زهراسادات شهرستانی
کارشناس ارشد تاریخ تشیع، دانشگاه خوارزمی
چکیده
این مقاله دربارۀ روایت شیخیان از ملاقات حاج محمدکریمخان کرمانی با ملا صادق مقدس خراسانی است. آن گفتوگو ازاینرو بسیار مهم است که حاج محمدکریمخان کرمانی به شرح جایگاه بلند خود نزد سیدکاظم رشتی پرداخته، تحلیلی از نسبت دعوت باب با مکتب شیخیه بهدست داده و دلایلی مهم را در نقد او آورده است.
كلیدواژه: حاج محمدکریمخان کرمانی، سید علی محمد باب، شیخیه، بابیه، ملاصادق مقدس خراسانی
مقدمه
حاج محمدکریمخان کرمانی که از شاگردان برجستۀ سیدکاظم رشتی بود، به دو دلیل توانست جایگاه ریاست خود را در میان شیخیان کرمان تثبیت کند، نخست آنکه دو اجازهنامۀ بلندبالا از سیدکاظم رشتی داشت که در آنها استاد به تبیین جایگاه وی پرداخته و او را بسیار ستوده بود. دلیل دیگر آنکه حاج محمدکریمخان کرمانی، علاوه بر جایگاه علمی خود، از نفوذ و قدرت اجتماعی نیز برخوردار بود و بر همین مبنا توانست عقاید شیخی خود را در کرمان گسترش دهد. میتوان گفت که همین جایگاه بلند علمی و نفوذ اجتماعی گسترده، انگیزۀ باب به دعوت او بهسوی خود شد. کسی که از سوی باب مأمور به این کار شد، ملا صادق مقدس خراسانی بود که در میان شاگردان سیدکاظم رشتی جای داشت؛ بااینحال، این دعوت نهتنها به سرانجام نرسید که حاج محمّدکریمخان کرمانی را به یکی از بزرگترین مخالفان دعوت باب تبدیل کرد. او و جانشینانش با استفاده از جایگاه علمی و اجتماعی خود در میان شیخیان بر ضد جریان باب اقدامات مؤثری انجام دادند. ازجمله اقدامات ایشان تألیفات متعددشان است. نگاشتههای حاج محمدکریمخان کرمانی در نقد باب به این قرارند:
- إزهاق الباطل در رد باب مرتاب (۱۲۶۱ ق.: سال نخست دعوت باب)؛
- تیر شهاب در رد باب خسران مآب (۱۲۶۲ ق.: سال دوم دعوت باب)؛
- الشهاب الثاقب فی الرجم النواصب (۱۲۶۵ ق.: سال پنجم دعوت باب)؛
- رساله در رد باب مرتاب (۱۲۸۳ ق.: هجده سال بعد از اعدام باب).
نخستین جانشین حاج محمدکریمخان کرمانی، حاج محمد خان کرمانی، نیز «در معاضدت کمی از پدر نداشت» و کتابهای تقویم العوج (۱۲۸۸ ق.) و شمس المضیئه در رد شبهات بابیه (۱۳۲۰ ق.) را در این مسیر نگاشت. جانشین دومش، حاج زینالعابدینخان کرمانی، هم «حسب منهاجشان سلوک کرد» و کتاب صاعقه در رد باب مرتاب (۱۳۳۰ ق.: سال وفات صبح ازل) را نوشت.[۱]
حاج محمدکریمخان کرمانی
این مقاله بر آن است تا با دست گذاشتن بر گزارش یکی از پیروان حاج محمّدکریمخان کرمانی از گفتوگوی او با ملا صادق مقدس خراسانی، آنچه را که میان ایشان گذشت بهدست داده و به تحلیل نکات تاریخی و استدلالی آن بپردازد. این گزارش «صورتمجلس مکالمۀ مرحوم آقا ــ أعلی الله مقامه ــ با ملا صادق شیرازی بعد از درس» نام داشته که حاج زینالعابدین کرمانی با دستور حاج محمّدکریمخان کرمانی در همان زمان گفتوگو نوشته است. ناگفته پیداست که انتساب مبلغ بابی به شیراز ازآنروست که او از شیراز به کرمان آمده بود وگرنه، به شهادت منابع بابی و بهائی، چنانکه در ادامه آمده، فرستادۀ باب بهسوی حاج محمّدکریمخان کرمانی، ملا صادق مقدس خراسانی بود.
نسخۀ اساس این پژوهش رونوشتی از آن گزارش است که در سال ۱۲۹۷ ق. نگاشته شده است. تصویر این نسخه اکنون با شمارۀ ۲۵۷۷ در مرکز احیای میراث اسلامی در قم نگهداری میشود و ازآنرو که گزارش نخستین برخورد حاج محمّدکریمخان کرمانی با بابیان است و تاکنون، در محدودۀ آگاهی نگارنده، در جایی به چاپ نرسیده، از اهمیت بسیاری برخوردار است.[۲]
صفحه نخست از اجازهنامه سیّدکاظم رشتی به حاج محمّدکریم خان کرمانی[۱]
وی در این مکتوب حاج محمّدکریمخان را «المولی الأولی و الولی الأعلی، العالم العامل و الفاضل الکامل، جامع المنن، لین الظاهر و الباطن و حاوی المرتبتین المقامات العقلیة المستنیرة بالأنوار العقلیة الإلهیة و المراتب النقلیة المأخوذة من حقایق الدقایق العقلیة القدسیة، کاشف المعضلات و رافع المبهمات، حسن الذات، حمید الصفات، قرة العین بلا میز، المؤید بلطف الکریم الرحیم، محمّدکریم خان بن إبراهیم خان» یاد کرده است.
