند، شما خودتان میدانید که حسینعلی بهاء، او به آسمان نرفت و آن عیسی که به آسمان رفت، شخص ابنمریم بود، مگر این که بفرمایید: همینطور که حسینعلی عیسی است، حضرت عیسی هم حسینعلی بوده، پس حسینعلی بود که به آسمان رفت و حال به زمین آمده، لکن، به شرط آن که حواریین تصدیق کنند!
أیها الفاضل! اگر به آنچه نوشته شد، تصدیق نگارنده ننمودی و اعتراف به گناه خود نکردی، پس شاهد صادقی به عقیدۀ خودت میآورم که جرح شهادت شما و تکذیب شاهد شما را نماید به این که فصل ۲۴ انجیل متی ربطی به ظهور محمّدی ندارد بلکه ناظر به بشارت به آن ظهوری است که بعد از محمّد در آخرالزمان ظاهر میشود و آن شاهد معتبر ــ که نتوانی تکذیبش کنی ــ جناب عبدالبهاء است که صریحاً در مفاوضات این احتجاج را از بشارات انجیل به ظهور باب ــ که قائم شماست ــ میشمرد در ذیل انباء دانیال که آن را جعلاً و افترائاً خبر از ظهور قائم میشمرد و میگوید: «حضرت عیسی در این فصل ۲۴ تصریح به این معنی میکند»؛ رجوع به مفاوضات نما و تأمل کن![۵۳]
حال، نمیدانم تکلیف ما، مسلمانان، در این دو بهتان و دو افتراء متناقض چیست؟ تهمت پدر را تسلیم نماییم یا به افتراء پسر تصدیق کنیم و حال آن که تفاوت بین دو تاریخ ۱۲۷۴ سال است و این چه تاریخی است که پیغمبران گذشته ضبط نمودهاند از برای زمان ظهور که به این مثابه اختلاف دارد، یعنی ۱۲۷۴ سال؟! آیا افتراء از این آشکارتر؟! آیا تهمت از این واضحتر؟! آیا تناقض بین کلام این دو حجت کافی از برای قطع وتین نیست؟! …[۵۴]
نتیجهگیری
«نگاه تاریخی به باورداشت مهدویت شیعی» تحلیلی بر گزارههای گوناگون تاریخی است که بدون دخالت باورداشت شیعی، با چیدمانی تاریخمندانه از آنها، نشان میدهد که امامان یازدهگانۀ شیعیان ــ که وجودشان از نگاه تاریخ به اثبات رسیده ــ مقام مهدویت را ــ که به باور شیعیان و سنیان مورد بشارت پیامبر اسلام بود ـ در امام محمّد بن الحسن العسکری میدیدند، وصی دوازدهم که در سال ۲۵۵ ق. در سامراء به دنیا آمد و اکنون حیاتی دیرپای و نهانی دارد و در آینده، با آشکار شدن خود، دادگستر جهان و فراگیرکنندۀ دیانت اسلام خواهد بود.
یکی از مؤلفههای مهم در شکلگیری این ساختار، مکتوباتیاند که از زمان حضور امامان مذهب تشیع، بدون نقل در کتابهای واسطۀ دیگر، به این زمان رسیدهاند. در این میان، دیدگاههای برخی بزرگان اهل سنت که با وجود شدت اعتقاد سنی، به ولادت فرزند امام حسن عسکری باور داشتند و یا او را مهدی میدانستند نیز مؤلفههایی درخورند که اگر به زمان امامان شیعیان بازگردند، از اصالت تاریخی بیشتری برخوردار خواهند بود. آنچه شاه ولیالله دهلوی از مشایخ روایی خود چون شیخ عبدالوهاب شعرانی و حافظ جلالالدین سیوطی از محدث بزرگ سنی، حافظ احمد بن محمّد بن هاشم بلاذری، از امام محمّد بن الحسن العسکری آورده، گویای باور این نامداران سنی به ولادت اوست، اما «نسخۀ ابوحفص حدثی» مکتوبی است که به سالهای پیش از ولادت او بازمیگردد و از این روست که با نام بردن از «محمّد بن الحسن بن علی» در مقام امیر مسلمانان به زمان هبوط عیسی بن مریم که همان مهدی است، یادکرد از او پیش از زمان ولادتش را گویاست و از این روی، مؤلفهای مهم در نگاه تاریخی به اصالت باور به ولادت و مهدویت اوست.
