صفحه اصلی پژوهش عدم دخالت در سیاست، از ادعا تا واقعیت

عدم دخالت در سیاست، از ادعا تا واقعیت

1 دقیقه خواندن
0
0
683

نرگس حاجی قربانی

چکیده:

رابطۀ دین و سیاست همواره در بین اندیشمندان مورد اختلاف بوده است، یکی از آئین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که به صراحت دربارۀ رابطۀ دین و سیاست سخن گفته، آئین بهائی است. بهاءالله از آغاز ادعای خود دستور به اطاعت از حکومت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها‌ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد؛ در ادامه عبدالبهاء با نوشتن «رسالۀ سیاسیه» و «رسالۀ مدنیه» دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را دربارۀ عدم دخالت در سیاست مطرح کرد. شوقی افندی نیز همین رویّه را در پیش گرفت و آئین بهائی را دینی غیر سیاسی و تابع محض حکومت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها عنوان کرد، اما تاریخ کشور ایران نشان می‌دهد در بسیاری از برهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی مهم، بهائیان نقش مؤثری در شکل‌گیری، پیشبرد و حتی شکست وقایع تاریخی مهم داشته‌اند.

 این مقاله با پاسخ به شبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ۳۹ و ۲۴ «جزوۀ رفع شبهات»، به نقش بهائیان در نهضت مشروطه، نهضت جنگل، کودتای ۱۲۹۹ شمسی، رابطه با اسرائیل، نقش آنها در دوران پهلوی و دیگر دخالت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که توسط بیت العدل و پیروان آئین بهائی در سیاست کشور ایران شده،‌ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازد و به این سؤال پاسخ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که آیا بهائیان به رغم ادّعای خود، تابع محض از دولت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و به گفته بهاءالله در پی تصرف قلوب هستند یا طبق گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شوقی افندی در حال برنامهریزی برای گرفتن حکومت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و ایجاد حکومتی جهانی بر طبق آموزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بهائی می‌باشند؟

کلیدواژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها: عدم دخالت در سیاست، بیت العدل، عبدالبهاء، مشروطه، شوقی افندی

۱- مقدمه:

تعاریف زیادی دربارۀ هر یک از واژه‌های «دین» و «سیاست» آمده است، ولی چون این مقاله تنها به رابطۀ دین و سیاست از منظر آئین بهائی می‌پردازد؛ لذا برای این واژه‌ها همان معانی‌ای را در نظر می‌گیرد که پیروان آئین بهائی در نظر گرفته‌اند.

در جزوۀ پاسخ به شبهات، این معانی برای دو واژۀ «دین» و «سیاست» و رابطۀ این دو آمده است: «چنانچه سياست را ‏به معناى حکومت و ادارۀ امور جامعه تعبير کنيم و دين را مجموعهاي از تعاليم معنوي و اصول اخلاقي بدانيم که بر افکار و رفتار انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اثر گذاشته و آنان را در جهت معيّني هدايت ميکند، مسلّم است که بين اين دو مرجع مهم که اوّلي به مسائل مادّي اجتماع و دومي به تعيین ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي اخلاقي ميپردازد، روابطي موجود است؛ زيرا سياست به معناي حکومت و ادارۀ امور جامعه مجموعۀ رفتار انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در مسير معيّني است. عملکرد انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، رابطۀ آنان با يکديگر و برداشتشان از مسائل مادّي و اقتصادي، همه وابسته به باورهاي آنان و ارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي حاکم بر اجتماع است. در نتيجه، دين و روش اخلاقي و اعتقادات افراد يک جامعه، در نوع سياست، يا در عملکرد سياسي آنها تأثير‌گذار است. تاريخ سياسي جهان نيز بر اين رابطۀ غير مستقيم صحّه ميگذارد». (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جزوۀ پاسخ به شبهات، ص ۱۰۲)

حال با توجه به این تعاریف، به بررسی رابطۀ دین و سیاست در آئین بهائی با استفاده از کلام رهبرانشان می‌پردازیم.

۲- رابطۀ دین با سیاست در آثار رهبران بهائی

رهبران آئین بهائی، بهائیان را از دخالت در امور سیاسی بازداشته و حتی کوچک‌ترین سخنی دربارۀ امور سیاسی را به منزلۀ خروج از این آئین دانستهاند و به پیروان خود دستور اطاعت بی‌چون و چرا از دولت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را داده‌اند. در ادامه به چند مورد از گفتار رهبران آنها به تفکیک اشاره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود:

۱-۲- بهاءالله

بهاءالله در «لوح ذبیح» خطاب به پیروان خود چنین دستور می‌دهد: «ای احبّای حق… ابداً در امور دنیا و ما یتعلّقُ بها و رؤسای ظاهرۀ آن تکلّم جائز نه. حق جلّ و عزّ، مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده،  بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد». (اشراق خاوری، گنجینۀ حدود و احکام، صص ۳۳۳ – ۳۳۴)

وی در لوحی دیگر می‌گوید: «… آنچه امروز لازم است اطاعت حکومت و تمسّک به حکمت فی الحقیقه زمام حفظ و راحت و اطمینان در ظاهر در قبضۀ اقتدار حکومت است، حق چنین خواسته و چنین مقدّر فرموده… ». (شوقی، منتخبات من آثار حضرت بهاءالله، ص ۱۳۵)

بهاءالله در «لوح بشارات» دستور میدهد  که با دولت هر کشوری که در آن زندگی می‌کنند، به راستی و امانتداری رفتار نمایند: «بشارت پنجم: این حزب در مملکت هر دولتی ساکن شوند باید به امانت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمایند؛ هذا ما نزل من لدن آمر قدیم.» (بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ص ۱۷۵).

همچنین در کتاب «اقدس» تصریح می‌کند که: «لیس لاحد ان یعترض علی الذین یحکمون علی العباد دعوا لهم ما عندهم و توجهوا الی القلوب»؛ یعنی هیچکس حقّ اعتراض به حکام و دولتمردان ندارد، باید آنان را به خود واگذاشت و به دل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها توجه کرد. (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بهاءالله، اقدس، ص ۹۳)

عباس افندی در «رسالۀ سیاسیه» به نوشتهای از بهاءالله که خطاب به برخی از علما و در راستای تأیید سلطنت ناصرالدین شاه نگارش یافته، اشاره میکند که در آن آمده است: «حال باید حضرت سلطان حفظه الله تعالی به عنایت و شفقت با این حزب (بهائیان) رفتار فرمایند و این مظلوم (بهاءالله) … عهد مینماید از این حزب جز صداقت و امانت امری ظاهر نشود که مغایر رأی جهان آرای حضرت سلطانی باشد. هر ملتی باید مقام سلطانش را ملاحظه نماید و در آن خاضع باشد و به امرش عامل و به حکمش متمسّک. سلاطین مظاهر قدرت و رفعت و عظمت الهی بوده و هستند…». (عبدالبهاء، رسالۀ سیاسیه، صص۱۲-۱۳)

۲-۲- عبدالبهاء

عبدالبهاء در یکی از الواح مبارکه به افتخار احبّای ایران می‌گوید: «در هر مملکت که هستید به حکومت، در نهایت اطاعت باشید و به کمال رغبت و محبت و راستی و درستی در تحت حمایت مرکز سلطنت باشید تا توانید بکوشید که حکومت آن سامان، نهایت رضایت و امنیت از شما داشته باشد این قضیه در الواح مبارکه اوامر قطعیه است که ذرّه‌ای فتور در آن جایز نه…». (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج۳، ص ٢٧٤)

وی همچنین بهائیان را از سخن گفتن دربارۀ امور سیاسی منع می‌کند: «ما مکلّف به احکام کتاب اقدس هستيم و به نصّ قاطع ممنوع از ادنی تعرض، بلکه مأمور  به مهربانی و محبّت و وفا و صفا با هر امّت و ملّت و اطاعت حکومت و صداقت به سریر سلطنت و عدم مداخله در امور سیاست حتی محاوره و مکالمه در این خصوص جایز ندانسته به هیچ وجه، یعنی تعلق به این امور نداریم». (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۴، ص۳۱)

و در جای دیگر چنین می‌گوید: «به احبّاءالله بگو که نفسی ابداً در امور حکومت لساناً فعلاً حکایة روایةً مداخله ننماید و همیشه به دعای خیر در حقّ اولیای امور مشغول شوند؛ زیرا به نص قاطع از مداخله ممنوع‌اند». (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ص۲۷۴)

عباس افندی در «لوح سیف الله ابن شهید تربتی» می‌نویسد: «تکلیف احبّای الهی، اطاعت و انقیاد حکومت است، خواه استقلال و خواه مشروطه». (اشراق خاوری، گنجینۀ حدود و احکام، ص ۴۶۴)

او همچنین در «لوح فرائض محفل شور» مي‌نویسد: «ابداً در مجلس شور از امور سياسيّه دم نزنند؛ بلکه جميع مذاکرات در مصالح کليّه و جزئيّه اصلاح احوال و تحسين اخلاق و تربيت اطفال و محافظه عموم از جميع جهات باشند. و اگر چنانچه نفسی بخواهد کلمه‌ای از تصرّفات حکومت و اعتراضی بر اوليای امور نمايد، ديگران موافقت ننمايند؛ زيرا امرالله را قطعيّاً تعلّق به امور سياسيّه نبوده و نيست. امور سياسيّه راجع به اوليای امور است؛ چه تعلّقی به نفوسی دارد که بايد در تنظيم حال و اخلاق و تشويق بر کمالات کوشند. باری هيچ نفسی نبايد که از تکليف خود خارج شود». (همان، ص ٣٣٧)

وی ایضاً مداخله در امور سیاسی را موجب پشیمانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند: «مداخله در امور سیاسیه، عاقبت پشیمانی است لا یسمن و لا یغنی. باید از عموم احزاب در کنار بود؛ افکار را در آنچه سبب عزّت ابدیه است به کار برد». (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج۳، ص۲۷۵)

عباس افندی در «لوح خطاب به علی اکبر روحانی (محبّ السلطان)» منشی محفل ملی بهائیان می‌نویسد: «حزب الله ابداً در امور سیاسیه مداخله ننمایند به نصّ قاطع ممنوعاند و هر نفسی از این طایفه در امور سیاسی مداخله نماید، باید دیگران از او دوری جویند؛ بلکه تبری نمایند». (آهنگ بدیع، ش ۱۲، ص۳)

عبدالبهاء، بهائیانی را که در سیاست دخالت کنند، بهائی نمی‌داند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌: «میزان بهائی بودن و نبودن، این است که هر کسی در امور سیاسیه مداخله کند و خارج از وظیفۀ خویش حرفی بزند، یا حرکتی نماید، همین برهان کافی است که بهائی نیست؛ دلیل دیگر نمی‌خواهد». (اشراق خاوری، گنجينۀ حدود و احکام، ص ۳۳۶)

و در لوح دیگری چنین می‌گوید: «حال نفسی از احبّا اگر بخواهد در امور سیاسیه در منزل خویش، یا محفل دیگران مذاکره کند، اوّل بهتر است که نسبت خود را از این امر قطع نماید و جمیع بدانند که تعلق به این امر ندارد. خود می‌داند و الّا عاقبت سبب مضرّت عمومی گردد؛ یعنی مسلک روحانی ما را به هم زند و احبّا را مشغول اقوالی نماید که سبب تدنّی و محرومی آنان گردد». (همان)

وی همچنین در «لوح ابن ابهر» وظیفۀ بهائیان را در امور حکومتی فقط دعا می‌داند و آنها را از دخالت در این امر باز می‌دارد و چنین می‌گوید: «احبّاى الهى را کارى به اختلاف و اتفاق اولیاى امور نه؛ ابداً چنین اذکار را حتی بر زبان نباید برانند. تکلیف احبّای الهی اطاعت اوامر و احکام اعلیحضرت پادشاهی است؛ آنچه امر فرماید اطاعت کنند و همچنین کمال تمکین و انقیاد به جمیع اولیای امور داشته باشند؛ ولی در بین آنان اگر برودتی حاصل، چه تعلّق به احبّای الهی دارد: «حافظ، وظیفۀ تو دعا گفتن است و بس.» مقصود این است که احبّا نباید کلمهای از امور سیاسی بر زبان رانند؛ زیرا تعلق به ایشان ندارد.