[۱]. الحاج محمّدکریم خان الکرمانی، مکارم الأبرار، ج ۱ (عربی)، ص ۹٫
صفحه دوم از اجازهنامه حاج سیّدکاظم رشتی به حاج محمّدکریم خان کرمانی[۱]
[۱]. پیشین، ج ۱ (عربی)، ص ۱۰٫
نگاهی به زندگانی ملا صادق مقدس خراسانی
ملاصادق مقدس خراسانی فررزند میرزا اسماعیل در مشهد به دنیا آمد و پس از تحصیلات دینی در آنجا به کربلا رفت و در میان شاگردان سیدکاظم رشتی جای گرفت. سپس به ایران بازگشت و در اصفهان به تدریس مبانی شیخیه مشغول شد. با آغاز دعوت باب و پراکنده شدن نخستین اصحاب وی (حروف حی) در جاهای گوناگون برای تبلیغ دعوت او، ملا صادق مقدس در اصفهان با ملاحسین بشرویهای (نخستین مؤمن به باب) روبهرو شد و بهوسیلۀ او به جمع بابیان پیوست. آن زمان، باب به مکه رفته بود. باب به او دستور داد تا در مسجدی که در شیراز نماز میخواند اذان را بهگونهای بگوید که درآن به مقام بابیت وی اشاره شود (أشهد انَّ علیاً قبلَ نبیل باب بقیةالله) او نیز چنین کرد و با شورش و هیجان مردم مواجه شد. به دستور حکومت شیراز، او را با آبروریزی در میان مردم مجازات کردند. وی پس از آزادی، از شیراز خارج شد و باب را ــ که از حج بازگشته و به نزدیکی شیراز رسیده بودــ دید و با او به شیراز بازگشت. او از سوی باب دستور یافت تا به کرمان رفته و حاج محمدکریمخان کرمانی (بزرگ شیخیان کرمان) و حاج آقا احمد کرمانی (بزرگ غیرشیخیان کرمان) را به پذیرش باب دعوت کند. باب برای این دو تن نامههای جداگانه (در ادبیات بابیان: توقیع) نگاشته بود. ملا صادق مقدس در دعوت حاج محمدکریمخان کرمانی به دعاوی باب موفق نشد اما توانست یکی از شاگردان او را بابی کند. او که ملا محمدجعفر کرمانی نام داشت، بعدها جمعیت مهمی از بابیان را در کرمان بهوجود آورد. با مرگ باب در سال ۱۲۶۶ق.، ریاست بابیان به صبح ازل رسید. در سال ۱۲۶۸ق. و در پی سوءقصد نافرجام گروهی از بابیان به ناصرالدینشاه قاجار و بابیکشی پس از آن، صبح ازل و برادرش، میرزا حسینعلی (بعدها: بهاءالله)، به بغداد گریختند و صبح ازل در آنجا مخفی شد و برادر خود را واسطۀ ارتباط با پیروانش قرار داد. ملا صادق مقدس خراسانی در سال ۱۲۷۷ق. به بغداد رفت و به بهاءالله ارادت یافت. با آشکار شدن دعوی بهاءالله بهسال ۱۲۸۳ق.، او بهائی شد و در میان پیروان بهاءالله جایگاهی بلند یافت و از وی لقب «اسم الله الأصدق» گرفت. در سال ۱۲۸۵ق.، بهاءالله به عکا تبعید شد و آن شهر مرکز بهائیان گردید. ملاصادق مقدس خراسانی سرانجام در سال ۱۲۹۰ق.، در راه بازگشت از دیدار بهاءالله از عکا بهسوی خراسان، در همدان درگذشت. فرزند او، میرزا علیمحمد، که از بزرگان تراز اول بهائیان بود، در میان ایشان به «ابناصدق» شناخته میشد.[۳]
صورت نقاشیشده یکی از پیروان باب در حال مجازات از کتاب تاریخ بابیه روسی
که یکی از ازلیان او را ملا صادق مقدس خراسانی دانسته است.[۱]
[۱]. شیخ مهدی شیخالممالک قمی، تاریخ بیغرض، تصویر شماره ۴۹٫
ملا محمّدجعفر کرمانی
(کتابخانه دانشگاه کمبریج، مجموعه اسناد ادوارد براون[۱])
[۱]. شیخ مهدی شیخالممالک قمی، تاریخ بیغرض، تصویر شماره ۴۷٫
تحلیل گزارش شیخیان
بخش اول این گزارش به حمد و سپاس خداوند و سلام و درود به بزرگان دیانت اسلام و مذهب تشیع پرداخته است. نویسندۀ این مکتوب، حاج زینالعابدین کرمانی، در همین بخش اذعان کرده که آن را به دستور حاج محمدکریمخان کرمانی در روز یکشنبه ۲۳ صفر سال ۱۲۶۱ ق.، که ملا صادق شیرازی برای دعوت او به امر باب به مجلس درسش آمده بود، نوشته تا به دست همگان برسد.
بخش دوم این کتاب ابتدا پرسشهای حاج محمدکریمخان کرمانی از ملا صادق مقدس و پاسخهای اوست. او پس از پرسشهایی از چگونگی آشنایی ملاصادق مقدس با باب، دلیل درستی وی را جویا شد. ملا صادق مقدس ابتدا بر علم و عمل باب و سپس نوشتههای او دست گذاشت و آنها را دانشی دانست که از سوی امام دوازدهم به باب رسیده است. باید گفت که آنچه او به حاج محمدکریمخان گفته بود، بر پایۀ ادعای باب در دو کتاب تفسیر سورۀ یوسف و صحیفۀ مخزونه استوار بود. همانگونه که در پایان پژوهش نشان داده شده، باب در این دو کتاب نوشتههای خود را وحی خداوند به امام دوازدهم که به او منتقل شده گفته است. در اینجا، حاج محمدکریمخان، همچون بسیاری از منتقدان باب، یکی از مهمترین استدلالها علیه باب را مطرح میکند و آن نادرستنویسیهای فراوان باب است. در نگاه منتقدان باب، اینگونه نگارشهای غلط او با انتساب آثارش به خداوند ناسازگار است. بهعنوان نمونه، شیخ احمد شاهرودی با دست گذاشتن بر آیۀ «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ»[۴] برآن است که چون مخاطب ابلاغِ وحی مردم هستند، پس وحی باید به قواعد زبانی ایشان باشد تا انتقال مفاهیم صورت پذیرد. او نیز مانند حاج محمدکریمخان کرمانی، سخنان باب را از اشتباهات ادبی آکنده دانسته و سپس نکاتی از آثار او را آورده و نتیجه گرفته که آموزههای او حاوی خرافات زیادی است.[۵] دیگر دلیل مهمی که حاج محمدکریمخان کرمانی بر روی آن دست گذارده، آیهای از قرآن است که آوردن هرگونه کلامی مانند قرآن را از توان همگان بیرون دانسته است: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَىٰ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا»[۶]
بخش سوم این مکتوب نوع دیگری از پاسخهای حاج محمدکریمخان بر دعوت باب را ارائه میدهد. وی در اینجا بر جایگاه بلند خود در نگاه سیدکاظم رشتی دست گذاشته و فقط خود را حامل علم او و در نتیجه جانشین او دانسته است. دیده میشود که ملا صادق مقدس نیز چنین دیدگاهی را دربارۀ حضور نقطۀ علم نزد او باور داشته و از همین روی مورد احتجاجش قرار گرفته که بااینحال چرا به باب گرویده است! حاج محمدکریمخان بر آن است که شیخ احمد احسائی، دانش را «مشافهةً و روبهرو» از امام دوازدهم گرفته و فقط به سیدکاظم رشتی داده و او نیز آن را فقط به وی داده است. او همچنین، مدعی است که سیدکاظم رشتی در حضور جمعی از شاگردان خود، وی را بهعنوان جانشین خود معرفی کرده بود. همچنین از مکتوب سیدکاظم رشتی دربارۀ خود و ضرورت اطاعتش سخن گفته است. آن مکتوب را ــ که اجازهنامهای از سیدکاظم رشتی به اوست ــ شیخیان کرمانی در ابتدای مجموعه آثار او (مکارم الأبرار) آوردهاند:
بسم الله الرحمن الرحیم جناب مستطاب عالم عامل فاضل کامل المسدد المؤید بتأیید ملک منان، محمدکریمخان، حکم ایشان متاع و ترجیح ایشان متبع و رادّ بر ایشان رادّ بر خدا و رسول و ائمه طاهرین ــ سلام الله علیهم ــ میباشد. بر کافۀ مؤمنین امتثال اوامر ایشان لازم و اذعان و انقیاد مرّ احکام ایشان را متحتم و امضای حکم ایشان بر هرکس لازم و مخالفت ایشان در آنچه بذر جهد نموده و ترجیح داده، بعد از استیضاح تام، حرام، جائز التقلید و نافذالحکم. هرکس خواهد، تقلید ایشان کند که فائز ناجی خواهد بود، انشاءالله تعالی و الله سبحانه هو العالم و الواقف و کتب العبد کاظمبن القاسم الحسینی الرشتی حامداً مصلیاً مسلماً مستغفراً. سجع مهر: عبده الراجی محمدکاظم الحسینی.