با نشان داده شدن درستی مقام مهدویت و قائمیت برای امام دوازدهم، هر دعوت مهدوی باید بتواند خود را با آن هویت همسان نشان دهد. دیده شد که بابیان و بهائیان که سیّد علیمحمّد باب را مهدی و قائم آل محمّد میدانند، از نشان دادن چنین همسانی ناتوانند و از این روست که با ناگفته گذاشتن «ساختار نظاممند مهدویت شیعی»، خرافه خواندن برخی روایتهای مهدویت، تحریف معنایی برخی از آنها (تأویل) و تحریف لفظی برخی دیگر (تقطیع مخل)، کوشش دارند تا آن ساختار را به سوی باور خود دگرگون کنند. بازگشت عیسی بن مریم در زمان مهدی یکی از این دست باورهاست که از سوی ایشان، هم به تحریف معنایی و هم به تحریف لفظی گرفتار شده تا از نگاه صبح ازل و پیروانش، میرزا ملکمخان ارمنی و از نگاه بهاءالله پیروانش، خود بهاءالله، آن عیسای بازگشته نمایانده شوند.
کتابنامه
بارنی، کلیفورد. النور الأبهی فی مفاوضات عبدالبهاء. لیدن، مطبعۀ بریل، ۱۹۰۸ م.
البخاری الجعفی، محمّد بن إسماعیل. الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله ــ صلی الله علیه و سلم ــ و سننه و أیامه (صحیح البخاری). المحقق: محمّد زهیر بن ناصر الناصر، دار طوق النجاة، ۱۴۲۲ ق.
بهاءالله، میرزا حسینعلی. ایقان. مصر، مطبعة فرج الله زکی، ۱۳۵۲ ق.
الخزاز الرازی، الشیخ علی بن محمّد. کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر. تحقیق: السیّد عبداللطیف الحسینی الکوهکمری الخوئی، قم، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ ق.
الخطیب البغدادی، الحافظ أبوبکر أحمد بن علی. تاریخ بغداد أو مدینة السلام. تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۱۷ ق.
الدهلوی، شاه ولیالله. الفضل المبین فی المسلسل من حدیث النبی الأمین، المندرجة فی: الدهلوی، شاه ولیالله. الرسائل الثلاث. علق علی الرسائل الثلاث: الشیخ محمّد عاشق الهی البرنی ثم المدنی، دار الکتب دیوبند یو پی.
ــــــــــ . النوادر من أحادیث سیّد الأوائل و الأواخر، المندرجة فی: الدهلوی، شاه ولیالله. الرسائل الثلاث. علق علی الرسائل الثلاث: الشیخ محمّد عاشق الهی البرنی ثم المدنی، دار الکتب دیوبند یو پی.
الذهبی، محمّد بن أحمد. سیر أعلام النبلاء. بیروت، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۴ ق.
ــــــــــ . العبر فی خبر من غبر. تحقیق: أبو هاجر محمّدسعید زغلول، بیروت، دار الکتب العلمیة.
سبط بن الجوزی. تذکرة الخواص. بیروت، مؤسسة أهل البیت، ۱۴۰۱ ق.
سلیمانی اردکانی، عزیزالله. مصابیح هدایت. بیجا.، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ج ۳، ۱۲۳ بدیع.
السمعانی المروزی، عبدالکریم بن محمّد. الأنساب. حیدرآباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، ۱۳۸۲ ق.
شریف کاشانی، شیخ محمّدمهدی. تاریخ جعفری (نمایی از منازعات بابیان و بهائیان و کوششهای پیشامشروطهی بابیان مشروطهخواه). به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۸٫
شاهرودی، شیخ احمد. حق المبین. به کوشش محمّدحسن قدردان قراملکی، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۹۲٫
ــــــــــ . تنبیه الغافلین، مندرج در: شاهرودی، شیخ احمد. راهنمای دین. تهران، چاپخانۀ حیدری، ۱۳۴۱٫
الشعرانی، الشیخ عبدالوهاب. الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الأکابر. بیروت، دار التراث العربی و مؤسسة التاریخ العربی.
