سیر تحولات سیاسی، اجتماعی و بینالمللی تحتتأثیر علل و عوامل مختلف بهخصوص فناوری و بهطور مشخص در حوزۀ ارتباطات و اطلاعات، حکومتها و ملتها را در نقطهای قرار داده که بهنظر میرسد باید موضع دقیقتر و هوشمندانهتری دربارۀ برخی از مسائل و موضوعات کلان و کلیدی اتخاذ کنند. دامنه و نوع تهدیدها و فرصتها در دنیای پیچیدۀ امروز فراتر از آن است که بتوان با مقولات و موضوعات، بهصورت بسیط و با صدور احکام صفر و یکی برخورد کرد. دنیای امروز دنیای طیفها است و این طیفبندی در اغلب پدیدهها یا در مواجهه با پدیدهها از هر مقولهای قابلتشخیص است. دیگر نمیتوان و نباید در مواجهه با طرفداران هر مسلک سیاسی، جریان اجتماعی و حتی باورمندان به فرق و ادیان چه الاهی و چه برساختههای بشری مانند گذشته رفتار کرد. تنوع و تکثر در میان این باورمندان گاه آنقدر زیاد است که نادیده گرفتن این طیفها، رفتار و تعامل با آنها را نیازمند الگوریتمهایی چندشاخه میکند.
پیش از اینکه به موضوع بهائیت و انطباق بحث مطرحشده در سطور فوق با این تشکیلات و باورمندان به آن بپردازیم شاید لازم باشد این نکته دقیق را برجسته کنیم که آنچه در باب ضرورت مواجهه متکثر و طیفبندیشده گفته شد، دربارۀ اصل باور یا درستی و نادرستی گزارههایی که باورمندان و طرفداران گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی و دینی به آنها اعتقاد دارند، لزوماً درست نیست؛ بلکه حرف بر سر شیوه و ظرافت در مواجهه با باورمندان است نه اصل باورها، اعتقادات و اصول.
بهعنوان نمونه اصل باور به نژادپرستی با هر رویکرد و از هر زاویه نگاهی، باوری تمام و کمال نادرست و غیرانسانی و غیرعقلایی است، و این موضوع محل مناقشه نیست و نمیتوان و نباید با اصل این باور از در تسامح تئوریک و براساس دستهبندی نژادپرستی حداقلی و حداکثری برخورد کرد، اما میتوان و باید با هوشمندی و دقت، باورمندان به نژادپرستی را با معیارها و ملاکهای مختلف به طیفهای مشخصی تقسیم کرد و با هر طیف رفتاری متناسب داشت و نباید با تمامی افرادی که قائل به نژادپرستی هستند به یک شکل برخورد کرد.
با همین رویکرد اگر به مسأله نوع مواجهه با بهائیت، خصوصاً در ایران بپردازیم، میتوان گفت گذشته از این که ما باور بهائی را از منظر اعتقادی باطل میدانیم، اما وابستگان به این جریان یکسان نیستند. به همین دلیل مقولۀ مدل مواجهه (نه لزوماً به معنای برخورد سخت) با باورمندان به بهائیت از قاعده ضرورت به طیفبندی مستثنی نیست.
اندکی شناخت از باورمندان به بهائیت و سازوکار تبلیغ، جذب و ذهنشویی این تشکیلات نشان میدهد در میان این جماعت نیز طیفهای متنوعی وجود دارند که براساس ملاکهای مختلفی مانند میزان باورمندی، میزان تقید به اعمال و دستورهای صادرشده از بیتالعدل و… به طیفهای متنوعی تقسیم میشوند. بنابراین بیراه نیست اگر بپذیریم با هرکدام از این طیفها باید بهگونه مقتضی رفتار کرد. نکتۀ مهم این است که بازهم براساس شناختی که از اهداف کلان، برنامهها و بنمایه تشکیلات بهائی وجود دارد، سردمداران بهائیت در بیتالعدل مانند رهبران یک تشکیلات سیاسی بهدنبال افزایش قدرت و نفوذ خود در کشورهای مختلف هستند و در این مسیر به باورمندان بهائی بهعنوان پیادهنظام تسخیر کشورها نگاه میکنند. آنچه در مرام رهبران بهائیت کمترین جایی ندارد، باور به آموزههایی است که خود را مبلغ آن میدانند و تنها هدفی که از اداره این تشکیلات بهظاهر دینی دنبال میکنند کسب ثروت و قدرت است.