این مکتوب آشکارا گویای آن است که حاج محمدکریمخان کرمانی در نظر سیدکاظم رشتی چنان مقامی داشت که هیچکس نباید با او مخالفت کند؛ بنابراین، پاسخ او بر ملا صادق مقدس خراسانی مستند بوده است و باید گفت که در محدودۀ مکتب شیخیه، پاسخی محکم بر نادرستی دعوت باب ــ که خود را بر آموزههای شیخی متکی میدانست ــ تلقی میشود.
بخش چهارم این مکتوب گویای آن است که ملا صادق مقدس بر آن بود تا گفتوگویی خصوصی با حاج محمدکریمخان داشته باشد اما او نپذیرفت و گفت اگر هر دلیلی باشد باید در پیش روی همگان عرضه شود. در این هنگام بود که ملا صادق مقدس اجازۀ روایتی خود را که از سیدکاظم رشتی داشت عرضه کرد تا خود را به مبانی شیخی آگاه جلوه دهد. حاج محمدکریمخان کرمانی صدور اینگونه اجازات را از سوی استاد خود عادی انگاشت و دیگر بار خواستار دلایل آشکار بر حقانیت باب شد. وی همچنین، دوباره بر نادرستنویسیهای باب و ناتوانی او از نگارش به اندازۀ حتی اعراب بیسواد سخن گفت و کتابی در علم اعداد را نشان داد و گفت که نویسندۀ آن، با وجود آنکه ادعایی نداشته، بسیاری عالمانهتر از باب نوشته و سپس گفت که کوچکترین شاگردانش هم از باب بهتر مینویسند. وی در این بخش، بار دیگر بر نامههای سیدکاظم رشتی که در آنها مقام او را بسیار بلند میدانست دست گذاشت و گفت که انکار او نسبت به امر باب از این منظر بطلان باب را میرساند.
عباسافندی حدود دوماهونیم پیش از وفات، ۱۳۴۰ ق.
آن که پشت عباسافندی ایستاده، اسدالله فاضل مازندرانی است. شماره ۱۲، فضلالله صبحی مهتدی است که کاتب عباسافندی بود و بعدها از آیین بهائی دست کشید. کسی که کنار شماره ۱ ایستاده و دستانش را به هم گرفته، میرزا علیمحمّد ابناصدق (فرزند ملا صادق مقدس خراسانی: مبلّغ حاج محمّدکریم خان کرمانی به امر باب) است.[۱]
[۱]. برای آگاهی از تاریخ برداشته شدن این تصویر و نیز هویت یادشدگان، نک.: فضلالله صبحی مهتدی، پیام پدر، ص ۱۶۸٫
بخش پنجم این مکتوب گویای آن است که ملا صادق مقدس از تصمیم خود بر خروج از کرمان سخن گفت. حاج محمدکریمخان هم گفت که به همهجا نامه خواهد نوشت تا او و همۀ همکیشانش را برانند. او گفت به کربلا و شیخیان آنجا نوشته است که پیروان باب را از خود ندانند. پس از آن بود که حاج محمدکریمخان به آسیبشناسی اجتماعی دعوت باب پرداخت و گفت بسیاری از کسانی که به باب گرویدهاند از جای دیگر رنج میبردند، نه آنکه از سر مسائل اعتقادی به او گرویده باشند.
بخش ششم این گزارش از جهت تاریخی اهمیت بالایی دارد. حاج محمدکریمخان مدعی شد که دوازده تن از شاگردان سیدکاظم رشتی هشتاد روز در مسجد کوفه معتکف شدند تا جانشین او را بیابند و همگی در عالم رؤیا وی را دیدند و بهسوی کرمان حرکت کردند اما در شیراز به دام باب افتادند. این گفتار گویای آن است که ادعای ریاضت در مسجد کوفه را بهواقع ملا حسین بشرویهای و دوستانش مطرح کردهاند و ساختۀ بابیان و بهائیان بعدی نیست. حاج محمدکریمخان کار آنها در ماندن در شیراز و گرویدنشان به باب را به نقض بیعت اصحاب سقیفۀ بنیساعده و پیروانشان نسبت به جانشین پیامبر اسلام تشبیه میکند و سپس برای هریک از ویژگیهای باب مانند اخلاق و تقدس و نوشتهجات ــ که ملا صادق مقدس دلیل درستی دعوت او میداند ــ مثالهای نقضی میآورد و دعوتش را ابطال میکند.
حاج محمدکریمخان در بخش هفتم این گزارش، آیۀ پیشگفتۀسورۀ اسراء را دیگربار ملاک قرار داده و براساس آن، ادعای باب را که خود را صاحب آیاتی مانند آیات قرآن میداند، رد میکند و گذشته از آن، بار دیگر بر مقام بلند خود در بهرهمندی از نقطۀ علم پس از سیدکاظم رشتی دست گذاشته و میگوید اگر او کلمات باب را نفهمد، دیگر افراد هم نخواهند فهمید، پس کلمات او بیفایده است.
بخش هشتم این گزارش گویای آن است که نایبالحکومۀ کرمان نیز در این مجلس حضور داشته و از حاج محمدکریمخان خواسته تا ملا صادق مقدس را به او بسپارند که یا توبه کند یا از کرمان اخراج شود. حاج محمد کریمخان نیز او را به نایبالحکومه سپرد و او هم از کرمان رفت.
نتیجهگیری
گزارش گفتوگوی ملا صادق مقدس خراسانی (مبلغ باب) با حاج محمّدکریمخان کرمانی که به قلم یکی از شیخیان در همان دیدار نگاشته شده، مواد تاریخی و فکری دعوت بزرگترین شخصیت شیخیان پس از سیدکاظم رشتی به امر باب را گویاست.