بلکه به امور و خدمات خویش مشغول شوند و بس… هر نفسى بخواهد در نزد احبّا ذکرى از امور حکومت و دولت نماید که فلان چنین گفته و فلان چنین کرده، آن شخص که از احبای الهی (بهائیان) است، باید در جواب گوید: ما را تعلّق به این امور نه. ما رعیّت شهریارى هستیم و در تحت حمایت اعلیحضرت پادشاهى. صلاح مصلحت خویش خسروان دانند و بس». (همان، صص ۳۳۵-۳۳۶)

وی همچنین در «لوح ابن صدق» می‌نویسد: «هر نفسی را که می‌بینید در امور سیاسی صحبت می‌دارد بدانید که بهائی نیست، این میزان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ است؛ زیرا اساس امر بهائی الفت بین جمیع ملل و ادیان است و مکالمات سیاسی سبب تفرقه و حصول ضدیّت و تعصّب». (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج۳، ص۲۷۸)

در «لوح عزیزالله خان ورقا»، اطاعت از حکومت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به صراحت تصریح شده است: «… باری به نص قاطع جمال مبارک روحی لاحبائه الفداء ابداً بدون اذن و اجازۀ حکومت جزئی و کلّی نباید حرکت کرد و هر کس بدون اذن حکومت ادنی حرکتی نماید، مخالف امر مبارک کرده است و هیچ عذری از او قبول نیست، این امر الهی است؛ ملعبۀ صبیان نیست که نفسی چنین مستحسن شمرد و به میزان عقل خود بسنجد و نافع داند. عقول به منزلۀ تراب است و اوامر الهیه، نصوص ربّ الارباب. تراب چگونه مقابلی با فیوضات آسمانی نماید لعمرک هذا و هم مشهود و کل من خالف سیقع فی خسران مبین». (اشراق خاوری، گنجینۀ حدود و احکام، صص ۴۶۳-۴۶۴)

و در جای دیگر چنین می‌گوید: «دین از سیاست جداست. دین را در امور سیاسی مدخلی نه. بلکه تعلق به قلوب دارد و نه عالم اجسام. رؤساى دین باید به تربیت و تعلیم نفوس بپردازند و در امور سیاسی مداخله ننمایند…». (عبدالبهاء، خطابات، ج ۱، ص۳۳)

وی همچنین اطاعت از حکومت را از مسائل غیر قابل تفسیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند و می‌گوید: «امر قطعی الهی این است که باید اطاعت حکومت نمود و این هیچ تأویل برنمی‌دارد و تفسیر نمی‌خواهد. از جمله اطاعت این است: کلمه بدون اذن و اجازه حکومت نباید طبع گردد… ». (اشراق خاوری، گنجینۀ حدود و احکام، ص ۴۶۴)

۳-۲- شوقی افندی

شوقی در نامهای در ۱۷ دسامبر ۱۹۳۵ م. خطاب به یکی از پیروان خود می‌نویسد: «هیچ بهائی مؤمنی نباید تحت هیچگونه شرایطی خود را نسبت به برنامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی و یا سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هر حزب سیاسی متعهد سازد؛ زیرا وابستگی به چنین حزبی ضرورتاً متضمن انکار بعضی از اصول و تعالیم امر مبارک، یا به منزلۀ پذیرش ناقص بعضی از حقایق اساسیۀ آن می‌باشد. بنابراین، احبّاء باید خود را از فعالیت‌های حزبی و سیاسی برکنار نگاه دارند و نیز آنچه آنان باید به طور اصولی تحت همۀ شرایط از آن اجتناب کنند، تحزّبگرایی و طرفداری سیاسی در تمام اشکال آن است». (هورنبی، انوار هدایت، ص ۵۵۵)

همو در نامۀ دیگری به یکی دیگر از پیروان خود در ۲ مارس ۱۹۳۴ در تأکید بر این دیدگاه می‌نویسد:

«اصل عدم مداخله در امور سیاسیه، نباید چنین تعبیر شود که فقط باید از سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فاسد و سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فرقه‌ای و حزبی اجتناب شود؛ بلکه از هر سخنی دربارۀ هر یک از سیستم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فاسد و سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فرقه‌ای و حزبی اجتناب شود؛ بلکه از هر سخنی دربارۀ هر یک از سیستم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حاکم سیاسی مرتبط با هر یک از دولت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها باید دوری جست. نه فقط ما باید از جانبداری از احزاب، گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و سیستم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حاکم پرهیز کنیم؛ بلکه باید خود را از متعهد ساختن به هر گونه اظهاراتی که ممکن است به عنوان طرفداری و یا مخالفت با هر یک از فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و یا تشکیلات سیاسی موجود تلقی شود، امتناع نماییم. موضع اهل بهاء باید دوری و کنارهگیری تام باشد». (همان، ص۵۶۵)

شوقی همچنین هر حکم وضع شده در حکومت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را توسط بهائیان لازم الاجرا می‌داند: «آنچه را حکّام و اوليای امور در وطن عزيز قرار دهند و هر حُکمی را صادر نمايند و هر قانونی را وضع کنند، بهائيان فوراً در نهايت خلوص و جديّت و خيرخواهی و صداقت و امانت قلباً و فعلاً و لساناً در کلّ نقاط و در جميع شئون و احوال اطاعت نمايند و به قدر سمّ اِبره مخالفت ننمايند و تجاهل نکنند و انحراف نجويند». (شوقی، توقیعات مبارکه، ج۱، ص۲۳۳)

۳- دخالت در سیاست توسط رهبران و تشکیلات بهائی

با توجه به سخنان گفته شده معلوم شد رهبران بهائی، پیروان خود را  به شدت از حضور در سیاست منع نموده‌اند. با این وجود در میان آثار رهبران بهائی مشاهده میکنیم که بر خلاف این دستورات داده شده به پیروان، خود رهبران بهائی در چندین مورد، به گونه‌ی دیگری عمل کردهاند. در ادامه به چند مورد از دخالت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های عبدالبهاء، شوقی افندی و بیت العدل در سیاست، به اختصار اشاره‌ میشود.

۱-۳- عبدالبهاء

جنبش مشروطیت بدون شک از رویدادهای مهم و تأثیرگذار در تاریخ تحوّلات سیاسی ایران محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اثرات این رویداد در زندگی فرهنگی و سیاسی مردم، از سایر حوادثی که تا آن تاریخ در کشورمان پدید آمده بود، عمیق‌تر بوده است.

مظفرالدین شاه در چهاردهم جمادی الثانی ۱۳۲۴هـ.ق. فرمان تأسیس مشروطه را صادر کرد (احمد کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، ج۱، ص۱۱۹). او پس از آنکه نظام‌نامه انتخاباتی مجلس اوّل را در ۱۶جمادی الثانی ۱۳۲۴ه.ق. امضا کرد، درگذشت. محمدعلی میرزا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ که ولیعهد بود بر جای پدر نشست. وی از همان ابتدا مخالفت خود را با مشروطه به شکل‌های گوناگون نشان داد. محمدعلی شاه پس از سوء قصد به جانش تصمیم به سرکوبی کامل مشروطه و مجلس گرفت. شاه در ۲۲ جمادی الاولی ۱۳۲۶ به کمک قزاق‌ها و با فرماندهی لیاخوف روسی مجلس را به توپ بست و مجلس منحل گردید (همان، ج۲، صص۵۷۵-۶۷۶).

دورۀ استبداد صغیر محمدعلی شاه یک سال بیشتر دوام نیافت و مقاومت سرسختانه مردم تبریز در مقابل قوای دولتی، فعالیت‌های انجمن‌های محلی شهرها و ولایت‌های گوناگون، اعتراض بسیاری از علمای نامدار ایران و عراق به رفتار سرکوبگرانه محمدعلی شاه و فشار روس و انگلیس بر شاه ایران برای جلوگیری از رخ دادن انقلاب دیگر محمدعلی شاه را مجبور کرد در فرمانی به تاریخ ۱۴ربیع الثانی۱۳۲۷مشروطه را برگرداند و مجلس دوم در ۳۰ ذی القعده ۱۳۲۷ تشکیل شد. (همان، ج۲، ص۱۱۹)

در محرم ۱۳۳۰ بار دیگر مجلس به صورت تعلیق در‌آمد و مجلس سوم در۱۶ محرم ۱۳۳۳ تأسیس یافت. در دورۀ مشروطه ایران، رهبری بهائیان را عباس افندی بر عهده داشت. وی ابتدا بهائیان را از شرکت در فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی منع نمود، ولی پس از مدتی با بهتر شدن شرایط به بهائیان امر نمود تا در مجلس شورای ملی عضویت داشته باشند.

عبدالبهاء در اوائل مشروطیّت با ستایش از محمدعلی شاه قاجار در لوحی خطاب به ملا علي اكبر شهميرزادي چنین می‌نویسد:

«طهران، حضرت ايادي امر الله حضرت علي قبل اكبر عليه بهاء الله الابهي

اي منادي پيمان! نامهاي كه به جناب منشادي (حاج سيّدتقي) مرقوم نموده بوديد ملاحظه گرديد و به دقت تمام مطالعه شد … از انقلاب ارض طاء (طهران) مرقوم نموده بوديد، اين انقلاب در الواح مستطاب، مصرح بي‌حجاب، ولي عاقبت سكون يابد و راحت جان حاصل شود و سلامت وجدان رخ نمايد. سر بر سلطنت كبري در نهایت شوكت استقرار جويد و آفاق ايران به نورانيت عدالت شهرياري(محمدعلی شاه قاجار) روشن و تابان گردد. محزون مباشيد، مكدّر مگرديد، جمع ياران الهي را به اطاعت و انقياد و صداقت و خيرخواهي به سرير تاجداري دلالت نماييد؛ زيرا به نص قاطع الهي مكلّف بر آناند. زنهار! زنهار! اگر در امور سياسي نفسي از احباء مداخله نمايد و يا آنكه بر زبان كلمهاي براند… از قرار مسموع بعضي از بياني‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، یعنی تابعین میرزا یحیی در امور سياسي مداخله نموده و مينمايند، سبحان الله! بدخواهان اين را وسيله نموده و در محافل و مجالس ذكر بهائيان مينمايند که آنان را نیز در امور سیاسیه رأیی و فکری و مدخلی و مرجعی؛ با وجود آنکه بیانی‌ها خصم الدّ بهائیاناند… .

باري! گوش به اين حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها مدهيد … و شب و روز به جان و دل بكوشيد و دعاي خير نماييد و تضرع و زاري فرماييد تا اعليحضرت تاجداري در جميع امور نواياي خيريۀ اعليحضرت شهرياري واضح و مشهور، ولي نو هوساني چند گمان نمايند كه كسر نفوذ سلطنت به سبب عزّت ملت است. هيهات! هيهات! اين چه ناداني است و اين چه جهل ابدي، شوكت سلطنت سبب عزّت ملت است و نفوذ حكومت سبب محافظت رعيت، ولي بايد با عدل توأم باشد.

اعليحضرت شهرياري (محمدعلي ميرزا قاجار) الحمدلله شخص مجرباند و عدل مصوّر و عقل مجسّم و حلم مشخّص؛ در اين صورت، بايد عموم به خيرخواهي قيام نمايند و به آنچه سبب شوكت دولت و قوّت سلطنت و نفوذ كلمه و آبادي مملكت و ترقّي ملت است قيام نمايند … والسلام علي من اتبع الهدي. ۱۱ ج ۱ سنه ۱۳۲۵ ع ع». (آیتی، کشف الحیل، صص ۶۶۰-۶۶۱)

همچنین وی در لوحی که در صدر مشروطه، خطاب به یکی از مریدان خود در ایران نوشته، بهائیان را چنین توصیف می‌کند: «نه با اهل سیاست همراز و نه با حرّیّتطلبان دمساز، نه در فکر حکومت، نه مشغول به ذمّ احدی از ملت؛ از جمیع، جز ذکر حق غافل و بیزار و به نص قاطع، مطیع حکومت شهریار و به امر شدید منقاد سریر سلطنت به خود مشغولاند … در هیچ امری مداخله نکنند و به هیچ مسئلهای از مسائل سیاسیه نپردازند … این است روش و تکلیف بهائیان». (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۸، صص ۲۴۶-۲۴۷)

پس از خلع محمدعلى شاه و پيروزى مشروطهطلبان ايران و شكست كوششهاى سياسى روسيه در ايران، عباس افندى در ۱۳۲۹هـ.ق، يعنى پس از گذشت حدود چهار سال از نامۀ قبلى كه در آن مريدان بهائى خود را از مداخله در سياست منع كرده و به اطاعت سلطنت قاجار توصيه مىكرد، يك‌باره طرفدار مشروطيت شده و اصل عدم مداخله در امور سياسى را فراموش مىنمايد و در لوحی خطاب به دکتر یونسخان افروخته می‌نویسد: «هو الله! اي ثابت بر پيمان! نامه شما رسيد. از تفصيل يحيایي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اطلاع حاصل گرديد. سبب جميع اينها اختلاف احباست… حال بايد محاجّۀ اين گونه امور را كنار گذاشت، حال اين امور هر قسم پيش آيد، خوش است، بعد درست ميشود. اكنون بايد به جوهر كار پرداخت و با سياسيّون مراوده كرد و حقيقت حال بهائيان را بيان نمود… از پيش به شما مرقوم گرديد كه احباء بايد به نهايت جهد و كوشش سعي بليغ نمايند كه نفوسي از بهائيان از براي مجلس ملت انتخاب گردد. ابداً فرصت ندارم، مجبور بر اختصارم، عفو فرماييد و عليك البهاء الابهي ع ع. فدايي درگاه مولي الوري علياكبر الميلاني استنساخ نمود من شهر رمضان ۱۳۲۹». (آیتی، کشف الحیل، ص ۶۶۳)