الشیبانی، أحمد بن حنبل. مسند أحمد. المحقق: شعیب الأرنؤوط، عادل مرشد و آخرون، إشراف: عبدالله بن عبدالمحسن التركی، مؤسسة الرسالة، ۱۴۲۱ ق.
الصافی الگلپایگانی، الشیخ لطفالله. منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر. قم، مؤسسة السیّدة معصومة علیها السلام، ۱۴۱۹ ق.
العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر. تهذیب التهذیب. حیدرآباد، مطبعة مجلس، دائرة المعارف النظامیة، ۱۳۲۶ ق.
ــــــــــ . لسان المیزان. المحقق: عبدالفتاح أبوغدة و سلمان بن عبدالفتاح أبوغدة، بیروت، مکتبة المطبوعات الإسلامیة، ۱۴۳۲ ق.
الفقیه الإیمانی، مهدی. الإمام المهدی عند أهل السنة. قم، المجمع العلمی لأهل البیت علیهم السلام، ۱۴۳۱ ق.
القزوینی، ابن ماجة محمّد بن یزید. سنن ابن ماجة. المحقق: محمّد فؤاد عبدالباقی، دار إحیاء الکتب العربیة.
القشیری النیشابوری، مسلم بن الحجاج. المسند الصحیح المختصر بنقل العدل عن العدل إلی رسول الله ـ صلی الله علیه و سلم (صحیح مسلم). المحقق: محمّد فؤاد عبدالباقی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
القمی، الشیخ علی بن إبراهیم. تفسیر القمی. تحقیق: السیّد طیب الموسوی الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق.
کتاب مقدس. لندن، به نفقۀ جماعت مشهور به بریتیش وفورن بیبل سوسائیتی دارالسلطنۀ لندن، ۱۹۰۴ م.
کرمانی، میرزا آقاخان. فصل الخطاب فی ترجمة أحوال الباب. نسخۀ خطی، کتابخانۀ دانشگاه کیمبریج، مجموعۀ اسناد ادوارد براون، ش (F.27(9.
الکلینی، الشیخ محمّد بن یعقوب. الکافی. تحقیق: علیأکبر الغفاری. تهران، دار الکتب الإسلامیة، ۱۴۰۷ ق.
الکوفی، فرات بن إبراهیم. تفسیر فرات الکوفی. تهران، مؤسسة الطبع و النشر فی وزارة الإرشاد الإسلامی، ۱۴۱۰ ق.
گلپایگانی، میرزا ابوالفضل. کتاب الفرائد فی بیان وجوه أقسام الدلیل و البرهان و جواب مسائل انتقد بها حضرة الشیخ عبدالسلام علی أهل الإیقان. بیجا.، مبطعة هندیة، بیتا.
اللکنهوی الهندی المکی، الشیخ محمّدعلی. إثبات وجود الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف من أقوال علماء و محدثی أهل السنة و الجماعة. المحقق: السیّد محمود المقدس الغریفی، و یلیه: رسالة حدیث سلسلة الذهب بروایة الإمام المهدی بطرق محدثی أهل السنة و الجماعة. بقلم السیّد محمود المقدس الغریفی. النجف الأشرف، مرکز الدراسات التخصصیة فی الإمام المهدی، ۱۴۴۲ ق.
المتقی الهندی، علی بن حسامالدین. کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال. المحقق: بکری حیانی و صفوة السقا، مؤسسة الرسالة، ۱۴۰۱ ق.
مستر هاکس آمریکائی. قاموس کتاب مقدس. بیروت، مطبعۀ آمریکائی، ۱۹۲۸ م.