دقت در استدلالهای مبلغ بابی و پاسخهای حاج محمّدکریمخان کرمانی از منظر شیخی و مرزبندی آن مکتب با دعوت بابی ــ که خود را برخاسته از آن میدانست ــ مهم است و نشان میدهد که شیخیان دلایلی جدی برای خود در نقد باب و نشان دادن بطلان دعوت او داشتند. همچنین، برخی نکات تاریخی این گزارش چون سخن حاج محمّدکریمخان دربارۀ جانشینیاش نسبت به سیدکاظم رشتی و نیز رؤیای معتکفان شیخی مسجد کوفه برای رفتن به کرمان، اما بابیشدنشان، اهمیت بسیار دارد. البته روشن است که در نظام فکری شیعی، خواب و رؤیا از حجیت اعتقادی برخوردار نیست و تنها پس از آگاهی از مبانی درست، در مقام اطمینان قلب و به عنوان مؤید میتواند موردتوجه قرار گیرد؛ بنابراین، آنچه حاج محمّدکریمخان کرمانی در راهنمایی رؤیایی شاگردان سیدکاظم رشتی به کرمان گفته، درصورت پذیرش مبانی شیخی میتواند حالت تأییدی داشته باشد.[۷]
صفحة نخست گزارش گفتوگوی ملا صادق مقدس خراسانی با حاج محمّدکریمخان کرمانی
(مرکز احیای میراث اسلامی، ش ۲۵۷۷)
صفحة پایانی گزارش گفتوگوی ملا صادق مقدس خراسانی با حاج محمّدکریم خان کرمانی
(مرکز احیای میراث اسلامی، ش ۲۵۷۷)
اجازهنامهای مختصر از حاج سیّدکاظم رشتی به حاج محمّدکریم خان کرمانی[۱]
[۱]. پیشین، ج ۱ (عربی)، ص ۱۱٫
متن گزارش شیخیان
صورتمجلس مکالمه مرحوم آقا ــ أعلی الله مقامه ــ
با ملا صادق شیرازی بعد از درس
بسم الله الرحمن الرحیم
[۱:] الحمدلله رب العالمین و الصلوة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین محمد و آله الطاهرین المعصومین المیامین و لعنة الله علی أعدائهم و ناصبی شیعتهم و غاصبی حقوقهم و منکری فضایلهم من الجن و الإنس من الأولین و الآخرین إلی یوم الدین و بعد، چنین گوید بندۀ مسکین، حاج زینالعابدین الکرمانی، که در صبح یکشنبه بیست و سیم شهر صفر المظفر سنۀ ۱۲۶۱هجری، ملا صادق نامی وارد شد در مجلس بهشتآیین سید و مولای ما ــ روحنا فداه ــ. پس آن بزرگوار فرمودند: «که ملا صادق که میگویند شما هستید؟» عرض کرد: بلی. فرمودند: از کجا آمدهای و به چه امر آمدهای و فرمایش فرمودند به اهل مجلس که صورت مجلس را بنویسید که به کار دیگران هم بیاید. پس بنا بر فرمایش لازم الاتباع، صورت آن مجلس را به رشتۀ تحریر درآورده، به خدمت دوستان عرضه میدارم، بهطوریکه زن و مرد از عوام از آن بهرهای برند و شاید این عاصی تباهروزگار را به دعای خیری یاد فرمایند و به خداست توفیق و بر اوست توکل. [۲:] این است اول مجلس که فرمودند: ملا صادق که میگویند شما هستید؟ عرض کرد: بلی. فرمودند: از کجا آمدهای و به چه امر آمدهای؟ عرض کرد: من در اصفهان بودم، ملا حسین بشرویی و ملا حسن و دو نفر ملا علی نام آمدند به اصفهان و گفتند شخصی ظاهر شده است در شیراز و ادعا میکند که من نایب خاص حضرت صاحبالامرم و اسم او میرزا علیمحمد است. دلیل از آنها طلب کردم بر صدق قول او، گفت دلیل او علم و عمل است و گفتند که تو خودت میدانی و دیدهای عمل او را و مدتها به خدمت سید مرحوم ــ أعلی الله مقامه ــ درسی میخوانده و ما بودیم که حاضر شدند او را ملا جلیل و پسر میرزا عبدالوهاب قزوینی و ملا علی و ملا حسن و ملا باقر و میرزا محمد یزدی و ملا باقر مازندرانی و اشخاص دیگر و سؤال کردند از او مسألهای چند، او بدون تأمل و سؤال جواب کرد او را ملا حسین بشروئی در تفسیر سورۀ یوسف، پس روزی یک جزو نوشت در تفسیر آن سوره تا تمام کرد آن را و تفسیری نوشت از برای سورۀ بقره و تصنیف کرد جلد اشراق بر مصباح الشریعة و انشاء کرده است خطبات بسیار در حین سواری و نام گذارده آنها را به «نهج البلاغه» و دعاهای بسیار ساخته و نام گذارده آنها را «صحیفه» و نقل کردهاند این چهار نفر از او معجزات و کرامات و خوارق العادات.پس سرکار ــ روحنا فداه ــ فرمایش فرمودند: که تو خودت به خدمت او رسیدهای؟ عرض کرد: خیر بلکه این چهار نفر به من گفتند که میرزا علیمحمد تو را مأمور ساخته به هدایت اهل اصفهان و یزد و کرمان ولکن وقتی که در کربلا او را دیدم چندان سوادی و علم و فضلی نداشت و مرد زاهدی بود در هنگام زیارت گریه بسیار میکرد. فرمودند: نه، تو رسول میرزا علیمحمدی بهسوی کرمان و نمیگویی مگر قول او را یا آنکه از خودت هم سخنانی میگویی؟ عرض کرد: من جاهل کتابهای اویم و نمیفهمم از کتابهای او مگر کمی. فرمودند که: خودت تصدیق کردی به نفهمی خود، پس فایدۀ تو چیست؟ و تو آمدهای برای هدایت خلق و هر از بر تمیز نمیدهی، پس سزاواری که بارکشی کنی و اگر نبود قول دشمنان، هر آیینه به انواع فضایح تو را اخراج بلد میکردم ولکن با تو بهطور مدارا سلوک میکنم؛ بیاور هر نوع حجتی که از میرزا علیمحمد داری! کتابی بیرون آورد که این قرآنی است که میرزا علیمحمد آورده و این معجزۀ اوست بهسوی خلق. فرمودند که: تو آیا میفهمی که این کتاب از کیست و قائل این کتاب کیست؟ عرض کرد: الفاظ اینها از علیمحمد است به القاء امام. فرمودند: کیست آمر و ناهی؟ عرض کرد: آمر و ناهی امام است. فرمودند: اما این الفاظ نیز جاری شده است بر زبان میرزا علیمحمد از قلب او یا آن الفاظ و معانی از امام است؟ عرض کرد: این الفاظ را امام القا کرده. فرمودند: أنشدک بالله! آیا امام عرب فصیح است یا نه؟ اگر میگویی امام فصیح است، پس این الفاظ الفاظی است که هیچ عاقل به آنها تکلم نمیکند چه جای امام؛ پس الفاظ که به عین از امام نیست و از خود اوست، بگو آیا این کتاب معجزۀ اوست یا نه؟ عرض کرد: بلی. فرمودند: این چه معجزه است و حال آنکه هر سطری از او چندین غلط دارد که خلاف عربیت و فصاحت است و اگر محض همین معجزه شد که بر سبک قرآن گفته، کتابی از شیخ محمد کمّی نزد من است که در علم اعداد نوشته و بر سبک قرآن گفته و هزار مرتبه از کتاب میرزا علیمحمد فصیحتر و بلیغتر ساخته و موافق قاعدۀ عرب، پس چرا تصدیق میرزا علیمحمد را میکنی؟ گفت: نمیدانم، این معجزه اوست. فرمودند: آیا معجزه است برای علما یا برای جهال؟ عرض کرد: بلی برای علما. فرمودند در صفحهای هفتاد غلط و همۀ آن نامربوط است! آیا امام عرب نبوده است اقلاً؟ و چه کفر از این بالاتر که کتاب به این نامربوطی را نام گذاردهاند به قرآن و خدا در قرآن میفرماید: «لئن اجتمعت الجن و الإنس علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً»، یعنی اگر جمع شوند جن و انس بر اینکه بیاورند، نمیتوانند بیاورند مثل این قرآن را، اگرچه بعضی یاری کنند بعضی را و شما میگویید سأنزل مثل ما أنزل الله، یعنی زود باشد که نازل کنم مثل آنچه خدا نازل کرده بود و این جزو آخرالزمان که اعاظم علما از دار دنیا رحلت کردهاند، فرصت گردید و دعوت کردید مردم را بهسوی دعوت خودتان به این مزخرفات که نام آن را قرآن گذارده و عادل شمردهاید جمعی از فسقه را.
