صفحه اصلی تشکیلات بهائی و منتقدان نمی‌توانیم نَفَس بکشیم!

نمی‌توانیم نَفَس بکشیم!

0 خواندن ثانیه
0
0
1,118

یادداشت دریافت شده درباره مقالات روشنفکران و منتقدان بهائی

 

چند روزی است که فریادهای “نمیتوانیم نفس بکشیم” در خیابانها و میادین شهرها و ایالتهای آمریکا و تدریجاً برخی از کشورهای اروپائی طنین انداز شده و درهم گره خورده و به خشم و خشونت کشیده شده و میرود که به خروشی جدی و اعتراضی گسترده علیه “نژادپرستی” تبدیل شود.

هنگامی که جرج فلوید بر کف داغ آسفالت خیابان در میناپولیس آمریکا، از حلقومی فشرده با صدایی خراشیده، حزین و ملتمسانه میگفت:

نمیتوانم نفس بکشم!

این ندای مظلومانه، میلیونها انسان آزاده را به اشک و تأسف و تحیر واداشت و جهان را در عصر حاکمیت کرونا به مصیبتی دیگر مبتلا ساخت. نژادپرستی بیرحمانه و خشن نه تنها نظام سیاسی آمریکا را بیآبرو ساخته، بلکه در ساختارهای وابسته به آن “نژادپرستی” هم بیداد میکند و منحصر به افریقای جنوبی (در دوره آپارتاید) و رژیم جعلی اسرائیل و … نیست که در اندیشه جمعیت بهائی نیز ریشه دارد، امید است به زودی در پژوهشی مستقل به این مهم بپردازیم.

آنچه را که از برخی از متفکرانِ بهائیت باور، به میان آمد و از اعتراض آنان به سازمان مرکزی و تشکیلات حیفائی بهائیت گفته شد و در نهایت امانت داری به انعکاس آراء، نظرات و اعتقادات بنیادین آن‌ها پرداخته شد، در واقع حکایتگر “بحرانی از درون” و “توفانی از نهان” در ساختار بیت العدل اعظم آن‌ها دارد.

از آنجا که جمعی اندک از متفکران، به اشتباه جامعه بهائیت را “تحرّی حقیقت محور” و “آزاد اندیش” و “نوگرا” میدانستند، بدون اخذ اجازه از تشکیلات به “ارایه افکار” انتقادی و “اندیشه سؤال برانگیز” خود اهتمام ورزیدند و سیستم اداری، ساختار سیاسی و سازمان فکری آیین بهائی را به چالش کشیدند. آپارتاید بیت العدل و هژمونی (قدرت) آن در عکس العملهایی خشن، زانو برگردن آنان نهاد و آن قدر با “طرد اداری” و “اخراج روحانی” و “انزوای اجتماعی” و “تهدید جانی” و “تحدید مناسبات” بر آنان فشار آورد که راه تنفس آزاداندیشی را کاملاً مسدود ساخت.

در مقالات روشنفکران و منتقدان بهائی از درد دلها و گلایهها و دغدغههای این متفکران گفته شد که بالاخره “تیغ سانسور” و “طرد” و “فشار” چشمانشان را باز کرد و از تیر رس نفوذ تشکیلات حیفا نشین، جان و اندیشه خود را رهانیدند و کلام خود را چراغی ساختند فرا راه تبلیغات دروغین نظام تشکیلاتی چندلایه و پیچیدۀ آنها.

از شخصیتهائی مانند “خوان کول”، “سن مک گلن” ، “اریک استتون” ، “فردریک گلیشر”، “دنیس مک اوئن” و … که فریادشان عملاً “نمیتوانیم نفس بکشیم بود” بسیار گفته شد. آنچه را فصل مشترک آراء آنان است میتوان در سه عنوان به صورت چکیده برشمرد:

۱) بیت العدل حیفایی تاب انتقاد ندارد و حتی تحمل گفتگوی پیرامون اندیشههای نوین در ساختار بهائیت را نیز بر خود نمیپسندد، و بهگونهای سازمان یافته، همه جانبه، دربهای جوامع بهائی را به روی منتقدان میبندند. آنچنان سخت و صعب مینمایند و تشدید و غلیظ برخورد میکنند که حتی صاحبنظران و اندیشمندان به ناچار، اوامر نهانخانۀ حیفا را سرمه چشم کنند و بپذیرند که مرغ تشکیلات فقط یک پا دارد!