همچنین در جای دیگر چنین دستور می‌دهد: «در خصوص عضویّت در مجلس احبّای الهی لازم است که به تمام قوّت به خدمت دولت و ملّت پردازند و به نهایت صداقت و خیر خواهی و پاکی و آزادگی حرکت کنند. حضرات ایادی را باید به هر قسم باشد، عضویت در مجلس داشته باشند». (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۲، ص ۲۶۳)

عبدالبهاء قبل از انتخابات دورۀ سوم مجلس در اواخر سال ۱۳۳۱هـ.ق. بار دیگر موضع خود را تغییر داد و طیّ تلگرافی از اسکندریّه مصر، اقدام برای عضویّت مجلس شورا را به کلی منع می‌نماید. «میرزا محمود زرقانی» در ذکر اقامت عبدالبهاء چنین می‌نگارند:

«و دیگر از جمله تلگرافات مهمه‌‌ای که در ایّام اقامت مبارک در رملۀ اسکندریه صادر شد تلگرافی در جواب احبّای طهران بود که عرائض شتی در خصوص انتخاب اعضای پارلمان ایران به ساحت انور اعلی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسید و جمیع استدعای آن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمودند که استیذان عضویّت حاصل نمایند تا بهائیان نیز بانتخاب نفوس پردازند ولکن به کلّی احبّاء را منع فرمودند و عین تلگراف مبارک در جواب ایشان به واسطه جناب میرزا غلامعلی دوا فروش این بود که «رضایت الهی خواهید نه عضویت پارلمان» و همچنین در این خصوص، شفاهاً می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرمودند که بعد از انقلاب تا حال مکرّراً اهل ایران به انتخاب نفوس و تشکیل دارالشوری پرداختهاند و نتیجهای حاصل نشده جز آنکه اختلال امور و انقلاب نفوس بیشتر گشته این مرتبه هم مثل سابق. در این صورت هر قدر احبّاء از این آشوب‌ها در کنار باشند و مشغول خدمت امرالله و نشر نفحات الله آسوده‌ترند.

انسان باید در امور وقتی اوقات عزیز را صرف نماید که منتج نتیجهای گردد و خدمتی به عالم انسانی نماید و سبب ترقّی و اتّحاد ملّت شود، نه باعث اختلال امور و ترویج اغراض نفوس». (زرقانی، بدائع الآثار، ج۲، ص ۳۷۰)

ملاقات‌های عبدالبهاء با دوست محمدخان معیّرالممالک (داماد ناصرالدین شاه)، جلال الدوله (پسر ظلّ السلطان)، سیّدحسن تقیزاده، میرزامحمد قزوینی و سردار اسعد بختیاری در اروپا و امریکا طی سال‌های ۱۹۱۳-۱۹۱۰ میلادی نشان از ارتباط بهائی‌ها با مشروطیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. (فيضي، حيات حضرت عبدالبهاء و حوادث دورۀ ميثاق، صص ۱۷۵-۱۷۲)

دولت آبادی به نفوذ بهائیان در اغلب دوایر دولتی اذعان دارد و می‌گوید: «انگلیسیان حالا که می‌خواهند سیاست از دست رفتۀ خود را در داخلۀ مملکت دوباره به دست بیاورند، یکی از وسایل آن گرفتن حربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی است که در دست رقیب زورمند خویش مشاهده می‌نمایند و این حربه، یعنی به کار انداختن طایفۀ بهائی – که در اغلب دوایر دولتی مصدر کار هستند – از حربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مؤثری است که انگلستان ناچارند آن را در دست دشمن نگذارند و بلکه اگر بتوانند به دست خود گرفته، از آن استفاده نمایند». (دولت آبادی، حیات یحیی، ج ۱، ص ۳۱۶)

کسروى نیز گزارش داده است که بهائیان در انقلاب مشروطه نقش مؤثری داشتهاند: «چگونگى آنکه در نیمه‏هاى اردیبهشت یکى از مشروطه‏خواهان کسانى را در بازار دید که آگهی‏هایى به دیوار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏چسبانند … روى سخن به محمدعلی میرزا می‏داشت و نزدیک به این، جمله‏هایى می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏نوشت: ما گروه بهائیان که از زمان ناصرالدین شاه در پىِ آزادى و آشکار گردانیدن دین خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏بودیم و دچار کشتار و تاراج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردیدیم و سپس نیز این رنج‌ها را در راه مشروطه بردیم، همه براى این می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏بود که همچون دیگران آزاد باشیم. مشروطه را براى آزادى خود بنیاد نهادیم … اگر به ما آزادى داده نشود، از هیچگونه کشتن و سوزاندن و برانداختن باز نخواهیم ایستاد…». (کسروی، تاریخ مشروطه، ص۵۶۰)

اینکه هدف عبدالبهاء از امر به دخالت در امور مشروطه – ولو در زمان کوتاهی- چه بوده را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان در دو مطلب جستوجو نمود: یکی چنانچه کسروی اشاره نمود به رسمیت شناختن آئین بهائی در کشور و به دست آوردن آزادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای بهائیان؛ و دیگری اینکه بهائیان می‌خواستند پیشگویی بهاءالله در کتاب «اقدس» مبنی بر جمهور شدن تهران را از معجزات وی به شمار آورند و سعی در احقاق این پیشگویی داشتند تا عدهای را بدین وسیله بهائی نمایند، چنانچه در کتاب «کواکب الدریه» نیز این دلیل ذکر شده است:

«حاجى شیخ فضل‏الله نورى… در میدان توپخانۀ طهران بر منبر رفته، مشروطه‏خواهان و (آزادی خواهان) را بابى و بهائى خواند و کتاب «اقدس» را که مرجع (بهائیان) است به وسیله‏اى جسته بر سر منبر گشود و این آیه را قرائت نمود: ان یا ارض الطاء سوف تنقلب فیک الامور و یحکم علیک جمهور الناس، پس «اقدس» را بست و قرآن را گشود و قسم یاد نمود که «اقدس» کتاب بهائى و آیۀ مذکوره در او است و معنا این است که: اى زمین طهران، زود باشد که در تو امور منقلب گردد و حکم جمهور (مردم) جارى شود.

بعد از آن گفت به این دلیل، بهائیان مشروطه خواهند و سعی‏ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏کنند که حکم جمهور یا مشروطه در طهران جارى و امور سلطنت و حکومت ایران منقلب شود تا آن را دلیل بر غیب‏گویى بهاءالله بشمرند و معجزۀ او قرار داده، مردم را بهائى کنند». (آیتی، کواکب الدریه، ص۱۶۳)

«ادوارد براون» نیز به این نکته اذعان می‌کند که بهائیان جز برای منافع شخصیشان از مشروطیت حمایت ننمودند:

«به خواهش بعضى از دوستان ایرانى عریضه به مجتهدین کبار نجف اشرف نوشته بودم که شاید آن را دیده باشید و به قدر فهم خود، بعضى نصایح دادم و در این اواخر، کسى میرزامحمدعلى خان شیبانى نام، ملامت‏نامه‏اى نوشته است که چرا به مجتهدین نوشتم و به عباس افندى ننوشتم؛ ولى به اعتقاد خود خوب کردم که از بعضى قراین استنباط شده است بهائیان اگر طرفدار شاه مخلوع هم نبودند، به هر حال درد مشروطیت را نداشتند!» (زریاب و افشار، نامه‏های ادوارد براون به سیّدحسن تقی‏زاده، ص۳۴)

۲-۳- شوقی افندی

از دیدگاه آئین بهائی، مراحل تاریخی نشو و نمای این تشکیلات به سه عصر قابل تقسیم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باشد: عصر رسولی، عصر تکوین و عصر ذهبی. عصر رسولی شامل زمان زیستن باب، بهاء‌الله و عبدالبهاء و عصر تکوین، عصر تأسیس و توسعۀ تشکیلات اداری بهائی برای رسیدن به عصر ذهبی است.

در واقع عصر تکوین، حلقۀ اتصالی بین دو عصر رسولی و ذهبی، برای رسیدن به حکومت بهائی در هر کشور است. این موضوع در متن زیر توسط شوقی افندی بیان گردیده است:

«الواح مُتقَنِه وصايای حضرت عبدالبهاء حلقۀ اتّصالی است که عصر گذشته را با عصر کنونی که موسوم به عصر تکوين و موصوف به عصر انتقال است، اِلی الأبد مرتبط ميسازد، و اَزهار و اَثمار اين عصر، انتصارات و فتوحات باهِرِه‌ای است، که طليعۀ عصر ذهبی دور جمال ابهی خواهد بود.

ياران عزيز، قوای دافعۀ نافذۀ ساريه از دو ظهور مستقلِّ مُتعاقِب و متتابع، بر اثر هِمَم و مجهودات حاميان برگزيدۀ امری که صِيتش به اَقصی نقطۀ عالم رسيده واضحاً مشهوداً، در مؤسّسات و مشروعات بَهيّه، به تدريج حلول مي‌نمايد، و مُجسّم و مُصوّر و مشخّص مي‌گردد.

و اين تأسيسات، از مفاخر و امتيازات اين عصر است، و بر ماست که با رفتار و کردار خود اين عصر را مخلَّد و جاويدان سازيم؛ زيرا نفوذ و تأثير مؤسّساتی که اکنون در حال تکوين است و بايد مآلاً سلطنت الهيّه که حاکی از حلول عصر ذهبی جمال قدم است بر آن مستقر شود، منوط و معلّق به مجهودات حاليّه و علی الخصوص به درجه همّت و کوششی است که در تأسّی و اقتدا به روش اسلاف دلير و جانفشان مبذول مي‌گردد». (شوقی، دور بهائی، ص ۳)

شوقی افندی همچنین هفت مرحله تا رسیدن به حکومت جهانی را برای پیروانش بیان می‌دارد:

«دورۀ مجهوليّت که اوّلين مرحله در نشو و نمای جامعۀ اهل بهاست و مرحلۀ ثانيه، مظلوميّت و مقهوريّت که در وقت حاضر در کشور ایران امر مبارک جمال ابهی آن را طی می‌نماید، هر دو منقضی گردد و دورۀ ثالث که مرحلۀ انفصال شريعة الله از اديان عتيقه است چهره بگشايد و اين انفصال بنفسه مقدّمۀ ارتفاع علم استقلال دين الله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبۀ اهل بهاء و مساوات پيروان جمال ابهی با تابعان اديان معتبره در انظار رؤسای جهان و اين استقلال ممهّد سبيل از برای رسميّت آئين الهی و ظهور نصرتی عظيم شبيه و نظير فتح و فيروزی که در قرن رابع از ميلاد حضرت روح در عهد قسطنطين کبير نصيب امّت مسيحيّه گشت و اين رسميّت به مرور ايّام مبدّل و منجر به تأسيس سلطنت الهيّه و ظهور سلطۀ زمینيه، شارع اين امر عظيم گردد. و اين سلطنت الهيّه مآلاً به تأسيس و استقرار سلطنت جهانی و جلوۀ سيطرۀ محيطۀ ظاهری و روحانی مؤسّس آئين بهائی و تشکيل محکمۀ کبری و اعلان صلح عمومی‌ که مرحلۀ سابع و اخير است منتهی گردد». (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوقی، توقیعات مبارکه ۱۹۵۲ ۱۹۵۷، صص۱۱۱-۱۱۲)

سیر تکاملی آئین بهائی در آثار شوقی افندی متشکل از مراحل مجهولیت، مظلومیت و مقهوریت، انفصال، استقلال، رسمیت، حکومت محدود و حکومت جهانی است. این موضوع نشان می‌دهد بهائیان بر این باورند روزی خواهد آمد که آئین بهائی، دین اکثریت جامعه خواهد شد و ناگزیر بهائیان باید حکومت کنند و برای ادارۀ جامعه نقشی در سیاست مملکت یا جهان داشته باشند و مدتی پس از آن روز آئین بهائی نه تنها حکومت محدود و منطقهای خواهد داشت؛ بلکه حکومت جهانی نیز از آن او خواهد شد.

لذا اینکه آئین بهائی را آئینی سکولار و مخالف حکومت بدانیم از اساس اشتباه است و مسئلۀ تشکیل حکومت و برنامهریزی برای آن توسط شوقی افندی با اصل عدم دخالت در سیاست در تناقض آشکار است.