[۳:] و بگو که این گوسالهای را که باب امام نام نهادهاید، خود او مشاهده کرده امام را یا او باب علم امام است؟ عرض کرد: باب علوم امام است. فرمودند: بر فرض اینکه اختصاصی به او ندارد و باعث ادعای نقابت او نمیشود، جمیع علما باب علوم امامند، آیا ملا محمد مازندرانی و ملا حسین بشرویی و ملا جلیل تمیز میان نقبا کردهاند و به تحقیق که وفات فرمود سید ــ اعلی الله مقامه ــ و تمیز ندادند و ندانستهاند از ملا حسین تا حسن گوهر گرفته تا ادنی شاگردان آن مرحوم؛ بلکه سید مرحوم آنها را از شاگردان خود نمیشمردند و همۀ آنها محتاجند در جمیع علوم از عرش خودش و بالاتر از آن و از توحید مما دون بهسوی من در جمیع مراتب.اینجا ملا صادق عرض کرد که: من از سید مرحوم ــ اعلی الله مقامه ــ شنیدم که نقطه علم نزد توست. فرمود: والله من اخذ نکردم از سید مرحوم مگر مشافهةً و سید مرحوم اخذ کرد از شیخ مرحوم مشافهةً و شیخ مرحوم اخذ نکرد مگر از امام مشافهةً لببهلب و روبهرو. آیا نشنیدهای قول شیخ مرحوم را که فرمودند لایتطرق علی کلماتی الخطاء و آیا نشنیدهای قول آن مرحوم را که هر بیعتی در زمان غیبت کفر است و ضلالت و نفاق است و خط و مهر سید مرحوم نزد من حاضر است که نوشته است رد بر تو رد بر من است و تو خود آیا به اخبار ملا حسین بشرویی و تصدیق میرزا علیمحمد رد بر من میکنی و تصدیق میرزا علیمحمد باب میکنی و حال آنکه شق عصای مسلمین کرده است و خلق را بهسوی جهاد خوانده است! آیا این هست مگر آنچه در سقیفۀ بنیساعده از مخالفت نص پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و در غدیر خم دربارۀ حضرت امیر علیه السلام و اجماع کردند در خلافت ابوبکر و عمر ــ علیهم اللعنه ــ با اینکه نص سید مرحوم را شنیدهاید، مخالف نص او را میکنید و میرزا علیمحمد را گرفتهاید! والله نیاموخت از سید مرحوم غیر از من احدی، نه توحید، نه نبوت، نه امامت و نه فرق میان نقبا و نجبا را هیچیک حتی ملا حسن گوهر. سید مرحوم دربارۀ او فرمودند که: کلمات او روح ندارد و تعلیم گرفته است الفاظ بیروح چند.
پس ملا صادق عرض کرد که: میدانم که شما اعلم از کل شاگردان سیدید و من غافل بودم تا حال و الحال متذکر شدم. فرمودند آقا و مولای ما ــ روحنا فداه ــ که: اگر راست میگویی، برو در مسجد در ملأ عام بگو حضرات تا حال از روی غفلت به راه باطل رفته بودم و حال توبه کردم و این کتابهای میرزا علیمحمد همه کفر و زندقه است و باید سوخت آنها را و متابعت میرزا علیمحمد کفر و بدعت و ضلالت است. عرض کرد: میترسم از مجلس شما بیرون روم مرا سنگسار کنند. ببینید باطل چقدر کمدوام است که دو روز پیش وارد کرمان شد، سرکار ــ روحنا فداه ــ در شهر تشریف نداشتند و در لنگر تشریف داشتند و این ملا صادق در کجاوه نشسته بود و عوام کالانعام او را تعظیم و تکریم میکردند؛ دسترسی به خود او نداشتند، کجاوۀ او را میبوسیدند و خاک پای شترش را برای تیمن و تبرک میبردند و آب دستش را برای شفا میخوردند.
خلاصه، آقا ــ أدام الله عمره العالی ــ وقتی که آن عرض کرد که: میترسم مرا سنگسار نمایند، فرمودند: مادام که تو در مقام آموختن و تعلم هستی، در امن و امانی یا اینکه تصدیق و توبه کنی و این کتابها را بسوزانی و الا که خواهم چوب بسیار به تو زد و عمامهات را به گردنت کرده، تو را دور شهر بگردانیم و به افتضاح تمام تو را از شهر بیرون کنیم. صاحب الامر [که] عربی هم نمیداند، چه امامی است که عربی نمیداند و فصاحت ندارد بلکه به این زشتی و بیربطی اطفال عرب تکلم نمیکنند. شنیدهام میگوید عربیت هفتاد قسم است و این جور میرزا علیمحمد است که یکی از آن جورها است. بنابراین، ممکن است که هرکسی یک نامربوطی بگوید، به او بگویند که این چرند است، بگوید این یک وجه از هفتاد وجه است و حال آنکه خدا میفرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»: نفرستادیم ما هیچ پیغمبری را مگر به زبان قوم او. حال اگر تو رسولی، پس تکلم کن به زبان و حال آنکه یک صفحه از کتاب تو به زبان هیچ عرب از عربهای بدوی نیست.