نبوی رضوی، سیّد مقداد. اندیشهی اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی. تهران، انتشارات شیرازۀ کتاب ما، ۱۳۹۶٫
ــــــــــ . جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علیمحمّد باب، مندرج در: نوری، عزیهخانم و همکاران. تنبیه النائمین. به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۴٫
ــــــــــ . حیات یحیای نجی. بخش نخست: میرزا یحیی دولتآبادی، از جنبش باب تا جنبش مشروطیت، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۴۰۱٫
ــــــــــ . دیباچهای بر آیین در ایران، مندرج در: دولتآبادی، میرزا یحیی. آیین در ایران (نگاه به دیانت باب از دریچهی اصلاح مذهب تشیع)، به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۴۰۰٫
ــــــــــ . دیباچهای بر تاریخ بیغرض، مندرج در: شیخالممالک قمی، شیخ مهدی. تاریخ بیغرض (جنبش باب و جنبش مشروطیت به روایت مورخی بابی و مشروطهخواه). به کوشش سیّد مقداد نبوی رضوی، تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۹٫
نبوی رضوی، سیّد مقداد؛ امامی شوشتری، مریمالسادات. خاتمیت دیانت اسلام و مهدویت امام دوازدهم در کتاب بصائر الدرجات. فصلنامۀ بهائیشناسی، ش ۲۱، بهار ۱۴۰۱٫
الهیتمی، أحمد بن محمّد بن حجر. الصواعق المحرقة فی الرد علی أهل الرفض و الضلال و الزندقة. المحقق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی و کامل محمّد الخراط، لبنان، مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۷ ق.
[۱]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی و مریمالسادات امامی شوشتری، خاتمیت دیانت اسلام و مهدویت امام دوازدهم در کتاب بصائر الدرجات. فصلنامه بهائیشناسی، ش ۲۱، بهار ۱۴۰۱، صص ۱۷۲ تا ۲۰۹٫
[۲]. سیّد محمود مقدس غریفی، در بخش پیوست کتاب إثبات وجود الإمام المهدی ـ عجل الله فرجه ـ من أقوال علماء و محدثی أهل السنة و الجماعة (نوشتۀ شیخ محمّدعلی لکنهوی هندی مکی) ــ که تحقیقش را انجام داده (صص ۱۱۷ تا ۱۲۲) ــ مشایخ شاه ولیالله دهلوی را شناسانده است. عنوان «حدیث سلسلة الذهب» نیز که در این مقاله آمد، از آن پژوهش گرفته شده است.
[۳]. در بسیاری از جاهای سلسلۀ سند این روایت، بهجای «أخبرنا» نشانۀ اختصاری «أنا» آورده شده که در همهجا به «أخبرنا» مبدل شد.
[۴]. در کتاب یادشده در پانوشت پیشین (إثبات وجود الإمام المهدی …، صص ۱۲۰ و ۱۲۱): عبدالعزیز [بن] محمّد الآدمی إمام أوانه. (پ ۱: ابوالمبارک عبدالعزیز بن محمّد بن منصور الشیرازی الآدمی المقرئ، محدث، توفی فی شهر رجب سنة ۴۸۲ ق.)
[۵]. اینجا عبارت «عن أبی جده» بود که انداخته شد.
[۶]. شاه ولیالله الدهلوی، الفضل المبین فی المسلسل من حدیث النبی الأمین، صص ۹۶ و ۹۷٫
[۷]. شاه ولیالله الدهلوی، النوادر من أحادیث سیّد الأوائل و الأواخر، ص ۲۰۸٫
[۸]. الشیخ عبدالوهاب الشعرانی، الیواقیت و الجواهر فی بیان عقائد الأکابر، ص ۵۶۲٫
[۹]. عبدالکریم بن محمّد السمعانی المروزی، الأنساب، ج ۲، ص ۳۷۹٫
[۱۰]. محمّد بن أحمد الذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج ۱، ص ۳۳۹٫ این صفحه از کتاب بخشی از فصل درگذشتگان سال ۲۴۰ ق. است.