حال خوب است تقریراتی که «عبدالحمید اشراق خاوری» از کتاب «اقدس» در موضوع اینکه بهاءالله به کلّی حکومت کردن را از خود و پیروانش سلب نموده بیاوریم تا تفاوت‌هایی که بین این گفتۀ شوقی مبنی بر تشکیل حکومت با گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بهاءالله به خوبی روشن شود:

«تالله لا نريد ان نتصرّف فی ممالککم»، ای سلاطين، ما نيامديم شما را از روی تخت برداريم و خود به جای شما بنشينيم، زمام امور دنيا دست شما باشد، «بل جئنا لتصرّف القلوب»، ما آمدهايم که مدائن قلوب نفوس را تسخير کنيم، ما به محبّت قلوب احتياج داريم و آمدهايم دل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مردم را به حقّ جلّ جلاله متوجّه کنيم. کار به سلطنت شما نداريم، شما هم صاحب قلب هستيد، قلوبتان را بدهيد به حقّ و به او توجّه کنيد. «انّها لمنظر البهاء»، در حقيقت قلوب مردم است که نظرگاه جمال مبارک و اسم اعظم است. «يشهد بذلک ملکوت الاسماء لو انتم تفقهون»، ملکوت اسماء الهی، يعنی وجود سلاطين در اين عالم که هر کدام مظهر قدرت و اسماء و صفات هستند، شاهد بر اين حال است که ما هيچ وقت خيال مبارزه با سلطنت ظاهری نداريم. «و الّذی اتّبع مولاه»، ای گروه سلاطين، نفوسی که به اين امر مبارک مؤمن شده‌اند و حقّ را در اين دوره شناخته‌اند، اين نفوس اعتنایی به سلطنت شما ندارند، تا چه رسد به خود من که آفريدگار جهان هستم.

مقصود از اين آيه اينکه می‌فرمايند، مادامی‌که بندگان من و نفوسی که به من مؤمن شده‌اند، اعتنایی به دنيا ندارند و از دنيا منقطع هستند، چطور شما می‌گویيد که خود بهاءالله طالب تخت و تاج ظاهری است؛ يعنی وقتی بندگان من اعتنایی به تخت و تاج ظاهری ندارند، ديگر کيفيّت حال خود من معلوم است. باری می‌فرمايند: «و الّذی اتّبع مولاه انّه اعرض عن الدّنيا»، اشخاصی که مولای خود را در اين ظهور مبارک پيروی کرده‌اند و به او مؤمن شده‌اند از جميع دنيا اعراض کرده‌اند، «و کيف هذا المقام المحمود»، تا چه برسد به خود مظهر امر الهی که ابداً و اصلاً اعتنایی به شما و شئون ظاهرۀ شما ندارد. «دعوا البيوت»، ای گروه پادشاهان که به زيارت خانۀ کعبه، زيارت بيت المقدّس و ساير مقامات می‌رويد، رها کنيد اين خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را؛ «ثمّ اقبلوا الی الملکوت»، و توجّه کنيد به ملکوت الهی و مظهر امر الهی. «هذا ما ينفعکم فی الآخرة و الاولی»،  توجّه به ملکوت است که در اين دنيا و در نشئۀ ديگر به درد شما می‌خورد. «يشهد بذلک مالک الجبروت لو انتم تعلمون»، خدا به اين مسئله شهادت می‌دهد، اگر شما دانا باشيد». (اشراق خاوری، تقريرات دربارۀ کتاب مستطاب اقدس، صص۱۹۸-۱۹۹)

همچنین به نمونۀ دیگری که می‌توان راجع به روابط سیاسی شوقی با سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیاسی داخل و خارج اشاره نمود این است که در طول سالهاى ۱۳۲۴تا ۱۳۲۵ش تأكيدهاى مكرّر شوقى افندى به بهائيان ايران مبنى بر عدم مداخله در امور سياسى كه آن هم با اوضاع سياسى ايران خاصه جدایى آذربايجان از ايران و حوادث ناشى از آن احوالات ارسال شده بود، براى بعضى از بهائيان ترديدهایی را در مورد زعماى بهائيت در ايران – كه دائماً با رجال سياسى و خارجى در ارتباط بودند – به وجود آورد.

دكتر لطف الله حكيم، عضو برجستۀ محفل ملى بهائيان ايران، چون اوضاع تشتت‌زاى عوام بهائى را چنين ديد، به نمايندگى از جانب سياست‌بازان بهائى در ايران، نامه‌اى اعتراض آميز به شوقى افندى نوشت و تقاضاى پاسخ صريح در اين خصوص را درخواست نمود. شوقى افندی مجبور شد در پاسخ نامۀ لطف الله حکیم به مطالبى تصريح كند كه نه تنها مخالف تصريحات قبلى در خصوص عدم مداخله در امور سياسى، بلكه مبيّن موقعيت و روابط سياسى بهائيان با ديگر سازمانهاى سياسى و خارجى در ايران است. (نجفی، بهائیان، ص۱۱۰)

متن این نامه به شرح زیر است: «ترجمۀ توقيع مورّخ ۸ اكتبر سنه ۱۹۲۷ به افتخار جناب دكتر لطف الله حكيم عليه بهاء الله. محبوب گرامى و همكار عزيز محبوب گرامی و همکار عزیز، با شما کاملاً موافقم که مقصود از عدم مداخله در امور سیاسیه عدم رابطۀ احباء با عالم خارج نیست، امیدوارم به دوستان تفهیم نمایید که داشتن روابط نزدیک با رعایت حد اعتدال با اولیای امور و نمایندگان خارجه و رؤسای افکار عامه در پایتخت لازم و ضروری است…». (مجلۀ اخبار امرى، ش ۹، ۱۰۲ بدیع، ص۱۰)

۳-۳- بیت العدل

در این قسمت به گزیده‌ای از پیام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بیت العدل که اصل عدم دخالت در امور سیاسی و تبعیت از حکومت را فراموش کرده‌اند، پرداخته می‌شود.

۱-۳-۳- پیام ۲ تیر ۱۳۸۸

در این پیام با اشاره به حوادث سال ۱۳۸۸ در ایران و استقامت بهائیان چنین آورده شده است: «… نمی‌توانید نسبت به مشکلاتی که گریبانگیر هموطنان عزیزتان است بی‌اعتنا باشید. استقامت در مقابل مشقّات و تضییقات بی‌شمار در طول سال‌های متمادی، شما را به خوبی آماده ساخته است که در حلقۀ خویشاوندان، دوستان، آشنایان و همسایگان چون نمادی از ثبوت، قد برافرازید و چون مشعلی فروزان، نور امید و شفقت برافشانید.

اطمینان به آیندۀ درخشان ایران را در قلوبتان زنده نگاه ‌دارید و بر این باور استوار مانید که سرانجام نور معرفت و دانایی، غمام تیرۀ جهل و نادانی را زائل خواهد ساخت، عدالت‌خواهی و انصاف‌طلبی مردم سبب خواهد شد که از چنگ تهمت و افترا رهایی یابند، و محبّت و وداد بر نفرت و عناد چیره خواهد گشت».

اینکه چطور می‌شود نسبت به امور سیاسی کشور ایران موضعی نداشت و در عین حال نسبت به مشکلاتی که برای هموطنان در اثر مداخله در سیاست به وجود آمده است، بیاعتنا نبود جای سؤال دارد.

بر طبق نصوص صریح امری، بهائیان باید تبعیت محض از حکومت داشته باشند، ولی در جریان وقایع سال ۱۳۸۸ در ایران، بیت العدل صراحتاً از این تبعیت سرباز می‌زند و از پیروان بهائی خود می‌خواهد به خویشاوندان، دوستان، آشنایان و همسایگان خود در جهت از بین بردن حکومت فعلی امید دهند و آنها را به شوراندن علیه حکومت ایران تشویق کنند و امیدوار است مردم بتوانند حکومت را تغییر دهند.

این سخنان بیت العدل، نقض نامۀ شوقی در ۲۱ دسامبر ۱۹۴۸ خطاب به یکی از احبّاء است که می‌نویسد: «اصل اساسی که باید مورد توجه ما قرار گیرد، اطاعت از دولت حاکم است در کشوری که در آن زندگی می‌کنیم. ما نمی‌توانیم به صرف اینکه شخصاً به حکومت استبدادی علاقهای نداریم وقتی چنین حکومتی بر سر کار آمد از اطاعت آن سرپیچی کنیم و نیز مأذون نیستیم به نهضت‌های زیرزمینی یعنی اقلیت‌هایی که بر علیه حکومت وقت شورش می‌کنند بپیوندیم». (هورنبی، انوار هدایت، ص۵۵۸)

۲-۱-۳- پیام ۴ دی ۱۳۸۶

در این پیام، بیت العدل پس از ابراز نگرانی دربارۀ وضعیت بهائیان در ایران چنین آورده است:

«… اکنون سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جامعۀ مدنی ایران در داخل و خارج از کشور و تعدادی از احزاب سیاسی نیز به جمع مدافعان شما پیوستهاند. چنانکه اخیراً، بعضی احزاب سیاسی رسماً نگرانی خود را دربارۀ آزار و اذیّت بهائیان ایران اعلام نمودند و در یک مورد، رسمیّت دیانت بهائی را به عنوان یک اقلّیّت مذهبی خواستار شدند. جامعۀ بین‌المللی بهائی به نمایندگی از طرف بهائیان سراسر جهان مراتب قدردانی خود را به بعضی از این سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها اعلام نموده است».

این پیام بیت العدل، این گفتار بهاءالله را در کتاب «اقدس» که پیش‌تر اشاره شد «هیچکس حقّ اعتراض به حکّام و دولتمردان ندارد، باید آنان را به خود واگذاشت…» به صراحت، زیر پا گذاشته است، اینکه بتوان احزاب سیاسی را در جهت منافع خود به کار گرفت جز با مذاکره با اهل سیاست به دست نمی‌آید و از اینجا معلوم می‌شود بیت العدل همواره در حال رایزنی با امرای سیاسی است. نیز اینکه بیت العدل همواره در پی ایجاد کمپین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای خود بر ضدّ دولت ایران است چیزی است که بر خلاف ادعای عدم دخالت در سیاست و اطاعت از حکّام و دولتمردان می‌باشد.

۳-۱-۳- پیام ۱۰ آبان ۱۳۸۷

در این پیام به طور مشخص از عدم رابطۀ سیاسی با اسرائیل سخن به میان آمده است:

«… روابط مرکز جهانی بهائی با اسرائیل مانند سایر کشورهای جهان، بر اساس اطاعت از قوانین مدنی آن مملکت و عدم وابستگی و دخالت در امور سیاسی استوار است».

۱-۳-۱-۳- رابطۀ بهائیت و اسرائیل

در اینجا خوب است قدری دربارۀ روابط سیاسی بهائیان و اسرائیل کنکاش کنیم و ببینیم آیا آئین بهائی به زعم خود فاقد رابطۀ سیاسی با اسرائیل است یا خیر؟

در ۱۴ مِي ۱۹۴۸ انگلستان به قيموميّت فلسطين پايان داد و همان روز شوراي ملي يهود در تل‌آويو تشكيل و تأسيس دولت اسرائيل اعلام شد. در اين زمان شوقي افندي در پيام نوروز ۱۳۳۰هـ.ش. نظر مثبت خود را دربارۀ تأسيس اسرائيل اعلام كرد: «مصداق وعدۀ الهي به ابناي خليل (فرزندان حضرت ابراهيم) و ورّاث كليم (وارثان حضرت موسي) ظاهر و باهر و دولت اسرائيل در ارض اقدس مستقر و به روابط متينه به مركز بينالمللي جامعۀ بهائي مرتبط و به استقلال و اصالت آئين الهي مقر و معترف و به ثبت عقدنامۀ بهائي و معافيت كافۀ موقوفات امريه در «مرج عكا» و «جبل كرمل» و لوازم ضروريۀ بناي بنيان مقام اعلي از رسوم دولت و اقرار به رسميت ايام تسعۀ متبركۀ محرمه موفق و مؤيد». (شوقی، توقيعات مباركه ۱۹۵۲-۱۹۴۵، صص۲۹۰-۲۹۱)

شوقي پس از اينكه تأسيس دولت اسرائيل را صحيح و پيش‌بيني شده مي‌داند، به شوراي بين‌المللي بهائيان كه خود به وجود آورده بود، سه وظيفۀ مهم را توصيه مي‌كند. اوّلين وظيفه پس از تأسيس دولت اسرائيل، ايجاد حسن رابطه با آن دولت است: «اوّل آنكه با اوليای حكومت اسرائيل ايجاد روابط نمايد…».