پس فرمودند: بشنوید قدری از کتاب آن را! قدری خواندند آن بزرگوار بلند و از ملا صادق میپرسیدند که: این عبارت یعنی چه؟ ملا صادق هیچ جواب نداشت و عاجز مانده بود و خجالت میکشید از بسیاری غلط و پریشانی عبارات آن کتاب. آخرالامر فرمودند: تو رسول اویی بهسوی ما، هیچ سخنان او را نمیدانی و زیاده از دویست نفر از اهل حلوعقد، بلکه اعلم العلماء عالم که هیچ مجلسی در مشرق و مغرب عالم به مثل ایشان نمیباشد، رو به ایشان کردند فرمودند هریک هریک ایشان را که: شما چه میفهمید از این کلمات؟ همگی به عرض اقدس رسانیدند که: ماها هم نمیدانیم از این کلمات مگر نامربوطی و غلط و حرفهای بیمعنی و هر سطری از آن چندین غلط صرف و نحوی دارد و حرفی که هیچ نمیفهماند و حرفهای بیحاصل است و لغو است. پس آن بزرگوار فرمودند که: من هم مثل شما والله هیچ نمیفهمم و هرگاه نفهمد کسی که در نزد او است نقطۀ علم و امثال شما هم نمیفهمید و اینکه میگوید او را از برای هدایت اهل اصفهان و یزد و کرمان فرستادهاند، هیچ نداند و نفهمد، پس به زبان کدام قوم فرستاده است؟
آیا از خدا شرم نکرده که در برابر قرآن خدا قرآن آورده؟ و از پیغمبر شرم نکرده که امت او را میخواهد گمراه بکند مثل سامری؟ و از حضرت امیر علیه السلام پروا نکرده که نهجالبلاغه در مقابل نهجالبلاغۀ آن حضرت آورده؟ و از سیدالساجدین آزرم نکرده که مقابل صحیفۀ آن حضرت که زبور آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم نام دارد، صحیفه ساخته؟ خجالت نکشیدهاید؟ اگر من معجزه را نفهمم چگونه سید مرحوم تصدیق مرا مینماید و تو میدانی که نقطۀ علم نزد من است و خود میگویی تو اعلم علمایی و اگر تمیز ندهد اعلم علما، پس چگونه تمیز میدهند جهال و چگونه تمیز داده است ملا حسین بشرویی نقبا و نجبا را و چگونه نمیتوانم من انحاء عربیت را و حال آنکه در نزد من است آن نقطۀ علمی که به آن نقطه [به] جمیع علوم احاطه دارم و همۀ علوم را از آن یک نقطه بیرون میآورم و به تحقیق که وصیت فرمود سید مرحوم در مصیّب در سفر آخر خود و جمعی در آن مجلس بودند و خبر آوردند که سید مرحوم در آن مجلس اصحاب خود را فرمودند که تکبر حاج محمدکریمخان مکنید و تسلیم او را کنید و بر جمع بهسوی او کنید و تخلف نورزید! و در مجلس دیگر، حاجی اسحاقخان سؤال کرد که: بعد از شما رو به که کنیم؟ فرموده بودند: بهسوی محمدکریمخان! و جمعی دیگر در یک مجلس از سید مرحوم ــ که خودم بودم در آن مجلس ــ سؤال کردند از سید مرحوم که: بهسوی که رجوع کنیم بعد از تو؟ فرمودند: بهسوی این، و اشاره بهسوی من فرمودند و علاوهبراینها، در نزد من است خط و مهر سید مرحوم نه یکی، نه دو تا و ده تا که تصریح فرموده است که بعد از آن بزرگوار احدی حامل علم او نیست مگر من و چگونه این همه نص از سید مرحوم معتبر نیست و نص و تمیز ملا حسن گوهر و ملا حسین بشرویی معتبر؟ و حال آنکه قادر نیست احدی حتی ملا حسن گوهر و سایر شاگردان سید مرحوم که یک مجلس درسی مثل من بگوید یا آنکه تصنیف کند مثل تصنیف من، بلکه فهم درس مرا و تصنیف مرا نمیتواند کرد بلکه آن تصنیفها که پانزده سال قبل از این کردهام قدرت ندارد که بفهد مگر از من یا از شاگردان من یاد بگیرد و شیخ مرحوم منتشر کردند علم ظاهر را در عالم و متنفع نشد از او مگر سید مرحوم و سید مرحوم نشر کردند در عالم علم تأویل را و منتفع نشد از او مگر من و من نشر کردم علم باطن را و اهل کرمان از اهل باطن هستند و قادر نیست احدی حتی ملا حسن گوهر و میرزا علیمحمد و غیر آنها جواب اهل کرمان را که از اصحاب منند «و من أظلم ممن افتری علی الله کذباً لیضل الناس»؟ کیست ظالمتر از کسانی که افترا میبندند بر خدا دروغی را تا گمراه کنند مردم را؟
تفضیح کردید شیخیه را و شیخ مرحوم را و سید مرحوم را با اینکه میگویید ما شیخی میباشیم و تفضیح کردید شیعۀ اثنیعشریه را با اینکه میگویید ما اثنیعشریه هستیم و افترا بر خدا و رسول بستید که این مزخرفات را به هم بافتید و نام گذاردید به قرآن و نهج البلاغة و صحیفه و حال آنکه اقرار به معجزه از آنها کردهاند جمیع فصحای عالم. والله آنچه پیشینیان کسر گذاشتند شما تمام کردید؛ اما کتاب را پس تحریف کردید آن را و اما عترت طاهره را ضایع کردید آنها را و شیخ مرحوم تصریح کرده است هر بیعتی در زمان غیبت بدعت و ضلالت است و در نزد من است خط و مهر سید مرحوم که این زمان، زمان نجبای جزئی است و خروج و اخذ بیعت و جهاد نیست مگر از برای امام یا نایب خاص از نقباء کل و خط و مهر سید مرحوم موجود است که نوشته است دربارۀ من: «و فاز متبعک و نجی مصدقک و خاب و خسر مکذبک و الراد علیک»، یعنی رستگار شد متابعتکنندۀ تو و نجات یافت تصدیقکنندۀ تو و نومید و زیانکار شد تکذیبکنندۀ تو و ردکنندۀ بر تو. پس اگر سید مرحوم و شیخ مرحوم ــ أعلی الله مقامهما ــ برحقند، پس من هم برحقم و اگر برحق نیستند، چنانکه به اعتقاد شما پس نواصب در عالم بسیارند، شما هم مثل آنها و سند ما علم و عمل است و تکلم است مثل تکلم سید مرحوم و تصنیف است مثل تصنیفات سید مرحوم و نمیخواهم خروج به سیف کنم بر بلاد روم و بغداد و شمشیر من زبان من است و علم تصنیف من از ده پانزده سال پیشازاین تا به امروز که از فهم مردم بالاتر است مگر کسانی که از من یاد گرفتهاند الآن موجود است. پس اگر تو به علم میشناسی حق را، این علم و اگر به نص میشناسی حق را، این نصوص سید مرحوم و اگر اراده فساد داری در زمین، پس تو را ممکن نیست در این ولایت.
[۴:] پس ملا صادق عرض کرد که: من در خلوت به شما عرضی دارم. فرمودند سرکارــ روحی فداه ــ : ما که یک دقیقه در خلوت با تو نمینشنیم و تکلم نمیکنم با تو به نجوا و آهستگی یک کلمه. اگر برهانی داری بر حقیت میرزا علیمحمد و کتاب او، بیاور در علانیه، در ملأ عام و الا، پس تصدیق کن مرا یا تکذیب که آنچه باید بر تو جاری شود بشود و در نزد من است خط و مهر سید مرحوم که نوشته است به من: خدا مرا و تو را قرار داده از اسباب رکن رابع و در بالای سر سید الشهداء عهد کرده که بهشت را داخل نشود مگر با من و فرمود: طینت تو از طینت من است و خمیر شده است باب ولای طینت من و تو و در تعلیقه که بهسوی من نوشته است: راضی کردی از خودت صاحب الامر را و شیخ را و مرا.پس ملا صادق بیرون آورد کتابی را که سید مرحوم تصریح فرموده بودند که: ملا صادق مأذون است از من آنچه را که روایت کند از من از کتب اربعه. فرمودند سید و مولای ما ــ روحنا له الفداءــ که: وجه دادن اینجوره اجازات این است که اشخاصی میآمدند از ولایت خودشان و سالها خدمت سید مرحوم میماندند، بعد از چندی که عزم ولایت خودشان را میکردند، میآمدند به خدمت سید مرحوم التماس میکردند از سید مرحوم بنویسد از برای آنها چیزی که صاحب آبرو شوند و معتبر نزد اهل ولایت خود شوند؛ سید مرحوم هم مینوشتند امثال این اجازات برای آنها بلکه مینوشتند برای ادنیشاگردی از شاگردان خود امثال این اجازات را برای اینکه دلیل حقیت میرزا علیمحمد و کتابهای او نشد. اگر برهانی داری، بیاور که ثابت کنی که این حق است و نایب صاحبالامر است و باب آن حضرت است و قرآن او از معجزات او است.