۲) تشکیلات مرکزی بهائی (واقع در سرزمین اشغالی فلسطین)، منتقدان و نیز طرفداران تحّری حقیقت را  با “تیغ سانسور” و شمشیر “طرد روحانی و اداری” و “ترور شخصیت و تهدید و ارعاب” به زندان انزوا فرو میغلتانند و به سکوت و خاموشی میکشانند؛ هر یک از این روشهای تنبیهی و خشن شرح مفصل میطلبد.

۳) سیستم سازمان یافته و تشکیلات منظم و هوشمند حزب مظلوم! (به تعبیر شوقی افندی) اساساً خود را بینیاز از اندیشۀ اندیشمندان و علم عالمان و عقل خردمندان میداند و عقاید و افکار خود را بر خلاف ادعای تحری حقیقت در معرض تعارض آراء و تضارب افکار ندانسته و هرگونه نقدی به خود را گناهی نابخشودنی تلقی میکند، و پایههای چنین باوری را به آسمان نسبت میدهد!

در اینجا لازم است به یک پرسش احتمالی پاسخ داده شود.

ممکن است به ذهن خواننده ارجمند، چنین خطور کند که این رفتار سازمانی با منتقدین و روشنفکران درون جامعه بهائیت ذاتی نیست و ممکن است فرد دیگری در شرایط و زمان دیگری، بدون اجازه پا از گلیم اطاعت محض از تشکیلات بیرون گذارد و چنین برخوردهای تندی با او صورت نپذیرد.

در پاسخ باید گفت:

۱)برای اطاعت محض ــ بخوانید کورکورانه  ــ و بدون چون و چرا چماقی به نام “عصمت” و “ملهم به الهامات غیبی” برای تصمیمات ۹ نفره رهبری بهائیت ــ  بیت العدل ـــ  از پیش آماده است که هر کس به نقد و ارزیابی آن بپردازد بر سرش فرود بیاید؛ فلجکننده و پشیمانساز!

۲) اساساً در بهائیت با نهایت تأسف و ناباوری با پدیدهای به نام “استبداد تشکیلاتی” مواجه هستیم. بدین معنی که هر چه امر کردند، اطاعت و فرمانبرداری محض آن ضروری است، حتی اگر آن تصمیم “ناصواب” و “ناروا” باشد.

در کتاب “نظم اداری” نوشتۀ هوشنگ محمودی، صفحۀ ۳۷ چنین میخوانیم:

“هیکل مبارک … رای محفل را مطاع میفرمایند ولو مخالف صواب (!) باشد” و در نتیجه:

“بایستی اطاعت محض از محفل روحانی نمود”

همچنین در صفحۀ ۳۶ همان کتاب از عبدالبهاء این چنین نقل است:

“حضرت عبدالبهاء میفرمایند … آنچه را محفل روحانی مصلحت بدانند، اگر به من تکلیف کنند، من مجری دارم، ابداً توقف ننمایم!”

بنابراین تکلیف همه جامعه بهائیت اعم از دانشمند و بیسواد معلوم است، فقط فرمانپذیری!

در کتاب “نظم اداری” صفحۀ ۶۰ جایگاه بیتالعدل چنین شگرف و عجیب ترسیم شده است:

“بیت العدل اعظم در تحت حمایت و عصمت و عفت سلطان احدیت است و او را صیانت از خطا فرماید …، هر کس مخالفت کند مردود گردد و عاقبت مقهور شود”

در کتاب “نظم اداری” صفحۀ ۴۵ پیرامون شعاع قدرت و سلطه تصمیمگیری محفل نیز چنین آمده است:

“لجنات حق استیناف نسبت به رأی محفل را ندارند.”

بنابراین عبارات و جملات مستند و غیرقابل انکار و توجیه، نیک روشن است که از دیدگاه رهبران بهائی، باید قلمها را شکست و زبان را در کام اسیر ساخت و خرد را از کار انداخت.

خوان کول
دنیس مک اوئن

اریک استتسون                                            –                                              فردریک گلیشر

دیل هازبند                                                  –                                              استیو مارشال

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در تشکیلات بهائی و منتقدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…