شوقي ايجاد رابطه با دولت اسرائيل را با ايجاد تشكيلات آتيۀ بهائيت مرتبط دانسته مي‌نويسد: «ثالثاً با اولياي كشوري در باب مسائل مربوط به احوال شخصيه، داخل مذاكره شود و چون اين شوري كه نخستين مؤسسۀ بين‌المللي و اكنون در حال جنين است توسعه يابد، عهده‌دار وظايف ديگري خواهدشد و به مرور ايام، به عنوان محكمۀ رسمي بهائي شناخته خواهد شد». شوقي براي اينكه محكمۀ رسمي بهائيت را مورد حمايت اسرائيل قرار دهد، شناخت و حقانيت دولت جديد‌ التأسيس را اعلام كرد و ايجاد حسن رابطه را با اين دولت توصيه مي‌كند. وي همچنين طي نقشه ده سالۀ خود ضمن هدف بيست و چهارم، حمايت از دولت اسرائيل را به همۀ دولت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاي جهاني ترجيح داده و به بهائيان توصيه مي‌كند كه در تأسيس شعب محافل روحاني و ملي بهائي بر حسب قوانين و مقررات حكومت اسرائيل، اينگونه محافل را تأسيس كنند. (رائین، انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، ص۱۷۰)

«بن‏گوریون»، نخست‏ وزیر وقت اسرائیل صمیمیت میان رژیم اسرائیل و قاطبۀ بهائیان را گسترده توصیف می‌کند. در نشریۀ رسمى محفل ملى بهائیان ایران این مطلب چنین آمده است: «با نهایت افتخار و مسرّت، بسط و گسترش روابط آئین بهائی با اولیاى امور دولت اسرائیل را به اطلاع بهائیان می‌رسانیم و در ملاقات با «بن‏گوریون» نخست‏ وزیر اسرائیل، احساسات صمیمانۀ بهائیان را براى پیشرفت دولت مزبور به او نمودند و او در جواب گفته است: از ابتداى تأسیس حکومت اسرائیل، بهائیان همواره روابط صمیمانه با دولت اسرائیل داشته‏اند». (مجلۀ اخبار امری، ش۵، ۱۰۸ بدیع، صص ۸ و ۱۴)

شوقی افندی برای توسعۀ آئین بهائی، در پی جلب حمایت یهودیان آمریکا بر آمد. از این‌رو، از حافظان منافع آئین بهائی در آمریکا خواست به هر نحو، این امر انجام شود. همچنین برای جلب موافقت همه جانبۀ «بن گوریون»، نخست وزیر اسرائیل بسیار کوشید. این عمل، زمینۀ اقدامات بعدی شوقی را برای پیوند بیشتر با اسرائیل فراهم می‌کرد. این مطلب، در تلگراف محرمانۀ شوقی افندی برای محفل بهائیان آمریکا در ۱۹ آوریل ۱۹۵۲، دربارۀ سفر نخست وزیر اسرائیل آمده است:

«… برای تأسیس و استقرار مرکز جهانی امرالله، اقدامات وسیعه به کمال سرعت به عمل آمده است. هیئت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ایادی امرالله، از هر یک از قطعات عالم، متوالیاً تعیین گشته و پنج نفر از آنها اکنون به ایفای وظایف در ارض اقدس مشغولاند، هنگام مسافرت رئیس الوزرای دولت اسرائیل به آمریکا محفل ملی آمریکا با او ملاقات و مصاحبه نموده و آثار امری را به او تقدیم داشته اند و هجده قطعه اراضی به مساحت بیست و دو هزار متر مربع، بر وسعت اوقاف بین الملل بهائی در دامنۀ جبل «کرمل» اضافه گردیده است. … نقشۀ مشرق الاذکار کرمل – که ابتکار رئیس هیئت بین الملل بهائی است – تکمیل و اتمام پذیرفته است.

معافیت اعتاب مقدسه از رسول دولتی و سایر مزایایی که از طرف وزارت دارایی دولت اسرائیل اعطا شده بود، اکنون شامل بیت حضرت عبدالبهاء و مسافرخانۀ شرقی و غربی نیز گردیده است…». (سالنامۀ جوانان بهائی ایران، ج ۳،  ۱۰۸و ۱۰۹ بدیع، ص ۱۳۰)

هیئت بین‏ المللى بهائى (بیت ‏العدل جنینی) در نامهاى که ۱ ژوئیۀ ۱۹۵۲ براى محفل ملى بهائیان ایران ارسال کرد به رابطۀ صمیمانۀ شوقى با دولت اشغالگر صهیونیستى اذعان کرده است: «روابط حکومت  با حضرت ولى امرالله و هیئت بین‏ المللى بهائى، دوستانه و صمیمانه است و فی ‏الحقیقه جاى بسى خوش‌وقتى است که راجع به شناسایى امر در ارض اقدس موفقیت‌هایى حاصل گردیده است». (مجلۀ اخبار امری، ش۵، ۱۰۹ بدیع، ص۱۶)

همچنین در مقالهای با عنوان «آئین بهائی» در شمارۀ ۲۲ مجلهای فرانسوی و وابسته به صهیونیسم و اسرائیل، به نام «زمین بازیافته» (اسرائیل) در ۲ سپتامبر ۱۹۵۲ که به قلم یکی از نویسندگان یهود، چاپ و منتشر شده است، انطباق اهداف یهودیان با عقاید بهائیان، در برپایی کشوری مقتدر به نام «اسرائیل» اعلام شده است. (مجلۀ اخبار امری، ش ۸ و ۹، ۱۰۹ بدیع)

این شواهد و شواهد بسیار دیگری که در این مقاله، مجال پرداختن به آن نیست، نشان دهندۀ ارتباط سیاسی عمیق میان سران اسرائیل و بهائیان است و اینکه آنها بخواهند علایق، منافع و اهداف مشترک خود را با سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کشور اسرائیل انکار کنند کاری عبث است.

۴-۱-۳- پیام ۲ فروردین ۱۳۸۵

در این پیام، بیت العدل ضمن محکوم کردن فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های حکومت ایران علیه بهائیان به طور صریح مخالفت خود را با دستورات و تصمیمات دولت ابراز می‌کند: «… دولت خواستار تعطیل مؤسّسۀ آموزشی شد و جامعۀ بهائی این امر را اجابت نمود، ولی بهائیان نمی‌توانند به خواسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های غیر قابل قبول تن در‌ دهند. … شواهد موجود حاکی از آن است که اولیای امور مجهودات خود را برای ایجاد خفقان جامعه مضاعف نمودهاند، تا از طریق اجرای تدابیر غیر اخلاقی مندرجه در سند محرمانهای که در سال ۱۹۹۱ از طرف شورای عالی انقلاب فرهنگی جمهوری اسلامی‌ایران صادر و توسّط حجّت الاسلام سیّد محمّد گلپایگانی، منشی شورا، امضا و از طرف رهبر جمهوری اسلامی‌ایران آیت الله علی خامنهای به تصویب رسیده به نیّات خود جامۀ عمل بپوشانند».

این پیام مخالفت آشکاری با سخن عبدالبهاء که پیش‌تر نیز اشاره شد دارد، در آنجا می‌گوید: «تا توانید بکوشید که حکومت آن سامان نهایت رضایت و امنیت از شما داشته باشد…».

عبدالبهاء این تبصره را در سخنانش اضافه ننموده است که اگر خواسته‌ای غیر‌ قابل قبول به نظر شما بهائیان آمد آن را قبول نکنید؛ بلکه حکم به اطاعت در تمام امور حاکمان داده است. همچنین اینکه اولیای امور چه سندی با چه محتوایی را به تصویب رسانده‌اند و بهائیان از آن ابراز نارضایتی کنند، به معنای عدم تمکین از امر حکومتی است. در اینجا خوب است نامۀ شوقی خطاب به محفل روحانی ملی ایالات متحده و کانادا مورّخ ۱۲ ژانویه ۱۹۹۳ را بیاوریم و به بیت العدل گوشزد کنیم.

طبق این سخن شوقی افندی صحبت دربارۀ شخصیتهای سیاسی که در پیام مزبور نام دو نفر از آنها برده شده است، نقض آشکار سخن رهبرشان است: «حضرت ولیّ امرالله از من میخواهند که به واسطۀ شما توجه دوستان را به این امر لازم معطوف دارم که حداکثر دقت را در بیانات و اظهارات عمومی خود به کار بندند، مبادا چه له و چه علیه شخصیتهای سیاسی صحبتی کنند. این اوّلین واقعیتی است که باید مرکوز ذهن خود سازند در غیر این صورت، احباء را درگیر در امور سیاسی خواهند ساخت که برای امر الهی فوق العاده خطرناک است». (هورنبی، انوار هدایت، ص ۵۵۳)

۵-۱-۳- پیام ۵ آذر ۱۳۸۲

در این پیام، بیت العدل امرای سیاسی کشور ایران در دوران قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی را آشکارا ‌مورد سرزنش قرار می‌دهد: «…كشور ایران که در دام استبداد فرسودۀ قاجار و پنجۀ زمامداران بی‌لیاقتش اسیر و گرفتار بود بیش از پیش در مرداب نادانی و انحطاط فرو رفت.

سیاستمداران فاسد رشوه‌خوارش بر سر بهره‌گیری از ثروت رو به زوال كشوری که در آستانۀ ورشکستگی بود به رقابت با یکدیگر ادامه دادند. … پس عجب نیست كه مردی سپاهی‌ و طالب نام و نشان با استفاده از هرج و مرج ناشی از جنگ جهانی اوّل زمام قدرت را به دست گرفت و حكومتی مبتنی بر استبداد نظامی تشكیل داد.

در نظر او و جانشینش نجات ایران از آﻻم بی‌شمارش منوط به اجرای برنامه‌هایی منظّم برای اشاعۀ تمدّن غرب بود. … در سال ١٣٥٧ شمسی مردم ایران بساط آن حكومت مستبد را برچیدند و آن را به همراه دعاوی پوچ کاذبش به وادی فراموشی سپردند.

انقلابشان دستاورد اتّحاد گروه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های متعدّد، امّا نیروی محرّكه‌اش آرمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اسلام بود. … حال پس از گذشت قریب بیست و پنج سال باید دید که اکثر مردم ایران به چه سان از تحقّق وعده‌های انقلاب سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند. امروز فریاد نارضایتی و خشم جوانان و اعتراض علیه شیوع فساد، دسیسه‌های سیاسی، سوء رفتار با زنان و سركوب‌کردن اندیشه و اندیشمندان و عدم رعایت حقوق بشر از هر گوشۀ ایران به گوش می‌رسد».

گرچه نمی‌توان منکر ضعف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هر حاکم یا دولتمرد در طول تاریخ شد، ولی باز به بیت العدل باید گوشزد نمود که شما حقّ دخالت در امور سیاسی و اظهار نظر دربارۀ عمل دولتمردان هر کشور را ندارید.

چنانچه ادعای عدم دخالت در سیاست در آئین بهائی وجود دارد، پس چرا به وضوح از اوضاع سیاسی موجود در کشور ایران انتقاد می‌کنید و در کمال خضوع و خشوع از دستورات دولتمردان اطاعت نمی‌نمایید؟

۴- دخالت در سیاست توسط پیروان آئین بهائی

۱-۴- دوران رهبری عبدالبهاء بر بهائیان

دوران رهبری عبدالبهاء بر بهائیان مقارن با اتفاقات مهمی ‌در تاریخ ایران بود، «نهضت مشروطه» شکل گرفت که پیش‌تر دربارۀ نقش بهائیان در اتفاقات و حوادث مشروطه سخن رفت، همچنین «نهضت جنگل» به وجود آمد که منابع تاریخی بر نقش بهائیان در آن دوران تأکید داشته و علت شکست این نهضت را آنان عنوان نمودند. پس از آن، کودتای ۱۲۹۹ شمسی شکل گرفت که بار دیگر منابع تاریخی بر نقش بهائیان در آن کودتا صحّه گذاشته‌اند. در این قسمت به تنی چند از تاثیرگذارترین افراد بهائی در این اتفاقات اشاره می‌شود.

       ۱-۱-۴- میرزا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ اسدالله خان وزیر

«میرزا اسدالله خان» در سال ۱۲۶۳ قمری در اصفهان متولّد شد. او فرزند «میرزا فتح‏الله خان»، از مستوفیان و وزراى عهد ظل السلطان در اصفهان است، نسب او به فتحعلى خان اعتمادالدولۀ زمان شاه سلطان حسین مى‏رسد.