[۱۱]. نک.: أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، ج ۶، صص ۱۰۳ و ۱۰۴٫
[۱۲]. نک.: أحمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد أو مدینة السلام، ج ۱۱، صص ۲۰۲ و ۲۰۳٫
[۱۳].. محمّد بن أحمد الذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج ۱، ص ۳۴۱٫
[۱۴]. محمّد بن أحمد الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج ۱۱، صص ۴۰۷ و ۴۰۸٫
[۱۵]. أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۴۴٫
[۱۶]. أحمد بن محمّد بن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقة، ج ۲، ص ۴۷۵٫
[۱۷]. پیشین، ج ۲، صص ۴۶۹ و ۴۷۵٫
[۱۸]. سبط بن الجوزی، تذکرة الخواص، ص ۳۲۵٫
[۱۹]. علی بن حسامالدین المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۱۴، ص ۲۶۶٫
[۲۰]. محمّد بن إسماعیل البخاری الجعفی، صحیح البخاری، ج ۴، ص ۱۶۸٫
[۲۱]. مسلم بن الحجاج القشیری النیشابوری، صحیح مسلم، ج ۱، ص ۱۳۷٫
[۲۲]. ابن ماجة محمّد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجة، ج ۲، ص ۱۳۵۹٫
[۲۳]. أحمد بن حنبل الشیبانی، مسند أحمد، ج ۲۳، صص ۲۱۱ و ۲۱۲٫
[۲۴]. به عنوان نمونه، نک.: علی بن إبراهیم القمی، تفسیر القمی، ج ۱، ص ۱۵۸؛ فرات بن إبراهیم الکوفی، تفسیر فرات الکوفی، ص ۴۶۵ و علی بن محمّد الخزاز الرازی، کفایة الأثر فی النص علی الأئمة الاثنی عشر، ص ۸۰٫
[۲۵]. برای شناخت برخی از داعیان مهم برونشیعی اصلاح دین در ایران، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشهی اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۲، فصل پنجم: «اندیشهی اصلاح دین پس از شریعت سنگلجی». این داعیان کسانی هستند که مذهب تشیع را کنار گذاشته و در مجموع رویکردی چون وهابیان به دست میدهند.
[۲۶]. در «ساختار نظاممند مهدویت شیعی» نشان داده خواهد شد که انتساب روایتهای ولادت امام دوازدهم به حکیمه بنت محمّد الجواد پذیرفتنی است.
[۲۷].نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشهی اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۱، صص ۱۶۶ تا ۱۷۵٫
[۲۸]. برای آگاهی از تحریف بهاءالله در آموزههای باب دربارۀ بیفرزندی امام حسن عسکری و دروغگو بودن سفراء اربعۀ دورۀ غیبت صغری، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، جایگاه امام دوازدهم شیعیان در مسیر دعوت میرزا علیمحمّد باب.
[۲۹]. بهعنوان نمونه، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشهی اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۱، صص ۲۰۹ تا ۲۱۵ و همو، دیباچهای بر تاریخ بیغرض، صص ۷۰ تا ۷۴٫
[۳۰]. آثار چهارگانۀ شیخ احمد شاهرودی در نقد آموزههای بابی و بهائی به زبان فارسی: الحق المبین، مرآت العارفین، تنبیه الغافلین و إیقاظ النائمین. کتاب نخست در سال ۱۳۹۲ ش. از سوی انتشارات امیرکبیر و سه کتاب بعدی در یک مجلد با نام راهنمای دین در سال ۱۳۴۱ ش. از سوی چاپخانۀ حیدری به چاپ رسیدهاند. ویرایش جدیدی از این آثار در آینده به دست داده خواهد شد.
[۳۱]. برای شرح مستند این روش نادرست آنان، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، حیات یحیای نجی، بخش نخست، صص ۳۲۷ و ۳۲۸٫
[۳۲]. نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچهای بر آیین در ایران، صص ۴۰ تا ۶۸٫
[۳۳]. چاپ جدید این کتاب از سوی نشر راه نیکان انجام شده و در آینده نیز ویرایشی دیگر از آن به چاپ خواهد رسید.
[۳۴]. برای آگاهی از رویکرد ازلیان و بهائیان به صلب عیسی بن مریم، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشهی اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۱، صص ۳۵۲ و ۳۵۳٫
[۳۵]. برای آگاهی از نگاهی منتقدانه به رجعت صفتی، نک.: شیخ احمد شاهرودی، تنبیه الغافلین، صص ۵۷ تا ۹۵٫
[۳۶]. برای آگاهی از نگاه باب به رجعت، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، اندیشهی اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ج ۲، صص ۵۶۵ تا ۵۶۷٫
[۳۷]. میرزا آقاخان کرمانی، فصل الخطاب فی ترجمة أحوال الباب، برگهای ۸۹ ر و ۸۹ پ.