با چنین توصیفی که در جای خود بهراحتی قابل اثبات و استدلال است، ضرورت دستهبندی باورمندان به بهائیت بیشازپیش خود را نشان میدهد؛ هیچ راهبرد مبتنی بر منطقی حکم نمیکند که با پیادهنظام و سربازان یک ارتش همانگونه که با فرماندهان و درجهداران آن برخورد میشود، رفتار کرد. بسیاری از این باورمندان به دلائل و علل مختلف که بخش زیادی از آنها ساخته و پرداخته محیط خانوادگی، شرایط اجتماعی و اقتصادی و بالاتر از همه کمکاری ما در تبلیغ و معرفی درست و روشن آموزههای ناب و صحیح اسلام بوده، نادانسته در دام تبلیغات و پروپاگاندای سران بیتالعدل گرفتار شده و حتی پس از گرایش به بهائیت نیز نمیدانند ناخواسته در صف پیادهنظام و سیاهیلشکر سران حیفانشین بهائیت قرار گرفتهاند.
با چنین رویکردی بدونشک برخوردهای غیرهوشمند با این پیادهنظام ناآگاه، هم مسیر هدایت آنان را با دستانداز روبهرو میکند و هم سوژههای خوبی دراختیار تبلیغاتچیهای بیگانه و بهائی میدهد. نگاه هدایت محور ایجاب میکند که گفتوگوهای علمی و سازنده با افراد مختلف انجام شود. به همین دلیل، نوع برخوردهای ما با افرادی که نظرات آنان را باطل میدانیم، نباید بهگونهای باشد که باعث ناکارآمدی کنشگران فرهنگی در امر هدایت شود و امکان گفتوگوهای علمی و روشنگرانه از آنان سلب شود.
پرواضح است که روشهای هوشمندانه برای مواجهه با هر طیف از باورمندان به بهائیت، همانگونه که شامل روشهای مسالمتآمیز با پیادهنظام میشود، بهجای خود، برخوردهای محکم، قهری و متناسب را با شاخههای عملیاتی این تشکیلات که نقش سربازگیری برای بیتالعدل، فریب افراد، مزدوری برای دشمنان نظام اسلامی و ایران را آگاهانه و در چارچوب وظائف تشکیلاتی انجام میدهند، ضروری و لازم میداند. آنچه نیازمند توجه و هوشمندی است، پرهیز از برخورد یکسان با همه این طیفهاست تا این که نه تنها مسیر هدایت با چالش روبهرو نشود، بلکه باورمندانی که هنوز با بعضی از حقائق و مدارک آشنا نشدهاند نیز بنزین آتشهای تبلیغاتی بازوهای رسانهها و استودیوهای تلویزیونی خارجی نشوند.
در همین راستا، اهمیت کارهای فرهنگی و گفتوگوهای علمی به صورت برجستهتری روشن میشود. طبیعی است که گفتوگو زمانی سازنده خواهد بود که مبتنی بر دانش و مدارک و یا مبتنی بر اصول مورد قبول طرفین باشد. هنگامی که سطح دانش و آگاهی بالا رود، هر یک از طرفین گفتوگو میتوانند به کاستیهای خویش پی ببرند و خطاهایی که در افکار خویش ناخواسته دچار آن شدهاند، شناسایی کرده و اصلاح کنند.
به همین دلیل است که باید به تحقیقات علمی و کارهای پژوهشی بهای بیشتری داده شود، چرا که میتواند کمک شایانی به این هدف که بالا بردن سطح دانش و معلومات است، انجام دهد. همچنین هرگز نباید چنین اندیشید که اگر کسی دارای اعتقادات نادرستی است، مغرض بوده و به دنبال اهداف مشخصی است. چه بسا اگر شواهد و مدارک مختلف را بررسی کنند، نظرات خود را تغییر داده و مسیری زندگی خود را اصلاح کنند.