میرزا اسدالله خان از مردان با كفایت و امین و در شغل خود حاذق و ماهر بوده، و به حسن خلق و سیرت پسندیده شهرت داشته، و در ۱۳۳۶ قمری به سن ۷۳ سالگى وفات یافته و در تخت فولاد مدفون گردید. (مهدوی، اعلام اصفهان، ج۱، ص۵۳۱)

ميرزا اسداللهخان وزیر، مدت سى سال وزارت ماليۀ اصفهان در زيردست حاكم مستبد مقتدرى مثل ظلّ‏السطان را داشت. موقعيت خطرناك اسدالله خان بدين قرینه قابل تصوّر است كه در غائلۀ بابى‏كشى در اصفهان جان بسيارى از بهائيان را نجات داد. (آیتی، کواکب الدرّیه، ج۳، صص ۴۱-۴۲)

میرزا حیدرعلی اصفهانی که از بهائیان قدیمی ‌بوده است و با وزیر دوستی داشت دربارۀ اسدالله خان این‌چنین نوشته: «کوچک و بزرگ و علما و اعیان و ارکان دولت، او را بهائی می‌دانند و می‌شناسند. وزیر اصفهان است و خانهاش مأمن و منزل بهائیان است و جمیع اعضا و اجزاء و انجال و عائلۀ او بهائی هستند». (اصفهانی، بهجۀ الصدور، ص۳۱۷)

فاضل مازندرانی نیز از او به عنوان «اعاظم رجال بهائی» یاد کرده و گفته است نزد خاص و عام اهالی به بهائی بودن معروف بوده و خانهاش مرکز اجتماعات و توجهات بهائیان و اقامتگاه مبلغین و مسافرین است. (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج۸، ص ۱۲۵)

       ۲-۱-۴- علیقلیخان نبیل الدوله

«علیقلیخان» در سال ۱۳۲۰ قمری وارد وزارت خارجه ایران شد و در ربیع الثانی ۱۳۲۸ به نیابت اوّل سفارت ایران در واشنگتن رسید و شارژدافر (کاردار) آن سفارتخانه شد. مستشاری سفارت واشنگتن، مقام بعدی بود که در هفتم جمادی الاول ۱۳۳۲ به وی واگذار شد. (افشار،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ رجال وزارت خارجه در عهد ناصری و مظفری از نوشته‌های میرزا مهدی خان ممتحن الدوله شقاقی و میرزا هاشم خان، ص۱۸۸)

نشریۀ آهنگ بديع، ارگان جوانان بهائی ایران، مي‌نويسد: «ميرزا عليقليخان نبيل‌الدوله از جمله مشاهير امر است كه در خدمات دولتي نيز به مدارج عاليه نائل شده و علاوه بر عضويت هيئت نمايندگي ايران در كنفرانس «صلح ورساي»، به مقام سفارت دولت شاهنشاهي ايران در ايالات متحدۀ امريكا رسيده است». (آهنگ بدیع، سال ۲۰، ش ۵ و۶، ص۱۹۷)

عبدالحسین آیتی نیز از نبیل الدوله به عنوان یکی از مردهای تاریخی این دوره یاد می‌کند. (آیتی، الکواکب الدریه، ج۲، ص۴۳)

سالنامۀ جوانان بهائی ایران با اشاره به او می‌نویسد: «این شخص … خدمات مهمه در دورۀ عباس افندی نموده و سفیر ایران در ممالک عثمانی شده و شخصیت بین المللی دارند». (سالنامۀ جوانان بهائی ایران، ج۵، ص ۱۰۸)

همچنین یکی از اماکنی که عباس افندی ایام توقف در آمریکا در آن به ایراد سخنرانی پرداخت خانه نبیل الدوله در واشنگتن بود. (عبدالبهاء، خطابات، ج۲، صص۴۳-۴۴)

نکتۀ دیگر در رابطه با کارهای سیاسی نبیل الدوله آن است که او در نامهای به شوقی افندی تصریح می‌کند که به فرمان عباس افندی وارد سیاست شده است: «طبق اوامر خاصۀ حضرت مولی الوری بود که من در خدمات دولتی مملکت خود وارد شدم.

این فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از زمانی شروع شد که مرحوم مفخم الدوله سفیر سابق ایران در مصر که از دوستان میرزا ابوالفضل و نسبت به امر مبارک محب بود، به واشنگتن آمد و از من درخواست کرد که سمت منشیگری او را بپذیرم. مطلب را حضور هیکل مبارک، حضرت عبدالبهاء عرض کردم و ایشان امر فرمودند پیشنهاد او را بپذیرم، مشروط برآنکه قبول آن شغل مانع و مزاحم فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایم به عنوان یک مبلغ و مترجم بهائی نشود». (آهنگ بدیع، سال ۲۰، ش ۵ و ۶، صص ۲۰۱ و ۲۴۲)

قابل توجه است که رهبر این آئین حتی برای حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خودش مبنی بر عدم دخالت در سیاست ارزش قائل نیست و اگر فرصت مناسبی برای نفوذ در سیاست ببیند به راحتی شعار‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قبلی خود را فراموش می‌کند و دستور دخالت در سیاست را به پیروانش می‌دهد.

       ۳-۱-۴- میرزا شیخ الرئیس

شاهزاده قاجار «ابوالحسن میرزا شیخ الرئیس»، متوفّا در ۱۹۲۰ میلادی است که از نوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فتحعلی شاه قاجار بود. او ابتدا از طرف مادرش به دیانت بابی گروید و سپس به دیانت بهائی مؤمن شد. تحصیلات خود را در مدارس مشهد و سپس در سامرا ادامه داد و پس از آن چند سالی را در اسلامبول و هند صرف کرد و با اصلاح طلبان شهیر آن دوران از قبیل «ملکم خان» و «سیّد جمال الدّین اسدآبادی» در ارتباط بود.

مکاتباتی هم با عبدالبهاء داشت و سفری هم به عکّا نمود و با وی ملاقات کرد. پس از بازگشت به ایران در جریان نهضت مشروطه فعّال شد و پس از کودتای محمّدعلی شاه و بمباران مجلس با سایر انقلابیون زندانی شد، ولی در نهایت با ارسال شعری به محمّدعلی شاه از زندان آزاد و از کشور تبعید شد. شیخ الرئیس، ناطقی زبردست و توانا بود و مجالس نطق و سخنرانی و موعظۀ ایشان زبانزد مردم بود. (اشراق خاوری، محاضرات، ج ۱، صص ۹۴۲- ۹۵۱)

شیخ‌ الرئیس در دورۀ دوم مجلس شورای ملی از سوی مردم مازندران به نمایندگی مجلس برگزیده شد. (ملک زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ج۱، ص۱۲۴)

عبدالبهاء در لوحی در سال ۱۹۰۹ میلادی و مقارن با استبداد صغیر و تبعید شیخ الرّئیس به جای سرزنش ایشان به خاطر دخالت در امور سیاسی و بر خلاف حرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های قبلیش که اگر یکی از بهائیان دخالت در سیاست کند تعلقی به امر ندارد، بسیار با ملاطفت با او برخورد می‌کند و دستور مهربانی با وی را می‌دهد: «و امّا قضیۀ شاهزادۀ والا در نهایت مهربانی با او به حکمت معامله و رفتار نمایید؛ زیرا قدری مداخله در امور سیاسیه دارد و ما به کلی از این امور در کنار». (عبدالبهاء، مکاتیب، ج ۳، ص ۴۵۵)

۴-۱-۴ احسانالله خان دوستدار

«احسان‌الله خان» به خانوادۀ دوستدار، یکی از خانواده‌های سرشناس بهائی ساری، تعلق داشت. (فاضل مازندرانی، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تاریخ ظهور الحق، ج۸، ص ۸۱۸)

احسان‌الله خان دوستدار ملقب به رفیق سرخ، سیاستمدار انقلابی ایران و دومین چهرۀ برجستۀ جنبش جنگل و رهبر جناح رادیکال آن بود.

او از جملۀ مجاهدین صدر مشروطه بود که در سال ۱۲۸۸ شمسی در فتح تهران و برانداختن استبداد صغیر محمدعلی شاه مشارکت کرد. پس از آن به عضویت کمیتۀ مجازات درآمد، ولی بعد از مدتی به گیلان گریخت و در آستانۀ انقلاب اکتبر به میرزا کوچک خان پیوست. وی پس از ورود نیروهای شوروی به انزلی به همکاری نزدیک با حزب کمونیست ایران پرداخت.

اقدامات احسان‌الله خان و یاران نزدیک کمونیست او که نهضت جنگل را رادیکال کرد و برخلاف توافق‌های میان میرزا کوچک خان و کمونیست‌ها بود سرانجام موجب خصومت این دو رهبر برجستۀ گیلان شد. به دنبال ترک رشت از سوی میرزا کوچک خان، احسان با اطلاع و کمک شوروی کودتایی را در مرداد ۱۲۹۹ بر ضد میرزا ترتیب داد و کنترل حکومت جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران را به دست آورد. (تاراجی، ای ملت فراموش کار: تاریخ یکصد سالۀ دموکراسی و ضد دموکراسی؛ چرا، گزارش، ش۱۶۰، صص ۲۷ – ۳۱)

احسان الله دوستدار

مهم‌ترین و مؤثرترین ایام فعالیت احسانالله خان‌ را باید در زمان حضورش در نهضت جنگل جستوجو کرد. بدون تردید پیگیری شیوۀ رفتاری وی در طول مدت فعالیتش در نهضت جنگل، عامل مهمی ‌در ایجاد اختلاف و بروز دوگانگی در سازمان نهضت جنگل بود. دوران اقامت احسانالله خان در شمال را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان‌ به دو بخش تقسیم کرد:

بخش اوّل، همراهی با اعضای نهضت جنگل و نزدیکی با میرزا کوچک خان؛ در تمام این مدت، اختلافات فکری و اعتقادی این دو به خوبی مشهود بود.

اما این اختلافات جدایی قطعی را به همراه نداشت، اما مرحلۀ دوم که بیشتر به دورۀ ورود نیروهای شوروی به گیلان باز می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردد به جدایی قطعی میرزا کوچک از احسانالله خان‌ و عزیمتش به جنگل منتهی شد.

این مرحله تا پایان حیات میرزا کوچک خان و عزیمت‌ احسانالله خان از گیلان ادامه یافت. (متولی، خاطرات احسانالله خان دوستدار، فصلنامۀ مطالعات تاریخی، ش۱۶، صص۱۰-۸۱)

۵-۱-۴- حبیب الله خان عین الملک

«حبیب الله خان عین‌الملک» ‌از بهائیان سرشناس بود که پدرش، میرزا رضا قناد شیرازی از حواریون عباس افندی و اصحاب نزدیک وی بود که تا هنگام مرگ به او وفادار باقی ماند. پیوستگی و تقرب خاص میرزا رضا قناد به عباس افندی، به پسرش عین‌الملک امکان داد که مدتی در جوانی، منشی و دستیار عبدالبهاء باشد. (فاضل مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، ‌ج ۸، ‌ص ۱۱۳۸)

نامۀ کوتاهی از عباس افندی در دست است که طی آن از عزیزالله خان ورقا در تهران می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد برای عین‌‌الملک، شغلی دست و پا کاند. (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۲، ص۲۶۳)

ظاهراً با همین سفارش‌ها و حمایت‌هاست که عین‌الملک وارد کادر وزارت خارجه شده و مدت مدیدی در کشورهای سوریه، لبنان و عربستان کنسول می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و تا پیش از جنگ جهانی دوم، فعالانه به این کار ادامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و در عین حال به او مأموریت داده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که در کشورهای عربی به گسترش و تبلیغ آئین بهائی بپردازد. (مجلۀ چهره‌نما، ش ۲۹)

سید ضیاءالدین طباطبایی، عامل اصلی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ دوستی دیرینهای با عین الملک داشت و از همکاران وی در روزنامۀ رعد شمرده می‌شد. (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آبادیان، ایران از سقوط مشروطه تا کودتای سوم اسفند، ص۴۶۷)

‌عین الملک نقشی تاریخی در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ایفا کرد و آن کشف و معرفی رضاخان به اردشیر جی، سَر جاسوس بریتانیا، برای رهبری نظامی‌کودتا بود. محمد‌رضا آشتیانی‌زاده، نمایندۀ مجلس شورای ملی در عصر پهلوی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید: «حبیب‌الله رشیدیان (مستخدم سفارت انگلیس و عامل مشهور بریتانیا در ایران) برایم نقل کرد که چند سال قبل از کودتای ۱۲۹۹، به دستور کلنل فریزر انگلیسی، بیشتر روزهای هفته، صبح به منزل عین‌الملک که از متنفذین و کاملین فرقۀ بهائیه بود و با وی سوابق دوستی و صحبت داشتم، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتم [و] در آنجا با اردشیر جی آشنا شدم.

روزی، اردشیر جی به عین‌الملک گفت: «از شما خواهشمندم که با محفل بهائیان به مشورت بنشینید و از آنها بخواهید تا صاحب‌منصبی بلند قامت و خوش‌قیافه پیدا کنند و به شما معرفی نمایند و شما آن صاحب‌منصب را با من آشنا کنید، اما به دو شرط: اولاً اینکه آن صاحب‌منصب نباید صاحب‌منصب ژاندارم باشد و حتماً باید صاحب‌منصب قزاق باشد. ثانیاً شیعۀ اثنی‌‌عشری خالص نباشد.» که ارباب اردشیر جی، مخصوصاً جملۀ اخیر را باز تکرار کرد و برای بار دوم گفت که ‌آن صاحب‌منصب نباید شیعۀ اثنی‌عشری خالص باشد.