عرض کرد که: این قرآن نیست بلکه تفسیر سوره یوسف است و بقره. پس فرمودند: چگونه تفسیر است و حال آنکه نام گذاردهاید آن را به قرآن و مفسرین تفسیر بسیار نوشتهاند فصیحتر از این و شق عصای مسلمین نکردهاند و اختلاف میان خلق نینداختهاند و ادعای نیابت نکردهاند. عرض کرد: این تفسیر باطن است. فرمودند: آیا به تصدیق عوام یا به تصدیق علما و حکما؟ عرض کرد بلکه برای علما و حکما. فرمایش فرمودند که: تو تصدیق داری فرمایشات سید مرحوم را یا نه درباره من؟ عرض کرد: بلی. فرمود: اگر من نفهمم کتاب تو را، نمیفهمد آن را احدی و من الآن میخوانم فصیحترین کتاب تو را که فرستاده است بهسوی من تا من چون تصدیق کنم و اهل حق تصدیق نمایند و از اهل حلوعقد کسانی در مجلس من حاضرند که اعلم علمای عالماند.
پس خواندند کلمه کلمه، فرمودند که: نمیفهمم از این عبارت مگر غلط و جهالت و شما ای حضار و تو ای رسولی که میباشی دلیل عقل آن کسی که تو را فرستاده است! پس بیان کن معنی این عبارت یعنی چه. پس عرض کرد: من نمیدانم. اینکه خلاف قاعدۀ عربیت است و هیچ معنی ندارد. پس فرمایش فرمودند که: شما را به خدا قسم! انصاف دهید آیا هیچ عرب بیطهارتی این نوع تکلم میکند؟ آیا در این مزخرفات است تورات و انجیل و زبور و صحف و قرآن محمد صلی الله علیه و آله و سلم؟ و یکی از آیات قرآن او این است که وحی کردیم این قرآن را بهسوی تو چنانکه وحی فرستادیم بهسوی محمد و یکی دیگر از فقرات کفرآمیزش این است که اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند که مثل قرآن تو بیاورند، نمیتوانند. میتوان این کفرها را شنید و گفت این تفسیر سورۀ بقره و یوسف است و این قرآن نیست؟ پس تصدیق کرد ملا صادق با اینکه الآن دانستم که کتاب او همه غلط است.
جناب آقا ــ روحنا فداه ــ فرمودند که: اگر از اهل خبرهای، این کتاب محمد کمّی است که در علم اعداد نوشته کتابی و هیچ درصدد خروج نبوده و مدعی امری نبوده و اظهار معجزه و کرامتی نخواسته بنماید و محض همین که بهطور فصیح و بلیغ کتابی ساخته و خطبههای بنیاد فصیح و ادعیه بسیار خوب ساخته هزارمرتبه بهتر از خطبههای میرزا علیمحمد و کلمات و عبرات فصیح و بلیغ آورده است که هیچ نسبتی به این نامربوطها ندارد کل کتابهای او را که به نهج البلاغة و صحیفه نام نهاده، همه آنها را کتاب محمد کمّی باطل کرده، چراکه آورده است کتابی بهتر از کتابهای دیگر. احتیاج به جن و انس نمیباشد که نتوانند مثل کتاب او حرفی ادا کنند، یک تن کفایت او را کرد و اگر بیحرمتی به قرآن و نهج البلاغة و صحیفه نبود، محض ظاهر عبارت بود که معجزه باشد، میدیدی که کمتر شاگردی از شاگردان من عبارتپردازی میکرد که خود تصدیق میکردی که فصیحتر و بلیغتر است از میرزا علیمحمد. خدا میداند و دوستان من میدانند بلکه غیر دوستان من اگر انصاف داشتند که من طالب ریاست نیستم و به خاطر او خطور نمیکند و الا گوشۀ لنگر را اختیار نمیکردم و به زراعت معاش خود را نمیگذرانیدم و همهجور بایستی برای من مهیا بود و آماده بود، ترک هم میکردم بلکه فرار از آنها کردم و میکنم و عرضی ندارم مگر بیان حق را، این هم به امر سید مرحوم. حتی آنکه بعد از آنکه مأمور فرمودند که به کرمان آیم و انتشار امری کنم، بعد از آنکه آمدم، وحشت کردم از این همه ازدحام و جمعیت خلق، به حدی که به خدمت سید مرحوم عریضهای نوشتم و التماس کردم که مرا مرخص بفرمایند که از کرمان بیرون آیم و عزلت را اختیار کنم، دیگر طاقت معاشرت ندارم و مشتاق زیارت سادات خود ــ سلام الله علیهم ــ میباشم و بقیۀ عمر در خدمت سرکار به سر برم. تعلیقه به من نوشتند که: لازم است بودن تو در آنجا برای هدایت کردن خلق و از برای توست هر آنی هزار هزار ثواب و من دعا میکنم برای تو که اصلاح کند خدا دین و دنیای تو را و آخرت تو را.
[۵:] پس ملا صادق عرض کرد که: من از کرمان میروم بیرون. فرمودند: من مینویسم همۀ شهرها که در هر شهری که بروی، تو را طعن و لعن کنند و امثال تو را و شماها را در ولایت راه ندهند و از هر گوشهای سر بیرون آورید، سر شما را بکوبند و نوشتهام به کربلای معلی که شما از شیخیه نمیباشید و ما از شما بیزاریم و من سعی بلیغ میکنم در تضییع شما به جهت حفظ رقاب مسلمین و حفظ خون و مال، عیال مسلمانان تا آنکه نکشند ما را سلاطین زمان[و] نگویند خروج کردیم بر آنها و اما هرگاه که ببینیم که جمعی از جهال که اعانت میرزا علیمحمد را میکنند، این از کرامت او نیست بلکه از روی اضطرار و فرار از جور حکام و عمال و بسیاری مالیات دیوانی بر مردم عرصه تنگ شده است که مثل غریق به هر خار و خاشاکی چنگ میزنند که شاید از این غرقاب نجات یابد و جمع دیگر هم طالب ریاست و فسادند که فسادی کنند و غنیمتی برند؛ پس خروج کردن میرزا علیمحمد حجت نیست به جهت اینکه بسیاری از شجاعان روزگار و اراذل و اوباش خروج بر حکام و پادشاهان زمان خود کردند و نه قرآن آوردند و نه صحیفه و نه نهجالبلاغة. هیچیک نیست و الا میبایست محمد کمّی ادعای خدایی کرده باشد چنانکه دیدی و شنیدی که کتاب آن فصیحتر است بلکه نسبتی به کتابهای میرزا علیمحمد ندارد و اینها که نشد! اگر علم داری، بیاور و الا ما شیخ و زاهد کمتر شناسیم! یا علم باید یا قصه کوتاه و اگر کرامتی داری ظاهر کن و الا تصرف میتوانی بکن و مرا جذب کن و مرید خود بگردان و الا پس دلیل بر حقیت میرزا علیمحمد داری، بیاور! [۶:] نوشته است سید مرحوم بهسوی من که جمیع آنچه در دورۀ ولایت واقع میشود، در دورۀ شیعه است و این بیعت مثل اجماع در سقیفۀ بنیساعده است و غصب حق خلیفۀ رسول است و جمعی رفتند مسجد کوفه و دو اربعین ریاضت کشیدند تا کشف شود بر ایشان که کیست نایب سید مرحوم بعد از آن مرحوم. آنها دوازده نفر بودند، پس الهام شد به همۀ آنها یک نحو در خواب که بیاید به کرمان در نزد من و در بین راه، در شیراز، اغوا کرد ایشان را میرزا علیمحمد و اجماع بر گرد آن کردند و تخلف از نص کردند، چنانکه از نص حضرت رسول کردند در غدیر خم و گذاردید نص را و متابعت کردید ملا حسین بشرویی را در تصدیق کردن آن میرزا علیمحمد را از غیر شعور و تمیز.