[۳۸]. برای آگاهی از رویکرد بابی میرزا ملکمخان ارمنی در برابر ازلیان، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچهای بر تاریخ بیغرض، ص ۴۵٫
[۳۹]. تصویر این دستخط در همین مقاله آورده شده است.
[۴۰]. میرزا ابوالفضل گلپایگانی، کتاب الفرائد، ص ۲۷۵٫
[۴۱]. نک.: محمّد بن یعقوب الکلینی، الکافی، ج ۸، ص ۲۰۶٫
[۴۲]. نک.: عزیزالله سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، ج ۳، ص ۱۲۹٫
[۴۳]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، صص ۱۴۳ و ۱۴۴٫
[۴۴]. پیشین، صص ۱۴۴ و ۱۴۵٫
[۴۵]. نک.: شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، دیباچهای بر تاریخ جعفری، ص ۴۳ و بخش «تصاویر و اسناد»، سندهای شمارۀ ۲۰ تا ۲۳٫
[۴۶]. برای آگاهی دربارۀ مجموعهای از روایتهای اهل سنت و شیعیان دربارۀ همنامی مهدی با پیامبر اسلام، نک.: الشیخ لطفالله الصافی الگلپایگانی، منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، الفصل الثانی، الباب الثالث: «اسم المهدی اسم رسول الله و کنیته کنیته و هو أشبه الناس به» و فیه ۴۸ حدیث: صص ۲۳۶ تا ۲۳۸٫
[۴۷]. شیخ احمد شاهرودی، حق المبین، صص ۸۰۳ تا ۹۱۷٫
[۴۸]. کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متی، باب ۲۴، آیههای ۳۰، ۳۱، ۴۳ و ۴۴: «آنگاه، علامت پسر انسان در آسمان پدیدار گردد و در آنوقت، جمیع طوایف زمین سینهزنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان، با قوت و جلال عظیم میآید و فرشتگان خود را با صور بلندآواز فرستاده … اما از آن روز و ساعت هیچکس اطّلاع ندارد حتی ملائکۀ آسمان جز پدر من و بس * … لیکن این را بدانید که اگر صاحب خانه میدانست در چه پاس از شب دزد میآید، بیدار میماند و نمیگذاشت که به خانهاش نقب زند * لهذا، شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان میآید» و نیز باب ۵، آیههای ۵ و ۶: «خوشا به حال حلیمان، زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد * خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت، زیرا ایشان سیر خواهند شد.»
[۴۹]. مستر هاکس آمریکائی، قاموس کتاب مقدس، ص ۸۰۶، ذیل واژۀ مسیح: «خداوند ما، عیسی، به مسیح ملقب گشته است … در اناجیل، هشتاد مرتبه خود را به ایشان “پسر انسان” خطاب نموده، بدان واسطه، واضح فرمود که برادر تمام آحاد و افراد بنی نوع بشر میباشد و طبعاً و مزاجاً با ایشان شراکت دارد در حالتی که رأس و رئیس آنان میباشد ….»
[۵۰]. میرزا حسینعلی بهاءالله، ایقان، صص ۲۰ و ۲۱٫
[۵۱]. نک.: کتاب مقدس، عهد جدید، کتاب اعمال رسولان، باب ۱، آیههای ۹ تا ۱۲: «و چون این را گفت، وقتی که ایشان همینگریستند، بالا برده شد و ابری او را از چشمان ایشان در ربود * و چون بهسوی آسمان چشم دوخته میبودند هنگامی که او میرفت، ناگاه دو مرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده * گفتند: ای مردان جلیلی! چرا ایستاده، بهسوی آسمان نگرانید؟ همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شد، باز خواهد گشت به همین طوری که او را بهسوی آسمان روانه دیدید.»
[۵۲]. میرزا حسینعلی بهاءالله، ایقان، ص ۵۵٫
[۵۳]. کلیفورد بارنی، النور الأبهی فی مفاوضات عبدالبهاء، صص ۳۲ و ۳۳٫
[۵۴]. شیخ احمد شاهرودی، تنبیه الغافلین، صص ۳۸ تا ۴۱٫