رشیدیان گفت: پس از آن ملاقات، عین‌الملک، رضاخان را با اردشیر جی آشنا کرد و اردشیر وسیلۀ آشنایی رضاخان با فریزر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و فریزر او را به دیگر انگلیسی‌های دست‌اندرکار کودتا چون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاوارد، اسمایس، و گاردنر ـ‌ کنسول انگلیس در بوشهر ـ ‌معرفی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نماید». (‌آشتیانی زاده، تاریخ معاصر ایران، کتاب سوم، ص ۱۰۷)

عین الملک بعدها نیز در سال ۱۳۰۸ شمسی به عنوان سرکنسول ایران در حجاز اعزام شد و حتی در ۱۳۱۲ ترفیع مقام یافت و به عنوان وزیر مختار ایران در این کشور منصوب شد. (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نيمۀ پنهان، ج ۱۴، صص۲۰-۲۱)

۶-۱-۴- علیمحمدخان موقّر الدوله

بهائی سرشناس دیگری که در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ نقش داشت، «علیمحمدخان موقّر الدوله» بود. وی در کابینۀ سید ضیاءالدین طباطبایی به عنوان وزیر فواید عامه و تجارت و فلاحت منصوب شد. این مقام نیز به پاس خدمات بهائیان در پیروزی کودتا به ایشان اعطا شد. (سدیدالسلطنه، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سفرنامۀ سدیدالسلطنه، ص ۳۹۹)

موقّرالدوله همچنین سرکنسول ایران در بمبئی در سال ۱۸۹۸م، نمایندۀ وزارت خارجه در فارس در سال ۱۹۰۰م و حاکم بوشهر در سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ۱۹۱۱ـ ۱۹۱۵م بود (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آهنگ بدیع، سال ۲۹، ش۳۳۰، ص۳۵). او علاوه بر اینکه از اعضای خاندان «افنان» بود با عباس افندی و شوقی افندی نیز خویشی داشت. میرزا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هادی شیرازی، داماد عباس افندی و پدر شوقی، پسردایی موقّرالدوله بودند. (شهبازی، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران، مجله تاریخ معاصر ایران، ش ۲۷، ص ۱۸)

اهمیت موقّر الدوله بین بهائیان تا آنجاست که عباس افندی در مکاتیب خود فصلی را به وی اختصاص داده است. (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عبدالبهاء، مکاتیب، ج۳، صص۲۳۸-۲۴۱)

۲-۴- دوران رهبری شوقی بر بهائیان و پس از مرگ او

بیشتر دوران ولایت امری شوقی افندی با دوران سلطنت پهلوی مقارن شد و پس از مرگ او تا پیروزی انقلاب اسلامی ‌در ایران بسیاری از بهائیان با نادیده گرفتن اصل عدم مداخله در سیاست شغل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مهم دولتی را بر عهده داشتند. گزارش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ساواک در آن دوران، گواه این ادّعاست. از میان آنان می‌توان به نعمت الله نصیری ریاست کل ساواک و پرویز ثابتی رئیس ادارۀ امنیت داخلی ساواک اشاره کرد که همگی بهائی بودند. اخیراً کتابی به نام «بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم» منتشر شده است که در آن مدارکی آورده است مبنی بر اینکه در آن زمان، تعداد زیادی از نظامیان، از جمله شصت تیمسار ارتش، بهائی بودند. از آنان که بگذریم، در این قسمت به منظور اختصار، تنها به معرفی تنی چند از مهم‌ترین این افراد و برخی ویژگیهای آنها پرداخته شده است.

۱-۲-۴- عبدالحسین نعیمی

«عبدالحسین نعیمی»‌، پسر میرزا محمدنعیم شاعر معروف بهائی اهل روستای فروشاه سِدۀ اصفهان است. میرزا محمدنعیم پس از مهاجرت به تهران در سفارت انگلیس به کار پرداخت. عبدالحسین نعیمی ‌نیز چون پدر، کارمند سفارت انگلیس در تهران بود. (فاضل مازندارنی، تاریخ ظهور الحق، ج ۸، صص ۳۶۲-۳۷۴)

نعیمی‌ در حوالی سال ۱۹۲۰ میلادی در صفوف جنگلی‌ها حضور داشت و به عنوان نمایندۀ کمیتۀ نجات ایران که ریاست آن را احسان‌الله خان دوستدار به دست داشت، در اوّلین کنگرۀ حزب کمونیست ایران در انزلی شرکت کرد و پیام این کمیته را قرائت نمود. (شاهین، پیدایش حزب کمونیست ایران، ص ۲۱۱)

در گزارش مورّخ ۱۰/۷/۱۳۴۵ ساواک تهران به ریاست ساواک نصیری و مدیرکل ادارۀ سوم مقدم چنین آمده است:

«عبدالحسین نعیمی ‌در سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ رئیس کمیتۀ محرمانۀ سفارت انگلیس در تهران بوده و با همکاری دبیر اوّل سفارت انگلیس [الن چارلز ترات] در امور سیاسی خارجی و داخلی ایران نقش مؤثری داشته و خانم لمبتون … یکی از دوستان و همکاران نزدیک و مؤمن عبدالحسین نعیمی‌ بوده است.

آقای نعیمی‌در سال ۱۳۲۵ یا ۱۳۲۶ از سفارت انگلیس کنار رفته و همکاری خود را در امور سیاسی به طور مخفیانه و غیرمحسوس با سرویس اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران ادامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داده است و در ظاهر به کسب و تجارت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرداخته است. آقای نعیمی ‌اکنون از مالکان بزرگ به شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود و همکاری مخفیانۀ خود را با دوستان انگلیسی در تهران حفظ کرده است». (فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۲، ص ۴۵۵)

       ۲-۲-۴- عبدالکریم ایادی

سپهبد «عبدالکریم ایادی» فرزند محمدتقی در سال ۱۲۸۶ در تهران متولد شد، وی از خانواده‌های طراز اول بهائی در ایران بود، پدرش از رهبران برجستۀ بهائی بود. نام فامیل ایادی از لقب پدرش «ایادی امرالله» گرفته شده که یکی از خواص عباس افندی بوده است. (فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، ص۳۷۴)

احمدعلی مسعود انصاری، فامیل نزدیک و دستیار پیشین رضا پهلوی در مقام معرفی دوستان خود شاه که در جلسات خصوصی او حاضر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، دکتر سپهبد ایادی را چنین معرفی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند:

«دکتر ایادی … طبیب مخصوص شاه بود و علاوه بر این یکی از نزدیک‌ترین افراد به او، ایادی آدم ذی نفوذی بود که در کار واردات دارو و زمین بازی‌های متداول دست داشت. به علت درجۀ نظامی‌اش، در ارتش هم نفوذ داشت و در بعضی از امور هم مورد مشورت شاه قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت. ایادی، ثروت بیکرانی به هم زده بود». (مسعود انصاری، پس از سقوط، صص۶۱-۶۲)

ایادی از برجستگان آئین بهائی در دربار پهلوی بود و نقش مهمی ‌در تحکیم مواضع این فرقه در نهادهای نظامی ‌رژیم پهلوی داشت. با اتکای او صدها افسر بهائی توانستند در ارتش ایران درجه بگیرند و مقامات مهمی ‌را اشغال کنند.

در دوران هویدا، ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازۀ او حقّ هیچ کاری نداشتند. (فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ص ۲۰۲)

       ۳-۲-۴- جعفر شفقت

ارتشبد «جعفر شفقت» فرمانده گارد شاهنشاهی و نیز رئیس ستاد ارتش در عصر پهلوی دوم است که در بهائی بودن وی جای تردیدی نیست؛ چنانچه در گزارش ساواک در شهریور ۴۲ نیز به این مسئله اشاره شده است. (اللهیاری، بهائیان در عصر پهلوی، صص ۱۴۸-۱۴۹)

شفقت تا پایان عمر حکومت پهلوی بر سر کار بود و در دولت شاپور بختیار وزارت جنگ را بر عهده داشت. (فردوست، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۱، ص۶۰۸)

       ۴-۲-۴- منوچهر شاهقلی

دكتر «منوچهر شاهقلي» پسر سرهنگ شاهقلي مؤذن بهائي‌هاست. سرهنگ شاهقلي از سران بهائيت و منشي محفل بهائيان ايران بود.

وي به كمك امثال دكتر «ايادي» و سپهبد «صنيعي»، مشكلات اداري بهائيان را در دستگاه پهلوي برطرف مي‌ساخت.

علاوه بر بهائي بودن نام او در سياهۀ اسامي فراماسونرهاي ايران به چشم ميخورد. (شهسواري، اسناد فعاليت بهائيان در دورۀ محمدرضا پهلوي، ص۲۹۰)

شاهقلی به عنوان وزیر بهداری از اردیبهشت ۴۴ تا شهریور ۵۲ در کابینۀ هویدا حضور داشت. (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۳۹۰)

       ۵-۲-۴- اسدالله صنیعی

سپهبد «اسدالله صنیعی» آجودان مخصوص محمدرضا پهلوی در زمان ولیعهدی در دربار رضا خان بود. (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، ص۴۶۶)

پس از به قدرت رسیدن محمدرضا  او وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی شد. (همان، ج۱، ص۵۶)

ارتشبد فردوست از صنیعی با عنوان یکی از بهائی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های طراز اوّل یاد کرده و ضمن اشاره به تعیین وی از سوی رضاخان به عنوان آجودان مخصوص ولیعهد می‌نویسد: «مسلّماً رضاخان به بهائی بودن صنیعی توجه داشت و این مسئله در دربار پهلوی قابل توجه است». (همان، صص ۵۶-۵۷)

جعفر شفقت

صنیعی در اواسط دهۀ ۴۰ به بهانۀ اصل عدم دخالت در سیاست در آئین بهائی خواست از شغل خود استعفا دهد، ولی شاه نپذیرفت. در نامۀ محفل روحانی ملی بهائیان ایران به بیت العدل دربارۀ شغل صنیعی چنین آمده است:

«تاریخ :۸ شهر الاسماء ۱۲۲ مطابق ۵/۶/۱۳۴۴

ساحت مقدس بیت العدل اعظم الهی شیّدالله ارکانه، در نهایت خضوع و خشوع محترماً معروض می‌دارد: همان قسم که قبلاً به عرض رسید جناب صنیعی استعفای خود را تقدیم داشتند و توسط جناب دکتر ایادی به عرض ملوکانه رسید و شرح لازم در اطراف عدم مداخلۀ احبا در امور سیاسیه جهت ایشان توضیح داده شد، ولی اعلیحضرت همایونی قانع نشده و صریحاً اظهار داشتند که در کشور ایران من اجازۀ دخالت در امور سیاسیه به احدی نمی‌دهم و هیچ کس دخالتی ندارد و استعفای ایشان را قبول نفرمودند و صریحاً اظهار داشتند که باید مأموریت خود را ادامه دهد و تمرّد ننماید. به این ترتیب، جناب صنیعی در اقدام به استعفا به هیچ وجه مضایقه ننموده است و آقای پاکروان هم در این باره مذاکره نموده و جریان امر از هر حیث به طور کامل به استحضار ایشان رسیده است. قرار شد مجدداً در این مورد مشاوره لازم به عمل آید. با عرض عبودیت منشی محفل».

بدین ترتیب اشتغال سیاسی صنیعی در وزارت جنگ تداوم یافت (كابينۀ حسنعلي منصور به روايت اسناد ساواك، صص ۲۲۷-۲۲۸). به نوشتۀ شهبازی به نظر می‌رسد که این حرکت جز صحنهسازی نبوده است تا از سویی نقض آشکار اصل عدم مداخله در امور سیاسیه، یعنی تصدی یک پست کاملاً سیاسی توسط یک فرد بهائی توجیه شود و از سوی دیگر اعتماد شاه به بهائیان تثبیت گردد.

به همین دلیل است که به گفتۀ ارتشبد فردوست، محمدرضا پهلوی نهایت اعتماد را به عناصر بهائی داشت و معتقد بود که آنان به دلیل اصول مرامی ‌خود، خطری برای سلطنت وی نخواهند بود. (فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج۲، صص۴۶۸-۴۶۹)

۶-۲-۴- شعاع الله علائي

«شعاع الله» سالهاي متمادي، عضو محفل ملي بهائيان تهران و نيز عضو محفل ايران بود (فاضل مازندراني، تاریخ ظهورالحق، ج۹، صص ۸ و ۴۰ و ۹۸). وی در زمان مؤتمن الملك، كارمند وزارت گمرك و انحصارات بود و سپس توسط رضاخان مأمور ماليه و بعد از آن مأمور ادارۀ محاسبات قزاق شد. (مجلۀ آهنگ بديع، ش ۳۲۸، ص ۱۷).

علائي سرهنگ دوران رضاخان و سرلشكر عصر محمدرضا پهلوي بود كه رئيس كلّ قشون را در زمان رضاخان از اواسط دهه‌ي ۱۳۰۰ش، به مدت ۲۰ سال در اختيار داشت. (مجلۀ آهنگ بديع، ش۹)

 ۵- نتیجهگیری

با توجه به آنچه گفته شد بهائیان و رهبران بهائی به رغم ادّعای عدم دخالت در سیاست و تبعیت محض از حکومت، در بسیاری از موارد بر خلاف این ادّعا عمل کرده‌اند.