عرض کرد ملا صادق که: من نیز شنیدم چندین مرتبه از سید مرحوم تعریف شما را و تصریح او را به اینکه تو نایب آن بزرگواری بعد از آن. پس فرمودند سرکار ــ روحی فداه ــ : پس چرا مخالفت نص میکنی و متابعت میکنی جمعی از اهل غرض را و طالبان ریاست و مفسدین را؟ عرض کرد که: اخلاق میرزا علیمحمد و تقدس او و تفسیر او باعث شده است که تصدیق کنم من او را. فرمودند: آیا حسن خلق او اگر حجت است، پس اهل تصوف ملل باطله نیز صاحب خلقهای خوشاند و از امانت و سخاوت و وفا و حسن سلوک و اگر تقدس او حجت هست، اهل تسنن اینقدر میکنند که ده یک آنها را این مسلمین نمیکنند و اگر کتابهای او حجت توست، پس کتاب محمد کمّی سزاوارتر و لایقتر برای بودن آن نقیب، بلکه نسبت به این مزخرفات او ندارد و حال آن که یک سنی بوده و امر کرده است میرزا علیمحمد که کتاب او را به سرخی بنویسند یا به طلا بنویسند و شما مخالفت کردهاید او را به سیاهی نوشتهاید او را و شیخ مرحوم ــ أعلی الله مقامه ــ نوشته است که در آخر الزمان دوازده عَلَم بلند میشود که همه باطل است و ضلالت مگر یکی از آنها و نزد من است مهر و سند سید مرحوم ــ أعلی الله مقامه ــ که این زمان زمان نجبای جزئی است و زمان نقبا نیست و شما میخواهید مردم را بهسوی جهاد و خروج بخوانید و نیست این مگر شأن نجیب یا نقیب.
[۷:] پس ملا صادق عرض کرد که: تفسیری بر سورۀ بقره نوشته است و آن بهتر است. فرمودند مولای ما ادام الله عزه العالی که میبینم که: تکذیب قول خدا را که فرموده «لئن اجتمعت الجن والانس علی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لایأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیراً» یعنی اگر جن و انس جمع شوند و بخواهند که بیاورند مثل این قرآن، نمیتوانند بیاوردند اگر چه بعضی یاری کنند بعضی را و میرزا علیمحمد به اعتقاد خودش آورده است و نام گذارده آن را به تفسیر باطن و اما هرگاه نفهمد او را نقطۀ علم، پس فائده ندارد و من صریحاً میگویم که این غلط است و افتراست بر خدا و رسول و ائمه علیهم السلام و شیخ و سید ــ أعلی الله مقامهما ــ و این کتاب و قائل این کتاب باطل است و این حجت نیست و به تصدیق تو و به تصدیق هرکسی که مرا شناخته اعلم از شاگردان سیدم بلکه ایشان شاگردی کردند برای طلب دنیا و جاه و من شاگردی کردم نزد آن بزرگوار خالصاً مخلصاً.در آن مجلس نایبالحکومه ولایت حاضر بود؛ عرض کرد که از این بهتر اتمام حجت نمیشود و معلوم شد که اینها و کتابهای اینها و قائل بر اینها بر باطلند و کفر اینها معلوم شد بر همه کس و شما بفرمایید که اصحاب شما این را سنگسار نکنند، امشب تا فردا نزد من باشد تا او را اخراج بلد کنم یا میآید و توبه میکند خدمت سرکار و از مجلس بیرون رفتند و شب از ولایت بیرون رفت و بعد از آن، چهار کتاب در رد این طایفۀ ضالۀ مضله نوشتند. الحمدلله که خدا آنها را منقرض کرد و رقیمهجات هم در باب باب خسرانمآب به هر طرف نوشتند. الحمدلله که خدا آنها را رسوا و فنا کرد، الحمدلله که خدا اینها را برانداخت و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.
تمام شد بر دست کاتبش، العبد الحقیر الذلیل الفانی و الاسیر و العلیل الجافی، ابنمحمد الحسین الکرمانی المتخلص به «آشفته» در ماه جمادی الأولی سنه ۱۲۹۷٫ التماس دعا دارم از ناظرین، تمت، تم.
کتابنامه
- شاهرودی، شیخ احمد. راهنمای دین. تهران، چاپخانۀ حیدری، ۱۳۴۳٫
- شیخالممالک قمی، شیخ مهدی. تاریخ بیغرض (جنبش باب و جنبش مشروطیت به روایت بابی و مشروطه خواه). تهران، نشر نگاه معاصر، ۱۳۹۹ بیتا.
- فاضل مازندرانی، اسدالله. تاریخ ظهور الحق. ج۳ (بیجا، بینا، بیتا)، ج۶ (نسخه خطی)،ج۸، بخش دوم (بیجا مؤسسۀ ملی مطالعات امری،۱۳۲ بدیع).
- کرمانی، حاج زینالعابدین. صورتمجلس مکالمۀ مرحوم آقا ــ اعلی الله مقامه ــ با ملا صادق شیرازی بعد از درس؛ نسخۀ خطی، مرکز احیاء میراث اسلامی، ش۲۵۷۷٫
- کرمانی، حاج محمدکریمخان. مکارم الأبرار: مجموعۀ مصنفات حاج محمدکریمخان کرمانی؛ ج ۱، شرکة الغدیر لطباعة و النشر محدودة، ۱۴۳۷ق.
- نبوی رضوی، سید مقداد. مکتب شیخیه در نگاه مکتب معارف خراسان. تهران، نگاه معاصر، ۱۳۹۶٫
[۱]. سیدمقداد نبوی رضوی، مکتب شیخیه در نگاه مکتب خراسان، صص ۲۲ و ۲۳٫
[۲]. نگارنده در اینجا لازم میداند از آقای سیدمقداد نبوی رضوی برای آگاه کردنش از وجود این نسخه و در اختیار قرار دادن آن سپاسگزاری کند.
[۳]. برای آگاهی از آنچه بابیان و بهائیان دربارۀ مقدس خراسانی آوردهاند، نک.: شیخ مهدی شیخالممالک قمی، تاریخ بیغرض، صص ۱۱۸ تا ۱۲۰ و اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۱۴۵ تا ۱۵۳ و ج ۶، صص ۳۴ و ۳۵٫
[۴]. ابراهیم: ۴٫
[۵]. شیخ احمد شاهرودی، راهنمای دین، بخش «ایقاظ النائمین»، صص ۱۰۳تا ۱۴۹ .
[۶]. اسراء: ۸۸٫
[۷]. برای آگاهی از نقدهای میرزا مهدی اصفهانی (بنیانگذار مکتب معارف خراسان) به آموزههای شیخی، نک.: سیّدمقداد نبوی رضوی، مکتب شیخیه در نگاه مکتب معارف خراسان.