عبدالبهاء در نهضت مشروطۀ ایران، زمانی که موقعیت ورود بهائیان را برای ورود به مجلس ملی فراهم دید، سخنان قبلی خود را مبنی بر عدم دخالت در سیاست فراموش کرد و به بهائیان دستور داد تا برای نمایندگی مجلس کاندید شوند.

شوقی افندی با وجود اینکه بهاءالله به صراحت حکومت دنیایی را از خود و پیروانش دور تصور کرده بود، برای بهائیان دستوراتی مبنی بر گرفتن حکومت صادر کرد و این مسئلۀ واضحی است که حکومت کردن بهائیان بدون دخالت در سیاست ممکن نخواهد بود.

پس از شوقی، بیت العدل نیز بعضاً با صدور پیام‌هایی که رنگ و بوی سیاسی داشت عدم تبعیت محض از حکومت کشور ایران را به خوبی نشان داد. پیروان آئین بهائی نیز در بسیاری از صحنه‌‌های مهم تاریخی- سیاسی ایران مانند نهضت مشروطه، نهضت جنگل، کودتای سوم مرداد، دربار پهلوی و … نقش پررنگی ایفا نموده و در سیاست دخالت و در بسیاری از موارد صدمات و لطمات جبران ناپذیری به کشور وارد کردند.

منابع:

۱٫‌ آبادیان، حسین، ايران از سقوط مشروطه تا كودتاي سوم اسفند، ۱۳۸۵هـ.ش.، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي.

۲٫ ‌ آشتیانیزاده، محمدرضا، سوابق رضاخان و كودتاي سوم حوت ۱۲۹۹، ۱۳۷۰هـ.ش.، تاریخ معاصر ایران، كتاب دوم، تهران: مؤسسۀ پژوهش و مطالعات فرهنگي.

۳٫ ‌ آهنگ بدیع، ۱۳۲۸هـ.ش، سال چهارم، ش۱۲٫

۴٫ ‌ آهنگ بدیع، ۱۳۴۴هـ.ش.، سال ۲۰، ش ۵ و ۶٫

۵٫ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آهنگ بدیع، ارگان بهائیان، ۱۳۵۳ هـ.ش.، سال ۲۹، ش ۳۳۰٫

۶٫ ‌ آیتی، عبدالحسین، الکواکب الدُریّة فی مآثر البهائیة، ۱۳۲۱هـ.ش.، قاهره: السعادت.

۷٫ ‌ آیتی، عبدالحسین، کشف الحیل، ۱۳۹۲هـ.ش، تهران: راه نیکان.

۸٫ ‌ اشراق خاوری، عبدالحمید، تقريرات دربارۀ کتاب مستطاب اقدس، ۱۳۷۶هـ.ش.، آلمان: لجنۀ ملّی نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی.

۹٫ ‌ اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینۀ حدود و احکام،۱۳۵۰هـ.ش.، تهران: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.

۱۰٫ ‌ اشراق خاوری، عبدالحمید، محاضرات، ۱۳۴۳هـ.ش.، بیجا: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.

۱۱٫ ‌ اصفهانی، میرزا حیدرعلی، بهجة الصدور، ۱۲۹۲هـ.ش.،  بمبئی: بینا.

۱۲٫ ‌ افروخته، یونس، خاطرات نه ساله، ۱۳۶۲ه.ش.، امریکا: . Kalimat Press

۱۳٫ ‌ افشار، ایرج، رجال وزارت خارجه در عصر ناصری و مظفری از نوشته‌های میرزا مهدی‌خان ممتحن‌الدوله شقاقی؛ میرزا هاشم‌خان، ۱۳۶۵هـ.ش.، تهران: اساطیر.

۱۴٫ ‌ بهاءالله، اقدس، بیتا، بیجا، بینا.

۱۵٫ ‌ بهاءالله، مجموعه‏ای از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب اقدس نازل شده، ۱۳۵۹هـ.ش.،  آلمان: لجنۀ نشر آثار امری به لسان فارسی و عربی.

۱۶٫ ‌ تاراجی، منصور، ای ملت فراموش کار: تاریخ یکصد سالۀ دموکراسی و ضد دموکراسی؛ چرا، ۱۳۸۳هـ.ش.،   گزارش، تهران.

۱۷٫ ‌ تهرانی، محمد، حلقه‌های یک زنجیر: همدلی و همکاری‌های بهائیت و اسرائیل، ۱۳۹۱هـ.ش.، تهران: گوی.

۱۸٫ ‌ جمعی از نویسندگان بهائی، جزوه رفع شبهات، ۱۳۸۸ه.ش.، بینا، بیجا.

۱۹٫ ‌ چهره‌نما، ۱۳۱۱هـ.ش.، قاهره : بینا.

۲۰٫ ‌ حقانی، موسی، کودتای مارک دار، ۱۳۸۱هـ.ش.، فصلنامۀ زمانه، ش ۵ و ۶ .

۲۱٫ ‌ حقیقتجو، علی، پیوند عمیق و همه جانبۀ بهائیت با رژیم پهلوی، ۱۳۸۸هـ.ش.، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال ۱۳، ش۵۰٫

۲۲٫ ‌ دفتر پژوهش‌های مؤسسۀ کیهان، نیمۀ پنهان: سیمای کارگزاران فرهنگ و سیاست – امیرعباس هویدا، ۱۳۹۱هـ.ش.، تهران: کیهان.

۲۳٫ ‌ دولت آبادی، یحیی، حیات یحیی، ۱۳۶۱هـ.ش.، تهران: فردوسی.

۲۴٫ ‌ رائین، اسماعیل، انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقي رباني، ۱۳۵۷هـ.ش.، تهران: مؤسسۀ تحقيقي رائين.

۲۵٫ ‌ زرقانی، محمود، بدائع الاثار، ۱۳۵۶هـ.ش.، آلمان: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.

۲۶٫ ‌ زریاب، عباس؛ افشار، ایرج، نامههای ادوارد براون به سیدحسن تقیزاده، ۱۳۷۱هـ.ش.، تهران: امیرکبیر.

۲۷٫ ‌ سالنامۀ جوانان بهائی ایران، ۱۳۴۰هـ.ش.(۱۱۸-۱۱۹ بدیع)، ج۵٫

۲۸٫ ‌ سالنامۀ جوانان بهائی ایران،۱۳۳۰ه.ش.(۱۰۸-۱۰۹ بدیع )، ج۳٫

۲۹٫ ‌ سایت گلچینی از دستخط‌ها و پیام‌های بیت العدل اعظم:

http://www.payamha-iran.org

۳۰٫ ‌ سدیدالسلطنه، محمدعلی؛ تصحیح: اقتداری، سفرنامۀ سدید السلطنه، ۱۳۹۴هـ.ش.، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی.

۳۱٫ ‌ شوقی، دور بهائی، ۱۳۶۶هـ.ش.، آلمان: لجنۀ ملی نشر آثار امری به زبان‌های فارسی و عربی.

۳۲٫ ‌ شوقی، توقیعات مبارکه (۱۹۲۲-۱۹۲۶)، ۱۳۵۱هـ.ش.، ایران: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.

۳۳٫ ‌ شوقی، توقیعات مبارکه (۱۹۴۵-۱۹۵۲)، ۱۳۴۷هـ.ش.، ایران: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.

۳۴٫ ‌ شوقی، منتخبات من آثار حضرت بهاءالله، ۱۳۶۳ هـ.ش.، آلمان غربی: لجنۀ نشر آثار امری به زبان‌های فارسی و عربی.

۳۵٫ ‌ شاهین، تقی (ابراهیموف)، پیدایش حزب کمونیست ایران، ترجمۀ ر.رادنیا،۱۳۶۰هـ.ش.،  تهران: گونش.

۳۶٫ ‌ شهسواری، ثریا، اسناد فعالیت بهائیان در دورۀ محمدرضا شاه، ۱۳۸۷هـ.ش.، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

۳۷٫ ‌ شکیبا، پویا، بهائیت و اسرائیل؛ پیوند دیرین و فزاینده، ۱۳۸۸هـ.ش.، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال ۱۳، ش ۴۹٫

۳۸٫ ‌ شهبازی، عبدالله، ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جستارهایی از تاریخ بهائیگری در ایران، ۱۳۸۲ه.ش.، مجلۀ تاریخ معاصر ایران، سال ۷، ش ۲۷٫

۳۹٫ ‌ صادقی، مریم، واکاوی در لُجنه: نقش بهائیان در پیدایش و استمرار رژیم پهلوی، ۱۳۹۲هـ.ش.، تهران: شرکت انتشارات کیهان.

۴۰٫ ‌ عبدالبهاء، رسالۀ سیاسیه، ۱۳۱۳هـ.ش.، هندوستان: بینا.

۴۱٫ ‌ عبدالبهاء، خطابات حضرت عبدالبهاء فی اوربا و امريکا، ۱۳۰۰هـ.ش.،  مصر: فرج اله زکی.

۴۲٫ عبدالبهاء، مکاتیب، ۱۲۹۰هـ.ش.، مصر: فرج الله زکی.

۴۳٫  عسگری، شاداب، بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم، تهران: مؤسسۀ فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

۴۴٫ ‌ فاضل مازندرانی، امر و خلق، ۱۳۶۴هـ.ش.، آلمان: الانگنهاين.

۴۵٫ ‌ فاضل مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، ۱۳۵۳هـ.ش، بیجا: مؤسسۀ ملی مطبوعات امری.

۴۶٫ ‌‌ فیضی، محمدعلی، حيات حضرت عبدالبهاء و حوادث دورۀ ميثاق،۱۳۵۰هـ.ش.، تهران: مؤسسۀ ملي مطبوعات امري.

۴۷٫ ‌ کسروی، احمد، تاریخ مشروطۀ ایران، ۱۳۸۳هـ.ش.، تهران: امیرکبیر.

۴۸٫ ‌ کشتگر، همایون، ماه عسل رژیم پهلوی و بهائیان، ۱۳۸۸هـ.ش.، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال ۱۳، ش۵۰٫

۴۹٫ ‌ متولی، عبدالله، خاطرات احسانالله خان دوستدار، ۱۳۸۶هـ.ش.، فصلنامۀ مطالعات تاریخی، ش۱۶.

۵۰٫ ‌ فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ۱۳۹۱هـ.ش.، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.

۵۱٫ ‌ مجلۀ اخبار امری، ۱۳۲۴ هـ.ش(۱۰۲ بدیع)، ش۹٫

۵۲٫ ‌ مجلۀ اخبار امری، ۱۳۳۰هـ.ش.(۱۰۸ بدیع)، ش۵٫

۵۳٫ ‌ مجلۀ اخبار امری، ۱۳۳۱ هـ.ش.(۱۰۹ بدیع)، ش۵، ۸ و۹٫

۵۴٫ ‌ مسعود انصاری، احمدعلی، پس از سقوط، ۱۳۸۴هـ.ش.، تهران: مؤسسۀ مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي.

۵۵٫ ‌ ملک زاده، مهدی، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، ۱۳۷۳هـ.ش.، تهران: انتشارات علمى.

۵۶٫ ‌ مهدوی، مصلح الدین، اعلام اصفهان، ۱۳۸۶هـ.ش.، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان.

۵۷٫ ‌ مؤمنی، مازیار، آموزههای استعمارپسند بهائیت و استقبال مراکز و کانون‌های استکباری از آن، ۱۳۸۸هـ.ش.، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال ۱۳، ش۵۰٫

۵۸٫ ‌ نبوی رضوی، سید مقداد، تاریخ مکتوم، ۱۳۹۳هـ.ش.، تهران: پردیس دانش.

۵۹٫ ‌ نجفی، محمد باقر، بهائیان، ۱۳۸۳هـ.ش.، تهران: مشعر.

۶۰٫ ‌ هاشمی، سیدرضا، نبیل الدوله؛ کاردار بهائی ماسون سفارت ایران در آمریکا، ۱۳۸۸هـ.ش.، فصلنامۀ تاریخ معاصر ایران، سال ۱۳، ش۵۰٫

۶۱٫ ‌ هورنبی، هلن، انوار هدایت، بیتا، بیجا، بینا.

۶۲٫ ______، کابینۀ حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، ۱۳۸۴هـ.ش.، تهران: وزارت اطلاعات؛ مرکز بررسی اسناد تاریخی.

 

بارگذاری بیشتر مطالب مرتبط
بارگذاری توسط سردبیر
بارگذاری در پژوهش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code

بررسی

عباس‌افندی و فلسطين، قسمت دوم: انتقال اراضی فلسطين به يهوديان مهاجر

حمید فرناق   چکیده نوع رابطه بهائیان و به‌ویژه رهبران آنان با کشورهای استعماری وقت، ا…